نقش امام علي(ع) در تمدن اسلامي

نقش امام علي(ع) در تمدن اسلامي

 

 نقش امام علي(ع) در تمدن اسلامي

حبيب زماني محجوب*

چکيده

تمدن اسلامي توسط پيامبر اسلام بنيان نهاده شد و در مدت کوتاهي در اقصي نقاط عالم فراگير شد. پس از پيامبر، حضرت علي نقش بسيار مهمي در تثبيت تمدن اسلامي ايفا نمود. اين نوشتار، بر اين هدف است با استفاده از روش توصيفي تحليلي، نقش و جايگاه امام علي در تمدن اسلامي را وضوح بيشتري بخشد.

يافته­هاي تحقيق نشان مي­دهد حضرت علي بينش تمدني و شخصيتي تمدن ساز داشته است. نقش اساسي حضرت در تمدن اسلامي، تقويت مؤلفههاي تمدن­ساز فرهنگ اسلامي در ميان مردم و به کارگيري آن در حکومت خويش است. اخلاق، آزادي، عزت و کرامت انساني، عدالت، حق مداري، اقتصاد و وحدت و همبستگي از مؤلفههاي اصلي تمدن ساز در سيره و حکومت علوي ميباشد. توجه به معيارهايي که علي براي حکومتش ترسيم کرده بود، نشان ميدهد رويکرد امام علي رويکردي تمدن ساز بود و هريک از معيارهاي حکومت ايشان قدمي براي ساخت و تثبيت تمدن اسلامي بوده است.

واژههاي کليدي: حضرت علي(ع)، تمدن اسلامي، اسلام، انسان، علم.


مقدمه

گاه اين سؤال به ذهن برخي متبادر ميشود که آيا ميتوان به سيره امامان رويکرد تمدني داشت؟ پاسخ روشن است؛ طبق اشاره قرآن تمدن سازي وظيفه انبياء و دينداران بوده است، [1] پس ميتوان رويکرد تمدني به سيره آنان داشت. پيامبر تمدن اسلامي را بنيان گذاري کرد و حضرت علي استمرار بخشيد و اگر علي نبود زنجيره تمدن اسلامي در همان آغاز کار ميگسست. اين مقاله در پي پاسخ به اين سوال اصلي است که امام علي(ع) چه نقشي در تمدن اسلامي داشت؟

در دوره اي که انديشه نوسازي تمدن نوين اسلامي رونق گرفته، نيازمند ارائه الگوي مطلوبي از کاربرد دين در حوزه سياسي و زمينه سازي براي ارائه مدلي از تمدن ديني هستيم. ازاين­رو، بررسي و تبيين مؤلفههاي تمدن اسلامي در سيره معصومان، خاصه امام علي که خود موفق به تشکيل حکومت اسلامي گرديد، اهميت و ضرورت بسياري دارد. نکته مهم اين است که سيره امام علي، به عنوان امام مقبول شيعه و سني، مي­تواند مورد الگوبرداري در تمدن سازي نوين اسلامي در همه کشورهاي اسلامي قرار گيرد. هرچند، انديشه تمدن ساز علوي نسخه اي براي همه بشريت است؛ از اين رو، آن را بايستي از يک گفتمان مذهبي به گفتمان ديني(اسلام) و سپس فراديني بدل کنيم؛ چراکه معيارهايي که علي در حکومتش مطرح ميکند، نسخه اي است براي همه انسانها  نه صرفا شيعيان و مسلمانان.

تاکنون اثر مستقلي در زمينه اين موضوع تدوين نشده است؛ با اين حال در برخي آثار ابعادي از موضوع مورد بررسي قرارگرفته است: محمدرضا کاشفي در مقاله «تأثير امام علي بر فرهنگ و تمدن اسلامي»[2] مطالب خوبي درباره موضوع تحقيق آورده است ولي ابعاد گوناگون موضوع را بررسي نکرده و بيشتر به تبيين شخصيت علمي امام علي پرداخته است. مرضيه اکاتي و دادخدا خدايار در مقاله «مشخصات نويسندگان مقاله نقش امام علي (ع) در گسترش تمدن اسلامي (مطالعه موردي توزيع اقتصادي)»[3] تنها به اقدامات اقتصادي حضرت علي در اين حوزه پرداخته اند. غلامحسن محرمي در برخي بخشهاي کتاب نقش امامان شيعه در شکل گيري و توسعه تمدن اسلامي،[4] به تأثير امام علي بر تمدن اسلامي اشاره داشته است. هرچند اين کتاب نيز خواننده را به نقش محوري ائمه بر تمدن اسلامي رهنمون نمي سازد؛ چنانکه در مورد امام علي بيشتر بر محور انتساب برخي علوم به امام و برخي اقدامات اقتصادي ايشان محدود مانده است. نوآوري اين مقاله حاضر در اين است که افزون بر معرفي شخصيت تمدن ساز امام علي(ع)، به تبيين برخي اقدامات حضرت در ايجاد تمدن اسلامي پرداخته است.

مقاله در سه محور موضوع را پي ميگيرد: ابتدا به مفهوم تمدن و تمدن اسلامي اشاره ميشود. سپس بخشي از ابعاد شخصيت تمدن ساز امام علي(ع) تبيين ميشود. درنهايت، تبلور برخي شاخصهاي تمدن اسلامي در سيره و حکومت امام علي(ع) ارائه خواهد شد.

1.          مفهوم شناسي

               تمدن

تمدن[5] در لغت به معناي شهرنشيني، اساليب شهرنشيني گزيدن و... آمده است که ناظر بر بيرون آمدن انسان از حالت وحشي­گري و خارج­شدن يک جامعه از مرحله ابتدايي و بدوي است.[6] براي مفهوم اصطلاحي تمدن، تعاريف بسيار به کار برده­اند، مانند «مرحله يا نوعي خاص از فرهنگ که در عصر معيني موجوديت يافته و حاصل نبوغ اقليت مبتکر و نوآور است»[7]، «نظمي اجتماعي که در نتيجۀ وجود آن، خلاقيت فرهنگي امکان­پذير مي­شود و جريان پيدا مي­کند»[8] و در تعريفي ديگر، تمدن بالاترين گروه­بندي فرهنگي و گسترده­ترين سطح هويت فرهنگي به شمار مي­آيد.[9]

در بين انديشمندان اسلامي خواجه نصير الدين طوسي و ابن خلدون تمدن را حالت اجتماعي شدن انسان[10] و علامه جعفري تمدن را تشکل هماهنگ انسانها در حيات معقول با روابط عادلانه و اشتراک همه افراد و گروههاي جامعه در پيشبرد اهداف مادي و معنوي انسانها در همه ابعاد مثبت معنا کرده است. [11]

با استفاده از تعاريف فوق، تمدن عبارت است از پيشرفت و توسعه همه­جانبه ناشي از مجموعه دستاوردهاي مادي و معنوي بشر که حاصل تعالي فرهنگي و پذيرش نظم اجتماعي است.[12] بنابر تعاريف ياد شده، ميان فرهنگ و تمدن ارتباطي وثيقي وجود دارد و تمدن بدون فرهنگ تحقق نمي­يابد؛ زيرا زيربناي همه تمدن­ها، ساختارهاي فرهنگي است؛ و فرهنگ، زمينه لازم براي رشد تمدن مي­باشد.

               تمدن اسلامي

پيش از تعريف تمدن اسلامي، توجه به اين موضوع لازم است که در تقسيم‏بندي­هايى كه از اديان جهانى مى‏شود، اسلام در زمره اديان تمدن‏ساز قرار مى‏گيرد. گرچه ارائه تعريفى دقيق و جامع از تمدن دشوار مى‏باشد، ولى قدر مسلم اين است كه هر تمدنى بر پايه دو نظام، يكى ارزشى و ديگرى اجرايى استوار است. نظام ارزشى اعم از ارزش­هاى فردى و اجتماعى دربردارنده همه جنبه‏هاى تربيتى، سياسى، اقتصادى و فرهنگى جامعه است. مطالعه تعاليم اسلامى به خوبى نشان مى‏دهد كه دين اسلام به هر روى اين نظام­ها التفات داشته است؛ زيرا از سويى، همه ارزش­هاى فردى و اجتماعى را تعريف كرده و از سوى ديگر، پايبندى به آنها را از پيروانش خواسته كه در چارچوب آنها استعدادهاى انسانى شكوفايى مي­گردد؛ خير فراگير و شر منكوب مى‏شود؛ عدالت گسترده مى‏شود و بى‏عدالتى و ستمگرى از جامعه رخت برمى‏بندد.[13]

بنابراين، همه لوازم يك تمدن انسانى و سازنده در تعاليم اسلامى گنجانده شده و بستر ايجاد تمدن در متن اسلام فراهم است- چنان­كه در يك برهه تاريخى بخش گسترده‏اى از جهان آن را تجربه نيز كرده است- اما بسته به اينكه ملل و اقوام تا چه اندازه با اسلام آشنا باشند و قوانين و مقرراتش را به كار بندند، به همان ميزان در قلمرو تمدن اسلامى قرار مى‏گيرند.

بايد يادآور شد كه تمدن طراحى شده بر پايه اسلام افسارگسيخته نيست و حقّ حركت به سوى دلخواه خودش را ندارد. اسلام خواهان اجراى فرامين الهى و خير و سعادت انسان است و هر آن چيزى كه بخواهد قوانين الهى را زير پا گذارد، يا آن را نديده بگيرد و با هر بهانه‏اى بخواهد كه راه خير و سعادت را بر انسان ببندد، اسلام با آن به مقابله برمى‏خيزد. بر پايه همين اصل است كه بسيارى از جنبه‏هاى تمدن غربى از نظر اسلام پذيرفتنى نيست؛ چرا كه در بسيارى از موارد، اين تمدن دستورات الهى را زير پا مى‏نهد، منهيات الهى را مباح مى‏شمرد و راه خير و سعادت را بر انسانها مى‏بندد.

با توجه به توضيحات ارئه شده، تمدن اسلامي تمدني ديني است که همه مؤلفههاي آن بر محور اسلام باشد. اين تمدن بر اساس نگرش توحيدي و مجموعه­اي از ساختهها و اندوختههاي معنوي[14] و مادي، انسان را به سوي سعادت و کمال سوق ميدهد.[15]

تمدن اسلامى را ‏مى‏توان شامل دو جنبه دانست: يك جنبه آن به وسيله خود اسلام پديد آمد و در پرتو خلاقيت و ابتكار مسلمانان بسط و گسترش يافت، در حقيقت منشأ اين جنبه از تمدن اسلامى قرآن و سنت پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) بود؛ اما جنبه ديگر تمدن اسلامى، نه ابداع مسلمانان، بلكه ميراث به جاى مانده از تمدن هاى پيشين در قلمرو اسلام بود كه به دست مسلمانان توسعه و تكامل يافت و به رنگ اسلام درآمد. [16]

2.          شخصيت تمدن ساز حضرت علي(ع)

حضرت علي(ع)، پرورش يافته دامان پيامبر و شاگرد برجسته مکتب رسالت،[17] از چنان مرتبه علمي بهره مند است که گستره علم ايشان قابل احصاء نيست[18] تنها اين حديث متواتر در بين شيعه و اهل سنت کافي است که پيامبر اكرم(ص) فرمود: « أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِ الْبَابَ»[19]؛من شهر دانشم و على دروازه آن، هركس دانش مى‏خواهد بايد از دروازه‏اش وارد شود.» پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در حديث ديگري فرمود:«اَعلُم اُمتّي مِن بعدي عليُّ بنُ ابي‌ِطالب؛ داناترين امت من بعد از من علي بن ابيطالب است.»[20] و نيز درباره گستردگي علم علي عليه السلام فرمود: « خداوند آن قدر از فهم و دانش به او (علي عليه السلام) عطا فرمود که اگرفهم ودانش او را بين زمينيان تقسيم کنند، همه را دربر خواهد گرفت(همه دانا ميشوند).» [21] ايشان در حديث ديگري ميفرمايد: «حکمت به ده بخش تقسيم شده است، به علي ده قسمت آن داده شده و بقيه مردم يک بخش.»[22]

سخنان امام على(ع)كه به مناسبت‏هاى مختلف فرموده‏است، بيانگر علوم جامعى در نزد ايشان است كه پس از قرآن و كلام رسول خدا(ص) نظير ندارد. بيانات ارزشمند امام در بحث­هاى خداشناسى، دين‏شناسى، امور اجتماعى، اخلاق، عبادات و ...، در بالاترين مرتبه و در حدّ اعجاز است و مى‏تواند به صورت يك طرح اساسى براى پى‏ريزى عقايد دينى و ترسيم خط سياست اسلامى و تنظيم پايه‏هاى اخلاق مذهبى و در نهايت هدايت و رستگارى بشريت و رسيدن به سرمنزل سعادت مورد بهره‏بردارى قرار گيرد.[23]

    آثار بسياري به حضرت علي نسبت داده اند که برخي نگارش خود حضرت بوده و برخي را از سخنان ايشان گرداوري نموده اند و برخي را هم آن حضرت املاء کرده و ديگران نوشته اند.[24] مصحف، کتاب علي، مسند، نهج البلاغه، احکام الديات و کتاب السنن الاحکام و القضايا از آثار منتسب به امام علي است. افزون بر اين، علي در پايه گذاري برخي از علوم نيز نقش اساسي داشته است. چنانچه جرج جرداق نوشته: علي بن ابي طالب قطب اسلام و سرچشمه معارف و علوم عرب بود، هيچ دانشي در عرب وجود ندارد، مگر آنکه اساسش را علي پايه گذاري کرده يا در وضع آن، سهيم و شريک بوده است؛ [25] که علم فقه، تفسير، کلام، نحو و قرائت از جمله آن علومند.

از ديگر ابعاد شخصيت تمدن ساز حضرت علي، ايجاد يک بينش مبتني بر علم در بين عموم مردم بود؛ ايشان با انديشههاي متعالي خود تحولي نوين در حيطه دانش و علم افزايي بشر پديد آورد و در اين راه ديگران را به پيروي از خود فراخواند. ايشان علم را سلطان و عامل پيش برندگي و پيش روندگي جامعه ميداند؛ [26] اهميت اين موضوع را در اين جمله امام علي خطاب به يكى از ياران با وفاى خويش، كميل بن زياد نخعي، ميتوان فهميد:

«يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ، وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ، وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ: (كميل بن زياد گويد: اميرالمؤمنين على بن ابى‏طالب†دستم را بگرفت و مرا به طرف بيابان برد، چون به صحرا رسيد، آهى از صميم جان بركشيد و گفت:) اي کميل! دانش بهتر از مال است، زيرا علم، نگهبان تو است و مال را تو بايد نگهبان باشى، مال با بخشش کاستى پذيرد امّا علم با بخشش فزونى گيرد و مقام و شخصيّتى که با مال به­دست­آمده با نابودى مال، نابود مى‏گردد»[27]

مسئله تعليم و تعلم چنان ارزشي نزد اميرالمومنين داشت که افزون بر سفارش به ديگران، خود نيز مجلس درس داشت. امام باقر ميفرمايد: هنگامي که علي نماز صبح را به جا ميآورد، تا طلوع خورشيد در حال تعقيب نماز بود؛ هنگام طلوع خورشيد تهي دستان و مستمندان و ديگر قشرهاي مردم نزد او جمع ميشدند و او به آنان دين شناسي و قرآن ميآموخت و در ساعتي خاص از اين جلسه برمي خاست. [28] امام علي با اين رويکرد علمي و تربيت شاگرداني چون ابوالأسود دوئلي، علي بن ابي رافع، عبيدالله بن ابي رافع، سلمان فارسي و حارث همداني، کوفه را به مرکز علمي تبديل کرد و مکتب علمي کوفه را بنا نهاد. [29]

3.                     تبلور تمدن اسلامي در سيره و حکومت حضرت علي

جايگاه تمدن ساز علي صرفاً به اين دليل نيست که ايشان مقام علمي والايي داشتند و پايه گذار علوم بسياري بودند و شاگردان بسياري پرورش دادند؛ بلکه در اين است که امام علي بينش تمدني داشت[30] و در حکومتش براي تمدن سازي چارچوب طراحي کرد. نقش اساسي حضرت در تمدن اسلامي، تقويت مؤلفههاي تمدن­ساز فرهنگ اسلامي در ميان مردم و به کارگيري آن در حکومت خويش است.

حضرت براي حکومت برنامه دارد و اين از نامه و خطبههاي ايشان[31] کاملاً مشخص است. توجه به معيارهايي که علي براي حکومتش ترسيم کرده بود، نشان ميدهد رويکرد امام علي رويکردي تمدن ساز بود و هريک از معيارهاي حکومت ايشان قدمي براي ساخت و تثبيت تمدن اسلامي بوده است.

امام علي در دوراني به حکومت رسيد که اسلام دچار انحراف شده بود.[32] اگر مرام و منش و سياستهاي حکومتي ايشان نبود، بي گمان امويان ريشههاي تمدن نوپاي اسلامي را ميخشکاندند و چيزي از تمدن اسلامي باقي نمي ماند؛ ولي مبناقرارگرفتن مؤلفههاي تمدن ساز در حکومت اميرالمؤمنين ضمن آنکه حيات دوباره به تمدن اسلامي بخشيد؛ راه و نقشه اي براي آن ترسيم کرد که انحرافات دوره اموي نيز مانع از بالندگي آن در سدههاي بعد نگرديد. [33]

خداوند در قرآن ميفرمايد: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما يُحْييکُمْ ..َ(انفال : 24) اى کسانى که ايمان آورده ايد، خدا را اجابت کنيد و نيز پيامبر را آن گاه که شما را به اسلام که موجب حيات شماست فرامى­خواند.. . امام علي نيز همچون پيامبر در پي احياي جامعه مرده اسلامي بود؛ چگونه؟ با اجراي اصول و قواعدي که همينها تمدن ساز شدند. بر اين مبنا، الگوي تمدن سازي علي محمد است و اصول تمدن سازي علوي همان اصول تمدن ساز نبوي است.

در ادامه به تبلور شاخصهاي تمدن اسلامي در حکومت حضرت علي و سيره ايشان اشاره ميکنيم.

               3-1. اخلاق

از منظر حضرت علي آنچه مايه برتري آدميان و سبب والايي ايشان است، کرامتهاي اخلاقي است. [34] ايشان، که خود کامل­ترين تجلي مکارم اخلاق در اجتماع خويش بوده، مي­فرمايد: اگر قرار باشد ما در زندگي به چيزي تعصب بورزيم و ايستادگي کنيم و از آن عبور نکنيم، آن اخلاق است: «فَإن کانَ لا بُدَّ مِنَ العَصَبِيه... فَليکُن تَعصُّبُکم لِمَکارمِ الْخِصالِ و مَحامِدِ الأفعالِ و مَحاسِنِ الأمورِ؛ پس اگر در تعصب ورزيدن ناچاريد، براي اخلاق پسنديده، افعال نيکو و کارهاي خوب تعصب داشته باشيد...»[35]

اميرمؤمنان (ع) اخلاق را فقط خصلت و رفتار نمي‌داند. ايشان ميدان اخلاق را خيلي وسيع و در تمام امور زندگي مي‌بيند: «... اَلَّتِي تَفَاضَلَتْ فِيهَا اَلْمُجَدَاءُ وَ اَلنُّجَدَاءُ مِنْ بُيوتَاتِ اَلْعَرَبِ وَ يعَاسِيبِ اَلقَبَائِلِ، بِالْأَخْلاَقِ اَلرَّغِيبَةِ وَ اَلْأَحْلاَمِ اَلْعَظِيمَةِ وَ اَلْأَخْطَارِ اَلْجَلِيلَةِ وَ اَلآْثَارِ اَلْمَحْمُودَةِ ؛ (اخلاق) همان افعال و کرداري که انسان­هاي باشخصيت و شجاعان خاندان عرب و سران قبائل در آنها از يکديگر پيشي مي‏گرفتند، يعني اخلاق پسنديده، بردباري به هنگام خشم فراوان، و کردار و رفتار زيبا و درست، و خصلت­هاي نيکو»[36]  اين­ها مواردي است که انسان‌هاي بزرگوار و شايسته در آن از هم سبقت مي‌گيرند و جامعه‌اي سالم و متمدن است که باارزش‌ترين مسابقه‌اش در اخلاق باشد؛ پس نوع نگاه امام (ع) به اخلاق نگاه وسيعي است.

               3-2. عزت نفس و کرامت انساني

احترام به شخصيت انسان و به طورکلي کرامت انساني از اهداف و خط مشي اصلي حکومت امام علي بوده و در انديشه و سيره عملي امام مشهود است. واژه عزت و کرامت در نهج البلاغه از کليدواژههاي اصلي است. عزت و کرامت حيات است و ذلت و خواري مرگ؛ هرگاه انساني احساس عزت نمايد زنده است و تمدن ساز.

امام علي ميخواهد با زنده کردن فطرت انساني تمدن سازي نمايد. رفتار اميرالمومنين با مردم تابعه حکومتش بر مبناي تقويت عزت و کرامت انسانها بود. عزت مندي باعث تقويت باور و اعتماد به نفس انسان ميشود که عامل بسيار مهمي در تمدن سازي است. رفتار و منش امام علي باعث احساس عزت و کرامت ايرانيان شيعه شد و نتيجه آن نقش آفريني ايرانيان در تمدن اسلامي شد؛ در حالي که اگر اين توجه حضرت در سيره انسان ساز ايشان نبود، ممکن بود تحت تأثير رفتار ضدانساني و ذلت بار امويان از دين اسلام برگردند و هيچ گاه چنين نقش حياتي را تمدن اسلامي ايفا ننمايند.

خطاب امام علي در اکثر خطبههاي ايشان انسان است نه مسلمان و مؤمن، و همين يک رويکرد تمدني است. امام نگرشي انساني و فرامذهبي نسبت به مردم داشت، تا جايي كه صرفاً انسان بودن افراد در جامعه را عاملي ميداند كه بايد برمبناي آن حقوق انساني و شهروندي آنان تأمين شود. حضرت فقط در عهدنامة مالك اشتر در سي مورد به مردم و نوع انسان اشاره ميكند كه در همة اين موارد انسان­ها فارغ از قوم و قبيله، و ملت و مذهب برابر ديده شده اند و هيچ­گونه تفاوتي در مليت، رنگ، نژاد، و صنف ميان مردم آن جامعه وجود ندارد.[37]  حضرت علي (ع) خطاب به حاكم مصر مي­فرمايند:«وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّة لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ. وَ لا تَکُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعَاً ضارِيَاً تَغْتَنِمُ أَکلَهُم. فَإنَّهُم صِنْفانِ إِمّا أَخٌ لَکَ فِي الدّينِ وَ إمّا نَظيرٌ لَکَ في الْخَلقِ: مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چنان حيوان شکاري باشي که خوردن آنان را غنيمت داني، زيرا مردم دو دسته‏اند، دسته‏اي برادر ديني تو و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مي‏باشند».[38]  

 

               3-3. آزادي

حکومتي ميتواند در مسير تمدن سازي گام بردارد که بستر آزاديهاي فردي و اجتماعي را براي مشارکت همگاني در امور فراهم آورد. امام علي با درک اين مطلب سعي در ايجاد زمينههاي لازم بر اي اين امر در جامعه داشت. [39] حضرت علي)ع)  در گفتار و رفتار خود، آزادمنشي و حريت را به مردم آموخته و اختيار انسان را در سخن و کردار يادآور شده و پاداش و جزا در آخرت را نيز در راستاي افعال اختياري و آزادانه انسان ارزيابي کرده است.

به عقيده حضرت علي)ع(  انسان­ها، همه احرار و آزاده هستند و به­طور طبيعي نبايد تحت سلطه­ي ديگري باشند.  امام علي(ع) به فرزندش امام مجتبي(ع) است: «وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَيرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ‏ اللَّهُ‏ حُرّاً»؛ بنده ديگري مباش در حالي‌که خداوند تو را آزاد آفريد.»[40]  عبارت امام علي)ع ( تأکيد دارد که خداوند، نعمت آزادي را به انسان داده است و انسان نبايد خود را در معرض استعمار، بهره­کشي و سلطه­ي ديگران قرار دهد و اصل حريت و آزادي خود را به خطر اندازد.[41]

امام علي هرگز رأي و فکر خود را به ديگران تحميل نکرده و مخصوصاً چون قدرت داشته از روش ارعاب و تهديد استفاده نکرد.  نحوه­ي برخورد حضرت علي)ع( با خوارج اوج توجه به آزادي فکر و عقيده و تبلور جريان تمدن ساز علوي در مقابل جريان جمود و تحجر است؛ امام درحالي با خوارج درنهايت آزادي ممكن رفتار كرد، كه در رأس قدرت قرار داشت و ميتوانست از ابتدا با آنان با خشونت رفتاركند، اما چنين نكرد و حتي اجازه داد آزادانه به بحث درخصوص عقايد خويش بپردازند و خود نيز با آنان بحث ميكرد و مانند ساير مسلمانان با آنان رفتار ميكرد و حقوق اجتماعي شان را رعايت ميكرد.[42]

به نظر شهيد مطهري اميرالمؤمنين )ع( در سياست به آزادي افکار معتقد بود، زيرا با خوارج در منتهي درجه آزادي و دموکراسي رفتار کرد.[43]  خوارج در همه­جا عقيده و نظر خود را آزادانه بيان ميکردند و حضرت و اصحابش، با منطق، با عقيده آنان مبارزه ميکردند و به استدلال­هاي ايشان پاسخ مي­دادند. امام علي(ع) در برخورد با خوارج تا جايي که تنها اظهار نظر بود و بس، آنان را آزاد گذاشت، با اين که برخورد آنها بسيار سخيف و به دور از ادب بود، ولي موضع مولا در نهايت سعه صدر و خويشتن داري بود . بي­ادبي آن­ها همين بس که به هنگام نماز جماعت امام علي (ع) گوشه­اي مي­ايستادند و فرادي نماز مي­خواندند! به هنگام خطابه حضرت سر و صدا به راه مي­انداختند و مزاحم استفاده مردم از خطابه دلنشين حضرت مي­شدند! به هنگام نماز حضرت، با خواندن آيات کفر و شرک به امام تعريض داشتند! ولي امام، با صبر و حلم و بردباري و سعه صدر ميفرمود: شما نزد ما سه چيز را داريد: 1- مانع نماز خواندن شما در مسجد نمي شويم 2- حق تان را از في ء (بيت المال) قطع نمي کنيم مادامي که دستتان در دست ماست (يعني دست به توطئه عملي عليه حکومت نزديد). 3- تا شما جنگ را آغاز نکرديد، ما نبرد نمي کنيم (ما آغازگر جنگ با شما نيستيم).[44]

امام علي )ع) آزادي بيان را نيز محترم مي­شمرد و حتي مردم را تشويق و ترغيب به انتقاد از خودشان ميکرد و اينکه آزادانه و بدون هيچ واهمه‌اي افکار و انديشه‌هاي خود را بيان نمايند. ايشان ميکوشيد که مردم، حکومت را از آن خود بدانند و از مناسبات سلطه­گرانه و سلطه­پذيرانه بيرون شوند و از دو‌رويي و مصلحت­انديشي در بيان نظرات خود بپرهيزند؛[45] امام (ع) فرمود: «فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ‏الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ:  با من چنانکه با پادشاهان سرکش سخن مي­گوييد، حرف نزنيد و چنانکه از آدم­هاي خشمگين کناره مي­گيريد، دوري نجوييد و با ظاهرسازي با من رفتار نکنيد و گمان مبريد اگر حقي به من پيشنهاد دهيد، بر من گران آيد، يا در پي بزرگ نشان دادن خويشي؛ زيرا کسي که شنيدن حق يا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن براي او دشوارتر خواهد بود. پس از گفتن سخن حق يا مشورت درباره عدالت با من خودداري نکنيد».[46]

در حکومتي که مورد نظر امام علي (ع) است همه­ي مردم حق اظهار نظر دارند؛ زيرا هميشه اين احتمال وجود دارد که حاکم در مسئله­اي متوجه نباشد (زيرا در هر صورت انسان ممکن­الخطا مي­باشد و هر زمامداري معصوم نيست)، و مردم بايد بتوانند که به صورت آزادانه يکديگر و يا حتي حاکم را نصيحت کنند و يا او را در مورد مسائل آگاه کنند و حاکم وظيفه دارد که به نظر مردم توجه نمايد.[47] ارتباط مستقيم کارگزاران با مردم، اختصاص بخشي از وقت خود براي شنيدن سخن­ها و انتقادات مردم و تواضع در برابر آنان، از نکات قابل توجه در فرامين آن حضرت به کارگزاران است: «وَاجْعلْ لِذَوِي الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَکَ، وَتَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً، فَتَتَواضَعُ فِيهِ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَکَ، وَتُقعِدَ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَأَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسِکَ وَشُرَطِکَ، حَتَّي يُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ...: پس بخشي از وقت خود را به کساني اختصاص ده که به تو نياز دارند، تا شخصاً به امور آنان رسيدگي کني، و در مجلس عموعي با آنان بنشين و در برابر خدايي که تو را آفريده فروتن باش، و سربازان و ياران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور کن تا سخنگوي آنان بدون اضطراب در سخن­گفتن با تو گفتگو کند».[48]

آزادي بيان در چارچوب معقول مي­تواند به رشد و پيشرفت کشور کمک شاياني نمايد، اما اگر کسي با سوءاستفاده از آزادي، قصد ايجاد فتنه و آشوب در جامعه داشته باشد، بايد جلو اين سوءاستفاده گرفته شود و اين محدوديت در حقيقت براي پاسداشت آزادي بيان است. امام علي براي آزادي بيان محدوده و شرايطي نيز قائل بود که برخي از آنها عبارتنداز: حفظ اصول و مباني اسلام، رعايت حقوق ساير افراد و حفظ مصلحت جامعه. موضع­گيري حضرت علي(ع) در برابر خوارج همواره با خويشتنداري و ارشاد بود و خوارج در فعاليت­هاي خود آزاد بودند ولي اين آزادي تا زماني ادامه يافت که فعاليت­هاي آنان با نظم و امنيت جامعه و حقوق ديگران منافات نداشت. همين که به فتنه و آشوب پرداخته و دست به ايجاد ناامني و اغتشاش زدند، حضرت با آنان برخورد قاطع کرد.

               3-4. عدالت

عدالت از مهم ترين مؤلفههاي تمدن سازي است که جايگاهي محوري در حکومت امام علي دارد و عدالت­ورزي ايشان از شاخصهاي برجسته و الگوبخش سيره حکومتي ايشان است؛ به گونه اي که حكومت تقريباً پنج سالة حضرت علي، نمونه اي ماندگار از شيوة زمامداري مبتني بر عدالت محسوب ميشود. [49]

براي بيشتر حاکمان بشري استمرار حکومت اولويت دارد؛ در حالي که اولويت حکومت علي برپايي ارزش هايي چون عدالت است. خود حضرت ميگويد: من فقط براي اجراي عدالت و گرفتن حق مظلومان مسئوليت حکومت را پذيرفتم؛[50] امري که امام هيچ لحظه اي از آن غافل نشد؛ چنانکه جرج جرداق مينويسد: «وصيتهاي امام و نامههاي وي به فرمانداران، شايد هميشه به دور محور واحدي ميچرخيد و آن عدالت بود و مردم اعم از دور و نزديک، عليه او متحد نشدند، مگر به خاطر آنکه او در عدالت ميزان و کسي بود که به جانب نزديک و خويش متمايل نمي گشت و با زورمندان سازش نمي کرد و جز حق چيزي در او تأثير نداشت.» [51]

با توجه به اهميت فراوان اين موضوع، لزوم برقراري عدالت و مبارزه با ظلم و ستم جزو مواردي است که اميرالمؤمنين به مراتب از آن سخن آورده است و تمامي آحاد جامعه، بالاخص مسئولين و سردمداران را به آن سفارش کرده و آنها را از نتايج بي­عدالتي در جامعه برحذر داشته و نتايج آن را ذکر کرده است. حدود 8/3 درصد از خطبه­هاي نهج­البلاغه، 39/11 درصد از نامه­ها و 62/0 درصد از کلمات قصار عباراتي پيرامون عدالت بيان شده است که در مجموع شامل 63/2 درصد از خطبه­ها، نامه­ها و کلمات قصار موجود در نهج­البلاغه مي­شود.

از نظر امام علي ملاك سياست و هدف اصلي و غايي حكومت برقراري و گسترش عدالت است. ايشان حكومت را راهي براي برقراري عدالت، احقاق حق، و خدمت به اجتماع ميداند. از نظر امام آن اصلي كه ميتواند تعادل اجتماع را حفظ كند رضايت همه را تأمين كند، و به پيكر اجتماع سلامت و به روح آن آرامش بخشد، عدالت است.[52] امام همه نيکي­ها را در سايه عدالت­خواهي و عدالت­گرايي دانسته و آن را شريف­ترين اصل در به کمال رساندن فرد و جامعه معرفي کرده؛ زيرا در پرتو عدالت است که همه چيز در مجراي صحيح خود قرار مي­گيرد و حق هر ذي­حقي ادا مي­شود و بستر کمال براي همگان مهيا مي­شود و دولتها پايدار ميشود[53]  و جامعه آهنگ پيشرفت ميگيرد.[54]

در حکومت ديني و سيره عدالت محور امام علي(ع) با فرزندان و برادران و نزديک ترين ياران نيز همانند ديگر مردم رفتار ميشد و حضرت هرگونه سهل انگاري در اين زمينه را جايز نمي دانست.[55] اگر آنان حيف و ميل و سهل انگاري در حقوق مردم و انجام مسئوليت خود ميداشتند، با قاطعيت با آنان برخورد ميشد؛ براي نمونه، يکي از پسرعموهاي حضرت در بيت المال بي دقتي کرد، امام او را چنين سرزنش کرد: «از خدا بترس و اين اموال را به صاحبانش بازگردان و اگر چنين نکني و خدا مرا ياري دهد تا بر تو دست يابم و کيفرت دهم، با شمشيرم تو را خواهم زد که هرکس را بدان بزنم، به دوزخ روان گردد.به خدا سوگند اگر فرزندانم حسن و حسين همانند کار تو ميکردند، در حق آنان گذشت نمي کردم و بدون ترديد حق ديگران را از آنان باز پس ميگرفتم».[56] رفتار قاطع اميرالمومنين با علي بن ابي رافع، خزانه دار حضرت، به دليل دراختيار قراردادن گردنبند مرواريدي از غنايم جنگ جمل به دختر حضرت، و مذمت دخترش به خاطر اين کار نادرست، نمونه اي ديگر از برخورد عادلانه امام علي در حکومتش بود. [57]

توجه امام به عدالت تا حدي است که علي از كارگزاران و كاركنان خود ميخواهد حتي در نگاه كردن آنرا پاس بدارند و چنان منصفانه رفتار كنند كه هيچ بهره كش و ستمگري در آنان طمع نبندد.[58] آن حضرت در عهدنامة محمد بن ابي بكر اين گونه فرمان داده است: در نگاه هايت، و در نيم نگاه و خيره شدن به مردم، به تساوي رفتاركن، تا بزرگان در ستمكاري تو طمع نكنند، و ناتوانها از عدالت تو مأيوس نگردند.[59]

               3-5. حق مداري

حق مداري مظهر حکومت علوي است. فرياد او براي احقاق حق و يکسان­ نگري او به قانون زبانزد همگان است. [60] علي در تمام دوران حکومتش جز به مرّ حق رفتار نکرد. [61] حق چنان براي علي مهم بود که در وسط معرکه جنگ(صفين) از حق متقابل حاکم و مردم صحبت ميکند.[62]   از نظر امام علي)ع(، رعايت حقوق متقابل زمامدار و مردم ثمرات فراواني دارد: «فَإِذا أَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَي الْوَالِي حَقَّهُ، وَأَدَّي الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَقَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَجَرَتْ عَلَي أَذْلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِکَ الزَّمَانُ، وَطُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَيَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ : زماني که رعيت حق خود را نسبت به والي به­جا آورد و والي نيز حق خود را نسبت به رعيت ادا نمايد، حق در ميان آن­ها عزت يابد و پايه­هاي دينشان استوار گردد؛ نشانه­هاي عدالت آشکار شود و سنت­هاي پيامبر در مسير خود افتد و اجرا گردد. در پاي آن، روزگار به صلاح آيد، اميد به بقاي دولت قوت گيرد و دشمنان مأيوس گردند».[63] آن حضرت پايمال شدن حق را با هيچ عذري نمي پذيرد؛ حتي با توجيه مأمور معذور است. ازاين­رو،  به مالک اشتر ميفرمايد: به مردم نگو، به من فرمان دادند، من نيز فرمان ميدهم پس بايد اطاعت شود.»[64]

علي با معيارقراردادن حق، اين اصل را در جامعه اسلامي فراگير کرد. حکايت ابن طيفور مبني بر حق خواهي سوده همداني[65] از معاوبه نمونه اي از اين مورد است. [66]

               3-6. اقتصاد

اقتصاد پويا يکي از مؤلفههاي اساسي تمدن است. ديدگاه امام علي به اقتصاد (و بلکه دنيا) سوداگرايانه نيست تا فقط در پي سود مادّي باشد، و راهبانه و تارکانه هم نيست تا به کلّي آن را ناپسند شمارد؛ بلکه با رعايت حدود و معيارهايي، هميشه مردم را به کار و فعّاليّت در عرصه زندگي تشويق مي­کند. ايشان در تقسيم ساعات شبانه روز زندگي فردي يک فرد مؤمن در کنار عبادت و ارزش­هاي اخلاقي، اقتصاد را نيز مطرح مي­فرمايد؛[67] امام در اين کلام،[68] براي اقتصاد، نقشي هم­تراز «عبادت» قائل ميشود و اقتصاد را مجموعه اعمالي مي­داند که تابع نظام ارزشي حاکم بر انسان است.[69]

نگاه کمال­خواهانه امام به اقتصاد و فعّاليت­هاي دنيايي را مي­توان در جاي­جاي زندگي و نامه­ها و دستورالعمل­هاي وي به کارگزارانش مشاهده کرد. حضرت به کارگزار خود در آذربايجان (اشعث بن قيس) مي­فرمايد: «همانا پست فرمانداري براي تو وسيله آب و نان نخواهد بود، بلکه امانتي است در گردن تو»[70]؛ يعني نگاه امام علي (ع) به اقتصاد و امور مادّي و دنيايي، که از معرفت­شناسي او تأثير مي­پذيرد، از افق ديد مکاتب مادّي فراتر است که تنگ­نظرانه خواسته­اند همه چيز را در جهان مادّي خلاصه کنند.

هدف غايي عدالت اقتصادي در دولت اسلامي اصلاح و تعالي افراد جامعه است. نص و دستورالعمل زير را مي­توان نمونه­اي از اين روابط شفاف و بي­پيرايه حاکميت علوي با مردم در بعد اقتصادي عدالت دانست:

ماليات و بيت المال را به گونه اى وارسى كن كه صلاح ماليات دهندگان باشد، زيرا بهبودى ماليات و ماليات دهندگان، عامل اصلاح امور ديگر اقشار جامعه مى باشد، و تا امور ماليات دهندگان اصلاح نشود كار ديگران نيز سامان نخواهد گرفت، زيرا همه مردم نان خور ماليات و ماليات دهندگانند. بايد تلاش تو در آبادانى زمين بيشتر از جمع آورى خراج باشد كه خراج جز با آبادانى فراهم نمى گردد، و آن كس كه بخواهد خراج را بدون آبادانى مزارع به دست آورد، شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود، و حكومتش جز اندك مدّتى دوام نياورد. پس اگر مردم شكايت كردند، از سنگينى ماليات، يا آفت زدگى، يا خشك شدن آب چشمه ها، يا كمى باران، يا خراب شدن زمين در سيلاب ها، يا خشكسالى، در گرفتن ماليات به ميزانى تخفيف ده تا امورشان سامان گيرد، و هرگز تخفيف دادن در خراج تو را نگران نسازد زيرا آن، اندوخته اى است كه در آبادانى شهرهاى تو، و آراستن ولايت هاى تو نقش دارد... [71]

در دروان کوتاه حکومت امام علي که بيشتر آن هم به جنگ سپري شد، حضرت براي شکوفايي و بهبود وضعيت اقتصادي مردم همت فرواني کرد؛ به گونه اي که خود آن حضرت درباره وضعيت کوفه ميگويد: مأصبَحَ بِالکوفه احدٌ إلّا ناعماً إنَّ اَدناهم منزلهً ليأکل البر و يجلِسُ في الظّل و يشرِب من ماءالفرات؛ بر اين اساس، همه مردم کوفه برخوردار از نعمت بودند و پايين ترين طبقات آنها نان گندم مصرف ميکردند؛ منزل و سرپناه داشتند و آب گوارا مينوشيدند. [72] ايجاد چنين وضعيتي که مردم امکانات اقتصادي مناسبي داشتند، نيازمند برنامه ريزي و مديريتي هدفمند است.

               3-7. اتحاد و همبستگي اجتماعي

اتحاد و ترويج وحدت از عوامل اصلي تمدن سازي است. با نگاهي به سيره علوي روشن ميشود که در دوران پرمناقشه پس از پيامبر، اين رفتار وحدت گرايانه امام علي بود که باعث شد نهال تمدني که پيامبرصل الله عليه و آله بر اساس گسترش يافتن علم و خرد در جامعه اسلامي کاشته بود، نخشکد و تبديل به درختي تنومند به نام « تمدن اسلامي» گردد.

از آموزه­هاي علوي اين­گونه برداشت مي­شود که حضرت علي (ع) جايگاه و منزلتي بس والا براي «وحدت امت اسلامي» قائل بوده­است؛ به گونه­اي­که، آن را منت و موهبتي بي­بديل از جانب خداوند متعال ميشمرد.[73] آن حضرت، در جاي­جاي نهج­البلاغه، بر اهميت و ضرورت وحدت و پرهيز از تفرقه و پراکندگي امر مي­کند: «وَعَلَيْکُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَالتَّبَاذُلِ، وَإِيَّاکُمْ وَالتَّدَابُرَ وَالتَّقَاطُعَ: بر شما باد به پيوستن با يکديگر و بخشش همديگر. مبادا از هم روي­گردانيد و پيوند دوستي را از بين ببريد.»[74] ايشان با مرور رخدادهاي گذشته و پندپذيري از آن­ها، هرگونه آشوب و خروش فرقه­هاي مختلف مسلمانان بر يکديگر را نفي مي­کند و آن­ها را به آرامش و سعه صدر فرا مي­خواند و با پرهيز از هرگونه شتاب­زدگي در امر حکومت، همچنان بر وحدت مسلمانان پافشاري مي­نمايد.[75]

حکومت از نگاه امام علي (ع) نقش مستقيم و مؤثري در وحدت و يکپارچگي امت دارد؛ زيرا امتي که با داشتن هدف الهي، در مسير تکامل گام بر مي­دارد، ناچار بايد به رهبري تمسک جويد که تبلوري از آرمان الهي و مورد قبول باشد. امام با اين تشبيه ساده در بيان خود، خاطرنشان مي­سازد که آرمان عالي وحدت امت، بستگي به وجود قيم و سرپرست دارد که به دور از اختلاف نظرها و جداي از عوامل تفرقه و تبعيض، امت را در يک محور بنيادين گرد آورد و از تفرقه و پراکندگي ـ که سبب آسيب­پذيري است ـ مصون دارد.[76]

امام در برخي موارد اتحاد امت اسلامي را از بعد جامعه­شناختي مورد بحث قرار داده و اهميت آن را تبيين مي­کند. در اين تحليل اتحاد ملت­ها و دولت­هاي اسلام با يکديگر و يا حداقل همسويي و ائتلاف آنان با آثار و پيامدهاي قابل توجهي همراه خواهد بود، از جمله آثار ناشي از اين امر که امام در خطبه «قاصعه» بيان مي­کند موارد زير را مي­توان استخراج کرد: «وحدت اجتماعي داشتند، خواسته‏هاي آنان يکي، قلبهاي آنان يکسان، و دستهاي آنان مددکار يکديگر، شمشيرها ياري‏کننده، نگاهها به يکسو دوخته، و اراده‏ها واحد و همسو بود، آيا در آن حال مالک و سرپرست سراسر زمين نبودند؟ و رهبر و پيشواي همه دنيا نشدند؟ پس به پايان کار آنها نيز بنگريد! در آن هنگام که به تفرقه و پراکندگي روي آوردند، و الفت و دوستي آنان از بين رفت و سخن­ها و دل­هايشان گوناگون شد، از هم جدا شدند، به حزب­ها و گروه‏ها پيوستند، خداوند لباس کرامت خود را از تنشان بيرون آورد، و نعمت­هاي فراوان شيرين را از آنها گرفت، و داستان آن­ها در ميان شما عبرت‏انگيز باقي ماند».[77]

اسلام مسلمانان را برادر ميخواند و خواستار روابط مسالمت آميز، بلکه بالاتر اتحاد ميان آنان مي­گردد. در قرآن کريم مي­خوانيم: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة(حجرات: 10): هر آينه مؤمنان برادرانند» و نيز «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا(آل عمران: 103): و همگان دست در ريسمان خدا زنيد و پراكنده مشويد». عملکرد علي در دوران خانه نشيني و پنج سال دوران حکومتش، تفسيري از اين اصول قرآني بود. امام علي پس از جريان حکميت در جنگ صفين، ضمن نامه­اي به ابوموسي اشعري، اهتمام خود به امر وحدت امت اسلامي را چنين بيان ميکند:

«همانا بسياري از مردم دگرگون شدند، و از سعادت و رستگاري بي‏بهره ماندند، به دنياپرستي روي آورده، و از روي هواي نفس سخن گفتند... مي‏خواستم زخم درون آنها را مدارا کنم، پيش از آنکه غير قابل علاج گردد. پس بدان در امت اسلام، هيچ کس همانند من وجود ندارد که به وحدت امت محمد (ص) از من حريص‏تر، و انس او از من بيشتر باشد».[78]

رفتار امام در ميان معرکه جمل درس انسانيت را طرح ميکند؛ آنجاکه به سربازانش سفارش ميکند دست به تاراج سپاه جمل نزنند و ميگويد اين سنت رسول الله در فتح مکه است. اين گونه رفتارهاي مسالمت جويانه امام در اوج اختلاف نمودي از رويکرد تمدن ساز امام است.[79]

علي (ع) در نهج­البلاغه عواملي را جهت دست­يابي امت اسلامي به وحدت و همبستگي متذکر مي­شود:

الف. دين: يكي از عوامل اصلي اتحاد، كه هيچ حدّ و مرزي نمي­شناسد و مي­تواند ملت­هاي مختلف و نژادهاي گوناگون را شامل شود، دين و مكتبي الهي است. حضرت علي (ع) در سخنان متعددي، اين عامل وحدت و انسجام امت­ها را ذكر مي­كند.[80]

آن حضرت براي تداوم و استواري اين عامل قوي براي اتحاد، امّت را از موضع­گيري­هاي رنگارنگ در دين برحذر مي­دارد: «زنهار! از موضع­گيري­هاي رنگارنگ در دين، كه اتحاد بر محور حق و دين ـ هرچند شما را خوش نيايد ـ بهتر از پراكندگي در باطل است ـ گرچه شما را خوش آيدـ كه بي­گمان در تاريخ گذشته و آينده بشر، هرگز خداوند با اختلاف، خيري را ارزاني كسي نداشته است و نمي­دارد.»[81]

ايشان در خطبه 113 مي­فرمايد: «وَاِنَّمَا أَنْتُم إِخْوَانٌ عَلَي دِينِ اللهِ، مَا فَرَّقَ بَيْنَکُمْ إِلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرَ، وَسُوءُ الضَّمائِرِ، فَلاَ تَوَازَرُونَ، وَلاَ تَنَاصَحُونَ، وَلاَ تَبَاذَلُونَ، وَلاَ تَوَادُّونَ: همانا شما برادران ديني يکديگريد؛ چيزي جز درون پليد و نيت زشت، شما را از هم جدا نساخته است، نه يکديگر را ياري مي­دهيد، نه خيرخواه يکديگرند و نه چيزي به يکديگر مي­بخشيد و نه به يکديگر دوستي مي­کنيد».[82] امروز هم هيچ حلقه­ي اتصالي، جز حلقه­ي دين و باورهاي ديني، نمي­تواند مسلمانان را متحد و با هم مرتبط سازد.

ب. پيامبر : دومين عاملي که حضرت امير به آن توجه دارد و آن را محور همبستگي مسلمانان مي­داند، وجود پيامبر گرامي اسلام و سيره­ي ارزشمند اوست. همه­ي مسلمانان نسبت به پيامبر عشق مي­ورزند و اين محبت وصف­ناپذير مي­تواند مرکز وحدت و انسجام اسلامي باشد. امام علي ميفرمايد: «وَإِلهُهُمْ وَاحِدٌ! وَنَبِيُّهُمْ وَاحِدٌ! وَکِتَابُهُمْ وَاحِدٌ! أَفَأَمَرَهُمُ اللهُ - سُبْحَانَهُ - بِالْاخْتلاَفِ فَأَطَاعُوهُ: در صورتي­که خدايشان يکي، پيغمبرشان يکي و کتابشان يکي است، آيا خداي سبحان، آنها را به اختلاف فرمود که اطاعت کردند؟». [83]

 ج. قرآن: از عوامل مؤثر و مهم ديگر در ايجاد وحدت و انسجام اسلامي که در سخنان گهربار امام علي (ع) تذکر داده شده است؛ قرآن است. بدون ترديد همه­ي مسلمانان در اين امر توافق دارند که تمام آيات و کلمات قرآن وحي الهي است و خداوند آن را طريق عزت و سعادت، کمال و سلامت قرارداده است و آموزه­هايش وحدت و انسجام جدي را متوجه مسلمانان مي­سازد و آنان را به تعاون و همياري فرا مي­خواند و اهداف و آرمان­هاي بي­بديلي چون برپايي نظام ارزشي اسلامي، توسعه و تحکيم عدالت اجتماعي و زدودن فقر و فساد و ظلم، جز با وحدت و هم­گرايي امکان­پذير نيست. علي(ع) نيز با توجه به همين ويژگي قرآن در ضمن خطبه­اي مي­فرمايد: «وَإِحْيَاؤُهُ الْإِجْتِماعُ عَلَيْهِ، وَإِمَاتَتُهُ الْإِفْتَرَاقُ عَنْهُ: زنده کردن قرآن اين است که دست وحدت به هم دهند و به آن عمل نمايند و ميراندن آن، از بين بردن پراکندگي و جدايي است». [84]

نتيجه

حضرت علي هم خودش در تمدن اسلامي نقش آفرين بوده و هم در دوران حکومتش آموزهها و  شاخص هايي را مطرح کرد، که جنبه معرفتي داشته و براي سراسر تاريخ اسلام تمدن ساز بوده است.

 حضرت علي بينش تمدني و شخصيتي تمدن ساز داشته است. علي افزون بر علم سرشار و نقش موثر در بنيان گذاري بسياري از علوم همچون علم فقه، تفسير، کلام، نحو و قرائت، با ترويج فرهنگ تعليم و تعلم کوفه را به مرکز علمي تبديل کرد و مکتب علمي کوفه را بنا نهاد. رهنمودهاي علمي امام علي(ع) و توجه به تعليم و تعلم، ارج قائل شدن به مقام شامخ دانشمندان و ترويج خردگرايي از امتيازهاي برجسته حکومت علوي است که در گسترش علم و دانش و شکل گيري تمدن اسلامي بسيار تأثيرگذار بوده است.

نقش اساسي حضرت در تمدن اسلامي، تقويت مؤلفههاي تمدن­ساز فرهنگ اسلامي در ميان مردم و به کارگيري آن در حکومت خويش است. اخلاق، آزادي، عزت و کرامت انساني، عدالت، حق مداري، اقتصاد و وحدت و همبستگي از مؤلفههاي اصلي تمدن ساز در سيره حکومت علوي ميباشد. توجه به معيارهايي که علي براي حکومتش ترسيم کرده بود، نشان ميدهد رويکرد امام علي رويکردي تمدن ساز بود و هريک از معيارهاي حکومت ايشان قدمي براي ساخت و تثبيت تمدن اسلامي بوده است.

در دوره اي که انديشه نوسازي تمدن نوين اسلامي رونق گرفته، نيازمند ارائه الگوي مطلوبي از کاربرد دين در حوزه سياسي و زمينه سازي براي ارائه مدلي از تمدن ديني هستيم. در اين ميان سيره حضرت علي، به عنوان امام و خليفه مقبول شيعه و سني، مي­تواند مورد الگوبرداري مسلمانان در تمدن سازي نوين اسلامي در همه کشورهاي اسلامي قرار گيرد.

منابع و مآخذ

قرآن کريم.     

نهج­البلاغه، ترجمه­ محمد دشتي، قم، مشرقين، 1379.

ابراهيم حسن، حسن. تاريخ سياسي اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، سازمان انتشارات جاويدان، 1366.

ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، ‌دار احيا التراث العربي، 1385ق/ 1965، ج1، ص17.

ابن اثير، اسدالغابه، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي تا.

ابن خلدون، عبدالرحمن. مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359.

ابن طباطبا(ابن طقطقي)، محمد بن علي. تاريخ فخري، ترجمه محمدوحيد گلپايگاني، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1367.

ابن طيفور، احمد. کتاب بلاغات النساء، قم، شريف رضي، بي تا.

الاصبهاني، احمد بن عبدالله. حلية الاولياء و طبقات الأصفياء، بيروت، دارالکتاب العربي، 1405ق.

الويري، محسن و سيدرضا مهدي نژاد، «رابطه دين و تمدن در انديشه مالك بن نبي»، دوفصلنامه  تاريخ و تمدن اسلامي، سال نهم، شماره هجدهم، پاييز و زمستان 1392، صص 163-191.

اميني نجفي، عبدالحسين احمد. الغدير في الکتاب و السنه و الادب، قم، تحقيق مرکز الغدير للدراسات الاسلاميه، 1416ق/ 1995م.

آلامدي التميمي، عبدالواحد. غررالحکم و دررالکلم: مجموعه من کلمات و حکم الامام علي، تصحيح مهدي الرجالي، قم، دارالکتاب الاسلامي، 1426ق.

بن عبدالبر، يوسف بن عبدالله بن محمد. الاستيعاب في معرفه الاصحاب، تحقيق علي محمد البجاوي، بيروت، دارالجيل، 1412ق/ 1992م.

بينش، عبدالحسين. آشنايي با تمدن اسلامي، قم، زمزم هدايت، 1388.

توين­بي، آرنولد. بررسي تاريخ تمدن(خلاصه دوره دوازده جلدي)، ترجمه محمدحسين آريا، تهران، اميرکبير، ‌1376.

جان­احمدي، فاطمه. تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، قم، دفتر نشر معارف، 1391.

جرداق، جرج. امام علي(ع) صداي عدالت انساني، ترجمة سيدهادي خسروشاهي، قم، بوستان کتاب، 1387.

جعفري، سيدمحمدمهدي. پرتوي از نهج البلاغه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1380.

جعفري، محمدتقي. ترجمه و تفسير نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1359.

جعفري، محمدتقي. حكمت اصول سياسي اسلام، تهران، بنياد نهج البلاغه، 1369.

حاكم نيشابورى، المستدرك علي الصحيحين، بيروت، دارالفکر، 1398ق/ 1978م.

حسن بن على ابن شعبه حرانى ‏، تحف العقول، تحقيق علي اکبر غفاري، قم، جامعه مدرسين، 1404ق.

حسيني مرعشي شوشتري، قاضي سيدنورالله. احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، مکتبه آيت الله مرعشي، 1409ق.

خسروپناه، عبدالحسين جامعه علوي در نهج­البلاغه، قم، مرکز مطالعات و پژوهش­هاي فرهنگي حوزه­ي علميه، 1380.

خوانساري، جمال الدين محمد. شرح غرر الحكم و درر الكلم، تصحيح ميرجلال الدين حسيني ارموي، تهران، دانشگاه تهران، 1361.

درخشه، جلال. مواضع سياسي حضرت علي(ع) در قبال مخالفين، تهران، سازمان تبليغات اسلامي شركت چاپ و نشر بين الملل، 1378

دشتي، محمد. امام علي و اقتصاد اسلامي، قم، موسسه فرهنگي تحقيقاتي اميرالمومنين(ع)، 1379.

دلشاد تهراني، مصطفي. ارباب امانت: اخلاق اداري در نهج البلاغه، تهران، دريا، 1379.

دلشاد تهراني، مصطفي. تفسير موضوعي نهج­البلاغه، قم، دفتر نشر معارف، 1383.

دورانت، ويل. تاريخ تمدن (مشرق زمين: گاهواره تمدن)، ترجمه احمد آرام، ع. پاشايي و اميرحسين آريانپور، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1365.

دهخدا، علي اکبر. لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران، 1373.

زين الدين بن علي(شهيد ثاني)، منيه المريد في آداب المفيد و المستفيد (آداب تعليم و تعلم در اسلام)، ترجمه و نگارش سيدمحمدباقر حجتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1386.

سيدعبدالحميد ابطحي و ديگران، «جايگاه امام علي در نشر علوم دين در مراکز علمي جامعه اسلامي قرن اول»، فصلنامه فرهنگ و تمدن اسلامي، سال چهارم، ش 10، بهار 1392، صص 7-28.

شريعتي، علي. تاريخ تمدن، تهران، چاپخش، بي­تا.

شريعتي، علي. علي، تهران، آمون، 1374.

طبرانى، ابي القاسم سليمان بن احمد. المعجم الكبير، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي تا.

طوسي، خواجه نصيرالدين. اخلاق ناصري، تصحيح و توضيح مجتبي مينوي و عليرضا حيدري، تهران، شرکت سهامي انتشارات خوارزمي، 1364.

طوسي، خواجه نصيرالدين. تجريد الاعتقاد، تحقيق محمد جواد الحسيني الجلالي، تهران، مرکر النشر-مکتب الاعلام الاسلامي، 1407ق.

طوسي، محمد بن حسن. تهذيب الاحکام، تحقيق سيدحسن موسوي خرسان، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1407ق.

عاملي، سيدجعفرمرتضي. الصحيح من سيره الامام علي، قم، ولاء المنتظر، 1430ق.

عباسي، فرهاد. «تعريف، حدود و انواع آزادي در حکومت ديني، از ديدگاه نهج­البلاغه»، فصلنامه مطالعات حقوق بشر اسلامي، سال اول، ش2، زمستان 1391، صص 99 -120.

عظيم پور، عظيم. امام علي(ع) در نهج البلاغه، قم، زمزم هدايت، 1384.

عميد، حسن. فرهنگ  فارسي عميد، تهران، اميرکبير، 1371.

فرجي، مهدي. نوربرت الياس و تحليل تمدني، تهران، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، 1395.

فهمى هيكل، عبدالعزيز. الانسان المعاصر و الحضارة الانسانيه، بيروت، دارالجامعيه، 1985.

قوشچي، علاءالدين علي بن محمد. شرح تجريد الاعتقاد، قم، منشورات رضي، بي تا.

کاشفي، محمدرضا. «تأثير امام علي بر فرهنگ و تمدن اسلامي»، دانشنامه امام علي، جلد يازدهم: سيره، زير نظر علي­اکبر رشاد، تهران، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه، 1380.

کاظمي قهفرخي، سيدمحمد. سيره فرهنگي-ارتباطي اميرالمومنين علي در دوران حکومت، تهران، دانشگاه امام صادق، 1396.

لوکاس، هنري. تاريخ تمدن، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، تهران، مؤسسه کيهان، 1366.

مجلسي، محمد باقر. بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403 ق.

محرمي، غلامحسن. نقش امامان شيعه در شکل گيري و توسعه تمدن اسلامي، قم، موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني، 1390.

محمدي ري شهري، محمد. دانشنامه اميرالمومنين بر پايه قرآن، حديث و تاريخ، ترجمه مهدي مهريزي، قم، دارالحديث، 1382.

محمدي ري شهري، موسوعه الامام علي بن ابي طالب، قم، دارالحديث، 1425ق.

مدرس­زاده، مجدالدين. «نگاهي به برنامههاي اقتصادي حضرت علي (ع)»، فصلنامه اقتصاد اسلامي، سال دوم، ش5، بهار 1381، صص29-44.

مطهري، مرتضي. جاذبه و دافعه علي (ع)، تهران، صدرا، 1368.

ملاعباسي، محمد. راه ناهموار تمدن: هفت مقاله درباره تمدن، تهران، ترجمان علوم انساني، 1395.

منتظرالقائم، اصغر و زهرا سليماني. نقش پيامبران ابراهيمي در تمدن سازي، قم، دفتر نشر معارف، 1394.

موسوي هندي، ميرحامد حسين. عبقات الانوار في امامه الائمه الاطهار، قم، سيدالشهداء، 1404ق.

نوري طبرسي، ميرزاحسين. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، قم، موسسه آل البيت لإحياء التراث، 1407ق.

ولايتي، علي اکبر. پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، تهران، وزارت امور خارجه، 1386.

هانتينگتون، ساموئل. تمدن­ها و بازسازي نظام جهاني، ترجمه مينو احمد سرتيپ، تهران، کتاب­سرا، بي تا.

هيثمى، نورالدين علي بن ابي بکر. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بيروت،‌دارالکتاب العربي، 1402ق/1982م.

 



* استاديار تاريخ و تمدن اسلامي پژوهشگاه علوم اسلامي امام صادق(ع)  zamani1358@Gmail.com-، 09124516121

[1]. ر.ک. اصغر منتظرالقائم و زهرا سليماني، نقش پيامبران ابراهيمي در تمدن سازي، قم، دفتر نشر معارف، 1394، ص20.

[2]. محمدرضا کاشفي، «تأثير امام علي بر فرهنگ و تمدن اسلامي»، دانشنامه امام علي، جلد يازدهم: سيره، زير نظر علي­اکبر رشاد، تهران، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه، 1380، ص303-358.

[3]. مرضيه اکاتي و دادخدا خدايار، «مشخصات نويسندگان مقاله نقش امام علي (ع) در گسترش تمدن اسلامي(مطالعه موردي توزيع اقتصادي)»، مجموعه مقالات اولين کنگره ملي تفکر و پژوهش ديني، تهران، 1393.

[4]. غلامحسن محرمي، نقش امامان شيعه در شکل گيري و توسعه تمدن اسلامي، قم، موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني، 1390.

[5]. در نيمه دوم سده هجدهم ميلادي بود که واژه تمدن(Civilizathion)، در برابر بربريت، وارد عرصه مکتوبات علمي جهان شد(محمد ملاعباسي، راه ناهموار تمدن: هفت مقاله درباره تمدن، تهران، ترجمان علوم انساني، 1395، ص7، 24، 27؛ مهدي فرجي، نوربرت الياس و تحليل تمدني، تهران، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، 1395، ص25-26). 

[6]. ر.ک: علي اکبر، دهخدا، لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ذيل واژه «تمدن»؛ حسن عميد، فرهنگ  فارسي عميد، تهران، اميرکبير، 1371، ذيل واژه «تمدن»، ج1، ص615.

[7]. هنري لوکاس، تاريخ تمدن، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، تهران، مؤسسه کيهان، 1366، ص16؛ آرنولد توين­بي، بررسي تاريخ تمدن(خلاصه دوره دوازده جلدي)، ترجمه محمدحسين آريا، تهران، اميرکبير، ‌1376، ص 48.

[8]. ويل دورانت، تاريخ تمدن (مشرق زمين: گاهواره تمدن)، ترجمه احمد آرام، ع. پاشايي و اميرحسين آريانپور، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1365، ص5.

[9]. ساموئل هانتينگتون، تمدن­ها و بازسازي نظام جهاني، ترجمه مينو احمد سرتيپ، تهران، کتاب­سرا، بي تا، ص 47.

[10]. عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359، ص77؛ خواجه نصيرالدين طوسي، اخلاق ناصري، تصحيح و توضيح مجتبي مينوي و عليرضا حيدري، تهران، شرکت سهامي انتشارات خوارزمي، 1364، ص251-252.

[11]. محمدتقي جعفري، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1359، ص162.

[12]. علي اکبر ولايتي، پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، تهران، وزارت امور خارجه، 1386، ج 1، ص22؛ علي شريعتي، تاريخ تمدن، تهران، چاپخش، بي­تا، ج1، ص5.

[13]. عبدالعزيز فهمى هيكل، الانسان المعاصر و الحضارة الانسانيه، بيروت، دارالجامعيه، 1985، ص 24.

[14]. مبناي تفاوت تمدن غرب و اسلام در همين است. در تمدن غرب، محور تمدن عوامل مادي است؛ اما در تمدن اسلامي عوامل معنوي به همان اندازه و حتي بيشتر از عوامل مادي اهميت و جايگاه دارند. مقام معظم رهبري ميفرمايد: «اين اقبالي که دلهاي شما به سوي خدا و معنويت و ذکر و خشوع و توجّه و تضرّع دارد، خيلي با ارزش است. اين، همان عامل است که يک روز اسلام را از يک جمع محدود غريب به يک تمدّن عظيم جهاني تبديل کرد و اين تمدّن، قرنها - لااقل در چند قرن از قرون اوليه - دنيا را اداره کرد و امروز هم دنيا، مديون تمدّن اسلامي است. توجّه به خدا و توجّه به معنويت، باعث تکوينِ چنين تمدّني شد، والّا با انگيزه‌ها و تلاشهاي مادّي، چنين تمدّن ماندگاري به وجود نمي آمد»(سخنراني در ديدار با کارگزاران نظام، 21/11/1375).

[15]. فاطمه جان احمدي، تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، قم، دفتر نشر معارف، 1391، ص51-52.

[16]. عبدالحسين بينش، آشنايي با تمدن اسلامي، قم، زمزم هدايت، 1388، ص20.

[17]. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، قم، مشرقين، 1379، خطبه 192(خطبه قاصعه)، ص399؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403 ق، ج40، ص 127-200؛ علاءالدين علي بن محمد قوشچي، شرح تجريد الاعتقاد، قم، منشورات رضي، ص376.

[18]. براي آشنايي بيشتر با دانش امام علي ر.ک. قاضي سيدنورالله حسيني مرعشي شوشتري، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، مکتبه آيت الله مرعشي، 1409ق، ج 7، ص577 به بعد؛ ج14 و 15(حديث مدينه العلم)؛ ج17، ص421-573؛ ميرحامد حسين موسوي هندي، عبقات الانوار في امامه الائمه الاطهار، قم، سيدالشهداء، 1404ق، ج5و6؛ محمدي ري شهري، موسوعه الامام علي بن ابي طالب، ج10، قم، دارالحديث، 1425ق، القسم الحادي عشر، علوم الامام علي؛ سيدجعفرمرتضي العاملي، الصحيح من سيره الامام علي، ج12، قم، ولاء المنتظر، 1430ق، الباب الخامس: علم و قضاء و احکام.

[19]. ابن اثير، اسدالغابه، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي تا،  ج4، ص22؛ يوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، الاستيعاب في معرفه الاصحاب، تحقيق علي محمد البجاوي، بيروت، دارالجيل، 1412ق/ 1992م، ج 3، ص 1102؛ مجلسي، همان، ج10، ص120؛  و نيز رك: ابي القاسم سليمان بن احمد الطبرانى، المعجم الكبير، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي تا،  ج 11، ص 55؛ حاكم نيشابورى، المستدرك علي الصحيحين، بيروت، دارالفکر، 1398ق/ 1978م، ج 3، ص 126 و 127؛ نورالدين علي بن ابي بکر الهيثمى، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بيروت،‌دارالکتاب العربي، 1402ق/1982م،  ج 9، ص 114.

[20]. قاضي سيدنورالله حسيني مرعشي شوشتري، همان، ج4، ص318-320؛ عبدالحسين احمد اميني نجفي، الغدير في الکتاب و السنه و الادب، قم، تحقيق مرکز الغدير للدراسات الاسلاميه، 1416ق/ 1995م، ج3، ص139.

[21]. محمدباقر مجلسي، همان ج39، ص37.

[22] . احمد بن عبدالله الاصبهاني، حلية الاولياء و طبقات الأصفياء، بيروت، دارالکتاب العربي، 1405ق. ج1، ص 65.

[23]. عظيم عظيم پور، امام علي(ع) در نهج البلاغه، قم، زمزم هدايت، 1384، ص 25.

[24]. غلامحسن محرمي، نقش امامان شيعه در شکل گيري و توسعه تمدن اسلامي، ص73.

[25]. جرج جرداق، امام علي(ع) صداي عدالت انساني، ترجمة سيدهادي خسروشاهي، قم، بوستان کتاب، 1387، ص165.

[26]. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، ‌دار احيا التراث العربي، 1385ق/ 1965، ج20، ص319.

[27]. نهج البلاغه، همان، حکمت 147، ص660. براي توضيح بيشتر ر.ک. زين الدين بن علي(شهيد ثاني)، منيه المريد في آداب المفيد و المستفيد (آداب تعليم و تعلم در اسلام)، ترجمه و نگارش سيدمحمدباقر حجتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1386، ص 76-77.

[28]. ابن ابي الحديد، همان، ج4، ص109.

[29]. احمد خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، قاهره، مطبعه السعاده، 1349ق، ج13، ص334. در  اين زمينه ر.ک. سيدعبدالحميد ابطحي و ديگران، «جايگاه امام علي در نشر علوم دين در مراکز علمي جامعه اسلامي قرن اول»، فصلنامه فرهنگ و تمدن اسلامي، سال چهارم، ش 10، بهار 1392، صص 7-28.

[30]. حرکت تمدني يک جوشش مردمي است تا دستور حکومتي؛ يعني نسخه حکومتي نمي خواهد، بلکه بينش مردمي ميخواهد. علي اين بينش را تکامل بخشيد.

[31]. عمده مطالب منقول از امام علي براي دوران محدود حکومت ايشان است.

[32].  امام علي در خطبه معروف قاصعه جامعه خويش را مانند جامعه دوران جاهلي ميشمارد و ميفرمايد: اَلاَ وَقَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ الْإِسْلاَمِ، وَعَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ، وَأَمَتُّمْ أَحْکَامَهُ. هان! بدانيد که شما رشته- پيوند با- اسلام را گسستيد، و حدود آن را شکستيد، و احکام آن را کار نبستيد(نهج البلاغه، همان، خطبه 192، ص397-398).

[33].  تأثير امام علي بر فرهنگ و تمدن اسلامي پس از شهادت ايشان بروز يافت و از سرمشق هايش در تمدن اسلامي سود جستند. علي شريعتي مينويسد: «تأثير شخصيتت علي و راه علي و اسلام علي در تاريخ اسلام و به خصوص در تاريخ ما ايراني ها، همه حياتي بود که پس از مرگ علي آغاز شد»(علي شريعتي، علي، تهران، آمون، 1374، ص394).

[34]. امام علي: عليکم بمکارم الاخلاق فانها رفعه: بر شما باد به مکارم اخلاق که سبب والايي است(محمدباقر مجلسي، همان، ج78، ص53).

[35]. نهج البلاغه، همان، خطبه 192 (قاصعه)، ص 393.

[36]. همان، خطبه 192، ص393.

[37]. محمدتقي جعفري، حكمت اصول سياسي اسلام، تهران، بنياد نهج البلاغه، 1369، ص319.

[38] . نهج البلاغه، همان، نامه‌ي 53، ص 567؛ جرج جرداق، همان، ص312.

[39] . سيدمحمد کاظمي قهفرخي، سيره فرهنگي-ارتباطي اميرالمومنين علي در دوران حکومت، تهران، دانشگاه امام صادق، 1396، ص80.

[40] . حسن بن على ابن شعبه حرانى ‏، تحف العقول، تحقيق علي اکبر غفاري، قم، جامعه مدرسين، 1404 ق، ص 77؛ جمال الدين محمد خوانساري، همان، ج6، ص317.

[41] . فرهاد عباسي، «تعريف، حدود و انواع آزادي در حکومت ديني، از ديدگاه نهج­البلاغه»، فصلنامه مطالعات حقوق بشر اسلامي، سال اول، ش2، زمستان 1391، ص103.

[42]. جلال درخشه، مواضع سياسي حضرت علي(ع) در قبال مخالفين، تهران، سازمان تبليغات اسلامي شركت چاپ و نشر بين الملل، 1378، ص 224.

2. مرتضي مطهري، جاذبه و دافعه علي، تهران، صدرا، 1368، ص139.

[44]. ميرزاحسين نوري طبرسي، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، قم، موسسه آل البيت لإحياء التراث، 1407ق، ج 2، ص 254.

 [45]. فرهاد عباسي، همان، ص 109 و 110.

[46] . نهج البلاغه، همان، خطبه 216، ص 445.

[47] . همان، ص 444.

[48] . همان، ص 583.

[49]. محمدي ري شهري در دانشنامه اميرالمومنين مينويسد: عدالت، محوري ترين، استوارترين، بنيادي ترين و شامل ترين مسئله سياست و حکومت علوي است. نام مقدس امام علي، آن چنان با عدالت دراميخته که علي، عدالت را تداعي ميکند و عدالت، علي را. عدالت، آميزه هماره علي بود و او در راه اجراي عدالت و گسترش قسط، شهد شهادت نوشيد(محمدي ري شهري، دانشنامه اميرالمومنين بر پايه قرآن، حديث و تاريخ، همان، ج4، ص56 ).

[50]. نهج البلاغه، همان، خطبه 136، ص 255.

[51]. جرج جرداق، همان، ص153.

[52]. مرتضي مطهري، سيري در نهج البلاغه، همان، بخش چهارم.

[53] . «ثُباتُ الدُّوَلِ بِإقامَةِ سُنَنِ العَدلِ: ثبات و پايداري دولت­ها با برپاداشتن شيوه­هاي عدالت و دادگستري است». (عبدالواحد آلامدي التميمي، غررالحکم و دررالکلم: مجموعه من کلمات و حکم الامام علي، تصحيح مهدي الرجالي، قم، دارالکتاب الاسلامي، 1426ق، ص335).

[54] مصطفي دلشاد تهراني، تفسير موضوعي نهج­البلاغه، قم، دفتر نشر معارف، 1383، ص 175. «ما عُمِرَتِ البُلدانُ بِمِثلِ العَدلِ: شهرها به چيزي همانند عدالت، آباد نگردد»( عبدالواحد آلامدي التميمي، همان، حديث 6189، ص 95).

[55] . حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسي اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، سازمان انتشارات جاويدان، 1366، ج1، ص328. حضرت مي­فرمايد: «به خدا سوگند برادرم عقيل را ديدم که به شدت تهيدست شده از من درخواست داشت تا يک من از گندم بيت­المال را به او ببخشم....به او گفتم: اي عقيل، گريه­کنندگان بر تو بگريند! از حرارت آهني مي­نالي ...و من از حرارت آتش الهي ننالم؟» (همان، خطبه224، ص 461). در جاي ديگر، به عبدالله بن زمعه فرمود: «إِنَّ هذَا المالَ لَيسَ لي وَ لالَکَ: اين مال نه از آن من  است نه از آن تو» (همان، خطبه232، ص469). درابن طقطقي مينويسد:«علي به دو فرزندش حسن و حسين چيزي بيش از حقشان نمي داد. پس بايد به مقام چنين شخصي که با برادر و فرزندانش اين گونه رفتار ميکرد، درست پي برد.»(محمد بن علي بن طباطبا(ابن طقطقي)، تاريخ فخري، ترجمه محمدوحيد گلپايگاني، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1367، ص115).  نکته جالب ديگر اين است که امام علي در دوران 5 ساله حکومت خويش هيچ مقام و منصبي به فرزندانش نداد، در حالي که لياقت و کفايتش را داشتند؛ ولي در جنگ ها، که عرصه خطر بود، آنها را به سِمتهاي نظامي گمارد.

[56] . نهج البلاغه، همان، نامه 53.

[57]. محمد بن حسن طوسي، تهذيب الاحکام، تحقيق سيدحسن موسوي خرسان، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1407ق، ج10، ص151-152؛ محمدباقر مجلسي، همان، ج40، ص337؛ جرج جرداق، همان، ص152-153.

[58].مصطفي دلشاد تهراني، ارباب امانت: اخلاق اداري در نهج البلاغه، تهران، دريا، 1379، ص181-182.

[59]. نهج البلاغه، همان، نامه 27، ص509.

[60] . محمد محمدي ري شهري، دانشنامه اميرالمومنين بر پايه قرآن، حديث و تاريخ، ترجمه مهدي مهريزي، قم، دارالحديث، 1382، ج4، ص26و 168-172

[61]. ابن طقطقي، همان، ص121.

[62]. نهج البلاغه، همان، خطبه 216 ص441.

[63]. همان، خطبه 216، ص443.

[64] . همان، نامه 53، ص567.

[65]. سوده همداني دختر عماره، از بانوان شجاع و دانا و فصيح و بليغ و در گفتار ممتاز و از شيعيان امام علي عليه‌السلام به شمار مي‌رفت و با کلام و شعر خويش جهاد مي‌کرد. وي در برابر معاويه حق کلام را ادا نمود و پايداري خود به ولايت اميرالمؤمنين عليه‌السلام را اثبات  کرد.

[66]. ر.ک. احمد بن ابي طاهر طيفور، کتاب بلاغات النساء، قم، شريف رضي، بي تا، ص47.

[67] . عبدالحسين خسروپناه، جامعه علوي در نهج­البلاغه، قم، مرکز مطالعات و پژوهش­هاي فرهنگي حوزه­ي علميه، 1380، ص 54.

2. لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ فَسَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ، وَ سَاعَةٌ يَرُمُّ مَعَاشَهُ، وَ سَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ، وَ بَيْنَ لَذَّتِهَا فِيمَا يَحِلُّ وَ يَجْمُلُ، وَ لَيْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ شَاخِصاً إِلَّا فِي ثَلَاثٍ، مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ أَوْ خُطْوَةٍ فِي مَعَادٍ، أَوْ لَذَّةٍ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ: مؤمن بايد شبانه روز خود را به سه قسم تقسيم کند، زمانى براى نيايش و عبادت پروردگار، و زمانى براى تأمين هزينه زندگى، و زمانى براى واداشتن نفس به لذّت‏هايى که حلال و مايه زيبايى است (نهج البلاغه، همان، حکمت 390، ص725).

[69] . مجدالدين مدرس­زاده، «نگاهي به برنامههاي اقتصادي حضرت علي (ع)»، فصلنامه اقتصاد اسلامي، سال دوم، ش5، بهار 1381، ص33.

[70] . نهج البلاغه، همان، نامه 5، ص 485. به طور کل امام علي مسئوليت در جامعه اسلامي را امانتي ميدانست که هر نوع کوتاهي خيانت در آن امنت محسوب ميشد(ر.ک. مصطفي دلشاد تهراني، ارباب امانت: اخلاق اداري در نهج البلاغه، همان، ص159).

[71]. نهج البلاغه، همان، نامه 53، ص579.

[72] . محمدباقر مجلسي، همان، ج40، ص327.

[73] . نهج البلاغه، همان، خطبه 192، ص397.

[74] . همان، نامه 47، ص559.

[75]. سيدمحمدمهدي جعفري، پرتوي از نهج البلاغه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1380، ج2، ص633.

[76] . محمدتقي رهبر، درسهاي سياسي از نهج البلاغه، تهران، اميرکبير، 1364، ص 48.

[77] . نهج البلاغه، همان، خطبه 192، ص395.

[78] . همان، نامه 78، ص 619.

[79]. اکنون که دنياي اسلام گرفتار جنگ داخلي است تبيين و تشريح اين رفتارها در سيره علوي بسيار راهگشا خواهد بود.

[80].  نهج البلاغه، همان، خطبه 39، ص 93.

[81] . همان، خطبه 176، ص 339.

[82] . همان، خطبه 113، ص219.

[83] . نهج البلاغه، همان، خطبه 18، ص63.

 [84] . نهج البلاغه، همان، خطبه 127، ص24.