قرآن کريم و نقش آن در وحدت امت اسلامي
موضوع بحث: قرآن مرجع وحدت و تمام عزت ماست
تاج الدين هلالي
مفتي اعظم استراليا
مقدمه
ستايش مخصوص خداوندي است که ما را اهل ايمان قرار داد و از طريق پيامبري عدناني به ما منزلت داد و به وسيله قرآني که در آن هدايت و خوبي و روشني است ما را گرامي داشت، و سلام و درود خداوند بر فرستاده اش باد که مايه برکت است و بر اهل بيت پاکش که جدايي ناپذير از قرآن و رهايي بخش از انحراف و زياناند و بر ياران پاکش که پرچم حق را در هر زمان و مکاني برافراشتند و با ادله و برهان رهبري کردند.
(و بعد)
اي امت چه دين بزرگي و پروردگار کريمي و دستورات حکيمانهاي و پيامبر مهرباني داريد، خداوند متعال با آيين استواري که باطل در پيش رو و پسش نيست به او منزلت داد، خداوندي که قران را نازل کرده است اين چنين به وصف آن پرداخته است:
1.روح امت و منبع زندگي اش: :وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا : (همين گونه ما روحي از امر خود را به تو وحي کرديم) (52 الشوري).
2. منبع يادآوري و بزرگي امت: لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ : (همانا ما کتابي به سوي شما نازل کرديم که يادنامه شما در آن است) (10 الأنبياء).
3. مرجع هدايت و نور: إن هذا القرآن يهدي للتي هي أقوم : (بي ترديد اين قرآن به آييني استوارتر راه مينمايد) (9 الإسراء).
كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ : (کتابي بر تو نازل کردهايم که به وسيله آن مردم را از تاريکيها به سوي نور هدايت کني) (1 إبراهيم)
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ : (خداوند نور آسمانها و زمين است) (35 النور) فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا: (به خدا و رسولش و نوري که نازل کرديم ايمان بياوريد) (8 تغابن)
قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ : (نور و کتابي آشکار از جانب خداوند به سوي شما آمده است) (15 مائدة)
پروردگار ما نور و کتابش نور و فرستاده اش نور است، پس چرا امت در بيابان تاريکيها گام بر ميدارد؟
همانا بانگ منادي فرا ميرسد و سپيده دم روشن و مسير مشخص و وضعيت آشکار شده است کهاي امت قرآن چيزي را که پست است بر چيزي که بهتر است ترجيح ميدهيد؟ اين کتاب خداوند متعال رمز زندگي تان و مايه آرامش خاطر و عزت و هدايتتان است پس همچون شتري در بيابان که از تشنگي هلاک ميشود در حالي که بر پشتش آب حمل شده است، نباشيد
در اين کتاب اخبار قبل از شما و خبر بعد از شما و حکم ميان شما وارد شده است هر ستمگري که از آن روي گرداني کند، خداوند او را نابود ميکند و کسي که هدايت را در غير آن بيابد خداوند او را گمراه ميکند.
اين امت از خواري و اختلاف و هرج و مرجي که در آن وجود دارد رها نميشوند جز با مراجعه به "ثقلين"، اين دو به هم پيوسته و جدايي ناپذيري که هرگز از هم جدا نميشوند، مگر اينکه در حوض کوثر بر رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد شوند، و "کتاب الله و عترتي" با درک قرآن و هدايت به سوي دين محمدي عاري از افراط و تفريط حاصل ميشود.
اين همان چيزي است که ما در اين مبحث با اندک تلاشي در صدد تبيين و توضيح آن هستيم.
خداوند به نيتها آگاه است و او هدايتگر است
قرآن از محافظت تا اجرا
آيا خبرآن خانواده چند نفري به شما رسيده است که پدري بخشنده داشتند و پدر براي راحتي و خوشبختي آنها شبها بيدار ميماند و سختي ميکشيد، زماني پدر قصد سفري را کرد که ممکن بود کوتاه يا طولاني باشد، از اين رو براي تامين آينده آنها و مسير زندگي و چاره انديشي در امورشان به نوشتن کتابي که شامل نصايح کامل و گستردهاي بود همت گماشت و ميزان ثروت و دارايي خود را ازوجوه واملاک و مستغلات و حقوقي که از ديگران بر ذمّه اوست و سهم هر کدام از آن فرزندان را از اين اموالي که در طول زندگي آنها را بي نياز ميکند، مشخص نمود، آنگاه آن کتاب را براي فرزندانش فرستاد و از آنها خواست که آن را باز و قرائت و هر چه را که در آن ذکر شده، اجرا کنند. ولي آن فرزندان تنها پس از آنکه کتاب پدرشان به آنها رسيد، خوشحال شدند و آن را بوسيدند و تبرک گرفتند و و بر روي سرشان قرار دادند، آنگاه آن را بستند و در چوب گرانبهاي آبنوس قرار دادند و بر ديوار منزلشان آويزان کردند.
روزها و سالها گذشت و آن خانواده دچار تنگدستي شدند و شرايط اجتماعي نتوانست زمينه را براي تکميل تحصيلاتشان و هزينههاي زندگي شان مساعد سازد. فرزندان نيز راههاي نزديک و عجيب را در پيش گرفتند، گدايي ميکردند و در معابر ميخوابيدند، بنابر غرق در فساد شدند و بعضي از آنها منحرف شدند مگر اينکه خداوند به آنها رحم کند.
وقتي رئيس خانواده از غربت بازگشت و به دلجويي خانواده اش پرداخت، آنها را دور هم جمع کرد تا از آنها بپرسد که چرا به اين حال دچار شدند. آيا من برايتان کتابي نفرستادم که که در آن روش زندگي تان را مشخص کردم و کرامت و خوشبختي تان را حفظ ميکرد- کتاب کجاست؟ گفتند: ما از آن محافظت کرديم و آن را در گرانترين پوشش و با ارزشترين چوب قرار داديم و بر ديوار منزلمان آويزان کرديم.
پدر گفت: لعنت بر شما، من اين کتاب را برايتان نفرستادم تا سر به مهر بماند يا از آن محافظت و آن را آويزان کنيد بلکه آن را فرستادم تا آنچه را که در آن آمده است اجرا کنيد، بدانيد که اگر اين کار را ميکرديد اينچنين دچار مصيبت نميشديد.
با اين مثال وضعيت امت مشخص ميشود:
طوري که امت اسلام را ميبينيم که در عرصه محافظت و تثبيت کتاب پروردگارش موفق شده است زيرا توانسته است آن را در نسخههايي با اندازهها و شکلها و خطهاي متنوع چاپ و تدوين کند و از طريق وسايل جديد الکترونيکي چون کاست و سي ديها و سايتها و ...به نشر آن بپردازد و راديو و شبکههايي را در طول شب و روز به ترتيل و تلاوت قرآن اختصاص دهد. بله در ثبت آن بر روي سطرها پيشتاز شده است و به محافظت و تثبيت آن پرداخته همانطوري که ميليونها نفر در سينه خود آن را حفظ کردهاند.
بنابراين موفقيت کامل در عرصه حفاظت و نگهداري حاصل شده است، هرچند که حفاظت و نگهداري قرآن به عنوان مسئوليتي الهي و عنايتي رباني است که خداوند پاک و متعال عهده دار آن شده است: "إنا نحن نزلنا الذكر وإنا له لحافظون" : " بي ترديد ما خود قرآن را نازل کرديم و قطعا ما خود نگهبان آنيم" (9 الحجر) "إن علينا جمعه وقرآنه": " همانا جمع آوري و قرائت آن بر عهده ماست" (17 القيامة).
خداوند منزه مسلمانان و غير مسلمانان را مامور محافظت و تثبيت کلمات کتاب خدا کرده است. و محافظت آن به عنوان اجباري است که براي کساني که به قرآن ايمان آورده و کساني که ايمان نياورده انجام شده است ولي خداوند از امت قرآني انتظار دارد که در عمل او را عبادت کنند تا کتاب خداوند روش زندگي شان و راه نجاتشان باشد ولي آنها چيزي را که پست است بر چيزي که بهتر از آن است برتري دادند و راه حل مشکلات سياسي و اقتصادي و اجتماعي شان را در شرق و غرب جستجو ميکنند آنها همانند شترياند که در بيابان از تشنگي تلف ميشود در حالي بر پشتش مشک آبي است.
و ما مسلمانان را ميبينيم که در فاصلهاي دوردست و بحران شکنندهاي زندگي ميکنند زيرا در تمامي بخشهاي زندگي از قرآن کناره گيري کرده و احکام قرآن در جريان زندگي شان نبوده بلکه در رسانه هايشان وجود دارد. و جشنها وهمايشهايشان را به وسيله آن برگزار ميکنند و براي آمرزش امواتشان آن را قرائت وبه منظور تبرک داخل ماشين و دفتر و خانه هايشان آن را آويزان ميکنند.
اگر در عرصههاي زندگي سلطنتي و قانوني تأمل کنيم جز آيههاي به جا مانده و وضعيت اجتماعي و ويژه چيزي نمييابيم، خداوند متعال در قرآن فرمود: طلاق دوبار است پس از آن بايد (زن را) به خوبي نگاه داشت يا به شايستگي آزاد کرد.
و امت از عنايتهايي چون معنويت، هدايت، ياد، نور، حق محروم شده است که ريشه آن توجه به موفقيت درعرصه حفاظت و شکست در عرصه اجرا ميباشد.
راه حل: بازگشت به ميدان اجرايي
پس از اينکه موفقيت امت اسلامي را در ميدان حفاظت و نگهداري و شکست آن را در ميدان اجرايي توضيح داديم:
کدام روش مسلمانان را در رسيدن به شجره قرآن و دستورات زندگي شان بهتر و بيشتر ياري ميکند؟
قرار دادن روشهاي علمي و کاربردي بعيد از عادت فکري سنتي
اول: بيدار کردن ذهن مسلمانان گرفتار شده در زندان افکار سنتي از طريق درک واقعي معاصر که در آن اختلاف نظر توجيه شود و شامل معاني و تفاسير شود. و از سخنان و رهنمودهاي گذشتگان صالحمان، که خداوند از انها راضي باشد، به روش نيکويي برخوردار شويم که با حقيقت زندگي ما همراه و اصلاح کننده باشد.
دوم: اصلاح کتابهاي تفسيري از تحريفات اسرائيلي و تفسيرهاي شخصي که نقل قولها با يکديگر در تعارض است و با سلامت عقل سازگار نيست.
سوم: تعميق نظريات و مفاهيم قرآني اهل بيت به عنوان ثروتهاي فقه اسلامي به اعتبار اينکه آنها به عنوان يکي از ثقلين و جزء تفکيک ناپذير از قرآن هستند که از هم جدا نميشوند مگر اينکه در حوض کوثر بر رسول خدا وارد شوند. همچنين احاديث معتبر و به ويژه راويان آنها در مسائلي چون طلاق بدعي، شهادت بر طلاق و ارث دختر و پسر صلبي(پدري) هنگام فقدان شاخه ورثه و مسائل فقهي انعطاف پذير ديگري که زمينه تقابل و تضاد فکري ميان فقها و عالمان مسلمان شده است، اشاراتي داشتهاند.
چهارم و مهمترين : اعلان يک موقعيت يکپارچهاي که قداست قرآن کريم و سلامتش را از تحريف و کم و زياد شدن نزد همه مسلمانان در مذهبهاي مختلف و معتبرشان دو چندان کند. زيرا اين از جمله مسائل مهمي است که درباه اش خرافه و تهمت و دروغ و دسيسه رواج دارد.
و اين چيزي است که مابه ياري خداوند به تفضيل آن را بيان ميکنيم.
اعتقاد ما به قرآن کريم و کتابهاي پيشين:
ما معتقديم که خداوند تبارک و تعالي بر پيامبران درستکارش کتابهاي آسماني نازل کرده است و پيروان ملتهاي پيشين به تحريف آن پرداختند، از ميان همه آنها تنها قرآن کريم است که در کتاب کاملي مبرا از تحريف نوشته شده وصحيح باقي مانده است که خداوند متعال حفاظت و نگهداري آن را برعهده گرفت: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ: (ما خود قران را نازل کرديم و قطعا ما خود از آن محافظت ميکنيم) حجر9، و کسي که بگويد قرآن تحريف يا کم و زياد شده کافر است.
همانا قرآن کريم کريم کلام خداوند است که به وسيله وحي بر قلب رسولش نازل شده است، او عابدي است که با تلاوت قرآن انسانها و جنيان را به مبارزه و تحدي طلبيد که تا روز جزا نميتوانند همانند آن بياورند. قرآني که باطل در پيش و پس آن راه ندارد و از جانب خداوند حکيم و ستوده نازل شده است و همانطوري که خداوند متعال آن را نازل کرده است داراي 114سوره است که با سوره فاتحه آغاز و با سوره ناس پايان مييابد، هرکس که آن را کم و زياد يا تحريف کند از بندگي اسلام بيرون رفته است و اسلام از او بيزار است.
مساله اول: قرآن شيعه و مصحف فاطمه
در مقدمه ايمان و اعتقادات، عاملي که مسلمان را بعد از شهادتين به درجه ايمان ميرساند اعتقاد راستين او به قران کريم و کلام خداوند ازلي است که به واسطه وحي بر پيامبرش محمد نازل شده است و پيغمبر نيز با تلاوت قرآن در برابرجن وانس مبارزه طلبي کرد که در لفظ و معنايش معجره است و کسي نميتواند همانند آيات آن را بياورد. و خداوند تا روز قيامت محافظت آن را برعهده گرفت که در آيه: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (الحجر: 9) به آن اشاره کرده است، هرکس که آن را تحريف يا کم و زياد نقل کند به خداوند متعال کافر شده است.
و اين مساله اعتقادي است که اجازه خلاف و احتمال هيچ نقصاتي در آن راه ندارد، از اين رو اعتقاد شيعه اماميه در مورد قران کريم چيست؟
با آگاهي از بيش از بيست مرجع مورد اعتماد شيعه اماميه با يقين کامل و اجماع همه امامان و معتمدان ثابت شده است که قرآن برپيامبر اکرم(ص) نازل شده است و خداوند متعال آن را از انتحال و سرقت اهل باطل يا تحريف مؤلفان محفوظ داشته است. بنابراين هيچ زيادي و کاستي درآن وجود ندارد.
پر واضح است که نميتوان عقيده يا سخني را به گروهي از طوايف نسبت داد جز بر پايه سخنان علماي بزگ آن قوم و با تکيه بر منابع معتبر، در اينجا نمونههايي از سخنان رهبران شيعه اماميه از قرن اول تا زمان حاضر را ارائه ميکنيم تا به طور واضح و روشن به تشريح عقايد شان درباره اين مساله بپردازيم:
1- امام شيخ صدوق، محمد بن علي بن بابويه قمي، وفات يافته در سال 381ه، در کتاب (الاعتقادات)مي گويد: به عقيده ما قرآني که خداوند بر پيامبرش نازل کرده است همان مابين الدفتين و همان چيزي است که در نزد مردم است نه چيزي بيشتر از آن، و ميزان سورهايش نزد مردم 114سوره است و هرکس که بيشتر از آن را به ما نسبت ميدهد او دروغگو است.(اعتقادات 93)
2- امام شيخ مفيد، محمد بن محمد نعمان، وفات يافته در سال 413در (اوائل المقالات) ميگويد: همانا محفوظ ماندن مضمون قرآني از کم و زيادي مسئلهاي قطعي است و سخنان شاذ و نظريات باطلي که هنگام نزول و تاويل و مثل آنها مخلوط شده است، اخبار تفسيري است که ارزشي ندارد و بعضي نسبت آنها را به اشتباه به وحي قرآني ميدهند. ولي آنها اخبار آحاداند که ما به صحت آنها اعتقادي نداريم ودر حقيقت و سلامت قرآن محفوظ تاثيري ندارد.
3. امام شريف مرتضي، علي بن حسين موسوي، وفات يافته در سال 436 هجري در کتاب (طرابلسيات) ميگويد: پس از اينکه روشن شد که عرب و مسلمانان در حفظ و تثبيت کتب انساب و تاريخ و اشعار و کتابهاي لغت دقت و مراقبت کردند بنابر اين شکي نيست که توجه و محافظتشان به کتاب پروردگارشان بهتر و بيشتر است، سپس گفت: همانا مخالفت گروهي از اماميه و حشويه در اين مورد، مورد اعتبار نيست، علاوه بر آنها قومي از اهل حديثاند که در اين مورد اختلاف ميورزند و اخبار ضعيفي را که به صحت آن گمان دارند نقل ميکنند، و چنين چيزهايي بر قرآني که معلوم و صحت آن حتمي است وارد نيست.(مجمع البيان ج 1: 83)
4. ابن حزم در کتاب(الفصل في الملل و النحل) نقل کرده است:همانا شريف مرتضي و يارانش و ابويعلي طوسي و ابوالقاسم رازي بر مصونيت کتاب خداوند متعال از تحريف و کم و زياد تاکيد کردهاند و کسي که به خلاف آن اعتقاد داشته باشد کافر است.
5. امام شيخ طوسي، محمد بن حسن، معروف به شيخ الطائفة، وفات يافته در سال 460 هجري در مقدمه تفسيرش(تبيان) گفت: کسي که به تحريف قرآن اعتقاد داشته باشد به مذهب اماميه اعتقاد دارد" تبيان 1: 3.
6. امام شيخ طبرسي، ابو علي فضل بن حسن، وفات يافته در سال 548 هجري در مقدمه تفسيرش(مجمع البيان) گفت: کاستي و زيادي، شايسته قرآن نيست، اما در مورد افزايش آن بر باطل بودن آن اجماع دارند و در مورد کاستي آن جماعتي از پيروان ما و گروهي از حشويه روايت کردهاند که در قرآن تغيير و کاستي است و در مذهب پيروان ما خلاف آن را قائل اند(مجمع البيان1: 83)
7. امام علامه حلي، ابو منصور حسن بن يوسف بن مطهر، وفات يافته در سال 726 هجري در کتاب (أجوبة المسائل المهناوية) جايي که سوال شد آقاي ما در اين کتاب گرانقدر چه ميگويد،آيا نزد پيروان ما صحيح است که چيزي از آن کم شده يا به آن اضافه شده يا اينکه ترتيبش تغيير يافته است يا اينکه هيچ يک از آنها نزد آنها صحيح نيست؟
وي پاسخ داد: حقيقت اين است که در قرآن نه تبديل، نه تاخير، نه تقديم و نه زيادي و کاستي وجود دارد، و پناه بر خداوند که مثل آن و امثال آن پنداشته شود، زيرا واجب است که معجزه پيامبر(ص) به تواتر نقل شود.
8. امام شيخ بهايي، محمد بن حسين حارثي عاملي، وفات يافته در سال 1030 هجري، همچنان که بلاغي از او در (آلاء الرحمان) نقل ميکند، گفت: حقيقت اين است که قرآن کريم از تحريف، کم و زياد، حفظ شده است، و قول خداوند متعال: (و انا له لحافظون) به آن اشاره ميکند. و آنچه که در بين مردم شده است که اسم اميرالمؤمنين در بعضي قسمتهاي قرآن حذف شده است مانند آيه: (يا أيها الرسول بلغ ما انزل اليک- في علي) و غير آن، نزد علماء معتبر نيست (آلاء الرحمن: 1: 26).
9. امام شيخ جعفر کاشف الغطاء، وفات يافته در سال 1228 هجري در (کشف الغطاء) گفت: بنابر اشاره نصّ صريح قرآن شکي نيست که قرآن با محافظت حاکم ديندار از نقصان محفوظ مانده است، و اين اجماع همه عالمان در هر زمان است و سخني غير از آن عين باطل و در شمار بزرگترين بهتانها به اسلام است." کشف الغطاء" 229.
10. امام مجاهد سيد محمد طباطبايي، وفات يافته در سال 1242 هجري در (مفاتيح الاصول) گفت: هيچ اختلافي نيست که هر چه که در قرآن است بايد در اصل و اجزايش متواتر باشد، اما نزد محققان اهل سنت در محل و وضع و ترتيب آن اين چنين است، قطعا اين چنين است که در تفصيل چيزي چون قرآن نياز به تواتر است، زيرا اين معجزه بزرگي که اساس دين استوار و راه راست است، انگيزه را براي نقل جملهها و توضيحاتش افزايش ميدهد، پس آنچه که عدهاي نقل کردهاند و در حد تواتر نيست، قطعا و يقينا از قرآن نيست. " البرهان" 120 .
11. امام شيخ محمد جواد بلاغي، وفات يافته در سال 1352 هجري در (آلاء الرحمن) گفت: اگر درباره تحريف قرآن و از بين رفتن بعضي از آن چيزي از روايتهاي نادر شنيدي، براي اين روايتها اعتباري قائل نباش. " البيان في تفسير القرآن 259.
12. امام شيخ محمد حسين کاشف الغطاء، وفات يافته در سال 1373 هجري در (اصل الشيعة و اصولها) گفت: همانا اين کتاب موجود نزد مسلمانان، همان کتابي است که خداوند بر پيامبر(ص) به صورت معجزه و تحدي و براي تعليم احکام و تشخيص حلال از حرام نازل کرده است و هيچ زياده و کم و تحريفي در آن نيست و همه علما بر آن اجماع دارند، و هر کس از ميان آنها يا فرقههاي مسلمان غير آنها قرآن را تحريف يا کم کند، خطاکار است و نص کتاب عظيم به او پاسخ ميدهد: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ: « بي ترديد ما خود قرآن را نازل کرديم و قطعا ما خود نگهدار آنيم» (الحجر15:9).
و اخبار وارد شده از طريق ما يا از طريق آنها درباره کم بودن يا تحريف قرآن، ضعيف و نادر و اخبار گروهي که نه فايده علمي و نه فايده عملي دارد، در تأويل آن است. "اصل الشيعه و اصولها" (101).
13. امام سيد ابوالقاسم موسي خوئي، وفات يافته در سال 1413 هجري در (البيان في تفسير القرآن) گفت: چيزي که در بين مسلمانان متداول است عدم تحريف در قرآن است، و چيزي که نزد ما موجود است همان کل قرآن است که بر پيامبر اکرم(ص) نازل شده است و بسياري از بزرگان بر آن تصريح کردهاند از جمله آنها رئيس محدثين، شيخ صدوق محمد بن بابويه عدم تحريف قرآن را از اعتقادات اماميه بر شمرد.
همچنين گفت: بي ترديد سخن از تحريف قرآن سخن خرافه و خيال است و فقط کسي که عقلش کم شده يا کسي که در اطرافش تأمل نميکند يا عاشق روايت کننده آنها بوده، در حالي که عشق کورو کر ميکند، آن را نقل ميکند، اما انسان عاقل و منصف و محتاط به باطل بودن و خرافه در آن شکي نميکند. " البيان 259.
14. امام خميني، وفات يافته در سال 1409 هجري گفت: بي ترديد ما بر توجه مسلمانان به جمع آوري و محافظت و نگهداري قرآن، از نظر قرائت و نوشتاري، آگاهيم، و اين نشان دهنده باطل بودن اين روايتهاي دروغ است. و روايتهايي که وارد شده است يا رواياتي هستند كه راويان آنها ضعيف هستند و قابل استدلال نيستند يا علايم و نشانههاي تأليفي در آنها به کار رفته است يا غريب است که موجب تعجب ميشود يا صحيحاند که بايد تاويل و تفسير شوند و قطعا تحريف در تفسير قرآن ايجاد شده است نه در الفاظ و عبارتهاي قرآن. " تهذيب الاصول" 2: 165.
روايتهايي که شامل نظراتي است
1.شيخ استاد محمد جواد مغنيه ميگويد: شيعه معتقد است که کتابهاي حديثي چون " کافي"، " الاستيصار"، " التهذيب" و " من لا يحضره الفقيه" در کتابخانه هايشان وجود دارد و در ميان آنها معتبر و ضعيف ديده ميشود و کتابهاي فقهي که علمايشان تأليف کردند، شامل خطا و صواب ميباشد، از اين رو نزد شيعه کتابي غير از قرآن کريم نيست که ايمان داشته باشند هر چه در آن است از از اول تا آخرش صحيح و درست است، و احاديث موجود در کتابهاي شيعي حجتي بر مذهبشان و نه بر هيچ شيعهاي به عنوان مذهب شيعه نيست.
و ما در اينجا به ذکر کتاب کافي از شيخ محمد بن يعقوب کليني، وفات يافته در سال 329 هجري بسنده ميکنيم، اين کتاب از کتابهاي اربعه است که محور استنباط احکام شرعي است و شامل شانزده هزار و دويست حديث است، که احاديثش را بر اساس اصطلاح به معتبر و نيکو و موثق و قوي و ضعيف تقسيم کردهاند.
2. نسبت دادن تحريف به راويان يا تصنيف کنندگان کتابهاي حديث جايز نيست، زيرا مجرد روايت حديث به معناي اين نيست که راوي يا مصنّف به محتواي چيزي که روايت ميکند اعتقاد دارد زيرا ديده ميشود که محدّث در کتاب حديثش دو خبر متناقض را که يکي از آنها با مدلول ديگري متفاوت است و با هم جمع نميشوند، روايت ميکند، بنابراين روايت اعم از اعتقاد و پذيرش و تاييد مضمون است، و گرنه بخاري و مسلم و غير آنها از اصحاب صحاح و مجامع حديثي و ديگر پيروان حديث و بيشتر علما و فقها نزد فرقههاي مسلمان، گويندگان به تحريفاند، زيرا همه آنها خبرهايشان را در کتابها و صحاحشان روايت ميکنند! و قطعا قضيه اين طور نيست. پس اگر نسبت اعتقاد را به آنچه که راويان روايت ميکنند بدهيم، بايد آنها و ديگر مولفان و نقل کنندگان تا زماني که به روايت آنها در کتابهاي حديثشان ميپردازند به تعارضات و تناقضات و آنچه که با مذهب و اعتقاداتشان مخالف است، ايمان داشته باشند، در حالي که اگر جانب انصاف رعايت شود، چنين چيزي گفته نشده و ادعا نکردهاند.
3. بعضي از اهل فرقه نظر به سوخته شدن قرآن دادهاند، نظري که تنها به آنها اختصاص دارد، نسبت آن سخن به همه اشخاص آن فرقه درست نيست خصوصا وقتي که چنين خبري به آنها رسيد، از جانب عالمان آن فرقه و محققان آنها مورد نقد و انکار قرار گرفت. چه بسيار کتابهايي که نوشته شده در حالي که فقط نظر نويسنده يا مولف را بيان ميکند و در محتواي آنها سخن نغز و بي معني و حق و باطل و غلط و درست وجود دارد، و چنين کتابهايي اختصاص به شيعه ندارد. گروهي از حشويه از تحريف قرآن سخن گفتهاند که نسبت آن به همه اهل سنت توجيه پذير نيست، شيخ نوري، وفات يافته در سال 1320 هجري گفته است کم شدن محتواي قرآن و نسبت تحريف به تمامي شيعيان توجيه پذير نيست، همچنين سخناني که ابن تميميه از جانب خود بيان کرده و به طور کل به اهل سنت اختصاص ميدهد صحيح نيست. ولي اکثر محققان نسبت آنها را به او انکار کردهاند پس اگر آنها صحيح باشد جز پريشاني سخن و و فرو رفتن در ديوانگي و تعصب و پيروي از هوا و هوس چيزي نيست. علماي برجسته و محققان شيعه اين طور بيان کردهاند که همه روايتهايي که حاکي از فزوني آيات قرآن دارد، به اعتقاد اآنها باطل و رد شده است به دلايل زير:
1. اين روايتها مخالفاند با اينکه قرآن در زمان نبوت جمع آوري شد.
2. همانا آن در تعارض با ظاهر متن قرآن است که ميگويد: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ.
3. آن روايات شاذ و نادراند و روايتهايي که بر عدم تحريف دلالت ميکند مشهور يا متواتراند و سندشان قوي تر و تعدادشان بيشتر و دلالتشان آشکارتر است.
4. آنها جزء خبر واحداند و قران با يک خبر تثبيت نميشود بلکه همانطوري که در مورد دلايل نفي تحريف اشاره شد با تواتر حفظ ميشود، به طور کلي گروهي از بزرگان شيعه اماميه به کلي بر حجت نبودن آحاد اجماع کردهاند و گفته شده که حجت بودن هم فقط در شرايط عملي محقق ميشود و در مسائل اعتقادي راه ندارد و در آن بي اثر است.
اهل سنت تحريف را نفي ميکنند
بي ترديد در مذهب اهل سنت منزه بودن قرآن کريم از خطا و کاستي و مصونيت آن از تحريف مشهور است و در تفاسير و کتابهاي علوم قرآن به آن تصريح ميکنند، اما در صحاح آنها حديثي روايت شده است که ظاهر آنها بر تحريف دلالت دارد، و حشويه به آن معتقداند و به اين نتيجه رسيدهاند که قرآن تحريف شده و تغيير کرده يا از آن کم شده است. همانطور که طبرسي در مقدمه تفسيرش (مجمع البيان) به آن اشاره کرده و سخنش را درباره اظهارات بزرگان اماميه ارائه کرده است.
بي ترديد آن دسته از اين احاديثي که راويان آنها ضعيف است خارج از موضوع بحث است و اما آنهايي که نزد آنها سنديت دارد، اخبار آحاد است و قرآن با خبر واحد تثبيت نميشود، با اين وجود بعضي از آنها حمل بر تفسير يا دعا يا سنت يا حديث قدسي يا تفاوت در قرائت ميشود، اما چيزي که به چند وجه تاويل نميشود گروهي آن را حمل بر حذف تلاوت آن کردهاند، يعني در لفظ خوانده نشود و در حکم باقي بماند و اين حمل باطل و تحريف سخن است که اکثريت محققان و علماي اهل سنت، که ان شاء الله در جاي خود بيان ميشود آن را نفي کرده و اين احاديث را به دليل اينکه باطلاند تکذيب کردهاند زيرا سخن گفتن از آنها به تواتر قرآن عظيم لطمه ميزند.
عبدالرحمن جزيري ميگويد: اما اخباري که دلالت ميکند بر اينکه قسمتهايي از قرآن متواتر جزء آن نيست يا بخشي از آن حذف شده است، بر هر مسلماني قطعا واجب است که آنها را تکذيب کند و سرنوشت هلاکت باري براي روايت کننده اش بخواهد.(الفقه علي المذاهب الاربعة 4: 260)
ابن خطيب ميگويد: اين احاديث و امثال آنها چه از سند صحيح يا غير صحيح برخوردار باشد، با وجود ضعف و باطل بودنشان کماند و اعتباري ندارند تا زماني که اجماع امت همراه با احاديث صحيحي باشد که سبب از بين بردن آنها شود و اهداف دين را ظاهر سازد و زيباترين اوصافش را تدوين کند.
و گروهي از آنها بر اين باورند که تدوين و تاليف اين احاديث از سوي دشمنان است، حکيم ترمذي ميگويد: مانند اين روايتها را فقط از نيرنگ زندقه ميبينم.
دکتر مصطفي زيد ميگويد: و اما بيشتر آثاري که به آن استناد ميکنند از عمر و عايشه نقل شده است و ما صدور اين آثار را با وجود اينکه در کتاب صحاح وارد شده است بعيد ميدانيم، در بعضي از اين روايتها عباراتي آمده است که در شأن عمر و عايشه نيست که ما را بر آن ميدارد که مطمئن شويم دسيسهاي عليه مسلمانان است (النسخ في القرآن 1: 283)
بنابر اين آنها در رد و تکذيب تحريف با شيعه اماميه توافق دارند، و اين جزء مشترکاتي است که همه مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند.
نمونههايي از اين روايتها نزد اهل سنت
اول: سوره احزاب با سوره بقره برابري ميکند:
1.از عايشه نقل شده است که سوره احزاب در زمان پيامبر در 200 آيه قرائت شده، و اکنون ما آن را جز اين مقدار نميناميم و در لفظ راغب 100 آيه است(الاتقان 3: 82 القرطبي 14: 113. الدر المنثور 6: 560)
2. از عمرو أبي بن کعب و عکرمه مولي ابن عباس روايت شده است: سوره احزاب نزديک به سوره بقره يا بيشتر از آن است و در آن آيه رجم آمده است.(الاتقان 3: 82 احمد و المستدرک، القرطي، الکشاف)
3. از حذيفة نقل شده است: سوره احزاب را بر پيغمبر قرائت کردم و هفتاد اآيه از آن را فراموش کردم و به خاطر نياوردم(الدر المنثور 6: 559)
دوم: اگر فرزند آدم دو دره از پول داشته باشد:
از ابوموسي اشعري روايت شده است که به قاريان بصره گفت: سورهاي را قرائت ميکرديم که از نظر تعداد آيات و شدت آنها به سوره برائت شبيه بود و من آن را فراموش کرده ام اما يک آيه از آن را حفظ دارم که ميگويد: « اگر فرزند آدم دو دره از پول داشت، باز دره ديگري را درخواست ميکرد، و همانا درون فرزند آدم را چيزي چون خاک پر نميکند » (صحيح مسلم 2: 726/1050)
سوم: سورههاي خلع و حفد
روايت شده است که دو سوره خلع و حفد در مصحف ابن عباس و أبي بن کعب و ابن مسعود بوده است و عمربن خطاب در قنوت نمازش آن دو را قرائت ميکرد، ابوموسي اشعري آن دو را قرائت کرد:
1."اللّهم إنا نستعينك ونستغفرك، ونثني عليك ولا نكفرك، ونخلع ونترك من يفجرك": " خدايا! فقط از تو ياري و آمرزش ميخواهيم. تو را سپاس ميگوييم و بر تو كفر نميورزيم. و كساني را كه گناه كنند رد نموده و ترك ميكنيم".
2. "اللّهم إياك نعبد، ولك نصلي ونسجد، وإليك نسعي ونحفد، نرجو رحمتك، ونخشي عذابك، إنّ عذابك بالكافرين ملحق": " خدايا! فقط تو را ميپرستيم. و فقط براي تو نماز ميخوانيم و به سجده ميرويم. و تنها به سوي تو قدم برداشته و ميشتاقيم. از عذابت ميترسيم. و به رحمتت اميدواريم. قطعا عذاب تو به كافران خواهد رسيد".(مناهل العرفان1: 257- روح المعاني1: 25 و غير آن)
چهارم: آيه رجم(سنگسار)
در روايتهاي مختلف از عمربن خطاب نقل شده است که گفت: «مبادا در مورد آيه رجم هلاک شويد..به خدايي که جانم در دستان اوست سوگند که اگر مردم نميگفتند عمر بر کتاب خدا افزود، آيه رجم را مينوشتم: "الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما البتّة، نكالاً من الله، والله عزيز حكيم. فإنّا قد قرأناها": " پيرمرد و پيرزن هر گاه مرتکب زنا شدند البته ان دو را سنگسار کنيد، عقوبتي است از جانب خدا، که او پيروزمند و حکيم است." و ما آن را قرائت کرديم.(المستدرک 4: 259 احمد 1: 23 و 29 و 40 طبقات ابن مسعد 3: 234).
و ابن أشته در المصاحف از ليث بن سعد نقل کرده است: همانا عمر آيه رجم را نزد زيد آورد ولي زيد آن را ننوشت زيرا خبر واحد بود. (الاتقان 3: 206)
ابن حزم در (المحلي) آيه رجم را حمل بر اين کرده است که از جمله آياتي است که لفظش منسوخ و لي حکمش باقي مانده است، که اين حملي باطل است، زيرا اگر تلاوت آن منسوخ بود عمر آن را در المصحف نمينوشت و ابن ظفر در (الينبوع) شمردن آن را در شمار آياتي که تلاوت آن منسوخ است، انکار کرد و گفت: خبر واحد سبب تثبيت قرآن نميشود.(البرهان زرکشي 2: 43)
پنجم: آيه جهاد:
روايت شده است که عمر به عبدالرحمن بن عوف گفت: آيا در ميان آياتي که بر ما نازل شده است آيه : أن جاهدوا كما جاهدتم أوّل مرّة: جهاد و پيکار کنيد همان گونه که اولين بار پيکار کرديد مييابي؟ من آن را نمييابم و او گفت: اين آيه از قرآن حذف شده است.(الاتقان 3: 84 کنزالاعمال حديث 4741).
ششم: آيه رضاع
از عايشه روايت شده است که گفت: آيه در قرآن داشتيم که: "عشر رضعات معلومات يحرمن": اگر يک فرزندي ده مرتبه از شير خانمي بمکد و بخورد، اين باعث محرميت ميشود" بعد اين آيه حذف شد و آيه ديگري آمد که اگر پنج بار يک طفل نوزاد از هر خانمي شير بخورد، اين طفل فرزند رضاعي او ميشود، و روزي که رسول اکرم از دنيا رفت، آيه در قرآن بود و مردم آن را قرائت ميکردند (صحيح مسلم 2/1057- الترمذي 3: 456- المصنف الضعاني ج 7)
هفتم: آيه شير دادن به بزرگسال :
از عايشه روايت شده است که گفت: آيه سنگسار و شير دادن به بزرگسال زير تخت من بود ولي زماني که رسول خدا صلي الله عليه و آله وفات يافت و ما مشغول شديم بزي آمد و آن را خورد!!(مسند احمد 6: 269 المحلي 11: 253 الجامع لاحکام القرآن 14).
پس اين حکم درباره شير دادن به بزرگسال فقط از عايشه نقل شد و بقيه همسران پيامبر با آن مخالفت کردند و هيچ يک از آنها سخن او را در اين باره نقل نکردهاند، همچنين ابن مسعود ابوموسي اشعري آن را انکار کرد و گفت: « قطعا شير دادن گوشت و خون را به وجود نميآورد» (جامع البيان 2: 105)
هشتم: آيه نماز بر کساني که در صفهاي اول نماز ميخوانند:
حميده دختر ابي يونس گفت: براي پدرم که در سن هشتاد سالگي اش بود از مصحف عايشه خواندم : (إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً) و علي الذين يصلون في الصفوف الاولي: " همانا خداوند و ملائکه بر پيامبر درود ميفرستند،اي کساني که ايمان آورده ايد بر او درود فرستيد و چنان که شايسته است بر او سلام کنيد" و بر کساني که در صفوف اول نماز ميخوانند. و گفت که: اين بخش مربوط به قبل از زماني بوده که عثمان قرآنها را تغيير دهد.(الاتقان 3: 82)
به طور خلاصه درباره اين روايتها بايد گفت که آنها در حاشيه مصحفهايشان نوشته شده به دليل اينکه ميخواستند هر چه را که از پيغمبر(ص) ميشنوند ثبت کنند، از اين رو اختلاط به وجود آمد.
و اخيرا ديده ميشود که بسياري مدعياند که بخشهايي از قرآن با قواعد لغت و اسلوب قرآن کريم و بلاغت والايش در تعارض است و دلالت ميکند بر اينکه قرآن کلام خالق متعال نيست، و از طراوت و حلاوت و زيبايي بهره مند نيست، اين طور نيست بلکه از رکاکت و پستي و تناقض پاک است، چگونه اين سخنان با پروردگار جهانيان و کتاب والايش برابري ميکند؟!
پاسخ صافي به تهمتهاي خطيب
زماني که محب الدين خطيب کتابش(الخطوط العريضة) را تاليف کرد و آن را از دروغ و افترا و باطل پر کرد، علامه شيخ لطف الله صافي درباره مساله تحريف قرآن از سوي شيعيان او را به بهترين وجه مغلوب کرد و از خطاهايش پرده برداشت.
کسي از شيعيان نگفته است که سورهاي از قرآن کم شده است يا سوره يا آيه و کلمهاي به آن اضافه شده است و در روايتهايشان نيز چيزي که دلالت بر کمي يا زيادي آن داشته باشد وارد نشده است.
سورهاي که به نام سوره ولايت به شيعيان نسبت ميدهند در منابع شيعه و کتابهايشان اثري از آن ديده نشده است،بسيار بعيد است که هزاران نفر از پيشتازان هنر بلاغت و ادب شيعه، کساني که به کلام فصيحان و بليغان مأنوس شدهاند، اين جملهها را که نشانههاي تدوين و ضعف تاليف و دوري از اسلوب قرآني در آن ديده ميشود به قرآن کريم نسبت دهند.
جاي هيچ گونه تعجبي نيست که محب الدين اين تهمتها را به شيعه نسبت دهد زيرا اين عادت او در کتابش است، و اين به شيعه که کتابها و تصنيفهايشان در معرض مطالعه علماء است ضرري نميرساند، ولي از او در تعجبم که بيمناک نشد از اينکه دروغ او چون روزي روشن براي مردم فاش شود: (چيزي که اين عالم نجفي به آن استشهاد کرده است کم شدن بخشهايي از قرآن است، در صفحه 180 کتابش سورهاي آورده است که شيعه آن را سوره ولايت مينامد و ولايت علي در آن ذکر شده است تا جايي که گفت: "طبرسي نيز در کتابش آن را تثبيت کرده است و همچنين در کتاب " دبستان مذاهب" به زبان فارسي و تاليف محسن فاني کشميري، چاپ شده در ايران، مشهود است)
آنچه در کلامش از دروغ و افتراي آشکار آمده است:
1.نه در کتاب" فصل الخطاب" و نه در صفحه 180 غير آن از ابتداي کتاب تا انتهاي آن اشارهاي از اين سوره دروغين به خداوند متعال وجود ندارد. خطيب ميگويد: " همانا شيعه آن را سوره ولايت ناميدند که در آن به ولايت علي(ع) اشاره شده است "يا أيُها الذين آمنوا آمِنوا بالنبيِّ والوليِّ اللَّذين بعثناهما يهديانكم إلي الصِّراط المستقيم إلخ":اي کساني که ايمان آورده ايد به پيامبر و ولي، کساني که آنها را مبعوث کرديم تا شما را به راه راست هدايت کنند ايمان بياوريد.
2.اي خطيب منظور از مصحف ايراني چيست؟ آيا از خداوند متعال حيا نميکني؟
اين مصحفي که ايرانيها آن را نميشناسند و هرگزنزد خاص وعام آنها يافت نميشود چيست در حالي که فقط محمد علي سعودي مصري نزد "براين" مسيحي از آن آگاه است؟
اي عالمان،اي مولفان،اي مصلحان
اين چه افتراهايي است و عذر خطيب که محمد نصيف از اهالي جده کتاب او را با عنوان " الحجاز و امثالهما عند الله تعالي" منتشر کرده،چيست؟
با انتشار اين دروغها چه مقاصدي دنبال ميکنند؟ و از شيعه اهل بيت چه ميخواهند؟
و عذر کساني از رهبران اهل سنت و علما و دولتهايشان که غفلت ميکند و و اين گونه بر
اسلام و مسلمانان ضرر و زيان وارد ميکند چيست؟
آيا در ميان برادران سنت و جماعت کسي نيست که آنها را به صلاح خودشان و امتشان و مسلمانان راهنمايي کند؟
اي مسلمانان از برادران اهل سنت که در ايران زندگي ميکنند و دوستداراني که در هر روز و ماه از ايران ديدار ميکنند بپرسيد آيا در کل کشور مصحفي غير از اين مصحف چاپ شده مشهور شنيده ايد؟
آيا نزد هيچ ايرانياي کتابي غير از قرآن، آن کتابي که شکي در آن نيست و همه مسلمانان به آن ايمان دارند، يافته ايد که اعتقاد داشته باشد وحي الهي است و در طول شب و روز به تلاوت آن بپردازد؟
ولي: اگر دين انسان کم شود حيا اش نيز کم ميشود و کسي که به دروغ عادت کند از آن حيا نميکند و کسي که چيزي ميگويد فکر نميکند يا اينکه دينش را به دنيايش ميفروشد و در خدمت دشمنان مسلمان ميباشد، از تخريب دين و آسيب رساندن به کتاب مبين باکي ندارد.
ايرانيان بيشترين احترام را به قرآن مجيد و آيات و کلمات و حروفش قائلاند، بازارها و مجالس و راديوها و خانهها و مدارس و دانشگاههايشان با قرائت قرآن پر رونق شده است، در هر روستا و شهري مجالس و مدارسي ويژه تعليم قرآن و تجويد و قرائت و تفسير آن وجود دارد که با نهايت دقت به تعليم قرآن ميپردازند و فرزندانشان را به تلاوت آن تشويق ميکنند، کسي از مردم قديم و جديد اين مصحفي را که به ايرانيان نسبت ميدهند نشنيده است و هيچ کسي از عالمانشان، از پژوهشگر و محقق، از آن آگاه نشده و نه ادعاي رؤيت آن را داشته است.
بله در ميان مردم و در کتابخانههاي بزرگشان مانند کتابخانه "آستان قدس" در مشهد الرضا و غير آن قديمي ترين نسخه خطي قرآن وجود دارد که تاريخ کتابت آن به صدر اسلام ميرسد، و نگارش قسمتي از آن را به آقايمان اميرالمؤمنين و قسمتي را به امام حسن مجتبي و قسمتي را به امام علي بن الحسين، زين العابدين(ع) نسبت دادهاند، تفاوتي در اين نسخهها حتي در يک حرف از اين مصحفهاي چاپ شده جز در رسم الخط نمييابي.
حکايت مصحف فاطمة
معلوم شد در لغت که هر چه از کلام در مجموع صفحات نوشته ميشود مصحف نام دارد.
امام علي(ع) کتابي را تدوين کرد که شرحها و تفسير قرآن را در بر دارد. و شامل حکم و موعظه و عبرتها و احکام است و آن نزد همسرش فاطمه زهراء(ع) بود که نزد فرزندانش به مصحف فاطمه معروف بود.
کما اينکه بعد از آن کتابي درباره ديه تاليف کرد و به صحيفه معروف شد ولي اين دو مصحف، قرآني که مخالف با قرآن مجيد باشد نيستند که بخاري و مسلم بيش از چند جا به اين صحيفة اشاره کردهاند.
از امير المؤمنين روايت شده است که فرمود: تنها کتابي که نزد ماست و آن را تلاوت ميکنيم کتاب خداوند متعال و غير از اين صحيفه است. و گفت: آن صحيفه را نشان داد و در آن مطالبي درباره ديه جراحات وجود دارد..." الحديث کتاب الفرائض 4: 49" و مسلم: باب فضل المدينه کتب الحج. ج 50: 1
امام احمد بن حنبل در مسندش بيش از يک روايت درباره اين صحيفه ذکر کرده است.(ج 1 100).
همچنين دعاهايي که امام سجاد به جمع آوري ان پرداخته و مشهور است، (صحيفه سجاديه) ناميده ميشود.
واجبات مسلماني
بي ترديد مساله واجب هر مسلمان متعهد به دين را وادار ميکند که اين شبهات را از کتاب گرانقدر دور کند و در نسبت تحريف يا ترديد در قرآن به يکي از مسلمانان محتاط باشد، و بداند که او نزد خداوند متعال درباره آنچه که ميگويد و مينويسد مسئول است.
براي خطيب نيز سزاوار بود که به سخنان عالمان متخصص و متبحر شيعه و سني درباره صيانت قرآن از کاستي و فزوني، استناد کند، نه اينکه دنباله رو سخنان تحريف باشد و آن را به گروه زيادي از مسلمانان القا کند.
و خطيب قصد بد نام کردن تشيع را داشت در حالي که نميدانست که او با اين کار دين را بد نام ميکند و به دشمنان دين خدمت ميکند و راه را براي شبهات مسيحيان باز ميکند در حالي که اين نويسنده فراموش کرده بود که با اين دروغ قداست قرآن را از بين ميبرد و بيشترين خدمت را به دشمنان اسلام و گستاخان و کينه ورزان به دين بهترين مردم ميکند.
پايان بحث
با استفاده از مضمون تحقيق روشن شد که همه فرضيات و دروغهايي که دشمنان اسلام در مورد تحريف قرآن کريم و دسيسه، درباره کتاب خداوند با عزت، کتابي که باطل در پيش رو و پس آن قرار ندارد و باري تعالي محافظت و صيانت آن را به عهده گرفته است، به کار گرفتهاند به باد رفت و چيزي جز خاکستر در مکاني نيست که در روز طوفاني باد بر آن بوزد. با استفاده از دلايل محکمي که به آنها اشاره کرديم و به عدم وقوع تحريف در کتاب کريم تاکيد ميکند به اذن خداوند قرآن از هر چه سبب شک و ترديد در آن شود مصون مانده و خواهد ماند.
به طور کلي علماي شيعه و عالمان اهل سنت نسبت به روايتهاي تحريف موضع گيري منفي داشتند، و از سخن گفتن درباره مضمون آن خودداري و آن را تکذيب ميکردند، زيرا آن اخبار را اخبار آحاد ميدانستند که نميتوان در مسئلهاي که در آن دلايل محکم و برهانهاي روشن وجود دارد، به گمانها و خبر واحد ناکافي اعتماد کرد. و اين همراه با ضعفهاي ديگري است که اين اخبار به آنها دچار شدهاند چه از جهت دلالتشان يا شرايط صدور آنها يا اهداف و مقاصد و رويکردهاي کساني که آنها را صادر کردهاند.
اختلافات فقهي به عنوان نعمت و رحمتي در امت اسلامي
خداوند متعال به امت توحيد و يکتا پرستي و اهل قبله با تداوم و تثبيت در اصول دين و مشترک بودن در اعتقاد و ايمانشان به الوهيت و نبوت و معاد، نعمت داد، همانگونه که با ديني راستين و معتبر که در جغرافياي گستردهاي طنين انداز شده و منابع فراواني دارد، و با گرايشهاي زيادي در ميان امت منتشر شده است بر امت اسلام منت نهاد. دين اسلام به منظور رفع سختي و عسر و حرج مجموعهاي از احکام عملي را که مصلحت بندگان و رضاي پروردگار در آن است، تدوين کرده است. و اين عرصه گستردهاي است که در آن تفاوت و اجتهاد جايز و نقل قولها متعدد و نظرات علماء و امامان با يکديگر متفاوت است.
مواردي که اين تنوع جايز شمرده شده است اختلاف در معني لفظ (القرء) در سخن خداوند است: (وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ) : « و زنان طلاق داده تا سه پاکي منتظر بمانند» [البقرة 228].
و معناي اللمس در آيه: (أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء) : « يا با زنان تماس داشتيد» [النساء 43].
و معني باء در آيه: (وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَي الْكَعْبَينِ) : « و سر و پاهايتان را تا بر آمدگي روي پا مسح کنيد» [المائدة 6]. آيا (الأرجل) عطف شده است بر (الايدي) تا شسته شود يا بر سر که مسح شود؟
و معني : (وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِّنكُمْ): « و دو تن عادل از خودتان را گواه بگيريد» [الطلاق 2]
آيا حضور شاهد در عقد ازدواج شرط است؟ يا در طلاق؟ يا در هر دو؟
و مقصود از وقت شب در آيه: (ثُمَّ أَتِمُّواْ الصِّيَامَ إِلَي الَّليْلِ): « آنگاه روزه را تا شب به پايان بريد»([البقرة 187] آيا وقت روزه به محض پنهان شدن خورشيد تمام ميشود يا اينکه فقط با محو سفيدي خورشيد از افق و اطمينان از داخل شدن در شب روزه پايان مييابد؟
آيا دختر در آيه : (إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ): « اگر مردي بميرد و فرزندي نداشته باشد» [النساء 176]
جزء (ولدا) ميباشد که مانع از ارث برادر شخص مرده ميشود يا اينکه منظور از ولد در اينجا فقط فرزند مذکر است و دختر مانع از ارث برادر نميشود؟؟
و غير از آن از الفاظ مشترکي که معاني آن در زبان عربي متعدد است و آيا طلاق بدعي مغاير با کتاب و سنت، بنا به فتواي پيروان مذاهب چهارگانه سنت موجب حرمت ميشود يا بنابر عقيده اماميه و موافقانشان چون ابن حزم و ابن يتيميه و ابن قيم از علماي اهل سنت، موجب حرمت نميشود.
برخي از اين مسائل فقهي را که مورد اختلاف ميان علماي شيعه اماميه و علماي مذاهب اهل سنت است، اختلافاتي طبيعي و مشروع است که نظير آنها بيشتر در ميان پيروان اهل سنت ديده ميشود.
بي ترديد مذهب خوارج با همه مذهبهاي اسلامي سني و شيعه مخالف است و با وجود آن علمايي را که درباره چيزي اجتهاد ميکنند و مرتکب اشتباه ميشوند، مورد عفو قرار ميدهند. بهتر است که اگر مذاهب چهارگانه در مساله رضاع يا ارث اختلافي دارند به آيه يا روايت استناد کنند.
شيعه اماميه مقيد به مذاهب چهارگانه نيستند بلکه در استنباط احکام از کتاب و سنت روش صحابه و تابعين را در پيش ميگيرند، بنابراين هر چه که کتاب و سنت بر آن دلالت کند براي آنها حجت است، حتي اگر با مخالف با تمام مذاهب باشد، زيرا سخن خدا و رسولش از همه سخنان بالاتر است، به عبارت ديگر فقيه اماميه با توجه به درک و بررسي شان از اصول شريعت عمل ميکند نه بر اساس درک فقهاي سني يا شيعه، و نتيجه اين اجتهاد مطلق غير مقيد به مذهب يا سخني اين ميشود که شيعه اماميه با مذاهب چهارگانه در بعضي از مسائل اختلاف نظر داشته باشند از جمله:
مذاهب اربعه برادر شخص مرده را با دخترش و عموي ميت را با خواهرش در ارش شريک قرار ميدهند در حالي که شيعه اماميه ميگويد: تمامي ميراث فقط براي دختر و خواهر است، زيرا کسي که نسبت او با ميت در درجه اول باشد سزاوارتر است به ارث نسبت به کسي که نسبت ميان او و مرده درجه دو يا بيشتر است، ائمه مذاهب درباره مسأله خويشاوند معترف اين حقيقتاند و ميگويند : همانا خويشاوند نزديک چون برادر مانع از ارث خويشاوند دور چون عمو ميشود و آيه: (وأولوا الأرحام بعضهم أولي ببعض في كتاب الله من المؤمنين والمهاجرين) : « و برخي از خويشاوندان در کتاب خداوند از بعضي ديگر از مومنان و مهاجران سزاوارترند» اين آيه دلالت بر اين دارد که خويشاوند نزديک از غريب در ارث بردن سزاوارتر است، همچنين دلالت بر اين دارد که خويشاوند نزديکتر از خويشاوند دورتر سزاوارتر است، و قطعا دختر نزديک تر به مرده است از برادر او و خواهرش نزديکتر به اوست از عمويش.
و آيه: (للرجال نصيب مما ترك الوالدان والأقربون، وللنساء نصيب مما ترك الوالدان والأقربون، مما قل منه أو كثر نصيباً مفروضاً) : «]براي فرزندان ذكور سهمي از ماترك ابوين و خويشان است و براي فرزندان اناث نيز سهمي از تركه چه مال اندك باشد و چه بسيار نصيب هر كسي از آن تركه (در كتاب حق ) معين گرديده است» اين آيه بر تساوي ميان دختر و پسر دلالت دارد، همانگونه که پدر و پسر در يک درجه قرار دارند، بنابراين پدر و دختر هم در همان درجه قرار دارند و بر هر يک از آن دو لفظ فرزند بدون هيچ تفاوتي اطلاق ميشود. خداوند متعال فرمود: ((فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ البَنَاتُ وَلَهُمُ البَنُونَ)) : (از آنها بپرس: آيا پروردگار تو دختراني دارد و پسران از آن آنهاست) ((مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ)): (در شأن خدا نيست که هيچ فرزندي بر گيرد)، بنابراين اگر مانع از ارث بردن عمويش ميشود به دليل اينکه فرزند ميت است، دختر نيز واجب است که مانع آن شود زيرا فرزند اوست، و از اينجا سخن خداوند روشن ميشود که : (إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِن لَّمْ يَكُن لَّهَا وَلَدٌ): (اگر مردي بميرد و فرزندي نداشته باشد و خواهري داشته باشد، نصف آنچه بر جاي گذاشته، براي خواهر است، و آن مرد از خواهرش اگر فرزندي نداشته باشد همه ارث را ميبرد) از اين آيه معلوم ميشود که فقط در صورت نبود فرزند از يکديگر ارث ميبرند. اما در آيه: (فَإِن كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِن كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ): (اگر دختر باشند و بيش از دو تن، دو سوم ميراث از آنهاست و اگر يک دختر بود نصف برد) در اين آيه کريمه و آيات ديگر بيان ميکند که دو دختر بيش از يک سوم به ارث نميبرند و يک دختر بيش از نصف به ارث نميبرد و و اگر دليلي بر رد نکردن آن بود اختلاف و نزاع پيش نميآمد زيرا اهل سنت در بعضي حالتها چيزي افزون بر واجب را وارد کردهاند در مغني ج2 ص 201 آمده است: ((بر تمامي اهل فرائض واجب شده که به اندازه ارثشان سهم برند مگر زن و شوهر) و دختر و خواهر ميت جزء صاحبان فرايضاند، بنابراين بيشتر از واجبشان ارث ميبرند. خداوند متعال در قرآن فرمود: (وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِن رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ): (دو گواه از مردان و آشنايان به گواهي بگيريد، و اگر به دو مرد دسترسي نبود، يك مرد و دو زن..) نص آيه اشاره به اين دارد که اداي قرض با دو شاهد مرد و شهادت مرد و دو زن اثبات ميشود، با وجود اينکه در مذهب اهل سنت کساني قرض دادن را با يک شاهد مرد و سوگند يا دو زن و سوگند اثبات ميکنند، از اين رو اين آيه دلالت بر اين ندارد که قرض با يک شاه دمرد و دو شاهد زن ثابت نميشود، همچنين آيه ارث دلالت بر اين ندارد که دختر هرگز بيشتر از نصف به ارث نميبرد.))
بنابراين شيعه غير واجب را براي براي دختر و خواهر رد ميکند و هر يک را شايسته برخورداري تمام ميراث در برابر غير آنها ميداند، زيرا دختر شخص ميت به او نزديک تر است از برادرش به او و خواهر نزديکتر از عمويش است، و خويشاوندان نزديک سزاوارترند و شيعه به حديث : (ألحقوا الفرائض بأهلها، فما بقي فلأولي عصبة ذكر): (واجبات را به اهلش بسپاريد، بنابراين آنچه که از ميراث به جا مانده براي خويشاوند ذکور سزاوارتر است) استناد نميکند و اماميه در اين باب به طور مبسوط سخن گفتهاند و براي آن رسالههايي ويژه تدوين کردهاند که در آن بر متعصباني که قائل به محروميت دختر از حق واجبشان هستند، الزاماتي وارد سازد که مجال سخن درباره آن نيست.
ارسال نظر