اهداف و سياسيتهاى كلى حكومت اسلامى با نظر به قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران

اهداف و سياسيتهاى كلى حكومت اسلامى با نظر به قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران

 

 

اهداف و سياسيتهاى كلى حكومت اسلامى با نظر به قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران

 

سيد جلال مير آقايى

 

بسم الله الرحمن الرحيم

«جمهورى اسلامى ايران»، دستاورد بزرگ انقلاب شكو همندى است كه به رهبرى حضرت امام خمينى(ره) عالمى فرزانه از نسل پيامبر اكرم و با ايثار، فداكارى و جانبازى ملت قهرمان ايران در آستانه قرن پانزدهم هجرى قمرى در ايران اسلامى به باز نشست.

اين انقلاب در عصرى كه دين به حاشيه زندگى انسانها رانده شده بود و تمام نظامهاى عالم براساس علمانيت و سكولاريسم جوامع انسانى را اداره مى كردند با تكيه بر قرآن و سنت، نظم نوينى را در دنيا مطرح كرد كه به انسانها وعده عدالت، آزادى، معنويت و حرمت به حقوق پايمال شده آنها مى داد.

«قانون اساسى» جمهورى اسلامى ايران اوّلين طرح منسجمى است كه براى حاكميت دين خدا و اداره جامعه بر اساس ارزشهاى الهى به دنيا عرضه مى شود، و در آن اصول سياستها و سمت گيريهاى اين نظام نوپا و انقلابى به شيوه اى «عصرى» و «نظام يافته» تبيين شده است.

شناخت اين سياستها و اصول ارزشى كه توسط عده اى از فقها، متفكران و

ـ(172)ـ

انديشمندان بزرگ حوزه و دانشگاه و اسلام شناسان انقلابى به ثمر رسيده است، از ضرورتهاى مبرم نسل دوم انقلاب و همه حركتهاى اسلامى و انقلابى دنياى اسلام است. گفتارى كه در پيشرو داريدبر آن است تا با الهام گيرى از كتاب خدا و سنت معصومين عليهم صلوات الله اجمعين سمت گيريها و سياستهاى «حكومت اسلامى» را تبيين كرده و با نظرى به قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران اصالت اسلامى اين سند مهم انقلاب اسلامى را اثبات نمايد.

ياد آورى اين نكته ضرورى است كه منظور از سياستهاى كلى، اصول ارزشى حاكم بر برنامه ريزيهاى سياسى، فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى است كه يک حكومت اسلامى بايد به آن پايبند باشد. شيوه هاى اجرايى و روشهاى كار بردى هر يک از اين اصول ممكن است با توجه به شرايط اجتماعى هر جامعه اى تفاوت داشته باشد.

عناوين بحث:

اهداف و سياست هاى كلى حكومت اسلامى:

1 ـ الهام گيرى از كتاب و سنت

2 ـ مشورت باصاحبان انديشه

3 ـ بهره گيرى از دستاوردهاى علمى بشر در زمينه هاى مختلف

4 ـ احترام به افكار عمومى

5 ـ مدارا با مردم و دورى از تحميل

6 ـ گسترش معنويت و اخلاق در جامعه

7 ـ حاكميّت ارزشهاى توحيدى در اداره جامعه اسلامى

8 ـ احترام به حقوق انسان

9 ـ مبارزه با تبعيضهاى ناروا

ـ(173)ـ

10 ـ موضع مردمى وضد اشرافى

11 ـ حمايت از محرومان و مستضعفان

12 ـ تنظيم عادلانه روابط و مناسبات اقتصادى

13 ـ تامين رفاه عمومى

14 ـ قانونگرايى

15 ـ تاكيد بر استقلال قوه قضائيه

16 ـ مساوات مردم در برابر قانون

17 ـ سادگى و صميميّت رهبران

18 ـ سياست مقابله به مثل با مخالفان

19 ـ دورى از خشونت و خونريزى

20 ـ صلح طلبى در سياست خارجى

21 ـ پايبندى به تعهدات و پيمانها

22 ـ قاطعيت و صلابت در برابر دشمنان و توطئه گران

1 ـ الهام گيرى از كتاب و سنت

كتاب خداوند متعال «قرآن مجيد» و سنت پيامبر اكرم، دو منبع اصلى استنباط احكام و قوانين اسلامى هستند. كليه مذاهب اسلامى اعم از شيعه وسنى باهمه اختلافاتى كه در فروع فقهى و احكام شرعى دارند بر اعتبار اين دو منبع مهم اتفاق نظر دارند و هر يک مدعى هستند كه فقه خود را از كتاب و سنت دريافت داشته اند.

لزوم متابعت از كتاب و سنت و حجيت آنها نياز به استدلال ندارد و اين از بديهيات نزد همه مسلمانان و مسلمات فقه آنها است، لكن جهت تكميل بحث به پاره اى آيات و روايات كه مستند حجيّت اين است اشاره مى شود:

ـ(174)ـ

1 ـ ﴿كَانَ النَّاسُ امَّه وَاحِدَه فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَانزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ الاَّ الَّذِينَ اوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِاذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِى مَن يَشَاء الَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾ (سوره بقره: 213).

پس خداوند پيامبران را فرستاد تا نيكان را بشارت داده و بدان را بترسانند و با آنها كتاب را به راستى فرستاد تا بين مردم در آنچه اختلاف كرده اند حكم كند.

2 ـ ﴿انَّا انزَلْنَا الَيْک الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا ارَاک اللّهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَآئِنِينَ خَصِيمًا﴾ (سوره نساء: 105).

ما به سوى تو قرآن را به راستى فرروفرستاديم تاميان مردم به آنچه خداوند با وحى خود بر تو پديد آرد حكم كنى و نبايد بر نفع جنايتكاران با مؤمنان به خصومت بر خيزى.

3 ـ ﴿... وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا...﴾ (سوره الحشر: 7).

آنچه را پيامبر به شما بدهد بگيريد و هر چه نهى كند واگذاريد.

4 ـ انى تارک فيكم الثقلين كتبا الله وعترتى

اين گفتار شريف پيامبر كه به حديث ثقلين معروف شده و از طرق مختلف شيعه و سنى نقل شده است سندى است كه بر حجيت كتاب و سنت دلالت مى كند، به اعتبار همين حديث، شيعه اماميه سنت پيامبر ار از طريق عترت او اخذ كرده وفقه خويش را بر آن مبتنى مى سازد(1).

يک حكومت عادل اسلامى لا محاله كليه سياستها، برنامه ريزيها، قوانين و دستور العملهاى خود را بايد براساس كتاب خدا و سنت پيامبرش تنظيم كرده، از آن تخطى ننمايد. البته در مواردى كه كتاب و سنت مسئله اى را متعرض نشده يا از

____________________________________________

1 ـ پيرامون اين حديث شريف و حجيت آن به كتاب «حديث الثقلين» از مرحوم آيه الله شيخ قوام الدين شنوى با مقدمه استاد واعظ زاده خراسانى دبير كل مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى مراجعه كنيد. اين كتاب از طرف مجمع چاپ ومنتشر شده است.

ـ(175)ـ

اصول و كليات آن حكم خاصى استنباط نمى شود، در چارچوب اختيارات حاكم اسلامى دولتها مى توانند برنامه ريزى كنند.

در اصول دوم قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران آمده است، «جمهورى اسلامى نظامى است برپايه ايمان به:

1 ـ خداى يكتا (لا اله الا الله) و اختصاص حاكميت و تشريع به او و لزوم تسليم در برابر امر او.

2 ـ وحى الهى و نقش بنيادى آن در بيان قوانين.

6ـ كرامت و ارزش والاى انسانى و آزادى تو ام با مسئوليت او در برابر خدا، كه از راه اجتهاد مستمر فقهاى جامع الشرايط براساس كتاب و سنت معصومين سلام الله عليهم اجمعين.... قسط و عدل و استقلال سياسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى و همبستگى ملى تامين مى شود».

و در اصل چهارم آمده است:

كليه قوانين و مقررات مدنى، جزايى، مالى، اقتصادى، ادارى، فرهنگى، نظامى، سياسى و غير اينها بايد براساس موازين اسلامى باشد. اين اصل بر اطلاق يا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانين و مقررات ديگر حاكم است و تشخيص اين امر بر عهده فقهاى شوراى نگهبان است.

و براى تضمين اسلاميت قوانين، بنابر اصل نود ويكم، شوراى نگهبان با عضويت 6 نفر از فقهاى عادل و آگاه به مقتضيات زمان و مسائل روز تشكيل مى شود از احكام اسلام پاسدارى كنند.

و نكته مهم و جالب توجه اينجاست كه مجلس شوراى اسلامى كه ركن اساسى قوه مقننه در نظام جمهورى اسلامى ايران را تشكيل مى دهد، بدون وجود شوراى

ـ(176)ـ

نگهبان اعتبار قانونى ندارد.

2 ـ مشورت با صاحبان انديشه

اصل شورا، اصلى قرآنى است كه سوره اى در قرآن به آن نام اختصاص يافته و در دو آيه شريفه، در موردش سخن گفته شده است:

1 ـ ﴿فَبِمَا رَحْمَه مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِك فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِى الامْرِ فَاذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ انَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾ ( سوره آل عمران / 159).

اى پيامبر لطف و رحمت الهى با مردم نرم و مهربان شدى و اگر تندخو وسنگدل بودى از پيرامون تو متفرق مى شدند. پس از خطاهايشان در گذر و براى آنها از خدا طلب بخشش كن و در كارها با مردم مشورت كن. و آنچه را تصميم گرفتى با توكل به خدا انجام ده كه خداوند توكل كنندگان بر او را دوست دارد.

2 ـ ﴿وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَاقَامُوا الصَّلَاه وَامْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴾(سوره شورى / 38).

وآنان كه امر خدا را اجابت كردند و نماز را بپاى داشتند و كارشان را به مشورت بايكديگر انجام مى دهند و از آنچه روزى شان كرده ايم انفاق مى كنند.

در زندگى پيامبر گرامى اسلام هم موارد بسيارى هست كه آن حضرت در كارهاى مهم با اصحاب و بامردم مشورت مى كردند، حتى گاهى نظر مردم را بر راى خويش ترجيح مى دادند. نمونه بارز اين رفتار، تصميم پيامبر به خارج شدن از مدينه و انتخاب صحرا و دامنه كوه است در جنگ احد. رسول اسلام با اينكه خود معتقد به ماندن در شهر بود ولى وقتى نظر اصحاب و جوانان را به خروج از شهر ديد لباس جنگ پوشيده و به طرف احد عازم گشت. نتيجه اين اقدام هر چند به نفع مسلمانان

ـ(177)ـ

نبود و آنها در اين جنگ شكست خورده و شهداى بسيارى را تقديم راه حق كردند، اما عزم راسخ پيامبر به عمل به اصل شورا و شخصيت دادن به مردم فراتر از همه اينها بود.

اصل مشورت در صدر اسلام و زمان پيامبر اكرم به خاطر سادگى جامعه هنوز به صورت يک نهاد رسمى در نيامده بود ولى امروزه با پيچيده شدن مسائل مختلف سياسى اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى جامعه و تناسب با مقتضيات روز، اين اصل مهم اسلامى به صورت ارگانهايى رسمى در قانون اساسى جمهورى اسلامى نهادينه شده و كليه مردم در شكل گيرى آن نقش تعيين كننده دارند.

در اصل هفتم اين قانون آمده است:

طبق دستور قرآن كريم «وامرهم شورى بينهم»، «وشاورهم في الامر» شوراها، مجلس شوراى اسلامى، شوراى استان، شهرستا، شهر، محل، بخش، روستا ونظائر اينها از اركان تصميم گيرى و اداره امور كشورند.

يک فصل كامل از قانون اساسى، چگونگى شكل گيرى، تعداد نمايندگان، دوره نمايندگى و ديگر موضوعات مربوط به مجلس شوراى اسلامى اختصاص يافته است و كليه اختيارات قانون گذارى، برنامه ريزى، تحقيق و تفحّص در همه امور، پذيرش يا عدم پذيرش هيئت وزيران و سؤال و استيضاح آنان به اين مجلس داده شده است.

علاوه بر مجلس شوراى اسلامى و ديگر شوراهايى كه از سطح روستا تا استان در همه ادارات، كار خانجات و نهادهاى علمى و فرهنگى مى توانند حضور داشته باشند شوراى ديگرى به نام «مجمع تشخيص مصلحت»، در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران تدارک ديد ه شده است كه در حقيقت نقش مشاور عالى براى مقام رهبرى جمهورى اسلامى ايران را به عهده دارد.

ـ(178)ـ

3 ـ بهره گيرى از دستاوردهاى علمى بشر در زمينه هاى مختلف

«سياستهاى كلى نظام اسلامى» و قوانين مختلف در زمينه هاى حقوقى، اقتصادى، قضايى، جزايى و... همگى ملهم از كتاب و سنت و براساس فقه اسلامى شكل مى گيرند ولى در برنامه ريزى جهت اداره امور زندگى مردم، عمران و آبادانى شهرها و روستاها، توسعه سياسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى و نيز روشهاى اجرايى مسائل فوق در چارچوب قوانين و ارزشهاى اسلامى، بايداز كليه دستاوردهاى علمى بشرى استفاده كرد. اينهمه تشويق و ترغيبى كه در كتاب و سنت به آموزش علم و دانش شده و ستايشى كه از تفكر، تدبر و تعقل در امور و نظر در خلقت در آسمان و زمين... در قرآن مجيد به عمل آمده، بيانگر ارزش علم و دانش در نظر خداوند متعال است. گفتار پيامبر اكرم كه فرمود: «اطلبوا العلم ولو بالصين»، معلوم است كه مراد علم فقه و دانش اسلامى نيست، بلكه منظور آشنا شدن به اسرار خلقت و دانشهاى موردنياز در زندگى بشر است. واين علم داراى هيچ هويتى نيست، اسلامى و غير اسلامى ندارد، شرقى و غربى ندارد. اين علم نزد هر كس بود بايد اخذ كرد و در راه رفاه جامعه اسلامى، گسترش قدرت نظام اسلامى و مصالح مسلمين بكار گرفت.

دومين اصل قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران كه قبلا به آن اشاره شد پس از اشاره به نقش اجتهاد فقها بر اساس كتاب و سنت، بر «استفاده از علوم و فنون و تجارب پيشرفته بشرى و تلاش در پيشبرد آنها» تاكيد مى ورزد.

همين روحيه انصاف در حقيقت جويى و دورى از تعصب بوده است كه در گذشته تاريخ باالهام از تشويقهاى بسيار اسلام و قرآن باعث خلق تمدن عظيم اسلامى و رسيدن مسلمانان به اوج ترقى و پيشرفت شده است. امروزه نيز هر نظامى كه براساس اسلام بخواهد حكومت كند بايد به اين موضوع به عنوان يک اصل

ـ(179)ـ

ارزشى بنگرد و در توسعه علم و دانش بدون تعصب و بابهره گيرى از دستاوردهاى همه انسانها تلاش كند.

 

4 ـ احترام به افكار عمومى:

هر حكومتى براى استمرار وجودى خويش و استحكام پايه هاى قدرت خويش بايد دو اصل اساسى را مد نظر داشته و بدان توجه خاص نمايد:

1 ـ مشروعيت وابتناء بر اصول اساسى، ارزشى و قانونى كه مورد پذيرش جامعه باشد.

2 ـ مقبوليت و توجه به خواسته ها، نيازها و مصالح عمومى مردم. در يک حكومت اسلامى، حاكمان صالح بايد به افكار و عواطف مردم توجه داشته و قوانين و حدود الهى را با توجه به زمينه هاى فكرى و فرهنگى مردم اجرا نمايند.

اصل بيعت در اسلام هم شايد بر چنين فلسفه اى مبتنى باشد.

امير مؤمنان على ابن ابى طالب عليه السلام در آغاز حكومتش، هنگامى كه پس از امتناع از پذيرش خلافت با اصرار مردم روبرو شد و افكار عمومى مردم را خواهان حكومت خودديد فرمود:

لولا حضور الحاضر وقيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء ان لا يقاروا على لظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها على غاربها.

اگر حضور انبوه جمعيت مسلمانان نبود و خداوند بدين وسيله حجت را بر من تمام نكرده بود و نيز اگر خداوند از علما پيمان نگرفته بود كه در مقابل پرخورى ظالم وگرسنگى مظلوم ساكت ننشينند، افسار خلافت را به گردن شترش مى انداختم.

ونيز آنحضرت در عهد نامه خويش به مالک اشتر مى گويد: وليكن احب الامور اليک اوسطها فى الحق واعمها فى العدل واجمعها لرضى الرعيه فان سخط العامه يجحف برضى الخاصه وان سخط الخاصه يغتفر مع رضى العامه. وبايداز كارها آن را

ـ(180)ـ

بيشتر دوست بدارى كه نه از حق بگذرد و نه فروماند و عالدت را فراگيرتر بود و رعيت را دلپذيرتر، كه ناخشنودى همگان خشنودى نزديكان را بى اثر گرداند و خشم نزديكان خشنوى همگان را زيانى نرساند.

مرحله اى وتدريجى بودن تشريع برخى از احكام مثل تحريم شراب نيز شايد به منظور زمينه سازى تشريع حكم در جامعه بوده است.

حاكم اسلامى نيز بايد به گونه اى با بهره گيرى از روانشناسى اجتماعى، جامعه شناسى و ساير علوم انسانى و ارتباطى و تبليغات مناسب اسلامى برنامه ريزى كند كه جامعه بدون احساس هيچ گونه تحميلى به طور طبيعى تن به اجراى احكام اسلامى بدهد. اين امر در برنامه ريزى سياسى كه جهت توسعه و پيشرفت جامعه انجام مى شود تاكيد بيشترى مى يابد. در اين گونه امور حكومت بايد همپاى افكار عمومى حركت كرده، بدون هيچگونه افراط و تفريط، جامعه را به بسوى اهداف اسلامى و پيشرفت و ترقى سوق دهد.

نمونه بارز چنين سياستى در رفتار و كردار حضرت امام خمينى v متجلى بود كه به گفته برخى ناظران سياسى و نويسندگان مطبوعات، كسانى كه در ايران حضور مى يافتند به سختى مى توانستند تشخيص دهند كه آيا اين امام است كه مردم را رهبرى مى كند يا مردم هستند كه امام را به سوى اهداف خويش حركت مى دهند.

مسائل بسيارى در جامعه اتفاق افتاد كه با وجودى كه امام نظرى خاص در مورد آن داشت ولى تازمينه افكار عمومى را آماده نديد راى خود را ابراز نداشت و به افكار عمومى احترام گذاشت.

انجام بيش از پانزده مورد انتخابات و مراجعه به آراء عمومى، رفراندم نظام حكومتى «جمهورى اسلامى»، قانون اساسى، متمم قانون اساسى و انتخاب رهبرى نظام توسط مردم بيانگر احترامى است كه اين نظام به افكار و آراء عموم مردم مسلمان

ـ(181)ـ

ايران داشته است.

در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران علاوه بر اصل سوم بند 6 كه به «محو هرگونه استبداد و خودكامگى و انحصار طلبى» تاكيد مى ورزد در اصل ششم مى خوانيم:

«در جمهورى اسلامى ايران امور كشور بايد به اتكاء آراء عمومى اداره شود».

بخش عمده اصولى كه درباره تشكيل مجلس شوراى اسلامى، انتخاب نمايندگان، انتخابات رياست جمهورى، رفراندم در امور مهم و.... در قانون اساسى آمده است همه جهت تسهيل، زمينه سازى و قانونمند كردن اعمال راى و نظر مردم در امور مختلف كشور و احترام به افكار آنان است.

5 ـ مدارا با مردم و دورى از تحميل

﴿مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ اشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ...﴾(سوره فتح: 29).

محمد فرستاده خدا و كسانى كه با او هستند بر كفار سرسخت و در بين خود مهربان هستند. مهربانى، شيوه سلوک و رفتار پيامبر اسلام و پيروانش بايكديگر است. و اقتضا مى كند كه پيامبر با مردم مدارا كند و در برابر اشتباهات آنها گذشت و اغماض داشته باشد.

﴿فَبِمَا رَحْمَه مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِك فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِى الامْرِ فَاذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ انَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾( سوره آل عمران/ 159).

به لطف و رحمت پروردگار با مسلمانان نرم هستى و اگر سرسخت و سنگدل بودى از گردت پراكنده مى شدند. پس از خطاهايشان در گذر وبراى آنان طلب آمرزش كن.

پيامبر اكرم در برابر دسته بنديها، گروه گراييها، تعصبات قبيله اى، اشتباهات،

ـ(182)ـ

بى ادبيها و خطاهايى كه از مردم سر مى زد، در عين اينكه بر خوردى سازنده و تربيتى داشت، شدت عمل به خرج نمى داد بلكه با آنان مدارا مى كرد. حتى در مقابل كفار نيز رويه پيامبر همين گونه بود. داستان همسايه كافر پيامبر كه هر روز جسارت كرده و خاک و خاكستر بر سر او مى ريخت معروف است، آنحضرت با بر خورد انسانى خود به عيادتش مى رود و او را در جريان يک موضع انسانى و عاطفى نا چار به تسليم و پذيرش اسلام مى كند.

﴿لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ انفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ﴾ (سوره توبه: 128).

همانا رسولى از خودتان براى هدايت شما آمد كه از فرط نوع پرورى و عطوفت، فقر و پريشانى شما بر او سخت مى آيد و بر آسايش و نجات شما حريص و به مؤمنان رؤف و مهربان است. داستان فتح مكه نيز گواهى بر اين مطلب است، مسلمانان پيروز در حاليكه شعار «اليوم يوم الملحمه»، مى دادند و در پى انتقام جويى بودند پيام رحمت و عطوفت پيامبر را شنيدند كه «اليوم يوم المرحمة». اين عطوفت و رحمت و خلق عظيم به بركت شرح صدرى بود كه خداوند به او داده بود.

باز اين خداوند متعال است كه به پيامبرش دستور مى دهد.

﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَك لِمَنِ اتَّبَعَك مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾ (سوره شعراء: 215).

پر وبال مرحمت بر تمام پيروان با ايمانت بگستران.

فرمايشات امير مؤمنان على ابن ابى طالب و دستور العملهايش به استانداران و واليان نيز سرشار از اينگونه دستورات است ؛ نامه آن حضرت به محمد بن ابى بكر استاندار مصر اينگونه آغاز مى شود:

واخفض لهم جناحك، والن لهم جانبک وابسط لهم و جهک و آس بينهم فى اللحظة والنظرة، حتى لا يطمع العظماء في حيفك لهم ولا يياس الضعفاء من عدلك

ـ(183)ـ

عليهم(1).

با آنان فروتن باش و نرمخو، و همواره گشاده رو، و به يک چشم بنگر به همگان، خواه به گوشه چشم نگرى و خواه خيره شوى به آنان، تابزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مايوس نگردند(2).

اين مورد مداراى با مردم و فروتنى و نرمخويى در برابر آنان، اما موضوع ديگر كه عدم تحميل بر آنها است در چند بخش مورد نظر است.

1 ـ عدم تحميل دين:

اعتقاد به خدا، پيامبر و دستورات دينى امرى است قلبى كه بازور سرنيزه و قدرت شمشير بوجود نمى آيد.

﴿لاَ اكْرَاهَ فِى الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَى فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَک بِالْعُرْوَه الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ (سوره بقره: 256).

كار دين به اجبار نيست راه هدايت و ضلالت بر همه كس روشن گرديد.

راه صحيح براى تبليغ اسلام «دعوت» است كه طبق آيه شريفه منحصر در شيوه هاى زير است:

﴿ادْعُ الِى سَبِيلِ رَبِّك بِالْحِكْمَه وَالْمَوْعِظَه الْحَسَنَه وَجَادِلْهُم بِالَّتِى هِي احْسَنُ انَّ رَبَّك هُوَ اعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ اعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾ (سوره نحل: 125).

خلق را به حكمت و برهان و موعظه نيكو به راه خدا دعوت كن و بابهترين طريق با آنان مناظره كن كه البته خدا حال كسى كه ازراه اوگمراه شده و آنكه هدايت يافته بهتر مى داند.

2 ـ عدم تحميل حاكم:

بيعت و پذيرش مردم، يک اصل در حكومت اسلامى است. تاريخ اسلام نشان

_______________________________

1 ـ نهج البلاغه كتاب : 27.

2 ـ ترجمه سيد جعفر شهيدى.

ـ(184)ـ

مى دهد هرگاه آمادگى پذيرش در بين مردم نبوده است ائمه دين، خود را بر آنان تحميل نمى كرده اند. على ابن ابى طالب پس از رحلت پيامبر، 25 سال گوشه گيرى از حكومت را بنابر مصالح اسلام و مسلمانان قبول كرد ولى خود را به زوربر مردم تحميل نكرد، هر چند در دعوى خلافت خود را محقق مى دانست. امام حسن مجتبى عليه السلام نيز وقتى زمينه ادامه حكومت خويش را مناسب نديد وبيشتر مردم را متمايل به معاويه احساس كرد اصرارى بر ادامه حكومت ننمود. ساير ائمه شيعه هم كه گاهى از سوى انقلابيون و مخالفان حكومت پيشنهاد پذيرش زمامدارى به آنان مى شد، بنابر همين مصالح تصدى حكومت را نمى پذيرفتند.

3 ـ عدم تحميل ولات استانداران و ماموران حكومتى

حاكم اسلامى گاهى در عزل و نصب ماموران و اعطاء ولايت به آنان سر دو راهى قرار مى گيرد. كسى را حاكم مى پسندد كه مورد رضايت مردم نيست و كسى را مردم پيشنهاد مى دهند كه حاكم اسلامى صلاحيت او را تاييد نمى كند، تاريخ نشان داده كه بزرگان دين در چنين مواردى سعى مى كردند نظر خويش را تحميل نكنند.

جريان حكميت ونمايندگى ابو موسى اشعرى از سوى على ابن ابى طالب نمونه اى از اجراى اين اصل است.

4 ـ عدم تحميل سياستهاى اجرايى

حكومتى كه به نام اسلام بر مردم حكومت مى كند وظيفه دارد قوانين اسلامى را عمل كرده و اجازه تعطيل حدود الهى را ندهد. اما در برنامه ريزيهاى اقتصادى و اجتماعى، اخذ مالياتها، اصلاح راهها و عمران و آبادانى شهرها، چنانٌچه باعث نارضايتى مردم مى شود امرى را به آنها تحميل نكند.

اختياراتى كه در مواد مختلف قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران به شوراهاى مختلف شهر، روستا، استان و مجلس شوراى اسلامى و نيز مراجعه به آراء

ـ(185)ـ

عمومى، انتخاب رئيس جمهورى و رهبر و... همگى تاكيدى است بر مردمى بودن نظام، عدم تحميل بر مردم و واگذارى امور مهم به انتخاب و اختيار آنها.

6 ـ گسترش معنويت و اخلاق در جامعه

ايمان به غيب، پرستش خداوند، اطاعت از فرامين او و آراسته شدن انسانها به ارزشهاى اخلاقى سرلوحه تمام آموزشهاى انبياء و از اولويتهاى برنامه اى آنها در جامعه بوده است.

﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ امَّه رَّسُولاً انِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَه فَسِيرُواْ فِى الارْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَه الْمُكَذِّبِينَ﴾ (سوره نحل: 36).

مادر ميان همه ملتها فرستادگانى فرستاديم تا شما خدا را عبادت كرده و از طاغوت دورى گزينيد.

﴿الَّذِينَ ان مَّكَّنَّاهُمْ فِى الْارْضِ اقَامُوا الصَّلَاه وَآتَوُا الزَّكَاه وَامَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَه الْامُورِ﴾ (سوره الحج: 41).

كسانى كه اگر در روى زمين به آنان اقتدار و تمكين دهيم نماز را بپاى مى دارند.

نماز سمبل معنويت و رابطه بين انسان و خدا است و در اين آيه شريفه سر لوحه عمل مؤمنانى است كه به قدرت و حكومت مى رسند.

اگر حكومتى در جامعه عبوديت خدا، كرنش در مقابل او و معنويت را گسترش دهدو مردم را دين باور و خداترس بار آورد به گونه اى كه پرواپيشه كرده و باتقوا، طهارت نفس و پاكدامنى زندگى كنند، ريشه بسيارى از مفاسد خشكيده، آمار جنايت، خونريزى، دزدى و سرقت و هرگونه عمل ناروايى كاهش پيدا مى كند و مردم در آرامش روانى و آسايش فكرى بيشترى زندگى مى كنند.

اصولا روح اسلام و توحيد، عبوديت حضرت حق است و پيامبر بزرگوار اسلام قبل از آنكه پيامبر خدا باشد عبداو است «واشهد ان محمدا عبده و رسوله»، و همين ارزش محورى ملاک برترى در جامعه است و فلسفه بعثت انبياء هم تربيت انسانهايى

ـ(186)ـ

مهذب و با اخلاق بوده است:

«بعثت لا تمم مكارم الاخلاق» فرمايش رسول گرامى است و تزكيه و تهذيب هم در چندين آيه قرآن به عنوان پيام رسالت عنوان شده است.

﴿هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْامِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَه وَان كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ﴾ (سوره جمعه: 2).

او كسى است كه در بين مردم امى پيامبرى از خودشان برانگيخت تا آيات حق را بر آنان بخواند و آنها را پاک و مهذب ساخته كتاب و حكمت آموزد.

اولين اقدامى كه پيامبر اكرم پس از تشكيل دولت در مدينه منوره انجام داد بناى مسجد بود كه مركز عبادت و معنويت است، و مولى على ابن ابى طالب نيز در عهدنامه اى كه براى مالک اشتر فرماندار انقلابى مصر و يار باوفاى خويش مى نويسد اولين نكته اى كه به او گوشزد مى كند تقوا و پارسايى است.

امر بتقوى الله و ايثار طاعته واتباع ما امر به فى كتابه من فرائضه و سننه».

او را به تقوى فرمان مى دهد و مقدم داشتن طاعت خدا بر ساير كارها و پيروى آنچه در كتاب خود فرمود از واجبات و مستحبات.

ودر دستور العملى كه براى محمد بن ابى بكر مى نويسد، آنگاه كه او را به فرماندارى مصر منصوب مى كند، مى فرمايد:

«صل الصلوة لوقتها الموقت لها و لا تعجّل وقتها لفراغ ولا تؤخرها عن وقتها لا شتغال واعلم ان كل شيء من عملك تبع لصلاتك».

نماز را در قت معين آن به جاى آر و به خاطر آسوده بودن از كار پيش از رسيدن وقت آن بر پاى مدار (جمع بين نماز ظهر وعصر و مغرب و عشاء در اول وقت) آن را واپس مينداز به خاطر پرداختن به كار، و بدان كه هر چيز از كار كه به جاى آرى، پيرو نماز تو است كه برپا مى دارى.

ـ(187)ـ

و آنهمه سخنان و خطبه هاى حضرت كه در شرايط بحرانى حكومتش در جنگ و صلح و سفر و حضر براى گروههاى مختلف مردم ايراد مى فرموده و آنها را دعوت به تقوا، زهد، ترس از خدا، قرائت قرآن، ياد آورى مرگ و معاد و... مى كرده و فضائل اخلاقى را به آنها آموزش مى داده نشانه اهتمام آن حضرت به گسترش معنويت و اخلاق در زمان حكومتش مى باشد.

در مقدمه قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران آمده است:

رسالت قانون اساسى اين است كه زمينه هاى اعتقادى نهضت را عينيت بخشد و شرايطى را به وجود آورد كه در آن انسان با ارزشهاى والا و جهانشمول اسلامى پرورش يابد. و در اصل سوّم آن اشعار مى دارد.

دولت جمهورى اسلامى ايران موظف است براى نيل به اهداف مذكور در اصل دوّم، همه امكانات خود را براى امور زير به كار برد:

1ـ ايجاد محيط مساعد براى رشد فضائل اخلاقى براساس ايمان و تقوى و مبارزه با كليه مظاهر فساد و تباهى.

7 ـ حاكميت ارزشهاى توحيدى در اداره جامعه اسلامى

حكومت ده ساله پيامبر اكرم در مدينه منوره و همه سرزمينهايى كه به تدريج به حوزه قدرت اسلام افزوده شد، همچنين حكومت 5 ساله امام على ابن ابى طالب در دوران پس از پيامبر اكرم، نشان دهنده آن است كه جامعه اسلامى تنها با عدالت شخص حاكم و تقوى و فضيلت او شكل نهايى و مطلوب خويش را به دست نمى آورد.

معيارهاى ارزشى اسلام كه برگرفته از قرآن و سنت است بايد در تمام گزينشها و عزل و نصب ها جريان يابد.

ـ(188)ـ

عزل و نصب قضات، فرمانداران استانداران، امراى ارشى همه بايد مبتنى بر ملاكهاى ارزشى باشد كه تقوى و فضيلت عمده آن است.

شيوه هاى اجرايى كه حكومت در اعمال قدرت، اداره جامعه و بر خورد با گروههاى مختلف مردم از موافق و مخالف بكار مى گيرد همگى بايد ضابطه مند و مكتبى باشد. در حكومت اسلامى هيچگاه هدف وسيله را توجيه نمى كند، حتى در بر خورد با دشمنان هم بايد عدالت و تقوى رعايت شود.

﴿... وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى الاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ اقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ انَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ (سوره مائده: 8).

دشمنى با قومى سبب نشود كه شما از مرز عدالت فراتر رويد، عدالت را رعايت كنيد كه آن به تقوى نزديكتر است.

برخى از معيارهاى ارزشى كه در قرآن مجيد به آن اشاره شده و اولياء اسلام در اداره جامعه بدان پايبند بوده و آنها را ترويج مى كردند به شرح زير است.

1 ـ تقوى:

﴿...انَّ اكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ اتْقَاكُمْ...﴾ - همانا گرامى ترين شما پارساترين شما است.

2 ـ جهاد فى سبيل الله:

﴿... وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ اجْرًا عَظِيمًا﴾ - خداوند جهادگران در راه خدا را بر خانه نشينان برترى داده و اجر عظيم براى آنها منظور داشته است.

3 ـ سبقت در دين:

﴿وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * اوْلَئِک الْمُقَرَّبُونَ﴾ - سبقت گرفتگان، سبقت گرفتگان، آنها مقربان هستند.

4 ـ علم

﴿... يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ اوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾ (سوره المجادله: 11).

خداوند ايمان آورندگان شما و صاحبان علم را به درجاتى برترى مى دهد.

ـ(189)ـ

5 ـ هجرت در راه خدا

﴿الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِى سَبِيلِ اللّهِ بِامْوَالِهِمْ وَانفُسِهِمْ اعْظَمُ دَرَجَه عِندَ اللّهِ وَاوْلَئِك هُمُ الْفَائِزُونَ﴾ (سوره توبه: 20).

كسانى كه ايمان آوردند و هجرت كردند و در راه خدا با مال و جان جهاد كردند بالا ترين درجه را نزد خدا دارند.

6 ـ عمل صالح:

﴿وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُواْ وَمَا رَبُّك بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ﴾.

وهركس ازبندگان به اندازه عملى كه انجام داده نزد خدا رتبه خواهد داشت وخدا از آنچه بندگان انجام مى دهند غافل نيست.

﴿وَمَنْ يَاتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَاوْلَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى﴾(سوره طه / 75)

وهركس به خداى خود مؤمن باشد و با اعمال صالح بر او وارد شود داراى بالاترين درجات است.

در جامعه اى كه حكومت اسلامى اداره كننده آن باشد اين ارزشها ملاک انتخاب و گزينش مسئولان است، و ضد ارزشهاى جاهليت از رنگ ونژاد و فرقه گرايى و زبان و قوميّت جايى ندارد. پيامبر اكرم در اوج حاكميت جاهليت در جزيرة العرب و مفاخره ساكنان آن به اصل و نسب و رنگ و نژاد، سلمان فارسى را از مقربين خود ساخته و فرمود: «سلمان منا اهل البيت» و بلال حبشى سياه، غريبه و برده را كه زبانش هم لكنت داشت مؤذن رسمى قرارداد، و در برابر همه پير مردان و معمرين، اسامة ابن زيد هيجده ساله را به فرماندهى لشكر برگزيد و ملاک همه اين گزينشها عدالت و تقوى ولياقت وشايستگى افراد بود كه ارزشهايى اسلامى، قرآنى و توحيدى هستند.

ـ(190)ـ

8 ـ احترام به حقوق انسان

انسان در اسلام اشرف مخلوقات و تافتنه اى جدا بافته در ميان موجودات است.

خداوند در داستان خلقت آدم به گونه اى سمبليک ارزشهاى وجودى انسان را بيان مى كند:

1 ـ ملائكه آسمان بر او سجده مى كنند.

2 ـ روح الهى در او دميده مى شود.

3 ـ خليفه خداوند روى زمين مى شود.

4 ـ به ملائكه علم و دانش مى آموزد.

﴿ وَاذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلاَئِكَه انِّى جَاعِلٌ فِى الارْضِ خَلِيفَه...﴾ (سوره بقره: 30).

 وبياد آر زمانى را كه پرورد گارت به ملائكه گفت من روى زمين خليفه قرار مى دهم.

﴿قَالَ يَا آدَمُ انبِئْهُم بِاسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا انبَاهُمْ بِاسْمَآئِهِمْ قَالَ الَمْ اقُل لَّكُمْ انِّى اعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالارْضِ وَاعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ﴾ (سوره بقره: 33).

خداوند فرمود اى آدم ملائكه را به حقايق اين اسماء آگاه ساز و چون آنان را آگاه ساخت خدا فرمود اى فرشتگان آيا به شما نگفتم من برغيب آسمانها و زمين آگاه هستم.

﴿وَاذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَه اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ الاَّ ابْلِيسَ ابَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾ (سوره بقره: 34).

وهنگامى كه به فرشتگان فرمان داديم به آدم سجده كنيد. پس همه سجده كردند جز ابليس. و نيز انسان امانت دار الهى است، و امانتى را قبول كرده كه آسمانها و زمين از پذيرش آن ناتوان بودند.

﴿انَّا عَرَضْنَا الْامَانَه عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْارْضِ وَالْجِبَالِ فَابَيْنَ ان يَحْمِلْنَهَا وَاشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْانسَانُ انَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا﴾ (سوره احزاب: 72).

ـ(191)ـ

ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم و آنها از تحمل آن سرباززده و از آن انديشه كردند و انسان آن را پذيرفت.

ونيز انسان داراى موقعيتى ويژه و كرامت است:

﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً﴾ (سوره اسراء: 70).

ما بنى آدم را گرامى داشتيم و در خشكى و دريا آنها را حمل كرديم و از پاكيزه ها روزى آنها قرارداديم و بر بسيارى از مخلوقات خويش برترى داديم.

اين انسان با اين ويژگيها داراى احترام و موجودى ارجمند بوده وكليه برنامه ها و دستورات الهى براى حفظ اين حرمت و پاسدارى از موقعيت ويژه اوست.

هرگونه ستم، سلطه، تبعيض و بى عدالتى بر اين كرامت آسيب وارد مى كند و حاكميت اسلامى نيز وظيفه دارد آزادى انسان و كرامت او را رعايت كرده و حتى نسبت به مخالفان و كفارهم مجاز به اعمال هرگونه مجازات و تنبيه نيست.

على ابن ابى طالب عليه السلام در عهد نامه خويش به مالک اشتر در باره حقوق مردم چنين مى گويد: «اشعر قلبک الرحمه للرعيه والمحبه لهم واللطف بهم ولا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم فانهم صنفان: اما اخ لك فى الدين او نظير لك في الخلق... فاعطهم من عفوك وصفحكم مثل الذي تحب ان يعطيك الله من عفوه وصفحه».

ومهربانى بر رعيت را براى دل خود پوششى گردان و دوستى ورزيدن با آنان و مهربانى كردن با همگان، و مباش چون جانورى شكارى كه خورد نشان را غنيمت شمارى ! چه رعيت دو دسته اند: دسته اى برادر دينى تواند، و دسته ديگر در آفرينش با تو همانند... به خطاشان منگر و از گناهشان در گذر چنانكه دوست دارى خدا بر تو ببخشايد و گناهت را عفو فرمايد.

و نيز آن حضرت در مقابل حقى كه براى خود بر عهده مردم مى بيند، حقوقى را

ـ(192)ـ

نيز براى مردم قائل است. «فالنصيحه لكم وتوفير فيئكم عليكم وتعليمكم كى لا تجهلوا او تاديبكم كيما تعلموا».

اين حق شما است كه من خير خواهتان باشم و در آمدهاى دولت را عادلانه بينتان تقسيم كنم و شما را آموزش دهم تا در جهل نمانيد و ادب كنم تا بدانيد.

در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران هم ضمن آنكه در بند 6 اصل دوّم بر «كرامت و ارزش والاى انسان وآزادى تو ام با مسئوليت او در برابر خدا» اشاره مى كند، يک فصل كامل شامل 24 اصل را به حقوق مردم اختصاص داده، مساوات، آزادى بيان، قلم، تشكيل اجتماعات، حق تعيين شغل، برخوردارى از تامين اجتماعى، آموزش وپرورش را يگان، مسكن و... را از حقوق او مى شمرد و بر تامين آن توسط دولت تاكيد مى ورزد.

9 ـ مبارزه با تبعيضهاى ناروا

يكى از رنجهاى انسان در طول تاريخ نابرابرى و تبعيض بوده، انبياء الهى و رهبران راه حق نيز هميشه براى نجات انسانها از اين نوع ستم و تحقير اقدام كرده اند.

منشور جهانى اسلام در قرآن مجيد به انسانها نويد برابرى داده و مى فرمايد:

﴿يَا ايُّهَا النَّاسُ انَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَانثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا انَّ اكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ اتْقَاكُمْ انَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾ (سوره حجرات: 13).

اى انسانها ما شما را از يک زن و مرد آفريديم و شما را دسته دسته و قبيله قبيله قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد هر آينه برترين شما با تقو اترين شما است.

در اين آيه هرگونه برترى ذاتى انسانها را نفى كرده، تنها چيزى كه سبب ارزش براى او مى شود تلاشى است كه براى كسب فضيلت و تقوى از او صادر مى شود.

و در روايت داريم «الناس سواسيه كاسنان المشط» انسانها مثل دانه هاى شانه با

ـ(193)ـ

هم برابرند.

هرگونه تبعيض كه بر اساس رنگ، نژاد، زبان، لباس، فقر و ثروت، زيبايى و زشتى، و... بين انسانها حاكم شود ظلم است و تعدى.

و در حكومت اسلامى همه اين تبعيضها نفى شده هر كس به اندازه تلاشى كه در راه كسب فضايل مادى، معنوى، علم، دانش و تقوى انجام مى دهد بهره مند مى شود، والبته اين بدان معنى است كه همه در مقابل تلاش مساوى بهره مساوى و در برابر تلاش نابرابر بهره نابرابر خواهند برد و اين عين عدالت و دادگرى است. بيست و سه سال تلاش پيامبر و رنج و مرارات او نيز جهت رسيدن به اين و ضعيت مطلوب در جامعه بود و على ابن ابى طالب هم به خاطر اينكه حاضر نشد در مقابل امتياز طلبى هاى عده اى سودجو و قدرت طلب تسليم شود، در محراب عبادت ضربت شهادت بر فرق مباركش فرود آمد بگونه اى كه درباره او گفته اند «قتل على فى محراب عبادته لشده عداله»، على در محراب عبادت به خاطر سختگيرى در اجراى عدالت كشته شد.

در بند 9 اصل سوم قانون اساسى جمهورى اسلامى نيز اين ارزش والاى انسانى واسلامى اينگونه مورد توجه قرار گرفته.

«رفع تبعيضات ناروا و ايجاد امكانات عادلانه براى همه در تمام زمينه هاى مادى ومعنوى».

ودر اصل نوزدهم و بيستم آمده است:

«مردم ايران از هر قوم و قبيله كه باشند از حقوق مساوى بر خوردارند و رنگ، نژاد، زبان، ومانند اينها سبب امتياز نخواهد بود».

«همه افراد ملت اعم از زن و مرد يكسان در حمايت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى، و فرهنگى با رعايت موازين اسلام

ـ(194)ـ

برخوردارند».

و در ذيل اصل يكصد و هفتم كه در باره رهبر يا شوراى رهبرى است آمده است: رهبر در برابر قوانين باساير افراد كشور مساوى است.

و اين عاليترين شكل مساوات و مبارزه با تبعيض است كه علماى بزرگوار و فقهاى اسلام شناس در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران منظور داشته اند.

10 ـ موضع مردمى و ضد اشرافى

آريستو كراسى و حكومت اشراف و نجيب زادگان يكى از ظالمانه ترين نظامهايى بوده كه در طول تاريخ در جوامع انسانى حكمفرما بوده است، عصر بعثت پيامبر هم در جامعه مكه اشرافيت حكومت مى كرده است وبزرگان قريش كه طايفه برتر بوده اند حاكميت را در انحصار خود داشته به استثمار، استعباد و تحقير مردم مى پرداخته اند. مردم در برابر حاكمان بردگانى بوده اند كه حتى اختيار جان و مالشان هم در دست حكام بوده است، آنها هر گونه آزادى دين، مذهب و عقيده را از مردم سلب كرده در برابر انبياء الهى صف آرايى مى كردند. 13 سال مبارزات پيامبر در مكه و ده سال جنگها و رويا روئيهاى نظامى او نيز در برابر همين اشراف و گردنكشان بوده است. خداوند در قرآن مجيد منطق اشراف را اينگونه بيان مى فرمايد:

﴿وَمَا ارْسَلْنَا فِى قَرْيَه مِّن نَّذِيرٍ الَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا انَّا بِمَا ارْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ﴾ (سوره سبا: 34).

مادر هيچ جامعه اى بيم دهنده نفرستاديم مگر مترفان (اشراف) آن جامعه گفتند ما به آنچه شما آورده ايد كافريم.

﴿وَكَذَلِک مَا ارْسَلْنَا مِن قَبْلِک فِى قَرْيَه مِّن نَّذِيرٍ الَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا انَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى امَّه وَانَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ﴾ (سورة زخرف: 23).

وهمچنين ما هيچ رسولى را پيش از تو در هيچ شهر و ديارى نفر ستاديم جز آنكه

ـ(195)ـ

اهل ثروت و مال آن ديار به رسولان گفتند كه ما پدران خود را بر آئين و عقايدى يافتيم كه از آنها پيروى خواهيم كرد.

﴿قَالُوا انُؤْمِنُ لَك وَاتَّبَعَک الْارْذَلُونَ﴾ (سوره شعراء: 111).

چگونه به تو ايمان بياوريم در حاليكه پيروانت افراد پست و حقير هستند.

﴿فَقَالَ الْمَلا الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قِوْمِهِ مَا نَرَاك الاَّ بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاك اتَّبَعَك الاَّ الَّذِينَ هُمْ ارَاذِلُنَا بَادِى الرَّاى وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ﴾ (سوره هود: 27).

سران كافر قوم نوح به او گفتند ما تو را مانند خود بشرى بيش نمى دانيم و در بادى نظر آنان كه پيرو تواند اشخاصى پست و بى قدر بيش نيستند و ما هيچگونه مزيتى بر شما نسبت به خود نمى بينيم بلكه شما را دروغگو مى پنداريم.

ايشان اشراف و بزرگانى هستند كه هميشه سد راه پيامبران بوده اند. در مقابل پيامبران هميشه با توده هاى مردم سروكار داشته و خطابشان يا ايها الناس بوده است پيامبر اسلام در مقابل ابو جهل، ابو لهب و ابو سفيان كه همه از سرمايه داران قدرتمند واشراف جاه طلب بودند يارانى چون ابو ذر غفارى بز چران و ميثم تمّار خرمافروش و سلمان فارسى غريبه و بلال حبشى فقير داشت.

پيامبران از ميان توده هاى مردم برانگيخته شدند، با آنها زندگى كرده و براى مصالح آنها مبارزه كردند و ياران خويش را نيز از بين آنها برگزيدند. در حكومت پيامبران هم همين مردم عادى و عامى نقش داشتند و با پيام آسمانى انبياء كه فطرت انسانها را مورد خطاب قرار مى داد شخصيت يافته، بپاخاستند و كاخ قدرتمندان را برسرشان خراب كردند.

مولى على ابن ابى طالب هم در سفارشات خويش به مالک اشتر مى فرمايد:

وليكن احب الامور اليک اوسطها فى الحق واعمها فى العدل واجمعها لرضى الرعية، فان سخط العامة يجحف برضى الخاصة وان سخط الخاصة يغتفر مع رضى

ـ(196)ـ

العامه. وليس احد من الرعيه اثقل على الوالى مؤونه في الرخاء و اقل معونه له في البلاء واكره للانصاف واسال بالالحاف واقل شكراً عند الاعطاء وابطا عذرا عند المنع واضعف صبرا عند ملمات الدهر من اهل الخاصه. وانّما عماد الدين وجماع المسلمين والعده للاعداء العامه من الامة فليكن صغوک لهم وسبيلك معهم.

وبايداز كارها آن را دوست بدارى كه نه از حق بگذرد و نه فروماند، و عدالت را فراگيرتر بودو رعيت رادلپذيرتر، كه ناخشنودى همگان خشنودى خواص رابى اثر گرداند و خشم خواص خشنودى عامه را زيانى نرساند و به هنگام فراخى زندگانى، سنگينى بار خواص بر والى از همه افراد رعيت بيشتر است و در روز گرفتارى يارى آنان از همه كمتر، و انصاف را از همه ناخوشتر دارند و چون درخواست كنند فزونتر از ديگران ستانند و به هنگام عطا سپاس از همه كمتر گذارند و چون به آنان ندهند از همه ديرتر عذر پذيرند و در سختى روزگار شكيبايى را از همه كمتر پيشه گيرند و همانا آنان كه دين را پشتيبانند و موجب انبوهى مسلمانان و آماده پيكار بادشمنان عامه مردمانند پس بايد گرايش توبه آنان بود و ميلت به سوى ايشان.

در هر حكومت اسلامى بايد توجه اصلى حكومت به توده هاى مردم بوده، تامين منافع، مصالح و معاش آنها هدف قرار گيرد. قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران نيز با تاكيد بر مساوات مردم نقش عامه مردم را در حكومت دربند هشتم اصل سوم اينگونه بيان مى كند:

«مشاركت عامه مردم در تعيين سرنوشت سياسى، اقتصادى، اجتماعى وفرهنگى خويش».

و در مقدمه اين قانون تحت عنوان شيوه حكومت در اسلام آمده است:

حكومت از ديدگاه اسلام برخواسته از موضع طبقاتى و سلطه گرى فردى يا گروهى نيست، بلكه تبلور آرمان سياسى ملتى هم كيش و هم فكر است كه به خود

ـ(197)ـ

سازمان مى دهد تا در روند تحول فكرى و عقيدتى راه خود را به سوى هدف نهايى (حركت به سوى الله) بگشايد.

11 ـ حمايت از محرومان و مستضعفان

اين اصل نيز يكى از اهداف و سياستهاى حكومت اسلامى است. در طول تاريخ همه انبياء الهى كه در راه نجات انسانها قيام كرده، از طرفدار مستضعفان بوده و براى رهايى آنان از چنگال مستكبران خون آشام مبارزه كرده اند.

خداوند نيز در قرآن مجيد با اشاره به برترى جويى و گردنكشى فرعون در روى زمين و سياست تفرقه افكنانه او مى فرمايد، فرعون مردم را به استضعاف مى كشاند، پسرانشان را سر مى بريد و زنانشان را زنده نگه مى داشت همانا او از مفسدان بود. قرآن مجيد سپس اراده حق تعالى را بر پيروزى مستضعفان بر مستكبران چنين مى فرمايد.

﴿وَنُرِيدُ ان نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الْارْضِ وَنَجْعَلَهُمْ ائِمَّه وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾ (سوره قصص: 5).

وما اراده كرده ايم تابر مستضعفان زمين منت گذاشته آنها را رهبران جامعه و ارثان حكومت قرار دهيم.

بدين ترتيب جبهه پيامبران و راهبران راه حق در طول تاريخ جبهه مستضعفان بوده است، حكومت آنها نيز براى گرفتن حق مستضعفان از مستكبران برقرار شده است.

و در مقابل انبياء هم، عمدتاً سرمايه داران و صاحبان مكنت ويا به تعبير قرآن مترفان يعنى افراد عياش و غرق در زرق و برق دنياقرار داشته اند.

به زندگى و مبارزات پيامبر اكرم نگاه كنيم كه اكثر پيروان و اصحابش كسانى مثل ابو ذر غفارى، عمار ياسر، مقداد، سلمان فارسى و بلال حبشى بوده اند و همين ها هم

ـ(198)ـ

تا به آخر به راه پيامبر و سفارشات او پايبند و وفادار باقى ماندند. دشمنان پيامبر را نيز كسانى مثل ابو لهب، ابو جهل، ابو سفيان و... كه همه از سرمايه داران عياش مكه بودند تشكيل مى دادند.

مبارزه با اين طايفه جهت احقاق حق محرومان و مستضعفان از وظايف مسلمانان شمرده مى شود:

﴿وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَه الظَّالِمِ اهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنك وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنك نَصِيرًا﴾ (سوره نساء: 75).

چرا در راه خدا ونجات مستضعفان از مردان و زنان و كودكان جهاد نمى كنيد. آنهايى كه مى گويند خدايا ما را از اين شهرى كه مردمش ظالمند بيرون بياور و از نزد خود براى ما يار وياور قرار ده.

پيامبر اكرم نه تنها براى نجات مستضعفان مبارزه كرد و دو ستانش به طور عمده مردم محروم و مستضعف بودند، بلكه خودش نيز همانند آنها زندگى مى كرد و از زمره آنان بود و گاه از گرسنگى سنگ به شكم مى بست.

در روايت است كه او مثل بردگان غذا مى خورد، مثل بردگان روى زمين مى نشست و مثل بردگان سوار بر مركب مى شد.

على ابن ابى طالب نيز فلسفه تصدى حكومت را اين مى داند:

لو.. ما اخذ الله على العلماء ان لا يقاروا على كظه ظالم ولا سغب مظلوم لا لقيت حبلها على غاربها.

اگر خداوند از عالمان پيمان نگرفته بود كه پرخورى ظالم و گرسنگى مظلوم را بر نتابند، ريسمان شتر خلافت را بر پشتش مى انداختم.

و در عهد نامه اش به مالک اشتر مصرانه درباره آنها سفارش اكيد مى كند و

ـ(199)ـ

مى فرمايد: ثم الله الله فى الطبقه السفلى من الذين لا حيله لهم من المساكين والمحتاجين و اهل البؤس والزمنى فان فى هذه الطبقه قانعا ومعترا، واحفظ لله ما استحفظک من حقه فيهم واجعل لهم قسماً من بيت مالك، وقسماً من غلات صوافى الاسلام فى كل بلد، فان للاقصى منهم مثل الذى للادنى، وكل قد استرعيت حقه، فلا يشغلنک عنهم بطر فانک لا تعذر بتضييعک التافه لا حكامک الكثير المهم. فلا تشخص همک عنهم، ولا تصعر خدک لهم، وتفقد امور من لا يصل اليک منهم ممن تقتحمه العيون، وتحقره الرجال، ففرغ لا ولئک ثقتک من اهل الحشيه والتواضع، فليرفع اليک امورهم، ثم اعمل فيهم بالاعذار الى الله يوم تلقاه، فان هؤلاء من بين الرعيه احوج الى الانصاف من غيرهم، وكل فاعذر الى الله فى تاديه حقه اليه. وتعهد اهل اليتم وذوى الرقه فى السن ممن لا حيله له، ولا ينصب للمساله نفسه، وذلک على الولاه ثقيل، والحقّ كله ثقيل وقد يخففه الله على اقوام طلبوا العاقيه فصبّروا انفسهم، ووثقوا بصدق موعود الله لهم.

واجعل لذوى الحاجات منک قسما تفرغ لهم فيه شخصك، وتجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذى خلقك، وتقعد عنهم جندک واعوانک من احراسک وشرطك، حتى يكلمک متكلمهم غير متتعتع، فانى سمعت رسول الله - صلى الله عليه وآله وسلم - يقول فى غير موطن: «لن تقدس امه لا يؤخذ للضعيف فيها حقه من القوى غير متتعتع». ثم احتمل الخرق منهم والعى، ونح عنهم الضيق والانف يبسط الله عليكم بذلک اكناف رحمته، ويوحب لک ثواب طاعته. واعط ما اعطيت هنيئاً، وامنع فى اجمال واعذار».

سپس خدا را ! خدا را ! در طبقه فرودين از مردم، آنان كه راه چاره ندانند و از درويشان و نيازمندان و بينوايان واز بيمارى بر جاى ماندگانند. كه در اين طبقه مستمندى است خواهنده و مستحق عطايى است به روى خود نياورنده. و براى خدا

ـ(200)ـ

حقى از خود را كه به آن اختصاص داده و نگهبانى آن را بر عهده ات نهاده پاس دار و بخشى از بيت المالت و بخشى از غله هاى خالصه را در هر شهر به آنان واگذار. كه دوردست ترين آنان را همان بايد كه براى نزديكان است و آنچه بر عهده تو نهاده اند، رعايت حق ايشان است. پس مبادا فرورفتن در نعمت از پرداختن به آن بازت دارد كه ضايع گذاردنت كارى خرد را به خاطر استوار كردن كارى بزرگ و مهم، عذرى برايت نياورد. پس از رسيدگى به كارشان دريغ مدار و باروى ترش بدانان روى ميار و به كارهاى كسى كه به تو دسترسى ندارد بنگر - آنان كه در ديده ها خوارند و مردم خردشان مى شمارند. و كسى را كه بدو اعتماد دارى براى تفقد حال آن جماعت بگذار كه از خدا ترسان باشد و از فروتنان، تا در خواستهاى آنان را به تو رساند.

و با آنان چنان رفتار كن كه چون خدا را ديدى جاى عذرت بماند. كه اين گروه از ميان مردم به انصاف نيازمندترنداز ديگران، و در گزاردن حق همگان تو را چنان بايد كه عذرت در پيشگاه خدا پذيرفته آيد.

يتيمان را عهده دار باش و كهنسالانى را كه چاره اى ندارند و دست سؤال پيش نمى آرند و اين كاربر واليان گرانبار است و گزاردن حق همه جادشوار. و بود كه خدا آن را سبک گرداند بر مردمى كه عافيت جويند و خود را به شكيبايى و امى دارند و به و عده راست خدا در باره خويش اطمينان دارند.

وبخشى از وقت خود را خاص نيازمندان قرارده، خود را براى كار آنان فارغ دار و در مجلس عمومى نبشين و در آن مجلس برابر خدايى كه تو را آفريده فروتن باش و سپاهيان و يارانت را كه نگهبانند يا تو را پاسبان، از آنان دور نگه دار تا سخنگوى مردم با تو گفتگو كند بى درماندگى در گفتار كه من از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بارها شنيدم كه مى فرمود: «هرگز امتى را پاک - از گناه - نخوانند كه در آن امت - بى آنكه بترسند

ـ(201)ـ

- و در گفتار درمانند حق ضعيف را از توانمندان بگيرند.

و درشتى كردن و درست سخن نگفتن آنان را برخود همواركن وتنگخويى بر آنان و خود بزرگ بينى را از خود بران، تا خدا بدين كار درهاى رحمت خود را بر تو بگشايد و تو را پاداش فرمانبرى عطافرمايد و آنچه مى بخشى چنان بخش كه بر تو گوا را افتدو آنچه باز مى دارى با مهربانى و پوزشخواهى همراه بود.

فرمايشات طولانى حضرت را به اين جهت به طور كامل نقل كرديم تا معلوم شود اهتمام آن حضرت در دوران حكومتش به مشكلات زندگى مستضعفان تا چه حد بوده و تا كجا جزئيات رفتار با آنان را به صحابى با وفايش مالک اشتر تعليم مى دهد.

همان حضرت زمانى هم كه در بستر احضار افتاده بود در وصيت به فرزندانش مى فرمايد: الله الله فى الايتام فلا تغبوا افواههم ولا يضيعوا بحضرتكم.

خدا را، خدا را ! درباره يتيمان! آنان را گاه گرسنه و گاه سيد مداريد و نزد خود ضايعشان نگذاريد. سراسر زندگى امير مؤمنان مخصوصاً دوران حكومت آن حضرت و نيز زندگى ائمه معصومين سرشار از حوادثى است كه نشان دهنده اهتمام شديد آنان به محرومان و مستضعفان بوده است.

واما قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، دربند دوازدهم اصل سوّم، يكى از اهداف حكومت اسلامى ايران را اينگونه بيان مى كند:

«پى ريزى اقتصاد صحيح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامى جهت ايجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محروميت در زمينه هاى تغذيه و مسكن و كار و بهداشت و تعميم بيمه».

و در بند 16 همين اصول آمده است: «تنظيم سياست خارجى كشور براساس معيارهاى اسلام، تعهد برادرانه نسبت به

ـ(202)ـ

همه مسلمانان و حمايت بيد ريغ از مستضعفان جهان».

اين بند نشان دهنده آن است كه حمايت از محرومان و مستضعفان نه فقط يک سياست اقتصادى در داخل جامعه اسلامى و كشور ايران بلكه تلاشى است كه نظام اسلامى در صحنه بين المللى هم بايد آنراپيگيرى نمايد.

و در اصل يكصد و پنجاه و چهارم اين موضوع به شكلى روشنتر آمده است:

«جمهورى اسلامى ايران سعادت انسان در كل جامعه بشرى را آرمان خود ميداند و استقلال و آزادى و حكومت حق و عدل را حق همه مردم جهان مى شناسد.

بنابراين در عين خود دارى كامل از هرگونه دخالت در امور داخلى ملتهاى ديگر از مبارزه حق طلبانه مستضعفين در برابر مستكبرين در هر نقطه از جهان حمايت مى كند».

وبدين صورت همانگونه كه در مقدمه آن آمده است:

قانون اساسى با توجه به محتواى انقلاب اسلامى ايران كه حركتى براى پيروزى تمام مستضعفين بر مستكبرين بود زمينه تداوم اين انقلاب را در داخل و خارج كشور فراهم مى كند. بويژه در گسترش روابط بين المللى با ديگر دنبش هاى اسلامى و مردمى مى كوشد تا راه تشكيل امت واحد جهانى را هموار كند ﴿انَّ هَذِهِ امَّتُكُمْ امَّه وَاحِدَه وَانَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ واستمرار مبارزه در نجات ملل مرحوم و تحت ستم در تمامى جهان قوام يابد.

12 ـ تنظيم عادلانه روابط و مناسبات اقتصادى

تامين عدالت اجتماعى يكى از اهداف بزرگ نهضت انبياء است و همه مكتبهاى سياسى و اقتصادى نيز در دنيا مدعى اين امر هستند. آنچه مهم است نوع نگرش مكاتب به عدالت اجتماعى و تفسيرى است كه از اين اصل ارائه مى دهند، سرمايه دارى عدالت اجتماعى را در آزادى انسانها و مالكيت بى حد و حصر فردى

ـ(203)ـ

آنها مى داند حال آنكه در گرايش هاى مختلف مكتب سوسياليسم و كمونيسم اصالت را به جامعه داده و عدالت اجتماعى را در برقرارى مساوات اقتصادى بين اعضاء جامعه تفسير مى كنند.

اسلام نيز كه سر لوحه اهداف انبياء را تامين عدالت مى داند، مى فرمايد:

﴿لَقَدْ ارْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَانزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَانزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَاسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ انَّ اللَّهَ قَوِى عَزِيزٌ﴾ (سوره حديد: 25).

ما پيامبر انمان را با ادله و براهين روشن فرستاده و با آنها كتاب و ميزان فروفرستاديم تا مردم عدالت را بپادارند.

تفسير عدالت در بعد اقتصادى، در فرهنگ اسلام داراى مقومات زير است.

1 ـ هر كس مالک حاصل كار و تلاش اقتصادى خويش است.

﴿... لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ وَاسْالُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ انَّ اللّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا﴾ (سوره نساء: 32).

براى مردان بهره اى است از آنچه با تلاش به دست آورده اند و براى زنان نيز بهره اى است از آنچه با تلاش بدست آورده اند.

2 ـ اين اصل نبايد موجب انباشت ثروت در دست گروهى خاص و به وجود آمدن قله هاى سرمايه شود. ﴿... كَى لَا يَكُونَ دُولَه بَيْنَ الْاغْنِيَاء مِنكُمْ...﴾ (سوره حشر: 7).

هرگز نبايد مال و ثروت در انحصار اغنياء و صاحبان ثروت و سرمايه باشد.

3ـ براى رسيدن به اين هدف بخشى از در آمدهاى مسلمانان به افراد ناتوان و نيازمند اختصاص دارد.

﴿وَالَّذِينَ فِى امْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾ (سوره معارج: 24 - 25).

آنان (متّقين) كه در مالشان حقى براى افراد فقير و محروم معين شده است.

مالياتهاى مختلف اسلامى از خمس و زكوة و صدقات و آنچه را كه حاكم اسلامى بنابر مصلحت از مردم اخذ مى كند يكى از اهدافش جبران كردن شكافهاى

ـ(204)ـ

طبقاتى و محروميت زدايى در جامعه اسلامى است.

البته در اسلام اهرمهاى ديگرى در اختيار حكومت قرارداده شده است. انفال و ثروتهاى عمومى از معادن و منابع روى زمين و زير زمين، آبها و مرزهاى عمومى، درياها جنگلها و... همه از ثروتهايى است كه در اختيار حكومت است. حكومت نيز بايد بابهره بردارى از اين ثروتها و توزيع عادلانه در آمدها و ايجاد امكانات و زمينه هاى كار و فعاليت اقتصادى براى همه مردم با اختلاف طبقاتى مبارزه كرده و مناسبات اقتصادى را به گونه اى ساماندهى كند كه در جامعه اسلامى وضعيت نكبت بار فقر عمومى از سويى و ثروت اندوزى گروهى خاص از سوى ديگر پيش نيايد.

البته اين را نيز بايد توجه داد كه عدالت اجتماعى، مساوات و مواساة فقط از راه قوه قهريه و زور قانون به وجود نمى آيد بلكه تشويق به گذشت و ايثار و انفاق به عنوان يک فرهنگ فراگير نيز در اسلام جزو اصولى است كه جامعه اسلامى را به سوى برابرى و برادرى رهنمون مى سازد.

﴿مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ امْوَالَهُمْ فِى سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّه انبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى كُلِّ سُنبُلَه مِّئَه حَبَّه وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ (سوره البقرة: 261).

مثل آنان كه اموالشان را در راه خدا انفاق مى كنند مثل دانه اى است كه هفت خوشه بروياند در هر خوشه اى صد دانه باشد و خدا بر اين مقدار نيز براى هر كس بخواهد بيفزايد چه خدا را رحمت بى منتها است و بر همه چيز دانا است.

در نهج البلاغه امير مؤمنان هم سفارش بسيار به تنظيم روابط سالم اقتصادى در جامعه اسلامى وجود دارد. در ابتداى روى كار آمدنش ضمن انتقاد شديد از نابرابريهاى اقتصادى سوگند مى خورد كه تمام اموالى را كه به ناحق به غارت رفته به بيت المال مسلمين باز خواهد گرداند اگر چه كابين زنان غارتگران شده باشد و نيز

ـ(205)ـ

مى فرمايد: ما رايت ثروة موفورة الا والى جانبها حق مضيّع: من هيچ ثروت انباشته اى سراغ ندارم مگر اينكه در كنارش حقوقى از مردم ضعيف پايمال شده باشد.

ودر جاى ديگر مى فرمايد:

ما جاع فقير الا بما متع به غنى. هيچ مستمندى گرسنه نمى ماند مگر به خاطر كاميابى توانگران.

ارائه ترسمى كامل از سيستم اقتصادى اسلام و چگونگى تنظيم روابط و مناسبات مربوطه فرصتى مى طلبد كه در اين مختصر نمى گنجد، لذا به قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران مى نگريم و چگونگى توزيع ثروت را در اين قانون بررسى مى كنيم.

در مقدمه قانون اساسى جمهورى اسلامى آمده است:

«در تحكيم بنيادهاى اقتصادى، اصل رفع نيازهاى انسان در جريان رشد و تكامل اوست نه همچون ديگر نظامهاى اقتصادى تمركز و تكاثر ثروت و سود جويى... با اين ديدگاه برنامه اقتصاد اسلامى فراهم كردن زمينه مناسب براى بروز خلاقيت هاى متفاوت انسانى است و بدين جهت تامين امكانات مساوى و متناسب و ايجاد كار براى همه افراد و رفع نيازهاى ضرورى جهت استمرار حركت تكاملى او بر عهده حكومت اسلامى است».

ودر بند 12 اصل سوّم يكى از اهداف حكومت را «پى ريزى اقتصاد صحيح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامى جهت ايجاد رفاه و رفع فقر و بر طرف ساختن هر نوع محروميت در زمينه هاى تغذيه و مسكن و كار و بهداشت و تعميم بيمه» مى داند.

فصل چهارم اين قانون مشتمل بر 13 اصل، برنامه ريزى و اصول كلى اقتصادى حكومت را براى رسيدن به اهداف فوق بيان كرده يک نظام كامل اقتصادى بر مبناى ارزشهاى اسلامى، ارائه مى دهد.

ـ(206)ـ

13 ـ تامين رفاه عمومى

مواهب مادى كه خداوند در طبيعت قرارداده جهت استفاده كليه ابناى بشر آفريده شده است. و خدا وند بادر اختيار گذاشتن موهبت علم و دانش و قدرت تسخير طبيعت به انسان راه را براى بهره گيرى هر چه بيشتر انسان از نعمتهاى بى منتهاى خويش را فراهم ساخته است:

﴿اللّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالارْضَ وَانزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَاخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْک لِتَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِامْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الانْهَارَ * وَسَخَّر لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَآئِبَينَ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ * وَآتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَالْتُمُوهُ وَان تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا انَّ الانسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ﴾ (سوره ابراهيم 32 - 34).

خداوند است كه آسمان و زمين را بيافريد و از آسمان بارانى فرود آورد و بدان ميوه هاى گوناگون براى روزى شما آماده نمود و كشتيها را به فرمانتان آورد تا به دستورش در دريا روان شوند و نهرها را به فرمانتان آورد و آفتاب و ماه را به فرمانتان آورد كه از پى هم در آيند و شب و روز را به فرمانتان آورد و از آنچه در خواست كرديد ارزانيتان داشت و اگر بخواهيد نعمتهاى خداوند را شماره نمائيد توان به حساب آوردنش را نخواهيد داشت. همانا انسان ستمگر ناسپاس است.

و خداوند دوست دارد كه انسانها از نعمتهاى حلال و پاک و پاكيزه او بهره مند شوند.

﴿يَا ايُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِى الارْضِ حَلاَلاً طَيِّباً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ انَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ﴾(سوره بقره: 168).

اى انسانها از آنچه در روى زمين است حلال و پاكيزه را تناول كنيد.

﴿وَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلاَلاً طَيِّبًا وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِى انتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ﴾ (سوره مائده: 88).

وهر چيز حلال و پاكيزه اى كه خدا روزى شما كرده بخوريد.

﴿... كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا له بَلْدَه طَيِّبَه وَرَبٌّ غَفُورٌ﴾ (سوره سبا: 15).

ـ(207)ـ

از روزى خدايتان بخوريد وشكر گزار او باشيد. مسكنتان شهرى نيكو و خدايتان بخشنده است.

﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَه اللّهِ الَّتِى اخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِى لِلَّذِينَ آمَنُواْ فِى الْحَيَاه الدُّنْيَا خَالِصَه يَوْمَ الْقِيَامَة كَذَلِك نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ (سوره اعراف: 32).

اى پيغمبر بگو چه كسى زينت هاى خدا را كه براى بندگان خود آفريده حرام كرده و از بهره مندى از روزى حلال و پاكيزه منع كرده است؟ بگو اين نعمتها در دنيا براى اهل ايمان است و خالص اين نعمتها و نيكوتر از اينها در آخرت براى آنان خواهد بود.

بنابراين بهره مندى از روزى خداوند و تامين رفاه براى عامه مردم از اصولى است كه مورد نظر اسلام و خداوند تبارک وتعالى است. اين مهم با ايجاد زمينه كار و فعاليت، عمران و آبادى شهرها و روستاها، رونق تجارت و كشاورزى و اقتصاد و برقرارى عدالت اجتماعى براى همه انسانها ايجاد خواهد شد.

در بند 9 اصل سوّم قانون اساسى «رفع تبعيضات ناروا و ايجاد امكانات عادلانه براى همه در تمام زمينه هاى مادى و معنوى» و در بند 12 همين اصل «پى ريزى اقتصاد صحيح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامى جهت ايجاد رفاه ورفع فقر و بر طرف ساختن هر نوع محروميت در زمينه هاى تغذيه و مسكن و كار و بهداشت»، از اهداف نظام جمهورى اسلامى ايران بر شمرده شده است.

14 ـ قانونگرايى

مثل معروفى است كه پادشاهى دستور داد تعدادى عصابه اندازه قد او ساختند و به هر يک از شهرها وايالتهاى تحت حكومتش ارسال كردند. او به حكمرانان محلى بخشنامه كرد از رعيت هر كس قدش به اندازه عصا بود آزاد است و هر كس بلندتر

ـ(208)ـ

بوداز پايش قطع كنند تا اندازه شود و هركس كوتاه است آنقدر بدنش را بكوبند و پاهايش را بكشند تا او نيز اندازه شود. مقايسه مى كنند بين چنين پادشاه و آنكس كه اختيارات تام مى دهد كه هر حاكم هر چه مى خواهد به ميل خويش انجام دهد.

عقل آدمى ظلم با قاعده را بر ظلم بى قاعده و قانون ترجيح مى دهد. وجود قانون و مقررات از ضروريات اوّليه زندگى جمعى است، اما مهمتر از قانون عمل كردن به آن است چرا كه در بسيارى از جوامع قوانين عادلانه و مترقى نوشته مى شود ولى در مقام عمل قدرتمندان و متنفذين از آن معاف و فقرا و بيچارگان به دامش گرفتار مى شوند. از ويژگيهاى حكومت اسلامى، يكى اين است، هر گونه منع و مجازاتى فقط براساس قانون و ضابطه از پيش اعلام شده است و دوم آنكه قانون و ضابطه در حق همه مردم بالتساوى اعمال مى شود.

اگر قصاص قانون حقى است، هيچ فرقى بين رئيس حكومت و مردم عادى نيست. پيامبر اكرم در حالت سخت بيمارى روزهاى آخر عمر شريفش به مسجد آمد واز مردم خواست اگر حقى برگردن او دارند در همين دنيا يا ببخشند يا استيفا نمايند.

عربى برخواست و عرض كرد يا رسول الله در يكى از روزها خواستى تازيانه بر مركبت بزنى بر شكم من فرود آمد، من آمده ام تا قصاص كنم. پيامبر اكرم پيراهن خويش را بالا زدو آماده اجراى قانون الهى شد.

مردم با چشمان نگران خيره شده بودند كه اعرابى صورتش را نزديک آورده بوسه بر بدن پيامبر زد.

على ابن ابى طالب در زمان حكومتش از يک فرد ذمى شكايت كرد كه زرهش را دزديده، هر دو به دادگاه احضار شدند و چون على عليه السلام شاهد و بينه نداشت، دادگاه حق را به جانب فرد ذمى داد.

و اين نشانه حكومت قانون در نظام اسلامى است كه هيچكس به اتكاى به قدرت

ـ(209)ـ

و ثروتش نمى تواند هر چند حق با او باشد ضوابط حكومت رازير پاى گذاشته و از مجرايى غير از قانون استيفاى حق نمايد، چه رسد به اينكه بخواهد حقى را باطل يا باطلى را حق جلوه دهد.

رعايت دقيق ضوابط، مقررات و قوانين موضوعه از طرف كليه افراد جامعه مخصوصا صاحبان قدرت و اولياى دولت در حكومت اسلامى، باعث ايجاد امنيت و اطمينان خاطر افراد شده مردم را در كار و فعاليت سياسى، اقتصادى، فرهنگى كوشا... و دلگرم مى كند. تاكيد قانون اساسى جمهورى اسلامى بر اصل برائت، مساوات مردم در برابر قانون و حرمت حيثيت جان و مال مردم در اصول 20 - 22 و 31 قانون اساسى و اصرار بر لزوم استناد هر گونه اعمال محدوديت، دستگيرى و تبعيد به قوانين رسمى نشان دهنده اهميت اين سند مهم انقلاب اسلامى بر لزوم حاكميت قانون و قانونگرايى در جمهورى اسلامى ايران است.

15 ـ تاكيد بر استقلال قوه قضائيه

دور نگاه داشتن موضوع قضاوت و دادگرى از حيطه نفوذ صاحبان قدرت و استقلال قضات عادل در صدور احكام بر طبق قانون و ضوابط از مسائل مهمى است كه تامين كننده عدالت در جامعه است.

همين مهم موجب تفكيک قوادر حكومتهاى مختلف است.

هر چند با تمهيداتى كه اسلام در نظر گرفته و شرايطى كه براى قاضى از اجتهاد و عدالت و طهارت نفس و تقوا تعيين نموده تضمين كننده سلامت قضا و احقاق حقوق مردم است. با اينهمه دور نگاه داشتن قاضى از وابستگى به قدرت و دادن استقلال به آن كمک بزرگى در رسيدن به عدالت است.

مطالعه در تاريخ صدر اسلام نشان دهنده اين است كه قضات تا آن حد استقلال

ـ(210)ـ

راى داشتند كه خليفه را نيز محاكمه مى كردند، و در اين راه آن قدر به رعايت تساوى در برخورد با متخاصمين ملزم بودند كه حتى درنگاه كردن و صدا زدن آنها بايد عدالت را رعايت مى كردند.

داستان داورى عمر در مخاصمه اى كه يک طرفش على ابن ابى طالب بود معروف است. عمر هنگام دعوت متخاصمين به طرح دعوا، على ابن ابى طالب را با كنيه كه بيانگر احترام بود صدا كرد و طرف مقابلش را با اسم، علائم ناراحتى در چهره على ابن ابى طالب آشكار شد، عمر پرسيد آيا از اينكه در محضر قاضى قرار گرفته اى و محاكمه مى شوى ناراحتى؟ امام فرمود: خير، از اين ناراحتم كه عدالت را رعايت نكردى و براى من احترام بيشترى قائل شدى. شريح قاضى نيز كه منصوب از طرف على ابن ابى طالب بود در زمان حكومتش او را محاكمه و راى به نفع ذمى متشاكى داد.

البته آنچه امروز به عنوان تفكيک قوه قضائيه، مقننه و مجريه در دنيا عمل مى شود، در صدر اسلام به شكل امروزى اش سابقه نداشته است و به عنوان يک رويه و قانون عرفى در نظام اسلامى ايران پذيرفته شده است. ولى آنچه فلسفه تفكيک قواست كه همان استقلال در راى است، جوهره عدالت را در اسلام تشكيل مى دهد در مقدمه قانون اساسى در مورد جايگاه قضا آمده است:

مساله قضا در رابطه با پاسدارى از حقوق مردم در خط حركة اسلامى به منظور پيشگيرى از انحرافات موضعى در درون است اسلامى امرى است حياتى، از اينرو ايجاد سيستم قضايى برپايه عدل اسلامى و متشكل از قضات عادل و آشنا به ضوابط دقيق دينى پيش بينى شده است. اين نظام به دليل حساسيت بنيادى و دقت در مكتبى بودن آن لازم است به دور از هر نوع رابطه و مناسبات ناسالم باشد.

فصل يازدهم اين قانون مشتمل بر 19 اصل اختصاص به قوه قضائيه دارد و در

ـ(211)ـ

اولين اصل آن (اصل 156 قانون اساسى) آمده است:

قوه قضائيه، قوه اى است مستقل كه پشتيبان حقوق فردى و اجتماعى و مسئول تحقق بخشيدن به عدالت و عهده دار و ظائف زير است:

1 ـ رسيدگى و صدور حكم در مورد تظلمات، تعديات، شكايات، حل و فصل دعاوى و رفع خصومات و اخذ تصميم و اقدام لازم در آن قسمت از امور حسبيه كه قانون معين مى كند.

2 ـ احياى حقوق عامه و گسترش عدل و آزاديهاى مشروع.

3 ـ نظارت بر حسن اجراى قوانين.

4 ـ كشف جرم و تعقيب، مجازات و تعزير مجرمين و اجراى حدود و مقررات مدون جزايى اسلام.

5 ـ اقدام مناسب براى پيشگيرى از وقوع جرم و اصلاح مجرمين.

16 ـ مساوات مردم در برابر قانون

مساوات انسانها در مكتب اسلام در دو مرحله قابل بحث است:

اول: مساوات در قانونگزارى، در اين مرحله كليه انسانها در شرايط مساوى بايد مشمول قانون واحد شوند و در قانونگزارى تبعيض شامل حالشان نشود.

يدخل الجنه من اطاع الله ولو كان عبدا حبشيا ويدخل النار من عصاه ولو كان سيدا قرشيا. هر كس (صرف نظر از رنگ، نژاد، قبيله، زبان، موقعيت سياسى و اقتصادى) اطاعت خداوند را بكند داخل بهشت مى شود اگر چه برده اى حبشى باشد، وهر كس (صرف نظر از تمامى موارد فوق) نافرمانى خدا را بكند داخل جهنم مى شود هر چند آقايى از قريش باشد.

مرحله دوم، مرحله اجراى قانون است. در اين مرحله هم همه انسانها بايد به يک

ـ(212)ـ

چشم نگريسته شوند، و در اجراى قانون واحد نبايد بين مردم تبعيض باشد.

قانون الهى نبايد به خاطر اشراف و بزرگان تعطيل شود، لذا اگر شراب خوار عقوبتش هشتاد ضربه تازيانه است، اين حد در مورد همه بايد اجرا شود. يكى از بزرگان عرب در صدر اسلام مسلمان شدو به مدينه آمد، در مدينه به يكى از فقرا و افراد عادى برخورد كرده و از روى غرور سيلى به صورتش نواخت، جريان به اطلاع پيامبر اكرم رسيد، حضرت دستور داد شخص مظلوم قصاص كند. عرب جاهلى كه انتظار چنين بر خوردى را نداشت گفت من از بزرگان عربم و نبايد به خاطر يک بى سروپا سيلى بخورم پيامبر فرمود، در اسلام تبعيض در اجراى قانون نيست، بزرگ عرب تحمل عدالت نياورد و از اسلام آوردن پشيمان شد.

آرى در اين مكتب همه انسانها در يک حد در حمايت قانون قرار مى گيرند و همه خطاكاران به يک اندازه مجازات مى شوند. انتساب به بزرگان و امتيازات جاهلى مانع از اجراى حدود الهى نمى شود.

در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران هم اين اصل جايگاه خود را داشته و بنابر اصل بيستم:

همه افراد ملت اعم از زن و مرد يكسان در حمايت قانون قرار دارند و همه از حقوق انسانى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى با رعايت موازين اسلام برخوردارند. براساس اين قانون بالاترين مقام سياسى و مذهبى كشور كه «رهبر» جامعه است نيز با آحاد ملت داراى حقوق مساوى است.

در ذيل اصل صدو هفتم آمده است:

رهبر در برابر قوانين باساير افراد كشور مساوى است.

ـ(213)ـ

17 ـ سادگى و صميميت رهبران

پس از بحث و بررسى پيرامون مساوات كليه افراد جامعه در برابر قانون از جمله مساوات رهبران و دولتمردان نظام اسلامى با آحاد ملت، نوبت مى رسد به فرهنگ صميمت و سادگى در رابطه با دولت و ملت. اين اصل در حقيقت تضمين كننده مرد مى بودن نظام است حال آنكه در طول تاريخ ملتها هميشه ديواره اى آهنين بين دولتمردان و مردم عادى فاصله مى انداخته است.

ودر بسيارى از جوامع اين سياست حكام بوده است كه با ايجاد يک رشته تشريفات و آداب و رسوم هاله اى از تقدّس، ابهت و قدرت برگرد خويش ايجاد كنند به گونه اى كه به صورت شخصيتى دست نيافتنى براى ملت تبديل گردند.

اين حكام تصور مى كردند يا خلق چنين موقعيت افسانه اى و تخيلى براى خويش بر قدرت خويش افزوده و راه هرگونه بدانديشى و سوء ظن را نسبت به خود بر مردم مى بندند.

اين امر باعث شده است حكام جوامع حتى آنانكه تا حدى حسن نيت هم داشته انداز مردم فاصله بگيرند وعده اى متملق و چاپلوس برگردشان جمع شوند.

نتيجه طبيعى چنين و ضعيتى بى خبرى حكام از دردها و آلام زندگى مردم و غرق شدن در افكار و اوهام باطلى بوده است كه اطرفيان فرصت طلب و متملق برايشان به وجود مى آورده اند.

اما مطالعه زندگى بزرگان اسلام حقيقت ديگرى را براى ما بازگو مى كند كه با اين شيوه هميشگى حكام در تعارض و تنافى كلى بوده است.

پيامبر اسلام با همه قدرت و موقعيتى كه داشته بسيار زاهدانه و متواضعانه و صميمى با مردم زندگى مى كرد. در هر مجلس كه وارد مى شد هر جاى خالى كه مى يافت همانجا مى نشست و مجلسش صدر و ذيل نداشت. راى ديدار او تشريفات

ـ(214)ـ

ويژه در كار نبود (كان ياكل كما ياكل العبيد ويجلس كما يجلس العبيد). مثل بندگان غذا مى خورد و مثل آنها مى نشست. (قل انما انا بشر مثلكم بوحى الى) (سوره كهف: 110).

اى پيامبر بگو من بشرى مثل شما هستم، كه به مى وحى مى شود.

يک روز عربى بيابانى به مدينه آمد خواست باپيامبر سخن بگويد، عظمت معنوى پيامبر و ابهت مقام و شكوه چهره اش مانع از سخن گفتن طبيعى اعرابى شد و زبانش به لكنت افتاد. پيامبر كه چنين ديداو را در آغوش گرفته، فشردو فرمود: برادر من هم فرزند زنى هستم كه مثل مادر تو بادستانش بز مى دوشيد. اينگونه ترس و وحشت را از دل اعرابى زدود.

در همه برخوردها، مسافرت ها، مجالس و گفتگوها پيامبر اكرم ضمن اينكه شكوه و عظمت معنويش حفظ مى شد ليک به گونه اى با مردم رفتار مى كرد كه فاصله اى بين او وآنها ايجاد نشود و صفا و صميمت و سادگى اش برقرار بماند.

زندگى ساده خلفاى پيامبر و صحابه آنحضرت نيز الگو گرفته از شخصيت جامع اوست. على ابن ابى طالب در اوج قدرت نان جوين خشک تناول مى فرمود و لباسى كه مى پوشيد پست تراز لباس قنبر، غلام او بود. خودش كفشش را وصله مى زد و لباسش را اصلاح مى فرمود و با فقرا همنشين و هم غذا مى شد به گونه اى كه گاه در كوچه هاى كوفه راه مى رفت مردم او رانمى شناختند. اين سادگى و صميميت در زندگى همه مردان الهى و رهبران حقيقى مسلمان وجود داشته و دارد.

امام خمينى، بنيانگزار جمهورى اسلامى ايران نمونه كامل چنين مردانى است كه صميميت و سادگى رفتار و گفتارش چنان او را محبوب قلوب كرده بود كه مردم عادى هيچگونه فاصله اى بين خود و او احساس نمى كردند و سخنانش را حرف دل خود مى انگاشتند.

در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، هر چند اصل صريحى كه اختصاص به

ـ(215)ـ

اين موضوع داشته باشد وجود ندارد اما تاكيد بر حقوق و شخصيت آحاد ملت، نفى تبعيض هاى ناروا، برابرى همه افراد در برابر قانون، تاكيد بر ارزشهاى اخلاقى اسلامى، ابتناى تصميم گيريها بر آراء ملت و... تضمين كننده رابطه مستحكم دولت و دولتمردان با مردم است كه اين مهم فقط در زمينه اى از صداقت و صميمت بين آنها ايجاد خواهد شد. واقعيت خارجى در جمهورى اسلامى ايران هم همين حقيقت را نشان داده است كه رهبران حكومت از ميان مردم برخاسته، با آنها زندگى كرده و هميشه در بين مردم باكمال سادگى و صميميت بسر برده اند. حذف تشريفات طاغوتى از زندگى آنها و دستيابى آسان مردم به آنها در اجتماعات مختلف نمازهاى جمعه و جماعات و اجتماعات عمومى و... در سايه همين ارزش عظيم فرهنگى اسلام بوجود آمده است.

18 ـ سياست مقابله به مثل با مخالفان

مخالفان با حكومت هميشه بخشى از جامعه را تشكيل مى دهند. همه نظامهاى حكومتى دنيا در سراسر تاريخ بامخالفانى روبرو بوده اند و اين مخالفان بر چند دسته ند:

1ـ مردم ناراضى از برخى اعمال يا عمال حكومت، كه داراى خواسته هايى مشروع هستند و از سياستها و نابسامانيهاى جامعه رنج مى برند.

2ـ مخالفان قانونى حكومت: كه داراى ايده هاى خاصى در اداره جامعه هستند و به اصطلاح دگرانديشند. اينها در چارچوب نظام و با استفاده از ابزار قانونى به ابراز مخالفت با سياستهاى حكومت مى پردازند.

3 ـ مخالفانى كه با اساس نظام و مشروعيت آن سرستيز دارند ولى مخالفت خويش را از راههاى سياسى و تبليغاتى دنبال مى كنند.

ـ(216)ـ

4 ـ مخالفانى كه در پى براندازى حكومت با استفاده از قوه قهريه و مبارزه مسلحانه هستند و پيوسته در حال توطئه و تخريب اركان حكومت قانونى هستند.

برخى از حكومتها به هيچ وجه تاب نارضايتى مردم و ابراز مخالفت آنان را نداشته همه را با يک چوب مى رانند اين رژيم ها هرگونه صداى مخالفى را در گلو خفه ساخته اجازه اظهار نظر و عرض اندام به هيچيک از مخالفان را نمى دهند.

سياست اين حكومت ها، سياست سركوب، و نظامشان نظام پليسى و توتاليتر است.

در يک جامعه اسلامى هم ممكن است هر 4 دسته مذكور وجود داشته باشند.

آموزش قرآنى به ما دستور مى دهد كه در برابر هر يک از 4 دسته فوق سياستى ويژه در پيش گيريم.

در برابر دسته اول يعنى مردم ناراضى بايد علت نارضايتى ريشه يابى شود و در جايى كه حق با مردم است نابسامانى مربوطه رفع شود و حكومت در پى اصلاح خود برآيد، واگر چنانچه مردم بر اثر تبليغات دشمنان داخلى و خارجى دچار سوء تفاهم شده اند با توضيح سياستها و رفع سوء تفاهمات با ترفندهاى دشمنان مقابله نمائيم.

واما در برابر مخالفان ديگر كه از راه هاى تبليغاتى، سياسى و نظامى سرناسازگارى با حكومت دارند، دستور قرآن مجيد چنين است:

﴿... فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ انَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ﴾ (سوره بقره: 194).

هركس به شما تجاوز و دشمنى كرد پس با او دشمنى كنيد به همان گونه كه او دشمنى كرده است. اين سياست يعنى سياست مقابله به مثل به ما مى آموزد، اگر كسى با شما مبارزه تبليغاتى كرداز همين راه با او مقابله كنيد، اگر مبارزه سياسى كرد، با او مبارزه سياسى كنيد و اگر دست به سلاح برد و مبارزه مسلحانه كرد با او با قدرت اسلحه روبرو شويد.

ـ(217)ـ

﴿يَا ايُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى الاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ اقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ انَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ (سوره مائده: 8).

اى اهل ايمان در راه خدا پايدار و استوار باشيد و گواه راستى و درستى. و دشمنى گروهى شما را از مرز عدالت بيرون نبرد. عدالت پيشه گيريد كه به تقوا نزديكتر است و از خدا پرواپيشه كنيد كه خداوند به هر چه مى كنيد آگاه است.

رفتار پيامبر با مخالفان خود در مدينه و مبارزه تبليغاتى اش با يهود و نصارى كه آيات بسيارى در قرآن مجيد مخصوصا سوره بقره را به خود اختصاص داده است بيانگر آن است كه تا زمانى كه آنها بر عليه پيامبر و اسلام دست به حملات تبليغاتى مى زدند، آنحضرت نيز با همين شيوه با آنها مقابله مى كرد ولى هنگامى كه شروع به توطئه كرده دست به شمشير بردند پيامبر هم در مقابله به مثل هيچ ترديدى در خود راه نداد. ولى با اينهمه در مبارزه مسلحانه هم هيچگاه از طريق حق و رعايت قوانين جنگى اسلام پافراتر نگذاشت.

در زمان خلافت مولى على ابن ابى طالب هم آنحضرت با اينكه خوارج دشمن او بودند و خلافتش را نمى پذيرفتند ولى تا زمانيكه دست به توطئه نزدند حضورشان را در جامعه اسلامى تحمل مى كرد، آنها حتى در مسجد كوفه رفت و آمد مى كردند و در حضور آنحضرت از حكومت انتقاد مى كردند و به حضرت بد مى گفتند. با اينهمه سياست حضرت، سياست روشنگرى و افشاى كج فهميهاى آنها بود و جنگ و مقابله مسلحانه زمانى شروع شد كه خوارج جامعه اسلامى را نا امن كرده به كشتن مسلمانان پرداختند.

قانون اساسى جمهورى اسلامى در فصل حقوق ملت با پذيرش آزادى بيان، قلم، احزاب و اجتماعات در چارچوب قانون و تاجايى كه مخل به مبانى اسلام، حقوق عمومى، استقلال، آزادى، وحدت ملى و موازين اسلامى نباشد، وجود مخالفان

ـ(218)ـ

قانونى را پذيرفته و در سياست خارجى هم بر روابط صلح آميز متقابل با دول غير محارب تاكيد مى ورزد. «سياست مقابله به مثل» با اين عنوان در قانون اساسى مطرح نشده است اما در جريان جنگ تحميلى عراق بر عليه ايران، امام خمينى، بنيانگزار جمهورى اسلامى ايران آنرا به عنوان سياست رسمى جمهورى اسلامى ايران اعلام كرد.

19 ـ دورى از خشونت و خونريزى

سياست سركوب در برخورد با مخالفان داخلى و جنگ مسلحانه در سياست خارجى از جمله موارد مذموم در شرع مقدس است.

اين سياست هر چند ناپسند است اما گاهى اجتناب ناپذير به نظر مى رسد لذا در اسلام حد و حدود و مقرراتى وضع شده است براى اينكه همان موارد غير قابل اجتناب هم تحت كنترل درآيد.

به طور كلى در سياست خارجى اقدام به جنگ و نبرد مسلحانه در دو بخش قابل بررسى است. الف: جهاد ابتدايى ب: جهاد تدافعى.

در فقه شيعه جهاد ابتدايى يا آزاد يبخش به نيت توسعه حوزه نفوذ و كشور گشايى در زمان غيبت حضرت وليعصر «عج» ممنوع اعلام شده و اكثر فقها به حرمت چنين اقدامى فتوا داده اند.

اين در مورد جنگ ابتدايى باكفار است، اما اقدام به تهاجم بر عليه مسلمانان به طور قطع حرام و بغى محسوب مى شود و هيچ دولت اسلامى حق ندارد بر عليه دولت اسلامى ديگر اقدام به جنگ كند.

اگر گروهى از مسلمانان اقدام به جنگ بر عليه گروه ديگر كردند همه مسلمانان موظفند اقدام به ميانجى گرى جهت صلح بين دو گروه كنند و در صورت ادامه تجاوز

ـ(219)ـ

به كمک مظلوم بشتابند.

﴿وَان طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَاصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَان بَغَتْ احْدَاهُمَا عَلَى الْاخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِى تَبْغِى حَتَّى تَفِيءَ الَى امْرِ اللَّهِ فَان فَاءتْ فَاصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَاقْسِطُوا انَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾ (سوره حجرات: 9).

واگر دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند شما بين آنها صلح برقرار كنيد و اگر يک گروه بر ديگرى تجاوز كرد بامتجاوز بجنگيد تا به فرمان خدا باز آيد. پس هر گاه به حكم حق برگشت با حفظ عدالت ميان آنها صلح قرار سازيد كه خداوند اهل عدل و داد را دوست دارد.

اما گر متجاوز از كفار و غير مسلمانان بود بر همه مسلمانان واجب كفايى است كه تا رفع تجاوز با متجاوز جنگيده و از حريم اسلام و مسلمانان دفاع كنند.

﴿... فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ انَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ﴾ (سوره بقره: 194).

هر كس به شمار تجاوز كرد پس شما همانگونه با او دشمنى كنيد.

اما در سياست داخلى هميشه بايد بنا را بر گذشت و رحمت گذاشت و تا جايى كه ممكن است از زور و خشونت استفاده نكرد.

﴿مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ اشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِى وُجُوهِهِم مِّنْ اثَرِ السُّجُودِ ذَلِک مَثَلُهُمْ فِى التَّوْرَاه وَمَثَلُهُمْ فِى الْانجِيلِ كَزَرْعٍ اخْرَجَ شَطْاهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَه وَاجْرًا عَظِيمًا﴾ (سوره فتح: 29).

محمد پيامبر خدا و كسانى كه با او هستند. در مقابل كفار سخت گير و در بين خود مهربان هستند در زمان پيامبر اكرم هر چند منافقانى در مدينه وجود داشته و گاه دست به فتنه گرى مى زدند، اما هيچگاه خطرى جدى از جانب آنها مسلمانان را تهديد نكرد، پيامبر اكرم هم آنها را تحمل كرد و در گيرى مسلحانه با آنان بوجود نيامد.

جنگ داخلى با مخالفان پس از پيامبر و در دوران خلفا بوجود آمد. در زمان ابو بكر جنگ با اهل رده و مانعين زكوة از اولين جنگهاى داخلى بين مسلمانان بود، كسان ديگرى هم ابراز مخالفت در برخى موارد كرده اند كه در صدد قضاوت در نحوه

ـ(220)ـ

برخورد حكومت با آنها نيستيم.

اما دوران حكومت على ابن ابى طالب، دوران بحرانى جامعه اسلامى است. سه جنگ پى در پى در اين پنج سال همه با مسلمانان بود، جنگ جمل با پيروان طلحه و زبير كه زير پرچم عايشه جمع شده بودند، جنگ صفين با اهل شام و اتباع معاويه ابن ابى سفيان و جنگ نهروان با خوارج و كسانى كه از لشكر على ابن ابى طالب پس از ما جراى حكميت جدا شدند.

سياست على ابن ابى طالب در تمام اين موارد، سياست احتراز از خونريزى و جنگ بوده است، در آغاز كار همه تلاشهاى سياسى، مكاتبه، سخنرانى و ارسال پيام جهت نصيحت ماجرا جويان و اقدم كنندگان به جنگ در پيش گرفته مى شد، به طورى كه اتمام حجت با آنها شده و حق بر آنان روشن شده بود. بعد از به كارگيرى همه اقدامات مسالمت آميز و ادامه تجاوز اهل بغى، على ابن ابى طالب دست به شمشير مى برد، با اينهمه معامله او با آنها معامله باكفار نبود. پس از جنگ جمل كسانى در لشكر امام تقاضاى به غنيمت گرفتن اموال متجاوزين و به اسارت گرفتن سربازانشان را داشتند، اما امام از اين كار مانع شد و فرمود كداميک از شما حاضر است كه عايشه ام المؤمنين سهم او باشد.

و نيز دستور داد فراريان را تعقيب نكنند و متعرض بازماندگان متجاوزين نشوند.

نسبت به مخالفان سياسى و بدگويان به حكومت هم امام حد اكثر مماشات را به عمل مى آورد و اقدام به سركوب آنها نمى كرد، حتى آنانى كه دست به شمشير بردند و متعرض جان و مال مسلمانان مى شدند به عدالت با آنها رفتار مى كرد.

عاليترين نمونه اين رفتار، بر خورد با قاتل خويش است. عبد الرحمن ابن ملجم مرادى قاتل آنحضرت توسط مردم دستگير شد، و به دستور امام حسن مجتبى زندانى گرديد. حضرت تا زمانى كه زنده بود مراقب بود قاتل گرسنه نماند، خودش شخصا

ـ(221)ـ

برايش شير مى فرستاد و در وصيتى كه از او در نهج البلاغة نقل است و آن را آخرين وصيت حضرت مى دانند فرمود:

يا بنى عبد المطلب، لا الفينكم تخوضون دماء المسلمين خوضا، تقولون «قتل امير المؤمنين» الا لا تقتلن بى الا قالتى. انظروا اذا انامت من ضربته هذه، فاضربوه ضربه بضربه ولا تمثلوا بالرجال، فانى سمعت رسول الله «صلى الله عليه وآله وسلم» يقول: «اياكم والمثله ولو بالكلب العقور».

اى پسران عبد المطلب ! نبينم در خون مسلمانان فرورويد و دستها را بدان آلوده سازيد و گوييد: «امير مؤمنان كشته شد».

بدانيد جز كشنده من نبايد كسى به خون من كشته شود.

بنگريد! اگر من از اين ضربت از دنيا رفتم او راتنها يک ضربت بزنيد و دست و ا و ديگر اندام او را نبريد كه من از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم مى فرمود: بپرهيزيد از بريدن اندام مرده هر چند سگ ديوانه اى باشد.

آنحضرت در عهدنامه خويش به مالک اشتر نيز در اين باب سخن دارد:

اياک والدماء و سفكها بغير حلها، فانه ليس شيء ادنى لنقمه ولا اعظم لتبعه، ولا احرى بزوال نعمه، وانقطاع مده من سفک الدماء بغير حقها. والله سبحانه مبتدئ بالحكم بين العباد فيما تسافكوا من الدماء يوم القيامة. فلا تقوين سلطانک بسفک دم حرام، فان ذلک مما يضعفه ويوهنه، بل يزيله وينقله، ولاعذر لک عند الله ولا عندى فى قتل العمد لان فيه قود البدن و ان ابتليت بخطا وافراط عليک سوطک او سنيک او يدک بالعقوبه، فان فى الوكزه فما فوقها مقتله فال تطمحن بک نخوه سلطانک عن ان تؤدى الى اولياء المقتول حقهم.

وبپرهيز از خونها، و ريختن آن به ناروا، كه چيزى چون ريختن خون به نا حق - آدمى - را به كيفر نرساند و گناه را بزرگ نگرداند و نعمت را نبرد رشته عمر را نبرد،

ـ(222)ـ

و خداوند سبحان روز رستاخيز نخستين داورى كه ميان بندگان كند در خونهايى باشد كه از يكديگر ريخته اند. پس حكومت خود را با ريختن خونى به حرام نيرومند مكن كه خون به حرام ريختن قدرت را به ناتوانى و سستى كشاند بلكه دولت را از صاحب آن به ديگرى بگرداند.

وبه كشتن به نا حق تو را نزد من و خدا عذرى به كار نيايد، چه در آن قصاص بايد. و اگر دچار خطاگشتى و تازيانه يا شمشير و يا دستت از فرمان بيرون شد - و به ناخواه كسى را كشتى - چه ده در مشت زدن و بالاتر كه بيم كشتن است، مبادا نخوت دولت تو راوادارد كه خود رابرتر دانى و خونبهاى كشته را به خاندانش نرسانى.

در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران اين اصل به روشنى و شفافيت بسيار بيان شده و موارد آن نيز مشخص گرديده است.

اصل 22 - حيثيت، جان، مال، حقوق، مسكن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردى كه قانون تجويز كند.

اصل 23 - تفتيش عقايد ممنوع است و هيچكس را نمى توان به صرف داشتن عقيده اى مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد.

اصل 33 - هيچكس را نمى توان از محل اقامت خود تبعيد كرد يا از اقامت در محل مورد علاقه اش ممنوع يا به اقامت در محلى مجبور ساخت مگر در مواردى كه قانون مقرر مى دارد.

اصل 37 - اصل، برائت است و هيچكس از نظر قانون مجرم شناخته نمى شود، مگر اينكه جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.

اصل 38 - هرگونه شكنجه براى گرفتن اقرار ويا كسب اطلاع ممنوع است.

اجبار شخص به شهادت، اقرار يا سوگند، مجاز نيست و چنين شهادت، اقرار يا سوگندى فاقد ارزش و اعتبار است متخلف از اين اصل طبق قانون مجازات

ـ(223)ـ

مى شود.

اصل 39 - هتک حرمت و حيثيت كسى كه به حكم قانون دستگير، بازداشت، زندانى يا تبعيد شده، به هر صورت كه باشد ممنوع وموجب مجازات است.

20 - صلح طلبى در سياست خارجى

ايجاد صلح و آرامش و همزيستى مسالمت آميز بين انسانها از ارزشهايى است كه تمام انسانها فطرتاً طالب آن هستند. قدرتهاى استعمار گر كه بزرگترين زرادخانه هاى دنيا را در اختيار دارند و هر روز كه مى گذرد دستشان به خون هزاران انسان آلوده مى شود، آنها نيز همه جنايتهاى خود را تحت عناوين بسيار پرزرق و برق و فريبنده از جمله صلح انجام مى دهند.

اسلام به عنوان يک دين جامع و زندگى ساز كه نسبت به امور بسيار جزئى زندگى نيز اظهار نظر كرده است نمى تواند نسبت اين اصل مهم زندگى انسانها را مسكوت گذاشته و برنامه اى پيرامون آن نداشته باشد.

آيات قرآن مجيد، روايات پيامبر اكرم و ائمه معصومين منبع مهم مادر دريافت نگرش اسلام نسبت به صلح است.

اين نكته قبل از هر چيز لازم به ياد آورى است كه قدرتهاى طاغوتى و استكبارى با مسائل و موضوعات مهم سياسى و اجتماعى كه با افكار و وجدانهاى عامه مردم سروكار دارد، بر خوردى رياكارانه و منافقانه مى كنند. حتى در طرح تئوريهاى علمى و سياسى هم سياسى كارانه نظر مى دهند. اما اسلام كه مخاطبش وجدان آدمى است و راهى جز صداقت و راستى و حقيقت گويى نمى پيمايد، ديدگاه خويش را كه نظر حق است، با يكرنگى و شفافيت بيان كرده به فريب و نيرنگ دست نمى زند. بنابر اين در مورد صلح نيز باشناختى كه از طينت و طبيعت بشرى دارد واقعگرايانه به دور از

ـ(224)ـ

هرگونه شعار و غوغا سالارى نظر داده است، لذا مسئله صلح به عنوان يک ارزش مطلق در اين دين مطرح نشده، و به هر قيمتى تامين نمى شود.

آنچه در اسلام اصل است، احقاق حق، ستاندن داد مظلوم از ظالم و اجراى عدالت در روابط بين الملل است.

وهرگاه بيگانگان در روابطشان با مسلمانان خواستار احترام متقابل و برسميت شناختن حق تعيين سرنوشت براى مسلمانان بوده در امور دخالت آنها دخلت نكنند و حدود و مرزهاى جغرافيايى، سياسى و اعتقادى آنان تجاوز تمايند، البته اسلام هم با چنين جوامعى بناى بر صلح و آشتى و دوستى گذاشته و احترام آنان را نگاه خواهد داشت.

﴿وَان جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ انَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾ (سوره انفال: 61).

اگر بيگانگان به صلح مايل شدند تو نيز بدان مايل باش و به خدا توكل كن كه او شنوا و دانا است.

صلح در جهان بينى اسلام و نظام اجتماعى - سياسى قرآن، چيزى پسنديده و ممدوح است و عبارت «الصلح خير» به عنوان يک اصل كلى در كتاب مقدس ما مطرح شده است ولى زندگى ده ساله پيامبر در مدينه منوره كه همراه با بيش از 90 غزوه و سريه با دشمنان دين بود و نيز مبارزات 5 ساله مولا على ابن ابى طالب در دوران خلافتش بيانگر آن است كه ارزشهاى ديگرى نيز در اسلام مطرحند كه نسبت به صلح اولويت دارند و تلاش مسلمانها نيز بايد ايجاد توازن و تعادل در اصول سياسى و اجتماعى در جامعه باشد.

از جمله اصول سياسى كه بر صلح اولويت دارد ريشه كن كردن فتنه است.

﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَه وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه فَانِ انتَهَوْاْ فَانَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾ (سوره انفال: 39).

با آنها كارزار كنيد تا فتنه نماند و دين يكسره از آن خدا باشد.

ـ(225)ـ

اصل ديگر برقرارى عدالت است:

﴿لَقَدْ ارْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَانزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَانزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَاسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ انَّ اللَّهَ قَوِى عَزِيزٌ﴾ (سوره حديد: 25).

ما پيامبران را با براهين روشن فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان همراه كرديم تا مردم براى عدالت قيام كنند و آهن رافرو فرستاديم.

اصل ديگر استقلال، عزت و سربلندى مسلمانان در برابر كفار است.

لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلاً.

خداوند هيچ راهى براى سلطه كفار برمومنان قرار نداده است . در چنين شرايطى كه دشمن فتنه گرى نكند، به حقوق مسلمانان تجاوز نكند و سلطه استعماريش را در چهره هاى مختلف سياسى، نظامى، فرهنگى و اقتصادى بر جامعه مسلمانان تحميل ننمايد مسلمانها با آنها همزيستى مسالمت آميز در پيش گرفته صلح و آشتى را مراعات خواهند كرد.

مولى على ابن ابى طالب به يار باوفايش مالک اشتر مى فرمايد.

ولا تدفعن صلحا دعاک اليه عدوک ولله فيه رضى فان فى الصلح دعة لجنودک وراحة من همومک وامنا لبلادک ولكن الحذر كل الحذر من عدوک بعد صلحه.

واز صلحى كه دشمن تو رابدان خواند و رضاى خدا در آن بود روى متاب كه آشتى، سربازان تو را آسايش رساند و از اندوه هايت برهاند و شهرهايت ايمن ماند ليكن زنهار ! زنهار از دشمن خود پس از آشتى بپرهيز.

در اصل يكصد و پنجاه و دوم قانون اساسى، صلح طلبى در سياست خارجى مشروط به شرائط فوق به عنوان يک هدف در نظر گرفته شده است.

اصل يكصد و پنجاه و دوم:

سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران براساس نفى هر گونه سلطه جوئى و سلطه پذيرى، حفظ استقلال همه جانبه و تماميت ارضى كشور، دفاع از حقوق همه

ـ(226)ـ

مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت هاى سلطه گر و روابط صلح آميز متقابل با دول غير محارب استوار است.

21 - پايبندى به تعهدات و پيمانها

وفاى به عهد و پيمان و پايبندى به قراردادها از جمله اصول اخلاقى، حقوقى اجتماعى و سياسى در اسلام است.

به عنوان يک دستور العمل اخلاقى يک مسلمان نبايد خلف وعده و پيمان شكنى كند، اگر در يک مسئله جزئى زندگى به برادر دينيش قرارى گذاشت بايد بر سر قرارش باشد.

وفاى به عهد به عنوان يک اصل حقوقى (اوفوا بالعقود) الزامات شرعى در معاملات و پيمانهاى اقتصادى، مالى و جز آن به وجود مى آورد. از جمله مثلا يكى از ادله لزوم عقد، در عقد بيع لزوم وفاى به عهد مستنبط از «اوفوا بالعقود» است.

و نيز در پيمانهاى بين دولتها و ملتها و در سياست خارجى يکى از التزامات يک مسلمان و تعهدات او پيمان نشكستن و بر سر عهد خويش باقى ماندن است.

﴿فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَه يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَه مِّنْهُمْ الاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمُ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ انَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾(سوره مائده: 13).

به خاطر عهد شكنى آنها را لعنت كرده، دلهايشان را سخت قرارداديم.

عهد و پيمان ممكن است بين دو مسلمان، بين دولت و ملت يا بين دو دولت باشد در تمام اين موارد وفاى به عهد از واجبات اسلام است.

﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِامَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ﴾(سوره مؤمنون : 8)

مؤمنان كسانى هستند كه رعايت امانتها و پيمانهايشان را مى كنند.

﴿... وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ اذَا عَاهَدُواْ...﴾ (سوره بقره: 177).

كسانى كه به عهدشان هنگامى كه پيمان بستند وفا مى كنند.

ـ(227)ـ

اينها بخشى از آياتى بود كه بر لزوم وفاى به عهد دلالت مى كند. واما در نهج البلاغه نيز امير مؤمنان به مالک اشتر چنين دستور مى دهد:

وان عقدت بينک و بين عدوک عقده او البسته منک ذمه فخط عهدک بالوفاء وارع ذمتک بالامانه واجعل نفسک جنه دون ما اعطيت فانه ليس من فرائض الله شيء للناس اشد عليه اجتماعا مع تفرق اهوائهم وتشتت آرائهم من تعظيم الوفاء بالعهود.

اگر با دشمنت پيمانى نهادى و در ذمه خود او را امان دادى به عهد خويش وفا كن و آنچه بر ذمه دارى اداو خود را چون سپرى برابر پيمانت برپا، چه مردم بر هيچ چيزاز واجبهاى خدا چون بزرگ شمردن وفاى به عهد سخت همداستان نباشند با همه هواهاى گونه گون و رايهاى مختلف كه در ميان دارند.

در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران هيچگونه اشاره صريحى به اين اصل نيامده اما روح قانون كه وفادارى به ارزشهاى اخلاقى اسلام است مسلتزم چنين امرى است و نيز اصولى كه در مورد قراردادهاى خارجى، موافقت مجلس شوراى اسلامى را ضرورى دانسته (اصل 77) و يا هر گونه قرارداد استعمارى را كه موجب سلطه بيگانگان گردد (اصل 153) ممنوع اعلام كرده تلويحا لزوم وفاى به عهد و پيمانها را تاييد و تاكيد مى كند.

22 ـ قاطعيت وصلابت در برابر دشمنان و توطئه گران

دستورات آسمانى قرآن به مسلمانان همانگونه كه به نرمى و عطوفت و مهربانى ورحمت در مقابل مؤمنان و دوستان تكيه مى ورزد، مسلمانان را از هرگونه ساده انگارى و زودباورى در مقابل دشمن بر حذر داشته، خواهان هشيارى و پرهيزاز دودلى وترديد است. در مقابل دشمن توطئه گر يک دولت اسلامى نبايد سياست مماشات و دست روى دست گذاشتن در پيش گيرد بلكه صلابت، قاطعيت، اظهار

ـ(228)ـ

قدرت و شدت از ويژگيهاى سياست اسلامى است.

﴿مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ اشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ...﴾ (سوره فتح: 29).

محمد پيامبر خداست و كسانى كه با او هستند بر كفار سر سخت و در بين خودشان مهربانند. و براى ايجاد اقتدار حكومت اسلامى و مقابله با دشمنان توطئه گر استراتژى اسلام بر آمادگى كامل مسلمانان از نظر عده وعُده و آموزش فنون نظامى توسط مسلمانان است به طورى كه دشمن هميشه در ترس و رعب بوده، هوس حمله به مسلمانان را در سر نپروراند.

﴿وَاعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فِى سَبِيلِ اللّهِ يُوَفَّ الَيْكُمْ وَانتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ﴾ (سوره انفال: 60).

هر چه توانستيد نيرو و اسباب بسته، براى مقابله با دشمنان آماده كنيد تا دشمنان خدا و دشمنان خودتان را بترسانيد.

اين قاطعيت در سيره پيامبر اكرم كاملا مشخص است كه آنحضرت باكسانى كه در مدينه و اطراف مدينه از يهود و نصارى بر عليه مسلمانان توطئه كرده و پيمان شكستند قاطعانه برخورد مى كردند و در سركوب آنها هيچگونه ترديدى به خود راه نمى دادند.

على ابن ابى طالب هم با پيروان جمل و اصحاب نهروان با اينكه مسلمان بودند و نماز مى خواند ند ولى هنگامى كه دست به فتنه گرى كرده و بر عليه دولت حق اسلامى خروج كردند قاطعانه بر خورد كرد و آنها را سركوب نمود.

اين قاطعيت در برابر دشمن به معناى دفاع از حريم اسلام و حقوق مردمى است كه با حكومت بيعت كرده براى احقاق حق خويش به آن دل بسته اند.

تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و اعطاء جايگاه قانونى به آن در قانون اساسى جمهورى اسلام ايران الهام گرفته از همين مطلب است.

ـ(229)ـ

در اصل يكصد و پنجاهم قانون اساسى آمده است.

سپاه پاسداران انقلاب اسلامى كه در نخستين روزهاى پيروزى اين انقلاب تشكيل شد. براى ادامه نقش خود در نگهبانى از انقلاب و دستاوردهاى آن پابر جا مى ماند.

و در اصل يكصد و پنجاه و يكم آمده است:

به حكم آيه كريمه ﴿وَاعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ...﴾ دولت موظف است براى همه افراد كشور برنامه و امكانات آموزش نظامى را بر طبق موازين اسلامى فراهم نمايد بطور يکه همه افراد همواره توانايى دفاع مسلحانه از كشور و نظام جمهورى اسلامى ايران را داشته باشند.

و اگر همه مسلمانان در سراسر جهان به اين اصل عمل كرده در مقابل دشمنان استعمارگر كه چنگال هاى پليدشان را تا عمق جان مسلمانان فروبرده اند، قيام مى كردند و باهر توطئه كينه توزانه و فتنه انگيزيهاى دشمنان مردانه و با صلابت مقابله مى كردند، امروز وضع دنياى اسلامى به حالت اسفناكى كه مشاهده مى كنيم نبود، تاسف بار است كه ما قوه غضبيه و غيرت دينى خود را در مقابل دشمنان فتنه گر از دست داده ايم، اگر دولتى اسلامى هم در يک گوشه از دنيا تاسيس شود انواع دسيسه هابر عليهش طراحى مى شود.

نگاهى به تاريخ انقلاب اسلامى بيانگر همين مطلب است، اما خوشبختانه رهبر كبير انقلاب، حضرت امام خمينى قدس الله نفسه الزكيه با تيزبينى و فطانت مؤمنانه خويش موقعيت را خيلى خوب درک كرد و بدون هيچگونه ترديدى در مقابله قهر آميز بافتنه گران آلت دست اجانب از حريم انقلاب و جمهورى اسلامى پاسدارى كرده و به آيه «شريفه قاتل الكفار و المنافقين واغلظ عليهم» جامه عمل پوشاند.

ـ(230)ـ

مجموعه بيست و دو اصل در تبيين اهداف و سياستهاى حكومت اسلامى در حقيقت نگاهى گذرا و عابر بر اهم اين اصول بود پيگيرى اين اصول در قانون اساسى جمهورى اسلامى نيز بيانگر اسلامى بودن اين قانون والهام گيرى آن از كتاب و سنت است.

اميد است در آينده فرصتى پيش آيد كه اين نوشته سطحى را عمق بيشترى بخشيده در اختيار علاقمندان قرار دهيم. والله هو الموفق المعين.