پژوهشي درباره پيامبر اکرم (صلي الله عليه و سلم)
سمبل هويت امت واحد اسلامي
عوامل کمرنگي هويت امت اسلامي و راههاي مقابله با آنها
نوشته: فؤاد عبدالعظيم محمد
مشاور در وزارت اوقاف
(جمهوري عربي مصر)
بسم الله الرحمن الرحيم
قدرت مسلمانان در وحدت آنهاست
پيش درآمد
اي مسلمانان! حق تعالي در قرآن کريم مي فرمايد: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» (سوره آل عمران ـ 103) (و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمتخدا را بر خود ياد كنيد آنگاه كه دشمنان [يكديگر] بوديد پس ميان دلهاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شديد و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد اين گونه خداوند نشانههاى خود را براى شما روشن مىكند باشد كه شما راه يابيد.)
اين آيه فرمان داده، نهي فرموده، و يادآوري کرده است:
مسلمانان را به چنگ زدن به کتاب خدا و به وحدت و همبستگي زير پرچم اسلام فرمان داده زيرا عزّت و قدرت در وحدت است.
وحدت، راه پيروزي و رستگاري در دنيا و سعادت و نجات در آخرت است. آيه از تفرقه نيز نهي کرده زيرا ضعف و زبوني بدنبال دارد.
و همواره و در طول و عرض زمان، يادآوري ها کرده و از جمله خاطرنشان ساخته که پيش از اسلام چه چه وضعي داشتند و چگونه وقتي اسلام آمد آنانرا وحدت بخشيد و جسم واحدي از ايشان ساخت؛ خدايشان يکي، پيامبرشان يکي، کتابشان يکي و قبله آنان يکي شد بگونه اي که آن مسلمان فرياد برمي آورد:
- برادرم در شرق يا غرب مـــــن از تو و تو در مني
- از نــــژاد و نسبم مپرس که اسلام پدر و مادر منست
ما بدان (به اسلام) برادر و هم پيمان و همدليم.
براي وحدت، اسلام تمامي تفاوت هاي زميني و ويژگي هاي صوري و شکلي را از ميان برداشت و تعصب هاي قبيله اي را لغو کرد و افتخار به نسب و حسب و مال را ويران ساخت و براي مسلمانان روشن ساخت که اصل و ريشه همه آنان يکي است و به آدم باز مي گردد و او نيز از آب و گل است.
در برابرشان ندا سر داد و مي دهد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ » (سوره حجرات ـ 13) (اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست بىترديد خداوند داناى آگاه است.)
و ندا سر داده و مي دهد: «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ » (سوره انبيا ـ 92) (اين است امتشما كه امتى يگانه است و منم پروردگار شما پس مرا بپرستيد.)
و ندا سر داده و مي دهد: «وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ» (سوره المؤمنون ـ 52) (و در حقيقت اين امتشماست كه امتى يگانه است و من پروردگار شمايم پساز من پروا داريد).
و بخاطر وحدت و براي تحقق آن بود که بناي اسلام بر پنج رکن استوار شده است، پنج رکني که خود آزموني عملي براي تحکيم و تقويت روحيه جمعي است:
ßشهادت: کلمه توحيد (لا اله الا الله)، رمز وحدت دلها و رمز وحدت خلقها و ملتها و راز بزرگ پيروزي بر دشمنان: «هُوَ الَّذِيَ أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ * وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً مَّا أَلَّفَتْ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» (سوره انفال ـ آيات 62و63) (همو بود كه تو را با يارى خود و مؤمنان نيرومند گردانيد * و ميان دلهايشان الفت انداخت كه اگر آنچه در روى زمين است همه را خرج مىكردى نمىتوانستى ميان دلهايشان الفت برقرار كنى ولى خدا بود كه ميان آنان الفت انداخت چرا كه او تواناى حكيم است.).
ß نماز: پنج وعده نماز در شبانه روز به سوي يک قبله و پشت سر يک امام که همگام و همزمان با پيشنماز، قيام و عقود مي کنند و خود آموزشي عملي براي تقويت روحيه جمعي و وحدت در پاکترين نقاط زمين يعني خانه خداست.
ß زکات، که از ثروتمندان گرفته و ميان مستمندان تقسيم مي شود و گوياي يکي بودن مسلمانان و هم کيسه بودن آنهاست.
ß ارکان ديگر: روزه و حج است که در "روزه" برابري مي بينيم و همبستگي و احساس روحيه جمعي را شاهديم و در "حج"، وحدت در روز عرفه تجلّي پيدا مي کند؛ آنها از جاهاي پراکنده و نقاط گوناگوني آمده اند ولي يک لباس بر تن دارند و يک ندا سر مي دهند و در يکجا، مي ايستند.
پراکندگي و تفرقه ملت هاي نيرومند را تضعيف و ملل ضعيف را مي ميراند به همين دليل خداوند متعال اولين اندرز خود پس از پيروزي مسلمانان در نبرد "بدر" را به صورت توصيه به وحدت و گرد آمدن، بيان کرد و هنگامي که گروهي از ايشان به دنبال جمع آوري غنايم برآمدند و سنگرهاي خود را ترک گفتند، آيه زير نازل گرديد: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأَنفَالِ قُلِ الأَنفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِيْنِكُمْ وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» (سوره انفال ـ 1) ([اى پيامبر] از تو در باره غنايم جنگى مىپرسند بگو غنايم جنگى اختصاص به خدا و فرستاده [او] دارد پس از خدا پروا داريد و با يكديگر سازش نماييد و اگر ايمان داريد از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد).
سپس براي آنان روشن ساخت که راه پيروزي و عزت، اتحاد است و فرمود:
«وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ» (سوره انفال ـ 46) (و از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد و با هم نزاع مكنيد كه سستشويد و مهابتشما از بين برود.)
مسلمانان از "اُحد" درس عبرتي آموختند و چنان سيلي خوردند که در آن هفتاد تن از پهلوانان خود را از دست دادند و در حالي به مدينه بازگشتند که هم رسوايي شکست و هم شماتت و نکوهش کافران را با خود داشتند زيرا به نزاع به يکديگر پرداختند و پراکنده گشتند.
از آن پس مسلمانان، همبسته و متّحد و همدل ماندند و امت اسلامي رهبري جهان را در اختيار گرفت. تاريخ گواه آنست که مسلمانان صدر اسلام با وحدت خود پيشرفت کردند و نردبان ترقي را پلّه پلّه پيمودند و تمدني بنيان نهادند که از "اندلس" و سرزمين فرانسه در غرب تا هند و چين در شرق، گسترده بود و کرامت نصيب آنان شد زيرا در کردار و گفتار پاي بند اسلامشان بودند.
پس از آن مسلمانان با گذشت زمان گرفتار تفرقه شدند و ميانشان اختلاف افتاد و وحدتشان بهم خورد و از کتاب خداي خويش روي برتافتند و رهنمودهاي پيامبرشان را ناديده گرفتند و شيطان رهبريشان کرد و تعصب هاي قبيله اي به آنان بازگشت و دشمنان ايشان دانستند که چگونه نفرت و کينه مسلمان را در دل برادر مسلمانش قرار دهند و بدين ترتيب بسياري از مسلمانان هم پيمان و دوستدار کفّار گرديدند و با مسلمانان دشمني ورزيدند و به کفّار اعتماد کردند و از مسلمانان هراسيدند.
قرآن آنانرا از اين سرنوشت برحذر داشته و گفته بود:
«وَمَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِيرًا » (سوره نساء ـ 115) (و هر كس پس از آنكه راه هدايت براى او آشكار شد با پيامبر به مخالفت برخيزد و [راهى] غير راه مؤمنان در پيش گيرد وى را بدانچه روى خود را بدان سو كرده واگذاريم و به دوزخش كشانيم و چه بازگشتگاه بدى است.)
و در "صحيح بخاري" آمده که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و سلم) فرمود: «هرکس از طاعت[خداي] خارج شود و از جماعت جدا گردد و بميرد بر جاهليت مرده است.» حديث را بخاري روايت کرده است.
عوامل کمرنگي هويت امت اسلامي و راههاي مقابله با آنها
ترديدي نيست که دوره کنوني ما تفاوت هاي ريشه اي با دوره هاي تاريخي قبل و بازي هاي آن دارد و با توجه به پيشرفت هاي پياپي کنوني و دگرگوني هاي پرشتاب و اختراعات چشمگيري که به ذهن هيچ يک از نويسندگان کتاب هاي تخيلي هم نمي رسيد، امکان مقايسه اين دوره هاي تاريخي نيز وجود ندارد.
واقعيت هاي معاصر، فراتر از همه پيش بيني هاست؛ دوران انقلاب علمي و فناوري و عصر انقلاب اطلاعات و ارتباطات و شبيه سازي است و هر روز جهان معاصر ما شاهد کشفيات و غير منتظره هاي فزاينده است و تازه هاي جديدي در راه است.
پرسش اساسي اينست: جهان اسلام در کجاي کار قرار دارد؟
مگر بخشي از اين جهاني که در آن زندگي مي کنيم و آنچنانکه فراوان گفته و شنيده ايم، "دهکده جهاني کوچکي" نيست؟
و مگر تحت تأثير متغيرهاي اين جهان قرار نمي گيرد؟ آيا مي شود از اينها همه برکنار و بدور باشد؟
آيا جهان اسلامي ما تنها به ايفاي نقش تماشاچي پيشرفت هاي پيرامون بسنده کرده است و به داشتن نقش مصرف کننده توليدات جهان معاصر در عرصه هاي دانش و تکنولوژي و امکانات زندگي مرفه، قانع شده است؟
آنچه از پيشرفت هاي حاصل در همه سطوح سياسي و اقتصادي و اجتماعي و علمي در جهان پديد آمده است حامل چالش هاي فراواني براي جهان اسلامي ماست؛ آيا مسلمانان آماده رويارويي با اين چالش ها و بذل کوشش براي چيرگي بر آنها هستند؟
ما پيش از ورود به جزييات اين موضوع مايليم تأکيد کنيم که تمامي چالش هايي که پيرامون جهان اسلامي، قرار دارد چالش هايي نيست که اسلام به عنوان دين پايانبخشي که به دليل انعطاف پذيري و اعتدالي که از آن برخوردار است، شريعت آن توان رويارويي با همه شرايط و متغيرات زماني و مکاني را دارد، با آنها روبروست. چالش هاي فعلي و آنچه در آينده مطرح مي شود در حقيقت چالش هاي مسلمانان و نه دقيقاً چالش هايي فرا روي خود اسلام است.
اينها چالشهايي است که فرا روي عقل و قدرت دربر گيرندگي تحوّلات و پيشرفت هاي زمانه و آگاهي نسبت به زمان و تحولات تاريخي، قرار دارد.
آگاهي نسبت به زمان به معناي آگاهي به حرکت زمان از گذشته به حال و از حال به آينده و اينکه همواره حالت صعودي و بالا رونده دارد است؛ تاريخ همواره رو به جلو مي رود و هرگز عقب گرد نمي کند؛ آگاهي نسبت به تحولات تاريخي نيز به مفهوم انتقال کيفي شامل افزوده اي تمدني است که در تاريخ ثبت مي شود. براي اينکه اين آگاهي همواره در اذهان جاري باشد حتماً بايد بر يک سري موانعي که در برابر آن قرارميگيرد و مانع از روايت درست و درک سليم مي گردد، فايق آييم.
اين موانع، چالش هايي در برابر ملّت هاست و ملت هايي که آنچه در پيرامونشان مي گذرد به روشني درک مي کنند و نيازمندي هاي زمانه را مي فهمند، به اين چالش ها پاسخ مثبت مي دهند و به آنها چيره مي گردند و شايستگي زندگي و بقا و دوام پيدا مي کنند حال آنکه ملت هايي که در برابر اين چالش ها شکست مي خورند، از بين ميروند و پرونده آنها به گوشه فراموشي سپرده مي شود و توان حرکت به سوي آينده را پيدا نمي کنند.
1 ـ چالش هاي کنوني:
چالش هايي که مسلمانان امروزه در جهان معاصر با آن روبرو هستند چالش هاي پيچيده اي است و براي پشت سر گذاردن آنها و حرکت رو به جلو سوي آينده درخشان، نياز به اراده اي نيرومند و عزمي صادقانه دارند.
وقتي در اين چالش ها تأمل کنيم مي بينيم که همگي آنها تازگي ندارند و برخي از آنها در نيمه دوم قرن بيستم و دقيقاً در آخرين دهه آن پديدار شده اند. در اين دهه، تحولات بسيار مهمي اتفاق افتاد که پيشاپيش همه فروپاشي اتحاد شوروي سابق و ظهور نظام تک قطبي در جهان و گسترش هراس ناموجّه از اسلام در غرب به عنوان دشمن جايگزين يا خطري که مي تواند تمدن جهاني را تهديد کند و نيز ترويج نظريه برخورد تمدن ها و پايان تاريخ (فوکوياما) و تحوّلات علمي نويني چون: شبيه سازي و کشت اعضا و ديگر مواردي که باورهاي ديني را در جهان قرن بيست و يکم آشفته مي کرد، قرار دارد. در کنار اين چالش هايي که عمدتاً جنبه خارجي دارند، چالش هايي نيز وجود دارد که داخلي بشمار مي روند و مهمترينشان: عقب ماندگي هايي که امت اسلامي از آن رنج مي برد؛ گسترش پديده تروريسم در جهان اسلام به رغم اينکه پديده اي جهاني است و اينها همه در پيوند با درک نادرستي از اسلام و تفسيرهاي غلط از آموزه هاي آنست؛ از ديگر چالش هاي داخلي: خطر دوستان ناداني که زيانشان اي بسا از دشمنان اسلام، شديدتر و بيشتر است. اين اجمالي بود از چالش هاي پيش رو که نيازمند تفصيل بيشتري در توضيح مواضع اسلام نسبت به همه آنهاست.
2 ـ چالش هاي داخلي:
چيرگي بر چالش هاي داخلي، نقطه شروع چيرگي بر چالش هاي خارجي است و همواره اولويت با رسيدگي به مسايل و مشکلات و چالش هاي داخلي است زيرا اين چالش ها ارتباط تنگاتنگي با چالش هاي خارجي دارند بدين معنا که اگر جهان اسلام موفّق شود از مشکلات دروني خود نجات يابد و به سلامت آنها را پشت سر بگذارد و بر چالش هاي داخلي فايق آيد مسلماً در شرايطي قرار مي گيرد که مي تواند بر چالش هاي خارجي نيز چيره شود. اينک نگاهي به مهمترين چالش هاي داخلي مي اندازيم:
3 ـ عقب ماندگي:
عقب ماندگي هايي که جوامع اسلامي را فرا گرفته به عنوان مهمترين چالش داخلي که جهان اسلام با آن روبروست، مطرح است؛ اين عقب ماندگي ها تنها جنبه مادي ندارند و همه جنبه هاي علمي و فکري و اخلاقي و اقتصادي و اجتماعي و سياسي را دربر مي گيرند. پوسته تمدني ظاهري در جهان اسلام نبايد کسي را فريفته خود کند. متأسفانه مسلمانان امروزه چيزي بيش از مصرف کننده دستاوردهاي تمدن معاصر نيستند و هيچ نقشي در توليد يا مشارکت در توليد آنها ندارند.
اين درست که گذشتکان ما پشتوانه تمدني قابل توجهي برايمان بجاي گذاشتند که هنوز هم به آن افتخار مي کنيم و مايه مباهات ماست ولي ما در همين حدّ درجا زديم و هيچ تلاش و کوشش حقيقي براي افزودن بر آنچه از پدران و نياکان خود به ارث برديم، بعمل نياورديم. خداي رحمت کند "سيد جمال الدين افغاني" [اسد آبادي] را که در جايي گفته بود:
«شرقي ها هرگاه بخواهند کاهلي کنوني خود را توجيه کنند مي گويند: مگر نميبينيد که پدران ما چگونه بودند؟». "سيد جمال الدين افغاني" مي افزايد: «آري پدرانتان چنين و چنان بودند ولي شما، فرزندان آنهاييد و شايسته نيست همواره از افتخارات پدران خود سخن گوييد مگر آنکه خود، چون آنها باشيد و کارهايي را که کرده اند، انجام دهيد.»[1]
حالت پراکندگي و تفرقه اي که بر جهان اسلام حاکم است بزرگترين دليل عقب ماندگي هايي است که امت اسلامي ما در شرايطي که جهان معاصر سمت و سوي اتحاد و تشکيل بلوک هاي بين المللي نيرومند را دارد، از آن رنج مي برد.
به رغم اينکه جهان عرب در کوشش براي وحدت در چارچوب "اتحاديه عرب"، از اروپا پيشي گرفته بود و به رغم تأسيس "سازمان کنفرانس اسلامي" در چندين سال بعد، اين روابط و پيوندهاي عربي و اسلامي همچنان ضعيف و نامؤثر باقي مانده است حال آنکه "اتحاديه اروپا" گامهاي بسيار بلندي در اين راستا برداشته و اينک پول واحدي در آن جريان دارد و همکاريهاي اقتصادي نيرومند و پارلمان واحد و آمد و شد آزاد افراد ميان کشورهاي اتحاديه و ديگر اقدامات همکاريهاي متقابل، در آن صورت گرفته است.
دشمنان اسلام مي کوشند عقب ماندگي جهان اسلام را به اين دين نسبت دهند و ادعا ميکنند که اين اسلام است که همواره پيروانش را به عقب ميکشاند و آزادي حرکت براي درنورديدن چشم اندازهاي آينده را به ايشان نميدهد. اين اتهامي است که هيچ پايه علمي يا واقعيت تاريخي ندارد؛ اين اسلام بود که مسلمانان را به پيشي گرفتن از ديگران براي بناي تمدن شکوفايي که حدود هشت قرن دوام آورد، برانگيخت.
«علت عقبماندگيهايي که امروزه امت اسلامي از آن رنج ميبرد، اسلام نيست بلکه مجازاتي از سوي اسلام بر مسلمانان به خاطر رها کردن آن ـ و نه پايبندي به آن چنانکه برخي جاهلان گمان ميکنند ـ است.»
اگر تمدن جز به دانش و کسب آن بنيان نميگيرد، اسلام، دانش و کسب آنرا در حد فريضههايي چون نماز و روزه و زکات، واجب گردانده و مداد علما را برابر با خون شهدا تلقي کرده و علما را به عنوان ترسندهترين مردمان نسبت به پروردگار توصيف کرده زيرا بيش از ديگران به رازهاي آفرينش و شکوه و جلال پروردگار واقفند؛ اگر اسلام آنچنانکه يادآور شديم دين دانش و تمدن است چگونه است که مسلمانان امروزه به جايي رسيدهاند که نرخ بيسوادي در ميان ايشان به5/46% (براساس آمارهاي ارايه شده از سوي "سازمان اسلامي فرهنگ، تربيت و علوم" ـ ايسسکو) و در ميان زنان در برخي کشورهاي اسلامي به 60% ميرسد؟
حال اگر به گستره تجارت و اقتصاد بپردازيم خواهيم ديد که جهان معاصر ما همچنانکه بيش از اين نيز اشاره کرديم سمت و شکلدهي به بلوکهاي بزرگ اقتصادي و شرکتهاي غول پيکر چندملتي دارد ولي حجم تجارت در ميان کشورهاي جهان اسلام و عرب طبق آخرين گزارشهاي رسمي "بانک اسلامي توسعه" از 8% مجموعه کل تجارت اين کشورها با ساير کشورهاي جهان فراتر نميرود و اين واقعيت بسيار دردناکي است؛ اين عقبماندگي تا زماني که جهان اسلام در همه چيز حتي در غذاي خود وابسته به جهان خارج است، ادامه خواهد داشت.
مسلمانان داراي ثروتهاي انساني بزرگ و ثروتهاي مادي هنگفتي هستند که شامل نفت و معادن گوناگوني ميشود که بخش بزرگي از آنها همچنان زيرزمين است؛ آنها در مناطق استراتژيک جهان زندگي ميکنند و جز ارادهاي قوي و عزمي صادقانه، چيزي کم ندارند.
ممکن است کساني به آن گرايش داشته باشند که آنچه را در اين زمينه ميگوييم، به نوعي خودزني تعبير کنند ولي مسلماً ما چنين هدفي نداريم؛ ما شديداً نيازمند انتقاد از خود منطقي هستيم و اين همان چيزي است که اينک بدان مي پردازيم؛ انتقاد از خود نخستين گام در راه درست براي مقابله با اين عقبماندگيهاست.
ما مسلمانان عميقاً نيازمند برخوردي صادقانه با خويش هستيم تا در آن مروري بر مواضع خود داشته باشيم و با صراحت تمام و بسيار اصولي، تأملي در اوضاع و احوال خود کنيم. ما نياز داريم تا جاي پاي خود را صادقانه حس کنيم و بدانيم که جايي که ايستادهايم آيا به اندازه کافي محکم و پايدار هست يا با نخستين گام، فرو ميپاشد؟
اين عيب نيست که با عيبها و خطاهاي خود روبرو شويم؛ عيب آنست که اينها همه را ناديده انگاريم و به خود دروغ بگوييم و به دروغ معتقد باشيم که همه چيز روبه راه است!
4ـ برداشتهاي نادرست از اسلام:
اسلام دين اعتدال و ميانهگرايي است و از افراط گرايي و غلو در دين نفرت دارد و همگان را به ساده کردن کارها براي مردم و مهرورزي به آنها فراميخواند. به رغم اينکه آموزههاي اسلام در اين مورد کاملاً روشن است گرايش و جرياناتي وجود دارد که اسلام را طبق ميل خود تفسير ميکنند و با تفسيرهاي غلطي که آنرا يا دين متحجر و خشک و بستهاي که ياراي همراهي و همگامي با زمان را ندارد و يا ديني خشونتآميز و خصمانهاي جلوه ميدهد که تشنه خونريزي است، در پي تشديد جنبههاي راست يا چپ آنند. هر دوي اين گرايشها حقيقت ندارند و تنها بيانگر ديدگاههاي بيمارگون صاحبان آنند.
اسلام ضمن رد کردن هرگونه تحجر و گوشهگيري و انزوا، همه انواع خشونت و تجاوز يا قتل و خرابکاري را رد ميکند؛ قرآن مجيد اينکارها را به عنوان افساد فيالارض ميخواند و مرتکبان آنها را به اشد مجازات در دنيا و آخرت تهديد ميکند: «أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ » (سوره مائده ـ 33) (جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهتيكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند اين رسوايى آنان در دنياست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.)
برداشت اشتباه از اسلام يا به جهل و ناداني نسبت به آموزههاي دين بازميگردد و شامل گروه نخست ميشود و يا به دليل فريب تودههاي مردم و سردادن شعارهاي ديني براي تحقق اغراض دنيوي، از سوي گروه دوم است.
در هر دو حالت بايد بياساس و دروغ بودن تفسيرهاي باطل هر دو گروه برملا شود و ارزشهاي تسامحي و مهروزانه و تساهل و رعايت عدالت حتي با دشمنان در اسلام برجستهسازي گردد.
چه بسا گروه نخست حسن نيت داشته ولي گروه دوم داراي سوء نيت باشند ولي بايد دانست که حسن نيت نيز ممکن است به پيامدهاي وخيمي منجر شود که عاقبت خوشي درپي نخواهد داشت درست همانگونه که دوست نادان ميتواند خطرناکتر از دشمن دانا باشد لااقل به اين دليل ساده که دشمن، دشمني خود را آشکارا بيان مي کند و نشان ميدهد و درنتيجه ميتوان از وي برحذر بود و آماده رويارويي با وي گشت ولي دوست ناداني که خود را مسلمان هم مي داند و از ديگران هم نسبت به اسلام گرايش و حمايت بيشتري ـ البته از راههاي عقبمانده و واپس گراي خود ـ نشان ميدهد به عنوان مانعي بر سر راه تلقي ميشود و نميتواند تحولات پيراموني خود را درک کند؛ درک جوهر اسلام و روح آن به عنوان يک دين تمدني و انساني که جاي خود دارد.
براي اينکه اسلام بتواند با گامهاي استوار و ثابت به سوي آينده قدم بردارد ناگزير پيروان آن بايد از اين بيماري دوگانه رهايي يابند؛ راه رهايي نيز درک و برداشت روشن از اسلام و آموزههاي آن و رخ برگرفتن از چهره متمدنانه اين ديني است که آموزههاي آن براي هر زمان و مکاني شايسته است و قدرت تحولپذيري و رويارويي با دگرگونيهاي زندگي را در خود دارد و ميتواند در برابر همه چالشها مقاومت کند؛ تاريخ اسلام شاهد گويايي بر همه اين موارد است.
اگر براي تودههاي مسلمان روشن شود که اسلام از جهل و ناداني دوستان خود و گروههاي غيرمتعارفي که مدعيند در دفاع از اسلام دست به قتل ميزنند، مبرّاست ميتوان اميد داشت که بر همه دشواريها و چالشهاي خارجي ديگري که برخاسته از درک نادرست از اسلام از سوي اين دو گروه به عنوان دستاويزي براي زدن هرگونه انگ زشتي به اسلام است، فايق خواهيم آمد.
5ـ چالشهاي خارجي:
اگر چنين است و چالشهاي داخلي در پيوند با چالشهاي خارجي قرار دارد وظيفه داريم که مهمترين چالش هاي خارجي و راههاي چيرگي بر آنها را روشن سازيم تا بتوان از آنجا با گامهايي استوار به چشماندازهاي آينده، چشم دوخت.
6ـ اسلام هراسي در غرب:
در جريان جنگ سرد، غرب همچنان نيازمند همکاري با اسلام در کارزار خود عليه کمونيسم بود؛ واقعبينانهتر اينکه بگوييم نيازمند آتشبسي با اسلام بود.
غرب به يقين ميدانست که اسلام و کمونيسم دو نقيضي هستند که هرگز يکجا جمع نميشوند و به همين دليل براي غرب مفيد بود که در اين زمينه (مبارزه با کمونيسم) با اسلام همکاري کند ولي پس از پايان جنگ سرد و سقوط کمونيسم با فروپاشي اتحاد شوروي سابق در آغاز دهه نود قرن گذشته ميلادي، غرب ديگر نيازي به اسلام نداشت و سياست همکاري و آتشبس به پايان رسيد. ولي مسئله به همينجا نيز ختم نشد؛ غرب بدنبال دشمن جديد بجاي کمونيسم بود و در اين ميان تنها اسلام را به عنوان جايگزين دشمن سقوط کرده يافت، چه به نظر ميرسيد که غرب نميتواند بدون دشمن زندگي کند و اگر دشمني حقيقي وجود نداشته باشد، دشمني وهمي براي خود ميتراشد که در اينجا، اسلام بود.
بدين ترتيب ايده هراس از اسلام (و باصطلاح اسلاموفوبيا) در رسانههاي غربي انتشار يافت؛ مقامات بلندپايه غربي نتوانستند اين ديدگاه را پنهان سازند و سخناني در اين باره از زبان دبيرکل سابق آتلانتيک شمالي (ناتو) ـ و در حاليکه همچنان اين پست را برعهده داشت ـ و نيز از زبان يکي از رؤساي غربي، جاري گرديد.
در غرب، سخن از بنيادگرايي اسلامي و تروريسم اسلامي و خطري که تمدن غرب را از سوي اين شرّ ويرانگر ـ که به زعم آنها اسلام است ـ تهديد ميکند، بميان آوردند و در اين جريان شتابان همه چيز درهم شد و در ميان سيل ويرانگر رسانههاي گروهي غرب حقايق گم گشت.
امواج خشونت در برخي کشورهاي اسلامي به گسترش اين تصور دامن زد و از شگفتيها و تناقضهاي روزگار اينکه ـ همچنانکه پيش از اين هم اشاره کرديم ـ غرب خود پناه و حمايت و آزادي حرکت سران تروريسم در جهان را فراهم آورده بود.
از ديگر مسايلي که به اين روند دامن زد گرايش غرب به جلوگيري از پيشرفت و افزايش تواناييهاي نظامي و حتي اقتصادي و علمي جهان اسلام به رغم تقديم کمکهاي هنگفت به اسراييلي که آنرا همچون خاري در پهلوي اعراب کاشته تا مانع از پيشرفت و توسعه تواناييهاي ايشان و توسعه کشورهايشان گردد، بود. اين به معناي عدم اجازه به جهان اسلام براي هرگونه مشارکتي در ترسيم سياستهاي جهان از طريق ممانعت از اعطاي نمايندگي دائمي به جهان اسلام در شوراي امنيت است.
7ـ برخورد تمدنها:
آنچه که به اسلام هراسي مربوط ميشود ترويج نظريه "برخورد تمدنها" در غرب است و اينکه اين برخورد امري حتمي است. طبيعتاً در اين نظريه آنچه بيش از هرچيز مطمح نظر است برخورد ميان تمدن اسلام و تمدن غرب و بازآفريني خاطرات گذشتههاي دور و نزديک از اين برخوردها [جنگهاي صليبي و ...] است.
هدف نيز در نهايت ضرورت شکست دادن تمدن اسلام در راستاي يکهتازي تمدن غرب براي سلطه يک تنه بر کل جهان و تدارک ايده "جهاني شدن" ـ که اندکي بعد از آن سخن خواهيم گفت ـ بود؛ اينها همه تشکيلدهنده مقوله "پايان تاريخي" است که براي آن هم ترويج و تبليغ ميشود. حقيقت آنست که اگر برخيها در غرب نظريه حتمي بودن برخورد تمدنها را پذيرفتهاند، اسلام به عنوان يک دين، اين امر را حتمي و گريزناپذير تلقي نميکند زيرا برخورد موجود ميان بشر، تنها منحصر به کارزار تمدنها نيست؛ درگيريهاي ديگري نيز ميان افراد بشر در درون يک تمدن صورت مي گيرد و در جهان کنوني ما به فراواني ديده ميشوند؛ روشنترين مثال آن چيزي است که در قرن بيستم به عنوان دو جنگ جهاني در درون جامعه تمدن غرب اتفاق افتاد و بيش از شصت (60) ميليون نفر انسان را قرباني خود ساخت که در تاريخ بشريت بيسابقه بود. ولي موضع اصولي و ثابت اسلام در اين خلاصه ميشود که تعدد نژادي در جوامع بشري و به عبارت ديگر تعدد تمدنها و وجود اختلافها نميتواند پيشدرآمدي براي درگيري و برخورد باشد و به عنوان مانعي بر سر راه کوشش مردم براي همدلي و الفت ميان خود، تلقي شود؛ تعدد و پلوراليسم ميتواند راه را در برابر آشنا شدنها و همکاريها و وحدت هموار سازد. مأموريت بشريت نيز همين است که با هر اعتقاد و جايگاهي، وظيفه دارد مسؤوليت آنرا بر دوش گيرد. قرآن کريم نيز در آيه زير به همين نکته اشاره دارد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» (سوره حجرات ـ13) (اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست.)
در اينجا قرآن مجيد اختلافها و چندگونگيهاي ميان بشر را پيش درآمد آشنايي و همدلي و همکاري ـ و نه مقدمه درگيري و اختلاف و نبرد ـ قرار داده است؛ نظريه کارزار حتمي تمدنها از نظر اسلام کاملاً غيرقابل قبول است؛ اسلام برآنست که مردم همگي از يک نفس آفريده شدهاند و تجاوز به هرکس، به مثابه تجاوز به تمامي بشريت ـ و نه تنها يک فرقه يا طايفه يا تمدن معيني ـ است. از اينجاست که ديدگاه اسلامي بسيار گستردهتر و به لحاظ انساني عميقتر و انسانيتر از آن ديدگاههاي نژادپرستانهاي است که ميکوشد يک تمدن را بر تمدنها و فرهنگهاي ديگر برتري بخشد و آنرا در جايگاه بالاتري قرار دهد.
8ـ "جهاني شدن" :
از سالها پيش و بويژه پس از فروپاشي اتحاد شوروي سابق سخن از باصطلاح "نظم نوين جهاني" مطرح شد و صحبت از "جهاني شدن"، نقل مجالس گشت؛ برکسي پوشيده نيست که در اين ميان جريان بسيار نيرومندي وجود دارد که ابرقدرت موجود در جهان آنرا رهبري ميکند و به صورت ترويج و گسترش ارزشها و معيارهايي است که تمدن موجود غرب آنها را پذيرفته و توليد کرده است و همگان در جهان موظف هستند که اگر در پي داشتن جايگاهي در اين جهان هستند با آنها دمساز شوند و اصول آنها را بپذيرند.
اين به معناي آنست که ارزشها و ايدهآلها و معيارهاي تنها يک تمدن همه گير شود و مفهوم "جهاني شدن" يا جهان تک قطبي در اذهان رسوخ يابد و بدين ترتيب تعدد تمدنهايي که از پگاه تاريخ همواره چنين بوده، ناديده گرفته شود و تن سپردن به نظام "جهاني شدن" امر ناگزيري گردد و هيچ کشوري در جهان چارهاي جز قرار گرفتن در گردونه آن نداشته باشد و در غيراينصورت در گردباد حوادث و زمانه، نابود خواهد شد.
نظام "جهاني شدن" به مفهومي که بدان اشاره شد، از جمله چالشهاي بزرگي است که امروزه جهان اسلام با آن روبروست؛ آيا ميتوان اسلام و مسلمانان را تسليم نظامي کرد که در آن همه موانع تمدني و فرهنگي در جهان جديد، رخت ميبندد؟
حقايق دين اسلام و طبيعت و وقايع تاريخي، بيانگر آنند که امکان ندارد اسلام در هر نظام ديگري ذوب شود؛ اسلام ذات مستقل و کيان ويژه خود را داراست گو اينکه اين ديدگاه اسلامي هيچ تناقضي با وجود و حضور کيانهاي ديگر ندارد زيرا اسلام پلوراليسم ديني و تمدني را از آن هنگام که نخستين دولت خود را تشکيل داد تضمين کرده و در قانون اساسي مدينهاي که پيامبراکرم (صليالله عليه و آله و سلم) اعلام فرمود، ثبت کرد.
تمدنهايي که در سرزمينهاي فتح شده اسلامي وجود داشتند به تمدن اسلامي غنا بخشيدند؛ اسلام، تمدنها را دستاوردهاي بشريت و افزودههاي ميراث انساني مي داند که خود طبيعتي دادوستدي دارند و هيچ ملت ريشهداري در تاريخ وجود ندارد که از اين ميراث گرانبار نستانده و به آن نيفزوده و به داد و ستد با آن نپرداخته باشد و حال که چنين است ميتوان گفت هدف نظام "جهاني شدن"، با طبيعت کارها در تناقض است و هرگز امکان آن نيست که ويژگيهاي اساسي تمدن خلقهايي که داراي انگهاي تاريخي پايدار و غيرقابل حذف در دفتر تاريخ هستند، از ميان برود و در جايي ذوب شود.
اسلام، ضمن پذيرش پلوراليسم ديني و تمدني، اينرا نيز ميپذيرد که يک سري اشتراکاتي ميان همه تمدنها وجود دارد و اين اشتراکات دروازه حقيقي همکاري ميان تمدنها و نه برخورد آنها با يکديگر را تشکيل ميدهد. از اينروست که قرآن کريم تأکيد ميکند اختلافهاي خلقها با يکديگر نبايد به عنوان مانعي براي آشنايي آنها و همدلي و همکاري و همياري ملتها و تمدنها با يکديگر تلقي گردد؛ آيه پيش گفته «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» (سوره حجرات ـ13) (اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست.) ناظر به همين امر است.
بدين ترتيب روشن ميشود که اسلام در برابر هرگونه تلاشي براي ادغام آن در تمدن ديگر يا هر نظام جهاني نوين، مقاومت ميکند و در عين حال همواره آمادگي آنرا دارد که در هر نظام جهاني که در پي سعادت پيشرفت و شکوفايي انسان باشد، شريک باشد.
تحولات علمي جديد:
علاوه بر اين چالشهايي که به آنها اشاره رفت چالش ديگري نيز وجود دارد که به صورت دستاوردهاي علمي روزافزون در زمين و فضاست که اينک به نحو خيرهکنندهاي شتاب بالايي گرفته و به شبيه سازي کامل برخي انواع موجودات زنده رسيده است و چه بسا طي اندک سالهاي آينده و به رغم مخالفتهاي قدرتمند در بسياري از کشورهاي جهان، شاهد شبيهسازي انسان هم باشيم.
دانش بطورکلي سلاح زمانه بشمار ميرود و هرکس دانش دارد، قدرت دارد و هرکس قدرت دارد ميتواند خود را در جهان امروز تحميل کند ولي کشورهايي که دانش ندارند تنها بدان بسنده مي کنند که تابع ديگران و مصرف کننده توليدات آنها باشند.
«مشتري دائمي سوپرمارکت قدرتمندان»
اسلام و مسلمانان نسبت به اينها همه چه موضعي دارند؟ و آيا مسلمانان آماده مشارکت جدّي در کوششهاي علمي شدهاند؟ و آيا اميدي هست که مسلمانان جايگاهي در نقشه مؤثر قرن بيست و يکم داشته باشند؟
ترديدي نيست که گرايشهاي فکري و ديني هر ملتي داراي اثرات فوقالعادهاي در مواضع قاطعي است که ملتها اتخاذ ميکنند و سرنوشت و جايگاه آنانرا بر روي نقشه جهان، معين ميسازند.
اگر به مواضع اسلام نسبت به دانش و تحولات و پيشرفتهاي آن ـ که قاعدتاً بايد بر گرايشهاي مسلمانان مؤثر باشد ـ نگاهي بيندازيم خواهيم ديد که اسلام در ميان اديان مختلف، دانش و کسب آنرا در شمار فريضههاي اسلامي همشأن و هم ارزش فريضههايي چون نماز و روزه و زکات درنظر گرفته زيرا معتقد است که راه آباداني جهان هستي از دانش ميگذرد و آباداني جهان در اسلام در شمار اوامر الهي است که برآوردن آن در دو سطح مادي و معنوي براساس آيه زير بر همه مسلمانان الزامي است: «هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُّجِيبٌ» (سوره هود ـ61) (او شما را از زمين پديد آورد و در آن شما را استقرار داد پس از او آمرزش بخواهيد آنگاه به درگاه او توبه كنيد كه پروردگارم نزديك [و] اجابتكننده است.) يعني از شما آباداني و تمدنسازي در آنرا خواسته است.
بدين ترتيب اسلام از دانش حمايت ميکند و روند آنرا مورد پشيباني قرار ميدهد و هرگز امکان ندارد ميان اسلام و حقايق علمي تضاد يا تناقضي وجود داشته باشد؛ عرصه علم در اسلام نامحدود است و شامل آسمان و زمين و فضاي ميان آنها ميشود؛ هيچ قيد و بند و محدوديتي در اسلام در برابر پيشرفتهاي علمي ـ مادام که به مصلحت انسان باشد و اين مصلحت با ارزشهاي اخلاقي احاطه شده و مانع از هرگونه سوءاستفاده از آن گردد ـ وجود ندارد؛ هرگونه پيشرفت علمي در عين حال حمايتي از دين از ديدگاه اسلامي است زيرا بيانگر قدرت آفريدگار هستي است؛ به همين خاطر است که قرآن کريم تأکيد کرده که علما و دانشمندان از ديگر مردمان، خدايترسترند زيرا توانايي بيشتري در شناخت اسرار آفرينش و جلال و عظمت آفريدگار دارند.
مسئله شبيهسازي در عرصههاي گياهي يا جانوري نيز اگر دربردارنده مصلحت انسان باشد، هيچ آدم عاقلي آنرا بنام دين ردّ نميکند. و شبيهسازي در مورد انسان نيز در صورتي که منحصر به شبيهسازي اندامهاي معيني به سود انسان و براي پايان دادن به درد و رنج او و بهنگام نياز به اندامي جايگزين اندام از کار افتادهاي در بدن انسان باشد، هيچ اشکال ندارد و از سوي دين نيز مانعي براي آن وجود ندارد ولي در مورد شبيهسازي کامل انسان، اين اتفاق نظر وجود ندارد که تحققبخش مصلحت روشني براي انسان است بلکه برعکس گفته ميشود که مشکلات عديدهاي در سطوح مختلف ديني و اخلاقي و حقوقي و اجتماعي و غيره بر آن مترتب ميگردد.
بنابراين مشکل، ميان اسلام و پيشرفتهاي علمي نيست و چنين پيشرفتهايي هرگز نميتواند چالشي در برابر اسلام باشد؛ مشکل در ميزان همسويي و انسجام مسلمانان با آموزههاي پيش گفته اسلام و ميزان پيگيري تحولات و پيشرفتهاي علمي و مشارکت جدّي ايشان در پژوهشهاي علمي به منظور عبور به آيندهاي مطمئن و قابل اعتماد است؛ مسلمانان از نظر امکانات مادي و انساني چيزي کسر ندارند و از ديگران نيز کمهوشتر نيستند، خداوند به همه مردم عقل و خرد داده است.
آيا مسلمانان اين چالش را ميپذيرند و با گامهايي پرشتاب به سوي چشماندازهاي گسترده دانش و فناوري قدم برميدارند تا وجود خود و مشارکتشان در روند پيشرفتهاي علمي را ثابت کنند و شايستگي ورود به جهان آينده را بيابند و جايگاه شايسته خود را در آن تأمين کنند و اين بار نه با گفتار و شعار که با کردار و عمل، وجود خود را به اثبات رسانند؟ اين پرسشي است که سالهاي آينده پاسخ آنرا خواهيم دانست انشاءالله تعالي.
خاتمه:
مسلمانان بايد درک کنند که اگر بدنبال زندگي و حضور در جهان کنوني هستند در برابرشان گزينهاي جز گزينه دانش و پيشرفت و تمدن، وجود ندارد و هر راه ديگري، آنانرا به عقبماندگي و جمود و ايستايي ميکشاند؛ مسئله سرنوشتي و بودن يا نبودن ما بدان بستگي دارد و آنچه ما را اميدوار ميسازد پشتوانه تمدني مسلمانان و تاريخ پربار و گذشته پرافتخار و شکوهمند آنهاست که ميتواند همتشان را برانگيزد تا افتخارات نياکان را بازيابند و شايستگي انتساب به ايشان را پيدا کنند.
مسلمانان زماني که به رهنمودهاي پيامبراکرم حضرت محمد (صليالله عليه و آله وسلم) عمل کردند عزّت يافتند و تمدن امتشان اوج گرفت و زندگي معنوي و مادي آنان شکوه يافت و خبري هم از خرافات و موهومات نبود.
مسلمانان به پژوهش و انديشه و بکارگيري خرد در عرصههاي دين و دنيا پرداختند و نتيجه آن شد که رسالت محمد(صليالله عليه و آله وسلم) به ظهور نويني از پيشرفت و ترقي و شکوفايي در رشتههاي مختلف اسلام انجاميد و تمدن اسلامي، سرتاسر گيتي را سرشار از دانش و نور ساخت.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ » (سوره انفال ـ24)( اى كسانى كه ايمان آوردهايد چون خدا و پيامبر شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مىبخشد آنان را اجابت كنيد و بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حايل مىگردد و هم در نزد او محشور خواهيد شد.)
تاريخ برايمان ميگويد که آنگاه که مسلمانان پايبند کتاب خدا گشتند و آنرا پيشواي خود قرار دادند و در موارد اختلاف به داورياش نشستند، داراي عزت و سروري گرديدند و خداوند نيز براي آنان پيروزي رقم زد زيرا آنها خداي را ياري دادند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ» (سوره محمد ـ7)( اى كسانى كه ايمان آوردهايد اگر خدا را يارى كنيد ياريتان مىكند و گامهايتان را استوار مىدارد.)
اگر بدنبال خير و صلاح امت خود باشيم و بخواهيم سروري کنيم همچنانکه پدران ما سروري کردند و بر روي اين جهان از جايگاه و موقعيتي برخوردار باشيم و خداوند هراس ما را تبديل به امنيت کند، بايد روسوي کتاب خداوند متعال آوريم.
اسلام با اصول والا و آموزههاي روشن و قدرت ذاتياش توان پاسخ گفتن به نيازهاي زندگي معاصر و رويارويي با چالشهاي حال و آينده را دارد.
اسلام شايستگي و آمادگي رويارويي با همه چالشهاي جديد و حتي همه گونه همکاري با تمامي قدرتهاي دوستدار صلح و به منظور تحقق خير و صلاح انسان در هر زمان و مکاني را داراست.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - نگاه کنيد به: "زعماء الاصلاح"، "احمد امين"، صفحه 11، قاهره. و نيز نگاه کنيد به کتاب: "الحضارة فريضة اسلامية" به همين قلم، صفحه 24، مکتبة الشروق الدولية، 2001م.
ارسال نظر