عوامل فراز و فرود تمدن نوين اسلامي
عوامل فراز و فرود تمدن نوين اسلامي
نازقليچي
چکيده
ظهور و انحطاط تمدّن اسلامي از حوادث بزرگ تاريخ است. اسلام طي پنج قرن از سال 81 ـ 597 هـ . ق (700ـ 1200 م) از لحاظ نيرو، نظم، بسط قلمرو حکومت، تصفيه اخلاق و رفتار، سطح زندگاني، وضع قوانين منصفانه انساني، ادبيات، دانشوري، علم، طب و فلسفه پيشاهنگ جهان بود. تمدّن اسلامي از طريق تاجران مسلمان و زائران مسيحي و مسافران معمولي و جهان گردان و به ويژه جنگجويان صليبي به همراه اجناس و آداب و رسوم و اختراعات و تأليفات و تفکرات اسلامي، وارد اروپا شد و زندگي اروپايي را از همه جهت غني و پربار کرد و آنان را در آستانه خيزش علمي و رشد اقتصادي قرار داد. انحطاط مسلمانان عوامل خارجي و داخلي چندي داشت. همانقدر که عوامل خارجي تقريباً در همه موارد به مداخله اروپاييان و بيشتر، يهوديان مربوط ميگشت، به همان اندازه عوامل داخلي تقريباً در همه موارد به ورشکستگي معنوي، اخلاقي و روحي خود مسلمانان ارتباط مييافت.
بيکفايتي امراي مسلمان و جهل عظيم تودهها به دسايس دشمنان و ملل امپرياليست کمک ميکرد. اين خوابآلودگي مسلمانان موجب شد غربيها به آساني دستاوردهاي تمدّن اسلامي را به نفع خود مصادره کنند و با کمال ناجوانمردي، نقش مسلمانان را عمداً به فراموشي بسپارند و يا حتي آن را وارونه جلوه دهند. شايد در روند واژگونسازي تاريخ توسط نويسندگان غرب، فرهنگ و تمدّن اسلامي بيش از همه فرهنگها و تمدّنهاي موجود در جهان مورد حمله قرار گرفت؛ زيرا اروپا در شکل مسيحيگري و يهوديگري خود، دشمني تاريخي و ديرپايي با مسلمانان داشت و اين کشورهاي اسلامي بودند که به عنوان قدرتهاي بزرگ وقت، در عمل مانع توسعهطلبيهاي جهان غرب به شمار ميآمدند. اين مقاله در صدد است عوامل رشد و انحطاط و افول تمدن اسلامي را مورد بررسي قرار دهد.
مقدّمه
ظهور و انحطاط تمدّن اسلامي از حوادث بزرگ تاريخ است. اسلام طي پنج قرن از سال 81 ـ 597 هـ. ق (700ـ 1200 م) از لحاظ نيرو، نظم، بسط قلمرو حکومت، اخلاق و رفتار، سطح زندگاني، وضع قوانين منصفانه انساني، ادبيات، دانشوري، علم، طب و فلسفه پيشاهنگ جهان بود. تمدن اسلامي از طريق تاجران مسلمان و زائران مسيحي و مسافران معمولي و جهان گردان و به ويژه جنگ جويان صليبي به همراه اجناس و آداب و رسوم و اختراعات و تاليفات و تفکرات اسلامي، وارد اروپا شد و زندگي را از همه جهت غني و پر بار کرد و آنها را در آستانه خيزش علمي و رشد اقتصادي قرار داد.
بنابر اين تمدن اسلامي در خودش ساز و کار بزرگترين نظام علمي و شخصيت هاي ارزشمندي را در حوزه هاي گوناگون علمي به جهان عرضه نمود و پيشرفت و توسعه سريع، عظمت، کمال و گستردگي دامنه تمدن اسلامي و همچنين شرکت اقشار گوناگون با مليت ها و نژادهاي گوناگون در بنا نهادن و اعتلاي اين تمدن از اموري است که اعجاب همگان را برانگيخته و بسياري از متفکران، به ويژه متفکران غربي را وادار به اعتراف در اين زمينه نموده است.
متاسفانه تمدن اسلامي علي رغم رشد و پيشرفت علمي و فني اعجاب انگيز در ادامه راه در سطح علمي و فني خود باقي ماند و دچار سکون و انحطاط گرديد. اين مقاله در صدد است عوامل رشد و انحطاط و افول تمدن اسلامي را مورد بررسي قرار دهد.
مفهوم تمدن
تمدن در زبان انگليسي civilization و در عربي حصاره خوانده ميشود و در لغت به معناي شهرنشيني و از ريشه مدينه و مدنيت گرفته شده و به معني ديگر متخلق شدن به شهرنشيني يا خوي و خصلت شهرنشيني به خود گرفتن ميدهد. و بدان معناست که بشر در سايه آن به تشکيل جوامعي پرداخته و شهرنشين شده است. در زبانهاي بيگانه نيز کلمه تمدن civilization از کلمه civita که در مقابل وحشيگري قرار گرفته و از کلمه civilis که معني شهرنشيني دارد گرفته شده است. و در فرهنگ هاي فارسي نيز ((تمدن)) به معناي شهرنشين شدن و به اخلاق و آداب شهريان خو گرفتن، همکاري افراد يک جامعه را در امور اجتماعي، اقتصادي، ديني ، سياسي و مانند آن آمده است.
براي واژه تمدن معاني و تعاريف گوناگوني وجود دارد:
ويل دورانت تمدن را اين گونه تعريف مي کند: تمدن نظامي است اجتماعي که موجب تسريع دستاوردهاي فرهنگي شده و به منظور بهره گيري از انديشه ها، آداب و رسوم و هنر، دست به ابداع و خلاقيت مي زند، نظامي است سياسي که اخلاق و قانون، نگه دارنده آن مي باشد و نظامي است اقتصادي که با تداوم توليد، پايدار خواهد ماند.
ويل دورانت در تعريفي ديگر تمدن را ((مجموعه دستاوردهاي مادي و معنوي بشر در يک منطقه، کشور يا عصر معين يا حالات پيشرفته و سازمان يافته فکري و فرهنگي هر جامعه که نشان آن پيشرفت در علم و هنر و ظهور نهادهاي اجتماعي و سياسي است))
علي اکبر ولايتي تمدن را اين گونه تعريف مي کند: تمدن حاصل تعالي فرهنگي و پذيرش نظم اجتماعي است. تمدن خروج از باديه نشيني و گام نهادن در شاهراه نهادينه شدن امور اجتماعي يا به قول ابن خلدون عمران يافتن است
ابن خلدون تمدن را اين گونه تعريف مي کند:
تمدّن را حالت اجتماعي انسان مي داند. از نظر ابن خلدون، جامعه اي که با ايجاد حاکميت، نظم پذير شده، مناصب و پايگاه هاي حکومتي تشکيل داده تا بر حفظ نظم نظارت نمايد و از حالت زندگي فردي به سوي زندگي شهري و شهرنشيني روي آورده و موجب تعالي فضايل و ملکات نفساني، چون علم و هنر شده، حايز «مدنيت» است.
مقام معظم رهبري تمدن را اين گونه تعريف مي کند:
منظور ما از فرهنگ، عقايد و اخلاق است. برخلاف ما كه وقتي در محاوراتمان واژه فرهنگ را ميگوييم، بيشتر آداب و رسوم و زبان فارسي و اين حرفها به ذهنمان ميآيد و وقتي ده درصد بودجه كشور را براي فرهنگ ميگذارند متاسفانه صرف همينها ميشود. بنابراين فرهنگ باورها و ارزشهاست و مسائل ديگر جنبه فرعي و ثانوي دارد. شكل خانهسازي يا برخي آداب و رسوم، ماهيت فرهنگ را عوض نميكند. فرهنگ جامعه هنگامي تغيير ميكند كه باورهايش درباره هستي و انسان و ارزشهاي حاكم بر زندگي تغيير كند. اصول دين و فروع دين هم بيشتر به باورها و ارزشها مربوط است. باورها را بيشتر در اصول و ارزشها را بيشتر در فروع دين مطرح ميكنيم. پس حقيقتاً جايي كه اسلام در زندگي اجتماعي مردم اثر ميگذارد در بعد فرهنگي است و به وسيله فرهنگ با تمدن ارتباط پيدا ميكند. به همين خاطر مسائل فرهنگي و تمدن با هم آميخته است، حتي يك پديده از جهتي مربوط به تمدن و از جهتي مربوط به فرهنگ است. اگر شكل ظاهري و جهات محسوس آن را حساب كنيم، بعد تمدني است و اگر جهات معنايي آن را در نظر بگيريم، آن بار معنايي كه دربردارد و حكايت از باور يا ارزش خاصي ميكند، آن با فرهنگ جامعه ارتباط دارد.
تعريف تمدن اسلامي و محدوده تاريخي و جغرافيايي آن
با پيدايش اسلام و انتشار سريع و گسترده آن در ميان اقوام و ملل و جلب و جذب فرهنگهاي گوناگون بشري بناي مستحکم و عظيمي از فرهنگ و تمدن انسان پايهگذاري شد که در ايجاد آن ملل و نژادهاي مختلفي سهيم بودند. اين ملل با ارزشها و ملاکهاي نوين اسلامي موفق به ايجاد تمدني شدند که بدان تمدن اسلامي گفته ميشود. از اين رو تمدن اسلامي تمدن يک ملت يا نژاد خاص نيست بلکه مقصود، تمدن ملتهاي اسلامي است که عربها، ايرانيان، ترکها و ديگران را شامل ميشود. که به وسيله دين رسمي يعني اسلام و زبان علمي و ادبي يعني عربي با يکديگر متحد شدند. تمدن اسلامي در زمان امويان در شام وارد دوره پختگي شد و در عصر عباسيان به اوج خود رسيد و مرکز اين تمدن درخشان شهر بغداد در سالهاي (1258-750 م) و به روزگار خلافت امويان در اندلس در سالهاي 1492-755 م بود. مطالعه در اطلس تاريخ اسلامي و چگونگي انتشار اسلام در جهان نشان ميدهد که اسلام در طول چند قرن بر بيشتر سرزمينهاي آباد آن روز جهان مسلط شد و قسمت اعظم آسيا، آفريقا و قسمتي از اروپا را تحت سلطه و اقتدار خود درآورد. در مرکز از عراق، ايران، افغانستان و در شرق تا چين و هند امتداد داشت. از جانب شمال شرقي تا سمرقند و بخارا و خوارزم تا کوههاي فرغانه را شامل ميشد. اين مناطق با فرهنگ و دين مشترکي به هم وصل شده بودند و ساکنان آن خود را عضو تمدن واحد و وسيعي ميدانستند که مرکز روحاني و مذهبي آن مکه و مرکز فرهنگي و سياسياش بغداد بود.
اين تمدن بيش از همه تمدنها به علم و دانش اهميت داده و کهنترين دانشگاههاي جهان را پديد آورده است و با تلفيق علوم گوناگون و افزودن بر آنها ميراث عظيم و تکامل يافتهاي را تحويل بشريت داد. با اين اوصاف ميتوان گفت منظور از تمدن اسلامي مجموعه افکار، عقايد، علوم، هنرها و صنايع است که با الهام از آموزههاي ديني توسط مسلمين پديد آمده است.
عوامل موثر در ايجاد تمدن ها
در بوجود آمدن و اعتلاي يک تمدن، عوامل و عناصر گوناگوني دخالت دارند. از نظر ويل دورانت، در تمدن چهار رکن و عنصر اصلي مي توان تشخيص داد که عبارتند از: پيش بيني و احتياط در امور اقتصادي، سازمان سياسي، سنن اخلاقي و کوشش در راه معرفت و بسط هنر. ويل دورانت معتقد است که ظهور تمدن هنگامي امکان پذير است که هرج و مرج و ناامني پايان پذيرفته باشد، چون وقتي ترس از بين رفت کنجکاوي و احتياج به ابداع و اختراع به کار ميافتد و انسان خود را تسليم غريزه اي مي کند که او را به شکل طبيعي به راه کسب علم و معرفت و تهيه وسايل بهبود زندگي سوق مي دهد.
ابن خلدون براي ايجاد تمدن هفت عامل را موثر مي داند:
1- دولت و رهبري 2- قانون ديني يا عرفي 3- اخلاق 4- کار 5- صنعت 6 – جمعيت 7- ثروت. از نظر ابن خلدون مي توان سه عنصر اول عناصر اصلي و مهمتر از چهار عنصر ديگر دانست.
استاد شهيد مطهري براي ايجاد تمدن پنج عامل را موثر مي داند:
استاد مطهري با تکيه بر قرآن کريم، تعالي و رشد جوامع را در پرتو عواملي چون عدالت، وحدت، اجراي امر به معروف و نهي از منکر، اخلاق و معنويت مي داند.
با توجه به آراء و نظرات گوناگون مي توان به عناصر ذيل در به وجود آمدن تمدن ها اشاره نمود: 1- امنيت و آرامش 2- همبستگي ملي که ابن خلدون از آن به ((عصبيت)) ياد کرده است . اين مفهوم در واقع، روح اصلي هر تمدني است، عاملي که انگيزه لازم را فراهم مي آورد و تعاون و همکاري گروهي مشخص و هدفمند را شکل مي دهد. 3- همکاري و تعاون 4- اخلاق 5- معنويت 6- تحمل و برد باري و صبوري در برابر انديشه هاي مختلف 7- حفظ وحدت و يکپارچگي و عدم انفکاک و تجزيه طلبي 8- دين 9- رفاه نسبي .
عوامل شکل گيري و گسترش تمدن اسلام
روح اجتماعي احکام اسلام
شکل گيري تمدن اسلامي ريشه در اين دارد که اسلام تنها ديني است كه بنيان خود را صريحا بر اجتماع نهاده و در هيچ شاني از شؤون خود از مسئله اجتماع غفلت ننموده، روح اجتماع را در تمام احکام بسيار خود جاري نموده است.اين مسئله باعث شد خيلي زود جامعه اسلامي با پشتوانه باورها و احکام اسلامي شکل گيرد. در حالي که تا آن زمان به جز اجتماعات قومي و وطني تحت سلطه شاه و يا رئيس قبيله وجود نداشت و راهنمايي نيز براي اين اجتماع جز عامل وراثت و اقليم نبود.
تشويق بسيار اسلام به علم آموزي
قرآن مکرر مردم را به تفکر و تدبر در احوال کائنات و به تأمل در اسرار آيات دعوت نموده است. نانچه گفته شده کلمه علم و مشتقات آن 782 بار در قرآن ذکر شده است. و قرآن حکمت را خير کثير دانسته است: ((وَ مَنْ يؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِي خَيراً كَثيرا)) همچنين در حديث نبوي آمده است : طلب العلم فريضة علي كل مسلم؛ طلب علم بر هر مسلماني واجب است
علّامه طباطبائي درباره تأثير قرآن در پيشرفت فرهنگ در جهان مي نويسد: (( به جرئت مي توان گفت که عامل اصلي اشتغال مسلمانان به علوم عقلي از طبيعيات و رياضيات و غير آن ها به صورت نقل و ترجمه در آغاز کار و به نحو استقلال و ابتکار در سرانجام، همان انگيزه فرهنگي بود که قرآن مجيد در نفوس مسلمانان فراهم کرده بود …، بديهي است چنين تحولي که يکي از حلقه هاي بارز سلسله حوادث جهان مي باشد، در حلقه هاي بعدي تأثير بسزايي خواهد داشت؛ از اين رو، يکي از علل و مقدمات تحول امروزي و بسط و پيشرفت فرهنگ جهان، قرآن مجيد خواهد بود))
وجود ائمه عليهم اسلام در بين مسلمانان
از آنجا که در ادامه رسالت پيامبر(ص)، ولايت و امامت مطرح شد تا خط سير سرچشمه هاي اين فرهنگ و تمدن، در جامعه اسلامي و ديگر جوامع تسري يابد؛ ائمه اهل بيت(ع)به عنوان پيشگامان حرکت اسلامي و داعيه داران فرهنگ اصيل ديني، به دليل درک عميق و دقيق از ارکان فرهنگ اسلامي و با تفسير صحيح آنها، علاوه بر تقويت پايه هاي فرهنگ اسلامي، آن را از تحريف و انحراف مصون داشته و با تعليم علوم نزد خود و تربيت شاگرداني ممتاز در علوم و فنون زمان، بر غناي آن افزودند. در رأس اين حرکت امامان معصوم(ع)، امام اميرالمومنين(ع)،قرار داشت؛ شخصيتي که نه تنها در طول دوران حيات خويش، بلکه در زمان حيات حضرت رسول(ص)نيز رتبه اي ممتاز داشت و در پايه گذاري علوم اسلامي نقش به سزايي ايفا نمود. فرزندان علي(ع)نيز به پيروي از ايشان، تداوم بخش اين نهضت عظيم فرهنگ ساز بودند که اين نقش را در زمان صادقين(ع)و امام ضا(ع)برجسته تر از دوران ديگر ائمه مي بينيم. در ادامه مسير نيز پيروان ايشان بر اين امر اهمام گماشته و در راه بسط و ترويج فرهنگ و معارف اسلامي نقش به سزايي ايفا نمودند که در ادامه تلاش ها و مجاهدت هاي ائمه اهل بيت(ع)بوده است. وجود بي شمار علماي شيعه - به عنوان شاگردان و رهپويان مکتب اهل بيت(ع)- در علوم مختلف، نشانگر سهم برجسته و قابل توجه مکتب تشيع در پيدايش و بسط علوم و معارف اسلامي است. نقش ائمه عليهم السلام در پيدايش و گسترش علوم اسلامي تا بدانجاست که ابن ابي الحديد از دانشمندان بزرگ اهل سنت، در مقدمه شرح نهج البلاغه اميرمؤمنان عليه السلام را منشأ شاخه هاي مختلف علوم اسلامي مي داند.
عدم تعصب درباره ي غير مسلمانان
جرجي زيدان يکي از علل توسعه ي تمدن اسلامي را نيکوکاري خلفا با دانشمندان نامسلمان دانسته و گفته است: يکي از عوامل مؤثر در سرعت پيشرفت تمدن اسلامي، و ترقي و تعالي علوم و ادبيات در نهضت عباسيان اين بود که خلفا در راه ترجمه و نقل علوم، از بذل هر چيز گران و ارزان دريغ نداشتند و بدون توجه به مليت و مذهب و نژاد، دانشمندان و مترجمان را احترام مي گذاشتند و همه نوع با آنان مساعدت مي کردند و از آن رو دانشمندان مسيحي، يهودي، زرتشتي، صابئي و سامري در بارگاه خلفا گرد مي آمدند
در زمان هارون الرشيد، خليفهي عباسي، به سفارش يحيي بن خالد برمکي، وزير ايراني، کتابخانهي بزرگي به نام خزانهي حکمت(گنجينهي دانش) در بغداد ساخته شد و کتابهاي گوناگون از جاي جاي جهان، بهويژه ايران و سوريه، گردآوري شد. مامون عباسي، پسر هارون، کارهاي پدر را پي گرفت و به سفارش ابوسهل فضل بن نوبخت اهوازي، بنيادي به نام بيت الحکمه (خانهي دانش) به تقليد از گنديشاپور اهواز ساخت. او گروهي از مترجمان را به رياست يوحنا بن ماسويه، دانشمند ايراني مسيحي، در آنجا گرد آورد و همچنين گروهي را به هند، ايران و قسطنطنيه فرستاد تا کتابهاي مفيد را گردآوري کنند. به اين ترتيب، ترجمهي آثار علمي، فلسفي و ادبي از زبانهاي سُرياني، پهلوي، هندي و يوناني به زبان عربي، که از همان سدهي نخست هجري آغاز شده بود، شتاب گرفت.
ترجمهي آثار علمي تمدنهاي پيشين به عربي باعث شد که براي نخستين بار بخش عمدهاي از دستاوردهاي علمي و فرهنگي بشر تا آن زمان، کنار هم قرار گيرد. مسلمانان به طبقهبندي اين دستاوردها و بررسي آنها پرداختند و به اين ترتيب راه را براي پيشرفتهاي بعدي هموار کردند. بهزود توليدي علمي نيز رشد پيدا کرد و ترجمهي دانش ديگران جاي خود را به تاليف و نوآوري داد.
علم و دانش در تمدن اسلامي
تلاشهاي گوناگون علمي مسلمانان، از جمله عوامل بسيار مهمي بود كه تمدن اسلامي را در مرتبه سرآمدي تمدنهاي روزگار نشاند. جرج سارتن از نيمه دوم قرن دوم تا آخر قرن پنجم هجري را دوره رهبري بلامنازع مسلمانان ميداند و براي هر 50 سال از اين دوره يك نفر را مشخص ميكند و آن نيم قرن را به نام او مينامد. از نظر سارتن، براي 250 سال بعد نيز افتخار داشتن مردان طراز اول علم ـ نظير نصيرالدين طوسي، ابن رشد، ابن نفيس ـ همچنان نصيب مسلمانان است؛ ولي در اين دوران مسيحيان نيز وارد ميدان شده و افرادي نظير راجربيكن را پرورش دادهاند. آنچه زمينهساز اصلي اقبال مسلمين به فراگيري علوم مختلف شد، توصيه اسلام به فراگيري علم در همه احوال و ارزشي كه براي اهل علم قائل شده است.
پيدايش علوم اسلامي و دانش هاي مقدماتي آنها
با ظهور اسلام دانشهايي نيز مرتبت با معارف اسلام طرح شد که از آنها به علوم اسلامي تعبير مي شود يعني دانشهايي که موضوع و مسائل آن اصول يا فروع اسلام است و يا چيزهائي است كه اصول و فروع اسلام به استناد آنها اثبات ميشود، يعني قرآن و سنت، مانند علم قرائت، علم تفسير، علم حديث، علم كلام نقلي، علم فقه، علم اخلاق نقلي، به علاوه علومي كه مقدمه آن علوم است مانند: ادبيات عرب از صرف و نحو و لغت و معاني و بيان و بديع و غيره، و مانند كلام عقلي، و اخلاق عقلي، و حكمت الهي، و منطق، و اصول فقه، و رجال و درايه.
قرآن كريم به تفكر و تعقل بهاي بسياري داده است و به شدت به آن دعوت و تشويق نموده است. و در روايات نيز تفکر در جايگاه بالايي قرار گرفته است آنچنانچه يك ساعت فكر كردن را برتر از شصت سال عبادت كردن دانسته است. اين محرک ها در کنار تربيت ويژه اي که ائمه عليهم اسلام شاگردان خود را در اين خصوص مي دادند موجب شد که علوم عقلي به زودي در بين مسلمانان رايج گرديده و به سرعت پيشرفتي شايان پيدا کند. از عوامل مهم ديگر در گسترش علوم عقلي، يکي ترجمه آثار عقلي يونانيان در عهد اموي و عباسي و ديگري بروز اختلافات اعتقادي در بين مسلمانان و پيرو آن تلاش عقلي هر گروه براي دفاع از اعتقادات خويش است.
نقش مسلمانان در دانش طب
نگاهي گذرا به تاريخ تمدن اسلامي نشان ميدهد علم طب همواره از جايگاه رفيعي در بين مسلمانان برخوردار بوده است چنانچه لفظ مقدس حکيم در تمدن اسلامي هم به طبيب و هم به فيلسوف اطلاق ميگرديده است، بيشک از مهمترين علل توجه مسلمانان به دانش طب، توجه پيشوايان دين به اين دانش ارزشمند است. در حديثي از پيامبر گرامي اسلام دانش طب همسنگ با علم دين و در کنار آن مورد توصيه قرار گرفته است. عَنِ النَّبِي صلي الله عليه و آله: (( الْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمُ الْأَدْيانِ وَ عِلْمُ الْأَبْدَان)) و پيامبر و اهل بيت عليهمالسلام خود در کنار رسالت تعالي روح افراد، با توصيههاي طبي آنها را در نگه داشتن سلامت جسمشان نيز ياري مينمودند. شاهد اين مدعا کتابهاي روايي بر جاي مانده در اين موضوع با عنوان طب النبي، طب الائمه، طب الصادق و طب الرضاست.
علم طب در دوره اسلامي با ترجمه کتابهاي يوناني و هندي در اين رشته توسط اساتيد علمي و طبي جندي شاپور آغاز شد. اما مسلمانان به ترجمه اکتفا ننمودند و تحقيق و توسعه دانش طب را با جديت دنبال نمودند. به نحوي که بيماري هايي كه در بخشهاي گوناگون الحاوى، نوشته رازي بررسي شده، بسيار بيشتر از آن چيزي است كه در آثار جالينوس، بقراط و ديگر پزشكان يوناني آمده است. در همه دوران پزشكي غرب، هيچ كتابي كه همچون قانون ابن سينا چنين جامع و مانع و دانشنامه گونه مبادي و موضوعات پزشكي را دربرگرفته باشد، به وجود نيامده بود. بي دليل نبود كه قانون به سرعت و پس از ترجمه آن به لاتين، مورد توجه دانشمندان و پزشكان غرب قرار گرفت، و به عنوان كتاب درسي در دانشكده هاي پزشكي تدريس شد.
نهادهاي علمى- فرهنگي در تمدن اسلامي
مسجد
مسجد اولين مركز علمى- آموزشي جهان اسلام بود كه در آن همه گونه تعليمات ديني و علمي و حتي امور مربوط به خواندن و نوشتن انجام مي گرفت. تعليم در مسجد از مسجدالنبي آغاز شد و تا آغاز قرن چهارم هجري غالباً مساجد در غير اوقات نماز، حكم مدارس را داشت. مسجدالنبي تا اواخر دوران بني اميه از رونق بسياري برخوردار بود و مسلمانان از بلاد دور و نزديك بدانجا مىآمدند و پاسخ سئوالات علمي و فقهي خود را دريافت مي كردند.
در اوايل سده دوم هجرى، خلافت از بنىاميه به بني عباس رسيد. در اين زمان فرصتي مناسب براي شيعه فراهم شد و كوفه در شرايطي كه مناسب براي تجمع و رفت وآمد شيعيان بود، مركزيت يافت و از اين پس مسجد كوفه مركز علمي مسلمانان شد و امام صادق (ع) با توجه به فرصت سياسي بهوجودآمده و با دريافتن نياز شديد جامعه و آمادگي زمينه اجتماعى، نهضت علمي و فرهنگي پدرش را پي گرفت و مسجد كوفه را به دانشگاهي بزرگ بدل نمود. بدينسان، ايشان در رشتههاي مختلف علوم عقلي و نقلي آن روز، شاگردان سترگي همچون هشامبن حكم، محمدبن مسلم، ابانبن تغلب، هشامبن سالم، مؤمن طاق، مفضلبن عمر و جابربن حيان را تربيت كرد كه شمار آنها را بالغ بر چهارهزار نفر نوشته اند.
مساجد بزرگ و معروف داراي كتابخانه، در شهرهاي مهم اسلامي بسيار بودند كه يكي از آنها مسجد دمشق است. اين مسجد که در زمان وليدبن عبدالملك بنا شد يكي از كانونهاي مهم آموزش بود كه حلقههاي تدريس بسياري در آن تشكيل مىشد و استادان آن از حقوقي بسنده برخوردار بودند. از ديگر مساجد مهم مىتوان به جامع بصره، جامع فُسطاط، جامع كبير قيروان، جامع زيتونه در تونس، جامع قرويين فاس و جامع الخصيب اصفهان اشاره كرد.
بيت الحکمه و دار العلم ها
نخستين مركز مهمي كه به منظور آموزش و تعليم تأسيس شد بيت الحكمه نام داشت كه در بغداد ساخته شد. اين مركز، كه به هزينه خزانه دولتي يا بيت المال اداره مي شد، محل اجتماع دانشمندان و پژوهشگران و به ويژه مترجمان شايسته اي بود كه كتابهاي علمي و فلسفي يوناني را به عربي ترجمه مي كردند. اساس بيت الحكمه را، كه نخستين كتابخانه مسلمانان در بغداد بود، هارون الرشيد پايه ريزي كرد. پيش از آن منصور عباسى، كه از زمان وي كار ترجمه آغاز شده بود، دستور داد كتابهايي از زبانهاي ديگر به عربي ترجمه شود و همين كتابها پايه بيتالحكمه گرديد. در زمان مأمون، بيت الحكمه توسعه يافت. او صد بار شتر كتاب به بغداد حمل كرد و ظاهراً اين كتابها بهدنبال قرار صلحي كه بين وي و امپراتور روم، ميشل دوم، بسته شد، به مسلمانان داده شد. مأمون همچنين 300 هزار دينار صرف ترجمه كتاب كرد. علاوه بر بيت الحكمه، مراكز علمي متعدد ديگري نيز وجود داشت؛ يكي از اين مراكز دارالعلمها بودند. اين دارالعلمها كتابخانهه اي عمومي به حساب مي آمدند. ازجمله اين مراكز، دارالعلم فاطميون در مصر است. در اين نهاد، كه در 395 ق و به دستور الحاكم بامراللَّه، خليفه فاطمي مصر، در قاهره تأسيس شد، تقريباً يك ميليون جلد كتاب وجود داشت. دارالعلم موصل را نيز جعفربن محمد حمدان موصلي بر پا ساخت. اين مركز نخستين مركزي بود كه در آن كتابهايي از همه رشته هاي علمي گردآوري شده بود. در طرابلس، از شهرهاي لبنان كنوني نيز، در اواخر سده پنجم هجرى، دارالعلمي با 6/ 1 ميليون جلد كتاب وجود داشت.
نظاميه ها
در نيمه دوم سده پنجم هجرى، خواجه نظام الملك با ساخت مدارسي به نام نظاميه که اولين آنها را در در 459 ق در بغداد تاسيسي نمود و بعدا در نيشابور و شهرهاي ديگر قلمرو سلجوقيان مدارس مشابهي پديد آورد تاثير چشمگيري در نهضت بزرگ علمي و فرهنگي جهان اسلام گذاشت. در نظاميه بغداد، كه تأسيس شد، ابواسحاق شيرازي تدريس مىكرد و پس از آن بزرگترين مقام تدريس در اين مدرسه به امام محمد غزالي رسيد. در نظاميه نيشابور، كه به خاطر توجه خواجه نظامالملك و ديگر پادشاهان سلجوقي به شهر نيشابور در اين شهر تأسيس شد، افراد مشهوري چون امام موفق نيشابورى، حكيم عمر خيام، حسن صباح، امام محمد غزالي و برادرش امام احمد و امام محمد نيشابوري تربيت شدند. نظاميه اصفهان و بلخ نيز استادان ناموري داشت.
رصدخانه ها
رصدخانه ها به عنوان سازمان مشخص علمى- كه در آن رصد ستارگان صورت مىگرفته- مركز مهم آموزش علم نجوم و علوم وابسته به آن بوده است. در سرزمينهاي اسلامي رصدخانههاي متعدد بزرگي ساخته شد كه نخستين آنها رصدخانه شماسيه است كه در سال 213 هجري در بغداد بهدست مأمون بنا گرديد.
نظام اداري مسلمانان
نظام اداري دولت اسلام بطور كلي مانند نظامات اداري ايران و روم بود، زيرا مردم اين نواحي نظامات سياسي و اداري معيني داشتند كه کارايي لازم را داشت و مسلمانان پس از فتوحات همان را پذيرفتند البته بمرور ايام قسمتهايي از آنرا باقتضاي عقايد دين خويش و مصالح مردم محل تعديل كردند.
با ورود اسلام به ايران، مسلمانان ناچار شدند براي اداره اين قلمرو وسيع به نظام ديواني پيشرفته و پر سابقه ساساني روي بياورند. براي اين کار مجبور شدند از دبيران که طبقهاي ريشهدار در تاريخ ايران بودند،استفاده کنند. اين امر نه تنها موجوديت اين قشر فرهيخته و دانشمند ايراني را تا قرنها بعد تضمين کرد، بلکه در کنار آن بسياري از مشخصههاي نظام حکومتي ايران را در نظام حکومتي اسلام تثبيت کرد.
از طرفي به دليل نياز مبرمي که حکام اسلامي ايران به امکانات اين طبقه داشتند و به دليل تجربه دهقانان در گردآوري ماليات پيش از اسلام، حکام اسلامي اين وظيفه را پس از ورود خود به ايران به دهقانان واگذار نمودند. دهقانان پيش از اسلام جزء آخرين رده بزرگان، يعني آزادان بودند، اما با ورود اسلام به دليل نياز حاکمان جديد به آنها، وجهه و موقعيتي فوق العاده ممتازتر از گذشته به دست آوردند. از اين رو پس از اسلام، در چند قرن نخست هجري دهقانان جزء معدود طبقاتي از اشراف ساساني بودند که باقي ماندند و رتبهاي برجستهتر از دوره ساساني بهدست آوردند. طبقه دهقان در کنار دبيران، ايرانياني بودند که به نفوذ، تکوين و تثبيت مواريث ايران ساساني در امپراتوري اسلام کمک کردند و در اين امر نقشي اساسي داشتند. بنابراين ميتوان دبيران و دهقانان را به عنوان حافظان اصلي ميراث فرهنگي ايران پس از اسلام به شمار آورد. اولين ديواني که از ايرانيان به مسلمانان رسيد، ديوان خراج بود که عمر اين خراج را در قالب عطايا بين مسلمانان تقسيم کرد. البته ديوان جيش نيز به موازات ديوان خراج به وجود آمد. دوران خلافت معاويه را به نوعي ميتوان دوره گذر خلافت از دوره خلفاي راشدين به دوره بنياميه و دوره تکوين نظام ديواني نامگذاري کرد. در اين دوره، دو ديوان مهم يعني ديوان خاتم و ديوان بريد به نظام ديواني اسلامي افزوده شد. اگرچه زياد بن ابيه، استاندار وي نيز در پايهگذاري اين ديوانها و به خصوص ديوان خاتم نقش تأثيرگذاري داشت.
يادآوري اين نکته نيز ضروري است که در غرب قلمرو اسلامي (شام)، امويان بر ميراث عظيم روميها دست يافتند و به دليل قرار داشتن پايتختشان در قلمرو پيشين امپراتوري روم، دستگاههاي ديواني اموي بيشتر رنگ و بوي رومي داشت. بنابراين، نوعي تقسيمبندي اجتنابناپذير به وجود آمده بود؛ يعني متصرفات شرقي تحت تأثير نظام ديواني ساساني، و متصرفات غربي تحت تأثير نظام ديواني روم تا اينکه در زمان خلافت عبدالملک بن مروان نظام ديواني ايراني و رومي به عربي برگردانده شد. هم زمان با تغيير ديوان، سکه و طراز نيز از شکلهاي ايراني و رومي جدا شد و شکل عربي و اسلامي به خود گرفت.
عوامل سقوط و انحطاط تمدنها
درباره انحطاط تمدنها و علل آن، ديدگاههاي مختلفي ابراز شده است. برخي بر اين عقيدهاند که منتسبکردن زوال جوامع به محدوديت جبري طول عمرشان يا به ضعف جبرانناپذير قواي درونيشان کاري گمراهکننده است و چنين قياسهايي اگرچه ممکن است موقتاً بر وضوح مطلب کمک کند، اما همه واقعيت را بيان نميکند.قرآن نيز اين ديدگاه را تأييد نميکند. از منظر کلام وحي آنچه موجب ميشود مشيت الهي بر سقوط ملتي و ظهور ملت ديگر تعلق گيرد، انحراف از مسير حق است، به طوري که ديگر اميدي به بازگشت جامعه از آن وجود نداشته باشد.
بعضي از ملتها مانند قوم نوح بر اثر فاصله طبقاتي و بعضي مانند قوم ثمود و قوم مدين بر اثر انحراف اقتصادي و فساد بر روي زمين، يعني احتکار، کمفروشي و خصوصيکردن ثروتهاي عمومي، سقوط ميکنند و برخي مانند قوم عاد بر اثر زيادهروي در شهوات و انحراف جنسي و بعضي مانند ملت فرعون بر اثر ظلم و ستم و برتريطلبي، و قوم بنياسرائيل نيز بر اثر انحراف از راه حق و فسق و فجور به هلاکت رسيدند.
ظلم و ستم
ظلم در اصطلاح قرآن شامل هرگونه انحراف از موازين حق و تجاوز از حدود و قوانين حاکم بر فرايند تکامل موجودات و يا انجام هر نوع عملي است که با وضعيت صحيح يا حرکت و تغيير تکاملي پديدهها مغاير باشد. و در سه محور ظلم به خود، ظلم به ديگران و ظلم به خدا بررسي ميشود. به طور کلي براي نابود ساختن يک جامعه يا تمدن هر يک از انواع ظلم کافي است.
اين سنت الهي را هم محاسبات دقيق عقلي و اجتماعي و هم تجربيات بيشمار تاريخي و هم متون و منابع ديني تأييد ميکند: «و چه بسيار مردم مقتدري در شهرها و ديارها بودند که ما به جرم ستمکاري، آنها را نابود ساختيم و قومي ديگر به جاي آنها آفريديم». (انبياء: 11)حقيقت اين است که اگر در جامعهاي صاحبان قدرت و امکانات به ظلم و ستم بپردازند و به جاي آرامش رواني و امنيت اجتماعي و تأمين آزادي به تحميل استبداد و اختناق روي آورند، بيترديد چنين جامعه و نظامي، محکوم به فنا و زوال خواهد بود: ((المُلک يبقي مَعَ الکُفر و لايبقي مَع الظلم)) .
تکذيب پيامبران و نافرماني از اوامر الهي
تکذيب آيات و رسولان الهي از امور رايج تمدنها و اقوامي است که به هلاکت رسيدهاند. در برخي آيات الهي از معارضه بيهوده برخي امتها با پيامبران و تعاليم الهي سخن رفته است. اقوامي، همچون عاد، ثمود و نوح از جمله جوامعي هستند که به علت تکذيب آيات الهي و نافرماني از پيامبرانشان به هلاکت و نابودني رسيدند و اين وعده تخلفناپذير خداوند بر جوامع سرکش و نافرمان است:
پيش از اينان هم قوم نوح بنده ما نوح را تکذيب کردند و گفتند فردي ديوانه است و زجر و ستم بسيار از آنها کشيد، تا آنگاه به درگاه خدا دعا کرد که بارالها من سخت مغلوب قوم شدهام تو مرا ياري فرما، ما هم درهاي آسمان را گشوديم و سيلابي از آن فرو ريختيم و در روي زمين چشمهها جاري ساختيم تا آب آسمان و زمين به هم به طوفاني که مقدر حتمي بود، اجتماع يافت و سوار و حمل کرديم نوح و پيروانش را در کشتي محکم. که آن کشتي با نظر و عنايت ما روان گردد تا کافران با آن طوفان بلا مجازات شوند. و آن کشتي را محفوظ داشتيم تا آيت عبرت خلقِ خدا شود. آيا کيست که از آن پند گيرد... قوم عاد نيز پيمبرشان هود را تکذيب کردند پس باز بنگريد عذاب و تنبيه ما چگونه سخت بود. ما بر هلاکت آنها تندبادي در روز پايدار نحسي فرستاديم. که آن مردم را از جا برميکند، چنانکه ساق درخت خرمات را از ريشه افکند. پس باز بنگريد عذاب و تنبيه ما چگونه سخت بود. (قمر: 9 ـ 21)
عدم توجه به اصل امر به معروف و نهي از منکر
بقا و حيات اجتماعي و انساني جامعه در گرو اين دو اصل دعوت به حق و ارزشهاي اخلاقي، و مبارزه پيگير با فساد و ضد ارزشهاست. از منظر قرآن، شايستهترين امتها، امتي است که پيوسته در راه خودسازي و اصلاح عملکرد و رفتار خويش است و در عين حال براي اصلاح ديگران نيز دعوت به حق ميکند.جابهجا شدن جاي ارزشها و ضد ارزشها بهترين علامت انحطاط است:و بايد از شما مسلمانان (برخي که دانا و پرهيزگارترند) مردم را بر خير و صلاح دعوت کنند و به نيکوکاري امر، و از کارهاي زشت و ناشايست نهي کنند و اينان واسطة هدايت خلق، و خود از رستگارانند.(آلعمران: 104)
ارتکاب گناه و سقوط اخلاقي
سقوط اخلاقي مقدمه سقوط اجتماعي و سياسي و عامل نابودي تمدنهاست. جامعه هنگامي ميتواند به حيات خود ادامه دهد و به مراتب تکامل دست يابد که بر ارزشهاي اخلاقي استوار باشد. در غير اين صورت سرنوشتي جز زوال ندارد،
چنانکه در مورد قوم لوط ميخوانيم:و لوط را فرستاديم که به قوم خود گفت آيا اعمال زشتي که پيش از شما هيچ کس بدان مبادرت نکرده به جا ميآوريد؟ شما زنان را ترک کرده و با مردان سخت شهوت ميرانيد، آري شما قومي فاسد و نابکاريد. آن قوم پيغمبر خود لوط را وقعي ننهادند، جز آنکه گفتند که او را از شهر بيرون کنيد که او و پيروانش مردمي هستند که اين کار (لواط) را پليد دانسته و از آن تنزّه جويند ما هم او (لوط) و اهل او را نجات داديم مگر زن او که آن زن هم از بازماندگان در عذاب بود و بر آن قوم، باراني از سنگريزه فرود باريديم پس بنگر که عاقبت و سرانجام بدکاران چيست. (اعراف: 80 ـ 84)در اين آيه شريفه، جُرم و ارتکاب گناه موجب نزول عذاب الهي بر قوم لوط دانسته شده است. همجنسبازي، اسراف، رويگرداني از معروف و انجام منکرات و طرد آمران به معروف، گناهاني است که قوم لوط را جزء مجرمان مستوجب هلاکت قرار داده است.
دنياپرستي و خوشگذراني
قرآن در مورد عاقبت دنياپرستي و هوسراني هشدار ميدهد که گام برداشتن جامعه در اين مسير، موجبات زوال قطعي را فراهم ميآورد:و چه بسيار شده که ما اهل دياري را که به هوسراني و خوشگذراني پرداختند هلاک کرديم. اين خانههاي ويران آنهاست که جز عدة قليلي در آن ديار سکونت نيافتند. (قصص: 58)قرآن غرقشدن انسانها را در هوسراني و عياشي، مانع درک حقايق ميداند، زيرا بر دلهاي آنها پردهاي از ماديات کشيده ميشود که قادر به درک مبادي معنوي نيستند: «و ما هيچ رسولي در دياري نفرستاديم جز آنکه ثروتمندان عياشِ آن ديار به رسولان گفتند: ما به رسالت شما کافريم». (سبأ: 34)
برتري طلبي و غرور
جامعه مستکبر و برتريطلب، همچون فرد مستکبر، حق را از باطل تشخيص نميدهد و همانند افرادي که پس از به دستآوردن پيروزي و نزول نعمت الهي و الطاف بيکران او به جاي سپاسگزاري و ذکر خدا دچار مستي ميگردند و غرور گريبانشان را ميگيرد، همه اين برکات را از عملکرد خود ميدانند. قرآن از چند قوم که به هلاکت رسيدهاند با عنوان «مستکبر» ياد ميکند و آنها را در زمره هدايت نيافتگان معرفي ميکند:
اما قوم عاد در روي زمين به ناحق تکبر و سرکشي کردند و با غرور گفتند که از ما نيرومندتر در جهان کيست؟ آيا اينها نميدانستند خدايي که آنها را خلق کرده از آنها بسيار تواناتر است؟ آنان به همين پندار، پيوسته آيات حق را تکذيب کردند. ` ما هم براي هلاکت آنها تندبادي شديد و هولانگيز در روزهاي نحس و شوم بر آنها فرستاديم تا عذاب خوارکننده را در دنيايشان به آنها بچشانيم و عذاب آخرت بيترديد از آن هم خفتبارتر و خوارکنندهتر است و بيشک از هيچ کجا ياري نميشوند. (فصلت: 15 ـ 16)
کفران نعمت
يکي از عوامل عمدهاي که جامعه را به زوال ميکشاند، کفران نعمتهاي الهي است. قوم بنياسرائيل نمونه بارزي از اين مورد هستند. خداوند بارها در قرآن از اعطاي نعمتهايي به بنياسرائيل و سپس فرمان آنها به انجام وظيفهاي ياد کرده است، اما اين قوم از انجام آن سرباز ميزدند و خداوند نيز کفران نعمتهايش را با نزول نقمت بر آنان پاسخ ميدهد:و ياد کنيد از وقتي که دريا را به خاطر نجات شما شکافتيم و فرعونيان را در آن غرق کرديم و شما آنها را مشاهده ميکرديد. به ياد آريد هنگاميکه (براي نزول تورات) با موسي چهل شب وعده نهاديم پس شما گوسالهپرست و ستمکار شديد. آنگاه شما را پس از چنين کاري زشت بخشيديم، شايد متنبه و سپاسگزار شويد...
به ياد آريد وقتيکه گفتيم وارد اين قريه (بيتالمقدس) شويد و تناول کنيد از نعمتهاي آن هر جا و هر چه خواهيد به حدّ فراوان و داخل شويد از دروازة آن، سجدهکنان و بگوييد خدايا از گناه ما درگذر تا از خطاي شما درگذريم به زودي بر ثواب نيکوکاران بيفزاييم. پس از آن، ستمکاران، حکم خدا را تبديل به غير نمودند، ما نيز عذاب سخت از آسمان بر آنان نازل کرديم. (بقره: 50 ـ 59)
تقلّب در خريد و فروش و کسب روزي (فساد مالي)
در ميان اقوامي که قرآن از آنها سخن به ميان ميآورد، قوم مدين است که به کمفروشي و تقلب در داد و ستد مشهور بودند. قرآن قوم مدين را خاسرين، يعني زيانکاران معرفي ميکند:و براي اهل مدين برادرشان شعيب را فرستاديم گفت: اي قوم! خداي يکتا را بپرستيد که شما را جز او خدايي نيست. اکنون از طرف پروردگار شما برهاني روشن آمد، کمفروشي را ترک کنيد و در سنجش کيل و وزن با مردم به عدل و درستي پيشه کنيد. کم مفروشيد و بر روي زمين پس از آنکه قوانين آسماني به نظم و اصلاح آن آمد، به فساد بر نخيزيد، اين کار يعني خدا را به يگانگي پرستيدن و در وزن خيانت نکردن شما را بهتر است اگر به خدا ايمان داريد.
گروهي از کافرانِ امتش مردم را تهديد کرده و گفتند: اي مردم! اگر پيروي شعيب کنيد البته در زيان خواهيد افتاد. پس زلزله بر آنان آغاز شد، شب را صبح کردند در حاليکه در خانههاي خود به خاک هلاکت افتادند. ` آنانکه شعيب را تکذيب کردند هلاک شدند و اثري از آنها باقي نماند و به جاي آنکه شعيب را زيانکار ميخواندند خودشان زيانکار شدند. (اعراف: 85 ـ 92)
تفرقه و اختلاف:
اين امر از لحاظ عقلي نيز قابل پذيرش است، نتيجه طبيعي اتحاد و يکپارچگي در جامعه، پيروزي و موفقيت است. در حقيقت، نقش اتحاد در بقاي ملتها نقشي حياتي است.قرآن بر لزوم وحدت در جامعه، تأکيد بسياري دارد و در خصوص اختلاف و پراکندگي هشدارهاي فراواني ميدهد: مردم! از خدا و پيامبرش اطاعت کنيد و با يکديگر به ستيزهجويي و کشمکش بر نخيزيد و اختلاف نکنيد که از هم ميپاشيد و قدرت و ابهت و نيروي شما از بين ميرود. (انفال: 46) در آياتي از قرآن کريم، اختلاف و پراکندگي در حد شرک و شرکگرايي تلقي شده است و خداوند هشدار ميدهد که مبادا با ايجاد تفرقه و اختلاف در جامعه از گروه مشرکان باشيد، چرا که تفرقه و پراکندگي سبب شکست و انحطاط جامعه ميشود. در جاي ديگر ميفرمايد: «و از شرکپيشگان مباشيد؛ از آنهايي که دين خود را به آفت تفرقه و تشتّت دچار ساختند و به گروههاي مختلفي تقسيم گشتند...» (روم: 32)
خداوند متعال در آياتي نيز اختلاف را باعث تسلط گروهي بر ساير گروهها و در نتيجه، اعمال فشار و خشونت و ظلم و بيداد در ميان آنها معرفي نموده و از آن به عنوان عذاب الهي ياد ميکند. مشخص است جامعهاي که در آن ظلم و ستم و تبعيض و خشونت حکمفرما باشد، جامعهاي منحط و سزاوار سقوط است:اي پيامبر! بگو او قادر است که عذابي از بالاي سرتان يا از زير پايتان بر شما برانگيزد و يا شما را دچار آفت خانمانسوز پراکندگي سازد و طعم تلخ جنگ و فشار و خشونت را توسط خود شما بر يکديگر بچشاند. بنگر چگونه آيات گوناگون را براي آنان بازگو ميکنيم شايد بفهمند. (انعام: 65)
و اين تعبير، نشانه اين واقعيت است که مسئله اختلاف و تفرقه در ميان جامعهها به قدري ويرانگر است که در قرآن در رديف عذابهاي آسمان، همچون زلزله و صاعقه که بر اقوام منحط فرستاده ميشد قرار گرفته شده و طبيعي است که اين تفرقه ثمره شوم و ميوه تلخ اعمال مردم و بازتاب گناهي است که بدين صورت بروز مينمايد.از اينرو، قرآن مجيد انسانها را به وحدت دور هر محوري دعوت نميکند، بلکه از آنها ميخواهد دور احکام الهي گرد آيند: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا (آلعمران: 103)؛ همگي به ريسمان الهي چنگ زنيد و از پراکندي بپرهيزيد».
نتيجه
رفت و آمد تمدنها از جريانات مستمر در تاريخ است؛ در طول تاريخ، تمدنهاي متعددي متولد شده، رشد يافته و نهايتاً به انحطاط رسيدهاند. اين امر يکي از سنتهاي مهم الهي است و نويدي است به مستضعفان که نه پيروزي و اقتدارِ سلطهگران جاودانه است و نه محروميت محرومان از حاکميت ابدي خواهد ماند: «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ».
در حيات تمدنها و جوامع، حوادث مطلوب و نامطلوبي رخ ميدهد که هيچ کدام پايدار نيست. اين از خاصيتهاي زندگي و حيات زميني است که نه رنجهايش و نه کامرانيهايش هيچ يک ابدي نخواهد ماند. بايد با مطالعه دقيق عوامل و انگيزههاي صعود و سقوط تمدنها از سنت تحول احوال جامعه بر اساس عملکرد آن استفاده نمود و ضعف را به قدرت، و ذلت را به عزت تبديل کرد که زندگي پيوسته در حال تحول و دگرگوني است و تکامل و تعالي جامعه از لابهلاي اين حوادث پديدار ميشود.
منابع
• پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، علي اکبر ولايتي
• نقش اهل بيت(ع) و شيعيان در شکل گيري فرهنگ و تمدن اسلامي، محمد احمدي، نشريه هفت اقليم
• نقش امامان شيعه عليهم السلام در شکل گيري و توسعه ي تمدن اسلامي، غلامحسن محرمي، قم: انتشارات مؤسسه امام خميني (ره)، 1390
• البرهان في تفسير القرآن، هاشم بن سليمان بحرانى، بنياد بعثت، تهران، 1416 ق
• الميزان في تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبايى، دفتر انتشارات اسلامي جامعه ي مدرسين حوزه علميه قم
• تمدن اسلامي، حسن سالاري
• تاريخ فرهنگ و تمدن اسلام، زهرا اسلامي فرد، دفتر نشر معارف، قم، 1389، چاپ اول
• فرهنگ و تمدن اسلامي، علي اکبر ولايتي
• تاريخ سياسي اسلام، ابوالقاسم پاينده، نشر جاويدان، تهران، 1376، چاپ نهم
• عوامل مؤثر در شكوفايي علم در تمدن درخشان اسلامي، مهدي گلشني، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامي
• نظام ديواني اسلامي در سده نخست هجري، محمدعلي حاتمي منش
• نقش مسلمانان در دانش طب
• فصلنامه تاريخ در آئينه پژوهش، سيدمحمدحسين محمدي، شماره20