تبيين و بررسي نقش انقلاب اسلامي در احياي تمدن نوين اسلامي

تبيين و بررسي نقش انقلاب اسلامي در احياي تمدن نوين اسلامي

 

تبيين و بررسي نقش انقلاب اسلامي در احياي تمدن نوين اسلامي

 

 

نويسنده مسئول:جاويدمنتظران[1] montazeran.javid@gmail.com

نويسنده دوم: زهرا منتظران[2]

 

چکيده:

در تاريخ بين الملل، انقلاب هاي متعددي را داشته ايم که هريک ازآن ها ،نگرش مشخصي را بدنبال داشتند.برخي از آنها،  افق مطلوبي به اسم مارکسيسم و برخي ديگر افق مطلوبي به نام مکتب ليبرالي داشتنند ،اما تنها انقلابي که تفاوت عمده اي بااين انقلاب ها در ماهيت و نگرش داشت، انقلاب اسلامي ايران بود که تفاوت آن با ساير انقلاب ها را بايد در ماهيت معنوي آن جستجو نمود. اين انقلاب که داراي نگرشي ديني اعتقادي است  درصص است بااحياي نقش دين به عنوان عنصري تأثيرگذار بر تحولات جهاني، ميان دين وسياست پيوند ايجاد نمايد و بر توانايي دين در عرصه ي حکومت داري، در عصر نوين نظام بين الملل صحه بگذارد.

 مساله اصلي اين پژوهش اين است انقلاب اسلامي چه تاثيري در احياي تمدن نوين اسلامي دارد که براي رسيدن به پاسخ  به ويژگي ماهوي اين انقلاب که مبتني بر آموزه هاي دين مبين اسلام است و نيز حرکتي که اين انقلاب در مسير تحقق تمدن بين المللي اسلامي بوجود مي آورد اشاره مي گردد و فرضيه اصلي  اين پژوهش نيز اين است که انقلاب اسلامي ايران ميتواند، راه رسيدن به تمدن نوين اسلامي که درحقيقت ،متعالي ترين تمدن بشري است را هموار نمايد،و ما در اين مقاله  در جهت اثبات اين فرضيه ،در پي بيان چگونگي احياي تمدن اسلامي، بوسيله ي انقلاب اسلامي ايران هستيم و نتايج حاکي از پژوهش  نيز بيان مي دارد که انقلاب اسلامي ايران بذر اميدي در احياي تمدن نوين اسلامي بوجود آورد.

 

کليد واژگان: اسلام،انقلاب اسلامي ،تمدن نوين اسلامي،احيا،رشد و شکوفايي

 

 

مقدمه

 تمدن وضعيتي است که در آن تمام نيازهاي مادي و معنوي انسان و جامعه انساني لحاظ شده است و در چنين جامعه اي استعدادهاي بالقوه انسانها به فعليت مي رسد. در واقع تمدن شهري آرماني است که عقلانيت و معنويت اين مجموعه را هدايت مي کند. بنابراين هر چند در عرصه تاريخ زندگي بشر تلاشهايي براي ايجاد چنين جامعه و تمدني صورت پذيرفته است امّا همچنان بشر چشم به آينده و تمدن ايده آل دارد

   بنابراين تمدن در ميان ابناي بشر شدت و ضعف دارد، برخي از مردم يا مليت‌ها از تمدن بهتر و والاتري برخوردار بوده اند،که در اين ميان مسلمانان اينگونه بوده اند. تمدن اسلامي مسلمانان با تولد اولين حکومت اسلامي در مدينه شکل گرفت و با نهضتي علمي و بي مانند، به محوريت قرآن و سيره ي پيامبر به اوج شکوفايي رسيد. به واقع دين اسلام، خالق تمدني عظيم و همه جانبه شد و ملل گوناگون را به يکديگر پيوند داد و اين سرمايه را در کمک به علم و تمدن بشري هزينه کرد. با درنگ در تاريخ به ارزش عظيم و غرورآميز خدمات اسلام به تمدن بشري و اينکه اروپاي امروز مديون است، واقف مي شويم.) پوراميني، 1389. (

  تمدن اسلامي، پديده اي پيوندي و تلفيقي است که از برخورد اسلام اوليه با ديگر مناطق و تمدن ها در جريان گسترش تاريخي آن متحول شده است) هانتر ، 1380

 تمدن نوين اسلامي درواقع تمدني است که ضمن پاسخگويي به نيازهاي طبيعي و مادي انسانها بعد معنوي و روحي آنان را به سمت کمال و سعادت راهنمايي مي کند و اين ساختار مطلوب که ريشه در برنامه هاي انسان ساز اسلامي دارد نه تنها بعد مادي و سخت افزاري تمدن را نفي نمي کند بلکه به آن جهت داده و آنرا از آفاتي که بشر دچار آن شده است مثل پوچ گرائي، عدم احساس امنيت، نابرابري، و فقدان معني در زندگي نجات خواهد داد.

 تمدّن اسلامي از زوايا و ابعاد گوناگون مورد توجه نويسندگان و متفکران واقع شده و کتاب ها و مقالات متعدّد و متنوّعي در اين زمينه به رشته تحرير درآمده است.

اين تمدن درخشان اسلام در قرون چهارم، پنجم و ششم هجري به اوج خود رسيد و توانست جلوه اي از جلوه هاي مذهبي و فرهنگي و همراهي علم و دين و دنيا و آخرت و عقلانيت و معنويت باشد . در اين مجموعه بود که علوم طبيعي، فلسفه ، فقه، حديث، عرفان و شاخه هاي ديگر علوم توانستند به حدي از پيشرفت خود برسند و آفرينشهاي هنري همراه با توسعه تجارت و صنعت و معماري و طب، تمدني زيبا ، انساني ، ديني و ايماني را ايجاد کند که متأسفانه تحت تأثير عوامل دروني و بيروني از جمله حمله نظامي از غرب توسط مسيحيت قرون وسطا و از شرق توسط اقوام وحشي مغول دچار رکود، ايستايي و در بعضي حوزه ها دچار فروپاشي شد [1 ]

اين تمدن بعد از دو قرن رکود توانست دوباره از زير بار هجوم اقوام ويرانگر قد علم کند و در جهان اسلام درزمان دولتهاي اسلامي عثماني ، صفوي در غرب و شرق جهان اسلام دست به نوزائي فرهنگي و تمدني بزند . در اين مقطع اين دولت ها توانستند قسمتهايي از شکوه تمدن مسلمانان را بازسازي کنند اما  استبداد داخلي و استعمار خارجي، عصر جديدي از رکود و ايستائي را در تمدن مسلمانان ايجاد کرد و موجب شد تا خودباختگي و غرب زدگي در انديشه و اراده مسلمانان راه بر هر نوآوري و پويائي فرهنگي و تمدني در جهان اسلام ببندد و سنّت و فرهنگ غربي به عنوان نماد تمدن و مدنيت در باور مسلمانان، آنان را به دنباله روي از غرب بکشاند.

عبارت تمدن سازي نوين که توسط مقام معظم رهبري مطرح شده است در واقع همان احياء تمدن اسلامي است که با پيروزي انقلاب اسلامي نگاه ها به آن معطوف گرديده است ، يعني احياء عزت و کرامت انسان مسلمان در کنار برخورداري از دستاوردهاي علمي و تکنولوژيکي که مي تواند نويد بخش ايجاد تمدني نمونه باشد و تأکيد مقام معظم رهبري بر عنصر پيشرفت همه جانبه به عنوان ماهيت واقعي تمدن نوين اسلامي در واقع به معناي تاکيد بر عنصر حرکت و تعالي در همه عرصه ها و همه جنبه هاي زندگي مادي و معنوي مي باشد. [2 ]

طليعه اين تمدن نوين اسلامي، با استمرار انقلاب اسلامي و برپائي و اسقرار نظام جمهوري اسلامي توام است که توانسته دو بعد اصلي تمدن يعني نرم افزاري و سبک زندگي و بعد سخت افزاري و مظاهر توسعه و پيشرفت را در کنار هم ديگر تعريف کند و بشارت به برپايي اين تمدن نوين اسلامي را به بشريت بدهد.

تمدن غرب نمي تواند تمدن مطلوب و آرماني جامعه اسلامي باشد بلکه تمدن نوين اسلامي با بهره مندي از شيوه زندگي و نوع نگاه اسلامي و ديني به زندگي است که شکل خود را پيدا مي کند.

ما دراين مقاله درصدد ضمن بيان تمدن اسلامي و نيز بررسي چالش هايي که در مسير احيايي تمدن نوين اسلامي وجوددارد به بررسي نقش و جايگاه انقلاب اسلامي در احياي تمدن نوين اسلامي در جهان اسلام ميپردازيم و فرضيه اصلي مقاله اين است که هدف مشخص و اصلي حرکت انقلاب اسلامي، شکل گيري تمدن نوين اسلامي است.

سوالات پژوهش:

سوال اصلي : نقش انقلاب اسلامي در احياي  تمدن نوين اسلامي چيست؟

سوالات فرعي:

مفهوم تمدن ؟

مفهوم تمدن اسلامي؟

 ماهيت انقلاب اسلامي؟

نسبت انقلاب اسلامي با تمدن اسلامي ؟

روش تحقيق: روش اين پژوهش از نوع تحليلي- تبييني است و در گروه پژوهشهاي نظري راهنماي عمل قرار مي گيرد. که با استفاده از روش تحليل و مراجعه به منابع کتابخانه اي و آثار انديشمندان نظريه پرداز در حوزه ي مباحث انقلاب ،به هدف انقلاب اسلامي و دستاوردهاي آن براي تمدن جهان اسلام  توجه شده است

 

 «تمدن »

«تمدن » از «مدينه » اخذ شده و به لحاظ لفظ در معاني ذيل به کار رفته است:

1. شهرنشين شدن، به اخلاق و آداب شهريان خوگرفتن;

2. هم کاري افراد يک جامعه در امور اجتماعي، اقتصادي، ديني، سياسي و مانند آن. [4 ]

3. تخلق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت;

واژه معادل «تمدن » در زبان لاتين Civilization مي باشد که از Civitas و Civis اخذ شده و به معناي شهر است.

بنابراين، هم در زبان شرقي وهم در زبان لاتين، انتساب به شهر و شهرنشين را ملاک تمدن گرفته اند.

تمدن در اصطلاح، «شامل مجموعه پيچيده اي از پديده هاي اجتماعي قابل انتقال حاوي جهات مذهبي، اخلاقي، زيبايي شناختي، فني و يا علمي و مشترک در همه اعضاي يک جامعه وسيع و يا چندين جامعه مرتبط با يکديگر است » . [5 ]

تمدن مصدر عربي از باب تفعل و اسم مصدر فارسي است.

فرهنگ معين  با اشاره به معناي شهرنشين شدن و خو گرفتن به اخلاق شهري، تمدن را همكاري افراد و جامعه در امور زندگاني و فراهم ساختن اسباب آسايش و ترقي خود مي داند. [6 ] علامه دهخدا در معناي تمدن مي نويسد:

تخلق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت.

ولي با توجه به ديگر لغت نامه ها، تمدن را به «در شهر بود باش كردن و انتظام شهر نمودن و اجتماع اهل حرفه»، «اقامت در شهر»، «شهرنشيني» و «مجازا تربيت و ادب» معني كرده است. [ 7]

در زبان عربي، در كنار اصطلاح تمدن، مترادف هايي مانند: «حضارة»، «ثقافة» و «مدينه» آمده است. [ 8]

در قرآن مجيد، از ريشه ي «م ـ د ـ ن» يا «ح ـ ض ـ ر» كه در عربي واژه ي «حضارة» را از آن ساخته اند، واژه اي براي تمدن وجود ندارد. با اين حال چند واژه ي قرآني «امت»، «قرية» و «قرن» با اين واژه ارتباط نزديكي دارند و تقريبا همين معنا را مي رسانند. [ 9]

در زبان انگليسي و فرانسوي، اصطلاح تمدن با واژه هاي Civilizationو Civilisation برگردان مي شود كه هر دو از ريشه ي واژه ي انگليسي Civil به معناي «مدني» و «با تربيت اجتماعي» هستند. اين واژه در فرهنگ هاي انگليسي، با واژه هاي با ادب، با نزاكت، قابل احترام، شهرنشين و سه مترادف آمده و در فرانسه به معناي پيشرفت، ترقي و توسعه تحول و تطور است. [10 ] در مجموع، تعريف علامه دهخدا و فرهنگ معين از معناي لغوي تمدن فراگيرتر است.

 

تمدن اسلامي

وقتي تمدن اسلامي مطرح مي‌شود کليه فعاليت‌هايي که به وسيله مسلمانان در دوره اسلامي در سرزمين‌هاي اسلامي ايجاد شده است مدنظر مي‌باشد. به‌طور کلي تمدن با فرهنگ ارتباط  تنگاتنگي دارد و در زندگي اجتماعي اغلب تمدن و فرهنگ را با يکديگر معنا مي‌کنند و جدا  کردن حيثيت مادي از حيثيت معنوي آن مشکل است و گاهي نيز منظور از تمدن اسلامي، تمدن مسلمان‌هاست که متأثر از فکر اسلامي باشد، يعني اسلام آن را ابداع کرده يا پرورش داده و به کار گرفته باشد.

با توجه به تعريف اصطلاحي که از «تمدن » ارائه شد، مي توان «تمدن اسلامي » را اين گونه تعريف کرد: مجموعه هماهنگ و سازمان يافته اي [11 ] از عقايد، باورها، سنن، خلاقيت ها، اختراعات و فنون و علم که به نحوي از انحا متاثر از انديشه اسلامي بوده و در جامعه اسلامي و مسلمانان فراهم آمده باشد.

اسلام با ظهور خود در جامعه جاهلي آن روز، با اعلان فرمان «اقرا» ، که نمادي از علم و انديشه بود، اولا، باورها و اعتقادات، ارزش هاي آن روز را باطل و باورها، اعتقادات و ارزش هاي نوين را آفريد. ثانيا، حقوق و قوانين را متحول کرد; ثالثا با بسترسازي، زمينه علم و هنر و فن آوري را فراهم ساخت.

هرچند به عقيده توين بي تمدن اسلامي محصول ترکيب دو جامعه متمايز - يعني جامعه ايراني و جامعه عرب - مي باشد، [ 12] ولي درست تر آن است که بگوييم: تمدن اسلامي تمدن شرق قرون وسطاست که بنيان گذاران آن فقط ايراني و عرب مسلمان نبودند، بلکه به طور محدود مسيحيان و يهوديان نيز در آن مشارکت داشتند. بنابراين، نام گذاري چنين تمدني به «تمدن اسلامي » [13 ] بدين لحاظ است که وجه غالب کساني که به آفرينش اين تمدن همت گماشتند مسلمانان بودند; اقوام، مليت ها و نژادهاي مختلفي که وجه مشترک آن ها را اعتقادات و انديشه هاي اسلامي تشکيل داده است.

بنابراين تمدن نوين اسلامي تمدني است که ضمن پاسخگويي به نيازهاي طبيعي و مادي انسانها بعد معنوي و روحي آنان را به سمت کمال و سعادت راهنمايي مي کند و اين ساختار مطلوب که ريشه در برنامه هاي انسان ساز اسلامي دارد نه تنها بعد مادي و سخت افزاري تمدن را نفي نمي کند بلکه به آن جهت داده و آنرا از آفاتي که بشر دچار آن شده است مثل پوچ گرائي، عدم احساس امنيت، نابرابري، و فقدان معني در زندگي نجات خواهد داد.

 

تمدن اسلامي از نگاه مقام معظم رهبري

تمدن اسلامي، يعني تمدني که در آن، علم همراه بااخلاق است، پرداختن به مادّيات، همراه با معنويت و دين است و قدرت سياسي، همراه با عدالت است؛

تمدن اسلامي يعني آن فضايي که انسان در آن فضا از لحاظ معنوي و از لحاظ مادّي ميتواند رشد کند و به غايات مطلوبي که خداي متعال او را براي آن غايات خلق کرده است برسد؛ زندگي خوبي داشته باشد، زندگي عزّتمندي داشته باشد، انسان عزيز، انسان داراي قدرت، داراي اراده، داراي ابتکار، داراي سازندگي جهان طبيعت؛ تمدّن تمدن اسلامي يعني اين؛[1۴] تمدن اسلامي ميتواند با شاخصه‌هاي ايمان و علم و اخلاق و مجاهدت مداوم، انديشۀ پيشرفته و اخلاق والا را به امت اسلامي و به همۀ بشريت هديه دهد و نقطۀ رهائى از جهان‌‌بينى مادى و ظالمانه و اخلاقِ به لجن کشيده‌‌اى که ارکان تمدن امروزىِ غربند، باشد.[1۵]

خصوصيت استثنايى جامعه و تمدن اسلامى، ترکيب و آميختگى دنيا و آخرت باهم (است).[1۶] ؛ اين پايۀ همۀ مطالبى است که در باب پيشرفت بايد در نظر گرفته بشود؛ شاخص عمده اين است؛ فارقِ عمده اين است. اگر يک تمدنى، يک فرهنگى و يک آئينى، انسان را تک ساحتى دانست و خوشبختى انسان را فقط در زندگى مادىِ دنيائى به حساب آورد، طبعاً پيشرفت در منطق او، با پيشرفت در منطق اسلام که انسان را دو ساحتى مي‌داند بکلى متفاوت خواهد بود. کشور ما و جامعه‌ى اسلامى آن وقتى پيشرفته است که نه فقط دنياى مردم را آباد کند، بلکه آخرت مردم را هم آباد کند. پيغمبران اين را مي‌خواهند:دنيا و آخرت. نه دنياى انسان بايد مغفول عنه واقع بشود به توهم دنبالگيرى از آخرت، نه آخرت بايد مغفول عنه واقع بشود بخاطر دنبالگيرى از دنيا. اين بسيار نکته‌ى مهمى است. اساس، اين است. آن پيشرفتى که در جامعۀ اسلامى مورد نظر است، اين‌چنين پيشرفتى است

 کشور و جامعه‏اى که مورد نظر اسلام است، بايد هم از لحاظ مادى و هم از لحاظ معنوى، پيشرو باشد. در چنين جامعه‏اى، معنويت‏ و اخلاق‏ هم‏ بايد به‌قدر حرکت پيش‏رونده‏ مادى پيشرفت کند. دل­هاى مردم باخدا و معنويات آشنا بشود. انس باخدا، انس با عالم معنا، ذکر الهى و توجه به آخرت در يک چنين جامعه‏اى بايستى رايج شود.

تمدن و فکر اسلامى، پيشرفت مادى را مى‏خواهد؛ اما براى امنيت مردم، آسايش مردم، رفاه مردم و همزيستىِ مهربانانه‏ مردم با يکديگر.[۱7] دنيايى که با تعليمات ارزشمند پيامبران الهى و با آيات نورانى خداى متعال براى بشر آراسته و منور شده است، دنياى شايسته‌ انسان است؛ دنيايى که در آن، هم آبادى و رفاه و پيشرفت علمى و پيشرفت صنعتى هست و هم اقتدار سياسى و تعالى معنوى وجود دارد، دنيايى که در آن، انسان­ها کنار يکديگر احساس آرامش و امنيت و اطمينان مى‌کنند و انسانيت در آن شکوفا است؛ چيزى که در دنياى ساخته‌ تمدن مادى وجود ندارد. [18]

مقام معظم رهبري با تقسيم تمدن نوين اسلامي به دو بخش ابزاري و بخش حقيقي راهبرد تمدن سازي نوين را تبيين کرده اند.

از منظر رهبر انقلاب اسلامي هر دو بخش مهم و در خور توجه است امّا بخش متني و حقيقي همان سبک زندگي مثل مسئله خانواده ، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوي مصرف، مسئله کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در فعاليت سياسي، رفتار ما با يک دوست، رفتار ما با دشمن ... اين موارد چيزهايي است که متن زندگي ما را تشکيل مي دهد اما بخش ابزاري ، که شامل ارزشهايي است که امروز به عنوان پيشرفت کشور مطرح مي شود مانند علم، اختراع، صنعت، سياست ، اقتصاد، اقتدار سياسي و نظامي، اعتبار بين المللي که علي رغم فشارها و تهديدهاي خارجي شاهد موفقيت هاي فراواني در کشور هستيم.

مقام معظم رهبري با تبيين اين نکته که آنچه در غرب به عنوان تمدن شناخته مي شود تنها جنبه ابزاري و سخت افزاري دارد که نتوانسته نيازهاي حقيقي از جمله سعادت، امنيت و آرامش رواني، هدفمندي زندگي را براي جامعه غرب به همراه بياورد.پس تمدن غرب نمي تواند تمدن مطلوب و آرماني جامعه اسلامي باشد بلکه تمدن نوين اسلامي با بهره مندي از شيوه زندگي و نوع نگاه اسلامي و ديني به زندگي است که شکل خود را پيدا مي کند. [19]

 

انقلاب اسلامي ايران  و ماهيت آن:

انقلاب برآيند خواست ها و آمال يک ملت براي رسيدن به جامعه اي مطلوب است.حال انقلابها ممکن است بسته به اهداف و توانايي هاي خود به انقلابهاي جهاني با گسترده اي نا محدود و يا انقلابهاي محدود و محصور در يک کشور يا جامعه معين طبقه بندي شوند.انقلابهاي بزرگ و نامحدود مخاطبين عام و جهاني داشته و رسالت فراملي براي خود قائلند.اين قبيل انقلابها از نظر تعداد محدودند اگر چه از نظر حيطه شمول، نامحدود.چنين انقلابهايي زمينه ساز «تمدني» نوين مي گردند و براي قرن ها ملل و جوامع مختلف را بدنبال خود مي کشند.در حاليکه انقلابهاي محدود، صرفا براي تغيير رژيمي خاص در يک جامعه معين رخ مي دهند و پس از مدتي روند طبيعي پيدا مي کنند.انقلاب اسلامي ايران بي ترديد از نوع انقلابهاي اول است و مي تواند با الهام از اصول و مباني غني اسلام، مبلغ و مبشر تمدني نوين براي بشر قرن بيست و يکم باشد .اين انقلاب بر خلاف عقيده دانشمندان معاصر غربي، تمدن غرب را با همه دستاوردهاي بي نظيرش به چالش طلبيده است و در حقيقت مي خواهد با کسب نقاط مثبت تمدن غرب، خلاء و نواقص آن را با الهام و اقتباس از مباني دين اسلام، بر طرف ساخته و الگويي جديد و بعبارتي «چارچوبي نو» براي زندگي بشر در عصر علم و تکنولوژي ارائه نمايد.اين انقلاب در واقع تداوم همان انقلاب الهي است که حضرت محمد (ص) در 1400 سال قبل براي جهانيان به ارمغان آورد.

انقلاب رخدادي ناگهاني و لحظه اي نادر است که با ظهور خود تحولي شگرف در مناسبات انساني اجتماعي پديد مي آورد و زمينه ورود جامعه را به مرحله اي تازه از کنش تاريخي فراهم مي سازد، پس انقلاب «در حقيقت نقطه عطفي در تاريخ جامعه است که به صورت بارزي جامعه را به دو قسمت قبل و بعد از خود تقسيم مي کند، بنابراين زمان وقوع جريانات جامعه از لحظه ناگهاني آن فراتر رفته و بازتاب دگرگونيهايي که به وسيله انقلاب بوجود مي آيد، غالبا به صورت غير منتظره و عموما بسيار عميق تر از آنچه تصور مي شود، در آينده دور ظهور مي يابد. درواقع انقلاب نوعي عصيان جمعي ناگهاني و شديد است که قصد واژگوني قدرت، رژيم و يا دگرگوني وضعيت معيني را دارد، اما در حقيقت آغاز کنش تاريخي طولاني محسوب مي گردد. به عبارت ديگر انقلاب درپي تجديد بناي محيط اجتماعي و انساني کاملاً متفاوتي است و اين دگرگوني حاصل نمي شود؛ مگر به واسطه تغييرات عميق در وضع رواني و شعور قسمتي از جامعه و يا کل آن، که به دنبال آن تغييرات ديگري در روحيه و در سازمان اجتماعي جامعه نيز، ايجاد خواهد شد[20]

استاد مطهري  در خصوص عملکرد انقلاب مي نويسد: [ 21]

«يک انقلاب چه مي کند؟ جز اين است که ديد را نسبت به جهان عوض مي کند هدف و برنامه و ايدئولوژي مي دهد، افکار و معتقدات را دگرگون مي سازد.»

انقلاب اسلامي تحول ديدها از انديشه هاي غير اسلامي به روحيه مسالمت آميز اسلامي را با بحث گرديد و اينکه با طرح اين دکترين سعي در نهادينه نمودن انديشه مسالمت آميز خويش دارد، اگرچه براي اثبات اين مسالمت جويي شرافتمندانه، بايستي از ديوارهاي پندار و گرداب هاي تحريف که از زمان جنگ هاي صليبي به پرخاشگري و تبليغ خشونت در مسلمانان پرداخته اند، عبور نمايد.

بنابر اين انقلاب اسلامي ايران صرفاً يک رويداد سياسي نيست که در بهمن 1357 وقوع يافته باشد بلکه آنچه در 22 بهمن روي داد نشانه و آغازگر راهي بود که داعيه اي بلند داشت و آرمان هايي متعالي را در سر مي پروراند. گستره ي زماني اين انقلاب به يک روز و يک سال و حتي يک نسل ختم نمي شود و جغرافياي آن به مرزهاي ترسيم شده براي ايران اسلامي محدود نمي گردد.

با نيم نگاهي به شعارها و گفتمان کلي انقلاب اسلامي و رهبر کبير آن، حضرت امام خميني(ره)، روشن مي شود که افق بينش اين انقلاب، تحولي «جهاني» و «دُوراني» را مطالبه کرده و مي کند. تحولي که تعالي نوع بشر را در مسيري که توحيد و پيام وحي معين مي کند، جست وجو مي کند. در هنگامه اي که خودبسندگي انسان، گمراهي جوامع بشري را به اوج رسانده بود، پيام توحيدي انقلاب اسلامي، چراغ راه مسيري شد که نويدبخش «احياي فطرت الهي درون انسان» است.

با چنين نگرشي، ايستايي انقلاب اسلامي، خود بزرگ ترين چالش براي اصل آن به شمار مي آيد و حرکت و پويايي آن، لازمه ي بقاي آن است. اما به کدام سو و از کدام مسير؟ فهم دقيق اين پرسش و پاسخ صحيح به آن، يکي از مهم ترين بايسته هاي تداوم حرکت انقلاب اسلامي است.

رهبر معظم انقلاب اسلامي، حضرت آيت الله خامنه اي(مدظله العالي)، اين مسير را به مثابه ي يک فرآيند دانسته و مي فرمايند: «فرآيند تحقق هدف هاي اسلامي، يک فرآيند طولاني و البته دشواري است. به طور نسبي انسان به آن اهداف نزديک مي شود، اما تحقق آن ها بسيار طولاني است.» [22 ]

از منظر معظم له اين مسير، فرآيندي پنج مرحله اي است که نهايتاً به شکل گيري تمدن بين المللي اسلامي مي انجامد. در توضيح اين فرآيند، ايشان مي فرمايند: «ما يک انقلاب اسلامي داشتيم، بعد نظام اسلامي تشکيل داديم، مرحله ي بعد تشکيل دولت اسلامي است، مرحله ي بعد تشکيل کشور اسلامي است، مرحله ي بعد تشکيل تمدن بين الملل اسلامي است.» [23 ]

 

انقلاب اسلامي در برابر تمدن غرب

هنگامي كه انقلاب اسلامي ايران آغاز شد، فيلسوفي مثل ميشل فوکو1 -‌به زعم خود- گفت اين اولين انقلاب پست‌مدرن عالم است. او در انقلاب ايران چه ديد؟ خوب او در انقلاب اسلامي چه ديد که گفت اين اولين انقلاب پست‌مدرن است؟ مگر مشخصه‌ي بزرگ مدرنيته چيست؟

لفظ «گفتمان مدرن» را از چند سال پيش شنيده‌ايد. اصلا اين گفتمان مدرن چيست؟ وقتي مي‌گوييم فلسفه‌ي مدرن يا گفتمان مدرن، نظر به مباني معرفتي و فلسفي آن داريم كه اولين و جدي‌ترين مبناي آن، سکولاريسم است. پس دين از بقيه‌ي امور جدا مي‌شود. دين در زندگي اجتماعي و اقتصاد، حرف اول را نمي‌زند.

پس از قرون وسطي، ديگر دين در زندگي غرب و مدرنيته، نقشي نداشته و به طريقي، از نظر آن‌ها سنت پايان يافته و دنياي مدرن شروع شده است. سنت مربوط به گذشته است. سنت به معناي عقب‌ماندگي است؛ به معناي سياهي است. متعلق به پيش از مدرن است و كار آن تمام شده است. مربوط به دورهاي از تاريخ و در حاشيه‌ي تاريخ است و ديگر حيات ندارد. به همين دليل هم بناي دنياي مدرن، بر مذهب نيست، بلكه بر قطع انسان از عالم قدس و عالم بالاست. در چنين وضعي، وقتي انقلاب اسلامي رخ مي‌دهد و اين انقلاب به نام خداست، تعبير ميشل فوکو اين مي‌شود که اين اولين انقلاب پست‌مدرن عالم است و کتابي هم به نام «ايراني‌ها چه رؤيايي در سر مي‌پرورانند؟» منتشر مي‌کند.

او در اين کتاب مي‌گويد ايراني‌ها به ما يادآوري مي‌کنند که قرن‌هاست معنويت در زندگي اجتماعي ما دخالت ندارد. ايراني‌ها به ما ياد مي‌دهند که بايد در زندگي اجتماعي با معنويت کار داشته باشيم. به همين دليل هم مي‌گويد اين انقلاب، اولين انقلاب پست‌مدرن عالم است؛ که البته پست مدرن هم نيست. نه مدرن است، نه پست مدرن. مدرن نيست چون سکولار نيست. چگونه مي‌توانيم تناسبي بين انقلاب و مدرنيته برقرار کنيم؟ آيا انسانِ سکولار مي‌تواند معتقد به عالم قدس باشد؟ و پست‌مدرن نيست چون در افق مدرنيته متولد نشده که بخواهد پست‌مدرن باشد.

پس انقلاب اسلامي چيست؟ انقلاب اسلامي، انقلابي فرامدرن است. از مدرنيته جلوتر و بالاتر است، تعبيري هم که امام داشتند اين بود كه مي‌گفتند انقلاب ما انفجار نور بود.

بنار بر اين انقلاب اسلامي ايران با تبيين انديشه تحول بر مبناي معنويت و اسلام و احياي دين در سطح جهان، توانسته ضمن به چالش کشيدن مکتب مادي گراي سرمايه داري ليبرال و ضد ارزش ساختن سلطه گري قدرت هاي جهاني، به دگرگون سازي معادلات سياسي بين الملل مبادرت ورزد.

اين رستاخيز فرهنگي که بر وحدت جهان اسلام و پي ريزي قطب جهاني دنياي اسلام تأکيد مي کند، توانسته پرچمداري مبارزه با تهاجم فرهنگي شرق و غرب را به عهده گيرد و با ارائه تصوير جديد از دين به عنوان مجموعه اي جامع از اعتقادات، ارزش ها و هنجارهاي سامان يافته که قابليت شکل دهي به ساختارهاي سياسي و اجتماعي و اقتصادي را دارد، به بازسازي نقش دين و رد تفکرات غير ديني تمدن غربي بپردازد و با ارائه تصويري کارآمد از دين به عنوان پديده اي معنوي، ملموس و پويا و محتوي اعتقادات، عبادات، معاملات و اخلاقيات و در تعامل با مقوله هاي حق، اقتدار و تکليف توانسته نقش آموزه ها و اعتقادات ديني را به عنوان منبع معرفتي و راهنماي زندگي فردي، اجتماعي و سياسي به منصه ظهور رساند و توان دين را به عنوان پرچم معنوي مبارزه براي رفع استيلاي بيگانگان فراروي بشريت قرار دهد و با شاخصه دين باوري و آرمان خواهي، دين را در مقام پديده اي سياسي و عنصري فرهنگي معرفي کند.

از سويي انقلاب اسلامي ايران نشان داد که دين مي تواند عنصري تأثيرگذار بر نظام تصميم گيري جهان قلمداد شود و جهان اسلام با تکيه بر باورها و هنجارهاي بومي از توان و قدرتمندي لازم براي شکل دهي به ساختارهاي اجتماعي و سياسي برخوردار است. انقلاب اسلامي، اين خودباوري را به ملت هاي مسلمان اعطا کرد که مي توان با شناخت دقيق از فرهنگ اسلامي و باز تعريف آرمان هايي چون استقلال، آزادي، عزت و عدالت و با تکيه بر الگوي تفکر، آگاهي، تصميم گيري و اطلاع رساني، باب خلاقيت اسلامي را گشود. اين انقلاب با اثبات توانايي دين براي حکومتداري و احياي نقش دين به عنوان عنصري تأثيرگذار بر تحولات جهاني، توانست به زنده کردن هويت اسلامي بر اساس پيوند دين و سياست مبادرت کند. احياي هويت تمدن اسلامي و نقش آفريني انديشه اسلامي در عرصه هنجارسازي و گفتمان سازي، حکايت از آن دارد که انقلاب اسلامي توانسته نقش دين را در نظام تصميم گيري منطقه اي و بين المللي به منصه ظهور رساند. اين مهم مديون بازسازي تمدني در پرتوي انقلاب اسلامي است که بر شاخص هايي از قبيل پيوند ديانت و سياست، نفي قشري گري و ظاهرگرايي، نفي فساد و فحشا، اقامه و بسط عدالت اجتماعي، حمايت از مستضعفان و مبارزه با ظلم و جور، حق گرايي و برقراري حکومت حق، نفي گرايش هاي اومانيستي و مادي گرايانه، نفي انگيزه ها و تعصبات قومي نژادي، تکيه بر قدرت معنوي، تقويت خودباوري، شناخت و آگاهي مسلمانان از ظرفيت هاي بومي، تبيين جهانشمولي و فراگيري اسلام در ابعاد زندگي فردي، اجتماعي و سياسي مسلمانان، فراهم آوردن زمينه هاي عملي وحدت و همبستگي جهان اسلام و پرهيز از دامن زدن به اختلافات مذهبي، ايجاد زمينه هاي وحدت انديشه اي و عملي بين پيروان فرقه ها و مذاهب مختلف اسلامي، تأکيد بر نقاط اشتراک شيعه و سني براي وسعت بخشيدن به دامنه وحدت سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام، تأکيد بر نقش سازنده دين در سياست و اثبات توانايي آن براي در دست گرفتن حکومت، نماياندن اهميت انگيزشي اسلام براي حرکت بخشي به مبارزات انقلابي ملت هاي مسلمان، محوريت بخشيدن به روحيه اسلامي و انگيزه و هدف اسلام خواهي، اثبات باور قدرت دين و انگيزه هاي مذهبي در مبارزه و انقلاب، احياي جنبش بازگشت به خويشتن در جهان اسلام، احياي اسلام در صحنه زندگي بشري و جوامع انساني و تبيين اسلام در نظريه پردازي و تعريف گفتمان غالب در ميان نخبگان مسلمان، استوار است.

ارتباط تمدن اسلامي با انقلاب اسلامي

جنبش انقلابي ايران  در راستاي تغيير وضع موجود؛ که مبتني بر پذيرش الگوهاي فکري و فرهنگي غرب و تبديل آن، به وضعيتي مطابق با خاستگاه فرهنگ و تمدن ايران اسلامي بود، به وقوع پيوست. از آنجا که هويت تاريخي و فرهنگي اين تمدن بر پذيرش نقش دين در عرصه حيات اجتماعي دلالت داشت و اين وجه اجتماعي دين، در گستره تمدن جديد غرب و در جريان نفوذ آن در بستر اجتماعي جامعه ايراني مغفول مانده بود، لذا مهم ترين هدف انقلاب احياي دين و ارائه الگوي دين شناسانه از نظام اجتماعي بود.

از اين رو جهت حرکت انقلاب به سمت يک جامعه ديني سوق داشت، يعني در وضعيتي که کليه تغييرات بزرگ اجتماعي دوران معاصر يا برکنار از سمت و سوي ديني بوده اند و يا حتي در جهت تضعيف و کنار گذاشتن دين از مناسبات انساني اجتماعي، که اين مقوله چهره اي متمايز از انقلاب ايران، ارائه مي دهد، لذا تبيين جامعه شناختي اين جنبش، نيازمند ارائه ساختار تحليلي متناسب با درون مايه هاي فکري و ايدئولوژيکي آن مي باشد، چرا که اساسا تحليل پديده انقلاب در حوزه جامعه شناسي، مطابق با تبيين الگوهايي از انقلابات بزرگ اجتماعي عصر حاضر پايه گذاري شده است که اين الگوها، عمدتاً يا براساس سنت هاي روشنفکري که منشاء تحوّلات اجتماعي و فرهنگي براساس مدل غربي بوده اند، گزينش يافته اند و يا شامل مدل مارکسيستي مي باشند که بر تحوّل انقلابي مسلط بر عامل اقتصادي تاکيد دارند.

ليکن ويژگي هاي خاص انقلاب ايران يعني؛ خدامحوري، رهبري ديني و عنصر حرکت مردمي، است که در پيوند با يکديگر، هويتي مستقل به اين انقلاب بخشيده است. بنابراين ساختار تحليلي اين انقلاب، متفاوت از الگوهاي رايج جامعه شناسي معاصر بوده، ناظر بر مباني دين شناختي الگوي نظام اجتماعي مي باشد، که در چارچوب جنبش احياگري ديني قابل طرح است.

مقام معظم رهبري درباره تمدن نوين اسلامي و ارتباط آن با انقلاب اسلامي ميفرمايند: «تمدن اسلامي يعني آن فضايي که انسان در آن فضا از لحاظ معنوي و از لحاظ مادي مي تواند رشد کند و به غايات مطلوبي که خداي متعال او را براي آن غايات خلق کرده است برسد؛ زندگي خوبي داشته باشد، زندگي عزتمندي داشته باشد، انسان عزيز، انسان داراي قدرت، داراي اراده، داراي ابتکار، داراي سازندگيِ جهان طبيعت؛ تمدن اسلامي يعني اين؛ هدف نظام جمهوري اسلامي و آرمان نظام جمهوري اسلامي اين است.»

از منظر معظم له مسير تمدن نوين اسلامي، پنج مرحله اي است که نهايتاً به شکل گيري تمدن بين المللي اسلامي مي انجامد. در توضيح اين مرال مي فرمايند: «ما يک انقلاب اسلامي داشتيم، بعد نظام اسلامي تشکيل داديم، مرحله ي بعد تشکيل دولت اسلامي است، مرحله ي بعد تشکيل کشور اسلامي است، مرحله ي بعد تشکيل تمدن بين الملل اسلامي است [ 24]

 

 مسير تمدن سازي نوين اسلامي:

عبارت تمدن سازي نوين که توسط مقام معظم رهبري مطرح شده است در واقع همان احياء تمدن اسلامي است که با پيروزي انقلاب اسلامي نگاه ها به آن معطوف گرديده است ، يعني احياء عزت و کرامت انسان مسلمان در کنار برخورداري از دستاوردهاي علمي و تکنولوژيکي که مي تواند نويد بخش ايجاد تمدني نمونه باشد و تأکيد مقام معظم رهبري بر عنصر پيشرفت همه جانبه به عنوان ماهيت واقعي تمدن نوين اسلامي در واقع به معناي تاکيد بر عنصر حرکت و تعالي در همه عرصه ها و همه جنبه هاي زندگي مادي و معنوي مي باشد. [ 25]

بدين ترتيب هدف مشخص و معين حرکت انقلاب اسلامي، شکل گيري تمدن بين المللي اسلامي است و در ميانه ي اين راه گام هاي:

1. انقلاب اسلامي،

2. نظام و حکومت اسلامي،

 3. دولت اسلامي

 4. کشور و جامعه ي اسلامي

5. تمدن بين المللي اسلامي» قرار دارد.

مرحله ي اول را مي توان بر پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن 1357 هجري خورشيدي و سقوط نظام ستم شاهي منطبق نمود. مرحله ي دوم يعني نظام اسلامي را مي توان با برپايي جمهوري اسلامي ايران از طريق همه پرسي اصل نظام و نيز تصويب و همه پرسي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران انطباق داد. چنان که حضرت امام(ره) در پيام خود به مناسبت 12 فروردين، روز جمهوري اسلامي، از اين روز با تعبير به يادماندني و قابل تأمل «نخستين روز حکومت الله» ياد مي کنند. با حاکميت امام امت و ولايت مطلقه ي امر، مرحله ي دوم اين فرآيند تکميل گشت و بدين ترتيب، آيه ي شريفه «اللّهُ وَلِي الَّذِينَ آمَنُواْ يخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّوُرِ» محقق گشت و ايران اسلامي از حاکميت و ولايت طاغوت به سيطره ي ولايت ولي خدا بازگشت.

اما اين ها کافي نبوده و نيست. اين دو مرحله تمهيدي براي تحقق اهداف عالي اين نهضت بود که نگاهي فرامکاني و فرازماني دارد. آنچه مي تواند اهداف فراايراني انقلاب را تحقق بخشد، الگوسازي و الهام بخشي در وراي مرزهاي جمهوري اسلامي ايران است که در دو گام «دولت اسلامي» و «جامعه ي اسلامي» بروز و ظهور مي يابد.

مسير ايجاد تمدن اسلامي از سوي انقلاب اسلامي

«دولت اسلامي» به معناي اسلامي شدن صرفاً قوه ي مجريه نيست، بلکه در اينجا دولت به مفهوم کليت کارگزاران اجرايي، تقنيني، نظارتي و قضايي و نيز رويه ها و مقررات حاکم بر حکومت است. روشن است که پس از گذشت 35 سال، علي رغم برپايي نظام اسلامي، هنوز نظامات اقتصادي، اداري و اجرايي کشور به معنا و مفهوم حقيقي کلمه «اسلامي» نشده اند. علاوه بر اين ها، مي توان گفت در شئون اجرايي دولت و کشور، مهم ترين چالش کارآمدي کشور، «کارآمدي اقتصادي» است. به اين معنا که ستانده هاي نظام اقتصادي کشور منطبق و متناسب با داده هاي آن نيست. اينجاست که مي توان فهم نمود چگونه است که برون دادهاي سامانه ي مذکور با موازين و جهت گيري هاي کلي اقتصادي کشور غيرمتناسب است.

«جامعه ي اسلامي» نيز متناسب با تحول اجتماعي براساس هدف گذاري شکل گيري «حيات طيبه ي اسلامي» است؛ يعني نوعي از زندگي فردي و اجتماعي بشر که در آن، سعادت دنيوي و اخروي او، در کنار يکديگر تحقق يافته باشد. چنين جامعه اي اولاً به معنا و مفهوم حقيقي کلمه «اسلامي» است، ثانياً الگوي «کارآمدي فرهنگي اجتماعي» نظام اسلامي در آن بروز و ظهور يافته است و نهايتاً کارآمدي فرهنگي و اجتماعي به حوزه ي «کارآمدي نظام سياسي» تسري مي يابد و زمينه براي الهام بخشي تام و اکمل جمهوري اسلامي ايران براي ايجاد تمدن بين المللي اسلامي مهيا خواهد شد.

رهبر معظم انقلاب در تبيين اين موضوع مي فرمايند: «اگر دولت به معناي واقعي کلمه اسلامي شد، آن گاه کشور به معناي واقعي کلمه اسلامي خواهد شد، عدالت مستقر خواهد شد، تبعيض از بين خواهد رفت، فقر به تدريج ريشه کن مي شود، عزت حقيقي براي مردم به وجود مي آيد، جايگاهش در روابط بين الملل ارتقاء پيدا مي کند. اين مي شود کشور اسلامي.» [ 26]

معظم له در بيان ديگري، کشور اسلامي را چنين معرفي مي کنند: «کشور اسلامي يعني کشوري که اسلامِ حيات بخش، اسلامِ نشاط آور، اسلامِ تحرک آفرين، اسلامِ بدون کج انديشي و تحجر و انحراف، اسلامِ بدون التقاط، اسلامِ شجاعت بخش به انسان ها و اسلامِ هدايت کننده ي انسان ها به سوي علم و دانش بر آن حاکم است. اسلامي که با همان شکلي که در قرن اولِ اسلامي به آن عمل شد، توانست يک مجموعه ي پراکنده را به اوج تمدن تاريخي و جهاني برساند و تمدن و دانش او بر دنيا سيطره پيدا کند. سيطره و تسلط علمي به دنبال خود عزت سياسي هم مي آورد، رفاه اقتصادي هم مي آورد، فضايل اخلاقي هم مي آورد، اگر کشور به معناي واقعي کلمه اسلامي شود.» [ 27]

 

نتيجه گيري

انقلاب اسلامي ايران که در بهمن ماه سال 57 متولد شد، در عين داشتن اهداف سياسي و اجتماعي، نگاه خاصي به تمدن و جهان بيني اسلامي داشت. اين رويداد در بيداري مسلمانان جهان و نوزايي باورهاي ديني نقش عمده اي ايفا کرد. هر چند تلاش زورمندان جهان، به ويژه در غرب، بر آن بوده است که همواره از انقلاب اسلامي ايران چهره اي ضد فرهنگي و متجاوز ترسيم نمايند، ولي رهبري فرزانه ي آن بر مفاهيم بکر و تازه اي که در روح انقلاب اسلامي موج مي زند تکيه نموده و بر مشترکات آن با دنيا و اختصاصات منحصر به فرد آن، که در مکاتب گوناگون و جريان هاي فکري و نحله هاي مختلف دنيا موجود نيست، اصرار ميورزند به گونه اي که معتقد به پويايي و برجسته کردن و مقاومت و بيان نمودن و ترويج آن اختصاصات هستند. در عصري که مي رفت عزت و شوکت اسلامي توسط استعمارگران و دشمنان اسلام پايمال گردد و اخلاق و ارزش هاي اسلامي به بوته ي فراموشي سپرده شود، انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني (ره) به وقوع پيوست و فرهنگ و تمدن اصيل اسلامي را به ارمغان آورد و بارقه ي اميدي در دل ميليون ها مسلمان در گوشه و کنار دنيا زنده کرد و باعث تجديد حيات اسلام و زنده شدن مجد و عظمت ديرينه ي جهان اسلام گرديد.

انقلاب اسلامي ايران با اعطاي خودباوري فرهنگي به ملت هاي مسلمان و بهره گيري از فناوري هاي مدرن ارتباطي براي انتقال پيام نوانديشي ديني در جهان اسلام، توانست رويکرد تمدني خود را به منصه ظهور رساند. همچنين از رهگذر احياي ارزش هايي چون عدالت محوري و عدالت گستري، توسعه و تعالي همه جانبه و درون زا، توسعه عدالت محور، کرامت انساني و آزادي هاي مشروع، صلح طلبي، عزت نفس، استقلال گرايي، توسعه اخلاق و دين مداري، هنجار سازي، شکوفايي و بالندگي مجدد تمدن اسلامي توانست بلوک ايدئولوژيک واحدي را تشکيل دهد که غرب را مجبور به دست کشيدن از ادعاي جهانشمولي خود سازد.

افزون بر اين، انقلاب اسلامي تقويت بنيادهاي تمدن اسلامي را از رهگذر اهتمام به چهار سطح تحليل در اين تمدن، مدنظر قرار داد: نخست در سطح تحليل فردي، رفتار مسالمت آميز و نيکوي هر فرد با ديگران بر اساس راست گويي، رأفت، وفاداري، احسان و اخلاق شايسته را ارج نهاد. دوم، در سطح تحليل اجتماعي، بر تعامل جوامع مسلمان بر اساس همکاري فرهنگي و بازرگاني و تحکيم روابط دوستي، مودت و اخوت تأکيد کرد. سوم، در سطح تحليل سياسي، بر ضرورت تعامل دولت ها با ملت ها و اهتمام رهبران سياسي به خواست هاي ملت هاي مسلمان پاي فشرد و چهارم، در سطح تحليل فرهنگي، بر تبادل انديشه اي ميان تمدن اسلامي و ديگر تمدن ها تأکيد ورزيد.

بر اين اساس، انقلاب اسلامي ايران با تکيه بر ترويج فرهنگ و تفکر استقلالي، توانست نوعي خودباوري فرهنگي و استقلال انديشه اي را براي مسلمانان به ارمغان آورد و با از بين بردن خودباختگي در حوزه فکر و انديشه، به بازسازي تمدن اسلامي بپردازد تا بدين ترتيب کشورهاي اسلامي در عين اهتمام به ايجاد هويت مستقل، به تقويت توان تعاملي و تبادلي جهان اسلام مبادرت ورزند و ضمن تکيه بر ارزش هاي بومي و معنوي، دگرگوني سازنده در بينش و نگرش مسلمانان، تکيه بر فرهنگ خودي و باورهاي ديني و عقيدتي، به استقلال تفکر نخبگان فکري، فرهنگي و انديشه اي و ارتقاي فعاليت هاي فرهنگي براي ÷افزايش آگاهي و شناخت و معرفت عمومي اهتمام کنند.

علاوه بر اين، انقلاب اسلامي با تشويق بهره گيري از فناوري هاي جديد ارتباطي و منابع نوين اطلاعاتي و رسانه اي، توانست به پيام رساني بليغ بر اساس بازسازي تمدن اسلامي، تبيين اصول ديني و ارزشي و ارتقاي آگاهي هاي ديني و سياسي جهان اسلام مبادرت ورزد و با تقويت مباني حوزه استدلال، توليد فکر و انديشه و تشويق رابطه همه جانبه جوامع مسلمان با يکديگر، مشوق اصلي بازسازي تمدن اسلامي بر اساس مفهوم سازي و هنجارسازي بومي با تکيه بر ظرفيت هاي دروني و استفاده از الگوهاي ديني و بومي جوامع مسلمان قلمداد شود.

در پايان ميتوان گفت طليعه اين تمدن نوين اسلامي همان تداوم و استمرار انقلاب اسلامي و برپائي و اسقرار نظام جمهوري اسلامي است که توانسته دو بعد اصلي تمدن يعني نرم افزاري و سبک زندگي و بعد سخت افزاري و مظاهر توسعه و پيشرفت را در کنار هم ديگر تعريف کند و برپايي تمدن نوين اسلامي را به بشريت و جوامع اسلامي بدهد.

 

منابع:

1.علي اکبر ولايتي، فرهنگ و تمدن اسلامي، نشر معارف قم ، چاپ سوم 1384، ص-234

 2.بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با جوانان خراسان شمالي(23/7/1391)

3.(بيانات امام خامنه اي، 8 شهريور 83)

4.(محمدمعين، فرهنگ معين، ج 1، ص 1139)

5.(آلن ليرو، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه باقر ساروخاني، چاپ دوم، 1370، ص 47)

6. ( فرهنگ معين، محمد معين، تهران، اميركبير، 1375، چ 10، ج 1، ص 1139.2 )

7. (لغت نامه ى دهخدا، على اكبر دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1373، چ 4، ج اول از دوره ى جديد، ص 609 ـ 611)

8.. (دانشگاه، جامعه و فرهنگ اسلامى، ص 13)

9. (علل انحطاط تمدن ها از ديدگاه قرآن، احمد على قانع غرآبادى، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، 1371، چ 1، صص 25 ـ 30.)

10. ( دانشگاه جامعه و فرهنگ اسلامى، ص 14.)

11. (سامان يافتگي و نظام مند بودن تمدن و فرهنگ شرطي است که عنوان کرده اند. سوروکين، نظريه هاي جامعه شناسي و فلسفه نوين تاريخ، ترجمه اسدالله نوروزي، ص 255)

12. ( توين بي، فلسفه نوين تاريخ، ترجمه بهاءالدين پازارگاد، ص 37)

13. (علي اصغر حلبي، تاريخ تمدن و اسلام، ص 13 و 26)

14. بيانات در ديدار رئيس و اعضاي مجلس خبرگان رهبري ۱۴/۰۶/۱۳۹۲

15. بيانات در اجلاس جهاني علما و بيداري اسلامي ۹/۲/۹۲

16. در ديدار با مردم شاهرود ۲۰/۰۸/۱۳۸۵

17. در ديدار با مردم شاهرود ۲۰/۰۸/۱۳۸۵

18. در اجتماع نيروهاى شرکت ‌کننده در مانور عظيم طريق ‌القدس ۰۳/۰۲/۱۳۷۶

19. بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با جوانان خراسان شمالي(23/7/1391).

20. ژرژبوردو، ليبراليسم، ترجمه عبدالوهاب احمدي، ص 27.

21. مجموعه آثار 14 صفحه 220

22. (بيانات امام خامنه اي، 21 آذر 80)

23. (بيانات امام خامنه اي، 8 شهريور 83)

24. بيانات امام خامنه اي، 8 شهريور 83)

25. بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با جوانان خراسان شمالي(23/7/1391)پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله العظمي سيدعلي خامنه اي(مدظله العالي)

26. (بيانات امام خامنه اي، 12 آذر 79)

27. (همان، 28 مرداد 84)

 



[1] کارشناس ارشد روابط بين الملل دانشگاه مالک اشتر تهران

[2] دانشجوي کارشناسي مترجمي زبان عربي دانشگاه علامه طباطبايي