خاندان علامه علايلي دارای ریشه ای کریتی – یونانی اند که در اواخر حکومت فاطمیین مصر به سبب تجارت به آنجا مهاجرت کردند و در دمیاط و منصوره و اسکندریه سکنی گزیدند. در ارتباط با تسمیه این خاندان به علایلی آمده که یا این نامگذاری منسوب به علی بن ابی طالب (علیه السلام) است و یا از «عَلیٌ لِي» گرفته شده است. در اواسط قرن 11 هجری برخی از خاندان علایلی از مصر به لبنان مهاجرت کردند. در سال 1849 حاج عثمان با زنی از «آل الکلبی» به نام نفیسه ازدواج کرد که حاصل این ازدواج شش پسر و دو دختر بود. کوچک ترین این فرزندان حاج عبدالله بود. که در سال 1914 میلادی همزمان با وقوع جنگ جهانی اول به دنیا آمد. خود او نقش مادرش که به عنوان معلم در مدارس دخترانه عثمانی تدریس هم میکرده را، در علاقمند کردن او به علم بسیار زیاد می داند. از جهت مالی نیز او وخانواده اش فراز و نشیب های فراوانی را گذراندند.
به علت این که در دوران کودکی و در ایام قحطی بزرگ ناشی از جنگ جهانی اول، علامه بسیاری از صحنه های جانسوز قحطی زدگی و گرسنگی کودک و بزرگ و مرد و زن را به چشم خود دیده بود و با گوش جان صدای کمک خواستن مستمندان را شنیده بود، به این اصل معتقد بود که «فرمانده و فرمانروای حقیقی کسی است که با اندوه بزرگ شده باشد.» و همه این موارد باعث شده بود که ایشان انسانی آرام وصبور و با حوصله باشد.
ایشان علاوه بر این وضع نا مناسب در ایام قحطی ناشی از جنگ جهانی اول، وضعیت مدارس و مکتب خانه ها را نیز اصلا مناسب نمیدید زیرا اساتید و پیر مردهای موجود در مکتب خانه ها با زدن کودکان و عدم تربیت درست آنها بیشتر آنان را از مکتب خانه ها و به صورت کلی از علم زده می کردند. همین امر سبب شد پدرش مکتب خانه او را طی چند ماه سه مرتبه عوض کرد و در نهایت هم او را به مدرسه علوم جدید «الحرش» که «جمعیه المقاصد اسلامیه» آن زمان (1917 م) تاسیس کرده بود ببرد. در این مدرسه آموزش های ابتدایی عربی و فرانسوی و جغرافیا و حساب و تاریخ داده میشد . اما در سال 1924 م وی در سن ده سالگی به قاهره رفت و سالیانی را در الازهر صرف تحصیل علم کرد.
از جمله فعالیت ها و خصوصیات ایشان:
دارای روحیه ای مبارز ستیز و انقلابی بود.
در اولین همایشی که با عنوان «الموتمر البرلمانی الاسلامی لقضیه فلسطین» با دعوت رئیس پارلمان مصر برگزار بود مشارکت نمود.
سه سال در لبنان در مسجد «العمری الکبیر» امام جماعت بود و هزاران مستمع و نمازگزار را به نپذیرفتن عصبیت و قبیله گرایی فرا میخواند.
در کتاب «سوریا الضحیه» به معاهده سال 1936 فرانسوی ها حمله گسترده ای کرد.
به دنبال وحدت اسلامی عربی بود و سرسختانه مخالف تجزیه در کشور های عربی بود.
در باره فلسطین کتاب «فلسطین الدامیه» را نوشت و نیز در باره فلسطین می گوید: «هر فلسطینی یک حق بر همه سلاح هایی دارد که الان در اختیار سرزمین های عربی است، و باید به آنها داده شود، بنابراین این فلسطینیان هیچ روزی شکست نخورده اند بلکه این فرمانروایان عرب اند که شکست خورده اند.»
دیدگاهها و افکار علایلی
علايلي يكي از شخصيتهاي برجسته عرب بود در حدي كه بعضيها از جمله امين نخله شاعر عرب ميگويد ما در عصر عبدالله العلايلي زندگي ميكنيم. علايلي در ميدانهاي مختلف زندگي تاثير گذاشت. او زبانداني احياگر و اديبي مبتكر در شعر و نثر، فقيهي مجتهد و اصلاحگر سياسي و اجتماعي بود.
علايلي به گونهاي علمي انديشه كرد و مشكلاتي اساسي را جهت بحث و بررسي مطرح نمود و در كنار امام خميني(ره) و شهيد سيد محمد باقر صدر و سايرين نشانههايي در این راه ترسيم نمود .
علايلي اولين نفر در طرح تجدّد شريعت و فقه نبود بلكه تأثير بسياري از جنبش روشنگري در مصر گرفته است و بي شك از شخصيتهايي مانند جمالالدين اسدآبادی و محمد عبده متأثر شده است.
وی شخصيتي استثنايي است كه جز هر صد سال مشابه ندارد و انديشهاش مستحق آن است كه مورد اهتمام پژوهشگران و علما قرار گيرد. او فيلسوف، انديشمند، فقيه و زبانداني است كه در همه اين زمينهها، مبتكر و برجسته ميباشد.
زندگي علايلي، شامل دو مرحله است: مرحله شكلگيري و پختگي فكري كه از آغاز تا پايان اقامت در مصر و تحصیل در دانشگاه الازهر و بازگشت به بيروت در 1940م را شامل ميشود و مرحله غنيشدن و عمق يافتن انديشه و افكار در زمينههاي مختلف از جمله زبان، ادبيات، سياست، تاريخ و فقه كه پس از 1940م تا پايان عمر او را شامل ميگردد. علايلي در اين مرحله حدود شصت كتاب و تعداد زيادي مقاله و پژوهش از خود باقي گذاشت و در تمام آنها شعار واحدي داشت: تقليد كردن با خطا، به معناي محافظ بودن نيست و اصلاحي كه دانش به بارآورد خروج محسوب نميشود.
عجيب بودن رأيي كه گمان كنم صحيح است مانع از اعلام آن نميشود زيرا ديگر شهرت عنواني براي حقيقت نيست و افزود، به ديوارها اعتقادي ندارم و اين اساس هر حركتم ميباشد زيرا باور به ديوار، باور به محدوديت و جمود است.
در مورد داستان توصيف علايلي به شيخ قرمز «الشيخ الاحمر» قضيه اين است كه علايلي به خوبي وضعيت اجتماعي، سياسي، ديني و فقهي جامعه را درك نمود و به انقلاب بر همه چيز فراخواند و در اين منطق با اكثر احزاب آن زمان لبنان در دهه چهل مثل حزب «النداء القومي» و «كتله التحرر الوطني» و «حزب التقدمي الاشتراكي» و«حزب الشيوعي» مشترك بود، لذا مطبوعات در جريان معركه «دارالافتاء» در دهه پنجاه ميلادي او را به شيخ قرمز توصيف كردند.
ولي علايلي حزبي، به معناي تشكيلاتي نبود بلكه با انديشههاي اصلاحطلبي، انساني، انقلابي و تجدّد خواهي آن احزاب ، احساس همراهي ميكرد.
در مورد وجه شاعري العلايلي : وي قصيدهاي با وزن و قافيه واحد و بيش از يكهزار و پانصد بيت به نام «رحلة الخلد» در سال 1938 سروده است كه چاپ نشده و فقط بخشي از آن كه «مستشرق فرانسوي» به فرانسوي ترجمه كرده، باقيمانده است.
العلايلي در تفسير نيز صاحبنظر بود و عقيده داشت تفسيرهاي موجود متاثر از تخصص مفسرين هستند لذا تفسيري در دو جلد به نام «مدخل الي تفسير» تاليف نمود كه يك جزء به تفسير لفظي و جزء ديگر به تفسير معنا پرداخته است. وي معتقد بود «اسلوب قرآن كريم آنطور كه مسشترقين گفتهاند و بعضي از پژوهشگران عرب از آنها پيروي كرده اند، در سورههاي مكي و مدني تفاوتي ندارد».
علايلي به آنچه پيرامونش ميگذشت نيز توجه داشت لذا دو كتاب تاليف كرد يكي «فلسطين الداميه» كه خطر صهيونيستها در فلسطين را روشن نمود و ديگري «سوريا الضحيّه» كه خطر استعمار فرانسه در منطقه را بيان كرد.
در جنبه زبانداني، علايلي معتقد بود مجموعه الفاظ رشد ميكند و ميميرد و اين چرخه تكرار ميشود و در جنبشي دائمي و مرتبط با حركت مردمي كه آنها را استفاده ميكنند ميباشد لذا اگر زبان، جنبش رشد دائمي را از دست بدهد و پيشرفت تمدني را همراهي ننمايد، انساني كه از آن استفاده ميكند قدرت تفكر و توليد را از دست ميدهد و اين موضوع نياز شديد زبان به تجديد و به روز شدن را الزامي مي سازد تا بتواند به وظايف گوناگون خود از جمله تفكر، تعبير، ارتباط و برانگيختن احساسات زيبا و عواطف انساني عمل نمايد.
گرايش علايلي به بازخواني تاريخ به هدف درسگيري از آن از نکات برجسته وی بود. در همين رابطه به تاليفات وی از جمله كتاب «تاريخ الحسين(ع)» در سال 1940 و كتاب «الدستور العرب القومي» در سال 1941، و كتاب «مَثَلَهُنَّ الاعلي» در مورد زندگي حضرت خديجه(ع) در سال 1947 و كتاب «ايام الحسين(ع)» در سال 1948 و ساير كتاب می توان اشاره نمود.
شايد علايلي بيش از هرچيزي به آن معروف شده است كه مرجعي در زبان ميباشد و حقيقتاً او چنين بود اما بايد گفت اگر علايلي در چارچوب اجتهاد لغوي محبوس بماند، به او ظلم شده است . علايلي قبل از اينكه عالم دين مبرز و قبل از اينكه زباندان و مرجع در زبان عربي باشد انساني داراي سبك ويژه فكري بنيادين ميباشد كه براساس آن هم در زبان و هم در ساير قضاياي زندگي عمل كرده است.
انديشههاي علايلي در قضاياي زندگي تمايز چشمگيري به او در زمينه انديشه اجتماعي و ديدگاه تمدني بخشيد و اگر بودند كساني كه كارهاي او را ادامه ميدادند و اگر مطالعات و پژوهشهاي او بازخواني و دوباره ارائه ميشد هم اكنون او راهنماي معاصري در جهان اسلام و عرب بود اما علايلي نه از اهل سلطه پشتيباني سياسي حقيقي شد و نه از حمايت گسترده مردمي برخوردار بود و نتيجه آن كه انديشه علايلي همچنان در كتابها، تأليفات و سخنرانيهايش در جا ميزند و مردم اقيانوس مملو از گوهر و پر از بركت انديشه و پيشنهادات و راه حلهاي علايلي كه براي رفع مشكلات كنوني تمدنشان كارآيي داشت را از دست دادهاند.
علايلي بر مبناي نص قرآني، اعلام ميكند جامعه انساني بر پايههايي بنيان شده است كه مهمترين آنها عبارتند از:
- حق انسان در آزادي
- حق انسان در استقلال شخصي
- آزادي انسان در كار، توليد و تلاش
- مبدأ مسئوليت شخصي جزائي
- تئوري جزاء در حق عام
علايلي با استناد به حديث شريف «ان الله يبعث لهذه الأمة علىرأس كل مائة سنة من يجدّد دينها» اعتقاد دارد اين قانون كامل، حركت و پويايي شريعت در بستر زمان ميباشد و آن را فراتر از تغيير شكلي و همخوان كردن ميداند و با استناد به كلمه «دينها» تجديد را نوعي ايجاد و شروع ديگر و بدون محدوديت در بخشي از دين ميداند.
علايلي به ديدگاه تمدني براي زندگي اقتصادي اجتماعي معاصر مبتني بر اصولي كه مهمترين آنها عبارتند از اصول زير، فرا ميخواند:
- شخص نياز به ثروت ندارد چون ثروت فقط يك ضرورت اجتماعي است.
- قرض اجتناب ناپذير است بر مبناي آيد كريمه «وأقرضوا الله قرضاً حسناً»
- دوره فرصت در بازپرداخت قرض واجب است بر مبناي آيه كريمه «وإن كان ذو عسرة فنظرة الى ميسرة».
- زراندوزي حرام است بر مبناي آيه كريمه «والذين يكنزون الذهب والفضة ولا ينفقونها في سبيل الله فبشرهم بعذاب أليم».
- الزامي بودن گردش توليد و پول
- اجراي قانون تكفّل بين مردم و اين نزد علايلي از تكفّل سوسياليستي مبتني بر مساوات متفاوت ميباشد.
كتاب «أين الخطأ» شيخ عبدالله العلايلي توسط انتشارات دار العلم للملايين در سال 1978 منتشر گرديد و اين تاريخ به دو موضوع اشاره دارد، اول اينكه كتاب در سايه جنگ داخلي لبنان نوشته شده است. دوم اينكه دهه هفتم قرن گذشته، دوره زماني بود كه چپگراها به اين باور رسيدند كه سوسياليزم بر سرمايهداري برتري دارد و دنيا در حال رويآوردن به آن هست.
وی در مورد ضرورت تجدّد در شريعت و به روز كردن قرائت دين صاحب تفکر بوده و به طرح مشكلاتي همچون مشكل فقر، مالكيت نفت، هدر رفتن قربانيهاي حج، تعامل با بانكها، قانون مجازات اسلامي و تعيين شروع ماههاي قمري و ارائه راه حلهاي مناسب هر مشكل پرداخته كه مبتني بر بازتعريف اصطلاحات و تعابيري همچون مفهوم ثروت، تكافل اجتماعي و غيره ميباشد.
شيخ عبدالله العلايلي يكي از انديشمندان عقلگرا بود كه ميان زمينه فرهنگي اسلامي و فلسفه و فهم معاصر جمع نمود و خواست از خلال كتابها و سخنرانيهايش با الهام از حديث نبوي شريف «ان الله يرسل على رأس كل مئة سنة من يجدّد لهذه الأمة دينها» مجدّد دين اين امّت باشد. تجدّد در انديشه العلايلي نوعي انقلاب بر تقليد كوركورانه و فهم اشتباه، انقلاب بر جمود نص در زماني يا اشخاصي مشخص بود.
مهمترين ويژگي وی جرأتي بود كه در جامعه علماي شريعت و فقه كم نظير است. جرأتي كه نه متّكي بر تهوّر يا تعصّب بلكه متّكي بر دانش وسيع و فهم و شناخت بود. واضح وآشكار است كه طرح علايلي طرحي تجديد نظر طلبانه در سطح امت است و بدون شك طرحي عقلاني و تحوّلگرا ميباشد. او تلاش كرد تغييري ريشهاي در نقش فقه معاصر ايجاد كند تا به تغيير در روش و رفتار امّت برسد.
علايلي دو موضوع را در صحنه دنيا و روابط ملل و جوامع انساني مسلّم ميدانست. اولين موضوع مسلّم نزد علايلي اعتقاد او به اين بود كه دنيا به طور عموم از دو بحران رنج ميبرد يكي بحران اخلاقي كه آن را بحران وجدان انساني مينامد، وجداني كه در حال از دست رفتن و نابودي است و از دو سرخوردگي رنج ميبرد، سرخوردگي از تمدن حاكم بر جهان كه تمدّن غربي باشد و پر از مخالفت با خير و برتري جويي و شكست در ساختن انسان است و سرخوردگي ديگر در غرب ناشي از اين سرخوردگي كه منجر به پيدايش جريانهاي فلسفي و فكري با گرايش به تمدن و مذاهب شرقي شد. علايلي در مصاحبهاي اظهار كرد: غرب از نظر تمدني و انساني متحيّر است و تاكنون خودش را درك نكرده و نشاخته است. علايلي كتاب «پُل هازار» در مورد بحران انديشه اروپايي در قرن نوزدهم را در اين زمينه مثال زد.
دومين موضوع مسلّم نزد علايلي، چيزي است كه او سه اصطلاح در توصيف آن بكار برده است، العالميه، الكونيه و المسكونيه به معناي جهاني بودن.
علايلي در مورد نوع رابطه صحيح با انديشه غربي گفته است، من بدون استثنا ضد هر چيزي هستم كه انديشه غربي ارائه كرده است ولي در عين حال ضد قطع رابطه و عدم شناخت آن هستم. علايلي در جاي ديگر گفته است، انديشه ملك مشترك انساني است و نبايد احتكار و شخصي شود. انديشه همچون شبنمي است كه قالب و شكل و حالت ثابت به خود نميگيرد.
علايلي مانند هر انديشمند پيشگامي در مورد بحران تمدني و بحران روابط انساني در سطح دنيا علاوه بر توصيف و نقد واقعيت به ارائه راه حلي كه معتقد بود ميتواند مشكلات را بر طرف كند اقدام نمود و در جايي آن را «تكنولوژي انساني» ناميد.
علايلي راه حل را در بازگشت به انديشههاي اساسي انقلاب فرانسه و به اصول سازمان ملل متحد بويژه در زمينه حقوق بشر و اقدام مشترك انساني براي تعميق اين اصول و مباني ميدانست و طبعاً به نظر او اينها نه با منابع اسلامي و نه با منابع ديگر اديان تعارض ندارند.
علايلي به عنوان يك زباندان و پژوهشگر ، شمشير تمرد علمي روشمند را در سال 1938م در حالي كه بيست و چهار سال داشت از غلاف بيرون كشيد و مقدمه علم زبان را ارائه كرد كه بعنوان بحثي خارقالعاده و انقلابي علمي حقيقي بود. علايلي در مورد مقدمه علم زبانش گفت، آن جديدترين ديدگاه بود كه مانند هر چيز ديگري مورد فراموشي قرار گرفت.
مقدمه علايلي ابوابي را در زبان عربي در سال 1938 گشود كه تا آن زمان طلسم بودند. مقدمه او شامل تعدادي از مباحث ارزشمند زباني بود كه هر يك جداگانه ارزش آن را دارند كه موضوع پاياننامه دكترا در علم زبان باشند و عبارتند از:
- شكلگيري زبان و معاني حروف
- اوزان، تعريف و تجديد آنها
- مذكر و مؤنت
- عينالفعل مضارع
- پيشرفت زبان و لهجهها
- قاعده «القلب» يا «الدوائر»
علايلي در اين موضوع متأثر از نظريه پيشرفت بيولوژيكي مبتني بر قانون اهمال و استعمال بود به معناي نظريهاي كه متبني بر مرگ اعضاي غير فعّال و بدون به كار گرفته شدن در بدن ميباشد زيرا علايلي معتقد بود آنچه براي زبان اتفاق ميافتد مشابه همان چيزي است كه در يك ساختار موجود زنده رخ ميدهد.
علايلي در دعوت به اصلاح در زبان موفق بود زيرا:
- از شخصيتگرايي و تعصّب به آن دوري گزيد و جمعگرايي و اجتماعي محوري را مبنا قرار دارد.
- از دايره كشوري و منطقهاي خارج شد و معتقد بود زبان عربي، مال تمام عربها و گنج دائمي آنها ميباشد.
- متن زبان را مادهاي حقيقي براي فكر كردن محسوب كرد نه وسيلهاي يا چيزي كه شناخته شود.
- ويژگي خيال را در مقام نخست به زبان نسبت داد نه به اديب يا شاعر با اين كه نقش ايجاد كنندگي اديب يا شاعر را از نظر دور نداشت.
- زبان را هدف دانست نه وسيله. نقش زبان فقط منحصر به بيان نيازهاي مردم نيست چون ما آنطور كه فكر ميكنيم سخن ميگوييم و آنطور كه سخن ميگوييم فكري ميكنيم و چون زبان و انديشه توأم هستند بنابر اين انديشهاي بدون زبان و زباني بدون انديشه وجود ندارند.
علايلي پيبرد كه زبان بر نگاه ما به خودمان و به ديگران و به هستي حاكم است. زبان نظام انديشهكردن ما و بلكه در نتايج انديشيدن ما حاكم ميباشد، چون من بر اين گمان هستم كه حقايق با اختلاف زباني كه انسان با آن ميانديشد، متفاوت ميشوند.
وی در مورد نگاشتن زندگي امام حسين(ع) می گوید: روزي به طور اتفاقي در ايام جواني، به مكاني كه ايرانيان قاهره در آن مقيم هستند در مراسم احياي شهادت امام حسين(ع) رفتم و نحوة اجراي برنامه نظرم را جلب و عقل و روح و وجودم را تسخير كرد. پس از مدتي خود را مقابل مردي ديدم كه ژنهاي تاريخي پيامبر اكرم(ص) را حمل ميكند. علايلي در همين زمينه ميگويد، پيامبر به حسين(ع) تعلق خاطر داشت چون در او سايه و حقيقت خود را ميديد. دوست داشتن حسين توسط پيامبر، صرفاً يك امر عاطفي محض نبود بلكه احساس ديگري هم در كنار آن بود و آن استمرار وجود بود.
امام حسين(ع) در نظر علايلي، عظمتي فوق تمام شخصيتهاي بزرگ دارد و شخصيتي برتر از هر شخصيتي و مردي فوق تمام مردان است. حسين(ع) محل گردآمدن عظمتها و كمالات ميباشد.