وب سایت رسمی مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى

اهم اخبار تقریب مذاهب اسلامی

مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى
سایت رسمی مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى
نقش علما در صيانت از بيداري و هويت اسلامي
۱۳۹۷/۰۹/۲۵ ۰۹:۴۲ 2005

نقش علما در صيانت از بيداري و هويت اسلامي

 

 

نقش علما در صيانت از بيداري و هويت اسلامي

 

راضيه علي اکبري[1]

چکيده

عنوان مقاله حاضر «نقش علما در صيانت از بيداري و هويت اسلامي» مي باشد. علما و انديشمندان جهان اسلام، بعد از قرن­ها انزواي مسلمانان، راه احياء اسلام را در بازگشت به اصل اسلام يافتند و بيداري، حركتي فراگير براي بازگشت مسلمانان به هويت خويش قرار گرفت. بر همين اساس بيداري اسلامي در قرن اخير سبب رشد آگاهي مسلمانان نسبت به دين و توجّه آن ها به احكام اسلامي و بازيابي عزت و هويت اسلامي در جهان شده است. يكي از دستاوردهاي مهم بيداري اسلامي، احياء وحدت اسلامي و برقراري پيوند و ارتباط هرچه مستحکمتر ميان شيعيان و اهل سنت و تشکّل آنها به عنوان يک نيروي منسجم و قدرتمند دربرابر ديگر قدرت­ها گرديد. چرا كه يكي از آفت هاي بنيادين جوامع اسلامي تفرقه ميان انديشه­ها و مذاهب اسلامي بوده است. تحقق بيداري اسلامي در ميان مسلمانان، هنگامي کارآمد خواهد بود که با حفظ هويت اسلامي همراه باشد. در دوران معاصر با در نظر گرفتن شرايط حاکم بر جهان و دنياي اسلام، و با توجه به نقش بي بديل علما در رهبري و هدايت انقلابيون در روند بيداري اسلامي و تكاپوي ايشان در حفظ هويت اسلامي، و از آنجا که احساس هويت مشترک اسلامي لازمه بالندگي و بلوغ فرد و اجتماع مسلمين است و توانايي و اقتدار جنبش هاي بيداري اسلامي و قدرت رويارويي با استکبارو استعمار، به ميزان استواري هويت واحد اسلامي مسلمانان بستگي دارد، لذا وظيفه علما اينست که اساس و بنياد هويت جامعه اسلامي را به وسيله قرآن کريم و در مقام تفسير و تبيين روايات پيامبر(ص) تبيين کرده و از مودت مسلمانان به حضرت رسول(ص)، به عنوان محور وحدت جامعه اسلامي، در شکل دهي هويت اسلامي استفاده کنند. اگر علما در دو جهت «ايجاد سپرهاي حمايتي و دفاع در برابر دشمن»، در مقام صيانت عالمانه و هوشمندانه از بيداري و هويت اسلامي بر آيند، جوامع اسلامي مي توانند در چارچوب هويت واحد اسلامي، به تعميق و گسترش جنبش بيداري اسلامي دست يابند. مقاله علمي کاربردي حاضر که با روش کتابخانه اي - تحليلي به نگارش درآمده است، با معرفي برجسته ترين عالمان مسلماني که عمر خود را وقف اين راه کرده اند، به بررسي اين موضوع مي پردازد.

 

واژگان کليدي: هويت امت واحده اسلامي، وحدت اسلامي، بيداري اسلامي، انقلاب اسلامي ايران، علما .

 

مقدمه

بي شک بيداري اسلامي از مهمترين پديده هاي سياسي- اجتماعي قرن اخير مي باشد. اين جنبش که با هدايتگري علما وقوع يافته، نوعي باور تعميم يافته در ميان ملت هاي مسلمان مي باشد که منجر به جنبش هاي انقلابي شده است و در هر منطقه اي که داراي رهبري بر توده هاي مردمي بوده به نتايج مهمي دست يافته است.  بيداري اسلامي با هدايت و راهبري سازنده عالمان مسلمان، مي تواند هويت واحد امت اسلامي را احياء نموده و به سوي مجد و عظمت دوباره مسلمين و تجديد تمدن بزرگ و انسان ساز اسلامي پيش رود. در شرايط کنوني جوامع اسلامي، مشترکات ديني نقاط همسان و همانند آنان را پديد آورده اند که در حقيقت نشانگر نوعي وحدت در ذات هويت ديني مي باشد. وجود هويت اسلامي در ميان مسلمانان آثار مهمي از جمله هدفمند کردن انسان ها و تبيين فلسفه حيات ، اميد به آينده و زمينه سازي براي وحدت ديني در پي دارد.

اينک با توجه به جريان بيداري اسلامي، مسلمانان براي ترسيم هويت اسلامي خود بايد بر اساس سه محور  پرهيز از اختلافات و تکيه بر اشتراکات ديني، تکيه بر هويت مشترک مسلمان و جهان اسلام و حراست از ارزش هاي هويت اسلامي در برابر تهديدهاي دروني و بيروني حرکت نمايند. تکيه بر هويت مشترک اسلامي در متن بيداري اسلامي در شرايط کنوني اساسي ترين رهيافتي است که مي تواند در صيانت از دستاوردهاي امت اسلامي و پايه گذاري عزت اسلامي و تجديد تمدن اسلامي نقش تعيين کننده اي داشته باشد.

نکته قابل توجه اينکه با شکل‌گيري بيداري اسلامي، که همراه با سقوط زود هنگام برخي از ديکتاتورهاي موروثي اين حوزه شد، نه تنها تاج و تخت بيشتر حکومت‌هاي عربي را لرزان نموده، بلکه همگام با سرعت تغيير و تحولات در خاورميانه و شمال آفريقا که منجر به تضعيف شديد جايگاه و عمق استراتژيک رژيم اشغالگر قدس شده است، شرايط کنوني حاکي از اضطراب و دگرگوني‌هاي گسترده در نگرش‌هاي استراتژيکي قدرت هاي ذي نفوذ نسبت به روند و چشم‌انداز اين تحولات است؛ بنابراين، آنچه براي قدرت‌هاي ذي­نفع و به ويژه قدرت­هاي غربي از اهميت بسزايي برخوردار است، موضوع چگونگي هدايت و کنترل برنامه ريزي شده و استمرار و به ثمر نشستن اين خيزش‌ها با هدف مصادره انقلاب‌هاي مردمي‌در قالب دستمايه‌هاي دموکراسي غربي و نيز تلاش براي ايجاد يک سازماندهي هدفمند در ساختارهاي سياسي و استراتژيکي اين مناطق است. بدين جهت مسلمانان بايد تمام توجه و تلاش خود را در جهت حفظ و ادامه اين جريان هاي انقلابي معطوف دارند و بدون شک عامل اساسي استمرار بيداري اسلامي در جوامع اسلامي، حفظ هويت واحده امت اسلامي مي باشد.

جايگاه و نقش عالمان بصير و فقيهان شجاع و مصلحان دل‌سوزي که هدايت گران اصلي اين جنبش ها هستند، از  طرفي مقابله نيرومند و انديشمندانه با اين تهاجمات و از طرف ديگر حفظ و صيانت از هويت مشترک اسلامي است تا اين نهضت ها در برخورد با آسيب ها مقاوم شده و بتوانند از انقلاب خود دفاع کنند. انديشمنداني از جهان اسلام همچون سيد جمال الدين اسد آبادي، شيخ محمد عبده، حسن بنا ، سيد قطب، ابوالاعلي مودودي، امام موسي صدر، شهيد مطهري و بنيانگذار انقلاب اسلامي امام خميني (ره)، که هر کدام در زمان خود فعاليت هايي در اين راستا داشته اند که هنوز  هم اثرات اقداماتشان باقي است. 

مقاله حاضر کوششي است در جهت تبيين نقش علما در صيانت از هويت اسلامي و حفظ آن که امروزه در قالب بيداري اسلامي نمود پيدا کرده است. قبل از آغاز، بر خود لازم مي دانم از حجت الاسلام و المسلمين آقاي مير آقايي و دکتر حميد ملک مکان که راهنماي نگارش اين پژوهش علمي کاربردي بوده اند، کمال تشکر و تقدير را بنمايم.

 

 

فصل اول: مفهوم شناسي

1.هويت اسلامي

هويت در لغت آنچيزي است كه موجب شناسايي شخص و تمايز او از ديگري باشد.( معين، 1380، ج ۴، ص ۵107 )؛ هويت در معناى اجتماعى آن مى تواند آن ساختار و يا شکل و قالبى باشد که موجب شناسايي جامعه گردد، که امروزه آن قالب «بيداري اسلامي» است که نشان از وجود هويت واحده امت اسلامي در سراسر جهان دارد.

اما هويت در اصطلاح، به معناي تمايز و تشابه مطلق است  و دو معناي اصلي دارد: اولين معناي آن بيانگر مفهوم تشابه مطلق است: اين با آن مشابه است. معناي دوم آن به مفهوم تمايز است که با مرور زمان سازگاري و تداوم را فرض مي‌گيرد. به اين ترتيب، به مفهوم شباهت از دو زاويه مختلف راه مي‌يابد، و مفهوم هويت به طور همزمان ميان افراد يا اشياء دو نسبت محتمل برقرار مي‌سازد: از يک طرف، شباهت و از طرف ديگر، تفاوت.» (جنکينز، ۱۳۸۱،ص ۵). تعاريف مختلف ديگري از هويت ارائه شده است که در اينجا به چند مورد از آنها اشاره مي شود: «هويت فرايند معناسازي بر اساس يك ويژگي فرهنگي يا مجموعه به هم پيوسته­اي از ويژگي هاي فرهنگي كه بر منابع معنايي ديگر اولويت داده مي شود». (كاستلز،۱۳۸۰،ج۲، ص۲۲). «هويت اجتماعي با عضويت گروهي پيوند دارد و متشكل از سه عنصر است: عنصر شناختي (آگاهي از اين كه فرد به يك گروه تعلق دارد)، عنصر ارزشي (فرضياتي در باره پيامدهاي ارزشي مثبت يا منفي عضويت گروهي)، و عنصر احساسي (احساسات نسبت به گروه و نسبت به افراد ديگري كه رابطه­اي خاص با آن گروه دارند). بر اين اساس هويت اجتماعي عبارتست از: «آن بخش از برداشت يك فرد از خود كه از آگاهي او نسبت به عضويت در گروه (هاي) اجتماعي همراه با اهميت ارزشي و احساسي منضم به آن عضويت سرچشمه مي­گيرد»(گل­محمدي، ۱۳۸۱،ص ۲۲۲).

در دائره المعارف علوم اجتماعي نيز هويت چنين تعريف شده است: «هويت اجتماعي در كلي­ترين مفهوم آن به خودآگاهي يك شخص در ارتباط با ديگري اشاره دارد. با وجود اين در روانشناسي اجتماعي بر يك مفهوم خاص­تر، يعني خودآگاهي در چارچوب عضويت يك فرد در گروه­هاي اجتماعي مختلف، دلالت مي­كند».(۱۹۹۶:۷۸۹Kuper,). بنابراين مي توان گفت هويت با معنايي كه شخص مسلمان براي زندگي خود مي­يابد، پيوند مستقيمي دارد و از آنجا که معناي زندگي يک مسلمان، اسلام و آموزه هاي اسلامي است؛ اسلام براي او هويت بخش است.

در تحليل دو معناي متناقض تشابه و تمايز مطرح شده از هويت، بايد گفت همانطور که اشاره شد، سه بعد هويت اجتماعي براي بررسي هويت ديني وجود دارد :۱- عنصر شناختي: ميزان شناخت و آگاهي فرد از تعلق و ارتباطش نسبت به دين. ۲- عنصر ارزشي: پيامدهاي ارزشي مثبتي که فرد براي تعلق و ارتباطش نسبت به اسلام قائل است؛ ۳- عنصر احساسي: احساسات خاص فرد نسبت به دين اسلام و نسبت به ديگراني که مثل او رابطه اي مشابه با دين دارند. بنابراين بر اساس هويت اسلامي، افراد داراي همانندي در عناصر شناختي ،ارزشي و احساسي هستند که اين ويژگي هاي مشترک باعث مي شوند هويت اسلامي جامعه اي را بسازند و از بيرون موجب تمايز آنان و در درون گروه اجتماعي موجب تشابه همانندي آنان شود.

مسلمانان در شرايط کنوني جهان اسلام با توجه به مشترکات اسلامي داراي همانندي مي باشند که نقاط مشترک و همسان آنان را مي سازد. در واقع در درون جوامع اسلامي هويت اسلامي شکل يافته اي وجود دارد که با تکيه بر آن و رفع موانعي که در اثر اختلافات برآن نشسته، مي تواند نوعي از وحدت و تقريب مذاهب اسلامي را رقم زند.

ريشه و خاستگاه هويت اسلامي را بايد در معنايي جستجو کرد كه شخص خود را با پيوند زدن به پيام آسماني اسلام تعريف مي­كند. براي يافتن چنين تعريفي از هويت اسلامي مي­بايست چگونگي شكل­گيري نخستين جامعه اسلامي را در صدر اسلام جستجو كرد. جامعه اسلامي با نزول دعوت الهي و آغاز بعثت در سال ۱۳ قبل از هجرت آغاز گرديد. اجتماع كوچك سه نفري پيامبر گرامي اسلام-ص- و دو نخستين پيرو وي، علي –ع- و خديجه –ع-، در هنگام نماز جماعت در كنار كعبه، اولين تجلي هويت اسلامي در مكه بود. كانون هويت جديد اسلامي نيز پذيرش و پيروي از دعوت محمد-ص-، آخرين پيامبر الهي بود. با گسترش مسلمانان و هجرت پيامبر گرامي اسلام –ص- به يثرب هويت اسلامي شكل تثبيت يافته­اي پيدا مي­كند و حتي نام نخستين جامعه اسلامي به مدينه الرسول-ص- تغيير مي­يابد. در اينجاست كه خط متمايز اسلام و شرك و كفر برجسته مي­گردد و عملا نزول سوره كافرون در مكه و نيز آيه برائت در مدينه تجلي بخش تمايز مسلمانان از مشركان مي­گردد. مسلمانان با نزول تدريجي قرآن هويت منسجم­تري يافته و چگونگي زندگي اسلامي را با تعاليم پيامبر-ص- مي­آموزند. قرآن، شخص پيامبر-ص-، و سنت وي در عصر رسالت همگي مرزهاي هويت مسلمانان را شكل مي­دادند. نفي محوريت تمايزات قبيله­اي و قومي- نژادي و محور قرار گرفتن تقوي و ايمان، امت واحده اسلامي را شكل داد كه تمايزات منطقه­اي قومي در آن حاشيه­­اي بود. چنين امتي مايه فخر و مباهات خدا و رسول او بود. «هذه امتكم امه واحده و انا ربكم فاعبدون» (انبياء، ۹۲).

اسلام ديني است كه بر اساس فطرت پاك انساني بنا شده است. از اين رو يك مسلمان گرايش طبيعي به آن در وجود خويش احساس مي­كند و هويت اسلامي را مي­توان هويتي ريشه­دار در انسان ها دانست؛ از اين جهت قدرت و نقش اسلام در هويت بخشي به انسان ها، فراتر از سازگاري آن با ساختار وجود آدمي، در قدرت معنادهي دين براي انسان ها است. لذا دين نقشي اساسي در زندگي انسان ها ايفا مي­كند و اينگونه است که طي تاريخ اسلام هويت اسلامي در وجود مسلمانان نهادينه شده و رسوب گشته و در ذهن مسلمانان تثبيت يافته است.

اما چالش دنياي جديد با تحميل هويت هاي جديد، عملا موجب به هم خوردن وضعيت تثبيت هويت اسلامي گرديده است. لکن با عنايت الهي و رهبري عالمان هوشمند، و ظهور بيداري اسلامي، اوج فعاليت هويت اسلامي نمود يافت و احيا شد(بابي سعيد، همان:۷۴-۸۲). بيداري اسلامي از اين حيث ثمره بازگشت و احياي هويت اسلامي بوده است.

 

2.وحدت اسلامي

در اين برهه از زمان، وحدت رمز عبور براي بازيابي عزت و هويت اسلامي است و امت اسلامي نيازمند بصيرت افزايي براي دستيابي به کرامت انساني است، و اين مهم جز با الزام و التزام به وحدت و مودت حاصل نخواهد شد. اين مهم را مقام عظماي ولايت همواره در افق نگاه امت اسلام ترسيم نموده، و با تأکيد بر لزوم اهتمام به وحدت اسلامي در هنگامه بيداري اسلامي مي فرمايند: «تلاش هاي گسترده اي در جريان است تا با استفاده از ايجاد تفرقه ميان مسلمانان، حرکت عظيم بيداري اسلامي، شکسته و متوقف شود، اما امت اسلامي بايد بر عوامل مذهبي، قومي و سياسي تفرقه غلبه کند، و راه هاي ايجاد اختلاف را ببندد»( بيانات در ديدار با شعراي شرکت کننده در همايش بين المللي شعر بيداري اسلامي 17/11/1390). رهبر معظم انقلاب، رمز پيروزي حرکت ملت هاي منطقه را تداوم حرکت و ادامه مجاهدت، توکل به خداي متعال، حسن ظن و اعتماد به خدا و حفظ وحدت و پرهيز از تفرقه عنوان نموده اند(بيانات در ديدار با شرکت کنندگان در اجلاس جهاني جوانان و بيداري اسلامي 10/11/1390).

وحدت با محوريت حفظ هويت اسلامي، تداوم بخش بيداري اسلامي است. بيداري اسلامي در کنار نفي هرگونه سلطه گري و سلطه پذيري مي کوشد در پرتو آموزه هاي اسلامي، امت هاي جهان را از اسارت فکري، سياسي و اقتصادي رها ساخته، و عزت و پيشرفت و وحدت را در ميان آحاد آنان متجلي نمايد. اتکاي بر هويت اسلامي مشترک، وحدت ملت هاي مسلمان را در پي دارد؛ ملت هايي که اکنون عصر بيداري اسلامي را تجربه مي کنند، هويت اسلامي خويش را احيا نموده اند.

بنابراين يکي از اصولي ترين مولفه هاي بيداري اسلامي در نگاه راهبران اين جريان اينست که ايشان همواره بر بيداري همه ي ملت ها، صرف نظر از جغرافيايي که در آن قرار دارند تاکيد کرده اند و مبارزه را در هر کجا که باشد مد نظر دارند. مقابله با ظلم و مبارزه با طاغوت را منحصر در مکان خاصي نمي دانند و تاکيد دارند که مسلمانان در هر کجاي عالم  که هستند نبايد اجازه جور حاکمان را بدهند. چنانچه امام خميني فرمودند:«براي من مکان مطرح نيست. آنچه مطرح است مبارزه بر ضد ظلم است. هر جا بهتر اين مبارزه، صورت بگيرد آنجا خواهم بود.» (خميني، 1372 ، ج5 ، ص 301). نقشه گنج پيروزي در دست علماي مسلمان قرار دارد و ايشان با کمک آن نقشه که قرآن نام دارد، موج بيداري و هويت اسلامي مسلمانان را صيانت مي کنند. در پرتو چنين نقشه راهي، مي توان گفت که ملت هاي مسلمان در زير چتر واحد دعوت الي الله و الي الاسلام، عزت و هويت خود را پيدا خواهند کرد؛ و لينصرن الله من ينصره. (حج،40)

امروزه بيش از هر زماني نياز به وحدت در ميان کشورهاي مسلمان احساس مي شود و احياي گفتمان امت واحده اسلامي مي تواند استمراربخش بيداري اسلامي بوده و نشان دهنده ي قدرت و شوکت اسلام، توانايي مسلمين، عامل غلبه بر ابرقدرت ها و ظالمين، و موجب مطرح شدن ديدگاه هاي اسلامي گردد.

معناي وحدت اسلامي اين است که مسلمانان از هر گروه و مذهبي بر اساس آيين اسلام گرد هم آيند، و براي تحقق اين معنا لازم نيست دست از مذهب خود برداشته، يک مذهب را برگزينند. زيرا اين کار نه لازم است و نه قابل اجرا. مسلمانان مي توانند با تکيه بر عناصر مشترک ديني، اتّحاد اسلامي را تشکيل دهند. راه رسيدن به اين هدف اين است که آنان دست کم در امور مربوط به امت اسلامي وسعت نظر داشته، فراتر از مرزهاي مذهبي، ملّي، زباني و ... بينديشند و در عمل هم مصالح کلّي اسلام و مسلمين را بر مصالح جزئي مقدّم بدارند.

وحدت در خلقت که قرآن کريم به آن اشاره فرموده، پايه اي براي شکل گيري امت واحده مي باشد. از سوي ديگر بر اساس آيات قرآني امت واحده انساني به دلايلي همچون ظلم ، حسد ،نزاع و درگيري در طلب دنيا، عدم موفقيت در آزمايش الهي، فرقه گرايي، تفرقه  افکني هاي  دشمنان، وسوسه و القائات شيطاني فروپاشيده و قرآن براي تحقق دوباره ي آن، راهبردهايي همچون اُخوّت، مودّت، رحمت و رأفت، فضل و صلح در پرتوآيين مقدس اسلام را پيشنهاد مي کند. در اسلام مسلمانان با هم برادرند، بنابراين امت اسلامي جامعه اي متشكل از افرادي است که از رابطه ي اخوت اسلامي برخوردارند و همگي معتقد به آيين اسلام هستند. بر اساس تعاريف قرآني مي توان نتيجه گرفت که مراد از امت اسلامي، گروه وسيعي از مردم است که تحت رهبري و هدايت مشترک بوده و به سوي هدفي واحد در حرکت مي باشند. اين جامعه ي آرماني اسلام، داراي ويژگي هاي خاصي است که آن را از ساير جوامع متمايز مي سازد. در شکل گيري امت اسلامي قطعا ويژگي ها و خصوصيات ديني از اصالت برخوردارند؛ به عبارت ديگر امت اسلامي بر يک مجموعه بين المللي اطلاق مي شود که از يک پيام و دستور الهي اطاعت مي کنند و رسالت يک پيامبر را مي پذيرند. در اين چارچوب به جامعه ي مسلمانان که تحت حکومت اسلامي زندگي مي کنند، امت گفته مي شود، به طوري که تنها عامل عضويت و تابعيت در آن اسلام است.

اهميت وحدت در جامعه اسلامي از آن روست که اسلام امت جهاني خود را بر مبناي وحدت انسان ها بنا مي کند، وحدتي که از طريق انسان دوستي و احترام به حقوق انسان ها و برادري و برابري ميان آنها حاصل مي شود. تنها بدين صورت است که مسلمين «يد واحده» در مقابل بيگانگان مي شوند و توانايي مبارزه و دفاع از دين خود را مي يابند. وحدت امت اسلامي تنها از طريق اجتماع به زير پرچم توحيد اسلامي و پيروي از قرآن و عترت و سنت امکان پذير خواهد بود و اين وجهي از وجوه تفکر اسلامي است؛ که به دليل زير بناي ايدئولوژيکي آن در قالب بيداري اسلامي تحقق پذير است.

وحدت موجود در نهضت هاي بيداري اسلامي، بر اساس سه رکن تحقق يافته است: اولين عامل، ايده واحد و اعتقاد به وحدانيت و توحيد خواهد بود که با توجه به آموزه هاي اسلامي و سخنان امام خميني به وضوح در بيداري اسلامي از ابتدا مطرح شد. رهبر انقلاب اسلامي در آغاز به اين نکته پرداختند که در کلمه توحيد که مشترک بين همه است و مصالح اسلامي که مشترک بين همه است با هم توحيد کلمه کنيد. دومين رکن رقيب و دشمن مشترک است؛ دشمن مشترکي که استکبار جهاني و کساني که کيان اسلام را تهديد مي کنند را در بر مي گيرد. جهت گيري سياست جنبش هاي بيداري اسلامي، بيرق مبارزه عليه دشمن مشترک را به دوش گرفته و آن را هدايت مي کند. بنيان گذار انقلاب اسلامي معتقد بودند که: «دشمن مشترک ما که امروز اسرائيل و آمريکا و امثال آنهاست، مي خواهند حيثيت ما را از بين ببرند و ما را تحت ستم دوباره قرار دهند. اين دشمن مشترک را دفع کنيد». (خميني، 1372 ، ج16 ، ص 289)

«آرمان مشترک» سومين رکن وحدت امت اسلامي است؛ آن چيزي که مي تواند گروه هاي مختلف را در کنار همديگر قرار دهد و بستر همکاري را فراهم آورد، اهداف و آرمان هاي مشترک است. برچيده شدن ظلم و فساد، اجراي قوانين اسلام و استقرار حکومت اسلامي در جامعه مسلمين، به اهتزاز در آوردن پرچم لا اله الا الله در سراسر جهان از طريق نفي قدرت هاي بزرگ و تکيه بر قدرت الهي و توده مردم از جمله آرمان هاي مشترک مي باشد، که با عنايات الهي هم اينک در حال وقوع است.

 

3.بيداري اسلامي

بيداري اسلامي اصطلاحي است که داراي ريشه اي ديرينه بوده و در ارتباط مفهومي با مقوله‎هايي مانند اصلاح ديني، احياگري ديني، اسلام‎گرايي و مانند آن مي باشد. در زبان عربي معاصر نيز با تعابير گوناگوني مانند الصحوه الاسلاميه، البعث الاسلامي، التيار الاسلامي، الحركه الاسلاميه و سرانجام اليقظه الاسلاميه و يا در پيوند با برخي از اين مفاهيم از آن ياد شده است. (عمر،۱۴۲۱،ص ۶۷). در برخي از منابع آن را مترادف احياي اسلامي و در برخي ديگر، آن را بيداري مسلمانان (نوري،۱۳۷۶، ص588)، بازگشت آگاهي و بيداري (قرضاوي،1369،ص ۱۱ ) و پديده اي اجتماعي به معناي بازگشت بيداري و هوشياري امت اسلامي دانسته اند(القظان،۱۳۸۴،ص ۳۷۱). حقيقت اينست که فهم درست بيداري اسلامي نيازمند آگاهي مناسبي از آموزه‎هاي اسلامي و دركي دروني از جامعه‌مسلمانان و بسياري از عوامل ديگر است و به نظر مي‎رسد نظريه‎هاي موجود جامعه‎شناسي در حوزه جنبش هاي اجتماعي ظرفيت تئوريك و كارآمدي لازم را براي تبيين و تفسير بيداري اسلامي ندارند.»(الويري،۱۳۹۰ ،ص ۱۱)؛ نکته اي که متفکر معاصر استاد مطهري به آن اشاره داشتند اينست که «اگر بخواهيم درباره اسلام و مقتضيات زمان قضاوت کنيم تنها راه اين است که با معارف اسلامي آشنا شويم و روح قوانين اسلامي را درک کنيم و سيستم خاص قانونگذاري اسلامي را بشناسيم تا روشن شود که آيا اسلام رنگ يک قرن معين و عصر مشخص دارد و يا از مافوق قرون و اعصار وظيفه رهبري و هدايت و سوق دادن بشررا به سوي تکامل بر عهده گرفته است» (مطهري،۱۳۶۲ ،ص۱۰). برخي از جامعه‎شناسان كه به بررسي بيداري اسلامي و حركت هاي اصلاح ديني پرداخته‎اند ، به اين موضوع اشاره كرده‎اند كه آيا احياگري اسلامي حتي در بنيادگرايانه‎ترين اشكال آن تنها مي‎بايد به عنوان تجديد عقايد و انديشه‎هاي سنتي در نظر گرفته شود قابل ترديد است. آنچه رخ داده است، چيزي پيچيد‎ه‎تر است. آداب و شيوه‎هاي زندگي سنتي احياء گرديده‎اند، اما با علايقي همراه اند كه خاص دوران مدرن است. (گيدنز،۱۳۸۳، ص ۴۸۰). ماهيت بيداري اسلامي ريشه در مباني ديني و تجديد ارزش هاي اسلامي داشته و با رهيافت هاي عصري و مقضيات زمان از جهات مختلف، هماهنگي نشان مي دهد.

در سال‌هاي اخير مؤلفه‌هايي مانند «بيداري اسلامي» در کنار مؤلفه‌هايي مانند «فناوري اطلاعات و ارتباطات»، «نوع و ساخت حکومت»، «نابرابري‌ها و تبعيض‌هاي جنسيتي، شغلي، مذهبي»، توان بالايي براي ايجاد دگرگوني‌هاي فرهنگي ‌ـ اجتماعي و سياسي در خاورميانه و شمال آفريقا يافته است. بنابراين بيداري اسلامي داراي عوامل و عناصري است که آن را از درون و بيرون شکل مي‌دهند. مانند عناصر فرهنگي (ارزش‌ها، عقايد و باورها)، فکري و اجتهادي متأثر از مباني اسلامي از درون، و عوامل و عناصري مانند تهاجم فکري و فرهنگي از سوي تمدن‌هاي مادي غرب و شرق، ضعف تکنولوژيکي، فقدان رهبران و حکومت‌هاي متعهد در برابر استعمارگران، سياست‌هاي تفرقه‌افکنانه و عدم وحدت که از خارج به آن شکل مي‌بخشند.

در واقع تحولات اخير خاورميانه نوعي پارادايم نوين سياسي‌ـ اجتماعي است که در حوزه تمدني اسلامي به طور فزاينده در حال پيشرفت است. وجه مشترک اين تحولات عبارت‌اند از: اول، رهبري علما در هدايت بيداري اسلامي و آگاهي بخشي در جهت مخالفت مردم با نظام‌هاي استکباري و ديکتاتوري بر مبناي تعاليم ديني؛ دوم، حضور جوانان در مرکزيت موج آزادي‌خواهانه و بهره‌گيري از شعائر اسلامي مانند تکبير گفتن؛ سوم، حضور توده‌هاي مردم و علما به طور توامان؛ چهارم، بهره‌برداري معارضه اسلامي از موج تحولات در راستاي ارتقاي دموکراسي، اسلام‌خواهي و معيشت جوامع. همراه با عوامل پيدايش بيداري اسلامي، مطالبات مدني و اقتصادي، وجود رژيم‌هاي غيردموکراتيک و خودکامگي حاکمان، فقدان زيرساخت‌هاي لازم، رفتار محور تحقيرآميز آمريکا‌ـ رژيم صهيونيستي در سرزمين‌هاي اسلامي، توسعه آگاهي و بلوغ سياسي مردم منطقه که متأثر از تحولات سه دهه گذشته اين منطقه، به ويژه انقلاب اسلامي ايران است، همراه با گسترش برخورداري از ابزارهاي ارتباطي نوين در عرصه انقلاب ارتباطات، از عوامل خيزش‌هاي مردمي به حساب مي‌آيد(اميرعبدالهيان، 1390،ص 145).

 سير تاريخي انديشه­ي اسلامي را مي­توان در چهار مرحله­ي: ايجاد، شکوفايي، ايستايي و رکود، احيا و بازيابي مجدد به نظاره نشست و اين درست به مثابه همان سيري است که غربيان در مسير دست يابي به روزگار امروزين خويش پيموده اند(حصاري، 1383،ص59 ) و از آنجا که هر پديده­ي اجتماعي به نوعي محصول وقايعي مي باشد که در بستر جامعه به صورت پروسه و يا پروژه صورت پذيرفته است؛ پديده­ي بيداري اسلامي نيز از اين قاعده مستثنا نمي باشد و در يک نگاه کلي مي توان بيداري اسلامي را محصول توأمان نگاه استعماري و ابزاري غرب و ضعف دستگاه هاي سياسي بلاد اسلامي که موجبات عقب ماندگي آن ها را فراهم آورده بود، دانست(ولايتي، 1388(الف)،ص209 ) و سعي در گسترش و تعميق اين روند داشت.

لازم به ذکر است که قيد يا صفت «اسلامي» در بيداري اسلامي مي‌تواند به شکل‌هاي مختلف فهم و تفسير شود، که مهمترين آن بيداري اسلامي تحت زعامت رهبر ديني و اسلامي مي­باشد، اينکه بيداري اسلامي الزاما در جامعه اسلامي متولد و با توده‌هاي اسلامي به تکامل برسد، ، اسلام گرايان و انقلابيون الزاما از تعابير و شعار‌هاي اسلامي استفاده کنند، يا اهداف و برنامه‌هاي خود را با تعابير قرآني ادا کنند. اينکه در بيدراي اسلامي مطلقا نژاد و مليت مطرح نيست بلکه تحت عنوان امت واحد اسلامي[إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّه واحِدَه وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُون (الأنبياء /92)] گرد هم مي‌آيند. بيداري اسلامي آرماني جز تحقق برنامه‌هاي اسلامي را ندارد.البته بيداري اسلامي بيش از هر چيز نشان­گر خاستگاه اصلي اين بيداري، و موثرترين عامل شکل گيري آن و گرايش حاکم بر توده‌هاي بيدار شده است و الزاما به مفهوم تطبيق همه جانبه ي آن به معيارها و ضوابط اسلامي نيست.

جنبش هاي اسلامي معاصر حيات خود را مديون انقلاب اسلامي اند، زيرا انقلاب اسلامي به اسلام و مسلماني حياتي تازه بخشيد و آنها را از عزلت و حقارت نجات داد و بر ناتواني مارکسيسم، ليبراليسم و ناسيوناليسم در اداره و هدايت مسلمانان مهر تاييد زد و اسلام را به عنوان تنها راه حل براي زندگي سياسي مسلمين مطرح کرد. شيخ عبدالعزيز روحاني برجسته فلسطيني مي گويد: «انقلاب ]امام [خميني مهمترين و جدي ترين تلاش در بيدارسازي اسلامي ملت هاي مسلمان بود. پس موجوديت و هستي شناسي سياسي جنبش هاي سياسي اسلامي به انقلاب اسلامي وابسته است. مورد ديگر وحدت گرايي است که لزوم وحدت همه قشرها و مذهب هاي اسلامي در نيل به پيروزي در صحنه داخلي وخارجي و عدم تاکيد بر جنبه هاي اختلاف برانگيز است».(شيرودي، 1384،ص83 ). از اين جهت بررسي جايگاه عنصر تاثيرگذار انقلاب در بيداري اسلامي، مقدمه اي است براي ورود به بحث«نقش علما در بيداري اسلامي»، که فصل بعد به آن اختصاص دارد.

 

4.جايگاه انقلاب اسلامي در بيداري و هويت اسلامي

گذشت بيش از ربع قرن از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، عملا هويت اسلامي را در كانون توجه جهانيان قرار داد. انقلاب اسلامي نمودي از بازگشت مسلمانان به هويت اسلامي خويش بوده است. چنين هويتي در صدر اسلام و با محوريت پيامبر گرامي اسلام -ص- و دعوت او كه در كتاب، سنت و اهل بيت -ع- او، بازتاب و تداوم يافت، شكل گرفت. در طول تاريخ اسلام چالش هاي گوناگوني در برابر هويت اسلامي شكل گرفت. هر چند فرهنگ و تمدن اسلامي هرگز در برابر اين چالش ها هرگز دچار بحران جدي نگرديد، اما چالش مواجه مسلمانان با استعمار غرب و چهره فكري و تمدني آن سبب گرديد تا برخي از فرهيختگان جهان اسلام شيفته غرب گشته و هويت اسلامي مردم مسلمان را به فراموشي بسپارند. سال ها تلاش غرب و غربزدگان داخلي جهان اسلام نتوانست تغييري در هويت اصيل و اسلامي مردم مسلمان ايجاد نمايد و در نتيجه سال ها تلاش و مجاهدت مصلحان براي احياي اسلام و تمدن اسلامي، در نهايت اين امر با رهبري امام خميني ره در انقلاب اسلامي ايران به ثمر نشست و در برابر سيطره فرهنگ و هويت غربي هويت اسلامي خود را بازيافت.

پيروزي انقلاب اسلامي عملا زمينه ساز احياي هويت اسلامي در ديگر نقاط جهان اسلام گرديد و از اين حيث شاهد شيوع و گسترش حركت اسلامگرايي در جهان بوده­ايم. عميقترين تأثير انقلاب اسلامي را مي­بايست بر اساس تحليل گفتماني به چالش كشيدن مركزيت و سيطره غرب مدرن دانست كه در نهايت با احياي هويت اسلامي موجب شكست گونه­هاي بومي مدرنيسم غربي همچون كماليسم، پهلويسم يا ناصريسم و... گرديد.

بنابراين يكي از مهم‌ترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران، تجديد حيات اسلام در جهان است. بهترين مطلب در بيان جايگاه انقلاب اسلامي ايران در بيداري اسلامي، فرموده­ي امام خميني(ره) است: «انقلاب ما منحصر به ايران نيست؛ انقلاب مردم ايران آغاز انقلاب بزرگ جهان اسلام است(خميني‌(ره)، 1372،ج5 ، ص192 )» و «معناي صدور انقلاب ما، اين است كه همه ملت ها بيدار شوند و همه دولت‏ها بيدار بشوند و خودشان را از اين گرفتاري هايي كه دارند...نجات بدهند. (خميني‌(ره)، 1372، ج13، ص123)». مقام معظم رهبري در اين باره فرمود: «علي‏رغم گذشت بيش از يك‏صدوپنجاه سال از برنامه‏ريزي مدرن و همه جانبه عليه ‏اسلام، امروز در سراسر دنيا يك‏ حركت‏ عظيم ‏اسلامي به‏ وجود آمده ‏است كه ‏به‏ موجب آن، اسلام در آفريقا، آسيا و حتي در قلب اروپا، حيات جديدي را بازيافته و مسلمانان به شخصيت و هويت واقعي خود پي‏برده‏اند.»(كيهان،22 / 9 / 1369 ، ص 12). از اين جهت مي توان گفت بزرگترين دستاورد انقلاب اسلامي ايران در سطح بين المللي، اين است كه توانسته است زندگي سياسي امت اسلام را به يك مركز و كانون نوين و دائمي مبدل سازد. امروزه، ايران به صورت مركز سياسي و جهان بيني همه‌مسلمانان قلمداد مي شود. انقلاب اسلامي ايران نشانگر بازگشت قدرت سياسي اسلام است. واقعيت امر نيز همين است كه قدرت سياسي اسلام، تجديد شده تا نقش خود را در صحنه سياست جهان بازي كند (صديقي، 1375،ص86 ). به گفته شهيد مطهري: «انقلاب ما آن وقت پيروز خواهد شد، كه ما مكتب و ايدئولوژي خودمان را، كه همان اسلام خالص و بدون شائبه است، به دنيا معرفي كنيم(لاريجاني، 1368  ،ص56 )». گسترش امواج اسلام خواهي بعد از انقلاب اسلامي ايران در مصر، عربستان، سودان، الجزاير و ... ،ثابت كرد كه انقلاب در ايران، محصول يك حركت فكري بسيار قوي در جهان اسلام است و مي تواند در همه بلاد اسلامي تكرار شود(لاريجاني، 1374،ص213 ).»

اگرچه انقلاب اسلامي را مي توان پديده اي تاريخي در نظر گرفت که تحت شرايط و زمان ويژه اي در ايران رخ داد اما مي توان از گفتمان انقلاب اسلامي به عنوان «مجموعه اي از گزاره ها و احکام که در يک عصر به وحدت مي رسند و به وسيله آن هويت و اجتماع خود را تعريف مي کنند سخن گفت».(دهقاني فيروزآبادي، 1388،ص 52). گفتماني که مي خواهد  با شکست ساختار نظم موجود، مسيري نوين و شيوه زندگي و نظم سياسي اي بر اساس دين اسلام نه تنها براي مسلمانان و ايرانيان بلکه براي همگان فراهم آورد. انقلاب اسلامي از گفتمان اسلامي و ايدئولوژي که در بدو امر اتخاذ کرد مي توان به هدف نهايي آن پي  برد که تنها در برگيرنده مسلمانان نبوده زيرا برآمده از دين اسلام است که بر اساس آن براي همه بشريت و در همه زمان ها و مکان هاست و از همان ابتدا البته با شدت و ضعف به واسطه شرايطي که با آن مواجه بوده پيگيري شده است.

انقلاب اسلامي ايران در پيدايش کيفيت مبارزه و در انگيزه از ساير انقلاب ها متمايز است و مي تواند پيامدها و دستاوردهاي متمايزي نيز داشته باشد. اين ويژگي ريشه در دين و باورهاي مذهبي برخاسته از مذهب دارد(شيرودي، 1384،ص84 ) و اين انقلاب برآمده از مذهب، به احياي دين و تجديد حيات اسلام در ايران و جهان مدد مي رساند که يکي از ابعاد آن تولد و تداوم جنبش هاي سياسي اسلامي معاصر در دو دهه اخير است.

نقطه ثقل گفتمان انقلاب اسلامي مبتني بر امت محوري است(زال پور، 1388،ص101). پايگاه اصلي انقلاب اسلامي ايران وابسته به جريان جهاني فراگيري است که هدف آن برانگيختن روح اسلامي، بيداري امت و هدايت آن تا مرحله رهبري تمدن جهاني است. انقلاب اسلامي يکي از موفقيت هاي عظيم در جهان معاصر اسلام است و حادثه تعيين کننده که به عنوان بهترين نمونه در حرکت جنبش اسلامي معاصر باقي خواهد ماند، چرا که توانسته است مرزهاي ناسيوناليستي و فرقه گرايي را در هم کوبيده و در دل تمامي توده هاي تحت ستم و انسان هاي شکنجه ديده نفوذ کند و در واقع با پيروزي اين انقلاب، اسلام براي نخستين بار توانسته است به عنوان تئوري انقلاب جهاني مطرح گردد(جواهري، 1384،ص146 ).

پروفسور لئوناردو کلريچي رئيس موسسه تحقيقاتي فلسفه و عرفان در ايتاليا در مصاحبه اي در پاسخ به اين پرسش که به نظر شما مرکز ثقل معنويت در جهان فردا کدام نقطه است مي گويد: «من فکر مي کنم که ايران باشد. ايران مرکز تحول جديدي است که بر مبناي دين و مذهب در جهان به وجود آمده و غرب را تحت تاثير حقانيت خويش قرار مي دهد»(جواهري، 1384،ص144 ). شيخ عبدالعزيز عوده، روحاني برجسته فلسطين نيز گفته است: «انقلاب خميني(ره)، مهم‌ترين و جدي‌ترين تلاش در بيدارسازي اسلامي... ملت هاي مسلمان بود.» بنابراين، موجوديت و هستي سياسي جنبش‏هاي سياسي اسلامي به انقلاب اسلامي وابسته است. اين امر زمينه‏هاي لازم براي تأثيرپذيري جنبش‏هاي اسلامي از انقلاب اسلامي را فراهم آورده است(كديور ، 1372،ص114).

بنابراين پيامدهاي جهاني انقلاب اسلامي عبارتند از: 1.بيداري جهاني در برابر استعمارگران از سوي ملت هاي تحت استعمار متأثر از انقلاب ايران؛2.زنده شدن و فعاليت مجدد نهضت هاي آزادي بخش جهان با الهام از انقلاب ايران و حمايت هاي انقلاب ايران مانند نهضت انتفاضه مردم فلسطين؛3.احياي مجدد انديشه اسلامي و احياي اسلام در جهان معاصر با الگوي حكومتي مردم سالاري ديني؛ 4.انديشه استقلال‌خواهي و استبداد‌گريزي و نفي هرگونه سلطه خارجي؛ 5.رويارويي و موفقيت انديشه اسلامي با انديشه‌هاي كمونيستي، ليبراليستي و امپراليستي و صهيونيستي، بااحياي انديشه اسلامي بزرگترين مانع رشد اين انديشه‌ها درجهان بوجود آمد(جمعي نويسندگان، 1381،ص182).

انتخاب اسلام به عنوان ايدئولوژي مبارزه و تلاش براي دستيابي به حکومت اسلامي و نقش انقلاب اسلامي در تاکيد بر بعد سياسي اسلام بر حيات سياسي جنبش هاي اسلامي در حوزه سياسي تاثير گذاشته است. در انقلاب اسلامي تاکيد بر بعد سياسي اسلام بيش از ساير ابعاد بود و در برخي کشورها سازمان هاي مخفي شکل گرفت و مبارزه مسلحانه بر پايه اسلام سازمان دهي شد. مطرح شدن بنيادگرايي اسلامي و گرايش به برداشتي نوين از اسلام که در آن مسلمين به ايستادگي، مقاومت، پافشاري براي نيل به حقوق خود تشويق شده اند اما نه با شيوه ستيزه جوي انقلابي بلکه با شيوه مسالمت آميز(شيرودي، 1384،ص88 ).

ارزش هايي که انقلاب اسلامي مطرح کرد همچون گرايش به جهاد، شهادت و ايثار به عنوان اصول اساسي پذيرفته شده و عمليات شهادت طلبانه در فلسطين يا مبارزه مسلحانه و جنگ در افغانستان به کار گرفته مي شود. جنبش هاي اسلامي دريافتند که اسلام توانايي بسيج توده مردم را دارد. آنها از اتکاء به قشر روشن فکر، به اتکاء به قشر مردمي گرايش يافتند و پايگاه مردمي خود را گسترش دادند.

همانطور که اشاره شد، يکي از مهمترين مولفه هاي انقلاب اسلامي، نقش برجسته علما در پيروزي انقلاب بود؛ چرا که علما چونان حلقه‌هاي محكم زنجيرهاي آهنين به همديگر متصل بوده و شبكه وسيع فرهنگي را بوجود آورده بودند. ابزاري كه در ميان علما وجود دارد در اختيار هيچ گروه اجتماعي نبوده است، طبقات مختلف علماء اعم از علماي مذهبي و بزرگان فرهنگي كشور اجزاي يك پيكري محسوب مي‌شدند كه پيوسته با محور اصلي هدايتگر انقلاب يعني، رهبري مرتبط بوده و برنامه‌هاي مورد تأييد او را در ميان تمام اقشار اجتماعي اعم از بازاري و كسبه و كشاورز و دانشگاهي و طبقات ديگر اعلام نموده و نقش ابزار ارتباطي را ايفاء نموده و مردم را با اهداف رهبري هماهنگ مي‌نمودند، اساتيد متعهد دانشگاهي و روحانيون مستقر در مساجد سراسر كشور كه از شهرهاي كلان گر فته تا دور افتاده‌ترين نقاط روستايي حضور داشتند به طور منظم و سيستماتيك با مردم مرتبط بوده و آگاهي هاي فرهنگي را به مردم القاء مي‌نمودند، مراجع تقليد حوزه‌هاي علميه قم و نجف و شهرهاي بزرگ ديگر چون مشهد و اصفهان و تبريز و... مردم را با بيانه‌هاي شرعي در صحنه و در جريان مبارزات نگه مي‌داشتند بزرگاني از تجار و بازرگانان و كشاورزان و عشاير و تمام طبقات در پيروزي انقلاب اسلامي و بسيج مردم نقش مهمي داشتند(مدني، بي‌تا،ج2، فصل 32، ص 444).

روحانيت در ميان مردم نفوذي بسيار ديرپا و مستحكم داشتند چون خاستگاه علماء از ميان اقشار مختلف بوده است، و هرگز روحانيون از يك قشر برنخواسته‌اند كه منقطع از اقشار مردم باشند، بلكه علماي شيعه و طلاب علوم ديني و اقشار مختلف جذب حوزه‌هاي ديني شده و به درجات علمي نائل شده و پس از كسب مدارج علمي به ميان مردم برگشته و همواره به تبليغ و ارشاد مردم اقدام كرده‌اند، اين سنت ديرپاي حوزه‌هاي ديني شيعه است، چون علماء و مردم در فرصت هاي مختلف به علت ساختار اجتماعي و بافت فرهنگي اجتماع ايران ارتباط بسيار نزديك داشته‌اند، و منازل علماء يكي از پناهگاه‌هاي حل مشكلات مردم بوده است. حسينيه‌ها، تكاياي مذهبي و مساجد سراسر كشور از جمله مراكز ارتباط دهنده مردم با علماء بوده است. بنابراين روحانيت و مرجعيت برجسته‌ترين نقش‌ها را در پيروزي انقلاب اسلامي ايفاء نموده‌اند (مطهري، 1372،ص173) و نقش رهبري مذهبي و ايدئولوژي انقلاب از نهاد مرجعيت بر مي‌خواست چون امام خميني به عنوان يكي از مراجع تقليد بر عليه نظام سياسي حاكم موضع‌گيري كرد و با سخنراني ها و انتقادها بر عليه اقدامات ضد مذهبي نظام حاكم مردم را از اهداف شوم آنها آگاه و هشيار نمود و به صحنه كشانيد. ساير مراجع تقليد(جمعي از نويسندگان،1381 ،ص86 ) نيز با بيانيه‌ها و اطلاعيه‌ها از او پشتيباني نموده و از مواضع رهبري حمايت عمومي نمودند، اين پشتيباني توسط روحانيت در رده‌هاي مختلف امام جماعت، امام جمعه و مدرس حوزه و دانشگاه و مبلغ و روضه‌خوان به اطلاع مردم رسيد و مردم با هشياري كامل براي دفاع از ارزش­هاي ديني به رهبري و هدايت روحانيت ومرجعيت بپا خاستند، تمام اقشار و طبقات مذهبي از اين نقش رهبري حمايت كردند حتي اساتيد دانشگاه و دانشجويان نيز از حمايت خود درباره مرجعيت و رهبري دست برنداشتند(مطهري، 1372،ص48). لذا بدين جهت است که رهبر معظم انقلاب فرمودند: « اگر روحانيت نبود، اين نظام تشکيل و اين انقلاب پيروز نميشد؛ روحانيون مبانى فکرىِ مستحکم را آماده کردند؛)بيانات مقام معظم رهبري در ديدار علما و روحانيون خراسان شمالى، مورخ 25 / 7 / 1391). مبناي حرکت علما بر پايه وحدانيت خدا (لااله‏الاالله) و رسالت پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله (اشهدان‏محمدارسول‏الله) بنا شده است، قرآن را منجي بشريت گمراه تلقي کرده، و با استمداد الهي براي مقابله با ظلم، گام بر مي دارند(جندي، 1371،ص257)؛ همانگونه كه امام خميني (ره) فرمود: «در كلمه توحيد كه مشترك بين همه است، در مصالح اسلامي كه مشترك بين همه است، با هم توحيد كلمه كنيد» (خميني‌(ره)، 1372،ج2، ص33). البته ويژگي كاريزمايي امام خميني(ره) و مواضع ضداستعماري وي كه بيشتر مسلمانان جهان بر آن اتفاق نظر دارند را مي‏توان بر تأثير متقابل انقلاب اسلامي و جنبش‏هاي اسلامي افزود(جعفريان، 1378،ج 5، ص 238).

 

فصل دوم: جايگاه علما در بيداري و هويت اسلامي

بيداري جوامع اسلامي که نشان بارز احياء هويت واحد اسلامي است، مبين نقش هدايتگري علما و روحانيون است، زيرا درک حرکت هاي دقيق سياسي و فرهنگي غرب، و هدف گذاري هاي آينده­ي آن ها جز از طريق چشمان تيزبين انديشه ها، امکان پذير نبوده و نيست. روحانيت با آگاهي عميق نسبت به توانمندي ها و ظرفيت هاي بي نظير انديشه اسلامي، و نقصان هاي جدي انديشه غربي، و توجه به هدف گذاري هاي تقابلي و حذف گرايانه­ي غربيان، به آگاهي دهي سطوح مختلف بلاد اسلامي پرداختند.

از مولفه هاي بيداري اسلامي در نگاه علما اين است که ايشان همواره بر بيداري همه ي ملت ها، صرف نظر از جغرافيايي که در آن قرار دارند تاکيد کرده اند و مبارزه را در هر کجا که باشد مد نظر دارند.  مقابله با ظلم و مبارزه با طاغوت را منحصر در مکان خاصي نمي دانند و تاکيد دارند که مسلمانان در هر کجاي عالم  که هستند نبايد اجازه جور حاکمان را بدهند. چنانچه امام خميني فرمودند:« براي من مکان مطرح نيست. آنچه مطرح است مبارزه بر ضد ظلم است. هر جا بهتر اين مبارزه، صورت بگيرد آنجا خواهم بود.» (خميني، 1372 ، ج5 ، ص 301)

اقوال، آراء و رويکردهاي دانشمندان و متفکران جهان اسلام که در دهه‌هاي اخير در باب بيداري، خيزش و آگاه‌سازي مسلمانان مطرح شده مي‌تواند منبع غني براي نظريه‌پردازي محسوب گردد و بخش قابل توجهي از ذخاير علمي و فکري را تأمين نمايد. بيداري اسلامي براي بالندگي و همه‌گيرشدن نيازمند انديشه ‌هايي است که در عرصه‌اي شفاف و علمي به منصه ظهور رسيده و با هدف متعالي تنوير جريان بيداري اسلامي به نهال مقدس آن تزريق گردد. از اين رو تعهد انقلابي و اسلامي در اين زمينه مي‌تواند بسيار کارساز بوده و به تکوين انديشه‌هاي هدايتگرانه مساعدت نمايد. با اين توصيف رهبري و هدايت جريان بيداري اسلامي مرهون علمايي است که گذر عمر گران‌قدر خود را مصروف تفکر، انديشه‌ورزي و نظريه ‌پردازي نموده و با استمداد از باري‌تعالي و با اتکاء بر مباني معرفت‌شناسانه خود به خلق انديشه ‌هاي مصلحانه و روشنگرانه در حوزه غني‌تر گشتن جنبش بيداري اسلامي گردانند.  بي‌ترديد دشمنان جريان بيداري اسلامي با تمامي قوا مترصد آن خواهند گشت تا با انواع تحرکات شيطنت ‌آميز و تفرقه ‌افکن، نهال سرسبز اين جريان را متشبث و مسموم نموده و به اضمحلال تدريجي اين جنبش عظيم بپردازند. لذا براي مقابله با اين گونه تنش‌هاي خصمانه، تقويت جايگاه علما و روحانيت مي‌بايست به صورت يک جريان دقيق و عميق علمي و سازمان‌يافته در اولويت‌هاي جنبش بيداري اسلامي قرار گيرد.

امام خميني در بيانات خود در ذى‏الحجه الحرام 1407،  به قدرت شگفت انگيز روحانيت اسلام در بيداري اسلامي كه در رهبري انقلابي عظيم متجلي شد و مراحل و مراتب سخت و موانع و مشكلات بي‌شمار را پشت سر گذاشت و سرانجام به پيروزي رسيد، اشاره مي‌كند و همين قدرت خيره كننده را در صيانت از دين و استقلال و تماميت ارضي كشور و مقابله با توطئه‌هاي مختلف دشمنان مطرح مي‌كند و به تمجيد از آن مي‌پردازد. ايشان مسئوليت سنگين روحانيت را در صدور فرهنگ و ارزش هاي انقلاب اسلامي ايران به ساير كشورها ياد مي‌كند و آن را ارج مي‌نهد و امتداد اين خط و مسير را خواستار مي‌شود. حضرت امام، علما و روحانيون كشورهاي منطقه را به داشتن انرژي و نيروهاي بالقوه براي هدايت و رهبري نهضت‌هاي رهايي بخش اسلامي يادآور مي‌شود و آنان را به الگوگيري از علماي مبارز ايران و قيام و انقلابي كه عليه نظام شاهنشاهي ايجاد و رهبري و به پيروزي منتهي كردند فرا مي‌خواند(خميني‌(ره)، 1372، ج 20، ص 334).

رهبر انقلاب اسلامي ايران در بيان اهميت و نقش علما در بيداري اسلامي فرمودند:«روحانيت كشور ايران فقط به خطابه و وعظ و ذكر مسائل روزمره اكتفا ننموده است و با دخالت در مهمترين مسائل سياسى كشور خود و جهان توانسته است قدرت مديريت روحانيت اسلام را به نمايش بگذارد و اتمام حجتى براى همه قائلين به سكوت و سازشكاران بى‏تعهد و علم‏فروشان بى‏عمل باشد و تعجب است كه چگونه بسيارى از علما و روحانيون كشورها و بلاد اسلامى از نقش عظيم و رسالت الهى و تاريخى خود در اين عصرى كه بشريت تشنه معنويت و احكام نورانى اسلام است غافلند و عطش ملت ها را درك نمى‏كنند و از التهاب و گرايش جوامع بشرى به ارزش هاى وحى بيخبرند و قدرت و نفوذ معنوى خود را دست كم گرفته‏اند، كه در همين شرايط پر زرق و برق حاكميت علوم و تمدن مادى بر نسل معاصر، علما و خطبا و ائمه جمعه بلاد و روشنفكران اسلامى با وحدت و انسجام و احساس مسئوليت و عمل به وظيفه سنگين هدايت و رهبرى مردم، مى‏توانند دنيا را در قبضه نفوذ و حاكميت قرآن در آورند و جلوى اينهمه فساد و استثمار و حقارت مسلمين را بگيرند»(خميني‌(ره)، 1372،  ج 20، صص 347 - 334). تعابير جهادي امام اينگونه است که آيا براى علماى كشورهاى اسلامى ننگ‏آور نيست كه با داشتن قرآن كريم و احكام نورانى اسلام و سنت پيامبر ـصلى‏الله­عليه­وآله ـ و ائمه معصومين، عليهم السلام، احكام و مقررات كفر در ممالك اسلامى تحت نفوذ آنان پياده شود و تصميمات ديكته شده صاحبان زر و زور و تزوير و مخالفان واقعى اسلام اجرا گردد و سياستگذاران كرملين يا واشنگتن دستورالعمل براى ممالك اسلامى صادر كنند؟ علماى بلاد و كشورهاى اسلامى بايد راجع به حل مشكلات و معضلات مسلمين و خروج آنان از سيطره قدرت حكومت هاى جور با يكديگر به بحث و مشورت و تبادل نظر بپردازند و براى حفظ منافع مسلمين سينه‏ها را سپر كنند و جلوى تهاجم فرهنگ هاى مبتذل شرق و غرب را كه به نابودى نسل و حرث ملت ها منتهى شده است را بگيرند، و به مردم كشورهاى خود آثار سوء و نتايج خود باختگى در مقابل زرق و برق غرب و شرق را بازگو كنند و به مردم و به دولت ها خطر استعمار نو و شيطنت ابرقدرت ها كه جنگ و مسلمان‏كشى در جهان به راه انداخته‏اند،گوشزد كنند(خميني‌(ره)، 1372، ج 20، ص 347).

رهبرمعظم انقلاب نيز در بيان اهميت ويژه‌ي نقش و جايگاه علما در بيداري اسلامي فرموده اند: « ايجاد يك فكر، گفتمان و جريان فكرى در جامعه، به دست خواص جوامع و انديشمندان جامعه است؛ علما مي توانند فكر ملت ها را به سمتى هدايت كنند كه مايه‌ى نجات ملت ها شود؛ روايتى است از رسول مكرم اسلام، حضرت محمدبن‌عبدالله-ص-، كه مي فرمايد: «لا تصلح عوام هذه الأمه الّا بخواصتها قبل يا رسول الله و من خواصتها قال العلماء»؛ اول علما را ذكر كرد، بعد چند دسته‌ى ديگر. بنابراين روحانيت در هر كشورى مي­توانند سررشته‌دار حركت مردم شوند(بيانات مقام معظم رهبري در ديدار شركت‌كنندگان در اجلاس جهاني اساتيد دانشگاه‌هاى جهان اسلام و بيدارى اسلامى، مورخ ۱۳۹۱/۰۹/۲۱ )؛

 

 

فصل سوم: حفظ بيداري و هويت اسلامي در تفکر و عملکرد بيدارگران جهان اسلام

مسلم است که يكي از اساسي‌ترين عوامل پيروزي انقلاب ها رهبران انقلاب ها هستند، رهبراني كه با هدايت ارگانيسم، نيروهاي اجتماعي و احزاب سياسي را با برنامه‌ريزي منظم به سوي اهداف مشخص شده سوق مي‌دهند كه در نهايت اين هدايت هاي پيشروانه منجر به پيروزي انقلاب مي‌گردد(ملكوتيان، 1380،ص151 ؛ عادل،1378،ص26 ). جنبش هاي بيداري اسلامي را عالمان بابصيرتي هدايت و حمايت کردند که فعاليت هاي هر کدام، ابعاد گسترده اي را شامل مي شود. در مقاله حاضر به علت محدوديت هاي موجود به دو بعد از حرکت هاي انقلابي انديشمندان جهان اسلام اشاره مي شود. در اين فصل، ابتدا به بيان تفکر و عملکرد شخصيت هايي که بيشتر جنبه سياسي در صيانت بيداري و هويت اسلامي دارند مي پردازيم و پس از آن بيدارگراني معرفي مي شوند که از جهت فکري – اعتقادي، مسلمانان را حمايت و موجب حفظ هويت اسلامي و جنبش بيداري در مجامع اسلامي مي شدند.

 

الف.بيدارگران سياسي

1.سيد جمال الدين اسدآبادي(1838- 1897م)

سيد جمال ‌الدين اسد آبادي از جمله انديشمندان معروف جهان اسلام است كه در جهت تحكيم وحدت و هويت اسلامي و روابط ديني و سياسي مسلمانان با يكديگر تلاش و فعاليت‌هاي زيادي نمود. او از جمله نخستين كساني است كه مسئله بيداري اسلامي را در جهان اسلام مطرح ساخت به گونه اي که بسياري از دانشمندان علوم و معارف اسلامي سيد جمال‌الدين اسد آبادي را پيشگام بيداري اسلامي ملل مسلمان مي‌دانند و مي توان گفت پايه گذار بيداري اسلامي و احياء تفکر ديني، سيد جمال الدين اسدآبادي است که از مصر آغاز شد و با تربيت شاگرداني چون شيخ محمد عبده و بعد رشيد رضا و کواکبي و ديگران، استمرار يافت. حتي رهبران حرکت هاي اسلامي، بعدي در بلاد عربي ـ اسلامي، بويژه در مصر و شبه قاره هند حرکت خود را استمرار راه سيد ناميدند. حرکت‌ها، نهضت‌ها و بيداري گري ها؛ هرچند در برهه‌هاي مختلف تاريخ و قطعه‌هاي مختلف مکاني اتفاق افتاده اما مي‌توان گفت ملهم از آموزه‌هاي ديني – اسلامي و تعليمات وحياني بوده است. از اينرو در ميان بيدار گران اسلامي نقش برجسته سيد جمال‌الدين اسدآبادي، به عنوان موثرترين تئوريسين بيداري اسلامي رخ مي‌نمايد؛

نخستين نشانه‌هاي بيداري را در اظهارات و خاطر ات آن دسته از سياست مداران و عالمان ديني که به اروپا سفر کرده مي‌توان يافت؛ و بدون ترديد نقش برجسته‌ي سيد جمال‌الدين اسدآبادي سبب شده که شروع اين حرکت به او منسوب شود و چشمگيرترين تلاش براي احياء وحدت جهاني امت اسلامي در قرن گذشته ميلادي به رهبري سيد جمال‌الدين اسدآبادي به عمل آمد(القظان ،۱۳۸۴،ص314 ).

سيد جمال تمام اميدش براي احياء هويت اسلامي و بيدار کردن جامعه ايران و ديگر جوامع اسلامي از طريق حوزه هاي علميه و روحانيون بود. به همين دليل در سفرش به شهري يا کشوري مورد استقبال روحانيون قرار مي گرفت و با آن ها به مباحثه روشنگرانه مي پرداخت(رضوي،۱۳۷۵، ص235 ). او هر جا که اسلام و مسلمان وجود داشت، آنجا را مأواي خوش گزيد، و اصلاح و بيداري را وجهه همت خويش ساخت. از اين­رو مرزهاي محدوده حاکميت عثماني، افغانستان، هند، ايران، مصر ، روسيه، شبه قاره و... را در نرورديد. افکار و انديشه‌هاي او در سراسر جهان اسلام تأثيري انکارناپذير داشت(نک:محيط طباطبايي،۱۳۷۰). سيد جمال دردهاي جامعه را در اين محورها تشخيص داد و به درمان آن‏ پرداخت: استبداد حکام؛ جهالت و بي‏خبري توده مسلمان و عقب ماندن آن از کاروان علم و تمدن؛ نفوذ عقايد خرافي در انديشه مسلمانان و دور افتادن آنها از اسلام نخستين؛ جدايي و تفرقه ميان مسلمانان (مطهري، 1370،ص21).‏

سيد جمال‌الدين اسدآبادي، وحدت اسلامي را از مهم‌ترين اهداف آرماني خود مي‌شمرد و تلاش فراوان براي وحدت شيعه و سني به خرج داد. او ترديد نداشت که نيرومندترين پيوند ميان مسلمانان، پيوند ديني است(زرگري نژاد، ۱۳۷۶،ص35) و اختلافات مسلمانان، باعث ضعف آنان در برابر سلطه غرب است(افسر، ۱۳۶۷،ص76) وي عقب‌ماندگي مسلمانان را در تفرقه و تعصب، و دور شدن از اسلام مي‌ديد و قرآن را سند شناخت حقيقت دين مي‌دانست؛ از مهمترين کارهاي وي هويت بخشيدن به جوامع اسلامي و مسلمانان بود. شعار وي «بازگشت به اسلام» و «بازگشت به قرآن» يا «احياي سنت سلف صالح» به قصد ايجاد هويت نوين براي مسلمانان بود. محور وحدت را قرآن مي دانست. چنان‌که در عروه الوثقي نوشت: «من آرزو دارم که سلطان همه مسلمانان قرآن باشد و مرکز وحدت آنان ايمان» (الگار، 1369،ص274 ).

نکته اي را که همواره سيد جمال در چارچوب نظريه وحدت اسلامي پيگيري مي‏کند بحث،«همگرايي اسلامي»است. منظور از همگرايي اسلامي، اتفاق نظر پيرامون‏ مشروعيت سياسي نظام اسلامي و اتحاد پيرامون کليات اصول دين و پذيرش‏ آن از سوي فرق اسلامي است.در اينجا قبول مشترکات ديني از سوي فرق‏ اسلامي و توجه و دقت نظر به آن در راستاي(بيداري اسلامي)، منظور سيد جمال بوده‏ است. سيد جمال از اينکه مسلمانان با وجود امکانات و استعدادهايي از جمله پيوستگي سرزمين هاي اسلامي، پيام هاي وحدت بخش قرآن و عقايد مشترک مسلمانان و توسعه کمي و کيفي مسلمانان نمي‏توانند در برابر سيل تهاجم دشمناني که از هر سو آنان را محاصره کرده، مقاومت نمايند، ابراز شگفتي کرده و آنان را سخت مورد سرزنش قرار مي دهد(اسد آبادي، 1360،ص72 ). در اين رابطه سيد به مسلمانان هشدار مي‏دهد که، رواج انديشه قوميت پرستي و مليت‏ پرستي و به اصطلاح «ناسيوناليسم» که به صورت هاي «پان عربيسم»، «پان ايرانيسم»، «پان ترکيسم» و...در کشورهاي اسلامي با وسوسه و تحريک استعمار تبليغ شد و همچنين سياست تشديد نزاع‏هاي مذهبي شيعه و سني و همچنين قطعه قطعه کردن‏ سرزمين هاي اسلامي و قهرا رقيب، همه براي مبارزه با آن انديشه ريشه‏کن کننده‏ استعمار بوده و هست (مطهري، بي تا،ص53).

سيد در فقدان احساس هويت مشترک اسلامي به شدت رنج مي‌برد، در مقاله‌ها، سخنراني و صحبت خود آن را بازگو کرده است: «در روزگاري ما برخي از مسلمانان را مي‌بينيم که نسبت به آنچه بر ديگران مي‌رود غافل و از رنج ديگران آزرده نمي‌شوند... مثلا مردم بلوچستان نظاره گر توطئه‌هاي انگليس در افغانستان هستند ولي هيچ حرکت و اعتراضي از خود نشان نمي‌دهند. مردم افغانستان هم شاهد مداخله انگليس در ايران هستند و هيچ اظهار نارضايتي نمي‌نمايند(اسد آبادي،1360،ص28)». «چه تفاوتي است بين مردم افغانستان و ايران؟ همه به خدا و آنچه که محمد (ص) آورده است ايمان دارند، پس بر مردم افغانستان است که چشم بگشايند و با انديشه‌اي استوار و عقل متين از سرنوشت خود استقبال کنند و براي اتحاد با برادران ايراني شان گامي بردارند چون ميان آن‌ها چيزي نيست که بتوان نام اختلاف در منافع عمومي بر آن نهاد. بلکه همه از يک اصل وريشه هستند و برترين عامل وحدت يعني اسلام آن‌ها را متحد مي‌سازد(اسد آبادي، 1360،ص81 )». «سربازان انگليس در سرزمين مصر به قتل و غارت مشغولند و از هم و طنان شان هيچ کمک و ياري به آنهايي که در خونشان مي‌غلتند، مشاهده نمي‌شود بلکه فقط به ناله آن‌ها گوش مي‌سپارند درحالي که به خاطر نظاره بر اجساد شان که در اطرافشان به خون غلتيده‌اند، چشمانشان به سرخي مي‌رود. اما زمان آشکار شدن حيله و نيت پليدشان فرا مي‌رسد و در ميان مردم مصر کسي پيدا نمي‌شود که به آن‌ها گرايش داشته باشد بلکه کينه آن‌ها را به دل مي‌گيرند و در پي هلاکتشانند»(اسد آبادي، 1360، ص74).

در نظر سيد جمال، جهان اسلام كليتي يكپارچه بود كه در صورت انسجام و وحدت آن، مسلمانان مي توانستند در مقابل سلطه اروپا مقاومت كنند. درك سيد از اروپا و رفتار آن، بسيار عميق تر از نحله پيشين بود. اگر چه سيد تمدن و ترقي اروپا در علم و صنعت را به رسميت مي شناخت، ولي به سلطه آن در جهان اسلام هم حساسيت بسياري داشت و در نتيجه بخش عمده توان خود را صرف مبارزه با آن كرد كه در اين مبارزه گاه مخاطبان وي دولت هاي اسلامي بودند و گاه ملل اسلامي و همين امر موجب شد كه حركت سياسي جنبه يك جنبش سياسي و توده اي را نيز به خود گرفته و از انديشه هاي صرفاً اصلاحي نحله پيشين فراتر رود و حتي در مورد ايران، جنبه انقلابي گرفت و علما و ملت را به انقلاب عليه استبداد ناصر الدين شاه فراخواند و در عثماني نيز در نهايت موجب مخالفت سلطان عثماني و احتمالاً مرگ وي به دست عوامل باب عالي شد. نكته اساسي ديگر انديشه هاي نوگرايانه سيد جمال اين بود كه در عين اين كه آشكارا مسلمانان را به مقاومت در برابر سلطه اروپا بر سرزمين هاي اسلامي تحريك مي كرد، با تأكيد بر اقتباس از دستاورد هاي علمي و صنعتي غرب، تقليد از غرب را رد مي كرد. به همين علت هم از روند موجود در جوامع اسلامي انتقاد مي كرد(اسد آبادي، 1360،ص 121).

بنابراين سيد جمال، در کنار انديشه اتحاد همه مسلمين، به اوضاع ايران و لزوم بيدارگري در ايران نيز توجه ويژه اي داشت. نامه او به ميرزاي شيرازي، نطق هاي او عليه بي ديني فرمانروايان قاجار و خطرات استيلاي اقتصادي بيگانگان، در بيداري اسلامي نقش فراواني داشته است(الگار، 1369،ص302). وي در برانگيختن روح اعتراض در سال هاي منتهي به مشروطيت سهم بسياري داشت. او آشکارا از صدر اعظم و شاه ايران خواست اصلاح، آزادي، عدالت و قانون را مدنظر قرار دهند که موجب تبعيدش از ايران شد. او با بسياري از آزادي خواهان نيز ارتباط داشت و آنها را به قيام برضد استبداد تشويق ميکرد(فراستخواه، ۱۳۷۵،ص 212).

اصلاحگري سيد جمال ابعادي مختلف دارد، اما روح اصلي اصلاح گري سيد جمال در جهان اسلام «تجدد» است. سيد به دنبال اين است كه جهان اسلام و مسلمانان را با دوران جديد، ويژگي ها و عوامل شكل گيري آن آشنا كند و شرايطي را فراهم كند كه مسلمانان نيز در اين دنياي جديد و تمدن آن سهمي به دست آورند و با اتكا بر عناصر اصلي آن يعني علم و عقل و ديگر عناصر آن از جمله نهاد هاي سياسي دموكراتيك بر قدرت خود بيفزايند. شايد از اين منظر بتوان گفت كه دغدغه اصلي سيد دغدغه هويتي نيست، بلكه اين است كه چگونه مي توان به جهان اسلام قدرت بخشيد. به اعتقاد سيد، تمدن جديد و مدرن غرب، بر اساس اصول اسلامي پديد آمده است؛ در اين جا سيد جمال، بر دو فرض اساسي تأكيد مي كرد: نخست نقش ناگزير دين در زندگي ملت ها و دوم، نياز به نهاد هاي جديد و مهارت هاي فني براي برآوردن خواست هاي زندگي جديد(اسد آبادي، 1381،ص132).

2.سيدقطب(1906 – 1966 م)

شهيد سيد قطب يكي ديگر از چهره‌هاي فروزان در عرصه روشنگري و مبلغ اتحاد ملل اسلامي مي‌باشد كه در راستاي مجاهدت‌هاي فرهنگي در حوزه انديشه و بيداري اسلامي تا پاي جان ايستادگي كرد و نام نيك و آثار ارزشمند بجا مانده از خود را جاودانه ساخت. سيد قطب كه همانند بسياري ديگر از آزاد انديشان تحت تأثير افكار و انديشه‌هاي سيد جمال ‌الدين اسدآبادي و شيخ محمد عبده مدت‌ها در كشور مصر در عرصه قلم و روزنامه‌نگاري درخشيد و به افكار مشتاقان روشني بخشيد، به واسطه مقالات و كتاب‌هاي خود پا از سرزمين خود فراتر نهاد و درقلوب و انديشه هزاران تن ازجوانان انقلابي مسلمان در جهان اسلام جاي گرفت.

با نگرشي کوتاه به تاريخچه جهاد و مبارزه در بسياري از کشورهاي اسلامي مانند ايران، افغانستان، پاکستان، مصر، ترکيه و ... رگه هاي بسيار تاثيرگذاري از افکار و نظريات سيد قطب را بوضوح مي توان مشاهده کرد. در مقطع زماني دهه سي و چهل در ايران، ترجمه کتابهاي سيد قطب بود که منبع فکري مبارزان بويژه طلاب جوان در شناخت اهداف و روش هاي استعماري و مارکسيستي را فراهم مي کرد . تا اين زمان، پس از سه چهار دهه غفلت و سرکوبي روحانيت، چنين تصور مي شد که تنها روشنفکران غير مذهبي هستند که با مسائل اجتماعي سروکار دارند. با آمدن اين آثار به صحنه در کنار آثار شماري از نويسندگان مذهبي در داخل، راه ورود طلاب به حوزه هاي روشنفکري و اجتماعي فراهم گرديد. کتاب هاي کوچک همو بود که مجاهدين افغان با خواندن آنها خشم شعله ور خود را بر پيکره کمونيسم خالي کردند و همينک نيز کتابخانه هاي بسياري از مسلمانان آزادي خواه در جهان، ده ها کتاب و مقاله از شهيد سيد قطب را به يادگار دارد.

نگرش سيد قطب در آثار تک نگاري اش و هم در تفسير «في ظلال القران»، طرح يک اسلام سياسي فعال و خواستار به دست آوردن حاکميت بود تا همزمان با اجراي کامل شريعت اسلام، بتواند بر ضد زياده خواهي هاي غرب و دنياي کمونيستي بايستد. سيد قطب تمامي جوامع موجود را جاهلي مي داند و جوامع اروپايي را اوج جاهليت مدرن تلقي مي كند و اين جا است كه تفاوت اساسي و تعيين كننده انديشه وي با پيشگامان اسلام گرايي كه برتري و پيشرفت تمدن اروپايي را پذيرفته بودند، خود را نشان مي دهد. سيد قطب به تعريف دوباره واژه هاي «توسعه» و «توسعه نيافتگي» و معرفي معيار هاي جديد براي پيشرفت و ترقي پرداخت. قطب تأكيد مي­كرد كه جامعه توسعه يافته جامعه اي نيست كه در نقطه اوج توليد مادي است، بلكه جامعه اي توسعه يافته است كه تفوق اخلاقي از خود نشان دهد. جامعه اي كه از نظر علم و فناوري در اوج است، ولي در اخلاقيات در حضيض، آن جامعه عقب مانده است، در حالي كه جامعه اي كه در اخلاقيات در رده بالا است ولي از نظر علم و توليد مادي در پايين، آن جامعه پيشرفته است (قطب، 1980،ص116 ؛ سافي، 1379، ص274 ).

او مرزها را مانع وحدت جهان اسلام مي دانست و معتقد بود در هرکجا که مسلمانان پيشرفت و پيروزي داشته باشند، پله اي است براي ايجاد حکومت جهاني اسلام. اينک از مصر و الجزاير گرفته تا ترکيه و ايران و افغانستان ، آثار سيد قطب پشتوانه فکري مدافعان حکومت ديني بر مبناي احکام الهي است.

سيد قطب اسلام را يگانه دين رهايي بخش از مشکلات جوامع بشري مي داند و معتقد است هيچ نظامي غير از نظام اسلام نمي تواند سعادت بشري را فراهم کند. وي همچنين معتقد است آينده در قلمرو اسلام خواهد بود. در اين باره مي نويسد: «شکي نيست علي رغم اين کارشکني ها، آينده در قلمرو اسلام است و ما اينک جهادي طولاني، دشوار داريم. اين جهاد براي نجات فطرت از لابلاي ابرهاي تيره و پيروز ساختن آن بر تيرگي هاست. بايد براي اين جهاد مجهز شويم و قواي فراوان آماده سازيم. تجهيزات لازم براي اين جهاد يک چيز است: آشنايي کامل با حقايق اسلام و فراگرفتن دين در سطح عالي آن.»(سافي، 1379، ص274).

3.نواب صفوي(1303 – 1334ه.ش)

سيد مجتبي تهراني معروف به نواب صفوي نيز يکي از عالمان بيدارگر اسلامي بود، که نخستين اقدام سياسي وي مبارزه با کسروي و انديشه هاي انحراف آميز او بود. بعد از شهريور 1320 و فراگير شدن جنگ جهاني دوم، ايران نيز گرفتار شرايط دشواري شد، از يك طرف مورد تجاوز متفقين قرار گرفت، و از طرف ديگر سود جوياني قلم به مزد و اجير، از آزادي سوء استفاده مي كردند و از طريق ترويج فرهنگ غربي به جان مسلمانان افتاده بودند و درصدد بودند تا آنچه رضاخان از طريق زور و قلدري نتوانسته بود انجام دهد، از طريق قلم و نگارش با مخدوش نمودن تاريخ اسلام انجام دهند. «احمد كسروي» از جمله افرادي بود كه خط معارض و مهاجم عليه اسلام و تشيع را دنبال مي كرد. او نه تنها در كتاب «شيعي گري» به روحانيت، مقدسات اسلامي، پيشوايان مذهب تشيع و امامان بحق و معصوم ،عليهم السلام، حمله مي كرد، بلكه در كتاب هاي "صوفي گري"، "بهايي گري"، "مادي گري" و حتي "تاريخ مشروطيت"، مقدسات ديني و روحانيت را مورد حمله قرار داد.  نواب با كتاب هاي كسروي در نجف آشنا شد و موجي از احساسات مذهبي و ديني وجودش را فرا گرفت. كتاب ها را نزد علما برد و از آن ها نظر خواست. همه حكم به مهدور الدم بودن نويسنده ي كتاب ها دادند. سيد در اواخر 1323، وارد تهران شد و بدون درنگ به خانه­ي كسروي رفت و او را از گفتن و نوشتن سخنان توهين آميز به اسلام و ائمه ي شيعه ،عليهم السلام، و روحانيت برحذر داشت و وقتي مطمئن گرديد كه وي اصلاح پذير نيست، آماده­ي اجراي حكم الهي شد و در اولين اقدام سياسي خود، او را از ميان برداشت.

نواب پس از آن، جمعيتي را تشکيل داد و چون يقين داشت که در راه مقصود بزرگي که در پيش دارد، همه گونه فداکاري لازم است و ممکن است که به فدا شدن عده اي از افراد منجر شود، لذا جمعيت را فدائيان اسلام ناميد(معلمي، 1380 ، ص18). اين جمعيت ديدگاه هاي خود را از طريق روزنامه «مهر ميهن» منتشر مي كرد(حسينيان، 1381،ص63). آن ها در كنار تبليغات و فعاليت فرهنگي به مبارزه قهر آميز نيز معتقد و بر آن بودند كه مسلمانان نبايد از كشتن و كشته شدن دشمنانشان هراسي در دل راه دهند. دشمني كه به حقايق اسلام گردن ننهد و قصد تجاوز به مسلمين را داشته باشد، بايد نابود شود(اميني، 1381،ص112). آن ها در راستاي تحقق اهداف خود احمد كسروي، عبدالحسين هژير و حاجي علي رزم آرا را ترور كردند. قتل رزم آرا نقش مؤثري در تسريع روند ملي شدن صنعت نفت و تصويب لايحه آن در مجلس شوراي ملي و سنا داشت(اميني، 1381،ص 213). در واقع، قتل رزم آرا آخرين گام پيروزي در نهضت ملي شدن نفت بود. نواب طرح جامعي نيز براي اتحاد مسلمانان اعم از شيعه و سني داشت که با سفيران کشورهاي اسلامي به رايزني پرداخت و طرح مکتوب خود را مبني بر وحدت ملل اسلامي تسليم آنان کرد(معلمي، 1380،ص29).

4.امام موسي صدر(متولد 1307)

امام موسي صدر مرجع ديني و سياسي شيعيان بود که پس از هجرت از ايران به لبنان، مجلس اعلاي شيعيان لبنان را تأسيس کرد و رهبري فکري و سياسي شيعيان اين کشور را عهده‌دار شد. وي از سال 1338 و همزمان با آغاز فعاليت هاي گسترده ديني و فرهنگي خود در مناطق شيعه نشين لبنان، مطالعات عميقي را به منظور ريشه يابي عوامل عقب ماندگي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي شيعيان لبنان به اجرا گذارد. هدف استراتژيك امام موسي صدر آن بود تا طايفه شيعه لبنان را همسان ديگر طوائف، در تمامي عرصه هاي حيات سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي آن كشور مشاركت دهد و هويت اسلامي مسلمانان منطقه را احيا نمايد. وي از اولين روزهاي هجرت به لبنان در زمستان سال 1338، با طرح شعار «گفتگو، تفاهم و همزيستي»، پايه هاي روابط دوستانه و همكاري صميمانه اي را بنا نهاد. امام موسي صدر اگر چه لبنان را محل اصلي فعاليت هاي خود قرار داده بود، اما هيچگاه از ديگر مسائل جهان اسلام غافل نبود. انقلاب اسلامي ايران، امنيت حوزه هاي علميه، اتحادي عربي اسلامي جهت مبارزه با اسرائيل و ...، مهمترين دغدغه هاي خارج از لبنان ايشان را تشكيل مي دادند.

امام صدر از زمان ظهورش در سرزمين هاي مورد تجاوز قرار گرفته لبنان، سوريه و فلسطين خواب تمام دولتمردان صهيونيست و هم پيمانان آنها در دولتهاي مرتجع عربي را پريشان ساخته بود. او همانگونه که شعار «رحماء بينهم» را در ميان مظلومين فرياد ميزد با قاطعيتي دوچندان بانگ «اشدعلي الکفار» را نيز در برابر اسرائيل جنايتکار و هم پيمانانش و در گوش امت خواب آلوده مستضعف دميد. وي انديشه‌ها و نظام انگيزشي سيدجمال‌الدين اسدآبادي را در مورد لبنان پياده کرد، ايشان در سخنراني‌هاي خود مطرح مي‌کرد که دين اسلام دين نوآوري و رشد است پس چرا مسلمانان در شرايط عقب‌ماندگي زندگي مي‌کنند؟ در واقع نهضت او در لبنان در تداوم نوانديشي ديني قرن بيستم در جوامع اسلامي بود. از آنجا که فضا براي چنين فکر و تحرکي در ايران، عراق، عربستان و مصر وجود نداشت و با وجود سوابق خانوادگي در لبنان، امام موسي صدر شيعيان جنوب اين کشور را براي گسترش فرهنگ ديني و جذب مسلمانان به اسلام عملي هدايت کرد( Fouad Ajami, 1986, p.90). وي دين را در عبادات خلاصه نمي‌کرد و شايد بتوان اين ادعا و استنباط را مطرح کرد که ايشان ابتدا نگاهي اجتماعي و سپس سياسي به اسلام داشت. ايشان نيازهاي انسان ها و مسايل اجتماعي آنها را اولويت بخشيد. دين پديده‌اي نيست که در قرنطينه بماند، بلکه دين براي راه حل است، براي حل مشکلات است و براي حل و فصل مسايل انسان هاست. او براي يک دهه تمام با«عمل اجتماعي» خود اعتباري کم‌نظير در ميان عامه و نخبه شيعيان لبنان و به ‌تدريج در جامعه لبناني به‌دست آورد(Ibid,PP 96-97).

امام موسي صدر با تأسيس مرکز مطالعات اسلامي در لبنان، جوانان شيعه را از سوسياليسم به سوي اسلام هدايت کرد. به عبارت ديگر، در فضاي سياست زده لبنان و دنياي عرب که مکاتبي مانند پان عربسيم، بعثيسم، سوسياليسم، اگزيستانسياليسم و… وجود داشتند، امام موسي صدر جوانان را به سوي اعتقادات و اخلاق اسلامي سوق داد؛ با اين تفاوت که کار و فعاليت سياسي را حداقل براي يک دهه مطرح نکرد. ايشان يک مصلح سياسي بود و اين نه تنها يک گرايش بلکه در حد يک استراتژي بود. امام موسي صدر در سخنراني‌ها و متون خود اشاره‌اي کانوني به مفهومي تحت عنوان «جامعه صالح» دارد و معتقد است که در سايه چنين جامعه‌اي اسلامي، ارکان ديگر اسلامي قابل رشد و نمو است(صدر، 1384،ص198 ).

امام موسي صدر در راستاي وحدت امت اسلامي به مسئله کرامت انسان اهميتي فراوان مي داد. ايشان معتقد بود که نخستين گام در راه تربيت انسان و ارتقاي ‌انديشه­ي وي درطريق تکامل عبارت است از قرار دادن انسان در مسيري که کرامت خويش را درک کند. در غير اين صورت چه بسا هرگز براي اصلاح وضع خود نکوشد. ايشان اعتقاد داشت اتحاد کلمه و وحدت نيروها و افزايش توان ها، تنها براي اين نيست که اين موارد هدف هاي ديني‌اند، بلکه اين مسائل با تماميت زندگي ما و کرامت ما و وجود نسل هاي ما مرتبط است وخود مسئله‌اي حياتي است.

اين متفکر بزرگ با توجه به يکسري اصول قرآني و ديني انسان را موجودي ارزشمند و داراي فطرت الهي مي‌داند و تاکيد مي‌کند که به طور کلي نبايد نسبت به بشر و ساختار شخصيت آنها بدبين بود. در واقع سيدموسي صدر في‌نفسه انسان را محترم مي‌داند و معتقد است که آدمي به دليل برخورداري از کرامت، آزادي، توانايي، عقل و... از ارزش ذاتي برخوردار است و چون همه اسماي خداوندي را به شکل نسبي برخوردار است پس ابتدائا موجودي قابل احترام و توجه است. در اين وضعيت بدگماني به انسان، بدگماني به خداوند محسوب مي‌شود و اين چنين است که ديد و قضاوت نسبت به رفتار آنان نيز تغيير مي‌کند. در اصل اين سير اعمال و فعاليت‌هاي خودسرانه انسان‌هاست که آنها را از گوهر ناب الهي و ارزش‌هاي شخصيتي‌شان دور مي‌کند. در همين راستا امام موسي صدر در عمل نيز التزام خودش را به چنين مبناي فکري نشان مي‌دهد و در زماني که عده زيادي از علما اهل کتاب را پاک نمي‌دانستند ايشان بر پاک بودن اين گروه صحه مي‌گذارد و رسما اين مسئله را اعلام مي‌کند(روزنامه رسالت، 12/6/1387).

امام موسي صدر با تکيه بر فرهنگ اصيل اسلامي مفاهيمي همچون: نه شرقي و نه غربي، ظلم ستيزي، مقاومت در برابر اسراييل، فرهنگ شهادت، مبارزه با حرمان،سازندگي و توسعه، آزادي بيان، گفتگوي اديان، دموکراسي، جامعه مدني و... را سال ها قبل از پيروزي انقلاب اسلامي وارد فرهنگ سياسي و اجتماعي  شيعيان لبنان کرده بود و آنان را با اين مفاهيم آشنا نموده بود. همچنين وي اولين پرچمدار فرهنگ گفتگو بشمار مي رفت، آنهم در تمامي زمينه ها چون گفتگوي اديان و مذاهب، گفتگوي تمدن ها، گفتگوي طوايف و گروه ها و.... همچنين شعار زيباي گفتگو، تفاهم، نزديکي مورد تاکيد دائمي وي بود(کماليان، بي تا ، ص309). امام موسي صدر همواره به دنبال عزت و عظمت مسلمانان بود و در رفع بسياري از اختلافات قومي درون لبنان و نقش محوري وحدت بخش داشتند.

5.سيد روح‌الله مصطفوي موسوي خميني(1281 – 1368 ه.ش)

در ميان رهبران تمامي انقلاب ها قدرت و نفوذ معنوي امام خميني كه از آن به نيروهاي «كاريزما» تعبير مي‌نمايند يكي از مهمترين عامل بيداري اسلامي بوده است كه در طول تاريخ انقلاب ها اين نفوذ بسيار كم‌نظير بوده است(الگار، 1369،ص79 ).

امام خميني(ره) به عنوان محور ولايت و رهبري، در رأس همه ي روحانيت در عرصه هاي مختلف بيداري اسلامي و پرچمدار و پيشتاز مبارزات قرار دارد. شخصيت ‏ايشان نقش اساسي را در پيروزي انقلاب و تشکيل حکومت ايفا کرد و اساساً پايه ريزي جمهوري اسلامي حاصل تلاش شخصيتي چون امام خميني(ره) بوده است. گروه زيادي از مسلمانان جهان، امام خميني(ره)را به دليل نقش‏ بيدارگري ايشان که فراتر از مرزهاي ايران اسلامي بوده است، به عنوان«شخصيت‏ ممتاز قرن بيستم»دانسته‏اند. هيأت محققان و نويسندگان انجمن تحقيقاتي خدمات‏ ارتشي وزارت دفاع ملي اتريش در کتابي با عنوان«نيروهاي ارتشي در کشورهاي خاور نزديک و شمال آفريقا» مي‏نويسند:«همزمان با سقوط رژيم شاه و آغاز حکومت(امام)خميني(ره)در ايران، يک تجديد حيات اسلامي در پيمانه وسيع و غير قابل انتظاري آغاز شد که طي مدت زمان کوتاهي، تأثيرات بسيار مهم سياسي و فرهنگي خويش را بر سر تا سر جهان اسلام به نحوي وارد کرد که هرگز قابل پيش بيني نبود. بدون ترديد، اين نهضت تجديد حيات اسلامي چنان با شخصيت(امام)خميني(ره) گره خورد که(امام)خميني(ره)به عنان سمبل و مظهر«بيداري اسلامي»شناخته‏ شدند». (Die streitkrftea,1995 ,283).

در موج جديد بيداري اسلامي در ايران، امام خميني و روحانيون همفکر وي، کوشيدند که سياست را بر محور مرجعيت بازگردانند(مطهري،1373،ص151). طيف مذهبي جنبش دانشجويي نيز به تحقق اين هدف کمک مي کرد. براي تبيين اين انديشه، مي توان از اصطلاحات «معنويت گرايي در سياست» و «بازگشت به خويشتن انسان مسلمان ايراني» استفاده کرد(قزل سفلي،۱۳۸۲،ص 252). امام خميني، براي تحقق اين هدف، به تقويت حوزه علميه پرداخت(جعفريان، ۱۳۸۰،ص 131).

حضرت امام خميني راه حل نهايي مسائل را در راهي مي ديد كه براي فهم اسلام داشت و جهان را به صورت تقابل ما و آنها در نظر مي گرفت و دو قطب اين تقابل را مستكبر و مستضعف مي ناميد؛ و آن دسته از بخش هاي جهان كه نظام اسلامي بر آن حاكم نيست قلمرو جاهليت و استكبار دانست»(رجايي، 1380،ص80). نهضت امام خميني در واقع اوج اسلام گرايي اصول گرا است كه ديگر جنبش هاي اسلامي در سرتاسر جهان تحت تأثير موفقيت ايشان در تأسيس جمهوري اسلامي ايران توانا شدند.تفكر و طرح امام در واقع تلفيقي از هويت و توسعه بود(ولايتي، 1388(ب)،ص243 ).

حضرت امام معتقد است که با وجود منبع غني چون قرآن کريم، نياز به قوانين غرب و ديکته‌هاي غربي نداريم، زيرا جامعيت وکمال اسلام و قرآن کريم از حيطه تفکر بشر خارج است «جامعيت و همه جانبه بودن قوانين اسلام آن چنان است که اگر کسي آن را بشناسد، معترف خواهد شد که از حد و مرز فکر بشر بيرون است» (خميني‌(ره)، 1372،ج 5، ص 383 ). نهضت امام خميني اوج گرايش اصول گرايي اسلامي است كه ديگر جنبش هاي اسلامي در سراسر جهان تحت تأثير موفقيت ايشان در تأسيس جمهوري اسلامي توانا شدند. تفكر و طرح امام خميني در واقع تلفيقي از هويت و توسعه بود. در حالي كه رهبران پيشين جنبش بيداري اسلامي چون سيد جمال به دنبال توسعه و تجدد بودند و برخي هم به صورت كمرنگي بر هويت تأكيد مي كردند. امام خميني همان گونه كه به دنبال احياي هويت اسلامي بودند، توسعه نيز در گفتمان وي از جايگاه ويژه اي برخوردار بود، توسعه اي كه در چارچوب هويت اسلامي تعريف مي شد. نظريه سياسي امام در قالب و شكل اسلامي مطرح مي شد و همين امر موقعيت و ويژگي ممتازي به امام خميني در جنبش اسلام گرايي در جهان اسلام مي دهد(John L,13).

انقلاب اسلامي ايران، به رهبري امام خميني، در تولد و تحرك بسياري از جنبش هاي اسلامي در جهان اسلام نقش داشته است. افول قوم گرايي، ناسيوناليسم، لائيسيسم، راه را براي حضور قدرتمندانه اسلام گرايي در منطقه مهيا كرد و انقلاب اسلامي و انديشه هاي امام خميني هم تأثير فراواني در اين روند گذاشت.

حضرت امام خمینی(ره)، بزرگ ترين بيدارگر معاصر جهان اسلام، چند دهه قبل بيداري جهاني مسلمانان را وعده داده و فرموده بودند: «نمی دانند و نمی بینند که انقلاب اسلامی صادرشده و یا در شرف صدور است و با تأییدات خداوند متعال پرچم اسلام در آتیه های نه چندان دور به دست ملت های اسلامی بلکه مظلومان تشنه عدالت اسلامی در سراسر عالم به اهتزاز درخواهد آمد (پیام حج، 6 مرداد 1366) و پیش از آن نیز با صراحت گفته بودند: «ما می خواهیم این بیداری که در ایران واقع شد در همه ملت ها و دولت ها [واقع] بشود.» (خميني‌(ره)، 1372،ج51 ، ص57 ) امام این حرکت را «امیدبخش آتیه روشن» و «وعده خداوند» می دانستند و می فرمودند منتظر «انفجار عظیم در توده ها» باشید. حضرت امام در عین حال بیداری اسلامی را طلیعه پیدایی جبهه قدرتمند اسلام در برابر جبهه متحد شرق و غرب می دانستند و می فرمودند: «ما باید خودمان را آماده کنیم تا در برابر جبهه متحد شرق و غرب، جبهه قدرتمند اسلامی-انسانی، با همان نام و نشان اسلام و انقلاب ما تشکیل شود.» (خميني‌(ره)، 1372،ج12، ص19).

امام(ره) علاوه بر فعاليت هايي در جهت بيداري اسلامي بر ضرورت احساس هويت مشترک اسلامي نيز تاکيدا داشته و مي فرمودند: «در اسلام اساس نژاد مطرح نيست عربي و عجمي و ساير گروه‌ها ابدا مطرح نيست. اسلام براي تربيت انسان آمده است. مطلب در برنامه اسلام انسان است و تربيت انساني. آنچه مطرح است تقوي و اخوت بين مسلمين و دوستي و دفع اختلافات(خميني‌(ره)، 1372،ج9،ص274)». امام خميني با تعبير رساتر و واضح‌تر اين مسئله را بازي کودکانه مي‌داند «آن چيز مهمي که دول اسلامي را بيچاره کرده است و از ظل قرآن کريم دارد دور مي‌کند، آن قضيه نژادبازي است. اين نژادپرستي که يک مسئله بچگانه است در نظر. همين نژاد بازي که اسلام آمد و قلم سرخ روي آن کشيد، و ما بين سياه و ما بين سفيد، ما بين ترک و ما بين عجم، ما بين عرب و ما بين غير عرب هيچ فرقي نگذاشت، و فقط ميزان را تقوا، ميزان را از خدا ترسيدن، تقواي واقعي، تقواي سياسي، تقواهاي مادي، تقواهاي معنوي، ميزان را اين طور قرار داد «انَّ اکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ اتقيکم» ترک و فارس ندارد، عرب و عجم ندارد، اسلام نقطه اتکاست. قضيه نژاد بازي يک ارتجاعي است. آقايان ماها را مرتجع مي‌دانند! لکن دارند به 2500 سال قبل برمي‌گردند (خميني‌(ره)، 1372،ج1 ،ص378 )؛ اما ضمن خاطر نشان کردن خطرات و مضرات نژاد پرستي، مسئوليت اهل قلم را در اين زمنيه خاطر نشان مي‌کند: «کساني که اهل قلم و بيان هستند، بايد اين مسائل را براي مردم توضيح دهند و اسلام را به مردم معرفي کنند، و بگويند که اسلام براي مليت خاصي نيست و ترک، فارس، عرب و عجم ندارد. اسلام متعلق به همه است و نژاد و رنگ، قبيله و زبان در اين نظام ارزش ندارد. قرآن کتاب همه است و اين تبليغات که اين عرب است، آن ترک است و يا فارس يا کُرد، تبليغاتي است که اجانب براي چپاول مخازني که در اين ممالک است رواج مي‌دهند که مسلمانان را از هم جدا کنند. مسلمين بايد هوشيار باشند که تحت تأثير اين تبليغات واقع نشوند(خميني‌(ره)، 1372،ج5 ، ص188)». بلکه خط و مرز ما را خداوند معلوم کرده است:«مرزمان مرز اسلام و راهمان راه اسلام باشد» (خميني‌(ره)، 1372،ج8، ص280 ).

 

ب.بيدارگران فکري-اعتقادي

1.شيخ محمد عبده(1266 – 1323 هـ.ق)

شيخ محمد عبده دانشمند عاليقدر، نويسنده و روزنامه نگار توانا و مصلح بزرگ ديني مصر بود که نقش برجسته اي در اعتلاي فرهنگ و بيداري مسلمانان اين کشور و ملل شرق داشته است. وي يکي از مريدان و شاگرد خلف سيدجمال‌الدين اسدآبادي بوده و در راستاي رشد انديشه وحدت بين مذاهب اسلامي و حتي فراتر از آن در بين اديان الهي و وحدت مسلمين تلاش هاي در خور تقديري  به عمل آورده است. شيخ محمد عبده براي وحدت مسلمين تلاش بسياري نمود، و توجه خاصي به بحران انديشه مذهبي مسلمانان در اثر برخورد با تمدن غربي و مقتضيات جديد جهان داشت چرا كه مسلمانان در اثر ركود چند ساله، آمادگي درستي براي مقابله با اين بحران نداشتند.

شيخ محمد عبده به علت انديشه هاي وحدت گرايانه، با تعصبات فرقه اي رابطه اي نداشت. شرح نهج البلاغه او گامي موثر در تقريب بين مذاهب اسلامي بود. در جاي جاي اين کتاب مي توان ارادت و علاقه قلبي وافر شيخ عبده را به حضرت علي(ع) يافت. وي در راستاي گفتگوي اديان نيز به ايجاد مرکز و مجتمعي با شرکت علماء اديان اسلام و مسيح و يهود به نام «جمعيه التقريب بين الاديان والمذاهب» پرداخت. آراء و افکار عبده در ميان مصريان و عرب ها تأثيري بسزا نهاد. ناکامي هاي سياسي، او را از تندروي انقلابي به اعتدال و اصلاح کشاند. عبده معتقد بود: «تازماني که مردم مصر نادان و نا آگاه‌اند، نمي‌توانند انگلستان را از ميهن خود برانند وبدين دليل اصلاح فکر ديني مصريان بايد بر پيکار سياسي با استعمار مقدم باشد(عنايت، 1362،ص127)».

 

2.حسن بنا(1906 – 1949 م)

مطالعه زندگى حسن البنا به خوبى نشان مى دهد كه وى نقش بسزايى در تحرك و خيزش جنبش هاى اسلامى داشته است. بنا فعاليت خود را پس از سقوط خلافت عثمانى، كه در نظر بسيارى از متفكران اهل سنت، عصر سياسى و تا اندازه اى دينى امت اسلامى شناخته مى شد، آغاز كرد و به همين دليل، براى وى بيش از هر چيز بازسازى مرجعيت و رهبرى امت اسلام كه منجر به وحدت و استمرار حركت اسلامى مى شد اهميت داشت. وى چاره را در طرح دولت اسلامى به عنوان جانشين خلافت، و حافظ و ضامن وحدت امت اسلامى ديد، اما رويكرد استعمارى كشورهاى اروپايى، گفتمان اصلاح طلبى اسلامى را كه كسانى چون جمال الدين اسدآبادى و محمد عبده در مصر پى ريزى كردند و به دنبال ايجاد آشتى ميان ارزش هاى اسلامى و فرهنگ جديد غرب بودند، سخت دچار بحران كرده بود(قرضاوى،۱۳۶۷،ص76).

مهم‌ترين حادثه در حوزه اسلام‌گرايي در فاصله دو جنگ جهاني، تأسيس جمعيت اخوان المسلمين به دست حسن بنا بود(۱۳۰۷ش/۱۹۲۸م). اخوان المسلمين جنبشي سياسي ـ مذهبي است كه به دنبال دگرگوني هاي اساسي در جوامع اسلامي است. يكي از اعتقادات اخوان المسلمين «قدرت تفوق ناپذير اسلام در حل مسائل اجتماعي و سياسي مسلمين است»(عنايت، 1362، ص 107)؛ كه جوهر اسلام گراي اصول گرا است. سيد قطب و محمد غزالي نيز از نمايندگان فكري اخوان المسلمين بودند(ولايتي، 1388(ب)،ص 242). 

اخوان‌المسلمين، به گفته بنا محصول اوضاع سياسي پس از ۱۹۱۹م؛ و «رويکرد به ارتداد و نيست انگاري»‌اي بود که سراسر عالم اسلام را فرا گرفته بود(عنايت، 1362، ص153). اين رويکرد با حمله به سنت و سنت‌گرايي و گرايش هاي غيراسلامي و سکولار و ليبرال نزديک بود که مصر را در خود فرو برد. اما در کنار همه اينها، نبايد از تأثير تشديد بحران در فلسطين ميان اعراب و صهيونيست ها در پيدايي اخوان‌المسلمين و رويکردها و رهيافت هاي بعدي آن غافل بود.

برنامه اخوان‌المسلمين تأسيس حکومت اسلامي در مصر، و سپس در جهان اسلام بود. بنا، رهبر اخوان‌از جمال‌الدين اسدآبادي، محمد عبده و محمدرشيدرضا تأثير پذيرفته بود. اقدامات حاد وتند اخوان پس از شکست اعراب از اسرائيل در ۱۳۲۷ش/۱۹۴۸م، موجب انحلال جمعيت و ترور حسن بنا به دست عوامل حکومت شد. چندي بعد، اخوان‌المسلمين تجديد سازمان يافت و حسن هضيبي به رهبران آن رسيد. دامنه تأثير سياسي و فکري اخوان‌المسلمين از مرزهاي مصر فراتر رفت و اين نهضت در ديگر کشورهاي عربي و نيز در ايران و پاکستان بازتاب هاي فکري و تشکيلاتي داشت. جمعيت اخوان‌المسلمين پس از گذراندن چند دوره فراز و نشيب هم‌اکنون نيز به فعاليت خود در مصر،سوريه و اردن ادامه مي‌دهد(عنايت،1362، ص168).

ظهور اخوان المسلمين به رهبرى حسن البنا پاسخى به پريشانى اوضاع عمومى مسلمانان ـ به ويژه اوضاع مصر ـ و اثبات ناتوانى حكمرانان كشورهاى اسلامى و جهان عرب بود، در واقع جنبش اخوان، سرآغاز نهضت جديد فكرى و سياسى اسلامى است و آثار آن در همه جاى جهان اسلام مشهود است. پس از تأسيس اخوان در مصر و شعبه هاى آن در سوريه، سودان، اردن، لبنان، فلسطين، اندونزى، پاكستان، تونس، الجزاير، مراكش، ليبى، عربستان، عراق و كشورهاى عربى حوزه خليج فارس، جنبش هاى اسلامى در همه جاى جهان اسلام و حتى مسلمانان كشورهاى غربى، كم و بيش تحت تأثير آن قرار گرفتند و وابستگى تشكيلاتى با اخوان المسلمين برقرار كردند (ويلى، ۱۳۷۳، ص۵۶ـ۵۴). برخى از نويسندگان معاصر عرب، در همان سال ها، يعنى سال هاى ۱۹۵۵ و ۱۹۵۶م، به شعبه هاى اخوان المسلمين در ايران اشاره كرده اند (حسينى، ۱۹۵۵، ص۱۵۴)و شايد به همين دليل، از زمان تشكيل و فعاليت سازمان فدائيان اسلام تا كنون، بسيارى از كتاب هاى مهم و آموزشى اخوان المسلمين توسط پيروان فدائيان اسلام به زبان فارسى ترجمه شده است. مسافرت نواب صفوى به مصر در سال ۱۹۵۴م و سخنرانى او در تظاهرات اخوان و حتى وساطت او بين اخوان و جمال عبدالناصر و سرانجام ادعاى ارتباط تشكيلاتى اين جمعيت ايرانى با اخوان مصر(عنايت، ۱۳۶۲ش، ص۱۷۱ـ۱۷۰)نشان از تاثير پذيري جنبش اسلامي از حرکت اخوان دارد.

3.اقبال لاهوري(1256 – 1317 ه.ق)

علامه‌محمد اقبال‌لاهوري‌متفکر و عالمي‌است‌بزرگ‌که‌نقش‌حياتي‌در تأمين‌استقلال‌مسلمانان‌شبه‌قاره هند و تشکيل‌کشور اسلامي پاکستان‌ايفا کرد. به‌تعبير رهبر معظم‌انقلاب‌اسلامي‌در کتاب‌"مسلمانان‌در نهضت ‌آزادي‌ هندوستان‌"، اقبال‌پيشاهنگ‌و پيشرو در استقلال‌پاکستان‌است‌و بي‌گمان‌تا روزي‌که‌نام‌پاکستان‌در تاريخ‌بشريت‌باقي‌و موجود است‌نام‌اقبال‌هم رديف‌و برابر با آن‌ياد خواهد شد. اقبال كه مناديگر انديشه‌ها و پايمردي‌هاي سيد جمال در شبه قاره هند بود، شخصيت منحصر به فرد و تأثيرگذاري در مبارزه‌اي مؤثر و بي‌امان با فرهنگ استعمار در شبه قاره هند داشت.

استاد مطهري در كتاب " نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير" اقبال را از پيشگامان و قهرمان اصلاح ‏طلبي در جهان اسلام مي‏داند كه انديشه‏هاي اصلاحي وي ازمرزهاي كشورش هم گذشته است. او عقيده دارد كه اقبال فرهنگ غرب را به درستي مي‏شناخت و با انديشه ‏هاي فلسفي و اجتماعي غرب آشنايي عميق داشت تا آنجا كه در خود غرب به عنوان يك متفكر و فيلسوف به شمار آمده است. براساس همين آشنايي با غرب بود كه اقبال غرب را فاقد يك ايدئولوژي جامع انساني مي‏دانست و معتقد بود كه تنها مسلمانان از چنين ايدئولوژي جامع و فراگيري برخوردارند.

از ويژگي هاي بارز انديشه اقبال جستجو براي يافتن راه‏حلي است كه مسلمانان بدون عدول از اصول اسلام بتوانند مشكلات سياسي، اقتصادي، و اجتماعي زمان خود را حل كنند. از اين رو، اقبال درباره مسائلي چون “اجتهاد“، “اجماع“ و “شوري“ زياد مي‏انديشد. اقبال “اجتهاد“ را موتور حركت اسلام مي‏داند.

به اعتقاد وي شرق اسلامي هويت واقعي خود را از دست داده و بايد آن را بازيابد؛ همانگونه كه فرد دچار تزلزل يا گم كردن شخصيت و خودباختگي در برابر ديگران مي‏شود، جامعه نيز دچار تزلزل شخصيت و از دست دادن هويت مي‏گردد، ايمان به خود و احترام به ذات و كرامت خويش را ازدست مي‏دهد و يكسره سقوط مي‏كند. به اعتقاد وي جامعه اسلامي در عصر حاضر در مواجهه با تمدن و فرهنگ غربي دچار گمگشتگي، تزلزل شخصيت و بي‏هويتي شده است. “خود“ حقيقي اين جامعه و “خويشتن“ اصيل آن، اسلام و فرهنگ اسلامي است. لذا نخستين اقدام ضروري مصلحان بازگرداندن ايمان و اعتقاد اين جامعه به “خود“ حقيقي او يعني به فرهنگ و معنويت اسلامي است و اين يعني “فلسفه خودي“(مطهري،1370،ص50-54).

بنابراين علامه محمد اقبال لاهوري يکي ديگر از پرچمداران روشنگري در جهان اسلام و يکي از مناديان بيداري اسلامي بوده است. افکار و انديشه‌هاي وي در خصوص مسلمانان و کشورهاي اسلامي، تأثير به سزايي بر انديشه‌ها و تفکرات مسلمانان و جوامع اسلامي داشت و او به دنبال راه‌حل جهت برون رفت جوامع مسلمان از وضعي که در آن زمان گرفتار آن بودند، برآمد.(لاهوري، 1366،ص311).

مهم​ترين راهکار اقبال در اين راستا، استقلال​طلبي و ايجاد يکپارچگي ميان مسلمانان بود، به عبارت ديگر راهکار اساسي ايشان ايده ي تشکيل امت واحده بود. اقبال با توجه به پويايي و تحرکي که در متن آموزه​هاي اجتماعي اسلام ميديد، معتقد بود که با بهره‌گيري از روح تعليمات اسلامي، مسلمانان امروز مي‌توانند به رفع دشواري‌هاي سياسي و اجتماعي ملت هاي مسلمان نائل شوند. او معتقد بود که به دليل اعمال سياست هاي استعماري و تفرقه اندازي ميان ملت ها و مذاهب اسلامي از سوي دشمنان اسلام، مسلمانان، خود را در چنگال اسارت استعمارگران غربي ذليل و بي‌هويت ساخته اند.اقبال معتقد بود مسلمانان با تمسک به قرآن و سنت پيامبر(ص) و بازگشت به گذشته‌ي پر افتخار خود، توان بازسازي تمدن نوين اسلامي را دارند.

اقبال به شدت دنبال وحدت و همبستگي اسلامي بود، وحدتي که بيداري مسلمانان را به دنبال داشته باشد و عامل اتحاد را نيز اسلام مي‌دانست. به عبارت ديگر وي به ملت اسلام اعتقاد داشت. ملتي که پيرو آموزه‌هاي حياتي و جاويد اسلام بوده باشد. دو عامل مهم درگسترش انديشه‌هاي اجتماعي اقبال نقش داشت، يکي ظهور جنگ جهاني اول و ديگري انديشه‌هاي بيدارگر سيد جمال‌الدين افغاني و شاگردان وي، اقبال شديدا تحت تاثير ديدگاه سيد جمال در تفسير جديد از احاديث و سنت پيامبر (ص) قرار داشت، ديدگاهي که مي‌توانست هم ابزار و وسيله‌ي باشد براي رهايي مسلمانان استعمار زده از زير يوغ استعمار و هم وسيله‌ي باشد براي همبستگي و اتحاد مسلمين. اقبال نقش سيد جمال را در گسترش انديشه‌ي اجتماعي مبتني بر اسلام بسيار بزرگ مي‌داشت. به باور اقبال: اگر سيد جمال همه نيروهاي خستگي‌ناپذير خود را متمرکز مي‌ساخت و دچار پراکندگي نمي‌شد و از طرفي زمينه وحدت واقعي ميان ممالک اسلامي وجود مي داشت، يقينا وضعيت جوامع اسلامي به مراتب بهتر از امروز بود. (مطهري،1373،ص97).  

گرچه ايده‌هاي اقبال در جهت ايجاد وحدت و يکپارچگي ميان مسلمانان مانند سيد جمال‌الدين، آرمان‌گرايانه به نظر ميرسد اما واقعيت اين است که مسلمانان عملا نيز چارهاي جز، تحقق بخشيدن به آن ايده​ها را ندارند؛ بايد گفت تا مسلمانان به همان مسيري که افرادي مثل سيد جمال و اقبال حرکت کردند، حرکت نکنند به هيچ عزت و افتخاري نخواهند رسيد و در ميان کشورهاي جهان جايگاه اصلي خود شان را نخواهند يافت. از منظر اقبال ملي‌گرايي از جمله امور و مفاهيمي است که غربيان و استعمارگران در ميان ملل شرقي به خصوص مسلمانان رواج دادند. از نظر او آنچه که مايه و عامل اتحاد مسلمانان بايد ميشود همانا اسلام و دو اصل مهم آن يعني وحدانيت خدا و رسالت حضرت ختمي مرتبت(ص) است. با توجه به مفهوم توحيد و هدف رسالت اين نکته روشن مي‌گردد که ملت اسلام در محدوده‌ي جغرافيايي خاصّي نمي‌گنجد چنانکه محدود به زمان خاصي نيز نمي‌باشد زيرا ملت همان صورت خارجي دين است نه قلمرو جغرافيايي کشورها. (اقبال، 1372،ج2، ص 181)

در نظر اقبال يورش و استعمار فرهنگي به مراتب خطرناکتر از استعمار سياسي و اقتصادي است. بر همين اساس اقبال با اسلحه‌ي فرهنگ و بينش اسلامي در مقابل غرب ايستاد و از مسلمانان خواست به احيا و تقويت اين بينش و نگرش بپردازند. در نتيجه دامنه‌ي ضد استعماري و ضد غربي اقبال به مراتب وسيع‌تر و ژرف‌تر از مبارزات گاندي، مصدق و جمال عبدالناصر بود. زيرا مبارزه اقبال بر يک جهان‌بيني و مکتب استوار است که همانا مکتب توحيدي و جهان‌بيني اسلام مي‌باشد. (نقوي، 1377، ص202ـ204).

اقبال در ديباچه‌ي پيام مشرق مي‌نويسد: «خاور زمين، و به ويژه شرق مسلمان، پس از يک خواب ‌آلودگي ديرپاي چشمانش را باز کرده است».(اقبال، 1372، ج2،ص259 و260) اقبال با همه‌ي اينها به هنگام نوشتن مطالبي و اشاره به بيداري و هشياري مسلمانان، مسير و راه دگرگوني و انقلاب را در جوامع اسلامي ترجيح مي‌دهد. وي دريافته بود براي اينکه بتوان جهاني نو آفريد، انسان بايد ماهيت خود را دگرگون سازد. از ديدگاه اقبال، کمال اخلاقي بشر شرط اساسي دگرگوني‌هاي اجتماعي مي‌باشد.

4.ابوالاعلي مودودي(1903 – 1979م) 

ابوالاعلي مودودي به عنوان يک روشنفکر مسلمان، زندگي خود را وقف نجات ديني و سياسي مسلمانان کرده بود. به نظر او نجات مسلمانان و احياي قدرت و اقتدار آنان در گرو احياي دوباره اعتقادات، اعمال و نهادهاي اسلامي و پاکسازي گردوغبار خرافات و آثار فرهنگ هاي بيگانه از چهره آن مي باشد. براي اين منظور طي اقدامي در لاهور، «جماعت اسلامي» را بنا نهاد و هدف اساسي اين جماعت را، تحقق حاکميت الهي و جاري ساختن آن در تمام حوزه زندگاني بشريت معرفي کرد. جماعت اسلامي، به رهبري مودودي سعي کرده تا با ارائه يک مدل سازمان يافته در صحنه سياسي پاکستان پيش قراول نبرد براي انقلاب اسلامي باشد.

افکار و عقايد مودودي در شکل دهي گفتمان ديني و سياسي جديد در قرن بيستم، نقش انکار ناپذيري داشته است. وي از برجسته ترين انديشمنداني است که با نگاه  جديد به مسئله حکومت اسلامي، در بيداري اسلامي نقش داشته است. حضرت امام خميني(ره)، ابوالاعلي مودودي را انساني حقيقتا مسلمان و داراي فعاليت اسلامي معرفي مي نمايند(خميني‌(ره)، 1372،ج5 ، ص441 ). همچنين وي را به عنوان متفکري که مايه ي افتخار بود و براي اهداف اسلامي و مسلمانان سراسر جهان خدمات ارزنده اي ارائه داد، معرفي کردند و از وي به عنوان يک رهبر عظيم ديني براي تمام مسلمانان جهان ياد کردند(تسخيري، 1382،ص5 ).

از سيره عملي و از لابه لاي نوشته هاي متعدد مودودي، ميزان اهتمام ايشان بر مسأله استراتژيک وحدت و بيداري اسلامي تا حدودي آشکار مي شود؛ مودودي بر آن بود که :«کسي که قدرت اجتماع مسلمانان را متزلزل کند، يا به نحوي صدمه اي بر آن وارد سازد، جنايتي بس بزرگ مرتکب شده که آن را نه با نماز و روزه مي توان جبران کرد و نه با اقرار به توحيد»؛ از اين رو معتقد بود که «اگر مسلماني، اهل نماز و روزه و امثال آن باشد، ولي به قدر سر موئي از حکم يکپارچه ي جماعت و اجتماع  حقيقي اسلامي، سرپيچي کند و در صفوف مسلمانان گسستگي بوجود آورد،عمل مستلزم جواز قتل خواهد بود» (مودودي، 1348(ب)،ص 21).

وي با يادآوري کثرت مسلمانان در سراسر گيتي و عدم يکپارچگي و انسجام آنها با يکديگر که موجب پژمردگي و ضعف آنها در برابر مستکبران و سبب ذلت و خواري آنها شده است، از گسستگي مسلمانان شکوه مي کند و با اشاره به اين حقيقت که اگر مسلمانان متحد شوند و هر کدام فقط يک سنگ ريزه اي را پرتاب کنند، کوهي بس عظيم به وجود خواهد آمد، بر ضرورت ايجاد وحدت و هم بستگي هر چه بيشتر مسلمانان تأکيد مي کند(مودودي، 1377،ص26 ). بر اساس اين نگرش، سيره عملي مودودي بر رعايت مسائل وحدت بخش و پرهيز از اختلاف و تفرقه مذهبي استوار گرديده بود(مودودي، 1348(الف)، ص191). وي با اشاره بر اساس دعوت انقلابي انبيا که بر اصل بنيادي توحيد استوار است و اين که عقيده ي توحيد، عقيده اي عملي و سازنده است و عامل جنبش اجتماعي وحدت آفريني است که بر اساس آن، هيچ کس تسلطي بر ديگران ندارد و هيچ طبقه يا نژادي برتر از ديگران نيستند، بيان مي کند: دعوت انقلابي و سازنده انبيا هيچ گاه به مرزبندي طبقاتي نينجاميده و اختلافات آن را تشديد نکرده است، بلکه بر يک ساني و عدالت بين انسان ها و نژادها تاکيد کرده است(مودودي، 1359،ص30). و يکي از ويژگي هاي بارز دوران در اسلام اين بود که جامعه آن روز از هر گونه تعصب قبيله اي و نژادي رها گشته بود. مودودي خواهان استقلال کامل مسلمانان بود و عتقد بود:«ما آرزوي رهايي از چنگال حاکميت انگليس را در سر داريم، اما مايل نيستيم هويت اسلامي مسلمانان دست خوش دگرگوني و پس از دو نسل فراموشي شود»(اسعد گيلاني، 1380،ص68).

5.علامه مرتضي مطهري(1298 – 1358 ه.ش)

مسئله عقب ماندگي جوامع مسلمان از دغدغه‌هاي فکري علامه مطهري بود که سال‌ها او را به خود مشغول کرد (مطهري،1375،ص ). مطهري نظريه‌اي را که علت انحطاط تمدن‌ها را همان علل ايجاد آن مي‌داند را مورد قبول نمي‌داند. به عقيده او يکي از عوامل انحطاط مسلمانان فهم غلط آنها از دين است(نصري، بي تا،ص171). به عقيده او بي توجهي به منابع ديني در فرايند بازسازي فکر ديني موجب مي‌شود تا عناصر و مفاهيمي خارج از دين به آن راه يابد. از همين جاست که وي بر کساني چون اقبال لاهوري ايراد مي‌گيرد که با همه نکته سنجي‌هايش در مسائل اسلامي، به جهت عدم آشناي عميق فرهنگ اسلامي در بحث‌هاي مربوط به اثبات خدا، تجربه ديني، و علم الهي و خاتميت دچار برخي اشتباهات شده‌است.

هريک از آثار علامه مطهري پاسخي بود به مشکلي و نيازي، حتي اوج‌گيري انقلاب و مسئوليت هاي اجرايي ناشي از آن مانع از تلاش هاي فکري و فرهنگي او نبود. او در اوج انقلاب در مقاله‌اي که ابتدا قرار بود به صورت سخنراني بيان شود، ضمن ارائه تاريخي تحليلي و تطبيقي از بيداري اسلامي در ايران و ديگر کشورهاي اسلامي و نقش روحانيت در تاريخ بيداري اسلامي، نسبت به «آفات نهضت» هشدار داد (دواني ،۱۳۷۷،ص 95). مطهري در اواخر عمر نگران تلاش هايي بود که براي انطباق مارکسيسم و اصول ماترياليسم با اسلام صورت مي‌گرفت(مطهري،۱۳۷۵ ،ص6) و عاقبت نيز در ادامه مبارزات فکري خود، در ماه هاي اول پس از پيروزي انقلاب به دست گروه فرقان کشته شد(ارديبهشت ۱۳۵۸).

به عقيده وي آن چه سبب ساز انحطاط مسلمانان شده است، بي گمان برداشت‏هاي ناصواب از مفاهيم اعتقادي و اخلاقي و اجتماعي اسلام است که ذهنيت‏ بيمار گونه‏اي را پديد آورده است، عوامل ديگر؛ استبداد داخلي و استعمار خارجي در همين بستر نامساعد رشد کرده و مانع پيشرفت اسلام و ترقي مسلمانان گشته است . مطهري در تحليل خود، ضرورت پژوهش در مقوله‏هاي زير را خاطر نشان مي‏سازد؛ اسلام و مقتضيات زمان؛ سرنوشت و قضا و قدر؛ تاثير معاد در ترقي يا انحطاط جامعه؛ شفاعت؛ انتظار فرج؛ سيستم اخلاقي اسلام؛ حکومت از نظر اسلام؛ قوانين جزايي اسلام؛ حقوق زن در اسلام، قوانين بين المللي اسلام؛ جعل و تحريف و وضع حديث؛ اختلافات شيعه و سني؛ جمود و اجتهاد؛ فلسفه و تصوف؛ روحانيت؛ فعاليت‏ها ي تخريبي اقليت‏ها در جهان اسلام؛ سقوط اندلس و استعمار(مطهري،1375،ص 20). وي در يک بيان اميدوار کننده مي گويد: «در زمان ما به طور کلي در همه کشورهاي اسلامي نوعي بيداري و به خود آمدگي اسلامي پيدا شده است . ملل مسلمان با سرخوردگي از معيارها و مکتب‏هاي شرقي و غربي به جست و جوي هويت واقعي و اصيل خود برخاسته‏اند». (مطهري، 1372،ص117)». بدين گونه چشم انداز انقلاب اسلامي ايران در عرصه‏هاي بين المللي آکنده از اميد است. بستر گشوده‏اي که ملت مسلمان ايران در پرتو اسلام و قرآن و تعاليم پيامبر پديد آوردند بايد رو به فراخي نهد و زمينه عزت مسلمانان را فراهم نمايد. تلخ و شيرين‏هاي زندگي مسلمانان در چند صده‏اي که بر آنان گذشت لزوم عبرت آموزي آنان را خاطر نشان مي‏سازد». مسلمانان يک دوره خود باختگي را پشت‏سر گذاشته‏ و به يک دوره باز يافتگي رسيده‏اند از اين رو بايد گفت جهان سومي در حال تولد است که شرق و غرب را به مقابله بر انگيخته است(مطهري، 1372،ص118).

دغدغه ديگر اين عالم انديشمند اين بود که سياست‏حکام گذشته در تفرقه و دامن زدن آتش اختلاف، تاثير داشته است و در عصر حاضر نيز سياست‏هاي استعماري از اين تفرقه حداکثر استفاده را مي‏کنند و بلکه آن را دامن مي‏زنند و هم توجه داشت که دوري شيعه از ساير فرق، سبب شده که آن‏ها شيعه را نشناسند و درباره آنها تصوراتي دور از حقيقت ‏بنمايند . به اين جهات لازم است که حسن تفاهمي بين شيعه و سني برقرار شود که از طرفي وحدت اسلامي که منظور بزرگ اين دين مقدس است تامين گردد و از طرف ديگر شيعه و فقه شيعه و معارف شيعه آنطور که هست ‏به جامعه تسنن که اکثريت مسلمانان را تشکيل مي‏دهند معرفي شود(مطهري، 1379،ص 243). اما نهايتا فرداي اسلام و مسلمانان در نگاه مطهري، همان است که قرآن کريم به مسلمانان صدر اول بشارت داده است . يک مصلح و متفکر وفا دار به روح توحيدي اسلام، راهي و راي‏آموزهاي الاهي نشان نمي‏دهد و همگان سلوک مومنانه در راه خدا و رسول اکرم‏،صلي الله عليه وآله، را مي‏طلبد.» اگر راه خود را بر اساس معيارهاي اسلامي دنبال کنيم و مقاصد و معايب را تنها بر اساس ضوابط اسلامي از ميان بر داريم و صبر و تقوايي اسلامي داشته باشيم و روحيه جهاد و امر به معروف و نهي از منکر اسلامي در ما زنده باشد، در آن صورت پيروزي ما قطعي خواهد بود»(مطهري، 1372،ص123). شهيد مطهري رمز پيروزي مسلمانان را اينگونه بيان مي دارد:« امروز مسلمانان در هر کجاي جهان، بايد اين حقيقت را درک کنند که تنها اتکاء به نيروي خود آن‏ها و اعتقاد به عنايت و حمايت الهي است که رهايي از قيد و بند استثمار را ممکن مي‏سازد»(مطهري، 1372،ص124).

 

 نتيجه گيري

طبق شواهد تاريخي، مؤثرترين افراد در شکل گيري جريان بيداري اسلامي در جهان اسلام و پرچمداران مقابله با تهاجم فرهنگي و بيداري اسلامي «روحانيون» بوده اند. بيداري جوامع اسلامي، مبين نقش هدايتگري علما و روحانيون است و اينکه علما، نقش مهمي در تببين انديشه هاي اسلامي در جامعه ايفا کردند و در تربيت جامعه و سوق دادن آن به سر منزل مقصود نقش مهمي دارند. مي‏توان بيداري اسلامي را بيداري اي که بيدارگر آن اسلام و آموزه‏هاي اسلامي باشد، يا بيداري که پس از آن اسلام و اصول و ارزش‏هاي آن مطالبه شود دانست. از اين جهت، بيداري اسلامي زنده شدن دوباره در پرتو اسلام اصيل و تجديدحيات اسلام، معنا مي دهد که در پناه آن، استقلال، عدالت و همه آموزه ها و ارزش هاي متعالي الهي، بار ديگر حيات مي يابد و ايجاد هويت واحده امت اسلامي نتيجه چنين نهضتي است.

اگر شاخص اصلي بيداري اسلامي را ارائه يك نظريه اصيل بر پايه قرآن و سنت بدانيم، روحانيت، ركن ركين آن است و روحانيون مي‌توانند رهبران بيداري اسلامي و حمايتگر مسلمانان باشند که هم ايشان توانايي دفاع و صيانت از هويت اسلامي را دارند. در واقع كساني كه آگاه به قرآن و سنت هستند و كساني كه قادرند از قرآن و سنت اصول زندگي و تأثير اجتماعي استخراج كنند، حائز اهميت و‌نقش‌آفرين خواهند بود.كساني كه آگاه به قرآن و سنت هستند همان صنف روحانيت چه در جهان تشيع و تسنن، اعم ازنظريه‌پردازان و علما و فقهاي اسلام هستند كه مجموع آنها را حوزه‌هاي علميه و كارشناسان اسلامي قلمداد مي‌كنيم.

مهم ترين ويژگي و ديدگاه علما در اين راستا «آميختگي دين و سياست» است. امام خميني تنها متفکري است که در پنج يا شش قرن گذشته، هم به نظريه پردازي انقلاب و بيداري اسلامي پرداخته و هم خود آن را به عرصه عمل آورد. نقش حضرت امام (ره) در بيداري اسلامي بسيار ممتاز بوده، وي نه تنها در بيداري اسلامي بلكه در بيداري بين المللي و جهاني جايگاه بزرگي دارند. بهره گيري از دين در ايجاد تحول اجتماعي مطلوب و احياء هويت اسلامي، مهم ترين تأثير حضور و حمايت علما بر جنبش گران مسلمان و بيداري اسلامي است.

 

ارائه راه بردهايي براي علما در جهت صيانت از بيداري و هويت اسلامي

1.تلاش علما در جهت نوگرايي ديني و انديشه هاي اصلاحي در حوزه دين؛

2.نقش‌آفريني روحانيت به عنوان نظريه‌پرداز و هادي جنبش اسلامي و بيداري اسلامي، در به ثمر رسيدن بيداري اسلامي؛

3.نقد نظريه‌هاي التقاطي در بيداري اسلامي؛

4.ضرورت رجوع به سبک زندگي ديني با محوريت قرآن و سنت به عنوان مبنايي نو براي زندگي در دنيايي جديد و توجه يافتن آنها به قابليت‌ها و ظرفيت‌هاي عظيم نهفته در منابع ديني؛

5.گسترش تفکر ضرورت تلاش براي بازيابي هويت ملي، فرهنگي يا ديني؛

6.گسترش تفکر اعتقاد به ناکارآمدي دستاورد‌هاي تمدن جديد براي رفع مشکلات بشريت و شکست ايدئولوژي‌هاي وارداتي؛

7.مقابله با جريان هاي انحرافي بيداري اسلامي؛

8.ايجاد همدلي و وحدت و همچنين آگاهي بخشي و بصيرت افزايي جامعه؛

9.مصون سازي امت اسلامي در برابر پراکندگي و اختلاف مذهبي‌دشمن؛

10.ايجاد احساس ضرورت براي رسيدن به راه حلي ديني براي ايجاد تعامل وتبادل بين سنت و مدرنيته؛

11.ايجاداعتقاد به ناهم دلي غرب در مواجهه با جهان اسلام وبه چالش کشيده شدن سرمايه وارزش‌هاي خودي از سوي غرب سلطه گر و ضرورت واکنش نشان دادن به آن؛

12.طرح موضوعات مفيد و بررسي مسائل مربوط به انسان مسلمان امروزي با ساختاري نو و جذاب و روشي تشويق‌كننده نه ترساننده و متناسب با وضعيت متحول اجتماعي؛

13.دوري از تفرقه و جدايي فِرَق اسلامي با در نظر گرفتن آرمان‌هاي بزرگ، آمادگي براي تفاهم، گفتگو با ديگران و هماهنگي با يكديگر، و زندگي مسالمت‌آميز ميان پيروان مذاهب اسلامي، مطابق با وضعيت موجود امت اسلامي و با تقويت روحيه‌ي تفاهم فكري –اعتقادي؛

14.حفظ وحدت امت اسلامي از طريق ايجاد وحدت فكري و تفاهم بين كارگزاران و حفظ اهداف با روش‌هاي متناسب با روز،  و پاسداري از آينده‌ي امت اسلامي؛

15.خرافه زدايي از دامن دين اسلام؛

 16.لزوم آشنايي روحانيت بيدارگر با علوم تخصصي روز، و مجهز شدن به روش هاي نوين پاسخگو در جهت پر کردن خلاء ديني و فرهنگي جوامع؛

 17.فراهم ساختن اساس اقتصادي مستقل براي پشتيباني از فعاليت هاي مذهبي؛

18.بيان وي‍ژگي‎هاي ممتاز دين مبين اسلام و کمرنگ نمودن نقش انديشه‎هاي ساير جوامع غربي و شرقي؛

19.پايبندي به رسالت خويش نسبت به  گسترش و تعميق حرکت عظيم بيداري اسلامي و هدايت آن؛

20.توجه به توطئه‌هاي دشمنان و خنثي نمودن نقشه‌هاي استکبار جهاني از به انحراف کشيده شدن اين نهضت مقدس؛

21.آشنايي با تکنولوژي و تسلط و دسترسي به رسانه هاي بين المللي براي تقابل با جنگ نرم و جنگ رسانه اي دشمن؛

22.بهره گيري از روش گفتمان منطقي را براي رفع مشکلات؛

23.تلاش در جهت حفظ وتقويت همبستگي ميان خود ومردم و بهره‌مندي از آن در برابرتهديد سلطه‌گران؛

24.احياء تجديد عزت و کرامت اسلامي و ملي کشورهاي اسلامي؛

25. تشکيل قدرت بين المللي اسلامي وايجاد تمدن اسلامي جديد بر پايه ي دين، عقلانيت، علم و اخلاق؛

26.ايجاد فضاي تعاملي بين جريانات ، شخصيت ها ، چهره ها  و انتقال تجارب بين جنبش ها؛

27. مقابله با دخالت و تأثير گذاري جبهه کفر و استکبار در ساخت نظام سياسي جديد؛

28.ارائه الگوي مردم سالاري اسلامي بجاي الگوي دموکراسي غربي؛

29.مبارزه با ظلم ، ستم و يکجانبه گرايي نظام سلطه ، استکبار جهاني و صهيونيزم بين الملل؛

30. تقويت روح خودباوري و اعتماد به نفس ملي در مواجهه با هجمه هاي تبليغاتي و رواني نظام سلطه.

 

 

فهرست منابع:

* قرآن کريم

1.اسد آبادي، سيد جمال الدين، العروه الوثقي، گزيده عروه الوثقي، ترجمه عبد اللّه سمندر،تهران:مولي،1360.

2._________________، مجموعه رسائل و مقالات، به كوشش سيد هادي خسرو شاهي، تهران: كلبه شروق، 1381.

3.اسعد گيلاني، سعيد، نگاهي به احوال و آثار و افکار سيد ابوالاعلي مودودي، ترجمه نذير احمد سلامي، تهران: احسان، چاپ اول ، 1380.

4.افسر، محمدهاشم، اتحاد اسلام، به کوشش صاق سجادي، تهران: بي نا، ۱۳۶۷ .

5.اقبال، جاويد، زندگي و افکار علامه اقبال لاهوري، ترجمه‌ي شهين دخت کامران مقدم، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ2، 1372.

6.الگار، حامد، دين و دولت در ايران، ترجمه ابوالقاسم سري، تهران: توس، چاپ دوم، 1369 .

7._______و ديگران، سلسله پهلوي ونيروهاي مذهبي بروايت تاريخ کمبريج،ترجمه عباس مخبر، تهران:توس، ۱۳۷۱.

8.اميني، داود،جمعيت فدائيان اسلام و نقش آن در تحولات سياسي ـاجتماعي ايران،تهران:مركز اسناد انقلاب، 1381.

8.بابي، سعيد، هراس بنيادين: اروپامداري و ظهور اسلام گرايي، غلامرضا جمشيديها و موسي عنبري، تهران: انتشارات دانشگاه تهران،۱۳۷۹ .

9.تسخيري، محمدعلي، علامه مودودي تجسم يک امت، روزنامه جمهوري اسلامي ،  22 / 3 / 1382 .

10 .جعفريان، رسول ، جريان ها و سازمان هاي مذهبي ـ سياسي ايران (سال هاي ۱۳۵۷ ـ ۱۳۲۰)، تهران: موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چاپ سوم، ۱۳۸۰ .

11.__________ ، مقالات تاريخي، قم: الهادي، 1378 .

12.جمعي از نويسندگان،(تدوين نهاد نمايندگي ولي‌فقيه) انقلاب اسلامي، چاپ هجدهم، قم: معارف،1381.

13.جندي، انور ، اسلام و جهان معاصر، ترجمه حميد رضا آژير، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوي، 1371 .

14.جنكينز، ريچارد، هويت اجتماعي، تورج يار احمدي، تهران: انتشارات شيرازه،۱۳۸۱ .

14.جواهري، محمدرضا، دلايل ضرورت شناخت انقلاب اسلامي ايران، در:جمعي از نويسندگان، بيداري اسلامي، چشم انداز آينده و هدايت آن، تهران:مجمع جهاني تقريب مذاهب، 1384 .

15.حسينى، اسحاق موسى، الاخوان المسلمون كبرى الحركات الاسلاميه الحديثه، بيروت: بى نا، ۱۹۵۵م.

16.حسينيان، روح الله، بيست سال تكاپوي اسلام شيعي در ايران1340ـ1320، تهران:مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381.

17.حصاري، علي اکبر، تاريخ فرهنگي سياسي معاصر، قم: نشر هاجر، چاپ نخست، 1383 .

18.خميني‌(ره)، سيدروح الله، صحيفه نور، تهران: سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1372 .

19.دواني، علي، نهضت دوماهه روحانيون ايران، تهران: بي تا، ۱۳۷۷ .

20.دهقاني فيروزآبادي، سيد جلال، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، تهران: سمت، 1388 .

21.رجايي، فرهنگ، پديده جهاني شدن وضعيت بشري و تمدن اطلاعاتي، ترجمه عبدالحسين آذرنگ،تهران: آگاه،1380.

22.رضوي، سيد عباس ، «سيد جمال الدين فرزند حوزه»،سيد جمال جمال حوزه ها، به کوشش نويسندگان مجله حوزه، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، ۱۳۷۵ .

23.زال پور، خسرو، انقلاب اسلامي و نظام نوين جهاني، در:جمعي از نويسندگان، بيداري اسلامي، چشم انداز آينده و هدايت آن، تهران : مجمع جهاني تقريب مذاهب، 1388 .

24.زرگري نژاد، غلام حسين ، «کاوشي در انديشه هاي سياسي سيد جمال الدين اسد آبادي»، انديشه ها و مبارزات (مجموعه مقالات)، به کوشش غلام حسين زرگري نژاد و رضا رئيس طوسي، تهران: موسسه حسينيه ارشاد، ۱۳۷۶ .

25.سافي، ل.م.، دو رهيافت متفاوت، در جريان بازگشت به اسلام در جهان عرب، ترجمه دكتر سيد احمد موثقي، فصلنامه علوم سياسي، ش12، زمستان 1379.

26.شيرودي، مرتضي، انقلاب اسلامي و بيداري اسلامي (تأثيرگذاري و نمونه‌ها)»، فصلنامه علمي‌ـ پژوهشي مطالعات انقلاب اسلامي، س 5، ش 16 ، 1388 .

27._________، انقلاب اسلامي ايران و جنبش بيداري اسلامي، در:جمعي از نويسندگان، بيداري اسلامي، چشم انداز آينده و هدايت آن، تهران :مجمع جهاني تقريب مذاهب، 1384 .

28.صاحبي، محمد جواد ، انديشه اصلاحي در نهضت هاي اسلامي ،تهران: انتشارات كيهان، 1367 .

29.صدر، امام موسي ، اديان در خدمت انسان:جستارهايي درباره دين و مسائل جهان معاصر، به اهتمام و ترجمه­ي موسسه فرهنگي و تحقيقاتي امام موسي صدر ،تهران: مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي امام موسي صدر،1384 .

30.صديقي، كليم ، مسائل نهضتهاي اسلامي، ترجمه سيدهادي خسروشاهي ،تهران: اطلاعات، 1375 .

31.عادل، حداد ، «شخصيت امام خميني (ره)» ، كتاب نقد شماره 13 ، زمستان 78، ص26 .

32.عمر، عمر احمد، «يقظه المسلمين في القرن العشرين»، الاسلام و الامه الاسلاميه في القرن القادم (مجموعه مختاره من المقالات و المحاضرات للمؤتمر الدولي الثاني عشر للوحده الاسلاميه) ، المجلد الاول، طهران: المجمع العالمي للتقريب بين المذاهب الاسلاميه، ۱۴۲۱ق.

33.عنايت، حميد ، سيري در انديشه سياسي در اسلام، ترجمه بهاء الدين خرمشاهي، تهران: خوارزمي، 1362 .

34.فراستخواه، مقصود ، «سيد جمال الدين اسد آبادي و نو انديشي ديني»، تاريخ و فرهنگ معاصر، سال پنجم، شماره ۳ و ۴ ؛ پاييز و زمستان، ۱۳۷۵ .

35.القحطان، عدنان بن عبدالله، «بيداري اسلامي و نيازهاي فکري معاصر آن»، روزنامه راه نجات، شماره 743، 1386 .  

36.قرضاوى، يوسف، تربيت اسلامى و مدرسه حسن البنا، ترجمه مصطفى اربابى، مشهد: بى نا، ۱۳۶۷ .

37.__________، الصحوه الاسلاميه و هموم الوطن العربي و الاسلامي، بيروت: مؤسسه الرساله، 1369.

38.قزل سفلي، محمد تقي ، «امام خميني ، گفتمان احياء و چالش با گفتمان هاي غالب» ايدئولوژي، رهبري و فرايند انقلاب اسلامي (مجموعه مقالات)، ج۲، تهران: موسسه چاپ و نشر عروج، ۱۳۸۲ .

39.قطب، سيد ، معالم في الطريق، بيروت ـ قاهره: دارالمشرق، 1980.

40.القظان ،عدنان بن عبدالله ،بيداري اسلامي و نيازهاي فکري معاصر آن،کتاب بيداري اسلامي و چشم انداز آينده و هدايت آن، تهران: مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، ۱۳۸۴ .

40.كاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ؛ قدرت هويت، ترجمه حسن چاوشيان، تهران: طرح نو، ۱۳۸۰.

41.كدي، نيكي و ديگران، «كنفرانس بررسي تطبيقي بنيادگرايي» فصلنامه خاورميانه، شماره 3 ، تير 1373 .

42.كديور ، جميله ، رويارويي انقلاب اسلامي و آمريكا، تهران: اطلاعات، 1372 .

43.کماليان، محسن و علي اکبر رنجبر کرماني، عزت شيعه، تهران: انتشارات صحيفه خرد، بي تا .

44.گل محمدي، احمد، جهاني شدن، فرهنگ، هويت، تهران: نشر ني،۱۳۸۱.

44.گيدنز، آنتوني، تجدّد و تشخّص، ترجمه‌ي ناصر موفقيان، تهران: نشر ني، ۱۳۸۳ .

45.لاريجاني، محمدجواد ، «تبيين دكترين امنيت ملي و اصول سياست خارجي» روزنامه رسالت ، 16مرداد، 1368.

46._____________ ، كاوش هاي نظري در سياست خارجي، تهران: انتشارات علمي فرهنگي، 374 .

47.لاهوري، محمد اقبال، کليات اشعار اقبال لاهوري « بامقدمه احمد سروش»، تهران: انتشارات سنائي، چاپ دوم، 1366.

48.محيط طباطبايي، محمد، نقش سيدجمال‌الدين در بيداري مشرق زمين، بکوشش هادي خسروشاهي،تهران:بينا،۱۳۷۰.

49.مدني، سيدجلال الدين ، تاريخ سياسي معاصر، چاپ سوم، قم: جامعه مدرسين، بي‌تا .

50.مطهري، مرتضي، احياء تفكر اسلامي، تهران: دفتر انتشارات اسلامي، 1361 .

51._________ ، احياء فكر ديني ؛ ده گفتار (مجموعه مقالات)، تهران: صدرا، چاپ پنجم، 1373 .

52. _________ ، اسلام ومقتضيات زمان،انتشارات تهران: صدرا ،۱۳۶۲ .

53. _________ ، انسان و سرنوشت، تهران: صدرا، 1375 .

54. _________ ، بحثي درباره مرجعيت و روحانيت، تهران: صدرا، 1379 .

55. _________ ، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران: صدرا، چ هشتم، 1372 .

56. _________ ، خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران:نشر صدرا، بي تا .

57. _________ ، علل گرايش به ماديگري، تهران: صدرا ، ۱۳۷۵ .

58. _________ ، نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير ،تهران: صدرا،  .1370

59.معلمي، مجدالدين ، سربداران بيدار، قم: انتشارات مرکز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، چاپ اوّل، 1380 .

60.معين، محمد؛  فرهنگ فارسي، تهران: امير کبير، 1380 .

60.ملكوتيان، مصطفي ، سيري در نظريه‌هاي انقلاب، چاپ سوم، تهران: قوس، 1380 .

61.مودودي، ابوالاعلي، آيين شجاعان، ترجمه ابراهيم اميني، تهران: سازمان انتشارات نويد، 1348 .

62.___________، پايه هاي اخلاقي براي جنبش اسلامي، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي، اصفهان: خرد، 1348 .

63. ___________، تبيين مفاهيم اسلامي در خطبه هاي نماز جمعه،ترجمه آفتاب اصغر،تهران:احسان،چاپ2، 1377.

64. ___________، فلسفه جهاد در اسلام، ترجمه سيد محمود خضري، تهران: انتشارات اسلامي، 359 .

65.ميرعبدالهيان، حسين، «ناکامي طرح خاورميانه بزرگ و خيزش بيداري اسلامي در جهان عرب: مطالعه موردي بحرين»، فصلنامه مطالعات راهبردي، س 14، ش 2، شماره مسلسل 52،1390 .

66.نصري، ع. ، رويارويي با تجدد، تهران: نشر علم، بي تا.

67.نقوي، علي محمد، جامعه‌شناسي غرب‌گرايي، تهران: انتشارات امير کبير، چاپ دوم، 1377 .

68.نوري،محمد، ماخذ شناسي گزيده احياي اسلام، مجموعه مقالات کنگره بين المللي امام خميني و احياي تفکرديني،۱۳۷۶.

69.ولايتي، علي اکبر ، پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، قم: نشر معارف، چاپ دوم، 1388 .

70.__________ ، فرهنگ و تمدن اسلامي، قم: نشر معارف، چاپ دهم، 1388 .

71.الويري، محسن، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، ماهنامه روابط فرهنگي،شماره۱، مهر 1390 .

72.ويلى، جويس، نهضت اسلامى شيعيان عراق، ترجمه مهوش غلامى، تهران: بي نا، ۱۳۷۳.

73.هنري لطيف پور، يدالله، فرهنگ سياسي شيعه و انقلاب اسلامي، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ دوم، 1380 .

74 .Fouad Ajami, (1986), The Vanished Imam, Ithaca:Cornell University Press, 1986, p.90

75.Die streitkrftea des nahen osten und nordafrika Reihe-fremde Heere:Herold ver lag wien,1995.Page no.

76 .John L. Esposito The Iranian Revolution: It s Global Impact Miami: Florida International University Press PP.

77. Kuper, Adam & Kuper, Jessica, The Social Science Encyclopedia, London & New York, Routledge, ۱۹۹۶, ۲­nd ed.

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . دانش آموخته حوزه و دانشگاه، و دانشجوي دکتري رشته مذاهب کلامي در دانشگاه اديان و مذاهب قم؛ و پژوهشگر داراي تاليف کتب «تنديس خدمت» و «درسنامه علم کلام» و «انحرافات اخلاقي جوانان و راه کارهاي مقابله اي قرآن»؛ و نويسنده بيش از ده مقاله پژوهشي به چاپ رسيده در نشريات گوناگون تخصصي و معتبر، از جمله:«آثار رزق حلال و پيامدهاي کسب حرام در زندگي»؛ «آثار فردي و اجتماعي نماز»؛ «نقش علماي جبل عامل در گسترش تشيع ايران»، «فعاليت هاي علامه شهيدي در تاريخ تشيع»؛ «نقش عاشورا در تمدن ايراني اسلامي عصر صفوي»؛ «فلسفه تاريخ و عوامل تمدن اسلامي»؛«سنت ابتلا در مکتب حسيني»؛ «ايثار و شهادت، و جهاني شدن»؛ «عدالت اسلامي و رابطه با ساير اديان و مذاهب»؛ «قرآن و اخلاق و رفتار مسالمت آميز با مخالف ديني و مذهبي»؛ «سبک زندگي و روابط اجتماعي با اديان و مذاهب» ؛ «سيره اعتقادي امام جواد عليه السلام در دفاع از اسلام»؛ «سيره امام هادي عليه السلام در برخورد با مخالف ديني»؛ «نقش گفتگو در وحدت ميان مسلمانان»؛«موانع اخلاقي اجتماعي تقريب مذاهب اسلامي» و ... .  پست الکترونيک:         aliakbari.qom@gmail.com همراه:09365439407

ارسال نظر