عدالت، موضع اسلام نسبت به تعامل با ديگر ملل

عدالت، موضع اسلام نسبت به تعامل با ديگر ملل

 

عدالت، موضع اسلام نسبت به تعامل با ديگر ملل

 

  سيد جواد موسي کاظمي[1]

دانشجوي قرآن و علوم حديث قم

 

چکيده

«عدالت» از معدود واژگاني است که در اذهان همه نسل‏ها و انديشمندان عالم از آدم تاکنون، در همه زمان‏ها معرفت بخش خيل عظيمي از آرمان‏ها، اهداف آدمي بوده است. به تصريح قرآن کريم «عدالت‏خواهي» اساسي‏ترين آموزه پيامبران الهي است و بدون شک حذف آن از عرصه روابط بشري، نقصاني جبران‏ناپذير وارد خواهد نمود. يکي از ابعاد مهم در اصل عدالت اسلامي، بکارگيري آن در روابط با ساير اديان و مذاهب مي باشد. آنچه مي‏تواند اسلام را به سوي روابط موفق بين المللي سوق دهد، رعايت «عدالت» است. دين اسلام در همه شئون و تعاليم خود، توجه اساسي به اصل عدالت دارد. عدالت در اسلام نه تنها يك مفهوم انتزاعي و آرمان گرايانه نيست؛ بلكه يك تكليف و مسئوليت عملي در ساحت هاي فردي و اجتماعي حيات بشري است. هنگامي که ساير اديان و مذاهب ديگر، شاهد حفظ حقوقشان، و احترام به انسانيت و کرامتشان توسط مسلمانان باشند، ارتباط متقابل خود را با مسلمانان بهبود داده و سعي مي‏کنند نقش مفيدي براي آنها ايفا کنند. اديان الهي مانند اعضاي يک بدن مي باشند که سلامتي و شادابي اين بدن، در گرو عملکرد درست تک تک اعضا مي باشد و اين جز با ارتباط مداوم اديان و مذاهب ميسر نخواهد شد. بدون در نظر گرفتن اصل عدالت، راه رشد و تکامل ميان اعضا و در نتيجه استمرار و بقاي اديان دچار مشکل مي‏شود. در اين راستا مقاله حاضر، سعي دارد تا با نگاهي جامع، نقش كليدي انديشه عدالت اسلامي در حل چالش هاي ارتباطي انسان معاصر را مطرح كند.

 

واژگان کليدي: عدالت، روابط بين الملل، اديان، مذاهب، اسلام، وحدت.

 

مقدمه

« إِنَّ اللَّهَ يحِبُّ الْمُقْسِطِينَ[2] »

ارتباط و تعاون بين‏المللى در تأمين نيازمندى‏هاى بشر همواره مورد توجه جوامع بشرى بوده است. در عصر حاضر نيز لوايح متفاوتى از جمله اعلاميه جهانى حقوق بشر به تصويب جامعه بين‏الملل رسيده، اما متأسفانه اين لوايح در حد قرارداد اخلاقى بوده و هيچ‏گونه تعهد الزام‏آورى براى حکومت‏ها ندارد. اين در حالى است که رعايت «عدالت اسلامي» در انديشه سياسى اسلام، به عنوان اساسى‏ترين اصل در روابط دولت‏ها و ملت‏ها منظور گرديده و به همين دليل، در حقوق اسلامى از فرصت‏هاى مناسب براى برقرارى و تحکيم پيمان‏هاى صلح در روابط خارجى بهره‏بردارى مى‏گردد.

اسلام براى تحقق بخشيدن و گسترش صلح در ميان ملت‏ها و جلوگيرى از بروز روابط خصمانه، ملت‏ها و دولت‏هاى ديگر را به انعقاد پيمان‏هاى صلح دعوت کرده[3] و به جامعه اسلامى توصيه نموده است که در اين زمينه، همواره پيشرو باشد.[4] چرا که اسلام، ارتباط و همزيستى با اديان و ملل را به صورت «اصل» و «قاعده اساسى» در نظام تشريع خود در نظر داشته است. در اين مقاله بکارگيري اصل عدالت در ارتباط با مخالفان عقيدتى و غير مسلمانان با تکيه بر ديدگاه نظرى قرآن و سيره عملى پيامبر اکرم -صلى‏الله‏عليه‏و‏آله- مورد بررسى قرار مى‏گيرد.

تبيين موضوع: اسلام ديني اجتماعي است و احکام آن يک رشته اصول به هم پيوسته‏اي را بنا مي‏نهند که تمام روابط يک مسلمان (رابطه با خدا و ديگر انسان‏ها) را شامل مي‏شود. اجتماعي بودن اسلام ويژگي برجسته‏اي است که آن را دين عملي و واجد يک نظام حقوقي کاملاً انساني ساخته است. اسلام از همان روزهاي آغازين حکومتش، انديشه ارتباط مسالمت‏آميز با ديگران را مطرح نمود. سيره عملي پيامبر اکرم -صلي‏الله‏عليه‏و‏آله- و پيروي جدّي مسلمانان از آن به تدريج، فکر زندگي انساني در ميان پيروان ديگر اديان الهي را ايجاد کرد. شاهد اين مدعا، اعترافات دانشمندان سده شانزده و هفده ميلادي اروپا مانند ژان ژاک روسو، ولتر، شوپنهاور، ژرژسل و بوآزار به اين حقيقت است.[5]

مارسل بوآزار مي‏گويد: «ديدگاه جهاني اسلام با دو امتياز نيرومند، درخشش ويژه‏اي داشت: يکي ايمان به خدا و ديگري انکار هرگونه برتري نژادي و قومي و تأکيد بر برابري انسان‏ها. با اعلام اين اصول، پيامبر توانست عصبيت قومي و نژادي عرب جاهلي اقوام يهود و مشرکين مکّه را ريشه کن سازد. هيچ ديانتي به اندازه اسلام به بشر شخصيت نداده است... رفتار پيامبر با اقوام يهود و نصارا برادرانه بوده است... اسلام در صدد ساختن جهاني است که همه انسان‏ها، حتي آناني که به دين سابق خود وفادار مانده‏اند، با تفاهم و همکاري، برادري، برابري زندگي کنند.»[6]

تاريخ روابط بين‏الملل اسلام گواه صادقي بر قدمت نظام حقوق بين‏الملل اسلامي است و ميزان گرايش جامعه اسلامي به ايجاد روابط بين‏المللي و احترام به مقررّات حاکم بر آن را نمايان مي‏کند. از اينرو بحث از رابطه، همکاري، تعاون، روابط مسالمت‏آميز، وحدت، همگرايي و دست‏يابي به صلح عادلانه در قاموس اسلامي گسترده است.

طرح اسلام براي نظام بين الملل، رسيدن به امت واحده جهاني است. اين طرح با فدراسيون جهاني يا جامعه مدني جهاني متفاوت مي‏باشد، زيرا بر محور روابط عادلانه، بر پايه وحدت عقيده استوار است. در قرآن آمده است: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّه واحِدَه وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ».[7] امت از ريشه امّ گرفته شده و به معناي قصد است و به جماعتي اطلاق مي‏شود که افراد آن داراي يک مقصد و هدف باشند و اين مقصد واحد، رابطه واحدي ميان افراد باشد.[8] با نگاهي اجمالي به هدف از خلقت انسان و بعثت انبيا و ارسال پيامبران الهي و امامان -عليهم السلام-، مشخص مي‏شود که انسان جهت پرستش خداي يگانه خلق شده و رسولان الهي جهت نجات بشر از ظلمت و مسير باطل فرستاده شده‏اند و اين امر، خاص يک سرزمين يا قوم خاص نيست. بر اين اساس، اقامه دين خدا، دعوت به همزيستي مسالمت‏آميز، رفع ظلم و ستم، گسترش ارزش‏هاي الهي‏ـانساني و برقراري قسط و عدل از اهداف اسلام در چارچوب امت واحده جهاني است [9] و براي دست يابي به جامعه جهاني صلح‏آميز، رفع تعصّبات نامعقول، جهالت‏ها و ارتقاي دانش و معرفت انسان‏ها ضروري است.[10]

بنابراين همه اديان آسماني و پيامبران الهي مروج توحيد و منجي بشريت و منادي صلح، امنيت و رفتار محبت‏آميز نسبت به پيروان ديگر اديان و مذاهب مي‏باشند؛ ولي پيروان اديان با گذشت زمان و در اثر دوري از رهبري اولياي خدا، به تدريج انحرافاتي را پذيرا شده و گاه تحت تأثير ملل ديگر، منکر و مانع ارتباط با پيروان ديگر اديان و مذاهب شدند؛ چنان که پيروان دين يهود و مسيحيت به نژادپرستي رو آورده و در اين راستا جنگ هاي بسياري به راه انداختند و انسان هاي فراواني را به قتل رساندند، که البته در اين زمينه يهوديان شدت عمل بيشتري داشته‏اند و در اين قوم، تضاد با حقوق بين‏الملل به وضوح مشاهده مي‏شود. آنان علاوه بر اين که معتقد به برتري نژاد خويش مي‏باشند، ديگر ملل را در خدمت خود مي‏انگارند. اما از نظر اسلام، ارتباط مسالمت‏آميز مسلمان ها با عقايد و مذاهب گوناگون، يک ارزش و هدف است، و اعلاميه جهاني اسلام آيه 64 سوره آل عمران مي‏باشد که مي‏فرمايد:«قُلْ يا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلي کَلِمَه سَواءٍ بَينَنا وَ بَينَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ». با اين بيان، مقاله حاضر با رويکرد نظرى و اسنادى و با استناد به منابع اصيل اسلامى ثابت مى‏کند که اصل در ارتباط مسلمانان با ساير اديان و مذاهب بر «عدالت» استوار بوده و به عبارت ديگر دين اسلام منادى همزيستى مذهبى با پيروان ساير اديان بر اساس عدالت اسلامي مى‏باشد.

اهميت روابط عادلانه با ساير مذاهب و اديان، به حدي است که در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران [که حاصل مدت ها تلاش عالمانه و دقيق عالمان، دانشوران و فرهيختگان آشناي به مباني اسلامي و معيارهاي فقهي و آگاه به انديشه هاي سياسي و حکومتي است،] به سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بر اساس روابط صلح‏آميز با دول غيرمتحارب اشاره شده،[11] و در باب مسأله روابط بين الملل اسلامي در اصل چهاردهم آمده است:«به حکم آيه شريفه«لاينهاکم اللّه عن الذين لم يقاتلوکم في الدين ولم يخرجوکم من ديارکم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان اللّه يحب المقسطين»،[12] دولت جمهوري اسلامي ايران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غيرمسلمان، با اخلاق حسنه و قسط و «عدل اسلامي» رفتار نمايند و حقوق انساني آنان را رعايت کنند».

ضرورت تحقيق:در دنيايي که سردمداران آن با ادعاي دموکراسي و آزادي در هر گوشه‏اش جنايتي را نقش مي‏زنند و با وجود مفاهيم و نظريات فراوان نظريه‏پردازان شرقي و غربي در باب مفهوم عدالت، باز هم بي‏عدالتي در همه جا با اسم‏هاي مختلف (مبارزه ا تروريست، برقراري آزادي و دموکراسي، آزادي بيان و...) به راحتي ديده مي‏شود؛ در چنين شرايطي، بررسي مفهوم عدالت در فرايند ارتباطات بين الملل اسلامي،‏ [که يکي از اساسي‏تري مفاهيم سياسي اسلام بوده و هست،] ضروري‏ به نظر مي‏رسد.

اهداف تحقيق:کنفرانس بين المللي «اسلام و جامعه: عدالت در اسلام»، مجال رشد اين انديشه را در نگارنده ايجاد کرد که با نگارش اين مقاله اثبات کند «مسلمانان با تکيه بر اصل «عدالت اسلامي» مي توانند رابطه بهتر و مؤثرتري با پيروان ساير اديان و مذاهب برقرار کنند»، و‏ با بکارگيري اصل عدالت اسلامي و تأثير آن در روابط بين الملل، مي توان شاهد رشد و بسط و برقراري ارتباطات عادلانه با اديان و مذاهب بود؛ و هدف ديگر بيان راه کارهايي برگرفته از آموزه هاي اسلامي براي رسيدن به اين مقصود است.

سوالات تحقيق: در اين پژوهش به اين پرسش پاسخ داده مي‏شود که چگونه مي توان بر اساس عدالت اسلامي، با ساير اديان و مذاهب ارتباط بر قرار کرد؟ رابطه مسلانان با يکديگر و مسيحيت و يهوديت چگونه است؟ آيا اسلام، ساير اديان و مذاهب را به رسميت مي‏شناسد و براي آنها جايگاهي قائل است؟ آيا با توجه به اصول مشترک، مسلمانان مي توانند با پيروان اديان و مذاهب ديگر، ارتباط داشته باشند؟

فرضيه پژوهش:«مسلمانان مي توانند با رعايت و بکارگيري اصل «عدالت اسلامي» ارتباط گسترده اي با اديان و مذاهب ديگر برقرار کنند». اين ارتباط به نحوي است که عدم رعايت عدل اسلامي در آن، باعث افول و عدم تحقق ارتباط با اديان و مذاهب، و به همان نسبت‏ دور شدن اديان و مذاهب از يکديگر مي گردد و در حقيقت تکرار اين چرخه يعني کناره‏گيري عدالت اسلامي از سوي شيعيان، به نفع قدرت استکبار و دشمنان اديان الهي در دنيا مي‏شود که خود باعث تشديد بي‏عدالتي در جهان مي‏گردد.

روش تحقيق: در اين پژوهش از روش تحقيق کتابخانه‏اي و پژوهش‏هاي اسنادي سود جسته‏ايم. تقسيم‏بندي مطالب نوشتار به ترتيب اهميت مباحث به صورت بخش است.در نگارش اين پژوهش علاوه بر استفاده از منابع موجود در کتابخانه‏هاي دانشگاه اديان و مذاهب قم، تاريخ اسلامي قم، آيت الله مرعشي و ‏ جامعه الزهرا(س)، از سايت کتابخانه ملي تهران نيز استفاده شده است.

قبل از ورود به بحث، لازم است از بذل توجه و عنايت و مساعي بي شائبه استاد فرزانه حجه الاسلام جناب آقاي دکتر حميد ملک مکان – مدير گروه مذاهب کلامي دانشگاه اديان و مذاهب – که با راهنمايي هاي ارزنده خويش در تدوين اين مجموعه نقش شاياني داشتند، سپاسگزاري نمايم.

 

بخش اول: عدالت

مفهوم‌عدالت‌و اهميت‌آن‌

«عدالت» يكي از مقوله‌هاي مهم و ارزشمند حيات بشري و پايه بسياري از ارزش هاي اخلاقي و اجتماعي و نياز عقلاني فردي و اجتماعي يك جامعه مي باشد، و يك مسئله كاملا عقلي- فلسفي است كه هر عقل سليم و فطرت پاكي ضرورت و حُسن آن را درك مي كند. همه انسان هاي پاك و وارسته و حكماء بزرگ ضرورت و اهميت آن را در شئون حيات فردي و اجتماعي و اخلاقي انسان مورد تأكيد قرار داده‌اند؛ چرا که اين اصل، يكي از اساس ترين مفاهيم و تعاليم وحياني و اهداف مهم پيامبران الهي بوده است.

از آنجا که عدالت از نشانه‌هاي عقلانيت و سلامت فكري و اخلاقي يك جامعه مي باشد، لذا يكي از عوامل مهم توسعه معقول و همه جانبه و زمينه ساز فضيلت‌ها و كمالات ديگر و حافظ حقوق و كرامت انساني است. از اينرو براي اين كه حيات بشر در مسير صحيح و تكامل خود قرار گيرد، بايد عدالت در همه ساحت هاي حيات بشري، يعني در حوزه اعتقادات، اخلاقيات، اعمال فردي - اجتماعي و عرصه سياست ظهور و بروز داشته باشد.

تعريف عدالت: واژه شناسان «عدل» را به معناي برابري، همساني و همانند مساوات گرفته و گفته‏اند عَدل و عِدل در معني نزديک همند، ولي عَدل در چيزي است که تساوي آن با بصيرت درک شود و عِدل در مورد چيزي است که تساوي آن با حس فهميده شود.[13] معاني اين واژه بطور خلاصه عبارتند از: موزون بودن بي‎تناسبي؛ مساوات تبعيض؛ اعطاء حق ذي‎حق جور؛ رعايت استحقاق افراد در افاضه وجود.[14] شهيد مطهري در«عدل الهي» همين چهار مورد استعمال را براي عدل ذکر کرده‏است: 1.موزون بودن، يعني هر چيزي که در آن به قدر لازم،(نه به قدر مساوي) وجود داشته‏ باشد؛ اين تعريف به معناي متعادل بازگشت دارد؛ 2.تساوي و نفي تبعيض(رعايت تساوي در زمينه استحقاق‏هاي متساوي)؛اين توضيح به معناي سوم بازگشت دارد، اما اگر مقصود رعايت تساوي بودن استحقاق باشد، عين‏ ظلم است؛ 3. اعطاي حق هر ذي حقي به او در مقابل ظلم که عبارت است از: پايمال نمودن حقوق‏ ديگران.چنين عدالتي متّکي بر دو چيز است: الف-مراعات اولويت‏ها و حقوق در مقايسه با ديگران. ب-استخدام يک سلسله انديشه‏هاي اعتباري با ساختن«بايد»ها و«نبايد»ها و انتزاع‏ «حسن»و«قبح»؛ 4.رعايت استحقاق‏ها در افاضه ي وجود، و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آن‏چه‏ وجود يا کمال به نياز دارد.[15]

فلاسفه غرب نيز عدالت را چنين معنا مي‏کنند:

1.افلاطون در کتاب«جمهوريت» به تفصيل از عدالت سخن گفته است. او مي‏گويد: عدالت عبارت است از اين‏که هر کس به هر کاري دست بزند که شايستگي و استعداد آن‏ را دارد و از مداخله در کار ديگران بپرهيزد.[16]

2.از نظر ارسطو عدالت داراي دو معناي عام و خاص است: به معناي عام، شامل‏ تمام فضايل است و اعتدال و ميانه‏روي نيز شاخص و ميزان فضايل از رذايل مي‏باشد. به‏ معناي خاص نيز فضيلتي است که به موجب آن، بايد به هرکس آن‏چه را حق اوست، داد. سپس ارسطو عدالت را به تعويضي(معاوضي) و توزيعي تقسيم مي‏کند و مي‏گويد: «عدالت تعويضي» تعادل در معامله و معاوضه است، به گونه‏اي که يکي از دو طرف‏ معاوضه نتواند به بهاي فقر ديگري ثروتمند شود.«عدالت توزيعي» هم توزيع و تقسيم‏ ثروت و مناصب اجتماعي است بر اساس عدالت.[17]

3 .سيرون عدالت را چنين تعريف مي‏کند: اين‏که بايد به هر کس آن‏چه‏ را سزاوار اوست، داد، مشروط به اين‏که به منافع عمومي زياني نرساند. دو اصطلاح «نفع‏ مشترک» و «نفع ديگران» در اين تعريف، در بيش‏تر رساله‏هاي حقوق تکرار شده است.[18]

4.برتراند راسل عدالت را عبارت از هر چيزي چيزي مي‏داند که اکثريت مردم آن را عادلانه بدانند.

5.کانت عدالت را حفظ کرامت انسان معرفي مي‏کند.[19]

6.بالاخره هگل مي‏گويد:آن‏چه دولت بپسندد عين عدالت است.[20]

اقسام عدالت: 1. عدل الاهي يا دادگري پروردگار؛ عدالت يکي از صفات ثبوتيه الاهي بوده که مورد اتفاق همه مسلمانان است. 2. عدالت فردي و اخلاقي؛ مرحله عالي تقواي يک فرد مسلمان و به اصطلاح ملکه راسفراي در نفس اوست که سبب التزام به دستورات شرع انور و رعايت حلال و حرام الاهي است. 3. عدالت اجتماعي؛ عدالت در اين معنا به مفهوم وضعيت نظام‏هاي اجتماعي، حقوقي، سياسي و اقتصادي عادلانه براي تأمين بهترين روش زندگي براي بشر است .يکي از مباني عدالت اجتماعي اين است که همه انسان‏ها صرف نظر از نژاد، زبان، رنگ و قوميت با هم برابرند و کرامت انساني پايه و اساس همه رابطه هاست. مفهوم عدالت در اين مقاله، از اين نوع است.

 

جايگاه عدالت در اسلام

عدالت در اسلام جايگاه و ارزش و اهميت بسيار دارد، به نحوي كه مي‌توان يكي از ويژگي‌ها و امتيازات مهم دين اسلام را، اهميت دادن به «اصل عدالت» در همه جنبه‌ها و شئون حيات بشري دانست. اين اصل در اسلام داراي چنان ارزش و اهميتي است كه هم در نظام اعتقادي اسلام به عنوان يكي از صفات حق تعالي شمرده مي شود، و هم در نظام خلقت و عالم تكوين، اين اصل ساري و جاري است و هم در عالم تشريع نيز رابطه انسان با جهان هستي، و رابطه انسان با خداوند؛ و رابطه او با هم نوعانش را ترسيم مي كند. عدالت عاملي مهم، در تضمين سعادت و رشد وكمال افراد و جامعه است.

اسلام محور همه فعاليت‌هاي فكري، اعتقادي، رفتاري، اقتصادي و سياسي را در جهت عدالت سوق مي‌دهد. از منظر تعاليم اسلام، عدالت ريشه در حكمت و غايت مندي آفرينش و صفات و افعال الهي دارد و اسلام به طور قطع مدافع عدالت، حقوق بشر، كرامت انسان، حق آزادي و مساوات و حق تملك و تمتع از مواهب ضروري حيات و آزادي عقيده و علم و ساير اموري كه مقتضاي فطرت و طبيعت زندگي بشر است، مي باشد. در حقيقت، اسلام منادي عدل بوده و بخاطر همين اصلاحات اجتماعي و ارزش‌هاي متعالي، جهاني شده و يكي از عوامل مهم پيشرفت نهضت اسلام محترم شمردن حقوق و دعوت به عدالت و مساوات مي باشد. چرا که تنها در پناه عدل است كه جهان به اصلاح مي‌گرايد و از نابساماني‌ها و مشكلات و نا امني نجات مي‌يابد و مردم اصلاح مي‌شوند. دليل انحصار اصلاح و بهبودي جامعه در عدل، اين است كه تنها راه نجات بشريت و سلامت جامعه تنها در عدالت محوري است.

 

عدالت در قرآن

هماگونه که اشاره شد عدالت‌بر دو قسم‌است‌: فردي‌و اجتماعي‌که ‌هر دو معني‌، مورد عنايت ‌آيين ‌مقدس اسلام ‌مي‌باشد. عدالت ‌فردي‌اجتناب‌از دروغ‌، غيبت‌و... است‌و کسي‌که‌اين‌گونه‌رفتار نمايد، عادل‌ناميده‌مي‌شود و منصب‌قضاوت‌را مي‌تواند به‌دست ‌آورد. عدالت‌اجتماعي‌در عدم‌افراط‌و تفريط‌نسبت‌به‌حقوق‌ديگران و مساوي‌ ديدن‌افراد در برابر مقررات ‌‌است‌. صاحبان‌تفسير نمونه‌در ذيل‌آيه‌«يا ايهاالذين‌آمنوا کونوا قوامين‌بالقسط‌» مي‌گويند: قائم‌معمولاً به‌چيزي‌مي‌گويند که‌عمود بر زمين‌بوده‌باشد و کمترين‌ميل‌و انحرافي‌به‌هيچ‌طرف‌پيدا نکند.[21]

در اهميت‌عدل‌همين‌بس‌که‌خداوند انگيزه‌بعثت‌انبياء را اقامه‌عدل‌مي‌شمرد:«ليقوم‌الناس‌بالقسط‌».[22] در اين‌عبارت ‌آنچه‌که‌در فرهنگ‌توده‌مردم‌رواج‌يافته‌، يعني‌برابري‌افراد جامعه‌ در کليه‌مسائل‌منظور نظر نيست‌، زيرا به‌قول‌مرحوم‌طالقاني‌اين‌معني‌(يکسان‌بودن‌مردم‌در تمام‌احکام‌و حدود)، نه‌تنها مخالف‌با اسلام‌است‌، بلکه‌با نظام‌اجتماعي‌بشر عموماً در هر مسلک‌و آيين‌باشد درست‌نمي‌آيد و خادم‌نظام ‌اجتماع‌است‌. چون‌افراد و طبقات‌بشر از جهت‌عجز و قدرت‌و حدود تکليف‌مختلفند...»[23].

امام‌خميني‌(ره‌) نيز انگيزه‌اصلي‌تشکيل‌حکومت‌پيامبر(ص‌) را «بسط‌عدالت‌اجتماعي‌» مي‌داند و مي‌گويد: «پيامبر اسلام‌تشکيل‌حکومت‌داد مثل‌ساير حکومت‌هاي ‌جهان،‌لکن‌با انگيزه‌بسط‌عدالت‌اجتماعي‌».[24] خداوند پيامبر گرامي‌اش‌(ص) را مأمور دعوت‌به‌آيين‌الهي‌واحد و برپايي‌حق‌و عدل‌کرده‌است‌. [25]

در قرآن‌کريم‌ به اين اصل‌ثابت‌انساني‌ در‌موارد و جنبه‌هاي‌مختلف‌اشاره‌شده‌است‌. حتي در پاره‌اي‌از آيات‌ به‌عدل‌و در هنگام ‌برخورد با دشمنان‌امر شده‌است‌. زيرا معمولاً در رويارويي‌ها و برخوردها هرکسي‌در پي‌آن‌است‌که‌مخالفان‌و دشمنان‌را، به‌هرگونه‌و به‌هر وسيله‌، دفع‌کند. در اين‌هنگام‌کمتر کسي‌در انديشه‌رعايت‌حدود است‌و پرواي‌عدل‌و تقوارا دارد، بلکه‌تنها به‌اين‌مي‌انديشد که‌مخالفان‌و دشمنان‌را که‌به ‌نظرش‌مخالفان‌و دشمنان‌عدل‌و تقوا هستند دفع‌کند. اما قرآن‌مي‌فرمايد در صورت‌اختلاف‌و دشمني‌و جنگ‌نبايد هيچ‌انساني‌به‌خاطر دشمني‌با آن‌گروه‌و دسته‌از عدالت‌خارج‌شود:«يا ايها الذين‌آمنوا کونوا قوامين‌لله‌شهداء بالقسط‌و لايجر منکم‌شنان‌قوم‌علي‌الا تعدلوا أعدلوا هو اقرب ‌للتقوي‌...: اي‌کساني‌که‌ايمان‌آورده‌ايد براي‌خدا به‌داد برخيزيد [و] به‌عدالت‌کنيد که‌آن‌به‌تقوا نزديک‌تر است‌...». [26] از اينرو، قرآن كريم مهم ترين عاملي است كه انديشه عدل را در افكار و دل‌هاي مسلمانان كاشت. [27] در حديث نبوى نيز آمده است: «بالعدل قامت السموات والارض»؛ كه اين كلام سرشار از حكمت و حقيقت، در مقام بيان جايگاه تكويني عدالت است.

ارزش و بزرگي عدالت در سطح اجتماع از منظر قرآن به حدي است که به صورت اصلي بنيادين بدل ناپذير مطرح گشته و خداوند به طور قاطع به آن فرمان مي‏دهد و آن را واجب مي‏کند: «اِن اللّه‏ يأمر بالعدل...»؛[28] خداوند متعال آدميان را امر به تحقق و اجراي عدالت در رفتار و روابط اجتماعي­شان نموده است و آن را به عنوان يك امر و تكليف الهي مورد تأكيد قرار داده است. در جاي ديگر آمده است:«قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ: بگو خداوند مرا به قسط امر كرده است».[29] قرآن كريم به صراحت بيان مي كند خداوند به عدل حكم مي كند. بنابراين راه صحيح و راه خدا راه عدل است، و در آيه 8 سوره مائده مي فرمايد: «إعدلوا هو أقرب للتقوي: عدالت نزديك ترين راه به تقوي است».

جايگاه اديان و مذاهب نزد اسلام

از منظر اسلام، اديان توحيدي از يک منبع سرچشمه گرفته و در طول حيات بشر به تکامل رسيده اند و عدم توانايي پذيرش دين کامل توسط بشر اوليه، موجب شد دين به صورت تدريجي بر بشر نازل شود و دين اسلام آخرين حلقه از ارسال دين توسط ذات اقدس الهي به شمار مي رود. اديان توحيدي داراي اصول مشترک بسياري هستند مانند توحيد، نبوت، معاد و...؛ هر چند مباحث همين اصول مشترک نيز در اديان رو به رشد، نسبت به اديان گذشته عميق تر است. به همين جهت، پيامبر اسلام -صلي الله عليه و آله- طبق آيه101 سوره بقره، آنچه در کتب آسماني ديگر آمده است را تصديق مي کند: «وَ لَمّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا يعْلَمُونَ:چون پيامبري از جانب خداوند بر آنان فرستاده شده که به راستي کتاب آنها گواهي مي داد، گروهي از اهل کتاب کتاب خدا را پشت سر انداختند؛ گويي از آن کتاب هيچ نمي دانند».

بنابراين تفاوت اديان الهي هرگز در اصل ديانت که همان اسلام است، نمي باشد بلکه تفاوت در مذاهب و شرايع است؛ زيرا اصل دين که همان توحيد، وحي، رسالت، عصمت، امامت، عدالت، برزخ، قيامت و اموري از اين قبيل است، همان خطوط کلي است که انسان بر اساس فطرت و سرشت الهي خويش مسير و هدف و حرکت خود را بر آن استوار مي سازد.... و در آيات قرآن کريم از جمله مائده آيه 48، تا آنجا که محور گفتار اصول دين يا خطوط کلي فروع آن است، سخن از تصديق انبيا نسبت به يکديگر است: «مُصَدِّقاً لِما بَينَ يدَيهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَيمِناً عَلَيهِ»؛ قرآن کتب الهي را که پيش روي دارد تصديق کرده و مهيمن بر آنهاست و اما آنجا که محور گفتار، فروع جزئي دين است سخن از تعدد، تبديل، تغيير و نسخ است.[30]

بنابراين اديان آسماني، داراي مشترکات فراواني هستند و آنچه موجب تمايز آنهاست احکام فرعي و جزئي است که همين احکام فرعي و جزئي چون به اصل دين بر مي گردد موجب فهم بيشتر و عميق تر آن اصول مي شود. بر همين اساس، ارتباط با اديان و مذاهب هميشه مورد تاکيد اسلام بوده است، و محور اين ارتباط «عدالت» مي باشد. از نظر اسلام، يهوديت و مسيحيت از اديان آسماني بوده و به عنوان دين توحيدي تلقي مي شوند و از اصالت و حقانيت ذاتي برخوردارند. لذا اسلام آن­ها را به عنوان «اهل کتاب» و آيين آسماني به رسميت مي شناسد، هر چند نسبت به تعاليم آن ها نظريات اصلاحي نيز دارد. قرآن کريم در دو مورد از اديان توحيدي نام برده است: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصاري وَ الصّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ:کساني که (به پيامبرخدا-صلي الله عليه وآله-) ايمان آورده و آنان که به آيين يهود گرويده اند و نصاري و صابئان (پيروان يحيي) هرگاه به خدا و روز رستاخيز ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است؛ و هيچ گونه ترس و اندوهي براي آنان نيست»[31].«أِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصّابِئِينَ وَ النَّصاري وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَه إِنَّ اللهَ عَلي کُلِّ شَيْء شَهِيدٌ :همانا کساني که ايمان آورده اند و يهود و صابئان (ستاره پرستان) و نصاري و مجوس و مشرکان، خداوند در ميان آنان روز قيامت داوري مي کند، (و حق را از باطل جدا مي سازد) خداوند بر هر چيز گواه (و از همه چيز آگاه) است.» [32]با توجه به اين دو آيه، اهل کتاب شامل يهوديت و مسيحيت است. با اين حال، روابط مسالمت آميز و صلح جويانه مسلمين تنها با اهل کتاب نيست؛ بلکه شامل غير مسلمانان از غير اهل کتاب، که مزاحمتي براي کشورهاي اسلامي ايجاد نمي کنند، نيز مي شود.

گاه تصوّر مي شود که غير مسلمانان تنها به دو گروه تقسيم مي شوند: «اهل ذمه» و «محاربين»؛ يعني گروهي با مسلمانان پيمان همزيستي مسالمت آميز دارند و گروهي در حال جنگ و نبرد هستند. بنابراين، هر کس اهل ذمه نيست، محارب است و جان و مالش محترم نيست. ولي غير مسلمانان حداقل چهار گروه اند: 1.اهل ذمه: اقليت هايي هستند که در داخل کشورهاي اسلامي زندگي مي کنند و مشمول قوانين آن کشورند و حکومت اسلامي متعهد است جان، مال و ناموس آن ها را حفظ کند و از حقوق آنان دفاع نمايد. 2.محارب: گروه ها يا کشورهايي هستند که با مسلمانان در جنگ و ستيزند. اين ها کافران حربي هستند که مسلمانان هيچ گونه تعهدي در مقابل آن ها ندارند. 3.معاهد: غير مسلماناني هستند که با دولت اسلامي مناسبات دوستي دارند. که بايد طبق تعهداتي که دولت اسلامي با آن ها به طور مستقيم يا غير مستقيم، از طريق سازمان هاي بين المللي دارد، رفتار نموده و احترام متقابل را رعايت نمايند. 4.مهادن: کشورهايي است که با دولت اسلامي نه در حال جنگ اند و نه پيماني با آن ها دارند. دولت اسلامي در برابر چنين کشورهايي نيز بايد رعايت اصول انساني و اخلاقي را داشته باشند[33]. بنابراين مسلمانان علاوه بر اهل کتاب، با غير مسلماناني که از روابط خصمانه پرهيز دارند، مناسبات و روابط دوستانه برقرار مي کنند. در اين ميان، «اهل ذمه» از مقام و منزلت بيشتري برخوردارند.

پيامبر اسلام-صلي الله عليه وآله- در برخورد با پيروان اديان، جانب قانون و رفتار نيکو را در پيش مي گرفتند. در عين حال اعلام مي کردند که رستگاري در گرو اعتقاد به اسلام و عمل صالح است[34].«إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللهِ اْلإِسْلامُ: دين در نزد خدا اسلام است»[35] و «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الاْخِرَه مِنَ الْخاسِرِينَ: و هرکس جز اسلام آييني براي خود انتخاب کند، از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانکاران است».[36]

با اين وجود، دين اسلام جدا و بدون ارتباط با اديان گذشته نيست. رسالت اسلام مشتمل بر مبادي و اصول اديان پيشين بوده و آن چيزي است که بشر کنوني تا روز قيامت بدان نياز دارد. از اصول اساسي اسلام تصديق اديان الهي و تمام پيروان پيشين است[37]. «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّي بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْکَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسي وَ عِيسي: آييني را براي شما تشريع کرد که به نوح توصيه کرده بود و آنچه را بر تو و حي مي فرستاديم و به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش کرديم»[38]. دعوت اسلام به توحيد، دعوت تازه اي نيست، دعوت تمام پيامبران اولوا العزم است. نه تنها اصل توحيد، بلکه تمام اصول دعوت انبيا در مسائل بنيادي در همه اديان آسماني يکي بوده است. از اين رو، پيامبر اسلام-صلي الله عليه وآله- در سيره عملي و در روابط خود با پيروان اهل کتاب، به اين اصول مشترک دعوت مي نمايد.[39]

 

بخش دوم: محورهاي ارتباط عادلانه با اديان

دين اسلام تنها منحصر به اعمال عبادي و مراسم شخصي نمي باشد، بلکه اين دين مجموعه‏اي از مسائل عبادي، اجتماعي و سياسي است و در برگيرنده تمام اموري است که انسان در معاش و معاد، دنيا و آخرت، زندگي فردي و اجتماعي بدان نياز دارد. اين دين به رابطه انسان با خالق، حاکم، جامعه، خانواده، ملت خود و ساير ملت ها، اعم از مسلمان و غير مسلمان توجه نموده است و از سوي خدا و به وسيله پيامبر اکرم -صلي‏الله‏عليه‏و‏آله- براي جميع بشر تا روز قيامت آورده شده است.[40] از نظر اسلام، ارتباط و همزيستي مسالمت‏آميز انسان ها با عقايد و مذاهب گوناگون، يک ارزش و هدف است و هدف از اين ارتباط، مصلحت‏گرايي نيست، بلکه خود رابطه، مصلحت است؛ زيرا: 

الف. با زندگي فطري انسان ها سازگارتر است؛ چرا که انسان موجود اجتماعي است و به گونه فطري نياز دارد که در اجتماع و در کنار همنوع زندگي کند و از ديگر سوي، اسلام آيين فطرت و برابر با نيازهاي حقيقي و پاسخ گوي نيازهاي انسان است؛ لذا به اين خواست فطري انسان پاسخ داده و داشتن ارتباط با ديگر انسان ها از هر نژاد و کيش را روا دانسته است. [41]

ب. در شرايط تعامل، رشد و تعالي انسان و تفاهم براي رسيدن به توافق ها و سرانجام به يگانگي آيين بشري و گرايش به حق امکان ‏پذيرتر است. بدان جهت که اسلام داعيه جهاني دارد و برنامه خود را، سعادت آفرين براي همه ملت ها، گروه ها، نژادها و... مي داند و بر اين باور است که بايد پيام قرآن سراسر گيتي را در بر بگيرد. قرآن به عنوان متن استوار اسلامي، همه انسان ها را به توحيد فراخوانده و اين مهم، بدون ارتباط و تماس و معاشرت با ملت ها و پيروان ديگر اديان ميسور نيست: «ادع الي سبيل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن: اي [پيامبر] مردم را با حکمت و اندرز نيکو، به راه پروردگارت بخوان و با بهترين شيوه، با آنان مجادله کن.»[42] دعوت به توحيد، بدون داشتن روابط، امري است غيرممکن. بنابراين لازمه دعوت عمومي به پذيرش اسلام و ارائه حقايق قرآني به مردم، ايجاد روابط با همه نژادها، گروه ها، ملت ها در سطح بين المللي است. بر اين اساس، اصل اولي از نظر قرآن، مشروع بودن داشتنِ روابط با همه ملتهاست: «قل يا اهل الکتاب تعالوا الي کلمه سواء بيننا وبينکم الا نعبد الا اللّه ولانشرک به شيئاً و لايتخذ بعضنا بعضاً اربابا من دون اللّه: بگو اي اهل کتاب، بياييد از آن کلمه اي که پذيرفته ما و شماست پيروي کنيم: آن که جز خداي را نپرستيم و هيچ چيز را شريک او نسازيم و بعضي از ما، بعضي ديگر را سواي خدا، به پرستش نگيرد».[43]

ج. آيات، روايات و سيره و روش پيامبر (ص) و پيشوايان دين، به روشني بر اصل مشروع بودن روابط بين المللي دلالت دارند: «لاينهاکم اللّه عن الذين لم يقاتلوکم في الدين ولم يخرجوکم من ديارکم ان تبرّو هم و تقسطوا اليهم ان اللّه يحب المقسطين: خداوند شما را از نيکي کردن و عدالت ورزيدن با آنان که با شما در دين نجنگيده اند و از سرزمينتان بيرون نرانده اند، باز نمي دارد. خداوند کساني را که به عدالت رفتار مي کنند، دوست دارد».[44] از اينجا مشخص مي شود که اسلام رابطه با غيرمسلمانان را بر اساس عدالت بنا نهاده است.

 البته تداوم اين امر تا زمانى است که آنان نيز در تقابل با مسلمانان دشمنى روا نداشته و جواب نيکى را با بدى ندهند: «لَا ينْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يقَاتِلُوکُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يخْرِجُوکُم مِن دِيارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيهِمْ إِنَّ اللَّهَ يحِبُّ الْمُقْسِطِينَ إِنَّمَا ينْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوکُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوکُم مِن دِيارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ: خدا شما را از نيکى کردن و عدالت‏ورزيدن با آنان که با شما در دين نجنگيده‏اند و از سرزمينتان بيرون نرانده‏اند، باز نمى‏دارد. خدا کسانى را که به عدالت رفتار مى‏کنند دوست دارد. جز اين نيست که خدا از دوستى‏ورزيدن با کسانى که با شما در دين جنگيده‏اند و از سرزمين خود بيرونتان رانده‏اند يا در بيرون‏راندنتان همدستى کرده‏اند شما را باز دارد. و هر که با آنها دوستى ورزد از ستمکاران خواهد بود»؛[45] بنابراين غير مسلمانان دو گروهند. گروهى که با مسلمانان سر جنگ نداشته و در کنار آنان زندگى مى‏کنند. دولت اسلامى و مسلمانان موظفند در قبال اين گروه رفتارى محترمانه داشته و حقوق آنان را پاس دارند.

قرآن در مواردي به ارتباط مسلمانان با يهوديان و مسيحيان اشاره کرده است، و علي رغم اختلافات عقيدتي موجود ميان مسلمانان با آنها، از اين که نژاد يهود را بکلّي محکوم کند و يا خون آنها را کثيف بشمرد خودداري کرده و تنها روي اعمال آنها انگشت مي‏گذارد و با تجليل و احترام از افرادي که به اکثريت فاسد نپيوستند و در برابر ايمان و حق تسليم شدند به نيکي ياد مي‏کند».[46] و مي‏فرمايد: «آنها همه يکسان نيستند. از اهل کتاب جمعيتي هستند که (به حق و ايمان) قيام مي‏کنند و پيوسته در اوقات شب، آيات خدا را مي‏خوانند در حالي که سجده مي‏نمايند، به خدا و روز ديگر ايمان مي‏آورند».[47] و در جاي ديگر مي‏فرمايد: «و از اهل کتاب کساني هستند که به خدا و آنچه بر شما نازل شده و آنچه بر خودشان نازل گرديده ايمان دارند و در برابر (فرمان) خدا خاضعند و آيات خدا را به بهاي ناچيزي نمي‏فروشند. پاداش آنها نزد پروردگارشان است. خداوند سريع الحساب است».[48]

نظر اسلام مبتنى بر روابط بر اساس عدالت بوده و به هيچ وجه مخالفان عقيدتى خود را از ميدان به در نکرده، بلکه دست دوستى بدانان داده تا با توجه به اصول مشترک، در کنار هم زندگى نمايند. از ديدگاه قرآن، پديده‏اى به نام «جنگ مذهبى» و پيکار به سبب اختلاف عقيده ممنوع بوده و دشمنى با پيروان اديان ديگر هيچ محلى از اعراب ندارد. قرآن در اين زمينه به گروهى از يهوديان و مسيحيان اشاره دارد که با تحقير و اهانت به يکديگر و تضييع حقوق انسانى همديگر، سعى در برتر نشان‏دادن آيين خويش دارند.خداوند ضمن تقبيح اين موضع، داورى در اين زمينه را مربوط به آخرت دانسته است: «وَقَالَتِ الْيهُودُ لَيسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَيءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيسَتِ الْيهُودُ عَلَى شَيءٍ وَهُمْ يتْلُونَ الْکِتَابَ کَذَلِکَ قَالَ الَّذِينَ لاَ يعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ يحْکُمُ بَينَهُمْ يوْمَ الْقِيامَه فِيمَا کَانُواْ فِيهِ يخْتَلِفُونَ: با آنکه کتاب خدا را مى‏خوانند، يهودان گفتند که ترسايان بر حق نيند و ترسايان گفتند که يهودان بر حق نيند. همچنين آنها که ناآگاهند سخنى چون سخن آنان گويند. خدا در روز قيامت درباره آنچه در آن اختلاف مى‏کنند، ميانشان حکم خواهد کرد». [49]

عدالت‌، دوستي‌با دوستان‌خدا و ستم‌بر دشمنان‌خدا نيست‌، بلکه‌عدالت‌بايد نسبت‌به‌همه‌مردم‌يکسان‌باشد[50]. اين‌مطلب‌به‌صراحت‌در آيه‌شريفه‌8 از سوره‌مائده‌مورد اشاره‌قرار گرفته‌است‌. به‌تعبير رشيدرضا «در اين‌آيه‌امر به‌مساوات‌و برابري‌بين‌خود و دشمنان‌مي‌کند و از هر قبيل‌که‌باشد خواه‌دشمني‌آنها ديني‌و خواه‌دنيوي‌ باشد».[51] قرآن براى برقراري ارتباط عادلانه با ساير اديان و مذاهب، راه‏کارهايي بيان داشته که به اهمّ آنها اشاره مى‏گردد:

 

1 - توجه به اصول مشترک

اعتقاد به حقانيت آيين اسلام و اينكه رهايى و رستگار اخروى از اين رهگذر حاصل مى شود، مانع از ايجاد رابطه با پيروان ساير اديان و مذاهب نخواهد بود. البته معاشرت با هر يك از اديان احكام ويژه اى دارد كه مشروح آن در كتب فقهى بيان شده است. به هر روى، اصل در روابط اجتماعى بر تفاهم و تسالم است؛ ناگفته پيداست كه داشتن مشتركات دينى، زبانى، فرهنگى، با اهداف و منافع مشترك ملى، اقتصادى و غيره در تحقق بخشيدن به اصل پيش گفته نقش به سزايى دارد. خوشوقتانه اين محورهاى تفاهم غالبا موجود است، و مورد عنايت اسلام و توجه رهبران اسلامى بوده است.

قرآن كريم اهل كتاب (يهود و نصارا) را دعوت مى كند تا مسئله­ى توحيد را - كه عقيده­ى مشترك همه­ى اديان ابراهيمى است - جدى گرفته از اين محور اتحاد دينى غفلت ننمايند و آن را از پيرايه ى تثليث و مانند آن منزه سازند:«قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمه سواء بيننا و بينكم الاّ نعبد الاّ اللّه و لانشرك به شيئا و لا يتّخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه فان تولّوا فقولوا اشهد و ابانا مسلمون: بگو: اي اهل کتاب! بياييد تا بر سخني که بين ما و شما يکسان است، بايستيم که جز خداوند را نپرستيم و براي او هيچ‏گونه شريکي نياوريم و هيچ کس از ما ديگري را به جاي خداوند، به خدايي برنگيرد و اگر روي گردان شدند، بگوييد: شاهد باشيد که ما مسلمانيم».[52]

در اين آيه دو نكته مورد توجه قرار گرفته است: يكى اينكه توحيد عقيده­ى مشترك ميان آيين هاى اسلام و مسيحيت و يهود است. ديگرى اينكه توحيد در آيين اهل كتاب از توحيد خالص ابراهيم فاصله گرفته و آفت پذير شده است، و آفت زدايى آن به اين است كه از توحيد قرآنى كه همان اسلام ناب است پيروى شود. ولى اگر آنان از پذيرش اين دعوت سرباز زدند، به حكم قرآن نبايد با آنان به جنگ و نزاع برخاست . بلكه وظيفه آن است كه به آنان گوشزد كنند كه مسلمانان از توحيد اسلامى كه حق است دست نخواهند كشيد «فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون».

بنابراين وجه مشترک اساسي ميان يهوديان، مسيحيان و مسلمانان در اعتقاد آنها به خداي احد و واحد است. اين اعتقاد براي اسلام حقيقتي است قدسي که از زمان«آدم» تا کنون وجود دارد. يگانگي ابناء بشر و برابري همه انسان ها در مقابل خدا، به احدّيت او مربوط مي‏شود. آنچه هم که درباره تثليث بايد گفت، اين است که‏ تثليث، اعتقاد به خداي احد و واحد را نه تنها مورد شک‏ قرار نمي‏دهد، بلکه آن را تصريح مي‏کند و بدين معنا در جبهه‏گيري بر ضد چندگانه پرستي الحادي، يهوديان، مسيحيان و اسلام به همان اندازه با يکديگر متحدند که‏ بر ضد اتحاد غربي و مترقي متحد شده و بالاخره به همان‏ اندازه با يکديگر متحدند که بر ضد انواع و اقسام خدايان‏ من در آوردي امروزي -که انسان ها را به بردگي‏ تهديد مي‏کنند- متحدند؛

قرآن به پيروان خود فرمان مى‏دهد که اگر خواستند با صاحبان اديان ديگر وارد بحث و مناظره گردند، جز با «جدال احسن» و «گفت‏وگوى مسالمت‏آميز» روشى را پى نگيرند: «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ: با اهل کتاب، جز به نيکوترين شيوه مجادله مکنيد»[53]. فرامين دين اسلام هميشه همراه با استدلال و منطق بر اساس شيوه‏هاى مسالمت‏آميز مى‏باشد؛ از اين‏رو، به پيروان خود اجازه نمى‏دهد حتى به بت‏پرستانى که در آن زمان داراى خرافى‏ترين عقايد (از جمله شرک و زنده به گور کردن دختران و...) بودند نيز اهانتى روا داشته و بدانان ناسزا گويند؛ چون اين کار منجر به تشديد تعصب آنان شده و بدون آگاهى، خداوند را به ناسزا مى‏گيرند: «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيسُبُّواْ اللّهَ عَدْوا بِغَيرِ عِلْمٍ:چيزهايى را که آنان به جاى اللّه مى‏خوانند، دشنام مدهيد که آنان نيز بى‏هيچ دانشى، از روى کينه‏توزى به اللّه دشنام دهند»[54]. در حقيقت خداوند احترام مي گذارد به حق کليه ملت ها و اديان در انتخاب آزاد نظام اجتماعي و مسائل بين‏المللي را از طريق مذاکره[55] فيصله مي دهد.

قرآن كريم حتى در مورد مشركان و بت پرستان نيز اگر دست به توطئه گرى نزنند و بر سر راه تبليغ اسلامى و بيان حقايق دينى و روشنگرى اذهان بشر مانع ايجاد نكرده در جنگ با مسلمانان صف نيارايند- هر چند از نظر عقيدتى هر مسلمانى موظف است بت پرستى را عملى زشت و مبغوض بداند، اما در عمل - روش قسط و احسان را توصيه كرده چنين مى فرمايد: «لاينها كم اللّه عن الّذين لم يقاتلو كم فى الدّين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم انّ اللّه يحبّ المقسطين: خداوند شما را از نيكى و قسط در حق آن دسته از مشركان كه با شما به جنگ برنخاسته و شما را از ديارتان بيرون نكردند، نهى نمى كند خداوند قسط پيشگان را دوست دارد».[56]در فرمان مؤكد امام على (عليه السلام) به مالك اشتر، دولت اسلامى موظف است كه با ملت - اعم از مسلمان و غير مسلمان، ديندار و بى دين - از سر رأفت و رحمت برخورد كند و بسان حاكمان گرگ سيرت كه جز به ثروت اندوزى نمى انديشند عمل ننمايد:«و اشعر قلبك الرّحمه للرعيّه، و المحبّه لهم، و الّلطف بهم، لاتكوننّ عليهم سبعا ضاريا تغتنم أكله، فانّهم صنفان: امّا اخ لك فى الدّين، او نظير لك فى الخلق».[57]

 

2-حفظ کرامت انساني

اعتقاد به اصل همسان بودن و هم تباري افراد بشر در خلقت و اعتقاد به كرامت ذاتي انسان‌ها و قبول كرامت انساني در مرحله باور ديني و فرهنگي، ارتباطات را عدالت محور مي کند، اسلام براي كرامت و عزت و آزادي انسان‌ها ارزش وحرمت قائل است؛ وعدالت را راه ومبناي حفظ كرامت خود مي داند. عدالت و كرامت انساني اگر بر اساس مباني عقلاني و آموزه‌هاي وحياني و الهي شكل نگيرد، متزلزل و ناپايدار خواهد بود، و سخن گفتن از كرامت انساني بدون شناخت حقيقت وجودي انسان، و رابطه كرامت انساني با مبدا حقيقي كمال و جمال وعزت وكرامت، بي‌معنا و سست بنيادخواهد بود. هر نظام فكري و اخلاقي و تربيتي و سياسي اگر مطابق و منطبق با حفايق وجودي انسان و ارتباط انسان با مجموعه عالم هستي و اصول و ارزش‌هاي واقعي انسان نباشد، نمي‌تواند تضمين كننده كرامت و سعادت و كمال بشريت باشد. بنا بر اين يكي از مهم ترين مباني انسان شناسانه عدالت و ارزش هاي اخلاقي، درك منزلت وجودي انسان است. و بدون توجه به شئون گوناگون، مادي، معنوي،‌عقلاني و اخلاقي و فردي و اجتماعي و بدون يك نظام كامل و جامع معرفتي و انسان شناختي كه متكي به شناخت مبدأ و غايت آفرينش انسان باشد، اميد تحقق كرامت وعدالت وحقوق بشر، محكوم به شكست است.

نکته ديگر در آيه‏ي کريمه «قل يا أهل الکتاب تعالوا إلي کلمه سواء بيننا و بينکم ألاّ نعبد إلاّ اللّه و لا نشرک به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون اللّه»،[58] اين است که توحيد و کرامت انسان به روشني بازگو شده است، چون تنها در جامعه‏ي توحيدي است که بردگي و بندگي انسان از انسان مطرود و مفقود است. در جامعه‏ي غير توحيدي است که بردگي و بندگي انسان از انسان مطرود و مفقود است. در جامعه‏ي غير توحيدي گونه‏هايي از بندگي و بردگي موجود مي‏باشد، و اگر در جوامع موحد گونه‏هايي از آن دو ديده مي‏شوند، بايد اين واقعيت را پذيرفت که هنوز در آنجا جامعه‏ي توحيدي(به معناي پيش گفته)محقق نشده‏ است.

از اين چند آيه‏ي شريفه سازه‏هاي جامعه‏ي توحيدي، يعني عدالت، اخلاق، مسؤوليت و بيداري و پويايي و اين‏که تحقق و تأمين آنها از شمار رسالت‏ها و وظايف پيامبر -صلّي اللّه عليه و اله- مي‏باشد، به خوبي فهميده مي‏شود: «يا قوم ما لي أدعوکم إلي النّجاه و تدعونني إلي النّار تدعونني لأکفر باللّه و أشرک به ما ليس لي به علم و أنا أدعوکم إلي العزيز الغفّار لاجرم أنما تدعونني إليه‏ ليس له دعوه في الدّنيا و لا في الآخره»[59] در اين آيه‏ي کريمه‏ رابطه‏ي توحيد و توانايي بازگو شده است، زيرا نجات، که به آن فراخوانده شده‏ است، بدون توانايي دست يافتني نيست، و از طرفي دعوت به سوي خداوند عزيز غفار، همانا دعوت به توانايي مسؤولانه مي‏باشد.

«لقد أرسلنا رسلنا بالبينات و أنزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم النّاس‏ بالقسط»[60]؛ «فلذلک فادع و استقم کما أمرت و لا تتّبع أهواءهم و قل آمنت بما أنزل اللّه من‏ کتاب و أمرت لأعدل بينکم اللّه ربّنا و ربّکم لنا أعمالنا و لکم أعمالکم»؛[61] «إنّ اللّه يأمر بالعدل و الإحسان و إيتاء ذي القربي...و أوفوا بعهد اللّه إذا عاهدتم و لا تنقضوا الأيمان بعد توکيدها و قد جعلتم اللّه عليکم کفيلا...و لا تکونوا کالّتي نقضت غزلها من بعد قوّه أنکاثا تتّخذون أيمانکم دخلا بينکم أن تکون‏ أمّه هي أربي من أمّه إنّما يبلوکم اللّه به...ولتسئلنّ عمّا کنتم تعملون»[62]و«فلنسئلنّ الّذين أرسل إليهم و لنسئلنّ المرسلين»[63]

روشن است که پاي‏بند و اجرايي شدن قراردادها و پيمان‏ها در گرو نهادينه شدن مسؤوليت‏پذيري (فعل، نتيجه، پاسخ‏گويي)، قانون‏مندي و راستي در جامعه و مناسبات انساني مي‏باشد.

 

3- به رسميت شناختن اديان ديگر

طبيعت انسان به گونه‏اى است که اعتقادات قلبى را با زور و اجبار نمى‏پذيرد. در اين زمينه، فقهاى اسلامى اجماع دارند که ايمان شخص مُکرَه، باطل و غيرصحيح مى‏باشد.[64] قرآن که هيچ‏گاه مخالف با فطرت انسان فرمان نمى‏دهد، در آيات متعددى موافق با اين قضيه سخن مى‏گويد: «لاَ إِکْرَاهَ فِي الدِّينِ:در دين هيچ اجبارى نيست»[65] و در جايى ديگر فرمايد: «وَ لَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِيعا أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يکُونُواْ مُؤْمِنِينَ: اگر پروردگار تو بخواهد، همه کسانى که در روى زمينند ايمان مى‏آورند. آيا تو مردم را به اجبار وامى‏دارى که ايمان بياورند؟»[66]

پيامبر نيز فقط مأمور رساندن پيام الهى به بشريت است و مسئول ايمان آوردن آنان نمى‏باشد: «وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَکُواْ وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَيهِمْ حَفِيظا وَمَا أَنتَ عَلَيهِم بِوَکِيلٍ: اگر خدا مى‏خواست، آنان شرک نمى‏آوردند، و ما تو را نگهبانشان نساخته‏ايم و تو کارسازشان نيستى»[67]. بر اساس اين‏گونه آيات و اجماع مسلمانان، واضح است که اسلام، عقيده پيروان ساير اديان را به رسميت شناخته و به هيچ مسلمانى مجوز تحميل عقيده اسلامى به ديگران را نداده است، بلکه از پيروان خود خواسته است غير مسلمانان را در عقيده و باورهاى مذهبى خود آزاد بگذارند و در کنار همديگر زندگى کنند. بنابراين، ايمان به خدا و مباني اسلام، هيچ گونه جنبه تحميلي نمي‏تواند داشته باشد، بلکه تنها راه آن، منطق و استدلال است و نفوذ در فکر و روح افراد بايد مدّ نظر باشد.

کتب آسمانى گرچه بر اساس قانون تکامل تدريجى، در فروعات با يکديگر تفاوت‏هايى دارند، اما در اصول با هم اختلافى نداشته و هدف واحدى را دنبال مى‏کنند. قرآن در آيات بسيارى از پيامبران پيش از اسلام و روش دعوت آنان ياد نموده و به صراحت آنها را تصديق مى‏کند: «وَأَنزَلْنَا إِلَيکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقا لِّمَا بَينَ يدَيهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَيمِنا عَلَيهِ: و اين کتاب را به راستى بر تو نازل کرديم؛ تصديق‏کننده و حاکم بر کتابهايى است که پيش از آن بوده‏اند.»[68]

اين قانون الهى است که هر پيامبرى، پيامبران پيشين خود را تأييد کرده و با ديده احترام از آنان ياد مى‏کند: «وَقَفَّينَا عَلَى آثَارِهِم بِعَيسَى ابْنِ مَرْيمَ مُصَدِّقا لِّمَا بَينَ يدَيهِ مِنَ التَّوْرَاه وَآتَينَاهُ الإِنجِيلَ فِيهِ هُدىً وَنُورٌ وَمُصَدِّقا لِّمَا بَينَ يدَيهِ مِنَ التَّوْرَاه وَهُدىً وَمَوْعِظَه لِّلْمُتَّقِينَ :و از پى آنها عيسى پسر مريم را فرستاديم که تصديق‏کننده توراتى بود که پيش از او فرستاده بوديم و انجيل را که تصديق‏کننده تورات پيش از او بود به او داديم که در آن هدايت و روشنايى بود و براى پرهيزگاران هدايت و موعظه‏اى.»[69] قرآن نه تنها از آغاز نزول، صاحبان اديان ديگر را دعوت به برقراري ارتباط نموده، بلکه در آخرين آيات نازله خود نيز بر اين مسئله تأکيد مى‏نمايد. چنان‏که در سوره مائده ـ از آخرين سوره‏هاى نازل‏شده ـ همان‏گونه که مسلمانان را به تبعيت از قرآن دعوت نموده، پيروان تورات و انجيل را به تبعيت از کتب آسمانى خويش دعوت مى‏نمايد: «وَلْيحْکُمْ أَهْلُ الإِنجِيلِ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فِيهِ وَمَن لَّمْ يحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ:و بايد که اهل انجيل بر وفق آنچه خدا در آن کتاب نازل کرده است داورى کنند؛ زيرا هر کس به آنچه خدا نازل کرده است داورى نکند،از نافرمانان است».[70]

نکته قابل توجه ديگر اينکه ايمان شخص مسلمان کامل دانسته نشده، مگر اينکه به کتب آسمانى پيشين و پيامبران الهى گذشته ايمان آورد: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ: پيامبر، خود به آنچه از جانب پروردگارش به او نازل شده ايمان دارد. و همه مؤمنان، به خدا و فرشتگانش و کتاب‏هايش و پيامبرانش ايمان دارند»[71]. ميان هيچ‏يک از پيامبرانش فرقى نمى‏نهيم.

اسلام اعتراف به اديان آسماني و پيامبران برگزيده الهي و احترام به شريعت آنان را جزو اصول عقايد خود به شمار آورده و در آيات متعدد قرآني به آن سفارش کرده است: «قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَينَا وَمَا أُنزِلَ إِلَي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ وَيعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِي مُوسَي وَعِيسَي وَمَا أُوتِي النَّبِيونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَينَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ:بگوييد ما به خدا ايمان آورده‏ايم، و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اخلاف آنان نازل گشته و نيز به آنچه بر موسي و عيسي و ديگر پيامبران از طرف پروردگارشان داده شده است، در ميان آن فرقي قايل نمي‏شويم و در برابر فرمان خدا تسليم هستيم»[72]. بر اين حقيقت در آيات متعددي تأکيد شده است.[73] در قرآن کريم، تورات به صورت کتاب آسماني و حاوي شريعت الهي[74] و انجيل نيز کتاب آسماني عيسي‏بن مريم -عليه‏السلام- معرفي شده است.[75] با توجه به آيات قرآن کريم و پيمان‏هاي «ذمّه‏اي» که در صدر اسلام بين پيامبر و اهل کتاب منعقد شده‏اند، ذمّي‏ها يا اقلّيت‏هاي ديني از لحاظ آزادي و حق برپايي مراسم مذهبي در امنيت کامل قرار دارند و اماکن مقدّس آنان احترام دارد. در قرآن کريم، صيانت عبادتگاه‏هاي آنان يکي از اهداف جهاد اسلامي قلمداد شده است ـ [76] البته اين حکم، در عبادتگاه‏هاي موجود در زمان انعقاد قرارداد ذمّه است، اما احداث معابد جديد، تابع قرارداد ذمّه مي‏باشد.[77]

 

4-نفي نژادپرستي و خودبرتربيني

بسياري از آيات قرآن کريم خطاب به جميع بشر مي‏باشد، مانند: «يا بني آدم»[78] ، «يا ايها الانسان»،[79] اين خطاب ها و تعبيرها مي‏رساند که انسانيت يک معناي مشترک بين تمام ساکنين زمين است، افراد مناطق مختلف هيچ فرقي با يکديگر ندارند، بشر در طول تاريخ از حيث زبان، رنگ و نژاد متفاوت بوده است ولي از نظر اسلام، همه فرزندان يک پدر و مادر)آدم و حواء -عليهماالسلام- ) هستند و اين تفاوت ها، در انسانيت انسان خدشه‏اي وارد نمي‏سازد[80]. اين تعبيرات مى‏رساند که انسانيت قدر مشترک همه ساکنان زمين بوده و افراد مناطق گوناگون، هيچ تفاوتى با يکديگر ندارند. بشر در طول تاريخ از حيث زبان، رنگ، نژاد، فکر، عقيده و... متفاوت بوده است؛ ولى از منظر اسلام، همه، فرزندان يک پدر و مادر بوده و اين تفاوت‏ها بر انسانيت انسان خدشه‏اى وارد نمى‏سازد. قرآن هرگونه افکار نژادپرستانه را محکوم نموده است: «يا أَيهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ: اى مردم، ما شما را از نرى و ماده‏اى بيافريديم. و شما را جماعت‏ها و قبيله‏ها کرديم تا يکديگر را بشناسيد. هر آينه، گرامى‏ترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شماست. خدا دانا و کاردان است»[81]. از ديدگاه قرآن، تفاوت در رنگ، زبان، نژاد و مليت ملاک برترى انسان‏ها بر يکديگر نبوده و وجود اين‏گونه اختلافات از نشانه‏هاى الهى و وسيله‏اى براى شناخت افراد از يکديگر است؛ چه بسا اگر همه انسان‏ها يک شکل، يک رنگ، و داراى اندام و صورت‏هاى مشابه بودند، زندگى آنان با مشکل مواجه مى‏شد.

تساوي و برابري انسان ها يکي از اصول مهم ارتباط عادلانه به شمار مي‏رود، چون نژادپرستي و تحقير ملت ها و مذاهب ديگر، موجب مشکلات فراواني براي جامعه بشري شده است؛ جنگ جهاني اوّل و دوم شاهد اين مدّعاست. تفاوت در رنگ، نژاد و مليت مايه فضليت يکي بر ديگري نيست بلکه از نظر قرآن کريم اختلاف زبان ها و رنگ ها از آيات و نشانه‏هاي الهي محسوب شده و وسيله‏اي براي شناخت افراد و اشخاص از يکديگر مي‏باشد[82] .

 

5-اخوت بشرى و مساوات انساني

ترديدى نيست كه يكى از عوامل مهم جنگ ها در طول تاريخ، نژادپرستى، قوم گرايى، برترى جويى و تعصب هاى مذهبى است. با توجه به اين مشكل، در روابط حقوقى انسان ها با يك ديگر راه حل اسلام چيست؟ آيا انسان از آن جهت كه انسان است معيار حقوقى روابط انسان ها با يك ديگر است، يا از آن جهت كه داراى فلان نژاد، مذهب و... مى باشد؟ اسلام به جامعه ى بشرى به عنوان يك مجموعه ى واحد نگاه مى كند. جميع انسان ها به اصل واحد منتسب اند؛ بنابراين، هيچ جنس، نژاد و گروهى بر ديگر نژادها و گروه ها برترى و فضيلت ندارد. همه در اصل خلقت و پيدايش يكسان اند و كرامت الهى و تكريم انسان شامل جميع افراد بشر مى گردد:«وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِير مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلاً: و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا بر مركب ها بنشانديم و از چيزهاى پاكيزه به ايشان روزى داديم و آنها را بر بسيارى از آفريده هاى خود برترى آشكار بخشيديم». بدون ترديد چنين امرى اثر زيادى در پى ريزى امنيت بين المللى خواهد داشت و تفاوت انسان ها از حيث رنگ، نژاد و مليت، خود يكى از نعمت هاى الهى و وسيله اى براى شناخت انسان ها از يك ديگر است:«يا ايهَا النّاس انّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَر وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ :اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يك ديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد. در حقيقت، ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست. بى ترديد خداوند داناى آگاه است.» قبلا هم اشاره اي به اين فرمايش اميرالمؤمنين -عليه‏السلام- در بخشي از نامه‏اش به مالک اشتر شد که مي‏فرمايد:«و اشعر قلبک الرحمه للرعيه و المحبه لهم و اللطف بهم و لا تکوننّ عليهم سبعا ضاريا تغتنم اکلهم، فانهّم صنفان: امّا اخٌ لک في الدّين، و امّا نظير لک في الخلق: (اي مالک!) مهربان باش و رعيت را با چشمي پرعاطفه و سينه‏اي لبريز از محبت بنگر، زنهار که چون درنده‏اي به غارت جان و مال آنها بپردازي! پس همانا فرمانبران تو از دو صنف بيرون نيستند: يا مسلمانان و برادر ديني تو هستند و يا (پيروان مذهب بيگانه‏اند، که در اين صورت) همانند تو انسانند».[83] همچنين آن حضرت در فرازي ديگر از اين نامه در استقبال از صلح مي‏فرمايد: «و لا تدفعنّ صلحا دعاک اليه عدوّک وللّه‏ فيه رضي، فان الصلح دعه لجنودک و راحه من همومک و امنا لبلادک: و از صلحي که دشمن تو را بدان فراخواند و رضاي خداوند در آن بود، روي متاب که آشتي، سربازان تو را آسايش رساند، و از اندوهايت برهاند و شهرهايت ايمن ماند.» [84]

از مطالعه روايات و احاديث چنين به دست مي‏آيد که همزيستي مسالمت‏آميز و ايجاد رابطه مودّت و دوستي با بيگانگان، امري است که مسلمانان مي‏توانند در روابط بين‏الملل از آن بهره گيرند؛ چه اين که، اسلام آيين فطرت است و هرگز با احساسات طبيعي و انساني بشر ضديت ندارد و اسلام به اين نکته توجه مي‏دهد که با ايجاد يک جو آرام و مودّت‏آميز، مي‏توان با مخالفان عقيدتي خود به گفتگو و جدال احسن پرداخت.

 

6-همکارى همه‏جانبه در زمينه رشد جوامع

يکي از ابعاد روابط بين‏الملل، همکارى و مشارکت در زمينه‏هاى گوناگون سياسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى مي باشد. قرآن در اين زمينه، تعاون را بر اساس «بر و تقوا» قرار داده و از همکارى در جهت «گناه و ستيزه‏جويى» برحذر داشته است: «وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ:و در نيکوکارى و پرهيز همکارى کنيد نه در گناه و تجاوز. و از خداى بترسيد که او به سختى عقوبت مى‏کند».[85]

يکى از مهم‏ترين مصاديق تعاون که بسترساز روابط عادلانه مى‏باشد، اجازه قرآن به پيروان خود در خصوص ازدواج با زنان اهل کتاب و تناول از غذاى آنان است: «الْيوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّيبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلُّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ إِذَا آتَيتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيرَ مُسَافِحِينَ وَلاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ: امروز چيزهاى پاکيزه بر شما حلال شده است. طعام اهل کتاب بر شما حلال است و طعام شما نيز بر آنها حلال است. و نيز زنان پارساى مؤمنه و زنان پارساى اهل کتاب، هرگاه مهرشان را بپردازيد، به طور زناشويى نه زناکارى و دوست‏گيرى، بر شما حلالند».[86] با توجه به اينکه سوره مائده سوره آخري است که بر پيامبر -صلي‏الله‏عليه‏و‏آله- نازل شده، احکام اين سوره در صورت تعارض، ناسخ احکام ديگرند و احکام اين سوره منسوخ نيستند؛ چه اينکه آيه پيشين نمي‏تواند ناسخ آيه پسين (از لحاظ زمان)باشد.[87] درباره جواز ازدواج مسلمانان با اهل کتاب صاحب جواهر پس از بحث مفصّل در اين زمينه، چنين نتيجه مي‏گيرد: «فلَم يبقِ بِحمدِ اللّهِ في المسئله بَعدَ اليوم اشکال :به حمد الهي، از اين به بعد، ديگر اشکالي در اين مسئله (جواز ازدواج مسلمانان با اهل کتاب) باقي نيست». [88]

 

عدالت پيامبر اسلام-ص- در روابط با اديان

در سيره اجتماعي پيامبر اسلام -صلي‏الله‏عليه‏و‏آله- ، در رفتار با يهوديان و مسيحيان، مدارا اهميت بسياري داشته است، در غير اين صورت، زمينه‏اي براي هدايت و تبليغ رسالت به وجود نمي‏آمد. خداي متعال، خوش خلقي، مدارا و رحمت بودن پيامبر اسلام -صلي‏الله‏عليه‏و‏آله- را مورد تمجيد قرار داد[89] . از نظر اسلام، پيامبر اکرم -صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نمونه‏اي براي پيروي عملي مي‏باشد؛ نمونه‏اي که روش هاي عملي ايشان در کليه شؤون فردي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و روابط بين‏الملل قابل دست‏يابي و پيروي براي مسلمانان است. مهمترين ابعاد سيره عملي حضرت درباره ارتباط با اديان و مذاهب در چهار قسمت مورد توجه است:

الف)نامه‏هاي مسالمت‏آميز پيامبر اکرم -صلي‏الله‏عليه‏و‏آله- :نامه‏هايي که حضرت ، به عنوان دعوت اسلام به امرا، سلاطين، رؤساي قبايل و شخصيت هاي برجسته معنوي و سياسي نوشته است، از شيوه عادلانه دعوت او حکايت مي‏کند. حدود 185 نامه، از متون نامه‏هاي پيامبر اسلام -صلي‏الله‏عليه‏و‏آله- که براي تبليغ و دعوت به اسلام و يا به عنوان «ميثاق و پيمان» نوشته است، در دست مي باشد.[90] همه اين نامه‏ها حاکي است که روش اسلام در دعوت و تبليغ، «منطق و برهان» مي‏باشد، نه «جنگ و شمشير». در بيشتر نامه‏هايي که به وسيله پيامبر اکرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله براي پادشاهان جهان که داراي اعتقاد الهي بوده‏اند، فرستاده شده، متن آيه 64 سوره آل عمران که همان اعلاميه جهاني اسلام مي‏باشد، مطرح شده است. [91]

ب)پيمانهاي صلح پيامبر اکرم -صلي‏الله‏عليه‏و‏آله-: سيره حضرت بر انکار مليت ها و عدم استقلال داخلي آنان استوار نبوده است و با وجود جهاني بودن آيين اسلام، موجوديت قبايل، ملت ها و اديان ديگر، چه در قلمرو حکومت اسلامي و چه خارج از آن محفوظ بوده است .يکي از دلايل اين برخورد، پيمان نامه‏هاي بسياري است که در دوران حکومت پيامبر اسلام -صلي‏الله‏عليه‏و‏آله- و بعد از وفات آن حضرت با ملت هاي مختلف امضا شده است. در تمامي موارد تا هنگامي که ملت هاي غير مسلمان به پيمان خود وفادار بوده‏اند، دولت اسلامي نيز پيمان صلح را نقض نمي‏کرده است.[92] اسلام براي تحقق همزيستي مسالمت‏آميز و تحقق صلح در ميان ملت ها و جلوگيري از بروز روابط خصمانه و درگيري هاي خونين، نه تنها براي قراردادها و معاهدات بين‏المللي ارزش حقوقي فوق‏العاده‏اي قائل شده است، بلکه اصولاً ملت ها و گروه‏هاي ديگر را نيز براي انعقاد پيمان هاي صلح دعوت کرده و به جامعه اسلامي توصيه مي‏نمايد که در اين زمينه همواره پيش‏قدم باشند و اين وظيفه در مواردي که تمايلي از طرف دول و گروه‏هاي غير مسلمان نسبت به عقد قراردادهاي صلح و همزيستي احساس مي‏شود، تأکيد بيشتر مي‏يابد.[93]

در سيره پيامبر اسلام -صلي‏الله‏عليه‏و‏آله- تعداد زيادي از پيمان هاي صلح و همکاري ديده مي‏شود که بررسي و تحليل کامل آن نياز به تدوين چندين کتاب دارد. از مهمترين آنها مي‏توان از پيمان يا منشور مدينه، صلح حديبيه، پيمان با مسيحيان ايلا و پيمان با مسيحيان سرزمين سينا نام برد[94]. منشور مدينه، در نوع خود يک پيمان دفاعي و همه جانبه بين مسلمانان، يهوديان و مشرکين محسوب مي‏شود.

ج)عدالت پيامبر اکرم -صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در رابطه با يهود:قبايل معروف يهود عبارت بودند از: «بني قريظه»، «بني قينقاع» و «بني نظير». پيامبر اکرم -صلي‏الله‏عليه‏و‏آله پس از مهاجرت به مدينه، براي برقراري امنيت و آرامش يک پيمان دفاعي مشترک منعقد ساخت که در آن دو طايفه «اوس» و «خزرج» و «يهود» شرکت داشتند؛ بر اساس اين پيمان، يهود متعهد شدند که عليه مسلمانان اقدام خراب‏کارانه انجام ندهند و در دفاع از مدينه مشارکت داشته باشند. يهود آزادانه به داد و ستد پرداخته و کالاهاي خود را در بازار مسلمين به فروش مي‏رساندند. يهوديان علاوه بر اين که در تجارت، داد و ستد و فعاليت هاي اجتماعي آزاد بودند، در فعاليت هاي مذهبي هم آزادي کامل داشتند. پيامبر اکرم -صلي‏الله‏عليه‏و‏آله- ، دعوت اسلامي را به همه و از جمله يهوديان ابلاغ کرد و هيچ گاه آنان به ترک دين و عقايد خود مجبور نبودند؛ براي مثال، حضرت در يک دستور العمل ارشادي و حکومتي به عمرو بن حزم که او را به يمن فرستاد، نوشت:«هر يهودي و يا نصراني (مسيحي) که مسلمان شود و اسلام پاک و خالصي اظهار نمايد، از جمله گروه مؤمنان است؛ هر آنچه مسلمانان دارند شامل او نيز مي‏شود و در نفع و ضرر با آنها شريک است و هر که در يهوديت و نصرانيت خود باقي بماند، هرگز مجبور به ترک دين خود نمي‏شود».[95]

پيامبر گرامي اسلام -صلي‏الله‏عليه‏و‏آله- از بيماران آنان عيادت مي‏کرد، در تشييع جنازه مردگانشان شرکت مي‏جست، با آنان ابراز همدردي مي‏کرد و در مجالس سور آنان شرکت مي‏نمود.[96] نقل شده است که حضرت در مرگ عبداللّه بن ابي، دوست يهوديان مدينه و از دشمنان سرسخت پيامبر، در مراسم عزايي که از طرف يهوديان مدينه برگزار شده بود، شرکت کرد و به يهوديان و فرزندان او تسليت گفت.[97] از جابربن عبداللّه انصاري نقل شده است:جنازه‏اي از کنار ما مي‏گذشت؛ پيامبر برخاست ما نيز برخاستيم و عرض کرديم يا رسول‏اللّه! اين جنازه يک نفر يهودي است، فرمود: آيا جنازه يک انسان نيست؟ و فرمود: هرگاه جنازه‏اي ديديد، براي اداي احترام برخيزيد.[98]

د)عدالت پيامبر اکرم -صلي‏الله‏عليه‏و‏آله- در رابطه با مسيحيان:قرآن کريم موضع مسيحيان را نرم و ملايم توصيف مي‏کند در حالي که موضع مشرکان و يهود نسبت به مسلمانان خشن بود[99]. مسيحيان جزيره العرب و مناطق ديگر مثل شام، شيفته اسلام شدند و آن را از صميم دل پذيرفتند و آنهايي که همچنان مسيحي باقي ماندند هيچ‏گاه از سوي مسلمانان به تغيير عقيده و پذيرش آيين اسلام مجبور نشدند و همزيستي مسالمت‏آميز مسلمانان و مسيحيان به نحو بارز و آشکار بود؛ قبايل و دسته‏هاي مختلف مسيحيان در زمان حيات پيامبر اسلام -صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و بعد ازآن، پيوسته از حمايت مسلمانان برخوردار بودند و مسلمانان بر اساس پيمان صلح که با مسيحيان بسته بودند از منافع و حقوق آنان حمايت مي‏نمودند.[100] مسيحيان نجران با پيامبر اسلام -صلي‏الله‏عليه‏و‏آله صلح‏نامه امضا کردند که در فرازي از صلح‏نامه آمده است:«مردم مسيحي نجران و حاشيه آن در سايه خداوند و ذمّه محمّد رسول خدا مي‏باشند؛ به اين که دارايي، جان، دين، افراد غايب و حاضر، خانواده آنان و تجارت و آنچه از کم و زياد در اختيار دارند، همه محفوظ و در امان است. هيچ اسقف، راهب يا کاهني از آنان، از مقام خود عزل نمي‏شود و به آنان اهانتي نخواهد شد».[101]

سخن در اين زمينه را با اعتراف دونگان گرين لز به پايان مي‏بريم؛ او مي‏گويد: «نجابت و تسامح اين دين بزرگ (اسلام) که کليه اديان الهي را قبول دارد، هميشه به عنوان يک ميراث بزرگ بشر شناخته خواهد شد. بر روي چنين بنايي، به حقيقت مي‏توان دين جهاني را پايه‏گذاري کرد».[102]

 

بخش سوم: محورهاي ارتباط عادلانه با مذاهب

هيچ ديني مانند اسلام و هيچ کتابي مانند قرآن به برقراري ارتباط، تعامل، اخوت، هم‌بستگي و هم‌کاري و پرهيز از دشمني و پراکندگي توصيه نفرموده است. قرآن کريم چگونگي تعامل با فرقه‌ها و پيروان اديان گوناگون، نظير: اهل کتاب، منافقين و مشرکان را نيز بيان کرده است. هم‌چنين، نحوۀ تعامل مسلمانان با يک‌ديگر و ساير اديان را تبيين کرده است. همان‌گونه که بين اديان الهي، محورهاي اختلاف و اشتراک وجود دارد و اين محورها، زمينه‌هاي تعامل و هم‌زيستي مسالمت‌آميز را فراهم مي‌آورد، بين مسلمانان، محورها و اصول بيشتري وجود دارد که ضرورت تعامل را مي‌طلبد. به اين ترتيب، مسلمانان بايد تعامل بيشتري در روابط با هم داشته باشند.

در ايدئولوژي جهاني اسلام، ملاک ارتباطات همه جانبه «ايمان و عقيده» است، نه خون و زبان و يا عناصر مادي ديگر. بدين‏روي، در يک جامعه ايده‏آل اسلامي، هر فردي که به اسلام معتقد باشد، عضوي از خانواده بزرگ اسلام به شمار مي‏آيد. شايد به همين دليل، در قرآن کلمه «امّت»[103] به کار رفته است، نه «ملت». اين ديدگاه اصيل اسلامي است که بر اساس آن امّت را جامعه معتقدان تشکيل مي‏دهد، و در چنين جامعه‏اي، ملاک فضيلت و برتري «تقوا» است.[104] علّامه طباطبائي معتقد است: «اسلام‏جامعه‏اي‏ را بنيان نهاده که مرزهاي ‏آن راعقيده‏ تعيين‏ مي‏کند،نه وطن و نژاد و امثال آن.[105]امّت در عرف اسلامي، همواره مفيد نوعي هم‏ريشگي است که نه با مکان و خون، بلکه با داشتن يک ريشه معنوي مشترک (عقيده) تأمين مي‏شود. در پرتو اين بينش، معيار تابعيت و شهروندي هم‏عقيدگي است که در اثر گرايش به اسلام حاصل مي‏آيد.[106] قرآن کريم محور‌هاي تعامل بين مسلمانان را در چند اصل بيان فرموده است:

1-اعتقاد به توحيد: از ديدگاه قرآن، نخستين محور تعامل، توحيد است. گرچه موضوع توحيد، با ساير اديان الهي مشترک است، اما توحيد و ايمان به معبود يگانه و آنچه مترتب برآن مي‌شود؛ نظير: ايمان به غيب، فرشتگان، کتاب‌ها و پيامبران از ويژگي توحيد اسلامي‌است. خداوند در قرآن مي‌فرمايد:«وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِيلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ.[107] و اين است (دوري از شرک و پرهيز از گناهان) راه راست؛ پس، پيروي کنيد و از راه‌هاي ديگر پيروي نکنيد که موجب پراکندگي شما از راه خدا مي‌شود اين سفارش خدا به شماست شايد پرهيزگار شويد.»

2-اطاعت و پيروي از رسول خدا: دومين محور تعامل امت اسلامي، اطاعت از پيامبر و التزام به دستورهاي ايشان در تمام ابعاد فردي، اجتماعي، سياسي و قضايي است، زيرا رسول خدا، فرستاده خداست و جز با وحي سخن نمي‌گويد: «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى.[108] از سر هوس سخن نمي‌گويد، اين سخن به جز وحي‌ايي که به او مي‌شود نيست.» بدين جهت، اطاعت ايشان، اطاعت خداست:

عقيده به توحيد، اطاعت از پيامبر اسلام -صلي الله عليه و آله -، قرآن، سنت اهل‌بيت- عليهم السلام- و اخوت ديني، عَلَم‌ترين اصول تعامل مسلمانان است.«مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ وَمَن تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا.[109] هر کس از پيامبر فرمان برد، در حقيقت، خدا را فرمان برده و هر کس روي گردان شود ما تورا بر ايشان نگهبان نفرستاديم».«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ.[110] اي کساني که ايمان آورده‌ايد، خدا را اطاعت کنيد و پيامبر و اولياي امر خود را اطاعت کنيد، پس هر گاه در امري اختلاف کرديد به خدا و رسول او عرضه کنيد.»

3-قرآن، سنت و اهل بيت-ع-:شکي نيست که سه محور ياد شده از اصول و پايه‌هاي تعامل مسلمانان است، زيرا به اعتراف تمام ‌مسلمانان، ايمان به قرآن، سنت و عترت واجب است و انکار آن موجب خروج از ايمان مي‌شود. قرآن به راه حقيقت و استواري دعوت مي‌کند:«إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ.»[111] همان‌گونه که سنت هم، امت را به اين راه رهنمون مي‌سازد، اهل بيت و عترت، در هر زمان، ميزان و محور حقيقت قرار گرفته و گفتار و رفتار آنان فصل الخطاب است:«وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا.»[112]در آيه ديگر مي‌فرمايد: «أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنکُمْ».[113] از اين آيات محوريت قرآن، سنت و اهل‌بيت روشن مي‌شود. اين حقيقت در حديث ثقلين نيز بيان شده است.[114]

4-اخوت ديني: ايمان بين افراد يک جامعه ارتباط ويژه‌اي مي‌آفريند؛ به گونه‌اي که بين افراد متعدد و گوناگون از جهت جنسيت، زبان، قوميت و مکان جغرافيايي، گروه واحد و يگانه‌اي را شکل مي‌دهد و امتيازهاي قبيله‌‌ا‌‌ي را کم‌رنگ و از بين مي‌برد؛ چنان که در قرآن مي‌فرمايد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا: اي مردم، شما را از زن و مرد آفريديم و قبيله‌ها قرار داديم تا يک‌ديگر را بشناسيد.» [115]و دربارۀ اخوت مي‌فرمايد: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْکُمْ: مومنان برادرند، پس بين برادران را اصلاح کنيد». [116] قرآن کريم ضمن دعوت مردم به تفکر، کرامت‌هاي اخلاقي، زندگي مسالمت‌آميز، وحدت و اتحاد، از اختلاف و نزاع، که موجب ضعف و سستي امت اسلامي ‌مي‌شود، جلوگيري کرده است. پيامبر اسلام -صلي الله عليه و آله - و اهل بيت-عليهم السلام- ايشان، ضمن بيان اصولي که مي‌تواند قدرت و عزت اسلام و مسلمانان را حفظ کند، از آسيب‌ها و آفت‌هايي که زمينۀ درگيري و نزاع را فراهم مي‌آورد، جلوگيري کرده و به امت هشدار مي‌دهد که در پي آن عوامل حرکت نکند و از آن بپرهيزند. روشن است که رهايي از آفت‌ها و رسيدن به آرمان‌هاي جامعۀ توحيدي، در سايۀ رشد علمي، تعامل و گفت‌وگو در ابعاد گوناگون آن امکان‌پذير است. پيامبر اسلام -صلي الله عليه و آله - مي‌فرمايد: «المؤمن اخو المؤمن يکف عليه ضيعته و يحوطه من ورائه: مؤمنان در غياب يک‌ديگر از مال و جان هم نگه داري مي‌کنند.» [117]

5-پاي‌بندي به ظواهر اسلام:يکي از راه‌هايي که قرآن کريم براي برقراري ارتباط با مسلمانان و بر طرف کردن نزاع و اختلاف در جوامع به کار گرفته است، تعامل بر اساس رعايت ظواهر اسلام و جست‌وجو نکردن از باطن و نيت‌هاست. مي‌توان گفت: بسياري از اختلاف‌‌هاي موجود ميان مسلمانان در اثر رعايت نکردن اين دستور مهم قرآن است:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا...: اي مؤمنان، چون در راه خدا بيرون رويد، جست‌وجو کنيد و به آن کسي که اظهار اسلام کند و سر تسليم فرود آورد، نسبت کفر ندهيد، تا به بهانه‌اي، مال و جانش را بر خود حلال کنيد و از متاع ناچيز دنيا غنيمت بريد که غنايم بي‌شمار نزد خداست و شما نيز در پيش از اين چنين بوديد.» [118] به همين دليل، در قرآن از تجسس جلوگيري شده، زيرا در پرتو آن، اسرار مؤمنان آشکار مي‌شود؛ چنان‌که پيامبر اسلام-ص- خود به اين دستور در مورد پيروان خود، حتي منافقان و کساني که دل‌هاي آنان مريض بود، عمل فرمود.

 

نتيجه گيري

امروز ديگر سخن قاره ها و کشورها و آن سوي و اين سوي مرزها، به يک معني مطرح نيست؛ سخن از دهکده جهاني و خانواده بزرگ بين المللي در ميان است که اعضاي آن پيوندي تنگاتنگ و بسيار نزديک دارند و از داده هاي گوناگون فرهنگي، فکري يکديگر بهره مي برند و از رخدادهاي گوناگون سياسي، اقتصادي، اخلاقي و… يکديگر خواسته و ناخواسته اثر مي پذيرند. اين پيوندها و بستگي ها، در پرتو ابزار و توانايي هاي بسيار مدرن و پيشرفته صنعتي و فراگيري رسانه ها و گسترش تکنولوژي، بويژه وارد شدن ماهواره در زندگي بشر معاصر، چنان گسترده و ژرف است که ديگر جايي و مجالي براي عزلت گزيني و کناره گيري از خانواده بين المللي نمانده است و در دنياي کنوني، کناره گيري و انزوا، نه جايز است و نه ممکن. اسلام نيز آييني است جامع، فراگير، جاودانه و… مخاطبان احکام اسلامي و قوانين قرآني، نژاد و گروه خاصي در زماني و مکانِ ويژه اي نيستند، بلکه همه مردم، از هر نژاد و مليتي، با هر زبان و فرهنگي و داراي هر عقيده و مرامي، در سراسر گيتي و در هميشه تاريخ، مخاطب پيام ها و مشمول احکام و آيين هاي اسلام و قرآن عزيزند.

بنابراين از ديد اسلام, همه مردم در همه دنيا، اعضاي خانواده بزرگ اسلام به شمار مي آيند و پيامبر اسلام-ص- به عنوان آخرين سفير و فرستاده پروردگار, براي همه جهانيان به پيامبري برانگيخته شده و بر همگان رهبر است و بشير و نذير و رحمت. بر اين اساس، مبناي روابط مسلمانان با ديگران بر مسالمت و عدالت مي‏باشد. اسلام هيچ‏گاه به پيروان خود اجازه رفتار نادرست با پيروان اديان و مذاهب ديگر را نمي‏دهد و وجود عقايد مخالف، مجوزي براي رفتار خصمانه نمي‏باشد، بلکه اسلام به پيروان خود دستور مي‏دهد با مخالفين رفتار مبتني بر عدالت و قسط داشته باشند.

مهمترين اصل رفتار عادلانه با ديگران، حفظ کرامت انساني است. غير مسلمانان از آن جهت که در انسانيت با مسلمانان شريک هستند داراي احترام مي‏باشند، هر چند در عقيده و مذهب متفاوت هستند. اين ديدگاه کاملاً مستدل و با روح آيات، روايات و سيره پيشوايان اسلام، هماهنگي دارد. به عبارت ديگر، در اسلام،ارتباط عادلانه با پيروان اديان و مذاهب ديگر، به عنوان «قاعده اساسي» ملاحظه شده است.

علاوه بر اينکه بايستگي و روشن گري انديشه ها و مواضع سياسي، اجتماعي و حکومتي اسلام، با توجه به شرايط ويژه فکري, فرهنگي و سياسي جهان و بيداري وجدان عمومي جهانيان و حس حقيقت جويي و اسلام گرايي، بيش از هر روزگار ديگر، خود را مي نماياند و احساس مي شود؛ از اين روي بايد براي حضور در چنين جهاني و نماياندن حقيقت ناب براي حقيقت جويان آماده بر قراري ارتباطات گسترده با اديان و مذاهب شد .اگر مسلمانان بتوانند با حفظ ارزش ها و اصول خود در جهان امروز گام بگذارند و در برخورد با غير مسلمانان, نه سلطه بپذيرند و نه سلطه گري کنند. نه ستم کنند و نه ستم ببينند بلکه انديشه ناب خود را با رفتار صحيح، ترويج کنند و پيام دين خود را عرضه بدارند، به سيره پيامبرعظيم الشأن اسلام-ص- جامه عمل پوشانده اند و گسترش اين روابط سازگار با روح شريعت است.

آنچه در اين مقاله مورد بررسي قرار گرفت ارتباط مسلمانان با ساير اديان و مذاهب بر اساس عدالت اسلامي بود؛ که در سه بخش ارائه گرديد: عدالت اسلامي؛ محورهاي ارتباط عادلانه با اديان، محورهاي ارتباط عادلانه با مذاهب. مهمترين محورهايي که در آموزه هاي اسلامي بر آنها تاکيد شده تا مسلمانان در روابط خود با ساير اديان مد نظر داشته باشند، عبارتند از: توجه به اصول مشترک، حفظ کرامت انساني ،به رسميت شناختن اديان ديگر، نفي نژادپرستي و خودبرتربيني، اخوت بشرى و مساوات انساني، همکارى همه‏جانبه در زمينه رشد جوامع. و اصول و محورهاي ارتباط عادلانه با مذاهب عبارتند از: توحيد، اطاعت و پيروي از رسول خدا، قرآن، سنت و اهل بيت-ع-، اخوت ديني، پاي‌بندي به ظواهر اسلام .

 در مجموع مي توان گفت عدالت گرايي، نشانه ايمان و اسلامي و قرآني بودن يك جامعه است و اگر جامعه اي قائم بالقسط و عدل نباشد، جامعه اسلامي و قرآني نيست و جامعه‌اي كه از عدالت بي‌بهره است، جامعه اي است كه بر خلاف مسير هدايت و تعاليم الهي يعني تكاثر و تبعيض حركت مي كند. بنابراين عدالت هم يك اصل ديني و فطري و معقول است و هم شاخص سلامت و عقلانيت و اسلاميت يك جامعه است. اصل عدالت، از لوازم اصلاح و رشد و هدايت جوامع است، كه اگر مورد اهميت و توجه قرار نگيرد، توقع هيچ گونه پيشرفتي را در روابط اجتماعي نبايد داشت. جامعه اي مي‌تواند مجموعه‌هاي ديگر را از فرهنگ و عقايد خود تأثير پذير سازد، كه در روابط خود، عدالت را بر قرار سازد و به كرامت و حقوق انساني اهميت بدهد.

 

فهرست منابع

*قرآن کريم .

*نهج البلاغه .

1.آقابخشي، علي ، فرهنگ علوم سياسي، تهران: مرکز اطلاعات و مدارک علمي ايران، 1374 .

2.ابراهيمي، محمد وعلي رضاحسيني، اسلام و حقوق بين‏الملل عمومي، تهران: سمت، 1372 .

3.ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقايس اهل اللغه، بيروت: دار احيا التراث العربي، 1422 .

4.ابن منظور، لسان العرب ، بيروت: دار احياءالتراث العربي ، 1405 .

5.ابن هشام، سيره رسول‏الله،تهران: خوارزمي، چاپ دوم،1361 .

6.ابوزهره‌، محمد، معجزه‌بزرگ‌پژوهشي‌در علوم‌قرآني‌،ترجمه‌محمود ذبيحي‌، مشهد: آستان‌قدس‌رضوي‌، 1370 .

7.ابوشبابه، ياسر ، النظام الدولي الجديد بين الواقع الحالي و التصور الاسلامي، مصر: دارالاسلام، 1998 م .

8.الاحمدي الميانجي، علي، مکاتيب الرسول (ص)، بيروت؛ محمد حميدالله حيدر آبادي، الوثائق السياسيه.

9.بلاغي، صدرالدين، عدالت و قضا در اسلام ، تهران: اميرکبير، ۱۳۴۵.

10.بوازار، مارسل ، اسلام و جهان امروز، ترجمه مسعود محمد، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1369 .

11.پژوهشکده حوزه و دانشگاه، اسلام و حقوق بين‏الملل عمومي،تهران: سمت، 1379 .

12.ثقفي، سيدمحمد، ساختار اجتماعي و سياسي نخستين حکومت اسلامي در مدينه، قم: هجرت، 1376 .

13.جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آينه معرفت، قم: رجاء، چاپ دوم، 1373 .

14.جوان، موسي ،مباني حقوق، تهران: رنگين، 1327 .

15.حسيني، سيد مجتبي، تاريخچه سياسي ـ اقتصادي صدر اسلام .

16.حماده، فاروق ، التشريع الدولي في الاسلام، کليه الآداب و العلوم الانسانيه، المراکش، 1997 م .

17.خليليان، خليل ، حقوق بين‏الملل اسلامي ، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1375 .

18.خميني،روح الله ،‌وصيتنامه‌سياسي‌الهي‌امام‌(ره‌) قم:موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، 1379.

19.دفتر همکاري حوزه و دانشگاه،درآمدي بر حقوق اسلامي، تهران:سمت،1368 .

20.راسل، برتراند ،اخلاق و سياست جامعه،ترجمهء محمود حيدريان . تهران: انتشارات بابک، 1355 .

21.راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، مفردات ترجمه و تحقيق صفوان عدنان داودي، بيروت: ذوي القربي ،1416 .

22.رشيدرضا، تفسير المنار ، تهران: بي نا، 1360 .

23.رشيدرضا، محمد، وحي‌محمدي‌، ترجمه‌: محمدعلي‌خليلي‌بنياد علوم‌اسلامي‌.

24.رئيس ضياءالدين ، خراج و نظام‏هاي مالي دولت اسلامي، ترجمه فتح‏علي اکبري.

25.سبحاني ،جعفر ، فروغ ابديت ، قم: بوستان کتاب، 1389.

26.شلبي، دکتر احمد، مقارنه الاديان، الاسلام، قاهره: مکتبه النهضه المصريه، الطبعه الثامنه ، 1989.

27.شيرخاني‌، علي‌، زندگي‌و گزيده‌انديشه‌سياسي‌آيت‌الله‌طالقاني، مجله‌عموم‌سياسي‌، سال‌اول‌، شماره‌2 .

28.طباطبايي، محمدحسين، الميزان، ترجمه موسوي همداني،قم: دفتر انتشارات اسلامي .

29.عميد زنجاني، عباسعلي، اسلام و همزيستي مسالمت‏آميز ، تهران: دارالکتاب الاسلاميه، 1344 .

30.عميدزنجاني، عباسعلي، حقوق اقلّيت‏ها . تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ چهارم، 1367.

31.عميد زنجاني، عباسعلي، فقه سياسي، تهران: اميرکبير، چاپ دوم، 1373 .

32.قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران .

33.قرباني زين‏العابدين ، اسلام و حقوق بشر . تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ پنجم، 1375 .

34.کاتوزيان، ناصر ،«عدالت و حقوق»، نقد و نظر، قم:دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، س 3، ش 2 و 3 .

35._________، علم حقوق،تهران:مدرس، چاپ دوازدهم ،1369 .

36._________ ،فلسفه حقوق،تهران:شرکت سهامي انتشار، چاپ اول ،1377 .

37.مجلسي محمدباقر ، بحارالانوار ، بيروت: انتشارات مؤسسه الوفاء، 1404 .

38.مطهري، مرتضي ،عدي الهي،تهران:انتشارات صدرا، چاپ هشتم ،1373 .

39.معين، محمد فرهنگ معين، تهران: انتشارات معين، 1383 .

40.مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، پيام قرآن، قم: مدرسه امام علي-عليه السلام- ،1374 .

41.مکارم‌شيرازي‌، ناصر و جمعي‌از همکاران‌، تفسير نمونه‌، چاپ‌چهاردهم‌، تهران: ‌دارالکتب‌الاسلاميه،1375.

42.نجفي، محمدحسن، جواهرالکلام، بيروت: دار احياء التراث العربي، چاپ هفتم، 1981م .

43.نقيب زاده، احمد، نظريه‏هاي کلان روابط بين‏الملل، تهران: قومس، 1373 .

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1]. شماره تماس: 02517714985  -  ايميل: alithebestbrother@yahoo.com

[2] . سوره ممتحنه، آيه 8 .

[3]. سوره نساء، آيه 90.

[4] . سوره بقره، آيه 208.

[5] .محمد ابراهيمي وعلي رضاحسيني، اسلام و حقوق بين‏الملل عمومي، ج 1، ص 51.

[6] .مارسل بوازار، اسلام و جهان امروز، ترجمه مسعود محمد، ص 202ـ 204.

[7] . سوره انبيا، آيه 92.

[8] .محمدحسين طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، ج 2، ص 185.

[9]. درباره نگرش اسلامي به روابط بين الملل، ر.ک: احمد نقيب زاده، نظريه‏هاي کلان روابط بين‏الملل، ص 151 ـ 164.

[10]. درباره انديشه جامعه جهاني و ديدگاه‏هاي اسلام درباره آن، ر.ک: پژوهشکده حوزه و دانشگاه،اسلام و حقوق بين‏الملل عمومي، ج 1، ص 296 ـ 309.

[11]. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل 152.

[12]. سوره ممتحنه، آيه 8 .

[13]. لسان العرب، ج 1، ص 436؛ راغب، مفردات، ماده عَدَل، ج2، ص 565؛ تهذيب‏اللغة، ج 2، ص 218 ؛ مقاييس‏اللغة، ج 4، ص247.

[14].ابن فارس معجم مقاييس اللغه، ج4، ص 264 ؛ محمد معين، فرهنگ معين ، ج2، ص 2282 و 65 .

[15] .مرتضي مطهري،عدي الهي،ص 59-54.

[16] .ناصر کاتوزيان، «عدالت و حقوق»نقد و نظر، قم،دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم،س 3، ش 2 و 3،ص 38  .

[17] .ناصر کاتوزيان،مقدمه علم حقوق، ص 27 و فلسفه حقوق، ص 8.

[18] .همان، «عدالت و حقوق»نقد و نظر،س 2،ص 37 . و موسي جوان،مباني حقوق، ج 1،ص 123.

[19] .ناصر کاتوزيان،همان . و برتراند راسل،اخلاق در رسالت جامعه،ترجمهء محمود حيدريان،ص 43.

[20] .دفتر همکاري حوزه و دانشگاه،درآمدي بر حقوق اسلامي،ص 201.

[21]. مکارم‌شيرازي‌، ناصر و جمعي‌از همکاران‌، تفسير نمونه‌‌، ج‌4، ص‌162 .

[22]. سوره‌حديد، آيه‌25 .

[23] . علي‌شيرخاني‌، زندگي‌و گزيده‌انديشه‌سياسي‌آيت‌الله‌طالقاني‌، مجله‌عموم‌سياسي‌، سال‌اول‌، شماره‌2، ص‌230 .

[24]. خميني، روح الله، وصيتنامه‌سياسي‌الهي‌امام‌خميني‌(ره‌) .

[25]. مکارم‌شيرازي‌، تفسير نمونه‌، ج‌20، ص‌386 .

[26]. سوره‌مائده‌، آيه‌8 .

[27] .مطهري، مرتضي، عدل الهي، ص32 .

[28] .سوره نحل، آيه 90 .

[29] .سوره اعراف، آيه 29 .

[30].عبدالله جوادي آملي، شريعت در آينه معرفت، صص 102 - 99.

[31] .سوره بقره، آيه 62 .

[32] .سوره حج، آيه 17 .

[33] .نکـ : عميد زنجاني، عباسعلي، فقه سياسي، ج3، ص233 ؛ ناصرمکارم شيرازي و ديگران، پيام قرآن، ج10، ص401 .

[34] .نکـ : ثقفي، سيدمحمد، ساختار اجتماعي و سياسي نخستين حکومت اسلامي در مدينه، ص253 .

[35]. سوره آل عمران، آيه 19 .

[36] .سوره آل عمران، آيه 85 .

[37] .نکـ : شلبي، دکتر احمد، مقارنة الاديان، الاسلام ، ج3، ص116 .

[38] .سوره شوري، آيه 13 .

[39] .سوره آل عمران، آيه 64 .

[40] .سوره سبأ، آيه 28؛ سوره اعراف، آيه 158.

[41] .ر.ک.: عباس علي عميد زنجاني، فقه سياسي، ج 2، ص 140.

[42]. سوره نحل، آيه 125 .

[43] .سوره آل عمران، آيه 64.

[44] .سوره ممتحنه، آيه 8.

[45] . همان .

[46] .ناصر مکارم شيرازي و ديگران، پيشين، ج3، ص 56؛ ذيل آيه 113 آل عمران.

[47] .سوره آل عمران، آيه 113.

[48] .سوره آل عمران، آيه 199.

[49] .سوره بقره، آيه 113.

[50] .ابوزهره‌، محمد، معجزه‌بزرگ‌پژوهشي‌در علوم‌قرآني‌، ص‌ .

[51] .رشيدرضا، محمد، وحي‌محمدي‌، ص‌305 و 306 .

[52] .سوره آل عمران، آيه64 .

[53]. سوره عنکبوت، آيه 46 .

[54]. سوره انعام، آيه 108 .

[55] .علي آقابخشي، فرهنگ علوم سياسي، ص 246.

[56] . سوره ممتحنه، آيه 8 .

[57]. نهج البلاغه، نامه ى53.

[58] .سوره آل عمران، آيه 64 .

[59] .سوره غافر، آيات 41-43 .

[60] .سوره حديد، آيه 25 .

[61] .سوره شوري، آيه15 .

[62] .سوره نحل، آيه90-93.

[63] .سوره اعراف، آيه 6 .

[64] .محمد رشيدرضا، تفسير المنار، ج 11، ص 395.

[65] . سوره بقره، آيه256 . 

[66] . سوره يونس، آيه99 .

[67] . سوره انعام، آيه107.

[68] . سوره مائده، آيه 48 .

[69] . سوره مائده، آيه46  .

[70] . سوره، آيه مائده47 .

[71] . سوره بقره، آيه 285.

[72] . سوره بقره، آيه136.

[73] .سوره هاي بقره: 285 / آل عمران: 50، 75 و 113 / نساء: 47 / هود: 120 / فاطر: 4 و 31 / احقاف: 35.

[74] .سوره هاي بقره: 136 / مائده: 44 و 68 / انعام: 91 / اعراف: 157.

[75] . سوره مائده، آيه50 و 66.

[76] . سوره حج، آيه 40.

[77] .ضياءالدين رئيس، خراج و نظام‏هاي مالي دولت اسلامي، ترجمه فتح‏علي اکبري، ص 166 .

[78] .تعبير «بني آدم» در چند آيه، از جمله در سوره اعراف / 26، 27، 35 و 171 و در سوره اسراء / 70 آمده است.

[79] .تعبير «يا ايها الانسان» در سوره انفطار ، آيه 6، سوره انشقاق ، آيه 6 آمده است.

[80]. ر.ک: ياسر ابوشبابه، النظام الدولي الجديد بين الواقع الحالي و التصور الاسلامي، صص 543-542 .

[81] . سوره حجرات، آيه 13 .

[82] .سوره روم، آيه22.

[83] .نهج البلاغه، نامه 53.

[84] .همان، ترجمه سيد جعفر شهيدي، ص 338. همچنين، در مورد روايات ديگر در مورد اهل کتاب و مخالفان عقيدتي ر.ک.: صدرالدين بلاغي، عدالت و قضا در اسلام، ص 57؛ زين العابدين قرباني، پيشين، ص 398-397.

[85] . سوره مائده، آيه 2 .

[86] .سوره مائده، آيه 5 .

[87] .سيد محمدحسين طباطبائي، تفسير الميزان ، ج 2، ص 204.

[88] .محمدحسن نجفي، جواهرالکلام، ج29و30 (به‏ويژه‏ج30، ص42.

.[89]سوره هاي آل عمران / 159؛ انبياء / 107؛ شعراء / 3؛ احزاب / 21.

[90] .ر.ک: علي الاحمدي الميانجي، مکاتيب الرسول صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، ص36 .

[91]. علي الاحمدي الميانجي، پيشين، ج 1، ص 100؛ جعفر سبحاني، فروغ ابديت، ج 2، ص241 .

[92] .ر.ک: دفتر همکاري حوزه و دانشگاه، پيشين، ج 1، ص 399.

[93] .ر.ک: عباس علي عميد زنجاني، پيشين، ج 3، ص 505.

[94] .علي الاحمدي الميانجي، پيشين، ج 1، صص 263-261؛ سيد مجتبي حسيني، تاريخچه سياسي ـ اقتصادي صدر اسلام، صص 154-152؛ ابن هشام، سيرة رسول‏الله، ج 2، صص 811 و 974، عباس علي عميد زنجاني، حقوق اقليت‏ها، صص 78-76.

[95] .ر.ک.: مجموعة الوثاق، ص 172. به نقل از: سيد محمد ثقفي، ساختار اجتماعي و سياسي نخستين حکومت اسلامي، ص 269.

[96] .عباسعلي عميدزنجاني، حقوق اقلّيت‏ها، ، ص 224.

[97] .زين‏العابدين قرباني، اسلام و حقوق بشر، ص 405.

[98] .محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 41، ص 54.

[99] . سوره مائده، آيه 83-82.

[100] .ر.ک.: عباس علي عميد زنجاني، اسلام و همزيستي مسالمت‏آميز، پيشين، ص111 . 

[101] .ر.ک: فاروق حماده، التشريع الدولي في الاسلام، کلية الآداب و العلوم الانسانية، ص 147.

[102] .عباسعلي عميدزنجاني، حقوق اقلّيت‏ها، ص 225.

[103] .«اِنَّ هذه امّتکم امة واحدة» سوره آل عمران، آيه110 / سوره انبياء، آيه 92 .

[104] . سوره حجرات، آيه 13.

[105] .سيد محمدحسين طباطبائي، تفسير الميزان، ج 4، ص 133.

[106] .خليل خليليان، حقوق بين‏الملل اسلامي، ص 134.

[107] . سوره انعام، آيه153.

[108] . سوره نجم، آيه 4ـ3.

[109] . سوره نساء، آيه 80.

[110]. سوره نساء، آيه 59.

[111] . سوره اسراء، آيه 9.

[112] . سوره حشر، آيه 7.

[113]. سوره نساء، آيه 59.

[114] .المستدرک علي الصحيحين، ج3، باب فضائل اهل‌البيت عليهم السلام.

[115] . سوره حجرات، آيه 13.

[116] . سوره حجرات، آيه10.

[117] .سنن ابي داود، ج2، ص 460.

[118] . سوره نساء، آيه 94.