بررسی مبانی فقهی تکفیر
بررسی مبانی فقهی تکفیر
زهرا هادیان
چکیده
موضوع تکفیر از مسائل مهم عصر ما به شمار میرود تكفير از نگاه همه مذاهب اسلامى، امرى خطير است كه فقها در مورد آن نهايت احتياط را كردهاند. غير از خوارج، همه فرق مسلمين بر اين باورند كه هيچ گناهى انسان را از دايره دین خارج نمىكند و ايمان امرى اعتقادى و قلبى است. لذا فقهاى مذاهب تأكيد كردهاند كه حكم به تكفير فقط در صورتى جايز است كه با ادله قطعى ثابت شود و دليل مخالفى هم وجود نداشته باشد، و شبهه هم نداشته باشد در طول تاريخ، مؤلفههاى جديدى، توسط عدهاى بر تكفير و شرايط آن افزوده شده است، مثلا تقسیم کردن جهان به دارالاسلام و دارالکفر ، خلط میان کفر اکبر و کفر اصغر و گسترش قلمرو کفر و با وجود اجماع علمای مسلمان بر این که تکفیر مذهبی جایز نیست ولی تکفیریها این اجماع را بیاثر ساخته و اعلام کردهاند که عقیده سلف و فقه آنها شاخص و معیاری است که مخالفان خود را تکفیر کنند آنها به موانع تکفیر اهمیت نمیدهند به نظر آنان هر کسی که اندیشه تکفیری بر او عرضه شده و آن را نپذیرفته و به آنها نپیوسته کافر است. روش ما در تحقیق توصیفی و با مراجعه به منابع کتابخانهای است در این راه تلاش میشود از منابع دست اول بهره برده و نظرات علمای مذاهب اسلامی را از آثار و نوشتههای خود آنان نقل نماییم. و در ضمن این بحث ثابت خواهیم کرد که حداقل معیار مسلمانی شهادتین و پذیرش ضروریات دین است و عمل مسلمانان دخالتی در اصل ایمان آنها نخواهد داشت و نیز دستآویزهای وهابیت از قبیل بدعت ، توسل به غیر و.... بهانههایی واهی و بی اساس است.
واژگان کلیدی: کفر- ایمان- تکفیر – بدعت – گروههای تکفیری
مقدمه
از آفت هايى كه همواره جامعه اسلامى را تهديد مىكند تكفير است، پدیده تکفیر به یک خطر برای همه جوامع اسلامی تبدیل شده است؛ که امروزه موجب تحولات عظیم در منطقه خاورمیانه و کشورهای اسلامی گردیده و باعث اختلافات مسلمانان، قتل ، غارت و آوارگی و نابودی زیرساختهای کشورهای اسلامی و ترسیم اسلام به عنوان دین خشونت و خونریزی در دیدگاه غیر مسلمانان گشته در موضوع تکفیر از ابتدای اسلام اختلاف نظرهای بسیار بوده و گروهی مثل خوارج انجام حتی یک گناه کبیره را باعث خروج از دین میدانستند و در مقابل سایر مسلمانان بودند که برای ایمان و کفر ضوابط و شرایطی را قائل بودند در این تحقیق برآنیم که با بررسی نظرات علماء و اندیشمندان و با استناد به کتاب و سنت ضمن شرح مبانی فقهی تکفیر و افشای بیپایگی تفکرات وهابیت تکفیری به دو سؤال زیر پاسخ دهیم
1- معیار اسلام و کفر چیست؟ و به عبارت دیگر حداقل استاندارد مسلمانی کدام است؟
2- دستاویزهای تکفیریها برای اتهام مسلمانان به خروج از اسلام چیست؟
3- فقه سلفی چیست و چرا خشونت تولید میکند؟
و در ضمن پاسخ به این سؤالها ، معنای بدعت ، توحید و شرک در عبادت را روشن خواهیم ساخت.
جریانهای تکفیری مذاهب اجتهادی را رد میکنند و جز ظاهر متن به معنای دیگری از آن قائل نیستند و به همین علت آنها باعث پیدایش بدعت در قضیه صفات الهی شدهاند آنها با تکفیر کردن مسلمانان ومتهم کردنشان به شرک و گمراهی تر و خشک را با هم میسوزانند و با غلو و اغراق در دین باعث آزار مسلمانان و بیرون راندنشان از دین اسلام میشوند. آنها هر فرقه از فرقههای اسلامی (چه شیعه و چه سنی )که با عقایدشان مخالفت کند کافر میشمارند و هجومی در تکفیر کردن مسلمانان به راه انداختهاند که در تاریخ نظیر ندارد بنظر می رسد این جریانات بیشتر از آنکه اینک در مقابل کفر و استکبار جهانی باشند در مقابل خود مسلمانان هستند و جهت تخریب چهره اسلام از آنان استفاده می گردد از همین رو لازم است که بیش از گذشته مورد مطالعه قرار گیرند ودر این پژوهش به بررسی مبانی فقهی ایشان پرداختهایم تا بدانیم ریشههای عقیدتی و فکری تکفیریها از کجا نشأت میگیرد.
- معنای کفر:
«کفر» واژهای عربی است که در لغت به معنای پنهان کردن و پوشاندن است. به شب تاریک کافر میگویند زیرا با تاریکی خود همه چیز را میپوشاند. بنابراین از آن جهت به کافر، کافر میگویند که نعمتهای الهی را پوشانده و مخفی مینماید..یک سؤال در اینجا مطرح میشود آیا در لغت، کفر در مقابل اسلام میآید یا در مقابل ایمان؟ میتوان گفت که در جهت خود علم لغت، نمیتوان نتیجه روشنی را دریافت نمائیم، هرچند بعضی لغتشناسان کفر را به «نقیض الاسلام» معنا کردهاند، اما این از موارد استعمال دینی است؛ یعنی این را از دین گرفتند و ربطی به لغت و لسان عرب ندارد. اگر انسان حقیقتی، مانند: اصل وجود خدا، صفات خدا، نبوت و رسالت، توحید و... را پوشاند، کافر میشود.
. در علم فقه، حد نصاب مسلمان بودن و خروج از مرز كفر، جارى شدن شهادتين بر زبان است و كسى كه شهادتين را نگويد، كافر مىشود.( محمدحسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 18، ص 332) آيات بسيارى به متعلقات كفر اشاره كردهاند.( عليزاده موسوى، جلد 1 ، 1393 ه.ش) در اين ميان، جامعترين آيهاى كه موارد و متعلّقات كفر را بيان مىكند، آيهى شريفهى زير است:
... وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْاخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالا بَعِيداً؛( نساء، آيه 136)
و هركس به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگان و روز واپسين كافر شود، بهراستى گمراه شده، گمراهى دور [از حق] دارد.
در اين آيهى شريفه، متعلقات كفر بهصورت يكجا بيان شده است. البته همانگونه كه در متعلقات ايمان گفته شد، متعلقات كفر نيز بهصورت عام بيان شده است و هر يك در دل خود، به عناوين كوچكترى تقسيم مىشوند. ( عليزاده موسوى، جلد 1 ، 1393 ه.ش)
- اقسام كفر
عالمان و متكلمان، تقسيمهاى مختلف و فراوانى براى كفر كردهاند، به طورىكه برخى آن را تا 35 قسم بر شمردهاند. )سيد مجتبى علوى، ص 30( ولی در اینجا ذکر این نکته ضروری است که مسئله كفر و حتى ايمان كه ضد آن است، دو محور دارد: يكى در باب تعيين مصداقها و مراتب كفر و ايمان است (كه محل ورود متكلمان مىباشد) و ديگرى درباب تعيين احكامى است كه بر هريك از مراحل آنها مترتب مىشود (كه محل ورود فقهاست)، بىشك، خلط ميان اين دو مبحث و عدم تفكيك آنها باعث شده است كه امروزه برخى به خود جرأت دهند و در مورد اين مباحث نظر و فتوا دهند، درحالىكه لياقت ورود به هيچ يك از اين مباحث را ندارند. )همان طور كه رهبران گروههاى تكفيرى( مثل گروهك داعش)، امروزه خود مصداقهاى كفر را به اسم اسلام تعيين مىكنند و فتوا مىدهند و به اين بهانه باعث جنايتهاى فراوانى مىشوند.( برخى از علماى وهابى، كفر را براساس مصداقها و مراتبش به «كفر اصغر» و «اكبر» تقسيم كردهاند. از اين رو كفر قولى و عملى را كه بسيارى از مسلمانان مرتكب مىشوند و به آن اعتقادى ندارند، از تحت حكم كفر خارج كردهاند، )البانى، ناصرالدينج 4، ص 455.( و برخى ديگر براساس احكام كفر، آن را به كفرى كه باعث خروج از اسلام مىشود و كفرى كه سبب خروج از اسلام نمىشود، تقسيم كردهاند. )علماء النجد، ج 1 ص 70 و 71 و صالح الفوزان، ص 84(. سلفيان جهادى نيز قائلند كه كفر به دو قسم كفر اكبر و اصغر تقسيم مىشود، با اين تفاوت كه آنها تأكيدشان به حكومت و احكام خداوند است؛ به اين بيان كه اگر كسى به وجوب تبعيت از احكام خداوند معتقد باشد ولى به علت عصيان از آنها تبعيت نمىكند، اين كفر اصغر است، اما اگر كسى به تبعيت از احكام خداوند معتقد نباشد، درحالىكه يقين دارد احكامى از طرف خداوند نازل شده، اين كفر اكبر است.)ايمن الظواهرى، ص 37 و وصفى عاشور أبو زيد، ص 70.( از اين رو عمل نكردن به شريعت اسلام به گونهاى كه نشانه دوست داشتن كفار باشد، كفر اكبر است.) اسامه بن لادن، ج 1، ص 197)
معنای ایمان:
«ايمان»، مصدر باب افعال است: «آمن، يؤمن، ايمانا».( ازهرى، تهذيب اللغة، ج 15، ص 513) «آمَن» در اصل «أأمن» بوده كه همزهىدوم، بهدليل تخفيف حذفشدهاست. (جوهرى، الصحاح، ج 5، ص 2071) ابنمنظور اين لغت را درچند معنى بهكار برده است: امانت «متضادخيانت»؛ ايمان «متضادكفر»؛ تصديق «متضادتكذيب» .( ابنمنظور،ج 1،ص 140) همچنين يكى از نامهاى الهى «مؤمن» است كه بهگفتهى ابناثير، مؤمن اگرازريشهى «ايمان» بهمعنى تصديق باشد، يعنى كسى كه بندگانش وعدههاى او را تصديق میکنند (عليزاده موسوى، 1393 ه.ش. جلد 1)
واژهى ايمان، يكى از واژههايى است كه دربارهى معنى اصطلاحى آن، ديدگاههاى مختلفى ارائه شده است. چنانكه گفته شد، معناى لغوى ايمان تصديق است؛ اما در معنى اصطلاحى ايمان، اين پرسش مطرح مىشود كه تصديق به چه معنى و داراى چه اجزايى است. در معنى اصطلاحى ايمان، سه جزء متصور است:
1. تصديق به زبان (اقرار)
2. تصديق به قلب
3. تصديق به اعمال
بهعبارتديگر، معنى اصطلاحى ايمان، ممكن است يكى از اين سه اصل و يا تركيبى از آنها باشد. همين وجوه، زمينه را براى توليد ديدگاههاى مختلف پيرامون معنى اصطلاحى ايمان فراهم آورده است.
اگر بهمنظور ترسيم انديشهى اسلامى در مورد معنى اصطلاحى ايمان، بُردارى رسم كنيم، در دو طرف منتهىاليه اين بردار دو عقيدهى انحرافى خوارج و مرجئه قرار دارند و ديگر مذاهب اسلامى در ميانهى آن قرار مىگيرند(در دو سوى اين بردار، برداشتهاى التقاطى از ايمان، و در ميانهى آن، تعريف مذاهب اسلامى از ايمان بيان شده است) از حضرت رضا (ع) در باب تعریف ایمان نقل شده است:
ایمان، تصدیق قلبی و اقرار زبانی و عمل به ارکان و اعضا است.(صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص 226)
- معنای تکفیر
تكفير در لغت: مصدر فعل «كفّر» است. (ك ف ر) اصل صحيحى است كه دلالت بر يك معنا مىكند و آن، پوشاندن است؛ بر همين اساس در عربى به «كشاورز»، «كافر» گفته مىشود؛ زيرا او دانه را با خاك مىپوشاند.
تكفير در اصطلاح: تكفير، عبارت از متّهم كردن ديگران به كفر يا نسبت دادن كفر به يكى از اهل قبله مىباشد. كُفر، اسم مصدرى است كه مقصود از آن يكى از اين دو معناست:
1. معتقد شدن به كفر يكى از مسلمانان؛ خواه اين اعتقاد از روى دليل باشد يا از روى حدس و گمان.
2. نسبت دادن كفر به يك مسلمان؛ بر اين اساس گفته مىشود: كَفَّرَه.
بنابراين، تكفير عبارت از حكم كردن با گفتار و اعتقاد به خروج شخص معينى از قلمرو ايمان به اسلام است. گفته شده است كه تكفير در اصطلاح، حكم به خروج مسلمان از دين اسلام؛ خواه با حكم به ارتداد او و يا به دليل ارتكاب يكى از نواقض ايمان مىباشد؛ فرقى هم نمىكند كه اين حكم، به حقّ باشد يا به باطل. اعمالى كه فرد مسلمان را از ملّت اسلامى خارج مىكنند عبارتند از: تكذيب كتابهاى آسمانى، تكذيب پيامبران و رسولان، انكار ضروريات و احكام ثابت اسلام، مخالفت با اسلام و روىگرداندن از حقّ و نفاق؛ و اعتقادى كه فرد را از امّت اسلامى بيرون مىبرد: معتقد شدن به شبههاى به دليل تاويل و غير آن است . (كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، جلد 4/265)
سابقه تاریخی
تکفیر منحصر به اسلام نیست، در میان پیروان ادیان گذشته نیز وجود داشته است. به عنوان مثال در مسیحیت، جریان تکفیر روند گسترده و خطرناکی را طی کرده است. دادگاه های تفتیش عقاید که در قرون وسطی از سوی کلیسا تشکیل می شد، برای اثبات ایمان و یا کفر افراد بود و به نظر می رسد که تشکیل آن برای تفتیش از عقاید مسلمانانی بود که در اسپانیا، یا اندلس سابق باقی مانده بودند و نیز کسانی که نظر نو و جدیدی در مسائل علمی ارائه می دادند. اینان از سوی کلیسا تکفیر و کشته می شدند، مگر این که از نظر خود برگشته و توبه می کردند. (دائرة المعارف مصاحب، ج 1 / 650) اما در طول تاریخ اسلام، تکفیر افراد، بیش تر از سوی حکومتهای فاسد، کلید خورده است. اینها مخالفان خویش را متهم به کفر می کردند. تا این که جریان روند فرقه ای پیدا کرد و هر گروه و فرقه ای، مخالفان خود را به کفر متهم کرده و جان و مال و ناموس آنان را حلال شمردند.( درّ المنثور سیوطی، ج 7 / 577) اینک به سیر تکفیر در زمانهای مختلف میپردازیم:
- در عهد رسول الله
پیشینه جریان تکفیر در اسلام به اندازه تاریخ اسلام عمر دارد و سابقه آن به صدر اسلام باز
می گردد. اولین مورد در زمان رسول خدا بود که ولیدبن عقبه، بنی المصطلق را به کفر و ارتداد متهم کرد و آیه شریفه "ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا" در تکذیب وی نازل شد. تعبیر به کفر، در برخی روایات تفسیر آیه آمده است.(همان) خالد بن ولید نیز مردم قبیله بنی جذیمه را متهم به بازگشت از اسلام نمود.( انساب الاشراف، زندگانی امیرالمؤمنین/105، مستدرک الوسائل، ج 18 / 366 ) و دیگر مربوط به حاطب بن ابی بلتعه می شود. همو که نامه ای را به زنی داده بود که برای کافران قریش ببرد و آنان را از نقشه رسول خدا آگاه سازد که خداوند رسول خویش را از آن آگاه کرد. حاطب، وقتی که دستگیر شد، عمر بن خطاب، او را تکفیر کرد و خواست گردن وی را بزند که پیامبر(ص) عمر را از این کار بازداشت و حاطب را به خاطر حضورش در جنگ بدر، بخشید. (درّ المنثور، سیوطی ج 8 / 126، ذیل آیه اول سوره ممتحنه،)
بعد از رحلت پیامبر اکرم«ص» -در جریان رِدّه- عده ای تکفیر شده و با آنها نبرد صورت گرفت. سه دسته از مردمان آنجا متهم به کفر شدند: یک عده مدعی نبوت، یک عده که زکات را به خلیفه بعد از پیامبر«ص» ندادند و دسته سوم که زکات می دادند ولی خلافت و حکومت رسمی را قبول نداشتند. (نقد و بررسی مبانی جهادگرایی تکفیریها- پایگاه تخصصی وهابیت ، ص2)
- در عهد امام علی(ع)
این ضربه بر علی بن ابیطالب (ع) هم وارد شد که پس از واقعهی حکمیت در صفین از سوی خوارج تکفیر گردید که چرا به رأی حَکَمها گردن نهاده و بدین سبب اسلام برای قرنهای متمادی دچار آسیبپذیری شدیدی شد که عوارض نامیمون آن جبرانناپذیر بود و هنوز هم در شکل و صورتهای دیگری، در امت اسلامی ظاهر میشود. (پژوهنده، ص1386،124) در تاريخ اسلام، فتنهى تكفير بههمراه اباحهى خون و مال و ناموس، با خوارج آغاز مىشود. ولی بر خلاف آنها بنا بر فرموده امام باقر (ع): علی بن ابیطالب (ع) هیچگاه خوارج را به کفر و شرک و نفاق متهم نکرد و سبب قتل آنها نیز، خروجشان بر حاکمیت اسلامی بود و نه کفرشان؛ چراکه فرمود: «هم اخواننا بغوا علینا؛ آنان برادران ما هستند که بر ما شوریدهاند». (حر عاملی، وسائل الشیعه،1409 ق، 11/62) همچنین از حضرت صادق (ع) نقلشده است که فرمود: «اذا قال المؤمن لاخیه: اف انقطع ما بینهما فاذا قال له انت کافر کفر احدهما و اذا اتهمه انماث... هنگامیکه مؤمن به برادرش بگوید: اف، از هم بریده میگردند و اگر بگوید که تو کافری، یکی از آنان کافر میگردد و چنانچه به او تهمتزده باشد، اسلام در قلبش آب میشود، همانند نمک در آب». (کلینی،1429 ق، 3/440) تکفیر در دوره بنی عباس بعد از بحثهای کلامی در مورد مخلوق بودن قرآن اتفاق افتاد. در این رویداد کسانی که در مخلوق بودن قرآن تردید داشتند، تکفیر شدند. (نقد و بررسی مبانی جهادگرایی تکفیریها- پایگاه تخصصی وهابیت ، ص2) همچنین در سال 407 هجری در تمام شهرهای آفریقا، شیعیان را به اتهام سبّ ابوبکر و عمر کشتند و آنها را به آتش کشیدند و اموال آنها را غارت کردند: "و فی هذه السنة قتلت الشیعه فی جمیع بلاد إفریقیا و جعل سبب ذلک اتهامهم بسبّ الشیخین." (ابن اثیر، ج 9 / 110) بربهارى در قرن چهارم، بر اساس اين مبنا، خون و مال مسلمانان را مباح مىشمارد و به كشتار و غارت اموال مسلمانان مىپردازد. در قرن حاضر نيز وهابيت و گروههاى افراطى سلفى كه تحت حمايت وهابيت افراطىاند، چنين رويكردى را درپيش گرفته و بر اين اساس، تيغ وحشتناك تكفير را در حوزهى نظر و عمل بر پيكر فرتوت مسلمانان فرود مىآورند.( براى آشنايى با جنايات وهابيت در جهان اسلام، (ر. ك: عليزاده موسوى، سلفىگرى و وهابيت، ج 1، فصل 17 ). در این جا باید گفت پديده تكفير سه مرحله را طى كرده و اكنون در مرحله چهارم قرار دارد.
1- مرحله خوارج
2- مرحله بروز مذاهب فقهيه و جنگ كلامى و عقيدتى
3- مرحله ابن تيميه و ابن عبدالوهاب که به فرقه وهابیت منجر شد
4- و در حال حاضر هم گروههاى زيادى وجود دارد كه مىتوان به عنوان گروههاى تكفيرى مورد بحث قرار داد.
- معیارهای مسلمانی:
از دیدگاه قرآن کسی که شعایر اسلام را اظهار نماید و بگوید: من مسلمانم، مسلمان است، و کسی اجازه تعرّض به او را ندارد. قرآن، اظهار اسلام را نشانه مسلمان بودن می داند و می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً» (سوره نساء آیه 94) این آیه تصریح دارد که اگر کسی به شما سلام میکند، یعنی همین نشانۀ ظاهریِ کوچک را داشت، دیگر حق ندارید به او بگویید تو مؤمن نیستی، زیرا «سلام» یکی از نشانههای اسلام است و پیش از اسلام در میان مردم نبود.
انس بن مالک از اصحاب رسول الله(ص) فرمود:
هرکس شهادت دهد که خدای جز الله نیست و به سوی قبله ما نماز گزارد و مثل ما نماز کند و از گوشت ذبح شده بدست ما بخورد، او مسلمان است و برای او است آنچه برای دیگر مسلمانان است و علیه او است هرآنچه به ضرر دیگر مسلمانان است.
«منشهد انلا الهالا اللهو استقبلقبلتنا و صلّيصلاتنا و اكلذبيحتنا فذل مسلم، لهما للمسلمو عليهما عليالمسلم» (نسائي، پيشين، /75 ) پس بنابراین اصل درباره مسلمانان بر اسلام بودن آنها است و احترام خون، جان و مال اهل قبله لازم است. یک غیر مسلمان با گفتن شهادتین در زمره مسلمانان قرار میگیرد و خون و مال وی محترم شمرده میشود، خروج از جمع مسلمانان نیاز به دلیل محکم و استنادهای متیقن دارد و تا برابر ضوابط شرعی این اتهام ثابت نشده باشد، نمی توان کسی را تکفیر کرد.
پیامبر(ص) فرمود: "فرمان داده شدم که با مردم بجنگم تا لا اله الاّ اللّه محمد رسول الله بگویند. پس هرگاه آن را گفتند از جهت خونها و اموال شان محفوظ هستند، مگر به حق. " بنابراین اصل ورود به اسلام شهادتین است و انکار آن باعث کفر می گردد. این معیاری است دقیق و در همه منابع اسلامی جزو ملاکهای تکفیر و کفر ذکر شده است. پس به طور اجمال براى اينكه شخصى مسلمان به حساب آيد شرايطى ذكر شده كه اين شرايط را مىتوان به دو دسته تقسيم كرد: 1. گفتار: كسى كه شهادتين (أشهد أن لا اله الا اللّه و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه) را بگويد 2. كردار: به جا آوردن اعمالى مانند نمازهاى يوميه، روزه ماه رمضان و حج كه ويژه مسلمانان است. ( مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام ؛ ج6 ؛ ص260) و در برخى از روايات معیار مسلمانی با اين بيان است كه بنيان اسلام بر پنج چيز مىباشد: 1. شهادتين 2. اقامه نماز 3. پرداخت زكات 4. حج 5. روزه رمضان (همان، ص 259)
- معیار اسلام و کفر در سنت
تکفیر در روایات شیعه و اهل سنت، مسأله ای بسیار خطرناک معرّفی شده است. بخاری روایت می کند که فردی هنگام فرستادن حضرت علی و خالد به سوی یمن به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، گفت: ای رسول خدا از خدا بترس! حضرت فرمود: «ویلک ألست أحق اهل الارض أن یتقی اللَّه».
فقال خالد: یا رسول اللَّه الا أضرب عنقه؟ قال: لا، لعله أن یکون یصلی» (صحیح بخاری، ج 5، ص 111؛ المغازی، باب 58، ح 4094)
و ای بر تو آیا من در تقوای الهی سزاوارترین فرد در بین مردم نیستم، خالد گفت: ای رسول خدا اجازه می دهید گردن او را بزنم؟ حضرت فرمود: خیر شاید از کسانی باشد که نماز می خواند.
این روایت به عظمت نماز و پرهیز از کفر و قتل نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله دلالت می کند. بنابراین وقتی احتمال نمازخواندن شخصی که به پیامبر اعتراض کرده، از کشتن او جلوگیری می کند، درباره کسانی که نماز می خوانند، زکات می پردازند، روزه رمضان و حج بیت اللَّه الحرام را انجام می دهند، چه حکم می کند؟! همچنین بخاری از سهل روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز جنگ خیبر فرمود: «لاعطین هذه الرایه رجلاً یحب اللَّه و رسوله و یحبه الله و رسوله یفتح اللَّه علی یدیه (صحیح بخاری، ج 4، کتاب جهاد، ص 20) این پرچم را به مردی می سپارم که خدا و رسول او را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند و خداوند به دست او در خیبر را باز می کند.
عمر بن خطاب گفت: من، امارت آن روز را دوست داشتم، از این رو امیدوار بودم که رسول خدا صلی الله علیه و آله من را بخواند، اما آن حضرت، علی بن ابی طالب را فرا خواند و پرچم را به او داد و فرمود: «برو و به چیزی توجه نکن تا خداوند در را به روی تو باز کند حضرت علی علیه السلام مقداری حرکت کرد سپس توقف نمود و صدا زد: «ای رسول خدا بر چه چیزی با مردم بجنگم؟ فرمود: «تا وقتی که شهادت به لا اله الا اللَّه و محمد رسول اللَّه بدهند، هر گاه آن را انجام دادند خون و مال آنان از سوی تو محفوظ است جز آن که خلاف حق را مرتکب شوند و حساب آنان بر خدای بزرگ می باشد. (صحیح مسلم، ج 7، ص 121 )
و نیز صحیح بخاری روایت کرده که رسول خدا فرمود: «من شهد أن لا اله الا اللَّه وحده لاشریک له، و ان محمداً عبده و رسوله، و انّ عیسی عبداللَّه و رسوله و کلمته ألقاها الی مریم و روح منه، و الجنه حق، و النار حق أدخله اللَّه الجنه علی ما کان من العمل (صحیح بخاری، ج 4، ص 139)
کسی که گواهی دهد بر وحدانیت خدا و این که او شریکی ندارد، و محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و رسول او و عیسی بنده خدا و رسول او است و عیسی از جانب خدا به مریم عطا شده و او روحی از جانب خدا است، و بهشت حق است و آتش حق است، این فرد وارد بهشت می شود، اعمال او هر گونه باشد!
ملاکهایی هم برای تکفیر وجود دارد از جمله الف. انکار خدا و توحید ب. انکار رسالت نبی گرامی اسلام به عقیده شیعیان و انکار رسالت پیامبران به عقیده اهل سنت ج. انکار ضروری دین در اينجا وقتى كه بحث ضرورت مطرح است مراد از آن لزوم «فى العمل» نيست، بلكه ضرورت «فى الثبوت» مراد است؛ يعنى آن خبرى كه ثبوت آن به طريق تواتر از رسول الله ثابت است كه در نقل آن شهرت يافته است، این قسم را قطعى ثبوت و ضرورت بديهى گفته مىشود و چنين خبرى ضروريات دين گفته مىشود آنجا كه خبر از كارهاى حرام است يا فرض است يا مستحب، خواه مباح؛ مثلًا حرمت شراب نقلش از آن حضرت متواتر است و حرمت شراب ازضروريات دين است يا مثلًا مسواك زدن از آن حضرت منقول است و نقل آن به درجه ضرورت رسيده است كه گفته مىشود مستحب بودن مسواك ضرورت دين است. با چهار ركعت فرض ظهر به طريق تواتر و توارث از آن حضرت منقول است و عوام نيز بدون از استدلال بر اين يقين رسيدهاند كه چهار ركعت فرض تعليم رسولالله است و حرف دين است و اين هم از ضروريات دين است. غرض از بيان به اصطلاح متكلمين ضروريات دين آن خبر و حرفها را گويند كه از آن حضرت به طور قطعى و بديهى ثابتاند.(روحانی لاشاری- بی تا- جلد 3 ص 152)
- پیآمدهای تکفیر
كسي كه اندك بهره اي از دانش وتقوا وديانت داشته باشد ، در امر تكفير شتاب بخرج نمي دهد ؛ زيرا عواقب اين كار بسيار خطرناك است و پيامدهاي ناگواری به همراه خواهد داشت. تكفير، چنان موضوعِ حساس وخطرناكی است كه دل هر مؤمن بيدار و باوجداني از آن به لرزه در مي آيد ؛ زيرا با كوبيدن چماق تكفير ، بر سر ديگران ، ناگزير ، پيامدهاي ناگوار وثمرات تلخ آن را بايد تحمل نمود .
اهل سنت و جماعت اتفاق نظر دارند كه هيچ مسلماني با ارتكاب گناه كبيره از اسلام خارج نمي شود بنابر اين هيچ فردي از مسلمانان را نمي توان تكفير نمود مگر كسي را كه همگان بر تكفيرش اجماع نموده اند و يا با اقامهی دليل قطعی از كتاب وسنت. )المفتم-3/ 111)، و)عنه فتح الباري -12/314) ابن تیمیه در فتاوی الصغری می گوید : كفر ، امر بسيار عظيمي است، هيچ مؤمني را تكفير نمي كنم تا زماني كه روايتي مبني بر عدم تكفيرش در دسترس باشد. در کتاب خلاصه وديگر كتابها آمده است: «هرگاه در مسأله اي وجوهي باشد مبني برتكفير فردي و وجوهي باشد كه مانع تكفير است ؛ مفتي بايد وجهي را انتخاب نمايد كه مانع تكفير است زيرا اصل ، در اهل ايمان حسن ظن است ونسبت به مسلمان بايد گمان خير داشت، مگر زماني كه فرد ، تصريح به امري نمايد كه تكفيرش را موجب شودو تأويل در حقِ او ديگر، سودمند واقع نگردد» ( در واقع راهي براي تأويل گفته هايش نباشد) در فتاوي التتارخانية آمده كه حكم تكفير نباید با احتمال صادر شود ، بايد تلاش نمود براي هيچ مسلماني فتواي كفر صادر ننمود تا زماني كه مي توان سخنش را بر مفهوم صحيحي حمل نمود. اگر در تكفير فردي اختلاف نظر وجود داشت بايد در صدور فتواي كفر توقف نمود ولو به استناد روايتي ضعيف؛ بنابراين اكثر الفاظ تكفير كه در کتابهای مذكور هستند نمي توان با آنها حكم تكفير را صادر نمود، (تحفة المحتاج- 4/84) آنچه ذكر شد نمونه اي از اقوال علماي احناف بود؛ فقهاي مذاهب ديگر در مسايل تكفير، داراي احتياط بيشتري هستند.
تکفیریهاخودرا محوراصلی تفکرسلفی قلمدادکرده، برسلفی بودن اصراردارند، آنان سعی دارندسایرجریانات سلفی رابامحورخویش مدیریت نمایند. درمواجهه باگروههای تکفیری، این حرکت انحرافی رابایددرتضادبااصول وباورسلف دانست وبرعدم مصادره این عنوان ازسوي آنان، تاکیدکرد؛راهکاري که درسخن مقام معظم رهبری چنین بیان میشود:«سلفی گري اگر به معناي اصولگرایی در کتاب و سنت و وفاداري به ارزش های اصیل و مبارزه با خرافات و انحرافات و احیاء شریعت و نفی غربزدگی باشد، همگی سلفی باشید و اگر به معناي تعصب و تحجر و خشونت میان ادیان و مذاهب اسلامی ترجمه شود، با نوگرایی، سماحت و عقلانیت- که ارکان تفکر و تمدن اسلامی اند - سازگار نخواهد بود و خود باعث ترویج سکولاریزم و بی دینی خواهد شد. (خطبه های نماز جمعه، مورخ 14/11/90.)
تكفير مسلمان وخروج آن از دايره ی اسلام پيامدهاي ناگواری در پي خواهد داشت به عنوان نمونه به چند مورد ذکر میشود:
1- تكفير سبب تفرقه و اختلاف در جوامع و پر كردن قلبها از كينه و دشمنى و نيز بدگمانى به مسلمانان و پيگيرى لغزشها و اشتباهات آنان مىشود.
2. تكفير سبب از بين رفتن كليات و ضروريات و مقاصد پنجگانهاى مىشود كه شريعت بر حفظ آنها توافق كرده است؛ تكفير سبب خونريزى و مباحدانستن آن شده و اين امر را بر اساس پندار باطل خود، مايه نزديكى به خداوند، حلال شمردن اموال، و ريختن آبروى مردم تلقى مىكنند كه نتيجه آن از بين رفتن بنيادها، ناامنى، و ايجاد ترس و هراس در ميان مؤمنان است.
3. تكفير و فاسق دانستن، خود امرى بسيار مهم است كه هر كس وظيفه خويش را در آن نداند، گمراه شده و ديگران را به گمراهى مىكشاند؛
4. تكفير سبب تحريف امور دين و تفسير نادرست متون بر اساس سلايق شخصى مىشود؛
5. تكفير از نشر و گسترش اسلام جلوگيرى مىكند؛
6. تكفير سبب اختلاف ميان حكام و مردم مىگردد؛ بدين گونه كه مردم به حكام نسبت كفر مىدهند و هر كس درخواست آنها را اجابت نكند، به وى نسبت كفر مىدهند، زيرا كه اينان بر اين باورند كه حكام بر اساس شرع الهى عمل نكرده و چون مردم از اين امر راضى و خشنود هستند، در نتيجه مانند حكام كافر مىباشند. (مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، جلد4/117)
- مبانی فقهی تکفیر
در مورد این که فقه سلفیه یا تکفیری چگونه فقهی است، باید گفت در میان اهل سنت ما شاهد سه دستگاه فقهی هستیم. 1- فقه سنتی اهل سنت که بزرگترین دستگاه فقهی است، با مکاتب چهارگانه اش. از جمله مهم ترین ویژگی های فقه سنتی اهل سنت این است که سعی می کند برای پیدا کردن احکام زندگی به نص برگردد، اما هر کجا نص روشن نبود سعی می کند که توضیح یا تفسیر خودش را از احادیث یا از چهل سال صدر اسلام یا تاریخ صدر اسلام بگیرد. وقتی گفته می شود خلفای راشدین، یعنی حاکمان هدایت شده یا راه یافته. رشد در ادبیات سنی و در این جا به معنای راه یافته است. اگر هم در اینجا ها نتوانند راه به جایی ببرند به مکانیزم قیاس تکیه می کردند. بنابراین دو نوع حکم در فقهشان داشتند، احکامی که مستقیما دلیل روشن داشتند را احکام با احاطه می گفتند و احکامی که دلیل خیلی روشن نداشتند احکام بدون احاطه می گفتند؛ یعنی در اینجاها تردید پیدا می کردند و خیلی به عمل اصرار نمی کردند، به همین دلیل هم هست که در درون فقه سنتی نوعى محافظه کاری وجود دارد.2- دستگاه فقهی که به فقه مقاصد معروف است. فقه مقاصد، فقه روشنگری و روشنفکری است. سابقه فقه مقاصد به قرن پنجم و افراد مهمی دراین دوره بر می گردد. مکانیزم استنباط فقه مقاصد اساسا این گونه است که سعی نمی کند هر مسئله ی رخ داده را به دلیل شرعی مستقیم بازگرداند، بلکه یک دایره واسطی به نام مقاصد درست می کند. فرض آن بر این است که قطع نظر از این احکام، ما ببینیم که شریعت برای چه آمده و چه مقصدی را دنبال می کند. آن وقت احکامی که به آن مقاصد نزدیک بود تجویز می کرد و هر عملی از آن مقاصد دور بود، نهی می شدند. مقاصدشان هم تقریبا پنج تا بیشتر نبود. می گفتند شریعت برای پنج چیز است: حفظ جان، مال، دین، عقل و عرض (آبروی جامعه و مسلمان ها) آنها معتقد بودند که همه احکام باید با این ها جور دربیاید، هرکجا که جان آدمی تهدید می شود نمی توان حکم اسلامی داد، هرکجا که مال آدمی تهدید می شود نمی توان حکم اسلامی داد. بنابراین دستگاه فقه مقاصد دو ابزار داشت که براساسش عمل می کرد یکی عبارت بود از مجتهدین که این احکام را استنباط می کردند و دوم دولت بود که باید برای اجرای این احکام، واسطه می شد. 3- در مقابل این دو فقه، فقهی شکل گرفته به عنوان فقه سلفی که اخیرا جدی تر شده است فقه سلفیه یا بنیادگرا پنج اصل نظری دارد که بسیار مهم است.
اولین اصل : این که دنیا را به طور اتوماتیک به توحید و شرک یعنی مومن و غیر مومن تقسیم می کنند در واقع دسته بندی قبلی دارالایمان و دارالکفر یا دارالاسلام و دارالکفر را همچنان حفظ می کنند و اساس این رابطه مبتنی بر جهاد ابتدائی و نه جهاد دفاعی است. در حقیقت در ادبیات اسلامی وقتی از جهاد بحث می شد از دو نوع جهاد صحبت می کردند ابتدائی و دفاعی. این ها بیشتر بر جهاد ابتدائی تاکید می کردند و آن را (Offensive Jihad) ترجمه می کنند درمقابل (Defensive jihad). یکی از اساسی ترین بحث هایشان همین است. سلفی های جدید یا همان تکفریها دو اصل را با هم دنبال می کنند: یکی دعوت است، دیگری جهاد است؛ تحت عنوان جهاد دعوت و جهاد سلاح یا اسلحه. این دو را کنار هم قرار می دهند، (متن کامل سخنرانی دکتر داوود فیرحی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در چهارمین نشست از سلسله جلسات سیاست خارجی سایت دیپلماسی ایرانی تاریخ انتشار:يکشنبه 10 بهمن 1389 کانال دیپلماسی ایرانی)
دومین اصل: اصل فقه تکفیریهای معاصرکه خیلی مهم است این است که این ها معتقدند که باید نقل را بر عقل مقدم دانست. تقدم نقل بر عقل را اکثر دستگاه های فقهی قبول دارند، اما آنجا این بحث مطرح بود که بخشی از نص اجمال دارد بنابراین باید این ها را با مکانیزم های عقلی شفاف کرد. در حالی که سلفی ها این طور نیستند. بنابراین اصل مهمی که دارند و شاید هم بتوان گفت کلیدی ترین اصل است این که نقل بر عقل مقدم است و نص همه اش شفاف است و نیاز به توضیح ندارد. آنها می گویند توضیح کار ترسوها و محافظه کاران است. درواقع تکفیریهای معاصر، تفسیر [1]و توجیه[2] را یکی تصور می کنند و می گویند هر تفسیری نوعی توجیه است و این کار شهامت جهان اسلام را می گیرد.
سومین اصل: «رد تاویل» است. آنها معتقد هستند اگر باب تأویل یا تفسیر را بازکنیم اساس دین از بین می رود. آنها جمله ای دارند به این شکل که «لو فتحنا باب التأويل لانهدم الدين» اگر باب تفسیر را باز کنیم این تفسیر تا انتها همین طور حرکت می کند و نمی شود کاری هم پیش برد.
چهارمین اصل : «فراوانی استناد به آیه» است یعنی آنها معتقدند هر حکمی را باید به آیه ای ارجاع داد. بنابراین در تمام عملیات های تروریستی خود قرآن پخش می کنند. به نحوی که می توان گفت که این عمل جزئی از آئین هایشان شده است.
پنجمین اصل : اصل «اتباع در مقابل ابتداع» است، اتباع یک واژه عربی است به معنی تبعیت کردن. سلفیان معتقدند که از نص باید تبعیت کرد و هرنوع چیز جدیدی اضافه شود نوعی بدعت است. آنها می گویند نص وجود دارد، احتیاج به توضیح هم ندارد. مشکل مسلمانان عمل است که عمل ندارند و به جای این که عمل کنند وقتشان را صرف این مکانیزم های تفسیری می کنند و توجیه می کنند. آنها کار خود را اتباع یعنی تبعیت از نص آیه می دانند. می گویند آیه وجود دارد، شما آیه را بردارید و بهش عمل کنید، دیگر احتیاج به توضیح خاصی ندارد. معقتدند آیه را هم هرکس یک مقدار ادبیات عربی بخواند می فهمد احتیاج به مجتهد، واسطه، مفسر و این جور چیزها هم نیست.
- شیوه تکفیریها در استنباط عقاید
آنها معتقدند که «باید از صحابه و تابعان پیروى کرد؛ زیرا فهم آنان، مقیاس حق و باطل است» و در این مورد، به حدیث نقل شده از رسول خدا(ص) استدلال مىکنند که فرمود: «خیرُ القرون قرنى، ثمّ الذین یلونهم ثم الذین یلونهم...: بهترین مردم، مردم زمان من هستند. سپس مردمى که پس از آنان مىآیند. سپس مردمى که بعد از آن گروه مىآیند.»( صحیح بخاری، حدیث شماره 2652، 3651 و 6429) آنگاه دوران هر کدام از سه گروه یاد شده را صد سال تخمین مىزنند که مجموعاً سیصد سال مىشود. ابنتیمیه و پیروانش با این حدیث، سه قرن نخست اسلامى را «که هر قرنى از نظر آنان صد سال است»، ملاک حق و باطل شمرده و آنچه را که در این زمان انجام گرفته، یا به طور عملی آن را تأیید کردهاند یا به صورت کامل مىپذیرند، چون پیامبر اكرم(ص) در این حدیث، این سه قرن را قرون ممتاز شمرده است. امتیاز این قرنها به خاطر کسانى است که در آن سیصد سال زندگى مىکردند و خیر بودن آنان، موجب این است که گفتار و سکوت آنان را حجت بدانیم. البته این نظریه، با سئوالات و ابهامات زیادى همراه است.
- عدم پذیرش هر یک از اجزاء معیارهای حداقلی مسلمانی
در فقه شیعه مواردی مانند: انکار خدا، توحید، نبیّ اکرم و... از مصادیق کفر است، اما ابنتیمیه در مجموع الفتاوی (ج۴، ص۳۸۳) تمام فلاسفه را محکوم به کفر کرده است: «إن هؤلاء الفلاسفه کفارٌ یجب قتلهم باتفاق اهل الایمان.» سپس میگوید: کسانی که منکر معاد جسمانیاند و قائل به عقول عشره و تعدد قدما هستند، کافرند. ولی در فقه شیعه، اگر انکار معاد جسمانی مستلزم انکار رسالت شود، بدون تردید موجب کفر است، اما بعضی میگویند: این انکار، مستلزم انکار رسالت نیست. ابنتیمیه میگوید: اگر کسی اعتقادی پیدا کرد و این اعتقاد، لازمی داشت که مستلزم کفر باشد و او به آن توجه نداشته باشد، کافر نیست. (مجموع الفتاوی ،ج۵، ص۳۰۶) حال باید از ابنتیمیه پرسید: پس چرا فلاسفه را محکوم به کفر کردی؟! چون اینها با قطع نظر از این لازم، این ادعا را مطرح میکنند.
امام خمینی; در کتاب الطهاره (ج۳، ص۴۴۴)، این کلام شیخ انصاری; را نقل میکند که: «منکرِ یکی از احکام دین، کافر است.» سپس آن را مورد اشکال قرار داده و میفرماید: «و التحقیق أنما یعتبر فی حقیقة الاسلام لیس إلا الاعتقاد بالاصول الثلاثة أو الاربعة.» بعد میفرماید: «أی الالوهیة، و التوحید، و النبوة، و المعاد علی احتمالٍ، و سایر القواعد (وجوب نماز، روزه، حج وآنچه در دین آمده)، عبارةٌ عن احکام الاسلام و لا دخل لها فی ماهیة سواءٌ عند الحدوث أو البقاء، فإذا فرض الجمع بین الاعتقاد بتلک الاصول و عدم الاعتقاد بغیرها لشبهةٍ بحیث لا یرجوا إلی انکارها یکون مسلما»؛ یعنی واقعاً اگر قابل جمع باشد و مستلزم انکار رسالت یا الوهیت نشود، مسلمان است. البته بعد میفرماید: «این از حیث مقام ثبوت است و از حیث مقام اثبات، منکر معاد، به حسب ظاهر محکوم به کفر است.» آیت الله خوئی; نیز چنین نظری دارند و به ضابطۀ اصول ثلاثه: خدا، توحید و نبوت معتقدند.
- انحرافات فکری تکفیریها
تكفيرىها تنها روش براى تشخيص تفسير درست اسلام را تفسير مبتنى بر ظواهر قرآن، سنت و اقوال سه نسل نخست اسلامى يعنى صحابه، تابعان و تابعان تابعان میدانند. روش جريانهاى تكفيرى در فهم كتاب و سنت، مبتنى بر يك روش نقلى ظاهرگرا و پرهيز از هرگونه تأويل و برداشت عقلايى در فهم قرآن و سنت و متكى بر اجتهادهای بىضابطه است . اینک به چند انحراف فکری تکفیریها میپردازیم:
- در فهم و برداشت از اصول کلامی اسلام مثل : مفهوم توحید، صفات خبری و...
سلفیه با برابر کردن توحید با عبادت، اقدام به زیر سوال بردن باور و اعمال دیگر مسلمانان می نمایند آنها توحید را به «عبادت» تفسیر می کنند. محمّد بن عبدالوهاب، در تعریف توحید می گوید: توحید، پرستش خداوند یکتا است (کشف الشبهات، ص 3). گاهی از توحید در الوهیت به توحید عبادی تعبیر می کنند و توحید الوهیت را به این معنا می گیرند که «فقط خداوند را عبادت کنیم و غیر او را نپرستیم» (همان) تفسیر خاص وهابیت از توحید عبادی و توحید الوهی، باعث شد تا اعمال مسلمانان که قرن ها میان آنان رواج داشته و جزء فضایل به شمار می رفت، مورد سؤال قرار گیرد و محکوم به شرک شود.
نکته مهمی که در بحث توحید وجود دارد این است که آنها معتقدند که حق قانونگذاری منحصراً در اختیار خداوند است و هر نوع قانون موضوعه را نفیمیکنند. بنا بر این، هر دولتی اعم شیعه و سنی علاوه بر احکام شریعت، قانونی را وضع کند، را قبول نمیکنند و چیزی به نام حوزهی مباحات را نمیپذیرند. به همین دلیل؛ از نظر سلفیها، هر کسی که قانونی را وضع کند، مشرک است، چون حق انحصاری خداوند را نقض کرده و وارد حاکمیت خداوند شده و بنابراین مشرک است.
قسم دیگری از توحید که وهابیت در انواع توحید نام برده اند، توحید در اسما و صفات است. توحید در اسما و صفات یعنی که خداوند را با همان اسما وصفاتی که در قرآن و سنت ذکر شده بخوانیم وهمان اسما و صفاتی را که در قرآن برای خدا به اثبات رسیده، اثبات، و آن اسما و صفاتی را که در قرآن و سنّت نفی شده، نفی کنیم (العثیمین، ص 21). ظاهر این کلام مورد پذیرش سایر مذاهب کلامی است؛ اما نمی توان سخن زیر را از آنان پذیرفت
روش سلف در باب صفات این بوده که آن ها را بدون تحریف و تأویل و با همان معنای حقیقی آن ها به خداوند حمل می کردند (ابن تیمیه، ج 3، ص 6). غیر قابل پذیرش تر، سخنی است که درباره صفات خبری ابراز داشته است. وی معتقد است: کلماتی مانند «ید» در «یدالله » و مانند آن که در قرآن آمده، باید بدون تحریف، تأویل و با همان معنای واقعی آن ها به خداوند حمل شود (همان، ص 8و9 و 17). در این دیدگاه، تأکید می شود که باید در همه موارد، الفاظ را به همان معانی حقیقی و لغوی آن ها حمل کرد؛ زیرا معنای مجازی بر خلاف اصل است (محمد بن صالح العثیمین، ص 11).
جريان سلفىگرى تكفيرى در ظاهرگرايى چنان راه افراط را پيش مىگيرد كه منكران رؤيت خداى متعال در روز رستاخيز و تمام متكلمان و صوفيه را به كفر متهم مىسازد (آمنة محمد نصير، ج 1، ص 112) ابنتيميه با استناد به روايت ابنحنبل مىگويد مخالف روايات متواتر و مخالف اجماعات كافر است. از آنجاكه جمهور سلف معتقدند كه خدا در روز قيامت با چشم سر قابل رؤيت است. از اينرو منكر آن كافر است( مشعبى، ص 85- 87. به نقل از مجموع الفتاوى، ج 18، ص 50- 51) جالب آن كه وى منكر شفاعت پيامبر در روز قيامت را تكفير مىكنند. (همان، ص 88) و قائل به شفاعت آنحضرت در دنيا را نيز كافر مىشمارد. وى كافربودن قائلان به حدوث كلام الهى را مشهور و متواتر از سلف بر مىشمارد؛( مجموع الفتاوى، ج 17، ص 74؛ درءالتعارض، ج 2، ص 37؛ براى تفصيل بيشتر ر. ك: مشعبى، ص 136- 141) و وجه كفر اين گروه را از آيات يازده تا بيست و شش سوره «مدثر» میدانند چراكه خداى متعال كسى را كه قرآن را قول بشر دانسته، كافر شمرده است؟
ابنعثيمين شيخ معاصر سلفى نيز تصريح مىكند:
(ازنظر ما واجب است نصوص كتاب و سنت بر همان معانى ظاهرى حمل گردد و ما از روش اهل تأويل تحريفگرا و اهل تعطيل و اهل تمثيل اعلان بيزارى مىكنيم. ( عثيمين، عقيدة اهل السنة و الجماعة، ص6. ) ایشان در شمارش عقايد سلفى مىنويسد:
ما بر آنيم كه خداى متعال صورتى ذوالجلال و الاكرام دارد؛ دو دست كريمانه و باز؛ دو چشم حقيقى. بعد براى تأكيد نظر خود مىگويد اهل سنت اجماع دارند كه چشمان خدا دو تاست!؟ و تأييد آن روايت نبوى درباره دجال است كه فرمود: دجال نابينا است، ولى خداى شما نابينا نيست! و بر آنيم كه مؤمنان خداى متعال را در روز قيامت با همين چشم سر خواهند ديد. (ابن عثيمين، ص 5- 6)
ايشان كسانى كه «قَبْضَتُهُ» در آيه وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَة وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ (زمر، آيه 67) به معناى تصرف گرفتهاند، تفسير اهل تحريف شمرده و مىگويد: آنان به گمان فاسد خود، با تأويل نادرست خود خواستهاند از دچارشدن به تمثيل و تشبيه بهدور باشند درحالىكه، ملك و تصرف درباره خدا كه همواره وجود دارد.
وى مىگويد:آنچه را خدا براى خود، پيامبر و سلف امت براى خدا اثبات كردهاند، انكار مىكنند. از آنها سوال مىكنم آيا ايشان از خود خدا به خدا داناترند؟ اگر بگويند آرى، كافرند؛ و اگر بگويند، نه! گفته مىشود آيا شما در بيان معانى از خدا فصيحتر هستيد؟ اگر بگويند آرى، باز هم كفر ورزيدند و اگر بگويند، نه دشمنى ورزيدند؟ بنابراين ما مىگوييم خدا با رساترين بيان گفته است: زمين در روز قيامت در دستان اوست و رسول اكرم (ص) با گرفتن قلم ميان انگشتانش مطابق آيه بر آن اقرار كرده است. از اينها پرسيده مىشود آيا شما از پيامبر به مردم دلسوزتريد؟ خواهند گفت نه! پس ما گنهكار نيستيم گنهكار كسى است كه كلام خدا را تأويل مىبرد. افزون برآن مطابق حديث، خدا نه تنها دست، بلكه انگشت نيز دارد!؟ انگشت واقعى مانند دست واقعى. بنابراين، مراد از «على اصبع»، سهولت تصرف الهى نيست، بلكه اين خطاى اهل تحريف است. منهج اهل سنت و جماعت در مورد اينگونه آيات اين است كه تأويل جايز نيست، بلكه واجب است تا آن صفات را با همان معناى رايج در زبان عربى بپذيريم؛ زيرا خداى متعال با زبان عربى پيامبرش و ديگر مؤمنان را مورد خطاب قرار داد، پس معناى عربى صفات را مىپذيريم؛ ولى نبايد كيفيت آنرا تعيين كنيم و يا آنرا با صفات مخلوقين تشابه يا تماثل كنيم. بنابراين، كسانى كه صفات ساق يا يد و ديگر صفات را تأويل مىكنند، درحقيقت از سخنى باطل و بىبرهان پيروى مىكنند كه هيچ تأييدى از آن برداشت خود از جانب خدا و رسول ندارند. (ابن عثيمين، ج 2، ص 532؛ و بقيه سلفىها نيز همين عقيده را دارند؛ ر. ك: مجموع فتاوى العلامة عبد العزيز بن باز؛ ج 4»)
سؤالى كه در اينجا مطرح است، و جريان سلفى از پاسخ بدان همواره عاجز بوده و ناچار است يا به يك نوع تأويل قائل شود و يا اينكه سر از تشبيه و تجسيم در آورد، آن است كه مطابق نظر آنها كه خداى دو تا دست دو تا چشم و يك صورت دارد! آيا دستان و چشمانش همانند مردم است يا نه متناسب با شأن خداوندى! اگر اولى را بگويند؛ اهل تشبيه خواهند بود و اگر دومى را بگويند، اهل تأويل؛ چون بر ظاهر آيه حمل نكردند در چنين آياتى مطلقاً قيد مانند متناسب با شأن ذكر نشده است. بنابراين چرا آيات را بر معناى ظاهرى صرف حمل نمىكنند و كسانىكه اينكار را مىكنند، تحريفگر مىخوانند!( همان ) بنابراين سلفى سطحىنگر، آيات را يكسويه و بدون توجه به قراين نقلى و عقلايى، تفسير مىكند.
متأسفانه برخی از اهل حدیث و فرقه هایی چون کرّامیه و مشبّهه و... به این انحراف عقیدتی دچار شدند و اکثر متفکّران مسلمان و مذاهب کلامی از آنان تبرّی جسته اند.
- در مفهوم بدعت:
بدعتاز نظر لغوییعنیچیزیرا بدونسابقهو الگویقبلیایجاد کردن، یا گفتاریرا بیپیشینهبر زبانآوردنمیباشد و اما بدعتاز لحاظ اصطلاحییعنیامر تازهایکهاصلیدر کتاب و سنت ندارد( محمد ابنبابویه، ۱۴۱۳ق/۱۳۷۱ش)
اصطلاحبدعتاز جملهمفاهیمیاستکهمبناییقرآنیدارد. به عنوان مثال خداوند آیینیبهنامرهبانیترا بهعنوانیکرسمدینیبرایمسیحیانمقرر نکرد و خود راهبان اینرسمرا بابکردند و بدعتگذاشتند:
- در آیهایدیگر خداوند بهمنکران پیامبر اسلام (ص) میگوید: در آیینخدایی، رسالت دادنبهشخصیچونمحمد (ص) امریتازهو بدعتنیست، بلکهخداوند پیشاز آنحضرتهم، بهکسانیاینمقامرا واگذاردهاست (محمد ابنسعد، بی تا )
بدعت در شريعت داراى سه ركن مى باشد كه عبارتند از:
ركن نخست بدعت، دستكارى و نوآورى در شريعت است. يعنى نسبت دادن چيزى به شريعت كه در آن وجود ندارد. ولى اگر نظريه اى تازه مطرح شود كه دستكارى و نوآورى در شريعت نبوده، بلكه تنها نظريه جديد علمى باشد كه به شريعت ارتباطى نداشته باشد، بدعت به شمار نمى رود. گرچه ممكن است حرام باشد.
ركن دوم بدعت : اين است كه انديشه اى را كه به خدا نسبت داده مى شود، در ميان مردم اشاعه داده شود در واقع بدعت، گسترانيدن انديشه اى است كه به خدا نسبت داده شده.
ركن سوم بدعت در شريعت اين است: كه در شريعت دليلى بر مشروعيت آن نداشته باشيم «ما ليس منه» ( آية الله العظمى سبحانى، بی تا، ج56، ص 399) چون اگر در شريعت دليل باشد; ديگر بدعت نيست هر چند چيز نو و جديدى باشد; مثلاً قرآن مجيد مردم را به حب اهل البيت(عليهم السلام) دعوت كرده است پس حب اهل البيت(عليهم السلام) اصلى است كه در شريعت وجود دارد اما چراغانى و نورافشانى كردن در شب نيمه شعبان و ولادت ائمه(عليهم السلام) هر چند به صورت جزئى در شريعت نيست ولى چون ريشه در شريعت دارد كه همان حب اهل البيت(عليهم السلام) و اظهار محبت نسبت به اهل بيت(عليهم السلام) مى باشد لذا خداوند متعال در قرآن مجيد«حب اهل بيت نبى(عليهم السلام) »(قربى) را يكى از وظايف مؤمنان شمرده است. (شورى / 23)
همچنين ساختن قبور، تعمير و نگهدارى حرم ائمه(عليهم السلام) و تجليل از شخصيت آنان گرچه ممكن است دلايل خاصى نداشته باشد، اما دلايل عمومى بسيارى بر آن دلالت مى كند كه يكى اظهار محبت به اين بزرگان مى باشد و مفهوم عمومى آيه ذى القربى بر اين مدعى و جواز آن دلالت دارد.
با این مقدمه باید گفت که تکفیریها در مفهوم بدعت نیز دچار انحراف شدند به نظر آنان بدعت هر آن چیزی است که بعد از سه قرن اول؛ یعنی قرن صحابه، قرن تابعین، و قرن اتباع تابعین، حادث شده است، که مطلقاً مذموم است.
تكفيریها ، هر امر و كار جديدى كه در عصر نبى مكرم (ص) بدان عمل نمىشده، بدعت مىنامند و به دنبال آن، برچسب تكفير مىزنند؛ اين اقدام با روح آيات قرآن منافات دارد، زيرا يكى از اركان و شاخصههاى بدعت، انتساب يك عمل به شارع مقدس و انجام آن به عنوان يك عمل شرعى مىباشد و واضح است تمامى مواردى را كه تکفیریها بدعت مىشمارند يا به عنوان يك عمل عرفى بدون انتساب به شرع انجام مىگيرد و يا آنها مشمول عمومات و اطلاقات آيات و روايات مىشود كه از مصاديق سنت محسوب مىشود و ارتباطى به بدعت ندارد.
سلفيه با استناد به حديث نبوى (ص): «خير الحديث كتاب الله، وخير الهدى هدى محمد وشر الأمور محدثاتها وكل محدثة بدعة، وكل بدعة ضلالة»، ( مسلم، 876؛ نسائى، ج 3،ص 88 ) خود را اهل سنت و جماعت و فرقه ناجيه و فرقههاى ديگر مانند قدريه، خوارج، معتزله، اشاعره، رافضه، جهميه، اماميه را اهل بدعت مىشمارند و از آنان تبرا مىجويند. (عبد القاهر بغدادى، الفرق بين الفرق، ص 317 و 320 و 93 )
- تلقی نابجا از اعمالی که آنها را منافی توحید میدانند :
تکفیریها یا همان سلفیهای تکفیری در مفاهيمى مانند كفر، شرك، بدعت و مانند آن (براى اطلاع بيشتر ر. ك: مكارم شيرازى، وهابيت بر سر دو راهى) توسعه معنايى و مصداقى گسترده قائل شدهاند و براساس آن اقسامى را براى توحيد درست كردهاند كه با ديدگاههايشان در چنين مفاهيمى مطابق باشد. (جهادبن عبد الإله الخنيزى، السلفية و الشيعة، ص 126) ابنتيميّه معتقد است كه بسيارى از عقايد و اعمال جارى مسلمانان با توحيد در عبادت منافى است، مانند اعتقاد به شفاعت يا حاجت خواستن و توسّل به اولياء (ر. ك: مرتضى مطهرى، مجموعهآثار، ج 1، ص: 52) براساس مبناى آنها، شرك خفى همانند شرك جلى است. بر ايناساس درخواست چيزى از غير خدا كه قدرت به انجام آن مخصوص خدا باشد، شرك است و با عبادت جمع نمىشود: ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْر.(توبه ، آیه 17) خواندن انبيا و اوليا براى دفع خطر و رسیدن به مقصود و گفتن «يا محمد» و «يا على» شرك است؛ به دليل آيه وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يوْمِ الْقِيامَة وَ هُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَ كَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِينَ (احقاف، آیه 5-6) و آيه وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ انْ تَدْعُوهُمْ لَا يسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَ يوْمَ الْقِيامَة يكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ. (فاطر، آیه 13-14) و اگر عذر آوردند كه آنها معبود نيستند، بلكه باب حاجت و شفيع و وسيلهاى به جناب الهى هستند، همين سخنان را مشركان نيز گفتند كه مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى. (زمر، آیه 3) و بنابراین ، مسلمان را مشرك و خون و مالشان را هدر مىدانست. و همچنين قسمخوردن و قسمدادن به غير خدا به عقيده آنان شرك است و بيشتر اين مطالب را ابنتيميه در ضمن منهاج السنه، متعرض شده است.
محمد ابوزهر مىنويسد: نگاه سلفيان به مسئله توحيد بدانگونه است كه آن را نخستين پايه اسلام مىدانند و بهاجمال به آنچه تمام مسلمانان برتوحيد و وحدانيت خدا تأكيد مىورزند، موافقتدارند ولى مسائلى را منافى با يكتاپرستى فرض مىكنند؛ به عنوان نمونه توسل به بندگان خاص خدا، زيارت روضه شريفه، دعا روبهروى ضریح شريف پيامبر يا ولى خدا را منافى با توحيد مىشمارند. (ابوزهره، تاريخ المذاهب الاسلامية، ص 192- 193). بسيارى از احاديثى را كه درباره فضايل اخلاقى اهلبيت پيامبر (ص) در صحاح و مسانيد و حتى مسند احمد بن حنبل وارد شده است مردود مىدانند. (ابن تيميه، احمد بن عبدالحليم، قاعدة الجليله فى التوسل و الوسيله، ص 186- 184)
- تحولات فقه تکفیر
فقه سنتی تکفیر بیشتر در ضروریات احکام بود تا عقاید؛ در تکفیر بیشتر در مورد منکر روزه، حج، جهاد و این مسائل بحث میکردند. ولی از حدود نزدیک بیست سال پیش در دستگاههای تکفیر در اهل سنت، دگرگونی پیش آمد و آن این بود که اکثر تکفیرها به باورها ارجاع پیدا کرد به جای اینکه به فروعات ارجاع پیدا کند. از حدود سال 1995 میلادی به بعد شاهد این چرخش هستیم که عوامل تکفیر به جای اینکه به سمت ضروریات احکام یا فروعات شرعی برود به سمت باورها یعنی عقاید رفت. قبلا عقاید بود ولی عقاید عموماً در حوزه تأویل جا میگرفت و راه به تکفیر باز نمی شد. در این دوره در تکفیر شاهد سه دگرگونی انقلابی و ویرانگر هستیم: اولی تغییر عوامل تکفیر از احکام به سمت باورها است که آثار عجیبی داشت. مثلا مفهوم بدعت به سمت باورها رفت به این معنا که هر نوع اعتقاد به دموکراسی و انتخابات به معنی مخالفت با حاکمیت الله تلقی شد. یا بحث نفاق و شرک هم به سمت باورها رفت. مثلاً شرک به تمام کسانی که باورهای اعتقادی مخالف اهل سنت ـ به خصوص سلفیه ـ داشتند، کشیده شد و کسی که در تیغ آنها قرار گرفت شیعه بود.
دومین تحول بسیار مهم این بود که فقه تکفیر جدید به سمت تکفیر حکام رفت، در حالی که در گذشته اصلاً این مسئله اتفاق نمیافتاد. تکفیر، سیاسی شد اما در گذشته در حوزه مدنی بود؛ یعنی تکفیر روی افراد عمل میشد. این دو تحول، بسیار مهم است.
سومین تحول مهمی که رخ داد این بود که در فقه قدیم حکم تکفیر از درون محکمه بیرون میآمد در حالی که حکم تکفیر از این پس احتیاج به محکمه نداشت و با احتمالی حکم تکفیر میدادند. یعنی گروهها، جریانات و افراد خودشان هم قاضی شدند و هم مجری؛ و سلاحی دستشان گرفتند و افرادی را ترور کردند و ابتدا رهبران و مدیران امنیتی کشورهای عربی را ترور کردند. به این ترتیب نسل دوم فقه تکفیر با سه ویژگی بسیار بزرگ ظاهر شد: مهاجرت از احکام به اعتقادات، دوم مهاجرت از ضرورت اطاعت از حاکم به تکفیر حاکم و سوم حلقه تکفیر یا فرایند تکفیر از بیرون دادگاهها شروع شد. الان شخص را قبل از اینکه بگیرند حکمی برایش صادر کردهاند و شخص موقع اجرا میفهمد که تا مرگ یک ثانیه بیشتر فاصله ندارد. این اتفاقاتی است که رخ داده و باعث شده است که این فقه رادیکالتر شود.
- گفتار علمای مذاهب درباره تکفیر و منع آن
اگرچه در طول تاریخ عدهای با بهرهگیری از جهل مردم و با نیرنگ اسلامدوستی، در صدد گسستن برادری و وحدت در بین مسلمانان بودهاند،. در حال حاضر تکفیریها وامدار افکار آن افرادی هستند که در طول تاریخ در فکر برهم زدن اتحاد جهان اسلام بودهاند. که مولد آن ابنتيميه است که تكفير معين از او صادر شده است اما اهلسنت با زیرکی تمام، پی به این نیت ناپاک آنها برده و با تمام قوا چه در مرتبه نظر (فکر و تفکر) و چه در مرتبه عمل دست به کار شدهاند. اکنون به دیدگاه چند تن از علمای مذاهب جهان اسلام به عنوان شاهد مثال در مورد تکفیر میپردازیم:
شیخ الازهر، احمد الطیب در برنامه هفتگیاش در تلویزیون رسمی کشور مصر که به ارائه نظرات فقهیاش میپردازد،درباره تکفیر چنین گفته : تکفیریها باید متوجه عواقب اصرار بر صدور فتاوای تکفیری در حق دیگران آن هم بدون دلیل خاص باشند. تکفیر یک فرد حقی الهی است و نه حق بندگان خدا و اگر کسی [مرتد] و کافر شود بدون شک باید دلایل آن قطعی باشد و تفسیربردار و تاویلبردار نباشد. همچنین گفته افراد عادی حق ندارند شخص معینی را کافر قلمداد کنند بلکه چنین حکمی تنها در اختیار ولی امر، [قاضی و حاکم شرع] است که باید مطابق با شریعت اسلامی باشد. وی از علمای اسلامی خواستار وضع شروطی محکم و متقن در این باره شده و افزوده: این شروط باید حتما محقق شود و مانع کسانی باشد که میخواهند از احکام مربوط به تکفیر افراد سوءاستفاده کنند.
و تأکیید کرده کسی که حکم ارتداد و کفر فردی را میدهد باید به آنچه که حکم میکند عالم باشد و یقین داشته که فرد مورد نظر از اسلام خارج شده است مثل کسی که یکی از اصول [اساسی] اسلام را عامدانه و در حالت «غیرمضطر» منکر شده است.
یکی از فتوایی که بر ضد تکفیر آمده فتوای شیخ قرضاوی پس از برگزاری «كنفرانس بینالمللی مذاهب اسلامی و چالشهای معاصر» كه در آبان 1384ش/ 1326ق به همت «دانشگاه آلالبیت اردن» در شهر «عمان» برگزار شده بود، صادر گردید و در كنار فتاوی دهها نفر دیگر از علمای شیعه و سنی منتشر شد و مجموعه كامل آنها به عنوان یك «سند مهم تاریخی» در اردن به ثبت رسید و در كتاب «اجماع المسلمین علی احترام مذاهب الدین» با مقدمه مرحوم شیخ سیدمحمد طنطاوی ـ شیخ الازهر ـ در 800صفحه در عمان به چاپ رسیده است. متن فتوای شیخ یوسف عبدالله القرضاوی در صفحات 159 تا 186، همین كتاب ( عمان،چاپ سوم: 1427ق/ 2006م) درج شده است كه میتوان آن را «رساله»ای مستقل در این زمینه به حساب آورد.
شیخ قرضاوی در پاسخ به سؤال: آیا تكفیر پیروان مذاهب عقیدتی، فقهی و سلوكی، تنها به خاطر مخالفت در مذهب و نظر، جایز است؟ چنین نوشته است:
الحمدلله و الصلاه و السلام علی سیدنا رسولالله صلی الله علیه و سلم. در پاسخ سؤال، پس از آرزوی توفیق الهی میگوییم: هركس از روی اخلاص قلبی بگوید: «اشهد ان لااله الا الله و انّ محمداً رسول الله» مسلمان است، از همه حقوق مسلمانی برخوردار است و همه تكالیف آن هم برعهده او خواهد آمد. این چنین كسی از خلود در آتش جهنم نجات یافته است. اگر فقط از سر زبان شهادتین بگوید و قلبش به آن ایمان نداشته باشد، منافق است. در ظاهر، احكام مسلمانان بر او جاری میشود، هرچند كه در پایینترین طبقات جهنم، جای اوست.
یکی از علمای اهل سنت به نام محمود صبیح در مورد نظرات ابنتیمیه با نگاه انتقادی نگاه میکند و با نگاشتن کتاب معروف "اخطا ابنتیمیه فی حق رسولالله و اهلبیته" (اشتباهات ابنتیمیه در حق پیامبر و اهلبیت ایشان» ضربه مهلکی به بدنه تکفیرگراها زده است. وی در این کتاب مینویسد: ابنتیمیه خود را افضل از پیامبر صلی الله علیه و آله میدانست، چرا که پیامبر (صلی الله علیه و آله) خون مسلمانان را محترم میشمرد، ولی ابنتیمیه و یارانش آن را مباح میدانند. (صبیح، محمد السید، ص 5 و 6 و 28 و 264 و 51 و 270)
یکی دیگر از عالمان اهلسنت به نام "عبد الله هروی" با بررسی آراء ابنتیمیه در باب امام علی علیهالسلام، به نقد آن با استناد به نظرات بزرگان اهلسنت پرداخته است. وی با نقل کلماتی از بزرگانی همچون ابن حجر عسقلانی، ابنحبان و حاکم نیشابوری به رویارویی با تفکرات ابنتیمیه رفته است و با این جهتگیری، تفکر ابنتیمیه را جدا از تفکر اهلسنت معرفی میکند. او با نوشتن کتاب "المقالات السنیه فی کشف ضلالات احمد بن تیمیه «گفتارهای نیکو در کشف گمراهیهای ابنتیمیه»" با صراحت افکار ابنتیمیه را گمراهی و باطل میخواند (هروی، عبدالله، 1417 ق. ص 183، 189)
نظر امام خمينى دراین باره: آنچه از روايات استفاده مىشود اين است اقرار به شهادتين، تمام حقيقت اسلام است و هر كس آن دو را بگويد، آثار اسلام بر او مترتب مىشود. ( امام خمينى، كتاب طهارت، ج 3، ص 317 و 635)
نظر آيتالله خوئى درمورد تکفیر: انكار ضرورى مستلزم كفر و نجاست منكر است، آنجا كه ملازم با تكذيب نبى باشد، مثلًا طرف با علم به اينكه آنچه را انكار مىكند جزء دين است، انكار نمايد و اما اگر اين شرط محقق نباشد منكر آن كافر نيست، مخالفانِ ولايت هر چند منكر امامت امامان هستند ولى چون يقين ندارند پيامبر (ص) چنين مطلبى را فرموده است و لذا انكار آنان مايه كفر نيست. بنابراين ولايت از ضروريات «مذهب شيعه» است و از ضروريات دين نيست. ( خوئى، كتاب طهارت، ج 2، ص 86) ما به گفتار همين افراد كه از استوانههاى فقه شيعه هستند اكتفا مىكنيم.
همچنین هیأت کبار متشکل از 20 نفر از بزرگترین علمای اهل سنت در جلسه 49 در طائف در تاریخ 2/4/1419بیانیهای بر رد و محکومیت وهابیت و دیدگاه تکفیریها صادر کردند و حوادثی را که در کشورهای اسلامی و غیر آن، از تکفیر و انفجارها و امور ناشی از آن، از خونریزی ها و نابود کردن مؤسّسات مختلف اتفاق افتاده، مورد بررسی قرار دادند، و نظر به اهمیّت این موضوع و پیامدهای آن، این مجلس تصمیم گرفت حکم این موضوع را طیّ بیانیه ای به عنوان خیرخواهی الهی بندگان خدا و ادای تکلیف بیان داشته به تمام مردم جهان اعلام کند که اسلام از این گونه عقیده های باطل بیزار است و آنچه در بعضی از کشورها از ریختن خون بی گناهان و منفجر ساختن مساکن و مرکب ها و مراکز عمومی و خصوصی و تخریب کارگاه ها و مانند آن صورت می گیرد، عملی جنایت کارانه می داند که اسلام از آن بیزار است. همچنین هر مسلمانی که به خدا و روز جزا ایمان دارد از این اعمال بیزار می باشد، و این کارها تنها کار کسانی است که دارای افکار منحرف و گمراهند و گناه و جرم آن به گردن آنهاست و هرگز نباید به حساب اسلام و مسلمانانی که به هدایت اسلام هدایت شده اند و متمسّک به کتاب و سنّت و پیرو قرآن مجیدند، گذارد. این کارها فساد و جنایت بزرگی است که شریعت اسلام و فطرت پاک انسانی آنها را نمی پذیرد؛ لذا روایات اسلامی به طور قاطعانه آن را تحریم کرده و از همنشینی با این گونه افراد بازداشته است سپس این بیانیّه با آیات و روایاتی که نشان می دهد اسلام دین محبّت و دوستی و تعاون در نیکی و تقوی و گفتگوی منطقی و حکیمانه و پرهیز از هر گونه خشونت و پرخاشگری است، پایان داده شده است. (معجم طبقات المتکلمین، ج 4، ص 100)
با توجه به بیانات ارزشمند عالمان پر نفوذ اهلسنت، روشن میشود که جریان تکفیر برگرفته از گمراهیهاست که اشخاصی همچون محمد بن عبدالوهاب و... در مقام عمل و نظر مرتکب شدهاند.
- سیره عملی پیامبر، ائمه معصومین و ائمه مذاهب در موضع تکفیر
خداوند در قرآن، پيامبر را رحمت معرفى مىكند. وَما أَرْسَلْناكَ إِلَّارَحْمَةً لِلْعالَمِينَ؛( انبياء، آيه 107) ما تو را نفرستاديم مگر به عنوان رحمت براى جهانيان. چون «العالمين» به صورت جمع و با الف و لام است،( طباطبايى، الميزان، ج 14، ص 467) پس رحمت وجودى و هميشگى پيامبر، شامل همه مؤمنان و كافران و اهل كتاب مىشود. نيز مىفرمايد إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ.( قلم، آيه 4) جنبه بشارتدهى رسول، مقدم بر انذار است بَشِيراً وَنَذِيراً (سبا، آيه 28 ) و مُبَشِّراً وَنَذِيراً.( احزاب، آيه 45)
علامه طباطبايى درباره دعوت پيامبر به نقل از مرحوم كاشفالغطا از كتاب «المثل العليا فى الاسلام لا فى بحمدون» مىفرمايد : راههايى كه براى اصلاح جامعه وجود دارد منحصر در سه نوع است.
اول: بيان خطبهها و مواعظ و نوشتن مقالات و تأليفات و ... ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّك بِالْحِكمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ... ( نحل، آيه 125)و فرمود: ادْفَعْ بِالَّتِى هِى أَحْسَنُ ... ( مؤمنون، آيه 96) اسلام اين شيوه را در اول بعثت به كار گرفته است.
دوم: مقاومت مسالمتآميز و سلبى وَلَا تَرْكنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا ....( هود، آيه 113)
سوم: قيام مسلحانه و جنگ كه اسلام اين روش را نيز در مواردى پيشنهاد كرده و دستور داده است. ( طباطبایی، ج 4، ص 259- 261) که در اینجا میبینیم که آخرین روش قیام مسلحانه است.
رسول خدا ابتدا امر به خواندن (علق، آيه 1) و بعد امر به انذار مىشود (مدثر، آيه 2). سپس خويشان نزديك، سپس قوم خودش و بعد از آن اعراب اطرف خود و سپس همه اعراب و در آخر، همه جهانيان را دعوت مىكند. چندين سال بدون نبرد و بدون جزيه دعوت به اسلام داشت و مأمور به نهى و صبر و گذشت بود. پس از آن، به هجرت و بعد از آن به مبارزه و جنگ اجازه داده شد. ابتدا با كسانى كه با او قتال مىكردند، مقاتله مىكرد. سپس مأمور به مبارزه با مشركان شد و پس از امر به جهاد، كفار سه دسته بودند: اهل صلح و سازش، اهل جنگ و اهل ذمه. با گروه اول بر اساس عهد و صلح رفتار مىكرد و عهدشان را نگه مىداشت تا زمانى كه عهد را بشكنند و صرفا با عهدشكنان مىجنگيد. با گروه دوم، يعنى با كفار جنگجو، با شمشير و با منافقان، با حجت و برهان مىجنگيد و با گروه سوم در صورت پرداخت جزيه صلح برقرار مىشد. ( ابنالقيم، زادالمعاد فى هدى خيرالعباد، ج 3، ص 158)
رسول خدا تابع فرمان خداوند بود. خداوند حتى احسان به كفار را مظهر عدالت مىداند و بدان سفارش مىكند. لَاينْهَاكُمُ اللّهُ ... أَن تَبَرّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيهِمْ ... ؛( ممتحنه، آيه 8) خداوند نخواسته است شما را از احسان و عدالتورزى با كسانى كه با شما در دين قتال نكرده (يعنى كفار نقاط ديگر و غير مكّه) نهى كرده باشد، چون احسان به اين كفار، عدالتى است از سوى شما و خداوند عادلان را دوست مىدارد. ( طباطبايى، الميزان، ج 19، ص 399) روزى پیامبر اسلام در جمعى از اصحابش حاضر شد، فرمودند: مالك را نمىبينم: يكى از مسلمانان با عصبانيت گفت: يا رسول الله: او منافق شده! حضرت رسول گفت: چه مىگويى؟ گفت: مىبينم رفت و آمدش با آنهاست حضرت فرمود: با «لا اله الا الله» چه مىكنى؟ يعنى ساده نيست گوينده «لا اله الا الله» را كافر و منافق ناميد. ( محمد قاسم، قاسمى، مجله تفكر آرى تكفير ، سخنرانى مورخ 27/ 10/ 1389)
ابوجنیفه مى فرمايد: «لانكفر احدا من اهل القله بذنب مالم يستحله»؛ ما هيچ كس از اهل قبله را به سبب گناه و معصيت آن تكفير نمىكنيم تا زمانىكه آن را حلال نداند. حضرت امام ابوحنيفه حتى مىفرمايند: «مانحوه برخورد با خوارج را از حضرت اميرالمومنين على بن ابوطالب آموختيم كه ايشان خوارج را تكفير نكردند و حتى براى آنها از كلمه اخواننا استفاده نمودند.
ابوحنيفه در شرح فقه اكبر و شيخ ابوالحسن اشعرى در حواشى شرح عقايد، نظريه اهلسنت و جماعت را بيان كردهاند: «ومن قواعد اهل السنة و الجماعة ان لا يكفروا احد من اهل القبلة». «وسياقها عن ابى حنيفه ولا نكفر اهل القبله بذنب انتهى فقيده بالذنب فى عباره الامام واصله فى حديث ابى داود»؛ از قوانين و قواعد اهل سنت اين است كه كسى را تكفير نكنند. (مجموعه مقالات کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری )
شافعى میفرماید: «لا ارد الشهادة احد من اهل هواء». ( مجله هفت اقليم شرق، ويژه نامه همايش علمى تفكر آرى تكفير)
مالك مىفرمايد: «اگر 99 درصد احتمال كفر كسى را مىدهيد و فقط يك درصد احتمال ايمان او وجود دارد، به علت حسن ظن به مسلمان، بايد عمل او را بر مومن حمل كرد.
همچنین در عقايد علامه طحاوى آمده است: «ونسمى اهل قبلتنا مومنين ماداموا بما جاء به النبى معترفين وله بكل ما قاله و اخبر مصدقين»؛ اهل قبله تا زمانى كه به دستورهاى پيامبر اسلام و به تمام آنچه پيامبر گفته و خبر داده است، مومن معترف باشند، مسلمان و مومن خواهند بود. (مجموعه مقالات کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری)
نتیجهگیری:
تكفير، ابزارى براى هر انديشه و فعّاليت طرد كننده و دور كردن مخالف- هرچند با جزئيات و تفاصيل- شمرده مىشود. تكفير، به دستاويزى براى جهاد و كاربرد قدرت و زور حتّى در محدوده امر به معروف و مجازات كردن مردم كشورهاى غير اسلامى تبديل شده است. اختلافات انديشه تکفیریهای معاصر با فقه فقها و بزرگان مذاهب در مسأله تكفير، اختلافى بزرگ و آشكار است و نمونه آن منحصر نكردن حكم تكفير در قضات و مجتهدين، پذيرش تكفير مذهبى، نشاندن بدعت به جاى تكفير- در زمان محقّق نشدن مقدّمات آن-، تكفير با مسائل اجتهادى و سريان دادن تكفير معين از راه تكفير مطلق، عليرغم تفاوتهاى ميان ايندو است. همچنين تكفيركنندگان قواعد شرعى زيادى را باطل و بىاثر كرده اند؛ از جمله: اصالت صحتّ رفتار مسلمان، اصالت تعبّد به ظاهر، قاعده عدم تكفير حاكم به سبب گناهان و تكيه نكردن بر لوازم و نتايج و ...
تکفیریها به شدت نیازمند بازخوانی نص شریعت هستند و نیز نیازمند بازنگری در فتاوای شیوخ خود هستند فتواهایی که مدتهای طولانی اینها را به زنجیر کشیده است و از تعامل نقادانه و خالی از تقدیس به دور داشته است آنها از حقیقت دین فاصله گرفته و به نصوص دین نگاهی ابزاری دارند.
و در آخر پیشنهاد میکنیم به سبب این انحرافات بزرگ که در جهان اسلام پدید آمده و باعث سوء استفاده بیگانگان و مخالفان اسلام گردیده است علمای اسلام جمع شوند و تلاش نمایند که انگیزههای تکفیریها را پیدا کنند و برای خنثی سازی آنها راهکاری بیاندیشندو برای ایجاد حرکتهای فکری و فرهنگی در سطح جهان اسلام کوشش نمایند و برعلیه تکفریها در سطوح مجامع بین المللی در چارچوب مبارزه مشترک جهانی علیه تروریسم اقدام نمایند.و درباره شرایط تکفیر و تکفیر شوندگان بحث و مبادله نظر نمایند .
منابع:
1- قرآن کریم
2- ابن بابویه، محمد، الاعتقادات، به کوشش عصام عبدالسید، قم، 1413 ق،
3- ابن فارس، معجم مقابیس اللغه، ابن درید، جمهره اللغه، جلد 1،
4- ابن منظور، لسان العرب،
5- ابنتيميه، احمد بن عبدالحليم بن عبدالسلام، قاعدة الجليلة فى التوسل و الوسيلة، دارالكتاب العربى، بيروت 2006 م.
6- ابوزهره، محمد، تاريخ المذاهب الاسلامية، دارالفكر العربى، القاهرة، 1996 م.
7- بغدادى، عبد القاهر بن طاهر بن محمدبن محمد، الفرق بين الفرق، دار المعرفة، بيروت 1424 ق
8- پایگاه اطلاع رسانی مرکز بررسیهای اسلامی
9- پژوهنده، محمد حسین (1386) آسیب شناسی وحدت اسلامی، نشریه علوم اجتماعی مجله پژوهشهای اجتماعی اسلامی.
10- حر عاملی،محمد بن حسن ، وسائل الشیعه ، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه ، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث.
11- خبرگزاری فارس
12- درء التعارض العقل و النقل، مكتبة الرشد- ناشرون، الرياض 1427 ق
13- سبحانی، اندیشه اسلامی ، جلد 1، مترجم، محمد محمد رضایی
14- سبحانی، جعفر، الایمان و الکفر فی الکتاب و السنه، قم ، مؤسسه امام صادق (ع)، 1416 ق،
15- صبیح، محمد السید، اخطاء ابنتیمیه فی حق رسولالله و اهلبیته، ص 5 و 6 و 28 و 264 و 51 و 270
16- طباطبایی، المیزان،
17- عاملی، شهید اول، القواعد و الفوائد،
18- عثیمین محمد بن صالح عقيدة اهل السنة و الجماعة، مدار الوطن للنشر، رياض 1404 ق.
19- عثيمين محمد بن صالح، القول المفيد على كتاب التوحيد، دار ابن جوزى، الرياض 1417 ق.
20- علماء نجد، الدرر السنية فى الأجوبة النجدية، محقق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، 1417 ق/ 1996م
21- علوى، سيد مجتبى، فرهنگ لغات كامل در قرآن، قم، چاپ اول: سلمان فارسى، 1365.
22- علیزاده موسوی، مهدی، ایمان و کفر، جلد 1، دارالاعلام لمدرسه اهل البیت (ع)، قم، چاپ اول، 1393 هجری شمسی.
23- فخرالدین رازی، المحصول، به کوشش طه جابر، فیاضی علوانی، 1400 ق.
24- قريب گركانى، محمد حسين، «تاريخ وهابيت» به كوشش: رسول جعفريان، هفت آسمان، پاييز و زمستان 1378، شماره 3 و 4، ص 177- 196.
25- قطب، محمد، مفاهیم ینبغی ان تصحح، بیروت، دار الشروق، چاپ نهم، 1415 ق. ص 127
26- کاظم زاهد، عبدالامیر، مقاله فقه تکفیر میان برهان شرعی و فقه خودساخته، مترجم، میثم صفری.
27- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 9، دار صادر، بیروت.
28- کلینیف محمد بن یعقوب، 1429 ق، الکافی جلد اول، قم دارالحدیث.
29- كثيرى، سيد محمد، السلفيه بين أهل السنه و الاماميه، الغدير، بيروت 1418 ق.
30- مجلسی، محمد باقر، بحارالنوار،
31- مجموع الفتاوى، كتاب التفسير، مكتبة الرشد، بيروت 1426 ق
32- مجموعه مقالات کنگره جهانی جریانهای تکفیری، 7 جلد، دارالعلام لمدرسه اهل البیت (ع) ، قم ،چاپ اول
33- محمد نصير آمنة، الشيخ الامام محمد بن عبد الوهاب ومنهجه فى مباحث العقيده، كتابخانه المكتبه الشامله مدرسه فقاهت، [بىتا].
34- مسلم بن حجاج، صحیح مسلم،
35- مشعبى عبد المجيد بن سالم بن عبدالله، منهج ابن تيمية فى مسألة التكفير، دار أضواء السلف، رياض، 1418 ق.
36- موسوعه البانى، مركز النعمان للبحوث والدراسات الإسلاميه، يمن 2010 م
37- هروی، عبدالله، المقالات السنیه فی کشف ضلالات احمد بن تیمیه، بیروت، دار المشاریع، چاپ دوم، 1417 ق. ص 183، 189.