نقش رسانه ها در گسترش فرهنگ وحدت

نقش رسانه ها در گسترش فرهنگ وحدت

 

نقش رسانه ها در گسترش فرهنگ وحدت

 

       قاضي "توفيق علي وهبه"
رئيس مرکز عربي مطالعات و پژوهش ها
عضو مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي
عضو انجمن مصري مطالعات تاريخي

 

پيشگفتار:

اسلام در اين برهه از زمان در معرض يورش هاي شديد و همه جانبه خصمانه از داخل و خارج به رهبري استعمار و استکبار جهاني و صهيونيسم و مبلغان و مبشران مسيحي به سرکردگي ايالات متحده آمريکا و مزدوران ايشان در داخل از جمله لائيک‌ها و ملحدان و کمونيست ها و منکران سنت و غيره، قرار دارد.

همه اين دار و دسته ها در راستاي دشمني با اسلام و کوشش در فتنه انگيزي و توطئه چيني ميان کشورهاي اسلامي، اراده متحدي پيدا کرده اند و در اين ميان پيشرفت هاي مشترک رسانه اي در بخش شبهات و افترا عليه اسلام و کشورهاي اسلامي و نيز فيلم و سريال ها و برنامه هاي تهيه شده ويژه جوانان اسلامي و زنان مسلمان و هر يک از طبقات و اقشار جامعه اسلامي، به کمکشان شتافته است.

امت اسلامي نيز متوجه شده اند که آنها در گذار از يکي از خطرناکترين مراحل تاريخي قرار دارند و نيازمند وحدت بخشيدن به کوشش و تلاش ها و کار رسانه اي سازمان يافته و فشرده براي مقابله با اين شبيحخون استعماري هستند.

اين کار با مضاعف سازي کوشش هاي وحدت طلبانه و "تقريبي" آغاز مي گردد. مسلمانان در صورت اتحّاد اراده و "تقريب" مذاهب و طوائف و فرقه هاي آنان يکي از نيرومندترين امت ها بشمار مي روند؛ اسلام، آنها را گرد مي آورد و پراکنده نمي‌سازد، وحدت مي بخشد و متفرق نمي کند.

مسلمانان امتي با تاريخ درخشان و گذشته‌اي پربار و افتخار آفرين هستند و همواره و   به تعبير قرآن مجيد به عنوان بهترين امتي که براي مردم بيرون آمده اند، تلقي شده و  مي شوند.

امت اسلامي به عنوان بهترين امتي که براي مردم بيرون آمده براي ياري دين خود و کمک به پيروان و برقراري وحدت و حمايت از کشورهاي اسلامي، چه کارهايي انجام داده است؟ براي اينکه در اين راستا بتواند کاري انجام دهد بايد ابتدا از رسانه‌اي قوي و فعّال و سازمان يافته براي رويارويي با يورش دشمنان برخوردار باشد و آنگاه شالوده ها و اساس و نظام وحدتي را پي ريزي کند که امت اسلامي همواره چشم‌انتظار آنست. بنابراين بايد ديد رسانه مطلوب کدام است؟

يکم: رسانه هاي گروهي

امروزه رسانه هاي گروهي و ارتباطي، مهمترين مسؤوليت انتقال تصوير و فرهنگ  خلق ها و شکل دادن به مواضع اتخاذي درباره آنها و نسبت به آنها را دارند. اهميت و در عين حال حساسيت اين نقش بر هيچ کس پوشيده نيست؛ رسانه ها سياست ها را تبلور مي بخشند و گرايشش را شکل مي دهند و تصميم گيري کشورها و توده هاي مردم و بويژه موضعگيري هاي همدلي يا نفرت در ميان آنانرا سمت و سو مي دهند. و بدين ترتيب مي توان رسانه ها و نقش آنها را اينگونه تعريف کرد:

«گذاردن اخبار درست و اطلاعات سالم و حقايق مسلّم در اختيار مردم تا به آنها کمک کند تا ديدگاه هاي درستي درباره هر يک از وقايع و يا در مورد هر يک از مشکلات داشته باشند بگونه اي که اين نظرگاه ها بيانگر ديدگاه هاي منطقي توده هاي مردم و گرايش و خواست هاي ايشان باشد.»

رسانه هاي اسلامي را نيز هرچند همچنان در معرض شکل دهي به جنبه هاي نظري و عملي هستند، مي توان اينگونه تعريف کرد: «فن رساندن پيام حق به مردم به قصد پذيرش و پاي بندي به آن و فن کشف و تکذيب باطل به قصد اجتناب از آن.»

مراد از رسانه هاي گروهي در اصل تمامي ابزارهايي است که در صنعت رسانه و رساندن اطلاعات و داده ها به مردم بکار گرفته مي شود و از برگ هاي روزنامه و راديو و تلويزيون تا کامپيوتر هاي بزرگ و ماهواره ها را در بر مي گيرد.

تمامي رسانه هاي گروهي درحد خود ابزارهاي بي طرفي هستند که در محدوده مباحات قرار مي گيرند و حکم بر آنها متناسب با پيام هايي است که در خود دارند و وظايفي است که انجام مي دهند؛ آنها بسته به اينکه در اختيار و در خدمت چه هدف و مصلحتي قرار دارند خير يا شرّ تلقي مي گردند.

صنعت رسانه در اين دوران، پيشرفت هاي سريع و پي در پي و به گونه بي سابقه اي بخود ديده است بگونه اي که برخي در مقايسه با دوره انقلاب صنعتي يا پيش از آن دوره جوامع کشاورزي، اين دوره را عصر "اطلاعات" يا عصر "انقلاب اطلاعات" نام    نهاده اند.

کساني که حوادث رسانه اي سالهاي اخير در جهان اسلام را پي گيري کنند متوجه      مي‌شوند که دچار پيشرفت هاي سهمگيني شده همچنانکه تمام جهان نيز بنا بر عملکردهاي ديداري اين رسانه ها و تاثير آنها، دچار پيشرفت هاي بزرگي شده است.

از اين ميان نقش عمده از آن انقلاب اطلاعات و ارتباطات در کشف جريانات و حوادث جهان است.

اين پيشرفت در نهضت اطلاعات و انقلاب انفورماتيک با توجه به اينکه حکومت ها و مقامات مربوط به آن تقديم مي کنند، همچنان ادامه دارد و با توجه به وجود تلفن هاي همراه و شبکه عنکبوتي اينترنت و شبکه هاي ارتباط اجتماعي، نقش افراد نيز در آن اهميت فوق العاده اي يافته است بگونه اي که هر کس مي تواند همه حوادث جاري در جهان را با صدا و تصوير و ويدئو پوشش دهد و آنها را با کانال هاي ماهواره اي و سايت هاي رسانه اي و اشخاص ديگر در سطح جهان، به اشتراک بگذارد.

اين کوشش شخصي يا فردي داراي دو جنبه است:

-  جنبه اي سازنده به صورت انتشار وقايع روزانه به صورت لحظه به لحظه و باصطلاح آن لاين.

-  جنبه اي منفي، در صورت سوء استفاده از اين تکنولوژي در پخش اطلاعات غلط يا دروغ پراکني آنچنانکه دشمنان اسلام و ديگر نااهلان انجام مي دهند.

لذا بايد در برابر اين جنبه منفي که عمدتاً مبتني بر اسائه به دين يا وطن از سوي افراد بي سروپايي است که همه همّ و غم ايشان توهين به اسلام به منظور کسب جايگاهي در ميان کشورهاي دشمن و دستيابي به مصالح يا منافعي شخصي براي خويش و پذيرفته شدن   از سوي آن کشورهاست، ايستادگي کرد. مثال هاي مربوط به اين دسته افراد در سرتاسر کشورهاي اسلامي، فراوان است و شامل گروه هاي سازمان يافته لائيک ها و کمونيست ها و چپ ها با نامگذاري هاي متعدد و متغير به منظور پوشاندن دشمني آنها با اسلام و مسلمانان و مزدوري آنها براي دشمنان کشورهاي خود مي گردد.

علاوه براين خود رسانه هاي غربي کينه جو و کين توز عليه هر آنچه اسلامي است نيز وجود دارند که چشم بر تمامي جنبه هاي مثبت کشورهاي اسلامي مي بندند و موارد کوچک را بزرگ مي کنند و از کاه کوه مي سازند و آنرا عليه مسلمانان بکارمي گيرند تا بتوانند در ذهن و فکر خلق هاي جهان همان تصوير و برداشتي را که درنظر دارند، نسبت به جهان اسلام بکارند و همان مواضعي را که در نظر دارند به ايشان القا نمايند در اين راستا هيچ وقعي به حقيقت نمي گذارند.

و تنها آن چيزي را پخش مي کنند که بيانگر مواضع کشورهاي متبوع خود و باورهاي خودشان باشد. امروز رسانه هاي گروهي غرب تبديل به قدرت و نيروي هراسناکي شده و مقاله هايي که در هر يک از کشور هاي خود متضمن دشمني و خصومت و بهتان و اتهام عليه اسلام تهيه مي شود تنها در فاصله چند دقيقه بر روي شبکه اينترنت و در واقع در دسترس همه مردم قرار مي گيرد تا فساد و کينه و افترا و بهتان عليه مسلمانان را گسترش دهد.

تصوير تمدني مسلمانان در اغلب رسانه هاي گروهي غربي، منعکس کننده تصوير حقيقي آنها نيست و احکام معياري پيرامون آن نيز مستند به موارد منطقي مستندي نيست.

در رسانه هاي غربي تصوير شخصيت عربي و اسلامي همواره جنبه منفي دارد و غالباً ويژگي هاي تعصّب و جهل و خصومت و بسته بودن و ... بر آن مي چربد و همواره تصوير تاريک و تيره و تاري در ذهن انسان غربي تشکيل مي دهد؛ انساني که همه اطلاعات خود از اسلام و مسلمانان را از رسانه هاي گروهي که از مراکز و نيروي فشاري که هرگز بي طرف نيستند، برمي گيرند.

در برابر مي بينيم که رسانه هاي گروهي اسلامي قادر به پيگيري و رويارويي با رسانه هاي غربي نيستند. خلق هاي جهان ـ غالباً ـ جز همانچه از رسانه هاي غربي و صهيونيستي ـ که برنامه ريزي و شکل بندي آنها براساس نشر سموم و نشر به چهره اسلام و تمدن آنست ـ دريافت مي کنند چيزي از اسلام و مسايل اسلاميان نمي شناسند.

مطبوعات و رسانه هاي اسلامي نيازمند انگيزه هاي نيرومندي براي پيگيري آنچه پيرامون ما مي گذرد و آنچه عليه ما به عنوان کشور يا اشخاص و معتقدات بافته       مي شود، هستند.

امت اسلامي در معرض روند يورش و در حقيقت شبيخون رسانه اي غربي و بويژه در مورد آنچه برخي کانال هاي ماهواره اي ويژه وابسته به برخي سرمايه داران يا شرکت هاي رسانه اي در برخي کشورهاي اسلامي پخش مي کنند، قرار دارند. تنها چيزي که براي اين مراکز اهميت دارد جلب جوانان و نوجوانان بنا به دلايل تجاري و کسب منافع شخصي بي توجه به ارزش ها و سنت هاي جوامع اسلامي ماست.

اين کانال هاي ماهواره اي اينک به ابزاري براي فاسد کردن جوانان ـ و نه عاملي براي اصلاح ـ تبديل شده اند؛ وظيفه اين کانال هاي ماهواره اي و تلويزيوني بويژه حالا که اساساً براي امت اسلامي و سپس براي ساير کشورهاي جهان برنامه پخش مي کنند. اين بود که اطلاعات و برنامه هاي مفيدي را گلچين کنند که بيشتر بر تعميق آگاهي و فرهنگ ديني و سنت هاي جوانان و عرف هاي جوامع و آنان انگشت بگذارند.

ديگر رسانه هاي جمعي ديداري و شنيداري و نوشتاري نيز وظيفه دارند مخاطبان خود را با برخورد متمدنانه با اطلاعات و تعميق آگاهي هاي آنان با بيان نقاط مثبت و منفي  هر کدام خو دهند.

 

برنامه ريزي اسلامي:  

کشورهاي اسلامي و سازمان ها و نهادهايي چون: "سازمان کنفرانس اسلامي" و نهادهاي مختلف آن وظيفه دارند برنامه رسانه اي دو سويه اي را براي رويارويي با رسانه هاي غربي فاسد براي جامعه و ضد دين، تدوين کنند و در نظر گيرند:

1-  برنامه اي رسانه اي براي رويارويي با شبيخون رسانه اي و فرهنگي غربي مستند به برگزيدن راه ها و ابزارهاي مناسب و ضامن کاهش اثرات تخريبي رسانه هاي بيگانه و کوشش براي منع پخش برنامه هايي که هيچ ربطي به    ارزش هاي جامعه و فرهنگ آن ندارند.

2-  برنامه اي رسانه اي براي مصونيت بخشي سياسي و اجتماعي و فرهنگي و تربيتي جوانان و تعميق آگاهي آنان نسبت به حقايق يورش فرهنگي و جنبه هاي منفي آن و توسعه رسانه هاي ملي و در نظر گرفتن ميراث اسلامي به عنوان شالوده اي براي تغذيه فرهنگ رسانه اي همچون منبعي سرشار براي رويارويي با چالش ها و پيامدهاي "جهاني شدن" و عامل مساعدي براي تشکيل تجانس و همسويي ذهني و معنوي ميان جوانان است.

نهادهاي رسانه اي و مقامات تصميم گير نيز وظيفه دارند برنامه اي رسانه اي و اجرايي براي رويارويي با شبيخون رسانه اي و فکري غرب و بناي رسالت رسانه‌اي قادر به حمايت از جوانان در برابر پديده هاي منفي رسانه اي در زندگي مسلمان معاصر با بازگشت به سرچشمه هايي چون کتاب خدا و سنت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و انديشه هاي پيشوايان بزرگ که هرگز پاياني ندارد، طراحي و تدوين کنند.

 

نقش رسانه هاي گروهي در بناي فرهنگ و معرفت:

که يکي از مهمترين نقش هايي است که رسانه هاي گروهي مي توانند ايفا نمايند زيرا بناي چارچوب معرفتي افراد در حضور اجتماعي خود اساساً مبتني بر آشنايي هاي مستقيم و غير مستقيم آنها با واقعيت هاي اجتماعي پيرامون خويش است. و با توجه به دشواري تکيه به آشنايي هاي مستقيم افراد براي درک اين واقعيت به دليل محدوديت هاي زماني که انسان در آن قرار دارد و محدوديت فرصت هايي که براي آشنايي با آنچه پيرامونش را در بر گرفته است، تکيه به رسانه اي گروهي ـ اقدام به ارايه اطلاعات مورد نياز از واقعيت هاي پيراموني مي کنند ـ نقش بسزايي دارد.

بدين ترتيب آنها از رسانه هاي گروهي که اقدام به ارايه اطلاعاتي در مورد واقعيت هاي خود مي کنند کمک مي گيرند و اين رسانه ها را جايگزين منابع اطلاعاتي خود مي کنند. و بر اين اساس اين رسانه هاي گروهي همچون ديگر نهادهاي جامعه در شکل دهي به درک افراد از واقعيت هاي پيراموني و نقش هاي خود در اين واقعيت‌ها، ايفاي نقش   مي کنند.

در اواخر دهه شصت قرن بيستم، مفهوم تربيت رسانه اي مطرح شد و توسعه يافت و به تدريج به عنوان آموزشي درخصوص رسانه ها و تکنيک هاي رسانه هاي گروهي نوين، مورد توجه قرار گرفت که هدف از آن پرورش جوانان در راستاي درک فرهنگ   رسانه اي پيرامون خود و مشارکت فعال در آن و به عبارت ديگر تعليم و تربيت رسانه اي بود. نتيجه آن شد که کودکان و جوانان، مصرف کنندگان اصلي خدمات رسانه اي گرديدند. 

 

آزادي انديشه و مطبوعات:

در اين چارچوب بايد آزادي مطبوعات و انديشه در چارچوب تعادلي ميان حقوق روزنامه نگاران و وظايف آنها از يک سو و از سوي ديگر حق شهروندان در صيانت از زندگي خصوصي خود در برابر هر گونه تجاوز و تعدي و اهانتي به عنوان مسئله اي بسيار مهم، تضمين گردد.

مهمترين وظيفه مقالات انتقادي، ارزيابي است؛ ارزيابي شرايط، جوهر مقالات تحليلي است که عمدتاً مبتني بر فرهنگ عميق نويسنده در عرصه هاي تخصصي و نقد عقلي انگيزه هاي فراسوي خبر يا حادثه در جهت تحليل آن واقعه از سوي نويسنده و نيل به هدف مورد نظر است. لذاست که بايد وظايف تخصصّي روزنامه نگاري شامل: «خبر رساني، اطلاع رساني، سرگرمي، رهنموني و تجزيه و تحليل و توضيح و ...» فعال گردد.

پيام هاي رسانه اي توليدات فرهنگي هستند که منعکس کننده اهداف و ارزش و گرايش‌هاي دست اندرکاران مرتبط با برخي نيازهاي مخاطبان و دريافت کنندگان آن پيام هاي رسانه اي است. بايد اعتراف کنيم که پژوهش هاي علمي در عرصه رسانه‌ها و ارتباطات در جهان عرب از کاستي هاي جدّي رنج مي برند؛ علت آن نيز در آنست که اين عرصه در ميان علوم انساني عربي، تازگي دارد و پژوهش هاي علمي در دانشگاه هاي عربي به زمينه هاي ارتباطات نرسيده است زيرا نسبت به اهميت و نتايج آن، آگاهي چنداني وجود ندارد. جهان عرب همچنان در اين زمينه ها وابسته به پژوهش هاي علمي غرب است.

عرصه مورد نظر اينک نيازمند خاستگاه هاي پژوهشي تازه اي با ابزارهاي علمي پيشرفته اي براي مطالعه تأثير مضمون هاي پخش شده از سوي رسانه هاي گروهي بر مخاطبان نوجوان است. در اين ميان بايد ميزان هوش دريافت کنندگان و مخاطبان و سنّ و ميزان آموزش و سطح فرهنگي آنها را درنظر گرفت. موارد ياد شده عواملي هستند که نقش بسزايي در ميزان تأثيري که بجاي مي گذارند، ايفا مي کنند.

علل مطالبه چنين پژوهش هايي، برگرفته از اهميت رسانه هاي گروهي و نيز توجه و اهتمام توده هاي مردم و دولت ها در اثرگذاري رسانه هاي گروهي است. اين پژوهش همچنين نيازمند انجام مطالعاتي در مورد دست اندرکاران ارتباطات يا مسؤولان توليد پيام‌هاي رسانه اي براي نوجوانان با در نظر گرفتن زمينه هاي خانوادگي، سطح اقتصادي و گرايش هاي حرفه اي و ميزان تحصيل و مراتب شغلي و تأثير اينها همه بر مواضع ايشان نسبت به برخي مسايل جامعه است.

خلاصه اين تضاد در آنست که استراتژي فرهنگي همه جانبه اي که طي آن برنامه ريزي درستي صورت گيرد و اهداف مورد تحقق از طريق نشر اين موضوعات و راه هاي پرداختن به آنها و نحوه طرحشان در نظر گرفته شود، وجود ندارد. و همين امر ايجاب مي کند که در اولين فرصت و هر چه زودتر اين استراتژي را تدوين کنيم و به منظور همراهي با پيشرفت هاي فزاينده جهاني در اين عرصه، شروع به پياده‌سازي آن نماييم.

 

دوم: فرهنگ و وحدت

فرهنگ، موضوعي است که به انسان مربوط مي شود و يکي از ويژگي هايي است که انسان با آن متمايز مي گردد و از ساير آفريده ها، متفاوت مي شود.

فرهنگ از دوران پارينه سنگي و دوران برنز، و دوره شکل گيري تمدن هاي مختلف تا به دوران هاي کنوني، همراه انسان بوده است.

از آنجا که فرهنگ با انسان ـ هر انساني و در هر جا و هر زمان ـ همراه بوده پژوهشگر بايد با اين واژه اي که اينک بيشترين بسامد و کارايي را در زندگي مردم پيدا کرده است، آشنايي پيدا کند و به پرسش زير پاسخ گويد:

 

فرهنگ چيست؟

آن فرهنگي که انسان در اين مرحله از مراحل پيشرفت فکري خود بدان رسيده، چيست؟

و انسان چگونه به اين فرهنگ مي نگرد؟

آيا صرفاً يک سري اطلاعات تکنيکي و انبوهي از معرفت و شناخت است يا اطلاعات و مواضعي پويا و تجدّدپذير بشمار مي رود؟

وقتي بدنبال پاسخ به اين پرسش مي گرديم با پاسخ هاي متناقض و متعددي روبرو مي‌شويم بگونه اي که علما مي گويند: مي توان صدها تعريف از اين اصطلاح ـ فرهنگ ـ ارايه داد که تعريف هاي متنوع، متناقض و فراوان و در عين يا پيچيدگي و رنگارنگي زيادي هستند.

بطور کلي در علوم انساني، ما با احکام منطقي که جملگي نيز از درستي کامل برخوردار باشند، روبرو نيستيم و بيشتر آنچه مي توان بدان دست يافت، اجتهادهاي کلي است.

تعريف هايي که براي واژه فرهنگ طي حداقل يکصد سال اخير پيشنهاد شده است آنقدر متنوع و گوناگونند که به دشواري مي توان بر روي يکي از آنها اتفاق نظر پيدا کرد.

يکي از علما مي گويد: «فرهنگ، يکي از رازهاي هر کدام از ملت ها و در هر يک از نسل هاي بشر است و در اصل دور و ريشه دار خود، دانش هاي فراوان و بي‌حدّوحصر و متنوّع است، چنان متنوع و بي حد و حصر که نمي توان تمامي آنرا فراگرفت و مطلوب آنست که در هر جامعه بشري از طريق عقل و قلب، بدان ايمان آوريم و چنان به مورد اجرايش بگذاريم که همچون خون در رگ هاي ما جريان يابد و چنان باشد که به عنوان يک امر خارجي، آنرا حس نکنيم.

اعراب واژه "فرهنگ" را براي دلالت بر موارد فوق، بکار گرفته اند:

تيزهوشي، درک سريع، فراگيري سريع، کنترل کردن، هوشمندي و ذکاوت و درستي و مهذّبي. ريشه "ثقف" به معناي تيزهوشي و ذکاوت و هوشمندي است.

با طرح معاني متعدد واژه فرهنگ (الثقافة) در زبان عربي و بنابر آنچه در فرهنگ هاي زباني آمده، اين واژه در امور معنوي و عقلي بيش از امور محسوس و عيني، بکار رفته است.

ناگفته نماند که فرهنگ با مدلول عمومي و شايع خود واژه جديدي است که ارتباطي به مدلول زباني و لغوي خود ندارد و آنچه در فرهنگ هاي لغت ما در معنا و مفهوم آن بيان شده است نوعي تأويل و مجازگويي است که به هيچ وجه با کاربري هاي واژه فرهنگ، همخواني ندارد.

جالب اينکه واژه "ثقف" درقرآن نيز مورد اشاره قرار گرفته است؛ خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ» (سوره بقرة ـ 191) (و هر كجا بر ايشان دست‏يافتيد آنان را بكشيد و همان گونه كه شما را بيرون راندند آنان را بيرون برانيد [چرا كه] فتنه [=شرك] از قتل بدتر است [با اين همه] در كنار مسجد الحرام با آنان جنگ مكنيد مگر آنكه با شما در آن جا به جنگ درآيند پس اگر با شما جنگيدند آنان را بكشيد كه كيفر كافران چنين است) و نيز مي فرمايد: «فَإِن لَّمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُواْ إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَيَكُفُّوَاْ أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثِقِفْتُمُوهُمْ وَأُوْلَئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا مُّبِينًا» (سوره  النساء ـ 91) (پس اگر از شما كناره‏گيرى نكردند و به شما پيشنهاد صلح نكردند و از شما دست برنداشتند هر كجا آنان را يافتيد به اسارت بگيريد و بكشيدشان آنانند كه ما براى شما عليه ايشان تسلطى آشكار قرار داده‏ايم.)

و خداوند متعال مي گويد: «فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَّنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ» (سوره الانفعال ـ 57)( پس اگر در جنگ بر آنان دست‏يافتى با [عقوبت] آنان كسانى را كه در پى ايشانند تارومار كن باشد كه عبرت گيرند.)

آيه فوق بدين معناست که اگر برآنها حکم رانديد و با آنها ديدار کرديد، برآنان توانا هستيد.

مطالعات نشان مي دهد که فرهنگ در هر دوره اي تنها مجموعه اي از معرفت و اطلاعاتي نيست که فرا گرفته مي شوند؛ در واقع ثمره آن ميراثي است که آثار و پيامدهاي آن در جامعه و خانواده و فرد نمودار مي گردد.

اي بسا روشن باشد که فرهنگ انسان با ميزان کتاب هاي خوانده يا متون و آداب فراگرفته اندازه گيري نمي شود و بيشتر با دانش فرا گرفته و علو نفس و ظرافت احساس و ذوق زيبا شناختي حاصل از هنر است که سنجيده مي گردد.

بنابراين فرهنگ به معناي منش يا خوي آدمي در مورد افراد و به مفهوم شخصيت و روح جامعه درخصوص يک ملت است.

پستي و بلندي و منزلت و جايگاه ملت ها را نيز با عناصر فکري و ارزش هاي اخلاقي آنها و دستاوردهاي علمي ايشان مي سنجند. در اين ميان فرهنگ نقش بسزايي در بناي امت اسلامي و تثبيت عظمت و شکوهمندي آن و تحکيم قدرت و استمرار پرتوافکني هاي آن، ايفا کرده است.

مبالغه نيست اگر بدانيم: «فرهنگ اسلامي فرهنگ بهترين امتها است که براي مردم مطرح شده و با عقيده و ارزش و اهداف و آيين خود متمايز گشته است. اين فرهنگ عامل اساسي در ايجاد امتي گشته که در فاصله چهارده قرن از تاريخ بشريت، جايگاه رهبري فکري و زعامت سياسي و پيشوايي علمي جهان را در اختيار داشته است.»

امت ما در حال حاضر بيش از هر زمان ديگري نيازمند اين فرهنگ است. اين فرهنگي است که شخصيت منحصربفرد امت را پاس داشته و راه ارتباطي آن با گذشته درخشانش را حفظ کرده و اميدوارم به آينده شکوفايش متصل گرداند.

نيازي به استدلال در اين مورد نيست که: «کساني که اسلام آورده و به آن ايمان آوردند دريافته‌اند که تنها اسلام است که اساس و پايه وحدت و علت نهضت و خيزش و عزت و عظمت آنها را تشکيل مي دهد و به همين دليل براي درک و فهم و مطالعه آن، چنين اقبالي از آن بعمل آورده اند.»

از آنجا که درک اسلام تنها از طريق زبان عربي است، آنها رو به اين زبان آوردند و به تدريس و شرح و بسط و تدوين قواعد آن پرداختند همچنانکه به ديگر علوم اسلامي پرداختند تا عقيده اسلامي را براي ديگران توضيح دهند و بياموزند و با دليل و برهان آنرا تبيين کنند. در همين راستا انواع علوم و معارف ميان مسلمانان شکل گرفت و موارد فراواني را شامل گشت و نزد مسلمانان فرهنگ اسلامي چند جانبه اي شکل گرفت و مردم رو به آموختن همه آنهاآوردند و در عين حال به تمامي علوم و صنايع و دانش هايي که در آن زمان وجود داشت توجه کردند و اهتمام ورزيدند.

هر يک از علما با هر فرهنگ و دانشي که در آن تخصص مي يافتند و اعم از اينکه اديب يا رياضي دان يا صنعتگر بودند، پيش از هر چيز مسلح به فرهنگ اسلامي و سپس فرهنگ هاي ديگر مي شدند.

مسلّح شدن به فرهنگ اسلامي، اعم از اينکه براي موارد مرتبط با متون شرعي بود يا به وسايلي که ما را در فهم اين متون و موارد اجرايي آنها کمک مي کرد، ضرورتي حياتي داشت و در اين ميان تفاوتي ميان آشنايي با احکام شرع يا انديشه هاي اسلامي وجود ندارد.

در زندگي هر امتي، مفاهيمي اساسي يافت مي شود که نسبت به آنها توجه فوق العاده‌اي وجود دارد و کوشش مي شود آنها را تحکيم بخشد و در مسايل فکري و اجتماعي و اقتصادي و ديگر جنبه هاي زندگي خود ژرفا بخشد. هر امتي مي کوشد تا مفاهيم مورد نظرش کاملاً روشن باشند و در ميان فرزندان خود رعايت شوند و در ميان ديگر ملل به طور گسترده اي انتشار يابند به همين دليل کتاب ها تأليف مي کند، کنفرانس و گردهمايي ها برگزار مي کند و مطالعات و پژوهش هايي انجام مي دهد و نشرياتي منتشر مي سازد و برنامه هاي درسي و آموزشي و پرورشي تدوين مي کند و از همه رسانه هاي گروهي و توجيهي براي توضيح و شرح و بيان شالوده ها و ويژگي هاي اين مفاهيم و توضيح مزايا و سودمندي آنها، بهره گيري مي کند.

بيشترين چيزي که رهبران انديشه و فرهنگي که به مفاهيم امت خود ايمان دارند بدان توجه مي کنند، انتقال اين مفاهيم از حوزه نظري مجرّد به واقعيت زنده بشري و پيوند زندگي انسان به آنها بگونه اي است که الهام بخش انديشه و احساسات آنها گردد و بر رفتارشان انگ زند و ويژگي زندگي عملي شان گردد.

از اينجاست که مدلول فرهنگ از قصد معرفت مجرد خارج و به معرفت هدفمند وارد مي شود و به تعبير ديگر از معرفت ايستايي که از محدوده فعاليت هاي ذهني فراتر نمي رود خارج و به معرفت پويايي که باعث کنش و گفتگوي کاملاً مؤثري با آرزوها و برنامه هاي فرد و جماعت مي شود، وارد مي گردد.

اسلام در مورد هر يک از امور جهان هستي، انسان و زندگي، مفاهيم درست و کاملي دارد و اگر مفاهيم مربوط به اين مسايل از نظر بسياري از فلاسفه و انديشمندان غير مسلمان دستخوش ابهام و پيچيدگي يا عمق و صداقت است يا برخاسته از فرض ها و تخمين ها يا مبتني بر اسطوره ها و اوهام است، مفاهيم اسلامي ـ از نظر خود مسلمانان ـ مبرّا از همه اين آفات است زيرا برخاسته و برگرفته از ديدگاه بشري محدودي نيست که نتواند تمامي جنبه هاي خود را ـ جنبه هاي ديگران که جاي خود دارد ـ در بر نگيرد و منطق سطحي نگر را خوار مي شمارد و گمان و وهم را ويران مي کند و آنرا آفت عقل و توهيني به کرامت انسان تلقي مي کند.

بنابراين مفاهيم اسلامي برخاسته از عقيده الهي همه جانبه اي است که جز بر حقايق روشن و کاملاً عيان، متّکي نيست  و جز بر تعيين قطعي اتکا ندارد و ويژگي آن روشني و صداقت و ژرف گرايي است و به لحاظ اعتقاد و انديشه، براي همه بشريت تصور درست و دقيق و همه جانبه اي از جهان هستي و انسان و زندگي ارايه مي‌دهد.

آيين اسلام در تکيه کردن بر حقايق يقيني و هدفمند، حقايق مجزاي هستي و زندگي را چنان پيوندي به همديگر مي دهد که آنرا با حقيقتي بزرگتر و فراتر يعني عقيده، پيوند مي دهد و بدين ترتيب اين حقايق ثابت در برابر عقل و احساس را به صورت معرفت هاي جامد و ايستا و اطلاعات مجرّد و بي روح و فاقد زندگي در نمي آورد.

 آيين اسلام در اين معارف و اطلاعات و حقايق آشکار و پنهان، زندگي‌اي را قرار داده که چشم‌ها را مي‌گشايد و روحي که روان را بيدار مي‌سازد و آنرا دچار چنان تأثير شگرفي مي‌کند که محکمترين پيوندها را ميان حقايق هدفمند و خردهاي روشن و دلهاي گشوده در برابر ايمان، برقرار مي‌سازد.

فرهنگ، عنصر مهمي در ميان عناصر زندگي ملتهاست و تصوير هر امتي در آن رخ مي‌نمايد و ويژگي‌ها و چند و چون آن را نشان مي‌دهد و در عين حال بيانگر پيشرفت آن و ميزان مدنيت و تمدن آنست و علت کرامت و ارجمندي و زينت آن نيز بشمار مي‌رود.

فرهنگ، وسيله‌اي براي هدفي دورتر و بزرگتر و بسي ارجمندتر و والاتر است و مگر چيزي فراتر و والاتر از اينکه فرهنگ تبديل به محرک و نيروي دافعه باشد و به واقعيت انساني در چارچوب وجدان و احساس و رفتار، انگ اين مفاهيم پاک و نيکو را بزند و در زندگي بشر به عنوان يک نظام و منظومه اخلاقي و جهادي و حکومتي و رهبري شايسته ـ که مشعل‌هاي حق ونور را براي بشريتي که مفاهيم گمراه کننده منحرف آنرا بر لبه پرتگاه قرار داده، حمل مي‌کند ـ وجود دارد؟ بنابراين شايسته است که اين مفاهيم واقعيت بشري زنده و نمونه‌‌هاي انساني فعالي را انتقال دهد تا همچون آب ريخته شده بر در و ديوار، بي‌استفاده و غيرقابل بهره‌برداري نباشد.

پيامبرخدا (صلي‌الله عليه و آله وسلم) رابطه تنگاتنگ ميان فرهنگ و عمل و ضرورت وجود هر دوي آنها در کنار هم را توضيح داده است و به نقل از ابوموسي اشعري (رضي الله عنه) فرموده است: «هدايت و دانشي که خداوند مرا بدان مبعوث گردانده همچون ابر پربار و فراواني است که زمين‌هاي خشک را سيراب مي‌سازد و انسان از آن بهره‌مند مي‌گردد و مي‌نوشاند و به کشت و کار و زراعت مي‌پردازد ولي براي گروهي ديگر همچون زميني است که توان جذب آب ندارد و به کار کشت و زرع نمي‌آيد و اين مثال کساني است که در دين خدا تفقه کرده و از آن براي مردم سود رسانده‌اند و آنرا فراگرفته و آموزش داده‌اند يا ديگراني که بکارشان نيامده و هدايت الهي را نپذيرفته‌اند.» (حديث را "بخاري" و "مسلم" روايت کرده‌اند.)

اين فرهنگ شامل همه داده‌هايي است که آنرا شايسته آن مي‌سازد تا فرهنگ انسان باشد زيرا به فطرت انسان چشم داشته و غرايز او را مورد توجه قرار داده و به خرد وي احترام گذاشته و در زندگي انسان از اهميت و جايگاهي برخوردار است که پذيرش و دريافت آنرا بر مسلمانان و بلکه انسان‌ها، الزامي مي‌سازد. ما بي‌آنکه از واقعيت فاصله بگيريم مي‌توانيم بگوييم : اينک فرهنگ اسلامي در پرتو گسترش و ظهور اسلام، تبديل به فرهنگ انساني و جهاني شده و شامل انرژي معنوي بالايي است که آنرا به نيرويي مؤثر و سازنده تبديل کرده است؛ علاوه بر اين فرهنگ اسلامي، گستره دنيا و آخرت را در برمي‌گيرد و اين امتداد زماني و مکاني از عمق و ژرفاي خوبي نيز برخوردار است چنانکه فرهنگ اسلامي را متفاوت از ديگر فرهنگهايي قرار داده که بيشتر به ماديات زندگي مي‌پردازند و همزمان نمود اندکي از عبادات و فلسفه را چاشني آن مي‌کنند يا برخي ديگر از فرهنگها که سلوک روحي مجرّد را دنبال مي‌کنند و باصطلاح جنبه عرفاني دارند.

حال آنکه فرهنگ اسلامي، روح و ماده را يکجا در خود گرد آورده و به همين دليل براي زندگي مردم، کاملاً مناسب و شايسته است.

از آنجا که دين اسلام دين ارزش‌‌ها و ضوابط رفتاري است، فرهنگ اسلامي، فرهنگي هويت‌بخش و پرورش دهنده و در پيوند با زندگي افراد و زندگي گروههاست و انسان را آماده و مستعد دهش و بخشش مي‌کند و توان توليد و خلاقيت را در وي پرورش مي‌دهد و چشم‌اندازهاي انديشه و عمل را فراروي وي‌مي‌گشايد و باعث مي‌گردد شخصيت اسلامي، شخصيت متوازن و مستقيمي باشد که کمتر دچار انفعال گردد و انديشه مادي يا انحراف‌هاي فکري برگرفته از رواني عقل و جريان لامعقول، بر آن مسلط نشود.

مي‌دانيم که اسلام، جهش بسيار بزرگي براي مسلمانان بشمار مي‌رود. اين جهش بزرگ براثر حضور قرآن کريم در جنبه‌هاي ديني و انساني انسان مسلمان بوده و باعث گشته که تاريکي‌هاي آنرا روشنايي بخشد و انسانيت را بدنبال حيرت و گمراهي، به هدايت بکشاند و همه آن قيد و بندهايي که همچون مانع در برابر انديشه‌اش قرار داشت، از ميان بردارد و به همين دليل مسلمانان به دانش و پژوهش پرداختند و بدنبال علم در هرجايي که گمان وجودش مي‌رفت، برآمدند.

آنها (مسلمانان) توانستند در پرتو فرهنگ اسلامي که مردم را به شناخت هر آنچه آنانرا به راه راست رهنمون مي‌شود، فراخوانده است، از امتي بيسواد به امت دانش و رهبري فکري جهانيان تبديل شوند و اساتيد دانش و سرور جهانيان و رهبران فکر و انديشه و پيشگامان معرفت و تمدن گردند. آنها پژوهش کردند، مطالعه کردند و افزودند و تجديد فکري کردند و ابتکار و خلاقيت بکار بردند و حاصل آن هم ساخت چنان تمدن اصيلي بود.

حال که امت اسلامي در دوران کنوني چشم به آينده درخشاني دوخته است، داراي آن چنان پشتوانه بزرگي از فرهنگ و تمدن است که به وي توانايي گسترش صلح و دوستي بر روي زمين و مشارکت در تثبيت و پايداري گروههاي انساني بخشيده است.

آنچه شايسته يادآوري است اينکه رابطه امت اسلامي با ديگران براساس قاعده‌اي اصولي يعني درستي هر رابطه و سلامت هر گفتگو بر پايه پاي‌بندي به اصول و ارزش‌ها و آموزه‌هاي دين خداست که در اين آيه قرآني نيز به روشني کامل، بيان شده است: «وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَآ أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ» (سوره المائده ـ 49) (و ميان آنان به موجب آنچه خدا نازل كرده داورى كن و از هواهايشان پيروى مكن و از آنان برحذر باش مبادا تو را در بخشى از آنچه خدا بر تو نازل كرده به فتنه دراندازند پس اگر پشت كردند بدان كه خدا مى‏خواهد آنان را فقط به [سزاى] پاره‏اى از گناهانشان برساند و در حقيقت بسيارى از مردم نافرمانند.)

اين نيز کاملاً روشن است که مسلماناني که اصول و آموزه‌هاي اسلام را براي مردم مطرح مي‌سازند و شامل ارزش‌ها و آدابي است، خود نبايد از اين ارزش‌ها و آداب، سرپيچي کنند و درست نيست که به عقايد ديگران اهانت روا دارند و به دشنام آنها بپردازند. اين مطلب در اين آيه آشکارا و به صراحت ذکر شده است: «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» (سوره انعام ـ 108) (و آنهايى را كه جز خدا مى‏خوانند دشنام مدهيد كه آنان از روى دشمنى [و] به نادانى خدا را دشنام خواهند داد اين گونه براى هر امتى كردارشان را آراستيم آنگاه بازگشت آنان به سوى پروردگارشان خواهد بود و ايشان را از آنچه انجام مى‏دادند آگاه خواهد ساخت.)

جوامع اسلامي نيز براساس آموزه‌ها و ارزش‌هاي اسلامي مأموريت دارند که پاي‌بند عدالت و انصاف نسبت به مردم و به رغم وجود اختلاف عقيده و سابقه برخي دشمني‌ها و درگيري‌ها با آنان باشند، خداوند متعال در اين مورد مي‌گويد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» (سوره مائده ـ 8) (اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد براى خدا به داد برخيزيد [و] به عدالت‏شهادت دهيد و البته نبايد دشمنى گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديكتر است و از خدا پروا داريد كه خدا به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است.)

آيين قرآن کريم و سنت شريف نبوي به مسلمانان مي‌آموزد و تأکيد مي‌کند که : بشريت به فرمان الهي فراخوانده شده تا با يکديگر آشنا شوند و طبق ارزش‌ها و معيارهاي الهي همزيستي داشته باشند و به رغم اختلاف‌هاي نژادي و ديني و قومي، در کنار يکديگر معاشرت داشته باشند و همواره بدنبال حق باشند و از باطل احتراز جويند و بر همين اساس با همديگر رقابت کنند. اين نکته نيز در آيه قرآني زير انعکاس يافته است: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» (سوره حجرات ـ13) (اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست بى‏ترديد خداوند داناى آگاه است.)

جوامع اسلامي بايد ضمن گشودگي در برابر مردمان ديگر، آموزه‌هاي خداوند و رهنمودهاي پيامبراکرم (ص) را در جهت کوشش براي تحقق منافع مردم به ايشان منتقل کنند. اين تلاش صادقانه راه نيل به محبت الهي و جلب رضايت اوست چنانکه در حديث آمده است: «همه خلق، عيال خدا هستند و دوست‌داشتني‌ترين مردم کساني هستند که به عيال خداوند بيشتر سود رسانند.»

اسلام نيز تأکيد مي‌کند که اساس و پايه دين خداوند متعال مبتني بر برقراري عدالت ميان مردم و اشاعه ارزش‌هاي نيکو ميان ايشان و تلاش براي مبارزه با فحشا و منکر و مبارزه با بغي و پلشتي در زندگي ايشان است.

فقهاي اسلام به ارزش عدالت چنان ارج و بهايي داده‌اند که آنرا معيار و ملاک ياري و تأييد الهي تلقي کرده‌اند. فهم و برداشت ما از کلام الهي نيز چيزي جز اين نيست: «إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاء ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» (سوره النحل ـ 90) (در حقيقت‏خدا به دادگرى و نيكوكارى و بخشش به خويشاوندان فرمان مى‏دهد و از كار زشت و ناپسند و ستم باز مى‏دارد به شما اندرز مى‏دهد باشد كه پند گيريد.)

مسلمانان معتقد به مشروعيت همکاري ميان مردم براساس رقابت در جلب منافع براي يکديگر و فاصله گرفتن از مفاسد هستند که در آيه زير انعکاس يافته است: «فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاء وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ » (سوره بقره ـ 251) (پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و داوود جالوت را كشت و خداوند به او پادشاهى و حكمت ارزانى داشت و از آنچه مى‏خواست به او آموخت و اگر خداوند برخى از مردم را به وسيله برخى ديگر دفع نمى‏كرد قطعا زمين تباه مى‏گرديد ولى خداوند نسبت به جهانيان تفضل دارد.)

از سوي ديگر همکاري مردم با يکديگر شايسته حمايت از آزادي‌هاي آنان در عقايد و سبک زندگي و پاسداري از معابد و پرستشگاههاي آنها ـ به رغم گوناگوني اديان آنها ـ است. خداوند متعال در اين باره مي‌فرمايد: «الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ» (سوره حج ـ 40) (همان كسانى كه بناحق از خانه‏هايشان بيرون رانده شدند [آنها گناهى نداشتند] جز اينكه مى‏گفتند پروردگار ما خداست و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض ديگر دفع نمى‏كرد صومعه‏ها و كليساها و كنيسه‏ها و مساجدى كه نام خدا در آنها بسيار برده مى‏شود سخت ويران مى‏شد و قطعا خدا به كسى كه [دين] او را يارى مى‏كند يارى مى‏دهد چرا كه خدا سخت نيرومند شكست‏ناپذير است.)

از افتخارات فقه سياسي در اسلام اينست که شريعت‌هاي آسماني براي تحقق منافع و مصالح بندگان خدا آمده‌اند زيرا اساس و مبناي آنها تحقق مصالح و دوري گرفتن از مفاسد است.

امت اسلامي در پذيرش ديگران و برخورد با آنان اعتقاد و ايمان دارد که در آيين خلافت الهي بر روي زمين براي آباداني، شريک ديگران است و اين آيين تنها منحصر به او نيست و غيبت مسلمانان يا ناديده گرفتن آنها در مشارکت در آيين خلافت الهي يا مجرّدسازي اين آيين از ارز‌ش‌هاي رباني، مطمئناً منجر به فساد زمين و ويراني و تباهي مردم روي زمين مي‌گردد؛ آيه قرآني نيز گوياي همين معناست: «ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ * أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلِلْكَافِرِينَ أَمْثَالُهَا» (سوره محمد : آيات 9و10) (اين بدان سبب است كه آنان آنچه را خدا نازل كرده است‏خوش نداشتند و [خدا نيز] كارهايشان را باطل كرد * مگر در زمين نگشته‏اند تا ببينند فرجام كسانى كه پيش از آنها بودند به كجا انجاميده ست‏خدا زير و زبرشان كرد و كافران را نظاير [همين كيفرها در پيش] است.)

اصول و آموزه‌هاي اسلامي به مسلمانان آموزش مي‌دهد و به آنها تأکيد مي‌کند که در برخورد با ديگران، چيزي را از ايشان دريغ نکنند و کوشش‌ها و تلاش‌هاي آنان در هر کار سازنده‌اي را که آباداني و خلاقيت تمدني در پي دارد، تحقير نکنند. آموزه‌هاي اسلام ما را به احترام و ارج‌گذاري به هر آنچه خير و نيز عرصه ارزش‌ها و رفتارهاست و نيز در گستره‌هاي ماديات و ابزارها و مهارتها قرار دارد ملزم مي‌سازند؛ الزامي که با ارزش‌ها و رهنمودهاي آيين خلافت رباني در آباداني زمين کاملاً همخواني دارد زيرا قرآن کريم، تحقير کوشش‌هاي مردم و ناديده گرفتن نقش ايشان را در شمار مفسده‌هايي مي‌داند که اسلام آنرا محکوم مي‌کند و به همين دليل از آن نهي کرده است آنچنانکه در اين آيه کاملاً روشن شده است: «وَيَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ» (سوره هود ـ 85) (و اى قوم من پيمانه و ترازو را به داد تمام دهيد و حقوق مردم را كم مدهيد و در زمين به فساد سر برمداريد.)

اسلام همانگونه که اصول و خاستگاههايي را درنظر گرفته و ارزش‌ها و بنيادهاي کلي براي کنترل ادبيات و عناصر همزيستي بشري و هم آشنايي‌هاي انساني ارايه داده است، اصول و خاستگاهها و قواعد و پايه‌هايي براي کنترل حرکت منافع مردم درنظرگرفته و ارزش‌ها و ادبياتي براي تحکيم و رواني تبادل منافع ميان جوامع مختلف در چارچوب همزيستي و آشنايي ميان آنها، تقديم کرده است.

علاوه بر اين مسلمانان براساس اين آيين عادلانه رباني و ميراث ارزشي و تشريعي آن و در پرتو توانايي‌هاي مادّي و سياسي ايشان خود را در کمال شايستگي آماده انجام مأموريت‌هاي خويش و مشارکت سازنده خود در گيرودار همکاري‌هاي انساني ـ بشري در جهت برقراري نظامي عادلانه که پايان بخش نگراني‌ها و هراس مردمان و ريشه کردن اسباب فساد بر روي زمين و پايان دادن به نابساماني روابط در بسياري از موارد و زايل کننده عوامل اضطراب و تنش و درگيري‌هاي سياسي و اقتصادي ميان ملت‌ها و کنترل کننده همکاري‌هاي انساني و برقرار کننده معيار‌هاي قسط براي همزيستي و همکاري‌هاي بشري است، تلقي مي‌کنند.

وظيفه مسلمانان نيز آنست که براي اين مأموريت بزرگ و والا، گفتگوي سازنده‌اي را با هريک از اطراف مؤثر مردمي و رسمي برقرار سازند و بشريت را به سوي خير و رستگاري رهنمون شوند.

برهيچکس پوشيده نيست که امت اسلامي، از پشتوانه بسيار بزرگي از ارزش‌هاي هدفمندي که مي‌تواند از آنها به سود بشريت بهره‌برداري کند، برخوردار است که در اينجا ما ضمن اشاره به نمودهاي اسلامي، بر نکات زير انگشت مي‌گذاريم:

يکم: گشودگي فرهنگي به معناي تحميل تجربيات و نمونه‌هاي وارداتي از کشورها و تمدنهاي معين نيست؛ انتقال تجربيات و نشر مفاهيم برخاسته از روند حرکت تاريخي و اجتماعي معين و صادر کردن برنامه‌ها، تنها در پرتو روندي دوسويه و ديدگاههاي متقابل با احترام به ويژگي‌هاي يکديگر و خصوصيات تمدني و فرهنگي ملل مختلف، امکان‌پذير است و امکان موفقيت دارد. زيرا ارزش‌هاي دموکراسي و حقوق بشري که امروزه تمدن غربي بر آن انگشت مي‌گذارد، در سياست‌ها و برنامه‌هاي ما انعکاس گسترده و باايمان عميق روبرو شده است ولي ما چندان برخوردي با آن نداريم و جز در سياق خصوصيات و تجربيات امت اسلامي، در پي آن برنمي‌آييم و در اين راستا از خاستگاه ارزش‌هاي تمدن اسلامي و شيوه‌هاي آن در پرورش و تربيت برخاسته از آن و از اصول حقوق بشري که شريعت اسلامي به ارث برده و مدت پانزده قرن از تمامي دنيا در آن پيشي گرفته است، عمل مي‌کنيم.

در اين چارچوب بر اهميت هم‌پيوندي انساني تأکيد مي‌کنيم و روند پاره پاره کردن مفاهيم و بسته‌بندي ارزش‌ها و ديکته کردن تجربيات را ردّ مي‌کنيم.

دوم: مفهوم و برداشت مسلمانان از گشودگي جداي از بعد اخلاقي ارزش‌هاي فرهنگي و ديني نيست. فرهنگ اخلاقي مسلمانان به لحاظ تاريخي برگرفته از منظومه ارزشي است که همچنان بخشي از پشتوانه تمدني امت بشمار مي‌رود. منظومه‌اي که بافت اجتماعي امت را با سلولهاي گوناگون آن متمايز مي‌سازد. برجسته‌سازي بعد اخلاقي اين گشودگي، برخاسته از احساسات و نگراني‌هاي مسلمانان نسبت به آنچه وجود تمدني آنها را تهديد مي‌کند، آنهم به علت انحرافاتي است که رقابت وحشيانه‌اي که اينک تبديل به تهديدي براي جامعه شده و شرايط زمانه آنها را برجسته ساخته است.

سوم: اينکه ضروري است که تلاش‌ها براي حمايت از حرکت معرفي فرهنگ مسلمانان، مضاعف گردد.

تحقق گشودگي نسبت به جوامع ديگر مستلزم تداوم کوشش‌ها و تلاش‌هاست زيرا اين تلاش‌ها در معرض تهديد برخي خطرات و لغزشگاههاست. گشودگي، در امان از تنش و بحران و رکود و راههاي پرسنگلاخ نيست.

گشودگي، روند دوجانبه‌اي است که نمي‌توان آنرا تحميل يا کنسرويزه کرد ولي مهم آگاهي و پذيرش اين نکته است که دشواري‌ها و شکست‌هاي امت، امري مرحله‌اي و عادي است و قاعدتا‍‍ً بايد مسلمانان را به تلاش بيشتر بخاطر اصول پيش‌گفته و با حمايت نهادهاي جامعه مدني، وادار کند.

گشودگي حقيقي نسبت به تمدنها از برجسته‌ترين چالش‌هايي است که جهان امروز با آن روبرو و شرايط اساسي همزيستي مسالمت‌آميز ميان ملتهاست.

ما برآنيم که تمدن اسلامي در پرتو تحولات بين‌المللي و چالش‌هاي نوپديد و به ياري پشتوانه تاريخي و فرهنگي و تجربيات پربار خود، قادر به ايفاي نقش سازنده‌اي در تعميق نهضت و وحدت امت اسلامي و تعميق اصول گشودگي ميان ملتها و خلقها و تحقق مفاهيم تفاهم و صلح جهاني در راستاي پيشگامي تمدن اسلامي در جامعه نوين جهاني است.

 

سوم: نقش رسانه‌ها در تثبيت فرهنگ وحدت و مبارزه با شبيخون فرهنگي و رسانه‌اي

مسئله شبيخون فرهنگي و رسانه‌اي يکي از مهمترين مسايلي است که امت اسلامي و بويژه جهان عرب با آن روبروست. اينک کشورهاي بزرگ غربي متوجه خطري شده‌اند که قدرت و تداوم سلطه آنان بر جهان را تهديد مي‌کند. و اين چيزي است که هرگز نمي‌پسندند و عيشش را منغصّ مي‌سازند لذا اقدام به بسيج کليه امکانات خود براي ايستادگي در برابر اين تهديد کردند و در اين ميان راههاي ساده‌تر و سريعتر را در پيش گرفت و با رسانه‌هايي که خود ساخته بودند به مقابله با مسلمانان پرداختند و کوشيدند تا آنها را غرب‌زده کند و آنانرا اسير ديده‌ها و مشاهداتشان [از تمدن غرب] سازند.

ترديدي نيست که همه انواع و تکنيک‌هاي رسانه‌هاي گروهي، پيشرفت‌هاي چشمگيري در همه زمينه‌ها پيدا کرده است. رسانه‌هاي گروهي يکي از نيرومندترين ابزارهاي اقناع در پيروي از شيوه‌هاي آرام و متين گفتگو بدون توسل به خشونت است ولي در عين حال تأثيري بيش از هر سلاح ديگري بر دلها و جانها مي‌گذارد زيرا داراي ظاهري فاخر و منظري جذاب و شکل و شمايلي گيراست و علاوه بر همه اينها داراي مجموعه‌اي از جذابيت‌ها و کشش‌هاي غريزي و اطلاعات فراوان و بي‌انتهايي از تصوير و نور‌پردازي و موارد مشابه است بنابراين حتماً داراي تأثير فعّال و اثرگذاري در عمق وجود مخاطب به گونه‌اي سريع و مستقيم است و غرب در اين ميان، يد طولايي دارد و در اين رشته پيشرفت‌هاي بسيار زيادي کرده است.

ولي آيا بايد تمامي آنچه را رسانه‌هاي غربي در مورد اسلام و مسلمانان مي‌گويند و اينکه حاصل برخورد تمدنهايي است که انديشمندان و سياستمداران بدان فرامي‌خوانند و حاصل يورش‌هاي رسانه‌اي پياپي است که تقريباً هيچ کشور مسلماني از آن در امان نيست و تنها يکي از وجوه اهانت و تحريف و تشويهي است که کشورهاي غربي به عنوان سلاح برّايي در درگيري‌هاي خود بکار گرفته‌اند، بايد باور کنيم؟ قدرت رسانه‌هاي گروهي قدرت سترگي است که همه پنج قاره را پوشش مي‌دهد تا همان تصوير و ذهنيتي را که در پي آنست در اذهان خلقها بکارد و در تحليل و بررسي و ارايه اخبار جهان تنها چيزي که برايش مهم است منافع خود و رساندن موفقيت‌آميز پيام‌هاي موردنظر است. ارتباطات در اين ميان نقش بسزايي در موفقيت اين رسانه‌ها ايفا کرده‌اند و از آن قدرتي فراتر از قدرت سلاح ساخته‌اند. در گذشته نيز يک روزنامه از گستره کشوري که در آن چاپ و توزيع مي‌شد فراتر نمي‌رفت ولي وسايل ارتباطي نوين از جمله ماهواره‌ها و اينترنت، مرزهاي کشورها را درنورديده و اطلاعات را به مخاطب خود در هرکجاي زمين قرار داشته باشد، مي‌رسانند؛ خلقهاي جهان غالباً جز با آنچه از سوي رسانه‌هاي غربي همراه با بسياري تحريف و گمراه‌سازي و توهين مي‌شنوند و دريافت مي‌کنند، چيزي راجع به اسلام و مسايل آن نمي‌دانند؛ مطالعات و آمارهاي علمي جديد نشان مي‌دهند که برنامه‌هاي کانال‌هاي ماهواره‌اي عربي تنها منحصر به برنامه‌هاي سرگرمي و فيلمهاي جنايي و خشونت و ترس و وحشت و يا جنسي است و به عبارت ديگر فرهنگ تصوير، وجه غالب آنست و علاوه بر اينها داراي بسياري از پديده‌هاي منفي است که شامل غرب‌زدگي،احساس نگراني، برانگيختن غريزه‌هاي فردي، خصومت‌گرايي و انگيزه‌هاي انحرافي است که همه و همه در ذهن و انديشه جوانان و رفتار و کردار آنها جاي مي‌گيرد و از تصاوير صرفاً ذهني تبديل به فعاليت‌هاي عملي از راه تقليد و خوگيري اجتماعي، مي‌گردد.

کودکان و نوجوانان و جوانان نيز تحت تأثير پيامدهاي همين فرهنگ رسانه‌اي قرارمي‌گيرند و احتمال دارد که برنامه‌هاي ماهواره‌اي عربي، به تنش‌هاي اجتماعي و عدم ثبات در روابط عمومي اجتماعي و رشد خردگرايي و روحيه مصرف‌گرايي و فرار از برخورد واقعگرايانه با زندگي و تسليم در برابر آن و شيفتگي نسبت به نمونه‌هاي بيگانه به زيان هويت فرهنگي خود و کم رنگ شدن وابستگي به هويت خويش و افزايش نوميدي و ناکامي، بينجامد.

مسئله به همين جا ختم نمي‌شود چه اينک متوجه شده‌ايم که چه بسا داراي گرايش‌هاي سياسي و فکري زهرآگيني است که واقعيت اسلامي و فرهنگ جامعه مسلمان و ارزش‌هاي آنرا نشانه مي‌گيرد. همچنين مسئله شبيخون فرهنگي به جامعه اسلامي نيز در شمار مهمترين مسايلي است که بيشترين توجه پژوهشگران را بخود اختصاص داده است زيرا تأثير کاملاً آشکاري در کشورهاي عربي و اسلامي داشته و نهادها و سازمانها و مراکز متعدد صهيونيستي و استکبار جهاني به سرکردگي ايالات متحده آمريکا و بيشتر مسيحي و استعمار جديد و ايدئولوژي‌هاي دشمن اسلام از جمله : دموکراسي و ليبراليسم و کمونيسم و ناسيوناليسم و ديگر فلسفه‌هاي ويرانگر به نشر و تبليغ و ترويج آن پرداخته‌اند. بر اثر خيزش اسلامي معاصر خصومت با اسلام از سوي دشمنان بالا گرفته و از آنجا تلاش‌ها و کوشش‌هاي آنان براي گسترش برداشت‌هاي نادرستي از اسلام در اذهان غربي‌ها ـ هم به منظور ترساندن کساني که بدنبال گرايش به اسلامند و هم در راستاي افزايش عمليات شبيخون فرهنگي عليه مسلمانان و دور ساختن آنها از دينشان، دو چندان گشته است.

يکي از مهمترين اشکال و شيوه‌هاي اين شبيخون فرهنگي، شگردي است که غرب در جنگ خود عليه مسلمانان بکار مي‌گيرد و در آن به تفاوتهاي فاحش ميان وضع واقعي مسلمانان از يک سو و شهروندان غربي در همه جنبه‌ها از سوي ديگر مي‌پردازد؛ آنها غربيان را در حالتي از رفاه و آسايش و وضعيت بسيار خوبي تصوير مي‌کنند که مسلمانان به دشواري قادر به رسيدن به آنند. غرب را داراي آزادي‌ها و آسايش و آزادي کار و سخن و اظهار عقيده تصوير مي‌کنند و در کنار آن مسلمانان را سرکوب شده و زير فشاري به تصوير مي‌کشند که قادر نيستند آزادانه سخن گويند!! آنها سعي مي‌کنند اين عقب‌ماندگي را برگرفته از پاي‌بندي مسلمانان به اسلام بدانند و در اذهان چنين القا مي‌کنند که اسلام، علت اصلي عقب ماندگي مسلمانان است. پس از آنکه  دشمنان اسلام اين مفاهيم را در اذهان مسلمانان رسوخ دادند و آنها را به عنوان واقعيتي نشان دادند که راهي براي تغيير آنها نيست به پخش شعارهاي مغرضانه مي‌پردازند. اجازه‌دهيد اعتراف کنيم که اين مفاهيم غلط در ميان بسياري از افراد نسل معاصر شکل گرفته و توانسته نقش دين را در زندگي آنها کاملاً محدود سازد و شعار معروف جدايي دين از زندگي را مطرح سازد و نقش دين را از زندگي لغو کند؛ بدين ترتيب اين برداشت هيچ ربطي به واقعيتي که بدنبال قدرت و پيشرفت و حرکت رو به جلو است ندارد و به عنوان عامل ضعف و جمود و عقب ماندگي به آن نگاه مي‌شود درست همانگونه که شعارهاي دروغيني چون: «دين افيون توده‌هاست.» و «دين ضد علم است.» را مطرح مي‌ساختند!!

مي‌توان کوشش‌هاي زير را نيز در شمار شيوه‌هاي شبيخون فرهنگي قلمداد کرد:

1ـ بکارگرفتن سينما و تلويزيون؛ صدها فيلم سينمايي غربي مي‌کوشند تصوير اعراب و مسلمانان را خدشه‌دار سازند؛ اين فيلم‌هاي سينمايي همه روزه از کانالهاي ماهواره‌اي و طي دهها سريال تلويزيوني پخش مي‌شوند و ايده عقب ماندگي را در آنان تثبيت مي‌کنند.

2ـ بهره‌گيري از بسياري از نويسندگان و مؤلفان براي نوشتن مطالبي در تشويه چهره اسلام و با شيوه‌اي بسيار هوشمندانه بگونه‌اي که به ظرافت وارد انديشه و ذهن ما گردد.

3ـ تشويق اختلاف‌هاي مذهبي ميان مسلمانان و تعميق اين اختلاف‌ها و سپس مطرح ساختن آنها از طريق رسانه‌هاي گروهي باصطلاح اسلامي.

در کتاب: "المنظورالاسلامي للثقافة و التربية" (ديدگاه اسلامي فرهنگ و تربيت) نوشته "دکتر محمد عبدالعليم مرسي"، نويسنده به مفهوم شبيخون فرهنگي و تأثير آن بر جوامع عربي مي‌پردازد و آنرا به عنوان يکي از اشکال استعمار نو قلمداد مي‌کند و صليبي‌گري جديدش مي‌نامد؛ صليبي‌گري که در پي مسيحي کردن جهانيان و کوشش براي تحميل غربزدگي بر برخي کشورها با استفاده از نخبه‌هاي حاکم و روشنفکران شيفته تمدن غرب است.

نويسنده اشاره مي‌کند که نهادهاي رسانه‌اي در برخي کشورهاي عربي و اسلامي هرآنچه سطحي و بي‌مايه است از موادّ رسانه‌اي غربي مي‌گيرند و آنرا به رغم تضادي که با اصول دين اسلام دارد، تقديم مخاطبان عرب مي‌کنند.

شبيخون فرهنگي کار را به بي‌توجهي کامل به زبان عربي در دانشکده‌هاي علمي و مشخصاً در دانشکده‌هاي پزشکي و داروسازي و مهندسي رسانده است؛ در اين دانشکده‌ها با اين ادّعا که فهم زبان انگليسي در اين رشته‌ها ساده‌تر است، تدريس به زبان انگليسي صورت مي‌گيرد ولي اين حقيقت ندارد و منظور غرب زده کردن فرزندان امت و دور ساختن آنان از زبان قرآن و از آنجا دور ساختنشان از دين خويش است.

شبيخون فرهنگي داراي جنبه‌هاي متعددي از جمله کاستن از حجم علوم شرعي و کتاب‌هاي درسي هويت اسلامي در مدارس و دانشگاهها و گسترش مدارس خارجي مسيحي در کشورهاي اسلامي است. در اينجاست که اهميت فرهنگ به عنوان عاملي براي همبستگي اجتماعي درون جوامع و تحقق اطمينان و آرامش براي فرد و جامعه و اشباع نياز وي به امنيت و پاسداري از ميراث گذشته جامعه، مطرح مي گردد.

از ديگر نمونه هاي شبيحخون فرهنگي همکاري هاي مشترک فزاينده ميان آمريکا در عرصه هاي پژوهش‌هاي علمي و مباحث مشترک از ابتداي قرن بيستم ميلادي در منطقه است. در اين راستا مدارس غربي و دانشگاه هاي خارجي متعددي در شماري از کشورهاي اسلامي تأسيس يافته اند که جملگي به فرهنگ غرب و زبان آن کشور توجه دارند و مواد درسي ديني و زبان عربي را به فراموشي سپرده اند. ايالات متحده آمريکا در آن زمان چندين پروژه در قالب مبادلات آموزشي طي ده سال نخست (1952 تا 1962 م) ارايه داد و تعداد 30 ميليون جلد کتاب در جهت سلطه فرهنگي آمريکا بر فرهنگ اسلامي و زبان عربي، تقديم کرد و خواننده عرب را وادار به مقايسه فرهنگ آمريکايي  ـ که اين کتاب ها مروج آن بودند ـ با فرهنگ اسلامي که آنرا عقب مانده و دور از واقعيت توصيف مي کرد، نمود.

طي هشتاد و پنج سال، دانشگاه آمريکايي در مصر علناً از نظام هاي اجتماعي غربي حمايت کرد همچنانکه بخش اعظم دست اندرکاران تدريس تاريخ اسلام در اين دانشگاه نيز اساتيدي مسيحي و بيگانه اي هستند که اقدام به تدريس تاريخ خاورميانه و جنبش هاي معاصر اسلامي مي کنند و حتي در مورد زنان مدرّس مسلمان نيز آندسته که دشمني  ويژه اي با اسلام دارند، گزينش مي شوند.

 

نقش رسانه ها و نهادهاي تربيتي در مبارزه با شبيحخون فرهنگي:

اين نقش در موارد زير خلاصه مي گردد:

-  اقدام علما در کشف و افشاي اهداف مدارس خارجي تأسيس يافته در کشورهاي اسلامي و ردّ برنامه هاي درسي و فعاليت هاي آموزشي آنها و توضيح خطراتي که براي امّت در بر دارند. و نيز پيشنهاد برنامه ها و کتب درسي جايگزين و مطالعه پيامدهاي فارغ التحصيلان اين مدارس بر جوامع محلي که به آن وابسته اند و در نهادهاي آنها مشغول بکار شده اند.

-  اينکه برنامه ها و مواد رسانه اي وارداتي از خارج زير نظر کميته هاي تخصصي شامل اساتيد علوم تربيتي و رسانه مورد مطالعه و بررسي قرارگيرند تا اين کميته پيش از ارايه آنها به جامعه، نظر خود را درباره آنها اعلام کنند.

-  تهيه کادرهايي براي کار رسانه اي در مرحله آموزش هاي دانشگاهي و توجه به بعد تربيتي اين روند. اقتضاي اين امر مشارکت اساتيد تعليم و تربيت درتدوين برنامه هاي درسي براي دانشکده هاي رسانه است.

-  اقدام خطبا و مبلغان و علماي اسلامي در روشنگري مردم نسبت به خطرات شبيخون فرهنگي و افشاي شيوه هاي عمل مؤسسات و نهادهاي دست اندرکار شبيخون فرهنگي و توجه به مستند کردن هرگونه افشاگري و روشنگري در اين موضوع.

به همين دليل برآنيم که رسانه ها و شبيخون فرهنگي بيگانه اينک به بزرگترين تهديد براي فرهنگ عربي و اسلامي تبديل گشته اند زيرا کادرهايي طرفدار و هوادار تمدن غرب و از آنجا پاک کردن هر گونه اثري از فرهنگ و تمدن خلق ها را تدارک مي‌بيند و تربيت مي کنند و اين همان چيزي است که با تمام قدرت در جهت تکميل سلطه آنان بر جهان، در پي آن هستند.

پاورقي ها و منابع:

ß پژوهشي از دوست ما "دکتر احمدالسايح" با عنوان: "آفاق ثقافة الامة" (چشم اندازهاي فرهنگ امت).

(1) "فاروق حسان"، مقاله اي در مجله الخفجي، آوريل 1990 م، سال بيستم، شماره ؟، صفحه 12، عربستان سعودي.

(2) "محمود محمد شاکر"، "المتنبّي"، "رسالة في الطريق الي ثقافتنا"، صفحه 18، چاپ مکتبة الخانجي" در قاهره، سال 1407 ﻫ.ق / 1987 م.

(3) "ابن منظور" (لسان العرب) ماده "ثقف" و فيروز آبادي، القاموس المحيط و المعجم الوسيط لمجمع اللغة العربية، قاهره.

(4) "دکتور محفوظ علي عزّام". "نظرات في الثقافة الاسلامية"، صفحه 11، چاپ داراللواء رياض ـ عربستان سعودي، سال 1404 ﻫ.ق / 1987 م.

(5) "عمر عودة الخطيب". "لمحات في الثقافة الاسلامية"، صفحه 23، چاپ مؤسسه الرسالة، بيروت، سال 1401 ﻫ.ق.

(6) "ابن عطية الاندسي"، المحرّر الوجيز في تفسير الکتاب العزيز، جلد 2، صفحه 140، چاپ قطر، سال 1401 ﻫ.ق.

(7) "ابن عطية الاندسي"، المحرّر الوجيز في تفسير الکتاب العزيز، جلد 4، سال 1968 م، چاپ قطر، سال 1402 ﻫ.ق.

(8) همان منبع، جلد 6، صفحه 346، سال 1404 ﻫ.ق.

(9) "عز الدين الخطيب التميمي" و ديگران، "نظرات في الثقافة الاسلامية"، صفحه 3، دارالفرقان، عمان ـ اردن، سال 1404 ﻫ.ق / 1984 م.

(10) "عز الدين الخطيب التميمي" و ديگران، "نظرات في الثقافة الاسلامية"، صفحه 3، دارالفرقان، عمان ـ اردن، سال 1404 ﻫ.ق / 1984 م.

(11) "سميح عاطف الزين"، "الثقافة الاسلامية"، صفحه 41، دارالکتاب اللبناني، بيروت، سال 1403 ﻫ.ق / 1983 م.

(12) "عمر عودة الخطيب"، "لمحات في الثقافة الاسلامية"، صفحه 11.

(13) همان منبع، صفحه 12.

(14) "عمر عودة الخطيب"، " لمحات في الثقافة الاسلامية"، صفحات 54ـ53.

(15) همان منبع، صفحه 54.

(16) "محمد الرابع الحسني الندوي"، "الثفاقة الاسلامية و الواقع المعاصر"، صفحه 57، چاپ دارالحصورة، قاهره ـ سال 1410 ﻫ.ق.

(17) "عمر عودة الخطيب"، "لمحات في الثقافة الاسلامية"، صفحه 54.

(18) حديث را "بخاري" و مسلم" روايت کرده اند.

(19) "سميح عاطف الزين"، " الاسلام و ثقافة الانسان"، صفحه 38، چاپ بيروت، سال 1983 م.

(20) نگاه کنيد به "دکتر احمد السايح". "المعرفة في الاسلام بين الاصالة و المعاصرة"، صفحه 60، چاپ دارالطباعة المحمدية ـ قاهره ـ مصر.

(21) نگاه کنيد به :"دکتر عباس الجراري" ؛ "الاسلام و النظام العالمي" صفحه 13.

(22) نگاه کنيد به : "دکتر حامد الرفاعي" ؛ "الاسلام و النظام العالمي الجديد"، صفحات : 131-130.

(23) همان منبع، صفحه 130.

(24) المنجي بوسنيه، جريدة الحياة، صفحه9، مورخ 2/12/2001م.

(25) همان منبع.

(26) "دکتر احمد السايح"، "آفاق ثقافة الامة"، همان منبع، صفحه 15.

(27) "دکتر محمد عبدالعليم مرسي"، "المنظور الاسلامي للثقافة و التربية".

(28) "دکتر الياس خضير البياتي": "الغزو الاعلامي و الانحراف الاجتماعي"، دراسة تحليلية لبرامج الفضيائيات العربية (پژوهشي تحليلي از برنامه هاي ماهواره هاي عربي).

(29) "دکتر عبدالرحمن حمادي"، صورة المسلمين في السينما العالمية" (تصوير مسلمانان در سينماي جهاني).

(30) "دکتر سليم علي عواد". "نحن والآخر" (ما و ديگران).

(31) "دکتر عادل اللقاني": "من يصنع قوة الاعلام الجديد" (چه کسي قدرت      رسانه اي جديد را مي سازد). 

http://www.al-islam.com/arab/nadwa/doc/book.

http://www.meduconf.com/uploader/pdf/-