نقشۀ استعمار براي تجزيۀ جهان اسلام توسط جريان هاي تکفيري

نقشۀ استعمار براي تجزيۀ جهان اسلام توسط جريان هاي تکفيري

 

نقشۀ استعمار براي تجزيۀ جهان اسلام توسط جريان هاي تکفيري

 

دکتور عبدالباري "راشد"

 

مقدمه:

پس از جنگهاي طولاني صليبي و اضمحلال امپراتوري عثماني باثر دسايس و توطئه هاي استعمار زمان مخصوصاً غربي ها و با همدستي آل سعود جهان اسلام بچندين بخش و پارچه هاي بيگانه و متخاصم گوناگوني تقسيم گرديد.

ظرف بيش از يکصد سال اخير استعمار جهاني با توسل بمقولۀ معروف شيطاني «تفرقه بينداز حکومت کن» بتدريج آزادي و استقلال همه کشور هاي اسلامي را بنحوي از انحا سلب نموده هر يک را تحت سلطۀ استعماري شان در آورده و ميان هم تقسيم نمايند؛ چنانچه از آنزمان تا پيروزي انقلاب اسلامي ايران هيچ کشور اسلامي حضور مستقل و آزاد در گيتي نداشت، طوريکه برخي از اين کشور ها به استعمار غرب و بعضي ديگر تا سقوط شوروي سابق وابسته به استعمار شرق بودند.

ادامۀ اين وضع ناهنجار سياسي باعث بيداري هايي در سطح جهان اسلام شد و موجب ايجاد نهضت ها يا حرکت ها و جريان هاي آزاديخواه و استقلال طلب اسلامي در دنيا گرديد.

در اين ميان انقلاب اسلامي ايران يگانه حرکت پيروزمند بود که تا مقصد، جان بسلامت برد. يعني موفق به کسب آزادي، استقلال و برپايي نظام جمهوري اسلامي و اخراج دشمنان داخلي و خارجي از مرز هاي ايران و تعقيب دشمن تا آخرين سنگر هاي شان شد.

ساير حرکت ها و نهضت ها متأسفانه بنابر نفوذ، چابکدستي و سلطۀ استعمار جهاني، با همکاري حکام مزدور و وابستۀ استعمار در سرزمين هاي اسلامي و ضعف مديريت برخي رهبران و رهروان جريان هاي اسلامي در هرجا چندين بار درهم کوبيده شدند. ترکيه، الجزاير، افغانستان، مصر، سودان و غيره از جمله کشور هايي اند که هميشه متحمل تلفات سنگين مبارزين راه آزادي، استقلال و حکومت اسلامي شده اند.

اکنون کارد دشمنان انسان از استخوان ملت هاي مسلمان طوري گذشته است که عده اي از کشور هاي بيدفاع اسلامي چون فلسطين، لبنان، سوريه، عراق، يمن، ليبي و غيره از جانب قدرت هاي استعماري بويژه غرب زير ضربات مرگبار تجاوزات وحشيانه و ددمنشانۀ مستقيم و غير مستقيم بنام تروريزم     «تکفيري ها» قرار گيرند.

حتي کشور هايي چون افغانستان و پاکستان با همه دوستي و تعهداتي که با قدرت هاي غربي دارند نيز در نا امني کامل بسر ميبرند و روزانه صد ها فرزند اين کشور هاي بيدفاع ناحق بخاک و خون کشانيده ميشوند. عامل اوضاع ناهنجار افغانستان و پاکستان هم همين نيرو هاي تکفيري که بحمايت مستقيم و غير مستقيم غرب عليه اسلام و ملت هاي مسلمان مي جنگند، هستند.

متأسفانه در برابر اوضاع پرآشوب جهان اسلام، حکام مزدور بعضي کشور هاي اسلامي بويژه آل سعود و اخلاف اتاترک نه تنها چسپ سکوت بر پوز بستند بلکه در تباني و همدلي با باداران شان وقيحانه جنگ هاي نيابتي را دوشادوش تروريزم تکفيري در منطقه عملاً به نفع امريکا و اسرائيل بر ذمه گرفته اند.

وضع نامطلوب و نا امن موجود جهان اسلام که روز بروز ابعاد وسيع و تراژيدي تري را کسب ميکند از نظر هيچ انسان ذيشعور پوشيده نيست! و اما خطر جدي تر از آن اينست که بسياري از اين کشور ها را استعمار جهاني بوسيلۀ گروه هاي تکفيري دست پروردۀ خويش محکوم به تجزيه نموده و به پايگاه هاي مستعمراتي دايمي خود مبدل سازند.

استعمار براي رسيدن به همچو مقاصد شوم جنگ هاي نيابتي را عليه اسلام و مسلمين در هر سرزمين براه انداخته که گاهي دولت ها و زماني هم برخي از افراد و گروه هاي بيشعور و نادان را در راستاي اين اهداف ضد انساني استخدام ميکنند.

بايد دانست که همه جريان هاي تکفيري چون طالبان، بوکوحرام، داعش و امثال اين شبکه هاي بين المللي تروريستي که در هر جاي دنيا بر ضد امنيت مسلمانان و به نفع استعمار سر ميکشند مسلماً دانسته يا نا دانسته اجيران استعمار اند.

سيماي استعمار در مسير زمان:

استعمار در مسير تاريخ به اشکال و چهره هاي گونگون عرض وجود نموده است.

کشور گشايي ها:

در ازمنۀ دورتر گذشته سلاطين قدرتمند و امپراطوري هاي بزرگ بمجرديکه توان کافي نظامي، اقتصادي و بشري براي اشغال يکسرزمين بي دفاع را مي يافتند، بدون ارايۀ کدام بهانه رأساً وارد خاک هاي بيگانه شده و با توسل بزور اراضي مورد نظر را با مسکونين آن در بند ميکشيدند که اين شيوۀ اشغالگري و تجاوز را بنام کشورگشايي ها ياد مينمايند.

اما حاکميت و سلطۀ اين نوع تجاوزات عريان موجب ايجاد عقده ها و خصومت در دل ملل محکوم و دول سرنگون شدۀ آن ها ميگرديد. طبعاً ملت ها، دولت ها و سران ملي اقواميکه بدون رضائيت از راه اجبار و اکراه تسليم دشمن شده باشند ابداً خود را بيک زندگي ذلت بار و فاقد آزادي و استقلال قانع ساخته نميتوانند.

بنابر اين همچو ملت هاي مظلوم و محکوم هميشه بفکر مبارزه و احياي عظمت، آبرو و خاک هاي از دست رفته و آزادي و استقلال سلب شدۀ شان ميشدند و سر انجام دوباره براي کسب آزادي و دفاع از سرزمين هاي شان قيام ميکردند. چنانچه اکثر سرزمين هاي اشغالشده ولو قرنها تحت حاکميت متجاوزين و اشغالگران قرار ميگرفت مجدداً بدست مردم و رهبران معظم ملي- سياسي و مذهبي شان آزاد مي گرديدند و متجاوزين را با عالمي از رسوايي از خاک خود بيرون مي راندند و حاکميت هاي مقتدرتر و مفتخرتري را ايجاد ميکردند.

استعمار:

پس از آنکه کشور گشايان متجاوز و جهانگشايان آشوبگر در هر جا با قيام ملت ها و با نهايت بيحرمتي از سرزمين هاي اشغالشده رانده شدند، تيوريسون هاي کشورگشايي بفکر تجديد نظر در نحوۀ جهانگشايي شان زير نام استعمار (آباد سازي) گرديدند.

تفاوتي که دورۀ استعمار با کشورگشايي داشت اين بود که در اين دوره دول استعمارگر با بهانۀ کمک براي آباداني، بازسازي و همکاري با سرزمين هاي عقب نگه داشته شده در عرصه هاي تجارت، اقتصاد، علم، تخنيک، صنعت، زراعت و غيره روابط جديدي را با ايشان بدون حمله و تجاوز نظامي بلکه از راه سياسي طوري گشودند که بار ديگر سلطۀ اقتصادي و سياسي شانرا بر اين کشور ها بطور غير مستقيم اعمال نمودند.

دول استعمارگر از اينطريق توانستند تا همه شريان هاي اقتصادي، منابع طبيعي و قواي بشري و جايگاه جيوپوليتيکي سرزمين هاي تحت استعمار را بدست خود بگيرند و بطور غير مستقيم اين کشور ها را باز هم تحت تسلط و استعمار خود قرار دهند.

استعمار جديد:

شکل دوم جهانگشايي (استعمار) هم در طول سال ها براي آگاهان ملت ها افشا و شناخته شد و بشريت آگاه متوجه گرديد که استعمار نيز شکل متغير همان کشور گشايي هاي قديم است.

بناءً در عده اي از کشور ها جنبش هاي آزاديبخش ملي و حرکت هاي ضد استعمار نيز بميان آمد و در مقابل اين نحوۀ استعمار و تجاوز هم بمقابله و مجادله برخاستند و روابط استعماري را برهم زده بسي از کشور ها به آزادي نايل شدند.

در اين جريان تيوريسون هاي استعماري مارکسيسم لينينيزم از باداران گذشتۀ خود چون انگليس و فرانسه و هسپانيا و غيره درس گرفتند که اگر صدها سال هم بر کشوري چه از طريق کشورگشايي و چه از راه استعمار بشکل قديم تر آن تسلط يابند در فرجام ملت ها با تجمع زير نام دين و مذهب دوباره به وحدت ملي و مذهبي رسيده دشمنان شانرا سرنگون نموده ذليلانه از وطن بيرون ميسازند. فلهذا طرح نو استعماري را زير عنوان دين زدايي و خصومت با همه اديان و مذاهب جهان ريختند.

آنها مي پنداشتند که اگر ملتي فاقد دين و مذهب گردد ديگر مانعي بر سر راه استعمار جديد باقي نخواهد ماند. چنانکه اين روش جديد استعماري کارگر افتاد و استعمار شرق در رأس اتحاد شوروي در بسي از کشور ها نسل هاي تحصيليافتۀ جوان اعم از ملکي و نظامي را نخست تحت تعليم و تربيت ماترياليستي قرار داده سپس آنها را بر اريکۀ قدرت در سرزمين هاي مورد نظر رسانيدند و بوسيلۀ همچو دولت ها تلاش داشتند تا همه جوامع انساني را نسبت به دين و مذهب بي باور بسازند و بر آنها تا ابد حکومت نمايند.

پس از فروپاشي اتحاد شوروي و ظهور نظام يک قطبي در جهان تيوريسون هاي غربي که همه مراحل استعماري را قبلاً در دنيا زير نظر داشتند بر بنياد استعمار جديد شيوه هاي نويني را براي جهانگشايي و سلطه بر دول و ملل بيدفاع طرح ريزي کردند که مؤقتاً اين روش نيز تا جايي مؤثر و موفق جلوه مينمايد. اما يقيناً پس از اندک زمان اين چهرۀ جديد استعماري و جهانگشايي نيز شناخته شده و اکنون رو بزوال است.

استعمار نوين غرب نيز ميداند که در مقابل هر تيپ استعمار و استکبار جز اسلام هيچ مکتب ديگر نميتواند ايستادگي کند. فلهذا براي رسيدن به اهداف و مقاصد استعماري شان راه ها و روش هاي آتي را تعميل نموده و مينمايند:

الف- دولت سازي:

بر بنياد همان روش شوروي ها که نخست گروهي را فاقد تعهدات وجداني، ملي و ايماني نموده بعد حاکم بر ملت هاي شان از طريق کودتا و غيره ميساختند و بوسيلۀ همان حکام و دست نشاندۀ خود بر ملت ها حکومت ميکردند، غرب نيز عين رويه را با ايجاد دولت هاي مزدور اما کمي متفاوت تر از روش هاي کمونيستي مستقيماً زير نام دولت سازي اعمال مينمايد.

تفاوت اين نوع دولت سازي با شکل اشغالگري هاي کمونيستي در آنست که غربي ها در قدم اول دولت هاي مستقل را به بهانه هاي مختلف با حملات نظامي ساقط نموده بعداً افراد مزدور خود را بر اريکۀ قدرت ميرسانند بدون آنکه کدام صلاحيت خاص در امور داخلي يا خارجي براي ايشان در کشور هاي خود شان قايل باشند.

در حاليکه حکومت هاي دست نشاندۀ کمونيستي نسبت به دولت هاي مزدور غربي در کشور هاي تحت اشغال از استقلال نسبي در امور داخلي تا جايي که ظاهراً سبب آبرو و عزت شان مي شد بهره مند بودند. يکي از نمونه هاي اين نوع حکومت هاي دست نشاندۀ کمونيسم، دولت فيدل کاسترو در کيوبا ميتواند ارايه شود که خلفش تا کنون پا برجا است.

 در حاليکه هيچ نمونۀ از حکومتداري مستقل يا نيمه مستقل را در مستعمرات امروزي امريکا نميتوان مثال زد که لا اقل در ميان ملت خود آبرو داشته باشند و کدام کاري را به نفع مردم و کشور خود به پيش برده بتوانند. چنانچه هر جا که پاي امريکا و دولت هاي ساختۀ دست امريکا است آنجا، جنگ، مرگ، ظلم، پسماني، فقر، بي ثباتي، ناامني دائمي، طالب، داعش، بوکوحرام، بيکاري، بيسوادي، اختلافات، انفجارات و هر چه از جنايات تصور شود هست و دولت مرد هاي نامنهادي که در همچو کشور ها اند پاسخگوي هيچيک از اين نابساماني ها نيستند.

زيرا کسانيکه در رأس چنان دولت ها از جانب قدرت هاي استعماري نصب ميگردند نه تعهدي در برابر خدا (ج)، وطن و مردم دارند و نه شعور و درايت کافي براي خدمت به وطن و نه هم صلاحيت اجراي کاري مستقل را بغير از تطبيق اوامر، هدايات و خواست هاي قدرتيکه آنها را روي صحنه آورده است.

هدف غرب از سرنگوني دولت هائي که در مقابل اهداف استعماري آنها قرار ميگيرند ايجاد دولت هاي گوش بفرمان بمقصد نيل به آرمان هاي سلطه جويانه و استکباري خود شان بوسيلۀ آنها است.

ب- ايجاد گروههاي تکفيري و استعمال آنها بر ضد ملل اسلامي:

يکي از متبارز ترين شيوه هاي جديد استعماري در سه دهۀ اخير ايجاد، استخدام و حمايت گروه هاي تکفيري در کشور هاي اسلامي بر ضد اسلام، مردم و دولت هاي مستقليست که سر تسليمي به استعمار غرب فرود نياورده اند.

غرب با اين شيوه، سبک جديدي از تجاوز و تعدي بسرزمين هاي اسلامي را تجربه ميکند که در گذشته ها نظير آن ديده نشده است. يعني استخدام گروهي اجير از ميان ملل مسلمان بر ضد اسلام و مسلمين. در اين روش غرب از يکطرف مسؤوليت ويرانکاري ها و تجاوزات خود به کشور هاي اسلامي را بر دوش نمي گيرد و از سوي ديگر از تلفات جاني به عساکر و ملت خويش جلوگيري مينمايد.

خوشتر از همه اينکه اين گروه هاي خدا دشمن را ايجاد، تقويه و حمايه ميکند و از جانب ديگر تحت بهانۀ مبارزه با تروريزم بدون اذن ملت ها و دولت هاي زير نقشه بخاک هاي بيگانه تجاوز نموده گروه هاي تحت الحمايت تروريستي شانرا از صدمات و ضربات مرگبار و نابود کنندۀ دولت ها و مردم سرزمين هاي آماجِ حملات داعش، طالب و ساير تروريست هاي دولتي بين المللي نگهداري مينمايد.

مثال هاي اين روش ناپسند و مودرن، قضاياي سوريه و عراق است که هر دو دولت و ملت مردانه در مقابل تروريسم ايستاده اند، اما امريکا و ترکيه به بهانۀ مقابله با تروريزم گروه هاي تکفيري (داعش) را تقويه و حمايت نظامي مينمايند. اين روش پيشرفته تر از بيدين سازي جوانان و بر اريکۀ قدرت نشاندن شان مثل شوروي ها است.

غرب با اين رفتار مجموعه اي از افراد نادان، متعصب، متحجر و عقده مند منسوب به دين را شناسايي و ايجاد کرده مورد جلب و جذب و حمايت هاي همه جانبۀ مادي، تخنيکي، سياسي، نظامي و  لوژستيکي دستگاه هاي استخباراتي قرار ميدهد.

ادارات استخبارات جهاني همچو گروه هاي سفيه و نا آگاه از دين و سياست را با استفاده از خلأ هاي علمي، ديني و نبود شعور سياسي، ضعف ايماني و بي بصيرتي ايشان براي تخريبکاري هاي چندين منظوره بر عليه اسلام استخدام مينمايند.

اولين وظيفۀ گروه هاي تکفيري ايجاد شگاف ميان پيروان مذاهب مختلف از طريق طعن و لعن و اتهام و افتراء و توهين و تحقير و بالآخره نسبت شرک و کفر به ائمۀ دين و شريعت، علما و عرفا و پيروان ساير مذاهب اسلامي و مخاصمه با همگان است تا نفاق در صف امت اسلامي نهادينه شود و زمينۀ سلطۀ استکبار جهاني بر آنها مساعد گردد.

وظيفۀ بعدي اين گروه هاي اجير اقدامات نظامي و توسل به اسلحه عليه ملت هاي مسلمان از جانب قدرت هاي استکباري حاکم امروز و بحمايت مستقيم ايشان در جهان است. چنانکه اگر مداخلات مستقيم و غير مستقيم امريکا و دستيارش ترکيه در داخل مرز هاي سوريه و عراق نبود بدون شک دولت ها و ملل مسلمان سوريه و عراق توانايي هر گونه دفاع قاطعانه را در برابر نيرو هاي آشوبگر داعش داشتند و دارند.

حضور تجاوزگرانه و نامشروع ترکيه بحيث عضو ناتو در خاک هاي سوريه و عراق و بمباردمان هاي هوايي وقت و نا وقت سوريه و عراق توسط طيارات امريکايي مثال هاي روشن حمايت هاي مستقيم داعش بوسيلۀ امريکا است.

اما مثال هاي حمايت هاي غير مستقيم امريکا و متحدينش از اين نيرو هاي آشوبگر ميتواند همکاري هاي مالي، نظامي، لوژستيکي، تبليغاتي و سياسي داعش در سطح جهاني باشد.

 ج- برهم زدن نظم و امنيت کشور ها بوسيلۀ دسته هاي تروريستي منجمله تکفيري ها:

استعمار جهاني مخصوصاً امپرياليزم بمقصد نفوذ در کشور هاي ضعيف سعي مينمايد که گروه هاي مخالف دولت ها را تحريک، تشويق و حمايت مالي نظامي و سياسي کند تا عليه نظام هاي حاکم خود قيام نمايند و اوضاع امنيتي، اقتصادي، اجتماعي و سياسي آنها را بر هم زده زمينۀ نفوذ و مداخلات قدرت هاي غربي بطور خاص امريکا را در آن کشور ها مساعد سازند.

استعمار نوين جهاني علاوه بر سوء استفاده از اپوزيسيون و مخالفين دولت ها گروه هاي تکفيري را در هر کشور تربيت نموده با همه قوت مورد حمايت مالي، نظامي و سياسي قرار ميدهد تا در ميان ملت ها آشوبگري، وحشت، دهشت و نا امني ها را ايجاد نمايند و موجبات مداخلات و بهانه هاي ناموجه امريکا و ساير قدرت هاي متجاوز و غاصب را در سرزمين هاي نا امن و بيدفاع و بي صاحب فراهم سازند.

اهداف غرب در استخدام تکفيري ها:

-                        بدنامي اسلام و مسلمين و کوبيدن آن ها در افکار عامۀ جهاني.

-                        مرگ و نابودي مسلمانان بدست همديگر و تجزيۀ جهان اسلام.

اول- بدنامي اسلام و مسلمين و کوبيدن آنها در افکار عامۀ جهاني:

غرب با بکارگيري شيوۀ نوين استخدام سرباز از ميان امت اسلامي (تکفيري ها) و آموزش برخورد هاي ضد اسلامي و ضد انساني اين اجيران بنام مسلمان و افراطي در مقابل ساير مسلمانان ميخواهد چهرۀ اسلام و مسلمين را در اعمال وحشيانه و غير قابل توجيه آنها در انظار و افکار عامۀ بشريت يک سيماي بدون هويت انساني، بي معرفت، بي فراست، خشن، فاقد انديشه و عاطفه، بي هدف و دشمن انسانيت، آزادي، آبادي و موجوداتي پست تر از درندگان وحشي معرفي کند.

متأسفانه اکنون افکار عامۀ جهاني نسبت به اسلام و مسلمين چنين تصوير زشتي از اسلام و مسلمانان دارد؛ زيرا هرجا که حادثه اي غير معمول و ضد انساني بوقوع مي پيوندد بنام همين مسلمان نماهاي مزدور رقم ميخورد و پذيرش مسؤوليت هر فاجعۀ ضد انساني نيز از آدرس همين تربيت يافته گان مکتب ابليس و استعمار اعلان ميشود.

اين رويۀ استعماري خيلي آگاهانه و هوشيارانه طراحي شده است، طوريکه دست هاي پشت سر اين نيرو هاي خونخوار و نادان يعني استعمار ديده نشود و بار ملامت بر آنها نيفتد و افکار عامۀ دنيا خود جهان اسلام و فرزندان نابخرد منسوب به اسلام را در همه قضاياي ضد انساني محکوم نمايد.

غرب ميخواهد با اين سناريوي تراژيدي و مفتضح استخباراتي اسلام و مسلمين را در انظار امم غير مسلمان چنان منفور جلوه دهد که حتي براي مطالعه و تحقيق در اسلام فکري در ذهن آنها خطور نکند و نيروي جستجوگر خرد را در درون شان خنثي نمايد و فطرت شانرا قانع و محکوم به پذيرش اديان و راه و روش هاي فاسد و مادي خود شان بسازد تا چه رسد براي گرايش به اسلام!

زيرا غرب اين را ميداند که همه اديان و مذاهب و مکتب ها و فلسفه هاي حاکم بر جهان کفر و شرک ديگر توانايي ارضا و اقناع خاطر بشريت سرگشته و حيران در ماديت و استبداد و نظام هاي استعماري را ندارد و بايد به اسلام بعنوان يگانه راه و رسم زندگي شرافتمندانه و کامل رجوع کند. فلهذا غرب تکفيري ها را بوجود آورد تا نفرت بشريت را نسبت به اسلام بر انگيزند و مانع شرفيابي تشنه گان حق و پوينده گان راه حق به اسلام شوند.

2- مرگ و نابودي مسلمانان بدست همديگر و تجزيۀ جهان اسلام:

از يکسو نيرو هاي متجاوز اسلام  دشمن بنام تکفيري ها که بشکل سازمان يافته عليه جهان اسلام جنگ هاي جبهه اي مسلحانه را راه مياندازند که حاميان جهاني شان آنها را بنام تروريستان معرفي ميدارند. از سوي ديگر ملت ها و دولت هاي آزادتر کشور هاي اسلامي مجبور ميگردند تا از خود و سرزمين هاي شان دفاع نمايند، اينجا است که بجاي متجاوزين کفر جهاني و سردمداران طاغوت فرزندان اسلام جان مي بازند و نتيجۀ اين جنگ ها به نفع استعمار يعني عاملين اصلي اين بازي ها پايان مي يابد.

با اين مرگ و مير هاي مسلمانان و تخريب آباداني هاي جهان اسلام بالآخره نيروي مسلمانان تضعيف شده سر انجام به قدرت هاي استعماري بدون در گيري رو آورده و سلطۀ نامشروع کفر جهاني را بر سرنوشت سياسي و همه مقدورات حيات مادي و معنوي و تاريخي شان مي پذيرند.

لشکر نوين استعمار يا باصطلاح عام تکفيري ها با ايجاد اختلافات جدي مذهبي و تشديد خصومت هاي ناشي از آن بر ضد آيۀ کريمۀ «وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ» ([1]) وحدت امت اسلامي را از هم پاشانده و نيروي بالقوۀ عظيم و ناشکن اين امت بزرگ را از داخل درهم مي شکنند تا زمينۀ تجزيه و اشغال بيشتر کشور هاي اسلامي بوسيلۀ استعمار جهاني مساعد گردد.

تجزيۀ جهان واحد اسلام به بيش از پنجاه پارچۀ اداري سياسي مخالف و متخاصم از زمان شکست امپراطوري عثماني تا امروز و حاکميت استعمار بر اين امت و قدرت بزرگ نتيجۀ همچو اختلافات سازمان يافته بوسيلۀ کوته نظران متعصب قومي و نژادي آل سعود که با افکار جاهلي عصبيت ميزيستند مثال خوبي براي تجزيۀ بيشتر جهان اسلام به پارچه ها و بخش هاي مذهبي، سياسي و اداري ديگر است تا خداي نخواسته به حاکميت پايان يافتۀ استعمار و استکبار جهاني بر دنياي اسلام جان ديگري داده شود.

ماهيت تکفيري ها:

هشدار! آنطوريکه در رسانه هاي جهاني تبليغ و تلقين ميگردد که گويا گروه هايي از ميان مسلمانان با افکار و اعتقادات و باور هاي مذهبي ويژه اند و بر مبناي عقايد خاص خود براي رسيدن بمقاصد و داعيه هاي مشخص مذهبي دست به چنين يا چنان بربريت و ددمنشي ها ميزنند، اصلاً چنين نيست!

بلکه اين گروه ها که با سلاحِ تکفيرِ ديگران و بر حق نماياندن خود شان متوسل به خيانت هاي ملي، اسلامي و جنايت هاي توصيف ناپذير در مقابل مسلمانان ميگردند افرادي اراذل، اوباش و جواسيس استخبارات يهود و نصاري اند.

زيرا در هيچ مذهبي اسلامي ولو چقدر با اصل حق فاصله هم داشته باشد هرگز نميتوان اصولي را دريافت که مخالف معيار هاي شرعي، نصوص قرآني، احاديث نبوي، فلسفۀ اسلامي و اخلاق و معايير انساني باشد.

همينطور اگر نگاهي بر اصول هر مذهبي انداخته شود که تکفيري ها را بدان منسوب مينمايند، مي بينيم که در اساس آن مذهب هيچيک از اين جنايات، اعمال، گفتار و رفتار هاي غير معمول، غير انساني و ضد اسلامي آنها توجيه و تأييد نشده است.

اينچنين در هيچ اساسنامۀ حزبي احزاب مارکسيستي- لينينيستي، مائويستي و فاشيستي و حتي احزاب انگليسي، امريکايي و اسرائيلي هم سطري را نميتوان دريافت که جنايت و خشونت و اعمال ضد انساني را جزء عقايد ديني سياسي نظامي شان اعلان کنند، در حاليکه همه ظالمان و کافرانند و پيشۀ شان جنايت و تجاوز!

پس تکفيري ها را نه يک جريان مذهبي بلکه يک شبکۀ استخباراتي فاقد هر نوع شعور، وجدان و ايمان بايد دانست که مهار شان در دست دستگاه هاي استخبارات بين المللي بوده و هر آنچه از بدي ها انجام ميدهند بيانگر ماهيت استعمار و استخبارات جهاني است، نه معرف دين و مذهبي خاص!

انواع تکفيري ها:

الف- تکفيري هاي آگاه:

آندسته از تکفيري هايي اند که آگاهانه از جانب ادارات استخباراتي جهان استخدام شده و فعاليت هاي شانرا بر محور هدايات و دساتير مراکز قومانده منحيث جواسيس و مخبرين مسلکي تنظيم و اجراء مينمايند.

ايندسته از مأمورين استخباراتي چه بنام مسلمان باشند چه غير مسلمان ابداً نميتوانند و نميخواهند تغيير مسير دهند. زيرا مکتب استخبارات بين المللي شعور، وجدان و عواطف را در ايشان خنثي نموده بجاي اين هسته هاي انسانيت ساديسم و ماديت را در قلوب و انديشه هاي آنها جاگزين ميسازد.

ب- تکفيري هاي ناآگاه:

عامۀ تکفيري ها که سطح آگاهي و شعور سياسي آنها خيلي ناچيز بوده در اثر اغواي شيطان و استخبارات جهاني از طريق تبليغات حلقات آگاه تکفيري با شعار هاي دين، مذهب، آزادي و غيره آرمان هاي انساني به صحنه هاي جنگ کشانيده ميشوند و ناآگاهانه جزء اردوي غير مرئي (تروريسم دولتي) استکبار جهاني قرار ميگيرند.

اگر چه ممکن است عده اي از اين گروه که بسيار سفيه و قسي القلب نبوده و اندکي از وجدان و شعور بهره مند باشند پس از شناخت چهرۀ تکفيري هاي آگاه و ماهيت کثيف استخباراتي و سيماي منفور درندگي شان بمقابل انسان هاي بيگناه در جريان جنايات و فساد هاي اخلاقي متنبه شده دوباره برگردند.

اما اکثريت گروه مذکور که از يکسو فاقد آگاهي و ايمان کافي قبلاً بوده اند و از جانب ديگر مردم بيکار، محروم و تازه به امکانات دالر و قدرت و اطفاي شهوت ميرسند، و از طرف ديگر در جال استخبارات ناخواسته گير مي مانند و راه فرار هم نمي يابند، از اينان نيز بآساني توقع برگشت به حق نميتوان داشت.

بهر صورت از تکفيري ها و همه ايادي استعمار و استکبار جهاني توقع برگشت بسوي انسانيت، آزادي و اسلاميت نبايد داشت. زيرا آنانيکه آگاهانه بر ضد اسلام و مسلمين بدستور آقايان استخباراتي شان ميجنگند چشم و گوشي براي ديدن و شنيدن حقيقت و قلبي براي پذيرش حق ندارند. اگر نا آگاهانه در اين مسير ضد انساني و ضد اسلامي ميرفتند ممکن بود که در اثر تعليم و تجديد تربيت به هدايت برسند.

فلهذا طرف پيام ما جوانان و ملت هاي مستضعف مسلمان است تا اغواي تبليغات استکبار و ادعا هاي کاذب لشکريان شيطان بنام مذهب نشوند و خود براي دفاع از مقدسات، سرزمين ها و زندگي شان تصميم بگيرند. در غير آن راه ديگري براي نجات امت مظلوم از اين خطر بزرگ وجود ندارد.

بناءً شايسته تر است تا تکفيري ها را جزئي از نظام مخفي استخبارات جهاني دانست نه گروه هايي خودجوش و متکي به انديشه اي خاص ديني يا مذهبي.

آگاهان ميدانند که در برابر همچو يک جريان استخباراتي قدرتمند که حامي آن قدرت هاي استعماري و استکباري جهان است چه نوع استراتيژي تبليغاتي و چگونه اقدامات بازدارندۀ نظامي و جهادي مؤثر را وضع و اعمال کنند.

 

 

 

 

 

نتيجه:

بر خلاف همه پندار هاي غلط بشريت بايد گفت که تکفيري ها نه گروه هاي مذهبي خاص بلکه موجوداتي مولود دستگاه هاي استخباراتي شناخته شدۀ عالم بمنظور ايجاد فتنه، تفرقه، نا امني و فساد در جهان اسلام به نيابت از کفر جهاني اند.

ايشان از جانب استخبارات جهاني در مدارس خاص برخي از کشور هاي تحت نفوذ غرب چون سعودي، پاکستان و غيره آموزش هاي استخباراتي مي بينند و بعد توسط قدرت هاي بزرگ جهاني تسليح، تمويل و تجهيز گرديده عليه مسلمانان جهان با شعار تکفير پيروان همه مذاهب بر حق جهان اسلام جنگ هاي سازمان يافته و خانمان سوزي را به شکل ظاهراً تروريستي اما کاملاً جبهه اي تحميل مينمايند تا غرب را در رسيدن به آرمان هاي ديرينۀ استعماري اش در جهان اسلام کمک کنند.

هدف غرب از ايجاد، حمايت و سوق و ادارۀ اين گروه هاي فاقد وجدان و خرد تخريب، تضعيف و تجزيۀ جهان اسلام به نفع کفر جهاني است بدون آنکه تلفات بشري و بدنامي به استکبار جهاني متوجه شود.

پيشنهاد:

با توجه به وضع غم انگيز مسلمانان دنيا براي مقابله با اين جريان هاي ضد انساني و ضد آزادي در استقلال جهان اسلام از نظر تبليغاتي نبايد جريان هاي تکفيري را داراي داعيه اي مذهبي و اراده اي مستقل با تعصبات خاص مذهبي در مقابل مسلمانان دانست.

چهرۀ استخباراتي اين جريان ها و دستگاههاي استخباراتي که همچو جريان ها را ايجاد، حمايت و مورد استفادۀ شوم خويش قرار ميدهند بايد معرفي کرد.

زيرا اگر اين جريان ها را هر قدر ظالم، کوردل، وحشي، نادان، باطل و تروريست بخوانيم ولي مستقل و با يک داعيۀ مذهبي معرفي نمائيم گويا افکار عامه را به نفع استکبار و تکفيري ها مسموم کرده ايم.

و اگر اصل ماهيت استخباراتي آنها را منحيث گروهي مزدور و خادم کفار ثابت کنيم ايشان در افکار عامۀ جهان تجريد گرديده کسي فريب ادعا هاي کاذب شان را نخورده حمايت شان نخواهند کرد.

از نظر عملي مسلمانان جهان بايد با اتحاد نظر و عمل تدابير بازدارنده ايرا در مقابل حرکت هاي نظامي سياسي و استخباراتي باداران تکفيري ها اتخاذ نمايند و اعلان بيزاري ازين مديران تروريزم جهان نموده ترکيز بيشتر بر مداخلات بيشرمانۀ قدرت هاي استعماري صورت گيرد.

زيرا غربي ها هم در تبليغات خود، گروه هاي داعش، طالب و بوکوحرام و امثال آنها را جريان هاي مذهبي متعصب، کوردل و تروريست تعريف ميکنند و خود را از آنها جدا معرفي ميسازند. در حاليکه برخي آگاهان خوب ميدانند که مدير اينهمه جنگ هاي سازمان يافته عليه اسلام و بشريت خود دستگاه هاي استعماريست.

بنا بر اين هرجا که سخن از داعش، طالب، بوکوحرام و غيره جريان هاي تروريستي ميرود بهتر است بجاي آن رأساً از مداخلات قدرت هاي جهاني حرف زده شود تا بشريت به يک بصيرت واقعي و حقيقي برسد.



[1] - الانفال/ 46.