آیتﷲ محمد قائنی نجفی از شاگردان مبرز مرحوم آیتﷲالعظمی شیخ جواد تبریزی است که هماکنون از اساتید و فقهای عالی حوزه علمیه به شمار میآید. ایشان در پی جنایات روزهای اخیر که در سرزمین فلسطین روی دادهاست، در درس خارج خود حکم فقهی همراهی یا رضایت به جنایات و ظلم را تبیین کرد. متن کامل بیانات تقدیم میشود:
در خصوص حوادث اخیر فلسطین مکرر اتفاق افتاد که بیاختیار گریهام میگرفت، نه گریهی آرام، بلکه گاهی بیاختیار از این بیرحمی و قساوتی که در حق عدهای از ضعفا رخ داده است صدایم بلند میشد. من با نظامیهای طرفین شامل مرد و زن کاری ندارم، ولی این ظلمی که برای یک عدهای از مردم ناتوان، بچه و زنهای منعزل و اشخاص عُزّل در هر نقطهای از این نقاط دارد اتفاق میافتد جدای از مسئلهی تدین، عواطف انسان را به جد منقلب میکند. ضمن این که ما مسلمان هستیم و وظیفهی مسلمانی ما اقتضاء میکند نه فقط نسبت به مسلمان حتی نسبت به غیرمسلمان، اگر کسی مظلوم و مضطر است، تا جایی که برایمان مقدور است از او دفع ضرورت کنیم.
مرحوم آقای تبریزی این حدیث «مَنْ سَمِعَ رجلا ینادی یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یجِبْهُ فَلَیسَ بِمُسْلِم» را مطرح میکرد، در مقام اینکه رفع ضرورت مضطر بر مسلمین در حدی که مقدور است مثل صوم و صلات واجب است. لا فرق فی المضطر بین مسلم و غیر مسلم. اگر ممکن نیست حداقل وظیفهای که هر مسلمانی دارد کراهت، نفرت و انزجار از آن امر نامشروعی است که دارد اتفاق میافتد.
جدا از مسائل دینی و احکام دینی، جنگ یک قواعدی دارد، شرایطی دارد، احکامی دارد که در کل اذهان بشری مرتکز است. در شریعت اسلام هم روی این قواعد صحه گذاشته شده است. « كانَ رَسُولُ اللّه ِ صلي ﷲ عليه و آله اِذا اَرادَ اَنْ يَبْعَثَ سَريَّةً دَعاهُمْ فَاَجْلَسَهُمْ بَيْنَ يَدَيْهِ، ثُمَّ يَقولُ: سيروا بِسْمِ اللّه ِ وَ بِاللّه ِ وَ فى سَبيلِ اللّه ِ وَ عَلى مِلَّةِ رَسولِ اللّه ِ لا تَغُلّوا، وَ لا تُمَثِّلوا، وَ لا تَغْدِروا، وَ لا تَقْتُلوا شَيْخا فانيا وَ لا صَبيّا، وَ لا اِمْرَاَةً، وَ لا تَقْطَعوا شَجَرا اِلاّ اَنْ تُضْطَرُّوا اِلَيْها »
رسول خدا، هرگاه تصميم مى گرفت كه گروهى را براى جنگ بفرستد، آنها را فرا مى خواند و پيش روى خويش مى نشاند و مى فرمود: «با نام خدا و براى خدا و در راه خدا و بر دين رسول خدا برويد و كينه توزى نكنيد و كُشته هاى دشمن را مُثله نكنيد (گوش و بينى و ساير اعضاى بدنشان را نبُريد) و پيمان شكنى نكنيد و پيرمردِ از كار افتاده و كودك و زنى را نكشيد و درختى را قطع نكُنيد ـ مگر وقتى كه چاره اى جز آن نباشد ـ و اگر مسلمانِ دون پايه يا عالى رتبه اى يكى از مُشركان را پناه داد، آن مشرك، در پناه اسلام است تا كلام خدا را بشنود. پس از آن، اگر از شما پيروى كرد [و مسلمان شد]، برادر دينى شماست و اگر امتناع ورزيد، او را به پناهگاهش برسانيد و از خدا بخواهيد كه در فرصت ديگرى، شما را بر او چيره سازد.»
در روایت متعدد هم دارد و در کافی و غیر کافی هم هست. حضرت آنها را به أمیرهم دعوت میکرد، امیر را کنار خودش مینشاند و بقیه هم در قبال او بودند و به آنها توصیههایی میکرد که نه امیر بگوید من خبر نداشتم و نه آن مجاهدین بگویند که ما خبر نداشتیم. من برخی از اتفاقاتی که گاهی از افرادی که حتی به نام سرباز و مجاهد اتفاق میافتد غلط میدانم، اما این به این معنا نیست که یک اشتباهات و یا خطاها و گناهانی که از طرف دیگر اتفاق بیافتد، به واسطهی خطای یک سرباز مسلمانی که یک کار ناپسندی کرده است، مشروعیت پیدا کند.
ولی در روایت دارد که این اصلا سیرهی حضرت بود و یک بار هم نبود «کان رسول ﷲ (صلی ﷲ علیه و آله) إِذَا بَعَثَ سَرِيَّةً»
در روایت دارد که وقتی حضرت سیدالشهداء(ع) در روز معرکه ناتوان شد، لشگر به طرف حرم سیدالشهداء(ع) رفتند. حضرت فرمود: « [إنّی] اُقاتلکم و تقاتلوننی و النساء لیس علیهنّ جناح فامنعوا عناتکم و جهّالکم و طغاتکم من التعرّض لحرمی ما دمتُ حیّا»، به جنگ خودم بیایید، من طرف جنگ شما هستم، زن و بچه چه گناهی کردهاند؟ اینکه نامردی است که شما یک اشخاص ناتوان را طرف خودتان قرار دهید در حالی که آنها طرف جنگ شما نیستند.
من میخواهم بر اساس فقه حرف بزنم، نمیخواهم بر اساس خطابه بگویم . اینکه عرض میکنم در روایات متعددی هم وارد شده است، سپس مرحوم صاحب وسائل دو بار در وسائل به مناسبت ابواب امر به معروف و نهی از منکر دارد. یکی «باب وجوب انکار المنکر بالقلب علی کل حال و تحریم الرقابه»، قلباً باید منکرات را انکار کرد و به منکرات راضی نبود. در همه حال، در حال تقیه، غیرتقیه، قدرت، عدم قدرت باید راضی نبود. چون این معنا همیشه مقدور است. یک باب دیگر هم دارد که به نام «باب وجوب اظهار الکراهه للمنکر و الاعراض عن فاعله»، بعضی تخیل میکنند که اینها از مراتب نهی از منکر است. اینها اصلا مراتب نهی از منکر نیست. نهی از منکر فعل مکلف در مقام انشاء منع فاعل از فعل منکر است؛ نکن، انجام نده. حالا یکی از مراتب آن بعد از نهی لسانی «بیده و احیاناً بسیفه» است. آن از مراتب نهی از منکر است. اما انکار به قلب و اظهار نفرت از کار ناپسند، این از وظایف عام است و ربطی به قضیهی نهی از منکر به معنای مصطلح آن ندارد.
ذیل این باب روایاتی در وسائل و غیر وسائل هست. من یک روایت از این روایات را میخواهم برای شما بخوانم تا ببینید که اصلا از نظر فقهی چه وظیفه و چه پیامدهای فقهی – حقوقی برای کسانی دارد که به منکرات راضی هستند. رئیس جمهور یک کشور معتبری از آن طرف دنیا راه بیافتد و به اینجا در بحبوحهی جنایت یک عده بیاید و بگوید: هر کاری کنید من حامی هستم. ببینید که این روایت ما پیامد این را چه میگوید. من این روایت را میخوانم برای اینکه ببینید از نظر فقهی و حقوقی لوازم و توابعی که این کار دارد این است.
اولا روایت، روایت صحیحهی اعلایی است، روایتی است که مرحوم شیخ صدوق(رض) این روایت را از شیخ و استادش احمد بن زیاد بن جعفر همدانی – که علی القاعده باید همدان خود ما باشد، نه حمدان که از بیوت عرب ـ مرحوم علامه و ابن داوود در خلاصه گفتهاند: «فاضلٌ دیّنٌ ثقةٌ». از علی بن ابراهیم عن ابیه ابراهیم بن هاشم، از همین خواجه ابا صلت هروی که از ثقات از خدام امام رضا(ع) است. مرحوم شیخ صدوق با چهار واسطه این روایت را نقل میفرمایند. مضمون روایت این است که راوی خدمت امام رضا(ع) عرض میکند که؛ آقا! ما شنیدیم امام صادق(ع) فرموده که اگر حضرت ظهور کند، اگر منتظَر ظهور کند و به همان تعبیری آمده که نیاز به احترام دارد که در متن روایت است، اگر ظهور کند «قتل زراری قتلت الحسین(ع)». حضرت میفرمایند: همینطور است. راوی میگوید: آقا! «فقول ﷲ عزوجل «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى»[۱]، زراری قتلهی سیدالشهداء(ع) چه ربطی به قتله دارد؟ حضرت میفرماید: «صدق ﷲ فی جمیع اقواله»؛ خدا راست میگوید و لکن اینکه میبینید حضرت این کار را میکند به خاطر این است که این زرهی قتلهی سیدالشهداء(ع) به فعال آبائهم راضی هستند «و یفتخرون به»، چون راضی هستند «یقتلون».
اجازه دهید این روایت را بخوانم، اشکال نکنید که این روایت معرضٌ عنه است. این روایت به این مضمون به سند معتبر متعدد است و شبههی آن را هم میخواهم دفع کنم. چون ممکن است بعضی تخیل کنند که؛ پس چطور شد؟ اگر کسی پدر من را کشته است. یک کسی به فعل او راضی است، من حق دارم هر دو را بکشم؟ قطعا فقهاً جایز نیست. من اینقدر بلد هستم، در عین حال این روایت را برای شما میخوانم و میخواهم برای شما معنا کنم. این معنایی که میخواهم عرض کنم ندیدم کسی فرموده باشد، شاید نفرموده باشد و شاید هم فرموده باشند .
روایت این است: ابن بابوية قال: باسناده عن عبد السلام بن صالح الهروي قال: قلت لابي الحسن علي بن موسى الرضا(ع): يابن رسول ﷲ ما تقول في حديث روي عن الصادق(ع) انه قال: اذا قام القائم(ع) قتل ذراري قتلة الحسين(ع) بفعال آبائهم، فقال(ع): هو كذلك، فقلت: فقول ﷲ عزّ وجلّ: (ولا تزر وازرة وزر اخرى) فما معناه؟ قال: صدق ﷲ في جميع اقواله، ولكن ذراري قتلة الحسين يرضون بفعال آبائهم ويفتخرون بها، ومن رضي شيئاً كان كمن اتاه، ولو ان رجلًا قتل في المشرق فرضي بقتله رجل في المغرب لكان الراضي عند ﷲ عزّ وجلّ شريك القاتل، فانما يقتلهم القائم(ع) اذا خرج لرضاهم بفعل آبائهم. قال: فقلت له: بأي شيء يبدأ القائم منكم اذا قام؟ قال: يبدأ ببني شيبة فيقطع ايديهم لانهم سراق بيت ﷲ عزّ وجلّ» بعد کسی نگوید که؛ این مال راضین به قتل سیدالشهداء(ع) است، قاعدهی فقهی این است .
در وسائل روایت دیگری هم که در این مسیر دارد مربوط به قضیهی نوح(ع) و غرق گناهکاران قوم نوح(ع) و کسانی است که راضی به گناه آنها بودند. ذیل آن روایت هم دارد. «أَمَّا الْبَاقُونَ مِنْ قَوْمِ نُوحٍ(ع) فَأُغْرِقُوا بِتَكْذِيبِهِمْ لِنَبِيِّ اللَّهِ نُوحٍ(ع) وَ سَائِرُهُمْ أُغْرِقُوا بِرِضَاهُمْ بِتَكْذِيبِ الْمُكَذِّبِينَ وَ مَنْ غَابَ عَنْ أَمْرٍ فَرَضِيَ بِهِ كَانَ كَمَنْ شَاهَدَهُ وَ أَتَاهُ». این روایت هم روایت معتبره است.
اما شبههی این قضیه که خب آیا کسی پدر من را کشته و کسی به آن کار راضی است، میتوانم قصاص کنم؟ نه، حق قصاص از غیر مباشر قتل ندارم. آنچه در این روایت آمده بعید نیست ناظر به این باشد که اگر کسانی غیرمباشر در قتل و راضی به قتل هستند، حد در شریعت برای این اشخاص که از وظایف ولاة حکام است، این است. حد ربطی به ولیّ دم ندارد. در سرقت مسروقمنه این حق را دارد که پولش را از من بگیرد. قطع انگشتان من که سرقت کردم، این از حقوق حکام است. اجرای حدود حق ﷲ است، چه در حقوق آدمی مثل سرقت و چه در حقوق ﷲ فقه مثل زنا. یکی از حدود الهی این است؛ کسی که راضی به گناه دیگران است، «کان کمن عطاه» و حاکم اسلامی حق دارد در حق او حدی را اجرا کند که برای اشخاص جاری نیست.
پس فردا نگویند که فلانی گفت اگر کسی راضی به قتلی شد، قصاص از او جایز است. نه، این حد در شریعت است، نه قصاص ولیّ دم به عنوان ولیّ دم. قطعا از نظر فقهی تعدی از مباشر قتل به دیگری جایز نیست و لکن اینکه گناه دیگری یک گناه است، رضایت به گناه دیگران خودش گناه است، نفرت از گناه دیگران به قلب و اظهار لازم است و کسانی که راضی به گناه دیگران باشند در این حدی که شما میبینید الان دارد اتفاق میافتد که رئیس یک دولت معتبر سینه سپرد کند و بگوید که من آمدهام، هر غلطی اینها بکنند، من دفاع میکنم، تأیید میکنم، سلاح هم میفرستم که ادامه دهند. از نظر حقوقی و از نظر فقهی ما ـ از نظر حقوقی که میگویم، فقه به معنای حقوق است ـ از نظر فقهی و قواعد فقهی قاعده این است که حاکم اسلامی حق دارد آن کسی که اینگونه مشارکت کند، نه فقط سکوت کردن که اعلام اینطوری کردن، با آنها برخورد کند.
یک نقلی در نهج البلاغه است که روایتی دارد که حضرت امیر(ع) در قضیهی جنگ جمل یک بخشی دارد و این عبارت سید رضی در نهج البلاغه است. ببینید روایات در این مضمون زیاد بود و نمیخواهم همه را بیان کنم، در اینجا هم عدهای از آنها را یادداشت کردهام که همهی اینها را هم نمیخواهم بخوانم، همین یک روایت را بخوانم و عرضم تمام است. تعبیر این است «عن امیرالمؤمنین(ع) قال فی خطبة یدخل فیها اصحاب الجمل فواللّه لو لم يصيبوا من المسلمين إلّا رجلا واحدا»، اگر اصحاب جمل آمدند و فقط یک نفر از مسلمانان را کشتند «إلّا رجلا واحدا معتمدين لقتله فلا جرَم حلّ لی قتلُ ذلك الجيش كلِّه»؛ منِ علی(ع) حق دارم تمام آن لشگر را بکشم در حالی که اینها یک نفر از مسلمانان را کشتهاند. «إذ حضروه فلم ينكروا و لم يدافعوا عنه بلسان و لا يد»، بودند، میتوانستند دفاع کنند و جلوی آن جانی که یک مسلمان را کشت، بگیرند. حالا که دفاع نکردند و این کار از آنها شکل گرفت، میدانید پیامد فقهی این چیست؟ پیامد فقهی این، این است که تمام نظامیهای کشوری که خودش را مدافع از کشور ظالمی میداند، تمام آنها بر اساس این متن حلال الدم هستند و بر اساس آنچه که در آن روایت صحیحه و متعدد آمده از اینکه «من رضی فعلٍ کان کمن عطاه» و اینکه حضرت «إذا ظهر قتل راضیین بفعل» اینها. ولی بههرحال از ما به عنوان شخص هیچ ساخته نیست جز اینکه هم بر دفع شر ظلم از سر مسلمین دعا کنیم و از خدای تبارک و تعالی به جدّ بخواهیم که ظهور ولیّ خودش و حضرت بقیةﷲ(عج) که دفع تمام شرور، «بعد ما ملئت الارض جورا و عدلا»، به واسطهی ظهور آن حضرت محقق میشود را نزدیک بفرماید. انشاءﷲ تعالی.
[۱]. انعام، ۱۶۴.
منبع: سایت مباحثات
ارسال نظر