مشوّقهاي "تقريب" و وحدت در برداشتهاي پيامبر اکرم (ص) از قرآن مجيد
نوشته: دکتر علي رمضان الأوسي
استاد مطالعات عالي در دانشگاه جهاني علوم اسلامي (لندن)؛
مدير بخش عربي مرکز اسلامي انگليس
بسم الله الرحمن الرحيم
نياز به تفسير قرآن کريم به عنوان منبع و سرچشمه احکام الهي و با توجه به "محکم و متشابه" و "عام و خاص" و مطلق و مقيد" و "مجمل و مبين" آيات قرآني و شيوههاي حقيقت و مجاز و تصريح و کنايه و ايجاز و اطناب و ... که در آن بکار رفته است، از همان ابتدا مطرح گرديد. و طبيعي است که پيامبر اکرم (ص) به عنوان شخصيت مبعوث و راهبر بشريت، قرآن مجيد را پس از آنکه خداوند متعال ضامن حفظ و بيان آن گرديد، کاملاً بفهمد و برآن احاطه داشته باشد: «إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ » (سوره القيامة ـ آيات 17 تا 19) (چرا كه جمعكردن و خواندن آن بر عهده ماست * پس هر گاه آن را خوانديم از خواندن آن پيروى كن * سپس بيان و توضيح آن نيز بر عهده ماست) و نيز آمده است: «وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ » (سوره النحل ـ 44) (و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى و اميد كه آنان بينديشند.)
از رسول خدا (ص) روايت شده که فرمود: «براي هر يک از شما جايگاهي در بهشت و جايگاهي در دوزخ در نظر گرفته شده است: يکي از صحابه عرض کرد: يعني نبايد تکلف داشته باشيم؟ حضرت فرمود: خير، عمل کنيد و بدانيد که همه چيز ساده است و آنگاه حضرت (عليه الصلاة و السلام) اين آيه را خواند: «فَأَمَّا مَن أَعْطَى وَاتَّقَى * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى* فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى * وَأَمَّا مَن بَخِلَ وَاسْتَغْنَى* وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَى *فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى» (سوره الليل ـ آيات 10ـ5) (اما آنكه [حق خدا را] داد و پروا داشت* و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد* بزودى راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت* و اما آنكه بخل ورزيد و خود را بىنياز ديد* و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت* بزودى راه دشوارى به او خواهيم نمود)[1]».
و از آنحضرت (ص) روايت شده که در توضيح آيه قرآن: «حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى » (سوره بقره ـ 238) (بر نمازها و نماز ميانه مواظبت كنيد.) فرمود: «ما را از نماز ميانه ـ نماز عصر ـ بازداشتند خداوند خانه ها و قبرهايشان را پر از آتش کند»[2]. و بدينگونه بود که رسول خدا (ص) به توضيح و تبيين مواردي از قرآن که امت نياز به بيان و تفسير آنها داشت، مي پرداخت.
بر اين اساس پس از وفات پيامبر اکرم (ص)، درک و برداشت صحابه از قرآن کريم دستخوش اختلاف و تنوّع گرديد گو اينکه فهم آنها اجمالي بود؛ علت اين امر به اختلاف برداشت هاي ايشان و دانش و ميزان احاطهاي که به زبان [عربي] داشتند و بسته به نزديکي با پيامبر خدا و بهرهمندي از دانش آنحضرت و شناختي که از مناسبت ها و شأن نزول ها داشتند، بازميگشت.
در اين راستا از "عدي بن حاتم" روايت شده که گفته است: وقتي آيه «حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأَسْوَدِ» (سوره بقره ـ 187) (تا رشته سپيد بامداد از رشته سياه [شب] بر شما نمودار شود.) نازل گرديد دو ريسمان سياه و سفيد درنظر گرفتم و آنها را زير بالش خود قرار دادم و شب هنگام به آنها نظر دوختم ولي سياهي و سفيدي آنها را تشخيص ندادم لذا فرداي آنروز خدمت پيامبر خدا (ص) رسيدم و موضوع را با ايشان درميان گذاردم و حضرت (ص) فرمود: «منظور سياهي شب و سفيدي روز است.»[3].
و از "عمر بن الخطاب" روايت شده که آيه «وَفَاكِهَةً وَأَبًّا » (سوره عبس ـ 31) (و ميوه و چراگاه.) را خواند و گفت: "فاکهة" را دانستيم ولي "ابّ" چيست؟ سپس گفت: «ما را از تکلف نهي کردهاند.»[4] و در معناي "فاطر" "ابن عباس" مي گويد: «من نميدانستم «فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» (سوره انعام ـ 14) (پديدآورنده آسمانها و زمين)، چيست تا اينکه دو نفر اعرابي نزدم آمدند که در مورد يک چاه آب، با يکديگر نزاع داشتند، يکي از ايشان به ديگري گفت: «أنا فطرتها، يعني که من آنرا "دشت" کردم.»[5]
"ابن قتيبه" نيز پيش از آن گفته بود" «اعراب در شناخت تمامي موارد متشابه و دشوار قرآن يکسان نيستند و برخي از ايشان بر برخي ديگر برتري دارند.»[6]
فرود آمدن قرآن
رسول خدا (ص) در بيست و هفتم ماه رجب سال 13 پيش از هجرت نبوي مبعوث گرديد. خداوند متعال فرمود: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» (سوره العلق ـ 1) (بخوان به نام پروردگارت كه آفريد.)
حال آنکه قرآن کريم تنها پس از سه سال، در شبي مبارک يکجا نازل گرديد: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» (سوره القدر ـ 1) (ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم.) (سال دهم پيش از هجرت نبوي) از اينجاست که معناي نزول قرآن در ماه رجب و در ماه رمضان را نيز متوجه مي شويم.
خداوند متعال، قرآن کريم را يکجا بر سينه رسول خدا (ص) فرود آورد و اين نکته از صيغه افعال (انزل) در آيه پيش گفته برداشت مي شود؛ هدف آن بود که پيامبر خدا (ص) از شريعتي که قرار بود به تبليغش بپردازد، آگاهي داشته باشد هرچند نزول کلّ قرآن به مدت بيست و سه سال و طبق مقتضيات و اسباب نزول و نياز امت و افراد آن بتدريج نازل شد و اين نزول تدريجي تقريباً بيست سال پس از نزول دفعي آن، به درازا کشيد. پيامبر اکرم (ص) نه تنها مفسّر بلکه مبلغ رسالت پروردگار و پيامبر و فرستاده و پيشواي مردم بود.
نخستين مشوّق "تقريبي"
خداوند متعال قرآن را براي تمامي بشريت نازل فرمود و پيامبر خود محمد (ص) را همه مردم ـ و نه تنها براي مسلمانان ـ فرستاد که در شمار ويژگيهاي بشري و چشماندازهاي انسانيتي رسالت اسلام است و اکنون که اين هدايت از طريق پيامبر و قرآن ـ هر دو ـ مردم را نشانه گرفته است هيچکس حق ندارد نسبت به دور ساختن ديگران يا الغاي آنان ـ بويژه اگر اين ديگران مسلماني باشد که شهادتين بر زبان آورده و خون و مال و ناموس وي از سوي خداوند متعال با تأکيد شديد صيانت شده و براي آنها حرمت قايل شده است ـ اجتهادي کند: اين شموليت در فراخوان ديگران به اسلام به معناي نهايت گشودگي و پذيرش ديگران ـ اعم از مسلمان و غيرمسلمان ـ است.
ويژگي هايي در گفتمان پيامبر:
گفتمان پيامبر اکرم (ص) با مردم و مؤمنان داراي ويژگيهايي است که در روند تفسير نخستين آموزگار يعني: حضرت محمد (ص) از قرآن مجيد نيز انعکاس يافته است؛ اين ويژگي ها عبارتند از:
1ـ خرد گرايي؛ 2ـ واقعگرايي؛ 3ـ عدالت و 4ـ مهرباني و رحمت.
صفات و ويژگي هاي ديگري نيز وجود دارد که هر کدام در زير مجموعه يکي از همين ويژگي هاي اصلي مي گنجد.
آنحضرت (ص) به رهايي عقل از جهل و تقليد کورکورانه و حالت هاي شرک و پرستش بتهايي که باعث تعطيلي عقل بشري مي گردد، فرا خوانده است. در اينجا مي توان از انقلابي عليه جهل و ظلمات ناداني و نادان سازي، سخن بميان آورد.
رسول خدا (ص) در هر امري، عدالت را پيش رو داشت و قرآن کريم نيز هدف از بعثت پيامبر اکرم (ص) را برقراري عدالت و تحقق قسط ميان مردم، اعلام کرد. از سوي ديگر پيامبر اکرم (ص)، مهربان و رحيم بود؛ خداوند متعال فرموده است: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ» (سوره انبياء ـ 107) (و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم.) و اين در کنار واقعگرايي در تشريع و تبليغ و هر گونه اقدام و عملي از سوي رسول خدا (ص) است که هرگز گرايشي به رهبانيت نداشت و در آنسوي ايدهآليسمي که مانع از واقع بيني و واقعگرايي مي گردد، پنهان نگرديد.
او شريعت واقعگرايانهاي از سوي خداوند متعال آورد که با فطرت انساني و مقتضيات واقعيت هاي انساني همخواني و هماهنگي دارد.
طرح اين مقدمات پيش از طرح موضوع تفسير نبوي ضروري بود؛ اين گفتمان با چنين ويژگي هايي نشانه هاي روشني بر تفسير نبوي از قرآن کريم بجاي گذارد.
دومين مشوّق "تقريبي"
وقتي گفتمان عقلاني و واقعگرايانه و تحقق بخش عدالت ميان مردم باشد و به مهر و رحمت فراخواند و جهل و ناداني را ردّ کند و بنيانگذار انقلاب عقل عليه ظلمات جهل باشد، در اين صورت گفتماني است که چشم اندازهاي متمدنانهاي مي گشايد و نويدبخش زندگياي است که در آن حقوق مردمان رعايت مي گردد و سعادت و همزيستي و همدلي را براي بشريت به ارمغان مي آورد؛ اينک بايد ديد که بشريت چه برخوردي با اين شريعت و گفتماني دارد که با واقعگرايي با ديگران برخورد ميکند و نگاهي خيالپردازانه و ايدهآليستي ندارد و برعکس شريعتي است که با فطرت آدمي يعني همانچه خداوند جهانيان مردم را بدان آفريده و همگان در آن مشترکند، کاملاً همخواني دارد؟ در اين گفتمان هيچ تفاوت و تبعيض و امتيازي ميان مردم وجود ندارد؛ هيچ کس نسبت به ديگران فخرفروشي نميکند و برتريها تنها براساس معيارهاي تفاضلي است که شريعت الهي در ايمان و تقوا و دانش و جهاد در راه خداوند متعال، در نظر گرفته است؛ در اين واقعگرايي، آنچه هست پويايي است و خبري از جمود و تحجّر و ايستايي وجود ندارد؛ در اين عدل و رحمت و مهرباني و اين راه هاي پيوند اجتماعي که عرصه هاي مشترک فراواني ميان مردم در نظر مي گيرد، ستمي ديده نمي شود.
ويژگي هاي مهم پيامبر اکرم (ص)
1ـ خداوند جهانيان او را از ميان بي سوادان يعني کساني برگماشت که خواندن و نوشتن و چيزي از آسمان و دانش آن نمي دانستند: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ » (سوره جمعه ـ 2) (اوست آن كس كه در ميان بىسوادان فرستادهاى از خودشان برانگيخت.) و وظيفه او در برابر ايشان اين بود: «يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» (سوره جمعه ـ 2) (تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد.) آنچه برشمرديم شالوده هاي مهمي در روند عظيم تبليغ از سوي پيامبر اکرم (ص) بشمار ميرود.
2ـ قرآن کريم، صفات فراواني را به شخص پيامبر اکرم (ص) نسبت داده که ازجمله موارد زير، داراي تأثير آشکاري بر تبليغ و رسالتي که برعهده داشت، بوده است:
الف: اخلاق بسيار والا. «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (سوره القلم ـ 4) (و راستى كه تو را خويى والاست)
ب: صداقت و درستي. او هرگز تبليغ دروغ نميکرد و در تبليغش، افترا نميبست و هنگامي که آيه ابلاغ خويشان و نزديکان فرود آمد: «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» (سوره الشعراء ـ 214) (و خويشان نزديكت را هشدار ده.)، پس از بالا رفتن از "صفا"، به سخنراني براي ايشان پرداخت و فرمود: «آيا اگر به شما بگويم که فردا دشمني به سراغتان خواهد آمد، باورم ميکنيد؟ گفتند: از تو دروغي نشنيده ايم. سپس فرمود: من به شما هشدار مي دهم که عذاب شديدي در اختيار دارم.»[7]
ج: امين. پيامبر اکرم (ص) فرمود: «بخدا سوگند که من هم در آسمان و هم در روي زمين، "امين" هستم.»[8]
د: عادل. خداوند سبحانه تعالي مي فرمايد: «وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ » (سوره شوري ـ 15) (مامور شدم كه ميان شما عدالت كنم.)
ﻫ : شجاع. امام علي (عليه السلام) فرمود: «هنگامي که عرصه بر ما تنگ ميشد و اوضاع سخت ميگرديد، به ديدار پيامبر خدا (ص) مي رفتيم و به او پناه ميبرديم»[9]
و: رحيم و مهربان. خداوند متعال مي فرمايد: «لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ» (سوره التوبة ـ 128) (قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار استشما در رنج بيفتيد به [هدايت] شما حريص و نسبت به مؤمنان دلسوز مهربان است).
ز: بردبار. روايت شده که يک نفراعرابي به حضور پيامبر اکرم (ص) رسيد و گوشه پيراهن آنحضرت را چنان کشيد که به گردن آنحضرت فشار وارد آمد و گفت: اي محمد! مقداري از اموال خدا را که نزد خود داري، به من بده. رسول خدا (ص) خندهاي به روي او کرد و سپس فرمان داد که از مال الله، به او بدهند.»[10]
کدام يک از رهبران چنين برخوردي بدور از اينهمه تکلّف و با چنان روي بازي ميکند؟
ح: تواضع و فروتني. امام جعفر صادق (عليه السلام) ميفرمايد: «رسول خدا در جهت تواضع و فروتني در برابر خداوند، غذاي بردگان ميخورد و با بردگان مينشست حال آنکه او رهبر و پيامبر و پيشوا بود. و هرگز خودپسندي و تکبر به قلبش راه نمييافت و دچار غرور و نخوت نميگرديد و همواره سر تا پاي وجود خود را در محضر الهي ميديد.»[11]
ط: دارايي توکل به خدا. در روايت است که رسول خدا (ص) همراه با گروه خود به صحرايي شد که در آن خار بسيار بود؛ او شمشير خود را به درختي آويخت و اندکي خوابيد و در خواب ديد که کسي شمشير خود را کشيده تا او را از پاي درآورد. آنحضرت از خواب برخواست. آنگاه ديد که آن مرد ايستاده و شمشيري بدست دارد و ميگويد: چه کسي مانع از کشتن تو به وسيله من ميشود؟ حضرت با توکل و اطمينان الهي و در حالي که شمشير در دستان آن مرد ستمکار بود و سخنش را تکرار ميکرد، به او گفت: خداوند مانع ميگردد. او نيز دست کشيد و برگشت و شمشيرش را به نيام برد و بدور از پيامبر خدا (ص) نشست.[12]
چه کسي مايل است چنين لحظه اي در زندگي اش داشته باشد؟
ي: شکيبا. آنحضرت (ص) با تحريک مشرکان و به هنگام آمدن به طائف در گريز از مشرکان آنچنان مورد آزار و اذيت قرار گرفته بود که فرمود: «هيچ پيامبري چون من، مورد آزار و اذيت قرار نگرفت.»[13]
ک: بيسوادي. بگونهاي که خداوند متعال ميفرمايد: « وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ » (سوره عنکبوت ـ 48) (و تو هيچ كتابى را پيش از اين نمىخواندى و با دست [راست] خود [كتابى] نمىنوشتى و گر نه باطلانديشان قطعا به شك مىافتادند).
ل: يتيمي. خداوند سبحانه تعالي فرمود: « أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى » (سوره الضحي ـ 6) (مگر نه تو را يتيم يافت پس پناه داد)، اين شرايط استثنايي در خردسالي آنحضرت، سهم بسزايي در بناي شخصيت آنحضرت (ص) و اعتماد به نفس به رغم مراقبت هاي جدّش عبدالمطلب و سپس عموي ايشان ابوطالب (رضي الله عنه) داشت. البته معناي ديگري براي يتيم نيز وجود دارد که "يگانه زمانه" و "بي نظير" در جهان هستي است زيرا او بهترين خلق خدا و برترين آنها بود.
پيامبر بزرگوار ما حضرت محمد (ص) خاتم الانبياء بود: « مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ » (سوره احزاب ـ 40) (محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است.)
آري او در روز رستاخيز، صاحب پرچم "الحمد" و دارنده مقام ستوده است: « عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا » (سوره اسراء ـ 79) (تا براى تو [به منزله] نافلهاى باشد اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند.)
او آنچنانکه در حديث ثقلين هم آمده است صاحب حوض [کوثر] است ويژگي اين حوض نيز بزرگي و فراواني کساني است که به آن مراجعه ميکنند.
قرآن کريم آنحضرت را در آيه 46 از سوره احزاب، "دعوتگر" خوانده است: «وَدَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُّنِيرًا» (سوره احزاب ـ 46) (و دعوتكننده به سوى خدا به فرمان او و چراغى تابناك) و امت او را به عنوان: « خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ » (سوره آل عمران ـ 110) (بهترين امتي که براي مردم پديدار شدهاند.)
اين بود نگاهي گذرا به بخشي از صفات پيامبر اکرم حضرت محمدبن عبدالله(ص) که لاجرم اين صفات برجسته در سيره و کردار و رفتار آنحضرت و رابطهاش با پروردگار و با جامعه و با خويش ـ در مواضعي که اتخاذ ميکند و حتي در تفسيري که از قرآن کريم بدست ميدهد ـ انعکاس يافته است.
پيامبراکرم (ص) همچون ديگر پيامبران خداست جز آنکه او از همه آنان برتر و رسالتش پايان بخش رسالت هاست؛ گفتمان پيامبر نيز داراي ويژگي هاي مهمي بوده و اين رسالت ها داراي اهداف و آماج هايي بوده که بدان خواهيم پرداخت.
سومين مشوّق
وقتي خداوند متعال پيامبر اکرم خود حضرت محمد (ص) را با اخلاقي سترگ و صداقت و امانت و شجاعت و بردباري و شکيبايي و توکل بر خدا مبعوث گرداند و در روندي پر از رنج و سختي و يتيمي، او را پايان بخش فرستادگانشان قرار داد، مي توان مفهوم الگوي شايسته و نمونه نيکويي را که در رسول خدا (ص) تجلّي يافته است، درک کرد و چه شايسته است که بهنگام الگوبرداري وسرمشقگيري، تمامي اين صفات و ويژگيها را درنظر آوريم و خاطرمان باشد که از اين بناي پرشکوه با همه صفات و ويژگيهاي سازنده، الگوبرداري کنيم و راه اصلاح و صلاح و ويژگيهاي برجسته را در پيش گيريم و در غيراينصورت، امت از سياستهاي آگاهانه پيروي از پيامبرخدا(ص) محروم ميماند و گرفتار پراکندگي و تفرقه و اختلاف ميگردد حال آنکه پيامبراکرم(ص) سمبل وحدت و "تقريب" مسلمانان به يکديگر است.
اهداف پيامبران:
1 ـ تکامل: يعني که انسان رو به تکامل آورد زيرا او آفريدهاي فطري است که خداوند متعال او را در ميان ديگر آفريدههاي جهان هستي، به آرايه خرد و انديشه آراسته و از وي خواسته که با اين ابزارها راه تکامل انساني را در پيش گيرد. تفاوت ميان مؤمن و کافر نيز در همين است زيرا هر دو در زندگي تلاش ميکنند و ميکوشند تا سرانجام به ديدار خداي خود ميرسند يا مرگ آنانرا در بر ميگيرد حال آنکه هنوز چيزي از نقش خود در زندگي را در نيافتهاند. بنابراين ملاقات فرد مؤمن با خدا، ملاقاتي کمالآميز است: « إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ » (سوره آل عمران ـ 55) ([ياد كن] هنگامى را كه خدا گفت اى عيسى من تو را برگرفته و به سوى خويش بالا مىبرم و تو را از [آلايش] كسانى كه كفر ورزيدهاند پاك مىگردانم.)
در اينجا واژه "متوفيک" به معناي "ميراندن تو" نيست بلکه به اين معناست که تو کمالات خويش را فراهم آورده اي و به همين دليل ترا برگزيدم و والايي ات بخشيدم و از مکر کافران نجاتت دادم.[14]
بنابراين وظيفه و مأموريت پيامبران، کوشش براي پرورش افراد و امتي است که سوي خداوند سبحان راه کمال در پيش گيرند؛ امام رضا (عليه السلام) پس از شرح و بيان علت بعثت پيامبران و فرستادگان مي فرمايد: «ناگزير بايد فرستاده اي معصوم ميان خدا و مردم باشد تا اوامر و نواهي و آداب الهي را به ايشان انتقال دهد و آنانرا در جريان آنچه متضمن احراز منافع آنان و دفع زيان از ايشان است، قرار دهد.»[15]
2 ـ نجات مردم از ولايت طاغوت و بيرون راندن آنان از ظلمات و بردنشان به نور که ازجمله وظايف پيامبران است: خداوند متعال ميفرمايد: « وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» (سوره النحل ـ 36) (و در حقيقت در ميان هر امتى فرستادهاى برانگيختيم [تا بگويد] خدا را بپرستيد و از طاغوت [=فريبگر] بپرهيزيد.) و فرمود: « الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ » (سوره ابراهيم ـ 1) (الف لام راء كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آورى به سوى راه آن شكست ناپذير ستوده.).
امير مؤمنان علي (عليه السلام) فرمود: «خداوند متعال محمد را به حق مبعوث گرداند تا بندگان خود را از پرستش بندگانش بيرون آورد و به پرستش خويش انتقال دهد؛ آنانرا از ولايت بندگانش برهاند و به ولايت خويش درآورد.»[16]
3 ـ تزکيه و آموزش کتاب و دانش: خداوند سبحان مي گويد: « هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ » (سوره جمعه ـ 2) (اوست آن كس كه در ميان بىسوادان فرستادهاى از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد و [آنان] قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.)
4 ـ مکارم اخلاق: پيامبر خدا (ص) فرمود: «من براي کامل کردن اخلاق پسنديده، مبعوث گشتهام.»[17]
امام علي (عليه السلام) نيز پيامبر اکرم حضرت محمد (ص) را به همين صفات توصيف کرده در نهج البلاغهاش ميفرمايد: «او را از ميان خانداني سترگ و در ناف شهري بزرگ برانگيخت و سرنوشتش را با فروغ تابان و خرد جاويدان بياميخت.»[18]
5 ـ رعايت قسط و عدل از سوي مردم: تا ميان مردم به قسط و عدالت برخورد شود. خداوند متعال ميفرمايد: « لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ » (سوره الحديد ـ 25) (به راستى [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند.)
6 ـ قرار دادن قيدها و بندها: خداوند متعال مي فرمايد: « الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ » (سوره اعراف ـ 157) (همانان كه از اين فرستاده پيامبر درس نخوانده كه [نام] او را نزد خود در تورات و انجيل نوشته مىيابند پيروى مىكنند [همان پيامبرى كه] آنان را به كار پسنديده فرمان مىدهد و از كار ناپسند باز مىدارد و براى آنان چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاك را بر ايشان حرام مىگرداند و از [دوش] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است برمىدارد.)
"اصر" به معناي بازدارنده از کارهاي نيک است. گفته ميشود: (اصره يأصره) يعني که او را حبس کرد و بر او تنگ گرفت[19] و چه بسيار اين بازدارنده هايي که العياذ بالله انسان به عنوان فرد و امت به عنوان جمع، همراه با آنها زندگي مي کند و به عنوان مثال ميتوان به برخي از مصاديق آنها به شرح زير اشاره کرد:
"بخل" و تأثير آن بر اراده نيکوکاري در انسان بگونه اي که مانع از انفاق در راه خير ميگردد و نيز "آزار" مؤمنان از سوي ستمگران آنگاه که ايشان را از انجام کارهاي نيک باز ميدارند و همچنين "ترسويي" که صاحبش را از شجاعت و بي باکي و نبرد در راه خداوند متعال باز ميدارد و بسياري از اين موارد.
"اغلال" جمع "غل" يعني قيدهاست که شامل انواع گوناگوني از هر نوع قيد و بند است.[20]
7 ـ رفع اختلاف ميان مردم و رهنموني به صلح و اتمام حجّت بر مردم.
پس از اين بيان اجمالي از صفات و ويژگي هاي پيامبراکرم(ص) و اهداف رسالت آنحضرت و تبليغ رسالت خود براي مردم، شايسته است درک کنيم که تمامي آنها در روند تفسيري که رسول خدا (ص) در مورد قرآن کريم برعهده گرفته و انجام داده است، نمود پيدا مي کند و ظهور بسيار روشني در آن دارد و اثرات صفات برجسته شخصيت پيامبر اکرم (ص) در بيان و تفسير قرآن کريم، انعکاس پيدا مي کند. گو اينکه وجود چنين انسجام و هماهنگي ميان حاصل ويژگي ها و اصل ويژگي ها، مانع از آن نيست که سخنان و کردار و رفتارهاي آنحضرت را به عنوان سنت و وحي الهي، قلمداد کنيم: «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى » (سوره النجم ـ آيات3و4) (و از سر هوس سخن نمىگويد * اين سخن بجز وحيى كه وحى مىشود نيست).
چهارمين مشوّق
پيامبران و فرستادگان الهي جملگي در جهت تکامل روند حرکت بشريت و در راستاي هدايت مردم و نجات ايشان از طاغوت از راه آموختن کتاب و دانش و پاک و مطهر ساختن ايشان و برداشتن قيد و بندهايي که آنانرا در بر گرفته و رفع اختلاف هاي ميان ايشان و هدايتشان به راه صلح و آرامش و ثبات، عمل ميکنند.
اگر اينها همه کار و مأموريت پيامبران است، ما به عنوان پيرو ايشان، در کجا ايستاده ايم و آيا کار ما چنان است که از روند تکامل و بزرگي در مسير حرکت خود غافل بمانيم؟ آيا در پي اختلاف ميان خود و از آنجا محکوم ساختن خود در دور شدن از رهنمودهاي پيامبر و رهنموني هاي آنحضرت (ص) در رفع اختلاف ميان مردم، هستيم؟
چرا راههاي صلح و آرامشي را که پيامبران خدا و بويژه پيامبر بزرگوار ما (ص) برايمان ترسيم کرده اند، ردّ مي کنيم؟
بنابراين ما در سويي و تبليغ و رسالت نبوي در سوي ديگري است؟ ما خود را به ولايت طاغوت يعني: ولايت هواهاي نفساني، قدرت، منيت، بتها و انسان منحرف درانداخته ايم حال آنکه پيامبران کوشيده اند ما را از اين ولايت ها نجات بخشند.
اگر در راه پيامبران قدم برمي داريم حتماً بايد گردهم آييم و دور شدنها و فاصله گرفتنها و اختلافها و درگيريها را از خود بزداييم.
قرآني که رسول خدا (ص) آورد حجّت خدا بر مردم است و زماني حجّت است که مردم هرچند بطور کلي و اجمالي آنرا درک کنند و بفهمند. پيامبر اکرم (ص) در سفارشي که به هنگام پيدا شدن فتنه به پيروان خود مي کند، ميفرمايد: «آنگاه که فتنه ها همچون شبهاي سياه بر شما باريدن گرفت روي به قرآن آوريد که قرآن واسطهاي کارساز و بيشيلهپيلهاي راستگوست و رهنمايي به بهترين راهها و بيان همه چيز و هرآنچه مي خواهيد است؛ هر کس آنرا پيشواي خود قرار داد، او را به بهشت رهنمون مي شود و هر کس آنرا پشت سر خود قرار داد، به دوزخش مي برد.»[21]
در اين فراز آخر از سفارش آنحضرت، پيامبر به کساني پاسخ داده که يک سري دستاوردهاي بشري را بر قرآن کريم تحميل ميکنند ازجمله مانند کساني که ميخواهند قرآن را در پرتو مثلاً فلسفه ديالکتيک، تفسير کنند. اينان کساني هستند که قرآن را در پشت سر خود قرار داده انديشه هاي خود را بر آن تحميل مي کنند و هرگز در پي درک و برداشت واقعي از آن نيستند. سرنوشت چنين کساني آنست که قرآن کريم ايشان را به حضيض دوزخ سوق دهد.
قرآن کريم همچنان به عنوان رهنما و مرشد و پيشوا باقي ميماند و اين ماييم که بايد بدان تأسي جوييم و راه آنرا دنبال کنيم نه اينکه پيش زمينه هاي ذهني و انديشههاي خود را بر آن تحميل نماييم. از سوي ديگر، از پيامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود: «خداوند قلبي را که نور قرآن در آن راه يافته، عذاب نميدهد.»[22] در اين حديث بر آگاهي و اينکه انسان آگاهانه و با روشني تمام با قرآن برخورد کند و بداند که چگونه از آن بهره برداري نمايد، تاکيد شده است؛ همچنانکه آمده است: «تنها آن قسمت از نمازت که آگاهانه ادا کردهاي پذيرفته ميشود.»
پيامبر اکرم (ص) از ما ميخواهد که همواره آگاهانه عمل کنيم و تقليد تنها ويژه فروع دين است و فرد مکلف در اصول دين خود نبايد تقليد کند؛ اين اوج آزادي انديشه در اسلام است که در هيچکدام از شريعتها و نظامات بشر ساخته، وجود ندارد.
همچنانکه از پيامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود: «مثال برتري قرآن بر ديگر سخنان، همچون برتري خدا بر آفريدههاي خويش است.»[23]
در جاي ديگري ميفرمايد:«هر کس را که خداوند قرآن به وي داده و چنين انديشيد که به فرد ديگري چيزي برتر از آن داده شده است، بزرگي را کوچک و کوچکي را بزرگ کرده است.»[24]
پيامبر خدا (ص) مي خواهد که ما قرآن را به عنوان مقدس ترين کتاب و مرجع الهي براي مردم درنظر گيريم و چنين برداشتي از آن داشته باشيم؛ متون و احاديث ديگري در همين راستا وجود دارد.
پنجمين مشوق :
آري، قرآن راهنما و پيشوا و مرشد و امام مردم است و برترياش بر سخنان مردم، همچون برتري خداوند بر آفريدههاي اوست.
آيات شريف اين کتاب آسماني سرشار از فراخوان به وحدت و دوري جستن از تفرقه و اختلاف است؛ اينها فراخوانهاي قرآني روشني است که بايد ديد ما چگونه با آنها برخورد کردهايم و چه سان به اين توصيههاي قرآني عمل ميکنيم؟ و برخورد امت اسلامي با کتاب جاودان الهي و پاسدار ما در برابر اختلافها، چگونه بوده است؟ و چه پرشکوه است اين کتاب آسماني که بشريت را به توحيد و مؤمنان را به وحدت و عدم تفرقه فراميخواند. راهبري قرآني، بنيانگذار وحدت و فعاليت مشترک و عدم درگيري و نزاع و اختلاف است و بايد ديد که ما چه برخوردي با آن داريم؟ آيا فرمانهاي آنرا آويزه گوش قرار ميدهيم و به آنها عمل ميکنيم يا به آنها صرفاً به ديده سرگرمي و بيتوجهي، مينگريم؟
پس از اين همه توجه دادنها و تشويق و ترغيب به تدبّر و تأمل در قرآن، اين پرسش در برابر ما قرار ميگيرد:
آيا پيامبراکرم (ص) همه قرآن را تفسير کرد يا تنها به بخشي از آن بسنده نمود؟
در پاسخ به اين پرسش، سه ديدگاه مطرح است :
1ـ پيامبراکرم (ص) تنها آيات معدودي را تفسير و تبيين کرد؛ اين ديدگاه متعلق به گروهي از متخصصان علوم قرآني از جمله "سيوطي" است که به روايتي که "عايشه" آنرا بازگفته، استناد جسته است. "عايشه" ميگويد: «رسول خدا(ص) تنها آيات معدودي را تفسير کرد.» و در همين راستا، "الزرکشي" ميگويد: «تفسير و تأويل کل قرآن از صحابه براي ما نقل شده است و ما نيز به آنچه ايشان نياز داشتند، نيازمنديم.»[25]
2ـ ديدگاه دوم : اينکه رسول خدا(ص) همه قرآن را تفسير فرمود ولي متون مربوط به آنها از ميان رفته است. اين نظر در "البيان" مطرح شده و عنوان شده که بخشي از قرآن نياز به تفسير ندارد؛ "ابن عباس" در مورد تفسير قرآن به چهار وجه اشاره کرده ميگويد:
1ـ وجهي از قرآن، براي اعراب کاملاً آشناست و هرگاه برايشان خوانده شود آنرا ميفهمند و نيازي به تفسير آن ندارند.
2ـ تفسير آياتي که همگان در جهل نسبت به آنها معذورند. از جمله تفسير آيات احکام زيرا پيامبراکرم(ص) امامت نماز مسلمانان را برعهده داشت و پيشواي ايشان بود و فرمانشان داده بود که: «همانگونه که من نماز ميگزارم، نماز بجاي آوريد.»[26] و همچنين در مورد اعمال حجّ که به مسلمانان فرمان داد همانگونه که به حج پرداخته، حج کنند و بدين ترتيب برخي، چنين احاديثي را تفسير قرآن بشمار نميآورند.
3ـ تفسيري که علما بعمل آوردهاند و شامل مفاهيم پنهاني ميشود که مردم عادي از آنها آگاهي ندارند.
4ـ و سرانجام تفسير آياتي که جز خداوند، کسي آنها را نميداند.
نتيجه آنکه گستره کوچکي باقي ميماند که پيامبر اکرم(ص) تفسير آنرا به مردم ميآموخت. اين ديدگاهي است که "ابن عباس" و ديگران پذيرفتهاند.
3ـ ديدگاه سوم که از همه پختهتر است زيرا در چارچوب ديدگاه ما به نقش پيامبر خدا(ص) در تبليغ رسالت الهي قرار دارد، چه پيامبر خدا(ص) هنگامي که مردم نياز داشتند يا کسي از مسلمانان از ايشان سؤال ميکرد، به تفسير قرآن ميپرداخت. ولي بسياري از تفسيرهايي که به نقل از رسول خدا(ص) وارد شده به علت تعطيلي حرکت تدوين براي مدتي نزديک به يکصدسال، مدوّن نشده است؛ همچنين اگر به سخنان اميرمؤمنان علي بن ابيطالب (عليهالسلام) توجه کنيم به همين نتيجه ميرسيم. آنحضرت (ع) فرمود: «رسول خدا هزار باب از بابهاي دانش را به من آموخت که از هرکدام، هزار باب باز ميشود.»[27] معناي اين حديث چيست؟
اينست که علومي وجود دارد که همگان به يک اندازه آنرا درک نميکنند و حتماً بايد نخبگاني بويژه از ميان مؤمنان وجود داشته باشند و نقش خود را به عنوان ظرفهاي مختلفي از قرآن ايفا کنند و درک و فهم دقيق آنرا برعهده گيرند.
بنابراين دانستهايم که رسول خدا(ص) قرآن را بطور مفصّل به خواصي از مردم تفهيم کرد و در کنار آن به عوام مردم آنچه را که نياز داشتند، فهماند. حال با درنظر گرفتن اين دو نکته چنين نتيجهگيري ميکنيم :
رسول خدا(ص) آيات مشخصي را تفسير نکرده بلکه آنچه را عموم مردم نياز داشتهاند تفسير کرده و نيازهاي خواص مردم را نيز برآورده است در نتيجه ميتوان گفت که آنحضرت(ص) مفسرّي همه جانبه بوده است بدين معنا که از هيچ آيهاي از قرآن مجيد ـ بي آنکه آنرا تبيين و روشن سازد ـ نگذشته است که البته در غيراينصورت چگونه ميتوان گفت که قرآن حجّتي بر مردم است؟
در همين سياق خاطرنشان ميسازيم که مسلمانان در آنزمان از سطح درک و فهم و آگاهي يکساني برخوردار نبودند بگونهاي که برخي از ايشان واژههايي را نميفهميدند و معناي برخي کلمات را متوجه نميشدند و برخي با وجود معاصر بودن با پيامبر خدا(ص)، معناي اجمالي آيه را نيز نميدانستند.
با وجوديکه در ابتدا به مثالهايي اشاره کرديم ولي اينک بنابه اهميت بحث، از تفاوت حاصل ميان برخي از آنهايي که در صدر اسلام با پيامبر (ص) معاصر بودند و درک و فهم برخي واژهها برايشان دشوار بود، سخن خواهيم گفت.
مثلاً زمان نزول اين آيه قرآني: «حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ» (سوره بقره ـ 187) (تا رشته سپيد بامداد از رشته سياه [شب] بر شما نمودار شود.)، کسي چون "عدي بن حاتم" دو رشته نخ سياه و سفيد را گرفت و به نگاه کردن به آنها پرداخت تا آنها را از يکديگر تمييز دهد و زمان آغاز امساک از خوراک را [در ايام ماه رمضان] دريابد که پيامبرخدا(ص) پاسخش داد و معنا و منظور آيه شريفه را ـ که شناخت طلوع فجر بود ـ به وي خاطرنشان ساخت؛ اين صحابي، همزمان و معاصر با پيامبرخدا(ص) بود ولي معناي آيه قرآني مزبور را نميدانست.
همچنانکه "الحاکم" در "المستدرک" روايت کرده که "انس" گفته است: «در حالي که "عمربن الخطاب" در ميان يارانش نشسته بود، اين آيه را تلاوت کرد: «فَأَنبَتْنَا فِيهَا حَبًّا * وَعِنَبًا وَقَضْبًا * وَزَيْتُونًا وَنَخْلًا * وَحَدَائِقَ غُلْبًا * وَفَاكِهَةً وَأَبًّا» (سوره عبس، آيات27 تا 31) (پس در آن دانه رويانيديم * و انگور و سبزى * و زيتون و درختخرما * و باغهاى انبوه * و ميوه و چراگاه)، آنگاه "عمربن الخطاب" گفت : اينها همه را دانستيم ولي "الأبّ" ديگر چيست؟ درحالي که عصايي در دست داشت که بر زمين ميکوفت گفت: بخدا سوگند که اين ديگر تکلف است؛ اي مردم آنچه را براي شما روشن است برداشت کنيد و بدان عمل کنيد و آنچه را نميدانيد به خداي محول سازيد.
"الأبّ" در لغت، همان علف است ولي چگونه است مردي که در زمان نزول آيه ميزيسته و در محيطي عربي حضور داشته، معناي اين واژه را نميدانسته است؟
حتي کسي چون "ابن عباس" نيز معناي "فاطر" را نميدانست زيرا گفته است: من معناي «فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» (سوره انعام ـ14) (پديدآورنده آسمانها و زمين) را نميدانستم و متوجه نميشدم تا اينکه دو نفر اعرابي به نزدم آمدند که بر سر چاه آبي، نزاع داشتند و يکي از آنها ميگفت: «اين من بودم که "فطرتها" (آنرا دشت کردم.)»
شگفت اينکه کسي چون "ابن عباس" معناي واژهاي مانند "فاطر" را نميدانسته است. اينها مثالهاي اندکي است که کاستي و پديده ناآشنايي با معنا و مفهوم واژگان را در آن جامعه نشان ميدهد. چيزي که پيامبراکرم(ص) ناگزير ميگرديد براي رفع آن کاستيها و برآوردن نيازهاي مردم، اقدام عملي براي تفسير قرآن مجيد بنمايد.
آري رسول گرامي اسلام (ص) از پيش خود سخن نميگفت و آنچه ميگفت وحي الهي بود ولي در عين حال به عنوان يک معلم و مبلغ رسالت الهي و مفسّر آن، ناگزير به کار تفسير قرآن ميپرداخت و البته در اين ميان از پشتوانه وحي نيز برخوردار بود.
در همين راستا زماني که آيه زير نازل شد: «الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ» (سوره انعام ـ 82) (كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را به شرك نيالودهاند.)، مسلمانان گريهکنان به حضور پيامبر(ص) شتافتند و گفتند : ايمان کدام يک از ما آميخته با ستم نيست؟ حضرت(ص) فرمود: ستم در اينجا به معناي شرک است زيرا خداوند متعال ميفرمايد: «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ » (سوره لقمان -13) (به راستى شرك ستمى بزرگ است.)
از اين مورد نتيجهگيري ميکنيم که پيامبرخدا (ص) از قرآن کريم براي تفسير آيات آن بهره ميگرفت و قرآن را با قرآن، توضيح ميداد.
قرآن کريم موجود زندهاي است و امام علي (عليهالسلام) نيز اينگونه آنرا وصف ميکند: «قرآن چنانست که بخشي از آن، گوياي بخش ديگري است و قسمتي از آن شاهدي بر قسمتهاي ديگر است.»[28]
"گويايي" و "گواهي دادن" از نشانههاي موجود زنده است و همين ويژگي در شيوه تفسير موضوعي قرآن کريم کاملاً تجلي پيدا کرده است.
پيامبرگرامي اسلام (ص) شايستگي تمام عياري براي دريافت قرآن و تفسير آن داشت و در همين راستا خداوند متعال ميفرمايد: «إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا» (سوره المزمل ـ 5) (در حقيقت ما به زودى بر تو گفتارى گرانبار القا مىكنيم) و هنگامي که پروردگار اين وعده را مي دهد بايد مطمئن بود که او آمادگي بدوش کشيدن اين بار سنگين را دارا بوده است.
تفسيرهاي بسياري از رسول خدا (ص) وارد شده ولي جملگي همچون بسياري از بخشهاي تاريخ و ميراث نياکان، از ميان رفته است.
پيامبرخدا(ص) نخستين و برجستهترين مفسّر قرآن کريم است و قرآن را با الهام از خداوند متعال تفسير کرده و براي اينکار از ابزارهاي تفسيري بهره گرفته و از قرآن به عنوان موجودي زنده اين نتيجه را گرفته که مفسّر قرآن چنان ارتباطي با قرآن برقرار ميکند که نتايج قرآني بسيار روشني را دريافت ميدارد.
از ديگرسو، پيامبرخدا (ص) هرگز به تفسير يکايک آيات قرآني نپرداخت و تنها به تفسير آندسته آياتي پرداخت که مردم عادي بدان نياز داشتند يا درخور فهم و درک خواص و نيازهاي ايشان بود و برجستهترين مصداقهاي خواص نيز حضرت علي (عليهالسلام) و پس از او اهل بيت آنحضرت (عليهم السلام) به عنوان ظرفها و ظرفيتهاي دانش رسول خدا(ص) و وارثان دانش او بودند.
همچنين تفسيري که از پيامبراکرم(ص) روايت شده است اوج تفسير با استفاده از احاديث است و به همين دليل هيچ مفسرّي قادر به تفسير قرآن کريم بدون بهرهگيري از سنت شريف نبوي يا آنچه در تفسير قرآن از رسول خدا(ص) وارد شده، نيست. بنابراين تفسير نقل شده از پيامبراکرم(ص) در شمار مهمترين منبع تفسيري همه مفسران است و هيچ مفسرّي مطلقاً از آن بينياز نيست.
تفسير نبوي، روند تفسيري پرعظمتي در دنياي بيان و تبيين قرآن کريم است و علماي تفسير و کل امت اسلامي در طول تاريخ، از آن بهرهمند گشتهاند.
ششمين مشوّق:
بنابراين پيامبراکرم(ص) همه قرآن کريم را تفسير کرده است ولي البته با همان توضيحاتي که ياد کرديم و اين نشانگر توجه آنحضرت(ص) به اداي رسالتي است که خداوند متعال از ايشان خواسته بود تا حجّت بر همگان تمام شود و موارد ناروشني از قرآن براي برخي از مسلمانان، باقي نماند. لذا ميتوان گفت توجه و عنايت پيامبر(ص) در بيان جامع و کامل در اين راستاست که مسلمانان حتماً بايد رهنمودهاي پيامبراکرم(ص) را آويزه گوش قرار دهند و به دستورات جاودانه قرآن توجّه کنند و اين دو، گنجينه بزرگي براي همه مسلمانان بدون هيچگونه استثنايي است؛ ما نيز بايد براساس رهنمودهاي آندو [قرآن کريم و پيامبراکرم(ص)] حرکت کنيم و به آنها اقتدا نماييم و در اين صورت نتيجهاي جز گردهم آمدن و وحدت و "تقريب" نخواهيم گرفت و کسي نيز جرأت گزينش راهي جز اين نخواهد داشت زيرا گفتمان پيامبر(ص) و گفتمان قرآن ـ هر دو ـ بر چنگ زدن به ريسمان الهي و لزوم جمع شدن و عدم تفرقه، تشويق ميکنند؛ در اين ميان اجتهادها و نتيجهگيريهاي ديگر نيز بايد در همين فضاي قرآني و نبوي باشد وگرنه نبايد براي آنها پشيزي ارزش قايل شد.
تفسير قرآن با آيات و احاديث:
که اولين نوع تفسيري است که مطرح گرديد و شامل بهرهگيري از آيات قرآني و احاديث نقل شده از پيامبراکرم(عليهالصلاة و السلام) و ائمه اهل بيت (عليهم السلام) و صحابه و تابعين در تفسير آيات ديگر ميگردد.[29]
در مورد آنچه از صحابه و تابعين نقل شده، اختلافنظر است؛ برخي آنرا در شمار احاديث ميدانند و برخي ديگر آنرا تنها يک ديدگاه و يکنظر تلقي ميکنند. برخي هم برآنند که بايد نظر تابعين را در تفسير پذيرفت زيرا آنها غالب تفسيرهاي خود را از صحابه گرفتهاند[30]؛ ديده ميشود که "ابن تيمية" با اندکي تفصيل، متعرض گفتههاي تابعين گشته ميگويد: «آنها در برابر ديگراني که با ايشان مخالف بودند، حجّت بشمار نمي روند ولي اگر در مورد چيزي اتفاق نظر داشتند، بدون شک ميتوان آنرا حجّت قلمداد کرد ولي اگر اختلاف نظر داشتند، سخنشان حجّتي بر يکديگر و نيز بر علماي بعدي نيست و در آن مورد بايد به زبان قرآن يا سنت يا عموم زبان عرب يا سخنان صحابه در آن موضوع، مراجعه کرد.
"جامعالبيان" (طبري) از جمله پيشگامان تفسير "مأثور" نزد مفسّراني است که به تفسير نقلي همت گماشتهاند؛ وجه امتياز "طبري" نسبت به رجال تفسير اثري (مأثور) در درج سلسله اسناد سخنان به صاحبان سخن و تکيه به آنچه از پيامبراکرم (ص) و صحابه و تابعين روايت شده، است.
وبه رغم اينکه "سيوطي"(متوفي911ﻫ.ق)اسناد احاديث را در تفسير خود ("الدرالمنثور) حذف کرده، کوشش وي در گردآوري احاديث و آثار مربوطه به منزله احياي تفسير مأثور در پي تفسير به رأيي است که متأثر از فرهنگهاي مفسّران و برداشتهاي عقلي پيشينيان بوده است.
شايسته يادآوري است که برخي مفسّران در نقل داستانهاي نبوي و حکايات ملل گذشته با تکيه بر اهل کتاب، به تفصيل بيشتري سخن گفتهاند حال آنکه قرآن مجيد خود در اين موارد، بسيار کلي و به اجمال سخن رانده است زيرا قرآن کريم در پي عبرتآموزي و توجه ديگران به سنتهاي الهي در جامعه بشري و انساني است. خداوند متعال ميگويد: «وَكُلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ» (سوره هودـ 120) (و هر يك از سرگذشتهاى پيامبران [خود] را كه بر تو حكايت مىكنيم چيزى است كه دلت را بدان استوار مىگردانيم و در اينها حقيقت براى تو آمده و براى مؤمنان اندرز و تذكرى است.)
"ابن خلدون" در توجيه پذيرش اين روايات، آنها را به جنبههاي اجتماعي و ديني نسبت ميدهد زيرا در آنزمان جنبههاي بدويگري و بيسوادي در ميان اعراب وجه غالب بود و آنها با شور و شوق زياد بدنبال شناخت هر آن چيزهايي بودند که بشريت در راستاي علل هستي و آغاز آفرينش و اسرار وجود، مشتاق به دانستن آنها بودند و در اين راستا از اهل کتاب پيش از خود ميپرسيدند. به عنوان اعتبارات ديني، اين دسته اطلاعات نقل شده در شمار مواردي نيست که بتوان در مورد احکام و عقايد به آنها رجوع کرد ولي مفسران در اين امر به تساهل پرداختند و تفسيرهاي خود را سرشار از منقولاتي از عامه اهل تورات [يهوديان] کردند.[31] از جمله کساني که در اين خصوص گشاده دستي کردند "احمدبن محمد ابراهيم الثعالبي نيشابوري" (متوفي 421 ﻫ.ق) در "التفسيرالکبير" است.
ولي از نظر "اماميه" [شيعه اثني عشري]، مأثور به معناي هر آنچيزي است که در قرآن کريم به عنوان بيان و توضيح بيشتر و نيز از رسول اکرم(ص) و ائمه اهل بيت (عليهمالسلام) آمده است. "شيخ ابوجعفر طوسي" (متوفي 460ﻫ.ق) يادآور شده است: «پيامبراکرم(ص) بر تلاوت قرآن و پايبندي به مضمون آن اصرار داشت و تأکيد ميکرد که اختلاف احاديث در مسايل فرعي را به قرآن واگذارند و به آن رجوع کنند.» او ميافزايد: «اصحاب ما ـ يعني اماميه ـ يادآور شدهاند که تفسير قرآن جز با احاديث صحيح به نقل از پيامبر (عليه الصلاة و السلام) و ائمه (عليهمالسلام) ـ که سخنان ايشان همچون سخن پيامبراکرم (ص) حجت است ـ جايز نيست.»[32] اين ديدگاه به دليل سفارش متواتر پيامبراکرم(ص) به آنهاست: «إني تارک فيکم الثقلين ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدي ابدا: کتاب الله و عترتي اهل بيتي و انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض.»[33]
از نظر اماميه، آنچه از صحابه و تابعين نقل ميشود، حجّت نيست. از جمله تفسيرهاي اثري (مأثور) اماميه: تفسير "محمدبن مسعود العياشي" و "تفسير فرات بن ابراهيم الکوفي" و تفسير "علي بن ابراهيم القمي" را ميتوان نام برد.[34]
تفسير به مأثور بر اثر وجود احاديث جعلي و اسراييلي، به ضعف گراييد. حذف سلسله اسناد پس از تفسير طبري نيز به اين امر کمک کرد.[35] حذف اسناد در جهت ايجاز، شامل برخي مفسران از جمله : "البغوي الفراء" (متوفي 510 ﻫ.ق) و "ابن کثير" (متوفي 774 ﻫ.ق) و "السيوطي" (متوفي 911 ﻫ.ق) گرديد. مثلاً "السيوطي" در مقدمه کتاب خود "الدرالمنثور" ميگويد: «وقتي کتاب "ترجمان القرآن" را ـ که تفسيري مستند به احاديث رسول خدا (صليالله عليه و سلم) و اصحاب آن حضرت (رضي الله عنهم) ميشد ـ تأليف کردم و در چندين مجلد به پايان رسيد، همه اسناد و کتابهايي را که از آنها برداشت کرده بودم نقل کرده بود ولي متوجه شدم که بيشتر مراجعهکنندگان نسبت به دنبال کردن آن اسناد، کوتاهي ميکنند و بيشتر بدان بسنده ميکنند که تنها متون احاديث را داشته باشند و به سلسله اسناد مفصل آنها کاري نداشته باشند لذا اين مختصر را از آنها تهيه کردم و تنها به متن اثر بسنده کردم و آنرا "الدرالمنثور في التفسير بالمأثور" ناميدم.»[36]
و در مورد تفسير به رأي، بايد گفت که "رأي" در لغت به اعتقاد و قياس و اجتهاد گفته ميشود و اصحاب قياس را اصحاب رأي ميگويند زيرا آنها در صورتي که حديث يا روايتي نيابند، رأي خود را مطرح ميسازند.
مراد از تفسير به رأي در اينجا، تفسير اجتهادي قرآن است؛ تفسير به رأي به عنوان يک آيين در زمان متأخر پس از شکلگيري "تفسير مأثور" شکل گرفت هرچند تلاشهايي از سوي برخي مسلمانان صورت گرفت که معلوم شد آنها در تفسير قرآن، به نظرات خود مراجعه کردند و بويژه يکي از منابع تفسير در عصر صحابه و نيز دوره تابعين، اصل "اجتهاد" و "استنباط" است.
برخي پژوهشگران فراتر از اين ميروند و يادآور ميشوند که ميتوان گفت در دوره نبوت نيز برخي مسلمانان بنابه فطرت خود به قرآن روي آوردند و هنگامي که دستشان از پيامبر(ص) کوتاه شد، نظرات خود را در مورد قرآن [و در تفسير آن] اعمال کردند لذا در اين دوره، کساني يافت شدند که قرآن را تفسير به رأي ميکردند.[37]
ولي بايد گفت که تفسير قرآن به عنوان يک دانش و نياز، از نخستين معلم يعني پيامبراکرم(ص) نشأت گرفت و سپس لباس مأثور پوشانده شد زيرا پيامبرخدا(ص) آنرا به عنوان حجّتي بر مردم، روشن ساخته بود و از آن پس شيوههاي تفسير طي تاريخ اين رشته از دانش، تعدّد و تنوّع فراواني پيدا کرد. ولي رويهمرفته همه انگيزهها و شرايطي که پيرامون شکلگيري اين رشته از دانش وجود دارد حکايت از آن ميکند که پيامبراکرم(ص) در پرتو چنين نيازي، اقدام به تفسير قرآن کرد و از آن پس، هيچ آيهاي از قرآن به لحاظ تفسيري، بر مسلمانان مبهم يا پوشيده نماند.
هفتمين مشوّق :
و بدين ترتيب مسلمانان از شيوه پيامبرخدا(ص) در بيان معاني قرآن کريم بهره گرفتند و بويژه در موج اول تفسير، از علوم آنحضرت سيراب گشتند و دست به تفسير قرآن مجيد زدند ولي زماني که شيوهها و گرايشهاي تفسيري تعدّد پيدا کرد و متنوّع گشت علماي قرآن بر ضوابط و شرايطي تأکيد کردند که مفسران بايد از آن برخوردار ميبودند تا امامت قرآني، قرين امامت پيشوايي پيامبر و عصمت مطهره در بيان معاني قرآن مجيد باقي ميماند.
از تمامي اين مشوقها ميتوان نتيجه گرفت که فرصتهاي "تقريب" و وحدت، عناصر حاکم و مسلط بر تفسير اين قرآن جاودان بشمار ميروند و کساني که از اين دو مفهوم در ميگذرند نيازمند اقامه دليل براي مدّعاي خويشند.
طي اين تأکيد بسيار روشن، حتماً بايد به فقه وحدت و اختلاف، چنان روشن و آگاهانه عمل شود که کار و تلاش "تقريبي" و کوششهاي "وحدت اسلامي" در شمار وظايف اصلي اين امت بويژه در راستاي رويارويي با چالشهاي سترگي باشد که کيان اين دين و تمامي مسلمانان را بدون هرگونه استثنايي، مورد تهديد قرار داده است. در اين ميان، اجتهادها در حد و مرز احترام و مقدّس شمردن امت واحدي خواهد بود که خداوند براي ما درنظر گرفته و رقم زده است.
والله هو الولي و المستعان.
فهرست منابع :
قرآن کريم.
1ـ أحکام القرآن : محمدبن عبدالله، المعروف بابن العربي (متوفي 543ﻫ.ق)، تحقيق : علي محمد البجاوي، انتشارات دارالمعرفة، بيروت.
2ـ الإرشاد : الشيخ المفيد (متوفي230 ﻫ.ق) انتشارات دارصادر، بيروت.
3ـ آلاء الرحمن في تفسير القرآن: العلامة الشيخ محمدجواد البلاغي (متوفي 1352 ﻫ.ق)، تحقيق: لطيف فرادي و عباس محمد، در دايرةالمعارف العلامه الشيخ محمدجواد البلاغي، انتشارات مرکز احياء التراث الاسلامي، چاپ نخست، سال 1428 ﻫ.ق.
4ـ الأمالي : الشيخ محمد بن الحسن الطوسي (متوفي460 ﻫ.ق) ، تحقيق: مؤسسه البعثة، انتشارات دارالثقافة، قم.
5 ـ بحارالانوار: محمدباقر المجلسي(متوفي 1111 ﻫ.ق) انتشارات مؤسسه الوفاء، بيروت.
6ـ البرهان في علوم القرآن: محمدبن عبدالله الزرکشي الشافعي (متوفي 794 ﻫ.ق)، تحقيق: محمد أبوالفضل ابراهيم، انتشارات دارالمعرفة، بيروت.
7ـ التبيان في تفسير القرآن: محمدبن الحسن الطوسي (متوفي460 ﻫ.ق)، تحقيق: احمد حبيب قصير العاملي، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، سال 1409 ﻫ.ق.
8 ـ التفسير و المفسرون، في ثوبه القشيب: محمدهادي معرفت، الجامعه الرضويه للعلوم الاسلاميه، چاپ اول، 1418 ﻫ.ق.
9ـ جامعالبيان في تفسير القرآن: معروف به تفسير الطبري، محمدبن جرير الطبري (متوفي310 ﻫ.ق)، به اهتمام: صدقي جميل العطار، انتشارات دارالفکر، بيروت، سال 1415 ﻫ.ق.
10ـ الجامع الصغير: عبدالرحمن بن ابيبکر السيوطي (متوفي911ﻫ.ق)، انتشارات دارالفکر، بيروت، چاپ اول، سال 1401ﻫ.ق.
11ـ الدّر المنثور: جلالالدين السيوطي (متوفي 911ﻫ.ق)، انتشارات دارالمعرفة، چاپ اول، سال 1365ﻫ.ق.
12ـ الذريعة الي تصانيف الشيعة: الشيخ آغابزرگ تهراني (متوفي 1389ﻫ.ق)، انتشارات دارالاضواء، بيروت.
13ـ سنن ابي داود: سليمان بن الاشعث السجستاني (متوفي 275ﻫ.ق)، تحقيق: سعيد محمد اللحام، انتشارات: دارالفکر، بيروت، چاپ اول، سال 1410ﻫ.ق.
14ـ سنن الترمذي: محمدبن عيسي الترمذي (متوفي 279ﻫ.ق)، تحقيق عبدالرحمن محمد عثمان، چاپدارالفکر، بيروت، چاپ دوم، سال 1403ﻫ.ق.
15ـ السنن الکبري: احمدبن الحسين بن علي البيهقي (متوفي 458ﻫ.ق) چاپ دارالفکر، بيروت.
16ـ شرح نهجالبلاغه: ابن ابي حديد المعتزلي (متوفي 656ﻫ.ق)، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، انتشارات داراحياء الکتب العربية.
17ـ الصحاح تاج اللغة و صحاح العربية : اسماعيل بن حماد الجوهري (متوفي 393ﻫ.ق)، تحقيق: احمد عبدالغفور عطار، انتشارات دارالعلم للملايين، بيروت.
18ـ صحيح البخاري: محمدبن اسماعيل البخاري (متوفي 256ﻫ.ق)، انتشارات دارالفکر، بيروت، سال 1401ﻫ.ق.
19ـ صحيح مسلم: مسلم بن الحجاج النيسابوري (متوفي 261ﻫ.ق)، انتشارات دارالفکر، بيروت.
20ـ الطبقات الکبري: محمد بن سعد (متوفي 230ﻫ.ق)، انتشارات دار صادر، بيروت.
21ـ عدة الداعي: احمد بن فهد الحلي (متوفي 841ﻫ.ق)، تحقيق: احمد الموحدي القمي، انتشارات وجداني.
22ـ علل الشرائع: الشيخ الصدوق (متوفي 381ﻫ.ق)، انتشارات مکتبة الحيدرية، سال 1386ﻫ.ق.
23ـ فتحالباري شرح صحيح البخاري: ابن حجر العسقلاني (متوفي 852ﻫ.ق)، انتشارات دارالمعرفة، بيروت.
24ـ الکافي: الشيخ الکليني(متوفي 329ﻫ.ق)، تحقيق: علي اکبر غفاري، انتشارات دارالکتب الاسلاميه، ايران.
25ـ کشف الغمة: علي بن عيسي الاربلي (متوفي 693ﻫ.ق)، چاپ دارالاوضاء، بيروت، چاپ دوم، سال 1405ﻫ.ق.
26ـ کنزالعمال: المتقي الهندي (متوفي 975ﻫ.ق)، تحقيق: بکري حياني و صفوة السقا، انتشارات مؤسسه الرسالة، بيروت.
27ـ لسان العرب: العلامة ابن منظور (متوفي 711ﻫ.ق)، چاپ داراحياء التراث العربي.
28ـ المسائل و الاجوبة في الحديث و التفسير: عبدالله بن قتبية الدينوري (متوفي 276ﻫ.ق)، تحقيق: مردان العطيه و محسن خرابة، انتشارات دار ابن کثير، دمشق، چاپ اول، سال: 1410ﻫ.ق.
29ـ المستدرک علي الصحيحين: محمد بن محمد الحاکم النيسابوري (متوفي 405ﻫ.ق)، تحقيق: دکتر يوسف المرعشي، انتشارات دارالمعرفة، بيروت، سال 1406ﻫ.ق.
30ـ مقدمه ابن خلدون: عبدالرحمن بن محمدبن خلدون (متوفي 808ﻫ.ق)، انتشارات مؤسسه الاعلمي، بيروت.
31ـ مکارم الاخلاق: الطبرسي (متوفي 548ﻫ.ق)، انتشارات منشورات الرضي، چاپ ششم، سال 1392ﻫ.ق.
32ـ مناقب آل ابيطالب: ابن شهرآشوب (متوفي 588ﻫ.ق)، تحقيق: گروهي از اساتيد نجف اشرف، چاپ المطبعة الحيدرية، نجف، سال 1376ﻫ.ق.
33ـ نهجالبلاغة: تحقيق الشيخ محمد عبده، انتشارات دارالمعرفة، بيروت.
34ـ وسائلالشيعة: الحر العاملي (متوفي 1104ﻫ.ق) تحقيق و نشر: مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، قم، چاپ دوم، سال1414ﻫ.ق.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - صحيح البخاري"، "محمد بن اسماعيل البخاري"، دارالفکر، بيروت، سال هاي: 6ـ1401/48.
[2] - صحيح مسلم"، مسلم بن الحجاج النيسابوري، دارالفکر، بيروت 2/112.
[3] - صحيح البخاري"، 5/156؛ "صحيح مسلم"، 3/128 و "سنن ابن داوود"، "سليمان بن الاشعث السجستاني"، دارالفکر، بيروت، سال 1410 ﻫ.ق 1/527: 2349.
[4] ـ فتح الباري شرح صحيح البخاري"، ابن حجر العسقلاني"، دارالمعرفة، بيروت، چاپ دوم 13/229؛ "کنز العمال" "المتقي الهندي" تحقيق: "بکري حياني" و "صفوة السقاة"، مؤسسه الرسالة، بيروت 2: 327: 4154
[5] ـ جامع البيان في تقسير القرآن"، "محمدبن جرير الطبري"، دارالفکر، بيروت، سال 1415 ﻫ.ق 7: 211: 10214 [جلد، صفحه، شماره حديث.]
[6] ـ المسائل و الاجوبة في الحديث و التفسير"، "عبدالله بن قتيبة الدنيوري"، دار ابن کثير، دمشق، چاپ نخست، سال 1410 ﻫ.ق، 48/9.
[7] ـ "احکام القرآن"، "ابن العربي"، دارالمعرفة، بيروت 3: 1438 ـ 1437.
[8] ـ "الجامع الصغير"، "السيوطي"؛ دارالفکر، بيروت، چاپ اول سال 1401 ﻫ.ق.
[9] ـ "شرح نهج البلاغه"، ابن ابي الحديد معتزلي، دار احياء الکتب العربية؛ 13: 279.
[10] ـ "مکارم الاخلاق" "الطبرسي"، منشورات الرضي، چاپ ششم، سال 1392 ﻫ.ق صفحه 17. نگاه کنيد به: بحارالانوار "علامه مجلسي"، مؤسسه الوفاء، بيروت 16: 230 حديث 35.
[11] ـ "الکافي"، "شيخ کليني"، دارالکتب الاسلامية. ايران چاپ دوم سال 1389 ﻫ.ق 131/101 و نگاه کنيد به: "بحارالانوار"، 16: 261/51
[12] ـ "الارشاد"، "شيخ مفيد"، تحقيق: "مؤسسه آل البيت" 1/125؛ و نگاه کنيد به: "الطبقات الکبري" محمد بن سعد، نشر دار صادق، بيروت 2: 35
[13] ـ. "مناقب آل ابي طالب"، "ابن شهر آشوب"، چاپ الحيدرية، نجف، سال 1376 ﻫ.ق، 3/42. و نگاه کنيد به: "کشف الغمة"، "علي بن عيسي الاربلي" دارالاضواء، بيروت،چاپ دوم، سال 1405 ﻫ.ق، 3: 346.
[14] ـ " الاء الرحمن في تفسير القرآن"، "الشيخ البلاغي"، مرکز احياء التراث الاسلامي، چاپ اول، سال 1428 ﻫ.ق، 1: 79 ـ 78.
[15] ـ "الکافي" جلد 8: 386/586 و "بحارالانوار" 74: 365/34.
[16] ـ «الكافي» جلد 8: 386/586 و«بحار الأنوار» 74: 365/34 .
[17] ـ "السنن الکبري" "البيهقي"، دارالفکر، بيروت 10/192 و نگاه کنيد به: "کنزالعمال" 11: 419/31969.
[18] ـ "نهج البلاغة"، تحقيق "شيخ محمد عبده"، دارالمعرفة، بيروت، 1: 206 ـ 107، خطبه شماره 108.
[19] ـ "لسان العرب"، "ابن منظور"، دار احياء التراث العربي 4: 22 (أصر)، و نگاه کنيد به "الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربية"، "اسماعيل بن حماد الجوهري"، دارالعلم للملايين، بيروت 2: 579، (أصر).
[20] ـ "لسان العرب"، 11: 500 (غلل).
[21] ـ "الکافي" 2: 598/2. نگاه کنيد به "وسائل الشيعة" "الحر العاملي"، مؤسسه آل البيت، چاپ دوم، سال 1414ﻫ.ق 6: 171/7657 و نگاه کنيد به: "عدة الداعي"، "احمد بن فهد الحلي"، انتشارات وجداني"، قم، صفحه 268.
[22] ـ "الامالي"، "شيخ طوسي"، دارالثقافة، قم 7/7 و نگاه کنيد به "وسائل الشيعة" 6: 167/7640.
[23] ـ "فتح الباري شرح صحيح البخاري"، 9/54 و نگاه کنيد به: "کنزالعمال"، 1: 520 و 521 / 2332.
[24] ـ "الکافي"، 2: 605/7. و "وسايل الشيعه" 5: 331/6705 و "بحارالانوار"، 89: 13/3.
[25] ـ "البرهان في علوم القرآن" ، "الزرکشي" ، دارالمعرفة، بيروت 1/15.
[26] ـ "صحيح البخاري" ، 155:1 ، 77:7 ، 133:8 و نگاه کنيد به :"السنن الکبري" "بيهقي"، 345:2 و "فتح الباري" 59:2.
[27] ـ "الارشاد"، "شيخ مفيد" 186:1 و نگاه کنيد به : "کنزالعمال" 114:13/36372 و نيز نگاه کنيد به : "مناقب آلابيطالب" 204:1 و 315.
[28] ـ "نهجالبلاغه"، تحقيق : "محمد عبده" 17:2ـ16 /133.
[29] ـ "التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب" ؛ "محمدهادي معرفت"، الجامعة العالمية للعلوم الرضوية. مشهد، 1418ﻫ.ق. 1/173، 307،323 ، 469.
[30] ـ همان منبع ، همانجا.
[31] ـ "مقدمه ابن خلدون" ، "عبدالرحمن بن محمد"، مؤسسه اعلمي. بيروت، صفحات : 440 ـ 439.
[32] ـ "التبيان في تفسيرالقرآن"، "شيخ طوسي"، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، سال1409ﻫ.ق ، 4:1.
[33] ـ "سنن الترمذي"، "محمدبن عيسي"، دارالفکر، بيروت، چاپ دوم، سال 1403ﻫ.ق، 328:5 ـ329/3876 و نيز نگاه کنيد به "المستدرک علي الصحيحين"، "الحاکم النيسابوري" دارالمعرفة، بيروت، سال 1406ﻫ.ق، 3/109.
[34] ـ "الذريعة الي تصانيف الشيعة" ، "شيخ آغابزرگ تهراني"، دارالاضواء، بيروت 295:4/1299 و 298:4/1309 و 302:4/1316.
[35] ـ "التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب" ، محمدهادي معرفت 2/87 ـ29.
[36] ـ "الدرالمنثور" ، "جلالالدين السيوطي" ، دارالمعرفة، بيروت، چاپ نخست، سال 1365 ﻫ.ق.
[37] ـ "التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب" ، 305:1.
ارسال نظر