ویژگیهای تمدن نوین اسلامی در اندیشه قرآنی

ویژگیهای تمدن نوین اسلامی در اندیشه قرآنی

 

ويژگيهاي تمدن نوين اسلامي در انديشه قرآني

 

 

عاطفه زرسازان

استاديار دانشگاه مذاهب اسلامي – گروه علوم قرآن و حديث

 

چکيده:

رسيدن به جامعه مطلوب و آرمان شهر، مقصود اصلي هر نظام اجتماعي و از دغدغههاي مصلحان اجتماعي است. در اين ميان تمدن اسلامى با محوريت قرآن و سنت، با رويکردي همه جانبه به جايگاه انسان در نظام هستي و روابط عيني او با مبدأ و معاد و در نظر گرفتن ارتباط زندگي مادي و معنوي بشر ديدگاهى جهانى و فرا مليتى دارد. احياي چنين تمدني مطابق با مقتضيات زمان و مكان که از آن به عنوان تمدن نوين اسلامي ياد ميشود را ميتوان به عنوان برنامه اي استوار و همسو با خواستهاي فطري بشر جهت تعالي و پيشرفت فرد و جامعه در حوزههاي معرفتي، فرهنگي، اقتصادي و ساير حوزه ها ارائه کرد؛  لذا پژوهش حاضر بر آن است تا با تتبع در آيات قرآني در پاسخ به سؤال معيارهاي شناخت و سنجش تمدن اسلامي از منظر قرآن کريم که افزون بر ايمان بر محوريت علم، عقلانيت واخلاق بنا شده است، شاخص هايي چون بالا بردن سطح آگاهي و دانش، بکارگيري عقل و انديشه در امور، آزاد انديشي و پرهيز از قشري نگري، تهذيب نفس، قسط مداري و عدل پروري، رعايت اعتدال در امور، پرهيز از مراء و جدل، افزايش صبر و تحمل و مشورت و هم انديشي را تبيين کرده و آنها را پيش روي متوليان قرار دهد.

کليد واژه : تمدن نوين اسلامي، وحدت، ويژگي ها، قرآن کريم

مقدمه

پيروزي انقلاب اسلامي ايران نقطه عطفي در جهان اسلام معاصر به شمار ميآيد که پس از گذشت قرون متمادي، آرمان تشکيل حکومت اسلامي را محقق کرد و چشم اندازي نو در برابر ديدگان ديگر ملتهاي مسلمان گشود. در واقع انقلاب اسلامي ايران نه تنها يك انقلاب سياسي بلكه انقلابي در تمدن سازي بوده و ثمره آن، طرح مسأله اي به نام تمدن نوين اسلامي بود. از اين رو تأکيدات مقام معظم رهبري بر تشکيل تمدن اسلامي به ويژه در دهه اخير ضرورت بحث از احياي تمدن اسلامي را به خوبي روشن ميسازد؛ از سوي ديگر دشمنان اين تمدن براي مقابله با اين جريان از انواع راهکارها، ابزارها و عوامل مادي و معنوي خود استفاده ميکنند تا بتوانند اين حرکت را با چالش مواجه کرده  يا حداقل از تأثيرات آن بکاهند  لذا شاهد ايجاد شکاف و اختلاف در اشکال گوناگون ملي گرايي، نژاد، زبان و مذهب توسط استعمارگران و قدرت طلبان، جهت سلطه بر کشورهاي اسلامي ميباشيم تا بدين وسيله اتحاد جهان اسلام را دچار مخاطره سازند بدين سبب قرآن کريم به عنوان منشور وحدت مسلمانان تأکيد فراواني بر اتحاد و انسجام مسلمين دارد و تشکيل امت واحده را يک برنامه وسيع و جهاني براي تحقق حکومت جهاني ميداند زيرا اتحاد، همواره از پايههاي قوام و استواري جامعه بوده است لذا براي احياي چنين تمدني و بهره مندي از الگوي تمدن پيشرفت، نيازمند تبيين شاخص ها و شفاف سازي ابعاد تمدن جديد اسلامي ميباشيم. از دگر سو جهان بيني قرآني مجموعه معرفتي و ارزشي براي راهبرد حيات انسان در ابعاد گوناگون بينشي و رفتاري در خود نهفته دارد که ميتوان از آن به عنوان منبعي مولد براي ايجاد جامعه اي متمدن و نمونه در تمامي جهات و ابعاد ياد کرد در اين جهان بيني عنصر وحدت بخش توحيد با القاي نگرش از اويي و به سوي اويي جامعه اسلامي را هدايت ميکند و همه اقوام و ملل مختلف را زير لواي وحدانيت گرد ميآورد و پيوندي عميق ميان آنها ايجاد ميکند و با اعتقاد به روز پسين مبناي اصلي تمدن را گسترش ارزشهاي اخلاقي و سعادت و کمال بشري بيان ميدارد که تنها در آسايش دنيوي بسنده نمي گردد؛ نه همچون تمدن غرب که بر اساس اومانيسم و اتكا به عقل ابزاري و با هدف تأمين نيازهاي محدود جامعه بشري ميباشد، به همين منظور پژوهش حاضر بر آن است که با تکيه بر آيات و مستندات قرآني و نظرات مفسران شيعي و سني شاخص هايي به منظور احياي تمدن اسلامي و آسيب هايي که در اين مسير مشخص ميکند را بر شمرد. چرا که بررسي تحليلي – توصيفي معيارهاي تمدن اسلامي به يقين ما را در معرفت نقاط قوت و آسيبهاي نظري و عملي آن کمک شاياني نموده تا بهتر مورد شناخت و نقد و تأويل قرار گيرد زيرا مسأله احياي تمدن اسلامي يکي از دغدغههاي مهم انديشمندان جهان اسلام است.

در نگاه برخي لغت شناسان "تمدن" از ريشه "مدن" به معناي سکونت و اقامت در جايي را ميرساند و واژه مدينه نيز برگرفته از آن است (ابن منظور، 1414،ج 13، ص 402). اين واژه در زبان عربي معادل کلمه "الحضاره" به معناي اقامت در شهر است(همو، 2/103) از اين رو برخي ديگر از لغويون، تمدن را به معناي تخلق به اخلاق اهل مدينه دانسته اند(مصطفوي، 1360،ج 11، ص55) . در ادبيات فارسي علاوه بر تعريف ياد شده تمدن به معناي همکاري افراد يک جامعه در امور اجتماعي، اقتصادي، ديني ، سياسي وساير امور ميباشد همچنين به مفهوم خو گرفتن با اخلاق و آداب شهريان نيز آمده است(معين،1371،ج 3، ص1139) و در معناي اصطلاحي، تمدن عبارت است از نظم و هماهنگي در روابط انسانهاي يک جامعه که تصادم ها و تزاحمهاي ويرانگر را منتفي ساخته و مسابقه در مسير رشد و کمال را قائم مقام آنها بنمايد به طوري که زندگي اجتماعي افراد و گروههاي آن جامعه موجب بروز و به فعليت رسيدن استعدادهاي سازنده آن باشد(جعفري،1373،ج 6، ص 233). بنابر تعاريف مذکور تمدن اسلامي تمدني است که مؤلفههاي آن بر محور آموزههاي قرآن و متکي بر سنت نبوي باشد در چنين تمدني انسان به عنوان موجودي برگزيده در مقام خليفه اللهي وظايف خطيري را بر عهده دارد و در تکاپوي رسيدن به قرب الي الله و رضايت خدا همه مراحل رشد و تعالي را با تمسک به قوانين الهي و سنت نبوي طي ميکند( جان احمدي، 1387،ص 51).

ويژگيهاي تمدن اسلامي از نگاه قرآن

 اکنون با توجه به مسائل پيش گفته به اهم شاخصهاي تمدن اسلامي از منظر قرآن کريم اشاره ميکنيم:

1- بالا بردن سطح آگاهي و دانش

بخشي از اختلاف عقيدتي برون ديني و درون ديني از پايين بودن سطح آگاهي و جهل مردم به حقايق و پيروي از ظن و گمان ناشي شده است. به تعبير ديگر جهل و ناآگاهي مسلمانان از عقايد پيروان ديگر مذاهب و از سوي ديگر ملاک قرار دادن گفتههاي عوام به عنوان ملاک و معيار قضاوت درباره آن مذهب و برخوردار نبودن از روحيه پذيرش حقيقت و عدم تسليم در برابر حقايقي که با دانستههاي غلط پيشين در تضاد است به گونه اي که اگر حقيقت به صورت روشن  بر آنان آشکار گردد به راحتي تسليم آن خواهند شد و دامنه اختلاف برچيده خواهد شد، از ديگر موانع تشکيل تمدن نوين اسلامي است. به همين منظور خداوند در مقام نکوهش افرادي که بدون علم سخن ميگويند، چنين ميفرمايد: "فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ  وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ: پس چرا در مورد چيزى كه بدان دانشى نداريد محاجه مى‏كنيد؟ با آنكه خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد"(آل عمران 66). در جاي ديگر کساني را که بدون علم و آگاهي به مجادله درباره خدا برخيزند، پيروان شيطان دانسته و ميفرمايد: "وَ مِنَ النَّاسِ مَن يجَُدِلُ فىِ اللَّهِ بِغَيرِْ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَنٍ مَّرِيدٍ : و برخى از مردم در باره خدا بدون هيچ علمى مجادله مى‏كنند و از هر شيطان سركشى پيروى مى‏نمايند(3حج ) و آنها را به خواري در دنيا و عذاب آخرت انذار ميدهد"( نک: حج9)

از ديدگاه قرآن کريم همه اعمال و باورهاي انسان بايد برگرفته از علم و يقين باشد و اگر خود امکان دستيابي به علم را ندارند بايد با پيروي از پيشوايان شايسته به ريسمان يقين چنگ زند تا از پيامدهاي وهم برهد؛ چرا که بنا به آيات قرآن قواي ادراکي انسان در برابر آنچه ميبيند و ميشنود مسئول است (نک: اسراء36) از سوي ديگر يکي از لغزشگاههاي انديشه درست بسنده کردن به حدس و گمان است. اين امر به ويژه در مسائل اساسي و زيربنايي بشر مانند اعتقادات ديني، زيان هايي جبران ناپذير به بار ميآورد از اين رو قرآن کريم به شدت با آن مخالفت ورزيده و مخالفان خود را  از پيروي حدس و گمان بر حذر ميدارد. چنانکه در پاسخ به مشرکاني که بر اساس پندارهاي واهي شرک و دوگانه پرستي خود را به خواست خدا و مشيت خداوند نسبت ميدهند، ميفرمايد:"إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تخَْرُصُونَ: شما جز از گمان پيروى نمى‏كنيد، و جز دروغ نمى‏گوييد" ( انعام148). لذا اگر به آثار و پيامدهايي که جهل و ناآگاهي در ايجاد اختلاف ميان توده ها، بروز جنگ ها، کشتارها و انحرافات اخلاقي داشته است توجه گردد نقش علم و معرفت از باب شناخت اضداد چهره مينمايد؛ بنابر اين مزين شدن به نور علم موجب ميگردد تا آدمي در مسائل مختلف، موانع وحدت و عزت خويش را که با اصل بيداري در تعارض است از ميان ببرد و از اقتدار و حرمت برخوردار گردد. از اين رو قرآن کريم براي نشان دادن اين مطلب به قياسي ميان عالم و جاهل پرداخته و چنين ميفرمايد: " هَلْ يَسْتَوِىالَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِين َلَايَعْلَمُونَ إِنَّمَايَتَذَكَّرُ أُوْلُواْالْأَلْبَابِ: آيا آنهايى كه مى‏دانند با آنهايى كه نمى‏دانند برابرند؟تنها خردمندان پند مى‏پذيرند" (زمر9) اين آيه که با استفهام انکاري همراه است به نوعي ناظر ميان مقايسه دو گروه از آدميان و يکسان نبودن عالم و جاهل است(لاهيجي،1373ش،ج1،ص762). در جاي ديگر به پيامبر گرامي اسلام(ص) دستور ازدياد علم از ساحت مقدس خويش را امر ميکند: " قُل رَّبّ‏ِ زِدْنىِ عِلْمًا "(طه114). افزون بر آن چه ذکر شد قرآن کريم هدف بعثت پيامبر (ص) را علاوه بر تربيت، تعليم نيز دانسته است: " وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَ الحِْكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ: و كتاب و حكمت آموزد و آنچه را كه نمى‏دانستيد به شما ياد دهد " (بقره151). راغب  «حكمت» را عبارت از وصول به حق به وسيلة علم و عقل مي‌داند(راغب، بي تا، ص 126). فخر رازي نيز حكمت را  اصابت در سخن و عمل دانسته و كسي را حكيم ميداند كه اين دو امر در او جمع باشد به تعبير ديگر حكمت چيزي است كه انسان را از جهل و خطا باز مي‌دارد و هر چيزي را در جاي خودش قرار مي‌دهد(رازي، 1420ق،ج 4، ص 59). قرآن كريم نيز مجموع معارفي را كه انبياء براي رشد و هدايت انسانها ارائه نموده‌اند حكمت ناميده است (نک: اسراء 39). نتيجه آنکه، مجموع معارفي كه موجبات رشد و كمال انسان را فراهم آورده، به او روشن‌بيني خاصي مي‌دهد تا حق و باطل را از يكديگر تميز دهد، «حكمت» ناميده مي‌شود. خداوند در اين آيه تعليم قرآن (ابن کثير،1419ق،ج1،ص335)، حکمت و آن دسته از علومي که بشر نمي داند را از وظايف پيامبر (ص) معرفي ميکند زيرا يکي از پيش شرطهاي اساسي تمدن نوين اسلامي بالا بردن سطح دانش است؛ از اين رو احياگران تمدن اسلامي بايد در اين راستا کوشش خود را مبذول دارند زيرا دانش در حقيقت مشعل فروزاني است که جهل انسان و اوهام و پندارهاي غلط تنيده بر ذهن آنها را ميزدايد و حقيقت را مينماياند و به او چشمي بينا و بصيرتي ميدهد تا در پرتو آن حجابهاي بازدارنده را ببيند و درک کند و به تجزيه و تحليل مسائل پيرامون خود بپردازد.

2- بکار گيري عقل و انديشه در امور

قرآن پيوسته انسان­ها را دعوت مي­کند که عقلشان را بکار گيرند و آنهايي که عقلشان را بکار نمي­گيرند، از چارپايان پست تر ميشمارد (نک:اعراف179). چرا که خصيصه انديشيدن يکي از ويژگي ها و تمايزات برجسته انسان نسبت به ساير موجودات است به گونه اي که ارزيابي مقام و شأن آدمي در قرآن، به ميزان تکامل عقلي و خرد او بستگي دارد و متروک نهادن عقل، عامل تنزل آدمي از شأن انساني قلمداد ميگردد چنانکه خداوند فرموده است: "إِنَّ شَرَّ الدَّوَابّ‏ِ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ: بدترين جانوران در نزد خدا اين كران و لالان هستند كه در نمى‏يابند" (انفال22).علامه طباطبايي با عنايت به سياق، آيه را در مذمت کفار ميداند و در تفسير آن ميافزايد: اين تعقل نكردنشان براى اين است كه راهى به سوى قبول حق ندارند زيرا زبان و گوش ندارند، پس در حقيقت كر و لالند (طباطبايي،1417ق،ج9،ص42). اين تأکيد و انگيختن مردمان به تفکر چنان است که ساعتي انديشيدن از يک سال عبادت بهتر معرفي شده است(مجلسي،1403ق، ج71،ص326)، زيرا نيروهاي باطني انسان و حيات حقيقي او با تفکر فعال ميشود و استعدادهاي پنهان آدمي از قوه به فعل درمي آيد و زمينه حرکت کمالي او فراهم ميشود و با گشودن دريچه تفکر، درهاي رحمت و راهيابي به حقيقت بر او گشوده ميشود(دلشاد،1383ش،ج1،ص373). از اين رو قرآن کريم عامل تفرقه و جدايي را ناشي از عدم تعقل دانسته و در يک بيان کوتاه و پر محتوا ميفرمايد: "تحَْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتىَ‏  ذَالِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ : آنان را متّحد مى‏پندارى و دلهايشان پراكنده است، زيرا آنان مردمانى‏اند كه نمى‏انديشند"(14حشر) عقل از عقال گرفته شده است و در اصل به معناي بستن، نگه داشتن، امساک وحبس و در ارتباط با انسان به معني خودنگهداري و حبس نفس است (ابن فارس، 1404ق،ج4،ص69؛ ابن منظور،1414ق،ج9،ص327). بر اين اساس ادراکي را که انسان به آن دل ميبندد و چيزي را که با آن ادراک ميکند عقل ناميده اند که به وسيله آن خير و شر، حق و باطل تشخيص داده ميشود(طباطبايي،1417ق، ج2،ص247).

نکته قابل ذکر اينکه درست است انسان اين قدرت را دارد که درباره مسائل مختلف انديشه کند، اما اين انديشه ها لزوما حق و صواب نيستند. عقل ميتواند درباره تفکرات انسان نظر دهد و ميان خوب و بد آنها تفکيک کند به تعبير ديگر تفکري که درپرتو نور عقل صورت ميگيرد ممدوح است. تفکر عاقلانه حتي ميتواند زمينه ساز کشف بيشتر و باروري فراوان تر عقل شود و عقل، عاقل را از تفکر غير عاقلانه نهي ميکند. انسان عاقل لزوما مساوي انسان انديشمند نيست و رشد عقل به تفکر عاقلانه است( بني هاشمي،1389ش، ج1،صص62-63) به همين سبب اين کتاب آسماني عقل را اصلي ترين سرمايه دروني انسان دانسته و ايمان را رهاورد عقل بر ميشمارد. اگر چه عناصري چون تقوا و عبادت نيز در اين ارزيابي سهم دارند، اما تقوا و عبادت نيز بدون تعقل و تفکر شأن چنداني ندارد، خداوند در سوره مجادله به اين امر اشاره داشته و ميفرمايد: " يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ: خدا آنهايى را كه ايمان آورده‏اند و كسانى را كه دانش يافته‏اند به درجاتى برافرازد" (مجادله11). مفسران قائلند اين آيه بيانگر فضيلت علماء و ترغيب سايرين بر علم آموزي است چرا که ميفرمايد: خداوند مؤمنين را درجه ميدهد اما علما را درجات ميبخشد(ابن عطيه،1422ق،ج5،ص280؛ ميبدي،1371ش،ج10،ص19) لذا ميتوان گفت: خميرمايه همه تحولات و دگرگونيهاي اجتماعي و اخلاقي و سياسي و اقتصادي، بيداري مبتني بر تعقل و تفکر  و بکارانداختن انديشه است زيرا مادامي که ملتي در خواب است مورد تهاجم دشمنان دين، ايمان و استقلال قرار ميگيرد و هنگامي که افکار انسان بيدار شود راه بر آنان بسته خواهد شد.اکنون با عنايت به آيات قرآن کريم به نتايجي که با بکار گيري عقل و انديشه ميتوان به آن دست يافت، اشاره ميگردد:

    1-2- آزاد انديشي

برخي از صف آرايي ها در برابر دعوت پيامبران که باعث ايجاد اختلاف و  شکافهاي عقيدتي ميان مردم ميشود بر اثر تعصبات جاهلانه و خرافي بوده که آنان را تا پاي مرگ کشانده است به همين سبب آزاد انديشي از نتايج  مهم در بکار گيري عقل است که موجب رهايي انديشه و آزادي آن از جهل و خرافات و ديگر موانع است لذا آزادسازي انسان‌ها از غل و زنجيرها يكي از اهداف قرآن کريم بوده است چنانکه در بحث از رسالت حضرت رسول(ص) به گشودن اين غل و زنجيرها چنين اشاره مي‌كند: " وَ يَضعُ عَنْهُمْ إِصرَهُمْ وَ الأَغْلَلَ الَّتى كانَت عَلَيْهِمْ : و از (دوش‏) آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است برمى‏دارد"(اعراف 157). آيه در سياق قصه حضرت موسي(ع) است، از اين روي برخي مفسران واژه‌هاي «اصر» و «اغلال» را رفع احكام دشوار‌آفرين و دست و پاگيري در آيين حضرت موسي(ع) تلقي كرده‌اند، بدون اينكه به مفهوم عام و گسترده و تنبه‌آفرين آن توجه كنند.لکن برخي ديگر از ايشان هوشمندانه آيه را با نگاهي ژرف، شامل زنجيرهاي گونا‌گوني‌ دانسته‌اند كه در آن روزگاران به زندگي انسان جاهلي، تنيده بود(رک: مکارم شيرازي،1374ش،ج 6،ص 399؛ ابن عاشور،بي تا،ج 8،ص318). بنابراين شايد بتوان گفت پيامبر(ص) با دوگونه غل و زنجير رو برو بود، يكي غل و زنجيرهاي دروني و ديگري غل و زنجيرهاي بروني. زنجيرهاي دروني عبارت بودند از هوي و هوس‌ها و تمايلات سركش و منفي انسان‌ها كه بزرگترين سد راه تكامل بشر به شمار مي‌رفت. بر اين اساس، علي(ع) مي‌فرمايد:كسي كه شهوات خود را ترك كند آزاد است(تميمي،1407ق، ج 2، ص 3). چون تا عقل گرفتار شهوت و انديشه در بند هوس اسير است، انديشه و علم كمترين نقشي در رهايي و تكامل انسان نمي‌تواند داشته باشد. زنجيرهاي بروني نيز عبارتند از ارزش‌ها و قوانين ضدالهي حاكم بر جوامع انسان­ها چون زنجير جهل و ناداني و خرافات . پيامبر(ص) با اين غل و زنجيرها به مبارزه برخاسته بود تا عقل و انديشه انسانها را كه در زير غبار اوهام و خرافات مدفون شده بود، حيات دوباره دهد. او مي‌خواست انسان­ها با عقل و انديشۀ آزاد، دست به انتخاب راه بزنند و از آنجا که انسانهاي انديشمند و صاحب نظر در پرتو آزادانديشي از روحي کنجکاو و کاوشگر برخوردارند. هيچگاه مسائل را بدون دليل رد يا قبول نمي کنند. برخوردشان با مسائل بسته و منجمد نيست. سخن را با عقل و منطق و برهان محک ميزنند و اينگونه زمينه بيداري خويش را فراهم ميسازند.

 از اين رو قرآن کريم از مخاطبان خود ميخواهد، براي سخنان خويش برهان بياورند: "قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ" (بقره111) چنانکه خود نيز در موارد بسياري براي اثبات مدعيات خود برهان عقلي آورده است(نک: انبياء23، مؤمنون91، عنکبوت19، احقاف33) و در آيات بسياري به بازگويي حکمت شريعت پرداخته و با تحليل فلسفي، آنها را به واقعيتهاي عيني استناد داده است. چنانکه وجوب نماز را به بازداشتن انسان از فحشا و منکر تعليل کرده است(نک:عنکبوت45) و حکمت روزه را تسلط بر تمايلات دروني و مصون ماندن از لغزش آفريني آنها ميداند (نک:بقره183) و در جاي ديگر وضو را سبب تطهير ميداند (نک:مائده6). به علاوه در دسته اي ديگر از آيات به تحليل فلسفي و تبيين علي و معلولي اعمال انسان پرداخته است، همچون استناد تحول آفاقي حيات آدميان که منشأ آن تحول انفسي خويش ميباشد چنانکه خود فرموده است: "وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَ اتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيهِْم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ: اگر مردم قريه‏ها ايمان آورده و پرهيزگارى پيشه كرده بودند بركات آسمان و زمين را به رويشان مى‏گشوديم، ولى پيامبران را به دروغگويى نسبت دادند. ما نيز به كيفر كردارشان مؤاخذه‏شان كرديم" (اعراف96) و در جاي ديگر علت تباهي و انحطاط جوامع بشري را نتيجه رفتار تبهکارانه آنها ميداند(نک:روم41). قرآن کريم به همين منظور در مقام تهديد و توبيخ افرادي که بدون حجت و دليل سخن ميگويند، ميفرمايد: "الَّذِينَ يجَُدِلُونَ فىِ ءَايَاتِ اللَّهِ بِغَيرِْ سُلْطَانٍ أَتَئهُمْ  كَبرَُ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَ عِندَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ  كَذَالِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلىَ‏ كُلّ‏ِ قَلْبِ مُتَكَبرٍِّ جَبَّارٍ: كسانى كه درباره آيات خدا- بدون حجّتى كه براى آنان آمده باشد- مجادله مى‏كنند،در نزد خدا و نزد كسانى كه ايمان آورده‏اند عداوت بزرگى است. اين گونه، خدا بر دل هر متكبّر و زورگويى مُهر مى‏نهد"(غافر35). پيداست که برون داد عقل گرايي قرآن و سوق دادن انسان ها به تعقل و کشف حقايق عالم و دعاوي ديني مبتني بر پيش فرض واقع گرايي و معرفت بخشي است. قرآن ميخواهد با احياي رويکرد تعقلي، انسان ها واقعيت را آنچنان که هست، بشناسند و امور حيات خويش را بر پايه شناخت واقعيات بنا نهند(سعيدي،1389ش، ص235).

نکته حائز اهميت آن است که استماع سخنان مختلف در محيط آزاد تفکر و انديشه است که انسان به رشد دست مييابد. اما در محيطي که تحمل شنيدن سخنان منطقي و مبتني بر دليل وجود ندارد بلکه صرفا تعصب بر آنچه که گذشتگان يافته اند، است علاوه بر اينکه راه هرگونه پيشرفت و رشد بسته ميشود چه بسا در اثر اين کج انديشي به دوري و اختلاف نيز بيانجامد؛ از اين رو اسلام از پيروان خود ميخواهد سخنان مختلف را بشنوند آنگاه بهترينشان را گزين کنند. از نگاه قرآن چنين افرادي مصداق صاحبان خرد ميباشند، آنجا که ميفر مايد: " الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ  أُوْلَئكَ الَّذِينَ هَدَئهُمُ اللَّهُ  وَ أُوْلَئكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ: آن كسانى كه به سخن گوش مى‏دهند و از بهترين آن پيروى مى‏كنند، ايشانند كسانى كه خدا هدايتشان كرده و اينان خردمندانند" (زمر18). اين آيه آزادانديشى مسلمانان و انتخابگرى آنها را در مسائل مختلف به خوبى نشان مى‏دهد که هيچگونه تعصب و لجاجتى در كار آنها نيست و هيچگونه محدوديتى در فكر و انديشه آنها وجود ندارد، آنها جوياى حقند و تشنه حقيقت، هر جا آن را بيابند با تمام وجود از آن استقبال مى‏كنند و از چشمه زلال آن بى‏دريغ مى‏نوشند(مکارم شيرازي،1374ش،ج‏19،ص 413). زيرا خردمندان به فطرت خود رشد و رسيدن به واقع را طالبند. به همين جهت هر چه بشنوند به آن گوش مى‏دهند و متابعت هواى نفس نكرده و هر سخنى را به صرف شنيدن بدون تفكر و تدبر رد نمي كنند(طباطبايي،1417ق،ج17،ص250) که اين امر سبب نزديکي و تأليف ميان قلوب ميگردد.

2-2- پرهيز از تبعيتهاي مذموم

از ديگر مواردي که ارتباط تنگاتنگي با عقلگرايي دارد تقليد مذموم است. اگر جامعه اي شالوده عملي و رفتاري خود را بر اساس و ساختار حق پي ريزي کند قطعا به بيداري و وحدت که از شاخصههاي تمدن اسلامي است، خواهد رسيد. به طوري که ميتوان گفت عدم نتيجه دادن تلاش پيامبران و مصلحان که در راستاي زدودن عوامل و موانع بيداري در جامعه بوده است به اين سبب است که مخاطبينشان در اين راستا عمل نکرده اند و با وابستگي به آباء و اجداد و دنباله روي از اکثريت در راه اهداف آنان مانع ايجاد ميکردند. به تعبير ديگر انواع پرستش­­ ها و عرف و آداب و رسومي که در حيات اجتماعي ملت ها است، نوعا برگرفته از  سنّت و آداب آباء و اجدادي آنها مي­باشد. اين رسم زشت، که نسل آينده بدون انديشه و تأمّل در ميراث اعتقادي گذشتگان، کورکورانه از آن تقليد و پيروي کند، علاوه بر آنکه سبب مي­شود به اصول و سنن و عقايد نادرست پايبند بمانند، از طرف ديگر سبب مي­گردد آنها در برابر هر جنبش اصلاح طلبانه­اي که قصد دنياي کهن را مي­کرد، کمر ستيزه ببندند و با اين روش ستيزه جويانه، خرد را جامد و تکامل را عاطل گذارند. از اين رو قرآن، حمله­اي سخت بر تمسّک تقليد کنان دارد و در اين باره آورده است: "وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَ لا يَهْتَدُونَ.  و چون به آنان گفته شود: از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد؛ مى‏گويند: نه، بلكه از چيزى كه پدران خود را بر آن يافته‏ايم، پيروى مى‏كنيم.  آيا هر چند پدرانشان چيزى را درك نمى‏كرده و به راه صواب نمى‏رفته‏اند ؟ (بقرة 170). طالقاني توارث و تقاليد را سبب رسوخ بديها و زشتى‏ها و سنن عقب مانده و پست كه از آثار گامهاى شيطان است و بستن راه تحرك و انديشه آزاد را بر مقلدين و آيندگان مى داند و چنين ميگويد:‏ اگر راه و روش گذشتگان بر مبناى عقل و هدايت باشد تقليد از آنها روا است و در غير اين صورت تقليد، پيروى و عقبگردى است( طالقاني،1362ش، ج‏2، ص:42).

خداوند متعال در هيچ جاي قرآن بندگان خود را به بندگي کورکورانه مأمور نکرده و از آنها ايمان جاهلانه نخواسته است چرا که شأن دين مخالفت با کوري و ناداني و ايجاد بينايي و دانايي و گام نهادن در مسير هدايت و پيروي از حق بر اين اساس است چنانکه خداوند متعال خطاب به پيامبر اکرم(ص) ميفرمايد: "قُلْ هَاذِهِ سَبِيلىِ أَدْعُواْ إِلىَ اللَّهِ  عَلىَ‏ بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنىِ : بگو: اين راه من است. من و اپيروانم، همگان را در عين بصيرت به سوى خدا مى‏خوانيم " (يوسف108). يعني من با يقين و معرفت و حجت قاطع به توحيد و عدالت ميخوانم نه بر اساس تقليد و اين سيره من و سيره هر کسي است که به من ايمان آورد(طبرسي،1372ش،ج5،ص411). نکته حائز اهميت آنکه قرآن پيروي و تقليدي که بر مبناي انديشه و تعقل و بصيرت باشد را تأييد ميکند و پيروي کورکورانه و تقليد غير بصيرانه را مورد مذمت قرار ميدهد. ذکر کلماتي همچون "اَفَلا تَعقلونَ" (نک:بقره44)، "اَفَلا تُبصرونَ" (نک: قصص72) و "افَلا يتَدبَّرونَ"(نک:نساء84) در آيات قرآن، بهترين شاهد بر مدعاي مذکور است.

جز آنچه آمد قرآن کريم از عوامل ديگري ياد ميکند که مانع تحقق اين ارزش الهي ميباشد؛ عواملي چون تبعيت از بزرگان جامعه قرآن کريم بسياري از انسان‏ها را مقلّد شخصيت‏ها و چهره‏هاي وجيه و داراي حيثيت اجتماعي مي‏داند که شايستگي تقليد ندارند و در نتيجه باعث گمراهي ديگران مي‏گردند. براي مثال، از قول کافران جهنمي نقل کرده است که مي‏گويند: "رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلاپروردگارا، ما مهمتران و بزرگان خويش را فرمان برديم و آنان ما را گم‏راه ساختند"(احزاب: 67). در نگاه آلوسي" ساده" اشاره به پادشاهان و کساني که تدبير امور مردم دست آنان است و "كبراء" رؤسايي هستند كه انسان ها ار ايشان انواع شر و بدي را ميآموزند(آلوسي،1415ق،ج11،ص268) بديهى است معيار سيادت و  بزرگى در ميان آنها معيارهاي زور و قلدرى و مال و ثروت نامشروع و مكر و فريب ميباشد(مکارم،1374ش،ج17، 441).

آفت ديگري که از آن ياد ميشود تبعيت غير عاقلانه از باطل است که شخص براي حفظ رابطة مودت آميز خود با ديگران يا به قصد ايجاد مناسبات دوستانه با آنان، مقبولاتشان را که خلاف دين، حق و حقيقت است پذيرا شود؛ يعني از حق جدا شود تا به خلق بپيوندد. حضرت ابراهيم(ع ) قوم خويش را به همين جهت مورد نکوهش قرار ميدهد و ميفرمايد: " قال انّما اتّخذتم من دون الله أوثاناً موده بينکم في الحيوه الدّنيا:شما غير از خدا بت‌هايي براي خود انتخاب کرده ايد که ماية دوستي و محبت ميان شما در زندگي دنيا باشد"(عنکبوت25). در نگاه مفسرين پرستش بت ها توسط کفار به سبب حفظ دوستي و محبت دنيايي ايشان نسبت به بت ها ميباشد( ابن عطيه،1422ق،ج4، 313؛ طوسي،بي تا،ج8، 199). همنوايي و همصدايي با اکثريت بدون در نظر گرفتن اين‏که آن عقيده حق يا باطل است، يکي ديگر از آفات مهم تمدن اسلامي مي‏باشد که اکنون در عصر رواج دموکراسي و مردم‏سالاري شيوع فراواني دارد. در بعد روان‏شناسي اجتماعي مهم‏ترين علتي که براي همنوايي با اکثريت به نظر مي‏رسد عبارت است از شيفتگي نسبت به اکثريت و وحشت از تنهايي و ماندن در اقليت. با توجه به همين واقعيت، انسان غالبا از تنهايي و در اقليت ماندن احساس ترس و وحشت مي‏کند. اميرمؤمنان(ع) در روايتي مي‏فرمايند: اي مردم، در راه هدايت و حق، از کم بودن پيروان وحشت و هراس به خود راه ندهيد. (نهج البلاغه خطبه 201) از اين حديث استفاده مي‏شود: ملاک و معيار اساسي، يافتن مسير هدايت و حق است و پس از اين‏که انسان راه حق را شناخت و در مسير هدايت قرار گرفت، نبايد از کمي همراهان و پيروان وحشت کند همچنين صرف کثرت طرفداران يک رأي و عقيده را نبايد دليل حقّانيت آن رأي و عقيده بپندارد .

3-2- پرهيز از قشري گري و سطحي نگري

پرهيز از قشري گري و سطحي نگري معياري اساسي در رشد عقلي و ميزاني جهت شناخت خردمندان و از ويژگيهاي تمدن اسلامي است. ترديدي نيست که جزم انديشي و برخورد سطحي با متون اسلامي به بروز راه حلهاي ناقصي منجر ميشود که هيچ همسويي با منطق ندارد و سبب تفرقه و چند دستگي ميان مسلمين گشته و به دشمن اجازه ميدهد اتهامات ستم گرانه اي چون عقب ماندگي و ارتجاع و جمود و تحجر را به اسلام وارد کند (تسخيري،1387ش ،ص358). به گواهي تاريخ پيدايش بسياري از فرقههاي فقهي و کلامي ميان مسلمانان چون خوارج، مصوبه، مشبهه، مجبره و صوفيه و غيره بر اثر نگرش سطحي به ظواهر آيات بوده است (سبحاني، 1371ش،ص313). چنانکه همواره کساني بوده اند که با تکيه بر ابزار عقل و انديشه  حوزه عقل را تا جايي گسترش دهند که همواره حريم وحي وايمان شناخته شود( ابراهيمي ديناني، 1376:  2/75) و در برابر اين خردگرايان افراطي، خردستيزان افراطي قرار دارند که شرط پذيرش دين را کنار نهادن عقل دانسته و يگانه منبع دستيابي به معرفت ديني را نصوص و ظواهر کتاب و سنت ميدانند. ظهور اهل حديث در تسنن و اخباري گري ها در تشيع دليل بر ادعاي مذکور است(نک: شهرستاني، 1361: 1/187-188) به عنوان مثال مشبهه با بي اعتنايي به عقل و با تکيه به ظواهر آياتي چون "الرَّحْمَانُ عَلىَ الْعَرْشِ اسْتَوَى (طه 5) با جسماني دانستن خداوند و بار کردن برخي صفات جسماني و بشري به خدا از تشبيه سر درآوردند(حراني، 1404: 175). اشاعره نيز با استناد به آياتي چون "مَن يَشَإِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَن يَشَأْ يجَْعَلْهُ عَلىَ‏ صرَِاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (الانعام39) خداوند را فاعل قهري در نظر گرفته که اختيار انسان را از او سلب کرده و در طرف مقابل، معتزله انسان را موجودي مختار و مستقل دانسته که چيزي بر او حاکم نيست و بدين گونه سر از تفويض درآوردند و خوارج با برداشت نادرست از آيه "إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ"  (انعام57) زمينه تفرقه را ميان مسلمانان پديد آوردند(شهرستاني،1361ش، ج1، ص133). بايد توجه داشت که اين امر ناشي از دو امر است يا فرد نسبت به عمق تعاليم ديني بي اطلاع است يا به نفسانيت خويش مشغول و با سردادن شعارهاي پر طمطراق ديني به فريب مردم مشغول است که به بروز عمل و عکس العمل هايي در جامعه ميگردد. چنانکه تظاهرات رفتاري گروه دوم بازتاب ناخود آگاه رفتار دسته اول است و شدت عمل خشونت بار دسته دوم، پيامد ناميمون ترور و ايجاد نا امني و تکفير است که هر دوي آنها به اضمحلال تدريجي شوکت اسلام و متلاشي شدن جامعه از درون منتهي ميشود ( پژوهنده، ص123) اين همراهي در آيه:" وَ تِلْكَ الْأَمْثَلُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ  وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَلِمُونَ: اين مثَلها را براى مردم مى‏زنيم و آنها را جز دانايان درنمى‏يابند" (عنکبوت43) مشاهده ميشود. در باور علامه طباطبايي اهل دانش كسانى اند كه حقايق امور را مى‏فهمند و بر ظواهر هر چيزى جمود نمى‏كنند و حقيقت معانى امثال قرآن و لب مقاصدش را درك مى‏كنند(طباطبايي،1417ق،ج16،ص132) تأکيد وي بر جمله" ما يَعْقِلُها" است زيرا بسيارى از غير دانايان هستند كه به ظواهر آن مثلها ايمان دارند(همان جا).

3- اخلاق محوري

 دوري مسلمانان از اخلاق اسلامي و بي توجهي به احکام الهي و غفلت از ارزشهاي اخلاقي اسلام از جمله عوامل آسيب زا به تمدن اسلامي است که جامعه اسلامي را از درون ميپوساند و به دشمنان اين فرصت را ميدهد تا از اين خلأ استفاده کرده و به دامن زدن و ايجاد اختلاف ميان آنان بپردازد که در ادامه به آن متذکر ميگرديم:

1-3- تهذيب نفس و تجهيز به تقوي

 از شاخصهاي تمدن اسلامي ميتوان از تهذيب نفس و رعايت تقواي افراد آرمان شهر نام برد. با بکار بستن اين روش، ميتوان امت اسلامي را به رشد و تعالي رساند و از تفرقه و اختلاف نجات داد؛ توضيح سخن اينکه بسياري از اختلافات اجتماعي ميان دينداران از رذيلتهاي اخلاقي چون تکبر (نک:غافر56)، حسد (نک:توبه109) و دنياطلبي(نک:بقره96) ناشي ميشود. از سوي ديگر قرآن با معرفي شيطان به صورت دشمن آشکار بشر يکي از دشمنيهاي اورا ايجاد تفرقه و کينه ورزي ميان مؤمنان دانسته (نک:مائده91)  و از آنجا که از فضاي دوستي و برادري ميان بهشتيان (نک:واقعه26) و دشمني و درگيري ميان جهنميان (نک: اعراف38) سخن به ميان ميآورد معلوم ميگردد، طهارت باطن و تزکيه نفس از بيماريهاي اخلاقي و خصلتهاي شيطاني چون حسادت و کينه ورزي و تکبر جلوگيري کرده و يکي از عناصر يگانگي مؤمنان در تمدن اسلامي ميباشد.

از اين رو قرآن کريم در آيات مختلف(نک: بقره213، آل عمران19، جاثيه17) "بغي" را به عنوان عامل مهم اختلافهاي مذهبي مطرح نموده که توان آن را دارد تا دايره مسلمين را در هم شکند و لباس ذلت و حقارت را بر اندام آنان بپوشاند آنجا که ميفرمايد: "وَ مَا تَفَرَّقُواْ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيَا بَيْنهَُمْ  : و فقط پس از آنكه علم برايشان آمد، راه تفرقه پيمودند به صرف برترى جويى‏ميان همديگر" (شوري14) . "بغي" به گونه اي که در معناي  لغوى آن ذكر شده است، درخواست تجاوز و انحراف از خط ميانه و تمايل به افراط و تفريط است (راغب،بي تا،ص136). مفسران "بغي" را به معاني  رياست طلبي (رازي،1420ق،ج27،ص589)، حسد (قطب،1412ق،ج5،ص3148)، ظلم و تجاوز (آلوسي، 1415ق،ج13،ص24)، عناد (ابن کثير، 1419ق،ج7،ص179)، حرص و دنياطلبي (طبرسي،1372ش،ج9،ص38) دانسته اند. از منظر قرآن کريم آنچه در ظهور و بروز اين رذيله، سهم جدي دارد پديده انسان محوري است که مصاديق آن در خودپرستي و خود بيني قابل بررسي است.

در آيه ديگر منشأ اختلاف و فتنه جويي را پيروي از آيات متشابه دانسته که اين امر نيز معلول "زيغ" و انحراف ميباشد و ميفرمايد: "َأَمَّا الَّذِينَ فىِ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ : اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنه‏جويى و طلب تأويل آن از متشابه آن پيروى مى‏كنند" (آل عمران7) "زيغ" در اصل به معنى انحراف از حالت مستقيم و مايل شدن به يك طرف است (ابن منظور،1410ق، ج8،ص432). بودن زيغ در قلب، يعني كجى و حيرت زدگى منش روحى و روش عملى آنان گرديده و پيروى از غرائز پست و شهوات آنان را از راست بينى و راستگويى منحرف و متحير گردانيده است. چنين افرادي حقايقى را مى‏خواهند كه مطابق با كج منشى و هواهايشان باشد و در غير اين صورت آن را تأويل کرده و در امتداد متشابهات و مشتهيات انحرافى خود مى‏گردانند(طالقاني،1362ش،ج5،ص23). آيه هدف ايشان را از اين امر، القاء شر و فساد در جامعه ميداند كه مردم را از راه حق منصرف نموده و به باطل سوق دهند (طيب،1378ش،ج3،ص112). به همين سبب آيات متعددي تزكيه و پيراستن جان را از اهداف بلند پيامبر (ص) برشمرده اند: "وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد" (بقرة151،نک: آل عمران 164،جمعه 2). صورتهاي گوناگون تزكيه در قرآن ناظر بر معنايي عام است و آن دور ساختن غيرحق از حق و ناپاكي از پاكي است كه شامل پالودن نفس از گناه و خويهاي ناپسند مي‌باشد(راغب،بي تا ، ص 218) و «تطهير»عبارت از زايل كردن پليدي ها و آلودگي‌هااست  که هم شامل اعتقادات فاسد چون شرك و كفر  و هم شامل ملكات رذيله چون تكبر و حسد مي‌گردد و هم اعمال فاسد و شنيع، چون كشتن و زنا و شرابخواري را شامل مي‌شود(طباطبايي،1417ق،ج1،ص303؛ بروسوي،بي تا، ج 1، ص 234). در مجموع بر پايه آنچه در فرهنگ­هاي عربي، قرآني و باريک­نگري­هاي مفسّران گزارش شده است، ميتوان گفت: «تطهير»، زدايش زشتي­ها، ناهنجاري­ها و ناپاکي­هاست و «تزکيه» افزون بر آن ايجاد زمينه رشد و تعالي و فرازمندي است.

از آنچه آمد ميتوان گفت: هرگونه رفتار ناصواب و عدم رعايت حدود الهي در عين اينکه عصيان و گناه است فرد و جامعه را نيز دچار خروج از اعتدال و انحطاط ميکند. قرآن کريم براي تقوا که از نتايج تزکيه نفس ميباشد، آثار متعددي ذکر ميکند که از مهم ترين آنها بيداري و درک حقايق است : "يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يجَْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، اگر از خدا پروا داريد، براى شما تشخيص قرار مى‏دهد" (انفال29). در تحليل اين سخن ميتوان گفت اگر پرده‏هايى از حرص و طمع و خودبينى و حسد در مقابل ديده عقل آشكار ‏گردد يا مانند غبار غليظى فضاى اطراف را بپوشاند در چنين محيطى انسان چهره حق و باطل را نمى‏تواند بنگرد، اما اگر با تقوى اين غبار زدوده گردد ديدن چهره حق آسان است(مکارم شيرازي،1374ش،ج7،ص141) به تعبير ديگر تقوي و پرهيزکاري نيروي درک و تمييز را در انسان تقويت ميکند و موجب بيداري اسلامي و در نهايت تشکيل تمدن اسلامي ميگردد.

2-3- قسط مداري و عدالت پروري

يكي از اهداف اسلام، عدالت ميباشد. برپايي عدل و گسترش داد، سرلوحه پيام حضرت محمد(ص) بوده است. پيامبر(ص) مأموريت داشت تا با مفاسد اجتماعي مبارزه كرده و عدل و قسط را در جامعه حاكم کند به عبارت ديگر يکي از وظايف ايشان اصلاح اجتماعي يعني حفظ نوع انساني در پرتو تشريع قوانين عادلانه همراه با داوران عادل و مجريان لايق و شايسته بود از اين رو يکي از ويژگيهاي تمدن نوين اسلامي اجراي عدالت در جامعه است. قرآن کريم از اين بُعد از اهداف پيامبر(ص) بدين­سان سخن گفته است:لَقَدْ أَرْسلْنَا رُسلَنَا بِالْبَيِّنَتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَب وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاس بِالْقِسطِ: به راستى (ما) پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند (حديد /25) برخي مفسرين «ميزان» را  همان ترازو كه داراي دو كفه است و سنگيني‌ها را با آن مي‌سنجند تفسير كرده‌اند. و جمله «لِيَقُومَ النَّاس بِالْقِسطِ» را غايت و غرض انزال ميزان گرفته‌ و گفته‌اند: يعني ما، ترازو را نازل كرديم، تا مردم را به عدالت در معاملات خود عادت دهيم و در نتيجه، ديگر خسارت و ضرري نبينند، و اختلالي در وزن‌ها پديد نيايد و نسبت ميانة اشياء مضبوط شود، چون قوام زندگي بشر به اجتماع است، و قوام اجتماع هم به معاملاتي است كه در بين آنان داير است، و قوام اين معاملات و مبادلات در خصوص كالاهايي كه بايد وزن شود به اين است كه نسبت ميانه آنها محفوظ شود و اين كار را ترازو انجام مي‌دهد (قرطبي، ج 17 ص 249 ) در بعضي تفاسير «ميزان»  به معني عدل آمده است(طبري، ج 27، ص306 ؛ مراغي، ج 25، ص 183؛ ثعالبي، ج 5، ص 389 ). علامه طباطبايي عدالت را ميانه روى و اجتناب از دو سوى افراط و تفريط در هر امرى ميداند. در نگاه وي اين معني، در حقيقت معنا كردن كلمه به لازمه معناى اصلى است، ايشان معناى اصلى عدالت را اقامه مساوات ميان امور ميداند يعني به هر امري آنچه سزاوار است بدهى تا همه امور مساوى شود و هر يك‏ در جاى واقعى خود كه مستحق آن است، قرار گيرد(طباطبايي،1417،ج 12، ص479)و منظور از «ميزان» را دين ميدانند زيرا دين عبارت از چيزي است كه عقايد و اعمال اشخاص، با آن سنجيده ‌شود و اين سنجش، مايه قوام و زندگي با سعادت اجتماعي و انفرادي انسان است، وي اين احتمال را با سياق كلام كه متعرض حال مردم از حيث خشوع و قساوت قلب و جديت و سهل انگاريشان در امر دين است، سازگارتر مي­داند(همو،ج 19، ص 196 ).

لازم به ذکر است در جامعه آرماني نه تنها تعليمات نظري و آرماني ارائه ميگردد بلکه بايد شرايط تحقق عدالت نيز فراهم شود وبا موانع قسط وعدل نيز مبارزه گردد ودر برابر فقر مادي ومعنوي وتبعيض در خانواده و اجتماع بسيار حساس بوده وبا اهتمام ويژه به امور مسلمين و عدالت ورزي در عرصههاي مختلف بتوان جامعه اي عدالت پسند وعدالت پذير در سايه  شجره طيبه توحيد وعبوديت الهي واسلام جامع نگر ومعتدل وشريعت فراگير بسازد از اين رو قرآن کريم گاه از عدل (نک: شوري 42) و گاه از قسط(نک: حديد25) به عنوان هدف انبياء سخن گفته است. در تفاوت اين دو از جمله گفته­اند: هر گاه لفظ قسط و عدل کنار هم وارد شوند ادعاي اينکه مقصود از قسط، رعايت نظام مالي اسلام و عدالت اقتصادي است سخني مقرون به حقيقت است و ميتوانيم به صورت يک قانون غالبي بپذيريم ولي آنگاه که لفظ قسط جداي از عدل وارد شود در اين مورد ضابطه کلي در کار نيست. گاهي به حکم قرائن، مقصود از آن رعايت عدل در تمام شؤون زندگي مادي و معنوي انساني است در حاليکه در برخي از موارد مقصود عدالت اقتصادي است و در هر مورد بايد از قرائن موجود در کلام ابهام را بر طرف نمود(سبحاني،ج 1، ص 148-138 ). به هرحال بايد تأکيد کرد، ابعاد عدل و قسط در نگاه قرآن گسترده است و جنبه­هاي حکومت، قانون، اقتصاد و اجتماع و خانواده را فرا مي­گيرد چنانکه در موارد متعددي داشتن دو شاهد عادل را شرط ميداند( رک: مائده 95، 106؛ طلاق2 ) و در جاي ديگر ميفرمايد: وَ لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنََانُ قَوْمٍ عَلىَ أَلَّا تَعْدِلُواْ  اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى‏ : و البتّه نبايد دشمنىِ گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد. عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديكتر است(مائده8) در اين آيه بغض افراطي مذمت شده است و در آيه "يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شهَُدَاءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلىَ أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ  : اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، پيوسته به عدالت قيام كنيد و براى خدا گواهى دهيد، هر چند به زيان خودتان يا پدر و مادر و خويشاوندان باشد(نساء 135) حب افراطي سرزنش گرديده است انسان عاقل چه در دوستي و چه در دشمني، مآل انديش است و از خواهش نفس پيروي نمي کند و از مرزهاي عدالت بيرون نمي رود.

3-3- دوري از مراء و جدال

«جدل» در لغت به معناي محكم بافتن ريسمان يا مو، كسي را به زمين زدن، و محكم و قوي‌ شدن دانه است(راغب، بي تا،ص89).  آنچه در رابطه با مفهوم ريشه لغت مجادله مورد توافق لغت شناسان ميباشد اين است که در معناي جدل، شدت استحکام نهفته است. راغب در تعريف جدال گويد: «جدال» به معني گفتگو به نحو منازعه و مغالبه است (همان جا). لازم به ذکر است قرآن کريم جدال را کار شياطين دانسته و ميفرمايد: َ "إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلىَ أَوْلِيَائهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ : و در حقيقت، شيطانها به دوستان خود وسوسه مى‏كنند تا با شما ستيزه نمايند" (انعام 121) و در آيات ديگر کفر (نک: غافر4) و کبر را از عواملي دانسته که مسبب اين امر هستند و ميفرمايد:. "إن الَّذِينَ يجَُدِلُونَ فىِ ءَايَتِ اللَّهِ بِغَيرِْ سُلْطَنٍ أَتَئهُمْ  إِن فىِ صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبرٌْ مَّا هُم بِبَلِغِيهِ: در حقيقت، آنان كه درباره نشانه‏هاى خدا- بى‏آنكه حجّتى برايشان آمده باشد- به مجادله برمى‏خيزند در دلهايشان جز بزرگنمايى نيست آنان به آن نخواهند رسيد" (غافر56). هدف اين دسته افراد بنا به آيات قرآن، پوشاندن و از بين بردن حق است (نک: کهف56 ).

در آيات و روايات جدال به طور مطلق نفي نشده بلکه به جدال احسن توصيه شده است:" ادْعُ إِلىَ‏ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالحِْكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الحَْسَنَةِ  وَ جَدِلْهُم بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ: مردم را با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت بخوان و با بهترين شيوه با آنان مجادله كن"(نحل125).علامه طباطبايي «جدال» را عبارت از دليلي كه صرفاً براي منصرف نمودن خصم از آنچه كه بر سر آن با ما نزاع مي‌كند، ميداند، بدون آنكه خاصيت روشنگري حق را داشته باشد (طباطبايي،1417ق، ج 12،ص371 ).ايشان ضمن بيان معناي جدال به نکته ظريفي در آيه توجّه کرده، و ميفرمايد: خداوند موعظه را با وصف «حسنه» و جدال را با وصف «احسن» ياد مي­کند. يعني موعظه بايد نيکو باشد، اما جدال نيکوتر و اين حکايت از ظرافت و حسّاسيت جدال مي­کند (همان جا).

جلوه منفي جدال در فرهنگ دين تحت عنوان مراء مطرح شده است. مراء به معني جدال، خصومت و منازعه طرفيني است که هر دو طرف بر حرف خود پاي ميفشارند و ميخواهند آن را به کرسي بنشانند(ابن منظور، ج15،ص278). بر اساس روايات حتي مراء بر سر مطلب حق هم مذموم دانسته شده است( کليني،1367ش، ج2، ص300). اميرمؤمنان علي(ع) دراين باره توصيه حکيمانه اي به کميل بن زياد دارد آنجا که ميفرمايد: اي کميل از مراء بپرهيز که اگر چنين کردي، سفيهان را به سوي خود تحريک ميکني و برادري را از بين ميبري(مجلسي،1403ق،ج77،ص268). با اين تفاصيل ميتوان راهبرد ترک مجادله و مراء را به عنوان يکي از راهبردهاي مهم همگرايي تلقي کرد. پرهيز از مراء پرهيز از خطا و دوري از عوامل زوال وحدت است.

4-3- رعايت ادب و احترام گذاشتن به مقدسات مخاطب

 احترام متقابل در گفتگو نخستين شالوده اي است که سبب کاهش نفرت و تنش در بين اقوام و ملل مختلف ميگردد. چنانکه خداوند خطاب به مسلمين مي­فرمايد:"وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ: و آنهايى را كه جز خدا مى‏خوانند دشنام مدهيد كه آنان از روى دشمنى به نادانى، خدا را دشنام خواهند داد" (انعام 108) در شأن نزول آيه گفته شده: مسلمانان بت­هاي کفّار را ناسزا مي­گفتند و آنان در مقابل، به خداي متعال ناسزا مي­گفتندکه خداوند مسلمانان را از اين عمل نهي کرد (طبري،1412ق،ج 5، ص 310). نتيجه آنکه: در کلام  بايد از بي‌عفتي و  سوء تعبير اجتناب شود و به خصم و مقدسات او توهين نگردد.

ديگر از روشهاي احترام متقابل، پرهيز از نفرت و دوري گزيدن از هرگونه خشونت و تندرويهاي افراطي است. آيه "لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ:  پس به (بركتِ‏) رحمت الهى، با آنان نرمخو شدى، و اگر تندخو و سخت­دل بودى قطعاً از پيرامون تو پراكنده مى‏شدند"  (آل عمران 159)  که در باره پيامبر اکرم(ص) نازل شده است ناظر بر اين روش است. «فظ» در لغت به معني كسي است كه سخنانش تند و خشن است و «غليظ‌ القلب» به كسي مي‌گويند كه سنگدل باشد و عملاً انعطاف و محبتي نشان نمي‌دهد زيرا اين دو كلمه گرچه هر دو به معني خشونت است اما يكي غالباً در مورد خشونت در سخن و ديگري در مورد خشونت در عمل به كار مي‌رود و به اين ترتيب خداوند اشاره به نرمش كامل پيامبر(ص) و انعطاف او در برابر افراد نادان و گنهكار مي‌نمايد (طبرسي،1372ش، ج 1، ص 526).

5-3- افزايش صبر و تحمل

دشمنان اسلام را طيف­هاي وسيعي شکل مي­دادند. اين طيف­ها در انگيزه­هاي خصومت و نيز برخوردها يکسان نبودند، برخي بنياد و اساس خصومت بودند چونان سران کفر اما برخي ديگر انسان­هاي فرودستِ فکري و اجتماعي بودند که در تور نامرئي سران کفر گرفتار آمده و به اذيت و آزار انبياء مي­پرداختند. پيامبر(ص) در برابر جريان فرودست و طيف ناآگاه، صبر پيشه مي­کردند و جواب بدي را با بدي نمي‌داد. چنانکه خداوند تبارك و تعالي خطاب به نبي اکرم (ص) مي‌فرمايد:‌ "و نيكى با بدى يكسان نيست. (بدى را) به آنچه خود بهتر است دفع كن؛ آنگاه كسى كه ميان تو و ميان او دشمنى است، گويى دوستى يكدل مى‏گردد.  و اين (خصلت‏) را جز كسانى كه شكيبا بوده‏اند نمى‏يابند، و آن را جز صاحب بهره‏اى بزرگ، نخواهد يافت"(فصلت 34 - 35). قرآن كريم هنگامي كه روش ملايمت و مسالمت را براي ما برمي‌گزيند به نتايج عملي اين روش اشاره مي‌كند كه دشمنانت را به دوستانت تبديل مي‌كند كه در انديشه و عمل با تو هماهنگ شوند. سپس در پي آن به اين امر اشاره مي‌كند كه اين روش به شكيبايي زياد و ايماني قوي نياز دارد، چرا كه اين روش در برخورد با برتري طلبي دشمن و مشكلات مبارزه، اعصابي قوي و انعطاف‌پذيري شخصيت را مي‌طلبد. افزون بر آن، خداوند در سوره رعد، صبر و استقامت براى جلب خشنودى پروردگار در برابر تمام مشكلاتى كه در مسير اطاعت و ترك گناه و جهاد با دشمن و مبارزه با ظلم و فساد وجود دارد (مکارم شيرازي،1374ش،ج10،ص188) را از ويژگي خردمندان شمرده و آن را در کنار اقامه نماز و پرداختن انفاق ذکر ميکند:"وَ الَّذِينَ صَبرَُواْ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبهِِّمْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ أَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلَانِيَةً ِ: آنان كه به طلب ثواب پروردگار خويش صبر پيشه كردند، و نماز گزاردند و در نهان و آشكار از آنچه به آنها روزى داده‏ايم انفاق كردند"(رعد22).

زندگي رسول خدا (ص)بهترين گواه بر اين مدعاست. چنانکه ابن جوزي مي‌نويسد: بردباري، تحمل و گذشت با وجود قدرت بر انتقام، صبر بر مصيبت‌ها همان چيزي است كه خداوند پيامبرش را بر آن تربيت كرد و به او فرمان داد: "خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِض عَنِ الجَْهِلِينَ. گذشت پيشه كن، و به (كار) پسنديده فرمان ده، و از نادانان رُخ برتاب"(اعراف 199) در اين آيه خداوند به سه رفتار از رفتارهاي رهبر در جامعه اشاره ميدارد. مفسران عفو را به معاني آسان گيري(زمخشري، 1407ق،2/189)، فضل(ابن کثير، 1419: 3/480)، عدم تجسس( طبري، 1415: 9/104)، چشم پوشي و گذشت از گنهکاران و رفق و مدارا با مؤمنين(قرطبي، 1364: 7/345) ابراز کرده اند. در روايتي از امام صادق(ع) عفو به معني وسط ميباشد( کليني، 1367: 4/53).علامه طباطبايي  اين معني را با مضمون آيه، مناسبتر و از نظر معنا جامع‏تر ميدانند چرا که در اين صورت شائبه تکرار از عبارت " وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ" نيز رفع خواهد شد(طباطبايي، 1417: 8/497) ." عرف" نيز به معناى هر فعلي است که عقل و شرع نيکو بودن آن را تأييد ميکنند و عقلا آن را  قبيح نمى‏شناسند(طوسي، بي تا،5/62) پس مقتضاى عبارت" وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ" اين است كه اولا به تمامى معروفها و نيكى‏ها امر کن طوري که خود امر كردن هم به نحو معروف باشد (طباطبايي، 1417:  8/497) و در نهايت بيان ميدارد " وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ"اين دستور بهترين و نزديكترين راه است براى خنثى كردن نتايج جهل مردم و تقليل فساد اعمالشان است؛ زيرا  بكار نبستن اين دستور و تلافى كردن جهل مردم، بيشتر مردم را به جهل و ادامه كجى و گمراهى وا مى‏دارد(همانجا). نکته قابل ذکر آنکه احترام متقابل در گفتگو و اجتناب از تکفير و تفسيق از روشن ترين ملزومات پذيرش اعتدال و نخستين شالوده اي است که سبب کاهش نفرت و تنش در بين اقوام و ملل مختلف ميگردد. تجربه ثابت کرده است اگر مناظرات ديني و کشمکشهاي فکري از مسير اعتدال و رعايت اخلاق نقد، خارج شوند ثمره اي جز افزايش دشمني، بغض و در نهايت جنگ و خونريزي ندارند.چنانکه خداوند خطاب به مسلمين مي­فرمايد: وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا(بقره83). اين آيه اشاره به يك اصل انسانى دارد زيرا در اين صورت، كرامت انسان  حفظ و رابطه همكارى و دوستى او در ميان مردم تقويت مى‏شود و انزجار و نفرت از آنها دور مى‏گردد(مغنيه، 1424،ج 1، ص142).

6-3- اعتدال در امور

از ديگر ارکان مهم در تمدن نوين اسلامي، اعتدال گرايي است. اعتدال از عدل گرفته شده و به معناي حد وسط چه در کميت و چه درکيفيت است و هر آنچه متناسب باشد، گويند اعتدال يافت( ابن منظور،1414،ج 11، ص433).عنصر اعتدال چنان در اسلامي بودن امت نقش کليدي و اساسي دارد که خداوند بزرگ از يکسو کتاب آسماني اش را کتابي راست و به دور از هر گونه کژي و اعوجاج دانسته( نک:کهف1-2) و از سوي ديگر امت اسلامي را امت ميانه رو مينامد (نک:بقره143). جهت گيري تربيت اسلامي اينگونه است که انساني معتدل در همه وجوه تربيت کند.همانگونه که لقمان به فرزند خود چنين سفارش ميکند: وَ اقْصِدْ فىِ مَشْيِكَ (لقمان19). برخي انديشمندان "مشي" را به معناي راه رفتن گرفته و گفته اند: يعني در راه رفتن خود ميانه رو باش(زمخشري،1407ق،ج2، ص 497؛ قطب، 1412ق،5ج ص2790) لکن برخي ديگر مفهوم آيه را عام گرفته و "مشي" را به معناي روش و رفتار دانسته اند. بنابراين آيه شريفه به طور عموم به اعتدال در روش و رفتار دعوت ميکند(گازر، بي تا،ج،7، ص271، بقاعي، بي تا،ج 6، ص21). اين عنصر که بر همه شئون و ساحتهاي حيات، سايه افکنده است به طوري که ريشه بسياري از انحرافات فردي و اجتماعي را ميتوان در عدم رعايت اصل اعتدال دانست به تعبير ديگر تندروي ها و کندروي ها عامل تشديد اختلافات و مانع حرکت در مسير اهداف و آرمانهاي بلند جوامع محسوب ميگردد. از اين رو اسلام به عموم مسلمانان سفارش ميکند که اين مهم نه تنها در حوزه فردي براي همه ضروري است بلکه وقتي در حوزه اجتماعي قرار ميگيرد، اهميت بيشتري يافته و با وارد شدن در حوزه سياست ضرورت آن دو چندان ميشود چرا که تند روي حاکمان به طور مثال در کنترل آزاديهاي فردي يا اجتماعي و عدم تضارب آراء، موجب ديکتاتوري و استبداد و در نهايت به تخريب و نابودي جامعه و امت منجر ميگردد. قرآن نيزهرگونه برون رفت از اعتدال را سبب فساد و تباهي دانسته و بيان ميدارد: "وَ لَا تُطِيعُواْ أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فىِ الْأَرْضِ وَ لَا يُصْلِحُونَ (شعراء151-152). مسرفين عبارتند از كسانى كه از مرز حق تجاوز نموده، از حد اعتدال بيرون شده‏اند(طوسي، بي تا: ج8، ص50). بنا به سخن قرآن اين افراد به فساد در زمين پرداخته و قصد اصلاح ندارند. در نگاه علامه طباطبايي عالم هستى و تمام اجزاى آن با نظامى كه در آن جارى است به سوى غايات و نتايجى صالح پيش مى‏رود، در عين حال هر يك از اجزاي عالم راهى جداگانه دارند غير از آن راهى كه ساير اجزاء دارند، بدون اينكه به خاطر افراط و تفريط به كلى از آن منحرف شود، در غير اين صورت در نظام طرح شده خللى روى مى‏دهد و به دنبال آن، هدف آن جزء و هدف همه عالم رو به تباهى مى‏گذارد. ايشان براين باورند، بيرون شدن يك جزء از هدفى كه برايش ترسيم شده و تباهى آن نظمى كه براى آن و غير آن لازم بوده، باعث مى‏شود ساير اجزاء با آن هماهنگى نكنند و در عوض با آن بستيزند، اگر توانستند آن را به اعتدال بكشانند در غير اين صورت نابودش نموده تا صلاح خود را حفظ نموده و عالم هستى را بر قوام خود باقى بگذارند. وي در ادامه يادآور ميشود، انسانها كه جزئى از اجزاء عالم هستى هستند نيز از اين كليت مستثنى نيستند، اگر بر طبق آنچه كه فطرتشان به سوى آن هدايتشان مى‏كند رفتار كردند، به آن سعادتى كه بر ايشان مقدر شده مى‏رسند و اگر از حدود فطرت خود تجاوز نمودند يعنى در زمين فساد راه انداختند، خداى سبحان به قحط و گرفتارى و انواع عذابها و نقمت‏ها گرفتارشان مى‏كند تا شايد به سوى صلاح و سداد بگرايند(طباطبايي، 1407:ج 15، ص430-431).

اين مدعا در خطابهاي فراوان قرآن مبني بر دستور به اعتدال و يا عتابهاي آن مبني بر چرايي کنار نهادن اعتدال آشکار است. نگاه عميق به آيه أفَمن يَمْشىِ مُكِبًّا عَلىَ‏ وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشىِ سَوِيًّا عَلىَ‏ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ: آيا آن كس كه نگونسار بر روى افتاده راه مى‏رود، هدايت يافته‏تر است يا آن كه بر پاى ايستاده و بر راه راست مى‏رود؟ (ملک 22) بيانگر آن است که قرآن مخاطبان پيامبر(ص) را به دو گروه تقسيم نموده است نخست مشرکان متعصب و هدايت ناپذير که خداوند آنها را به کساني که واژگونه راه ميروند تشبيه کرده و در مقابل، کساني که  طبق برنامه مكتب اعتدالي قرآن اعتقادات و اعمال خود را تطبيق ميدهند و به سهولت به مقصد اصلى خود نائل خواهند شد و هرگز به ضلالت و گمراهى و حيرت محكوم نخواهند شد (مغنيه،1424: ج 7، ص381). آيه كَذَالِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ : خدا گزافكار شك‏آورنده را اين گونه گمراه مى‏سازد (غافر34) به گونه اي ديگر به اين حقيقت اشاره دارد چنانکه از هم نشيني مسرف کنار مرتاب برمي آيد که از پيامدهاي اسراف و زياده روي، شک و ريب در حق است که با عنايت به سياق، آيه بيانگر آن است که گمراهي به دنبال اسراف و تجاوز از حدود الهي است و به دنبال آن شک در حقانيت رسولان و تضييع حق آنان ميباشد. به تعبير ديگر انسان هرگاه از عنصر اعتدال غفلت کند، حجت بيروني نيز از هدايت آدمي عاجز شده و انسان به شک و گمراهي دچار گشته و در نهايت گرفتار عذاب الهي ميگردد (نک:آل عمران 112).

نکته قابل ذکر آنکه در تمدن اسلامي، غلو درباره پيشوايان ديني که از مهمترين سرچشمه‏هاى انحراف در اديان آسمانى و از مصاديق خروج از اعتدال به شمار ميآيد، شاهد نمي باشيم. در سوره نساء خداوند مسيحيان را مورد مذمت قرار ميدهد که با غلو در حق مسيح(ع) سبب تحريف در دين گشتند و ميفرمايد: يا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُواْ فىِ دِينِكُمْ وَ لَا تَقُولُواْ عَلىَ اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ  إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسىَ ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقَئهَا إِلىَ‏ مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِّنْهُ: (نساء 171). آيه با اشاره به نكاتي چون عيسى (ع ) فرزند مريم (ع )، فرستاده خدا، مخلوق خداوند  كه به مريم(ع) القاء شد (نک: كهف 109) و در نهايت روحى كه از طرف خدا آفريده شد، اشاره به مخلوق بودن مسيح  دارد كه هر يک در حكم دليلى بر ابطال تثليث و الوهيت مسيح (ع) ميباشد در اين باره به روايتي از امام سجاد(ع) بسنده ميکنيم که فرمودند: يهوديان به علت علاقه شديد به عزير او را پسر خدا دانستند و مسيحيان نيز از شدت علاقه به حضرت عيسي(ع)  او را پسر خدا دانستند در حاليکه عزير و مسيح از ايشان برائت جستند و آنان نيز پيروان آنها نبودند همچنين گروهي از شيعيان از شدت محبت به ما، ما را از حد خود فراتر بودند در حاليکه نه آنان از ما هستند و نه ما از آنان (مجلسي، 1403، ج25، 28).

7-3- هم انديشي و مشورت

يکي از راهکارهايي که براي تحقق تمدن اسلامي  مد نظر است، مشورت و هم انديشي است، زيرا خرد استعدادي است که با علم و تجربه افزايش مييابد (تميمي، 1407ق،ج1،ص85). بناي تصميم گيري در اسلام نيز بر مشورت و تبادل نظر در امور و پرهيز از خودرأيي و استبداد است و در قرآن کريم از چنان جايگاه ويژه اي برخوردار است که در آن سوره اي به نام "شوري" وجود دارد که در آن مشورت از مهم ترين مسائل و از جمله فرايض و از ويژگيهاي مورد تشويق و تأکيد به شمار آمده و در کنار استجابت دعا، نماز و انفاق مطرح شده است: "وَ الَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِرَبهِِّمْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورَى‏ بَيْنهَُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ: و آنان كه دعوت پروردگارشان را پاسخ مى‏گويند و نماز مى‏گزارند و كارشان بر پايه مشورت با يكديگر است و از آنچه به آنها روزى داده‏ايم انفاق مى‏كنند" (شوري38). در آيات مورد بحث، سياق کلام به گونه اي است که شورا به عنوان يک امر زود گذر و موقت نمي باشد بلکه به عنوان يک برنامه مستمر در همه کارها براي مؤمنان مطرح است (قطب،1412ق،ج5،ص3165)، سنت رسول خدا(ص) نيز مؤيد اين امر ميباشد(ابن هشام،1424ق،ج2،ص272) چرا که با وجود عصمت پيامبر (ص) و ارتباط با منبع وحي و داشتن انديشه کامل و نيرومند، بنا به دستور خداوند به مشورت و نظر خواهي از اصحاب، مأمور ميشود(نک:آل عمران159). بر اين اساس هيچ خردمندي نيست که خود را بي نياز از مشورت ببيند. لذا بر خردمندان و صاحب نظران امت اسلامي است که در مورد اختلافات پيش آمده به گفتگو و تعامل بنشينند و آراي صاحب نظران را بر آراي خود بيفزايند و از خرد ديگران براي تصميم گيري به درستي استفاده کنند. از علي(ع) در اين باره چنين نقل شده است: هر کس با عاقلان و خردمندان مشورت کند به راه راست و پيروزي دست مييابد(تميمي، 1407ق،ج2،ص204). بدين ترتيب مشورت، به راه درست و شيوه محکم پيروزي رهنمون ساخته و اقدامي در جهت اصلاح و درست کردن کارها و راهي به سوي همگرايي است.

 

نتيجه

تمدن اسلامي تمدني است که مؤلفههاي آن بر محور آموزههاي قرآن و متکي بر سنت نبوي باشد. انسان در اين تمدن به عنوان موجودي برگزيده در مقام خليفه اللهي وظايف خطيري را بر عهده دارد و در تکاپوي رسيدن به قرب الي الله و رضايت خدا همه مراحل رشد و تعالي را طي ميکند چنين تمدني با رويکردي همه جانبه به جايگاه انسان در نظام هستي و روابط عيني او با مبدأ و معاد و ارتباط عميق ميان زندگي مادي و معنوي بشر ديدگاهى جهانى و فرا مليتى داشته که ميتوان جهت تعالي و پيشرفت فرد و جامعه در حوزههاي معرفتي، فرهنگي، اقتصادي و ساير حوزه ها از آن بهره جست. پيروزي انقلاب اسلامي ايران نقطه عطفي در جهان اسلام معاصر به شمار ميآيد که پس از گذشت قرون متمادي، آرمان تشکيل حکومت اسلامي را محقق کرد و چشم اندازي نو در برابر ديدگان ديگر ملتهاي مسلمان گشود و مسأله اي به نام تمدن نوين اسلامي را مطرح کرد.دشمنان اين تمدن براي مقابله با اين جريان از انواع راهکارها، ابزارها و عوامل مادي و معنوي خود استفاده ميکنند تا بتوانند اين حرکت را با چالش مواجه کرده  يا حداقل از تأثيرات آن بکاهند؛ از اين رو قرآن کريم اختلاف و تفرقه را از عوامل مهم انحطاط و فروپاشي تمدنها و جوامع بشري و امتهاي ديني ميداند. از منظر قرآن خودبيني و خودمحوري، جهل و ناآگاهي، بکار نينداختن عقل و انديشه در امور که پيامد آن پيروي کورکورانه از گذشتگان و تعصبات و خرافات است، همچنين مراء و جدال، توهين به مقدسات مخاطب، صبر وتحمل ضعيف و عدم مشورت را از عوامل شکست يا عقيم ماندن تمدن اسلامي بر ميشمارد لذا خداوند راههاي رسيدن به چنين تمدني را در تهذيب نفس و رعايت تقوي، افزايش علم و دانش و بکارگيري عقل و انديشه و رعايت اخلاق اسلامي ميداند.

 

منابع

الف- قرآن کريم، ترجمه محمد مهدي فولادوند، دار القرآن الکريم، قم، 1376ش

     ب- نهج البلاغه، ترجمه: محمد جعفر امامي و محمد رضا آشتياني، مؤسسه مطبوعاتي هدف، قم، 1367ش

1-       آلوسي، سيد محمود، روح المعاني فى تفسير القرآن العظيم‏، دارالكتب العلميه‏، بيروت‏، 1415 ق‏

2-       ابراهيمي ديناني، غلامحسين، ماجراي فکر فلسفي در جهان اسلام، طرح نو، تهران، 1376ش

3-       ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير ،بي جا، بي تا

4-       ابن عطيه، عبدالحق، المحرر الوجيز في تفسير الکتاب العزيز، دار الکتب العلميه، بيروت، 1422ق

5-       ابن فارس،احمد، معجم مقاييس اللغه، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، قم، 1404ق

6-       ابن كثير دمشقى، اسماعيل بن عمرو، تفسير القرآن العظيم، دار الكتب العلمية، بيروت‏،1419 ق‏

7-       ابن منظور، لسان العرب، دارصار، بيروت، 1414ق

8-       ابن هشام، ابو محمد عبد الملک، سيرة النبوية، تحقيق سعيد محمد اللحام، دار الفکر، بيروت، 1424ق، 2003م

9-       بقاعي، ابراهيم بن عمر، النظم الدرر في تناسب الآيات و السور، دارالکتب العلميه، بيروت، بي تا

10-    بني هاشمي، سيد محمد، درآمدي بر تربيت عقلاني، مرکز فرهنگي انتشاراتي منير،تهران، 1389ش

11-    پژوهنده، محمد حسين، آسيب شناسي وحدت اسلامي، انديشه حوزه، سال سيزدهم، شماره67-68

12-    تسخيري، محمد علي، بيداري اسلامي چشم انداز آينده و هدايت آن، مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، تهران،1387ش

13-     تميمي الامدي، عبد الواحد، غرر الحکم و درر الکلم، مؤسسه اعلمي للمطبوعات، بيروت، 1407ق

14-    ثعلبى نيشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهيم‏، الكشف و البيان عن تفسير القرآن، دار إحياء التراث العربي‏، بيروت، 1422 ق‏

15-    جان احمدي، فاطمه، تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، دفتر نشر معارف، تهران، 1387ش

16-    جعفري، محمد تقي، فرهنگ پيشرو، فرهنگ پسرو، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1373ش

17-    حراني، حسن بن علي بن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، جامعه مدرسين، قم، 1404ق

18-    دلشاد تهراني، مصطفي، سيره نبوي، سازمان چاپ و انتشارات دريا، 1383ش

19-    رازي، فخرالدين محمد بن عمر الخطيب، تفسير کبير، دار الاحياء التراث العربي، بيروت، 1420ق

20-    راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، تحقيق نديم مرعشي، دار الکتب العربي، بي جا، بي تا

21-    زمخشري، محمود بن عمر، الکشاف عن حقايق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل، دارالتب العربي، بيروت، 1407ق

22-    سبحاني، جعفر، تفسير صحيح آيات مشکله، مؤسسه امام صادق، قم، 1371ش

23-    سعيدي روشن، محمدباقر،زبان قرآن و مسائل آن، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، 1389ش

24-    شهرستاني،محمد بن عبدالکريم، الملل و النحل،تصحيح و تحقيق سيد محمد رضا جلالي نائيني،انتشارات اقبال،1361ش

25-    طالقانى، سيد محمود، پرتوى از قرآن‏، شركت سهامى انتشار، تهران‏،1362 ش

26-    طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏، قم، 1417ق

27-    طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372ش

28-    طبري، ابي ‌جعفر محمد بن جرير، جامع البيان فى تفسير القرآن‏، دار المعرفه‏، بيروت‏،1412ق

29-    طوسي، ابو جعفر محمد بن الحسن بن­ علي ، التبيان فى تفسير القرآن‏، دار احياء التراث العربى‏، بيروت‏، بي تا

30-    طيب، سيد عبد الحسين‏، اطيب البيان في تفسير القرآن‏، انتشارات اسلام‏، تهران‏، 1378 ش‏

31-    عياض، ابوالفضل عياض بن موسي، الشفاء بتعريف حقوق المصطفي، تحقيق علي محمد البجاوي، دارالکتب العربي، بيروت، بي تا

32-    قرطبي، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364ق

33-    قطب، سيد بن بن ابراهيم شاذلي‏، في ظلال القرآن،دارالشروق‏، بيروت، 1412 ق

34-    کليني، ابي جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق، الکافي، تصحيح علي اکبر غفاري، دارالکتب الاسلاميه، تهران، 1367ش

35-    گازر، حسين بن حسن جرجاني،جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، مصحح: محدث جلال الدين، نشر دانشگاه تهران، بي تا

36-    لاهيجى‏،محمد بن على‏، تفسير قرآن، تحقيق: مير جلال الدين حسينى ارموى، دفتر نشر داد، تهران‏، 1373 ش

37-    مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1403 ق

38-    مصطفوي، سيد حسن، التحقيق في کلمات القرآن، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360ش

39-    معين، محمد، فرهنگ فارسي، امير کبير، تهران، 1371ش

40-     مغنيه، محمد جواد، الکاشف، دارالکتب الاسلامي، قم، 1424ق

41-    مكارم شيرازى، ناصر ، تفسير نمونه‏، دار الكتب الإسلاميه، تهران، 1374 ش

42-    ميبدى ،رشيدالدين احمد بن ابى سعد،كشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقيق: على اصغر حكمت‏، انتشارات امير كبير، تهران،1371 ش‏