تعریف صلح عادلانه و جنگ عادلانه و بررسی مبانی و شاخصهای هر یک
زهره عامری [1]
صلح از مفاهیمی است که از اندیشههای نخستین بشر در زندگی اجتماعی خود بوده و در سیری تاریخی مورد نظر و تأیید ادیان قرار گرفته است. مفاهيم و حقايق#_ftn1ي چون صلح، عدالت، عقلانیت، آزادي، و ... كه با ذات انسان، عجين و از فطریات و مطالباتِ ذاتيِ بشر است، در ساية مطامعِ استكباري، در قالب همين واژهها، ماهيّتِ ديگري يافته و به صورت منفكّ از يكديگر و مُثله شده، مطرح ميگردند و مفاهیمی چون ترور، جنگ، مهاجران، پناهندگان و ...که بالذات و بالاصاله با فطرت بشر بیگانه است، جایگزین ارزشهای الهی انسانی میشوند.
در این مقاله با بررسی ریشههای لغوی و مفهوم صلح و جنگ به تعاریف اصطلاحی آن پرداخته و سپس دیدگاه اسلام درباره این مفهوم تحلیل شده است و اثبات اين امر است که جهاد نکات مشترک بسياري با سنت جنگ عادلانه دارد. نظريه پردازان متاخر، از اصطلاح «صلح گرايي جنگ عادلانه» و يا «صلح گرايي مشروط» استفاده کردهاند تا به توصيف اين ديدگاه بپردازند که در شرايط جنگهای مدرن، نظريه جنگ عادلانه وارد شدن به جنگ را از نظر اخلاقي نادرست میداند. در حال حاضر نزاعهای مسلحانه شرايط ملاکهایي را که اسلام براي توجيه اخلاقي جنگ عادلانه قايل شده است، دارا نيستند، پس اين نکته را میتوان به منزله دليلي براي صلح گرايي مشروط جنگ عادلانه اسلامي تلقي کرد.
کلید و اژه: صلح، جنگ، عدالت، بین الملل، جهان بینی اسلامی
- مقدمه
اساس روابط مسلمانان با غیر مسلمانان بر مسالمت و رفتار نیکوست. اسلام هیچگاه به پیروان خود اجازه قتل و کشتار پیروان مذاهب دیگر را نمیدهد و وجود عقاید مخالف، مجوزی بر رفتار خصمانه نیست؛ بلکه بر عکس، اسلام به پیروان خود دستور میدهد با مخالفان اسلام، رفتاری مبتنی بر عدالت و قسط داشته باشند... از آنجا که در اسلام، «صلح» و «هم زیستی مسالمت آمیز» با پیروان ادیان و مذاهب دیگر، به صورت «قاعده اساسی» ملاحظه شده، آیات مربوط به صلح، اصل و چون «جنگ» و «جهاد» ضرورت و استثنا است، آیات مربوط به جنگ و جهاد، نیازمند دلیل و انگیزه است؛ مثل وجود فتنه، ستم، اخراج پیامبر و مسلمانان از سرزمین وطنی خود. بنابراین، جنگ و اقدام به جنگ، خیانت و تجاوز تلقی میشود. نخستین آیهای که در باب جهاد نازل شده، گویای این مطلب است: أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلی نَصرِهِمْ لَقَدِیرٌ(حج/۳۹)؛ هنگامی که مسلمانان در مکه - سرزمین آبا و اجدادی خود - بودند، مشرکان پیوسته آنها را میآزردند. مسلمانان کتک خورده نیز خدمت پیامبر اسلام(ص) میرسیدند و شکایت میکردند. تقاضای آنان، صدور اذن جهاد و مقابله به مثل با مشرکان بود؛ اما پیامبر اکرم(ص) به آنها میفرمود: شکیبایی ورزیده که هنوز دستور جهاد به من داده نشده است. اما آنگاه که هجرت آغاز شد و مسلمانان از مکه به مدینه آمدند، و خداوند بزرگ آیه پیش گفته را که متضمن اذن جهاد است، نازل کرد. بنابراین، اصل در رفتار مسلمانان با کافران قریش، صبر و مدارا بوده است. سرانجام به سبب ستمها و آزارها، به آنها اذن جهاد داده شد. این جهاد که «جهاد ستمدیده» در برابر ستمگر شمرده میشود، حق مسلم طبیعی، فطری و عقلی مسلمانان است که به ستم ندهند و ستمگر را سر جای خود نشانده، دست متجاوز را کوتاه سازند.
با توجه به اهمیت موضوع، در مباحث پیش رو نظرگاه اسلام را پیرامون صلح عادلانه و جنگ عادلانه ترسیم خواهیم نمود.
- پيشينه :
شايد نزديكترين پژوهش، مقاله "اسلام و نظریه جنگ عادلانه" لگنهاوزن محسوب شود. وي در اين مقاله با تكيه بر سيره پيامبر اكرم(ص)، سعي در نشان دادن نقاط مشترك ميان مفهوم اسلامي جهاد با سنّت جنگ عادلانه دارد. لگنهاوزن در دو بخش حقّ مبادرت به جنگ و عمل جنگ، مفهوم جنگ عادلانه را در آينه آيات قرآن كريم و سيره نبوي مورد بررسي قرار ميدهد. "بررسي و تحليل نظري اخلاق جنگ در قرآن و حديث نيز نظريه جنگ عادلانه، مورد بررسي قرار گرفته و عدالت را در آغاز، حين و خاتمه جنگ تبيين كرده است. نيمه پاياني مقاله "نگاهي تحليلي بر مخاصمات مسلحانه در دو ديدگاه: اسلام و حقوق بينالملل" نيز به بحث دفاع مشروع در اسلام پرداخته و در آن، اهداف و اقسام دفاع با تكيه بر سيره نبوي مورد بررسي قرار گرفته است.
مجموعه آثار جنگ و صلح در قانون اسلام نوشته مجيد خدوري و حميدالله حيدرآبادي نيز از ديگر پژوهشهای مرتبط با متن حاضر است. اين مجموعه، متشكل از سه عنوان اصلي است كه شامل مقاصد اساسي قانون اسلام، قانون جنگ و قانون صلح ميشود. نويسنده، ذيل قانون جنگ به مباحثي مانند فلسفه و اقسام جهاد، روشهای نظامي، ابتكار جنگ، غنايم جنگ و جنگ زميني و دريايي، پرداخته است.
حيدرآبادي در نيمه پاياني كتاب، سيره نبي اكرم(ص) در ميدان جنگ را مورد توجه قرار ميدهد و رفتار پيامبر(ص) در جنگهای بدر، خندق، فتح مكّه، حنين، طائف و جنگ با يهوديان را تحليل و بررسي ميكند(مجيد خدوري و حميداالله حيدرآبادي، 1391). قربان نيا در گفتار چهارم كتاب حقوق بشر و حقوق بشردوستانه، به مبحث آموزههای انسان دوستانه اسلامي در زمان جنگ اشاره كرده است،(ناصرقرباننیا، 1387) اما تمركز اصلي اين كتاب بر حوزه اسلامي حقوق بينالملل نيست. كتاب حقوق بشر دوستانه بينالمللي، رهيافت اسلامی به قلم محقق داماد، متشكل از مجموعه مقالاتي در حوزه حقوق بينالملل است كه در بخشي از كتاب به حقوق بشر دوستانه از نظر اسلام و حقوق بينالملل معاصر پرداخته شده و رفتارهای ممنوع در جنگ، مورد بررسي قرار گرفته است.(محقق داماد1383) در مجموع میتوان گفت هرچند مقالات و كتب زيادی در خصوص حقوق مخاصمات نگاشته شده است، اما اثري مجزّا درباره جنگ و صلح عادلانه، به جز مقاله لگنهاوزن ديده نشد.
- بیان مسئله:
از آنجائیکه بشر در نیازمندی با یکدیگر آفریده شده است منعزل و بدون ارتباط اجتماعی نمیتواند زندگی سعادتمندانهی داشته باشد و هیچ عقل سلیم اصل روابط با سایر ملتها را انکار نمیکند، حتی استقلال با آنکه ارزشمند است در پرتوی ارتباط معنی پیدا میکند این اصل اجتماعی در دین مقدس اسلام که داعیه جهان شمولی و دعوت جهانی دارد، لازمهاش آن است که با رعایت شرایط هر عصر، با همه نژادها، گروهها و ملتها در سطح بینالمللی ارتباط ایجاد کند و با تمام افکار و اندیشه از طریق گفت و گو دعوت اسلامی گسترش داده شود و ازسویی دیگر آیات و روایات فراوانی بر عنصر جهاد و فضیلت آن وارد شده است، تعدادی از فقهای اسلامی با تمسک به آن آیات و روایات محدودیتهای جغرافیایی و مرزبندیهای برشمردهاند، پرسشی که در این زمینه مطرح میشود این است که اصل چیست. اصل جنگ است یا صلح؟ رابطه کشورهای اسلامی با سایر کشورها بر چه اساسی استوار است؟ اگر اصل صلح است، "آمادگی دفاعی" و " جهاد" چه جایگاهی دارد؟
- چارچوب مفهومي
صلح و جنگ عادلانه از جمله مفاهيمي بوده كه از ديرباز مورد توجه فلاسفه و حقوقدانها قرار گرفته است و لذا شاهد شكلگيری تلقّیهای مختلفي از آن هستيم. از اين رو لازم است ابتدا چارچوب مفهومي و مباني مفهومي عناصر شكل دهنده صلح و جنگ عادلانه، مورد توجه قرار گيرد.
- بررسی مفهوم صلح و جنگ
- مفهوم صلح
صلح در لغت به معنای «آشتی، سازش»(فرهنگ عمید،1366) «سازش کردن، آشتی کردن» «توافق» آمده است. در لغت نامه دهخدا نیز «آشتی» «سلم» و «تراضی بین متنازعین» و سازش از معانی صلح دانسته شده و هدنه مقابل جنگ و حرب و «صلح طلب: آشتیخواه، جوینده صلح، طلبندهی صلح، آرام جوی» معنی شده است. چنانکه «صلح دادن را آشتی دادن دو قوم یا دو کس» و صلح کردن را «آشتی کردن، سازش کردن، مصالحه، مسالمه » و صلح طلب را «آشتی خواه، جوینده صلح، طلبنده صلح، آرام جوی» معنی نمودهاند.
در فارسی صلح در واقع همان آشتی است و در مقابل جنگ قرار دارد. چنانکه در عربی صلح مرادف سلم و در مقابل حرب و در زبان انگلیسی صلح «peace » و در مقابل جنگ “ war» میباشد. در آمریکا میراث (واژه نامههای زبان انگلیسی) صلح این گونه آمده که «توافق یا پیمان برای پایان دادن به خصومت»، «آزادی از اختلاف، روابط هماهنگ و زندگی در صلح با یکدیگر» راغب اصفهانی لغت شناس معروف قرن پنجم در مفردات، صلح را چنین بیان میکند: «الصلح تختص بازالة النفار بین الناس؛ صلح به پاک کردن کدورت از بین مردم اختصاص دارد.»
در واقع صلح به معنای ترک مخاصمه و به توافق رسیدن است و به از بین بردن دعوا، نفرت، اختلاف، دوری و بیگانگی مردم اختصاص دارد.
در فرهنگها، زبانها و ادیان و مکاتب مختلف نیز صلح در همان معنای آشتی و عدم درگیری و جنگ آمده است. چنانکه در زبان عبری مفهوم صلح با لفظ شالوم بیان گردیده است. شالوم مفهومی است که در معانی کامل بودن، خوب بودن، سالم شدن هم بکار رفته است و اعم از عدم جنگ میباشد و در عقاید یهود پایه تکامل و رسیدن به خداست. تعبیر شالوم به معنای صلح به کرات در کتاب مقدس و تلمود آورده شده و نقش محوری دارد. در «میشنه تورا» قوانین پادشاهان آمده که «شما از هر جنگی منع شدهاید تا هنگامی که تمامی راههای صلح آمیز را نیازموده باشید.» (قوانین فقهی بهود، تالیف موسی بن میمون) یا «خداوند تمام جهان و تمام فرزندان ابراهیم را با صلح، برکت داده است».
همچنین در کتاب مقدس اشاره میکند هرگاه خداوند بخواهد جمعی را متبرک کند، به آنان با صلح، برکت میبخشد. بر همین اساس وظیفهی شرعی یهود آن است که برای برقراری صلح، دوستی و عدالت در جهان تلاش کنند.
در مسیحیت نیز مفهوم صلح به معنای رسیدن به آرامش و پرهیز از جنگ و خونریزی است. به این امر در باب چهارم کتاب «میکاه نبی» و همچنین در باب دوم کتاب « اشعیای نبی » در انجیل متی اشاره گردیده است: « مبارک است تلاش اشخاصی که برای صلح همت میکنند. »
در سنت مسیحی صلح جا نمایه و پیام اساسی این دین به شمار میآید. صلح روح اصلی بشارت مسیح به شمار میآید. هدف ظهور مسیح برای حاکمیت صلح بر جهان است. گرچه رویکرد دین مسیحیت بر جنبهی فردی صلح بیش از جنبه اجتماعی آن میباشد.
در دین زردشت مفهوم صلح به معنای آشتی آمده است. در اوستا این واژه در قالب آخشتی وارد گردیده و بارها بکار رفته (این واژه در اوستا بارها تکرار شده چنانکه در یسنا6/5، ویسپر7/1، یشت2/7 و 11/15 آمده است)که به معنی صلح، سازش و آشتی میباشد.
آخشتی در اوستا به معنای ایزد مصالحه، آشتی و صلح هم گفته میشود. در ویسپرد این معنا تجلی یافته است. در دوره اخیر نیز صلح در گذرگاه اندیشه مکاتب مختلف کم کم به صورت یک اندیشه مطرح در جوامع مختلف و آرمانی جهانی گردیده است. «در دوران معاصر مفهوم صلح گسترش یافته و با تفکرهای شرقی آسیایی و تفکر مسیحی که صلح درونی را معرفی کردهاند، آمیخته شده است. در این مفهوم صلح شرایطی آرام، بی دغدغه و خالی از کشمکش و ستیز است و صلح یک آرمان جهانی تلقی میشود.»
نتیجه آنکه صلح از دیدگاه اهل ادب، لغت و ادیان و مذاهب در معنای مشترک و واحدی بکار گرفته شده است؛ اگر چه در مکاتب و ادیان تغییراتی در معنا وابعاد آن دیده میشود ولی تمامی این معانی به همان
و تزكية از طريق راز و نياز در نماز، پيام امنيّت و سلامت خود و خدا را به همه بندگان ریشه واحد یعنی آشتی برمی گردند که مقابل جنگ و در گیری میباشد.
- صلح در اسلام:
در اسلام نیز که خود از ريشه "سلم" و به معني صلح و صفا ميباشد و يكي از نامهای خداوند در این دین، "سلام" به معناي آرامش و در امان بودناست و نیز يكي از نامهای بهشت، "سلام" به معناي آرميدنِ در جوار حق است و مسلمانان موظّفاند پس از ارتباط با خدا برسانند، در اسلام نیز دیدگاه مشترکی با سایر ادیان دیده میشود. از این دیدگاه نیز صلح به معنای آشتی و آرامش بخشیدن به جامعه میباشد. از سوی دیگر صلح واژهای قرآنی میباشد و در حدود 140 آیه پیرامون صلح در این منبع وحیانی وارد شده است. از دیدگاه قرآن، صلح و اسلام دو واژهی ملازم یکدیگر تلقی میشوند. اسلام و صلح دو واژهی دارای مفهوم و ریشهی مشترک میباشند که دارای ارتباط با یکدیگر بوده و در امتداد هم هستند. هر چند مفهوم عینی صلح و تعریف آن با اسلام تفاوت دارد. ولی این امر نشانگر اهتمام اسلام به این موضوع مهم میباشد.
توضیح آنکه از دیدگاه اندیشمندان اسلامی، در اسلام دو تفسیر و معنای عمده از صلح وجود دارد:
الف: صلح گونهای از آرامش میباشد.
« هو الملک القدوس السلام المؤمن ». خلقت محل تجلی صفات الهی است و لذا صلح تجلی یکی از اسما و صفات الهی است. ذات خلقت در مسیر رشد طبیعی و در جریان زندگی بشر نیز گرایش به آرامش و صلح دارد. فلسفه دعوت انسان در منابع وحیانی و قرآن نیز ناشی از همین طبیعت خلقت است. چنانکه در قرآن آمده است: «یا ایها الذین آمنو ادخلوا فی السلم کافه؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید همگان در صلح زندگی کنید» (بقره/208)
کلمه اسلام نیز از کلمه سلم سرچشمه گرفته و در حقیقت تبعیت از خدا و آرامش یافتن است که به لحاظ اهمیت آن در مکتب اسلامی تبدیل به دعای ثابت روزانه مسلمین شده است. واژه سلام یا درود اسلامی شعاری است که روزانه یادآور صلح و آرامش در زندگی انسان است.
ب: صلح، رابطهی همزیستی مسالمت آمیز بین انسان هاست .
اسلام در قالب واژهی « صلح » این دیدگاه را ترسیم میسازد و خواستار مودت، احترام متقابل و پرهیز از تجاوز و تعدی به حقوق دیگران میباشد. از این دیدگاه اسلام روابط مسالمت آمیز بین انسانها راحتی بدون فرق گذاشتن میان اعتقادات و پیروان ادیان دیگر ترویج مینماید.
« الصلح خیرٌ؛ صلح خیر است » (نساء/128) « و اصلحوا ذات بینکم؛ میان خود صلح برقرار نمایید » (انفال/1) «ان یریدا اصلاحاً یوفق الله بینهم؛ اگر سازش داشتند، خداوند بین آنها سازگاری برقرار خواهد نمود» (نساء/35)
چنانکه ذکر شد مجموع بررسیها، نشان میدهد صلح در معنای اسلامی خود، در امتداد دیدگاه و تفسیرهای ادیان گذشته بوده و جنبه متکامل تری به آن بخشیده است.
- مفهوم اصطلاحی صلح:
صلح در حوزههای فقهی، حقوقی و سیاسی نیز برگرفته از ریشهی لغوی آن بوده و به نسبت هریک از این حوزههای علمی مورد تعریف قرار گرفته است .
چنانکه فقهای اسلامی در اصطلاح آن را «هدنه» یا « مهادنه » یعنی مصالحه و سازش معنا کردهاند و هدنه، یعنی صلح. به عبارت دیگر این همان پیمان عدم تعرض، همزیستی مسالمت آمیز و جنگ نکردن با یکدیگر میباشد که برای رفع تنازع یا پیشگیری از تنازع احتمالی است و شرط مدت آن باید روشن باشد.
از طرف دیگر صلح به معنای دیگر فقهی خود که در حوزهی توافقات اشخاص بر سر اموال و امور مالی و مادی میباشد، نیز حاکی از نوعی سازش است .
صلح در حقوق و سیاست نیز مفهومی در مقابل جنگ دارد. گرچه این مفهوم در علم حقوق از معنای لغوی و متداول آن فراتر رفته و با شرایطی همراه است. صلح در علم حقوق و رشتههای منشعب آن همچون حقوق بشر، حقوق بینالملل و بویژه شاخه حقوق بینالملل بشر دوستانه، جایگاه و اهمیت فراوانی دارد. تا جایی که تلاش برای صلح را از فلسفههای وجودی حقوق بینالملل دانستهاند.[2]
صلح در حقوق بینالملل در دو معنا استفاده میگردد. اول صلح منفی که معنای آن ترک مخاصمه میباشد و دیگری صلح مثبت که زمانی تحقق مییابد که علاوه بر ترک جنگ و مخاصمه، موازین حقوق بشر و بویژه قواعد دموکراسی رعایت گردد. در حقیقت صلح مثبت موقعی در جامعه شکل میگیرد که خشونت ساختاری در آن جامعه وجود نداشته باشد .
در لغت نامه حقوقی نیز صلح این چنین گفته شده است: « حالت آرامش و یا ساکت: به عنوان وضعیت امنیت و یا نظم در درون یک جامعه به وسیلهی قانون یا سفارش صلح »
صلح نیز در همه اديان، مسأله اصيل و ريشهداري است و ارتباط و پيوندي ناگسستني و محكم با ديدگاه اديان دارد؛ امّا نكته آن است كه صلح، برخلاف مفهوم مطلقِ عدالت، مفهومي نسبي است و با تطبيقِ بر ارزشِ عدالت، معنادار ميشود و الّا ابزاري ميگردد در اختيار جهان سلطه. با اندك مطالعه در اديان الهي، متوجّه ميشويم كه مفاهيمی بنيادي چون عدالت و صلح، از اوّليّاتِ آموزههای اديان ميباشند ولي تحقّق عمليشان، توأمان صورت ميگيرد و در صورت جداييِ آنها از يكديگر، نه صلح ميماند و نه عدالت.
- تعریف جنگ
در طول تاریخ بشری، جنگ، وسیعترین راهِ تحمیلِ "آنچه مطلوب است" توسط گروهی از انسانهای دارای آرمانهای والا، به انسانهای دیگر بوده است.
جنگ به درگیری سازمانیافته، مسلّحانه گفته میشود که بین دولتها، ملتها یا گروههای دیگر انجام شده و با خشونت شدید، گسیختگی اجتماعی و تلفات جانی و مالی همراه است.
درباره جنگ نیز، همانند سایر مفاهیم، تعریفهاى مختلفى بیان شده است که هر یک بیانگر نگرش خاصى، به جنگ است. به عنوان مثال، هدلى بال جنگ را خشونتى سازمان یافته مىداند که دو یا چند کشور علیه همدیگر انجام مىدهند. این تعریف، جنگهاى داخلى را در برنمىگیرد. کلاو زوتیس معتقد است جنگ، به کارگیرى حد اعلاى خشونت در راه خدمت به دولت یا کشور است. البته همه جنگها در راه خدمت به دولت و کشور صورت نمىگیرد. در مجموع، به نظر مىرسد تعریفى که کوئینى از جنگ ارائه مىدهد، جامعتر از تعریفهاى بالا باشد. وى مىگوید: «جنگ هنر سازمان دادن و به کارگرفتن نیروهاى مسلّح براى انجام مقصود است.»( احمد نخجوان،1317)
جنگ را میتوان از جنبههای مختلف تاریخی، سیاسی، حقوقی، اقتصادی، نظامی، جامعه شناختی، فلسفی، اخلاقی و.... مطالعه قرار داد.
میتوان آن را یک " واقعه بینالمللی"( رجینالد،1378) یا " نبرد مسلحانه بین دولتها " نامید یا تعریف آن را در اراده عاملان آن یا حداقل در اراده یکی از طرفها در توسل به خصومت یا به عبارت دیگر، در وجود انگیزه و محرک جنگ خلاصه کرد.(والترز،1363) بر حسب غایت و هدف، میتوان آن را "فتح، دفاع مشروع، حفظ منافع ملی، اجرای حقوق، تغییر حقوقی و اجرای یک تصمیم جمعی که جنبه نظم عمومی بینالمللی دارد" نامید. " برخورد خشونت بار تأسیسات عمومی دولتهای متخاصم " و "توسل به نیروی مادی به منظور تغییر در چگونگی صلاحیتهای دولتی در جامعه بینالمللی" از دیگر تعریفهای جنگ است.
جنگ، نام سنتی برخورد میان دو یا چند دولت است که در آن نیروهای مسلح طرفها، درگیر اقدامات خشونت آمیز متقابل میشوند. هدف جنگ، شکست دادن طرف مقابل و تحمیل شرایط صلح مورد نظر طرف پیروز است. در جنگ، برخورد مسلحانه، مداوم و متقابل است. نوعی برخورد میان دولتها که در آن، زور به شکلهای گوناگون در وسیع ترین حد، مورد استفاده واقع میشود.
- اصالت جنگ
از ظاهر گفتار بیشتر فقیهان شیعه و سنّى در بحث جهاد چنین استفاده مىشود که در دیدگاه آنان، جهاد با مشرکان و اهل کتاب اصل و قاعده است و صلح حالتى استثنایى دارد. مهمترین دلیلى که با استناد بدان مىتوان این نظریه را به این فقیهان نسبت داد- هر چند بحث اصالت جنگ و صلح در کتابهاى فقهى به صراحت مطرح نشده است- آن است که اینان جنگ ابتدایى با مشرکان و اهل کتاب را در صورتى که شرایط آن تحقّق یابد، واجب مىدانند تا بدین وسیله، مشرکان اسلام بیاورند و اهل کتاب نیز یا اسلام بیاورند و یا جزیه بپردازند؛ هر چند آنان با مسلمانان خصومت نورزند، مانع دعوت و تبلیغ اسلامى نگردند و به زیردستان و مستضعفان ظلم و ستم روا ندارد.
دلیل دیگر این است که این گروه، صلح دائم را با مشرکان نمىپذیرند و تنها ترک مخاصمه موقت یعنى هدنه را جایز مىشمارند. ادلّه ذیل را مىتوان مهمترین ادلّه اصالت جنگ دانست:
آیات صلح- به معناى اعم- دو دسته اند؛ دستهاى به صلح مصطلح (عقد پیمان صلح پس از جنگ) اختصاص دارد و دسته اى به روابط مودّت آمیز.
دسته نخست ناظر بر روابط حاکمیّت اسلام با حاکمیّت کفر و شرک است و دسته دوم ناظر بر روابط مسلمانان با غیر مسلمانان و نیز روابط حاکمیّت اسلام با آنان. بر اساس این تقسیم بندى، از آنجایى که اسلام حاکمیّت کفر و شرک را محترم نمىشمارد و حاکمیّت را از آنِ خود مىداند، صلح دائم و همیشگى را میان حاکمیّت اسلام و حاکمیّت کفر و شرک برنمىتابد و- در صورت مصلحت یا ضرورت- تنها به صلح موقت قناعت مىورزد، امّا چون براى انسانها حقّ حیات و انتخاب قائل است، روابط مسلمانان- خواه حاکمیّت و خواه افراد مردم مسلمان- را با کافران و مشرکانى که ستم پیشه نیستند، بر همزیستى مسالمت آمیز رقم مىزند.
آیه «وَ إنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها» را مىتوان از دسته نخست آیات صلح و آیه «لا یَنْهاکم اللّه عن الذین لم یقاتلوکم فى الدّین و لم یخرجوکم من دیارکم أن تبرّوهم و تقسطوا الیهم …» را مىتوان از دسته دوم آیات صلح به شمار آورد.
قرینههایى از این دو آیه بر این تقسیم بندى وجود دارد. در آیه نخست، سخن از «سلم» به معناى صلح مىرود و مخاطب، پیامبر اکرم(ص) است که تصمیم گیرى در باره صلح با دشمنان با آن حضرت است؛ اما در آیه دوم، سخن از مودّت و عدالت ورزى است و مخاطب، همه مسلماناناند.
اگر این تقسیم بندى را بپذیریم، راه حلّ جمع آیات مطلق جهاد و این آیات بدین صورت است که دسته نخست آیات، ناظر بر حالت ثانویه در روابط حاکمیّت اسلام و حاکمیّت کفر است، و آیات مطلق جنگ، ناظر بر حالت اوّلیّه، ولى دسته دوم آیات، ناظر بر حالت اوّلیّه در روابط حاکمیّت اسلام با غیر مسلمانان یا روابط مسلمانان با آنان است. بنابراین، در روابط حاکمیّت اسلام با حاکمیّت کفر، اصل بر جهاد است و صلح حالتى استثنایى دارد و در روابط مسلمانان و کافران، اصل بر همزیستى مسالمت آمیز و روابط عادلانه است و جنگ و خصومت حالتى استثنایى دارد.
- تئوری جنگ عادلانه
جنگ عادلانه یا جنگ مشروع یک دکترین قرون وسطای اروپاییست؛ هرچند ریشههای آن را میتوان تا دوران دور و در کتاب مهابهاراتای هندوها دنبال کرد. ابداع این مفهوم به دوران جمهوری رم بازمیگردد. رومیان که به سلحشوری معروف بودند آن جنگی را عادلانه مینامیدند که آغازکنندهاش خود رومیان بوده و در آن جنگ، خدایگان را به شهادت اعمال و سلحشوریهای خود گرفته باشند. از نظر آگوستین جنگ تنها در دو صورت مشروع بود: اول، زمانی که اقدام کننده محق به جنگ باشد یعنی در حال دفع تجاوز یا در پی بازپسگیری اموال مسروقه و یا در پی مجازات یک تخلف از قرارداد بین دو دولت باشد؛ و دوم، جنگ به امر خدا صورت گرفته باشد. از آنجایی که در مورد دوم، خدا به طور مستقیم و خاص فروزندهی جنگی نبوده است، در مورد دوم همان صلاحدید نایبان خدا بر زمین یا اولیای کلیسا مد نظر است. از همین رهگذر مسیحیان آن دوران، جنگهای صلیبی بین خود و مسلمانان را جنگی مشروع مینامیدند.
جنگ مشروع از نظر اسلام جنگی است که در پی رهایی مال و جان مسلمانان از ظلم و ستم و تجاوز بوده باشد.
لازم است دو نوع رویکرد به تئوری جنگ عادلانه را از هم تفکیک کنیم:
۱- جنگ عادلانه در مقام اثبات ۲- جنگ عادلانه در مقام احقاق
در بخش اول، یعنی قبل از تحقق هرگونه بروز عملی جنگ، در مورد امکان اینکه آیا اساساً جنگی میتواند عادلانه باشد یا نه بحث میکنیم. در خصوص مورد دوم، جنگ عادلانه را در مقام احقاق مورد واکاوری قرار میدهیم؛ یعنی فرض میکنیم امکان حدوث جنگی عادلانه وجود دارد، حال که چنین جنگی میتواند به وقوع بپیوندد باید از طرف چه نهادهای نظارتی و با چه تمهیداتی صورت بگیرد و پس از وقوع جنگ، در مورد عادلانه جنگیدن و حدود مشروع بودن جنگیدن بحث میکنیم.
6-2-1- جنگ عادلانه در مقام اثبات
عدل نقطهی مقابل ظلم است. پس جنگ عادلانه، راهی برای پایان بخشیدن به رویه ای ظالمانه است. اما از طرفی عدل یکی از مبهمترین و پیچیدهترین مفاهیم در طول تاریخ بشریست؛ مفهومی مثبت و همهپذیر، با تعریفی بسیار مبهم! جنگی را میتوان عادلانه نامید که نسبت به سود، ثروت، تثبیت مقام، نژاد، دین، عقیده و سایر وجوهی که "ما" را میتواند از "دیگری" متمایز کند بی طرف باشد. در این صورت علت اصلی مداخله، انسان است و رهایی او، از رنجی که میبرد.
6-2-2- جنگ عادلانه در مقام احقاق
حال که امکان عادلانه بودن جنگ را بررسی کردیم، بحث بررسی سازوکاری جهانی و عادلانه برای پیشگیری از جرایم انسانی و از طرفی، بحث در مورد جنگیدن عادلانه به پیش میآید.
اگر قرار باشد، جنگی عادلانه باشد، باید تمام یا اکثر کشورها و مجامع بینالمللی بتوانند عادلانه بودن آن و تهی المنفعه بودنش را برای کشور متخاصم، مورد تایید قرار دهند. پس بهتر است مجمعی عظیم از کشورهای جهان با سازوکار انتخابی عادلانه و برابر، که غالباً تضاد منافع در آنها اجتناب ناپذیر است، در مورد لزوم جنگ علیه دولتی ضد بشری، به داوری بنشینند. تضاد منافع کشورها با یکدیگر، امکان عادلانه بودن برآیند خروجی رای آن مجمع را با تقریب خوبی میتواند تایید کند. همچنین آن مجمع باید برنامهای روشن، شفاف و متمایز از شدت و دامنهی مداخله بر دوش کشور یا کشورهای متخاصم قرار دهد تا بتواند بر روند جنگ، نظارت تام و تمام داشته باشد و در صورت لزوم، کشور یا کشورهای متخاصم را مورد بازخواست قرار دهد.
همچنین کشور متخاصم، باید جنگ را تا جایی ادامه دهد که خطر و بحران انسانی رفع شود. همچنین باید میزان خسارات وارد آمده در طول مداخله به قدری باشد که هر کس بتواند بر ضروری بودن آن صحه بگذارد و از طرفی آنقدر نباشد که مردم آن کشور را نسبت به آرمان عادلانهی کشور متخاصم با بدبینی و بیاعتنایی مواجه کند.
از طرفی اگر جنگی صورت گرفت، باید طرف متخاصم که داعیهی جنگی عادلانه دارد، امید چشمگیری بر موفقیت خود در جنگ علیه دولت نامشروع داشته باشد. چه در غیر این صورت، تنها شرایط برای مردم رنج دیده بیش از پیش ناگوار میشود؛ آنها علاوه بر تحمل نقض سیستماتیک حقوقشان، باید طعم تلخ مصائب جنگ را نیز بچشند و پس از موفقیت دولت نامشروعشان در جنگ، احتمالاً شرایط امنیتی فوق العادهتر از قبل برای سرکوب و نقض حقوقشان از جانب حاکمیت مغرور از پیروزی، به وجود خواهد آمد.
همچنین کشور متخاصم باید به درستی هدف خود را از جنگ بداند: سرنگونی دولتی ضد انسانی و نامشروع؛ از این جهت کشور متخاصم باید به اصل مصونیت غیر جنگجویان از قبیل اسرا، مجروحین و غیر نظامیان شهروند، احترام کامل بگذارد. مورد اخیر با پیشرفت جنگ افزارهای دقیق و برنامهریزیهای دقیق قبل از تهاجم به نقاط استراتژیک و مشخص قابل حصول است و بخشی دیگر تابع مدیریت اخلاقی جنگ و نظارت مجامع بینالمللی بر حسن اجرای جنگیست که عادلانهاش میخوانیم.
- عدالت:
عدل به معنای داد، انصاف امری بین افراط و تفریط، میزان، برابر کردن چیزی با چیزی، نهادن هر چیزی به جای خود(هجویری)، دادگری، انصاف و راستی و امثال آن آمده است. اهل لغت نیزآن را در برابر ظلم (اضرب الموارد)، بیداد، ستم (دستورالغه) وجود (منتهی الارب) دانستهاند.
با توجه به معانی عدل که همچون صلح به نوعی نگرشهای روشن و همسویی بر آن حاکم است، معنی آن را میتوان در قرار گرفتن هر چیزی در جای خود دانست چنانکه امام علی(ع) به زیبایی آن را در نهج البلاغه ترسیم نموده است. «العدل یضع الامور مواضعها؛ عدل هر چیزی را در جای خود قرار میدهد.» و در ارتباط با ایست و نقش آن اشاره مینمایند: «العدل سائس عام؛ عدالت قانونی عام و مدبری کلی است» استاد مطهری(ره) در همین ارتباط به زیبایی میگویند: عام و مدیر و مدبری است کلی و شامل، که همه اجتماع را در برمیگیرد و بزرگراهی است که همه باید از آن بروند...» و «از نظر حضرت علی(ع) آن اصلی که میتواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را براحتی نگهدارد، به پیکر اجتماع، سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است.» «فاّن فی العدل سعه؛ همانا در عدالت گنجایش فراوان است و میتواند همه را در برگیرد.»
عدالت در لغت به معنای برابری و توازن است در زبانعرف به معني احقاق حقوق و ضدِّ ظلم است.
زيباترينآياتي كه در پيشگرفتن عدالت را بهانسانها توصيه ميكند؛ "ياايها الذين امنوا كونواقوّامين لله شهداء بالقسطو لا يجرمنكم شنئانقوم علي الّاتعدلوا، اعدلوا هو اقربللتقوي و اتقوا اللهانّ الله خبير بماتعملون".(مائده/8)
برمبناي اين آيه، عدالتدر رفتار، آنجايي ارزشبيشتري مييابد كه انساندر اختلافي، ميل باطني و درونياشبه سمتي باشد؛ امّاحقيقت را، به نفعديگري تشخيص ميدهد ولي آن علاقهو گرايش، وي رااز اجراي عدالت وبرخورد منصفانه، باز ندارد يعني نه بر اساس ميل، بلكه بر مبناي عدالت عملكند. بنابراينعدالت در اسلام ابعادمختلف فردي، اجتماعي، اقتصادي،رفتاری، داوري و گواهي دادنرا در برميگيرد و شأني بالاتر از آندارد كه تنها درقواعد تشريعي و فقهياسلاميجاي گيرد؛ بلكه همانند روحي فراگيرو جاري در تمامزواياي اسلام و حتياصل توحيد است و از اينجاستكه اهميت اصل عدالتو پيوند آن باديگر مفاهيم ديني اسلامآشكار ميشود"(آل نجف،2003م)
افلاطون عدل را به عنوان یکی از فضائل چهارگانهای که نزد یونانیان موضوعیت داشته، منظور کرده و سه فضیلت بیان می کند 1.فرزانگی (حکمت)، 2. دلیری (شجاعت)، 3. خویشتن داری یا انضباط (عفت) که هریک از این سه فضیلت به نظر افلاطون، خاص گروه معینی در مدینه فاضله است...
ارسطو عدل را نه برابری بلکه تناسب میداند و میگوید که جایگاه حقوق هر کس در جامعه باید بهاندازه شایستگی و دانایی او باشد
"آگوستین" عدالت را به مطابقت با نظم تفسیر میکرد و اعتقاد داشت که در شهر دنیا نمیتوان دستورالعمل صادرکرد و آن چه جامعه را پایدار نگاه میدارد، عدل است(حقیقت ، ص373)
همچنین عدل به مانند صلح از مباحثی با اهمیت در تاریخ تفکر بشری بوده و دیدگاههای فراوانی و پیرامون تفسیر و تعبیر آن پدید آمده به طوری که آن را به یکی از بزرگترین مسائل فلسفی جهان تبدیل نموده است. ادیان مختلف و اسلام نیز درباره آن بحثهای زیادی شده است. عدل در نقطه آغازین خود، بصورت عام صفتی الهی بوده و خداوند خلقت را بر اساس تجلی عدل خویش در قالب نظامی عادلانه پدید آورده است. در این دیدگاههای اساسی اسلام را پیرامون عدل به اختصار میآوریم:
- بر اساس جهان بینی اسلامی جهان واقعیتی براساس عدالت است و عدالت نقش تعیین کنندهای در برقراری نظامهای هستی و جهان آفرینش دارد، «بالعدل قامت السماوات و الارض؛ آسمان و زمین بر پایه عدالت برپاست ». در این دیدگاه جهان خلقت هدفمند است و دارای نظام و نظمی خاص میباشد. در این نظم هر چیزی دارای میزان و جایگاهی است، «و وضع المیزان»(رحمن/7) و لازمه این امر، آن است که هر چیزی در جای خود قرار داشته باشد.
- با توجه به نظم در خلقت، عدل و عدالت از قوانین و سنتهای حاکم بر جهان و طبیعت میباشد و همانند قوانین ثابت از سنن جبری طبیعت میباشد که امکان تخلف از آن وجود ندارد، زیرا موجب از هم پاشیدگی و اختلال در نظامات موجود جهان میشود.
- عدل در ارتباط با انسان جنبه خاصی دارد. از دیدگاه اسلام انسان به جهت آنکه دارای اراده بوده و به واسطه اراده دارای قدرت انتخاب میباشد، از نوعی اختیار برخوردار است.
- بنابر نظریه صحیح اسلامی که همه چیز در جهان در حوزه اراده الهی قرار میگیرد «وسع کرسیه السماوات و الارض، قلمرو حاکمیت خداوند آسمانها و زمین را فرا گرفته»(بقره/255)، اوامر و اراده الهی به صورت سنتها و علل و عوامل حاکم بر طبیعت و انسان میباشد. همچنین رفتار و اعمال انسان نیز بر اثر عامل اراده میباشد که اراده نیز یک سنت الهی است و به خواست خداوندی انسان دارای چنین نیرویی است. لذا اراده انسان حاصل اوامر الهی است.
- بنابر آنکه انسان دارای اراده و اختیار میباشد، آنچه از اعمال و رفتار او پدید میآید، حاصل کار خودش میباشد و صلاح و فساد یا ظلم و عدالت در نتیجه نقش آزادانه او به وجود میآید.
- ادیان الهی بویژه اسلام بر مبنای نظام حاکم طبیعی و با ایجاد هماهنگی میان خواستهای طبیعی و دنیوی انسان با گرایشهای معنوی او، به سوی ایجاد برابری، قسط و عدالت اجتماعی نظر داشته و خواست و تأمین عدالت اجتماعی برای تحقق آرمان هم بستگی جمعی بشر و ایجاد آرامش و زندگی سالم و صلح آمیز برای انسان میباشند. در واقع انسان به طبع عدالت عام جهان آفرینش باید در زندگی جمعی خویش نیز عدالت را جاری سازد و با احترام به حق دیگران، قوانین و قراردادهای اجتماعی و عدم تبعیض و ظلم عادل باشند. عدالت هر انسان سبب عدالت اجتماعی و عدالت اجتماعی سبب آرامش و ایجاد صلح در میان جامعه بشری میگردد.
نتیجه آنکه از دیدگاه اسلام:
الف- عدالت امری اصیل و از سنتهای جاری در جهان است.
ب- انسان موجودی دارای اراده، و اختیار بوده و آزاد و انتخابگر است.
ج- علیرغم سنتهای حاکم طبیعی در انسان، عدالت در حوزه فردی و اجتماعی زندگی او مولود و تابع اعمال و رفتار خودش میباشد.
د- برقراری عدالت اجتماعی سبب همبستگی و ایجاد صلح جامع بشری میشود.
- عدالت در اسلام
عدالت نیز از زير بناييترين مفاهيمی است كه تحقّق عيني آن در جامعه، يكي از مهمترين اهداف اجتماعي و سياسيِ اديان، بخصوص ديناسلام است. عدالت، امري تابع دين و برگرفته از دين نيست بلكه خود، مفهومي مطلق و مستقل است آنهم ارزش مطلق و نهایي. به بيان ديگر دين، مقياس عدل نيست بلكه عدل، مقياس دين است.
"وَ تَمَّتْ كلمة ربّكَ صِدقاً وعدلاً ، لا مُبدِّل لِكلماته و هُو السميعُ العَليم"
كلام پروردگار تو از روي راستي و عدالت به حدِّ كمال رسيد و هيچكس توان تغيير و تبديل آن را ندارد. بدرستيكه او شنوا و داناست. (انعام/115)
آية فوق، زيباترين بيان، برايِ فهمِ مطلق بودنِ حقيقتِ عدالت است. به اینكه" عدالت"خود، ملاك و معياري است كه مفاهيم و احكام ديني، براساسِ آن شكل گرفته و سنجيده ميشوند و البته نقش دين و رهبران دینی در ايجاد و اجرای عدالت، نقشی اساسي است؛ زيرا اديان الهي نه تنها - به دليل تأييد فطرتهای انساني- عامل مهمّي در برپاييِ عدالت و تقويتِ آن به شمار ميروند بلكه دين، براساس عدالت، وضع قانون مينمايد و همچنين چون ضمانت اجراييِ روحي– رواني و تشويقي - تأديبي به همراه دارد، ميتواند بهترين مذكِّر و مقوِّمِ اجرايِ عدالت در جامعه محسوب شود.
كوتاهترين و كاملترين تعريفِ عدالت را ميتوان در كلام حضرت علي(علیه السلام) یافت.
"العدل ُيَضَعُ الاموَر في مَواضِعها" عدالت هر چيز را به جاي خودش ميگذارد.
بنابراين توصيف، عدالت عبارت است از آنكه هر چيز به جاي واقعي خود بنشيند و به تعبيري، هر چيز به حقِّ خود برسد يا حقِّ هركس و هر چيز، به وي داده شود.
- اصل صلح و جهاد
این سوال پیش میآید که اگر اصل، صلح است جهاد چگونه بر این اصل منطبق میشود؟
صلح سلاح بر زمین گذاشتن و راحتی، غفلت و خواب نیست. آماده سازی امکانات، پرکردن مرزها و مرزداری در راه خدا واجب است تا دشمنی که به خود حدیث تجاوز به سرزمینهای اسلامی را میخواند، به هراس افکنده شود. امروزه این آمادگی از حیث عِده و عُده "صلح مسلح" یا "موازنه قوا" نامیده میشود گرچه نزد دولتهای امروزه، این امر برای راهاندازی جنگ و مسابقه تسلیحاتی است.
جهاد اسلامی، جنگ شرعی عادلانهای است که با هدف خیر خواهی برای انسانها و اصول انسانیت انجام میشود. این جهاد به خاطر حفظ و نگهداری بقای جامعه اسلامی و یا استقلال است و نه به خاطر فتح مادی یا گسترش جغرافیایی یا استعمار اجباری؛ چنانکه دول استعمارگر با بهانه استعمار و آبادانی، کشورهای دیگر را مورد تاخت و تاز و هجوم قرار داده و با وسایل مختلف به غارت منابع آن کشورها مشغولند. جهاد، امری بسیط، یک بعدی و جنگ محض نیست، بلکه مقولهای کلی، چند بعدی و کامل است. بدین خاطر بر آن نام جهاد گذاردهاند.
در فقه و حقوق اسلامی، تعریفی از جنگ نداریم. همه تعاریف وارده از جهاد یا دفاع مشروع است و چنانچه از قتال یا حرب نام برده میشود این موارد مقید به فی سبیل الله است. جنگ مشروع در اسلام جهاد فی سبیل الله است.
- نتیجه:
از مطالعه مطالب فوق به این نتیجه میرسیم که شریعت اسلام در هر عرصهی تعامل وهمزیستی مسالمت آمیز، هدایت روشن و دستور معین داشته و نصوص که درباره فضیلت جهاد و مبارزه آمده است ممکن این تصور را در ذهن خلق کند که از نظر شریعت اسلامی، اصل در روابط با غیر مسلمانان جهاد و درگیری است؛ چنانکه از عبارات برخی فقیهان به ذهن تبادر میکند ولی اگر آیات جهاد بر اساس زمان نزول مطالعه شود، دیده میشود که در سال نهم هجری و بعد از نقض پیمان و امان مشرکین و توطئه و تبانی علیه مسلمانان نازل شده است (توبه/29) نظریه اصالت صلح را تقویت میکند اگر قرار باشد در برابر کافران غیر اهل کتاب آنگونه طرفداران اصالت جنگ گفتهاند، که یا اسلام ویا شمشیر، در این صورت اسلام در انتخاب آگاهانه وآزادانه ارزش نمیدهد.
و از سوی دیگر ادله همزیستی مسالمت با غیر مسلمانان خیلی زیاد است و از نظر نگارندگان، اسلام دین صلح و سلام است و اصل بر این است که هر انسانی خون، مال، ناموس و اموالاش در امان و امنیت است وجهاد در صورتی است که کافران در مقابل دعوت اسلامی بایستند و در کوشه وکنار دنیا مستضعفان عالم را عذاب و شکنجه نمایند و جهاد زمینه ساز آزادی بیان و عقیده است تا جانهای پاک به دعوت اسلام لبیک بگویند و هیچ کس مانع آن نشود.
و رفتار شایسته و اخلاق پسندیده با هر انسانی جز ارزشهای دین اسلام است ولی در ضمن باید آنان را امین اسرار جامعه دانسته نشود و در روابط و مناسبات، دو اصل سلطه ناپذیری اسلام وعزت اسلام و مسلمین مورد توجه میباشد. و از طرف دیگر اصالت صلح به معنای تغافل وسستی مسلمانان از رزمایشهای نظامی نیست، بلکه باقوت و قدرت مذاکره نمودن، باقوت در برابر حملات و تجاوزات کافران ایستادن یکی از آموزههای مهم قرآن کریم است.
- منابع:
- ام الیوت، جفرى و رجینالد، رابرت ، 1378، فرهنگ اصطلاحات سیاسى و استراتژیک، ترجمه میرحسین رئیسزاده، دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، تهران، ص421.
- اوستا، ویسپرد،11-16
- آگوستين، قديس، 1391 ، شهر خد،ا ترجمة حسين توفيقي، قم: دانشگاه اديان و مذاهب.
- آل نجف، عبدالكريم، 2003م، العدل فيالقرآن الكريم، مجله “التوحيد”، ص 120،
- حاج اسماعيلي، محمدرضا و حبيب اللهـي، مهدي ،(1391) «بررسـي و تحليـل نظـري اخـلاق جنـگ در قـرآن و حـديث«، پژوهشنامه اخلاقي، ش ،15صص.3
- خدوری، مجيد و حيدرآبادی، حميداالله ،(1391)جنگ و صلح در قانون اسلام، تهران: كلبه شروق، ص.354
- روسو ، ژان ژاك، (1379)، قرارداد اجتماعي، ترجمة مرتضي كلانتريان، تهران: آگاه، ص83.
- سیری در نهج البلاغه، ص112
- عنایت، حمید ، بنیاد فلسفه سیاسی در غرب، صص 35 ـ 34
- فرهنگ عمید، ج2،ص1366
- فرهنگ معین، ج2،ص216
- قربان نيا، ناصر، 1387حقوق بشر و حقوق بشردوستانه، تهران: سازمان انتشـارات پژوهشـگاه فرهنـگ و انديشـه اسـلامي، صص .209-186
- کتاب مقدس، پیدایش، باب12، آیه2
- لغت نامه دهخدا، ج9، صص13249-13248
- لغت نامه مریام و بستر حقوقی،1996
- مجله سروش، شماره 500، 1368، ص 7.
- محقق داماد، سيدمصطفي ،1383حقوق بشردوستانه بينالمللـي، رهيافـت اسـلامي، تهـران: مركـز نشـر علـوم اسـلامي، صص .154-98
- مزامیر داود، باب29، آیه11
- نخجوان، احمد ، 1317، جنگ، چاپخانه فردین و برادر، تهران، صص 35ـ19.
- نظيفي، عباس و جعفـري، سيداصـغر، (1390)، « نگـاهي تحليلـي بـر مخاصـمات مسـلحانه در دو ديـدگاه: اسـلام و حقـوق بين الملل»، فصلنامه ديدگاههاي حقوق قضايي، ش54، صص196 -219.
- نهج البلاغه،حکمت437
- و الترز، رابرت ، 1363، دام سلاح هستهاى و راهى براى گریز از آن، ترجمه محمد رضا فتاحى، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، تهران، صص 11ـ3.
- یشعیای نبی11، آیه 11-9
- Jeff McMahan; Bob Jessop and Jean Hampton (2007), A Companion to Contemporary Political Philosophy, Blackwell Publishing, p.670.
.[1]کارشناس ارشد اندیشه سیاسی zo.ameri539@gmail.com
[2]. از دیدگاه محققین حقوق بین الملل ، صلح با قرار داد صلح وستفالی تولد یافته است. این قرارداد برای تحقق صلح و خاتمه خشونت، خصومت و جنگ بین مسیحیان بود. جنگی که در آغاز درگیری بین کشور های کاتولیک و پروتستان بود و در نهایت به نبرد برای استیلای سیاسی و نظامی در اروپا منجر شد و در سال های 1618. م تا 1648. م اتفاق افتاد.
ارسال نظر