همگرایی اسلامی در اندیشه و عمل شهید نواب صفوی[1]
امان اللّه شفایی
چکیده
حرکت دینی ـ سیاسی «جمعیت فدائیان اسلام» به رهبری شهید نواب صفوی در رابطه با همگرایی میان مسلمانان، در میان تلاشهای انجام پذیرفته در این مورد یک نقطه عطف به حساب می آید. اهمیت این مسئله زمانی است که اصول گرایی شیعی به اصول گرایی سنی نزدیک می شود و فضایی از همکاریهای نظری و عملی میان آنان پدید می آید. در زمانی که ساختار قضایای فلسطین را ناسیونالیست عربی شکل داده بود و جریان اخوان المسلمین، بنیادگرایی با تعصب مذهبی سنی شناخته می شد، فدائیان اسلام به رهبری روحانی جوانی به نام «مجتبی نواب صفوی» با ایدئولوژی شیعی توانستند ساختار این معادلات را به هم بریزند، زیرا این گروه نقاط تفرقه افکن و آفت خیز اعتقادی شیعه و سنی را ترک کرده و به سوی محورهایی کوچ نمود که همانند مغناطیس حتی خردهمسلک و مکتب های اسلامی را می رباید.
واکنش نشان دادن در قبال اعلام موجودیت اسرائیل، شرکت در اجلاس مؤتمر اسلامی، اشتراک مساعی با مبارزان فلسطینی، آشنایی با آرمان و ایده اخوان المسلمین و همکاری با آن و سفر به مصر و ارتباطات نزدیکتر با اخوان پس از آن، همگی بر این مطلب دلالت میکند که فدائیان اسلام و نواب صفوی به عنوان یک اصل ثابت، راه همگرایی و تعامل با جهان اسلام را در پیش گرفته بودند.
واژگانکلیدی: همگرایی اسلامی، نواب صفوی، فدائیان اسلام، مسئله فلسطین، اخوان المسلمین
مقدمه
در بخشی از اعلامیه تاریخی جمعیت فدائیان اسلام چنین آمده است:
«ما کوس بیدار باش را برای حفظ نوامیس اسلامی و ملل اسلامی می نوازیم و به یاری خدای جهان حدود مسلمین را حراست می کنیم.»(رهنمای حقایق، بیتا، ص58).
هر چند اساس شکل گیری جمعیت فدائیان اسلام، بر مقابله با انحرافات فکری و اجرای احکام اسلامی در ایران استوار بود و فعالیتهای آن شکل درونمرزی داشت، اما این جمعیت بر اساس اصول راهبردی و اساسنامه ای که به طور جدی به آن پایبند بود، به مسایل جوامع و ممالک اسلامی نیز اهتمام می ورزید.
بیش از نیم قرن از شهادت بنیانگذار جمعیت فدائیان اسلام و عده ای از دوستانش می گذرد. در واقع با شهادت نواب صفوی، جمعیت فدائیان اسلام نیز به خاموشی گرایید و چنانچه نواب صفوی را از فدائیان اسلام کسر کنیم، اعتبار فدائیان اسلام بی رنگ خواهد شد. از این جهت بررسی عملکرد این جمعیت، بدون در نظر گرفتن رهبری نواب امکان پذیر نیست. شخصیتی که با شور و حرارت جوانی و انقلابی توانست رژیم پهلوی را با چالش های جدی روبهرو نموده و نام خویش را در سطح جوامع اسلامی و بین المللی بلندآوازه کند.
هر چند هدف اولیه اقدامات فدائیان اسلام سران حکومت در ایران و سایر کشورهای اسلامی بود، اما این جمعیت ریشه بدبختی و عقب ماندگی جوامع اسلامی را در وجود حکومت های استعماری نظیر آمریکا، شوروی و انگلیس می دانست. به گفته شهید رجایی، فدائیان اسلام شعارهایی می دادند که امروزه در سطح بالای جمهوری اسلامی داده می شود و حقیقتاً نواب معتقد بود که اگر این ملت حرکت کند پرچم اسلام را نیز بر فراز کاخهای جباران و ستمگران واشنگتن، لندن و کرملین خواهد زد و اینگونه بود که به گفته آقای عبدخدایی مجلات خارجی بعد از شهادت او نوشتند:
شخصیتی که چهار سال منافع غرب را به خطر انداخته بود، در ایران کشته شد. (مجله پلیس انقلاب، ش 11، ص45).
بررسی تاریخچه پیدایش، برنامه های مبارزاتی، مواضع آنان نسبت به قضایای داخلی و تعامل با اشخاص مذهبی و دولتی، در عین اهمیت و ارزشمندی، از محدوده این مقاله خارج است. در این نوشتار فعالیتهای جمعیت فدائیان اسلام به رهبری نواب صفوی در حوزه برونمرزی و در خصوص مسایل جهان اسلام بررسی گردیده است، هر چند که محور اصلی آن تعاملات نواب صفوی با مسئله فلسطین و جنبش اخوان المسلمین مصر خواهد بود.
وحدت اسلامی در اندیشه نواب صفوی
تلاش برای نزدیکی بین مسلمانان و از بین بردن مرزهای تفرقهبرانگیز قومی و مذهبی میان مسلمانان و جوامع اسلامی از اصول راهبردی رهبر فدائیان اسلام بود. وی خود را ملتزم می دانست که منافع مردم ایران را از منافع سایر ملتهای جهان اسلام جدا نداند. نواب صفوی در مصاحبه با خبرنگار پاکستانی بر روی چهار اصل تکیه نمود: 1ـ اسلام نظام کامل برای زندگی است؛ 2ـ قومیت گرایی در اسلام نیست و اتحاد شیعه و سنی باید حفظ شود؛ 3ـ تضادی بین اسلام و وطنخواهی نیست؛ 4ـ اتحاد جهان اسلام با اجرای قوانین اسلامی ممکن بوده و تنها در این شرایط است که مشکلات مسلمانان حل می شود.(خوش نیت،1360، ص131).
وی همچنین در مصاحبه با مجله «المسلمون» ارگان نشریاتی اخوانالمسلمین گفت:
«بر ماست که با اسلام متحد شویم و به تلاش پردازیم و جز جهاد در راه خدا و تلاش در جهت عزت اسلام همه چیز را فراموش کنیم...آیا زمان آن فرا نرسیده که مسلمانان با رسیدن به رشد و بلوغ، اختلافات شیعه و سنی را رها کرده و همه با هم به کتاب پروردگار خود بنگرند».(روزنامه اطلاعات، ش 20714، ص2).
این دیدگاه واقع گرایانه نشان می دهد که نواب فقط یک جوان انقلابی احساساتی نیست، بلکه اندیشه های وحدتطلبانه او، با نظریات بزرگانی چون سید جمال، عبده و حسن البناء منطبق است. برنارد لوئیس در کتاب خود «غرب و خاورمیانه» در مورد فدائیان اسلام می نویسد:
«آنها ]فدائیان اسلام[ ایده وحدت اسلامی را ارایه می کنند. این تئوری تاحدود زیادی به اندیشه اخوانالمسلمین شباهت دارد».(پیشین، ص2).
تدارکات سازمانی و مشغله های فراوان فکری در سالهای تأسیس فدائیان اسلام مانع از توجه نواب صفوی به اندیشه وحدت اسلامی نشد. وی در سال 1326 به این منظور با «فرید خانی» سفیر سوریه در تهران، ملاقات کرد و برنامه ای برای اتحاد ملتهای اسلامی ارایه کرد.(خسروشاهی، 1375، ص66).
این اقدامات نواب هرچند در راستای کسب اشتهار و اعتبار بین المللی برای فدائیان اسلام نیز بود اما ایده وحدت اسلامی امری نبود که نواب فقط در حد شعار به آن اکتفا کند و قدمی برای تحقق آن برندارد. سفر تاریخی نواب به کشورهای مصر و اردن را باید در راستای عملیاتی کردن این تفکر دانست. پس از این سفر نواب دریافت که رسیدن به وحدت اسلامی امری ممکن است، از این رو در خرداد ماه 1333 مسلمانان را برای تجدید عظمت اسلام به اتحاد و همدلی و مبارزه دعوت نمود و طی اعلامیه ای خطاب به همه مسلمانان اظهار داشت:
«چون پروانه های شمع حقیقت، اینک که به نسبت به خدای عزیز جهان بی وفایی می شود با هم بسوزیم و از این سوختن ریشه این جنایات و معاصی را بسوزانیم.» (روزنامه کیهان،3304، ص8).
موضع گیری سریع و قاطع فدائیان اسلام در قبال موجودیت اسرائیل و سفر نواب صفوی به اجلاس مؤتمر اسلامی و پس از آن به مصر را باید در چارچوب همین ایده تحلیل نمود.
نواب صفوی، مؤتمر اسلامی و مسئله فلسطین
به دنبال اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی اسرائیل در سال 1327، امواج خشم و نفرت،
جوامع اسلامی را فرا گرفت. سازمانها و نهادهای مردمی در سراسر کشورهای اسلامی و عربی تظاهرات گسترده ای به راه انداختند و دولتهایشان را برای اعزام آنان جهت نبرد با اسرائیل تحت فشار قرار دادند.
در ایران حکومت پهلوی نسبت به این امر حساسیتی از خود نشان نداد، اما جمعیت فدائیان اسلام و آیت الله کاشانی که در آن زمان همکاریهای تنگاتنگی با هم داشتند، واکنش نشان دادند. به دعوت آنان اجتماع بزرگی در روز جمعه 31 اردیبهشت 1327 در مسجد سلطانی تهران (فقط پس از شش روز از تشکیل دولت اسرائیل) به منظور حمایت از مسلمانان فلسطین در قبال هجوم صهیونیستها برگزار شد. در این روز نواب صفوی و آیت الله کاشانی قطعنامه شدیداللحنی را علیه اسرائیل و در جهت بیداری امت اسلامی صادر کردند. پس از آن جمعیت زیادی سوار بر اتوبوسها، در خیابانهای تهران به راه افتادند و تاساعت 9 شب بر ضد اسرائیل شعار دادند. (لکزایی و میراحمدی،1377، ص122).
فردای آن روز محلهایی که برای ثبتنام جهت اعزام به فلسطین، مشخص شده بود مملو از داوطلبینی شد که برای جنگیدن با اسرائیل اعلام آمادگی کردند. قریب به پنج هزار نفر ثبت نام کردند و رهبر فدائیان اسلام خطاب به دولت این بیانیه را صادر کرد:
«هوالعزیز، نصرمن الله و فتح قریب
خونهای پاک فدائیان اسلام در حمایت از برادران فلسطین می جوشد. پنج هزار نفر از فدائیان رشید اسلام عازم کمک به برادران فلسطینی هستند و با کمال شتاب از دولت ایران اجازه حرکت به سوی فلسطین را می خواهند و منتظر پاسخ سریع دولت می باشند؛ سید مجتبی نواب صفوی ـ فدائیان اسلام» (فصلنامه «تاریخ و فرهنگ معاصر»، ش 3و4، ص37ـ38).
پس از صدور این اعلامیه، نواب صفوی دولت را تحت فشار قرار داد تا امکان عزیمت داوطلبین را فراهم کند. نواب با ابراهیم حکیمی نخستوزیر وقت ملاقات نمود و برخواست جدی فدائیان اسلام تأکید کرد، اما حکیمی در این دیدار پاسخ روشنی به او نداد و بررسی مسئله را به روزهای بعد موکول کرد. پیگیریها و تلاشهای فدائیان اسلام در نهایت بی نتیجه ماند و دولت خواسته آنان را اجابت نکرد.
نواب کینه عمیقی نسبت به یهود صهیونیستی پیدا کرده بود. در حالی که سران کشورهای عربی برای مقابله با اعلام موجودیت اسرائیل تعلل می کردند و به نوعی قضیه را بین العربی می دانستند، نواب معتقد بود که با ملی گرایی عرب نمی توان مسئله فلسطین را حل کرد بلکه باید با شعار امت اسلام آنجا را آزاد نمود. او راه نجات فلسطین را ایثار و شهادت می دانست.(امینی،1381، ص14).
شرکت در اجلاس مؤتمر اسلامی
در آذرماه 1332 گروهی از دانشمندان و علمای جهان اسلام، اجلاسی را با عنوان «مؤتمر اسلامی»، به منظور چاره جویی برای مقابله با حملات اسرائیل و کمک به مردم فلسطین در اردن برگزار کردند. «جمعیت انقاذ فلسطین» و «مکتب الاسرار المعراج» از نواب صفوی برای شرکت در آن اجلاس دعوت کردند. نواب این موضوع را با برخی از علما در تهران و قم در میان گذاشت و برخی از آنها از جمله آیت الله صدرالدین صدر، شرکت در این اجلاس را به عنوان تکلیف شرعی برعهده نواب قرار دادند.(حسینی، 1379، ص162).
پس از ارسال دعوت نامه مؤتمر اسلامی برای نواب صفوی، مجلس مشورتی در مسجد محمدیه سرچشمه تهران برپا شد که پس از موافقت اکثریت اعضای فدائیان اسلام، برای تأمین هزینه این سفر فیش هایی از سوی فدائیان اسلام به فروش رسید و مبلغ هشت هزار تومان جمعآوری شد. در این جلسه سید عبدالحسین واحدی، فرد شماره دو فدائیان اسلام، اهمیت و ابعاد این سفر را برای حاضرین تشریح کرد.(پیشین، ص163).
نواب صفوی در تاریخ 11/9/1332به عراق سفر کرد و فردای آن روز به بیروت و از آنجا به بیت المقدس عزیمت نمود. شرکت نواب در اجلاس ششروزه که در بخش شرقی بیت المقدس برگزار شد، بازتاب گسترده ای در سطح مطبوعات داخل ایران داشت. این مطبوعات اهداف این سفر را دعوت و تهییج سران ممالک اسلامی، برای تشکیل جبهه متحد و مستحکم در برابر بیگانگان و اجرای احکام اسلام در سرزمینهای اسلامی و دیدار با رجال سوریه و ملاقات با مراجع عظام نجف اعلان کردند.(خوشنیت، پیشین، ص136).
در اولین جلسه مؤتمر اسلامی، نواب صفوی فرصت سخنرانی در حضور رؤسای ممالک، اندیشمندان و علمای اسلام را پیدا کرد. نواب ضمن ایراد سخنان آتشین به زبان عربی فریاد بیدارباش مسلمین را سرداد و برگزیدگان کشورهای اسلامی را به دفاع از سرزمین مسلمانان، فلسطین و بیرون راندن صهیونیستها فرا خواند. مشاهده چنین حرارتی در سخن و غیرت دینی نواب، موجب حیرت و شگفتی حاضران گردید.(امینی، پیشین، ص311). تنها موضوعی که در این اجلاس نواب را از درون آزار می داد، فضای ناسیونالیستی عربی حاکم بر جلسه بود که سخنرانان یکی پس از دیگری دم از ملی گرایی و غیرت عربی می زدند اما نواب معتقد بود باید مسئله فلسطین را اسلامی کرد نه عربی. به روایت خود نواب:
«فضای مؤتمر را به جای اینکه اسلامی ببینم، عربی دیدم. میدیدم که همه سخنران ها بر این موضوع تکیه می کنند که حمله اسرائیل به سرزمین عربی فلسطین صورت گرفته است، اما وقتی نوبت سخنرانی من فرا رسید، دو رکعت نماز خواندم و توسل جستم و گفتم خدایا! همه اینها به زبان عربی مسلط هستند، می خواهم در این جمع صحبت کنم، از تو یاری می خواهم. بعد پشت تریبون رفتم و گفتم: اگر افتخار به عربیت باشد من فرزند بهترین مرد عرب هستم. اگر پیغمبر را از عرب بگیرند، عرب هیچ ندارد. شخصیت عرب به پیامبر اسلام است و من فرزند اویم. همان خداوند که فرمود: « إنا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا إن اکرمکم عندالله اتقیکم» (حجرات،13). حمله به سرزمین اسلامی فلسطین چه سرزمین عرب و چه غیر عرب، حمله به سرزمین اسلام است.» (حسینیان،1381، ص293).
سخنان آتشین نواب حاضران را به وجد آورده بود، بهطوری که فریاد می زدند:
«زنده باد این مهمان گرامی اسلام، زنده باد این قهرمان ملی ایران».
وی به قدری درخشید که مرد هفته شناخته شد و در روزنامه های عربی عکس نواب و ملک حسین را چاپ کرده و نوشتند: ملک حسین تحت تأثیر سخنان نواب از سوار شدن بر ماشین ساخت انگلیس خودداری کرد.(طاهری، 1383، ص98).
«یوسف حناء» خبرنگار مسیحی لبنانی که تحت تأثیر سخنان پرشور نواب صفوی بعداً مسلمان شد و در اجلاس مؤتمر اسلامی حضور داشت، شخصیت نواب صفوی را این گونه ترسیم می کند:
«او جسم نحیفی داشت، اما روح بزرگی در این جسم نحیف حکومت می کرد که گویی می خواست تمام دنیا را در میان روح خودش و در میان پنجه های پرقدرت خودش هضم کند.» (خوش نیت، پیشین، ص139).
مفتی اعظم سوریه که یکی از شرکتکنندگان در آن اجلاس بود بعد از سفری که پس از انقلاب اسلامی به ایران داشت، اظهار نمود:
«بعد از قرن اول هجری، شهیدی به عظمت نواب صفوی وجود ندارد». (حسینی، پیشین، ص168).
پس از پایان کار اجلاس مؤتر اسلامی، ملاقاتها و دیدارهایی بین مقامات کشورهای اسلامی صورت گرفت. نواب صفوی نیز با برخی از مقامات سازمانها و جنبش های اسلامی از جمله «سید قطب» سخنگوی اخوان المسلمین دیدار کرد. سید قطب که از سخنرانی نواب و جسارت فوق العاده او بسیار خوشحال شده بود در دیدار با نواب به قلب خود اشاره کرد و گفت: «أنتَ هُنا»؛ تو در قلب منی.(پیشین، ص170).
همچنین، نواب صفوی پیشنهاد ملاقات با ملکحسین شاه اردن را پذیرفت و در دیدار با وی چنین گفت:
«من تا کنون با پادشاهان ملاقات نکرده ام و از دیدن پادشاه خوشم نمی آید اما چون تو سید هستی (ملک حسین سید حسنی است)، استخاره کردم که به دیدنت بیایم». (پیشین، ص169).
در این ملاقات، نواب از موقعیت پیش آمده استفاده کرد و با نگاه روانشناسانه احساسات ملک حسین را نسبت به مسئله فلسطین برانگیخت و به وی چنین گفت:
«پسر عمو! اینک از تو انتظار دارم به یاری اسلام برخیزی و اراضی غصب شده فلسطین را از چنگال یهود غاصب آزاد سازی». (دوانی، بی تا، ص203).
پس از پایان کار کنفرانس، نواب صفوی همراه هفتاد نفر از شرکت کنندگان برای دیدار از آثار به جای مانده از تهاجم اسرائیل، به مرز ماوراء اردن رفت. هنگامی که نواب ابعاد جنایات صهیونیستها را با چشم خود دید، گریه کرد و دست به آسمان برداشت و این آیه را قرائت کرد:
«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ» (انفال/ 60)
نواب در کنار سیم خارداری که بین اردن و اسرائیل کشیده شده بود، به قدری متأثر و عصبانی شد که ناگهان به آن سوی سیم خاردار پرید و با صدای بلند گفت:
«این ننگآور نیست که جز با اجازه اسرائیل ما مسلمانان نتوانیم قدم به خاک فلسطین بگذاریم». (دوانی، پیشین).
مفتی اعظم سوریه (از شرکت کنندگان در اجلاس) در این مورد می گوید:
«پس از کنفرانس، نواب با هفتاد نفر برای بازدید بخش اشغالی قدس رفته بود، یکباره عبایش را کناری انداخت و به حاضران گفت: باید برویم و در آن مسجدی که در منطقه اشغالی واقع است نماز بخوانیم و هر کس آماده شهادت است با ما بیاید. در حالی که همه ترسیده بودند، او حرکت کرد و دیگران نیز با وجود آن که سربازان اسرائیل دستها را بر روی ماشه گذاشته بودند به دنبال وی به راه افتادند و نماز را به امامت وی خواندند.(خوش نیت، پیشین، ص136).
البته همه این هفتاد نفر، به نواب اقتدا نکردند و فقط حدود ده نفر با اصرار از او خواستند که به عنوان امام جلو بایستد، اما نواب به ایشان گفته بود که:
«من شیعه هستم و به روش امام جعفر صادق «علیه السلام» نماز می خوانم». (طاهری، پیشین، ص91).
نواب در جواب احمد سوکارنو رئیس جمهور وقت اندونزی که پس از بازدید، از نواب پرسیده بود که چرا چنین کاری کردی و نزدیک بود ما را به کشتن دهی، گفته بود:
«بردم تا شهیدتان کنم تا ملتهای مسلمان با کشته شدن نمایندگانشان، بیدار شوند». (خوش نیت، پیشین، ص137).
نواب صفوی و فلسطینیان
اولین اجلاس مؤتمر اسلامی در خصوص قضایای فلسطین و یافتن راهحلهایی برای آن، برگزار شد اما این امر سرفصل جدیدی برای تعامل فدائیان اسلام با فلسطینیان مبارز بود، هرچند که فدائیان از بدو تشکیل دولت اسرائیل حمایتشان را از مبارزان فلسطینی ابراز نموده بودند و حتی بیش از پنج هزار نفر برای اعزام به فلسطین ثبت نام کرده بودند.
رویارویی نواب با عمق فاجعه فلسطین در جریان مؤتمر اسلامی، دل مشغولی جدیدی را برای او ایجاد کرد. نواب دریافت که مقابله با دولت اسرائیل که از حمایت شدید انگلیس و آمریکا برخوردار بود، از عهده یک دولت و یا یک سازمان به تنهایی بر نمی آید و چاره کار در این است که تمام سازمانهای انقلابی اسلامی به همراه دولتهای عربی دست به دست هم داده و تحت فرماندهی یک سازمان، علیه اسرائیل عمل کنند. از این رو نواب پیشنهاد داد تا برای مبارزه با اسرائیل یک «سازمان انقلاب اسلامی بین المللی» تشکیل شود. این پیشنهاد مورد استقبال بسیاری از تشکّلها از جمله اخوانالمسلمین قرار گرفت. (حسینی، پیشین، ص173) هرچند که با شهادت نواب این ایده نیز به فراموشی سپرده شد.
در جریان دیدار نواب از قاهره، پس از اجلاس اردن، یکی از محورهای اصلی کاری او قضیه فلسطین بود. رهبر فدائیان اسلام در جریان سخنرانیهای خود بر اسلامی بودن مسئله فلسطین تأکید نمود و حال آن که بسیاری آن را مسئله عربی می دانستند. وی در دیداری که از دانشگاه «عین الشمس» قاهره داشت، یاسر عرفات را که در آن هنگام دانشجو بود مورد خطاب قرار می دهد که:
«فلسطین زیر چکمه های صهیونیسم و آمریکا جان می دهد و تو می خواهی مهندس شوی؟ تو باید شرافتمندانه بجنگی و از سرزمینت دفاع کنی». (خوشنیت، پیشین، ص145).
یاسر عرفات که به عنوان اولین مقام بلندپایه خارجی، پس از انقلاب اسلامی به ایران سفر نمود، در دیدار با حضرت امام خمینی(ره) از شهید نواب صفوی به نیکی یاد نمود و گفت:
«هنگامی که دانشجو بودم و در مصر درس می خواندم یک روز شهید نواب صفوی به دانشگاه آمد و سخنرانی کرد. پس از پایان سخنرانی نزد او رفتم و خودم را معرفی کردم. او به من گفت: تو پسر علی هستی، اما ملتت در اسارت به سر می برد. تو سید حسنی هستی. تو باید دین جدت را یاری دهی. تو باید ملت فلسطین را از چنگال اسرائیل نجات دهی، آنوقت اینجا نشسته ای درس میخوانی که چه؟ این سخنان نواب صفوی مرا تکان داد و روحیه انقلابی در من پدید آورد و از آن پس درس و مشق را رها کردم و به کار نهضت پرداختم». (دوانی، پیشین، ص205).
در دیدار از ایران، عرفات در چند جا از نواب صفوی به عنوان استاد خود یاد کرد، از جمله در اجتماع بزرگ مردم مشهد در سال 1357 گفت:
«چقدر خوشوقتم که در این شهر مقدس، شهر امام رضا «علیه السلام»، محبوبم و به شهر استادم نواب صفوی آمدهام. (پیشین).
به هرحال، پرداختن به مسئله فلسطین از سوی فدائیان اسلام، در حالی که خود درگیر مبارزات داخلی علیه رژیم پهلوی بودند، اهمیت این قضیه را نشان می دهد. بی شک نواب صفوی یکی از محبوب ترین شخصیتهای غیرعربی برای فلسطینیان بود و شیوه های مبارزاتی جمعیت فدائیان اسلام، به عنوان الگوی مبارزاتی مبارزین فلسطینی قرار گرفت تا حدی که سازمانی با همین نام در فلسطین پدید آمد.«سازمان فدائیان فلسطین» در حدود سال 1970م از طرف روحانیون و رهبران مذهبی فلسطینی تأسیس گشت. یکی از رهبران برجسته این سازمان « شیخ محمد ابوطیر» چند بار دستگیر شد و هماکنون در زندانهای اسرائیل به سر می برد. مؤسسین این سازمان اثرپذیری زیادی از فدائیان اسلام ایران به رهبری شهید نواب صفوی داشته اند و به همین جهت بیشتر هواداران سازمان فدائیان فلسطین، نام نوزادان پسر خود را «نواب صفوی» گذاشته اند. (نشریه جنبش آزادیبخش، ش33، ص93).
نواب صفوی و اخوان المسلمین
بررسی تعامل «اخوانالمسلمین» به عنوان جنبش بزرگ اسلامی اهل سنت، با فدائیان اسلام به عنوان نهضت اسلامی شیعی از اهمیت ویژه برخوردار است. سازمان اخوانالمسلمین در سال 1928م توسط حسن البنا تأسیس شد. این دانشجوی جوان با نبوغ ذاتی که در رهبری تشکیلاتی داشت توانست در سریع ترین زمان اخوان المسلمین را به درجه مهمی از اشتهار و اعتبار برساند.
در حالی که مردم مناطق روستایی مصر با اعتقادات راسخ، مراسمها و مناسکهای مذهبی را انجام می دادند و فرهنگ و سنتهای عربی را اجرا می نمودند، شهرهای بزرگ به ویژه قاهره و اسکندریه، محل آمد و شد جهانگردان عیاش و خوشگذرانی شده بود که بر لاابالی گری و بی دینی مردم تأثیر زیادی گذاشته بود. وجود مراکز فحشا، سالنهای سینما و کاباره ها و طرز پوشش مردم با مدلهای غربی، حسن البنا را به فکر چاره جویی انداخت. از این رو گروهی از همفکران در اطرافش جمع شدند و سوگند خوردند که در راه احیای سنتها و ارزشهای اسلامی، حتی از جانشان نیز بگذرند. از این رو خودشان را اخوانالمسلمین (برادران مسلمان) نامیدند. حسن البنا در ابتدا اخوانالمسلمین را در جهت خدمات خیریه و آموزش هدایت کرد، اما هدف واقعی او بسیار فراتر از آن بود. «او خود را معلمی می دانست که به دانش آموزان آموزش می دهد اما به نظر او اولویت، آموزش دادن به والدین دانشآموزان است که باید به آنها آموخت مذهب چیست و به کجا می رود». (آقایی و صفوی، 1361، ص25).
بنابراین اساس شکل گیری این سازمان بر مبارزه با تهاجم فرهنگی غرب و بی بندوباریهای اجتماعی استوار بود؛ امری که منشأ پیدایش فدائیان اسلام نیز شد. انحرافات فکری و شیوع کسروی گری در میان دانشجویان و ظهور نمادها و مظاهر غربی همراه با فساد اخلاقی در جامعه، اولین جرقه ها را در ذهن نواب صفوی روشن کرد. او همانند حسن البنا اساس فعالیتش را بر روی محورهای فرهنگی و تبلیغی قرار داد. نکته جالب توجه اینکه نواب نیز همانند حسن البنا در عنفوان جوانی دست به کار شد و بدون شک او در این مورد از حسن البنا الگو پذیرفته بود. علاقه نواب صفوی به حسن البنا چنان بود که او حتی مقالهای از حسن البنا را ترجمه کرد و در مقدمه این مقاله نوشت:
«برای مسرت روح پر فتوح رادمرد مجاهد شهید حسن البنا، بنیانگذار جمعیت مسلمانان مبارز و مجاهدین حقیقی راه تعالی اسلام، یعنی اخوانالمسلمین مصر، ذیلاً به ترجمه مقاله از آن رهبر با شهامت که نمونه روح آتشین و کمال علاقه او به سربلندی اسلام و زاییده ایمان و مبانی مقدس آیین آسمانی ما است، می پردازیم». (خوشنیت، پیشین، ص141).
برخی معتقدند جمعیت فدائیان اسلام در برخی از اهداف خویش به آرمانهای سید جمال نزدیک بود و به طور غیرمستقیم و در گستره جنبشها و نیروهای سیاسی مذهبی موجود در منطقه، در تداوم حرکت سید گام بر می داشت؛ به این معنا که فعالیتهای سید و هوداران او همچون «عبده» در مصر سنگ بنای اخوانالمسلمین را در این کشور و سایر کشورهای اسلامی گذاشت و فدائیان اسلام نیز سنگ بنای حرکتهای مسلحانه جمعیتهای مذهبی را در ایران، بنا نهاد. (امینی، پیشین، ص48).
اما برخی از نویسندگان به لایه های زیرین شکل گیری سازمانهای اخوان و فدائیان توجه چندانی نشان نداده و تأکید می کنند که شکل گیری جنبشهای اسلامی در ایران شیعی، ناشی از تأثیرات تعیین کننده اخوان المسلمین در جهان اسلام می باشد، زیرا اخوان المسلمین را به عنوان نخستین جمعیت اسلامی متشکل عمل گرا، در قرن حاضر می شناسند که چون طوفانی سراسر کشورهای اسلامی را فرا گرفت. این نویسندگان از حرکت فدائیان اسلام به عنوان پیش تازان جنبش مسلحانه آزادیبخش در ایران یاد می کنند و نظرات نواب صفوی در «اعلامیه فدائیان اسلام» یا «رهنمای حقایق» را نزدیک به نظرات و اندیشه های رهبران اخوان المسلمین در مصر می دانند. از این رو معتقدند محتوای این اعلامیه شباهتهای زیادی با پیام حسن البنا به سران کشورهای اسلامی(1355ق) دارد. (پیشین، ص106).
همانگونه که بیان شد، یکی از اهداف اساسی فدائیان اسلام تلاش برای ایجاد وحدت اسلامی میان جوامع اسلامی بود و نواب صفوی بارها در سخنرانیها و اعلامیه هایش جوامع اسلامی را از نفاق افکنی قومی و تعصبات مذهبی شیعه و سنی بر حذر میداشت. ضمن آنکه بر تشکیل حکومت اسلامی در جوامع اسلامی تأکید مینمود. وی در این مورد اعلامیه معروفی را با عنوان «رهنمای حقایق» منتشر کرد و برنامه های فدائیان اسلام را برای تشکیل حکومت اسلامی تشریح نمود. حسن البنا نیز وضع موجود را دوران سرشکستگی و انفعال جهان اسلام می دانست که در برابر جهان غرب دستهایش را به علامت تسلیم بالا برده است. این مسئله تا عمق جان او را آزار می داد، به طوری که در جایی گفت:
«در گذشته رهبری جهان، شرقی بود، پس از آن در دوران یونان و روم این رهبری غربی شد و سپس با ظهور ادیان نبوی، این رهبری دوباره شرقی شد و پس از آن با عهد رنسانس دوباره رهبری به دست غربیها افتاد و این قانون خداست. زمانی برای ظهور یک قدرت شرقی تحت لوای خدا و قرآن فرا رسیده است. دنیا مسلمان و سعادتمند خواهد شد». (شرابی،1380، ص227).
به رغم ارتباطی که حسن البنا با رشیدرضا داشت، هیچ گاه تحت تأثیر اصلاح طلبی انحصاری و همراه با تعصب او قرار نگرفت. وی بنیادگرایی به اسلام را پناه گاه و محل تخلیه احساسات و عواطف مذهبی می دانست که مسلمانان برای بازگشت به اقتدار گذشته، ناگزیر از آناند. از این رو تحقق این امر، اتحاد دنیای اسلام و به فراموشی سپردن عوامل اختلاف زای بین مذاهب اسلامی را می طلبید.
شیوه های مبارزاتی و قیام مسلحانه فدائیان اسلام نیز به اخوان المسلمین نزدیک بود و با منها نمودن عنصر مذهب از میان این دو تشکل، باید گفت که فدائیان اسلام، در مبانی فکری و عملی ادامه دهنده سیره اخوانالمسلمین در ایران بود اما با ایدئولوژی متفاوت.
به طور کلی بسیاری از محققان معتقدند نواب صفوی پیش از آنکه وامدار جریان مشروعه خواه در نهضت مشروطه و کسانی چون شیخ فضل الله نوری باشد، به گرایش پهناورتری تعلق داشت که از مصر و جنبش اخوان المسلمین مایه می گرفت و بعدها سلفی گری، اصولگرایی و بنیادگرایی نام گرفت.
صرفنظر از قرابت فکری و الگو گیری در سازماندهی تشکیلاتی فدائیان از اخوانالمسلمین، تماسهای دوطرفه نیز بین این دو سازمان پدید آمد و پیوندهای آنان وارد فاز جدیدی شد. اسناد بسیار مهمی، از جمله دو نامه سید قطب با خط خودش به نواب صفوی، نشان می دهد که این دو جریان، مبادلات فکری و احیاناً همکاریهای سازمانی داشته اند.(حاج سیدجوادی، 1385، ص5).
ارتباط میان اخوان و فدائیان هنگامی عیان شد که نواب، زمانی که در نجف مشغول تحصیل بود، در جلسات اخوان در بغداد شرکت می کرد و حتی برای آنها به زبان عربی سخنرانی مینمود. (موثقی،1371، ص126) از این رو نواب صفوی برای جنبش اخوان المسلمین حکم نماینده مبارزان اسلام گرای شیعی را پیدا کرده بود. «شیخ محمد محمود الصواف» مؤسس اخوان المسلمین عراق، در این بین حکم حلقه ارتباطی را داشت و نواب صفوی از طریق او با رهبران اخوان المسلمین در قاهره تبادلنظر می نمود.
سفر نواب به مصر؛ گشایش فصل جدید
در جریان اجلاس مؤتمر اسلامی که در بیت المقدس برگزار شد، سخنرانی پرشور و حرارت رهبر فدائیان اسلام توجه بسیاری از مقامات حاضر در اجلاس را به خود جلب کرد. پس از پایان اجلاس، اخوانالمسلمین که قبلاً نیز همکاریهایی را با او داشت به همراه گروه دیگری بنام «شباب المسلمین»، از نواب جهت سفر به قاهره دعوت کرد. نواب این دعوت را پذیرفت اما به دلایلی (از جمله نداشتن هزینه سفر) آن را به بعد موکول کرد و به عراق بازگشت. در ملاقاتهایی که نواب در نجف با آیت الله میلانی و علامه امینی داشت، آنها نواب را ترغیب کردند که هرچه سریعتر دعوت اخوان المسلمین را اجابت کند. علامه امینی هزینه مسافرت او را فراهم کرد و نواب بدون آن که به ایران باز گردد، عازم مصر شد. در روزهای آغازین ورود او به قاهره، برای گرامیداشت دو تن از دانشجویان دانشگاه الازهر که در فلسطین شهید شده بودند، مراسمی در این دانشگاه برگزار شد که از نواب به عنوان سخنران دعوت نمودند. در این مجلس نواب پس از استاد حسنالهضیبی مرشد عام اخوان المسلمین و سید قطب، سخنرانی کرد. نواب بار دیگر در یک سخنرانی آتشین به زبان عربی، خطاب به دانشجویان و حاضرین از توطئه های اسرائیل و استکبار برای جهان اسلام پرده برداشت و تنها راه نجات مسلمانان فلسطینی را از چنگال صهیونیست، ایثار و شهادت دانست. وی سپس بر اجرای احکام اسلامی در مصر و قطع وابستگی این کشور به بیگانگان و ملی شدن کانال سوئز تأکید نمود. در بخشی از سخنرانی خطاب به نجیب پاشا، چندین بار فریاد زد:« یا نجیب الی الکانال؛ ای نجیب! کانال (سوئز) را دریاب.(حسینی، پیشین، ص170).
سخنرانی ایشان موجب غلیان احساسات حاضران شد، تا جایی که هزاران دانشجو فریاد زدند: «حی الله، حی الاسلام، حی الله ایران،حی الله نواب صفوی».
مرحوم نواب بعداً گفته بود که در آن لحظات چنان شور و شوق وجود مرا فرا گرفته بود که می خواستم پرواز کنم.(پیشین). همچنین از قول نواب صفوی گفته شده است که در حین سخنرانی وی، مأمورین حکومتی با ماشین آمدند که انتظامات اخوان مأمورین دولتی را از ماشین پیاده کردند و ماشین را آتش زدند.(پیشین، ص171).
پس از پایان مراسم، نیروهای دولتی به مراکز و دفاتر اخوان المسلمین حمله کردند و برخی از مقامات آن را بازداشت نموده و اخوان المسلمین را منحل اعلام کردند. دفتر مجله «المسلمون» که محل پذیرایی از نواب صفوی بود نیز مورد هجوم سربازان قرار گرفت و نواب را برای بازجویی به وزارت کشور منتقل کردند. درآن زمان، شورای انقلابی مصر که حکومت سلطنتی را سرنگون کرده بود با رژیم پهلوی ایران رابطه خوبی نداشت. از این رو مقامات مصری دریافتند که نواب صفوی به عنوان دشمن سرسخت حکومت ایران می تواند برگ برنده ای در اختیار آنان باشد، از این رو با نواب برخورد محترمانه ای کردند و شیخ حسن البائوری وزیر اوقاف را مأمور پذیرایی از نواب نمودند. همسر مرحوم نواب در این باره میگوید:
«تمام اعضای خانواده وزیر اوقاف شیعه شده بودند. البته در مدتی که در مصر بودند، افراد زیادی تحت تأثیر ایشان شیعه شده بودند و به آقای نواب پیشنهاد کرده بودند که آنجا بماند و رهبری آنان را برعهده بگیرد که آقای نواب گفته بود کشور خودم به من نیاز بیشتری دارد». (طاهری، پیشین، ص102).
در ادامه این سفر، رهبر جمعیت فدائیان اسلام با ژنرال نجیب و جمال عبدالناصر رئیس و معاون شورای انقلابی مصر دیدار نمود. در این دیدار وی ضمن تأکید بر موقعیت اسلامی اخوانالمسلمین برای تحکیم دولت انقلابی مصر، وجود آنان را برای مبارزه با نفوذ بیگانگان در آن سرزمین لازم شمرد.
جمال عبدالناصر در این دیدار، خود را جزء اخوانالمسلمین در گذشته خواند و خواست وانمود کند که در این پیشامدها رهبران اخوان مقصرند. از قول نواب بعداً نقل شده بود که در جایی گفته بود: «ژنرال نجیب مردی مذهبی است و از دیدن من خوشحال شد ولی جمال عبدالناصر مردی با هوش به نظر می آمد و برخوردش با من سرد بود.» (دوانی، پیشین، ص206).
به هرحال، نواب برای حل مناقشه میان دولت مصر و اخوان المسلمین تلاش زیادی کرد که در نتیجه همین تلاشها، رهبران دربند اخوان از زندان آزاد شدند. پس از فروکش نمودن اختلافات اخوان با دولت مصر، نواب صفوی به مراسم باشکوهی که به مناسبت سالگرد انقلاب مصر ترتیب یافته بود، دعوت شد. جسارت و شهامت وی به حدی بود که او در جایگاه اختصاصی یازده عضو شورای انقلابی مصر و در کنار ژنرال نجیب نشست. از این رو مسئولین مجبور شدند صندلی دیگری را به جایگاه ویژه اضافه کنند. در حالی که در این مراسم نظامیان و جوانان شعار «زنده باد مصر» و «زنده باد عرب» را سرمی دادند، نواب از جای خود برخواست و پشت تریبون قرار گرفت و از آنان خواست شعار «زنده باد اسلام» را سردهند و خود فریاد زد: «حی الله مصر، حی الله مصر، لکن تحت لواء الاسلام». (حسینی، پیشین، ص171).
سفر نواب به اردن و مصر دستآوردهای زیادی داشت و این سفر شهرت نواب و فدائیان اسلام را بین المللی کرد. به ویژه اینکه در مصر هم زمانی که میهمان اخوانالمسلمین بود و هم زمانی که میهمان دولت بود، استقبال و احترام زیادی از او به عمل آمد و او توانست در دانشگاهها و مراکز اسلامی سخنرانی کند و با شخصیتهای مذهبی، علمی و دولتی ملاقات نماید.
سفر نواب به مصر که با احترام و اعتماد طرفینی همراه بود، فصل نوینی از همکاریها را بین فدائیان اسلام و اخوان المسلمین گشود. از آن پس تعاملات و مکاتبات بین دو طرف افزایش پیدا کرد بهطوری که نواب صفوی زمانی که شنید گروهی از شیعیان عراق و سوریه به جنبش های ملی و قومی پیوسته اند، از آنان خواست به اخوان المسلمین ملحق شوند.(موثقی، پیشین، ص126).
همچنین پس از دستگیری شمار دیگری از اعضای اخوان المسلمین به دست دولت مصر، نوابباز هم برای آزادی آنان تلاش کرد و یک بار به جمال عبدالناصر تلگراف نمود و خواستار آزادی آنان شد که پس از آن اعضای اخوان آزاد شدند. نواب در تلگراف دیگری از ناصر تشکر نمود. اما بار دیگر خبر دستگیری عده دیگری از اعضای اخوان به نواب رسید. او باز هم به ناصر تلگراف نمود و به او گوشزد کرد که مصلحت شما در شدت عمل با اخوان المسلمین نمی باشد. متن تلگراف چنین است:
«قاهره آقای نخست وزیر جمال عبدالناصر؛
رفتار شدید شما با اخوانالمسلمین غضبی شدید در قلوب مسلمین ایجاد نموده، سریعاً تجدید نظر نمایید و کاری نکنید که موجب پشیمانی دردناکی برای شما شود. تهران ـ سید مجتبی نواب صفوی» (خوشنیت، پیشین، ص147).
از سوی دیگر، زمانی که خبر دستگیری نواب در ایران منتشر شد اخوان المسلمین گروهی از حقوقدانان را برای وکالت از او از طریق عراق به سوی ایران اعزام کرد که در عراق به آنها ویزا داده نشد و زمانی که خبر اعدام نواب صفوی(1334) انتشار یافت، عکس العمل شدید بلاد عربی و اسلامی را به دنبال داشت و اخوان المسلمین از او به عنوان شهید اخوان یاد کرد.
سخن آخر
همکاری میان فلسطینیان و اخوان المسلمین با فدائیان اسلام تا آن زمان بی سابقه بود و تا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی چنین تعاملات گسترده ای بین نهضتهای اسلامی شیعه و سنی دیده نشده بود، هر چند اندیشمندان روشناندیش و اصلاحطلبی همانند سیدجمال، عبده و کواکبی برای اتحاد جهان اسلام زحمات زیادی کشیدند و علمای مصلحتبینی همچون شیخ محمد غزالی و شیخ شلتوت با اظهارات و فتوایی که در مورد رسمی بودن مذهب تشیع ارائه کردند، نقش مهمی در تقریب بین مذاهب و ایجاد فضای تفاهم میان شیعیان و اهل تسنن ایفا کردند.
نکته مهم اینکه به رغم الگوپذیری فدائیان اسلام از شیوه رهبری و برنامه های تشکیلاتی اخوان المسلمین و همکاریهای نزدیک و برادرانه بین آنها، فدائیان اسلام در مسیر حرکت دینی خود، وابستگی مادی و معنوی به هیچ جنبش سیاسی ـ مذهبی در جهان اسلام نداشت و حرکت آنها تنها با محوریت شخص نواب صفوی و بر مبنای فتاوی دینی علما و مراجع ایران و نجف، در مورد ارتداد احمد کسروی و به دنبال اوضاع آشفته سیاسی ـ اجتماعی ایران صورت پذیرفت. (امینی، پیشین، ص48) از این رو تعاملات و ارتباطات فدائیان اسلام با برخی مقامات و جریانهای اسلامی در خارج از ایران را نباید به مثابه جهتپذیری این گروه از خارج تلقی کرد.
مرحوم حمید عنایت در مقایسه ای که بین اخوان المسلمین و جمعیت فدائیان اسلام، انجام داده است تفاوت میان آن دو را در دو چیز دانسته است: یکی این که به عقیده او فدائیان اسلام هرگز جنبش توده ای نشدند و همواره گروهی از جانگذشته باقی ماندند که خود را وقف پیگیری شدید اهداف اسلامیشان ساخته بودند. دوم اینکه قهرمانی که در پایه حسن البنا، عقل سیاسی یا در پایه سید قطب، بینش یا در پایه ابو اعلی مودودی، فضل و دانش داشته باشد،[درنواب]پدید نیاورد، هر چند که او می توانست سرسپردگی و وفاداری زیادی در اطرافیانش ایجاد کند. وی جمعیت فدائیان اسلام را از آن جهت که آثار و نظریات آشتیناپذیر رقبای سنی خود را چاپ و نشرکرده اند، تحسین می کند.(عنایت، 1383، ص169و170).
منابع و مآخذ
الف ـ کتابها
- آقایی، بهمن ـ صفوی، خسرو، اخوانالمسلمین، معراج، تهران، چاپ اول، 1361.
- امینی، داوود، جمعیت فدائیان اسلام و نقش آن درتحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، 1381.
- حاج سید جوادی، کمال، اخوانالمسلمین مصر در امتحان تاریخ، نشر میثاق، تهران، چاپ اول، 1358.
- حسینی، سیدمهدی، مروری بر تاریخچه فدائیان اسلام (خاطرات محمد مهدی عبدخدایی)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، 1379.
- حسینیان، روح الله، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ دوم، 1383.
- خسرو شاهی، سیدهادی، «فدائیان اسلام، تاریخ، عملکرد و اندیشه»، اطلاعات، تهران، چاپ اول، 1375.
- خوشنیت، سید حسین، «سید مجتبی نواب صفوی، اندیشهها، مبارزات و شهادت او»، منشور برادری، تهران، چاپ اول، 1360.
- دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، بنیاد فرهنگی امام رضا «علیه السلام»، بیتا.
- شرابی، هشام، پدرسالاری جدید، ترجمه احمد موثقی، کویر، تهران، چاپ سوم، 1380.
- طاهری، حجتالله، خاطرات نیرهالسادات احتشام رضوی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، 1383.
- عنایت، حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، خوارزمی، تهران، چاپ دوم، 1363.
- لکزایی، نجف ـ میراحمدی، منصور، زمینههای انقلاب اسلامی ایران، مؤسسه فرهنگی انتشارات ائمه «علیهم السلام»، قم، چاپ اول، 1377.
- موثقی، احمد، استراتژی وحدت در اندیشه سیاسی اسلام، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، 1371.
ب ـ نشریات
- «رهنمای حقایق» (اعلامیه فدائیان اسلام )، دفتر منشور برادری، بیتا.
- فصلنامه «تاریخ و فرهنگ معاصر»، ش 3و 4.
- جنبش آزادیبخش، نشریه شماره 33، انتشارات حزب جمهوری اسلامی.
- روزنامه کیهان، ش 3304، 2/5/1370
- روزنامه اطلاعات(ضمیمه)، ش 20714، 4/2/1375.
- مجله پلیس انقلاب، مصاحبه با محمد مهدی عبد خدایی، ش11.
[1] . این مقاله در شماره 22 نشریه اندیشه تقریب به چاپ رسیده است.
ارسال نظر