ريشه يابي حقوق جهت مقابله با بحران‌هاي قرن بيست و يکم

ريشه يابي حقوق جهت مقابله با بحران‌هاي قرن بيست و يکم

ريشه يابي[1] حقوق جهت مقابله
با بحران‌هاي قرن بيست و يکم


دکتر عمر جاه جونيور
معاون اجرايي رياست دانشگاه گامبيا
در امور اداري و مالي

 

در آية مبارکه 143 از سورة 2 ذات مقدس الله مي‌فرمايد:
ما به اين ترتيب شما را امتي ميانه رو (امه وسطآ) قرار داديم، مردماني حقيقت جو و نيک، تا شاهدي باشيد بر نوع بشر و پيامبر شاهد شما باشد.[2]
و در صحيح البخاري، از سيده عايشه روايت شده است که روزي پيامبر وارد خانة وي شد و بانويي در خانه بود. پيامبر فرمود: اين کيست؟ سيده عايشه پاسخ داد: او فلان خانم است، و دارد نمازش را مي‌خواند. پيامبر فرمود: نمازت را آرام بخوان و هر چه مي‌تواني بهتر ادا کن. به خدا قسم که او هرگز (از اجر دادن به تو) خسته نخواهد شد تا تو خسته شوي و دست (از نماز) برداري.[3] و بهترين عبادت نزد پيامبر عبادتي بود که بندة خدا مصرانه به آن پايبند باشد.

مقدّمه:
ريشه‌هاي بحران‌هاي جهان امروز نه اقتصادي است، نه فرهنگي، و نه حتي اجتماعي، بلکه ريشة اين بحران‌ها فساد علمي است. در هر برهه‌اي از زمان که در نظر بگيريم، فروشگاه‌هاي بزرگ جهان بيش از آن چه همة جمعيت دنيا بتواند مصرف کند در انبار هايشان ذخيره دارند. با اين حال، جمعيتي که در جهان از بي غذايي تا حد مرگ رنج مي‌کشند همواره در حال افزايش است و اين موجب نگراني هر بشر دوستي مي‌باشد. خانواده‌هاي بيش تر و بيش تري تشکيل مي‌شود ولي روابط خانوادگي نيز به همان ميزان دچار اختلال مي‌گردد. علوم بهداشت و درمان روز به روز پيش رفت مي‌کنند و روش‌هاي پيچيده تر و تخصصي تر ابداع مي‌شود، اما امراض درمان ناپذير بيش تري نيز در جهان پيدا مي‌شود. در گذشتة دور، انسان در جنگل‌ها زندگي مي‌کرد و گفته مي‌شود نا آگاه تر بوده، با اين حال او کمتر در معرض آسيب بود و قوانين ابتدايي قادر به برقراري نظم در جوامع بود. امروز علوم و فناوري‌ها بسيار پيش رفته شده است، پيمان‌ها و عهد نامه‌ها در سازمان‌هايي مانند سازمان ملل اغلب منعقد مي‌شود، ادعا مي‌شود که آگاهي انسان بالاتر رفته است، با اين حال ما هنوز در جنگل‌هايي مدرن و فوق مدرن زندگي مي‌کنيم که در آن‌ها زندگي انسان‌ها، به ويژه زندگي مسلمانان، هر روز به نحوي جنون آميز طعمة پيش رفته ترين جنگ افزار هايي مي‌شود که در اختيار حاکميت بي نظمي در جهان قرار دارند.

علل ريشه‌اي همة اين ناهنجاري‌ها فساد دانش است
جهان اسلام با اين واقعات بيگانه نيست. در واقع، از زمان فروپاشي خلافت عثماني در سال 1924، جهان اسلام کلآ غرق در فلسفه‌اي در خصوص انسان و طبيعت (اپيستمولوژي) شده است که با اسلام بيگانه است. اهداف شريعت، آن چنان که در آثاري هم چون "الموافقات" به قلم امام شاطبي، با هاله‌اي از قداست آمده است، جهان بيني فلسفي حاکم همان "امته وسطآ" اسلام، يا ميانه روي است. با اين حال، رعايت ميانه روي در شرايطي که افراط گرايي از دو سو به انسان تحميل مي‌شود کاري است دشوار:
همانند قوانين فيزيک، در جامعه شناسي نيز، هر عمل افراطي اجتماعي منجر به يک عکس العمل افراطي اجتماعي مي‌گردد. "پست مدرنيسم"[4] ارتباط خود با ارزش‌هاي مثبت و نيک را دارد. با اين حال، به نظر مي‌رسد بحران‌هاي حاصل از آن اين گونه ارزش‌ها را تحت الشعاع قرار داده است. قبل از شکافتن هستة اتم، مدرنيسم دچار اين افراط گرايي شده بود که منکر همة ارزش‌هاي مذهبي مي‌شد، و با اين کار نياز به مادي گري سکولار[5] (يک فرم افراطي بي ديني) را ترويج مي‌کرد. افراطي گري موجب افراطي گري بيش تر مي‌شود و متأسفانه اين شکل از مادي گري سکولار قرن هاست که فلسفة حاکم بر جهان مي‌باشد و نهايتآ منجر به بروز يک حرکت قوي مذهبي مخالف شده است.
پس از شکافتن هستة اتم و تولد "پست مدرنيسم"، فلسفة حاکم بر مکتب ساختارگرايي (کانستراکشنيزم) به محو طرز تفکر ميانه روي اسلامي شدت بخشيد و موجب شد فهم صحيح شريعت چه از جانب مسلمانان و چه توسط غير مسلمين با وقفه مواجه شده، و بلکه به فراموشي سپرده شود.
دقيقآ همين الگوي جديد بوده که منجر به بروز بحران‌هايي جديد در قرن بيست و يکم شده، از جمله بروز تفرقه بين مسلمانان، چند پارچگي و خطرناک تر از همه نوميدي و فقدان استراتژي‌هاي مشترک براي ادارة جهان و حتي استقلال طلبي در قرن بيست و يکم.
اين مقاله به بررسي مفهوم ميانه روي، به عنوان مبناي شريعت، و نظرية "وسطيه" به عنوان تفکري مناسب براي بازتوليد وحدت اسلامي و رسيدن به ثبات در هنگامة بحران‌هاي قرن بيست و يکم مي‌پردازد. ما سعي خواهيم کرد مفهوم "وسطيه" و افراطي‌گري را در متن الگوي فعلي روابط بين المللي معني کنيم و هم چنين خواهيم کوشيد ثابت کنيم تنها ارزش‌هاي ميانه روي است که مي‌تواند امت اسلامي را در قرن بيست و يکم در جايگاه مناسب خود قرار دهد.

1.0 الوسطيه و افراط گرايي: يک تعريف
2- "الوسطيه" را به طور تحت اللفظي مي‌توان ميانه روي ترجمه کرد. اين لغت و مشتقات آن پنج بار در قرآن کريم آمده اند: سورة بقره 2:143 و 238، سورة مائده 5:89، و سورة والعاديات 5:100.
و با نگاه به همة اين آيات، گرچه آن‌ها اشاره به متن‌هايي مختلف دارند، اما همه توجهشان به بهترين در متن مورد توجه هر آيه است. در مورد 238:2 آيه اشاره مي‌کند به "نماز عصر"، در آية 5:89 به بهترين غذا اشاره مي‌کند، در مورد 62:28 به بهترين هم نشين اشاره شده است، در 100:5 منظور بهترين نوع اسب مي‌باشد، و در آية مبارکة 2:143 به بهترين امت اشاره شده است. اگر آية 2:143 در رابطه با آية 110 از سورة ال عمران خوانده شود اين معنا قوي تر جلوه‌گري شود، چرا که در آن جا از امت پيامبر به عنوان "بهترين امت" ياد شده است.
در هر حال، اين نکته ارزش يادآوري دارد که آية 3:110 نشان مي‌دهد که بهترين ملت‌ها، يا امه وسطي" بودن امري اکتسابي است, نه اين که صرفآ لطفي از جانب خدا باشد. کسب آن از طريق "امر به معروف و نهي از منکر" ميسر است. اين يعني ميانه روي از ويژگي‌هاي خاص شريعت است و افراطي‌گري روشي غير اسلامي است. مسلمانان موظف شده‌اند از طريق ميانه پاسداري نمايند و اين کار را با استفاده از راه کار امر به معروف نسبت به آناني که گرايش به افراطي گري دارند بايد انجام بدهند.
تعريف فني "الوسطيه"مي‌تواند چنين باشد: حالتي بين دو نهايت: يکي زياده روي است و ديگري احمال. آنچه موجب مي‌شود ميانه روي در هر متني بهترين حالت ممکن باشد اين است که ميانه روي حالتي است بين دو نهايت قابل ملامت. در سورة مبارکه "فرقان" ذات اقدس الله مي‌فرمايد:
و آنان که هنگام هـزينه نمودن نه ولخرجي مي‌کنند و نه خساست مي‌ورزند، بلکه طرق ميانه بين آن‌ها را مي‌پويند. 25:67
مسألة شاهد بودن روي سر تمامي بشريت که در بالا در آية شريفة 2:143 به آن اشاره شد تنها در صورتي ميسر است که کسي که شاهد است مکان فيزيکي اش در ميانة رخداد‌ها باشد تا بتواند آن‌ها را به درستي ببيند. لذا، يک افراط گرا، مثلآ کسي که خويش را در هريک از دو منتها اليه قرار داده است، نخواهد توانست اتفاقات را به درستي شاهد باشد. لذا، پيامبر شاهد همة بشريت خواهد بود، چون او ميانه رو تر از همة آن هاست.
در حوزة عبادات، اعمال مؤمنانه، ميانه روي يعني توانمندي پرستش الله بين رغبت و رهبت، چنان که در سورة انبيا 21:90 آمده است، يا توانايي پايداري در حد محدود بين فرمانبرداري صادقانه از الله، چنان چه در حديث فوق آمد، نه اين که به طور نامحدود درگير شويم که تداوم آن ميسر نباشد. واژة "الوسطيه" را مي‌توان مترادف با کلمة "الحکمه" (دانايي) يا لغت "العداله" (عدالت) به کار برد. همين توانايي تطابق است که به ما اين امکان رامي‌دهد که به ياري ميانه روي ظاهر و باطن خويش را هماهنگ و هم نوا کنيم.
براي اين که به اين مقام برسيم، بايد مفهوم هماهنگي را در وادي‌اي بين جسماني و روحاني تصور نمائيم. اساسآ به همين خاطر است که اضافات در هرگونه اقدام مثبت يا منفي در اين ميان تعديل و متناسب مي‌شود. اسلام به مامي‌آموزد که موفقيت انسان نه در استغراق در معنويات قابل اکتساب است و نه در سرمستي از جيفة جهان مادي؛ انسان نه بايد نعمت‌هاي اين جهاني را يک سره رها کند و سهم خويش را آن‌ها را داوطلبانه ناديده بگيرد و نه اين که برده وار تمام انگيزة زيستنش را رسيدن به اهداف مادي قرار بدهد. اسلام توازني عادلانه بين اين دو را تشويق مي‌کند. دين ما خواستار برقراري توازني بين رشد و تحول روحاني انسان و پرداختن وي به نياز‌هاي مادي خويش است.
مهم تر از همه، توانايي ديدن وحدت در کثرت، انطباق خويشتن و سعة صدر داشتن در مقابله با ديگاه‌هاي گوناگون است، مادام که آن‌ها تناقضي با اصول عقايد ما نداشته باشند.
در حوزة سياسي، ميانه روي يعني خودداري از زياده روي در تحکــّم. امروزه بيش تر رهبران جهان عرب در تحکم زياده روي مي‌کنند، از جمله اين که سال هاست بر مسند قدرت سوار بوده‌اند و بد تر از همه اين که آن‌ها خويش را بالاتر از قوانيني مي‌دانند که خود مجري آن‌ها هستند، که بحران جاري در تونس بهترين نمونة آن است.
ما دريافته ايم که بيش تر روابط خشونت بار ناشي از افراطي گري است، که يا بين مسلمانان و غير مسلمانان رخ مي‌دهد و يا بين دو فرقه از مسلمانان. بازار‌هاي روشنفکري ما اغلب اوقات دست خوش سيلي از کتاب‌هايي است که يا خالق و يا مبقي افراط‌گرايي فرقه‌اي هستند: سني عليه شيعه و تک‌ها و پاتک‌هاي درون تسنن، براي نمونه بين مخالفين و موافقين تصوّف.
سورة 2: آية 143 که قبلآ به آن اشاره شد به وضوح نشان مي‌دهد که ميانه روي يک اصل ممدوح اسلامي است، که بر اساس آن تمام مسلمانان برادران و خواهرن يک ديگرند و در واقع اعضاي پيکري واحدند که تنها در ساية جمع بود نمي‌توانند نقش شاهد ديگران بودن را ايفا نمايند. لذا، تأثير ميانه روي بيش تر بر بهبود روابط بين الملل است تا بر اصلاح روابط درون گروهي مسلمين.

1.1 – تعريف افراطي گري
تعريف و اهميت ميانه روي مادام که افراطي گري تعريف نشده باشد نه کامل است و نه قدر آن به درستي شناخته مي‌شود.
در حال حاضر، به خاطر کاربرد عام از جانب رسانه‌هاي جهاني، از کلمة "تطـّرف" به طور گسترده در اشاره به افراطي گري استفاده مي‌شود.
با اين اجازه دهيد مدعي شويم که عبارت "تطرف" گرچه ريشه عربي دارد و در ادبيات عرب ديده مي‌شود[6] اما به لحاظ فني از ديدگاه سکولار غربي به عاريت گرفته شده است. درست مانند واژة "اصولي" که اغلب حتي در رسانه‌هاي کشورهاي اسلامي در ترجمة کلمهة انگليسي “fundamentalism” (اصول گرايي) به کار مي‌رود، لغت "تطرف" نيز ترجمه مستقيم کلمة انگليسي "extremism" است.
ما هر چند وقت يک بار زير بمباران اصطلاحاتي مثل "التطرف الاسلامي" (افراط گرايي اسلامي) با "الاصولي الاسلامي" (بنيادگرايي اسلامي) قرار مي‌گيريم، اما هرگز کلامي در خصوص بنيادگرايي مسيحي يا يهودي نمي‌شنويم، گرچه افراط گرايي حکومت صهيونيستي، گروه "اتا" در اسپانيا، و درس‌هاي تروريستي ايرلندي هميشه در اذهانمان تازه مي‌ماند.
رسانه‌هاي غربي موذيانه چنين اصطلاحاتي را با بار معنايي منفي باب مي‌کند تا با افکار عمومي جهان اسلام بيشتر به نفع منافع ملي غربي خويش بازي کرده باشند. لذا، وقتي يک گروه که برچسب افراط گرا يا تروريست خورده است در يک چرخش شروع به ارائة خدمات به منافع غربي هامي‌کند – گرچه احتمالآ هنوز از همان سلاح‌هاي مرگبار استفاده مي‌کند – ديگر در اشاره به آن‌ها از اين کلمات استفاده نمي‌شود، و عکس اين قضيه نيز صادق است.[7]
به نحو مشابه، واژة جهاد که طي اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهير شوروي سابق عبارتي مقبول بود، امروزه که افغانستان در اشغال غرب است به واژه‌اي وحشت آفرين و بلکه "گناه آميز" تبديل شده است. همين رسانه‌ها جهان اسلام را به حکومت‌هاي ميانه رو[8] و افراط گرا تقسيم مي‌کنند.
1.2 – افراط‌گرايي در زبان شريعت
اکنون که به لحاظ فني دانستيم "تطرف" ترجمة تحت اللفظي و مبتني بر ديدگاهي در زبان‌هاي خارجي است، ببينيم واژة قرآني مربوط به افراط گرايي چيست؟
واژة "الغلوّ" با مفهوم افراط گرايي دو بار در قرآن کريم آمده است: در سورة مبارکة نساء 4:171، ذات اقدس اله مي‌فرمايد:
اي اهل کتاب (يهود و نصاري)! از موازين دين خويش تعدي نکنيد و به جز حقيقت به خدا نسبت ندهيد. عيسي مسيح پسر مريم، رسول الله و کلمة او بود، که خدا به مريم عطا فرمود...
و در سورة مائده 5:77 خداي متعال مي‌گويد:
(اي محمد) بگو‌اي اهل کتاب از حدود دين خويش تعدي نکنيد و پيرو تمايلات بيهودة مردمي نباشيد که طرق گمراهي را در ايام گذشته پيمودند، يا آنان که بسياري را گمراه کردند، و از صراط مستقيم منحرف کردند.
و در آيات بعدي؛ يعني آيه‌هاي 78 و 79 علت افراط‌گرايي آن‌ها بيان شده است:
آن‌ها يک ديگر را از ارتکاب به منکر وگناهان و پرستش چند خدا نهي نمي‌کردند، و مرتکب اين اعمال مي‌شدند.
لذا، در نظام حقوقي اسلامي کلمه "غلوّ" لغتي است که به افراطي گري اشاره مي‌کند، و در موردي که لزوم امر به معروف و نهي از منکر پيش بيايد از اين راهکار براي رفع غلو و بازگرداندن وضعيت به حالت ميانه روي "وسطيه" استفاده مي‌شود. با اين حال، نکتة مهم تر در خصوص ميانه روي اين است که تنها ذات مقدس الله است که انحصارآ و از طريق انبياي خويش خوب و بد را تعيين مي‌فرمايد.
با اين حال، شريعت به توصيف ويژگي‌هاي افراط گرايي اکتفا نکرده، بلکه روش ميانه روي را در دعوت مردم به پيروي از کتاب‌هاي مقدس و ترک شيوه‌هاي مذموم پيش نهاد مي‌کند که همان امر به معروف و نهي از منکر است. آيات ذيل از سورة آل عمران (3:64) شاهدي است بر اين مدعا:
(اي پيامبر بگو)‌اي اهل کتاب! بياييد به آن چه بين ما و شما مشترکآ مورد پذيرش است عمل کنيم، که همانا پرستش هيچ کس به جز آفريدگار يکتا، برگزيدن هيچ والديني براي وي، و انتخاب هيچ اربابي به جز خداي متعال است، و اگر آنان نپذيرفتند بگو: شاهد باشيد که ما تسليم اراده پروردگار (مسلمان) هستيم.
در همين سوره، آية 61 خداي متعال مي‌فرمايد:
پس هرکس با تو به مجادله پيرامون او (عيسي) بپردازد، پس از همة آن چه در خصوص وي به تو آموختيم، بگو: بيائيد پسرانمان و پسرانتان، زنانمان و زنانتان، و خودهامان و خودهاتان را فراخوانيم – آن گاه با زراي دعا کنيم و لعنت خدا را بر دروغ گويان خواستار شويم.
و خداي متعال در سورة مبارکة سبأ (34:24)مي‌فرمايد:
(اي محمد) بگو: چه کسي است که به شما از آسمان‌ها و از زمين نعماتي عطا مي‌فرمايد؟ بگو: الله، و بدون ترديد يا ما و يا شما يا حقيقتآ هدايت شده ايم و يا در گمراهي آشکار.
عمده ترين ويژگي‌هاي رعايت ميانه روي (وسطيــّه)، رعايت اصول اخلاقي تواضع، فروتني، آمادگي براي از خودگذشتي و ايثار، انتقاد از خود، و پذيرش خطا‌هايي است که مرتکب مي‌شويم است. در نتيجه، در همة آيات مذکور، شخص پيامبر، با اين که انساني کامل بوده است – نکته‌اي که حتي مورد تصديق مخالفين وي مي‌باشد – از روش موثر قرار دادن خويش در خط مقدم آتش استفاده مي‌کند.
پس از رحلت پيامبر، اصحاب وي در مقياسي وسيع همان روش را پي گيري نمودند و دکترين‌هايي پيرامون اخلاقيات و موارد مورد مناقشه تدوين گرديد. اين ضرب المثل جديد چيني که: "نظر من صحيح است، اما احتمال غلط بودن آن هم منتفي نيست و نظر حريفم خطاست ولي امکان صحت آن هم وجود دارد" روشي نيکوست که از جانب اجدادمان در مبارزه با افراطي‌گري و صيانت از موازين ميانه روي مورد استفاده قرار مي‌گرفته.
امروز تواضع لازم جهت پذيرش احتمال اشتباه در عملکرد يا خطا در ابراز نظر، يا نظر شيخ (رهبر روحاني) اغلب اوقات وجود ندارد.
همان طور که قبلآ گفته شد، نسل مسلمانان قرن بيست و يکم زير بمباران اطلاعاتي کتاب‌ها، مجلات، فيلم‌ها و اينترنت قرار گرفته اند. اطلاعاتي که ويژگي‌هاي اخلاقي مذکور در بالا در ارائة آن‌ها مراعات نشده است و در نتيجه مي‌توان آن را اطلاعات مولـّد غلوّ ناميد، که جوانان ما را به سمت افراطي‌گري سوق مي‌دهد و مسلمانان را متقاعد مي‌کند که نه تنها رؤياي رهبري جهان، بلکه حتي اميد به کسب استقلال واقعي نيز طي قرن بيست و يکم رويايي دور از دسترس است.

2.0 – چرا اوضاع از اين قرار است؟
در ميانة راه ادراک فلسفه و ريشه‌هاي فرهنگ "پست مدرن"، شريعت اسلامي، آن چنان که در آية مبارکه 153 از سورة 6 آمده: "اين قطعآ صراط مستقيم من است، پس آن را پيروي کنيد و راه‌هاي ديگر را نپيمائيد..." که همانا منبع ادراک معناي حقيقي ميانه روي مي‌باشد، مدت هاست يا ناديده گرفته شده، و يا سوء تعبير شده است.
براي اين امر دلائلي در ابعاد مختلف وجود دارد. با اين حال، در حد طرح در اين مقاله، اجازه دهيد مدعي شوم که دو جريان عمده امروزه به طور متقابل تأثير منفي بر روند ميانه روي گذاشته و به گسترش افراطي‌گري کمک کرده‌اند.
هر ناظر روابط بين المللي مدتي است شاهد بوده است که اين وضعيت عمدتآ به خاطر روندهاي: الف) غربي شدن مسيحيت، و ب) صهيونيستي شده غرب مي‌باشد.
الف) مسيحيت آن گونه که بر عيسي ميسح (ع) نازل شد اصالتآ ديني شرقي بود. اين دين در فلسطين زاده شد و براي استفاده مردم منطقه تا ظهور حضرت محمد (ص) آمده بود، و به خاطر همين طبيعت اين دين، نه مسيحيت و نه عيسي مسيح (ع) ويژگي‌هاي و ضروريات يک دين جهاني و يک پيامبر براي همة بشريت را نداشتند.
با اين حال، سه دهه پس از رحلت حضرت عيسي (ع) يکي از هواريين وي، سنت پاول، پايه گزار روند مسيحي کردن غرب شد. علي رقم اين واقعيت که اين روند مورد حمايت امپراطور کنستانتين بود، از آن جا که دين مسيح فاقد عوامل مورد نياز براي جهاني شدن بود پروژه بدوآ شکست خورد. اين شکست منجر به نتايجي معکوس شد. به جاي مسيحي کردن غرب، مسحيت غربي شد[9]، واجد تمامي ابعاد تمدن غرب، که خطرناک ترينشان اعتقاد به مادي گري سکولار بود. اين وضعيت روابط اولية سرشار از همدردي و تفاهم بين اسلام و مسيحيت را کنار زد و خصومت غرب نسبت به اسلام را جاي گزين آن ساخت.
ب) با اين حال، اگر وضعيت در مرحلة (الف) ثابت مي‌ماند، روابط مي‌توانست به نفع ميانه روي بهبود يابد. صهيونيسم اعتقادي است به لزوم برپايي سرزمين موعود در زمين‌هاي مردمي ديگر، سرزمين فلسطين، توسط اقليتي از يهوديان افراط گرا.
هر ناظر سياست جهاني در قرن بيست و يکم تشخيص مي‌دهد که صهيونيست‌ها به طور اخص آمريکا، و به طور اعمّ کل کشور‌هاي غربي را تحت کنترل خويش دارند. بحران اعراب و اسرائيل ضعف کشور‌هاي غربي را در برابر رژيم صهيونيستي در معرض نمايش عمومي قرار داده است. قدرت‌هاي غول آساي جهاني در برابر اربابانشان در اسرائيل همچون کوتوله‌ها عمل مي‌کنند، و به همين خاطر است که تمام اعتبارشان را از دست داده اند. کشور‌هاي غربي در برابر اسرائيل خجل و شرمسار هستند؛ در برابر کشوري که عملکردي برخلاف همة ارزش‌ها، مانند مردم سالاري، و همة قوانيني که غرب ادعاي پرچم داري آن‌ها را داشته در عمل نشان مي‌دهد، و به اين ترتيب نفاق دروني خود را در معرض ديد عموم قرار داده اند.

آيا غرب مي‌تواند اين روند را تغيير دهد؟
تمام شواهد خلاف اين امر را ثابت مي‌کنند، حتي عملکرد (رئيس جمهور آمريکا) باراک اوباما. علت اين امر آن است که غرب مدت هاست شديدآ صهيونيستي شده است[10]. خون بار ترين تهاجم نظامي قرن بيست و يکم تا زمان حاضر هم اکنون در عراق و افغانستان در جريان است. سازمان پيمان نظامي ناتو تحت رهبري ايالات متحده صرفآ جهت تسکين آلام رژيم صهيونيستي مشغول محو کشور‌هاي عراق، افغانستان و پاکستان، و تهديد ايران بوده است.
در اين جا جالب است ياد آور شويم که افراط گرايي متقابل بين ملي گرايي يهودي در قالب صهيونيسم و ملي گرايي عربي در قالب اسلام گرايي عربي ميوة تلخش تقويت افراط گرايي جهاني بوده است.[11]

3.0 – اما آيا ما مسلمانان براي تغيير اين اوضاع بايد منتظر آنان بمانيم؟
يکي از اساسي ترين دلايلي که غرب رفتار خود را تغيير نخواهد داد اين است که مسلمانان براي انجام اين کار چشم انتظار آن‌ها و متکي به آن‌ها هستند. يک دليل ديگر فقدان يک برنامة عملي اسلامي با شانس موفقيت بالا براي خاورميانه است. چنان برنامه ايمي‌توانست پرزيدنت اوباما را تشويق کند که برخي از برنامه‌ها و وعده‌هاي بلند پروازانة اعلام شده اش عليه اسرائيل را عملي سازد.
4.0- نتيجه گيري: چگونه اين اوضاع رامي‌توان تغيير داد؟
رخداد دو روند فوق الذکر تدريجي و حاصل يک برنامه ريزي جامع بلند مدّت بوده است. به همين خاطر، تغييرات مثبت نيز لازم است مبتني بر برنامه‌اي جامع و بلند مدّت باشد.
رخداد چنين تغييري تنها در ساية جا انداختن تدريجي مفهوم "وسطيه" در اذهان نسل جوان و به اين ترتيب درک بهتر شريعت ميسر است.
شريعت يک نظام کاملآ جامع براي همة جنبه‌هاي زندگي بشر است. پيامبر (ص) و جانشينان برحقش بر اساس اصول حقيقي شريعت زندگي کردند و از بوتة مخالفت‌هاي ناشي از تفاوت‌هاي نظام‌هاي اخلاقي و اجتماعي گوناگون پيروز بيرون آمدند و بيش تر اوقات در بهبوهه‌هاي تفاوت‌هاي مکاتب فکري در صلح و آرامش زيستند، هر چند به لحاظ عمق انديشه‌هاي نظري، و اصطلاحآ دکترين فکري خويش، مخالفت‌هاي بنيادين در درجه نخست با غير مسلمانان و در وحلة بعد در درون خود جامعه اولية اسلامي داشتند. به خاطر پايبندي ايشان به اصل "وسطيه" (ميانه روي) بود که شريعت مانند آتشي که در نيزار بيفتد در سراسر جهان گسترش يافت.
امروزه تعاريف اسلامي براي ميانه روي و افراطي گري در جهان عملآ مهجورند. از زمان فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و به ويژه بعد از واقعة 11 سپتامبر و به قدرت رسيدن "نئو کان ها" (محافظه کار‌هاي جديد آمريکا – معروف به نئو کازرواتيو ها) در ايالات متحده[12]، شکاف بين معنا‌هاي اسلامي و غربي از واژه‌هاي ميانه روي و افراطي گري عميق تر و جدي تر شده است.
خيلي‌ها بر اين باورند که باني فلسفه "برخورد تمدن ها" که از جانب ساموئل هانتينگتون در کتاب وي به نام برخورد تمدن‌ها و بازسازي نظم نوين جهاني[13] تشريح شده همين "نئوکان ها" بوده اند.
 گرچه يکي از سفراي سابق آمريکا در مالزي، آقاي "ولف" اين نظر را رد کرده است[14] اين سخن رئيس جمهور سابق (آمريکا جرج دبليو) بوش که: "شما يا با ما هستيد و يا با تروريست ها" خلاف نظر ولف را ثابت مي‌کند.
معناي جديد "که با ماست و که با ما نيست" توسط رسانه‌ها بي رحمانه به همة جهان صادر شده است و خواه ناخواه تأثير خود را بر رفتار و گفتار مسلمانان باقي گذاشته است.
بخشي از اين اثرگذاري تشديد واژه سازي و تکرار دوبارة مجموعة واژه‌هاي قبلأ ساخته شده جهت تسريع جريان تفرقه افکني بين مسلمانان بوده است. واژه‌هايي مثل وهابي گري، شيعه گري، سلفي گري، و عبارت جديد "خارجي ها" با معاني جديد آن‌ها و خيلي کلمات ديگر ابداع شده‌اند و ارزش‌هايي به آن‌ها الصاق شده است تا محرک خشونت ورزي‌هاي باز هم بيش تر در درون جامعة معتقدين و پيروان يک دين واحد باشد. جالب است دقت کنيم که گروه‌هايي که به آن نام‌ها مورد اشاره قرار گرفته‌اند ممکن است الزامآ خودشان اين نام‌ها را براي خود قبول نداشته باشند. در واقع، بعضي از اين گروه‌ها توسط خود غرب يا قدرت‌هاي دست نشاندة آن‌ها در جهان اسلام خلق شده اند.[15]
"اولوسطيه" مفهومي اسلامي است و مسلمانان نبايد به ديگران اجازه بدهند از جانب ايشان تصميم بگيرند چه کسي ميانه رو است و چه کسي نيست.
نهايتآ، آموزش تدريجي مفهوم "وسطيه"، همان طور که بدوآ به نحو تدريجي به مسلمين آموخته شد، تکوين اصول اخلاقي خضوع، انتقاد از خود و توان مشاهدة وحدت در کثرت، گام‌هايي است اساسي که بايد جهت حل بحران خاورميانه، و در سطح گسترده تر، مقابله با افراط گرايي در جهان، برداريم. به منظور تحقق چنين اهدافي مسلمانان بايد پيش گام و آمادة تدوين طرح استقلال اقتصادي و سياسي خويش باشند. نقطة شروع تشديد و تقويت همکاري بين شيعيان و اهل سنت، و به ويژه به رسميت شناختن اين واقعيت است که دو کشور در اين مسير نقش کليدي دارند: ترکيه تحت حاکميت دولت کنوني آن و ايران.[16]


کتاب شناسي:
Al-Atts Sharifah, al-Shifaa. Ed. Islam and the Challenges of Modernity, ( KL: ISTAC, 1994)  p211
al-Attas, Syed Muhammad Naquib. Islam and Secularism, ( KL: Art Printing work, 1978)  
درويش عبدالله، م، "ريحان الصالحين"، بيروت، موسسه الريحان
Jan, Tarik. et al. Pakistan Between Secularism and Islam,  (Islam Abad: Institute of Policy Studies, 1998)
قرآن مجيد
Yaacob, Abdul Monir. Ed. Towards A Positive Islamic World View, ( Malaysia, IKIM: 1994) 
ياسين، السيد، "الحادثه و ما بعدالحادثه"، (World Islamic Call Society, 1998)
-  مترجم و پيش ويراستار:  سيد نادر آموزگار (علي)
-  براي مجمع تقريب مذاهب اسلامي
-  شمار نهايي کلمات: 4.892 کلمه
-  تاريخ ارسال 3 دي 1389

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1]-  ريشه يابي، يا "اپيستمولژي" نظرية دانايي است؛ اين شاخه‌اي است از فلسفه که به بررسي علوم و شاخه‌هاي آنمي‌پردازد. مبناي ريشه يابي يا "اپيستمولوژي" اسلامي رامي‌توان در آيات کريمة ذيل جستجو کرد: خدا کسي است که شما را از رحم‌هاي مادرانتان به دنيا آورد در حالي که ابدآ چيزي نمي دانستيد و امکان دانايي را بايتان فراهم آورد 78:16؛ خدا همة نام‌ها را به آدم آموخت 2:31، تنها قسمت اندکي از علم در اختيار شما قرار گرفته است 28:53، آن‌ها تنها از ظنّ و گمانشان پيرويمي‌کنند و گمان در راه يابي به حقيقت هيچ کمکي نمي کند 37:10، پس بعد از حقيقت چيست، به جز گمراهي؟

[2]-  قرآن کريم، سورة مبارکة بقرهف آية 143

[3]-   فصل "الاقتصاد في العباده"، کتاب "رياح الصالحين"، عبدالله م. درويش، انتشارات مصحح ريحان، بيروت، ص 98

[4]-  براي اطلاعات بيش تر پيرامون مدرنيسم و پست مدرنيسم نگاه کنيد به مقدمة کتاب "الحدثه و ما بعدالحدثه" نوشتة السيد ياسين، (جامعة دعوت اسلامي، 1998)، ص 7؛ همچنين نگاه کنيد به مقالة “ Modern and Anti-Moderns a critical look” (مدرن و ضد مدرن‌ها – به انگليسي) نوشتة سها اوزکان در Islam and the Challenges of Modernity، شريفه الشفا (KL: ISTAC 1994) ص 211.

[5]-  سکولاريسم مکتبي فلسفي است که اهداف عمدة آن به اين شرح است: نفي روحانيت حاکم بر طبيعت، جدايي بين دين و حکومت، و نسبي بودن ارزش ها. اگر بخواهيم آن را در يک کپسول ارائه کنيم،مي‌توان گفت زندگي منهاي دين. براي اطلاعات بيش تر پيرامون سکولاريسم، نگاه کنيد به Islam and Secularism به قلم العطـّاس (KL: Art Printing work, 1978) و Pakistan Between Secularism and Islam به قلم طارق جان و همکاران، اسلام آباد، موسسة سياست و مطالعات سياسي، 1998.

[6]-   جالب است توجه کنيم که مانند لغت "وسط" و مشتقات آن، کلمة "طرف" که متضادّ "وسط" است نيز پنج بار در قرآن آمده، در سوره‌هاي 3:217، 11:114، 20:130، 13:41 و 21:44.

[7]-  بهترين نمونه براي اين مورد بدترين گروه تروريستي يا همان القاعده است. بذر القاعده را خود غرب در زماني که افغان‌ها با ارتش سرخمي‌جنگيدند در منطقه افشاند .

[8]-   کشور‌هايي مانند مصر و عربستان سعودي مثال‌هايي از حکومت‌هاي ميانه رو و کشور‌هايي مثل ايران و سوره کشور‌هاي افراط گرا ناميدهمي‌شوند.

[9]-   ضمن اين که مسيحيت شرقي علائق و همدردي خود با اسلام را حفظ کرد، مسيحيت غربي نيرويي متخاصم بود. نگاه کنيد به کتاب‌هاي سيره (زندگي نامه‌هاي پيامبر اسلام – ص) و نامه‌هاي پادشاهان و امپراطور‌هاي هر دو سو خطاب به پيامبر (ص) را زماني که وي آن‌ها را به اسلام و صلح دعوت کرد مطالعه کنيد.

[10]-   اين امر از طريق کنترل راز ثروت، الماس، دانشگاه‌ها و به ويژه رسانه‌ها عملي شده است.

[11]-   اين نوع از ملي گرايي عربي در شعر يک عرب ملي گرا منعکس شده است، آن جا که سروده: به کفر خوش آمدمي‌گوئيم، آن جا که موجب يک پارچگي ما (اعراب) بشود و آن گاه همة ما را يک جا در جهنم گرد هم بياورد!

[12]-  مثل ديک چني، پاول ولفورث و دانلد رامسفلد

[13] - The Clash of Civilization and Remaking of the New World Order

[14]-   نگاه کنيد به “An American Foreign Policy: the Meridian House Doctrine” (يک سياست خارجي آمريکايي: دکترين مريدين هاوس) در کتاب Towards A Positive Islamic World View (به سوي يک ديدگاه مثبت اسلامي) نوشتة منير يعقوب، نسخه چاپ مالزي IKIM، ص 1

[15]-   القاعده بهترين نمونه از خلق و حمايت از چنين گروه‌هايي توسط آمريکاست. يگ گزارش خبري در شبکة الجزيره که چند ماه پيش پخش شد به دقت و درستي اين مسأله را مورد بررسي قرار داد.

[16]-   اين بدان معنا نيست که ساير کشور‌ها نقش ابزاري در اين حرکت ندارند. مشکل اين جاست که آن کشور‌هاي ديگر هنوز تصميم خود را نگرفته اند.