جهان اسلام كليدهاى همگرايى و دامهاى واگرايي

جهان اسلام كليدهاى همگرايى و دامهاى واگرايي

 

 

جهان اسلام كليدهاى همگرايى و دامهاى واگرايي

 

دكتر رضا سيمبر

 

بسم الله الرحمن الرحيم

همگرايى از ديدگاه روابط بين الملل:

پيش از بررسى مشكلات همگرايى در جهان اسلام يا به عبارت ديگر عوامل واگرايى، بهتر است تا تعريف جامعى از واژه همگرايى ارائه شود. غالباً همگرايى روندى است كه در طى آن پديده هاى سياسى به هم پيوسته كه به طور متقابل به يكديگر وابسته هستند مى كوشند تا قطب خاصى را تشكيل دهند كه به تنهايى قادر نبودند آن را بوجود آورند. در اين راستا همگرايى سياسى، اتحاد ميان بازيگران سياسى مختلف مى باشد كه در اين روند بازيگران غالباً به دنبال حفظ صلح، كسب توانائيهاى لازم و دستيابى به هدفى ويژه و ارتقاء موقعيت و پررنگ نمودن هويت خودى باشند و در نهايت امر از اين طريق مى توانند توانائيهاى دفاعى خود را گسترش دهند(1).

با توجه به اين مطالب مى توان ادعا نمود كه همگرايى روندى است كه در آن بازيگران سياسى يا اقتصادى (بخصوص دولت - كشورها) به دنبال آن هستند تا به استحكام فيما بين خود رنگ جديدى ببخشند. اگر چه تشخيص معيارها در روند

ـ(304)ـ

همگرايى كار بس دشوارى است اما در زمينه همگرايى اقتصادى معيارهاى مناسبى براى سنجش موفقيت كشورها وجود دارد، مانند بررسى جريان تبادلات بين المللى مثل تجارت، مهاجرت، توريسم و پست. التبه در ديدگاه كار كرد گرايان، فائق آمدن بر مشكلاتى مانند افزايش آلودگى هوا، فقر، بيسوادى، بحران افزايش جمعيّت، از بين رفتن منابع طبيعى، تنازعات قومى و منطقه اى و بسيارى ديگر از مشكلات بين المللى تنها از خلال همكاريهاى سياسى، اقتصادى و اجتماعى ميان بازيگران جهانى مقدور خواهد بود(2).

از اواخر دهه 1980 ميلادى در روند روابط بين المللى موج جديدى از منطقه گرايى رخ داده است. بسيارى از سازمانهاى منطقه اى گذشته مجددا احياء شده و حتى سازمانهاى جديدترى نيز شكل گرفته اند. در اين ميان پايان جنگ سرد و تحليل رفتن سيستم اتحاديه هاى دوران جنگ سرد مى تواند يكى از عوامل موثر در روند همگرايى باشد.

پس از پايان جنگ دوم جهانى در كنار نظرات سنتى در تحليل روابط بين المللى نظرات جديدى در زمينه همگرايى و ارتباطات شكل گرفتند. در حقيقت در اين گونه از ديدگاهها با دور شدن از انگاره هاى واقع گرايانه و ديدگاههاى هابزى در مورد سرشت انسانى، همكاريهاى گوناگون در اشكال مختلف انسجام يافتند. در اين روزنه خاص به حل و فصل منازعات و برخوردهاى منطقه اى و بين المللى از طريق زمينه هاى غالباً غير سياسى نگريسته مى شود كه نظريات كاركرد گرايانه در اين يهنه داراى ابعاد مختلفى مى باشد. براساس اين نظريات دولتها لياقت كافى را در رفع مشكلات و مسائل عديده در جامعه جهانى دارانيستند و على الاصول باگسترش روابط ميان ملتها، جوامع انسانى با نيازهاى جديدى مواجه مى باشند كه در بسيارى از موارد در فراسوى سرزمينى، كشور دولتها مطرح مى شوند(3).

ـ(305)ـ

همگرايى در زمينه هاى مختلف غالباً از مولفه هاى متفاوتى برخوردار است. مثلا در همگرايى اقتصادى، مسئله رفع تعرفه هاى گمركى مطرح مى باشد تا شايد بدينوسيله شرايط اقتصادى در كشورهاى عضو بهبود يابد، اما در همگرايى سياسى، همگرايى در ساختارها و نهادهاى دولت - كشورها مطرح است و نهايتاً در همگرايى اجتماعى كه بيشتر مورد نظر نظريه پردازان ارتباطات است، توسعه ارتباطات گوناگون در سطح مناطق مطرح شده است. براساس اين نظريه، توسعه مبادلات و ارتباطات اجتماعى در يک منطقه به ايجاد و تقويت احساسهاى مشترک و منافع متقابل كمک نموده وروند همگرايى را سرعت خواهد بخشيد(4).

همگرايى در جهان سوم

ايده همگرايى كه على الاصول در تاريخ معاصر پس از جنگ دوم جهانى وجود داشته، كشورهاى جهان سوم را واداشته است تاپس از سالهاى 1950 و تجربه هاى جامعه اقتصادى اروپا به دنبال ايجاد روندهاى مشابه در زمينه همگرايى بر آيند(5). در اين ميان ديدگاه بازيگران، منافع ملى گوناگون آنان و مسائل ناشى از تقسيم تدريجى منافع هر يک به نوبه خود در روند شكل يابى همگرايى در كشورهاى جهان سوم موثر بوده اند. آنچه كه غالباً در همگرايى كشورهاى جهان سوم حائز اهميت است كاهش وابستگى از قدرتهاى بيگانه مى باشد. اگر چه در دنياى وابسته امروز نمى توان به امحاى كلى وابستگى ها پرداخت اما در اين ميان منافع وانگيزه هاى بازيگران بسيار حائز اهميت است. بايد همواره حد اكثر تلاش صرف آن شود كه اعضاء با كمترين زيان و ضرر مواجه شوند وبه حداكثر سود و منفعت دست يابند. بايداز هرگونه تشديد روند واگرايى ممانعت به عمل آورد. البته همانطوريكه مى دانيم كشورهاى جهان سوم در نگرشهاى ملى خوددچار مشكل هستند و چنين پديده اى ايجاد ديدگاه

ـ(306)ـ

فراملى را مشكل تر خواهد نمود(6).

از ديدگاه نظريه پردازان تئوريک در روابط بين الملل، شروط متفاوتى براى موفقيت طرحهاى همگرايى به خصوص در جهان سوم مطرح شده كه عبارتست از: وجود يا ايجاد منافع اقتصادى، عدم تهديد منافع موجود و روابط مستقر در حال عمل و ايجاد روند مثبت به سمت روابط سودمندانه تر، عدم مانع تراشى براى روند دولت سازى در اين كشورها و نهايتاً عدم تهديد در مورد قدرت نخبگان سياسى حاكم در اين كشورها. بسيارى ديگر از نظريه پردازان، بخصوص كاركردگرايان، ضمن هو ادارى از توسعه همكاريهاى منطقه اى و يا منطقه گرايى، آن را از لوازم اصلى پيشرفت كشورهاى جهان سوم قلمداد مى كنند و غالباً شروط خاصى مانند همكارى نخبگان، فعاليت گروههاى ذى نفع، توانايى مناسب كشورهاى عضو براى انطباق دادن خود با تغيير شرايط و هم وزن بودن سطح توسعه اقتصادى واحدها ذكر مى نمايند. هر چه روند در اين مجموعه مثبت تر باشد امكان تحقق همگرايى نيز بيشتر خواهد بود.

در اين راستا علاوه بر موارد بالا شروط ديگرى نيز ذكر مى شود، مانند اينكه اعضا به اين نتيجه برسند كه در روند همگرايى از منافع ومزاياى مساوى برخوردار خواهند شد و هزينه ها نيز اندک يا صفر خواهد بود، در اين مجموعه اگر ضرورت خارجى نيز وجود داشته باشد روند همگرايى تسريع خواهد شد. در تحليل برخى ديگر از تئوريسينها، اصلى ترين موانع همگرايى عبارتست از (در كشورهاى جهان سوم). بازارهاى محدود، كمبود سرمايه، اقدامات ملى گرايانه عليه بازيگران ديگر و سياسى شدن زودرس(7).

ـ(307)ـ

موانع همگرايى در كشورهاى اسلامى

موانع همگرايى يادامهاى واگرايى براى كشورهاى اسلامى در زمينه هاى مختلف مى تواند مطرح باشد كه در اين جهت هر كدام با توجه به بافت كشورهاى اسلامى داراى ابعاد و ويژگيهاى خاص خود مى باشد كه ممكن است آن را از ساير روندهاى همگرايى در جهان اسلام و جهان صنعتى متمايز سازد(8). در زير به اهم اين موانع اشاره مى شود:

1 ـ وابستگيهاى اقتصادى و سياسى

امروزه دولتهاى كشورهاى اسلامى غالبا داراى ساختارهاى وابسته به قطبهاى قدرتمند خارجى مى باشند. اين وابستگى در زمينه هاى اقتصادى غالباً از عدم توسعه در زمينه هاى اقتصادى و اجتماعى حاصل شده است. على الاصول غولهاى بزرگ صنعتى در غالب شركتهاى چند مليتى و دولتها از روشهاى گوناگونى براى وابسته نمودن اين كشورها به خود استفاده مى نمايند. اين كشورها كه غالبا داراى اقتصاد كشاورزى بوده و در صادرات نيز بر مواد معدنى و خام تكيه دارند شديداً وابسته هستند.

علاوه بر وابستگى هاى اقتصادى، كشورهاى اسلامى، در اشكال و حدود متفاوتى داراى وابستگيهاى سياسى نيز مى باشند. در نمونه هاى مختلفى اين وابستگى به ايالات متحده آمريكا وجود دارد در حاليكه برخى از اين كشورها مانند جمهورى اسلامى ايران داراى سياست مستقلانه اى بوده و حتى ضد آمريكايى نيز مى باشد.

طبعا وابستگى به كانونهاى قدرت در روند همگرايى در جهان اسلام تاثيرات منفى بر جاى خواهد گذاشت.

2 ـ بحران هويت و مشروعيت:

كشورهاى اسلامى در روند همگرايى با موانع سياسى مختلفى نيز مواجه

ـ(308)ـ

مى باشند. يكى از اين موانع، بحران هويت و مشروعيت يا ضربه پذيرى از درون يا شكنندگى داخلى مى باشد.

اين تئورى غالباً در مورد دولت - كشورهايى مطرح مى شود كه از بحران مشروعيت رنج مى برند، در اينگونه رژيمها بويژه در بسيارى از كشورهاى تازه استقلال يافته پديده اى است كه همواره براى آنها مسئله آفرين مى باشد. فقدان مشروعيت نيز غالباً به خاطر عدم وجود نهادهاى اساسى براى پاسخگويى به نيازهاى سياسى مردم بوجود مى آيد كه به نوبه خود به نوعى از بحران داخلى مداوم و مستمر تبديل مى شود(9).

اينگونه رژيمها نسبت به هر چيزى كه اين خود شكنندگى از داخل را تحريک نمايد حساسيت نشان مى دهند، به عبارت ديگر مانند دستگاهى مى باشند كه فاقد مكانيزمهاى لازم جهت حفظ و بقاى خود بوده و همواره در معرض تهديد و نابودى قرار دارند. در نتيجه اين كشورها همواره فرض دشمن خارجى و تحريكات آنان را بهانه و توجيهى براى سياستهاى داخلى و خارجى خود مى دانند و همواره در تلاش هستند، افكار عمومى در داخل وخارج را با بزرگ نمودن خطر دشمن خارجى توجيه نمايند تا بدينوسيله سركوب داخلى و تخصيص مقدار زيادى از بودجه ملى براى خريد اسلحه در راستاى سياستهاى دفاعى توجيه شود. اينگونه از كشورها كه غالباً فاقد سياستهاى استقلال طلبانه هستند، موجوديت خود را وابسته به اتحادهاى سياسى و نظامى با كشورهاى خارجى به خصوص قدرتهاى بزرگ مى بينند. بنابراين بزنگاه بحث موجود در تئورى ضربه پذيرى از درون آن است كه دشمن مفروض خارجى بهانه اى براى توجيه مشكلات و بحرانهاى داخلى است اما دليل پشت پرده در حقيقت ضعفهاى درونى ومواجه بودن با بحران مشروعيت است(10).

ـ(309)ـ

جهان اسلام از تئورى تا واقعيت

در رابطه با جهان اسلام، يكى از چالشهاى جدى براى نظام دولت كشورى فعلى، حركتهاى فراملى است. بعد از انقلاب اسلامى ايران در سال 1357 برخى از كشورهاى عربى - اسلامى، انقلاب اسلامى را تهديدى مستقيم در مقابل مشروعيت وحاكميت خود مى ديدند(11). جاى تعجب نيست كه در زمينه مسائل داخلى، مهمترين چالشها براى برخى از كشورهاى اسلامى جنبشهاى اسلام خواه بوده است، نفوذ اسلام در منطقه بسيار زياد بوده و اين مطلب به كل منطقه خاورميانه قابل سرايت مى باشد. اسلام مذهب اكثريت مردم خاورميانه بوده و بر عكس مسيحيت داراى دستورات لازم در زمينه هاى اجتماعى، سياسى، فرهنگى و حتى اقتصادى است.

«فقه اسلام»، قانونى براى همه مسلمانان حتى همه مردم بوده چرا كه درباره همه موضوعات قانونى و اساسى داراى نظر است. براى خيلى از مسلمانان تنها سيستم دولتى مشروع، دولتى است كه از اسلام منشعب شده باشد. چنين ايده اى خواه ناخواه به تنازع بافرهنگ غربى منجر مى شود، فرهنگى كه در آن دين زدايى و سكولاريسم حاكمند(12).

مانند بسيارى از كشورهاى جهان سوم، بسيارى از كشورهاى جهان اسلام نيز در اولين مراحل تاريخ استقلال خود بسر مى برند. علاوه بر اين، بنظر مى رسد بسيارى از اين كشورها كما كان داراى دولتهايى هستند كه نماينده واقعى مردم خود نمى باشند. چنين عواملى باعث مى شود كه شرايط بى ثباتى سياسى به وجود آمده، بحران مشروعيت شكل گيرد و دولتهاى حاكم در درجه اول نيازمند آن باشند كه از امنيت و وجود رژيم خود دفاع نمايند(13).

3 ـ فقدان توسعه سياسى

علاوه بر مسائل اشاره شده، در خيلى از كشورها توسعه سياسى در مراحل بسيار

ـ(310)ـ

ضعيفى مشاهده مى شود. توسعه سياسى كه غالباً در شكل كثرت گرايى تجسم پيدا مى كند يكى از مهمترين شاخصه هاى تحقق همگرايى چه در بعد منطقه اى و چه در بعد جهانى تلقى مى شود. از مظاهر عمده توسعه سياسى عبارتست از تقويت مبانى و سنتهاى دمكراتيك، تجهيز توده هاى مردم و مشاركت آنان در امور سياسى و اجتماعى كه البته بدون شک هر كدام از اين مسائل در قالبهاى خاص تاريخى، سياسى، جغرافيايى، اقتصادى، اجتماعى، هنجارها و باورهاى گوناگون قرار مى گيرد و اشكال و ابعاد خاص خود را پيدا نمى نمايد.

4 ـ موانع ساختارى حقوق اساسى

در روند رشد و توسعه سياسى و اجتماعى جوامع، ساختارهاى سياسى و حقوق اساسى بسيار مهم هستند. تفكيک قوا و نهادهاى سياسى، توانمندى قالبهاى ادارى و سياسى در اجتماع، ساختارهاى ايستارى توزيع قدرت و بازيگرى نخبگان سياسى و مذهبى جامعه از عوامل مهم محسوب مى شوند. در بسيارى از كشورهاى اسلامى ساختارهاى حقوق اساسى نهادينه نشده اند و منسجم و سازمان يافته عمل نمى كنند و غالباً در آنها برترى خرد فردى بر خرد جمعى مشاهده مى شود كه خود مى تواند به عنوان عاملى در راه گسترش همگرايى هاى منطقه اى و جهانى محسوب شود.

5 ـ ساختارهاى اجتماعى:

اگر چه كشورهاى اسلامى داراى اكثريت جمعيت مسلمانان مى باشند، اما اين جمعيتها در كشورهاى مختلف داراى بافت همگونى نبوده، شايد بتوان گفت كه اين تفاوتها در سطح نخبگان سياسى مشهود تر است. به عنوان نمونه حاكميت سكولاريسم در برخى از كشورهاى اسلامى شرايط متفاوتى را با حاكميت ارزشهاى اسلامى در جهان اسلامى ايجاد مى كند و على الاصول گرايشهاى سكولاريستى و

ـ(311)ـ

غير دينى بويژه در سطح نخبگان سياسى، اجتماعى و فرهنگى مسئله اى قابل تامل است. علاوه بر مسائل اشاره شده مانع ديگر در روند همگرايى جهانى اسلام، حاد بودن ملى گرايى و قوم گرايى در برخى از اين كشورهاست كه مى تواند به عنوان يک عامل جدى در حركت جهان گرايانه اسلامى تلقى شود.

كليدهاى همگرايى

جهان اسلام از پارامترهاى ويژه قدرتى برخوردار است كه مى تواند از آنها در روند همگرايى و ايجاد يک قطب نيرومند و توانمند استفاده نمايد. اين پارامترها عبارتند از:

1 ـ اقتصادى قدرت:

اگر چه كشورهاى جهان اسلام غالباً از بافت اقتصادى توسعه نيافته اى برخوردار هستند اما در بسيارى از موارد داراى منابع، معادن و مواد خام هستند كه مى توانند زيرا پايه اقتصادى مناسبى جهت اهداف توسعه باشد. به عنوان نمونه مقادير معتنابهى نفت در كشورهاى خاورميانه قرار دارد كه غالباً داراى بافت اسلامى هستند و مى توانند با اتخاذ سياستهاى همگرايانه از آن به عنوان يک پارامتر ويژه قدرتى در مانورهاى مختلف سياسى و اقتصادى استفاده نمايند.

2 ـ پارامترهاى سياسى - اجتماعى

كشورهاى مسلمان با بافت مختلف جمعيتى و قومى مى توانند مايه اشتراک و وحدت باشند. اعتقاد به اصول عاليه اسلام مى تواند هموار كننده اين راه باشد، اگر چه در فروع وزير مجموعه ها داراى تفاوتها و ديدگاههاى گوناگونى هستند اما اصول اسلامى مورد اتفاق همه مسلمانان جهان مى باشد و على الاصول داراى مبانى واحد عقيدتى هستند و اشكال عبادى مشتركى را دارا مى باشند. حج به عنوان يک

ـ(312)ـ

عمل مشترک بين همه مسلمانان مى تواند ايفاگر نقش سياسى و مذهبى باشد و بتواند در روند همگرايى موثر افتد. همه مسلمانان به دنياى آخرت معتقد هستند و ايده شهادت طلبى و ايثار در راه اهداف الهى مى تواند يكى از موثرترين و كارآترين رهيافتهاى مبارزه طلبى آنان باشد(14).

3 ـ بازيگرى در تقابل شمال - جنوب

جهان اسلام داراى متحدين تاكتيكى و استراتژيک در جنوب است. همانطوريكه خيلى از تئوريهاى موجود در روابط بين الملل پس از سقوط ديوار برلن بر روند تضاد شرق - غرب به مبارزه شمال - جنوب تاكيد مى كنند، فهم اين قضيه، شناخت پارامترهاى قدرتى و متحدين آنان در جنوب براى كشورهاى اسلامى حائز اهميت است جهان توسعه يافته و جهان در حال توسعه در يک موازنه نابرابر در جهان امروز در كنار يكديگر زندگى مى كنند و على الاصول ساختارهاى اقتصادى جهانى به نفع كشورهاى جنوب نمى باشد. قدرتمندان جهانى مواد خام را از كشورهاى جنوب به ثمن بخس خريد ارى مى كنند در حاليكه فرآورده هاى صنعتى خود را به بهاى گزاف در اختيار كشورهاى جهان سوم قرار مى دهند، و اين در حاليست كه فروش اين مواد خام نمى تواند به شكل مناسبى زيربناى توسعه اقتصادى اين كشورها را فراهم آورد، و اين در حالى است كه توليدات صنعتى سطح پائين خود را در اختيار كشورهاى جنوب قرار مى دهند و بدينوسيله راه پيشرفت آنان راسد مى نمايند. اگر چه مجال آن نيست كه به طور كامل همه و جهه هاى تقابل شمال و جنوب معرفى شوند اما نكته اينستكه بهر حال غالب كشورهاى اسلامى مى توانند گروه مهمى را در ميان كشورهاى جنوب در مقابل شمال بوجود آورند و به اشكال گوناگون تكميل كننده نيازهاى متقابل يكديگر باشند(15).

ـ(313)ـ

4 ـ پارامترهاى جمعيتى قدرت:

اگر چه جمعيت دو چهره است كه هم مى تواند مشكل آفرين بوده و هم قدرت افزا، اما در كل نمى توان اهميت آن را انكار نمود چرا كه نيروى انسانى ماهر و كار آمد مى تواند بازيگرى مهم در مسائل اجتماعى و اقتصادى محسوب شود. جهان اسلام با در اختيار داشتن بيش از يک ميليارد جمعيت يكى از قطبهاى جمعيتى دنيا مى باشد، كه در صورت استفاده مناسب از نيروى انسانى خود مى توانند از آنان در جهت تقويت جهان اسلام و تسريع روند همگرايى استفاده نمايد. امروزه جمعيت مسلمان حتى در كشورهاى غير اسلامى به عنوان اقليتهاى مطرح و فعال مورد نظر مى باشند و مى توانند زمينه مناسبى را براى ارتباطات و تبادلات فرهنگى و اجتماعى در ميان ملل مختلف فراهم آورند.

نتيجه گيرى

براساس مطالب ارائه شده، جهان اسلام در روابط بين الملل امروز، اگر چه، داراى پارامترهاى ويژه قدرتى مى باشد كه توانايى تسريع در روند همگرايى را دارا هستند اما موانع عمده يا به عبارت ديگر عوامل و اگرايى نيز در اين مجموعه به طور جدى بازيگر هستند.

توان اقتصادى و ميزان توسعه اقتصادى كشورهاى اسلامى داراى ناهمگونى هايى است، كه در ميان آنها مشخصا تفاوتهاى آشكارى را بوجود مى آورد.

در خيلى از اين كشورها نظامهاى سياسى غير مذهبى وجود دارد كه به نوعى باعث تشديد عوامل واگرايا نه مى شود، هر چند در ميان اين كشورها تمايلاتى جدى مردمى نسبت به بازگشت به هويت اسلامى وجود دارد اما بايد اعتراف نمود كه بسيارى از آنان به طى كردن مسيرى طولانى نياز مندند. فقدان ساختارهاى مناسب سياسى،

ـ(314)ـ

اجتماعى از دشواريهاى اساسى در مسير تحقق همگرايى جهان اسلام مى باشد.

على الاصول، نظريه پردازان همگرايى ضرورت توسعه سياسى اعضاى يک طرح همگرايى را مورد تاكيد قرار داده اند. ولى توسعه سياسى در اين كشورها غالباً محدود بوده و آثار فرهنگ سياسى مشاركتى اندک مى باشد و غالباً دامنه فعاليت احزاب و گردهمايى سياسى شديداً محدود مى باشد. اين كشورها كه داراى صفات بارز توسعه نيافتگى مى باشند ظرفيتهاى لازم براى پاسخگويى مناسب به نيازهاى داخلى و انطباق پيش نيازهاى گسترش همكاريهاى سياسى - اقتصادى را دارا نمى باشند.

على الاصول در كشورهاى اسلامى مفاهيم ملى و منافع ملى داراى تناقضات و ابهامات فراوانى مى باشد كه به نوبه خود بروز و تقويت گرايشهاى جهان گرايانه و فرامرزى رادشوار مى سازد. از طرف ديگر وابستگى سياسى به نيروهاى خارجى كه اين نيروها خود مشوق عوامل واگرايانه و تفرقه انگيزى باشند روند جهان گرايى اسلامى را با مانع مواجه مى سازد.

در اين مقاله با پذيرش و شناسايى مشكلات عمده جهان سوم مى توان به اين نتيجه رسيد كه با توجه به جايگاه ويژه جهانى اسلام، كشورهاى اسلامى بايد تلاش كنند تا وابستگى متقابل را بين خود افزايش دهند و سعى كنند تا از افزايش وابستگى متقابل فزاينده حدا اكثر منفعت را حاصل خود سازند.

با توجه به مطالب بالا اگر چه راه ايجاد همگرايى در جهان اسلامى را هى بس دشوار و پر پيچ و خم بنظر مى رسد اما عوامل ژوئپليتيك، اقتصادى، اجتماعى و ايدئولوژيک در كليت جهان اسلام همگرايى را ممكن مى سازد. در نظام بين المللى معاصر، فاصله كشورهاى فقير و غنى در حال افزايش مى باشد، در اين راستا ايجاد قطب قدرتمند اسلامى ضرورتى اجتناب نا پذير مى باشد. همگرايى جهان اسلام مى تواند داراى اهميتى حياتى در راه تقويت جنوب در قبال شمال باشد، در اين ميان

ـ(315)ـ

استفاده نمودن از تجارب روند همگرايى در ساير نقاط جهان نيز حائز اهميت بنظر مى رسد.

با كليت مسائل مطروحه، عوامل يا پيش فرضيه هاى روند همگرايى جهانى اسلام را در مورد زير مى توان خلاصه نمود:

1 ـ تسريع در روند هم تكميلى هاى سياسى و اقتصادى.

2 ـ قطع حتى الامكان وابستگى هاى سياسى و اقتصادى به خارج.

3 ـ تسريع در روند توسعه سياسى، كثرت گرايى و مشاركت مردمى.

4 ـ توسعه روابط فرهنگى بين ملتهاى مسلمان.

5 ـ بر طرف نمودن موانع ساختارى حقوق اساسى.

6 ـ محورى نمودن همكاريهاى گوناگون با جنوب.

7 ـ تاكيد ابتدايى بر روندهاى غير سياسى در توسعه همگرايى.

8 ـ استفاده از تجارب انقلاب اسلامى ايران.

9 ـ ايجاد كانونهاى همگرايانه منطقه اى به عنوان زير مجموعه هاى همگرايى جهانى.

10 ـ تقويت ساختارهاى موجود در روند همگرايى جهانى مانند سازمان كنفرانس اسلامى.

و نكته آخر آنكه، اگر در صدد ايجاد همگرايى واقعى در جهان اسلامى هستيم بايد بدور از شعارها با تكيه بر حقايق موجود در جوامع اسلامى واقعگرايانه به مسئله نگاه كنيم وبطور جدى و كارشناسانه به رفع اين موانع همگرايى بپردازيم. بايد توجه داشته باشيم كه مسير بسيار پر مانع و پر مشكل است و همه چيز با تانى و صبر و حوصله، و بتدريج با يک ديد واقعگرايانه و تلاش كارشناسانه با توكل به خداوند بزرگ برطرف خواهند شد.

ـ(316)ـ

پاورقى ها:

1 ـ براى مطالعه بيشتر در زمينه تئوريهاى همگراى در روابط بين الملل مراجعه شود به:

3 ـ البته بايد مد نظر داشته باشيم كه در روند همگرايى منطقه اى، بخصوص در مناطقى كه احتمال چالشهاى سياسى موجود است، سعى مى شود كه از زمينه هاى غير سياسى در روند همگرايى استفاده شود چرا كه اولا در اين روند مسائل سياسى ايجاد كننده تفرقه نمى شوند، ثانيا فن سالاران بر سياستمداران تفوق پيدا مى نمايند و نهايتا اينكه مسائل خرد و كوچک زمينه ساز وحدت و همگرايى سياسى و دفاعى مى شوند.

4 ـ در اين زمينه مراجعه شود به:

6 ـ در زمينه همگرايى در جهان سوم مراجعه شود به:

7 ـ در اين زمينه مراجعه شود به:

8 ـ سياسى شدن زودرس به اين معنا مى باشد كه در روند همگرايى عوامل سياسى بيموقع روند همگرايانه را دچار آشوب سازند بخصوص در جائيكه عوامل غير سياسى بازيگر بوده اند، به عنوان نمونه در يک منطقه سعى شده با توسعه شيلات روند همگرايى به طور ابتدايى شكل داده شود اما ديدگاه سياسى متفاوت دولتها اين رو نه را دچار آشوب سازد

9 ـ اين ديدگاههاى متمايز كننده عمدتا در قالبها و ايستارهاى ارزشى - اسلامى مطرح است كه در ساير روندهاى همگرايى مطرح نمى باشد.

10 ـ براى مطالعه بيشتر راجع به اين تئورى ببينيد:

ـ(317)ـ

11 ـ مثلا در برخى از كشورهاى اسلامى بزرگ جلوه دادن بنياد گرايى اسلامى در رسانه هاى ارتباط جمعى در حقيقت مخفى كردن ضعفها و كمبودهاى درونى است.

12 ـ در اين زمينه مراجعه شود به:

13 ـ براى مطالعه بيشتر نسبت به تاثيرات جهانى اسلام نگاه كنيد به:

14 ـ به عنوان يک مطالعه موردى در اين زمينه نگاه كنيد به:

15 ـ در اين زمينه براى مطالعه بيشتر ببينيد.

17 ـ در زمينه تقابل شمال و جنوب مراجعه شود.