آيينها و مكانيسمهاي نظري و ميداني جنبش "تقريب" در جهان اسلام
آيينها و مكانيسمهاي نظري و ميداني
جنبش "تقريب" در جهان اسلام
آيت الله شيخ محمدمهدي آصفي
روحاني و انديشمند اسلامي ـ عراق
«إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ» (سوره الانبياء ـ92) (اين است امتشما كه امتى يگانه است و منم پروردگار شما پس مرا بپرستيد.)
«وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ» (سوره المؤمنون ـ52) (و در حقيقت اين امتشماست كه امتى يگانه است و من پروردگار شمايم پساز من پروا داريد.)
علاج فتنه
مبارزه با فتنههاي فرقهاي و كوشش در جهت "تقريب" و تفاهم و همبستگي و همكاري ميان مسلمانان، در شمار اصول مسلم و شالودههاي سياسي، تمدني و اقتصادي ماست و در چارچوب شكلگيري امّت واحد اسلامي قرار ميگيرد و بدون آن امت واحدهاي كه خداوند متعال آنرا امت ميانه و امت گواه بر ديگر خلقها در نظر گرفته تحقق نخواهد يافت. چيرگي ما در كارزار سياسي، تمدني، فرهنگي و نظامي وابسته به آنست و بدون چنين مبارزهاي، پيروزيهايي كه در روند حركت سياسي و فرهنگي بدنبال آنيم تحقق نخواهد يافت.
حركت فرهنگي و علمي ما نيز بستگي به آن دارد زيرا جداييهاي مذهبي و انزواجوييها ـ برعكس حالت همدليها و ديدارها و همكاريها و گفتگوهاي سازندهاي كه به پيشرفت و تكامل علمي و فرهنگي در حوزهها و دانشگاههاي علمي ما منجر ميشود ـ ضرورتا به عقبرفتهاي فرهنگي و علمي ميانجامد.
اين سه نكته پيوند تنگاتنگي با تفاهم، گفتگو و همكاري و همپيوندي ميان مسلمانان و مبارزه با فتنهانگيزيهاي فرقهاي و مذهبي دارد.
سه مسئله اساسي نيز وجود دارد كه بايد آگاهانه و در كمال روشني به آنها توجه كرد و در راه گسترش آگاهيهاي سياسي، فرهنگي نسبت به آنها در ميان توده هاي مردم، كوشش و تلاش نمود.
نكات فوقالذكر عبارتند از :
1ـ آگاهي امت يگانه.
2ـ كارزار تمدني كه اين امت درگير آنست.
3ـ آگاهي نسبت به ضرورت همكاري و تشريك مساعي فرهنگي و علمي در حيات اين امت.
اينك توضيحات گذرايي در مورد هركدام از آنها :
1ـ امت يگانه
اين امت عبارت از يك امت است و ملل متعددي نيست.
اين معنا آشكارا در دو آيه از قرآن مجيد تصريح شده است : «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ» (سوره الانبياء ـ92) (اين است امتشما كه امتى يگانه است و منم پروردگار شما پس مرا بپرستيد.)؛ «وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ» (سوره المؤمنون ـ52) (و در حقيقت اين امتشماست كه امتى يگانه است و من پروردگار شمايم پساز من پروا داريد.)
مفهوم وحدت امت نيز به معناي انطباق كامل ديدگاهها و اجتهادها نيست، چنين چيزي امكانپذير نيست.
وحدت امت به معناي توافق و تفاهم بر اصول و هماهنگي و تفاهم و همكاري در مواضع سياسي و وحدت يافتن گرايشها، دشمنيها، اطاعتها و ياريهاست.
2ـ كارزار تمدني
امروز بخواهيم يا نخواهيم وارد كارزار تمدني دشواري شدهايم و رويارويي نظامي نيز از جمله انواع نمودهاي اين كارزار بشمار ميرود.
اين كارزار، كارزار وحشيانهاي است و دشمنان ما به رغم گرايشهاي مختلف خود، در آن جبهه واحدي را تشكيل ميدهند.
اين اتفاقي نيست كه آمريكا و اتحاديه اروپا در مورد حمايت از اسراييل در همه كارها و اقدامات تجاوزگرانه عليه مسلمانان، به توافق برسند و بدون توجه به نياز به مسلمانان و روابط اقتصادي گسترده با جهان اسلام، در كنار رژيم اشغالگر قرار گيرند.
ما امروزه با وحشيانهترين كارزار تمدني، سياسي، اقتصادي و نظامي روبرو هستيم و چنانچه در اين نبرد سرنوشتساز بازنده باشيم يكبار ديگر وارد سيكل جديدي از وابستگي اقتصادي و سياسي و فرهنگي به غربي ميشويم كه از زمان سقوط دولت عثماني تا به امروز همواره در چنبره آن گرفتار بودهايم.
پيروزي يا شكست در اين كارزار ـ در تمامي ابعاد آن ـ مسئلهاي سرنوشتساز در تاريخ و تمدن ما بشمار ميرود. ترديدي نيز نداريم كه پيروزي در اين كارزار از آن ماست مشروط برآنكه همچون امتي يگانه در يك صف و با مواضعي واحد با خصم روبرو شويم زيرا دست خدا با جماعت و بر سر جمع متحّد است و وقتي دست خدا با ما باشد مطمئنا پيروزي از آن ما خواهد بود.
همچنانكه ترديدي نداريم كه اگر با دشمنان خود بطور پراكنده و بااراده و مواضعي مختلف و با گرايشهاي گوناگون روبرو شويم مسلما هيچ شانسي براي پيروزي در اين كارزار دشوار تمدني نخواهيم داشت.
3ـ همكاريهاي فرهنگي
همكاريهاي فرهنگي از جمله پيامدهاي "تقريب مذاهب اسلامي" است و در عين حال از عوامل آن نيز بشمار ميرود. علماي مسلمان و طلاب علوم ديني در مدارس فقهي مذاهب و گرايشهاي گوناگون حضور بهم ميرساندند و اجازه روايت حديث از يكديگر ميگرفتند؛ طلاب علوم ديني عراق كه بيشترشان هم از شيعه بودند به حجاز (عربستان سعودي) و مصر و شام ـ كه غالبا از اهل سنت هستند ـ ميرفتند و طلابي از حجاز و مصر و شام و كشورهاي مغرب عربي براي تحصيل علوم ديني، عازم عراق و حوزه حله ـ به عنوان يكي از حوزههاي اصيل شيعه ـ ميشدند؛ علماي مسلمان نيز سفرهايي به مناطق محتلف اسلامي داشتند و در اين سفرها طلاب علوم ديني از ايشان ميخواستند تا در فقه و اصول فقه و اصول عقايد به تدريس بپردازند.
امروزه نيز حوزه علميه قم ـ به عنوان يكي از حوزههاي ريشهدار وابسته به مكتب اهل بيت(ع) ـ ميزبان طلبههاي علوم ديني از بيش از يكصد كشور جهان از پنج قاره است. با وجود آنكه طلابي كه به اين دانشگاه ميآيند غالبا از ميان اهل سنت هستند با كمترين مشكلي در تحصيل در حوزهاي شيعي روبرو نميشوند همچنانكه اين حوزه نيز در پذيرش طلابي از ديگر مدارس و گرايشهاي فقهي، مشكلي ندارد و فقه مذاهب چهارگانه اسلامي (اهل سنت) در كنار فقه امامي در آن تدريس ميشود.
اين همكاري فرهنگي و علمي داراي تأثير بسزايي در پيشرفت و تكامل علمي و فرهنگي مراكز علمي اسلامي دارد؛ وقتي كوششهاي مختلف فرهنگي و علمي در يك چارچوب علمي و عيني و غيرمتشنج بايكديگر درهم میآميزند باعث غنيتر شدن و تكامل علمي و فرهنگي هريك از آنها ميشود؛ اين همكاريها به نزديكي و آشنايي هرچه بيشتر مذاهب مختلف با يكديگر ميانجامد و نزديكي و آشنايي مذاهب نيز ضرورتا به همكاريهاي علمي و فرهنگي بيشتري منجر ميشود.
همكاريها و تشريك مساعيها منجر به مبارزه با ابطال فتنهانگيزيهاي مذهبي ميگردد. عكس اين نيز درست است؛ فتنهانگيزيهاي مذهبي فرصتهاي همكاريهاي فرهنگي را كاهش ميدهد و فرهنگ و علم را به دايرههاي بسته و جدا از هم تبديل ميكند و چنين حالتي ضعف و كممايگي دانش و معرفت را بدنبال ميآورد.
بهرحال پديده همكاريهاي فرهنگي پديده مباركي در حيات اين امت است و بايد آنرا بازيابيم و تجديد كنيم و تشويق نماييم و مورد حمايت قرار دهيم زيرا از جمله بهترين ابزار درمان فتنهانگيزيهاست.
ذيلا به برجستهترين نكاتي كه ميتوانند در علاج فتنههاي مذهبي و خاموش ساختن آنها نقش داشته باشند ميپردازيم. اين نكات سهگانه از اين قرارند :
1ـ آگاهي و گفتمان.
2ـ ديدار و گفتگو.
3ـ فعاليت مشترك.
اينك هركدام از موارد فوق را به تفصيل مورد بحث و بررسي قرار خواهيم داد :
يكم : آگاهي و گفتمان
فتنه مذهبي همچون هر فتنه ديگري در پرتو جهل و ناداني رشد و پرورش مييابد. فتنهها در زندگي مردم فراوانند و جملگي در بستري از تاريكيهاي ناداني شكل ميگيرند و رشد مييابند. بهترين راه درمان آنها نيز شناخت و آگاهي است؛ نور تاريكيها را درمينوردد و معرفت و آگاهي، چون نوري است كه تاريكيهاي فراروي خود را مي زدايد؛ فتنهها خود انباشتي از تاريكيهاي تلنبار شده است.
آگاهي و تقوا
مصونيت بخشيدن به جامعه در برابر فتنهها با دو ابزار همراه با يكديگر يعني تقوا و معرفت (شناخت ـ آگاهي) امكانپذير است. اگر اين دو ابزار يكجا فراهم آيند جامعه از چنين فتنههايي مصون ميماند.
در آنسوي هريك از فتنههايي كه دين مردم را برباد ميدهند و هرج و مرج و آشوب برميانگيزند و تر و خشك را با هم ميسوزانند مطمئنا نوعي ايراد در "تقوا" يا "آگاهي و معرفت" و يا هر دوي آنها وجود دارد.
تقوا و آگاهي جامعه را در برابر همه فتنهانگيزيها مصونيت ميبخشد و در
بزنگاههايي كه مردم گرفتار تاريكي و بدبختي ميشوند و به آنها بصيرت و قدرت تشخيص ميدهد.
آگاهي سياسي
امروزه از مهمترين نمودهاي آگاهي، آگاهي سياسي است. زيرا اين استكبار جهاني و سازمانهاي جاسوسي و اطلاعاتي جهاني هستند كه در آنسوي فتنهها قرار دارند؛ نهادهاي رسانهاي (روزنامهها، ماهوارهها و انتشاراتيها) نيز اين فتنهها را در ميان مردم پخش ميكنند و آتش فتنههاي مذهبي در ميان مسلمانان را شعلهورتر ميسازند.
سازمانهاي استكبار جهاني نيز اين فتنههاي مذهبي را فرصتي طلايي براي گسترش نفوذ خود در جهان اسلام و دستيابي به بازار مصرف مسلمانان و منابع ثروتهاي نفتي، معدني، آبي و كشاورزي جهان اسلام تلقي ميكنند؛ ما انشاءالله در اين باره به تفصيل بيشتري سخن خواهيم گفت. ابزار برتر در رويارويي با اين فتنهانگيزيها، آگاهي سياسي است كه به مردم امكان ميدهد پس زمينهها و ريشههاي فتنهها و نيز سازمانهاي جاسوسي را كه در غرب و آنسوي آبها براي آنها برنامهريزي ميكنند، بشناسند.
اين وظيفه علما، خطبا و روشنفكران و تحصيلكردههاي اسلامي است كه آگاهي سياسي ميان مردم را گسترش دهند و به آنان امكان دهند تا لايه تبليغاتي و رسانهاي را پس زنند و از بازيهاي سياسي كه در عرصه جهاني در جريان است درك درستي پيدا كنند و در عين حال به مردم هشدار دهند تا مبادا قرباني بازيها و نقشههايي شوند كه تراوشي از انديشه غرب در برابر جهان اسلام بشمار ميرود.
آگاهي تودهها
منظورم از "آگاهي سياسي" در اينجا، آگاهي نخبگان نيست؛ البته منكر ضرورت و اهميت آگاهي و بينش صحيح در ميان نخبگان نيستم ولي آگاهي نخبگان ما را از آگاهي تودههاي مردم بينياز نميسازد. چنانچه اين آگاهي انعكاسي عمومي يابد و توده مردم بدان مسلح شوند و براساس آن حركت كنند ديگر اين بازيهاي سياسي و ماهوارههاي زهرآگين و گمراه كننده قادر به گمراه ساختن مردم و فتنهانگيزي و مفسدهجويي در ميان مردم ـ آنگونه كه امروزه در عراق و برخي كشورهاي اسلامي در جريان است ـ نخواهند بود.
وقتي آگاهي به سطح همگاني برسد و تودههاي مردم از آن برخوردار شوند در برابر چنين فتنههايي مصونيّت پيدا ميكنند. تودهاي كه از ميزان بالايي از آگاهي سياسي برخوردار باشد به همان اندازه در برابر عوامل رسانهاي و سياسي گمراه كننده مصونيت خواهد داشت و فتنهانگيزيها در او كارساز نخواهد گشت.
حال آنكه تودههاي ناآگاه و كم درايت زمينه مناسب و محيط مساعدي براي چنين فتنههايي را فراهم ميسازند؛ از راه آگاهي بخشي و روشنگري سياسي ميتوانيم از سلامت و هشياري تودههاي مردم پاسداري كنيم.
جمهور مردم همانگونه كه ميتوانند محيط مناسب و فضاي مساعدي براي فتنهانگيزيها و هياهوها فراهم آورند، ميتوانند زمينه مناسبي براي آگاهي و خردمندي و تقوا و بصيرت باشند. تودههاي مردم در عمق وجود خود داراي فطرت پاكي هستند كه فساد در آن راهي ندارد. رهبران حقيقي نيز عمق فطري پاك تودهها را درك ميكنند و آنانرا به صراط مستقيم الهي و تقوا رهنمون ميشوند و از عواقب درافتادن به چنين فتنههايي برحذر ميدارند و در اين راه موفق هم ميشوند.
اعتماد به تودهها و به تواناييها و ظرفيتهاي بزرگ ايشان و به سلامت فطرت پاك آنها، سرمايه اصلي آندسته رهبراني است كه پس از اعتماد و توكل به خداوند متعال و اطمينان از وعده ياريها و تأييدات الهي از اقليت مؤمنان در رويارويي با چنين فتنهها و چالشهايي، ميدانند چگونه بايد تودهها را مورد خطاب قرار داد و آنانرا به سوي خود جلب كرد.
آگاهي و گفتمان
آگاهي بايد گفتمان داشته باشد. همچنانكه گمراهسازيهاي سياسي گفتمان دارد، فتنهانگيزي ميان مردم و فريب مردم و تحميق ايشان گفتمان دارد؛ آگاهي نيز داراي گفتمان است. زبان اين گفتمان، زبان عقل يعني زبان برتر در گفتمان آگاهيبخش است. همچنانكه عاطفه نيز بخشي ضروري از گفتمان روياروي تودههاست و در اين ترديدي وجود ندارد ولي خطا خواهد بود اگر در خطاب به تودهها و گفتمان با تودههاي مردم، تنها به احساسات و عواطف بسنده كنيم. در اين گفتمان حتما بايد در كنار زبان عواطف و احساسات از زبان عقل و خرد هم استفاده كرد. اصل بايد زبان عقل باشد و زبان عاطفه به دنبال و در راستاي آن و به عنوان پشتوانه زبان عقل مطرح گردد. در اين صورت است كه گفتمان عاطفي را ميتوان گفتمان شايستهاي براي توده مردم دانست ولي هنگامي كه گفتمان روياروي تودههاي مردم را منحصر به گفتمان عاطفي سازيم، اين گفتمان معمولا خردمندانه و امين نيست و نميتواند تودههاي مردم را به سمت و سوي درستي رهنمون گردد.
مشكل گفتمان اسلامي معاصر در ميان گرايشهاي مذهبي معاصر، چيرگي حالت عاطفي و شعارگونگي برآن و نفي زبان عقل و بسته بودن نسبت به ديگران و نفي مطلق و تا حدّ تكفير ايشان و رواداشتن خون كساني است كه خداوند متعال جز به حق، آنرا تحريم كرده است؛ ممكن است گاهي پاسخ تودههاي مردم به گفتمان شعاري و عاطفي سريعتر از پاسخ آنها در برابر گفتمان عقلاني و غيرعاطفي باشد ولي بكارگيري صرف زبان عاطفه و شعار در مخاطبه تودهها ـ به رغم همنوايي ايشان با اين گفتمان ـ خيانت به آنهاست و بكارگيري زبان عقل و بهرهگيري از اصول دين در خطاب به تودهها ـ حتي اگر احيانا عدمپذيرش آنها را در پي داشته باشد ـ موضع درست و پسنديدهاي در برابر تودههاست.
علماي اسلامي بايد در گفتمان خود تقواي الهي پيشه كنند و [تنها] در پي جلب رضايت مردم نباشند؛ ممكن است مردم به شعار و عواطف پاسخ مثبت دهند و ايبسا گفتمان عاطفي و شعاري پذيرش سريعتري در ميان تودههاي مردم داشته باشد ولي بهرحال خيانتي است كه حتما بايد علماي برجسته از آن بپرهيزند.
تودههايي كه با گفتمان عقلاني مجهّز ميشوند از پايداري و صلابت بيشتري در مواضع خود برخوردار هستند حال آنكه تودههاي متأثر از گفتمان شعاري و عاطفي، ديدگاههاي متغيّري دارند و بر يك موضع و نظر پايدار نميمانند؛ مسؤوليت اين ناپايداريها نيز بر دوش گفتمان عاطفي و شعاري دريافتي اينان از سوي صاحبان گفتمان فرقهاي ـ مذهبي تنشآفرين است.
منبع گفتمان
همانگونه كه بايد در زندگي فرهنگي و سياسي معاصر خود به زبان گفتمان توجه كرد بايد به منبع اين گفتمان نيز توجه داشت؛ گفتمانهاي سياسي و فرهنگي فراواني وجود دارد كه برخاسته از "گرايشها" و "ايسمها" و در واقع "ولايت"هاي توهمي و ساختگي از جمله : قومگرايي، ميهنگرايي و عشيرهگرايي است؛ اين گرايشها در برابر ولايت خداوند و ولايت رسول خدا و پيشوايان مسلمانان و مؤمنان يعني ولايت راستين و رهنموني كه وحي الهي آنرا طي آيه زير مطرح ساخته است، گرايشهاي دروغين و ساختگي است : «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» (سوره المائده ـ 55)( ولى شما تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند همان كسانى كه نماز برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند.)، اين همان ولايت حقي است كه رسولخدا (صليالله عليه و آله وسلم) آنرا از سوي خداي آورد و ولايتي است كه صف مسلمانان را متحّد ميكند و دربرابر دشمنان اين امت، از ايشان امت يكپارچه، يگانه و در صف بهمپيوستهاي ميسازد.
براي چيره گشتن بر اين ولايت و گرايش بود كه دشمنان اين دين اقدام به طرح گرايشها و "ولايت"هاي ديگري از جمله ولايت قوم و وطن و عشيره و طايفه و ... در برابر ولايت خدا، ولايت رسول خدا و اولياي امور مؤمنان كردند و اموال هنگفتي براي جا انداختن و تثبيت اين ولايتهاي دروغين در فرهنگ معاصر مسلمانان ـ از مدرسه و دانشگاه گرفته تا مطبوعات و راديو و تلويزيون و احياي شعائر فرعوني و بابلي و ساساني و فينيقي و ... ـ هزينه كردند.
با بهره گيري از اين فرهنگها بود كه ولايتهاي ساختگي و توهمي قومي، ملي و... را در برابر ولايت الهي و ولايت رسولخدا [در دل و مغز مسلمانان] علم كردند.
وقتي ما از گفتمان سياسي شايسته تودههاي خود سخن ميگوييم بايد ريشه و سرچشمه اين گفتمان را بشناسيم. اين گفتمان بايد برخاسته از ولايت خدا و ولايت رسول خدا در اين آيات كريمه باشد :
«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ»(سوره المائده ـ 55)( ولى شما تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند) و نيز آيه :«إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ» (سوره الانبياء ـ92) (اين است امتشما كه امتى يگانه است و منم پروردگار شما پس مرا بپرستيد.) و آيه :«وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ» (سوره المؤمنون ـ52) (و در حقيقت اين امتشماست كه امتى يگانه است و من پروردگار شمايم پساز من پروا داريد.)
و آيه : «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» (سوره آلعمران ـ103) (و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمتخدا را بر خود ياد كنيد آنگاه كه دشمنان [يكديگر] بوديد پس ميان دلهاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شديد و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد اين گونه خداوند نشانههاى خود را براى شما روشن مىكند باشد كه شما راه يابيد) و آيه :«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ» (سوره التوبه ـ71) (مردان و زنان با ايمان، دوستان يكديگرند) و آيه : «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» (سوره الحجرات ـ 10) (در حقيقت مؤمنان با هم برادرند، پس ميان برادرانتان را سازش دهيد) و آيه : «وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ» (سوره الانفال ـ46) (...و با هم نزاع مكنيد كه سستشويد و مهابتشما از بين برود) و آيه : «فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ» (سوره النساء ـ 59) (...پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد) و سرانجام اين آيه شريفه : «وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ» (سوره الانفال ـ72) (و كسانى كه [مهاجران را] پناه دادهاند و يارى كردهاند، آنان ياران يكديگرند) چنين است كه در برابر يك امت، يك طاعت و يك ولايت قرار ميگيريم.
هر ولايتي نيز گفتمان خود را دارد و گفتمان هركدام نيز با ديگري متفاوت است. ولايت ما براي خدا و رسول و اولياي امر و مؤمنان و نه وطن، قوم يا عشيره است لذا گفتمان اين ولايت نيز با گفتمان ولايت قوم يا وطن فرق دارد.
ما ارتباط با قوميّت يا وطن را ردّ نميكنيم ولي اين ارتباط از جنس وابستگي است. ولايت، حاكم بر وابستگي است. مسلمانان صدر اسلام در راه خدا و براي خدا با خانواده و پدر و مادر و برادرانشان درگير شدند و جنگيدند.
گفتمان ما در برابر تودههاي امت، در خوشي و ناخوشي بايد از اين منبع سرچشمه گرفته باشد، گفتماني باشد كه همگان را جمع كند و محبت و مودت در دلها بكارد و شالوده تفاهم و همكاري و همياري در پندارها و كردارها را پيريزي نمايد.
راستي و دلسوزي در گفتمان
گفتمان بايد صادقانه و دلسوزانه باشد حال آنكه در گفتمان مذهبي ـ فرقهاي ما، دروغ و افتراهاي زيادي وجود دارد. كسي كه ادبيات فتنههاي فرقهاي معاصر را از نظر بگذراند شاهد نمونههاي فراواني از اين افتراها و دروغها ميشود؛ از جمله آنها اين بهتان به شيعه است كه آنها قايل به تحريف قرآن هستند حال آنكه خودشان اين تهمت را ردّ ميكنند و آشكارا و با صراحت تمام از مصونيّت قرآن در برابر هرگونه تحريفي سخن ميگويند و مينويسند.
و چنانچه سرزمينهاي اسلامي در سرتاسر جهان را درنورديد مطمئنا جز اين قرآني كه مردم آنرا در شرق و غرب زمين تلاوت ميكنند نخواهيد يافت.
چه ميزان تهمت و افتراهايي كه مسلمانان مذاهب مختلف بدون دليل و چشم بسته به يكديگر وارد نميكنند!
اين افتراها و بهتانها تنها ويژه شيعه و سني نيست؛ در ميان خود شيعيان و خود اهل سنت در حد و اندازهاي كه از موارد مربوط به سنيها و شيعيان كمتر نيست نيز وارد ميشود.
گفتمانهاي فرقهاي، فاقد صداقت و دلسوزي است
فاقد صداقت است زيرا علماي مسلمان همه مذاهب مينويسند و ميگويند و اعلام كرده و ميكنند كه بر روي همه كره خاكي، قرآني جز آن نسخهاي كه مسلمانان شب و روز آنرا تلاوت ميكنند، وجود ندارد. با اينحال با چنان بهتاني روبرو ميشوند.
دلسوزانه هم نيست زيرا مسلماني كه مسئله وحدت مسلمانان و هماهنگي آنها برايش اهميت دارد و خداوند متعال و پيامبرگرامياش نيز بدان فرمان دادهاند، هرگز اينگونه بيمحابا و با اين شدت و خشونت و افترايي و بدون كمترين مدرك و سند علمي و حتي با وجود اعلام برائت طرف مقابل از اين افتراهاي انتسابي، به مذاهب مسلمانان حملهور نميشود.
شجاعت و صراحت در گفتمان
امروزه رويارويي با شرايط فتنهانگيزيهاي فرقهاي نيازمند شجاعت و صراحت در گفتمانها است؛ اگر اصحاب گفتمان اسلامي از اين شجاعت و صراحت برخوردار نباشند هرگز قادر به رويارويي با فتنههاي فرقهاي و مذهبي معاصر و ريشهكن ساختن آنها نيستند.
حالت تكفيري كنوني و مباح شمردن نابحق خون مسلمانان، در واقع بازگشت به حركت خوارجي است كه در صدر اسلام در جنگ صفين و نهروان و در ايام خلافت اميرالمؤمنين علي (عليهالسلام) رخ نمود و در واقع تولد دوباره همان وضع است.
اين حالت اينك در حال گسترش و نفوذ به درون جنبشهاي اسلامي است. علماي اسلامي بايد از شجاعت و صراحت كافي براي بيان موضع اسلام در برابر اين دستهجات (تكفيري) و در برابر وضعي كه گوياي لغزش خطرناك جنبش اسلامي معاصر بشمار ميرود، برخوردار باشند.
ترديد و مماشات در اين موضعگيري مسلما به گسترش هرچه بيشتر اين حالت و سرايت آن به گسترههاي ديگر و ايجاد لغزشهاي خطرناكتر در جنبش اسلامي معاصر در اين راستا خواهد انجاميد.
اسلام باتفاق همه فقهاي مسلمان خون و مال مسلماني كه دم از شهادت توحيد خدا و نبوت رسول خدا زده است را حرام دانسته است.
"مسلم" در صحيح خود در مورد فضايل علي (عليهالسلام) روايت كرده هنگامي كه رسولخدا (ص) در فتح خيبر علي را فراخواند و پرچم را به دست او داد، به وي گفت : برو و به چيزي توجه مكن تا خداوند آنرا به رويت باز كند. ميگويد : علي اندكي رفت و سپس ايستاد و به چيزي توجه نكرد و فرياد زد : اي رسولخدا، براي چه با مردم بجنگم؟
[حضرت (ص)] فرمود : با آنها بجنگ تا شهادت "لااله الاالله" و "ان محمدا رسول الله" را ادا كنند، وقتي چنين كردند خونشان را از تو پاس داشتهاند.[1]
و در صحيحين با اسناد به مقداد بن عمرو آمده كه گفته است : اي رسول خدا يكبار مردي از كفار را ديدم با هم به جنگ پرداختيم، او يكي از دشمنانم را با شمشير زد و آنرا قطع كرد سپس از ترس من به [روي] درختي پناه برد و گفت : اسلام آوردم. آيا بايد پس از اين سخن او را بكشم اي رسول خدا؟ رسول خدا(ص) فرمود : او را مكش. اگر او را كشتي او در جاي تو پيش از كشته شدن بوسيله تو قرار ميگيرد و تو در جاي او پيش از اداي اين سخن قرار ميگيري.[2]
البخاري در مورد اعزام علي (عليهالسلام) و خالد بن وليد به يمن آورده است : مردي برخاست و گفت : اي رسول خدا از خداي بترس. حضرت (ص) فرمود : واي بر تو، مگر من از هركسي روي زمين سزاوارتر از ترس از خدا نيستم؟ خالد بن وليد گفت : اي رسول خدا آيا اجازه ميدهي گردنش را بزنم؟ حضرت (ص) فرمود : نه، شايد او اهل نماز باشد.[3]
و از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) روايت شده كه فرمود : رسولخدا (صليالله عليه و آله وسلم) فرمود : فرمان يافتهام تا [با آنها] بجنگم تا آنگاه كه بگويند : "لا اله الا الله"، وقتي اينرا بگويند خون و مالشان بر من حرام ميگردد.[4]
و از ابوزهرة آمده كه ميگويد : رسول خدا(ص) فرمود : فرمان يافتم تا با مردم بجنگم تا آنگاه كه بگويند : "لا اله الا الله" وقتي "لا اله الا الله" گفتند، خون و مال خود را جز به حق و بنابر محاسبه الهي، براي من در امان داشتهاند.[5]
و از امام جعفرصادق (عليهالسلام) روايت است كه فرمود : «با اسلام، خونها در امان ميمانند.»[6]
و نيز از ايشان (عليهالسلام) روايت شده كه فرمود : شهادت لااله الاالله و تصديق پيامبرخدا(ص) به پاس داري از خون و جاري شدن ازدواجها و تحقق ارث، منجر ميگردد.[7]
و از رسولخدا (ص) آمده كه فرمود : هركس به وحدانيّت خدا قايل باشد و از پرستش جز خدا دست كشد، مال و خونش حرام ميگردد و حسابش با خدا خواهد بود.[8]
و از امام جعفرصادق (عليهالسلام) به نقل از رسول خدا آمده كه فرمود : «از مردم من فرمان يافتهام تا با شما بجنگم تا گواهي دهيد خدايي جز الله وجود ندارد و من ـ محمّد ـ رسول خدايم. اگر چنين كنيد اموال و خون خود را ـ جز به حق و طبق محاسبه الهي ـ در امان داشتهايد.»[9]
و الدارمي به نقل از رسولخدا(ص) نقل كرده كه فرموده است : «من فرمان يافتهام كه با مردم بجنگم تا آنگاه كه بگويند : "لا اله الا الله"، وقتي اين را گفتند خون و مال ايشان بر من حرام ميگردد جز به حق و بنابر محاسبه الهي.»[10]
و به نقل از ابوسعيدالخدري آمده كه ميگويد : در زمان پيامبراكرم(ص) كشتهاي يافت شد [آنحضرت(ص)] خشمناك بيرون شد و بر فراز منبر رفت پس از حمد و ستايش الهي فرمود : «مردي از مسلمانان كشته ميشود و معلوم نيست كه چه كسي او را كشته است؟ سوگند به خدايي كه جانم بدست اوست اگر اهل آسمانها و زمين بر قتل مؤمني گردهم آيند يا بدان رضا دهند، خداوند ايشان را وارد آتش دوزخ ميسازد.»[11]
مسلم بن الحجاج در "الصحيح" دو روايت از رسولخدا(صليالله عليه و آله وسلم) را روايت كرده كه ميتوان از آنها به حرمت والاي "لا اله الا الله" و حرمت گوينده آن پي برد حتي اگر اين گوينده براي حمايت خود از كشتهشدن به ظاهر آنرا بر زبان جاري كرده باشد. اين عبارت چنان حرمتي به گوينده و حامل آن ميدهد كه هرگز جز به حق، كسي حق شكستن آنرا ندارد.
"مسلم" روايت كرده كه رسول خدا (صليالله عليه و آله وسلم) روزي گروهي از مسلمانان را به [جنگ با] گروهي از مشركان اعزام داشت. آنها در برابر يكديگر قرار گرفتند. يكي از مشركان چنان بود كه هرگاه قصد مسلمانان ميكرد، يكي را از پاي درميآورد. ولي يكي از مسلمانان او را غافلگير ساخت و از پاي درآورد. او اسامة بن زيد بود وقتي اسامة شمشير به روي او كشيد گفت : "لا اله الا الله". ولي اسامة او را كشت. خبر اين قتل و شرح ماجرا و چگونگي اين اتفاق به پيامبراكرم(ص) رسيد : حضرت(ص) "اسامة" را فراخواند و به او گفت : چرا او را كشتي؟ گفت : يا رسول خدا! او مسلمانان را به ستوه آورده بود و فلان و بهمان را كشت (و نام چند نفر را آورد) و من بر او يورش بردم. وقتي شمشير مرا ديد گفت : "لا اله الا الله". رسول خدا(ص) فرمود : آيا او را كشتي؟ گفت : آري. حضرت (ص) فرمود : در روز قيامت با گوينده "لا اله الا الله" چگونه برخورد ميكني؟ گفت : اي رسول خدا! براي من مغفرت و آمرزش بخواه. فرمود : و در روز قيامت با لا اله الا الله چه خواهي كرد؟ و مرتب تكرار فرمود : در روز قيامت با لا اله الا الله چه خواهي كرد؟[12]
همچنين "مسلم" از اسامة بن زيد نقل كرده كه گفته است:
پيامبرخدا(صليالله عليه و آله وسلم) ما را با فوجي جنگي، اعزام كرد. ما به "الحرقات" جهينة[13] رسيديم در آنجا مردي را ديدم. گفت : لا اله الا الله. او را از دم شمشير گذراندم. در دل نسبت به اينكار ترديد كردم. آنرا با پيامبرخدا(ص) در ميان گذاردم. حضرت (ص) فرمود : آيا "لا اله الا الله" گفت و او را كشتي؟ عرض كردم : اي رسول خدا او از ترس شمشير، اينرا گفت؛ حضرت فرمود : مگر دل او را شكافته بودي تا بداني كه از ته دل گفته يا از ترس؟ و همچنان اين پرسش را بر من تكرار كرد چنانكه آرزو كردم كه من در آنروز اسلام آورده بودم.[14]
به رغم اينكه فرد كشته شده در شمار جنگجوياني بود كه تا آخرين لحظه در صف كافران عليه مسلمانان ميجنگيد و همينكه شمشير را بر فراز سرش ديد، كلمه توحيد ("لا اله الا الله") را بر زبان جاري كرد، و همه شواهد حاكي از آن بود كه به گفته اسامة بن زيد نه از روي ايمان و اعتقاد كه از ترس كشته شدن شهادت "لا اله الا الله" را گفته بود. ولي رسول خدا(ص) شديدا از كشتن وي بخشم آمد و اسامة را براي اينكار به سختي نكوهش كرد و نكوهش خود را آنقدر تكرار كرد كه اسامة آرزو كرد اي كاش در آنروز اسلام آورده بود تا از همه گناهان گذشته پاك ميشد.
خطبه پيامبر خدا(ص) در مني
اين خطبه را پيامبرخدا(ص) در جمع بزرگ مسلمانان در روز عيد قربان (يوم النحر) در مني ايراد فرمود و راويان ثقة آنرا با الفاظ نزديكي، روايت كردهاند؛ ما آنرا با روايت امام جعفرصادق (عليهالسلام) نقل ميكنيم و شماري از منابعي كه اين خطبه را روايت كردهاند برميشماريم.
از زيد بن الشحّام به نقل از امام جعفرصادق (عليهالسلام) آمده كه فرمود :
«وقتي رسولخدا (ص) مناسك حج را در حجةالوداع بجاي آورد در مني ايستاد و فرمود : اي مردم! بشنويد آنچه را با شما در ميان ميگذارم و در آن تأمل كنيد، چه نميدانم شايد در اينجا پس از اين سالي كه در آن هستيم، ديگر شما را نبينم. سپس فرمود : كدام روز از حُرمت بيشتري برخوردار است؟ گفتند : امروز. فرمود : كدام ماه از حُرمت بيشتري برخوردار است؟ گفتند : اين ماه. فرمود : كدام شهر حُرمت بيشتري دارد؟ گفتند : همين شهر [مكه]. فرمود : خون و اموال شما چون حرمت اين روز در اين ماه و در اين شهر ـ تا روزي كه خداي را بازبينيد [روز رستاخيز] ـ حرام است؛ تا روزي كه خداوند از اعمال شما جويا ميشود. آيا ابلاغ كردهام؟ گفتند : آري. فرمود : خداوندا گواه باش. اينك هركس امانتي نزد خود دارد آنرا به كسي كه به وي سپرده بود، بازپس گرداند. بدانيد كه خون و مال هيچ مسلماني جز با رضايت خاطر او بر كسي حلال نميگردد. بر خود ستم روا مداريد و پس از من، دوباره كافر مشويد.»[15]
دوم : امت، ديدار و گفتگو
اين سه عنوان را خداوند دوست ميدارد و اساس و شالوده تقريب و تفاهم و همدلي را تشكيل ميدهند : "جمع امّت"، "گردهمايي و ديدار" و "گفتگو و تفاهم".
اين سه، ابزارهاي برتر دين خدا براي مبارزه با فتنههاي مذهبي و از ميان برداشتن اختلافها و درگيريها و رسيدن به هماهنگي، تفاهم و همكاري است.
اينك به توضيح هركدام از آنها ميپردازيم و خيلي گذرا تأملي در آنها خواهيم داشت :
جمع امّت
منظور از جمع يا جماعت، امت يگانه اسلامي است؛ اين امت در عقيده، شريعت و رسالت از ديگر ملل متمايز است و رسالت آن همكاري و همبستگي اجتماعي در اداي اين رسالت و فراخواني به خدا و امربه معروف و نهي از منكر است.
«قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي» (سوره يوسف ـ 108) (بگو اين است راه من كه من و هر كس پيروىام كرد با بينايى به سوى خدا دعوت مىكنيم...)
«وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(سوره آل عمران ـ104) (و بايد از ميان شما گروهى [مردم را] به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند.)
«كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ» (سوره آلعمران ـ 110) (شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شدهايد به كار پسنديده فرمان مىدهيد و از كار ناپسند بازمىداريد و به خدا ايمان داريد)
«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» (سوره التوبه ـ71) (و مردان و زنان با ايمان دوستان يكديگرند كه به كارهاى پسنديده وا مىدارند و از كارهاى ناپسند باز مىدارند و نماز را بر پا مىكنند و زكات مىدهند و از خدا و پيامبرش فرمان مىبرند آنانند كه خدا به زودى مشمول رحمتشان قرار خواهد داد كه خدا توانا و حكيم است.)
اينان ـ جمع اين امت ـ تنها يك همّ و غم دارند؛ همگي يك مسووليت دارند و آن
فراخواني به خداوند و امربه معروف و نهي از منكر است؛ آنها در تفاهم و همكاري و همدلي كامل با يكديگر ("بعضهم اولياء بعض") يك خانوادهاند؛ آنها همگي به خدا و رسول خدا ايمان دارند، از خدا و رسولش اطاعت ميكنند زيرا فراخواندن به خدا و پيامبر او و امربه معروف و نهي از منكر، جز با ايمان به خدا و رسول و اطاعت از خدا و رسول، امكانپذير نيست.
بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه اين جمع يعني امت داراي سه ويژگي است :
1ـ ايمان به خدا و رسول و اطاعت از خدا و رسول.
2ـ فراخواني به خدا و امر به معروف و نهي از منكر و اقامه نماز.
3ـ تفاهم و همكاري و همدلي و سفارش يكديگر به حق و توصيه همديگر به شكيبايي.
«إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» (سوره العصرـ3) (مگر كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده و همديگر را به حق سفارش و به شكيبايى توصيه كردهاند.) بنابراين با اين توضيح، مفهوم جماعت با مفهوم امت يكي ميگردد.
بدون ترديد اين امت، امت واحدي است و متعدّد نيست.
«إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ» (سوره الانبياء ـ92) (اين است امتشما كه امتى يگانه است و منم پروردگار شما پس مرا بپرستيد.)
«وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ» (سوره المؤمنون ـ52) (و در حقيقت اين امتشماست كه امتى يگانه است و من پروردگار شمايم پساز من پروا داريد.)
اين امّت با همه گستردگي و بزرگي، يك امت است؛ داراي يك عقيده و يك شريعت، يك آيين و يك فراخوان و يك راه و رسالت واحدي است كه جملگي باتفاق آنرا بر دوش مي كشند و ادا ميكنند.
اين وحدت و همسويي در اداي رسالت و كشيدن بار مسؤوليت و وحدت در عقيده
و شريعت و دعوت و نيز امر به معروف و نهي ازمنكر است كه از اين امت، جمع و جماعت واحدي را ساخته است.
تأكيد بر اين جمع بودن و وحدت در اداي رسالت و وحدت در مواضع و عمل، در آيات متعددي از قرآن كريم مطرح شده است، از جمله در اين آيه : «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا» (سوره آلعمران ـ103)( و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد) چنگ زدن به ريسمان الهي معناي نخست است ولي اينكه اين چنگزني از سوي همگان (جميعا) باشد معناي دوم آيه است.
و نيز آيه شريفه : «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً» (سوره البقره ـ 208) (اى كسانى كه ايمان آوردهايد همگى به اطاعت [خدا] درآييد) نيز حامل دو معناست :
1ـ درآمدن به اطاعت خدا.
2ـ اينكه اين درآمدن از سوي همگان باشد.
در احاديث بسيار زيادي بر پايبندي به جمع و جماعت تأكيد شده است از جمله آنچه كه هر دو گروه [اهل سنت و شيعه] به نقل از رسولخدا(ص) در خطبهاي كه آنرا در مسجد خيف مني در سال حجةالوداع ايراد فرمود، آوردهاند؛ اينك عين سخنان شريف حضرت را نقل ميكنيم :
«خداي شاداب سازد بندهاي كه سخنانم را بشنود و درك كند و به آنكس كه نشنيده است انتقال دهد؛ اي بسا حامل فقهي كه خود فقيه نباشد و ايبسا كسي كه فقه را به كسي كه از خود فقيهتر است، برساند؛ سه كار است كه قلب هيچ مسلماني از آنها باز نميماند : اخلاص عملي براي خدا، اندرز به رهبران مسلمان و پايبندي به جمع ايشان. زيرا فراخوان ايشان همواره شامل همگان ميشود. مؤمنان برادران يكديگرند كه خونشان برابر است و آنها در برابر ديگران، همدست و متحّد يكديگرند.»[16]
اين سخنراني شريف، متضمن سه فراخوان است :
1ـ اخلاص در ارتباط با خدا.
2ـ اندرز در پيوند با پيشوايان و اولياي امر.
3ـ و پايبندي به جمع مسلمانان در ارتباط با امّت.
سلامت فرد و جامعه نيز بسته به سلامت اين ارتباطهاي سهگانه دارد :
1ـ رابطه به خدا.
2ـ رابطه با پيشوايان مسلمانان.
3ـ ارتباط با جمع مسلمانان.
وقتي روابط فرد با اين محورهاي سهگانه، درست و سلامت باشد، فرد و امت، سالم و درست خواهند بود.
ديدار و گردهمايي
در متون اسلامي بر ديدار و گردهمايي تأكيد شده و از اختلاف و پراكندگي و تفرقه جمع مسلمانان و نيز از گسستن از جمع امت و انحراف از آن، نهي شده است.
از رسول خدا(صليالله عليه و آله وسلم) نقل شده كه فرمود : «جماعت را دريابيد و زنهار از تفرقه بپرهيزيد.»[17]
و نيز از ايشان (ص) آمده كه فرمود : «دو تن بهتر از يك تن و سه تن بهتر از دو تن و چهارتن بهتر از سه تن است. جمع را دريابيد كه دست خدا با جماعت است و امتم جز بر راه هدايت، جمع نميشوند و بدانيد كه هر شيطاني (دور از حقي)، به آتش دوزخ درخواهد افتاد.»[18]
و نيز از ايشان (ص) نقل شده كه فرمود : «خداوند هرگز امت مرا بر راه گمراهي جمع نخواهد كرد، از اكثريت انبوه پيروي كنيد و [بدانيد كه] منحرفان
[از جمع]، در آتش خواهند بود.»[19]
و مولاي متقيان علي (عليهالسلام) فرموده است : «از كساني كه سواد اعظم را تشكيل ميدهند پيروي كنيد زيرا دست خدا هميشه همراه آنهاست. زنهار از خودسري و گوشهگيري بپرهيزيد چه همانطور كه گوسفند تك و دورمانده از گله دچار گرگ ميشود، آدم خودسر و تنها، خواه ناخواه رو به دامي كه اهريمن برايش گسترده است مي رود؛ شما بدنبال فتنهانگيزي مباشيد و از بدعت دوري جوييد و به آنچه جمع بدان رسيده و اركان طاعت بر آن استوار گشته است، پايبند باشيد.»[20]
و از امام جعفرصادق (عليهالسلام) نقل است كه فرمود : «گروهي از حضور در ميان جماعت سر باز زدند، رسول خدا(ص) بر آن شد تا خانههاي ايشان را به آتش كشد تا سرانجام بيرون شدند و در جمع مسلمانان حضور يافتند.»[21]
خداوند در جمع مؤمنان رحمت و بركت و خير نهاده و گردهمايي و گفتگوي آنها را جايگاه فرود رحمت و بركات خود قرار داده است.
همچنانكه شيطان نيز دوري و فاصلهگيري را از اسباب نفرت و گسست و اختلاف ساخته است.
معمولا نيز ديدارها بدون گفتگو انجام نميشود. ديدار و گفتگو لازم و ملزوم يكديگرند؛ در ديدارهاي اخيري كه پس از برقراري نظام جمهوري اسلامي در ايران ميان مذاهب اسلامي صورت گرفت بركتهاي فراواني را شاهد بوديم و اين ديدارها منبع خير بسياري در زندگي اين امت بود كه طي آنها پيروان مذاهب مختلف با همديگر آشنا شدند، دوستي برقرار كردند و فرصتهاي خوبي براي تفاهم و همكاري مطرح شد كه تا پيش از آن خبري از آنها نبود. در اين ديدارهاي رودررو بسياري از سوءتفاهمها و ابهاماتي كه در نگاه به همديگر داشتند برطرف گرديد و عرصههاي مشترك بسيار بزرگي در انديشه و فرهنگ و معرفت ميانشان كشف شد كه تا پيش از آن، آنها را منحصر به خود ميدانستند.
"جماعت" و "جمعه"
گرد آمدن مؤمنان و ديدار آنها با يكديگر امري است كه خداوند متعال آنرا دوست ميدارد و در آنچه خداوند دوست ميدارد خير و بركت فراواني نهفته است و خود باعث رحمت بيشتر ميگردد.
اين ديدارها و گردهماييها و گفتگوهاي ناشي از آن در متن شرع وجود دارد، خداوند متعال در اين دنيا براي مسلمانان نمازهاي "جماعت" و جمعه و نيز "حج" را تشريع كرده است و نمازهاي عيد فطر و عيد قربان نيز در شمار نمازهاي "جمعه" تلقي ميشود.
اين سه (جماعت، جمعه و حج)، تجمعهاي سهگانه اسلامي هستند كه مسلمانان با مذاهب و گرايشها و اجتهادهاي مختلف را يكجا گردهم ميآورند و ترديدي نيست كه حالت عبادي آنها و ذكري كه در آنها جاري ميشود بخش تفكيكناپذيري را تشكيل ميدهد ولي بدون ترديد ديدار رو در رو و گردهم آمدن، از جمله موارد هدفمند در اين سه تشريع اسلامي است.
به رغم اينكه انسان نمازهاي خود را بيش از جماعت، بطور انفرادي بجاي ميآورد ولي اسلام بنابه اهميّت ديدار مؤمنان با يكديگر و حضورشان در صحنه حتي در مورد اقامه نمازهاي روزانه، جماعت خواندن را بر فرادا ترجيح ميدهد.
توجه و اهتمام به اقامه نماز جماعت چنان بود كه پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) بنابر روايت، گردهمايي را كه از حضور در نماز جماعت در مدينه امتناع ميورزيدند تهديد فرمود كه خانههايشان را به آتش كشند.
"شيخ طوسي" در التهذيب به نقل از امام جعفرصادق (عليهالسلام) روايت كرده است :«در زمان رسولخدا (ص) مردماني بودند كه در حضور براي نماز در مسجد تأخير روا ميداشتند؛ رسولخدا (ص) در مورد ايشان فرمود : ممكن است در مورد كساني كه به مسجد فراخوانده ميشوند [و نميآيند] فرمان دهيم تا بر درب خانههايشان هيزم بگذارند و آنها را آتش زنند تا خانههايشان در آتش بسوزد.»[22]
نسبت به نماز جمعه در اسلام و گردآوردن مؤمنان از هرمنطقه در مسجدي عمومي براي اقامه نماز جمعه نيز همين اهتمام صورت ميگرفت؛ در اين راستا از امام محمدباقر(عليهالسلام) روايت شده است كه فرمود : «نماز جمعه فريضه است، حضور گروهي در آن همراه با امام جمعه نيز فريضه است و اگر كسي سه هفته بدون سبب نماز جمعه را ترك گويد، سه فريضه را ترك گفته و كسي جز منافق، سه فريضه از فرايض الهي را بدون علت ترك نميگويد.»[23]
اجتماع حج بزرگترين و مهمترين گردهمايي تمام امت است كه همه ساله در زمان و مكان معيّني براي اقامه آن برگزار ميشود. حجّ گستردهترين گردهمايي مردم بر روي كره خاكي است كه مسلمانان هرسال در لبيك به نداي پدر خود ابوالانبياء حضرت ابراهيم (عليهالسلام) بجاي ميآورند :« وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» (سوره الحج ـ27) (و در ميان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور تا [زايران] پياده و [سوار] بر هر شتر لاغرى كه از هر راه دورى مىآيند به سوى تو روى آورند.)
[نمازهاي] جماعت و جمعه همه بخشها و مذاهب را گردهم ميآورند
اسلام نسبت به حضور جمعي مسلمانان از همه گرايشها و مذاهب در اين سه
گردهمايي يعني اداي نمازهاي روزانه، نماز جمعه و فريضه حجّ، تأكيد فراوان داشته است.
ائمه اهل بيت (عليهمالسلام) نيز به شيعيان خود تأكيد ميكردند كه در نمازهاي جماعت و جمعه اهل سنت حضور بهم رسانند.
از امام جعفرصادق (عليهالسلام) روايت شده است : «هركس پشت سر ايشان نماز گزارد مانند كسي است كه پشتسر رسولخدا (ص) نماز گزارده است.»
و در حديث ديگري از آنحضرت(ع) :«اگر همراه با ايشان نماز بگزاري به شمار كساني كه در قرائت بسمالله با تو اختلاف دارند و در مسجد براي نماز حاضر شدهاند از گناهانت آمرزيده مي شود.» يادآوري ميشود كه حنفيهاي اهل سنت بر خلاف مذهب اهل بيت (ع) كه بسمالله را جز در مورد سوره توبه بخشي از سوره ميدانند، در قرائت قرآن بسمالله الرحمن الرحيم را نميخوانند.
يكي از راويان در مورد حضور در نمازهاي جماعت اهل سنت به گلايه ميگويد : در مسجد امام جماعتي داريم كه مخالف ماست و نسبت به برخي ياران ما در دل كينه دارد. حضرت (ع) در پاسخش فرمود : «به گفتههاي او (امام جماعت) كاري نداشته باش. بخدا سوگند اگر در اينكه ميگويي در مسجد از او سزاوارتري، بايد اولين وارد شونده به مسجد و آخرين خارجشونده از مسجد تو باشي و اختلافت را با مردم نيكو گرداني و سخنان نيكو بر زبان آوري.»
امام جعفرصادق (ع) به اسحاق بن عمار ميفرمايد : «اي اسحاق آيا با آنها [اهل سنت] در مسجد نماز ميخواني؟ ميگويد : عرض كردم : آري. فرمود : با آنها نماز بگزار كه نمازگزارنده با آنها همچون كسي است كه در راه خدا شمشير زده باشد.»
٭ ٭ ٭
ضروري است كه نمازهاي جماعت و جمعه را با حضور بخشهاي گوناگون مسلمانان از همه مذاهب و فرقههاي اسلامي را بسيج و پربار ساخت و همه گونه موانع فرقهاي و مذهبي را در آنها از ميان برداشت. همچنين ضروري است كه گفتمان ائمه جماعت و جمعه، گفتماني "تقريبي"، وحدتگرايانه و توحيدي باشد و [پيروان] همه فرقهها و مذاهب اسلامي را دربرگيرد و آنانرا متفرقه نسازد و نرماند.
فريضه حج را نيز بايد با گفتگوي هدفمند ميان مسلمانان در مسايل سياسي، فرهنگي و اقتصادي سمت و سو داد.
عرصههاي ديدار و گفتگو
مهمترين عرصههاي ديدار و گفتگو را بايد در عرصههاي فرهنگي و معرفتي، عرصههاي سياسي و اقتصادي جستجو كرد.
الف : عرصههاي فرهنگي و معرفتي
ديدار و گفتگو درخصوص مسايل فرهنگي و معرفتي منجر به نزديكي ديدگاههاي مذاهب گوناگون اسلامي در حيطه معرفت و علم از جمله : فقه، اصول فقه، كلام و تفسير ميگردد و به كشف عرصههاي مشترك ميان مذاهب اسلامي در بخشهاي مختلف معرفت ميانجامد و براي آنها روشن ميشود كه اختلاف مذاهب اسلامي در اين مسايل، چيزي جز اختلاف لفظي نيست و بر جوهر اين مسايل، ميان ايشان توافق و اتفاقنظر حاصل است، همچنانكه به تكامل و درهمآميزي و پرباري آنها منجر ميشود؛ اين شيوه در ميان علما كاملا متداول بود؛ طلاب علوم ديني مذاهب مختلف اسلامي براي تحصيل علم بخ حوزهها و مدارس مختلف علمي ـ به رغم اختلاف مذاهب خود ـ آمد و شد ميكردند؛ اين درهم آميزي و "بده ـ بستان" علمي و فرهنگي تأثير بسزايي در پربار ساختن معرفت و فرهنگ اسلامي و تكامل علوم و معارف در ميان مسلمانان بجاي ميگذاشت.
ب : عرصه سياسي
عرصه سياسي از گستردگي فوق العادهاي برخوردار است؛ اين عرصه امروزه جولانگاه براي سياستپيشگان و فرصتطلبان و بازيگران بينالمللي سياست شده است؛ سياست نيز بازيگراني پيدا كرده كه همچون بازيگران تئاتر و شعبده و تردستي، به بازي در اين عرصه ميپردازند و كار و فعاليت سياسي را با همان معيارهايي كه مردم بازيگري سينمايي و هنرپيشگي و شعبدهبازي را ميفهمند، مقايسه ميكنند؛ آنقدر دروغ ميگويند كه بالاخره مردم باورشان كنند و از اموال بيتالمال با سخاوتمندي تمام براي كسب رأي مردم سوءاستفاده ميكنند و حقايق را واژگونه ميسازند و دروغ و باطل و نيرنگ را با ابزار دروغ و گمراهي و فريب به خورد مردم ميدهند.
متأسفانه عرصه سياست جهاني را امروزه ـ مگر در موارد بسيار نادر ـ اين باندها ميگردانند. ما در اينباره سخن را كوتاه ميكنيم چه در روز رستاخيز و روز حساب و حسابرسي و آنگاه كه در محضر الهي حضور پيدا خواهيم كرد، در برابر اين مسايل، ايشان را مورد بازخواست قرار ميدهيم : «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ» (سوره الصافات ـ24)(و بازداشتشان نماييد كه آنها مسؤولند.)
مردم ستمكاران را شناختند ولي در برابر ايشان سكوت اختيار كردند و با آنها مدارا نمودند و همكاري هم كردند و كمترين كاري به كارشان نداشتند و حتي با سخن يا موضعي، آزارشان ندادند؛ اجازه دادند براي خود هركاري ميخواهند بكنند و منافع و مسايل بزرگ اين امت را بازيچه خويش قرار دهند و ثروت آنرا غارت كنند؛ آنها اجازه دادند استكبارجهاني بر سرزمينهاي اسلامي مسلط گردد. البته جز اندكي بسيار كوچك كه وظيفه امربه معروف و نهي از منكر را بجاي آوردند و با كلام حق در برابرشان ايستادند و غرور آنها را شكستند و پوزه آنانرا بخاك ماليدند؛ اينان در ميان امت اقليت كوچك و اقليت مباركي را تشكيل مي دهند؛ تنها راه طرد اين باندهاي سياسي فرصتطلب از عرصه سياسي اسلام نيز حضور تودههاي مسلمانان در اين صحنه، حضوري از سر ايمان، آگاهي و ايثار است. حضور تودهها در صحنه، اين باندها را نابود ميكند و زرق و برق آنها را ميربايد و آنانرا رسوا ميسازد و دستشان را رو ميكند.
اين حضور بحكم امر به معروف و نهي از منكر، عبادت است زيرا منكران را طرد ميكند و راه را براي حضور معروف و عاملان به معروف هموار ميسازد.
اين حضور همچون نماز و روزه، عبادت است و از مصداقهاي بارز امر به معروف و نهي از منكر بشمار ميرود. البته به شرط آنكه حضوري آگاهانه و از روي بصيرت و نه انفعالي و غوغاسالارانه و داراي خصلت مقاومت و ايثار و نه حضور انفعالي و بيرمقي باشد كه با شليك اولين گلوله يا كپسول گاز اشكآور جا خالي كند و پراكنده شود.
و به شرطي كه اين حضور وحدتگرايانه باشد و وحدت كلمه در آن تجسّم يافته باشد. در چنين حال و هوايي، گفتگو بايد براساس مصالح عاليه اسلام صورت گيرد و تودههاي مردم در اين عرصه بايد از خاستگاه "امت يگانه" حركت كنند و بريك موضع و ديدگاه واحدي اتفاقنظر داشته باشند.
وقتي چنين حضور و ديدار و گفتگويي بر صحنه اسلامي تعميم پيدا كند و در پايتختها و شهرها و مراكز مهم اسلامي منتشر شود نقش بسزايي در سمت و سو بخشيدن به مسايل سياسي ما خواهد داشت. بر آن نيستم كه خيالپردازي كنم و بگويم : حضور مردم در صحنه منجر به تغييرات همه جانبهاي در اوضاع فاسد سياسي ما در جهان اسلام ميگردد ولي اينرا ميگويم كه اين حضور همه جانبه و متحد ميتواند بسياري از تصميمات سياسي بزرگ رژيمها از جمله تصميم به عاديسازي روابط [با اسراييل] و مبادله صلح با زمين در فلسطين و مواضع متعلق به اشغال عراق و افغانستان از سوي آمريكا و موضع مربوط به مسئله هستهاي ايران و موضع منفي رژيمهاي عربي نسبت به حماس در اختلاف با سازمان آزاديبخش فلسطين (در راستاي مواضع آمريكا ـ اروپا و اسراييل) و نيز مواضع مربوط به تأييد اسراييل از سوي آمريكا و نفي آمريكايي مقاومت اسلامي در لبنان و فلسطين (حزبالله، حماس و جهاداسلامي) و تمييز مقاومت از تروريسم و احترام به مقاومت و پذيرش آن و نفي تروريسم و ردّ آن را تعديل خواهد كرد.
چنين ديدار و گفتگويي در عرصه گسترده اسلامي از جمله بهترين ضرورتهاي مرحله است مشروط براينكه آنرا از نفوذ و دخالتهاي رژيمها، مصون نگاه داريم زيرا رژيمهاي حاكم در جهان اسلام از چنان ابزارهايي براي نفوذ در اين عرصه برخوردارند كه وحدت و آگاهي آنرا تهديد ميكند و منجر به پراكندگي و گمراهي آن ميشود؛ در زندگي سياسي معاصر خود نيز نمونههاي فراواني از اين نفوذ و گمراهسازي و تحميق و ايجاد پراكندگي و تفرقه را شاهد بودهايم.
شرايط ديدار و گفتگو
براي اينكه اين ديدارها و گفتگوها مفيد و سازنده باشد بايد شرايط زير در آنها فراهم آيد :
1ـ اولويت دادن به مصلحت عاليه اسلام
ممكن است طرفهاي اسلامي ميان خود اختلافهايي داشته باشند و به باور و رضايتخاطر مشتركي نرسيده باشند ولي در اين حالت حتما بايد مصالح عاليه اسلام را بر هر مصلحت ديگري مقدم بدارند. اميرالمؤمنين عليبن ابيطالب (عليهالسلام) كه در اين امر الگوي مسلمانان بشمار ميروند، و در مورد حوادث پس از رحلت رسولخدا (ص) و مقدم شمردن ديگران بر خود در امر ولايت و خلافت و كنارهگيري از اين حق خويش، ميفرمايد : «به خدا سوگند هرگز به دلم نمينشست و از خاطرم نميگذشت كه پس از آن بزرگوار اعراب خلافت را از افراد خانواده او بويژه از من بازدارند و آن را به ديگران سپارند! در آن هنگام بهت و شگفتم از اين بود كه ديدم به سوي فلاني روي ميآورند و دست خود را براي بيعت در دست او ميگذارند. دريغ! انسان گاهي در برابر حقشكنيها ناگزير است دم فروبندد و به بازيهاي روزگار بخندد. باري من از اين پيشآمد ناگوار هيچ به روي خود نياوردم ولي از آن پس دست از كار كشيدم و كنارهگيري كردم تا جايي كه ديدم گروه زيادي از اسلام برگشتند و براي برانداختن آيين محمد (صليالله عليه و آله وسلم) شعارهاي مخالف برافراشتند. ترسيدم كه اگر به ياري اسلام و پيروان با ايمانش نشتابم، دير يا زود شكاف بزرگي در صف آن بيابم. يا چنان ويرانش ببينم كه اندوه و مصيبتش براي من از گم گشتن خلافت و ولايت بر شما دشوارتر آيد.»[24]
2ـ خوش گماني در برخوردها و گفتگوها
وقتي در روابط مردم با يكديگر سوءظن و بدگماني حاكم باشد، ديدارها و برخوردها آسيب ميبيند و نتايج آنها منفي ميشود. سوءظن آفت هر ديدار و گفتگو و فعاليت مشتركي است؛ خداوند متعال نيز در گستره روابطي كه مسلمانان را به يكديگر پيوند ميدهد ما را از بدگماني نسبت به يكديگر نهي فرموده است؛ خداوند متعال ميفرمايد : «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» (سوره الحجرات ـ12) (اى كسانى كه ايمان آوردهايد از بسيارى از گمانها بپرهيزيد كه پارهاى از گمانها گناه است.)
وجود بدگماني در روابط، رابطهها را به فساد ميكشاند و آنها را از ميان ميبرد.
3ـ عقلانيت در ديدارها و گفتگوها
وقتي در نقطه عطف حساسي چون اوضاع كنوني امت اسلامي قرار داريم و هنگامي كه امت اسلامي در حال خيزش است و در كارزار سختي با رژيم مرتبط با استكبار جهاني و سازمانهاي استكباري حامي اين رژيمها بسرميبريم، و زماني كه سازمانهاي استكبار جهاني تمام امكانات و تواناييهاي خود را در رويارويي با جريان عظيم و گسترده اسلامي در سرتاسر جهان اسلام بسيج كرده است و در لحظهاي كه با استكبار جهاني در موضع تاريخي سرنوشتساز و تعيين كنندهاي قرار گرفتهايم، در چنين اوضاع دشوار و حساسي، چيره شدن عواطف و احساسات و حالت انفعال و شعارگونگي بر مواضع سياسي، ديدارها و گفتمان ما با تودههاي مسلمان و گفتگوهاي متقابل درون اسلامي، از بزرگترين اشتباهات بشمار ميرود.
زبان عاطفه و احساسات و شعار اگرچه در برانگيختن تودههاي مردم مؤثر است ولي ميتواند در مواقعي نيز همچون مينهاي سريعالانفجاري عمل كند كه ميدان نبرد را به كارزار بيهوده و حتي زيانبخشي تبديل نمايد.
ما ديگران را بدان فراميخوانيم كه حتي اگر طرفها يا افرادي در پي بكارگيري اين زبان براي تشنجآفريني در صفوف مسلمانان برآيند روابط اسلامي درون مسلمانان را خدشهدار سازند، آنها با عقلانيت اسلامي و فراخوان قرآني در چنگ انداختن به ريسمان الهي «واعتصموا بحبل الله» و نهي از تفرقه و پراكندگي : «و لاتفرقوا» روبرو شوند.
4ـ آگاهي سياسي
اوضاع سياسي و رسانهاي در جهان و روابط سياسي و اقتصادي ميان رژيمهاي استكبار جهاني و رژيمهاي وابسته به آن در جهان اسلام و نيز رابطه سياست و رسانهها، اوضاع شديدا پيچيدهاي است و عوامل نامريي بسياري در آن دخيل است و در اين ميان اظهارات و روابط ظاهري، گوياي همه چيز نيست.
بخاطرم ميآيد در سازشي كه يك رژيم عربي با اسراييل و با ميانجيگري آمريكا صورت گرفت و رهبران دو كشور در برابر دوربينها و در حضور رئيسجمهور آمريكا، با يكديگر دست دادند، رئيسجمهور آمريكا با طرح اين پرسش آن مقام عرب را غافلگير ساخت :
از چه هنگام با مسؤولان و مقامات اسراييل ارتباط داشتيد؟
مقام ارشد عربي تحت تأثير اين غافلگيري و خشمگين از آن، گفت : بيست سالي ميشود!
اين پرسش و پاسخ بيانگر تحقير شماري از رهبران رژيمهاي عربي مورد حمايت آمريكا از سوي اين كشور است همچنانكه گوياي عمق فساد سياسي شماري از رژيمهاي عربي هم هست.
او بيست سال بوده كه با اسراييل داد و ستد و ارتباط داشته است و در لندن و واشنگتن با رهبران آن ديدار و گفتگو ميكرده ولي مردم در تبليغات سياسي چيزي جز محكوم ساختن و تهديد اسراييل، از وي نميدانند!!
اين رژيمهاي سياسي به لحاظ واقعيتهاي خود و اظهاراتي كه در تبليغات و رسانهها از ايشان ميشنويم بيشتر شبيه كوههاي شناور يخ در دريا ميباشند كه نه دهم ( ) آنها زير آب و تنها يك دهم ( ) از آن بر روي آب ديده ميشود.
اين رژيمها به لحاظ بخشهاي غرق در باتلاق ارتباط با رژيمهاي استكبار جهاني و بخش ظاهري قابل ديدن و شنيدن در رسانهها، بيشباهت به اين كوههاي يخي نيستند و اين كاملا خطاست اگر با آنها از طريق رسانههاي ديداري و شنيداري و با توجه به اظهارات سياسي و سخنرانيهايي كه هر از گاهي ايراد ميكنند، برخورد كنيم.
ديدارها و گفتمانهاي سياسي بايد داراي پسزمينههاي پرباري از آگاهي سياسي و تسلط بر شرايط پيچيده سياسي و شناخت زمينههاي سياسي نهفته در آنسوي مواضع، تصميمگيريها و اظهارات سياسي باشد.
بدون اين آگاهي سياسي، مسلما تودههاي خود و عرصه كارزار را به آشفتگي سياسي گستردهاي مياندازيم. ما پيش از اين در مورد ضرورت وجود آگاهي سياسي و اهميت سترگ آن در اين مرحله صحبت كرديم و اينك خاطرنشان ميسازيم كه علما و خطبا و روشنفكران مسلمان و جنبشهاي اسلامي وظيفه دارند كه آگاهي سياسي را رواج بخشند و آنرا در ميان تودههاي اسلامي، گسترش دهند.
5 ـ گفتگو به شيوه بهتر
گاه ممكن است گفتگو تبديل به جدال بينتيجهاي شود، و اي بسا به مانعي بر سر راه حركت امت و همچون حجابي كه مسلمانان را از يكديگر جدا سازد، تبديل شود ولي در عين حال گفتگو ميتواند چون پلي براي تفاهم و همكاري و همياري در عرصههاي مشترك سياسي، فرهنگي و اقتصادي اين امت باشد و آن زماني است كه گفتگو طبق همان شيوهاي باشد كه خداوند متعال آنرا به عنوان "بهترين شيوه" و متينترين روابط نيكو و تفاهم ميان مسلمانان، مطرح ساخته است؛ خداوند متعال ميگويد :«وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (سوره النحل ـ 125) (به [شيوهاى] كه نيكوتر است مجادله نماى) و نيز ميفرمايد : «وَقُل لِّعِبَادِي يَقُولُواْ الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ» (سوره الاسراء ـ53) (به بندگانم بگو آنچه را كه بهتر است بگويند كه شيطان ميانشان را به هم مىزند)
در روابط ميان بخشهاي مختلف اين امت نيز راهي براي دفع مفسدهجوييهاي شيطان جز آنكه به شيوهاي هرچه نيكوتر با يكديگر گفتگو كنيم، وجود ندارد.
6ـ مصونيتبخشي به ديدارها و گفتگوها
ما وظيفه داريم ديدارها و گفتگوهاي اسلامي را در برابر نفوذ رژيمهايي كه خود دنبالهرو و در چنگ سازمانهاي استكبار جهاني و زير نفوذ آنها هستند، مصونيت ببخشيم زيرا اين رژيمها از آنچنان رسانههاي تبليغي و اطلاعاتي برخوردارند كه ميتوانند در اين ديدارها و گفتگوها نفوذ كنند و آنها را با شكست و ناكامي مواجه سازند. براي بهرهگيري درست از اين ديدارها بايد آنها را در برابر نفوذ رژيمهاي مزبور، مصونيت بخشيم.
احاديث ائمه اهل بيت (ع) و ضرورت ديدار و گفتگو
ائمه اهل بيت (عليهمالسلام) همواره شيعيان و پيروان خود را به ديدار و گفتگو با اهل سنت و حضور در مساجد متعلق به آنها و اجتماعات و مجالس و ميزگردها و نشستهاي ايشان رهنمون ميشدند و از دوري از آنها نهي ميفرمودند و ضرورت حضور در صحنههاي عمومي اسلامي و حضور در نمازهاي جمعه و جماعت و وحدت مواضع در حج را به ايشان خاطرنشان ميساختند. در اين ميان حتي يك حديث هم حاكي از موضعگيري منفرد ائمه اهل بيت (عليهمالسلام) در يكي از مواضع مربوط به حج نسبت به مواضع عامي كه حكام مسلمان در آن روزگار براي عموم مسلمانان ترسيم ميكردند، بدست ما نرسيده است. برخي منحرفان كوشيدند به جعل احاديثي از ايشان (عليهمالسلام) در جهت جداسازي شيعيان آنها از صحنه بزرگ اسلامي بپردازند. اين احاديث گاه جنبه غلوّآميز بخود ميگرفت، گاهي شكل احاديث تحريفي داشت و گاهي نيز درهمآميختگي فقهي در آنها مطرح ميشد و احاديثي هم بوده كه در واقع توهين به اهل بيت (عليهمالسلام) تلقي ميشود و بالاخره احاديثي كه به لعن و ناسزا به دشمنانشان پرداختهاند.
آنها [منحرفان و مغرضان] ميكوشيدند تا اينگونه احاديث را از ايشان (عليهمالسلام) رواج دهند. از امام جعفرصادق (عليهالسلام) در همين معنا آمده است : «ما اهل بيت، راستگوييم ولي همواره دروغگوياني در ميان ما نفوذ ميكنند كه بر ما دروغ ميبندند و راستي سخن ما با دروغگويي آنها خدشهدار ميگردد.»[25]
و نيز از آنحضرت (عليهالسلام) آمده كه فرمود : «مغيرة بن سعيد در نوشتههاي ياران پدرم احاديثي را وارد كرده كه پدرم آنها را نگفته است. از خداي بترسيد و آنچه را كه با گفته خداوند و سنت پيامبر ما همخواني ندارد، از سوي ما ندانيد.»[26]
به نقل از يونس از ابوالحسن الرضا (عليهالسلام) روايت شده كه فرمود : «ابوالخطاب بر علي بن ابيطالب (عليهالسلام) دروغ بست. خداي لعنت كند ابوالخطاب و ياران ابوالخطاب را كه تا به امروز از اين گونه احاديث در كتب ياران ابوعبدالله (عليهالسلام) وارد ميكنند. پس شما آنچه را كه خلاف قرآن است، از ما نپذيريد.»[27]
و از ابوالحسن الرضا (عليهالسلام) در حديثي كه به ابن ابومحمود گفته آمده است :«اي ابن ابيمحمود! مخالفان ما رواياتي در فضايل ما جعل كردهاند و آنها را بر سه قسمت ساختهاند : در قسمتي غلوّ و در قسمت دوم كوتاهي در كار خويش و در قسمت سوم بيان عيوب دشمنان ما. وقتي مردم احاديث غلوآميز در مورد ما ميشنوند شيعيان ما را تكفير ميكنند و به آنها قول به ربوبيت ما را نسبت ميدهند و هرگاه احاديث كوتاهي ما را بشنوند آنرا در مورد ما درست ميپندارند و زماني كه عيبهاي دشمنان ما را به نام ميشنوند آن عيبها را به نام ما برميشمارند.»[28]
ائمه اهل بيت (عليهمالسلام) با تكذيب اينگونه احاديث جعلي و رسوا ساختن جاعلان و دروغپردازاني كه حديثهاي ناگفتهاي از ايشان نقل ميكردند، و نيز با تأكيد بر نفي احاديث مخالف قرآني كه به آنها نسبت داده ميشد، ميكوشيدند تا اين مانع را درهم بشكنند.
آنها ميگفتند : «از خداي بترسيد و آنچه را كه با گفته خدا و سنت پيامبر ما همخواني ندارد از ما نپذيريد» و «خلاف قرآن را از ما نپذيريد.»[29]
آنها از فقهاي شيعيان خود و راويان احاديث ميخواستند كه بدنبال احاديث راست و صحيح روايت شده از ايشان (عليهمالسلام) باشند و نسبت به جعل احاديث از سوي منحرفان و مغرضان، هُشيار باشند و در عين حال اصول و قواعدي براي شناخت احاديث درست برايشان درنظر ميگرفتند و شيعيان خود را به همزيستي با ديگر طوايف اسلامي و آمد وشد با آنها و مبادله علمي و فرهنگي با ايشان و حضور در نشستها و جمعها و نمازهايشان فراميخواندند.
آنها نميخواستند كه شيعيانشان از محيط عمومي اسلامي بركنار بمانند. آنها بخشي از اين امت بزرگ هستند و اختلافشان با اهل سنت در برخي فروع و اصول و نيز خصومت با حكام ستمگري كه در دوره امويان و عباسيان بر مسلمانان حكومت ميكردند به معناي انزواجويي آنها و گسست تلقي نميشد.
ائمه اهل بيت (عليهمالسلام) با آنها زندگي ميكردند و در ميانشان حضور داشتند؛ مسلمانان نيز از همه مذاهب و گرايشها به حضورشان ميرسيدند و در مجالس درس آنها حضور مييافتند و از آنها تحصيل علم ميكردند. ما اگر كساني را كه از امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) كسب دانش كردهاند، برشماريم خواهيم ديد كه گروه بزرگي از علما را دربرميگيرند؛ مجالس و حوزههاي درس ايشان همواره سرشار از فقهاي مسلمان و اهل علم و راويان و محدثان از هرگرايش و سرزميني بود. آنهايي كه با احاديث ائمه اهل بيت (عليهمالسلام) و زندگي ايشان آشنا هستند بخوبي از اين وضع آگاهي دارند آنها در همان حال كه براي شيعيان خود و براي عموم مسلمانان خط فكري صحيح در اصول و فروع را آشكار و با صراحت و دقت تبيين ميكردند، در همزيستي كامل با تمامي گرايشها و پيروان مذاهب اسلامي بودند.
در احاديث اهل بيت (عليهمالسلام) همواره فراخواني روشن و آشكاري نسبت به همزيستي سازنده و نشست و برخاست و ارتباط و همكاري و همدلي با ديگر مسلمانان وجود داشته است. اينك به نمونههايي از احاديث ايشان (عليهمالسلام) در اين خصوص اشاره ميكنيم :
محمد بن يعقوب كليني با سند صحيح در الكافي به نقل از ابواسامة زيد الشحام روايت كرده گفته است : «امام جعفرصادق (عليهالسلام) فرمود : از قول من به آنها كه به نظرت ميرسد اطاعتم ميكنند و سخنانم را گوش ميدهند، سلام برسان و بگو : شما را به تقواي خداوند متعال و پارسايي در دين خود و اجتهاد براي خدا و راستي سخن و اداي امانت و سجود طولاني و حسن همسايگي، سفارش ميكنم. اينها مواردي است كه محمد(ص) بدانها فراخوانده است. امانت را به كساني كه شما را امين دانستهاند ـ اعم از اينكه آدم نيك يا بدي باشند ـ بازگردانيد؛ با اقوام خود رفت و آمد كنيد و مردههاي خود را تشييع نماييد و از بيمارانتان عيادت كنيد و حقوق ايشان را ادا كنيد زيرا هرگاه كسي از شما در دين خود پارسايي كرد و در سخن راستي پيشه كرد و امانت را ادا كرد و با مردم اخلاقي نيكو داشت، ميگويند : اين جعفري است و مرا شاد ميسازد و از كردار و رفتار او شاد ميشوم ميگويند اين ادب جعفر است ولي اگر جز اين باشد، ننگ و عار او گريبانم ميگيرد و ميگويند اين ادب جعفر است. بخدا سوگند كه پدرم (عليهالسلام) حديثم گفته كه هرگاه در قبيلهاي از شيعه علي باشد باعث افتخار آن قبيله است و از همه بيشتر امانتداري ميكند و حقوقشان را بجاي ميآورد و از همه راستگفتارتر است و همه سفارشها و وصيتها و امانتشان را به وي ميسپارند و در سخن از وي افراد عشيرهاش ميگويند : مانند فلاني است كه از همه امانتدارتر و راستگفتارتر است.»[30]
و نيز با سند صحيح به نقل از معاوية بن وهب آمده كه ميگويد : «به امام جعفر صادق (عليهالسلام) عرض كردم : شايسته است كه با اقوام و خويشان خود و نيز با ديگر مردمان چگونه رفتار كنيم؟ فرمود : امانت آنها را بازگردانيد و براي آنها و عليه آنها شهادت دهيد و از بيمارانشان عيادت كنيد و جنازه مردههايشان را تشييع نماييد.»[31]
و نيز با سند صحيح به نقل از معاوية بن وهب آمده كه گفته است :«به امام جعفرصادق (عليهالسلام) عرض كردم : شايسته است كه با مردم و با كساني كه چون ما نيستند، چگونه باشيم؟ فرمود : به پيشوايان خود كه به آنها اقتدا ميكنيد بنگريد و آنچه را انجام ميدهند، انجام دهيد بخدا سوگند آنها از بيمارانشان عيادت ميكنند و در تشييع جنازه مردههايشان شركت ميكنند و عليه يا له ايشان شهادت ميدهند و امانتها را بازميگردانند.»[32]
و در روايت ديگري از كليني در الكافي با سند صحيح به نقل از حبيب الحنفي آمده كه گفت : از امام جعفرصادق (عليهالسلام) شنيدم كه فرمود : «بر شما باد كه پارسايي و اجتهاد پيشه كنيد و در تشييع جنازهها شركت جوييد و از بيماران عيادت نماييد و همراه با قوم خود در مساجد ايشان حاضر شويد و براي مردم آنچه را براي خود دوست ميداريد، دوست بداريد. آيا خجالت نميكشيد اگر كسي همسايهاش حق او را بشناسد ولي او حق همسايهاش را نشناسد؟»[33]
و با سند صحيح به نقل از "مرازم" آمده كه گفت : امام جعفرصادق (عليهالسلام) فرمود : «بر شما باد كه در مساجد نماز بگزاريد و با مردم همسايگي نيكو داشته باشيد و شهادت اقامه كنيد و در تشييع جنازهها حضور يابيد؛ شما ناگزير بايد با مردم همراه باشيد و هيچكس در زندگي از مردم بينياز نيست و مردم هم بايد به درد يكديگر برسند.»[34]
ج : در عرصه اقتصادي
امروزه كوششهاي گستردهاي براي پيوستن بازارهاي جهان اسلام و منابع ثروتهاي طبيعي آن با شبكه جهاني شدن اقتصادي صورت ميگيرد كه البته اين كار فعلا و تا حدودي تحقق يافته است ولي حركتي كه رژيمهاي جهان اسلام اينك در پي تحقق آنند پيوستن كامل و تمام عيار بازارهاي جهان اسلام و ثروتهاي طبيعي ما به شبكه جهاني اقتصادي است؛ اين امر، حركتهاي اقتصادي ما را در پيوستگي كامل با اقتصاد كشورهاي صنعتي بزرگ قرار ميدهد و بازارهاي ما را به صورت نمايشگاه و مصرفكننده توليدات كارخانجات كشورهاي بزرگ صنعتي در ميآورد و منابع طبيعي ما از جمله نفت و گوگرد و فولاد و آهن و پنبه و نيشكر و لاستيك و خرما و ... را به منابع تأمين مواد اوليه كارگاهها و كارخانجات غرب تبديل ميسازد.
بدين ترتيب ما از موقعيت خود به عنوان توليدكننده و خودكفاي اقتصادي، به مركزي براي تأمين مواد خام مورد نياز كارگاهها و كارخانجات كشورهاي بزرگ صنعتي و محل مصرف توليدات اين كارگاهها و كارخانجات، تبديل ميشويم.
اين بدترين فرجام اقتصادي براي جهان اسلام بشمار ميرود؛ اين وابستگي اقتصادي به وابستگي خالص سياسي و سقوطهاي گستزده اقتصادي ـ آنچنانكه براي اقتصاد آسياي جنوب شرقي در چند سال پيش اتفاق افتاد ـ ميانجامد و خودكفايي ما در اقتصاد را بطور كامل زير سؤال ميبرد.
غرب همانگونه كه بطور گستردهاي ابزار صنعتي و اقتصادي براي تحقق "وابستگي سياسي" در جهان اسلام بهرهگيري ميكند، از تحريم و محاصره اقتصادي نيز براي به زانو درآوردن كشورهاي جهان اسلام در برابر اراده سياسي خود ـ همچنانكه در مورد ايران و ليبي و سوريه و سودان زماني كه زيربار اراده آنان نرفتند عمل كرد ـ بطور وسيع استفاده ميبرد.
جهان اسلام ميتوانست از ابزار اقتصادي از جمله اهرم صادرات نفت براي تعديل برخي مواضع افراطي غرب و بويژه آمريكا در ازاي جهان اسلام ـ از جمله جانبداري افراطي از اسراييل و قرار گرفتن در كنار اين رژيم در همه مراحل تجاوزگرانه عليه فلسطين و لبنان و سختگيري نسبت به ايران به علت مسئله غنيسازي اورانيوم و رسيدن به مرحله بكارگيري انرژي اتمي براي توليد برق و ديگر اهداف مسالمتآميز و سكوت در برابر اسراييل و نيروگاههاي اتمي و زرّادخانه اتمي كه به گفته برخي مؤسسات نظامي حاوي بيش از 200 كلاهك اتمي آماده انفجار و پرتاب است، بهرهبرداري نمايد.
اگر مسلمانان از ابزار اقتصادي براي تعديل مواضع افراطي غرب در ازاي جهان اسلام ياري ميگرفتند اينك روابط اسلام و غرب دگرگون شده بود و غرب نميتوانست از اينهمه نفوذ گسترده در جهان اسلام برخوردار باشد همچنانكه قادر نبود اينگونه ارزشهاي ديپلماتيك سياسي را در روابط خود با جهان اسلام زير پا گذارد و ناديده انگارد.
ولي چه ميشود كرد كه حكام جهان اسلام غالبا جرأت ايستادگي در برابر اراده سياسي غرب و بويژه اراده سياسي آمريكا را ندارند و از شجاعت و شهامت كافي نيز براي اتخاذ هرگونه تصميم سياسي يا اقتصادي مخالف با منافع رژيمهاي استكبار جهاني و درنورديدن خطوط قرمز ترسيمي براي خود برخوردار نيستند.
حركت خشمگينانه و خودجوش تودههاي ما در تحريم كالاهاي دانماركي ـ بهنگامي كه روزنامه دانماركي نسبت به ساحت مقدس رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) اهانت روا داشت و دانمارك تن به عذرخواهي از مسلمانان و مجازات آن روزنامه نداد، تأثير بسزايي در تعديل موضع دولت دانمارك و دولتهاي اسكانديناوي ـ كه آنزمان در كنار دانمارك قرار گرفته بودند ـ بجاي گذاشت.
موضع درست در اين مسئله بسيار مهم، حضور ميليوني و متحد مردم در صحنه و سردادن شعار تحريم جهاني شده اقتصاد ـ كه جهان اسلام را گام بگام درمينوردد ـ و مطالبه بكارگيري ابزارهاي اقتصادي در مسايل عمده سياسي و سردادن شعار آزادسازي بازار ما از سلطه كالاهاي صادراتي كشورهاي بزرگ صنعتي و دعوت به آزادسازي منابع طبيعي ثروتها و توليدات كشاورزي و حيواني از نفوذ كشورهاي بزرگ و سردادن شعار خودكفايي و رسوا سازي رژيمها و سردمداراني كه از مواضع دولتي خود براي نفوذ اقتصادي غرب و شرق استكباري در بازارها و منابع طبيعي ما بهره ميگيرند و سرانجام فراخواني تودههاي مردم براي استفاده از تحريم اقتصادي بهنگام نياز و زماني است كه حكام در ايفاي وظيفه خود كوتاهي ميكنند و در اتخاذ تصميمهاي اقتصادي مناسب، زبوني بخرج ميدهند.
حضور آگاهانه و پرصلابت امت در صحنه اسلامي در همه مراكز و شهرها و پايتختهاي اسلامي، مسلما منجر به تعديل تصميمات بسياري از رژيمها و حاكمان جهان اسلام ميشود همچنانكه به تعديل تصميمهاي اقتصادي و سياسي كشورهاي استكبار جهاني نسبت به جهان اسلام و كاهش فشارهاي سياسي و اقتصادي عليه آنها ميگردد.
سوم : فعاليتها و برنامههاي مشترك
پيش از اين گفته شد كه سه مورد زير از جمله بهترين شيوه براي مبارزه با فتنههاي فرقهاي است :
1ـ آگاهي و گفتمان.
2ـ ديدار و گفتگو.
3ـ فعاليتهاي مشترك.
تاكنون در مورد دو بند اول و دوم سخن گفتيم و اينك درصدديم تا انشاءالله از نكته سوم يعني فعاليتها و پروژههاي مشترك ـ چه در عرصه علمي و فرهنگي يا در
گستره فعاليت سياسي و چه در عرصه اقتصادي ـ صحبت كنيم.
تجربيات متعددي كه اخيرا مسلمانها در پروژههاي اقتصادي و فقهي به مورد اجرا گذاردهاند، تأكيدي بر همين معناست.
با توجه به چالشهاي بزرگي كه امروزه مسلمانها با آنها روبرو هستند، ما ناگزيريم كه با برنامههاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي با مشاركت همه مسلمانان با هرمذهب و گرايش اسلامي، با آنها مقابله كنيم. اينك ديگر فعاليتهاي فردي و آنچه تنها يك گروه از مسلمانان بدان دست ميزنند براي مقابله با اين چالشها، كافي نيست؛ چالشهايي كه با آنها روبرو هستيم بسي بزرگتر و گستردهتر از آنست كه بتوان با چنين برنامههايي به مقابله با آنها پرداخت.
پروژهها و برنامههاي سياسي و اقتصادي و فرهنگي و تبليغي ما بايد در حجم و اندازه كل امت باشد و تنها در اين صورت است كه ميتوان گفت دست خدا (و ياري خدا) با آنها و بر سر ماست. (انشاءالله تعالي)
و در اين حالت است كه اين پروژهها و برنامهها و فعاليتها، توان مقابله با چالشهاي نيرومندي كه امروزه در صحنه با آنها روبرو هستيم، خواهند داشت.
ديالكتيك مشروعيت و واقعيت
اينك از يكي از اين چالشهايي سخن بميان خواهيم آورد كه در زندگي سياسي و فرهنگي با آن روبرو ميشويم و جز با يك برنامه بزرگ سياسي و فرهنگي و با همبستگي گسترده اسلامي و در حدّ و اندازه تمامي اين امت، توان مقابله و درهم شكستن آنرا نخواهيم داشت.
در برابر ما در صحنه زندگي دو مسئله مخالف و متضاد با يكديگر وجود دارد كه ما ناگزير از تعامل با آنها هستيم و توان ترديد در هيچكدام از آندو را نداريم؛ امكان رويگرداني از هركدام يا هر دوي آنها و برخورد لااباليگرايانه نيز وجود ندارد.
مسئله نخست : وحدت امت اسلامي
هيچكس كمترين ترديدي در اين حقيقت (يعني وحدت امت اسلامي) ندارد. پيش از اين آيات شريفه زير را بر شما خواندهام : «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ» (سوره الانبياء ـ92) (اين است امتشما كه امتى يگانه است و منم پروردگار شما پس مرا بپرستيد.)
و: «وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ» (سوره المؤمنون ـ52) (و در حقيقت اين امتشماست كه امتى يگانه است و من پروردگار شمايم پساز من پروا داريد.)
وحدت امت نيز بدون كمترين ترديدي بسته به وحدت ولايت و برائت آنست و اگر ولايتها و برائتها تعدّد پيدا كرد مسلما و بنابر آيات فوقالذكر در دو سوره "الانبياء" و "المؤمنون"، امت نيز متعدد ميشود و ديگر امت واحدهاي نخواهيم داشت. در اين حالت نميتوان رهبري سياسي، نظام و تصميمگيريهاي سياسي را از مسئله "ولايت" (جانبداري) جدا ساخت.
همچنانكه درگيريها و كارزارهاي سياسي و نظامي ميان رژيمها را نيز نميتوان از مسئله "برائت" (انزجار) جدا كرد.
وحدت امت، وحدت در ولايتها و برائتهاي آنرا بدنبال دارد. "ولايت" و جانبداري از رهبري سياسي شايسته امت در امتداد ولايت خدا و رسول و اولياي امر است. خداوند متعال ميگويد :« أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ» (سوره النساء ـ59) (خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد)
وجود دو "ولايت" يا بيشتر در كنار يكديگر با وحدت امت تناقض دارد گواينكه ولايتها يا مرجعيتهاي متضاد با يكديگر نيز آنچنانكه معمولا در رژيمهاي سياسي داراي گرايشهاي سياسي متعدد مطرح است، ميتواند تأثير منفي داشته باشد.
ولي امر مسلمين نميتواند متصف به ولايت و طاعت از سوي مجموعهاي از امت باشد حال آنكه در مورد مجموعه ديگري از همين امت، چنين نباشد و بخشي از امت از وي اطاعت كنند ولي اطاعت از او براي بخش ديگري، واجب نباشد.
ولي البته ولايتها يا مرجعيتهاي طولي (در طول يكديگر) ـ با هر تعداد و شماري ـ منافاتي با وحدت امت ندارد.
لذا ميتوان نتيجه گرفت كه براساس اين دو آيه از سورههاي "انبياء" و "مؤمنون" امت داراي رهبري شايسته و يگانهاي است كه آنرا مشروع ميدانيم و در نظام حكومت و رهبري سياسي جهان اسلام، بدنبال آن هستيم.
اين از مسئله نخست يعني "مشروعيّت".
مسئله دوم : شكلگيري رژيمهاي حكومتي متعدد در سرتاسر جهان اسلام
اين رژيمها و حكومت ـ غالبا ـ فاقد مشروعيتند زيرا نه شايستهاند و نه امانتدار دين و دنياي مردم و نه از سوي مردم انتخاب شدهاند؛ اين رژيمها با مكانيسمهاي نظامي يا با استفاده از ابزارهاي نظام استكبار جهاني بر مردم تحميل شدهاند. اين رژيمها فرمانبري از خود و پايبندي به تصميمات خود را به مدد خشونت و زور سلاح و فريب و تحميق رسانهاي، بر مردم تحميل ميكنند.
مردم ناگزير به پايبندي به تصميمات اين رژيمها هستند؛ "واقعيت نامشروع" از اين قرار است. اينك در فاصله اين واقعيت و آن مشروعيت، تضاد و تباين شديدي وجود دارد و هركدام فرهنگ و سياست و قوانين و نهادها و ابزارها و نيروي اجرايي خود را دارند.
ديالكتيك موجود ميان "مشروعيت" و "واقعيت امر" نيز همين است.
در اين ميان تكليف مسلمانان در ازاي اين دو مسئله يعني : "مشروعيت تحريمي" و "واقعيت تحميلي" چيست؟
نه جايز است كه تسليم واقعيت تحميلي شوند و مشروعيت را ناديده بگيرند و نه امكان ناديده گرفتن واقعيت تحميلي زورمندانه رژيمها وجود دارد.
ميان "عدم جواز" و "عدم امكان"، ديالكتيكي است كه در تاريخ اسلام از قدرت بسياري برخوردار است.
ببينيم موضع فقه اسلامي در ازاي اين ديالكتيك دشوار، چيست؟
آيين فقهي اهل البيت (عليهمالسلام)
آيين فقهي ائمه اهل البيت (عليهمالسلام) در ازاي اين ديالكتيكي كه خود در طول دوره خلافت اموي و عباسي در آن حضور داشتند، در سه مورد زير خلاصه ميشود :
1ـ نهي از حمايت و پشتيباني از اين رژيمها و تحريم "همكاري با ستمگران". مسلمان نبايد اقدام به كاري كند كه از آن بوي حمايت و پشتيباني از اين رژيمهاي ناشايست به مشام رسد حتي اگر تهيه ليقه مركّب حاكم ظالم باشد. در اين معنا روايات فراواني از ائمه اهل بيت (عليهمالسلام) وارد شده است : (نگاه كنيد به بابهاي حرمت همكاري با ستمگران در مباحث مكاسب محرمة و بخش امر به معروف و نهي از منكر در وسائل الشيعه و ديگر كتب حديث و فقه.)
2ـ امر به همزيستي با واقعيت سياسي و اجتماعي زيرا گسستن از آن به مفهوم خارج شدن از صحنه زندگي و خودكشي سياسي و اقتصادي است.
مسلمانان چارهاي جز ساماندهي زندگي دنيوي و اخروي خود در چارچوب اين واقعيت ندارند. آنها ناگزير حتي شده با پيوستن به ليستهاي مديريتي و مسؤوليتي در اين رژيمهاي فاسد، بايد با اين واقعيت كنار آيند تا مسايل زندگي دنيوي و مسئله دينشان بسامان گردد.
پيوستن به پستها و برعهدهگيري مقام بايد نه با هدف تحكيم پايههاي رژيم بلكه به قصد تضمين زندگي مؤمنان و خدمت به مردم و گشودن گره مشكلات آنان صورت گيرد. (نگاه كنيد به روايات وارده در موارد استثنايي همكاري با ستمگران و بابهاي تقيّه.)
مردم از مدارس و دانشگاهها و دستگاههاي پليس، بيمارستانها، مؤسسات خدماتي و غيره بينياز نيستند و اينها همه هم در چارچوب همين رژيمهاي فاسد حضور و وجود دارند. مردم چارهاي جر اينكار ندارند لذا ورود به اين مؤسسات در راستاي خدمت به مردم و استفاده از اين نهادها و مراكز جايز است زيرا بدون اينكار زندگي مردم لنگ ميماند و خداوند متعال هرگز در پي تعطيلي زندگي مردم نيست.
ميان بند نخست (نهي از همكاري) و بند دوم (موارد پذيرفتني)، تفاوت آشكاري است.
3ـ كوشش در راستاي تبديل اين واقعيت فاسد به نظام، رهبري و قوانين و احكام شايسته و درست.
اين نكته اخير در جوامع مختلف، متفاوت است؛ گاه اينكار با انقلاب مسلحانه صورت ميگيرد و گاهي نيز با فعاليتهاي فرهنگي ـ تبليغي براي مردم تحقق مييابد. گاهي نيز با بهرهگيري از ابزارهاي دموكراتيك امروزي ـ كه به اكثريت صالح امكان رسيدن به قدرت و جابجايي و تغيير مسالمتآميز را ميدهد ـ و بطوركلي با مكانيسمها و ابزارهاي مختلف انجام ميپذيرد. (نگاه كنيد به روايات بخش امر به معروف و نهي از منكر و بابهاي جهاد.)
اين سه پروژه عمليات سياسي اسلامي مستلزم مشاركت عموم مسلمانان از همه مذاهب و فرق و خلقهاي اسلامي تحت سلطه حكومتهاي ستمگر است.
1ـ تحريم رژيمهاي فاسد و عدم حمايت و پشتيباني از آنها و لزوم ايزوله كردن و فاصله انداختن اين رژيمها از امت و بدنام و رسوا ساختن آنها.
2ـ مشاركت سازنده در تمامي عرصههاي زندگي سياسي، اقتصادي و اجتماعي و نفوذ به اركان حكومت با همين ذهنيت و به همين منظور.
3ـ دنبال كردن پروژههاي اسلامي كردن حكومتها و برقراري دولتهاي اسلامي بر پايه هاي ديني و سوق اوضاع سياسي به تشكيل حكومت اسلامي شايسته جهاني ـ آنگونه كه خداوند متعال در كتاب خود به ما وعده داده است ـ؛ اين پروژه در هر كشور و بنابه اوضاع سياسي هريك، شكل و شمايل ويژهاي بخود ميگيرد و نميتوان براي آن نسخه سياسي يا مبارزاتي واحدي پيچيد.
پروژه سياسي اسلامي
رژيمهاي موجود در جهان اسلام ـ غالبا ـ غيرصالحاند و درشكلدهي به مواضع اسلام نسبت به مسايل بزرگ سياسي در جهان اسلام نميتوان به آنها تكيه كرد. روشن است كه مواضع رسمي اين رژيمها در ازاي مسايل بزرگ همواره تابعي از تأثيرات كشورهاي بزرگ است و اين رژيمها هرگز قادر به فراتر رفتن از خط قرمزهاي ترسيمي از سوي كشورهاي استكبار جهاني براي خود نيستند.
البته گسترههاي "زردي" وجود دارد كه اين حكام ميتوانند در آن مانور دهند و ايبسا در مخالفت با تصميمهاي كشورهاي بزرگ نيز باشد ولي در مورد خطوط قرمز اين رژيمها هرگز و به هيچ بهايي قادر به عبور از آنها نيستند. از جمله اين خط قرمزها، "نفت" است. اين رژيمها نميتوانند از نفت به سود مسايل سياسي امت بهرهگيري كنند؛ عكس اين هم عملا درست است چه كشورهاي بزرگ و شوراي امنيت سازمان ملل همواره از عامل اقتصادي به عنوان سلاح مؤثري در تصميمگيريهاي سياسي خود و در مجازات رژيمهايي كه از اين خط قرمزها عبور ميكنند، استفاده مينمايند حال آنكه حكام ما در بيشتر مناطق جهان اسلام جرأت ندارند يا نميتوانند از خطوط قرمز مربوط به رژيمهاي استكبارجهاني عبور كنند.
علت هرچه باشد، امروزه صحنه گسترده اسلامي از عناصر لازم براي تصميمگيري و اتخاذ مواضع سياسي اسلامي ـ البته به استثناي مواضع و تصميماتي كه به طور خودجوش از سوي عموم مسلمانان در مناطق مختلف اسلامي بيان ميشود ـ برخوردار نيست. نمونه مواضع خودجوش مردمي، همدلي شديد با مقاومت اسلامي در جنوب لبنان (حزبالله) از سوي تودههاي مسلمان در همه مناطق كشورهاي اسلامي و كشورهاي غربي داراي مهاجر مسلمان بود كه به رغم اينكه رژيمهاي عربي غالبا از پيروزيهاي مقاومت و كاميابيهاي درخشان آن طي جنگ 33 روزه بخشم آمده بودند، قدرت جريان اسلامي همبستگي و همدلي با حزبالله نيرومندتر از آن بود كه رژيم هاي مزبور و ابزارهاي تبليغاتي ـ سياسي آن بتوانند در برابر آن بايستند ولي اين رژيمها سرانجام توانستند بيزاري خود از پيروزيهاي حزبالله را در قرار گرفتن فؤاد السنيورة و جعجع و حريري و جنبلاط در كنار يكديگر و ناكام گذاردن تشكيل دولت وحدت ملي مورد درخواست اپوزسيون و پيشاپيش آنها حزبالله، به معرض نمايش قرار دهند و اگر موضع خردمندانه حزبالله در مخالفت با بدست گرفتن قدرت از سوي اقليت در لبنان نبود مسلما با جنگ داخلي وسيعي در لبنان مواجه ميشديم ولي "حزبالله" ـ در زماني كه حكومت با خشونت با اپوزسيون مقابله ميكرد ـ ترجيح داد تنها به اعتراضهاي مسالمتجويانه ادامه دهد و مردم لبنان را از شرّ جنگ و درگيري برهاند.
بهرحال، صحنه بزرگ اسلامي از جمله ابزارهاي برخاسته از اراده امت و از ژرفاي آن در راستاي هرچه پختهتر كردن تصميمهاي سياسي مورد توجه تمامي امت و وحدت بخشيدن به ديدگاهها و مواضع سياسي در خصوص مسايل عمده و تعميم اين وحدت بركلّ صحنه اسلامي و بسيج افكار عمومي اسلامي در جهت حمايت و پشتيباني از آن و فعّالسازي آن طي راهپيماييها و اعتراضها و شعارها و اعلاميهها و ابزارهاي در دسترس تودههاي مردم براي نشان دادن مواضع، ديدگاهها، اعتراضها و مخالفتها و حبّ و بغضها است.
بدون يك برنامه سياسي جامع و خردمندانهاي كه ديدگاههاي يگانه سياسي را شكل بخشد، صحنه سياسي دستخوش امواج فتنههاي سياسي و فشارهاي رسانههاي گروهي رسمي ـ كه حق و باطل را وارونه جلوه ميدهند ـ ميگردد و ميان اختلافنظرها و مواضع و فتنهها و فسادهاي تبليغي، سردرگم و آشفته ميشود.
براي رهايي صحنه كلان اسلامي از اين آشفتگيها حتما بايد برنامه سياسي كلاني ـ خارج از حوزه نفوذ اين رژيمها ـ وجود داشته باشد كه به مسؤوليت خود در تدارك تصميمها و موضعگيريهاي سياسي و وحدت بخشيدن و تعميق آنها در صحنه سياسي عمل نمايد.
اين برنامه سياسي حتما بايد تمامي بخشها و مذاهب و مناطق اسلامي را صادقانه و بطور حقيقي نمايندگي كند تا نظرات آن از نفوذ و تأثير واقعي بر تمامي صحنه سياسي برخوردار باشد و بمثابه مركزي براي هرچه پختهتر ساختن تصميمات اتخاذ شده در مورد مسايل كلان جهان اسلام از جمله مسئله قدس، مسجدالاقصي، مسئله فلسطين، اشغال بخشهاي گستردهاي از سرزمينهاي اسلامي در سوريه و مصر و اردن و لبنان از سوي اسراييل و مسئله سومالي و دخالت نيروهاي چند مليتي در دارفور و برنامه هستهاي مسالمتآميز ايران و اشغال افغانستان و عراق از سوي آمريكا و مواضع خصمانه آمريكا نسبت به فلسطين و در حمايت از اسراييل و مواضع بريتانيا و در واقع اتحاديه اروپا در حمايت از سلمان رشدي مرتد و مواضع خشونتآميز و انعطاف ناپذير روسيه در برابر ايالتهاي اسلامي روسيه از جمله چچن و نيز مسئله صحراي غربي و شكنجه و آزار افراد وابسته به جنبشهاي اسلامي از سوي رژيمهايي چون :الجزاير، تونس و مصر و عراق (در دوره صدام) و نيز درگيري دو گروه عمده فلسطيني (حماس و فتح) با يكديگر و حمايت اسراييل و آمريكا و اعراب از فتح و هرچه تنگتر ساختن محاصره اقتصادي و سياسي غزه و حماس و عزل كامل سياسي حماس و ويرانگريهاي گسترده اسراييل در لبنان در انتقام از پيروزي حزبالله بر اين رژيم در جنگ اخير اسراييل عليه حزبالله در جنوب لبنان و سكوت كشورهاي عربي، اروپايي و آمريكايي در ازاي اين تجاوز آشكار بر لبنان و حمايت همه جانبه و مطلق از مواضع اسراييل و ... باشد.
ممكن است كسي درباره فرمول عملي اين برنامه سياسي جويا شود؛ در پاسخ ميگويم : من در اينجا بدنبال ارايه فرمول شخصي از اين برنامه سياسي نيستم. ميتواند به صورت نشست دورهاي اهل حل و عقد مسلمانان يا به صورتهاي ديگري باشد. بهرحال اين برنامه سياسي به هر شكلي كه ارايه شود، مركزي سياسي و نماينده امت اسلامي در ابعاد كلان آن به منظور پختهتر ساختن تصميمها و توصيههاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي و غيره و تبلور و عرضه آنها در مسايل مورد توجه امت است. اين مركز در برابر مراكز تصميمگيريهاي رسمي رژيمها قرار خواهد داشت و بيانگر اراده، پيوستگيها و هويّت اسلامي مردم خواهد بود و در حال حاضر هم تا حدودي وجود دارد ولي نيازمند تثبيت، تكامل، تعديل، تدوين و قانونمندي و پذيرش آن از سوي مسلمانان است.
پرسشهايي پيرامون اين برنامه
ممكن است در اين زمينه پرسشهاي زير مطرح گردد :
1ـ اين برنامه سياسي مستقل از اراده آمريكا و غرب ـ در زماني كه آمريكا در آسمانها و زمين فعّال مايشاء است ـ قرار است در كجا پياده شود؟
2ـ وقتي اين مركز سياسي در برابر تصميمات رژيمهايي كه با زور و تبليغ و ايجاد وحشت به مورد اجرا درميآيند، فاقد ابزارهاي اجرايي باشد چه خاصيّتي خواهد داشت؟
3ـ چگونه ميتوان دراين دنياي بهم تنيده ومرتبط با يكديگرديدگاهها يا توصيههاي
اين مراكز را از حيطه تأثير و نفوذ كشورهاي استكبار جهاني بركنار ساخت؟
پاسخ به پرسش نخست :
سرزمين خدا، بسي گسترده است گو اينكه ما در گزاره نفوذ جهاني و مطلق آمريكا هم حرف داريم كه البته در اينجا مجال پرداختن مفصّل به آن نيست.
و در مورد پرسش دوم :
بايد گفت ديدگاهها و توصيههاي چنين مركزي مورد حمايت افكار عمومي مسلمانان است و به همين دليل نقش روشني در تعديل ـ اگر نگوييم لغو ـ تصميمهاي سياسي رژيمها خواهد داشت.
و بالاخره در پاسخ به سومين پرسش :
ما امكان نفوذ رژيمها و از آنجا سازمانهاي استكبار جهاني در اين مركز و تأثيرگذاري بر ديدگاهها و توصيههاي آنرا انكار نميكنيم ولي بهرحال اين امكان مطلق نيست و جنبه محدودي دارد و هيچ برنامه سياسي نيز در اين جهان تو در تو و درآميخته با يكديگر، نميتواند به طورمطلق به اهداف خود نايل آيد.
لذا معتقديم كه مطالبه چنين برنامههايي، در شمار مطالبات سياسي واقعبينانهاي است كه ما دنبال ميكنيم و جنبه خيالپرستي و رؤياگونه ندارد.
مرجعيت سياسي جهان اسلام
امروزه ما امت مؤثر و نيرومندي در اين كره خاكي هستيم. امت اسلامي وزنه بسيار سنگيني در معادلات سياسي است و از حضور گستردهاي در مسايل سياسي مربوط به اسلام و مسلمانان و بطوركلي مسايل جهاني، برخوردار است.
به رغم اينكه بيشتر رژيمهاي حاكم بر جهان اسلام در جهت از هم پاشاندن اين قدرت بر روي كره خاكي ميكوشند ولي امت اسلامي هنوز هم بزرگترين چالش غرب بشمار ميرود؛ نظريهپردازان غربي كه به بررسي تاريخ و آينده نشستهاند اين حقيقت را درك ميكنند و نهادهاي استكبار جهاني را نسبت به ابرقدرتي كه ميرود تا از خواب خود در قرن بيستم بيدار شود، هشدار ميدهند.
در پرتو چنين دركي است كه ميتوان گفت :
1ـ حقايق مربوط به خيزش اين امت در سطح كلان هرگز بر ناظران محافل استكباري غرب پوشيده نيست.
2ـ و در اين راستا مطمئنا اين امت با چالشهاي دشواري از سوي غرب به منظور درهم شكستن برنامههاي كلان جهاني اسلام روبرو ميشود.
3ـ اين چالشها ويژه يك منطقه، قوم يا مذهبي از مذاهب اسلامي نيست و تمامي امت اسلامي را دربرميگيرد زيرا مجموعه امت است كه زمينههاي مناسب برنامههاي جهاني را ـ آنگونه كه خداوند متعال در قرآن مجيد با ما در ميان گذارده و نظريهپردازان غرب نيز آنرا پيشبيني كردهاند تشكيل ميدهد : «وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» (سوره الانبياء ـ 105) (و در حقيقت در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد.)
4ـ بنابراين مسلمانان بخواهيم يا نخواهيم همگي در معرض كارزار تمدني، نظامي، سياسي و فرهنگي دشوار و بسيار بيرحمانه و بيسابقهاي در تاريخ بشريت و در ميان كارزارهاي تمدني و سياسي و نظامي، قرار دارند.
مطالبه همزيستي مسالمتآميز و محكوم كردن جنگها و درگيريها نيز ما را از اين نيرو معاف نميسازد؛ اين ما نيستيم كه غرب را به چنين نبردي سوق ميدهيم، مسئله برعكس است و اين غرب است كه ما را به چنين كارزاري ميكشاند. موجوديتهاي سياسي، نظامي و فرهنگي غرب برآنند كه به پايانههاي تاريخ رسيدهاند؛ فرجام اتحاد شوروي را نيز هنوز فراموش نكردهاند؛ همان قوانين و سنتهايي كه به فروپاشي و سقوط اتحاد شوروي انجاميد، همان سرنوشت را براي آنها رقم خواهد زد؛ آنها در نبردي سرنوشتساز از نظر تمدن و موجوديت اقتصادي و سياسي و نظامي خويش، از خود دفاع ميكنند و طبيعي است كه اين نبرد و چنين كارزاري شديدتر و سبعانهتر از هر كارزار ديگري در تاريخ بشريت باشد زيرا كارزار مرگ و زندگي است.
5 ـ خطاي فاحشي است كه بدون تدارك برابر براي چنين نبرد سرنوشتي تمدني و بدون فراهم آوردن ابزارهاي لازم، درگير آن شويم؛ ورود به اين كارزار بدون تهيه مقدمات لازم، مساوي با شكست و ناكامي است. خداوند متعال ميفرمايد :«وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ» (سوره الانفال ـ 60) (و هر چه در توان داريد از نيرو و اسبهاى آماده بسيج كنيد) نيرو نيز فقط سلاح نيست هرچند اسلحه در شمار عناصر نبرد است ولي حيطه تدارك و تهيه و بسيجي كه خداوند متعال فرمانمان داده گستردهتر از اسلحه است.
6ـ از جمله مهمترين ابزارهايي كه اين امت را آماده چنين كارزاري ـ كه هر لحظه انتظار آن ميرود و در واقع امروزه بيآنكه بدانيم درگير آن شدهايم ـ "مرجعيّت يگانه سياسي امت اسلامي" است. بدون برخورداري از چنين "مرجعيّت سياسي" با مأموريت وحدت بخشيدن به تصميمات، مواضع و كلّ امت، امكان ورود اين امت به عرصه گسترده كارزار سياسي و تمدني و رويارويي با چالشهاي فراوان، مطلقا وجود ندارد.
وحدت امت و وحدت تصميمگيريهاي سياسي جز از طريق ابزارها و با مكانيسمهايي كه خداوند متعال براي اين كار تدارك ديده، ميسّر نيست. پيشاپيش اين ابزارها، مرجعيت سياسي است كه فقها از آن به عنوان "ولايت امر" ياد ميكنند.
خداوند متعال ميفرمايد : «أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ» (سوره النساء ـ 59) (خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد)
7ـ جايگاه اولي و جايگاه دومي كه از آنها سخن گفتيم، دو نهاد اسلامي متعلق به تمامي امت اسلامي هستند كه در يك راستا و مكمل يكديگرند؛ اولي بنابر اشاره آيه شوري : «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» (سوره الشوري ـ 38) (و كارشان در ميانشان مشورت است) نقش شورا و بررسي و ارزيابي تصميم هاي سياسي را برعهده دارد و دومي، نقش "ولايت سياسي" در زندگي مسلمانان را ايفا ميكند تا اين فرمان الهي را به مرحله اجرا گذارده باشد:
«أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ» (سوره النساء ـ 59) (خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد)
« إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» (سوره المائده ـ 55) (ولى شما تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند همان كسانى كه نماز برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند.)
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- صحيح مسلم، جلد 1872:4 ـ 1871، كتاب فضائل الصحابة.
[2]- صحيح البخاري جلد 4 : صفحه 1581، حديث 4094 و صحيح مسلم 95:1، كتاب الايمان ـ حديث 155 به استثناي جمله آخر.
[3]- صحيح البخاري 1581:4، حديث 4094 و مسند احمد 11:4 ـ 10.
[4]- بحارالانوار جلد 68 : صفحه 242.
[5]- مشكاة المصابيح، جلد12، صفحه 14.
[6]- المحاسن : 285 و بحارالانوار 243:68.
[7]- الكافي جلد2، صفحه 25 و بحارالانوار 248:68.
[8]- مسند احمد بن حنبل، 472:3.
[9]- المحاسن : 284؛ بحارالانوار 282:68.
[10]- سنن الدارمي 218:2 و با لفظي نزديك به آن به نقل از رسولخدا(ص)، البخاري در 57:1، "الصحيح" در (فضل استقبال القبلة) و ابوداود در السنن 41:2 ـ42 باب علي ما يقاتل المشركون و احمد بن حنبل در المسند 199:3 و 445:2 و 339:3 و 9:4ـ 8 و ابن ماجة در السنن 1386:2ـ 1285 و النسايي در السنن 109:8 آنرا روايت كردهاند.
[11]- بحارالانوار 150:75.
[12]- صحيح مسلم 69:1 ـ 68.
[13]- همچنانكه در جمهرة ابن حزم صفحه 446 آمده، خاندان حميس بن عمرو بن ثعلبة بن مودوعة بن جهينة را گويند.
[14]- صحيح مسلم 67:1.
[15]- اين خطبه را جمع بزرگي از حافظان و محدثان از هر دو گروه [اهل سنت و شيعه] روايت كردهاند و ما به دليل شهرت آن از ذكر منابع خطبه، خودداري ميكنيم.
[16]- بحارالانوار 69:27 حديث 7.
[17]- ميزان الحكمة 765:1.
[18]- كنزالعمال 205:1، حديث 1025.
[19]- ميزان الحكمة 406:1.
[20]- نهجالبلاغه : خطبه شماره 127.
[21]- مستدرك الوسائل 450:6.
[22]- التهذيب 25:3 و وسائل الشيعه 376:5 به نقل از ميزانالحكمة 410:5.
[23]- وسائل الشيعه 4:5 به نقل از ميزان الحكمة 426:5.
[24]- نهجالبلاغه، دكتر صبحي الصالح، نامه شماره 62. (به نقل از ترجمه فارسي آقاي محسن فارسي ـ م.)
[25]- رجال الكشي : 195، شرح حال المغيرة بن سعيد.
[26]- رجال الكشي : 305، شماره 549.
[27]- رجال الكشي : 224، شماره 401.
[28]- عيون الاخبار الرضا 303:1.
[29]- بحارالانوار، 250:2 حديث شماره 62.
[30]- وسايلالشيعه 398:8، كتاب الحج، آداب احكام العشرة، الباب الاول، حديث 1.
[31]- وسايلالشيعه 398:8، كتاب الحج، آداب احكام العشرة، الباب الاول، حديث 2.
[32]- وسايلالشيعه 399:8، كتاب الحج، آداب احكام العشرة، الباب الاول، حديث 3.
[33]- وسايلالشيعه 399:8، كتاب الحج، آداب احكام العشرة، الباب الاول، حديث 4.
[34]- وسايلالشيعه 399:8، كتاب الحج، آداب احكام العشرة، الباب الاول، حديث 5.