چهل و هفتمین نشست از نشستهای علمی پژوهشگاه مطالعات تقریبی با حضور و ارائه حجتالاسلاموالمسلمین رحیم ابوالحسینی با موضوع «تحلیل سنتهای قرآنی در قیام عاشورا و تأثیر آن در جهان اسلام» در دوشنبه ۲۸ شهریورماه ۱۴۰۱ با حضور پژوهشگران ارجمند پژوهشگاه مطالعات تقریبی بهصورت حضوری و نیز با حضور مجازی فعالین و علاقهمندان بحث وحدت و تقریب برگزار گردید. حجتالاسلام و المسلمین دکتر محمدجواد یاوری بهعنوان ناقد در این نشست علمی حضور داشتند.
ارائهدهنده محترم حجتالاسلاموالمسلمین رحیم ابوالحسینی در مقدمه مباحث بیان نمودند که قیام امام حسین علیهالسلام در نگاه شیعه، تکلیف الهی، لازم و واجب بوده و در نگاه تاریخی اهلسنت برخی نگاه خوبی به آن نداشتهاند، مثلاً: ابوبکر ابن عربی، قیام امام حسین (ع) را حرکتی نامشروع در مقابل حاکمیتی مشروع و مخالف با سنت پیامبر (ص) دانسته است. ابن تیمیه هم اگرچه به شهادت مظلومانه امام اقرار کرده؛ ولی کار امام را فاقد مصلحت دنیوی و اخروی شمرده و قیام عاشورا را عامل ایجاد فتنههای زیادی در امت اسلام و خلاف سیره پیامبر اسلام (ص) برشمرده است.
البته در صدسال اخیر و بهخصوص پس از دوران سید جمالالدین اسدآبادی، نگاه نویسندگان اهلسنت به واقعه عاشورا تغییر کرده و بسیاری از نویسندگان اهلسنت حرکت امام حسین را تأیید میکنند.
استاد ابوالحسینی در قسمت دیگری از ارائه خود دیدگاهها موجود در باره فلسفه قیام امام حسین (ع) را اینگونه توضیح دادند:
- نظریه «تشکیل حکومت» که نظر شیخ مفید، و شاگردش سید مرتضی علمالهدی است؛
- نظریه «شهادتطلبی» زیرا شهادت فوز الهی است و اقدام به آن، عبادت به شمار میآید. این دیدگاه ابننما حلی و شاگردش سید بن طاووس است؛
- نظریه «اجابت دعوت کوفیان» امام (ع) چندین بار از سوی کوفیان دعوت شده بود، این بار که مصادف با مرگ معاویه است احساس تکلیف کرد و بدینوسیله دعوت آنان را اجابت نمود؛ اما برخی معتقدند دعوت کوفیان علت قیام نبوده است، بلکه خروج امام (ع) از مدینه سبب بیداری و دعوت کوفیان شده است که هرچند بهعنوان یک نظریه الحاقی و نامستقل مطرح است، ولی زیاد از آن بحث میشود. فاضل استرآبادی این قول را نقل کرده است.
- نظریه اصلاح و «امربهمعروف و نهیازمنکر»: یکی از مسئولیتهای مهم اجتماعی امامان معصوم (ع) اقامه عدل و قسط است نیز که یکی از دیدگاههای پرطرفدار در موضوع قیام امام حسین (ع) است؛ لذا به اعتقاد برخی از متفکران معاصر عنصر امربهمعروف و نهیازمنکر در کنار «دعوت مردم کوفه»، اصلیترین عامل در برپایی نهضت کربلا بوده است تعبیر اما که فرمود: إنما خرجت لطلب الإصلاح … موید این نظریه است شهید مطهری هم این نظر را ترجیح داده است.
- نظریه «عمل به دستور غیبی» : به اعتقاد برخی، جریان عاشورا تکلیف ویژهای بود که تنها امام (ع) مکلف به انجام آن بوده است و سخن امام (ع) که فرمود: «چقدر هوای بازگشت به اسلافم را دارم همچون اشتیاق یعقوب به یوسف و برای من قتلگاهی مقرر شده که دیدارش میکنم» گواه آن است که امام (ع) دستور خاص از سوی خداوند داشته است. گواه دیگر، روایات فراوانی است که از ابتدای خلقت، اشاره به مقتل امام (ع) نمودهاند و پیامبران پیشین را از آن آگاه ساختهاند. نظریه مذکور از سخنان برخی فقهای معاصر مثل آیتالله صافی گلپایگانی است.
ارائهکننده محترم ابراز نمود که اینها دیدگاههایی است که در باره قیام امام حسین (ع) وجود دارد، اما حقیقت آن است که هیچکدام از عوامل یادشده را نمیتوان عنصر مستقلی برای حرکت امام (ع) به شمار آورد. در ادامه فرضیه مطلوب در قیام عاشورا مورد بررسی قرار میگیرد.
ایشان در تمهید قسمت بعدی بیان خود تذکر دادند که در فرهنگ قرآن سه نوع سنت را میتوان استنباط کرد:
- سنت فرصت عدل (ولایتی که خداوند در اختیار اولیای خدا قرار میدهد)
- سنت تداوم عدل (تحقق عدالت و استمرار آن)
- سنت براندازی (هلاکت در اثر بیعدالتی)
«فرصت عدل»، سنتی دائمی مبنی بر این که حجت الهی همواره در زمین و میان آدمیان هست تا انسانها برای راهنمایی و هدایت خود از وی استفاده کنند
«سنت تداوم عدل» منظور اینکه جامعه هدایت شده مهیای استمرار عدالت و سعادت باشد
هرگاه در یک جامعه «سنت تداوم عدالت» از دست برود، نوبت به «سنت براندازی» میرسد که در این صورت، نفرین پیامبران در حق آن جامعه، مأذون و مستجاب بوده، و آن جامعه محکوم به فنا و نابودی خواهد بود، البته جامعه نبوی از این سنت استثنا شده است، شواهد: «و ما كان الله ليعذبهم وأنت فيهم» (انفال، ۳۳)
با روی کار آمدن یزید امام حسین (ع) با حکومتی در جامعه روبرو است که مستحق براندازی است؛ اما مجاز به نفرین امت مرحومه نیست. اینجاست که باید دید امام حسین (ع) چه راهی را در پیش گرفته و مبنای قیام او چه بوده است؟
ایشان ادامه دادند که باتوجهبه سه سنت مستخرج از قرآن میگوییم نهضت کربلا، بر پایه بازگرداندن عدالت به جامعه و حفظ جایگاه امامت و ولایت بوده است، البته اثبات اینکه قیام عاشورا بر پایه سنت براندازی است نیازمند به چند مقدمه بههمپیوسته است:
مقدمه اول: استحقاق عذاب برای جامعه ستمکار
سنت خداوند این است که اگر جامعهای استعداد استمرار عدالت را از دست بدهد و ظلم و ستم آن را فراگیرد، «سنت براندازی» در حق او اجرا میشود:
- «و كم قصمنا من قرية كانت ظالمة وأنشأنا بعدها قوما آخرين» (انبیاء، ۱۱)
- «و إن کادوا لیستفزونک من الأرض لیخرجوک منها و إذاً لا یلبثون خلافک إلا قلیلاً، سنة من قد أرسلنا قبلك من رسلنا ولا تجد لسنتنا تحويلاً» (اسراء، ۷۶ و ۷۷)
- «ألم نهلك الاولين، ثم نتبعهم الآخرين، كذلك نفعل بالمجرمين» (مرسلات، ۱۶، ۱۷ و ۱۸)
سنت خداوند در باره گذشتگان همین است و تبدیل و تحولی ندارد: «سنة الله التی قد خلت من قبل و لن تجد لسنة الله تبدیلاً» (فتح، ۲۳)؛ «سنة الله فی الذین خلوا من قبل و لن تجد لسنة الله تبدیلاً» (احزاب، ۶۲)
مقدمه دوم: مأذون و مستجاب بودن نفرین پیامبران
شواهدی از آیات قرآن و روایات:
«وقال نوح رب لا تذر على الارض من الكافرين ديّاراً» (نوح (۷۱)، ۲۶).
«قال قد اجیبت دعوتکما فاستقیما و لا تتّبعانّ سبیل الذین لا یعلمون، و جاوزنا ببنی اسرائیل البحر فأتبعهم فرعون و جنوده بغیاً و عدواً حتی إذا أدرکه الغرق» (یونس (، ۸۹ و ۹۰)
درباره پیامبران دیگر نیز پس از تقاضای عذاب از سوی آنان، خداوند دعایشان را مستجاب نمود و امتهای گذشته را گرفتار عذاب کرد، مگر حضرت یونس که دعای او با اندکی تأخیر مستجاب شد.
مقدمه سوم: استثنا شدن امت پیامبر از نفرین
قرآن در استثنای مذکور صراحت دارد «وما کان الله لیعذبهم و أنت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون» (انفال، ۳۳) شأن نزول آیه اگرچه در باره ابوجهل، یا حارث بن عمرو الفهری است که از رسول خدا تقاضای نزول عذاب کردهاند، ولی هیچگاه شأن نزولها دلالت آیه را محدود به واقعه خاصی نمیکنند؛ ازاینرو در حدیثی (به طور عام و نسبت به همه مسلمانان) از رسول خدا (ص) نقل شده است که فرمود: «مقام من در میان شما و مفارقت من از میان شما، هر دو موجب خیروبرکت است؛ جابر بن عبدالله انصاری عرض کرد: یا رسولالله (ص) اما برکت مقام شما تا وقتی که در میان ما هستی روشن است، لکن مفارقت شما از ما چگونه خیروبرکت دارد؟ رسول خدا (ص) فرمود: اما برکت مقام من در میان شما به دلیل این آیه است که فرمود: «وما كان الله ليعذبهم وأنت فيهم»، و اما مفارقت من با شما برکتش به این است که اعمال شما روزهای دوشنبه و پنجشنبه بر من عرضه میشود و من نسبت به اعمال نیک شما خدا را سپاس میگویم و نسبت به اعمال بد شما از خداوند طلب مغفرت میکنم».
مقدمه چهارم: همانندی شئون امام با پیامبر
امام معصوم (ع) دارای همه شئون پیامبر (ص) است در حدیثی از امام باقر (ع) سؤال شده که به چه سبب به وجود پیامبر (ص) و امام (ع) نیاز داریم؟ فرمود: برای بقاء عالم و استواری آن، زیرا اگر پیامبر یا امام بر روی زمین باشد خداوند عذاب را از اهل آن دور میکند؛ چون خداوند فرمود: وما كان الله ليعذبهم وأنت فيهم، و پیامبر فرمود: ستارگان برای اهل آسمان پناه هستند و اهلبیت من برای اهل زمین پناه هستند، پس جامعهای که امام (ع) در آن زندگی میکند همان جامعه نبوی است و در بحثهای گذشته به این نتیجه رسیدیم که از ویژگیهای جامعه نبوی آن است که نفرین پیامبر یا امام برای آن جامعه، مأذون نیست، ازاینرو امام حسین (ع) با همین مبنا، نفرین خود را برای جامعه آن روز که استعداد تحقق عدالت و هدایت را از دست داده بودند، نثار نکرد؛ بلکه راه دیگری پیش گرفت، اما راه دیگر چه بود؟ در ادامه به بررسی این موضوع میپردازیم.
به اعتقاد ارائهدهنده مهمترین عنصر انحراف که موجب قیام گشت، کنارگذاشتن اهلبیت (ع) و «انزوای مقام ولایت کبری» بوده است که بهشدت با عدالت فاصله دارد. زیرا عدالت اصیل همان مقام ولایت است که پیوند اصلی مبدأ ربوبیت با عالم هستی است و اسلام بدون ولایت معنا ندارد. ازاینرو در حدیث امام باقر (ع) مهمترین رکن از ارکان پنجگانه اسلام، ولایت معرفی شده است.
استاد ابوالحسینی ادامه داد که اکنون ادعای ما آن است که در زمان امام حسین (ع) «ولایت اهلبیت» از حکومت اسلامی رخت بر بست و جامعه به بنبستی رسید که جایگاه ولایت و امامت، بهکلی از دست رفت و این، همان خطر بزرگی بود که حسین (ع) گرفتار آن گشته بود.
ایشان دلایل انحراف جامعه نبوی توسط بنیامیه را اینگونه برشمرد:
- ابوسفیان انکار صریح بهشت و دوزخ کرد، و با اینکه پیامبر اکرم (ص) درباره معاویه فرمود: هرگاه معاویه پسر ابوسفیان را بر روی منبر خلافت دیدید گردن او را بزنید. وقتی معاویه حکومت تمام ممالک اسلامی را به دست گرفت، بنیامیه را شجره طیبه رسولالله معرفی کرد، و توسط کسانی چون عمروعاص، مغیرة بن شعبه و عروة بن زبیر، به فضیلتسازی درباره خود پرداخت، و به کارگزارانش دستور لعن علی بر منابر را داد و بدعتها، شکنجهها، نقض پیمانها، و کشتارها را گسترش داد.
با اذعان به بیکفایتی وی اصرار بر جانشینی یزید کرد و هنگامی که یزید به خلافت رسید احکام اسلام و سنت پیامبر (ص) بهکلی از بین رفت و یزید نیز با تمثل به شعر ابن زبعری صریحاً رسالت پیامبر را انکار کرد. اینجا بود که وقتی از حسین (ع) میخواهند که با کسی چون یزید بیعت کند، میفرماید: «إنا لله و إنا إلیه راجعون وعلی الاسلام السلام إذ قد بلیت الامة براع مثل یزید». اما دردناکتر از همه نخبگان و دوستانِ بیبصیرتی بودند که توان درک «مقام ولایت» و فهم ماهیت این قیام را نداشتند مثل محمدحنفیه برادر امام حسین و ابوسعید خدری، ابوواقد لیثی، سعیدبن مسیب، عبدالله بن عمر، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عباس، و عبدالله بن مطیع و جابربن عبدالله انصاری از همراهی با حسین عاجز ماندند.
بدیهی است در فرصت کوتاه، ترسیم بیعدالتیها از سوی بنیامیه و تبیین انحرافات خواص جامعه، بهطور کامل میسر نیست، اما آنچه تا کنون گزارش کردیم، حکایت از انحراف شدید مردم و دورافتادن آنان از مقام ولایت و امامت دارد. یعنی انحراف از سنت اصیل پیامبر (ص) و گسترش ظلم چنان به اوج خود رسید که هیچ روزنهای برای هدایتِ جامعه آنروز باقی نماند، و لاجرم امت پیامبر با تفکرات اموی و بیبصیرتی نخبگان، بسیار از اهلبیت (ع) دور افتاد و زمینه هدایت آنها از بین رفت. اکنون حسین (ع) تکلیف هدایت چنین جامعهای را بر عهده دارد و باید حرکتی تکاندهنده و ماندگار انجام دهد تا مسیر انحراف، بهسوی ولایت و عدالت باز گردد.
بنا به نظر ارائهکننده محترم امام حسین علیهالسلام در این شرایط دو راه پیشروی خود داشت:
یا باید برای هلاک چنین جامعهای نفرین کند و سنت براندازی را در حق آنان اجرا نماید، آنطور که سنت الهی در باره امتهای پیشین رقم خورده است و خداوند پس از هلاکت آنها جامعهای نو و تازه پدید آورده بود: «وكم قصمنا من قرية كانت ظالمة وأنشأنا بعدها قوما آخرين» (انبیاء، ۱۱)؛ لکن امام نفرین نکرد؛ چون امت پیامبر نسبت به امتهای پیشین از این قاعده استثنا شده بود؛ چنانکه قبلاً دلیل این استثنا در مقدمه سوم یادآور شدهایم.
و یا باید راهی دیگر پیش گیرد تا جامعه نجات پیدا کند. اما آن راه دیگر چه بوده است؟ پاسخ این است که آن راه دیگر هر چه میتواند باشد، زیرا مقصد نهایی امام (ع) بازگردان جامعه به سنت اصیل پیامبر و گشودن پنجره عدالت و «فهم جایگاه امامت» است، ازاینرو هدف مذکور بهعنوان مبنای قیام امام (ع)، میتوانست با عناصری نظیر «تشکیل حکومت»، «شهادتطلبی»، «امربهمعروف و نهیازمنکر» یا «اجبار بر بیعت» و یا هر عنصر دیگری مطابقت پیدا کند.
ایشان در مقام گواهی گرفتن سخنان امام (ع) در تبیین هدف اصلی قیام ادامه داد که:
امام (ع) در ملاقات با افراد مختلف، پاسخهای گوناگون داده مثلاً در ملاقات با امسلمه فرمود: جدم را در خواب دیدم که «إن الله شاء أن یراک قتیلاً» و در نامهاش به محمد حنفیه امربهمعروف را مطرح ساخت؛ و در پاسخ به عبدالله بن مطیع، و ابن عباس، استخاره را بهانه کرد و به عبدالله بن عمر گفت: «من با یزید بیعت کنم و در صلح او داخل شوم؟ درحالیکه رسول خدا در باره او و پدرش چیزهایی گفت».
پاسخهای مختلف و سخنان متنوع امام (ع) حاکی از آن است که ریشه قیام در جای دیگری نهفته است علت اصلی قیام، چیز دیگری بوده است و متأسفانه بسیاری از نزدیکان و دوستان امام، چون ظرفیت فهم آن را نداشتند، پاسخهای مختلفی از آن حضرت دریافت میکردند. همین امر موجب گشت تا علت اصلی قیام همچنان مخفی بماند، و از همین رو سخنان آن حضرت گاه بر نظریه «تشکیل حکومت» سازگار است، و گاه بر عنصر «امربهمعروف و نهیازمنکر» مطابقت دارد، و زمانی بر «شهادتطلبی» و یا «دستور غیبی»، و یا بر «بیعت اجباری» انطباق پیدا میکند؛
در واقع امام حسین (ع) برای احیای عدالت ازدسترفته و نزدیک ساختن جامعه با «مقام ولایت» و «جایگاه امامت» قیام کرد، زیرا این مفهوم در جامعه آن روز بهشدت فراموش شده بود. درحالیکه در صدر اسلام و پس از رحلت پیامبر (ص)، درک مفهوم ولایت و حاکمیت اهلبیت (ع) هنوز از بین نرفته بود و به همین دلیل علی (ع) با خلفا بیعت نمود و آنان را در امور حکومتی کمک میکرد، و خود بهعنوان خلیفه چهارم زمام حکومت را به دست گرفت و پس از او، امام حسن (ع) خلیفه مسلمین گشت. اما پس از این دوران، حاکمیت مسلمین با شیب تندی از جایگاه اصلیاش فاصله گرفت و بدون توجه به معیارهای امامت، به بنیامیه و آن هم شخصی مثل یزید منتقل گشت. آنگاه در چنین شرایطی از امام خواسته میشود که با یزید بیعت کند و حکومت او را به رسمیت بشناسد! طبعاً امام تن به این ذلت نداد و تلاش کرد جایگاه خودش را بهعنوان ولیّ و امام مسلمین، به مردم تفهیم کند؛ لذا به معاویه مینویسد: «من در پیشگاه خداوند عذری ندارم که به جهاد با تو برنخیزم، و فتنهای عظیمتر از ولایت و حاکمیت تو بر این امت سراغ ندارم». در نگاه امام (ع) ولایت معاویه بر امت اسلامی معیارهای لازم را نداشت و موجب ازبینرفتن سنت پیامبر گشت بهویژه اینکه کسی بعد از او همچون یزید ولایت امت را در دست گرفته بود.
در ادامه ناقد محترم جناب حجتالاسلاموالمسلمین دکتر جواد یاوری در مقام نقد مباحث ارائه شده، بیان نمودند که فکر خلاقی در موضوع یابی و نوشتن مقاله وجود دارد و این وجه قوت کار است به خلاف بسیاری مقالات که خالی از نظریه است؛ اما رویه این مقاله تلاش برای ارائه نظریه و استدلال به آیات و روایات است که از محاسن متن است.
اما هم در ویراستاری و هم در روش و هم ساختار و هم در محتوا اموری باید مورد دقت بیشتر قرار گیرد:
چکیده باید با ادبیات دیگری نگارش یابد، سابقه و پیشینه تحقیق آورده نشده که باید جبران شود و نتیجه هم در آخر ذکر شود.
کلمه سنت باید واکاوی لغوی و اصطلاحی میشد و وجه تمایز سیره و سنت هم باید مورد مداقه قرار میگرفت.
در مورد محتوا هم سه سنت قرآنی که مطرح شد، کافی نیست و همه سنتهای قرانی مربوط به بحث باید مطرح میشد، علاوه بر اینکه دو سنت اولی ذکر شده در واقع یک سنت است.
اسمگذاری جدید با اینکه امر مطلوبی است؛ اما این امر بادقت و تعمق انجام نشده است و اینکه بگوییم سنت براندازی است خیلی قابل دفاع نیست؛ بلکه شاید سنت استیصال بهتر است یا سنت بقا و ماندگاری و پیروزی نهایی حق بهتر است.
ارسال نظر