"جریانهای تکفیری" به مثابه مهمترین عامل بازدارنده تمدن نوین اسلامی(توحیدی)
طوبی کرمانی[1]
ضرورت وجود يك نظام مديريتي براي جوامع بشري، موجبات ظهور نظريات مختلف وگاه متعارضي را به همراه داشته است. از سوي ديگر هر نظرية مديريتي، مولود نوعي معرفت شناسي است كه بر مبناي انديشه هاي جهان شناسانه و انسان شناسانة دانشمندان مختلف و غايات مرتبط با آن نوع معرفت شناسي، شكل گرفته است وطبیعی است که هر تمدنی نیز درچارچوب و بر مبنای جهانبینی و انسانشناسی و غایت متصور بر آن معرفت، بنیان میگیرد و نیز عواملی میتواند تشکیل چنین بنیانی را تحریف نموده و یا به تعویق اندازد.
كليد واژه ها: تمدّن نوین اسلامی، حکمت، مديريت ولائي الهی، مدیریت ولایی اهریمنی
تمدّن:
طبق نظر اسلام و حكماي اسلامی، انسانها مدني بالطبع اند و در نهايت به زندگي اجتماعي روي مي آورند؛ امّا موضوع مهم، ماهيت و چگونگی اين جامعه و زندگي اجتماعي است. در ميان فلاسفه، صحبت از جامعۀ آرماني تحت عنوان مدينۀ فاضله، بسيار مطرح شده است؛ امّا آنچه را كه اسلام بر اساس نظام هرمي و حِكَمي خود، ارائه ميدهد آن است كه در آن مدینۀ فاضله و تمدن آرمانی، رأسش، قرآن و دو ضلع آن، حکمت و معرفت قرار دارد. مدينۀ ترسيم و ارائه شده در چهارچوب جهان بيني اسلامی (توحيدي) دارای اركانی است متشكل از قانون متعالي، قانونگذار متعالي، مجري قانون متعالي. البته حاکمیت مکتب و دین نیز از اصول جدا ناپذیر تمدن اسلامی توحيدي است[2].
براساس نظام حکیمانۀ خداوند، انسان برای اهدافي خاص كه مهمترین آن، ظهور اسماء خدا و مقام خلیفه اللهی در انسان است، خلق شده و بر اساس همان نظام حكيمانه، راه رسیدن به آن هدف، شريعت الهي و عمل به آن نيز، مشخص و تبیین گرديده و باز بر اساس همان نظام حكيمانه، اجرا و جاري شدن روح شريعت در جامعه براي نحوۀ زيست الهي نيز تدبير گرديده است. از اين رو، در رأس چنین جامعهای، باید انسان کامل قرار گیرد تا تمدن و نظام اسلامی (توحیدی) محقق شود.
از آنجا که اسلام، دینی یکپارچه و مدني است و تمام ابعاد آن به طور زنجیروار به یکدیگر متصل و از وحدت برخوردارند و از آنجا که انسان کامل، نگاهش متعالی و در بند زمین نیست و مدیریتی با نگاه آسمانی را اعمال میکند در نتیجه، بستر رشد همۀ بشریت فراهم میگردد. در تفاوت نظام اسلامی با نظامهای غیر اسلامی بايد گفت كه در ظاهر، تشکیلات پارلمانی و انتخاباتی، در نظام اسلامی و در نظام لیبرال دموکراسی وجود دارد؛ امّا تمايز آن دو در محتواست. در نظام اسلامی، محورِ حاکمیت سیاسی"انِ الحُکمُ إِلَّا لِلَّلهِ"[3] یعنی توحید ربوبی الهی در حوزۀ تشریع است، امّا در نظامهای لیبرال دموکراسی غرب، محورِ نظامهای سیاسی، " انسان" است. در نظام اسلامي "یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم"[4] و " ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا"[5] محور حاكميت اسلامي است؛ امبا در نظام غير اسلامي، چنين طاعت و بندگي محكوم و يا لااقل مغفول است.
در نگاه اسلام و فلاسفه اسلامی و حتی یونان باستان، تنها نظام "فلسفي ديني" است كه در صدد پي ريزيِ مدل مديريتيِ خاصّي بر محور وجود متعاليِ خداوند و تمدّن توحيدي است، به این صورت كه عبوديت و توحيد،[6] محور هستي و سبك و شيوۀ زيستِ آن، اعتدال[7] و نظم و تقوي است[8]. در اين تمدّن، انسان ها هويّت خاص يافته و زندگي نيز معناي ويژه دارد زيرا جنس نگرش به جهان و هدفمندي آفرينش و معناداريِ زندگي، اقتضاي انسان خاص، دنياي خاص و مديريتِّ خاص و زيستِ خاصي دارد. تلازم هميشگيِ "انّ الذين آمنوا و عملواالصالحات"[9] در اين تمدن نوین اسلامی (توحيدي) حكايت از وابستگيِ مبانيِ حکمت نظري و عمليِ در ساختار اين تمدن توحيدي دارد. از اين روي، دقت در نوع نگاه منادیان چنین تمدنی به اين دو مبنا و كاركردهاي آن براي فهم معناي زندگي و نحوۀ مديريتِ آن نيز، ضروري خواهد بود.
قطعاً چنين است كه بدون داشتن یک نظریة مناسب دربارۀ معناداری عالم هستی، نمی توانیم به گونۀ مناسبی، انسانیت و شرایط زندگی مناسب او را مورد توجه قرار دهیم. اینکه در این مسأله چه دیدگاهی برگزینیم، فعالیت ها، روابط و مناسبات، ارزش های اخلاقی و بطور کلی نقاط ارزشمند زندگی ما دستخوش تحول خواهد شد. مسأله "معنای زندگی" ارتباط وثیقی با مسأله "هدف زندگی" دارد. انسان ها با توجه به هدفی –الهی و یا اهریمنی- که برای زندگی خود در نظر می گیرند، به زندگی خود معنا می بخشند. بدون بصیرت و اعتقاد به وجود خدا، نمیتوان از معنای زندگی سخن گفت. تنها در صورتی می توان گفت زندگی دنیوی ما معنادار است که زندگی اخروی رابا منطق عقلی باور رده باشیم. آفرینش بدون هدف، نمی تواند بامعنا باشد بلكه عبث خواهد بود[10]. انسان نيز موجودي هدفمند خلق شده است و تنها در صورتی می تواند زندگی معناداری داشته باشد که عاقلانه هدف خویش انتخاب و به سوی آن حرکت کند. به این ترتیب سخن برخي که معتقدند ريشه تمدنهاي نوين در تمدن هاي اسلامي است و براي ايجاد تمدن هاي نوين با محوريت اسلامي، نيازمند تغييرات فكري در عرصه سياست و فكر هستيم[11]، سخن و اندیشۀ معقولیاست.
حکمت:
تمدّن توحيدي و بنيان هاي فلسفيِ آن و نیز نقش دریافتهای انحرافی در ایجاد مدیریت انحرافی، منظور فراخوان است به این بیان که بین جهان بينيِ اسلامي و نگرشهای مبتنی بر آن و نقش تكوينيِ حکیمانۀ آنها در تمدن نوین اسلامی (توحيدي)، مديريت و تنظيم سبك زندگيِ آن، چالشی است جدّی با انديشۀ غیرسيستماتيك و انحرافی دينيِ تکفیریها و مدل مدیریتی آنها و ادعای دولت اسلامی عراق و شام برای جایگزین کردن یک بینظمی متعصبانه به جای یک باور عقلانی به حضور يك نظم و انسجام الهي است برای بهره بردن از تبعات آن.
كوتاه سخن اینکه حکمت که یکی از مبانی مسلم اسلام و در جای جای قرآن تحت عناوین تعقل، تفقه و تدبر در تمام شئون فکری و عملی بر آن تأکید شدهاست، همان معرفت به حقيقت وجود و در رأس آن، ذات و صفات و افعال خداوند و نیز معرفت نفس[12]و سعادت و شقاوت این نفساست[13]؛ امّا چنین حکمت و عقلانیتی در نزد استکبار جهانی و ایادی آنها جایگاهی ندارد که بر چشم و گوش حقیقت بین و بصیرت واقعیشان مهر خورده[14] و غايتِ خلقت و حكمت قرآنی که همان تخلق به اخلاق الله يا تشبه به باري تعالي است، به تشبه شیطان استکباری بدل شدهاست.
ولایت و مدیریت الهی و شیطانی:
باید باور کنیم که در این عالم، انسانِ آزاد نداریم، به این معنا که انسان بی ولیّ در این عالم وجود ندارد؛ منتها یا ولیّ هر انسانی، خدا و انبیاء و اولیاء خدا و دوستان آنهاست و یا ولیّش، شیطان است و ایادی آن، و طبیعی است اگر زیر طرح و برنامه و حمایت و سرپرستی ولیّ خدا نباشیم، قطعاً آزاد نیستیم بلکه تحت ولایت و حمایت شیطانیم و به او تکیه کردهایم و اگر عزتمندانه با ولیّ خدا دست بیعت ندهیم، قطعاً ذلیلانه با پای شیطان بیعت و زیر لگدهای او پایمال خواهیم شد و اگر به خدا پناه نبریم، در خدمت شیاطین خواهیم بود چنانچه تاریخ بشری، گواه آن است و نمونه های فراوان دارد و امروز نه به چشم بصیرت که به چشم حس میبینیم کسانی که در منطقه، دل در گرو شیطان دارند -شورای همکاری منطقه- چگونه با پای شیطان بیعت میکنند و یاران ولیّ خدا -حزب الله- را در نشستهای فرمایشی و نمایشی خود، تروریست نامیده و گروههای تکفیری داعش، النصره و...را به فرمان اربابان شیطان خود، یاری میدهند[15].
نظام هستی و نحوۀ ادارۀ آنها بر اساس مباني اسلامی و تمدن توحیدی همچون هرمي است كه بر اساس اصالت و تشكيك وجود، نبیّ و پس از وی، اولیای الهی به عنوان ولیّ در رأس هرم بوده وبالاترين حد وجودي را بعد از حضرت حق دارا هستند، به همين جهت نيز شبيه ترين صفات را به صفات و اسماء حق تعالي در دو قوة نظر و عمل دارند. اين افراد روح عالم بوده و ديگران در خدمت اهداف او كه همان اهداف حق تعالي از خلقت است، میباشند؛ ولی روشن است که فعليت ولايت سياسي آنها وابسته به حسن اختيار افراد بشر در پذيرفتن اين ولايت است. اين ولايت البته منحصر به انسان كامل نبوده و چون از اثرات وجود است، طبيعي است در سيستم سلسله مراتبي، هر كس كه نزديكي بيشتري به او در علم و عمل داشته باشد از جانب او شايسته ولايت سياسي و مديريت معنوي و دنيائي بر امّت است كه ولايت فقيه ناميده مي شود که فقاهتی حاصل از علم و عدالت، توانايي بر مديريت و شجاعت و قوّت قوۀ عمل است كه اين نوع ولايت، تمام برنامه ريزي هاي خود را در جهت رساندن انسان به مقام همسايگي حضرت حق از طریق تحقق كرامت، آزادي، عدالت و امنيت در تمام زواياي زندگي انسان انجام خواهد داد.
ولایت و حاكميت حكيمانه همه جانبه و البته سياسي رسول گرامي اسلام، اوصياء معصوم(عليهم السلام) و نايبان آن حضرت چنین استكه با نگاه ويژة دنيا خواهانۀ آخرت ساز و انسان محورانۀ خداخواه، نه تنها مجمع محاسن دیگر مدل هاي حكومتي و مديريتي است بلكه از معايب آنها نيز مبرا مي باشد و تنها مدل مديريتي است كه انسانها و جوامع را به جايگاه اصليیشان برگردانده و خواست هاي فطري الهي و مشروع مادي ايشان را نيز به صورت حداكثري محقق خواهد نمود. طبيعي است كه نهايت و غايت چنين مديريتي نيز، سمت و سوي خاصّي دارد. افراد زماني كه به واسطة هدايت و ولايت رهبر الهي و حسن اختيار، خود را در دايرة ولايت ولي الله قرار دادند، نشئة حس، تحت تربيت و تسلط نشئة عقلاني قرار گرفته، دفينه هاي عقولشان آشكار مي شود[16] وچون عقول رياست كنند انسان به بزرگترين آزادي كه حريت از بندگي غيرخدا است، نائل خواهد شد و حقيقت ايمان كه صيرورت انسان به عبدي مسلِم، حكيم و عارف است[17] محقق خواهد شد؛ امّا وقتی احساس و تعصب کورکورانه حاکم شود، کرامت انسان فقط در شمشیرها و تفنگها و بمبها معنا میشود -كرامتی بنام عقل که از سنخ وجود و امري است حقيقي و جعلی است الهي[18]به حماقت بدل میشود در حالیکه هيچ شخص و قانون و حكومتي حتي خود انسان حق سلب موهبت عقل را از نوع بشر ندارد؛ زيرا بواسطه عقل ایت که انسان شايستۀ مقام خلافت الهي و اشرفيت بر مخلوقات میشود[19] لذا بايد تمام آنچه براي فعليت اين امر لازم است، فراهم و تمام موانع پيش رو در اين جهت نيز مرتفع گردد. بنابر اين هر آنچه عقل انساني را منفعل ساخته و اسير خود سازد بر خلاف فلسفه و هدف آفرينش بوده و بايد از بين برود[20]؛امّا متاسفانه امروزه، بُرندهترین سلاح، سلاحی است از جنس همان شئ منهدم شونده همچون الماسه برای شیشه و میکرب جاندار برای سلول زنده بدن انسان و به بیانی اسلام علیه اسلام و تمدن داعشی بر علیه تمدن نوین اسلامی (توحیدی) که توسط استکبار اهریمتی جهانی طراحی گردیده و به زیرکی موجوداتی شیطانیتکفیری را بر علیه شاهکار خلقت یعنی انسان و نیز دین منحرف داعشی را بر علیه دین رهایی بخش و فطری اسلام بکار گرفته و به نام دین، سیاسی کاری میکند.
فهم این نکته مهم استکه جهان استکبار به خوبی دریافته که زمان سیطره بر خلق جهان از طریق فناوری و تکنولوژی پایان یافته و بازارش کساد شده است؛ پس باید طرحی نو در انداخت لذا عزم و همت خویش بر تخریب اندیشه و تفکر انسانی و بویژه اسلامی بسیج کرد و دانشگاه فلسفه تحمیق و تحقیر و تحریف بپا نمود و همۀ ابزار از جمله هنر و سینما رابه خدمت گرفت تا تسخیر اندیشه و دل و دیده را به تمام و کمال رسانَد. به انصاف بگوییم آیا امروزه "فلسفه هنر" در واقع جز تحکیم بنیانهای پست مدرن و سکولاریسم و القای آن، وظیفه دیگری را عهده دار است؟ البته سالهاست که فلسفه "گرگ و گوسفند" نیچهای بر اندیشه غربیان حاکمیت میکند و القائات نظريه پردازاني چون آقاي هانتينگتون مبني بر گسل شديد بين فرهنگها و تمدنها و عدم آشتي بين آنها بازار گرمی دارد و نيز جنگ افروزي قدرت طلبان و تداوم جنگ و خونريزي و گرسنگي براي تسليم همه در برابر يك قدرت، يك انديشه، يك ذائقه، تز مقبول است و البته در این فضای فکری، پیدایش تکفیریها با همه اقسام و نو به نوی آن، دور از انتظار نیست؟
سالهاستکه پست مدرنیسم با اصول مسلم خود چون "اومانیسم، سکولاریسم، ردّ حقیقت مطلق، انکار واقعیّت عینی، نسبیّت، شکّاکیّت، پرهیز از ورود به مباحث متافیزیکی، نسبیّت ارزش ها، نفي الگو در امر تربيت اخلاقي" جریان غالبی است بر اندیشهها، و برای تحکیم چنین حاکمیت شیطانی و استقرار و استمرار آن، برپایی قائله "دین علیه دین" بهترین شیوه میتواند باشد!!!
سخن معروف فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی -کارل یاسپرس- شاهد زندهای است بر اینکه مسلمانیِ تکفیریها با عمل غیر انسانیِ آنها تعارض جدی داشته و قابل فهم و توجیه نیست جز اینکه آنها را شیطان پرستان نوینی بیابیم که در برابر تمدن نوین اسلامی قد علم کردهاند. یاسپرس علیرغم همفکری هایی که با هایدگر -فیلسوف هموطن خویش- دارد، با او مخالفت مینماید. یاسپرس در باب رابطه تفکّر و عمل معتقد است که "فکر فلسفی را باید در ارتباط با عمل صاحب فکر فهمید"[21]. از همین روست که از همکاری هایدگر با نازیها یکّه می خورد و مینویسد "سؤال هایی استکه بسیار ناراحتم میکند و همواره بی جواب ماندهاست این استکه " آیا ممکن است فلسفه ای وجود داشته باشد که هنگامی که در قالب یک اثر فلسفی بیان می شود مقرون به حقیقت باشد؛ ولی تأثیری برخلاف حقیقت در متفکّر بگذارد؟ آیا میان اندیشه و عمل ارتباطی وجود ندارد؟ هایدگر اصلاً کیست و چه میکند" [22]؟ لذا یاسپرس با تسلّط نازی ها بر آلمان برخلاف هایدگر با آنها همکاری نمیکند و از کرسی استادی خود عزل میگردد.
نتیجه
از اشتباهات راهبردي گروههای تکفیری، عدم فهم صحيح آموزه هاي ديني و نيزتعيين مصاديق نادرست و روي آوردن به اولياي كفر و طاغوت است که ناكارآمدي دين و تعاليم ديني را نتيجه داده و دین را به محصولی انزجاری برای بشريت تبديل کرده و در نهایت منجر به ضررهای جبران ناپذیري گردیدهاست که از آن جمله، زیر سؤال بردن بزرگترين آموزه قرآنيِ "با هم زيستن، باهم نگريستن، با هم انديشيدن و با هم عمل نمودن هدفمند و فرو ریختن شاكله امّت واحدة اسلامي" است[23].
روشن است سياست و مديريتي در تمدن نوین اسلامی راهبر و كارگشاست كه حقيقتِ شريعت در كالبد مديريت آن، جاري باشد که روح شريعت، نبوت است[24]؛ اما نبوت پايان راه نيست؛ بلکه روح نبوت را ولايت تشکیل میدهد[25].
اما آنگاه که کتاب خدا و عترت[26]از هم جدا میشود، آنگاه که قرآن وحی شده بر سینه رسول الله صلوات الله علیه از قرآن ناطق جدا میگردد و شعار "حسبنا کتاب الله" بر اندیشهها حاکمیت میکند، باید شاهد حرکتهای نامیمون تکفیریها بوده و نظارهگر بزرگترین گناه یعنی جهل باشیم که سکه رایج جهان امروز شدهاست.
متاسفانه آنچه را اکنون در ميان امّت اسلامي شاهديم، تلاشي است وافر از سوي استكبار جهاني وصهيونيستي براي ايجاد خدشه در نگرش سيستمي( تمدن اسلامی) و كمرنگ كردن آن در ميان مسلمانان كه منجر به سايش اعضا و نابساماني در بدنه امّت اسلامي شده است[27].
به بيان ديگر در يك حالت بسيار خوشبينانه كه تكفيريها مسلمان بوده باشند[28]، اين گروه با هدايت و حمايت اولياي كفر، از سيستم امّة واحدة جدا شده و نه فقط كار آمدي لازم را ندارند كه به صورت غده سرطاني در بدنه امّت اسلامي ايفاي نقش ميكنند.
1) سطحی نگری
2) انتخاب وليّ كفر و جلب رضایت اجانب[29]
3) ابزار ساختن دين برای رسیدن به اهداف و نیازهای کاذب
4) اعمل بر اساس هيجان هاي غير منطقي
5) بریدن از ولایت و غلطیدن در دامن شیطان[30]و...
از جمله دلایل انحراف تكفيريهاست که مانع راه و باز دارنده از تمدن نوین اسلامی(توحیدی) و حركت سيستميِ امت اسلامي گردیده است.
[1] . استاد تمام دانشگاه تهران. دانشکده الهیات و معارف اسلامی. گروه فلسفه و کلام. kermani@ut.ac.ir
[2] . وارد کردن حکمت در حکومت، عقلانیت، دیانت و سیاست، حکمت جاویدانی است که سنتگرایان معاصر در دنیا نیز به دنبال تحقق آن در جوامع خود هستند.
[3] . انعام/57
[4] . نساء/ 59
[5] . حشر/7
[6] . ماخلقتُ الجنَّ والانسَ الّا لِيَعبُدون (الذاريات/56)
[7] . "وَ تَمَّتْ كلمه ربّكَ صِدقاً و عدلاً، لا مُبدِّل لِكلماته و هُوالسميعُ العَليم" كلام پروردگار تو از روي راستي و عدالت به حد كمال رسيد. (انعام/115)
[8] . اوصيكم بتقوي الله و نظم امركم، وصيت نامة مولا علي عليه السلام.
[9] . لقمان/8 مریم/96 ...
[10] . حلّي، علامه جمال الدين ابي منصور الحسن بن يوسف، كشف المراد، مكتبه مصطفوي، قم، بي تا، ص238
[11] . رحيم پور ازغدي، جبهة فكري انقلاب
[12] . من عرف نفسه فقد عرف ربّه
[13] . "و من یؤتَ الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا"[13]-[13]
[14] . صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لایعقلون بقره/171
[15] . اداره اطلاعات کانادا در روز پنجشنبه ، حامیانگروههای تکفیری را به قرار زیر اعلام کرد:آمریکا، عربستان، انگلستان، صهیونیست، فرانسه، قطر
[16] . اشاره به حديث « فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِه... وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول : پس برانگيخت ميان آنها رسولانش را و پيامبران خود را پياپى در ميان اقوام مبعوث كرد تا پايبندى به پيمان خدايى فطرت را از مردمان بخواهند... و آنچه در عقل و ضمير انسانها پوشيده مانده است همه را بيرون آورند»؛محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج11، ص60
[17] . صدرالدين محمد بن ابراهيم شيرازي، تفسير القرآن الكريم، تصحيح محمد خواجوي، قم، انتشارات بيدار فر، 1361، ج7، ص158
[18] . ما فرزندان آدم را بسيار گرامى داشتيم اسراء(17) : 70 / فرمايش امام علي(ع) است كه هركس خود را كريم دارد، به گناه آلوده اش نسازد.
[19] . محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامي جامعة مدرسين حوزة علميه، 1417، ج13، ص156
[20] . هركس نفس خويش را بزرگوار و كريم بشمارد، آن را به گناه الوده نمي سازد. امام علي عليه السلام
[21] . یاسپرس، 1374: ص174
[22] . (همان)
[23] . "من اصبح و لم يهتم بامورالمسلمين فليس بمسلم" پيامبر اعظم(صلوات الله عليه)
[24] . همان، ص426
[25] . همان، ص436
[26] . "انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی..." پیامبر اعظم(ص)
[27] . ما -دنياي اسلام- كه بايد نيروي خودمان را صرف كنيم براي مقابله با توطئه رژيم صهيونيستي و اين حركتي كه عليه قدس شريف و مسجدالاقصي انجام دادند- كه همه دنياي اسلام را بايستي به حركت آورد- امروز ناچاريم به گرفتاري هايي كه استكبار در درون دنياي اسلام به وجود آورده، مشغول بشويم. (مقام معظم رهبري)
[28] . جريان تكفير، ظاهر اسلامي دارد امّا عملاً در خدمت جريانهاي استعماري و استكباري و سياسي بزرگي است كه عليه دنياي اسلام دارند كار ميكنند.... (مقام معظم رهبري)
[29] . اهل كتاب يكسان نيستند. امتي كه براي بيان آيات الهي قيام ميكند و فقط بر خدا عبادت و سجده دارد و به خدا و روز جزا ايمان داشته و امر بمعروف....مينمايد، رستگارانند(آل عمران، 110و104و113)
[30] . اينكه اولياي كفر و نفاق، وسايل و تجهيزات و تمهيدات گروههايي چون داعش را با كمكهاي مالي برخي كشورهاي بظاهر مسلمان، فراهم ميكنند، نشان از انحراف جدي و زاويه فاحش با اصل اسلام و كرامّة انساني دارد و از همين روستكه مقام معظم رهبري(دام عزه العالي)، هشدار مي دهند كه عاملان، مقصران و كارگردانان اصلي در اين انسان كشي قرن متمدن در سوريه و عراق و.. ، مستكبران جهاني اند كه با اصل اسلام مخالفند.
ارسال نظر