گفتار و کردار ائمه اطهار(ع)
امامان شیعه که از اصل شجرهی نبوت اند و جلوه راستین پیروی از سنت، همچون جدشان رسول اکرم(ص) از عمل به موجبات وحدت و توصیه به همبستگی و جماعت، لحظهای فروگذار نفرمودهاند. چنانکه به پیروی از رفتار پیغمبر با برقراری مصاهرت با خاندانهایی که سابقه نقاری بین آنها گمان میرفت، در صدد رفع نقار برآمده و نیز با خلطه و آمیزش با مخالفان خود در موجبات ائتلاف و رفع منافرت سعی بلیغ مرعی داشتند. بر حضور در جمعه و جماعات مسلمین اهتمام داشتند و پیروانشان را به آن توصیه میفرمودند که به ذکر نمونه هایی از آن میپردازیم:
1- توصیه و تاکید اصحاب بر شرکت در نماز جمعه؛ حضرت موسی بن جعفر(ع) از روز پنج شنبه خود را مهیای جمعه میفرمود (من لایحضر الفقیه).
در روایتی به اصحاب فرمود:
انَّکم تَتَسابقونَ الی الجنَّةِ علی قدرِ سَبقِکم الی الجمعة (شافی فیض کاشانی، ج2، ص19).
شما با رفتن به نماز جمعه و به اندازهی شتاب در حضور جماعت، چنان است که برای رفتن به بهشت مسابقه گذارده اید.
حضرت باقر فرمودند:
من تَرَکَ الجمعة ثلاثَ جُمع متوالیة طَبَعَ الله علی قلبه (شافی، به نقل از تهذیب، ج2، ص30).
هر کس سه جمعهی متوالی نماز جمعه را ترک کند ( بدون عذر)، خدا بر دل او مهر مینهد.
2- تحریص و ترغیب در اداء نماز به جماعت؛ شخصی به حضرت صادق عرض کرد که نماز جماعت را به جماعت خواندن واجب است؟ حضرت فرمود: نماز فریضه است و جماعت سنت است؛ «من تَرَکَها رغبةً عنها و عن جَماعةِ المسلمین من غیر علَّةٍ فلا صَلواة لَهُ یعنی هر کس از نماز جماعت و از اجتماع مسلمین اعراض کند نمازش مقبول نیست (کافی – تهذیب).
حضرت باقر فرمود: لا صلواة لمَن لا یَشهَدُ الصَّلواة من جیرانِ المَسجدِ الاّ مریضٌ او مشغول (من لایحضر الفقیه).
کسی که در همسایگی مسجد حاضر به نماز جماعت نشود نمازش قبول نیست، جز بیمار یا کسی که به شغل ضروری مشغول باشد.
رفتار ائمه با مخالفان
سلوک ائمه شیعه با مخالفان، چنان اعجاب انگیز است که در مواردی حتی سبب اعتراض بعضی اصحاب می شده است. آنان که بنابر قرائن قرآنی و تاکیدات متعدد و مکرر رسول اکرم(ص)، بایستی همواره مورد احترام و اطاعت مسلمانان قرار میگرفتند، در مواجهه با مخالفان خود، بنا بر مشی بزرگوارانه و مقام ولایتشان، با آنان به ارشاد و مدارا رفتار میکردند و این خود سببی بود برای درک مقام والای ایشان. ذیلا به نمونه هایی در این زمینه اشاره میکنیم:
1- حضرت علی(ع) در جنگ جمل، پس از کشته شدن زبیر (که یکی از عاملان اصلی جنگ با آن حضرت بود) به کسی که مژدهی کشته شدن آن را به حضرت داد فرمود: «قاتل ابن صفیِّه فی النّار» و به نقلی فرمود: «ابشّرُ قاتل ابن صفیَّة بالنّار». یعنی کشندهی زبیر را بشارت به جهنم دهید. وی که با کشتن آتش افروز جنگ توقع پاداش داشت گفت:
اَتَیتُ علیّا براس الزُّبیر، و قد کنتُ ارجو الی الزُّلفة. فبشّر بالنار قبل العَیان. و بئس بشارةُ ذی التُّحفة.
من سر زبیر را به امید تقرب نزد علی بردم وی مرا به آتش وعده داد که برای تحفه آورنده بد بشارتی است.
2- در همین جنگ حضرت دستور فرمود عایشه را توسط برادرش محمد، با احترام به مدینه برگردانند به طوری که عایشه خود از این رفتار در شگفت آمده بود.[1]
3- نیز عبدالله زبیر (که محرک پدرش در این جنگ بود) و مروان حکم را که از عوامل موثر این جنگ محسوب میشد، مورد عفو قرار داد.[2]
4- وقتی که اهل مدینه (پس از شهادت امام حسین(ع) و اطلاع از سایر فجایع و اعمال زشت یزید) علیه وی قیام کردند، مروان و خاندانش که از مردم مدینه بیم هلاکت داشتند به علی بن الحسین(ع) پناه آوردند و آن حضرت، وی را (که به امیر مدینه تاکید میکرد حسین را تا از چنگ خارج نشده بکش) پناه داد.
5- «عذافر صیرفی» گوید با «حکم بن عقیبه» که از روسای زیدیه (و از فرقه بتریه) بود، نزد حضرت باقر(ع) بودیم. حضرت نسبت به وی کاملا احترام میکرد. در همین مجلس با آن حضرت در مسئلهای بنای مشاجره گذارد. حضرت (بدون اینکه نسبت به وی تندی کند) به فرزندش فرمود برو کتاب علی را بیاور. آنگاه مطلب را از کتاب علی(ع) که او نیز به آن اعتراف داشت به وی نشان داد[3].
6- سلیمان بن خالد (ابو الربیع دهقان) از پیروان پا بر جای زیدبن علی بن الحسین بود، چنانکه در واقعهی قیام زید، با وی شرکت داشت و دست راستش را از دست داد. ولی به واسطهی خلط و آمیزش با حضرت باقر(ع) و حضرت صادق(ع) از مذهب زیدی به مذهب امامیه تغییر عقیده داد[4].
بر شمار قضایایی که ائمه با مخالفان داشتهاند چنان است که ذکر آن هفتاد من کاغذ شود و مارا مجال اندک است و سخن بسیار.
اصحاب ائمه از سایر مذاهب
نمونهی بارزی از سلوک ائمه با مخالفان خود در عقیده، توجه و انقطاع کثیری از ارباب مذاهب مخالف به حضرات ائمه(ع) است، و این دستوری است برای امت در حفظ وحدت و حسن معاشرت با پیروان سایر مذاهب اسلامی.
میدانیم در دوران حضرت باقر(ع) و حضرت صادق(ع) به واسطهی آرامش مدینه و توجه مردم به علوم نو پای اسلامی و مخصوصا نهضتی که در احیاء حدیث و تنسیق فقه به وجود آمده بود، حوزههای درس و بحثی در شهر رسول اکرم و دیگر بلاد اسلامی برقرار گردید که از آن جمله محضر پر بار درس این دو امام بزرگوار بود.
مردم بسیاری که اکثر از اهل سنت بوده اند از محضر این دو حَبر آل محمد(ص) کسب فیض میکردند و امام با سعهی صدر، احادیث و احکام جدشان را به مردم میآموختند.
نجاشی از «حسن بن علی وشّاء کوفی» که خود از ثقات و عیون شیعه است، نقل میکند که میگفت: «انِّی ادرکتُ فی هذا المسجد(اَی مسجد الکوفه) تِسعَ مأةِ شیخٍ کلٌ یقولُ حدَّثنی جعفر بن محمدٍ[5]».
و میدانیم کوفه مرکز فقه «ابن ابی لیلی» و «ابن شیرمه» و «سفیان ثوری» و «ابوحنیفه» بوده است[6]. لذا مشایخ حدیثی که در آن عصر در مسجد کوفه حلقهی درس داشتهاند، میبایست اکثر از اهل سنت باشند. بنابراین به این نتیجه میرسیم که جعفر بن محمد(ع) چنان سلوکی با مخالفان خویش داشته است که از کوفه برای کسب فیض از محضرش شدّ رحال میکردهاند و چون خویش بر مسند افتاء یا تحدیث تکیه میزدند به نقل حدیث از صادق آل محمد(ع)، مباهی بودهاند.
میدانیم که مستفیضان از امام، اختصاص به کوفه نداشته است، چنانکه نجاشی در شرح حال «ابان بن عثمان الاحمر» از اجلاء اصحاب آن حضرت بوده است مینویسد: «اَخَذَ عنه اهلُ البصرة»؛ اهل بصره فقه و حدیث را از وی فرا میگرفتند.
و همین سان در اسامی اصحاب آن حضرت به نام کسانی بر میخوریم که از سایر بلاد بودهاند. منظور ما آن است که باز نماییم سلوک امامان شیعه چنان بوده است که موافق و مخالف، از محضر پرفیضشان کسب علم و ادب میکردهاند.
باری، برای نمونه، نام چند تن از اصحاب معروف آن حضرت را که یا از اهل سنّت و یا زیدی و یا جزء فرق شیعه غیر امامی بودهاند در اینجا می آوریم:
1- سکّونی (اسماعیل بن زیاد یا ابی زیاد)، که از ثقات اصحاب آن حضرت و صاحب کتاب «کبیر» و کتاب «نوادر» است. وی از رجال علمی اهل سنت است.
2- عبدالملک بن هارون شیبانی کوفی، که از ثقات و عیون حدیث است. وی از رواة شیعه نقل حدیث میکرده و آنان نیز از او سماع حدیث کردهاند، با این حال شیعه نبوده است و به قول نجاشی: «لَم یکُن متَحقِّقا بامرنا».
3- فُضَیل بن عَیاض بصری، که اصلا اهل خراسان بوده است و از ثقات اصحاب حضرت صادق(ع) است و با این حال سنی مذهب بوده است.
4- ابوالبختری (وهب بن وهب بن عبدالله)، که سنی مذهب بوده و منصب قضاوت داشته و با هارون الرشید مخالطت و معاشرت مینموده است. وی از اصحاب حضرت صادق(ع) میباشد.
5- سلیمان بن خالد که از قرّاء و فقها و موجهّین بوده است و افتخار شاگردی حضرت باقر(ع) را داشته، با اینکه زیدی مذهب بوده است.
6- عمّار ساباطی، که از اجلاء اصحاب حضرت صادق(ع) و حضرت موسی بن جعفر(ع) بوده است و در عین حال«فطحی» مذهب بوده است و میدانیم که فطحیه موسی بن جعفر(ع) را به امامت نمیشناسند[7].
7- علی بن حسن بن فضّال، که از فقهای کوفه بوده است. در منتهی المقال آورده: «کان فقیهُ اصحابِنا بالکوفَةِ و وَجهُهم و ثِقَتُهُم و عارِفُهُم بِالحدیثِ و المسموعُ قَولُهُ فیه»؛ وی فقیه اصحاب ما در کوفه و از موجّهان و ثقات و عارفان حدیث بوده، به طوری که قولش را در حدیث سماع میکردهاند. با این همه وی فطحی مذهب بوده و در عین حال افتخار شاگردی حضرت هادی(ع) و حضرت عسکری(ع) را داشته است.
8- عبدالله نجاشی، که به استظهار صاحب منتهی المقال، زیدی مذهب بوده و از طرف منصور عباسی والی اهواز بوده است. وی ضمن تشرف به محضر امام صادق(ع) به مذهب امامیه گرایید و حضرت رسالهای برای وی نوشت و به اهواز فرستاد (رجال نجاشی ـ رجال بوعلی).
9- ضحّاک بن محمد (ابو عاصم شیبانی) بصری، که با اینکه سنی است کتابی از حضرت صادق(ع) نقل کرده است[8].
سلوک اصحاب ائمه(ع) با مخالفان
اصحاب ائمه نیز به پیروی آنان و با استفاده از خط مشی و مکتب الهام بخش اهل بیت رسالت، با مخالفان عقیدهی خویش رفتاری نیک و برخوردی مستحسن داشتهاند، چنانکه در شرح حال مشایخ حدیث، به نام عده ای بر میخوریم که با ناقلان حدیث از غیر امامیه خلطه و آمیزش داشته و از آنان نقل حدیث کرده اند. نجاشی در رجال خویش این کسان را جزء مشایخ حدیث امامیه میشمارد و خود از مشایخ خویش از هر یک از آنان کتاب یا کتابهایی را مجاز در نقل میشمارد که نام بعضی از آنان را ذیلا میآوریم:
1-طاطری (علی بن حسن طائی جرمی)، که از فقها و بزرگان واقفه است.
2-عمار ساباطی که فطحی بوده و نامش را در پیش آوردیم.
3-قلا، که از بزرگان مشایخ حدیث است و خاندان قلا، تماما واقفی مذهب بودهاند.
4-بطائنی (علی بن حمزه)، که یکی از استوانه های مذهب واقفه و صاحب تالیفاتی است. وی از اصحاب موسی بن جعفر(ع) بوده است.
5-عبدالکریم بن عمرو کوفی، که از واقفه است.
6-عبدالله بن جبّلة کنانی، که از ثقات و فقهاء و مشاهیر بوده است و خاندان جبله در کوفه شهرت داشتهاند. وی از واقفه است.
7-فضل بن یونس، که از بزرگان واقفه است.
8-حسن بن محمد بن سماعة صیرفی، که از مشایخ واقفه و در عین حال از ثقات و مکثّرین حدیث بوده است.
پیداست که نقل مشایخ شیعه از اینان، دلیلی روشن برای این مدعا است که عالمان شیعه با مخالفان خود خلطه و آمیزش داشته و از کسب دانش و نقل حدیث از آنان ابا نداشتهاند، که امامشان فرمود: « الحِکمَةُ ضالةُ المومن» (نهج البلاغه)، یعنی حکمت، گمشدهی مومن است.
روش عالمان شیعه
اینگونه برخورد مسالمت آمیز در فضای علمی، سیرهی سنیّهی عالمان شیعه از دورترین اعصار تا عصر حاضر بوده است، چه با سیر اجمالی در کتب تفسیر و حدیث و فقه و کلام و سایر علوم اسلامی، بسیار به اقوال عالمان امت از طبقهی صحابه و تابعان و اتباع، تا عالمان سایر ازمنه بر میخوریم که توسط علمای شیعه یا پذیرفته شده و یا به گونه شایستهای مورد نقد قرار گرفته است. چنانکه تفسیر «تبیان» شیخ طوسی و «مجمع البیان» طبرسی و «روض الجنان» ابوالفتوح رازی (در تفسیر)، بیانی صادق بر این مدعا است و همین سان است کتب اربعه حدیث شیعه که در آن احادیثی نقل است که در سلسله روات آن به نام کثیری از اهل سنت یا دیگر مذاهب اسلامی برخورد میکنیم که چون وثاقتشان نزد صاحبان کتب مزبور به صحت پیوسته است از نقل حدیث آنان کوتاهی نکردهاند و ما نام برخی از مشایخ حدیث غیر امامی را در پیش باز گفتیم که عالمان حدیث شیعه، سلسه نقل بخشی از احادیث را به آنان میرساندند، و آن مشتی بود نمونهی خروار.
روش علمای اهل سنت نسبت به شیعه
همین تسامح درنقل از مخالفان مذهب را نزد علمای اهل سنت میبینیم. در «موطّا» مالک و «صحاح» (صحیح مسلم و سنَن ابوداود و سنن نسائی و سنن ابن ماجه) و سایر کتب حدیث که بعد از آنها تدوین شده اند، به احادیث کثیری برخورد میکنیم که توسط امامان شیعه یا روات شیعی مذهب یا راویان سایر مذاهب اسلامی نقل شده است، چنانکه در کتب رجالی اهل سنت، تمام ائمه شیعه به بزرگی و وثاقت ستوده شدهاند.
«ذهبی» در «میزان الاعتدال» (که مشهور ترین کتاب متداول رجال الحدیث اهل سنت است) ضمن شرح حال « ابان بن تغلب» (صحابی معروف و موثق امام باقر و امام صادق) مینویسد: غلو در تشیع یا تشیع بدون غلو، در میان تابعین و تابعانِ تابعین که متصف به وثاقت و ورع و صداقت بودهاند، زیاد دیده میشود. «فلو ردَّ حدیثُ هولاءِ لذَهَبَ جُملَةٌ من الآثار النَّبویّة و هذه مفسدةٌ بیِّنة»؛ لذا اگر احادیث اینان را رد کنیم بخش مهمی از آثار وارده از رسول اکرم از بین میرود و این مفسدهی آشکاری است.
منبع: یادداشتی از حجت الاسلام کاظم مدیر شانه چی
پی نوشت
[1] کامل التورایخ ابن اثیر.
[2] همان.
[3] رجال نجاشی. رجال کشی. تاسیس الشیعه، ص279. علم الحدیث، ص67: « وکان له مکرما».
[4] رجال نجاشی. رجال تفریشی.
[5] رجال نجاشی، ص31.
یعنی:من در این مسجد (مسجد کوفه) 900 شیخ را درک کردم که هر یک میگفت جعفربن محمد برایم حدیث کرد...
[6] الفقه علی المذاهب الاربعه، مقدمة الکتاب.
[7] کشی از حضرت موسی بن جعفر (ع) نقل میکند که فرمود: «انّی استوهبتُ عمُار الساباطی من ربّی فوهبَه لی» یعنی از پروردگارم خواستم که عمار ساباطی را به من موهبت کند و او چنین کرد.
[8] رجال نجاشی ـ خلاصة الاقوال علامه.
ارسال نظر