[ 20 ] تكرار مى كرد واز خدايش تمناى شهادت مى نمود. چنانكه قبل از حادثهء شهادتش از اين دعاها وفريادها به فرزندش حسن عليه السلام حكايت كرد وفرمود: ديشب اندكى به خواب رفتم و چشمهايم بهم آمد، رسول خدا را ديدم كه به نزد من آمده است، گفتم: أي پيامبر خدا مى بينى كه از امت تو چه كژى ها ودشمنى ها بر سر من آمده است، فرمود: آنان را نفرين كن، گفتم: خدايا از اينها بهتر را بمن ده واز من بدتر را به آنان مسلط كن. ياران امام كه از ترور آن حضرت احساس خطر مى كردند از امام خواستند كه براى خود نگهبانانى انتخاب كند ايشان نپذيرفته وفرمودند: فعلا تيرى نيست كه بمن رسد وضربه أي نيست كه مجروحم سازد. تا اينكه ماه رمضان فرا رسيد، ماهى كه آنقدر ارزش ومنزلتش والا است كه ماه خدا ناميده شده، وقرآن كريم در آن نازل گرديده است، در آن شبها امام افطار را گاه در منزل فرزندش حسن عليه السلام وگاه در منزل حسين عليه السلام وگاه در منزل دخترش زينب صرف مى كرد ولى بيش از سه لقمه نمى خورد ومى فرمود: دوست دارم خدايم را با شكم گرسنه ديدار كنم. شب نوزدهم آن ماه را امام با هيجانى بسيار آغاز نمود، در صحن خانه با اندوه واسف ودر عين حال با شور واشتياق راه مى رفت وبه آسمانها نگاه مى كرد واز وقوع حادثه أي بزرگ كه در اين شب رخ مى دهد خبر مى داد ومى فرمود: دروغ نگفت ودروغگو نبود، امشب است آن شبى كه بمن وعده داد. ________________________________________