نقش ائتلافِ عقلای جوامع (نخبگان) در برون رفت مشکلات جوامع اسلامی و استقرار صلح بر پایه عدالت حقیقی حول محوریت قدس شریف
محور "و" بند سوّم
طوبی کرمانی
چکیده
در روزگارى زىست مىكنيم که همواره خطرى بزرگ، ساحت انديشه و تحقيقات علمى را تهديد مىكند زيرا با كمترين بىتوجّهى، چهره حقيقى مسايل علمى و نيازهاى ذاتى و طبيعى بشر، رنگ باخته و لباس سياسى به خود مىگيرد. مفاهيم و حقايقى چون صلح، عدالت، عقلانیت، آزادى، و... كه با ذات انسان، عجين و از فطریات و مطالباتِ ذاتى بشر است، در ساية مطامعِ استكبارى، در قالب همين واژهها، ماهيّتِ ديگرى يافته و به صورت منفكّ از يكديگر و مُثله شده، مطرح مىگردند و مفاهیمی چون ترور، جنگ، مهاجران، پناهندگان و...که بالذات و بالاصاله با فطرت بشر بیگانه است، جایگزین ارزشهای الهی انسانی میشوند. از سوی دیگر تبیین، توضیح و تحقق مفاهیم متعالی -قبل از هر اقدام عملی فردی و دولتی- نیازمند به وجود، حضور و موضعگیری و اقدام بموقع نخبگان جامعه اعم از علمای حوزهها و دانشگاهها یعنی قوه مفکره، محقق و مؤثر و مورد احترام جامعه است؛ زیرا اگر نقشه و طرح راه عالمانهای در مقاطعِ حساسِ مسلمین ارائه نگردد و نظارت واقعبینانه و موضعگیریهای دقیق و بموقع صورت نگیرد، به یقین هر حرکتی، احداث راهی و مسیری است ناهموار و بیهدف و مقصود و مقصد. شاید یکی از دلایل تدبیر حج ابراهیمی از سوی اسلام عزیز، آن است که بهترینهای عقلی، جسمی و مالی –متمکنین عقلی، جسمی، مالی- در ایام خاص و در مکان خاصی برای فهم و رفع مشکلات جهان اسلام حضور یابند و تحت عنوان قصد وحج ابراهیمی با یکدیگر همسخن، همنوا و همراه شوند -که البته و متأسفانه این هدف بزرگ اسلام در عالم کنونی تحقق نمییابد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی با شکوه ایران، تدبیری در جمهوری اسلامی ایران برای پرکردن خلأ و نارسایی عمکرد حج ابراهیمی و تکمیل و تحقق اهداف اسلام و نیز همگرایی نخبگان عالم اسلام و رفع مشکلات آنها اندیشیده شد و نهادی شکل گرفت بنام مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی که همچون حج ابراهیمی سالانه به مناسبت میلاد پیامبر رحمت، عزت و قدرت o ، در ایران اسلامی و با حضور نخبگان معنوی، روحانی و دانشگاهی تشکیل میگردد و به یقین انتظار جامعه اسلامی و انسانی از این اجلاسها وفرهیختگان، موضعگیریِعالمانه و بموقع و محکم در خصوص مسایل مهم و نیز مستحدثی است ازجمله "قدس شریف"، یمن، افغانستان، سوریه و...که هم اکنون درد و آه و غمِ جان و جهان اسلام و مسلمین شدهاست. این نوشتار، ضمن پرداختن به معانی، تعاریف برخی از کلیدواژهها، از مسؤولیت عقلای اسلامی جوامع و انتظارات مسلم از آنها و نیز راهکارهای لازم برای تحقق اهداف اصلی و فرعی سخن خواهد داشت.
كليد واژهها: مقاومت، قدس شریف، عدالت، صلح، ترور، علما ونخبگان
عدالت چیست و در "قدس شریف" بنام عدالت چه میگذرد؟
عدالت در لغت به معنای برابری و توازن است و در زبان عرف به معنى احقاق حقوق و ضدِّ ظلم است.
افلاطون عدل را به عنوان یکی از فضائل چهارگانهای که نزد یونانیان موضوعیت داشته، منظور کرده و سه فضیلت دیگر را به قرار زیر میداند:
1. فرزانگی (حکمت).
2. دلیری (شجاعت).
3. خویشتن داری یا انضباط (عفت) که هریک از این سه فضیلت اخیر به نظر افلاطون، خاص گروه معینی در مدینه فاضله است...([1]).
در نگاه افلاطون در حقیقت، حکیمان حاکمانند و حاکمان حکیمان و این، همان نقش علما و نخبگان در جوامع است که حکیمانه سخن برانند و حکیمانه اقدام نمایند.
ارسطو عدل را نه برابری بلکه تناسب میداند و میگوید که جایگاه حقوق هر کس در جامعه باید به اندازه شایستگی و دانایی او باشد([2]).
و از همینروست که علما و نخبگان باید خود، جایگاه و رسالت خویش را فهم و به آن عمل نمایند.
"آگوستین" عدالت را به مطابقت با نظم تفسیر میکرد و اعتقاد داشت که در شهر دنیا نمیتوان دستورالعمل صادرکرد و آن چه جامعه را پایدار نگاه میدارد، عدل است([3]).
و نخبگان جوامع، مبیّن، موضّح و ناظران بر اجرای عدلاند.
واژه عدالت برای غرب نیز بسیار مهم است؛ اما نگاه غرب به مقوله عدالت با نگاهی که یک جامعه ارزشی به مفهوم عدالت دارد کاملاً تفاوت دارد. عدالت از دیدگاه غربیها یک ارزش نسبیاست و از این رو میتوان اذعان کرد که تمام برنامه ریزیها و اقدامات جامعه غرب در واقع بر پایه ابزار یا وسیله برای خواستههایشان تعریف شده و نگاه ارزشی در این موارد یافت نمیشود([4]).
و عدالت برایشان مهم است آنگاه که سود و سرمایه آنها حفظ گردد و در همین بزنگاههاست که تفاوت رسالت و نقش نخبگان هانتینگتونی و فوکویامایی با رسالت علما و نخبگان جوامع انسانی الهی هویدا میشود.
مسأله عدل در ميان همه انسانها فطرتاً و در همه ادیان از تنوّع و ابعاد بسيارى برخوردار بوده واندیشمندان در آثار خود انواع مختلف عدل از جمله: عدل وجودى یاهستى شناختى، عدل فرجام شناختى، عدل سياسى، عدل اجتماعى، عدل مناسكى، عدل الهى که خداوند هم ذاتاً عادل است و هم در مَقام فعل، عدل اخلاقى، عدل اقتصادى، عدالت قضايى و حقوقى، عدل معرفتشناختى، یادکردهاند.
عدالت در اسلام نیز از زيربنايىترين مفاهيمی است كه تحقّق عينى آن در جامعه، يكى از مهمترين اهداف اجتماعى و سياسى اديان، بخصوص ديناسلام است. عدالت، امرى تابع دين و برگرفته از دين نيست بلكه خود، مفهومى مطلق و مستقل است آنهم ارزش مطلق و نهايى. به بيان ديگر دين، مقياس عدل نيست بلكه عدل، مقياس دين است. "وَ تَمَّتْ كلمةربّكَ صِدقاً و عدلاً، لا مُبدِّل لِكلماته و هُوالسميعُ العَليم"
كلام پروردگار تو از روى راستى و عدالت به حدِّ كمال رسيد و هيچ كس توان تغيير و تبديل آن را ندارد. بدرستى كه او شنوا و داناست.
آية فوق، زيباترين بيان، براى فهمِ مطلق بودنِ حقيقتِ عدالت است. به اینكه" عدالت" خود، ملاك و معيارى است كه مفاهيم و احكام دينى، بر اساسِ آن شكل گرفته و سنجيده مىشوند و البته نقش دين و رهبران دینی در ايجاد و اجرای عدالت، نقشی اساسى است؛ زيرا اديان الهى نه تنها - به دليل تأييد فطرتهاى انسانى- عامل مهمّى در برپايى عدالت و تقويتِ آن به شمار مىروند بلكه دين، بر اساس عدالت، وضع قانون مىنمايد وهمچنين چون ضمانت اجرايى روحى - روانى و تشويقى - تأديبى به همراه دارد، مىتواند بهترين مذكِّر و مقوِّمِ اجراى عدالت در جامعه محسوب شود.
كوتاهترين وكاملترين تعريفِ عدالت را مىتوان در كلام حضرت اميرالمؤمنينعلى A یافت. "العدلُ يَضَعُ الاموَر في مَواضِعها" عدالت هر چيز را به جاى خودش مىگذارد([5]).
بنابر اين توصيف، عدالت عبارت است از آنكه هر چيز به جاى واقعى خود بنشيند و به تعبيرى، هر چيز به حقِّ خود برسد يا حقِّ هر كس و هر چيز، به وى داده شود. حال سؤال ایناست که اگر نخبگان جوامع اسلامی، سنّت رسول الله را پیروند، اگر نخبگان جوامع اسلامی، لباس و مسلک رسول الله را به تن کردهاند، اگر نخبگان جوامع اسلامی، رسالت اقامه عدل رسول الله را مدّعیاند، چگونه اینهمه بیعدالتی در قدس شریف را ناظرند و عقل و اندیشه سپر نکردهاند؟! آیا در قدس شریف هرچیز به حق خود رسیدهاست که علما و نخبگان ساکت و آراماند؟
متكلّمانِ مسلمان نیز به پيروى از اين سخنِ امام على A عدل را "توفية حقِّ الغير و استيفاء يستحق([6]) يعنىحق ديگران را به آنان دادن"، تعريف كردهاند و اين تعريف در فرهنگِكنونى اسلامى، مورد قبول واقع شده و جايى مهم براى خود دارد.([7])
نخستين نتيجهاى كه از اين تعريف مىگيريم اين است كه عدالت مبتنى بر وجودِ پيشينى"حق" است و به آن، وابسته مىباشد([8]) و نقش دین و رهبران جامعه، تبیین و تعیین حدود و ثغور حقوق و احقاق و احیای آنهاست.
البته بايد توجه داشت كه امر به عدالت، به معناى واداركردن و مجبوركردن انسانها به عدالت نيست؛ بلكه تشويق و ترغيب و هدايت آنان به سمت اين هدف است. در يكى از آيات قرآن كه برپايى قسط و عدل از اهداف ارسال رسل ذكر شده، چنين آمده است "لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط"([9]). در اين آيه گفتهنشده است "ليقيم الناسُ بالقسط"، يعنى انسانها وادار به عدالت شوند، بلكه واژه "ناس" ، فاعلِآن است. معناى اين مطلب آن است كه مردم خودشان بايد به عدالت برسند و در سايه آن در كنار يكديگر زندگى كنند و نخبگان جوامع، سرهای بدنهای "ناس" اند. درحقيقت، هدف بعثت انبياء آن نيست كه مردم را به زور و قهر و جبر، وادار به عدالت نمايند، بلكه مستفاد چنين استكه بشر در اثر رشد و تربيتِتوسط علما و نخبگان، به تكامل عقلانى برسد و در سايه مدرَكات عقلى و تفكّر، زيست اجتماعى خود را تكامل بخشد([10]).
حال سؤال این استکه آیا علما و نخبگان بویژه در جوامع اسلامی در روشنگریِ "ناس" برای احیا و احقاق حق خود و برقراریِ عدالت، سرمایه فکری، مالی و جانی نمودهاند؟ به گفته توماس آكوئيناس "آنجا كهعشق در انسانها ريشه نيافته باشد، نمىتوان انتظار داشت كه صلح و عدالت با دستور در ميان مردم تأمين گردد"([11]) و امروز عشق به قدس شریف، میتواند محور عمومی وحدت و مقاومت انسانهای آزاده باشد؛ چراکه اولاً سجدهگاه اول مسلمین است، ثانیاً حقانیت و مظلومیت روشن چندینسالهاش بر خاص و عام پوشیده نیست، ثالثاً مردمانش سالهاست که به پا خاستهاند و فریاد "یا للمسلمین". برآوردهاند، یعنی "مقاومت" در فلسطین از برای تحقق امر مهمّی است بنام "عدالت و احیای حق و وحدت انسانی".
يكى ديگر از زيباترين آياتى كه در پيش گرفتن عدالت را به انسانها توصيه مىكند، آيه زيراست. "يا ايها الذين امنوا كونوا قوّامين لله شهداء بالقسط و لا يجرمنكم شنئان قوم على الّاتعدلوا، اعدلوا هو اقرب للتقوى و اتقوا الله انّ الله خبير بما تعملون"([12]).
بر مبناى اين آيه، عدالت در رفتار، آنجايى ارزش بيشترى مىيابد كه انسان در اختلافى، ميل باطنى و درونىاش به سمتىباشد؛ امّا حقيقت را، به نفع ديگرى تشخيص مىدهد ولى آن علاقه و گرايش، وى را از اجراى عدالت و برخورد منصفانه، باز ندارد يعنى نه بر اساس ميل، بلكه بر مبناى عدالت عملكند. بنابراين عدالت در اسلام ابعاد مختلف فردى، اجتماعي، اقتصادى، رفتاری، داورى وگواهى دادن را دربر مىگيرد وشأنى بالاتر از آن دارد كه تنها در قواعد تشريعى و فقهىاسلامى جاى گيرد؛ بلكه همانند روحى فراگير و جارى در تمام زواياى اسلام و حتى اصل توحيد است و از اينجاست كه اهميت اصل عدالت و پيوند آن با ديگر مفاهيم دينى اسلام آشكار مىشود"([13]).
عدالت در جنبه اجتماعى و حكومتى به عنوان مهمترين شرط بقاى يک حكومت شمرده مىشود. علی A فرمودهاند " الملك يبقى معالكفر و لايبقى مع الظلم" ملك و مملكت باكفر باقى مىماند، اما با ظلم كه ضدِّ عدالت است، ناپايدار است. از اين كلام مولی علی که برگردانی از قرآن است، مىتوان نتيجهگرفت كه خداوند حقِّ بندگان را يعنى عدم ظلم را بر حقِّ خود يعنى كفر، مقدّم مىدارد. در قاموس اسلام و انسانيّت، عدالت، امرى است كه با وجدان انسانها سازگارى دارد و عقل جمعى بشر، نياز به وجود آن را در مىيابد. سؤال ایناستکه آیا بنا و بقای عدالت و ریشهکنیِ ظلم با اینهمه توصیههای اسلامی، جز به اندیشه و حرکت پرچمداران و عَلَمداران دین و اخلاق و انسانیت یعنی نخبگان حوزه و دانشگاه امکان پذیراست؟
امروز که آتش جنگ، خانه و منطقه مسلمین را به ویرانه کشیدهاست و صلح در منطقه اسلامیِ ما، همانند مادرى فرزند از دست داده در فلسطين، افغانستان، عراق، سوریه، یمن و... میسوزد و مویه میکند، آیا سخن برخی به اصطلاح نخبگان و حُکّام در خصوص صلح با اسراییل غاصب و عادی سازیِ روابط، عین ظلم و جور و جفا به قدس شریف و ملت فلسطین نیست؟ باور کنیم که انسانها در این منطقه به شدّت، همراهی، همدلی و حرکت نخبگان خود را احساس میکنند و نیازمند به آن هستند؟
صلح نیز در همه اديان، مسأله اصيل و ريشهدارى است و ارتباط و پيوندى ناگسستنى و محكم با ديدگاه اديان دارد؛ امّا نكته آن است كه صلح، برخلاف مفهوم مطلقِ عدالت، مفهومى نسبى است و با تطبيقِ بر ارزشِ عدالت، معنادار مىشود و الّا ابزارى مىگردد در اختيار جهان سلطه. با اندك مطالعه در اديان الهى، متوجّه مىشويم كه مفاهيمی بنيادى چون عدالت و صلح، از اوّليّاتِ آموزههاى اديان مىباشند ولى تحقّق عمليشان، توأمان صورت مىگيرد و در صورت جدايى آنها از يكديگر، نه صلح مىماند و نه عدالت.
در سنّت تفكّر مسيحى نيز، دو مفهوم صلح و عدالت كاملاً با يكديگر مربوطند .صلحِ راستين تنها آنجا پديدار مىشودكه عدالت حاكم باشد. در انجيل آمدهاست "ثمرة عدالت در صلح به بار مىآيد و عدالت تنها درصلح تحققمىپذيرد"([14]). اين از آن روست كه طبق باور مسيحيت، صلح و عدالت از خدا نِسَب دارند، اوست كه آنها را به مردم ابلاغ كرده است و تضمينشان مىنمايد "در رستگارى خداوندى، لطف و وفادارى در هم مىآميزند وعدالت و صلح يكديگر را در آغوش مىگيرند"([15]). خداوند انسانها را فرا خوانده و به آنها وكالت دادهاست تا در امر واقعيت بخشيدن به عزمِ عادلانه و صلح خواهانه خداوندى، سهيم شوند حتى هر اندازه هم كه دستاورد انسانى در اين رهگذر ناچيز و نارسا باشد([16])؛ زيرا براى برقرارى صلح، عدالت يک پيش نياز و يک ضرورت است؛ پس کجایند علما و نخبگان دین مسیح که منادیِ ظلم ستیزی در قدس شریف باشند و انسانها را به مقاومت و پایداری در برابر ظلم و نه صلح ذلیلانه هدایتگر شوند؟
در اسلام نیز که خود از ريشه "سلم" و به معنى صلح و صفا مىباشد و يكى از نامهاى خداوند در این دین، "سلام" به معناى آرامش و در امان بودناست و نیز يكى از نامهاى بهشت، "سلام" به معناى آرميدنِ در جوار حقاست و مسلمانان موظّفاند پس از ارتباط با خدا و تزكية از طريق راز و نياز در نماز، پيام امنيّت و سلامت خود و خدا را به همه بندگان برسانند، حضور نخبگان را در این راستا طلب میکند وکجایند علما و نخبگان جهان اسلام که در کنار "قدس شریف" سینه سپرکنند و پناهگاه فلسطینیان باشند و در راهپیماییهای "بازگشت" یاریشان دهند؟ در نگاه اسلام، نتیجه عدالت در صلح، تجلّى مىنمايد؛ لذا در كنارِ عدالت، از اصل مهمِّ ديگرى بنام صلح وآرامش و رحمت ياد كرده و قرآن مىفرمايد "صلح و آرامش، امرى است درونى كه از سوى خداوند رحيم بر انسانها نازل مىشود. سلامٌ قولاً من ربٍ رحيم"([17]) یعنی خداوند در اسلام، يكپارچه صفا و رحمت معرفى شده و حتى وجود رسولگرامى اسلام و هدف از فرستادن او جز رحمت براى جهانيان و نه فقط مؤمنان- نبوده است "و ما ارسلناك الّا رحمة للعالمين"([18])؛ امّا سؤال مهم این است که اگر اسلام و خدا و رسول آن، چنیناند؛ چرا در جوامع اسلامی، همواره جنگ و گریز موجود است؟ پاسخهای این سؤال اگرچه بسیار روشناند؛ امّا به اجمال اینکه.
1- تاریخ بهترین شاهد و گواه است که همواره اجانب برای بهرهمندی از منافع منطقه غنی اسلامی، زمینههای جنگ و جدال را فراهم و حتی اقدام به آن کردهاند.
2- به اعتراف خودِ جهان استکبار، اسلام علیه اسلام بنام داعش تأسیس کرده و صدامها پرورش دادهاند.
3- مسلمانان از جنگ ابتدایی منع شدهاند و همواره به دفاع پرداختهاند.
4- و بالاخره حکایت پایانیِ مقاله از محمد متولّی الشعراوی که جان سخن است.
تکرار سؤالات اساسی فوق مهم است و باید به آنها پاسخ گفت - آیا بدون عدالت، صلح ممکن است و آنگاه که حقوق انسانها و ملتها پایمال شده و بیعدالتی حاکم است و آنگاه که ملتی شجاع، باریشه و مظلوم چون فلسطینیها از خانه خود اخراج میگردند و قشری چون صهیونیستها به چپاول خانههای آنها مشغول بوده و ظلم و استثمار کرده و دیوار به رویشان میکشند، مىتوان از صلح و سازش سخن گفت؟ آيا صلح و سازش در سايه ظلم و بىعدالتى و چپاول امكانپذير است و رفتار دوستانه و مسالمتآميز با مخالفانِ عدالت جهانى، امرى پسنديده است؟ و در این میان آيا انسانهاى فرهيخته جهان، مسؤوليّتى براى خود احساس مىكنند و دردمندان نخبه جهان، در كجاى اين معمّا قرار دارند؟
حضرت آیة الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامى ايران در پيام خود به نكته فوق، به دقّت پرداخته و مىفرمايند " صلح بايد بر مبناى عدالت و با معرفت به كرامت انسان و به دور از اغراض قدرتمداران عالم باشد. تحميل سكوت و تسليم –تحت نام صلح- بر مردمى كه به دفاع از حقِّ پايمال شده خود، برخاستهاند، آن صلحى نيست كه پيام آورانِ صلحِ آسمانى، به آن دعوت كردهاند"([19]) و امروز فلسطینیان مظلوم برای دفاع از کرامت انسانی و برای رسیدن به خانه خود -قدس شریف- هر هفته ندای "حق بازگشت به خانه" را سر داده و شهید میدهند.
اين گفته قريب به مضمون سخن امام على A است كه من از مظلوم، بيشتر متنفرم تا از ظالم؛ چرا كه سكوتِ مظلوم است كه ظالم را بر ظلمش، شقىتر و جرىتر مىكند. بر همين مبناست كه خداى قرآن در جاى جاى حيات انسانى، در روابط فردى، اجتماعى، انسانى و حكومتى به استقرار عدالت كه سر منشأ آن از سوى خداى هستى است، اشاره و آن را بزرگترين امانت الهى در ميان انسان مىداند.
نقش علما و نخبگان
امروزه، به دست سلطه، جنگها بپا مىشود امّا بنام صلح زيرا جنگ در تعريفِ استكبارى، استقرار سكوتِ باشكوه است با ازميان بردنِ مقاومت حريف در حق خواهىاش. چنين كسانى براى تأمين خواستهاى خود، صلح و آرامش جوامع را برهم مىزنند؛ زيرا مىخواهند بجاى آرامشى كه از بين مىبرند، آرامشى نوين كه موردپسند آنها باشد -آنهم به قیمت نابودى عدالت- برقرار كنند ولى بقول ناپلئون هرگز "با سخن گفتن از صلح، دنيا امن نمى شود"([20]).
در جهانی که القائات نظريه پردازانى چون آقاى هانتينگتون مبنى بر گسل شديد بين فرهنگها و تمدنها و عدم آشتى بين آنها و نيز جنگ افروزى قدرتطلبانى چون برخى دولتها و تداوم جنگ و خونريزى و گرسنگى براى تسليم همه در برابر يک قدرت، يک انديشه، يک ذائقه حاکمیت میکند، جايى براى سخن گفتن از صلح، آشتى، مودّت، عدالت، اخلاق و در يک كلمه (دين) را باقى مىگذارد؟
در دنيايى كه متأسفانه ديوار برلين را فرو مىريزند ولى در سرزمين فلسطين ديوار مىكشند، آيا مىتوان از صلح و مودّت، عدالت و آشتی و اخلاق و دین سخن گفت؟
در دنيايی که نظام سلطه بنام پيروان عيسى مسيح، از شنيدن توأمان دو كلمة صلح و عدالتPeace and Justice به شدّت مى هراسد و مناديان اين حقيقت را، تهديد و تحريم مىنمايد، چه چارهای باید اندیشید؟
اگر معاصرانعيسىمسيح A مصمم شدند او را به صليب كشند نه براى آن بود كه در برابر ظلم و ستم سكوت كرد؛ بلكه براى فرياد اعتراضى بود كه براى هميشه نسبت به حاميان و طرفداران بىعدالتى در جهان طنينانداز كرد و او خود در آغاز رسالتش چنين گفته بود كه "آيا تصور مىكنيد آمدن من باعث صلح و آشتى مردم با يكديگر مىشود؟ نه، بلكه بهخاطر من مردم با يكديگر اختلاف پيدا خواهندكرد و خانوادهها از هم پاشيده خواهندشد".([21]) اين سخن به اينمعناست كه تا هر زمان كه ظلم و سركشى و تجاوز در جهان يافت شود، با ظهور حقخواهِ ظلم ستيزی، نزاع و درگيرى پيدا خواهد شد و تا از ميان رفتن كاملِ تجاوز و رسيدن به صلحى حقيقى و عدالتى فراگير، اين اختلاف ادامه خواهدداشت.
سؤال دیگری نیز بسیار مهم است و حیاتی. آیا استکبار جهانی به سرکردگیِ امریکای صهیونتبار خواهدتوانست مقاومت مثالزدنیِ ملت بزرگ فلسطین را بشکنَد؟ تاریخ غیر از این را میگوید و میبیند و پیام الگوی مقاومت الهی انسانیِ زینب کبری -رسول عاشورا- جز این پیام میدهد و تا وقتی که فلسطینیها در قدس شریف آرام نگیرند، اعتراض و قیام و مقاومتشان چون ندای عیسی مسیح A همچنان بپاست.
بر همين مبناست كه اسلام نيز جهاد و محاربه را برای دفاع توصيه مىكند البته نه براىرواج خشونت و خونريزى؛ بلكه براى مبارزه با ظلم و بىعدالتى ودفاع از حق و تلاش براى برقرارى صلح و عدالتِ جهانى؛ زيرا در منطق قرآن، زندگى يک تن، مساوى با زندگى همه بشريّت است و هركس يک تن را بى گناه بكشد گوئى همه بشريت را كشته است و هر كس يک تن را نجاتدهد گوئى همه بشريّت را نجات دادهاست([22]). نكته آن است كه اسلام، اهانت به انسان را از اهانت به كعبه، نزد خداوند زشتتر مىداند و انسانها را دعوت به محبت ورزيدن به يكديگر مىكند در حالیکه امروزه تحت نام آزادی و دموکراسی، به غیرت و شرف انسانها توهین میشود؛ ولی میدانیم.
1- انسان در اسلام کریم است و عزیز. 2- انسان خليفه خدا در زمين([23])، انسان حامل بار امانت الهى([24])، انسان بهترين آفريده خدايى كه روح خدا در او دميده شده، انسان شايسته سجود فرشتگان([25])، انسان برگزيده خدا([26])، انسان آزاده و مختار و در عين حال مسؤول و مكلّف([27])، و بلاخره انسان موجودى است به عظمتِ همه عالم([28]) وبه فرمايش امام خمينى(ره) "همه انبياء براى ساختن بشر آمدهاند و مىخواهند كه تمام افراد بشر در صلح و صفا و برادرى زندگى كنند"([29]).
علما و نخبگان عالم آیا وقت آن نرسیدهاست که حول محوری حقیقی یعنی قدس شریف یکدیگر را دریابیم و وحدت پیداکنیم، بپاخیزیم و طرحی نو دراندازیم؟ چراکه وضعيت كنونى، تمدنى نيست كه بشر آرزوى آن را دارد بلکه بشر امروز به شدّت نيازمند رفاه و آسايشی عادلانه است. نيازمند دنيايى است كه در آن نترسد و از گرسنگى و بىعدالتى و جنگ، رنج نبرد. امّا بشر، آن روزى به اين آرزوى ديرين كه هدف خداوند است، خواهد رسيد كه اولاً نخبگان جوامع به تكليف اساسى يعنى رعايت حقوق مردم مظلوم جهان، آمادهگردند و باور کنند که اين مهم، حاصل نمىآيد مگر با ايفاگرى عالمانه علما و نخبگانِ جوامع و همگراییِ آنها و پایفشاری بر روشنگری و ایستادگی. به اینترتیب باورکنیم که هم اکنون صِرف بحثهای نظری، درمان درد نیست و این اجلاسها اتلاف عمر است اگر نتیجه عملی نداشته باشد و از همین روست كه وظيفه رهبران دينى و نخبگان و عقلای جامعه انسانى، سنگينتر مىگردد. اين افراد بلحاظ وضعيت خاصِّ برخوردارى از توانايى علمى، تحليلِ شرايط، روابط اجتماعى، با يادآورى و توجه به مسایل اساسی و پایفشاریِ بر تحقق آنها برای بيدارى وجدان هاى خفته مىتوانند به نقش ومسؤولت خود در زمينه ايجاد مطالبات صلحِ عادلانه در مردم، توانا سازى تودهها براى تصميمسازى و مشاركتِ سياسیِ آگاهانه عمل نموده ومديريت علمی معنوی جامعه جهانى را به عهده گيرند. ارائه طرحها و الگوهاى مناسب و گنجاندنِ آنها در دستور كار دولتها و جامعه بين المللى، افزودن اهرمهاى فشار بر سلطه جهانى، تمركز و توجّه ويژه به مسأله "صلح عادلانه" از اوّلين مسؤوليتهاى نخبگانِ جهان براى هموار كردنِ مسيرهاى جديد به روى نهادهاى منطقهاى و جهانى است. نخبگان به دو طريقِ مقابله با مستكبران و نيز با شيوه هاى برگرفته از فطرت انسانى و با باز شناسى انسان به خويش، اعمِّ از كرامتها و آسيبها، همواره در طول تاريخ، نهانخانه وجودِ انسان را مخاطب ساخته و در ايجاد و تحكيم مفاهيمِ ارزشى موفق بودهاند، هم اکنون نیز علمای جوامع اسلامی با شناخت كرامت و مسؤولیت خويش، خود را به دنيا مشغول نکرده و خود را كم و بىارزش ندانسته و عزّت خويش به ثمنى بخس به سلطهگران نمىفروشند([30]) و همواره در روشنگرى اين حقيقتاند كه صلح، به معناى سكوت و تسليم در برابر قدرتها نيست بلكه هديه و توصيهاى الهى است كه به پيامبران و به علما ونخبگان جوامع، براى بر قرارى آن داده شده است.
سخن پایانی و راهکار:
حکایت مستندی است از یکی از علمای اسلام و چراغ راهمان و بیان واقعیتی تلخ و گزنده:
يقول الشيخ محمد متولّی الشعراوىw: لمـّا كنتُ فى سان فرانسيسكو سأَلَنى أحدُ المستشرقين:
هل كلُّ ما فى قرآنِكم صحيحٌ؟ شیخ محمد متولی الشعراوی w میگوید :وقتی در سان فرانسیسکو بودم ، یکی از شرق شناسان گفت: آیا هر آنچه در قرآنتان هست، صحیح است ؟
فأجبتُ: بالتأكيد نعم. گفتم: حتما بله.
فسألَنى: لمِاذا إذاً جُعِل للكافرين عليكم سبيلا؟! رغم وجودِ آيةٍ في القرآن تَنفى إمكانيةَ حدوثِ ذلك. Pوَلَن يَجْعَلَ الله لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاًO([31]) گفت: چرا کافران بر شما مسلط هستند؟ علی رغم گفتار خداوند که فرموده "و خداوند هرگز برای کافران راهی به (زیان) مؤمنان قرار نداده است".
فأجبتُه: لأننا مسلمون ولَسنا مؤمنين!!! گفتم: چون ما مسلمان هستیم نه مؤمن !
فتَساءل متعجباً: فما الفرقُ بين المؤمنينَ و المسلمين؟ با تعجب گفت: فرق مؤمن و مسلمان چیست؟
قلتُ: المسلمون اليوم يؤدون جميعَ شعائرِ الإسلام مِن صلاةٍ و زكاةٍ و حجٍ و صوم رمضان... إلخ من العبادات، ولكنهم في شقاءٍ تام!!! -شقاء علمى واقتصادى واجتماعى و عسكرى... إلخ. گفتم: امروزه مسلمانان تمامی عبادات و شعایر اسلامی از قبیل نماز و زکات و حج و روزهی رمضان را بجا میآورند ... اما در ناکامی و عقب ماندگی تام هستند !عقب ماندگی علمی و اقتصادی و اجتماعی و نظامی و...
قال: فلِماذا هذا الشقاء؟ گفت: چرا چنین عقب مانده هستند؟
فالقرآن الكريم أوضح أنَّ تلك الفئةَ ومَن شابَهَهُم كانوا فقط مسلمين و لم يرتقوا إلى مرحلة المؤمنين. کما قال الله تعالی في القرآن الكريم Pقَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلما يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ…O([32]). گفتم: قرآن خوب توضیح دادهاست. چون مسلمانان به مقام مؤمنان نرسیده اند که خداوند میفرماید "اعراب گفتند ما ایمان آوردهایم. بگو ای پیامبر تا وقتی که ایمان در قلوبتان وارد نشدهاست شما فقط تسلیم شدهاید و ایمان نیاوردهاید.
فلنَتَدَبَّر ما يلي:
لو كانوا مؤمنين حقاً لَنَصَرَهُم اللهُ؛ بدليل قوله تعالى: Pوَكَانَ حَقّاً عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَO([33]).
و اگر مؤمن حقیقی باشند، قطعا پروردگار یاریشان خواهد داد که خداوند فرموده "و یاری دادن مؤمنان بر (عهده ی) ما باشد".
لو كانوا مؤمنين لَأَصبَحوا أكثرَ شأناً بين الأُممِ والشعوب؛ بدليل قوله تعالى: Pوَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَO([34]).
و اگر مؤمن شوند، بالاتر از تمام ملت ها و امت ها خواهند ایستاد که خداوند فرموده "وسست نشوید و اندوهگین نگردید، و شما برتر هستید؛ اگر مؤمن باشید".
لو كانوا مؤمنين، لمَا جعلَ اللهُ عليهم أيَّ سيطرةٍ مِن الآخَرين؛ بدليل قوله تعالى: Pوَلَن يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاًO([35]).
و اگر مؤمن شوند، خداوند هیچ سیطرهای از دیگران برایشان قرار نمیدهد که خداوند فرموده "و خداوند هرگز برای کافران راهی به (زیان) مؤمنان قرار نداده است".
لو كانوا مؤمنين لمَا تَركَهُم اللهُ على هذه الحالةِ المزرية؛ بدليل قوله تعالى: Pما كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَىٰ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ...O([36]).
و اگر مؤمن شوند، خداوند آنها را در حالت پریشانی ترکشان نمیکند.
که خداوند فرموده "و خداوند باز نمیگذارد بر مؤمنان که شما برآنچه که میخواهید، انجام دهید".
لو كانوا مؤمنين لكانَ اللهُ مَعهم في كل المواقف؛ بدليل قوله تعالى: Pوَأَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَO([37]).
و اگر مؤمن شوند، خداوند در تمام موقعیتها با آنها خواهد بود که خداون فرموده "که قطعاً خداوند با مؤمنان است".
ولكنهم بَقَوا في مرحلةِ المسلمين ولم يَرتقوا إلى مرحلةِ المؤمنين کما قال الله تعالی Pوَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَO([38]). اما در مرحلهای مسلمانی ماندند و به مقام مومنی ارتقا نیافتند "و بیشتر آنها مؤمن نیستند".
سَأَلَنی: مَن هو المؤمن؟ گفت مؤمن کیست؟
الجواب من القرآن الكريم بانّهم: Pالتَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَO([39]).
گفتم: پاسخ در قرآن است: آنها توبه کنندگان، عابدان،سپاسگزاران، روزه داران، رکوعکنندگان، سجده کنندگان، فرمان دهندگان به معروف و بازدارندگان از منکر، و حافظان (و نگه دارندگان) حدود (و احکام)الهی هستند، و مؤمنان را بشارت ده نُلاحِظُ أنّ الله تعالى ربَط موضوعَ النَّصرِ والغَلبةِ والسيطرةِ ورقِيّ الحالِ بالمؤمنين وليس بالمسلمين! وقتی دقت کنیم، پروردگار متعال موضوع نصرت و پیروزی و کامیابی و ترقی را به مؤمنان ربط داده ، نه مسلمانان !
از اين رو، شايسته است درودي صميمانه، تقديم کنیم به علما و نخبگانیکه درعرصه تحقق جامعه انسانی، مسؤلانه، همدل، همفكر، هم قدم و هم سخن، پيشنهادهاى علمى و عملى خود را ارائه و با تلاش شايسته انسانى خود، و حتی با نثار جانشان، چراغ راه بودند وسر تعظیم فرود آوریم در برابر امام خمینی v و فرزند خلفشان که به هر زحمت و قیمتی، این محوریت وحدت -قدس شریف- را بنام قلب امت اسلام پاس داشته و میدارند و ساختارهاى مدنى عادلانه و صالحانه را در دستور كارِ جامعه بين المللى گنجاندند. گزيرى نيست كه بايد نهادها و مناسبات جهانى، دگرباره بگونه اى مناسب، سازماندهى شوند تا به اين وسيله بتوان همه چيز را در ترازوی هنجار عدالت، بازسازى كرد([40])؛ چراكه عدالت اگرچه، يک امر خدايى است؛ امّا ايجاد و اجراى آن، يک تكليف انسانى است([41]).
در اين نشست، عهدى عميق تازه كنيم و بيعتى بزرگ داشته باشيم تاظلمى بر زمين و صلحى ناعادلانه، بر جبين تاريخ نمانَد كه وعده الهى تخلّف ناپذير است " لاينال عهدى الظالمين"([42]) .
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
([1]) حمید عنایت، بنیاد فلسفه سیاسی در غرب، صص 35 ـ 34.
([2]) همان، صص 112 ـ 111.
([3]) صادق حقیقت، اصول عدالت سیاسی، ص 372.
([4]) جلیلی، محمد، نشست تخصصی «برهان» با عنوان «عدالت در غرب».
([5]) نهج البلاغه،حكمت 437.
([6]) الحدود في الكلام، نيشابوري مقري.
([7]) خامنهاي، سيد محمد، ريشهها و مفهوم عدالت در فقه و حقوق اسلام، ارائه در شده اجلاس «عدالت در روابط بينالملل و بين اديان از ديدگاه انديشمندان مسلمان و مسيحي»، اسفند ماه.
([8]) همان.
([9]) حديد/ 25.
([10]) محقق داماد، سيد مصطفي،حقوق بشر جهان را به صلح و معنويت فرا ميخواند، روزنامه ايران 10 تيرماه 1380.
([11]) اگوستين. مقاله مسيحي (م 429ـ354) از آثار مهم وي «شهر خدا».
([12]) مائده/8.
([13]) آل نجف، عبدالكريم،العدل فيالقرآن الكريم، مجله «التوحيد»، ص 120، 2003م.
([14]) يعقوب/3، 18.
([15]) زبور/85، 11.
([16]) اشنايدر، هاينريش، مشكلات شكلگيري عدالت در صحنه برخورد نيروهاي سياستجهاني، ارائه شده دراجلاس «عدالت در روابط بينالملل و بين اديان از ديدگاه انديشمندان مسلمان و مسيحي»، اسفند ماه.
([17]) يس: 58.
([18]) انبياء: 107.
([19]) پيام رهبر معظم انقلاب اسلامي ايران به اجلاس هزاره رهبران مذهبي و روحاني براي صلح در سازمان ملل 8/6/79.
([20]) ناپلئون، به نقل از دو ماهنامه حديث زندگي، گفته ها و نوشته ها شماره 81.
([21]) انجيل لوقا/ 12، 51، در انجيل متي، فصل، بند 34 نيز سخني بدين مضمون آمده است:"گمان نبريد كه منآمدهام صلح و آرامش را برقرار سازم، نه، من آمدهام تا شمشير را برقرار كنم."
([22]) Pمَن قَتَل نَفساً بغيرِ نفسٍ اَو فسادٍ في الأرض…O مائده /32.
([23]) Pوهوالّذي جَعلكُم خلائف الأرضO، سورة انعام، آيه 165.
([24]) انّا عرضنا الامانة… و حملها الانسان، سوره احزاب، آيه 72.
([25]) فاذا سوّيته و نفختُ فيدمن روحي فقعوا لَهُ ساجدين. سوره ص، آيه72.
([26]) ثمّ اجتبهُ ربّهُ، سوره طه، آيه 121.
([27]) قُل الحقُ مِن ربّكم فَمن شاءَ فَليؤمن و مَن شاءَ فليَكْفُر، سوره كهف، آيه 29.
([28]) لا تزعم انّك جرم صغير و فيك انطوي عالمُ الاكبرُ حضرت علي A .
([29]) سخنرانى امام خميني در جمع كشيش هاى مسيحي، 7/10/1358.
([30]) مَن كَرُمَتْ عليه نفسهُ، هانَت عليه شَهواتُه، هر كس نفسش نزد خودش بزرگوار باشد، شهوات و خواهش هايش خوار و ذليل ميگردند. امام علي A نهج البلاغه، قصار الحكم 449.
([31]) النساء:141.
([32]) الحجرات:14.
([33]) الروم:47.
([34]) آل عمران:١٣٩.
([35]) النساء:141.
([36]) آل عمران:179.
([37]) الأنفال:19.
([38]) الشعراء:158.
([39]) التوبة:١١٢.
([40]) همان اثر، بند 36.
([41]) اشنايدر، هاينريش، مشكلات شكلگيرى عدالت در صحنه برخورد نيروهاى سياست جهانى.
[42] بقره/124
ارسال نظر