هنر ديني و هنرمند متعهد

هنر ديني و هنرمند متعهد

 

 هنر ديني و هنرمند متعهد

 

 ابوالفضل اميري

    

 

چکيده

-هدفها

۱)فهم دقيق هنر و هنرمند

۲)بررسي ديگاه هاي مهم و شناخت معضلات براي رسيدن به يک الگوي هنر و هنرمند متعهد

۳)ترسيم راه براي تحقق نمونه ايده آل هنر ديني و هنرمند متعهد

-پرسشها

۱) دين مبين اسلام در مورد هنر که يکي از زيرشاخه‌هاي فرهنگ است راهي را ترسيم نموده است؟

۲) آيا مباني ديني در بخش هنري فرهنگ امروز تعريف شده است؟

۳)چه کساني به توضيح و ارائه تئوريک مباني ديني هنري پرداخته اند و نظر آنان چيست؟

  

مقدمه

مسئله هنر و رسانه امروزه از مهمترين يا بهتر بگويم مهمترين ابزار هدفگيري فرهنگ جوامع است و قدرت اين ابزار را متأ‌سفانه غربي‌ها زودتر و بهتر از ما شناختند. شايد در ميان دلايل اين غفلت، مهمترين آن ندانستن معنا و مفهوم هنر بويژه در ميان جوامع اسلامي بود و الآنه امروز مي‌بينيم که غرب داراي يک نظام به‌ هم پيوسته و منظم رسانه‌اي است که بسيار دقيق فرهنگ و تمدن ملتها بويژه ملل اسلامي را مورد هدف قرار مي‌دهد و تأثير‌گذاري بسزايي مي‌گذارد که بيشتر از راه سينما آثار سينمايي‌اش است. تأثيرگذاري‌اي که بعد از ده‌ها سال از پيدايش سينما و تأثير بدي که برروي جوامع گذاشته تازه الآن ما احساس خطر کرده‌ايم. حتي همه ما اين خطر را متوجه نشده‌ايم.

در اين مقاله هنر را از ريشه مورد بررسي قرار داده‌ايم تا اين ابزاري که برخلاف کارکردش ـ که بالا بردن فرهنگ است ـ امروز مورد استفاده قرار مي‌گيرد و با سوءاستفاده از آن فرهنگ‌ها نابود مي‌شود، بيشتر به مخاطب نشان داده و چراغ قرمز اين خطر بزرگ را براي ملتها بيشتر روشن کنيم.

نظريه‌هاي بزرگان بلاخص بزرگان دين مبين اسلام و نهضت اسلامي در ايران به صورت خلاصه آورده شده و همچنين از تمامي منابع اصلي و مورد استفاده براي فهماندن منظور استفاده شده که اميدواريم مورداثر واقع شود و مخاطب دچار ابهام زدايي نشود.

طرح بحث

ابتدا واژه هنر را ريشه يابي و به تعريف معناي آن در لغت نامه و در فرهنگ‌هاي گوناگون مي پردازيم و بعد از آن هنر و هنرمند را از ديدگاه‌هاي مختلف مورد بررسي قرار خواهيم داد تا در نهايت المان‌هاي يک هنر ديني و يک هنرمند ايده‌آل ترسيم شود.

۱) تعريف

ـ هنر و هنرمند در لغت

هنر[ هَُ ن َ ] (اِ) علم و معرفت و دانش و فضل و فضيلت و کمال، کياست، فراست، زيرکي. اين کلمه در واقع به معني آن درجه از کمال آدمي است که هوشياري و فراست و فضل و دانش را دربردارد و نمود آن صاحب هنر را برتر از ديگران مي‌نمايد.

هنر مجموعه اي از آثار يا فرآيند‌هاي ساخت دست انسان است که در جهت اثرگذاري بر عواطف، احساسات و هوش انساني و يا به منظور انتقال يک معنا يا مفهوم خلق مي‌شوند.

هنر اصالتا کلمه اي است پهلوي و در زبان پهلوي يک کلمه مرکب است از هو، نر، يا نره.

«هو» به معناي نيک، حسن، زيبا، فضيلت و شرافت.

«نر» همان مسئله نرينگي و نر.

يک تئوري جالب‌تر هم هست:

هنر را ترکيبي از «هو» و «نر» نمي داند بلکه آن را ترکيبي از کلمه «هو» يعني نيکي و «ن» ميانوند که نقش خنثي دارد و جزء بعدي «اره» که در زبان پهلوي به معناي «کمال» است. يعني کسي که کاري را در حد کمال انجام دهد.    

در زبان يوناني، هنر اصطلاحا «تخنه» ناميده مي شد و ريشه کلمه «تکنولوژي» يا «تکنيک» ( اين اصطلاح در مغرب زمين تا ۲۵۰۰سال کلمه معادل هنر بود).

دانشنامه بريتانيکا هنر را به عنوان «استفاده از توانايي و تخيل در خلق آثار زيبا، محيطي و يا تجاربي که مي‌توان با ديگران تقسيم شود» تعريف مي کند.

درادبيات ايران در دوره اسلامي اين معنا دوباره دگرگون شد و به معناي کمال، فضيلت، هوشياري، فضل، تقوي، دانش و کياست و .... به کار رفت که داراي بار معنايي عام بود:

فزون بايدم از ايشان هنر***جهان‌جوي بايد سر تا جور

پس آنگاه سام از پي پور خويش ***هنرهاي شاهان بياورد پيش(۱)

هنرمند يا هنرور شخصي است که به آفرينش آثار هنري مي‌پردازد و يا در هر شاخه اي از فعاليت‌هاي انسائي که به هنر مربوط مي‌شود در حال فعاليت است. استفاده از واژه «هنرمند» در صحبت‌هاي روزمره (و حتي علمي و فرهنگي) معمولا فقط به شخصي اشاره دارد که در هنر‌هاي تجسمي مشغول فعاليت است. لفظ هنرمند معمولا به کساني که براي تفنن به اين امر مشغولند نيز اطلاق مي‌شود. اين اصطلاح براي موسيقي‌دانان، نوازندگان سازها و اجرا‌کنندگان نمايش کمتر به کار مي‌رود و در مورد بازيگر‌ها معمولا از لفظ هنرپيشه استفاده مي‌کنند؛ البته «هنر‌پيشه» در عين حالي که بار معنايي بسيار متفاوتي دارد، با هنرمند متفاوت است.

ـ هنر اسلامي

هنر اسلامي يا هنرهاي مسلمانان به بخشي از هنر اطلاق مي‌شود که در جامعه مسلمانان و نه لزوماً توسط مسلمانان رواج داشته است. هرچند ممکن است اين هنرها در مواردي با تعاليم و شريعت اسلام انطباق نداشته باشد ولي تاثير فرهنگ اسلامي و منطقه‌اي در آن به‌ خوبي نمايان است.                                                        

 هنر اسلامي يکي از دوران‌هاي شکوهمند تاريخ هنر و يکي از ارزشمندترين دستاوردهاي بشري در عرصه هنري به‌شمار مي‌آيد و شامل انواع متنوعي از هنر همچون معماري، خوشنويسي، نقاشي، سراميک و مانند آن‌ها مي‌شود. هنر اسلامي هنري نيست که فقط به ‌آيين اسلام ارتباط داشته باشد. اصطلاح «اسلامي» نه تنها به مذهب، بلکه به فرهنگ غني و متنوع مردماني که در سرزمين‌هايي که آيين اسلام در آن رواج دارد نيز اشاره مي‌کند. هنر اسلامي غالبا عناصري سکولار را که توسط برخي از علماي اسلامي حرام شمرده نشده را نيز دربرمي‌گيرد همچنين به‌ آن دسته از مفاهيم و موارد هنري که در درون جوامع اسلامي تحت تاثير عوامل منطقه‌اي و فرهنگ بومي به وجود آمده است نيز هنر اسلامي گفته مي‌شود.

ظهور هنر اسلامي از دل دين و دولت جديد به صورت تدريجي و گام به گام نبود، بلکه همچون ظهور خود دين اسلام و حکومت اسلامي، روندي پرشتاب و ناگهاني داشت. عمده آنچه بر شکل‌گيري و تزئين بناهاي صدر اسلام تأثير گذاشت ويژه مسلمانان بود و اين تأثيرات در خدمت اهدافي قرار گرفت که پيش از اسلام به ‌آن شکل و صورت وجود نداشت.

هنر اسلامي براي گسترش خود از منابع بسياري الهام گرفت: هنر رومي، هنر اوليه مسيحي، و هنر بيزانس در هنر و معماري اسلامي اوليه مؤثر بودند؛ نفوذ هنر ساساني از ايران پيش از اسلام، اهميت بيشتري داشت؛ بعدها روش‌هاي و عناصر مختلفي از هنر آسياي مرکزي و هنر چين طي تاخت و تازهاي چادرنشينان مغول اثر مهمي در نقاشي اسلامي، سفالگري، و منسوجات برجاي گذاشت.

در ميان آيات قرآن يا تعاليم شخص پيامبر اسلام به موارد کمي درباره هنر برمي‌خوريم. بازنمايي تصويري موجودات زنده در قرآن به ‌صراحت منع نشده با اين وجود بسياري از مسلمانان ترسيم چهره‌ها و موجودات زنده را خطري به سوي بت‌پرستي به ‌شمار مي‌آوردند و گناه مي‌دانستند؛ بنابراين هنر اسلامي اغلب بر خلق زيبايي با نقوش انتزاعي و استفاده از حروف متمرکز بوده است.                                                                     

به دليل محدوديت نسبي ساير هنرها همچون نقاشي، مجسمه‌سازي، موسيقي، و حتي گاهي حرام شمردن آن‌ها مسلمانان به توسعه سبک‌هاي مختلف در زمينه‌هايي انتزاعي سوق داده شدند.

عمده مسلمانان تصويرگري چهره پيامبر اسلام را مردود مي‌شمردند و حتي گاهي تصويرگري جانداران و انسان نيز مورد قبول بخشي از مسلمانان نبود. با اين وجود همواره در سرزمين‌هاي اسلامي تصاويري از انسان و موجودات زنده ديگر نقش مي‌شد و به مواردي از تصويرسازي چهره پيامبر نيز برمي‌خوريم. افزون بر منع تصويرسازي چهره پيامبر، مفهوم و تصوير ذهني خداوند به صورتي که در آيين هندو و مسيحيت رايج است در اسلام مرسوم نبود. اين همه به علاوه دلايل اقليمي، اجتماعي و فرهنگي و رقابت با تمدن‌هاي ديگر موجب شد تا هنرمندان و هنرپروران در سراسر سرزمين‌هاي اسلامي به اشکالي از هنرهاي انتزاعي مانند خوشنويسي، نقوش هندسي يا اسليمي و معماري توجه ويژه داشته باشند.

هنر اسلامي بسيار محدودتر از هنر مسيحي يا بودايي است که مشخصاً فرم‌هايي از هنر (اعم از مجسمه، نقاشي، موسيقي و يا رقص) را به کليسا يا معابد مي‌کشاند. ثروت عکاشه محقق برجسته مصري مي‌نويسد: «نقاشي ديني در دوره‌هاي نخستين اسلامي، از آن استقبال و تشويقي که نزد بوداييان و مسيحيان معمول بود، بهره‌اي نداشت. مساجد از تصاوير ديني خالي بود و از نقاشي براي آموزش‌هاي ديني و پرورش اعتقادات مذهبي، تا پيش از سده ۸ ه‍. ق/۱۴ م استفاده نمي‌شد».

در هنر اسلامي به عناصر تکرار شونده زيادي برمي‌خوريم مانند استفاده از طرح‌هاي هندسي و يا ترسيمي غير واقع‌گرايانه از گل و گياه که به اسليمي معروفند. نقوش اسليمي در هنر اسلامي اغلب به ‌عنون نمادي از طبيعت بيکراني به‌کار مي‌رود که مخلوق خداست. هرچند اين نظريه مورد قبول همگان نيست اما تعمد در عدم بازنمايي و تقليد دقيق طبيعت را معمولاً به ‌عنوان نشاني از فروتني هنرمندان دانسته‌اند که معتقد بودند ايجاد کمال تنها خاص خداوند است.

ـ هنرمند متعهد

هنرمند در عمل بايد تعهد خود را اثبات کند زيرا هنرمندي مي‌تواند ادعا کند که به ارزش‌ها متعهد است که در عمل آن را ثابت کند لذا بايد دقت کرد که تعهد هيچ‌گاه با تنبلي سازگار نخواهد بود و هنرمند متعهد همواره در حال تلاش است. (۲)

صفات يک هنرمند به طور معمول به شرح ذيل است:

 1- کسي که دريکي از زمينه هاي هنرهاي زيبا کار کند. 2- کسي که آثار هنري بيافريند. 3- کسي که داراي اطلاعات و تجارب در رشته هاي مختلف فنون وعلوم است خداوند هنر. 4 - زيرک محيل.

حال يک هنرمند متعهد به هنرمندي اطلاق مي‌شود که نسبت به ارزش‌هاي الهي تعهد دارد، تعريفي که دانشگاه‌ها از تعهد هنري دارند تعريفي چندان جامع نيست در حالي‌که تعهد واقعي، تعهد هنرمند نسبت به پروردگارش است.يک هنرمند متعهد براي آفرينش آثارهنري زيبا بايد در يک چارچوب اصلي ديني دست به خلق آثار زيبا بزند و خطوط قرمزي که دين الهي برايش مشخص کرده رعايت کند. هنرمندي ادعاي تعهد به ارزشها را دارد که در عمل نيز ثابت کند.

يک هنرمند متهد اساس کارش مدد و الهام گرفتن از خداوند است و با الهام از سرچشمه زيبايي هاست که مي تواند آثار زيبايي را خلق نمايد. ارزش يک اثر هنري به ميزان معنويتي است که در آن اثر وجود دارد و بواسطه آن ماندگار خواهدشد.

ـ هنر و رابطه آن با فقه

انسان فطرتاً زيبايي خواه آفريده شده است و حواس او آنچنان با محيط اطرافش هماهنگي يافته که نغمه دلنشين و بوي خوش، منظره دلفريب، لطافت و سرسبزي، براي او لذت آور و فرحبخش مي نمايد، از طرفي وقتي روح کمال جويي با اين حس در مي آميزد از او انساني آفرينش گر و خلاق مي سازد.                      ۷

 پديده هاي جهان را گزينش کرده با احساس خود آن را بازآفريني مي کند و از مدد نيروي خيال از پديده هاي هستي مقوله هنر را به نمايش مي گذارد چنين کوششي که به آفرينش اثري زيبا مي انجامد هنر و آفريننده آن هنرمند ناميده مي شود.

هنر تجلّي احساس انسان است در قالب محسوس، زبان درون است با مخاطباني اهل دل، حقيقت را مي نماياند بدون آنکه به وعظ و استدلال بپردازد. زباني دردمند، زيبابين، پرشور که همه آدميان را با هر مليت و نژادي به يکديگر پيوند مي دهد. تکنولوژي و تمدن به هنر توانائي مي‌بخشد و آن را فراتر از مرزهاي جغرافيايي به اقصي نقاط جهان انتقال مي دهد.

اما هنر، اين وديعه الهي همچنان در ميان دو قطب جان و جسم، ماده و معنا، خداجويي و کفر در نوسان بوده است. و از دستبرد آفتهايي همچون نفس پرستي، قدرتمداري، استعمار و ابتذال در امان نمانده است. لذا هنر با همه عظمت و رسالتي که دارد به هنر متعهد و مسئول و نيز هنري که ابزار دست سود جويان و قدرت طلبان و سرمايه داران است تقسيم شده است. هنري که در مسير تکامل بشري حس خداپرستي و خلقيات انساني است هنر متعهد و ديني است و هنري که جامعه را به فساد و ابتذال و گمراهي مي کشاند هنر مبتذل و منفي است. اينجاست که «تکليف» سر بر مي آورد و «فقيه» در بيان تکليف به تکاپو مي افتد و فقه ميان بايدها و نبايدها مرز مي سازد. گرچه پيچيدگي هنر، بيان دقيق مصاديق احکام تکليفي، حرمتها و حلّيتها را دشوار ساخته است و اگرچه کتب فقه سنتي برخي از مصاديق موجود در زمان خود را مانند خريد و فروش مجسمه و ساخت و يا نگهداري آن و تصويرگري و موسيقي و خريد و فروش آلات موسيقي و... مورد بحث قرار داده اند که مي تواند دستمايه خوبي براي دوران حاضر باشد. اما امروزه جلوه هاي هنر به اندازه اي گسترده شده است که هنوز صدها پرسش در هنر فراروي مجتهد و مقلد است و تغييرات و مقتضيات زماني و مکاني بازنگري جديدي را در موضوع هنر مي طلبد.                                                                                                               

گوناگوني ديدگاه ها در مقوله هاي هنر بويژه موسيقي، مجسمه سازي در فقه بسيار مشهود است چنانچه در موسيقي تا هيجده نظريه بر شمرده‌اند. اين نظريات امروزه جنبه کاربردي پيدا کرده است و تقابل نظريات به تقابل اعمال و رفتار مقلدين انجاميده است. و جامعه امروز اين اندازه اختلاف را بر نمي تابد و بايد هرچه بيشتر ديدگاه ها و راه کارهاي مبتني بر فقه سنتي و اجتهادي، اما نزديک به واقعيت موجود، ارائه گردد تا وحدت نسبي در عملکردها نسبت به رويکردهاي هنري پيش ايد و از تقابل و تضارب عملکردها، مانعي بر راه ترقي حکومت اسلامي فراهم نيايد. مثلاً نمي توان بطور کلي رسانه هاي عمومي، بازيگري و تصويرسازي را تعطيل کرد و يا براي آن قيودي دست نايافتني زد، از طرف ديگر بازگزاردن دست هنرمندان و فراخي بي حد و مرز هنر سرانجام هنر را به ورطه ابتذال يا پوچي خواهند کشاند. پس رايي بايسته و مناسب با مقتضيات زمان و مکان و مطابق شرع از سوي مجتهد آگاه، هنر را متعهد و مسئول نگه مي دارد.

۲) هنر و هنرمند از ديدگاه‌هاي مختلف

ـ بخشي از ديدگاه امام خميني

هنر امروز از مؤثرترين و بهترين ابزار در جهت ارائه حقايق و معارف ديني است و آميزه هنر و تکنولوژي امکانات جديدي را بدست مي دهد که حقايق ديني و وصف ارزش ها به سراسر عالم ابلاغ شود و به دست همگان برسد. نگرشي واقع بينانه و منصفانه نشان مي دهد هر جا انديشمندان اسلامي و فقيهان آگاه خود را از آن جدا کرده اند قطعاً هنر بدست اربابان و سودجويان اقتصادي افتاده و استفاده هاي ناروا و غير اخلاقي از آن شده است.

امام خميني مي فرمايد:

هنر در مدرسه عشق نشان دادن نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعي، اقتصادي، سياسي و نظامي است. هنر در عرفان اسلامي ترسيم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسيم تلخکامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول است. هنر در جايگاه واقعي خود تصوير زالوصفتاني است که از مکيدن خون فرهنگ اسلامي، فرهنگ عدالت و صفا لذت مي برد. تنها به هنري بايد پرداخت که راه ستيز با جهانخواران شرق و غرب در رأس آنان آمريکا و شوروي را بياموزد.

رسانه ها بايد بيشتر کار کنند، از گردانندگان و هنرمندان متعهد بخواهند در راه تعريف صحيح تهذيب جامعه وضعيت تمام هنرجوها را در نظر گرفته راه و روش زندگي شرافتمندانه و آزادمنشانه را با هنرها و نمايشنامه ها به ملت بياموزند و از هنرهاي بدآموز و مبتذل جلوگيري کنند.

همچنين مي فرمايد:

در رژيم سابق همه چيز خصوصاً فرهنگ و هنر محتوايش عوض شده بود يعني کسي که نام سينما را مي‌شنيد خيال مي‌کرد در آنجا بايد مرکز فساد و سوء اخلاق، مرکز مخالفت با همه چيز باشد يا کلمه تئاتر در ذهن انسان چيز مبتذلي بود که از آن بهره فساد برده شود و هکذا همه چيز ديگر... اينها همه به خاطر آن بود که ما فرهنگمان را فراموش کنيم.

آنچه که از مجموعه فرمايشات گهربار امام راحل و سيره عملي ايشان در طي سالهاي قبل و بعد از انقلاب بدست مي ايد اين است که ايشان نگاه متحجرانه به مقولات و پديده هاي هنري ندارند که بطور کلي آنها را رد و تعطيل نمايند بلکه با توجه به دخالت و عنصر زمان و مکان و مقتضيات و مصالح استفاده از اين دو وسيله را براي تبليغ دين بسيار مؤثر مي دانند اما شرط اساسي اين نقش مؤثر را، مطابقت با اصول اعتقادي ديني و اخلاقيات انساني قرار مي دهند.  

هنري که نتيجه آن وابستگي به قدرتهاي استعمارگر غرب و شرق باشد، هنري که فساد، انحطاط و تخدير مغزهاي جوانان جامعه را به بار آورد، هنري که دردمند نباشد و از مستضعفين و اقشار محروم جامعه بي خبر باشد هنر اسلامي نيست و از نظر ايشان کاملاً مردود و ترويج آن حرام است لذا ايشان استفاده از رسانه هاي هنري مانند راديو، تلويزيون، تئاتر و سينما را در زمان طاغوت حرام و کمک به ظلمه دين مي دانستند.               

اين ملاک اساسي در هر هنري است و گرنه اصل هنر مفهومي با ارزش و قابل تحسين است که همواره در اسلام مورد تاييد و بهره برداري تبليغي قرار گرفته است. در سرزميني که شعر و سخنورني حرف اول را مي زد قرآن با عالي‌ترين بيان و با آوايي خوش ارائه گرديد. معماري اسلامي، تذهيب و خوشنويسي قرآن و کتيبه هاي ديني بي‌ترديد شاهدي بر اين ادعاست. حتي تعزيه خواني، مداحي و مرثيه خواني نيز جلوه هاي زيبايي از موسيقي اسلامي و هنر بازيگري است.

ـ ديدگاه مقام معظم رهبري

هنر دينى به ‌هيچ ‌وجه به معناى قشري‌گرى و تظاهر رياکارانه‌ى دينى نيست و اين هنر لزوماً با واژگان دينى به وجود نمى‌آيد. اى بسا هنرى صددرصد دينى باشد، اما در آن از واژگان عرفى و غيردينى استفاده شده باشد. نبايد تصوّر کرد که هنر دينى آن است که حتماً يک داستان دينى را به تصوير بکشد يا از يک مقوله دينى (مثلاً روحانيت و غيره) صحبت کند. هنر دينى آن است که بتواند معارفى را که همه اديان ـ و بيش از همه، دين مبين اسلامـ به نشر آن در بين انسانها همت گماشته‌اند و جانهاى پاکى در راه نشر اين حقايق نثار شده است، نشر دهد، جاودانه کند و در ذهنها ماندگار سازد. اين معارف، معارف بلند دينى است.

اينها حقايقى است که همه پيامبران الهى براى آوردن آنها به ميان زندگى بشر، بارهاى سنگينى را تحمّل کردند.

نمى‌شود ما اين‌جا بنشينيم و تلاشهاى زبده‌ترين انسانهاى عالم را – که مصلحان و پيامبران و مجاهدان راه خدا بودند – تخطئه کنيم و نسبت به آن بى‌تفاوت بگذريم. هنر دينى اين معارف را منتشر مى‌کند؛ هنر دينى عدالت را در جامعه به صورت يک ارزش معرفى مى‌کند؛ ولو شما هيچ اسمى از دين و هيچ آيه‌اى از قرآن و هيچ حديثى در باب عدالت در خلال هنرتان نياوريد. مثلاً هيچ لزومى ندارد که در محاورات سينمايى يا در تئاتر، نام و يا شکلى که نماد دين است، وجود داشته باشد تا حتماً دينى باشد؛ نه. شما مى‌توانيد در باب عدالت، رساترين سخن را در هنرهاى نمايشى بياوريد. در اين صورت به هنر دينى توجّه کرده‌ايد.

آن چيزى که در هنر دينى به ‌شدّت مورد توجّه است، اين است که اين هنر در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هويت انسان و جامعه قرار نگيرد. جامعه ما بعد از پيروزى انقلاب اسلامى احساس هويت کرد؛ يعنى شخصيت خودش را باز يافت. ما به عنوان جزء نودونهم در امواج حرکات جهانى، غرق و گم بوديم. انقلاب ما را زنده کرد و به ما شخصيت داد. انقلاب به ما آموخت که يک ملت مى‌تواند در اساسى‌ترين مسائل جهانى، سخن و موضعى داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجّه به اين‌که قدرتمندان و قلدرهاى عالم چه مى‌خواهند، ابراز کند و پاى آن بايستد. ارزش يک ملت در جامعه بين‌الملل به اين چيزهاست، نه به دنباله‌روى کورکورانه؛ آن هم نه از چيزهاى خوب، بلکه از نقاط منفى. براى يک ملت، بله‌قربانگوى دولتهاى گردن کلفت‌تر و قويتر و ثروتمندتر بودن، ارزش نيست؛ اين را انقلاب به ما داد؛ اين به برکت اسلام به ما رسيد.

امروز هم با قدرتِ تمام، نظام جمهورى اسلامى و ملت ايران در صحنه جهانى به عنوان يک ملت شجاع که در زمينه مسائل گوناگون صاحب ايده‌اند، مطرحند. درعين‌حال ما بياييم با کمک هنر خود، دائماً از کنار اين معنا بساييم، يا آن را به انواع حرفها و لجنها آغشته کنيم. اين درست است؟ هنر نبايد در اين جهت قرار گيرد.(۳)

اهميت اين هنر، مسئوليت شما را هم بالا مى‌برد. من اين را مى‌خواهم عرض بکنم؛ يعنى شماها يک مسئوليت سنگينى داريد. همان‌طور که دوستان گفتند، هيچ‌کس به شماها دستور نداده که برويد کارگردان يا سينماگر بشويد، اين ميل، استعداد و شوق شما بوده که وارد اين ميدان شده‌ايد؛ اما حالا که وارد شده‌ايد، اين مسئوليت را بپذيريد. شما مى‌توانيد خيلى اثر بگذاريد. ببينيد! من وقتى به يک واعظ، يک روحانى و يک نويسنده‌ى کتاب دينى – که او هم يک روايتگر حقايق و معارف محسوب مى‌شود – خطاب مى‌کنم و مى‌گويم آقا شما مواظب حرف زدنت، مواظب لغتى که به کار مى‌برى و مطلبى که متناسب با زمان انتخاب مى‌کنى، باش؛ اگر حرفى را که اينجا نبايد بزنى، زدى، يا بايد بزنى، نزدى، و به خاطر حرف تو يک جوانى به دين بى‌اعتقاد شد يا يک حقيقتى از حقايق دينى را به خاطر گفتار تو کج فهميد؛ تو پيش خداى متعال مسئولى؛ من مى‌خواهم به شما بگويم، اين تذکر به شما که برادر و خواهر عزيز ما هستيد و اين ابزار هنرى بسيار کارآمد در اختيار شماست، طبعاً با يک ضريب خيلى بالايى مضاعف مى‌شود؛ بگويم ده برابر؛ يقيناً بيشتر؛ يعنى شما ببينيد تأثير يک فيلم هنرىِ کارآمد در مقايسه‌ى با يک منبر چقدر فاصله دارد! (۴) هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنرِ خودش و هم در قبال مضمون تعهّد دارد. کسى که قريحه هنرى دارد، نبايد به سطح پايين اکتفا کند.

اين يک تعهّد است. هنرمند تنبل و بى‌تلاش، هنرمندى که براى تعالى کار هنرىِ خودش و ايجاد خلاقيت تلاش نمى‌کند، در حقيقت به مسؤوليتِ هنرى خودش در قبال قالب عمل نکرده است. هنرمند بايد دائم تلاش کند. البته ممکن است انسان يک وقت به جايى برسد که بيش از آن نمى‌تواند تلاش کند – بحثى نيست – اما تا آن‌جايى که مى‌تواند، بايد براى اعتلاى قالب هنرى تلاش کند. اين تعهّد در قبال قالب، بدون يک احساس شور و عشق و مسؤوليت – البته اين شور و عشق هم مسؤوليت است؛ آن هم يک دست قوى است که انسان را وادار به کارى مى‌کند و نمى‌گذارد که احساس تنبلى و تن‌آسايى، او را از کار باز بدارد – به دست نمى‌آيد.

علاوه بر اين، تعهّد در قبال مضمون است. ما چه مى‌خواهيم ارائه بدهيم؟ اگر انسان محترم و عزيز است، دل و ذهن و فکر او هم عزيز و محترم است. نمى‌شود هر چيزى را به مخاطب داد، فقط به صرف اين‌که او نشسته و به حرفهاى ما گوش مى‌دهد.

 بايد ببينيم به او چه مى‌خواهيم بدهيم. البته بحث اين‌که ما وارد کدام دسته‌ بندىِ سياسى بشويم يا نشويم – اين حرفهايى که بعضى از دوستان مى‌زنند – مسائلى است که شما بايد از اينها عبور کرده باشيد. اينها محلِ‌ّ کلام نيست؛ محلِ‌ّ کلام، اخلاق و فضيلت است. من مطلبى را – به گمانم – از قول «رومن رولان» خواندم که گفته بود در يک کار هنرى، يک درصد هنر، نودونه درصد اخلاق؛ يا احتياطاً اين‌گونه بگوييم: ده درصد هنر، نود درصد اخلاق. به نظرم رسيد که اين حرف، حرف دقيقى نيست. اگر از من سؤال کنند، من مى‌گويم صددرصد هنر و صددرصد اخلاق. اينها با هم منافات ندارند. بايد صددرصد کار را با خلاّقيت هنرى ارائه داد و صددرصد آن را از مضمون عالى و تعالى‌بخش و پيشبرنده و فضيلت‌ساز پُر کرد و انباشت.

آن چيزى که دغدغه برخى آدمهاى دلسوز در زمينه مسائل هنرى است، اين است که ما به بهانه آزادى تخيل يا آزادى هنرى، فضيلت‌سوزى و هتک اخلاق نکنيم. اين بسيار مهمّ است. بنابراين هنرِ متعهّد يک واژه درست است.                                                               

هنرمند بايد خود را به حقيقتى متعهّد بداند. آن حقيقت چيست؟ اين‌که هنرمند در چه سطحى از انديشه قرار دارد تا بتواند همه و يا بخشى از آن حقيقت را ببيند و بشناسد، بحث ديگرى است. البته هرچه انديشه و فکر و درک عقلانى بالاتر باشد، مى‌تواند به آن درک ظريف هنرى کيفيت بيشترى بدهد. حافظ شيرازى صرفاً يک هنرمند نيست؛ بلکه معارف بلندى نيز در کلمات او وجود دارد. اين معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمى‌آيد؛ بلکه يک پشتوانه فلسفى و فکرى لازم دارد. بايد متّکا يا نقطه عزيمت و خاستگاهى از انديشه والا، اين درک هنرى و سپس تبيين هنرى را پشتيبانى کند. البته همه در يک سطح نيستند؛ توقّع هم نيست که چنين باشند. اين در مورد همه‌ى رشته‌هاى هنرى صادق است. شما از معمارى بگيريد تا نقاشى و طرّاحى و مجسمه‌سازى و تا کارهاى سينما و تئاتر و شعر و موسيقى و بقيه رشته‌هاى هنرى؛ همين معنا در آنها وجود دارد. يک وقت شما معمارى را مى‌بينيد که انديشه‌اى دارد؛ يک وقت يک معمار از لحاظ انديشه، لُخت و بى‌هويت است و متّکى به فکرى نيست. اينها اگر بخواهند بنايى را ايجاد کنند، دو گونه طرّاحى مى‌کنند. اگر ساخت يک شهر را به دست دو نفر آدمِ اين‌طورى بدهند، يک نيمه آن با نيمه ديگر به‌کلّى متفاوت خواهد بود. به‌هرحال اين تعهّد، لازم است.

هنرِ ملتزم و متعهّد، يک حقيقت است و ما بايد به آن اقرار کنيم. نمى‌توان رها و يله و بى‌هوا و با انگيزه‌هاى روزبه‌روز و احياناً پايين و پست يا ناسالم، دنبال هنر رفت و سرافراز بود؛ چون آن ابتهاجى که در هنرمند وجود دارد – هنرمند بهجت ويژه‌اى دارد که با شاديهاى معمولى فرق دارد و در غيرهنرمند اصلاً ديده نمى‌شود – در صورتى حقيقتاً به وجود خواهد آمد که بداند دنبال چه چيزى مى‌رود و چه کار مى‌خواهد بکند، تا با هنرمندىِ خودش احساس رضايت و بهجت کند که آن کار را انجام مى‌دهد. در اين صورت بايد اخلاق انسانى، فضيلتها و معارف والاى دينى و الهى مورد توجّه باشند.                        

ـ بخشي از ديدگاه آيت اله مصباح يزدي

هنر، در زبان فارسي، کاربردي عام، تقريباً مرادف با «مهارت» دارد؛ مفهومي که در حرفه ها و صنعت به کار مي رود. استاد مصباح، کاربرد اخصي نيز براي هنر سراغ مي دهند که روح معناي «مهارت»، ليکن با بار معنايي بيشتري، در آن حضور دارد.(۵)

هنر در همان معناي عامِ و مرادف با مهارت، دو کاربرد نزديک  به هم دارد؛ کاربردي شبيه مصدر و اسم مصدر، يا مانند کار و ملکه. روح معناي هنر در اين کاربرد، عبارت است از اينکه فاعل بااراده اي، حرکات منظم و هدف داري را در نظر بگيرد و بکوشد با سرعت و کمال بيشتر (يا معطوف به بهترين وجه ممکن)، آنها را انجام دهد؛ به گونه اي که وقت و مصالح کمتري صرف کند و نتيجة بيشتري بگيرد.

بر اين اساس، کسي که در انجام کاري، يا به طور کلي در حرفه اي، ويژگي هاي مزبور را دارد، «ذو فن» (داراي مهارت) يا «هنرمند» خوانده مي شود، و اين فرد ذوفن، بر اثر تمرين و ممارست، به قوه اي ويژه ـ ملکه  ـ دست يافته است که به مدد آن مي تواند اين کارها را به سرعت، با ترتيب درست و به بهترين وجه انجام دهد.  

استاد مصباح دربارة اين معناي هنر بر  آن اند که شاکلة اصلي اين کاربرد بر دو عنصر «شناخت» و «توان» استوار است: دانش چگونگي انجام دادن کار، و توان انجام آن در کوتاه ترين زمان و با کمترين هزينه و به بهترين وجه ممکن. البته عنصر دوم، يعني «توان» را مي بايد با کسب دانش ويژة آنها و نيز تمرين و ممارست به دست آورد؛ يعني استادي آموزش دهد، و فراگير، پس از آموختن دانسته هاي لازم و تمرين، تربيت شود و به هنرمندي در آن زمينه تبديل گردد.                                                                                                      

هنر، در کاربرد خاص آن اما، يعني «هنر زيبا»، قسم يا نوعي از هنر به معناي عام است که فصل مميزي بدان افزوده شده است. استاد مصباح اين فصل مميز را ناظر به «غايت» و «نتيجه» مي دانند. به باور ايشان، در اين کاربرد، غايت هنرهاي زيبا، «ارضاي غريزة زيباپسندي» انسان است و هدف اصلي آن، برآوردن اين نياز فطري آدمي است، که نتيجة آن «احساس خوشايندي»اي است که به مدرِک دست مي دهد؛ در برابر ديگر هنرها،  که غرض آنها، رفع نيازهاي طبيعي، مانند ساخت مسکن يا تهية پوشاک و خوراک يا ديگر وسايل و نيازمندي هاي زندگي است؛ وسايل و نيازهايي که غايت در آنها، التذاذ از زيبايي شان نيست؛ هرچند ممکن است اين هدف نيز، به طور ثانوي و فرعي در آنها منظور شود .

زيبايي

زيبايي، به باور استاد مصباح، از سنخ وجود است: «از آنجا که زيبايي را در بيش از يک مقوله مي يابيم، نتيجه مي گيريم که زيبايي از سنخ وجود است، نه از سنخ ماهيت، و از اين جهت شبيه علم و وحدت مي باشد»؛ هرچند ايشان وجودي بودن زيبايي را مانع از آن نمي دانند که ماهيات به اين وصف متصف بشوند.

استاد مصباح، همچنين براي زيبايي، تعريف ساده  و روشني به دست مي دهند: زيبايي آن است که «چيزي به گونه اي باشد يا کاري به گونه اي تحقق يابد که بر  اثر ارتباط با آن، اعجاب و لذتي براي انسان يا هر موجود ذي شعور ديگري پديد آيد» (۶). همچنين زيبايي در کاربردي خاص تر، دربارة چيزها يا رفتارهايي به کار مي رود که شخص از مواجهه با آنها لذت مي برد و دچار شگفتي مي شود. بر اين اساس، مي توان گفت: «زيبايي وصفي است در موجودات، که درک آن، سبب پيدايش شگفتي و لذت براي درک کننده اش باشد»(۷)

استاد مصباح، بر پاية اين تعريف زيبايي، که البته از مصاديق عرفي آن فراتر مي رود، دسته بندي دوگانه اي دربارة اقسام زيبايي عرضه مي کنند و قواي مدرِک هر يک از اين اقسام را معرفي مي کنند: «زيبايي يا صوري است يا معنوي، و درک زيبايي معنوي در معاني جزئيه به وسيلة وهم است و در معاني بالاتر از آن توسط عقل». بر پاية اين تقسيم بندي، زيبايي هاي صوري، خود بر دو دستة زيبايي هاي محسوس و زيبايي هاي مثالي يا متخيل تقسيم مي شوند، و زيبايي هاي معنوي نيز به حوزة معقولات باز مي گردند: «اگرچه معنايي که در لغت از اين لفظ [(زيبايي)] متبادر است، [ناظر به] زيبايي ديدني است، اما معناي حقيقي آن، محسوسات، و متخيلات غير ديدني و بلکه معاني را نيز شامل مي شود».

همچنين بسته به متعلق زيبايي، زيبا، بر خلاف برداشت عرفي از آن، به اشياي مرکب اختصاص نداشته، بسائط را نيز در بر  مي گيرد.استاد مصباح، در گام بعد، زيبايي اشياي مرکب را نيز وصفي ناظر به هيئت حاصل از اجزا مي شمارند که خود امري بسيط است. بدين ترتيب، زيبايي در اين تعريف، مي تواند مصاديق عقلاني و ماوراي طبيعي را نيز دربر گيرد؛ چنان که استاد مصباح معتقدند مدرِک زيبايي مي تواند خودِ موصوفش باشد، و بر همين مبنا، تواند بود که هيچ گونه کثرتي بين ذات و صفت، و مدرِک و مدرَک وجود نداشته باشد؛ مانند زيبايي يا جمالي که به خداوند نسبت داده مي شود؛ زيبايي اي که خداوند، خود، در مقام ذاتش، آن را درک مي‌کند.(۸) 

فرم و محتوا در هنر

بر پاية ديدگاه استاد مصباح، زيبايي به معقولات نيز سرايت مي يابد و مي توان برخي امور معقول را نيز موضوع زيبايي شمرد، اين زيبايي ها در واقع به مرتبة وجود و کمال وجودي شيء باز مي گردند، و در نتيجه مفهوم جمال با مفهوم کمال تلاقي يا اتحاد مي يابد. در اين صورت «محتوا» نيز، که لاجرم از سنخ فرم و صورت نمي تواند بود، به زيبايي مي پيوندد، و صورت و فرم، که تنها به ساحت محسوسات و حداکثر به متخيلات مربوط مي گردد، تنها وجهه نظر زيبايي نخواهد بود. بنا بر اين تحليل، دست کم، محتواهايي که موجب کمال نفس مي شوند نيز به جمال متصف مي گردند و مستقيماً در حوزة زيباشناسي، و در پي آن در حوزة هنر قرار مي گيرند.(۹)


*پي نوشت ها

۱)فردوسي

۲)خبرگذاري ايکنا(به نقل از فرهاد عظيما)

۳) بيانات در ديدار جمعي از اصحاب فرهنگ و هنر- ۰۱/۰۵/۱۳۸۰

۴) بيانات بيانات در ديدار جمعى از کارگردانان سينما و تلويزيون‌ – ۲۳/۰۳/۱۳۸۵

۵)مصباح ۱۶/۱۱/۱۳۸۹

۶) مصباح16/11/1389

۷) مصباح26/11/1389

۸) مصباح 26/11/1389

۹) (مصباح، 16/11/1389 

*منابع

- ويکي پديا ( دانشنامه اينترنتي )

- سايت کيمياي هنر

- لغت نامه دهخدا

-  فصل‌نامه معرفت فرهنگي اجتماعي شماره9

- پايگاه رسمي مقام معظم رهبريKhamenei.ir

- پايگاه خبري farsnews

- تريبون مستضعفين

-سامانه نشريات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)-

- پايگاه اطلاع رساني حوزه