ضرورت مقابله با جريانهاى تكفيرى جهت تحقق وحدت امت
ضرورت مقابله با جريانهاى تكفيرى جهت تحقق وحدت امت
دکتر محمد حسين مختاري
رييس پژوهشگاه مطالعات تقريبي
چکيده
جهان اسلام امروزدرگير فتنه اي است که منشاء آن جريان هاي تکفيري است که نه با شيعه سر سازش دارد و نه اهل سنت را برمي تابد .
اين جريان وابسته به غرب با قرائتي خودساخته از آموزه هاي اسلامي سعي در تخريب هر چه بيشتر اسلام در نگاه جهانيان دارد و براي رسيدن به اين هدف از هيچ جنايتي واهمه ندارد.
لذا اين مقاله در پي بررسي چرايي ضرورت مقابله با گروه هاي تکفيري در راستاي تحقق وحدت امت است که با بررسي هاي انجام شده، لزوم نفي اسلام هراسي و ضرورت تبيين اسلام اصيل در جوامع بشري، به عنوان مهمترين اصل در مقابله با گروه هاي تروريستي تکفيري مورد توجه قرار گرفته است.
هم چنين ضرورت امنيت زايي براي جهان اسلامي و ديگر جوامع بشري، در حالي که گروه هاي تکفيري ، امنيت مسلمانان را آشفته، وحدت كشورها را متزلزل ساخته و ثبات و آرامش يك خانوادهى مسلمان را به هم ريخته است بيش از پيش احساس مي شود.
بي ترديد تجميع و تحقق مولفه هاي مذکور و تلفيق مقابله علمي و نظري و نظامي با هدف سرکوب کامل گروه هاي تکفيري، توطئه هاي آمريکا و متحدانش به ويژه عربستان ، در ترسيم نظام دو قطبي در جهان اسلام متلاشي خواهد کرد.
کليدواژگان: مقابله با جريانات تکفيري؛ اسلام هراسي،امنيت، فضاي دوقطبي؛ اتحاد امت اسلامي
مقدمه
پديدۀ شوم تکفير از جمله چالش هاي مهم در جهان اسلام است که از زمان امير المومنين(ع) و از سوي خوارج آغاز و به جريانهاى تكفيرى عصر ما رسيده است.
اينچنين است که گروه هاي تكفيرى جهان اسلام را که بيش از هر زمان ديگري به اتحاد و انسجام نياز دارد با چالش هاي متعدد مواجه کرده و همچون اسلاف خود، بهجاى مبارزه با دشمنان قسمخوردهى اسلام، بذر تكفير را در جهان اسلام مىپراكنند و قواى مسلمين را تحليل مىبرند.
از اين رو جريانهاى تكفيرى خطرناكترين پديدههايىاند كه امت اسلام به خود ديده است. پديده تكفيربا ايجاد فتنه در ميان امت اسلامى ، چالشهاى عظيم سياسى، اجتماعى اقتصادى، فرهنگى منبعث از عملکرد اين گروه هاي تروريستي، مقولۀ صلح، وحدت، امنيت و پيشرفت را به شدت تهديد کرده است.
ظهور گروههاى وحشت و ارهاب؛ همچون داعش، جبهة النصره، القاعده، سپاه صحابه، جند الله، طالبان، جيش العدل، و ... كه وحشت و ترور را سرلوحه كار خود قرار دادهاند، تبعات بسيار ناگوار در ايجاد خدشه عليه جهان اسلام و مسلمانان در سراسر جهان و ترويج اسلام هراسي به همراه داشته است.
حال با توجه به رخنۀ روز افزون گروه هاي تکفيري در ممالک اسلامي، بر همه مسلمانان لازم است راههاى مقابله با آن را در پيش گرفته ودر راستاي تحقق وحدت امت اسلامي، اين جريانات و گرو ه ها را ريشه كن نمايند که در اين راستا بالا بردن سطح آگاهى مسلمانان، ترويج تفكر وحدت، توسط علما در بين اقشار مردم و نيز مقابله سخت افزاري و نظامي در جهت نابودي کامل اين گروه هاي تروريستي تکفيري مىتواند تأثير زيادى داشته باشد.
خواستگاه جريانات تکفيري
پس از فروپاشي امپراطوري عثماني در 1925، خلافت به عنوان مهمترين دغدغه مسلمانان اهل سنت مطرح شد، به نحوي که تعدادي از متفکران اهل سنت مصري، راهکار اصلي براي برون رفت از اين وضعيت اسفناک را، بازگشت به سلف ميدانستند.
لذا بازگشت به سلف نخستين بار در مصر طنين انداز شد، اما وهابيان از اين شعار سوء استفاده کردند و خود را سلفي ناميدند و افکار ابن تيميه را به عنوان افکار سلف ترويج کردند؛ و اين چنين عدهاي از دردمندان مسلمان به دام افکار ابن تيميه افتادند و خشونت و تکفير برگرفته از افکار ابن تيميه را تبليغ کردند.[1]
در اين راستا گروههاي تکفيري براي احياي خلافت اسلامي يا دست کم، تأسيس حکومت اسلامي به فتواهاي ابن تيميه تمسک کرده،[2] گاه با حکم جهاد، تکفير را در جهان اسلام نهادينه ميکردند.[3]
از اين رو به جرأت مي توان مدعي شد همه جريانهاي تکفيري ازمتن گرايشهاي فکري سلفيه بيرون آمدهاند و همه سلفيان تحت تأثير ابن تيميهاند که تجلي جنايات گروه هاي تکفيري را مي توان در افکار و انديشه هاي ابن تيميه مشاهده کرد، به نحوي که وي در آثار خود 917 بار از لفظ «کافر»، 892 بار از لفظ «يقتل»، 829 بار از لفظ «مرتد»، 219 بار از لفظ «يستتاب»، 97 بار از لفظ «حلال الدم» و 97 بار از لفظ «وجب توبته و الا قتل» استفاده کرده است.[4]
وي هم چنين با حرام دانستن تقليد از ائمه اربعه و اعتقاد به انفتاح باب اجتهاد، خود را مجتهد مطلق دانست و حتي فتوا داد که تقليد از ائمه اربعه کفر و ارتداد است.[5]
در کنار حرمت تقليد، فتاواي شاذ ديگري از او صادر شد که تفرقه گرايي را در جهان امروز تشديد مي کند. يکي از فتاواي شاذ ابن تيميه، جواز مقابله با غازان خان حاکم مغول مسلمان شده بود که با انديشه سياسي اهل سنت ناسازگار است؛ ليکن همين فتوا، مستمسک گروههاي جهادي براي مقابله با حاکمان سرزمينهاي اسلامي و ترور مخالفان قرار گرفته است.[6] به عبارت ديگر، نخستين فردي که مجوز جهاد عليه حاکم مسلمان را صادر کرد، ابن تيميه است و امروزه جهاديها با تمسک به فتواهاي جهادي ابن تيميه، به قتل و کشتار مسلمانان روي مي آورند.
در نتيجه در سي سال اخير، گروههاي متعدد و متنوعي از جريانهاي تکفيري در کشورهاي اسلامي به وجود آمدهاست که غالباً به يکي از سه جريان اصلي تکفيري وهابيت، سپاه صحابه و طالبان، و سلفيه جهادي (القاعده) وابسته اند؛در اين ميان مهمترين گروه، سلفيه جهادي است که جهاد را واجب دانسته، و صدها گروه از جمله داعش، جبهه النصره و القاعده به آن متعلق است.
بدون شک پيدايش سلفيه جهادي را بايد در کتابي از سيد قطب به نام معالم في الطريق جستجو کرد؛ سيد قطب با نگارش اين کتاب در پي تبيين اين مسأله بود که زندگي در دوران جاهليت قرن بيستم(فرهنگ غرب)، که بدتر از جاهليت زمان پيامبر است، بايد از بين برود. اگر چه اين نظريه بي اشکال است ليکن فراز دوم از نظريه سيد قطب در اين کتاب مبني بر اينکه هر کس به اين جاهليت راضي باشد او هم کافر است و تمام شهرهاي اسلامي، شهرهاي جاهلي است، جهان اسلام را دچار تلاطم بي حد و حصر نمود زيرا همۀ مسلمانان و شهرهاي آنها با حکم سيد قطب کافر شدند. لذا توصيۀ سيد قطب به پيروانش اين بود که به مانند پيامبر (ص) بايد از مکه جاهلي به مدينة النبي هجرت کنند و يک شهر اسلامي تشکيل دهند و سپس با جهاد، در تشکيل حکومت اسلامي بکوشند.[7]
اين حکم اختلاف افکنانه موجبات جذب تعدادي از جوانان تندرو و افراطي اخوان المسلمين ، به آراء و انديشه هاي سيد قطب را فراهم کرد و اينچنين گروههاي تکفيري متعددي در مصر و کشورهاي عربي تأسيس شد.
حال با اين تفاسير و پس از ظهور بيداري اسلامي ، به ويژه در اتفاقات سوريه، القاعده سوريه با عنوان جبهة النصرة اعلام موجوديت کرد و ديگر پيروان القاعده را به کمک طلبيد. القاعده عراق نيز به رهبري ابوبکر البغدادي به سوريه رفت و در کنار جبهه النصره به جنگ عليه دولت سوريه پرداخت.
در اين زمان گروه تکفيري داعش مهمترين هدفش تشکيل حکومت در عراق و شام بود که شيعيان عراق و شام را مهمترين مخالف خود دانسته و با دولت سوريه و عراق در جنگ است.[8]
بي ترديد حضور نظامي آمريکا در منطقه مهمترين عامل در قدرت يابي جريانهاي تکفيري، در يک دهه اخير است. زيرا بر اساس تفکر سيد قطب، که همه مشکلات را در جاهليت قرن بيستم جستجو مي کرد، يعني همان جاهليتي که در قرن بيستم به غير از فرهنگ غرب و دموکراسي و اومانيسم ارمغان ديگري نداشت.[9] لذا با اين اوصاف، حضور مداخله جويانه آمريکا، زمينه را براي شعله ور شدن آتش فرقه گرايي و تشديد جنايات جريانات تکفيري عليه مسلمانان در پوشش جنگ و جهاد عليه نيروهاي غربي و متحدان آمريکا افزايش داده است، لذا در نگاه القاعده، آل سعود هم مثل بقيه حاکمان اسلامي، کافر است و فرقي ميان آل سعود و ديگر حکومتها نيست.[10]
بدين ترتيب نفوذ فرهنگ غربي موجبات احياء و بازسازي انديشه سياسي اهل سنت در جهان اسلام را فراهم کرده است که منجر به ظهور تفکر سلفي مصر شده است، که در نهايت با کمک پولهاي عربستان و سياستهاي مهار سوسياليسم از سوي آمريکا، به تفکر سلفي وهابي نزديک شد، اما از دل جريان سلفي اصلاحي اخوان المسلمين، جريان سلفيه جهادي بيرون آمد که به علت پذيرش يا سکوت در مقابل جاهليت قرن بيستم، حکم به کفر و ارتداد تمام مسلمانان داد و البته اين جريان پس از يازدهم سپتامبر 2001 و حمله آمريکا به افغانستان و عراق جايگاه مردمي خود را تقويت کرد و جوانان بسياري از سراسر جهان به اين تفکر روي آوردند و به القاعده و سپس داعش پيوستند.
از سوي ديگر حضور آمريکا در عراق موجبات سوء استفاده برخي از کشورهاي حاشيه خليج فارس از تکفيريها را فراهم کرد و فضا را به سمت جنگ شيعه و سني سوق داد و داعش را به جنگ با شيعه ترغيب نمود.
جريانات تکفيري؛ ابزار کليدي غرب در اسلام هراسي
مفهوم اسلام هراسي
در وهلۀ نخست بايد گفت اسلامهراسي[11] مفهومي است که به ترس، پيشداوري[12] و تبعيض[13] غيرعقلاني در قبال اسلام و مسلمانان اشاره دارد.[14] سابقۀ اين اصطلاح به دهۀ 1980 م. بازميگردد، اما پس از 11 سپتامبر سال 2001 م. مورد استفادۀ وسيع قرار گرفت. مؤسسۀ رانيمدتراست[15] انگلستان، که به امر تبعيض و نفرت در اين کشور ميپردازد، در سال 1997 م. اسلامترسي را به عنوان «ترس و نفرت از اسلام؛ و بنابراين ترس و نفرت از تمامي مسلمانان» تعريف کرد و همچنين ابراز داشت که اين اصطلاح بر تبعيض و طرد (exclusion) مسلمانان از زندگي اقتصادي، اجتماعي و عمومي کشور نيز دلالت دارد.
اسلام هراسي مهمترين هويت غربي با ابزار جريانات تکفيري
از آنجا که نظام سرمايهدارى ،تنها رقيب خود را «اسلام» مىداند لذا براي منفى جلوه دادن چهره مسلمانان، جريانات تكفيرى را كه با خشونت وترور قريناند، به عنوان هويت مسلمانان جلوه مىدهد و با استفاده از ابزارهاى رسانهاى قوى، سعى مىكند از تمايل شديد جوانان و جوامع اروپايى و آمريكايى به اسلام جلوگيري کند، زيرا غرب براي اينکه هژموني گفتماني خود را پس از جنگ سرد و فروپاشي شوروي حفظ کند، به يک غير نياز داشت که همانا «اسلام» بود[16] ، از اين رو اسلامهراسي به ابزاري مهم در تثبيت و تقويت هويت غربي بدل شد،لذا پس از آنکه نتوانستند با موج فزاينده تمايل به اسلام در اروپا و آمريكا مقابله كنند تلاش کردند با نشان دادن چهره اى خشن از اسلام، جوانان و مردم اروپا و آمريكا را از اصل اسلام بترسانند و بگريزانند و جوامع مادى و مسيحى خود را از موج اسلامخواهى مصون بدارند و اسلام هراسى و اسلام ستيزى را با اسلام اصيل جايگزين كنند.
در اين ميان تصويري که جريانهاى تكفيرى در اختيار رسانه هاي غربي قرار مىدهند. چهره خشونت آميز و متصلب از اسلام رحمانى است، و مردم دنيا را از اسلام ناب دور مىكند.
لذا سهم غرب در اسلام هراسى و در پى آن، اسلام ستيزى را هرگز نمىتوان ناديده گرفت؛پس از حوادث يازده سپتامبر، غربىها طرح اسلامهراسى را بر طبق خواسته «برنارد لوييس»[17]،[18] بهوجود آوردند. آنان مدلهاى افراطى را در پهنه جغرافياى اسلامى، به منظور زشت نشان دادن چهرهى اسلام، حمايت كردند تا به نظريه جاذبه اسلام، كه ديگر غربيان، از آن سخن مىگفتند، خاتمه دهند. به گفته ادوارد سعيد، نگاه استثناگرايانه غرب و يا همان غيريت سازي، موجب شده است که براي معرفي غرب خوب، اسلام و يا مسلمانان بد، ملاک قرار گيرند.[19]
و يا از ديدگاه اليويه روآ، محقق فرانسوي حوزهي جنبشهاي اسلامي ، دينداري خالص اسلامي همواره در فرهنگ ملي يا محلي ريشه دارد و اين نوع دينداري ريشهي پديدهي تروريسم نيست. در واقع شاخهي راديکال اسلامگرايي محصول چيزي است که آن را «سرزمينزدايي از اسلام» مينامد. يعني آحاد جوانان مسلمان ريشههاي فرهنگي خود را از دست داده و در جامعهي کشورهاي غيراسلامي رها شدهاند. اين مسئله روشن ميکند که چرا سرمنشأ بسياري از اسلامگرايان راديکال، غرب است و نه منطقهي غرب آسيا.[20]
لذا اسلامگرايي افراطي داعش اساساً محصول مدرنيته و جهاني شدن است که البته در صحنهي ميداني نيز بهجهت همراستايي با منافع راهبردي غرب، نظام سلطه از آن حمايت ميکند.
از سوي ديگر بايد گفت غرب كه با رشد سريع اسلام در جهان روبهروست، امروزه به شدت بر پروژۀ اسلام عليه اسلام تأکيد مي ورزد و با حمايت از گروههاى افراطى و دامن زدن به اختلافات مذهبى، قدرت و قوت مسلمين را تضعيف ميكند و از طرف ديگر، چهرهاى مشوّه از مسلمين در برابر جهانيان ترسيم مينمايد.
اسلام هراسان؛ تکفيريون؛ دو روي يک سکه
بايد تأکيد کرد خدمات متقابل اسلام هراسان و تكفيريون ؛[21]در راستاي نشان دادن چهرهاى خشن و غيرانسانى و پرخاشگر از اسلام، که از ديرباز جزو تئورى و نقشهى راه كشورهاى استعمارگر بوده است. منحصر شده است.
اينگونه است که در پيوند با نوع ارتباط داعش با رژيم اسرائيل و قدرت¬هاي غربي، «ادوارد اسنودن»، پيمانکار سابق آژانس امنيت ملي آمريکا اعلام کرد سازمانهاي اطلاعاتي آمريکا، انگليس و رژيم صهيونيستي در شکل گيري گروه موسوم به دولت اسلامي در عراق و شام (داعش) نقش داشتند و در عملياتي با نام «لانه زنبور»، گروه داعش را تشکيل دادند.[22]
در سال هاي اخير استفاده از جريانهاى تكفيرى در جهت اسلام هراسى و مقابله با گسترش اسلام در غرب به عنوان مهمترين پروژه قدرتهاى بينالمللى با استفاده از ابزار رسانه مورد توجه قرار گرفته است تا زمينه گرايش به اسلام در جهان معاصر كاهش يابد. که آخرين تجربه نيز مربوط به حمايت قدرتهاى بينالمللى و منطقهاى از جريانهاى تكفيرى در سوريه و عراق است كه براى تضعيف محور مقاومت در منطقه (ايران- عراق- سوريه- حزب الله وحماس) از اين جريان حمايت مىكنند.
در اين زمينه مقام معظم رهبرى ، ايجاد اسلام هراسى در جهان و نشان دادن چهرهاى زشت از اسلام را يكى از مصاديق تهديد نرم جريانهاى تكفيرى بر شمرده و در اين خصوص فرمودند:«جنگ گروهى مسلمان با گروهى ديگر ... هم مسلمانها را به جان هم مىاندازند، هم با بزرگنمايى دستگاههاى تبليغاتى دشمن، اسلام را در چشم افكار عمومى دنيا زشت جلوه مىدهند؛ وقتى تلويزيونها يك آدمى را نشان مىدهند كه به نام اسلام، جگر يك انسانى را دارد مىجود و مىخورد، درباره اسلام چه فكر مىكنند؟ دشمنان اسلام برنامهريزى كردند».[23]
در عصر حاضرنيز ، جريانهاى تكفيرى در گوشه و كنار جهان اسلام جنايتهايى را رقم مىزنند كه نمونه آن را در تاريخ اسلام، كمتر مىتوان ديد. سربريدن، آتش زدن، مثله كردن، تجاوز به نواميس، نابودى اموال و تخريب بناهاى مقدس، گوشههايى از جناياتى است كه آنان به نام اسلام مرتكب مىشوند.
اين جنبشهاى خشونتگرا، مثل داعش، جبهۀ النصره و القاعده ...اسلام هراسى را تغذيه كرده و تشديد اين تراژدي را در غرب رقم زده است .
بنابراين سياستهاى اسلام هراسى و محكوم كردن مسلمانان به عنوان تروريست، نتيجه فعاليت هاي گروه هاي تروريستي تکفيري است كه اين بهانه را در اختيار آمريكا قرار داد و ايالات متحده نيز با توجه به توان نظامى و رسانهاى خود، از اين ابزار براى رسيدن به منافعش بهره كافى برد.
بدين ترتيب مجموعه جنايات گروه هاي تکفيري موجب تغيير چهره اسلام و مسلمين در نزد جهانيان شده است؛ به نحوى كه تا چند سال پيش و قبل از بالا گرفتن غوغاى تكفيرىها چهره اسلام و مسلمان براى يك اروپايى و آمريكايى چهره آرام و مودب و متين يك زن يا مرد مسلمان با لباس و حجاب مناسب و تميز و سفيد بود كه با قرآنى در دست و لبخند زنان و آراسته و با وقار مردم اروپا و آمريكا را با علم و استفاده از عقل و خرد به قرآن و اسلام و عدالت اسلامى دعوت مىكرد، ولى اكنون چهره يك مسلمان فردى خشن و نارنجك بر كمر بسته و تفنگ در دست با محاسنى انبوه و چهرهاى خشن و نامرتب و صورتى بسته و لباسى سياه و هم آور بر تن كه فرياد مىزند و مىكشد و آتش مىزند و قلبى خونين در دست دارد به جهانيان معرفى مىشود حال با اين تفاسير چه آينده اى از اسلام در ذهن كودك ونوجوان اروپايى و آمريكايى بهجا خواهد ماند؟
حال با وجود دشمنان مشترك امت اسلامي همچون آمريكا و اسرائيل و گسترش موج اسلام ستيزى و اسلام هراسى در غرب، ضرورت تقويت همگرايى و تقريب ملل مسلمان بيش از پيش نمايان مي شود، به ويژه آنکه بدانيم همه گروههايي که برايجاد تفرقه وتشتت در صفوف مسلمين اصرار ميورزند وبا سلاح تکفير به آتش فتنه وتفرقه در ميان مسلمانان دامن مي زنندبه صورت مستقيم در موفقيت معاندان اسلام در ايجاد اسلام هراسي شريک هستند . بلکه طرح اساسي غرب براي ايجاد حس اسلام هراسي استفاده از روش هويت عليه هويت بوده است يعني راه اندازي گروه هايي که به ظاهر هم مسلک با مسلمانان هستند تا توسط آنان ريشه اسلام را بزنند و گروه هاي تکفيري دقيقا ابزار دست غرب براي ترويج پديده اسلام هراسي هستند.
صيانت از امنيت جهان اسلام در گرو سرکوب جريانات تکفيري
گفتني است به موازارت اسلام گرايي، اقليت هاي قومي و مذهبي در خاورميانه ديگر حاضر به تمکين در برابر رژيم هاي اقتدارگرا نشدند و شيعيان، مسيحيان، قبطي ها، کردها، بربرها و ديگر اقليتها دربرابر فرايند يکسان سازي رژ يم هاي اقتدارگرا و موروثي يا پاتريمونيال[24] مقاومت کردند.
اين وضعيت از يک سو ابزاري براي اجراي سياست «تفرقه بينداز و حکومت کن»در اختيار غرب قرار داد و از سوي ديگر منبعي براي بي ثباتي سياسي و اجتماعي در کشورهاي منطقه شد.[25]
شکي نيست که صلح و دوستى، زيباترين واژههايى است كه دل هر انسان آزادهاى را جذب خود مىكند و به روح و روان او طراوت وصف ناپذيرى مىبخشد؛ اما جريان تكفيرى «وهابيت» و گروههاى كوچك ديگر، از جمله كسانى هستند كه پايههاى صلح و امنيت جامعه اسلامى و بلكه امنيت جهانى را متزلزل كردهاند و هر روزه تعدادى از مسلمانان بىگناه را با حربه تكفير مىكشند.
لذا جريان هاي تكفيرى، امنيت مسلمانان را آشفته، وحدت كشور هاي اسلامي را متزلزل ساخته و ثبات و آرامش يك خانوادهى مسلمان را به هم ريخته است. به گونهاى كه فرزند، پدر را تكفير مىكند و برادر، برادرش را بدليل اينكه پليس يا سرباز است، مىكشد. زيرا او در نظرش از طاغوت است و قتلش طبق عقيدهى آنها حلال و باعث نزديكى به خداوند است.
در اين بين مشاركت جريانهاى تکفيري همچون داعش با افسران و بازماندگان حزب بعث عراق و نيز خاندان صدام در مبارزه با دولت عراق و همچنين همكارى مخالفان دولت بشار اسد با سلفىهايى، همچون داعش، القاعده و گروه تكفيرى النصره در جبهه سوريه و دركنار آن همكارى مستقيم اين جريانها با برخى كشورهاى غربى و منطقه، ناامني و رعب و وحشت را به ارمغان آورده است.
هم چنين فرو افتادن سوريه در بي ثباتي و منازعات داخلي که از ويژگي هاي فرقه اي نيز برخوردار شده است، به القاعده فرصت داده که نيروهاي خود را از کشورهاي مختلف از جمله افغانستان، پاکستان، کشورهاي عربي مانند عراق، عربستان سعودي و شمال آفريقا به خصوص تونس و ليبي به سوريه منتقل کند. با گذر زمان بحران سوريه به بکي از پيچيده ترين چالش هاي سياسي و امنيتي براي منطقه و امنيت بين الملل تبديل شد. شعارها در سوريه عمدتا طايفه اي، فرقه اي و حتي مستهجن طرح شده اند و بدون ترديد شعارهاي گروه هاي مسلح در حمايت از آمريکا، ترکيه و قطر و نيز بر ضد سياست خارجي دولت سوريه را بايد آدرسي از منابع و سرچشمه هاي اين جريانات به حساب آورد.[26]
از اين روگروه هاي تروريستي تکفيري بزرگترين خطرى است كه امروز از يك طرف امنيت و آرامش جامعه اسلامى و از طرف ديگر آبروى اسلام و مسلمان را در نزد جهانيان تهديد مىكند.بلکه در كشورهاى اسلامى امنيت، آسايش و مهربانى، جاى خود را به خشونت، افراط، انفجار و انتحار داده است.
حال آنکه بر خلاف اعمال گروههاى تكفيرى، با استناد به كتاب و سنت مي توان دريافت كه خشونت و افراطگرايى در فرهنگ اسلامى جايگاهى ندارد و اسلام براى آسايش و امنيت افراد ،اهتمام و توجه ويژهاى دارد.[27]
در تبيين اين مسأله مهم بايد به تاريخ اسلام نيز مراجعه کرد، به عنوان نمونه كسانى كه از نظر انديشه، امام على (ع) را تكفير كردند در جامعه اسلامى با امنيت زيستند و آنان همان خوارج بودند كه حضرت به دليل اين مسئله با آنان به پيكار برنخاست، بلكه نبرد حضرت با آنان پس از اختلال در امنيت، راهزنى و ارتكاب قتل وحشيانه صورت پذيرفت.
بنابراين جريانهاى تكفيرى در برانگيختن جنگها و تعصّبات مذهبى و طايفهاى ميان بخشهاى مختلف جامعه اسلامى، از بين بردن انسجام داخلى و اجتماعى ميان بخشهاى جامعه اسلامى، نابودى امنيت داخلى و ثُبات سياسى و اجتماعى... امت اسلامي را براى تخريب و نابودى اين امت و اين دين سوق مي دهند و از آنجا که اسلام دين كرامت و عدالت و خواهان امنيت براى جامعه اسلامى و ديگر جوامع بشري است لذا گروههاى تكفيرى كه راه جمود و تحجر و افراطگرايى را در پيش گرفتهاند، نمىتوانند ترورها و رفتارهاى خشونتآميز خود را در كشتن ديگران و ايجاد رعب و وحشت را مستند به جهاد اسلامى نمايند.
حال آنکه امنيت فراگير و همهجانبه، يكى از بنيادىترين عناصر پيشرفت است. تا امنيت به وجود نيايد و رفتارها بر اساس پايهاى عقلانى استوار نگردد و خشونت از جامعه دور نشود، نمىتوان به پيشروى و حركت جامعهاى به سوى نقطه مطلوب اميد داشت. اين امر در كشورهاى اسلامى، متأسفانه در نيم قرن اخير، به ويژه در دو دهه اخير، با چالشى جدى روبهرو شده است. گروههاى تكفيرى به نام دين و به پندار خود، براى انجام دادن واجب دينى جهاد، به ناامنى در ميان مسلمانان و كشورهاى اسلامى روى آورده، خشونتهاى بسيارى آفريدهاند. در برخى از كشورهاى اسلامى، به ويژه كشورهايى كه گرفتار رفتارها و اعمال خشونتآميز سلفى و تكفيرى بودهاند، قتلها و كشتارهايى كه گاه به سادگى انجام مىشود، تصوير و تصور امنيت را از اين كشورها برداشته است؛ امرى كه زمينهها و بسترهاى عقبماندگى را در اين كشورها فراهم كرده است.
جريانهاى تكفيرى امروزه در قالب گروههايى هم چون داعش و النصره، ثبات منطقهاى و به خصوص امنيت مردم در سوريه و عراق را با تهديد جدى روبهرو كردهاند، اما با توجه به اقداماتى كه گروههاى تكفيرى در منطقه انجام دادهاند و با عنايت به سابقه عملكرد گذشته آنها در تهديد صلح و امنيت جهانى ، و ضعف مفرط سازمان ملل و شوراى امنيت در مقابله با گروه هاي تکفيري،ضرورت مقابله و سرکوب کامل جريان هاي تکفيري توسط جمهورى اسلامى ايران و متحدين استراتژيك او در منطقه بايد از روشهاى مختلف از جمله جنگ نيابتى و ارسال تجهيزات به گروههاى اسلامى (حزب الله لبنان، شيعان عراق و گروههاى اسلامى سنى معتدل) صورت پذيرد، زيرا در صورت سركوب اين گروهها تا حدود زيادى از جرئت و توان آنها در منطقه كاسته خواهد شد.
مقابله با جريانات تکفيري؛ راهکار بنيادين در نفي قطبي سازي جوامع اسلامي
لازم به ذکر است رشد جريانهاي تکفيري و عدم مقابله موثر با آن، فرآيندِ اسلامگرايي را با چالش کليدي قطبي سازي جوامع اسلامي تضعيف کرده و با تفرقه گرايي و تقابل ميان شيعه و سني مواجه خواهد کرد.
يعني همان رويکردي که از سوي گروههاي تروريستي النصره، داعش و القاعده در سوريه و عراق در حال وقوع است که علاوه بر به وجود آوردن بحران در سوريه و عراق، به دنبال دو قطبي کردن جهان اسلام در قالب تقابل شيعه و سني هستند که در صورت وقوع اين امر، روند اسلامگرايي در منطقه و جهان اسلام با يک چالش جدي مواجهه خواهد شد.
مفهوم اسلامگرايي
در دنياي معاصر با قرائتهاي متعددي از اسلام نظير اسلام سنتي، اسلامگرايي، حرکت اسلامي، بنياد گرايي اسلامي، بيداري اسلامي، راديکاليسم اسلامي و اسلام سياسي روبه رو هستيم که حاکي از برداشتهاي مخالف و وجود گروههاي متفاوت اسلام گرا در جوامع اسلامي است.[28] براساس نظريهي گفتمان، اسلام سياسي، گفتماني است که هويت اسلامي را در کانون عمل سياسي قرار ميدهد، به عبارتي، در گفتمانِ اسلام سياسي، اسلام به يک دال برتر تبديل ميشود. مفهوم اسلام سياسي بيشتر براي توصيف آن دسته از جريانهاي سياسي اسلام به کار ميرود که خواستار ايجاد حکومتي بر مبناي اصول اسلامي هستند. بنابراين اسلام سياسي را ميتوان گفتماني به حساب آورد که گرد مفهوم مرکزى حکومت اسلامي نظام يافته است. [29]يکي از مهمترين کساني که اين مفهوم را در شکل عام آن استخدام کرده، «جان اسپوزيتو» است. وي در اين خصوص ميگويد: اسلام سياسي عبارت است از: «احيا يا تجديد حيات مذهبي در زندگي خصوصي و عمومي».[30]
به عبارتي، اسلام سياسي به عنوان يک نيروي معتبر جديد براي تغييرات مثبت تعريف ميگردد و «اسلام، راه حل است» شعار اصلي آن است. در اين ديدگاه، مسلمانان به اسلام به عنوان مکتبي فراتر از دين و عبادت مينگرند و آن را متفاوت با سکولاريسم دولتي موجود در کشورهاي اسلامي ميدانند. اين شعار بيشتر در کشورهايي شنيده ميشود که اسلام گرايان در براندازي رژيمهايي خود مشارکت دارند؛ هم چنين در کشورهايي که گروههاي اسلامي قادر بودهاند به توسعه اهداف خود از طريق مشارکت در داخل سيستم سياسي موجود [نمونه آرماني آن جمهوري اسلامي ايران] بپردازند.[31]
جريان اسلامگرايي به رهبري انديشمندان و عمل گرايان مسلمان در دوران معاصر به ويژه پس از فروپاشي نظام دوقطبي از جمله محورهاي چالش برانگيز ، در دستور کار نظم نوين جهاني بوده است. اسلامگرايي در وجوه مختف ايدئولوژيکي، فرهنگي و امنيتي راهبرد مرکزيت سيستم سرمايه داري ليبرال غربي را به چالش کشيده و دعوي نظم نوين براي اداره جهان و ترسيم آينده روابط بين الملل در سطوح مختلف ملي، منطقهاي و جهاني و نيز حل عادلانه منازعات و اختلافات دارد. سيد جمال الدين اسدآبادي، محمد عبده، سيد محمد رشيد رضا، عبدالرحمن کواکبي، حسن البنا، ابوالعلي مودودي، ابولحسن ندوي، سيد قطب، و امام خميني از جمله رهبران اسلام گراي دوران معاصر بودهاند.[32]
صيانت از وحدت امت اسلامي در پرتو مقابله با قطبي سازي جريانات تکفيري
بايد اذعان نمود رشد جريانهاي سلفي- تکفيري با حمايت دولتهايي مانند عربستان سعودي و قطر در راستاي اهداف استراتژيک خويش در منطقه، در حال حاضر به منازعهاي مذهبي در قالب تقابل شيعه- سني انجاميده، که در بحرانهاي کنوني و کشتارهاي خونين شيعيان به دست گروههاي تکفيري در سوريه و عراق عينيت يافته است. به نحوي که طيف معتدل سلفي گري ، شيعيان را «مسلمانان منحرف و بدعت گذار» مينامند که احياناً «جوامع سني در معرص تهديد و هجمه آنها قرار ميگيرند، اما طيف افراطي سلفيون، بي و اهمه، تشيع را «دين خودساخته» ميخوانند.[33]
تحليل گفتمان زرقاوي و يا آثار ديگر نظير کتاب عبدالرحمن عطيه الله از نظريه پردازان و چهرههاي شاخص القاعده، زبان و ادبيات ايدئولوژيک سلفيگري در اين باره به عنوان يک نظام نشانه شناسي اثبات مي سازدکه: «شيعه نه تنها از مارقين و خارجين از امت است، بلکه متعلق به دين خود ساختهاي است که هدف نهايي آن از طريق ايران، سلطه بر اهل سنت و به دست گرفتن زمام رهبري امت اسلامي است». اين تصويرسازي ضد ايراني ضد شيعي با بهره گيري از نشانه شناسي فرهنگ، همه روزه در عراق، سوريه... در حال به روز شدن است. به ويژه پس از سال 2003 که از نظر سلفيها، عراقي از دست «اسلام راستين» خارج شده و به دست «رافضان شيعه» افتاده است.[34]
از سوي ديگر اهداف ايران بعد از انقلاب 1979 م. بر محور صدرور انقلاب، موجب نگراني کشورهاي منطقه و به خصوص پادشاهي عربستان سعودي شد. زيرا هرگونه صعود و پيشرفت نهاد انقلابي ايران در منطقه ميتوانست پادشاهيهاي دولتهاى خليج فارس به خصوص عربستان سعودي را به خطر بيندازد. از ديدگاه عربستان، ايران هميشه در اين رويا بوده که رهبر معنوي جهان اسلام باشد. در همين راستا ما شاهد يک حمايت قوي و واضح عربستان سعودي از اعتراض کنندگان سني در منازعات سوريه، ليبي و يمن [35]و همچنين جريانهاي تکفيري در بحرانهاي اخير سوريه و عراق عليه شيعيان هستيم.
در واقع، رهبران عربستان سعودي و قطر باور دارند که روي کار آمدن يک رژيم سني در سوريه و عراق ميتواند، قدرت شيعيان منطقه را که به ايران نزديک هستند محدود و در نتيجه وزن استراتژيک منطقهاي آنها را در مقابل ايران که در دههي گذشته از افزايش قابل توجهي در منطقه برخوردار شده است، افزايش دهد. در واقع براي دولتهاي عربستان سعودي و قطر شورشهاي اخير فرصتي به منظور خارج نمودن سوريه و عراق از صف متحدين ايران و در نقطه مقابل افزايش نقش منطقهاي آنها در شمارش مديترانه براي تغيير موازنه به نفع خود و به ضرر ايران، است.[36]
در همين راستا عربستان سعودي سعي در تقويت و حمايتهاي مادي از جريانهاي سلفي- تکفيري از جمله داعش (دولت اسلامي عراق و شام)، النصره و... نموده که همين امر ميتواند يک جنگ مذهبي خونين در منطقه به وجود آورد و در نتيجه، اسلامگرايي در جهان اسلام را با چالشي اساسي و مواجه نمايد. به عبارتي، درگيري ميان گروههاي مختلف در جهان اسلام و منطقه (به خصوص ميان گروههاي تکفيري و شيعه) که متأثر از تحريک عربستان سعودي و قطر است، تا حدود زيادي به رشد اسلامگرايي ضربه خواهد زد، زيرا در نهايت به جاي اين که گروههاي اسلام گرا بتوانند به يک اتحاد منسجم در راستاي تأثيرگذاري بر تحولات سياسي و اجتماعي جهان اسلام برسند، در يک منازعه طولاني فرو خواهند رفت. هم چنين به جاي اين که اسلامگرايي، به عنوان الگو و جانشين موفقي در مقابل الگوي ليبرال دموکراسي مطرح باشد، به دليل منازعات مذهبي خود به چالش تبديل خواهد شد.
بنابراين تشديد مبارزه فکري و فرهنگي و نظامي عليه جريانات تکفيري در جهان اسلام و نيز موضع گيري علماي مذاهب اسلامي و مديريت رويکرد جهان اسلامي در اتخاذ مواضع خارج از تفسير دو قطبي شيعه و سني، مي تواند وحدت روز افزون امت اسلامي را محقق سازد.
نتيجه
بي ترديد براي تحقق وحدت اسلامي و رفع چالشهاي رشد جريانهاي تکفيري فراروي اسلامگرايي، بايد از راهکار ديپلماسي ارتباطات گسترده ميان گروهها و کشورهاي اسلامي و نقش سازنده نهاد تقريب مذاهب بهره گرفت؛ هم چنين مقابله نظامي با جريانهاي تکفيري، در واقع، زمينه ساز ارتباطات گسترده ميان گروهها و کشورهاي اسلامي است که ميتواند زمينه ساز هم گرايي ديدگاه ها و نظرات امت اسلامي ،در قبال خطر جريانهاي تکفيري را فراهم نمايد.
در همين راستا، کاربرد نهاد تقريب مذاهب و کاهش اختلاف استراتژيک ميان کشورهاي اسلامي و سوق دادن توجهات به طرف منازعه اسرائيل و مسلمانان، از جايگاه ويژهاي برخوردار است. از طرف ديگر، سرکوب فراگير گروههاي تروريستي تکفيري از روشهاي مختلف، ميتواند تا حدود زيادي از گسترش فعاليت اين گروهها در منطقه و جهان اسلام جلوگيري کند.
بنابراين پيوند مبارزات علمي و نظامي از سوي امت اسلامي در راستاي نابودي جريان هاي تکفيري، بستر ساز اتحاد امت اسلامي و نفي اسلام هراسي و بسط و گسترش اسلام نبوي خواهد بود.
هم چنين اهتمام و موفقيت ملت ها و دولت هاي مسلمان در نابودي کامل گروه هاي تروريستي تکفيري، نعمت ذي قيمت امنيت و آرامش را در سراسر گيتي به ويژه کشورهاي اسلامي به ارمغان خواهدآورد که حصول اين مهم از جمله آثار و برکات جلوگيري از دو قطبي سازي و اختلاف افکني ميان شيعه و سني است، و موج عظيم اسلام گرايي را بيش از پيش تسهيل خواهد کرد.
کتابنامه
1. رمضان البوطي، محمد سعيد، سلفيه بدعت يا مذهب: نقدي بر مباني وهابيت، تقريظ: واعظ زاده خراساني، ترجمه: حسين صابري، چاپ چهارم، بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي، مشهد 1389 ش.
2. رشيد رضا، محمد؛ الخلافه او الامامه العظمي، دراسه و تقديم وجيه کوثراني، بيروت، دار الطلبعة، بي تا.
3. عبدالسلام فرج، محمد، الفريضه الغائبه، مصر (بي نا، بيجا، بيتا).
4. ابواللوز، عبدالحکيم، الحرکات السلفيه في المغرب، مرکز دراسات الوحدة العربيه، مغرب 2009 م.
5. ابن تيميه، مجموعة فتاوي، مصر، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
6. مسجد جامعي، محمد، زمينههاي سياسي حکومت اسلامي در تشيع و تسنن، چاپ اول، انتشارات دانشگاه اديان و مذاهب 1387 ش.
7. مصطفي مصطفي، حمزه، «جبهه النصره لاهل الشام من التأسيس الي الانقسام»، مجله دراسات السياسيه، مرکز العربي للابحاث و دراسات السياسات، ش 5، نوامبر 2013 م.
8. معالم في الطريق، مکتبة وهبة، 1964 م / 1384 هـ.ق.
9. جمعي از محققان، عقيدة الطاعة و تبديع المختلف السلفية الجامية؛ (بي نا، بيجا، بيتا).
10. سعيد، ادوارد ، شرقشناسي، ترجمهي خنجي لطفي، تهران، اميرکبير،1394 ش.
11. سعيد، ادوارد ، شرق شناسي، ترجمه عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.1395ش.
12. نصر اصفهانى، اباذر، كتاب شناسى تكفير، 1جلد، دار الإعلام لمدرسة اهل البيت (عليهم السلام) - قم - ايران، چاپ: 1، 1393 ه.ش.
13. يزدان پناه، کيومرث و همکار (1392)، بحران سوريه با تاکيد بر رويکرد نظام غرب و راهبرد ترکيه در اين کشور، دوفصلنامه بيداري اسلامي، سال دوم، ش3، بهار و تابستان.
14. جمشيدي راد، محمد صادق و محمود پناهي، سيد محمد رضا، «مفهوم اسلام سياسي در انقلاب اسلامي ايران»، پژوهش نامه انقلاب اسلامي، سال دوم، شماره 5، زمستان 1391.
15. سعيد، بابي، هراس بنيادين: اروپامداري و ظهور اسلامگرايي، ترجمهي غلامرضا جمشيديها و موسي عنبري، انتشارات دانشگاه تهران، 1379.
16. اسپوزيتو، جان، جنبشهاي اسلامي معاصر (اسلام و دموکراسي)، ترجمهي شجاع احمدوند، نشر ني، تهران 1389.
17 سيدنژاد، سيد باقر، «سلفي گرايي در عراق و تأثير آن بر جمهوري اسلامي ايران»، فصلنامه مطالعات راهبردي، سال سيزدهم، شماره اول، مسلسل 47، بهار 1389.
18 Fredman, S. (۲۰۰۲). Discrimination Law. Oxford: Oxford University Press .۲۰۰۲
19 Roy, Olivier (۲۰۰۴), globalized Islam, newyork, Columbia university press.
20 Fuller, Graham (2006-2007), "The Hizballah-Iran Connection: Model for Sunni Resistance?", The Washington Quarterly, Vol. 30, No. 1..
21 Anoushirvan Ehteham Islamic fundameneis) m in eram wniie. Renere fland Michael Smith (ed) SSues in wondei.
22 . the Saudi American Relations", report of Al Jazeera Center for Studies.
23 .Hassan,Hassan (2013) "The Gulf states: United against Iran, divided over Islamists",in: The Regional Struggle for Syria, edited by Julien Barnes-Dacey as 9 Daniel Levy, The European Council on Foreign Relations.
[1] ر.ک:محمد سعيد رمضان البوطي، سلفيه: بدعت يا مذهب، ص 248 به بعد.
[2] ر.ک: سيد محمد رشيد رضا، الخلافة و الامامة العظمي، تمام کتاب.
[3] ر.ک:محمد عبدالسلام فرج، الفريضة الغائبه، تمام کتاب.
[4] ر.ک:عبدالحکيم ابواللوز، الحرکات السلفيه في المغرب، ص 113.
[5] ابن تيميه، مجموع فتاوي ابن تيميه، ج4، ص 124.
[6] ر.ک:محمدعبدالسلام فرج، الفريضة الغائبه، ص 21. در اين کتاب با استناد به فتواي ابن تيميه، جنگ عليه تمام حاکمان اسلامي، نه تنها مجاز، بلکه واجب دانسته شده است.
[7] ر.ک:محمد مسجد جامعي، زمينههاي سياسي حکومت اسلامي در تشيع و تسنن، ص 160-169.
[8] ر.ک: حمزه مصطفي مصطفي، «جبهه النصره لاهل الشام من التأسيس الي الانقسام»، مجله دراسات السياسية، مرکز العربي للابحاث و دراسات السياسات، ش 5، نوامبر 2013م.
[9] ر.ک: سيد قطب، معالم في الطريق، ص 143.
[10] ر.ک: جمعي از محققان، عقيدة الطاعة و تبديع المختلف السلفية الجامية که به نقد تفکرات سلفيه جهادي درباره آل سعود پرداخته است. هم چنين نامههاي ابووليد مصري به محقق استراليايي درباره القاعده و جواب ايشان درباره حاکمان عربستان و ايران در اينترنت.
[11] Islamophobia.
[12] Prejudice.
[14] ( Fredman,p121).
[15] Ronneymede Trust.
[16] سعيد، ادوارد (۱۳۷۹)، شرقشناسي، ترجمهي خنجي لطفي، تهران، اميرکبير، ص۴۸.
[17] Bernard Lewis.
[18] مورخ 94 ساله يهودي انگليسي امريکايي متخصص تاريخ خاورميانه و نامدارترين کارشناس روابط بين اسلام وغرب.
[19] براي آشنايي با نظريه ادوارد سعيد ر.ک: شرق شناسي، ترجمه عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
[20] Roy, Olivier (۲۰۰۴), globalized Islam, newyork, Columbia university press, p.۲۵.
[21] كتاب شناسى تكفير ؛ ص188.
[22]کافي،لوک، (1394)، بهار عربي يا بهار القاعده؟، سايت ديپلماسي ايراني((http://www.irdiplomacy.ir/fa/page/1947912؛2/3/1394.
[23] بيانات مقام معظم رهبري؛29/10/1392.
[26] يزدان پناه، کيومرث و همکار (1392)، بحران سوريه با تاکيد بر رويکرد نظام غرب و راهبرد ترکيه در اين کشور، دوفصلنامه بيداري اسلامي، سال دوم، ش3، بهار و تابستان.
[27] كتاب شناسى تكفير ؛ ص107.
[28] جمشيدي راد و محمود پناهي، « مفهوم اسلام سياسي در انقلاب اسلامي ايران»، پژوهش نامه انقلاب اسلامي، شماره 5، ص128.
[29] بابي سعيد، هراس بنيادين: اروپامداري و ظهور اسلامگرايي، ص20.
[30] اسپوزيتو، جنبشهاي اسلامي معاصر، ص22.
[31]. Anoushirvan Ehteham Islamic fundameneis) m in eram wniie. Renere fland Michael Smith (ed) SSues in wondei.
[32] جمشيدي راد و محمود پناهي، همان، ص 129.
[33] سيد نژاد، «سلفي گرايي در عراق و تأثير آن بر جمهوري اسلامي ايران»، فصلنامه مطالعات راهبردي، شماره اول،ص109.
[34] همان، ص 108.
[35] “The Saudi American Relations” report of .Al Jazeera Center for studies.
[36] Hassan Hassan, "The Gulf states: United against Iran, divided over Islamists“, in: The Regional struggle for Syria, edited by Julien Bames-Dacey and Daniel Levy, The European Council on Foreign Relations.