مهدی فرمانیان
سَلَفیّه یا سَلَفیگَری اندیشه و جریانی اجتماعی و مذهبی میان اهل سنت است که راهحل مشکلات مسلمانان را پیروی از شیوه سَلَف (مسلمانان متقدم) میداند. سلفیگری همواره یکی از مسائل مهم و بحث برانگیز در مسیر تفکر اسلامی بوده است و ذهن محققین و پژوهشگران بسیاری را به خود معطوف کرده است. قرن هفتم هجری را میتوان نقطه عطفی در جریان اندیشه سلفی در دنیای اسلام دانست؛ در این دوره ابنتیمیه عقاید بنیادگرایانه اهل حدیث و حنابله را به صورت یک جریان فکری ارائه کرد. این جریان فکری تحت عنوان سلفیگری پس از چند قرن مسکوت ماندن شعله ور گردید و گسترش یافت.
تاریخچه مکتب سلفیه
میخواهیم بدانیم مکتب سلفیه از کجا بهوجود آمد؟ چه کسی آن را تأسیس کرد؟ مکتب سلفیه چه تحولاتی داشته است؟ مکتب سلفیه بهطور رسمی توسط ابنتیمیه در قرن هشتم هجری بهوجود آمد. ابنتیمیه در یک خانواده حنبلی مذهب از نظر فقهی، اهل حدیثی از نظر کلامی و اعتقادی و ضد صوفی به دنیا آمد. او در سال ۶۶۱ به دنیا آمد و در این خانواده بزرگ شد و در سال ۷۲۸ نیز از دنیا رفت.
ابنتیمیه وقتی بزرگ شد، مشاهده کرد که تمام جهان اسلام در اطراف او، مخصوصاً در شام و مصر، اشاعره و صوفیه همۀ مدارس و حوزههای علمیه اهل سنت را در اختیار دارند؛ اما اهل حدیث مدرسه و حوزه علمیهای ندارند، مردم تابع اهل حدیث نیستند، بلکه تابع اشاعره و صوفیها هستند.
ابنتیمیه در سن ۳۰ سالگی تدریس را آغاز کرد و به این نتیجه رسید که باید کاری انجام دهد که اهل حدیث بر اشاعره قوت و اعتبار بیشتری پیدا کنند. بر این اساس ابنتیمیه یک نظریه داد. او گفت: «ای کسانی که اشاعره و صوفی هستید، اشاعره منحرفند و صوفیه باطل است. بیایید اهل حدیثی شوید. میدانید چه کسی فکر سلف تا به امروز برای ما حفظ کرده است؟ اهل حدیث.» در اینجا توضیح یک مطلب در باب سلف اهمیت دارد.
کلمه سلف نزد همه اهل سنت یک کلمهای مقدس است؛ یعنی کلمه سلف نزد صوفیها، اشاعره و اهل حدیث تقدس دارد؛ یعنی تمام سنیها با تمام تقسیماتی که دارند، همه بالاتفاق این کلمه را مقدس میدانند؛ چرا که کلمه سلف در نزد اهل سنت به معنای خلفا، صحابه و کسانی است که اسلام را از آنها اخذ کردهاند.
اسلامی که اهل سنت دارد، اسلام صحابه، اهل سنت و خلفاست، در مقابل آن اسلام شیعه وجود دارد که اسلام اهل بیت است. ما اسلام خود را از اهل بیت گرفتهایم؛ بنابراین کلمه اهل بیت نزد ما بسیار مقدس است. اهل سنت نیز اسلام خود را از سلف گرفتهاند که از خلفا، صحابه و تابعین هستند. ابنتیمیه میگوید: «هرکسی که معتقد است فهم سلف بر فهم خلف برتری دارد، او سلفی و مکتب وی مکتب سلفی است.» این چنین مکتب و مذهبی در تاریخ به نام سلفیه برای تقویت تفکر اهل حدیث و کوبیدن اشاعره و صوفیه به وجود آمد. میتوان گفت نام دیگری برای اهل حدیث به نام سلفیه پیدا شد.
اگر ابنتیمیه تا اینجا بسنده میکرد، بهنظر من مشکلی به وجود نمیآمد؛ چرا که اسم دیگری برای اهل حدیث پیدا شده بود؛ اما ابنتیمیه مطالبی را بر حرفهای اهل حدیث اضافه کرد که در منابع و کتب پیش از اهل حدیث وجود نداشت. اگر شما قرن ۵ و ۶ به منابع و آثار اعتقادی اهل حدیث مراجعه کنید، مانند کتاب الایمان ابنمنده یا کتاب اسماء و الاصفات بیهقی، هیچکدام از اعتقاداتی که ابنتیمیه مطرح میکند را در هیچکدام از آثار اهل حدیث مشاهده نمیکنیم. البته همین مطالب امروز بلای جان جهان اسلام شده است.
درونمایۀ مکتب سلفیه
ابنتیمیه یک تقسیمبندی جدیدی در توحید و شرک ایجاد کرد. علمای اسلام چه سنی و چه شیعه در باب اقسام توحید میگفتند توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعالی. ابنتیمیه آمد گفت توحید سه قسم دارد و به توحید عبادی، توحید ربوبی و توحید صفاتی تقسیم میشود. سپس آمد و گفت مشکل مشرکان در طول تاریخ، توحید عبادی بوده است؛ ولی علمای دیگر اسلام چه سنی و چه شیعه معتقدند که مشکل مشرکان در طول تاریخ، توحید ربوبی بود، نه توحید عبادی.
ابنتیمیه چه تعریفی از عبادت دارد؟ او یک تعریفی را به تعریف علما اضافه کرد که اختلاف در اینجا شکل میگیرد؛ چرا که تقسیمبندی سهگانه توحید و شرک اثر زیادی نداشت، ولی این تغییر مفهوم عبادت منجر به بلایی شد که جهان اسلام به تلاطم و تکفیر افتاده است. وقتی علمای اسلام عبادت را تعریف میکردند، میگفتند که عبادت به معنای خضوع و خشوع بسیار به اضافه این عقیده که ما برای کسی کرنش میکنیم که اعتقاد داریم او خدا، رب و اله است.
ابنتیمیه بخش دوم را گرفت و بخش اول را توسعه داد. او گفت عبادت یعنی نهایت محبت و نهایت ذلت و عبادت مخصوص خداست؛ بنابراین تعریف، هرکسی که نهایت محبت و نهایت ذلت را نسبت به غیرخدا انجام بدهد، او مشرک است. متأسفانه ابنتیمیه این را با عمل مسلمانان نسبت به قبور اولیاءالله منطبق کرد. او گفت چه صوفیها، چه ماتریدیها و چه شیعیان وقتی به سر قبر اولیای خودشان میروند، هم نهایت محبت و هم نهایت ذلت را نسبت به قبرهای خودشان انجام میدهند؛ بنابراین، اینها قبرها را عبادت میکنند.
ابنتیمیه با این تفکر همه مسلمانان موحد را به کافران مشرک تبدیل کرد. ابنتیمیه اعتقاد داشت که اینها شرک جلی است و همه مسلمانانی که به قبور اولیاءالله احترام میگذارند، همه کافرند و کفر آنها کفر اکبر است. او در کتاب خود گفته که کسانی که این کار را میکنند توبه بدهید و اگر قبول نکردند، آنها را بکشید. چه اتفاقی افتاد؟ تمام صوفیهای سنی که به قبور اولیاءالله خود و تمام شیعیانی که به قبور اولیاءالله خود احترام میگذاشتند توسط ابنتیمیه به یکباره به شرک جلی، مشرک و به کفر اکبر، کافر شدند و حتی حکم آنها از مشرکان مکه زمان پیامبر بدتر شد.
ابنتیمیه گفت هرکاری که مسلمانها نسبت به قبور اولیاءالله انجام میدهند که مصداقی از مصادیق آن نهایت محبت و نهایت ذلت است، همگی از مصادیق شرک است؛ بنابراین توسل، شفاعت، استغاثه، تبرک، سفر برای زیارت قبور، نامیدن فرزندان به عبدالعلی و عبدالحسین ، قسم به غیر خدا، یا رسولالله گفتن و… همگی از نگاه ابنتیمیه از مصادیق شرک قرار گرفت.
امروز وهابیها براساس همین مطالب ابنتیمیه، مسلمانان را تکفیر میکنند و داعشیها بر همین اساس قبور را تخریب میکنند. داعشی میآید قبر را خراب میکند و مانند قبر حجرابنعدی نبش قبر هم میکند. وقتی میگوییم که چرا قبر را تخریب میکنید، میگوید میخواهم این کار را کنم تا اثری از شرک در اینجا وجود نداشته باشد.
امروز جهان اسلام گرفتار فتواهای تکفیری ابنتیمیه است. بسیاری آمدهاند مفهوم عبادت ابنتیمیه را گرفتهاند؛ اما در باب اینکه شرک جلی است و مسلمانان کافر میشوند، اختلاف دارند. البته در باب اینکه از مصادیق شرک به حساب میآید با خود ابنتیمیه اختلاف دارند؛ اما کسانی که مفهوم عبادت ابنتیمیه را اخذ کردهاند، امروز ما بدان افراد سلفی میگوییم؛ اعم از اینکه اهل حدیث را قبول داشته باشند یا نه.
کار سومی که ابنتیمیه انجام داد این بود که گفت چهکسی بیان کرده که ما باید از مذاهب اربعه تقلید کنیم؟ مذاهب اربعه برای چهار عالِم بودند. ما باید به سراغ کتاب و سنت برویم و هرچیزی را که فهمیدیم، آن را دنبال کنیم. او میگوید اگر کسی بگوید من شافعیالمذهب و اشعریالعقیده هستم، این فرد مرتد است و توبه بدهید، اگر قبول نکرد او را بکشید. ابنتیمیه در اینجا نوعی حرمت تقلید را مطرح کرد.
ابنتیمیه حرفهایی زده که میان خود اهل سنت و اهل حدیث وجود نداشت؛ اما امروز اینها جزو تفکراتی در جهان اسلام شده است که ما بهعنوان مسلمانها از آن یاد میکنیم. او سه مسئله را مطرح کرد؛ یک تقدّم اهل حدیث بر اشاعره که اسم این را سلفیه گذاشت. دوم مفهوم عبادت را تغییر داد، سوم نیز حرمت تقلید.
کسانی که تحت تأثیر ابنتیمیه قرار گرفتند، برخی هر سه مسئله ابنتیمیه را پذیرفتند؛ مانند وهابیها و داعشیها. یعنی هم گرایش اهل حدیث را گرایش بهتری میدانند، هم مفهوم عبادت ابنتیمیه را پذیرفتهاند و نیز تمام آن مصادیقی که ابنتیمیه بیان میکند را پذیرفتهاند. عدهای هم فقط یکی یا دوتا را پذیرفتهاند. مانند طالبانیها که فقط در مفهوم عبادت از ابنتیمیه تأثیر گرفتهاند. اخوانیها حرف دوم و سوم را پذیرفتهاند و یک تغییر و تحولاتی در فهم مسئله هم برای خودشان ایجاد کردهاند.
وقتی وهابی میگوید من سلفی هستم یعنی من تابع اهل حدیث هستم؛ بنابراین بیشتر وقتها کلمه سلفی از سوی وهابیها به کار میرود و مفهوم این است که من تابع اهل حدیث هستم. بیشتر اوقات کلمه سلفی نزد پژوهشگران به کار میرود، بسیاری از محققان غربی، روشنفکر جهان عرب و بسیاری از پژوهشگران فارسیزبان وقتی میگویند فلانی سلفی است؛ یعنی کسی که فقط مفهوم عبادت ابنتیمیه را پذیرفته باشد، کافی است که عنوان او را سلفی بگذاریم.
امروزه بسیاری از کسانی که کلمه سلفی را در میان محققان غربی و اسلامی به کار میبرند، مفهوم سلفیشان غیر از مفهوم سلفی است که وهابیها به کار میبرند. وهابیها میگویند که ما سلفی هستیم؛ یعنی تفکرات اهل حدیث را قبول داریم، محققان میگویند این فرد و مذهب سلفی است؛ یعنی مفهوم عبادت ابنتیمیه را پذیرفته، اگرچه اهل حدیث را اصلاً قبول نداشته باشد.
عدهای دیگر در جهان مخصوصاً در پاکستان و سیستان و بلوچستان خودمان وقتی به آنها میگویی سلفی چه کسی است؟ میگویند سلفی قائل به تقلید نیست. پس اگر شما کلمه سلفی را میبینید که در جایی به کار میبرد، اولین سؤال باید این باشد که منظور شما از بهکاربردن این مفهوم چیست؟ اگر میگویید فلانی سلفی است چه چیزی را مدنظر دارید.
واقعیات مکتب سلفیه
کتابها و منابع فراوانی از غربیها و شرقیها وجود دارد که وقتی کلمه سلفی را استفاده میکنند، خودشان هم مفهوم دقیقی را در ذهن ندارند. شما بخش مدخل سلفیه در دایرهالمعارف نوین جهان اسلام را ببینید. این دایرهالمعارف چهارجلدی چاپ دانشگاه آکسفورد انگلستان است. مدخل سلفیه دایرهالمعارف نوین جهان اسلام که به فارسی هم ترجمه شده است، شما میبینید که برخی از روشنفکران جهان عرب را که اصلاً هیچ ارتباط آن چنانی هم به ابنتیمیه و اهل حدیث ندارند را به عنوان سلفی معرفی کردهاند.
محمد عبده یکی از افرادی است که در این کتاب بهعنوان سلفی معرفی کردهاند. وی اصلاً تفکر ابنتیمیه را قبول ندارد و اهل حدیثی نیست، بلکه گرایشهای روشنفکری و اصلاحگری دارد؛ اما در برخی از حرفهایی که ابنتیمیه بیان کرده؛ برای مثال میگوید این کار نسبت به قبرها صحیح نیست، محمد عبده از باب خرافه میگوید نکنید، ابنتیمیه از باب شرک میگوید نکنید. غربی میآید میبیند که این حرف عبده با ابنتیمیه مانند هم است ولی دقت نمیکند که هرکدام این سخن را بر اساس مبانی خاصی مطرح میکنند. در نهایت میگوید محمد عبده هم جزو سلفیهاست، در صورتی که محمد عبده جزو سلفیها نیست.
فرد دیگری که میگویند جزو سلفیهاست، سیدجمالالدین اسدآبادی است. او هیچکدام از حرفهای ابنتیمیه را قبول ندارد. حتی همین مقداری که عبده از باب خرافه قبول دارد را سیدجمال قبول ندارد. اولین کسی که در مصر، بازگشت به سلف را مطرح کرد، سیدجمالالدین اسدآبادی بود؛ اما وقتی سیدجمالالدین اسدآبادی میگوید بازگشت به سلف، بازگشت به تمدن اسلامی و اقتدار مسلمانها در قرن سوم و چهارم را مدنظر دارد.
وقتی وهابی میگوید بازگشت به سلف؛ یعنی بازگشت به عقیده ظاهرگرای اهل حدیث در قرن ۱، ۲ و ۳. وقتی سیدجمال از سلف صحبت میکند، قرن سوم تا پنجم را قبول دارد؛ بنابراین وهابی، قرنهای نخستین را در نظر دارد و سیدجمال اتفاقاً قرنهایی که در آن دوره آلبویه هستند و تمدن اسلامی ظهور و بروز دارد را مدنظر دارد. سیدجمال دقیقاً زمانی که تمدن و فلسفه ظهور و بروز دارد را مدنظر قرار داده است.
گاهی وقتها یک وهابی میگوید که من سلفی هستم؛ یعنی اهل حدیثیام. گاهی وقتها مجموعه پژوهشگران میگویند فلانی سلفی است؛ یعنی مفهوم عبادت ابنتیمیه را قبول دارد. گاهی وقتها میگویند فلانی سلفی است؛ یعنی قائل به حرمت تقلید است. من معتقدم هرکسی که مفهوم عبادت ابنتیمیه را قبول دارد، اگرچه آنها را از مصادیق شرک نداند، صرف پذیرش تعریف عبادت ابنتیمیه یا بهعبارت دیگر تحت تأثیر ابنتیمیه بودن در مفهوم عبادت، عنوان سلفی به آنها میدهم، اگرچه هیچحرفی از سلف را هم قبول نداشته باشد.
مکتب سلفیه یعنی مکتبی که تحت تأثیر ابنتیمیه است و عنوان این مکتب را باید ابنتیمیه یا تیمیه میگذاشتیم. باید این مکتب را به خود ابنتیمیه متصل میکردیم؛ اما چون ابنتیمیه مؤسس مکتب سلفی است و همه این افرادی که تحت تأثیر ابنتیمیه هستند، عنوان سلفیه میدهند.
ابنتیمیه این سخنان را گفت و علمای اهل حدیث نیز حرفهای او را قبول نکردند. علمای اهل حدیث قرن هشتم تا قرن یازدهم، همگی مخالف حرفهای ابنتیمیه بودند. ابنحجر اثقلانی صاحب کتاب فتحالباری و شرح صحیح بخاری و نبوی صاحب شرح صحیح مسلم همگی مخالف بودند؛ اما چهار قرن بعد، ما در طول این چهار قرن کسی را نداریم که مخالف ابنتیمیه نباشد، حتی از اهل حدیث. در قرن دوازدهم هجری، دو استاد در مدینه، افکار ابنتیمیه را تدریس میکنند و این دو استاد شاگردانی پیدا کردند که هرکدام از این شاگردان، یک جریانی از جریانهای سلفی را به وجود آوردند.
منبع: سایت فکرت https://fekrat.net/
ارسال نظر