ضرورت شناخت و مقابله با جريان هاي تکفيري از راه گفتمان

ضرورت شناخت و مقابله با جريان هاي تکفيري از راه گفتمان

 

ضرورت شناخت و مقابله با جريان هاي تکفيري از راه گفتمان

 

حسين نوري شولگره اي

قندهار

خزان ۱۳۹۵ خورشيدي

 

مقدمه

موضوع وحدت و همبستگي و مقابل آن تفرقه و ناسازگاري قدمت تاريخي دارد. در روزگار قبل از اسلام سرزميني حجاز آکنده از نبردها و ستيزه جويي هاي قبيلوي بسر مي بردند. جنگهاي بني تغليب و بني بکر دوشاخه قبيله  ربيعه چهل سال ادامه داشت از مشهورترين جنگهاي جاهليت جنگ حروب الفجار بود که پيامبر آنرا درک کرد و در يثرب جنگ بين اوس و خزرج بيش از صد سال بدرازا کشيد اما پيامبر رحمت پس از بعثت در فاصله کوتاهي پس از ايجاد وحدت و برادري در به ويژه بين دو قبيله اوس و خزرج قدرتهاي آنروزگار را مطيع خويش ساخت. عزت، عظمت و اقتدار را به آن مردم ستيزه جو، جاهل و بدوي به ارمغان آورد. متاسفانه پس از رحلت پيامبر رحمت (ص) بحران شکننده اي دامنگير امت اسلامي گرديد امام علي(ع) با تحمل فشارها، اسرانجام با پذيرش خلافت خلفاي راشيده تن داد و اسلام را از لبه اي سقوط نجات داد. و با همکاري علمي و قضائي به اسلام نوپا مصونيت قطعي بخشيد. اتحاد و وحدت شکننده را تجديد و تحکيم فرمود. به اعتراف شخصيتهاي جهان، امام علي(ع) را مي توان بنيانگذار اتحاد و وحدت امت ناميد. پس از تبديل خلافت به امارت توسط بني اميه اين دودمان با شعله ورسازي کينه توزي هاي قبيلوي و ضديت به اسلام به مصاف با حسين بي علي کمر بستند در نتيجه حسين بن علي و يارانش را مظلومانه بشهادت رسانيدند. سر مقدس امام و يارانش را از بدنها جدا و بر اجساد بي سر اسبها تاختند و اهلبيتش را به اسارت کشيدند. سرها را بر نيزه ها از کربلا تا شام بردند در حاليکه محبان اهلبيت از اين مصيبت عظمي اشک غم مي ريختند و ساليانه پنهاني مجالس عزا برپا ميکردند. بني اميه گردهمائي بزرگي را با حضور عبدالمک در شام برگذار کردند و افراط گراي بني اميه حجّاج بن يوسف ثقفي روز عاشورا را بعنوان جشن و سرور در شهرهاي تحت سلطه خويش اعلام کرد. ياد و نام حسين و خاطره عاشورا را بر خطباي جمعه و جماعات تحريم و عاملان آنرا تهديد به مجازات کرد. و پس از بقدرت رسيدن بني عباس خليفه افراط گراي عباسي متوکل نيز روز عاشورا را در بغداد و سائر شهرها جشن اعلام نموده و زيارت قبر امام حسين را ممنوع اعلام نمودند. پس از به قدرت رسيدن معزالدّوله از آل بويه در سال ۳۵۲ هجري عزاداري حسين را در بغداد و سائر شهرهاي تحت سلطه خويش اعلام کرد و مردم را تشويق به عزاداري نمودند.

نزديک قرن ۵ هجري، پس از استيلا خلفاي فاطمي در قاهره عزاداري عاشوراي حسيني را در کنار قبور مقدس بي بي گلثوم و بي بي نفيسه از نوادگان امام مجتبي ع برگذار و مردم را تشويق به گريه و ماتم ونوحه سراي نمودند و پس از به قدرت رسيدن ايوبي ها در قاهره عزاداريها مجددا ممنوع و روز عاشورا را روز جشن وسرور اعلام نمودند در صده هاي اخير افراط گرايان مزدور دو قدرت منطقوي امپراتوري عثماني و شاهان صفوي از اين تنشهاي مذهبي استفاده کرده علماء و نويسندگان وابسته به هر دو طرف با قلم نشر کتاب و فتاوي هر چه در توان داشتند به لعن و طعن و ناسزاگوئي تکفير و تخريج از دين عليه يکديگر نويشتند و فتوا دادند. سند آشکار و بلا ترديد آن هزاران کتاب چاپي و خطي جا مانده در کتابخانه هاي استانبول، قاهره، تهران و سائر کشورها گواه آنست.

پس از بررسي کوتاه در تاريخ به اين باور ميرسيم که در طول تاريخ همواره قدرتهاي درگير از دسته هاي افراط گراي کج انديش  و متعصب به عنوان ابزار همانند هيزم جهت شعله ور ساختن جنگها در راستاي منافع شان استفاده کرده و مي کنند. اگر با دقت جنگهاي اموي ها و عباسي ها، فاطمي ها، ايوبي ها، عثماني ها، صفوي ها و حتي جنگهاي تحميلي قدرتهاي کنوني بر جهان اسلام را بررسي نمائيم. همين افراط گرايان متعصب و جاهل، جنگهاي نيابتي، خونين و فاجعه بار را در گوشه و کنار جهان انجام ميدهند. اين دسته هاي افراطي امروز شباهتي نزديکي به دسته هاي افراطي خوارج زمان امام علي (ع) دارند. آنها با فشار حکميت را در جنگ صفين بر امام علي  تحميل کردند. سپس امام را همانند معاويه وعمروعاص کافر خوانده و محکوم بقتل کردند که متاسفانه منجر بشهادت مظلومانه امام علي گرديد. و افراط گرايان امروز نيز اعم از شيعه و سني، همه مذاهب اسلامي را کافر، مشرک خارج از دين ميدانند. ما در اين نوشتار پيش رو، به ديدگاه هاي افراطي ابن تيميه و ابن عبدالوهاب و پيروان آنها پرداختيم که چگونه پيروان مذاهب اسلامي را با صراحت تکفير و تفسيق نموده و حتي زنان پاکداممن را متهم به زنا نموده اند. ما از نظر آموزه هاي ديني و منطق عقلائي اجازه نداريم همانند آنان عمل به مثل نموده و به تکفير و تفسيق ناسزاگوئي آنان بپردازيم. در اين نگارش، به دو مطلب مهم اشاره شده است.

۱. پيشنهاداتي مبتني بر عملي سازي اهداف تقريب بين مذاهب اسلامي.

۲. راه حل در رابطه با اصلاح و تعديل پديده شوم تفکر افراط گرائي، البته هر طرح و پيشنهادي هدايتگرانه به طراحان و حاميان پليد قدرتهاي خارجي و به تمويل کنندگان برخي کشورهاي اسلامي و به مهره هاي اصلي افراط گرا، هيچ اثر مثبتي در پي نخواهد داشت. تنها پيامهاي الهي و رسول گرامي اسلام و گفتگوهاي نرم و عاطفي بر افراط گرايان حقيقت ياب قابل انکار نخواهد بود. چنانچه اشاره شد که خداي متعال  در آيات متعدد شيوه و ادبيات گفتگو را به پيامبر اسلام آموخته است و پيامبر نيز با گفتگوي رحماني تعداد زيادي مسيحي ، زنديق و منحرف را با نيت پاک، زبان نرم و عاطفي هدايت فرموده و آنان اسلام اختيار نموده وشيفته اسلام شدند. پس اصلاح و هدايت و تعديل صدها هزار جوان پراکنده در جهان که معتقد به قرآن و آموزگار آن پيامبر اسلام هستند با رهنمود هاي ده ها پيام آسماني و احاديث معتبر نبوي و اولياي دين که در نگارش آمده است، هدايت و اصلاح و تعدييل آنان دور از انتظار نخواهد بود. بشرط اين که عالمان روشن انديش و اصلاح نگر، به شايستگي به رسالت خويش عمل نموده و آنچه خداوند متعال و پيامبر رحمتش انتظار دارند عمل نمايند.

 

حسين نوري شولگره اي ۱/۹/۱۳۹۵

 

 

بخش اول: آشناي با عقائيد رهبران تکفيري در مورد مذاهب اسلامي

الف) مذاهب در اسلام نبوده است.

دشمني ديگر وهابيان اين است که مي گويند مذاهب اربعه در اوايل اسلام نبوده است. حاکمان در قرون بعدي آن ها را ساختند. مقبل الوادعي در جواب استفتاء  که از وي شده مي نويسد، مذاهب اربعه ساخته شده سلاطين است. در کتاب خدا و سنت رسول الله اثري به نام مذهب وجود ندارد که دلالت کند که هر فرد مسلمان بايد به مذاهب معيني از مذاهب ملتزم و تقليد کند.۱

ابن قيم جوزيه نيز مذاهب را حاديث ميداند و ميگويد اين بدعت زشتي است که در بين امت پديد آمده است. هيچ يک از امامان اسلام که آن ها مرتبه عالي و جايگاه والاي دارند از آن سخني نگفته اند. خدا و رسولش آگاهتر است که آنها مردم را به اطاعت از خود فرا خوانده باشند و دورتر از آنست که مردم را به پيروي عالم معيني ملزم کرده باشد و نيز دورتر از آنست که آنها مردم را به يکي از مذاهب اربعه مجبور کرده باشند.۲ امير ضعاني به مصنوع بودن مذاهب ميپردازد و گفتار ابن قيم را شاهد مي آورد که مذاهب قبلا در اسلام نبوده و بعدا به وجود آمده است.۳

ب) تحريم تقليد از مذاهب اسلامي

تقليد مذاهب از اصول اعتقادي جمهوراهل سنت به شمار ميرود مطابق اصل مذکور آن ها به فتواي يکي از ائمه چهارگانه عمل مي کنند. عالمان معروف اهل سنت بنام محمد امين معروف به امير پادشاه مي نويسد: و ابن اميرالحاج تقليد غير از امامان چهارگانه ابوحنيفه، مالک، شافعي و احمدبن حنبل را منع مي کند و مي گويد از مذاهب اربعه تقليد کنيد چون مذاهب آنها منضبط اند.۴ اما پيروان محمدبن عبدالوهاب نجدي تقليد را جائز نمي شمارند. ايوبي مي نويسد که آنها تقليد را حرام مي دانند.۵ زيرا مفتي معاصر آنها بنام مقبل الوادعي درباره حرمت تقليد از مذاهب مي گويد: ما معتقديم که تقليد حرام و بدعت است در قرون مفضله نبود. ۶

ج) تقليد از مذاهب شرک است.

قنوجي يکي از علماي برجسته آنها در جواب استفتائي مي نويسد: تقليد مذاهب شرک است، مقلدان را بنگريد که چگونه آنها به تقليد اولياء و عالمان ميت معتقدند و اقرار کردند که فهم کتاب و سنت مخصوص علماء است مقلدان به تقليد مشرکانه صالحان مي پردازند به تعابير قوم و مکاشفات خواب مشايخ اعتماد مي کنند آنها روز قيامت در آزمون حساب و کتاب چه عذري دارند و از عذاب و عقاب چگونه نجات مي يابند.۷  در اين باره بزرگان مذاهب اسلامي مانند عبدالقوي محمد ظهيرالدين نعماني مقلد مي نويسد: که سلفي نماها تقليد از امامان مذاهب چهارگانه را شرک مي دانند. ۸

د) تحقير امامان مذاهب

يکي از روش هاي دشمني پيروان محمدبن عبدالوهاب اهانت به امامان مذاهب است. آنها به پيشوايان مذاهب احترام نمي گذارند ولي نام رهبران سلفي را با عظمت مي برند. شيخ ابوالفضل عبيدالله ايوبي در باره ديدگاه اهانت آميز آنها چنين مي نويسد: جاي شگفتي است از فرقه وهابيت، زماني که آنها نام پيشواي اهل اسلام امام اعظم و نام امامان سه گانه ديگر را مي برند بسيار ساده و تحقيرآميز مي گيرند مثلا مي گويند ابوحنيفه گفت، و هرگاه سخني از ابن تيميه به ميان آيد مي گويند شيخ الاسلام.۹

که در حقيقت اين جمله شيخ الاسلام براي ابن تيميه نهايت تعظيم و اکرام به شمار مي آيد.۱۰ محمدعبيدالله ايوبي قندهاري مي نويسد اين گروه افراطي به کتابهاي فقهي مذاهب برخورد معاندانه مي کنند در مجالس شان کتب فقهي حنفيه را استهزاء  مي کنند و نيز آنها قياسهاي بيشتر کتابهاي متاخراني مانند هدايه مرغياني، فتاوي قاضي خان، فتاوي شاميه، ردالمختار را بي فايده دانسته اند و به کار علم و دانش نمي خورد. بلکه به سبب آن مردم از نصوص سنت محروم مي شوند. لذا ايوبي خطاب به حنفي ها مي گويد: اين ملا طاهر وهابي گمراه چگونه کتابهاي معتبر شما را مسخره مي کند.۱۱ 

ه) تکفير اشعري ها

پيروان افراطي محمدبن عبدالوهاب  به تکفير فرقه هاي کلامي نيز پرداخته اند و به اشعري ها نسبت کفر مي دهند و درباره آن ها مي گويند: عقايد اشعري به مذهب معتزله جهميه شباهت دارد. سپس ادعاي اجماع مي کنند که مذهب جهميه باطل است. ابن قاسم در کتاب مهم دررالسّنيه مي نويسد: امروز بيشتر اهالي شهرها ، اشعري هستند که اعتقاداتشان در برخي مباحث صفات الله، مشابه عقائيد معتزله جهميه است.۱۲  و نيز ايشان مي گويد علماي امت مذهب جهميه را کفر مي دانند وي مي افزايد: علماي امت مذهب جهميه را بشدت رد کردند و گفتند جهميه از مذاهب گمراه و کفر به شمار مي آيد کسي در اين باره با علماي اسلام مخالفت نکرده است.۱۳ در نتيجه اين گروه افراطي اشعري ها را در برخي عقائيد مانند مذهب جهميه مي دانند که به اجماع مسلمانان مرتدند. ترديدي نيست که مذاهب مالکي، شافعي در اصول پيروي اشعري هستند.

و) تکفير حنفي ها

نويسندگان اين گروه تکفيري با نسبت هاي ناروا به مذاهب اسلامي به ويژه به حنفي ها بيشتر حمله ميکنند. از آنجا که حنفي ها يک فرقه مستقل فقهي کلامي است. اکثريت نسبي جامعه اهل سنت را تشکيل مي دهند. لذا اين گروه تکفيري بر اينها هجمه ميبرند و حتي آنها را به اديان نصرانيت و يهوديت تشبيه مي کنند. بنابراين حنفي ها در هجمه آنها به طرز شديدتري تکفير مي شوند.

الباني در ذيل اين حديث صحيح مسلم، جلد۱، صفحه ۱۳۷، چنين تعليق آورده است. اين حديث واضح است در اينکه عيسي به شرع ما حکم مي کند و طبق قرآن و سنت تصميم مي گيرد او به غير از اين دو منبع به چيزي ديگري چون انجيل و مذهب حنفي و مذاهب ديگر رفتار نمي کند. ۱۴

هرتلي شافعي کردستاني درباره تعليقه فوق مي گويد: با چشم خود ببينيد که الباني راجع به امام ابوحنيفه چه مي گويد؟ الباني مذهب حنفي را در شمار نصارا قرار مي دهد. اين نويسندگان تکفيري به انتساب توهين آميز بسنده نکرده آنها را در زمره يهود نيز قرار داداند، که بسيار خطرناک است. سيف الرحمان احمد مي نويسد، يهود اهل سنت که مقلدان جامداند به خصوص برخي حنفي هاي جماعت تبليغي که به تقويت جهل، تقليد جامد، پرستش بزرگان و اکرام و کرنش آنها مي پردازند و بين مسلمانان بدعت روا ميدهند آنها شريعتي را بر مردم تحميل مي کنند که نه خدا آنرا تشريع کرده و نه رسولش. ۱۶ عزالدين ماضي نيز ميگويد: ابن تيميه، شيوخ امت بزرگان مذاهب اسلامي را به يهود و نصارا تشبيه کرده.۱۷

پيروان اين گروه افراطي تکفيري به پيروي از ابن تيميه نه تنها عقائيد مذاهب اسلامي را کفر مي شمارند، بلکه آن را ارتداد نيز ميداند، که ديگر نمي توان از آن توبه کرد. اين ديدگاه بسيار خطرناک است در حاليکه اکثر پيروان مذاهب اين ديدگاه آنها را نسبت به پيروان مذاهب نميدانند. ابن تيمييه درباره ارتداد اشعري ها مي گويد: کسي که مي گويد: من در فقه پيرو شافعي و در اصول تابع اشعري هستم. ما ميگوئيم اين جمع اضداد و بلکه ارتداد است زيرا شافعي اشعرالاعتقاد نبود. ۱۸  

اين گروه افراطي به تبعيت از ابن تيمييه حنبلي ها را نيز گمراه مي دانند زيرا ابن تيميه درباره شان مي گويد: کسي که گويد من در فروع حنبلي هستم و در اصول معتزلي، مي گويم تو از راهي که گمان بردي اعتدال است خارج رفتي و گمراه شدي. زيرا احمدبن حنبل در اجتهاد و اصول دين، معتزل نبود.۱۹ لذا بر اساس ديدگاه ابن تيميه که عموم افراطيون از او پيروي مي کنند. ميگويد: شافعي ها و حنبلي ها مرتد و گمراه اند.۲۰

ز) اتهام وهابيت فسق و فجور و خروج از دين به شيعيان

محمدبن عبدالوهاب در کتاب الرّدعلي الرّافضّه با کمال بي شرمي شيعيان را اهل فسق و فجور زناکار دانسته، معتقدات باطل آنها به اين دليل است که نطفه آنها از حرام منعقد شده است. وي چنين مي نويسد: (ان الرافضه اکثرا الناس ترکا لما امرالله و واتيانا لما حرّمه وَ انَّ کثيرا منهم ناشي عَنْ نُطْفَة خبيثه موضوعة في رحم حرام و لذا لا تري منهم الا الخبيث اعتقادا و عملا، ۲۱ يعني رافضه (شيعيان) بيشترين افرادي هستند که اوامر خدا را انجام نداده و نواهي او را انجام مي دهند و بيشتر آن ها از نطفه حرام متولد شده اند و به همين دليل است که اعتقاداتشان و اعمالشان خبيث و پليد است). در جاي ديگر شيعيان را چنين توصيف ميکند: ( واقعون في الزنا... فَما اَحَقَّهُمْ بِاَنْ يکُونُوا اَولاد الزِّني حَمانَا اللهُ وَ اِياکُمُ مَعَاشِر الْاَخوان مِنْ اِتباعِ خُطُوات الشّيطان، يعني اماميه اهل زنا هستند و ابواب زنا را براي خود باز کرده اند لذا مستحق آنند که اولاد زنا باشند خدا ما و شما، برادران را از تابعان شيطان حفظ کند.۲۲

محمد بن عبدالوهاب در کتاب الرّدعلي الرّافضة در مطلب ۲۷ مي نويسد: ( فَهوُلاء الاِمامِيه خارِجُونَ عَنْ السُّنه بَلْ عَنْ الملة، يعني اماميه از سنت و امت اسلامي خارج اند هدف وي آنست که ميخواهد شيعيان را بي ايمان و خارج از دين معرفي کند.۲۳ محمدبن عبدالوهاب در فراز اول از سخنانش، زنان پاکدامن شيعه را به زنا و بي عفتي بدون هيچ دليلي متهم کرده است. در حالي که در پاسخ به اتهامات بي اساس به زنان عفيفه مسلمان، در قرآن چنين مي فرمايد: اَلَّذينَ يرْمُونَ المُحْصَنات ثُمَّ لَمْ ياتو بِاَرْبَعَة شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُم  ثَمانينَ جَلْدَةَّ وَلا تَقْبَلوُا لَهُمْ شَهادَة اَبَداً وَ اُولئِکَ هُم فاسِقُونَ، و کساني که پاک دامنان را متهم مي کنند سپس چهار شاهد بر مدعاي خود نمي آورند آنها را هشتاد تازيانه بزنيد و شهادتشان را هرگز نپذيريد و آنها همان فاسقانند.۲۴

و همچنين در آيه ديگر ضمن وعده عذاب بزرگ به تهمت زنندگان به زنان مسلمان آنان را در دنيا و آخرت لعن کرده است. قرآن مي فرمايد: ( اِنَّ الَّذينَ يرمُونَ المُحْصَناتُ الغافِلاتُ المْومِناتُ لَعَنوا فِي الدُّنيا وَ الْاخِرة وَ لَهُم عَذابٌ عَظِيمٌ، وکسانيکه زنان پاک دامن و بي خبر از هرگونه آلودگي و مومنين را متهم به زنا مي کند در دنيا و آخرت از رحمت الهي به دورند و عذاب بزرگي براي آنها است.۲۵

حديث معتبري در صحيح بخاري از پيامبر اسلام نقل کرده است که حضرت فرمود: که تهمت زدن به زنان مومن بزرگترين عقوبت و مجازات الهي را در پي دارد. ۲۶ حتي خود ابن عبدالوهاب در کتاب الدررالسُّنيه گفته است که اگر کسي به ديگري تهمت زنا بزند بايد حاکم او را حد بزند تا تاديب شود و اگر در نسبت دادن زنا به کسي چهار شاهد نياورد شهادت او ديگر پذيرفته نيست مگر اينکه توبه کند و اعتراف کند که دروغ گفته است.۲۷ پس مؤسس وهابيت با اتهام زنا بر زنان پاکدامن شيعه در پيشگاه خداوند و رسول اسلام در يوم الحساب چه پاسخي خواهد داد و براي عالمان و اهل تفسير و حديث و عقلاي عالم چه دليلي ارائه خواهد کرد.

اما در پاسخ به ادعاي ابن عبدالوهاب  که حکم به کفريت و خروج شيعيان از دين اسلام نموده است انشاالله از متن قرآن کريم و احاديث معتبر نبوي به ادعاهاي واهي و بي پايه وي پاسخ محکم خواهد داده شد. قرآن مي فرمايد: ( وَلا تَقُولُوا لِمَنْ اَلقي اِلَيکُم السّلامَ لَسْتَ مُومِناً، يکي که اظهار صلح و اسلام مي کند نگوئيد تو مسلمان نيستي) طبق اين آيه شريفه اصل حکم در ظاهر ملاک اعتبار است نه در باطن. يعني در خروج شخصي از کفر و يا از دين همين اظهار ظاهري ملاک اعتبار است نه در باطن. از روايات معتبر اهل سنت چنين برداشت مي شود که کسي که شهادتين را بر زبان جاري مي  کند نبايد او را تکفير کرد.

اسامه بن زيد مي گويد: رسول الله ما را به سوي حرقات فرستاد. صبح بر آنان يورش  برديم و آنها را کاملا شکست داديم. من و يک انصاري به مردي از آنان رسيديم هنگاميکه بر او مسلط شديم. او لااله الا الله گفت، پس مرد انصاري دست نگه داشت ولي من آن قدر به او نيزه زدم تا کشته شد هنگاميکه به مدينه آمديم و خبر به رسول مکرم رسيد. فرمود: اي اسامه، بعد از اينکه لا اله الا الله گفت او را کشتي؟؟ گفتم او براي نجاتش اين کلمه توحيد را خواند سپس رسول خدا آن قدر اين جمله را، که بعد از اينکه لا اله الا الله گفت او را کشتي؟!! حضرت اينقدر اين جمله را تکرار کرد که من آرزو کردم اي کاش قبل  از آن روز مسلمان نشده بودم. علماء و محدثين اهل سنت از اين حديث چنين برداشت  کرده اند که اين روايت دليل بر قبول اعمال ظاهر است نه باطن. ۲۹

در حديثي به نقل از عبادة بن الصامت روايت شده که رسول خدا (ص) فرمود:هرکس لااله الا الله وحده ولاشريک له و محمدا عبده و رسوله وعيسي عبدالله و رسوله و کلمة القاها الي مريم و روح منه دهد و اذعان کند که بهشت حق است و آتش دوزخ حق است يا هر کاري که کرده باشد خداوند او را وارد بهشت ميکند. و ترمذي روايت کرده است هر کس شهادت لا اله الا الله محمد رسول الله را گويد خداوند آتش دوزخ را بر وي حرام مي سازد.۳۰

ابن قلابه در روايت از بخاري، مسلم و نيز المنذري در الترغيب و الترهيب آورده اند که هر کس مومني را به کفر متهم کند مانند آنست که او را کشته باشد و بر همه مسلمانان واجب است که در مقابل هر کسي که کلمه لا اله الا الله را بر زبان  جاري ساخت مواظب زبان خويش باشد.۳۱

ابوداود در کتاب سنن خود در فصل جهاد مي گويد: از ابن عمر(رض) نقل شده است که رسول خدا(ص) فرمود: متعرض اهل لااله الا الله نشويد و آنان را به بهانه ارتکاب گناه تکفير نکنيد و بدانيد هرکس اهل لا اله الا الله را تکفير کند خود به کفر نزديکتر و اولاتر است.۳۲ حتي احمد بن تيميه معتقد است تکفير حق الله و حق پيامبر است که فقط خدا و پيامبر ميتواند در آن اظهار نظر کند.۳۳ همچنين در جاي ديگر کتابش مي گويد: هيچ کس حق ندارد احدي از مسلمانان را تکفير کند هر چند خطا و اشتباه کرده باشد مگر اين که دليل قطعي در تکفيراو داشته باشد.۳۴ و همچنين بسياري از بزرگان اهل سنت مانند ابن حجر، و ابن قيم وغيره به اين مسئله اشاره کرده و مي گويند. بنابراين تکفير شيعيان که اقرار به شهادتين و اظهار اسلام مي کنند کاري غير شرعي و بر خلاف مباني اهل سنت است.۳۶

از پيروان مذاهب اسلامي بايد پرسيد؟ آيا در چنين فضاي تنش زا و آلوده از افراطيت، تکفير و تفسيق و ناسزاگوئي از سوي رهبران فکري افراط گرا بر پيروان مذاهب اسلامي که قبلا اشاره شد، که ابن تيميه، الباني، سيف الرحمن احمد   حنفي ها را تکفير و در شمار نصاري و شافعي ها و حنبلي ها را مرتد و گمراه ، و اشعري ها را مشابه به گروه جهميه از مذاهب گمراه و کفر خوانده اند. و نيز شيعيان را اهل فسق و فجور و زنان عفيفه شيعه را متهم به زنا و قاطبه شيعه را محکوم به خروج از دين و ايمان نمود اند آيا در چنين شرايطي در برابر اين دسته هاي افراطي و نادان چه واکنشي بايد نشان داد؟ آيا پيروان مذاهب شرعا ميتوانند همانند آنان واکنش قاطع و عمل به مثل انجام دهند؟ در روند تحقيق و بررسي خواهي دريافت که قرآن کريم  و احاديث معتبر نبوي و اولياء دين هر گونه لعن و طعن ناسزاگوئي را دور از کرامت انساني دانسته و در هر شرائط  به هيچ يکي از پيروان اسلام اجازه  بدزباني و ناسزاگوئي را نداده و نمي دهد.

قرآن کريم حتي از ناسزاگوئي به بت هاي مشرکان صريحا منع فرموده است و ميفرمايد: (لا تَسُبوُا الَّذينَ يدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيسْبُواللهَ عَدُواً بِغَيرِ عِلمٍ، چيزهاي را که آنان (مشرکان) بجاي الله مي خوانند دشنام مدهيد زيرا که آنان نيز بي هيچ دانش و آگاهي از روي کينه توزي به الله دشنام ميدهند. ۳۷ خداوند (ج) در اين آيه از ناسزاگوئي به بت هاي مشرکان نهي فرموده پس بطريق اولي از دشنام و بدگوئي  کساني را که ادعاي مسلماني دارند نهي خواهد فرمود. چنانچه در حديث معتبر است رسول گرانقدر اسلام توهين دشنام حتي بر دشمنان شان را در جنگ با کفار با صراحت منع نموده و فرمودند: لا تَسُبوُا هوُلاءِ فَاِنَهُ لَا يخْلِصُ اِلَيهِمُ شي ... اِنَّ الْبَذّاءَ لومٌ، يعني به جنازه هاي کفار دشنام ندهيد اين ناسزاگوئي سودي براي شما ندارد بلکه دشنام نوعي از پستي و فرومايگي است.۳۸

پيامبر اسلام در فراز ديگر ميفرمايد: (اِنِّي لَمْ اَبْعَثْتُ لعاناً لکني بٌعِثَتْ داعِياً وَ رَحْمَةً اِهْدِ قَوْمِي فَاِنِّهُمْ لايعْلَمُون، من نفرينگر مبعوث نشدم بلکه هدايتگر و صاحب رحمت بر انگيخته شده ام) ۳۹ پس عالمان وارسته که عهده دار، حراست از سيره پيامبرانند در حقيقت دعوتگران اسلام با بيان و زبان رحمتند. دانش آور مکتب وحي و شاگرد ممتاز رسول اعظم (ص) امام علي(ع) ميفرمايد: (اَلْفُحشُ والتفحِّش لَيسَا مِنْ اَخْلاقِ الاِسلام، چه کسانيکه بطور عادت دشنام ميدهد يا بر اثر فشار و عصبانيت  مردم را دشنام دهند هر دو از اخلاق اسلام و مسلمين نيست. ۴۰

هنگاميکه حجربن عدي و عمروبن حمق آشکارا اهل شام را لعن و ناسزا مي گفتند تا امام علي (ع) خبر شد کسي را نزد آنان فرستاد تا به آنها بگويد از اين کار دست بردارند آنها نزد امام آمدند و با تعجب عرض کردند اي اميرالمومنين آيا ما بر حق نيستيم؟ و آنها بر باطل نيستند امام فرمود: آري. آنها عرض کردند پس چرا ما را از دشنام دادن به آنها منع مي کنيد؟ امام علي (ع) به آنها فرمود: کَرِهَتْ لَکُمْ اَنْ تَکُونُوا لعِّانين، شتّامين تَشْتَمِتُونَ تُبَيرئُونَ وَلکِنْ لَو وَصَفْتُمْ مَساوِي اَعْمالَهُمْ فَقُلْتُم مِنْ سِرَتَهِمْ کَذا وَ کَذا وَ مِنْ اَعْمالَهُمْ کَذا و کَذا کَانَ اَصْوَبُ فِي الْقَولِ ...  يعني من نمي پسندم که شما از دشنام گويان و لعن کنندگان باشيد که در نتيجه آنها نيز شما را دشنام و ناسزا گويند و از شما بيزاري جويند بلکه بهتر است اعمال ناشايست آنان را ياد آور شويد و از مسير زشت و اعمال نادرست آنان يادآور شويد اين بهترين بيان و نافذترين استدلال است. و نيز بجاي نفرين و ناسزاگوئي آنان  و بيزاري جستن از ايشان چنين بگوئيد و دعا کنيد خداوندا جان ما و ايشان را حفظ کرده و بين ما و آنان را اصلاح کن، و آنان را از گمراهي شان نجات ده، تا آن که حق را نمي داند، بشناسد. و آن که از حق سرپيچي مي کند به آن گردن نهد، اين روش را من بيشتر دوست دارم و براي شما نيز بهتر است. در پاسخ، حجربن عدي و عمروبن حمق گفتند: يا اميرالمومنين نَقْبَلُ عِظَتُيکَ وَ نَتَادبُ بِاَدَبِکَ، اي اميرالمومنين ما پذيرفتم موعظه تو را و ادب شديم به ادب دادن تو.۴۱

علامه اميني صاحب الغدير در مقدمه جلد ۸ الغدير در واقعه صفين ميگويد: ادب اميرالمومنين علي بن ابي طالب(ع) ادب شيعه است و نيز ادب من اميني است و ما همه شيعيان جهان با يک صدا فرياد ميزنيم اي اميرمومنان علي (ع) ادب تو را پذيرفتيم و به هدايت شما هدايت، و به ادب شما ادب يافتيم. اين نه تنها گفته شيعيان بلکه گفته همه مسلمانان جهان است. همه ميدانند که اهل  بيت همواره با هر انحراف و باطلي به مبارزه پرداختند زيرا منطق اهل بيت (ع) همواه تکيه بر برهان و استدلال بوده است. اين بزرگواران هيچ گاه از راه هاي باطل همچون توهين و دشنام و تخريب عليه مخالفانشان استفاده نکرده اند.

روزي امام ابوحنيفه نزد امام صادق آمد عرض کرد در کوفه نزد ما عده اي هستند ادعا دارند که شما آنها را فرمان داده ايد از سه خليفه راشده برائت جويند و آنها را سب و ناسزا گويند. امام صادق (ع) در پاسخ فرمود: ( وَ يکَ يا اباحَنيفَه لَمْ يکُنْ هذا مَعاذَالله، واي بر تو اي ابوحنيفه اين صحيح نيست بخدا پناه ميبرم، سپس امام گفت: من چکار کنم؟ ابوحنيفه گفت: نامه برايشان بفرست تا از لعن و ناسزاگوئي خود داري کنند. لذا امام نامه مفصلي به عموم شيعيان کوفه مبني بر خود داري از ناسزاگوئي به مقدسات ديگران نويشت. ۴۲

لذا امام صادق(ع) نامه و سفارشات زيادي به تندروان شيعه در کوفه ميفرستاد در روايت معتبر فرمود: ( ما اَيسَرَ ما رَضِي بِهِ النّاسُ عَنْکُمْ، لَفوُّا اَلْسِنَکُمْ عَنْهُمْ، چقدر آسان و ساده است آنچه آن مردم را از شما خوشنود ميکند زبان هاي خود را از بدگوئي به آنها نگاه داريد). ۴۳

يکي از اصحاب امام صادق بنام سماعه نقل ميکند و ميگويد: بعضي اوقات بين من و شتردارم، گفتگو ميشد، من او را ناسزا مي گفتم. امام صادق از اين قضيه اطلاع يافته بود تا من خدمت امام رسيدم به من گفت: (يا سَماعَة ما هذَا الَّذي کانَ بَينَکَ وَ بَينَ جَمّالِکَ؟ اِياکَ اِنَّ تَکُونَ فَحّاشاً اَوْضَخّاهاً اَوْلَعاناً، اي سماعه اين گفتگو و ناسزاگوئي که بين تو و شتردارت رد و بدل مي شود مبادا ناسزاگو، بدزبان و نفرين گر باشيد، نه اين صفات از پيروان من، و نه به چنين صفاتي به پيروانم امر کردم، بلکه اين کار زشت که انجام دادي از خداوند(ج) آمرزش بخواه و به چنين عملي باز نگرد. ۴۴

بخش دوم:عملکرد هدايتگرانه مذاهب اسلامي با افراط گران تکفيري به چهار دسته ذيل قابل پيش بيني است.

الف) عملکرد هدايتگرانه با عقاييد و افکار بنيانگذاران افراط گرايان

ب) عملکرد هدايتگرانه با حاميان سياسي و مديريتي خارجي افراط گرايان

ج) کارکرد هدايتگرانه با حاميان اقتصادي و فکري داخلي و افراط گرايان

د) عملکرد هدايتگرانه با صدها هزار جوان افراطي، کم معلومات، احساساتي، تحت تاثير و طعمه عوامل خارجي و داخلي.

الف) در رابطه با عملکرد اولي بايد گفت: در شرايط کنوني خيلي لازم نمي دانيم به رد نقد نکوهش و بي پايه خواندن عقاييد و افکار بنيانگذاران افراط گرا بپردازيم. زيرا محققين شيعه و اهل سنت افکار و عقائيد ابن تيميه و ابن عبدالوهاب را بطور کافي نقد و رد نموده اند. و بايد نقد و رد منطقي را از ناسزاگوئي و تکفير و تفسيق، بايد تفکيک کرد. زيرا اسلام در هر شرايط، فحش و توهين به هيچ کسي را جائز نمي داند. بخصوص اينکه آنها از اين جهان رخت بر بستند. نه از ابن تيميه و ابن عبدالوهاب، و نه از الباني و عبدالرحمن احمد خبريست. چنين تفکرات افراط گرا و غلوپرور در طول تاريخ از همه مذاهب و فرقه ها بودند و رفتند. اگر دست رسي به کتابخانه هاي بزرگ جهان، استانبول، قاهره، تهران و سائر کشورها بيابيم. خواهي دانست بر اثر جعل حديث سازان و تاريخ پردازان و افکار افراطي آنها هزاران انسان بي گناه در نبردهاي فرقه اي و با دسيسه و تشديد سياست بازان حرفه اي طعمه شعله هاي افراط گرايانه گرديدند. پس ما در اين فراز بحثي و طرحي به بنيانگران تفکر افراطيت نداريم. و فحش و ناسزاگوئي به هر کس و هر شرائط شرعا ناجائز است.

 

ب) در ارتباط با بحث دوم بايد گفت: عملکرد هدايتگرانه با حاميان خارجي افراط گرايان نيز تاثير گزار نبوده و نخواهد بود. زيرا حاميان سياسي و مديريتي خارجي و بين المللي آنها، گروه هاي افراط گرا را آگاهانه در راستاي منافع سياسي، اقتصادي و امنيتي خويش ازهر گونه تشويق و تجهيز و حمايتهاي سياسي و امنيتي بهره مند ساخته و مي سازد. براي قدرتهاي خارجي آنچه اصل است منافع است و حتي اگر آنها تکيه بر سازمانهاي بين المللي مثل شوراي ملل متحد و شوراي امنيت،  سازمانهاي دفاع از حقوق بشر، حقوق زنان و کودکان، همه و همه براي رسيدن به منافع سياسي و اقتصادي آنها است. پس بحث وکنکاش در تعامل با هدايتگري آنها نيز بي فايده است.

ج) بحث سوم، در ارتباط با عملکرد هدايتگرانه با حاميان اقتصادي و فکري داخلي افراط گرايان بايد گفت: هيچ سودي به همراه ندارد زيرا سردمداران و تمويل کنندگان اقتصادي آنان همچون رژيم هاي سعودي، امارات متحده عربي و قطر به رغم شعارهاي تند توحيدي هيچ عقيده به اسلام و ارزشهاي آن ندارد. محور حمايوي اقتصادي و فکري اين گروه ها، عربستان سعودي است، که همواره از توحيد خالص و مبارزه با شرک دم ميزند. اما عملا صدها آيه شريفه قرآني را که در رابطه با وحدت، اخوت و دوستي امت مسلمه، و يا نهي و نکوهش به از دوستي و سر سپردگي با کفار و يا جهاد و مبارزه با تجاوز و اشغالگري آنان نازل شده است. نعوذ بالله انگار اين آيات از قرآن و از خداي احد نيست!!! در حالي که کوچکترين نشاني عملي  تبليغي از اين آيات قرآني در اين کشور بظاهر موحّدگرا ديده نمي شود.

اتحاديه عرب به سرپرستي عربستان بي هيچ دليلي شرعي، قانوني و بين المللي حملات و تجاوزات هوائي خويش را بر سر ملت مظلوم و فقير و مسلمان يمن آغاز کردند که از بدو تجاوزات هوائي تاکنون ده ها هزار مردم ستمديده و فقير يمن شهيد، معلول و مجروح گرديدند و اکثر زيربناهاي اقتصادي و عمراني آن کشور بي دفاع ويران گرديده. اين اعمال تجاوز کارانه و وحشيانه با کدام آيه از قرآن مجيد همخواني و يا با کدام يک از فرامين توحيد خالص و ضد شرک تطابق و يا با کدام حديث معتبر نبوي همسوئي دارد.

چندي قبل خيزش مردمي بنام  بهار عربي ناشي از آگاهي خود جوش ميليونها مسلمان رنجکشيده و در بند استبداد و خفقان با هزينه هزاران ميليون دلار همين کشورها سرکوب گرديده، در مصر اخوان المسلمين به آدرس، نام و نشان اسلام به رهبري آقاي مورسي به پيروزي رسيد. متاسفانه با هزينه کردن ده ها ميليارد دلار همين کشورها و با حمايت و مديريت آمريکا و اسرائيل آن نظام نوپا نيز ساقط گرديد و هزاران شخصيت اسلامي، سياسي و فرهنگي را به زندان افکندند و ده ها نفر تا کنون اعدام و يا در آستانه اعدام قرار دارند. هر محقق و تحليل گر منصف به اين باور رسيده است که سعودي و کشورهاي عربي و هم پيمان آن در ظاهر براي فريب و اغفال مسلمانان کم آگاه وعوام، طبل توحيد خالص و مبارزه سر سختانه با شرک را مي کوبند. اما هدفي جز بقاء و حيات سياسي نسل و تبار خويش و سرکوب و امحاء اسلام راستين را ندارند.

د) در بحث چهارم بايد گفت موضع گيري هدايتگرايانه عالمان و انديشمندان مذاهب اسلامي در بر خورد با صدها هزار جوان کم معلومات، افراطي که تحت تاثير القائات و تبليغات قدرتهاي افراط پرور قرار گرفتند. بايد رسالت مهم و تاريخي خويش را درک کنند. بحث و بررسي، نقد و تحقيق در اين بخش نتايج مثبت به همراه خواهد داشت از آنجا که طبيعت جوان جستجو گر و در صدد حقيقت هست و اين حقيقت يابي جوان، رسالت حوزه هاي علميه و مراکز علمي را سنگين تر ميکند. البته به نظرم هر عالم و نويسنده و پژوهشگر تنها با داشته هاي علمي فراوان، بدون برنامه ريزي دقيق در عرصه هدايتگري افراط گرايان جوان، عاجز خواهد بود. کساني مي توانند در ميدان هدايتگري آنها تاثير گذار باشند که در قدم نخست آشنائي به علم روانشناسي داشته تا نحوه برخورد رواني و عاطفي و ادبيات گفتگو با مقابل را آموخته باشد. و به عنوان دعوتگر مخلص و با بيان نرم، عاطفي و با ادبيات جذاب بتواند، روح و روان نسل جوان جستجوگر و حقيقت ياب را تسخير و متحول سازد.

 گفتگو ها با يکديگر در صورتي تاثير گذار و طرف را وادار بهم پذيري مي نمايد که ارزشهاي اخلاقي را کاملا رعايت کنند و از اطلاق هر نام و لقب که خود برايش انتخاب نکرده و از ذکر چنين نام ها و القابي احساس توهين ميکند جدا خودداري شود چنانچه قرآن کريم ميفرمايد:
(وَلا تَلْمِزُوا اَنْفُسَکُمْ وَلا تَنابَزُوا بِالْاَلقابِ بِئْسَ الْفُسُوقِ بَعدَ الْاِيمانِ، يکديگر را مورد طعن و عيبجوئي قرار ندهيد و با القاب زشت و ناپسند يکديگر را ياد نکنيد بسيار زشت است که بعد از داشتن ايمان يکديگر را با چنين نامهاي ياد کنيد.۴۵

 اگر ما در گفتگوها قصد اصلاح و هدايت گري طرف را داريم و بيان و استدلال ما قلب و روان طرف را تسخير و متحول سازد. بايد از اظهار نامهاي چون وهابي، تکفيري، مزدور، رافضي و غالي، بدعت گذار، جدا خود داري کنيم. رعايت ادب و اخلاق اسلامي ايجاب ميکند که همديگر را در عرصه گفتگو با همان نامها و القاب که خود پسنديده و انتخاب کرده بکار گرفته شود. مثلا گروه سلفي يا سلفيون، يا توحيد گرايان افراطي و يا شيعه امامي، شيعه جعفري، يا محبان اهلبيت، يا تسنن حنفي، و يا تسنن مالکي و ... زيرا رعايت احترام و ادب در تعديل و اصلاح يکديگر نقش کليدي دارد. زيرا اين القاب نام هاي نيش دار، زننده را مخالفين هم ديگر، به يکديگر انتخاب و اطلاق نموده اند.

 

بخش سوم: شيوه اصلاح هدايتگري خداوند عزوجل و رسول اکرم (ص) و جانشينان آن حضرت:

اگر کساني جهت هدايت و اصلاح جامعه گام بر ميدارد نبايد حتي از هدايت بدترين انسان طغيانگر مايوس شوند. خداوند متعال انسان را مکلف فرموده به هيچ عنوان از اصلاح خود و ديگران مايوس نشويد و در هر شرايط با نيت خالص و قلب پاک و زبان نرم و گويا بسراغ انسانهاي سرکش و طغيانگر رفته و آنها را در راه خير و صلاح هدايت کند.

چنانچه خداوند فرمان هدايت و گفتگو با بدترين طغيانگر زمانش فرعون را به حضرت موسي و برادرش هارون ميدهد و مي فرمايد: ( وَ اِذْهَبا اِلي فِرْعَونِ اِنَّه طَغي فَقُولا قَولاً لَينا لَعَلَهُ يتَذَکَّرُ وَ يخْشي، اي موسي و هارون بسوي فرعون برويد زيرا او به سرکشي و طغيان برخاسته با او به نرمي سخن گوييد، شايد پندگيرد و يا بترسد و هدايت شود. بنابراين نبايد از هدايت جوانان حقيقت جو و افراط گرا مايوس شد و دعوتگران مخلص با زبانهاي نرم و منطقي مي توانند گامهاي مفيد و استوار در جهت هدايت شان بر دارند.۴۶

الف) هدايت با قلب مهربان و زبان نرم

از آنجا که خشم، تند زباني و خود بيني ارزش گفتگو را بي اثر ميکند و قلب مهربان، زبان نرم موفقيت و تحقق بهترين نتيجه را بالا ميبرد لذا خداوند (ج) روش گفتگو را با ديگران مبتني بر نرمش،  انعطاف، تسامح و مدارا به پيامبرش آموخته است.( ‌فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَو کُنْتَ فَظَّاً غَليظَ الْقَلب لا نَفضُو مِنْ حَولِکَ فَاْعفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرُلَهُمْ وَ شاوِرْ هُمْ فِي الْاَمْرِ).

خداوند (ج) خطاب به پيامبر اسلام مي فرمايد: خداوند با رحمتي که شامل حال تو کرد و تو را نرم دل و نرم زبان قرار داد و اگر تندخو و سخت دل بودي قطعا از اطراف تو پراکنده ميشدند. پس آنان را عفو کن و برايشان از خداوند (ج) طلب بخشش بخواه و در کارها با آنان مشورت کن.۴۷ پس يکي از راه هاي موفقيت و تعديل افراط گرائي نرمش، انعطاف، تسامح و مداراست و بس.

ب) احترام پيامبر اسلام سبب هدايت عدي بن حاتم طائي شد.

عدي پسر حاتم طائي معروف، حاکم و رئيس قبيله طي بود. وقتي لشکر پيامبر(ص) به قبيله طي رسيد با اهل و عيالش به شام فرار کرد و قوم وي اسير شد او بعد از آزادي خواهرش از شام به مدينه آمد و در اين هنگام پيامبر(ص) با او با نرمش و ملاطف برخورد نموده و به وي خيلي احترام کرد و پس از گفتگو با او وي را به اسلام دعوت کرد و به او گفت: اسلام در آينده بر همه پيروز خواهد شد و مسلمانان در جهان عزيز خواهد شد او در ابتدا نپذيرفت ولي پس از انديشه و تفکر اسلام را پذيرفت و اسلام آورد.۴۸

ج) بر اثر نرم زباني و عطوفت پيامبر(ص) عداس اسلام را مي پذيرد.

وقتي پيامبر به طائف رفت او را سنگ زدند و دعوتش را نپذيرفتند و از طائف خارج شد و به باغ عتبه وشيبه پسران ربيعه پناه برد در آنجا برده اي مسيحي به نام عداس برايش طبقي از انگور آورد. پيامبر(ص) بسم الله گفت، و آنرا خورد عداس گفت: اين جمله بسم الله برايم آشنا است پيامبر فرمود: اهل کجائي؟ گفت من از اهل نينوا و مسيحي هستم. پيامبر(ص) فرمود: از بلاد مرد صالح خدا يونس متي هستي. عداس گفت: او کيست؟ پيامبر فرمود: او برادرم است ما هر دو پيامبريم عداس تحت تاثير گفتگوي نرم و عاطفي پيامبر(ص) قرار گرفت، عداس اسلام آورد و مريد رسول الله شد.۴۹

پيامبر اسلام دين و عقائيد اسلامي خويش را بر کسي تحميل نکرد. ديداري که پيامبر اعظم اسلام با مسيحيان نجران در ششم هجري رخ داد. پيامبر در نامه اي مسيحيان نجران را به اسلام دعوت کرد آنها در جواب هياتي شصت نفري که ۱۴ نفر آنها از اشراف نجران بودند که در راس آنان سه نفر بنامهاي عبدالمسيح عاقب، ايهم السيد، ابوحارثه بن علقمه که اسقف و رهبري ديني آنان بود، در نزد دولت روم از اعتبار بالاي هم برخوردار بود. زماني که اين هئيت وارد مسجدالنبي شدند در موقع نماز به سمت مشرق نماز خواندند. صحابه خواستند به آنها برخورد کنند و مانع نماز شان شوند. ولي پيامبر فرمودند: با آنان کاري نداشته باشيد بگذاريد با آرامش و احترام به هر سمتي که مي خواهند نماز گذارند و عبادت نمايند.۵۰

 

د) اسقف اعظم مسيحي شيفته نرمش و تواضع و علميت امام باقر(ع) گرديد.

هشام بن عبدالملک حاکم شام امام باقر و امام صادق (ع) را به سرزمين شام دعوت کرد، آن بزرگواران به شام آمدند هشام مراسم بزرگ ساليانه خود را برگذار کرد. کشيشان و راهبان مسيحي نيز در اين مجمع بزرگ شرکت کردند، همه منتظر اسقف اعظم بودند، تا سوالات خود را از ايشان بپرسند، اسقف اعظم وارد مجلس شد. پس از لحظاتي امام باقر (ع) وارد مجلس شد اسقف اعظم نزديک امام نشست تا پرسشهاي خود را از وي بپرسد. به امام عرض کرد تو مسلماني يا مسيحي؟ امام فرمود: مسلمانم. سپس گفت: دانشمندي يا نادان؟ امام فرمود نادان نيستم. اسقف اعظم از تغذيه بهشتيان در بهشت و از تغذيه کودکان در جنين مادرها و از دو برادر عزير و عزيز و سوالات فراوان ديگر از امام (ع) پرسيد. امام باقر (ع) سوالات ايشان را يکي يکي پاسخ مستدل، عالمانه و قناعت بخش داد. اسقف اعظم با تعجب از امام پرسيد، شما با اين مقام علمي بالاي که داريد چرا گفتيد من از دانشمندان نيستم؟ حضرت فرمود: گفتم من از نادانان نيستم، امام خواست با اين جمله به اسقف اعظم بفهماند، ادب و اخلاق ديني اجازه نمي دهد کسي شخصا ادعاي دانشمندي کند. اسقف اعظم سخت تحت تاثير مقام معنوي و علمي امام قرار گرفته و تا آخر حلقات پاسخگوئي را ترک و براي هميشه شيفته و شيداي مقام علمي و نرمش و فروتني امام باقر (ع) گرديد. ۵۰

مفضّل يکي از شاگردان امام جعفر صادق(ع) گفتگوي که با يکي از زنادقه داشت، اوضاع گفتگو آشفته شد. مفضّل بر وي خشم گرفت زنديق به وي گفت: اگر تو از ياران امام صادق(ع) باشي او با ما چنين برخورد نمي کرد و اين چنين به مجادله نمي پرداخت. حال آنکه آن حضرت از سخنان ما بيش از آنچه تو شنيدي مي شنيد. ولي هرگز به ناسزاگوئي نپرداخت و او همان مرد بردبار، خردمند و متيني بود که هرگز دچار کند ذهني، سبک مغزي و بي پروائي نمي گرديد، سخنان ما را با دقت مي شنيد و با استدلال  ما آشنا ميشد، چنان که وقتي همه سخنان خود را بيان مي کرديم گمان مي کرديم که بر او چيره و پيروز شده و متقاعدش کرده ايم ولي او با سخناني ساده و بياني کوتاه دليل ما را پاسخ مي گفت و ما را وادار به پذيرش استدلال خود مي کرد و توان پاسخ دادن را نداشتيم حال اگر تو هم از ياران اويي به مانند او سخن بگو. ۵۲

 

 

بخش چهارم: مسلمانان بايد روش گفتگو و همديگر پذيري را از قرآن بياموزند.

در اين فراز فرمان هاي قطعي خداوند (ج) را به پيامبرش و پيروان اديان آسماني و مذاهب اسلامي را دنبال ميکنم. بحول و قوه الهي گامي استوار خواهد بود در جهت اصلاح و تعديل افراط و تفريط فکري و اعتقادي، عده اي  زيادي از جوانان تاثير پذير.

الف) حتي پيامبر اسلام حق اجبار ايمان به خدا را بر کسي ندارد.

خداوند (ج) خطاب به پيامبرش ميفرمايد: ( اَوَلَو شاءَ اللهُ ما اَشْرَکُوا وَ ما جَعَلْناکَ عَلَيهُمْ خَفيظاً وَ ما اَنْتَ عَلَيهِمْ بٍوَکيل، اگر خدا ميخواست همه به اجبار ايمان مي آوردند و هيچ يک مشرک نمي شدند، و تو را نگهبان اعمال آنها قرار نداديم و تو نيز وظيفه اجبار بر آنها نداري). ۵۳

پس خداوند  مي توانست آنها را با اجبار مومن سازد بنابراين تو نه نگهبان اعمال و اعقاييد آنها هستي و نه ميتواني آنها را با اجبار مومن گرداني. پس نتيجه اينکه خداوند کامل ترين رسالت جهاني را بعهده رسولش گذاشته است. وقتي پيامبر با آن رسالت جهاني وظيفه تحميل و اجبار ايمان بخدا را بر کفار و مشرکين نداشته باشد به چه دليل افراط گرايان از هر نحله و مذهبي به خود اجازه مي دهند دست به تحميل، تهديد و تکفير ديگران بپردازند. پس بر امت مسلمه است بجاي تحميل و تهديد راه اعتدال، مدارا و گذشت را در پيش گيرد.

ب) هيچ کس به جهت جرم ديگري باز خواست نمي شود.

برخي فرق اسلامي نسبت بديگران حساسيت نشان داده خود را پاک و مومن و ديگري را باطل، اهل جهنم  ميداند و به توهين و تکفير و بسا به جنگ و جدال کشتار و خونريزي دست ميزنند. قرآن کريم در اين آيه براي امت اسلامي درس حساسيت زدائي و مسالمت جوئي را ميدهد و ميفرمايد: (قُلْ لا تَسْاَلُونَ عَمّا اَجْرَمْنا وَ لانَسْاَئلْ عَمّا تَعْمَلُونَ، بگو اي محمد ما  اگر مرتکب جرم و گناهي شويم، خداوند شما را بخاطر ما باز خواست و مجازات نمي کند و اگر چنانچه شما کار زشتي و گناهي انجام داديد. ما  را بخاطر شما بازخواست و مجازات نمي کند پس هيچکس بخاطر ديگري مجازات نمي شود.۵۴

قرآن ميفرمايد: ( وَلَا تَزِرُ وازِرَةَ وِزْرَ اُخْرَي: يعني هيچکس بخاطر گناه و جرم ديگري باز خواست و مجازات نمي شود) پس چرا ما به اين آموزه هاي الهي عمل نمي کنيم و چرا نسبت به جرم ديگري اظهار دشمني و بسا در صدد اضرار و تکفير و آزار آن ميپردازيم.

ج) هر کس نمي تواند ادعاي داوري و قضاوت نمايد.

خداوند اختيار قضاوت و داوري، حق و باطل، مجازات و مکافات را از آن خود ميداند. فرقه ها و دسته هاي افراطي حق ندارد در مورد ديگري قضاوت به شرک و کفر کنند. زيرا فقط خداوند داور عادل است. قرآن ميفرمايد: ( قُلْ يجْتَمِعُ بَينَنا رَبَّنا الْحَقَ ثُمَّ يفْتَحُ بَينَنا بِاالْحَقِّ وَ هُوَ الفَتّاحُ الْعَلِيمُ، بگو اي پيامبر من، پروردگار، ما وشما را گرد هم آورد و سپس  ميان ما و شما بحق قضاوت مي کند. زيرا اوست حکم کننده و دانا).۵۵  پس خداوند به هيچ خيالپرداز، جاهل، حق داوري نداده پس شايسته است هر مؤمن و معتقد به قرآن در داوري و قضاوت به يکديگر عجله نکنند و با تصوير ساده انديشانه، به داوري حق و باطل، مومن و مشرک کسي نپردازد. زيرا خداوند احکم الحاکمين است. در آيه ۳ سوره زمر خداوند ميفرمايد: (اِنَّ اللهَ يحْکُمُ بَينَهُمْ فِي ما فِيه يخْتَلِفُونَ، يعني خداوند(ج) در روز قيامت ميان آنان در آنچه اختلاف داشتند قضاوت و داوري مي کند).

د) پذيرش و تکيه بر موارد مشترک يکي از عوامل گفتمان سازنده است.

خداوند (ج) فرمان گفتگو و جدال احسن را به پيامبر و پيروان اديان آسماني داده است تا انسانها بر محور سه اصل مشترک توحيد، نبوت و معاد متحد گرديده و در برابر مشرکان، ملحدان و متجاوزان از دين و سرزمين هاي خويش دفاع نمايند. قرآن ميفرمايد: (قُلْ يا اَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوا اِلي کَلِمَةِ سواءٍ بَينَنا وَ بَينَکُم اَلّا نَعْبُدُ اِلّ الله، بگو اي رسول من اي اهل کتاب بياييد بر سر اصلي که ميان ما و شما يکسان و مشترک است با هم بايستيم و جز خدا را نپرستيم).۵۶  اين آيه از آيات محکم است و ابهامي در آن وجود ندارد با صراحت به رسولش دستور داده است که با اهل کتاب مسيحيان، يهوديان و پيروان زرتشت در برابر شرک و الحاد و تجاوز متحد شوند. پس اين آيه بطريق  اولي تعامل امت اسلامي و تمام مذاهب و نحله هاي آن شامل  خواهد شد. زيرا موارد مشترک بين مسلمانان با اهل کتاب شايد بيش از ده درصد نباشد، در حاليکه موارد مشترک مسلمين با همديگر در اصول ضروريات و فروعيات دين افزون بر نود درصد ميرسد. پس چرا مسلمين جهت انسجام و اتحاد خويش در برابر کفار متجاوز و بي رحم متحد نمي شوند. آيا توجه نکردن به اين فرمان محکم الهي، تخطي آشکار از قرآن کريم و سنت رسول الله(ص) نيست.

در قرآن و حديث ايمان به معناي وحدت و کفر به معناي تفرقه بکار رفته است. ( يا اَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اِنْ تُطِيعُوا فَريقاً مِنَ الَّذِينَ اُوتُو الْکِتابَ يرِدّکُمْ بَعْدَ اِيمانِکُمْ کافِرِينَ، اي کساني که ايمان آورده ايد اگر از گروهي اهل کتاب که کارشان نفاق افکني و شعله ور ساختن آتش کينه و دشمني است، اطاعت کنيد. شما را از ايمان بسوي کفر باز مي گرداند.۵۷

آيه بعدش ميفرمايد: ( وَکَيفَ تَکْفُرُونَ وَ اَنْتُمْ تُتْلي عَلَيکُمْ مُسْتَقِيمُ آياتِ الله وَ فِيکُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ يعْتَصِمُ بِاللهِ فَقَدْ هُدي اِلي صِراطِ الْمُسْتَقِيمٍ، چگونه ممکن است شما کافر شويد در حاليکه در دامن وحي قرار گرفته ايد و آيات خدا بر شما خوانده مي شود و پيامبر هم در ميان شماست؟ بنابراين به خداوند تمسک جوييد و هر کس بخدا تمسک جويد به راهي راست هدايت شده است).۵۸ اين آيات هشداريست به عموم مومنان، افراط گرايان و غلو انديشان، تا از برداشتها و افکار خيال پرورانه خويش خيلي راضي نباشند.

ممکن است نخستين ايمان آورندگان که در دامن وحي و تحت تربيت شخصي پيامبر(ص) قرار داشتند بسا بر اثر نفاق افکني و دسيسه هاي گوناگون دشمنان اسلام کافر شوند. پس نبايد هيچ کس از خود راضي و مغرور گشته و به تک انديشي هاي افراط گرانه خويش ادامه دهد. تنها بخداوند بايد تمسک جست و از او هدايت و ياري خواست. تا با کمک و عنايت آن ذات مقتدر بتوانيم راه هاي گفتگو، يکديگر پذيري، وحدت و برادري را دنبال نمائيم.

ذ) گفتمان يکي از راه هاي رسيدن به وحدت است.

رمز و راه تمسک به الله گفتگوهاي سازنده است. قرآن کريم ميفرمايد: ( وَعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً وَ لاتَفَرَّقُوا، چنگ به ريسمان الهي بزنيد ولي پراکنده نشويد).۵۹ خداوند در آيه ديگر وحدت ظاهري را کافي نداشته مي فرمايد: وحدت روحي و قلبي اثر فراواني در تحکيم برادري و اخوت اسلامي دارد. مي فرمايد: ( اِنَّمَا الْمُومِنُونَ اِخْوَةٌ فَاَصْلَحُو بَينَ اَخَوَيکُم وَ اتَّقوُ اللهَ لَعَلَّکُم تُرْحَمُون، بدون شک که مومنين برادر يکديگرند اگر نزاع و کشيدگي بين آنان اتفاق افتاد بلافاصله بين شان صلح و آشتي برقرار کنيد و تقوي خدا را پيشه کنيد اميد است که رحمت خداوند شامل حال شما گردد).۶۰

در فرازي ديگر در سوره شوري آيه ۱۳ مي فرمايد: خداوند مکتب و آئيني را بر شما مقرر کرد که به نوح توصيه کرده بود و آنچه را بر تو وحي فرستاديم و به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش کرديم. اين بود همان دين خالص که آنرا برپا داريد. و لاتفرقوا فيه و در اين دين خالص تفرقه ايجاد نکنيد.۶۱

قرآن در اين آيه نشانه امت خير را معرفي ميفرمايد: ( وَلْتَکُن مِنْکُمْ اُمَّةٌ يدْعُونَ اِلَي الْخَيرِ ياْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ينْهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ اُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، براي رسيدن به وحدت بايد از ميان شما جمعي کارهاي خير، امر به معروف و نهي از منکر کنند در حقيقت رستگاران آنها خواهد بود).۶۲

در فراز ديگر خداوند همه مسلمانان را امت واحده خوانده است. مي فرمايد: ( اِنَّ هذِهِ اُمَّتُکُمْ اُمَّةٌ واحِدةٌ وَ اَنَا رَبُّکُمُ فَاتَّقوُنَ، اين است امت شما که همگي امت واحده هستيد و من پروردگار شما هستم پس از مخالفت فرمان من بپرهيزيد).۶۳

اهل لغت همه مسلمانان اعم از مذاهب و نحله هاي گوناگون بگونه اي متحد و متشکل، هم صدا و هم جهت، را امت واحده مي نامند، يک مذهب و يا چند مذهب و دسته نمي تواند خود را مصداق واقعي امت واحده بدانند. بنابر تبيين آيات فوق، گفتگو، تفاهم و انسجام امت از مفاهيم معروف است. چنانچه تفرقه افکني وافراط گرائي از مصاديق بازر منکر خواهد بود. پس هر مسلمان صالح از منکر دوري گزيده و عمل به معروف را در پيش گيرد.

ه) شرائط دو طرف گفتگو را قرآن با صراحت بيان مي فرمايد.

دو طرف گفتگو شرائطي دارد که از نظر سطح آگاهي و دانش بايد همسان و جدي باشند که از عهده موضوع بحث بخوبي برآيند وگرنه بحث بدون نتيجه به پايان خواهد رسيد. قرآن مي فرمايد: ( ها اَنْتُمْ هوُالاءِ حاجَجْتُمْ فِيما لَکُمْ  بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحاجُونَ فِيما لَيسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللهُ يعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ، شما کساني هستيد که درباره آنچه نسبت به آن آگاه بوديد، گفتگو و ستيزه کرديد پس چرا درباره موضوعي که آگاه نيستيد گفتگو مي کنيد؟ در حالي که خدا ميداند و شما نمي دانيد).۶۴  پس در حالي که دو طرف گفتگو بدور از هر غرضي، در مناظره بايد از علم و دانشي کافي برخوردار باشند و گرنه دلايلشان بي پايه و آميخته با توهين  و تحقير يکديگر، و بسا مطالبي زننده را از کتابخانه ها  گرد آوري نموده عليه همديگر بکار مي برند اين گفتگوها جز در شعله ور ساختن آتش نفاق و تفرقه و تقويت افراط گرائي هيچ سودي به همراه نخواهد داشت.

و) گفتگو بر پايه علم، عقلانيت و استدلال

تکيه بر دو عنصر مهم علم و عقل در نتيجه بخشي گفتگو مفيد و کارساز خواهد بود. لذا پيامبر اسلام و اولياء دين از همين دو عنصر، کمال استفاده را ميکردند. قرآن کريم خطاب به اهل کتاب مي فرمايد: (قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ صادِقِينَ، بگو شما دلائل عقلي و نقلي هر چه داريد، بياوريد اگر از راستگويان هستيد).۶۵ پس قرآن از هر ادعاي بي دليل اظهار نفرت نموده و فرقه ها و گروه هاي مدعي توحيد خالص و اسلام ناب را به ديالوگ و گفتگوي منطقي بر مبناي علم و استدلال و برهان فراخوانده است.

 

ز) قرآن و مصونيت گفتگوها از توهين و تحقير

 قرآن کريم با صراحت دو طرف گفتگو کننده را از توهين و ناسزاگوئي به مقدسات يکديگر منع فرموده است و مي فرمايد: ( وَلا تَسُبُّو الَّذِينَ يدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيسُبُّو الله عَدُواً بِغَيرِ عِلْمٍ، مبادا به چيزهاي که مشرکان به جاي الله مي خوانند و مي پرستند دشنام دهيد که آنان نيز بدون هيچ علم و دانشي از روي کينه و دشمني به الله دشنام مي دهند(.۶۶

وقتي که خداوند از دشنام و بي احترامي به باورهاي خرافي مشرکان منع کند. بطريق اولي از دشنام بي حرمتي مسلمانان به مقدسات و باورهاي يکديگر نهي مي فرمايد. مثلا اگر کسي به اهلبيت و صحابه پيامبر و يا روئساي مذاهب اسلامي توهين و ناسزا گويد، بي گمان ديگران نيز به مقدسات آنها توهين و ناسزا خواهند گفت. پس دستور صريح خداوند و منطق عقلاي عالم  هر گونه توهين و ناسزاگوئي به مقدسات يکديگر را مردود و مخالف کرامت انساني دانسته و تنها راه رسيدن به نتيجه اي مطلوب را نرمي، متانت، احترام متقابل در گفتگوها خوانده اند.

ح) خداوند از جدالهاي بي نتيجه منع فرموده است.

 قرآن در آيات متعدد از مجادله هاي بي ثمر و نفرت انگيز منع فرموده است. قرآن مي فرمايد: ( وَلا تُجادِلُوا اَهْلَ الْکِتابِ اِلّا بِالَّتي هِي اَحْسَنْ، اي اهل کتاب جز به نيک ترين شيوه مجادله و گفتگو نکنيد).۶۷ (اُدْعُوا اِلي سَبِيلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمُوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلُهُمْ بِالَّتي هِي اَحْسَنْ اِنَّ رَبَّکَ هُوَ اَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ، مردم را با حکمت و اندرز نيکو به راه پروردگارت بخوان و با بهترين شيوه با آنان گفتگو و مجادله کن زيرا پروردگار تو به کساني که از راه او منحرف شده اند آگاه تر است و هدايت يافتگان را بهتر مي شناسد). ۶۸ قُلْ لِعبادِي يقُولُو الَّتي هِي اَحْسَنُ، به بندگان من بگو که با يکديگر به بهترين شيوه سخن بگوييد.

در اين آيه شريفه خداوند به مسلمانان مي آموزد هر حرفي را مي شنويد بخوبي مقايسه کنيد و آن گاه از بهترين ها پيروي نمائيد. ( اَلَّذِينَ يسْتَمِعوُنَ الْقَولُ فَيتَّبِعونَ اَحْسَنَهُ، آن کساني که به سخن بخوبي گوش مي دهند و از بهترين آن پيروي کنند).۶۹  قرآن در آيه ديگر نيز از منازعه هاي لفظي منع فرموده است و مي فرمايد: (ما ضَرَبُوُه لَکَ اِلّا جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ، اين سخن را جز براي جدال و نزاع با تو نگفتند زيرا آنها مردم شرور و ستيزه جو هستند).۷۰

ط) رمز موفقيت در گفتمان، دليل و برهان است.

و در حاليکه خداوند همواره مسلمانان را براي اثبات ادعاي شان به استدلال و برهان فرا مي خواند. ( قُلْ هاتُو بُرهانَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ صادِقِينَ، بگو دلائل خود را مطرح سازيد اگر در گفتار خود صادق هستيد).۷۱

اگر مسلمانان بي بهانه جوئي واز اين شاخه به آن شاخه پريدن ها، به آيات فوق ايمان راسخ داشته و به آن ها عمل نمايند و دست از مجادله هاي بي حاصل و تفرقه افکن برداشته و شيوه اي گفتگو و موعظه هاي نرم و انعطاف پذير را در پيش گرفته و با همديگر با مدارا و عذرپذيري بر خورد نمايند بدون شک در راستاي اهداف مجمع جهاني تقريب اتحاد و وحدت امت اسلامي و امحاء و نابودي افراط گرائي و غلو پروري گام هاي استواري برداشته خواهند شد.

 

ي) گفتمان حقيقت ياب عاري از پيش داوري و با منطق و ادب انجام مي گيرد.

اگر کسي معتقد به گفتتگوي مطلوب و سرنوشت ساز باشد گرچند عقاييد و باورهاي خود را بطور مطلق حق و صحيح بداند، اما در فضاي گفتگو خود را عاري و فارغ از هر قضاوت و بيش داوري تلقي نموده و از هر نابرابري و برتري جوئي دوري گزيده و پس از استدلال آمادگي و تسليمي خويش را در پيرامون نتيجه حق اعلام ميدارد. خداوند جهت ثمر بخشي گفتگوها با مشرکين شيوه و ادبيات گفتگو را به پيامبر مي آموزد و مي فرمايد: ( اِنّا وَ اِياکُم لَعَلي هُدًي اَوْ فِي ضَلالِ المُّبين، اينک ما و شما در طريق هدايت و يا در مسير گمراهي آشکار هستيم). ۷۲

با اين که خداوند اقدس بطور قطع به حقانيت رسولش باور دارد به پيامبرش شيوه گفتگو را ياد ميدهد. مي فرمايد: درگفتگو خود را برتر از مشرکان تلقي نکن و خود را برابر و همسان آنان بنما، و بگو ما و شما در راه هدايت يا در گمراهي آشکاريم. پرواضح است که اگر پيامبر اشاره به حقانيت خود و انحراف آنان ميکرد بدون شک گفتگو متوقف و از هم مي پاشيد. پس ما مسلمانان از هر فرق و دسته اي که هستيم براي دست يابي به حقيقت و بدور از هر برتري جوئي در فضاي دوستي و برابري، و عاري از هر تنش و تعصب، به ياري خداوند (ج) مي توانيم پديده هاي شوم چون افراط گرائي و غلوپروري را از دامن مقدس اسلام بزدايم. تاکنون عمده ترين مانع در دستيابي به اهداف بلند در گفتگوها رعايت نکردن ادب و احترام به همديگر بوده است.

اگر مي توانستيم ادب گفتگو را از قرآن کريم و آموزگار مکتب وحي پيامبر اسلام آموخته بوديم بي گمان مي توانستيم در جهت اعمار بناي تقريب بين مذاهب و اصلاح و تعديل افراط گرائي راه حل هاي چشم گير وگامهاي عملي و استوار برداشته باشيم.

علامه فيض کاشاني در آداب گفتگو مي گويد: هدف از گفتگو رسيدن به حقيقت است. نه نفس مناظرات رياکارانه و نه اظهار علم نمائي و فراواني دانش. بلکه تنها در جستجوي حق به عنوان گمشده اش باشد، و هرگاه آنرا يافت شکرگذار باشد و برايش تفاوتي نکند که به دست خود يا ديگري به حقيقت رسيده باشد. او بايد مقابل خود را يار و دوست بنگارد و مثل دشمن تلقي نکند و هرگاه خطاهاي او را معرفي کند و حق را نشان داد از وي سپاسگذاري کند. ۷۳

پيشنهادات

الف: کادرسازي، تربيت کادر گفتگو با افراط گرايان يک ضرورتست.

تاسيس مرکز کادر سازي جذب و گفتگو از اولويتهاي مجمع تقريب بشمار مي آيد. فعاليتهاي عميق و تاثير گذار تقريبي و شيوه و ادبيات گفتگو با افراط گرايان مهارت خاصي را مي طلبد که از توان هر عالم و پژوهشگر و انديشه ور خارج است. کادر جذب و گفتگو افزون بر علوم .... از علوم جامعه شناسي نظري تا گردشگري و جامعه گردي عملي، برخوردار بوده و به مهارتهاي روانشناسانه نيز مجهز باشد تا در عرصه اي گفتگوها، عاطفه ها را تحريک و آماده ساخته و با زبان نرم و قلب عطوف و مهربان، روان ها و انديشه ها را تسخير و بازسازي نمايد. پس از پايان دوره کادر آموزشي، مدرک رسمي نيز، از سوي آن مرکز به آنان اعطاء نمايند و تنها فعاليتهاي آنان در عرصه گفتگو با  گروه هاي  افراطي رسميت داشته باشد به نظرم عملي سازي اين مرکز گام استوار در جهت تقويت و توسعه تفکر تقريبي و هدايت افراط گرايان خواهد بود.

ب: بازرسي و بازنگري کتب معتبر و مرجع طرفين

از آنجا که نه مجمع جهاني تقريب و نه قدرتي ديگري، توان بازرسي و کنترول صدها هزار کتاب منتشر شده شيعه و سني را ندارد، که برخي مطالب زشت و زننده عليه يکديگر دارد. تنها کتب مرجع و معتبر مصدر اطمينان بخش براي پيروان طرفين است اگر مجمع جهاني تقريب بتواند با هماهنگي فقهاي شيعه و سني کميسيون مرکب بازرسي و بازسازي صحاح سته و کتب اربعه شيعه تشکيل بشود. سپس با دقت کتب يادشده را بررسي و هر آنچه روايات جعلي، ضعيف، مقطعه يا ظاهرا معتبر ولي با ادبيات زننده و توهين آميز داشته باشد. توسط کميسيون مذکور حذف گردد و پس از تاييد هر دو مرجع عالي مذهبي و تجديد چاپ و منتشر گردد. به نظرم اين عمل کم مانند، ۹۰٪ مشکلات مسير تقريب و تفکر افراط گرائي را بحداقل خواهد رسانيد وگرنه همواره اين نگراني طرفين را تهديد ميکند مبادا آن برادر تقريبي چشمش به مطالب زننده برخي کتاب ها بيافتد و از تقريب و هم پذيري و برادري دلسرد و نا اميد گرديده و فاصله گيرد.

ج: اختلاف مسلمانان ناشي از جدائي مراکز فقهي شان

در صده هاي نخست اسلام تا زماني که دست هاي سياسي مراکز فقهي ما را مصادره و به گروگان نگرفته بود و فقهاي اسلامي در مسجدالنبي و در سائر مراکز اسلامي يکجا تعليم و تدريس مي کردند اگر اختلافاتي هم بود فقط در محدوده اي نظر و برداشتهاي اجتهادي  منحصر ميشد. وحدت و صميميت و احترام متقابل بين آنان و شاگردان و پيروانشان حاکم و هر يک در برابر مقام علمي و معنوي ديگري تواضع مي کردند. اختلاف، تعصب، تهمت و کينه توزيها از انفکاک و جدائي مراکز فقهي به وجود آمد و بدون شک دستهاي سياسي نيز در اين جدائي ها نقش داشتند.

مجمع جهاني تقريب  اگر بتواند به رغم  همه مشکلات و شعار نشدنها، با اراده محکم و استوار يک حوزه علميه مشترک علوم اسلامي در سطح همه مذاهب يا اقلا دو مذهب حنفي و جعفري را در ايران اسلامي و يا در کشورهاي اسلامي تاسيس نمايند و سر پرستي آنرا مخلص ترين شخصهاي تقريبي بعهده گيرند اين کار آمدترين و مستحکم ترين و در عين حال بي نظيرترين اراده و عمل ماندگار خواهد بود. بدون شک مجمع جهاني تقريب را از صحنه نظريه پردازيهاي تحليلي و علمي به ميدان فعاليتهاي عملي و اجرائي خواهد کشيد و در پاسخگوئي و زدودن افکار و عقائيد افراط گرايان نيز نقش کليدي ايفاء خواهد کرد.

مجمع جهاني تقريب و اعضاي محترم آن اگر زمينه سازي و مکاني را در جهت تاسيس حوزه علميه مشترک تقريب در نظر گرفته باشد، بهتر است و گرنه ما و برخي شخصيتهاي تقريبي و اخوتي زمينه سازي نموده و حتي قطعه زميني را در نظر گرفتيم اگر مجمع جهاني و اعضاء محترم آن ما را ياري و همکاري نمايد ما آمادگي قاطع خود را براي تاسيس حوزه علميه مشترک بنام حوزه علميه تقريب بين مذاهب در افغانستان اعلام ميداريم.

د: پاسخگوئي علمي و عاطفي تنها راه حل نيازهاي تقريبي و افراط گرائي

بدون شک تبليغات رسانه اي شبکه هاي ديداري مزدور، همانند الله ياري و همکارانش و رسانه هاي کلمه و نور و ... و هم فکرانشان لتمه سخت و جبران ناپذيري بر انديشه هاي تقريبي  و اخوتي در جهان وارد نموده اند. اگر مجمع جهاني تقريب شبکه تلويزيوني جهاني مشترک را بنام تقريب بين مذاهب و اديان آسماني را با مديريت و گردانندگي عالمان و نخبگان فريقين راه اندازي نمايند و بخش مهم تبليغاتي آنرا پاسخ به سوالات مذاهب و اديان آسماني اختصاص دهد، کار شايسته و مطلوب خواهد بود.

گويندگان و گردانندگان آن افزون بر مهارتهاي علمي و تخصصي اگر با قلب و نيت خالص و زبان نرم و عاطفي و استدلال منطقي به سوالات مسلمانان و اهل کتاب جهان پاسخ گويند ضربه سختي به رسانه هاي مزدور و سخن گويان شان وارد خواهد کرد. از آنجا که راه اندازي چنين رسانه اي در اولويت خاصي قرار دارد به نظرم مجمع جهاني تقريب بدور از هر بهانه ورزي و تاخير به فعالسازي شبکه مذکور اقدام عاجل فرمايد، مجمع عمل به انجام رسالت مهم تبليغي خويش نموده است.

ه: ضرورت صدور يک فتوا از مرجعيت علمي جهان اسلام

از آنجا که همواره خلفا اميران و سلاطين در جنگهاي سياسي و مذهبي رقباي سياسي خويش را توسط افراط گرايان مذهبي با ادبيات زشت لعن، طعن، تکفير و تفسيق از آدرس مذهبي عليه مقدسات مذهب ديگر انجام ميدادند و هزاران کتاب و نشريه با چنين ادبيات زشت در کتابخانه هاي جهان اسلام موجودند که افراط گرايان کنوني نيز از همان کتب عليه مذاهب يکديگر استفاده مي کنند. نه مجمع جهاني تقريب و نه هيچ قدرتي ديگري ميتواند کتب يادشده را نابود و يا زبان و قلم کسي را کنترول نمايد. اگر مجمع تقريب بتواند مراکز علمي و فقهي جهان اسلام را وادار کند تا به عنوان فتواي مرجعيت جهان اسلام اعلام کند کليه کتابهاي چاپي و خطي که در دورانهاي جنگهاي سياسي و مذهبي از آدرس يک مذهب عليه مقدسات مذهب ديگر با ادبيات زشت لعن و طعن، تکفير و تفسيق در کتابخانه هاي جهان اسلام موجود و يا با چنين ادبيات در آينده نشر مي شود ربطي به مذاهب اسلامي نداشته و چنين موضع گيري هاي خصمانه در هر زمان محکوم و مردود است.

و: در فضاي گفتگو از هر تعبير ناپسند جدا خودداري گردد.

 گفتگو ها با يکديگر در صورتي تاثير گذار و طرف را وادار بهم پذيري مي نمايد که ارزشهاي اخلاقي را کاملا رعايت کنند و از اطلاق هر نام و لقب که خود برايش انتخاب نکرده و از ذکر چنين نام ها و القابي احساس توهين ميکند جدا خودداري شود چنانچه قرآن کريم ميفرمايد:
( وَلا تَنابَزُوا بِالْاَلقابِ بِئْسَ الْفُسُوقِ بَعدَ الْاِيمانِ، و با القاب زشت و ناپسند يکديگر را ياد نکنيد بسيار زشت است که بعد از داشتن ايمان يکديگر را با چنين نامهاي ياد کنيد).۴۵

 اگر ما در گفتگوها قصد اصلاح و هدايت گري طرف را داريم و بيان و استدلال ما قلب و روان طرف را تسخير و متحول سازد بايد از اظهار نامهاي چون وهابي، تکفيري، مزدور، رافضي و غالي، بدعت گذار، جدا خود داري کنيم. رعايت ادب و اخلاق اسلامي ايجاب ميکند که همديگر را در عرصه گفتگو با همان نامها و القاب که خود پسنديده و انتخاب کرده بکار گرفته شود. مثلا گروه سلفي يا سلفيون، يا توحيد گرايان افراطي و يا شيعه امامي، شيعه جعفري، يا محبان اهلبيت، يا تسنن حنفي، و يا تسنن مالکي و ... زيرا رعايت احترام و ادب در تعديل و اصلاح يکديگر نقش کليدي دارد. زيرا اين القاب نام هاي نيش دار، زننده را مخالفين هم ديگر، به يکديگر انتخاب و اطلاق نموده اند.

 

ز: رسانه هاي رسالتمند، راه تفرقه افکني غير مرئي دشمن را نيز ببندند.

امروز قدرتهاي استکباري و مزدورانشان در منطقه با تشديد و تکرار نامهاي شيعه مذهب، و سني مذهب مي خواهند دو مذهب اسلامي را به مثابه دو قطب مخالف و متنازع در برابر همديگر قرار دهند اگر مجمع جهاني و اعضاء محترم آن بحد امکان به رسانه ها و مطبوعات و نويسندگان و گويندگان کم آگاه به مشکلات جهان اسلام، توصيه نمايند تا از تکرار و تشديد اين دو واژه خود داري نموده و بجاي آن، واژه هاي امت اسلامي، امت واحده، و مذاهب اسلامي را بکار برند.

 

نتيجه گيري

از شماره ۱ تا ۲۳ مدارک پاياني چنين پي ميگيريم.

پيروان ابن تيميه و ابن عبدالوهاب امير ضعاني و اين قسم ادعا دارد که مذاهب اسلامي در صدر اسلام نبوده و حاکمان قرون گذشته آنها را ساخته اند و قنوجي و مقبل الوادعي تقليد از مذاهب را حرام، شرک و بدعت مي داند و الباقي مذهب حنفي را به اديان مسيحيت و يهوديت تشبيه کرده و در شمار نصاري ذکر کرده است. سيف الرحماني احمد برخي حنفي هاي تبليغي را يهود اهل سنت خوانده است و نيز پيروان ابن تيميه، اشعري ها، شافعي ها و خيلي ها را مرتد دانسته است. محمد بن عبدالوهاب شيعيان را اهل فسق و نطفه حرام دانسته، که حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام مي دانند. و نيز شيعيان را زنازاده خارج از سنت و دين دانسته است.

از شماره ۲۴ تا ۳۲ مدارک در جواب افراط گرايان بايد گفت:

قرآن اگر مسلماني را متهم به زنا کند و شواهد کافي نداشته باشد خداوند او را فاسق خوانده و در آيه ديگر آن کسي را به عذاب دردناک بشارت داده است. در آيه ديگر کسي که ظاهرا ادعاي اسلامي دارد نبايد به غير اسلام متهم کرد. در حديث معتبر کسي که گوينده کلمه توحيد باشد خداوند وي را مستحق ورود بهشت، و آتش جهنم را بر وي حرام دانسته است. در حديث کسي مسلماني را متهم به کفر کند مثل آنست که وي را کشته است. در حديث معتبر اگر کسي اهل لااله الا الله را تکفير کند خودش به کفر سزاوارتر است.

سوال: در چنين شرايطي که بنيانگذاران افراطيت، اصل مذاهب اسلامي را ساخته دست حاکمان دانسته و پيروان آنان را تکفير، تفسيق، مشرک، مرتد و خارج از دين دانسته و نطفه آنها را خبيثه و زنان حفيفه اي شانرا متهم به زنا نمودند، در مقابل بنيانگذاران و پيروان چنين عقائد افراطي، چه واکنشي بايد نشان داد؟؟

البته محققين و انديشه وران شيعه وسني با دلائل و برهاهين کافي نقد و رد نموده اند. اما در واکنش به ناسزاگوئي، تکفير و توهين ها قرآن کريم وسنت نبوي اجازه عمل به مثل در هر شرايط، به هيچ کسي نداده و نمي دهد. زيرا اسلام چنين عمل را مخالف کرامت انساني ميداند لذا خداوند حتي ناسزاگوئي به بت هاي مشرکان را نيز نهي فرموده است. در اين بررسي اشاره شد گفتگو و عمل هدايتگرانه نسبت به حاميان سياسي و خارجي، تمويل کنندگان منطقه اي و مهره هاي اصلي افراط گرايان که خود براي منافه شان ساخته اند و هيچ سودي و تاثيري بهمراه نداشته و ندارد .

اما گفتگو و واکنش هدايتگرانه نسبت به صدها هزار جوان کم معلومات و افراطي و تحت تاثير رفته وحقيقت جو، پراکنده در گوشه و کنار جهان قابل بحث و بررسي است. به نظرم اگر شيوه و ادبيات گفتگوي را که خداوند (ج) به انبياء عظام و جانشينان آنان ياد داده است اگر علما و انديشه وران دلسوز و اسلامي بخوبي بياموزند و بشايستگي عمل کنند و در جهت هدايت دهي افراط گرايان غافل بکار اندازند بخش عمده تفکر افراط گرائي جوامع بشري دگرگون و اصلاح خواهند شد.

راه حل اين مشکل را از شماره۴۶ تا ۵۲ چنين دنبال مي کنيم.

افراط گرايان جهان بدتر و حق ناپذيرتر از فرعون طغيانگر نيست خداوند حتي هدايت فرعون مدعي مقام خداي را ناديده نگرفته و موسي و هارون دستور ميدهد تا با گفتار نرم و عاطفي، به هدايت فرعون روند. و نيز خداوند رمز موفقيت پيامبر اسلام را در نرم خوي و عدم سخت دلي عنوان فرموده، زيرا آن حضرت با زبان نرم و قلب رئوف صدها منحرف نامسلمان را مسلمان نمود از جمله عدي بن حاتم، مشرک و فراري و عداس مسيحي مجذوب پيامبر گرديده و مسلمان شدند و نيز آزادي دادن پيامبر در مدينه به مسيحيان نجران در انتخاب عبادت و سمت  و سوي آن، آنان شيفته اسلام گرديدند. و امام صادق و امام باقر(ع) اسقف اعظم مسيحي و يکي از زنادقه را مجذوب و شيفته اسلام گردانيد.

از شماره ۵۳ تا ۷۳ مدارک پاياني آموزه هاي قرآني مي باشد که در شيوه گفتگو و هدايتگري و هم پذيري نقش کليدي دارد.

اما فرامين آموزنده، گفتگوي هدايتگر در قرآن.

۱. به ريسمان وحدت الهي چنگ زنيد و از تفرقه افکني بپرهيزيد.

۲. در قرآن وحدت به معناي ايمان و اختلاف به عنوان کفر بکار رفته است.

۳. گفته ها را خوب گوش کنيد و از گفته هاي خوب اطاعت و پيروي کنيد.

۴. حتي با اهل کتاب به شيوه پسنديده گفتگو کنيد و از هر منازعه لفظي بپرهيزيد.

۵. در برابر الحاد و کفر متجاوز، در محور عقاييد مشترک با اهل کتاب متحد و همدست شويد.

۶. ناسزاگوئي دور از کرامت انساني است حتي بر بت هاي مشرکان ناسزاگوئي نکنيد.

۷. در گفتگوها خود را برتر و حق، و مقابل را پائين تر و ناحق از خود ندانيد.

۸. کسيکه مجهز به دانش کافي نيست در عرصه گفتگو موفقيت ندارد.

۹. قضاوت و داوري ها حقيقي را از آن خداوند بدانيد نه از خود.

۱۰. شرط صداقت در گفتگوها ارائه  برهان و استدلال است.

۱۱. همديگر را با حکمت و موعظه و گفتگوي نيک بسوي خدايتان فرا خوانيد.

۱۲. شما عضو امت واحده هستيد که همديگر را هميشه دعوت به گفتگوها و اعمال معروف و خير مي کنيد.

نتيجه اين عقاييد انحرافي بنيانگذاران تفکر افراطيت را علماء و انديشه وران اسلامي با دقت و برهان پاسخ داده اند در ارتباط با بانيان و تشکيل دهندگان خارجي و منطقوي گروه هاي افراطي نبايد ضياع وقت نمود و بجاي آن آگاهي دهي به امت اسلامي را سودمند، اما عملي سازي پيشنهادات هفتگانه در خاتمه اين نگارش مفيد خواهد بود. بهرحال نبايد از هدايت و اصلاح صدها هزار جوان افراطي و پراکنده  در جهان، غافل و مايوس شد. منطق و شيوه گفتگو انبياء عظام و جانشينان شان را با اهل کتاب و افراد منحرف و فاسد آويزه گوش قرار داد. و از ده ها فرمان الهي و احاديث نبوي که در اين نوشته تذکر رفته بايد شيوه و ادبيات گفتگو را به هر افراط گراي غافل آموخت. بايد تحمل و شکيبائي تسامح و عذرپذيري را شيوه خويش قرار داده و با نيت خالص و قلب نرم و مهربان به گفتگوي افراط گرايان غافل رفت و با اطمينان بايد گفت: خداوند عزوجل چنين نيات پاک و اراده هاي پرتحمل و نوراني را، بر کرسي پيروزي خواند نشاند و هزاران جوان افراط گراي حقيقت ياب و جستجوگر را هدايت و اصلاح خواهند فرمود.


 

منابع

۱. مقبل الوادعي، اجابة السائل علي اهمّ المسائل، ص ۳۱۷، جواب استفتاء ۱۱۶

۲. شمس الدين ابن قيم، اعلام الموقعين، ج۴، ص ۲۶۲

۳. محمد امير ضعاني، ارشاد النقاد، ج۱، ص ۳۴

۴. ابن اميرالحاج، التقرير و التحبير، ج ۳، ص ۴۷۲، محمد امين امير پادشاه تيسير التحرير، ج۴، ص۲۵۶ محمد امين شنقيطي اضواء البيان، ج۷، ص ۳۷۶ ابن حجر حيثمي الفتاوي الکبري الفقهيه، ج۲، ص۲۱۲

۵. محمد عبيدالله ايوبي، سَيفُ الکندهاري عَلَي عُنُق السَّلفي، ص ۱۳۷

۶. مقيل الوادعي، اجابة السائل علي اهم المسائل، ج۱، ص۳۲۲، جواب شماره ۱۶۲

۷. محمد صديق البخاري، الدين الخالص، ص ۱۴۰، چهره واقعي محمدبن عبدالوهاب نجدي و مذهب وهابيت، ص۱۵

۸. عبدالقوي نعماني، سلف و مدعيان سلفيت، ص۱۲۸

۹. محمد عبيدالله ايوبي، سيف الکندهاري علي عنق السَّلفي، ص ۱۳۶

۱۰. همان مدرک، ص ۳۳

۱۱. محمد عبيدالله ايوبي، سيفُ الکندهاري علي عنق السَّلفي، ص۱۹

۱۲. محمد عبدالرحمن، الدرراسُّنية في اجوبة النجديه، ج۱، ص ۳۶۲

۱۳. همان مدرک، ج۳، ص ۲۸۷

۱۴. ترجمه از هرتلي کردستاني، عبدالله هرتلي، خوارج سلفي و وهابي را بهتر بشناسيم، ص۱۷- حمود تويجري القول البليغ في التحذير من جماعة التبليغ، ص ۲۰

۱۵. همان مدرک

۱۶. سَيفُ الرَّحمن اَحمَد، نَظْرَة عابرةْ، ص ۵۸، حريف چهره واقعي محمد بن عبدالوهاب نجدي و مذهب وهابيت، ص ۱۱۷، حمود تويجري، القول البليغ في التحذير من جماعة التبليغ، ص ۲۰

۱۷. عزالدين ماضي، اسلام والصُّوفيه لا السلام الخوارج، ص ۱۱۳

۱۸. ابن تيميه، مَجْموُعُ الفتاوي، ج۴، ص ۱۷۷

۱۹. همان مدرک

۲۰. سراح منير، پژوهش نامه نقد وهابيت، سيد شفيع هاشمي، ص ۷۵-۸۰

۲۱. محمدبن عبدالوهاب، الرَّد عَلَي الرافضّه، ص۳۹

۲۲.همان، ص ۴۲

۲۳. همان

۲۴. سوره نساء، آيه ۹۴

۲۵. سوره نور، آيه ۲۳

۲۶. محمد بخاري، صحيح بخاري، ج۶، ص ۲۵۱۵

۲۷. علماء نجد الاعلام، الدررالسيه في الاجوبة النجديه، ج۷، ص۴۳۷

۲۸. سوره نساء، آيه ۹۴

۲۹. صحيح بخاري، ج۴، ص ۱۵۵۵

۳۰. صحاح دراول رواياتش و صاحب جمع الوائد در ابتداي کتابش

۳۱. کتاب تنوع مذهبي تا فرقه گرائي، ص ۳۸۶

۳۲. همان

۳۳.  احمدبن تيميه، الاستغاثه في الرد علي الکبري، ج۱، ص ۳۸۱

۳۴. همان

۳۵. احمدبن حجر الصواعق المحرقه علي اهل الرفض والضلال و الزندقه، ج۱، ص ۱۳۲

۳۶. احمد بن قيم توضح المقاصد و تصحيح القواعد في شرح قصيدة الامام ابن القيوم، ج۲، ص ۴۱۲

۳۷. سوره انعام، آيه ۱۰۸

۳۸. جلال الدين سيوطي اللمع في اسباب ورود الحديث، ۴۸ متقي هندي کنزل العمال، ج۳، ص ۶۰۸

۳۹. مسلم نيشابوري، صحيح مسلم، ج۸، ص۲۴- صحيح بخاري الادب المفرد، ص۷۶ مسند ابي يعلي موصلي، ج۱، ص ۳۵ سيد محمد حسين طباطبائي، سنن النبي، ص ۴۱۳

۴۰. غررالحکم و دررالکلم، ص۲۲۳- ورام بن ابي فراس، ص۷ تنبية الخواطر و تزهة النواظر، ج۱، ص۱۱ ليثي واسطي عيون الحکم و المواعظ، توضيح الفُحش وَ التَّفحُش شرح جمال خوانساري بر عزرالحکم، ج۲، ص ۴۹۷ نقل از کتاب لعن هاي نامقدس .

۴۱. نهج البلاغه سيد رضي، ص ۴۲۳، خطبه ۲۰۶ اخبارالطوال، ص۱۶۵ بحارالانوار، ج ۳۲، ص ۳۹۹ ابن مزاحم منقري وقعه صفين، ص ۲۰۶

۴۲. شيخ صدوق علل الشرايع، ج۱، باب ۱۸، ص ۹۱، وسائل الشيعه، ج ۱۶، ص۲۵۴- اصول کافي، ج ۱۵، ص۲۳ علامه مجلسي در مراة العقول اين حديث را معتبر ميداند

۴۳. اصول کافي، ج ۱۵، ص ۷۵۵

۴۴. اصول کافي، ترجمه مصطفوي، ج ۴، ص۱۴

۴۵. سوره حجرات، آيه ۱۱

۴۶. سوره طه، آيه ۴۳

۴۷. سوره آل عمران، آيه ۱۵۹

۴۸. کتاب مسيحيت و اسلام، محمد حسين طاهري آکردي، ص ۱۲۲- ابن اسحاق سيره ابن اسحاق، ص۲۸۷- ابن هشام، ج۲، ص ۱۰۰

۴۹. ابن هشام، ص ۲۸۴

۵۰. اسلام و مسيحيت، محمد حسين طاهري آکردي، ص ۱۲۰ سيره ابن هشام السيرة النبويه، ج۱، ص ۴۱۴ تاريخ يعقوبي، ص ۴۵

۵۱. کتاب اسلام و مسيحيت، ص ۱۴۴، نقل از مهدي پيشوايي سيره پيشوايان، ص۳۳۹، نقل از دلائل الامامه طبري، امان الاخطار سيد بن طاووس ، تاريخ عصر امام جعفر صادق، ج۱، ص ۱۲۰

۵۲. التوحيد مفضّل، ص۷، کتاب الاحتجاج طبري، آيه الله تسخيري، نقل از کتاب تقريب در انديشه ها و وحدت در عمل، ص ۵۵

۵۳. سوره انعام، آيه۱۰۷

۵۴. سوره سباء، آيه ۲۵

۵۵. همان، آيه ۲۶

۵۶. آل عمران، آيه ۶۴

۵۷. همان سوره، آيه ۱۰۰

۵۸. همان سوره، آيه ۱۰۱

۵۹. همان سوره، آيه ۱۰۳

۶۰. حجرات، آيه ۱۰

۶۱. شوري، آيه ۱۳

۶۲. آل عمران، آيه ۱۰۴

۶۳. مومنون، آيه ۵۲

۶۴. آل عمران، آيه ۶۶

۶۵. نمل، آيه ۶۴

۶۶. انعام، آيه ۱۰۸

۶۷. عنکبوت، آيه ۴۶

۶۸. اسراء، آيه ۵۳

۶۹. الزمر، آيه ۱۸

۷۰. الزخرف، آيه ۵۸

۷۱. نمل، آيه ۶۴

۷۲. سبا، آيه ۲۴

۷۳. الحجة البيضاء فيض کاشاني، ج۱، ص ۱۰۱- احياء علوم الدين، ج۱، ص ۵۷