سید عبدالحسین شرفالدین در یکی از روزهای سال ۱۲۹۰ق در شهر کاظمین دیده به جهان گشود.[۱] وی در دامان پرمهر مادر پاکدامن و مهربانش «زهرا صدر» و تحت نظارت پدر عالم و روحانیاش «سید یوسف شرفالدین» پرورش یافت.
یکساله بود که پدرش تصمیم گرفت برای گذراندن مراحل عالی تحصیل به نجف اشرف مهاجرت کند و بهاینترتیب، سید عبدالحسین به همراه پدر و مادر راهی آن دیار شد.
شش سال داشت که در نجف اشرف به مکتبخانه گذاشته شد تا قرآن را از معلمان متدین و عالم فراگیرد. در هشتسالگی و پس از بازگشت خانواده به جبل عام، در محضر پدر عامل و روحانی خود، به خواندن ادبیات عرب پرداخت و سالها به فراگیری صرف، نحو، لغت، معانی، بیان، بدیع، شعر، انشا، تاریخ و خط مشغول شد و با تمرین و ممارست، معلوماتش را به کمال رسانید.
پس از آن که در ادبیات، منطق و اصول فقه معلومات لازم و ضروری را کسب کرد در محضر پدر به تحصیل فقه پرداخت و با عزمی جزم، کتابهای فی نجاه العباد، المختصر النافع فی فقه الامامیه و شرایع الاسلام را به نحو شایستهای فراگرفت.[۲]
سید علاوه بر این کتابها در زمینههای ادبیات، تاریخ، تفسیر، فقه، اصول، منطق، اخلاق، اعتقادات و... با شور و شوق جوشانی به مطالعات دامنهدار و عمیقی دست زد، استعداد درخشان خویش را پروراند و به دانستنیهای سرشاری نائل آمد. در همین سالها بود که وی به پیشنهاد پدر و مادر، با دخترعموی خویش پیمان زناشویی بست.[۳]
در سال ۱۳۱۰ق به همراه مادر، همسر و برادرش رخت سفر به عراق بر بست و درپی توصیه پدربزرگش آیتالله سید هادی صدر و دیگر آشنایانش، به همراه خانوادهاش به سامرا رفت.
شرفالدین پس از گفتگو و تبادل نظر با دایی فرزانه و عالم خود آیتالله سید حسن صدر، تحصیلات فقهی و اصولی خویش را در نزد دو استاد معروف حوزه علمیه سامرا، شیخ حسن کربلایی (متوفی ۱۳۳۲ق) و شیخ باقر حیدر (متوفی ۱۳۳۳ق) آغاز کرد.[۴]
همچنین هر صبح جمعه، وی با شور و رغبت وصفناپذیری، پای درس اخلاق حکیم الهی آیتالله شیخ فتحعلی سلطان آبادی حضور مییافت[۵] و دل عطشناکش را از آن چشمه عشق حق سیراب میساخت.
پس از گذشت یک سال و در هنگامیکه مرجع تقلید شیعیان جهان آیتالله میرزای شیرازی بنا به عللی سامرا را بهقصد نجف ترک کرد، شرفالدین نیز با دیگر عالمان و مدرسان حوزه علمیه سامرا و راهی نجف، دیار عشق و قبله طالبان علم شد.[۶]
اساتید
وی برای تحصیل دورههای عالی فقه، اصول، حدیث، کلام و... سالها پای درس عالمان و فقیهان بزرگ حوزه علمیه نجف از جمله:
• آقا رضا اصفهانی (متوفی ۱۳۲۲ ق)
• شیخ محمد طه نجف (متوفی ۱۳۲۳ ق)
• آخوند خراسانی (متوفی ۱۳۲۹ ق)
• شیخ الشریعه اصفهانی (متوفی ۱۳۰۳ ق)
• شیخ عبدالله مازندرانی (متوفی ۱۳۳۰ ق)
• سید محمدکاظم طباطبایی یزدی (متوفی ۱۳۳۷ ق)
• میرزا حسین نوری (متوفی ۱۳۲۰ ق) نشست.[۷]
بازگشت
شرفالدین پس از دوازده سال تحصیل، تحقیق و مناظرات علمی و اعتقادی و در نهایت شوق و تلاش و پشتکار ویژه طلبگی، به مرتبه بلند فقاهت و اجتهاد دستیافت و از سوی فقهای طراز اول نجف، صاحب اجازات و تأییدات اجتهادی شد و در سی و دوسالگی، اجتهاد مطلق او مورد قبول و تأیید همه مجتهدان بزرگ حوزه علمیه نجف، کاظمین، کربلا و سامرا قرار گرفت.
او در این مدت، در کنار تحصیلات علمی و فقهی، با جدیت تمام به فعالیتهای ادبی و تلاش در جهت تسلط کامل بر رموز بلاغت، صنایع ادبی و شیوههای سخنوری، نویسندگی و بحث دست زد و در این فنون نیز ممتاز گشت.
در تاریخ نهم ربیعالاول سال ۱۳۲۲ق همراه با خانوادهاش نجف اشرف را ترک کرد و از راه دمشق رهسپار جبل عامل شد[۸] و در میان امواج خروشان احساسات و عواطف پاک هموطنانش، به وطن قدم نهاد.
ابتدا در «شحور» اقامت کرد و در کنار پدر بزرگوارش به ارشاد مردم و تدریس، تعلیموتربیت نسل جوان همت گماشت.[۹] پس از سه سال، به دعوت مردم صور، راهی آن جا شد. وی با تأسیس حسینیه صور[۱۰] آن جا را به مرکزی برای برگزاری برنامههای گوناگون دینی و اجتماعی تبدیل کرد.
چاووش وحدت
شرفالدین، بهمثابه عالمی آگاه به زمان، روشنبین و آشنا به حقایق اصیل مکتب آسمانی اسلام، از روزگار جوانی، از اوضاع نابسامان و آشفته آن روز جوامع اسلامی و اختلافات بیهوده و تأسفبار مسلمانان رنج میبرد. او نهتنها به اصلاح و سازندگی جوامع شیعی میاندیشید، بلکه از آغاز اقدامهای اجتماعی و دینی خود، در اندیشه اصلاح و عزت بخشی به همه ممالک اسلامی و ایجاد اتحاد و برادری در بین فرقههای مختلف مسلمانان بود.
وی نیمقرن تمام با همه توان علمی و معنویاش و با قلم، بیان و عمل صادقانهاش، در متحد ساختن امت محمد صلیالله علیه و آله کوشید و از هیچ سعی و تلاش دریغ نورزید.[۱۱]
نخستین گام بلند و سنگین وی در راه وحدت امت اسلامی، تألیف کتاب گرانقدر «الفصول المهمه فی تألیف الامه» بود که در سال ۱۳۲۷ق در شهر صور به زیور طبع درآمد.[۱۲] از این تاریخ تا پایان عمر (۱۳۷۷ق) همواره به دنبال تحقق این آرمان الهی خویش حرکت کرد و به نتایج درخشان و ثمربخشی دستیافت.
در اواخر سال ۱۳۲۹ق برای دیدار از مصر و آشنایی با علمای دینی، دانشمندان، متفکران و نویسندگان آن دیار و مساعد کردن زمینه ایجاد اتحاد ملت اسلام، راهی آن دیار شد. وی دریافته بود که بهترین نقطه حرکتش دانشگاه الازهر، بزرگترین مرکز علمی و دینی مسلمانان اهلسنت است.
دست تقدیر شرفالدین را با مفتی بزرگ و استاد معروف دانشگاه الازهر، شیخ سلیم بِشری مالکی، آشنا کرد. ثمره این آشنایی علمی و مذهبی، مباحثات و مکاتبات شورانگیز و شگفتیهایی بود که در تاریخ اسلام میتواند در راه اتحاد ملل مسلمان و دستیافتن به حقایق و وقایع تاریخ، سرمشق عالمان و متفکران مسلمان باشد.
بیست و پنج سال بعد از آن واقعه، در سال ۱۳۵۵ق شرفالدین مجموعه مکاتبات خود را شیخ سلیم را که ۱۱۲ نامه بود، به همراه مقدمهای روشنگر، بهصورت کتابی با نام المراجعات، در شهر صیدا به چاپ رساند.[۱۳]
از ویژگیهای این کتاب، کاربرد واژههای نو و پرمعنا، جملات کوتاه و آهنگین، تعبیرات بدیع و دلنشین و پربار کردن مطالب از اشعار و امثال عرب، افزون بر جنبههای علمی و استدلالی کتاب بود که این اثر را در نوع خود بینظیر ساخته است.
در مصر، شرفالدین ضمن مکاتبه با شیخ سلیم بشری، با دیگر عالمان و دانشوران اهلسنت نیز ملاقات و مباحثات علمی، دینی و فلسفی داشت و بزرگان آنان مانند شیخ محمد نجیب، شیخ محمد سلموطی، شیخ محمد عبده و شیخ عبدالکریم الکتانی ادریسی، با نوشتن اجازات و تأییدات علمی، مقام علمی و فکری شرفالدین را گرامی داشتند و از او تجلیل کردند.
دوران جهاد و مبارزه
در اواخر سال ۱۳۳۰ق وی پس از انجام رسالت خویش و فتح دلهای مخالفان، از مصر عازم لبنان شد. در آن زمان مردم لبنان نیز بهسان دیگر مردم سرزمینهای اسلامی خواستار استقلال کشورشان و رهایی از زیر سلطه عثمانیها بودند.
برای اولینبار و با تأیید حرکت گروههای استقلالطلب، شرفالدین وارد میدان مبارزات سیاسی و درگیریهای اجتماعی شد. در دوران جنگهای استقلال لبنان، وی در کنار مردم ماند و رهبری دینی و سیاسی و پناهدادن به مردم بیپناه جبل عامل را تقبل کرد. او برای شکلدادن به قیام همگانی و هماهنگ کردن حرکتهای ضد فرانسوی در سرتاسر کشور، علما و رهبران جبل عامل را برای تشکیل یک کنگره عمومی در شهر وادی الحجیر - در مرز لبنان و سوریه - فراخواند و در ضمن سخنرانی در این کنگره، علیه فرانسویان فتوای جهاد داد.[۱۴]
در پی جستجوی فرانسویان برای دستگیری شرفالدین، وی ابتدا به جبل عامل و سپس به دمشق هجرت کرد و در اجتماعات سیاسی، علمی و دینی دمشق حضور یافت. چون آوازه علمی و سیاسیاش آفاق کشورهای اسلامی را پرکرده بود، هر جا میرفت قدر میدید و بر صدر مینشست. او علما، دانشمندان، سیاستمداران، روشنفکران و مبارزان را راهنمایی میکرد و راه درست مبارزه سیاسی را به آنان نشان میداد. فرانسویان که به شرفالدین دست نیافتند، خانه و کتابخانهاش را آتش زدند و بسیاری از آثار خطی او را سوزاندند![۱۵]
شرفالدین علاوه بر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در دمشق، به اوضاع تبعیدیان مسلمان لبنانی و غیرلبنانی رسیدگی میکرد. او و دیگر مبارزان لبنانی، مدتی را در دمشق گذراندند، تا این که فرانسویان توطئه طلب و تجاوزکار، دامنه تجاوزات خود را گسترش دادند و خاک سوریه را نیز اشغال کردند. شرفالدین به همراه خانوادهاش به فلسطین رفت و در شهر «حیفا» سکنی گزید.
چندی بعد در سال ۱۳۸۸ق با لباس مبدل و برای دومین بار عازم مصر شد. وی علاوه بر حضور در مساجد و محافل علمی، سیاسی و ادبی بر حضور در مساجد و محافل علمی، سیاسی و ادبی هر روز با افراد و گروههای مختلفی دیدار و گفتگو میکرد و اکثر سخنانش در نشریات آن روز مصر به چاپ میرسید.
در یکی از سخنرانیهای پرشور خود جمله پرمحتوا و عمیقی گفت که حقیقت وحدت اسلامی را بیان میکرد. سید رشید رضا، عالم و نویسنده مشهور مصری که در آن محفل حضور داشت، آن جمله را با خط درشتی در مجله خود «المنار» چاپ کرد و آن جمله این بود: شیعه و سنی را روز نخست، سیاست (و مطالع سیاسی) از هم جدا کرده است و اکنون نیز باید سیاست (و مصالح سیاسی اسلام و مسلمانان) آن دو را در کنار هم بنشاند و متحدشان کند.[۱۶]
شرفالدین مدتی در مصر ماند. سپس بر آن شد تا در نزدیکترین نقطه لبنان حضور یابد، و از نزدیک برای آزادی کشور و ملتش تلاشی شایسته را به انجام رساند. وقتی وارد بیروت شد، فرانسویان خواستند مقدمات عزیمت او را به شهر صور زودتر فراهم کنند، ولی شرفالدین در بیروت توقف کرد تا برای آزادی دیگر مبارزان و آزادیخواهان مهاجر، تبعیدی و متواری، با حاکمان مذاکره و گفتگو کند. بههرتقدیر، با آزادی و بازگشت دیگر مبارزان و آزادیخواهان موافقت و عمل آمد و شرفالدین با خیالی آسوده، آهنگ صور کرد.
روز بازگشت شرفالدین به وطن، از ایام بهیادماندنی تاریخ لبنان است. مردم مبارز و مسلمانی که حدود یک سال از نعمت حضور عینی رهبر دینی و انقلابی خود محروم بودند، به هنگام بازگشت شکوهمند او، تمام احساسات درونی خویش را با شور و هیجان و تظاهرات و شعر و خطابه اظهار میکردند.[۱۷]
شرفالدین مردانه با استیلای بیگانگان غربی به مخالفت برخاست و تا خروج آخرین عمال آنان از لبنان و به رسمیت شناختن استقلال این کشور در سال ۱۹۴۵م مبارزه کرد. در دورانی که او با سلطه فرانسه در لبنان مبارزه میکرد فلسطین تحت سیطره انگلستان قرار داشت و هنوز مسئله فلسطین به صورتی که بعد از سال ۱۹۴۸م مطرح شد، درنیامده بود، ولی زمینه آن آماده میشد. در این دوران، شرفالدین مهاجرت یهودیان جهان به خاک فلسطین را برای آینده آن کشور خطرناک میدانست و به همین جهت، همواره خطر یهودیان صهیونیست را برای فلسطین تذکر میداد.[۱۸]
سرچشمههای هدایت
شرفالدین برای مقابله با وضع آشفته و نابسامان فرهنگی و آموزشی در لبنان که در اثر گسترش و تحکیم سلطه خیانتآمیز استعمارگران غربی در این دیار به وجود آمده بود، تصمیم به اصلاح دستگاههای آموزشوپرورش جامعه خود گرفت. وی تصمیم گرفت مدرسهای در صور بسازد. در این کار از تمام کسانی که امکان کمک مادی داشتند، دعوت به همکاری کرد.
ابتدا در سال ۱۳۵۷ق مدرسهای ابتدایی برای آموزشوپرورش دانشآموزان مسلمان با نام المدرسه الجعفریه بنا نهاد. این مدرسه بهطور رایگان اداره میشد و علاوه بر تعلیم درسهای جدید، از درسهای معارف و اخلاق اسلامی نیز بهره میجست.[۲۱]
شرفالدین در مقام یک مصلح دلسوز و آگاه، باشگاه مجلل و زیبای نادی الامام الصادق علیهالسلام را تأسیس کرد تا بدین طریق از شرکت جوانان در محافل دشمنان و بدخواهان جلوگیری کند.
علاوهبرآن، مسجدی در نزدیکی مدرسه جعفریه و باشگاه امام صادق علیهالسلام ساخت تا دانشآموزان و کسانی که به باشگاه میآیند، فرائض دینی خود را در مسجد انجام دهند.[۲۲]
شرفالدین خوب میدانست که دختران امروز، مادران فردایند و در تربیت فرزندان مسلمان نقشی اساسی دارند. با احساس این نیاز و پس از تهیه مقدمات، در سال ۱۳۶۱ق مدرسه دختران «الزهرا» را تأسیس کرد.
پس از مدتی، مخالفان سیاسی او که از دستنشاندگان فرانسه بودند، با توسل بهزور و کمک دولت وابسته لبنان و سربازان دولتی، مدرسه الزهرا را بستند! اما شرفالدین بدون هیچ ترس و یأسی، کلاسهای آن سال را در خانه خود برپا کرد و تا آخر ادامه داد و سال بعد، مجدداً مدرسه بازگشایی شد و در کنار مدرسه جعفریه، کار خود را آغاز کرد.[۲۳] بعدها دانشکده جعفریه را نیز تأسیس کرد.[۲۴]
شرفالدین بهاندازه توان مادی خویش همواره در جهت رفع نیاز فقرا و مستمندان میکوشید. خانهاش در صور پناهگاه تهیدستان و حاجتمندان بود. وی در ادامه راه اصلاح و سازندگی اجتماعی خویش، مؤسسه خیریهای را به نام «انجمن نیکوکاری و احسان» به همین منظور در سال ۱۳۶۵ق تأسیس کرد.[۲۵] تأسیس این مؤسسه از کارهای بسیار درخشان، کارساز و اساسی شرفالدین در سالهای آخر عمرش بود.
اجتهاد در مقابل نص
کار علمی و تحقیقی مهم دیگری که شرفالدین در واپسین سالهای عمرش به انجام آن موفق شد نوشتن کتاب مشهور و شگفتانگیز النص والاجتهاد بود. این کتاب یکی دیگر از آثار وحدتآفرین شرفالدین است.
در این کتاب، وی حدود صد مورد اجتهاد در مقابل نص (اعمالنظر شخصی در مقابل کلام صریح پیامبر) را که خلفا، حاکمان و برخی از بستگان آنان، در زمان رسول خدایا بعد از رحلت آن حضرت مرتکب شدند، بر اساس کتابهای معتبر اهلسنت برمیشمارد و در مورد هر یک، نظرات علمی، تحقیقی و منتقدانه خود را بیان میکند.[۲۶]
نوشتن چنین کتاب ارزشمندی، در ادامه راه اصلاح و سازندگی فرهنگی امت جدش، آخرین کار جاودان و حسنختام یکعمر تلاش او برای خوشبختی و سعادت و وحدت مسلمانان جهان محسوب میشود.
آثار
گفتیم که بسیاری از آثار خطی شرفالدین، در کشاکش مبارزه و هجرت، به دست فرانسویان به آتش کشیده شد و از بین رفت. بااینحال، آثار قلمی کمنظیر و جاودانی از او مانده است که از شاهکارهای علمی و دینی و ادبی و تاریخی و پرافتخار تشیع بلکه جهان اسلام بشمار میرود. ما در این جا به معرفی اجمالی[۲۷] آنها میپردازیم:
۱. الفصول المهمه؛ به فارسی هم ترجمه و تحت عنوان «در راه تفاهم» چاپ شده است.
۲. الکلمه الغراء فی تفضیل الزهراء، درباره بانوی بانوان عالم حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها است.
۳. المراجعات، درباره این کتاب سخن گفتیم. شایان ذکر است که این کتاب در سال ۱۳۶۵ق در حالی سید خود حیات داشت به قلم فرزانه بزرگ علامه «حیدرقلی سردار کابلی» به فارسی ترجمه و در تهران چاپ شد.
۴. النص والاجتهاد، درباره این کتاب هم سخن گفتیم. به قلم علی دوانی به فارسی هم ترجمه و تحت عنوان «اجتهاد در مقابل نص» چاپ شده است.
۵. ابوهریره، کتابی است تحقیقی درباره ابوهریره.
۶. المجالس الفاخره فی مأتم العتره الطاهره، مقدمهای بوده است بر کتابی به همین نام در چهار جلد، که در آتش افروزی فرانسویان فرهنگ ستیز، سوخته و فقط همین مقدمه مانده است.
۷. فلسفه المیثاق والولایه، بحثی پیرامون میثاق الهی ازلی.
۸. اجوبه مسائل جارالله، پاسخی است علمی و مستند به ۲۰ سؤال که «موسی جارالله» از علمای شیعه کرده بود.
۹. مسائل فقهیه، مسائلی است بر اساس فقه مذاهب اسلامی.
۱۰. کلمه حول الرؤیه، در مسائل اعتقادی.
۱۱. الی المجمع العلمی العربی بدمشق، پاسخهایی است علمی به تهمتهایی که مجمع علمی دمشق در آن ایام نسبت به شیعه روا داشته بود.
۱۲. ثبتُ الاَثبات فی سلسله الرواه، رسالهای است در ذکر استادان و مشایخِ مؤلف از علمای مذاهب اسلامی.
۱۳. مؤلفوا الشیعه فی صدر الاسلام، درباره مولفان و کتاب نویسان شیعه از عصر نبوت تا عصر امام هادی علیهالسلام.
۱۴. زینب الکبری.
۱۵. بُغیه الراغبین فی احوال آل شرف الدین، کتابی است ادبی، تاریخی و رجالی در شرح حال عالمان خاندان شرف الدین و صدر.
نمونه ای از کلمات قصار علاّمه شرفالدین
آن عالم ربّانی، مواعظ و پندهای بسیاری را در قالب سخنرانیهای گوناگون برای مردم به یادگار گذاشت که به دو نمونه از آنها اشاره میکنیم:
۱. ایشان درباره جدایی شیعه و سنی فرموده است: «فَرَّقَتْهُما السِّیاسَةُ فَلْتَجمَعْهُما السِّیاسَة؛ یعنی شیعه و سنّی را از روز نخست، سیاست و مطامع سیاسی از هم دور کرد و اکنون باید سیاست و مصالح سیاسی اسلام و مسلمین آنها را کنار هم گرد آورد».
۲. «لایَنْتَشِرُ الْهُدی الاَّ مِنْ حَیثُ اِنْتَشَرَ الضَّلال؛ یعنی از همانجا که گمراهی انتشار یافته است، باید هدایت انتشار یابد».
در انتهای راه
شرفالدین هیچگاه ناتوانیهای جسمی و بیماریهای مربوط به دوران سالخوردگی را بهانه قرار نداد و شانه از زیر بار مسؤولیتهای شرعی و اجتماعی خالی نکرد. هنگامی که در بیمارستان بیروت بستری بود، هر روز مردم بسیاری از اقشار مختلف و از همه شهرهای لبنان برای عیادتش میآمدند. روزها در بیم و امید و اضطراب میگذشت تا این که در صبح روز دوشنبه ۸ جمادیالثانی سال ۱۳۷۷ق آن شعله فروزان و آن چشم همیشه بیدار پس از ۸۷ سال درخشش خیرهکننده خاموش شد.
خبر درگذشت شرفالدین در دنیای اسلام، انعکاس غمانگیزی داشت و مردم صور برای همیشه در حسرت دیدن دوباره آن چهره درخشان الهی و امید دلها، سوختند. سرانجام دو روز پس از وفات و تشییع مجلل و چشمگیر در بیروت، بغداد، کاظمین و نجف، پیکر پاک شرفالدین در سمت جنوبی صحن امام علی علیهالسلام و مجاور آرامگاه استادش، فقیه بزرگ سید محمدکاظم یزدی به خاک سپرده شد.[۲۸]