برنامه‌اي براي پياده كردن "حقوق بشر"

برنامه‌اي براي پياده كردن "حقوق بشر"

 

 

برنامه‌اي براي پياده كردن "حقوق بشر"

 

توفيق علي وهبه

رئيس مركز عربي مطالعات و پژوهش‌ها- قاهره

 

بنام خداوند بخشنده مهربان

تربيت اسلامي رابطة بنده با پروردگار، رابطه وي با خود و پيوندش با ديگر مردم و نيز رابطه او با همة آفريده‌ها و حتي تمامي جهان هستي را در بر مي‌گيرد.

 

اسلام طرح يا برنامه‌اي براي تحقق حقوق بشر تدوين كرد كه در چارچوب همين روابط و پيوندهاي متعدد قرار مي‌گيرد و اين حقوق را تضمين كرد و ويژگي‌هاي آنرا پيش از آنكه فرد متولد شود و پس از تولد و طي حركتش در زندگي مشخص ساخت؛ اين حقوق ويژة هر انسان صرفنظر از رنگ پوست، جنس، نژاد يا وضعيت اجتماعي يا موقعيت شغلي اوست چون همة انسانها بنا به فرمودة پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) در برابر خدا يكسان و برابرند: «اي‌مردم بدانيد كه خداي شما يكي و پدر شما يكي است و اينكه هيچ عربي بر غير عرب يا غير عربي بر عرب و سرخ پوستي بر سياه پوست يا سياه پوستي بر سرخ پوست و... برتري ندارد مگر به پرهيزگاري...» (پايان حديث) "مسند احمد" شماره (22978).

 

بنابر اين اسلام، اساس برنامه در پذيرش و اعلام حقوق بشر است و "منشور جهاني حقوق بشر" صادره در سال 1948 كه از "سازمان ملل متحد" و موافقت‌نامه‌ها و اعلاميه‌هاي بين‌المللي حقوق و آزادي‌هايي كه پس از آن صادر گرديد، تنها بخش اندكي از آن چيزهايي است كه اسلام مقرر داشت. اسلام صدها سال از تمامي جهان در اين راستا پيشقدم‌تر بود و شريعت اسلامي، منبع و سرچشمة اصلي و اساسي حقوق بشر در هر زمان و مكاني است.

 

در برنامة حقوق بشري اسلام، اصل آنست كه اين حقوق عام و شامل همة انسانهاي روي زمين و به حكم انسان بودن آنان و صرفنظر از دين و باورها يا نژاد و رنگ پوستشان مي‌گردد، نبايد و جايز نيست كه آنها را محدود كرد يا كاهش داد مشروط بر اينكه منجر به تجاوز به ديگران نگردد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِي تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا» (سورة النساء-1) (اي مردم! از پروردگارتان پروا كنيد، همان كه شما را از تني يگانه آفريد و از سرشت او، همسرش را پديد آورد و از آن دو مردان و زنان بسيار در جهان بپراكند؛ و از خدا- كه با سوگند بر نام او از هم درخواست مي‌كند- و از بريدن پيوند خويشان، پروا كنيد كه بي‌گمان خداوند چشم بر شما دارد.)

 

نگاه اسلام به انسان به اعتبار شخصيت مستقلي و داراي حقوق و آزادي‌هايي است كه از آنها بي‌نياز نيست و بمثابة انسان براي وي در نظر گرفته شده است از جملة اين حقوق:

1 ـ حق زندگي

اسلام حق زندگي و حيات را براي همة مردم تضمين كرده است بگونه‌اي كه تجاوز به جاني كه خداوند جز به حق، آنرا تحريم كرده و حق دولت قتل افراد را به چندين قيد و شرط محدود ساخته تا همگان در زندگي خويش امنيت داشته و از زندگي با ثبات و پايدار و سعادتمندانه‌اي برخوردار باشند، جايز نيست. بنابراين زندگي هدية خداوند عزوجل به انسان- و ديگر آفريده‌ها- است كه تجاوز به آن يا خدشه‌دار ساختن آن جايز نيست.

 

خداوند متعال مي‌گويد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِّنكُمْ وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا * وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ عُدْوَانًا وَظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلِيهِ نَارًا وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللّهِ يَسِيرًا * إِن تَجْتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلاً كَرِيمًا» (سورة النساء- آيات 29 تا 31) (اي مؤمنان! دارايي‌هاي يكديگر را ميان خود، نادرست نخوريد مگر داد و ستدي با رضاي خودتان باشد و يكديگر را نكشيد، بي‌گمان خداوند نسبت به شما بخشاينده است * و هر كس به تجاوز و ستم، آنرا انجام دهد او را در آتشي (دردناك) در خواهم آورد و اين بر خداوند آسان است * اگر از گناهان بزرگي كه از آن بازداشته شده‌ايد دوري گزينيد، از گناهان (كوچك) تان چشم مي‌پوشم و شما را به جايگاهي كرامند در مي‌آوريم.)

 

"المراغي" (رحمة الله عليه) در تفسير اين آيات مي‌گويد: "و يكديگر را نكشيد" يعني كه نبايد يكديگر را به قتل برسانيد، اين تعبير حاوي مبالغه در بازداشت و توجه به همكاري و همبستگي و وحدت امت است؛ در حديث نيز آمده است: (مؤمنان همچون جان واحدي هستند.) زيرا كشتن هر كس منجر به كشته شدن قاتل در راستاي قصاص يا انتقام است و گوئيا قتل نفسي صورت گرفته است بدين ترتيب قرآن به ما مي‌آموزد جنايت انسان بر ديگري، جنايت عليه خويشتن و جنايت عليه همة بشريت و نه [تنها] عليه كساني كه در پيوند ديني، نژادي يا سياسي با او هستند.

 

خداوند متعال نيز مي‌گويد: «فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمُ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» (سورة مائده- 13) (پس براي پيمان‌شكني لعنتشان كرديم و دل‌هايشان را سخت گردانيديم زيرا عبادات (كتاب آسماني) را از جاي خويش پس و پيش مي‌كردند و بخشي از آنچه را بديشان يادآور شده بودند از ياد بردند و تو پيوسته از خيانت آنان- جز شمار اندكي از ايشان- آگاهي مي‌يابي؛ آنان را ببخشاي و درگذر، بي‌گمان خداوند نيكوكاران را دوست مي‌دارد.) همچنانكه او ما را به احترام جان مردم- همچون جان خويش- رهنمون كرده به‌گونه‌اي كه به هيچ روي نبايد كسي اقدام به خودكشي كند تا به خيال خود از غم و بدبختي‌هاي زندگي آسوده گردد؛ بدبختي‌ها و مصيبت‌هاي وارده بر مؤمن به هر اندازه كه برسد، او بايد شكيبايي پيشه كند و منتظر گشايش بماند و از فرج الهي نااميد نگردد و بنابر اين تنها در آن جاهايي خودكشي و قتل نفس افزايش مي‌يابد كه ايمان كاستي پذيرد و كفر و الحاد گسترش پيدا كند.

 

(بي‌گمان خداوند نسبت به شما بخشاينده است) يعني كه شما را از خوردن مال به باطل و كشتن خويش، نهي مي‌كند، خداوند بخشاينده است چون جان ومال و كار شما را پاس داشته تا به همديگر شفقت و دوستي ورزيد و هر يك ياور ديگري باشيد و مال او را پاسداريد و از جانش دفاع كنيد.

 

(و هر كس به تجاوز و ستم آنرا انجام دهد او را در آتشي دردناك در خواهيم آورد) تجاوز يعني تعدّي به حق كه البته در پيوند با قصد تجاوز و كار تعمدي و آگاهانة اوست يعني او مي‌داند كه به حق، تجاوز كرده و از آن فراتر رفته و به باطل رسيده است؛ حال آنكه ستم مربوط به نفس اينكار است و كنندة آن در پي انجام كار روا نيست و به كار ناروا اقدام مي‌نمايد، وعدة آتش مربوط به تحقق هر دوي اينكارها با يكديگر است...[1].

 

همچنانكه افراد حق ندارند به زندگي ديگران تجاوز كنند، دولت‌ها نيز حق ندارند جز به حق و در حدودي كه شريعت به صورت قصاص يا اجراي مجازات‌هاي الهي [حدود] در نظر گرفته به زندگي مردم تعدّي نمايند چون خداوند متعال گفته است: «مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً وَلَقَدْ جَاء تْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِي الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ» (سورة مائده- 32) (به همين روي بر بني‌اسراييل مقرر داشتيم كه هر كس تني را ـ جز به قصاص يا به كيفر تبهكاري در روي زمين- بكشد، چنان است كه تمام مردم را كشته است و هر كه آنرا زنده بدارد، چنان است كه همة مردم را زنده داشته است و بي‌‌گمان پيامبران ما براي آنان برهان‌هاي آشكار آوردند؛ آنگاه بسياري از ايشان از آن پس، در زمين گزافكارند.)

نهي از قتل نفس

اسلام خودكشي انسان براي رهايي از خويشتن را حرام دانسته است زيرا جان وي، ملك او نيست كه هرگونه بخواهد در آن تصرّف كند. جان انسانها از آن آفريدگار آنها (سبحانه و تعالي) و وديعه‌اي الهي نزد انسان است و او وظيفه دارد آنرا پاس دارد و هرگز نبايد آن را تلف كنند. خداوند متعال مي‌فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِّنكُمْ وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً» (سورة النساء- 29) (اي مؤمنان! دارايي‌هاي يكديگر را ميان خود، نادرست نخوريد مگر داد و ستدي با رضاي خودتان باشد و يكديگر را نكشيد، بي‌گمان خداوند نسبت به شما بخشاينده است.) و نيز مي‌فرمايد: «وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» (سورة بقره- 195) (و در راه خداوند هزينه كنيد و با دست خويش، خود را به نابودي نيفكنيد، و نيكوكار باشيد كه خداوند نيكوكاران را دوست مي‌دارد.) بنابراين هر انساني، بايد نسبت به خويشتن، مراقب و آگاه و در برابر آزادي‌هايي كه به عمد يا اهمال وي به آن مي‌رسد، مسؤول است چه قاعدتاً بايد حداكثر تلاش و كوشش خود را در راستاي پاسداري از زندگي خويش و دفاع از آن در برابر هر گونه تجاوزي بكار گيرد. از "عمرو بن العاص" (رضي الله عنه) آمده كه وقتي به غزوة "ذات السلاسل" اعزام شد گفت: در شب بسيار سردي محتلم شدم، ترسيدم اگر غسل كنم، هلاك شوم لذا تيمّم [بدل از غسل] كردم و سپس باتفاق يارانم به نماز صبح ايستادم. وقتي به حضور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) رسيديم، همراهان موضوع را با ايشان در ميان گذاشتند. حضرت فرمود: اي‌عمرو! تو در حالي كه جنب بودي، به امامت نماز با ياران خود ايستادي؟ گفتم: [آري] و اين آيه به يادم آمد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِّنكُمْ وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا» (سورة النساء- 29) (اي مؤمنان! دارايي‌هاي يكديگر را ميان خود، نادرست نخوريد مگر داد و ستدي با رضاي خودتان باشد و يكديگر را نكشيد، بي‌گمان خداوند نسبت به شما بخشاينده است.) بنابر اين تيمم كردم و سپس به نماز ايستادم؛ پيامبر اكرم(ص) تبسمي كرد و چيزي نفرمود.»[2]

 

پيشينيان ما (رضوان الله تعالي عليهم) اينگونه دين خود را مي‌فهميدند و از جان خويش- كه خداوند در آنان به وديعه نهاده بود- پاسداري مي‌كردند.

 

در "صحيحين" به نقل از "جندب بن عبد الله" آمده كه گفت: رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود: در ميان پيشينيان شما، مردي بود كه دچار زخمي در بدن شد ولي تاب آنرا نياورد لذا با چاقويي دست خود بريد و بر اثر خونريزي جان سپرد. خداوند عزوجل فرمود: «بنده‌ام خود پيش قدم به حضورم شده لذا، بهشت را بر وي حرام گرداندم.» بنابراين انسان مكلّف به دفاع از خويش و دور ساختن هر گونه تجاوزي است. خداوند سبحان مي‌گويد: «وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» (سورة بقره- 195) (و در راه خداوند هزينه كنيد و با دست خويش، خود را به نابودي نيفكنيد، و نيكوكار باشيد كه خداوند نيكوكاران را دوست مي‌دارد.) و خداوند عزوجل مي‌گويد: «وَجَزَاء سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ * وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِكَ مَا عَلَيْهِم مِّن سَبِيلٍ * إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِكَ لَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ» (سورة الشوري آيات 40، 41 و 42) (و كيفر هر بدي، بدي‌يي‌مانند آنست پس هر كه در گذرد و به راه آيد پاداش وي بر خداوند است، بي‌گمان او ستمگران را دوست نمي‌دارد * و هر كه پس از ستم ديدن، داد ستاند بر اينان ايرادي نيست * ايراد تنها بر كساني است كه به مردم ستم مي‌ورزند و نا حق در زمين سركشي مي‌كنند، اينان عذابي دردناك خواهند داشت.)

 

اين بدان معناست كه دفع تجاوز و قصاص آن در ماههاي حرام نيز همچون ماههاي ديگر، رواست ؛ "الشافعي" با آية نخست بر وجوب قتل قاتل- درست همانگونه كه مرتكب قتل شد- يعني سر بريدن در صورت بريدن سر، خفه ساختن در صورت خفه ساختن و غرق كردن در صورت غرق كردن و ...، استدلال كرده است.

 

آية دوم نيز حاكي از آنست كه هر جنايتي بر نفس يا مال، با مانند آن روبرو مي‌گردد تا ستمگران از اينكار باز داشته شوند لذا اسلام بخشش و عفو را دوست داشته و آنرا مستحب هم دانسته و اينرا حق "ولي دم" مي‌داند كه بي هيچ فشار يا اجباري و تنها به اراده و انديشة آزاد خويش اقدام به عفو و گذشت كند. «فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» (سورة الشوري- 40) (پس هر كه در گذرد و به راه آيد پاداش وي بر خداوند است.) در حديث "سويد بن مقرن"، مشروعيّت دفاع از خود و وجوب آن بر مؤمن، برايمان روشن مي‌گردد چه مي‌گويد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود: «هر كس ناعادلانه كشته شود، شهيد است.»[3]

 

و از "سعد بن زيد" (رضي الله عنهما) نقل شده كه مي‌گويد: از رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) شنيد كه فرمود: «هر كس جداي از مال خود كشته شود، شهيد است و هر كس جداي از خون خود كشته شود، شهيد است و هر كس جداي از دين خود كشته شود، شهيد است و هر كس جداي از خانواده‌اش كشته شود، شهيد است.»[4]

 

بدينگونه است كه اسلام بر لزوم پاسداري از زندگي انسان انگشت مي‌گذارد، لذا بايد همواره به بهداشت عمومي و دفع بيماري‌ها و مبارزه با آنها توجه كرد تا بتوان سلامتي و مصونيت خويش را در برابر بيماري‌هايي كه چه بسا گريبانگيرمان گردند و زندگي ما را بخطر اندازند تأمين نمود.

 

وظيفة هر فرد و حتي وظيفه تمامي جامعه است كه از جاني كه خداوند جز به حق [آسيب رساندن و كشتن] آنرا حرام دانسته، پاسداري كند و گراميش بدارد همانگونه كه خداوند آنرا گرامي داشته و عدالتي را كه خداوند بدان فرمان داده با اجراي شريعت وي و حركت بر اساس راه و آيين او و عمل به كتاب او و رهنمونهاي پيامبر اكرمش (صلي الله عليه و آله وسلم) برقرار سازد.[5]

 

بدين ترتيب مي‌بينيم كه اسلام حق زندگي پايدار و در آرامش را براي فرد تضمين كرده و تجاوز به آن يا ستاندن جان و آزار و اذيت او را حرام دانسته و براي كسي كه ديگري را مي‌كشد، قصاص قتل در نظر گرفته تا كسي را كه به خود اجازة ارتكاب چنين جرم شنيعي را داده، از اينكار باز دارد. خداوند متعال مي‌گويد: «وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَاْ أُولِيْ الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (سورة بقره- 179) (و شما را اي خردمندان، قصاص زندگاني (نهفته) است باشد كه پرهيزگاري ورزيد.) و فرمود: «وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (سورة مائده- 45) (و بر آنان در آن (تورات) مقرر داشتيم كه جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بيني در برابر بيني و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان است و زخم‌ها قصاص دارند و هر كس از آن در گذرد، كفّاره گناهان اوست و آن كسان كه بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است، داوري نكنند ستمگرند.) و فرمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنثَى بِالأُنثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ» (سورة بقره- 178) (اي كساني كه ايمان آورده‌ايد قصاص كشتگان بر شما مقرر شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن و اگر به كسي از جانب برادر (ديني‌)اش (يعني ولي دم) گذشتي شود (بر ولي دم است) كه شايسته پيگيري كند و بر قاتل است كه خون بها را به نيكي به او بپردازد، اين آسانگيري و بخشايشي از سوي پروردگار شماست و هر كه پس از آن، از اندازه در گذرد عذابي دردناك خواهد داشت.)

 

و خداوند عزوجل فرمود: «وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (سورة مائده- 45) (و بر آنان در آن (تورات) مقرر داشتيم كه جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بيني در برابر بيني و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان است و زخم‌ها قصاص دارند و هر كس از آن در گذرد، كفّاره گناهان اوست و آن كسان كه بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است، داوري نكنند ستمگرند.)؛ بدين ترتيب خداوند سبحان، عظمت جرم و گناهي را كه قاتل مرتكب مي‌شود، نشان مي‌دهد.

و در سنت شريف نبوي:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود: «خون فرد مسلمان تنها در سه حالت، حلال مي‌گردد: زن شوهردار زنا كار و نفس در ازاي نفس و تارك ديني كه از جمع [امت] بيرون شده است.»[6]

2- حق مردگان:

اسلام تنها به حق انسان زنده بسنده نمي‌كند و حق مردة او را نيز پاس داشته است. حضرت محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) مي‌فرمايد: «مردگان را دشنام ندهيد زيرا آنان به [سزاي] آنچه كردند رسيدند.»[7] و فرمود: «اگر كسي برادر (مؤمن) خود را كفن كرد به نيكويي كفن كند.»[8] و نيز آنحضرت (صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود: «نيكي‌هاي مردگانتان را ياد كنيد و از بدي‌هاي ايشان چيزي مگوييد.»[9] و فرمود: «اگر استخوان مسلمان مرده‌اي شكسته شود مانند آنست كه استخوان مسلمان زنده‌اي شكسته شده است.»[10]

 

حقوق ديگري نيز هست كه اسلام براي مردگان در نظر گرفته از جمله: حق نماز بر مرده و تشييع جنازة او و حق دعا و صدقه دادن براي او و ... .

3- حق آزادي:

انسان در كارهايي كه مي‌كند آزاد است؛ اين آزادي تنها محدود به حق ديگران است. بنابر اين انسان تا آنجا كه به كسي زيان نرساند، آزاد است زيرا يكي از قاعده‌هاي اصولي در اين دين قاعدة "لا ضرر و لا ضرار" است.

 

اسلام به آزادي فرا مي‌خواند؛ انسان از بدو تولد آزاد است؛ "عمر بن الخطاب" مي‌گويد: «از چه هنگام مردم را به بردگي گرفته‌ايد حال آنكه مادرانشان آنانرا آزاد بدنيا آورده‌اند.» انسان در عقيده خويش نيز آزاد است «لا اكراه في الدين» (در كار دين اجبار نيست)؛ در اظهار نظر آزاد است «و امرهم شوري بينهم» كارهاي خود را با رايزني با يكديگر انجام مي‌دهند.) و در تأييد خير و صلاح و انكار شرّ و فساد نيز آزاد است «يأمرون بالمعروف و نهيون عن المنكر» (به نيكي فرمان مي‌دهند و از پلشتي باز مي‌دارند) و سرانجام در گزينش شيوة كار خود نيز آزاد است.

 

اسلام، آزادي ادبي، آزادي علمي، آزادي سياسي، آزادي مدني و آزادي اجتماعي و ساير نمودهاي آزادي‌هاي تضمين شده از سوي اسلام را تضمين كرده است مشروط بر آنكه آن آزادي سودمند و سازنده باشد. چه تجاوز به ديگران جايز نيست؛ اسلام به تهذيب نفس توجه كرده و مهرورزي با مردم را ارج نهاده و آنانرا به عشق و دوستي يكديگر و عدم تجاوز به منافع به ديگران، تشويق و ترغيب كرده است.

نمودهاي آزادي در اسلام

يكم- آزادي انساني: انسان از بدو تولد، آزاد است و نمي‌تواند از آن كسي يا بنده و بردة كسي جز خداوند متعال باشد؛ در همين مورد است كه "عمر بن الخطاب" گفتة مشهور خود را خطاب به "عمرو بن العاص" و فرزندش بر زبان آورده است: «از چه هنگام مردم را به بردگي گرفته‌ايد حال آنكه مادرانشان آنانرا آزاد به دنيا آورده‌اند.» بنابر اين فرد، در مالكيت فرد ديگري يا دولت نيست؛ او از آزادي كامل و حقوق برابر با همه افراد امت، برخوردار است، حاكم و فرمانروا نيز تنها فردي از ميان مردم است كه طبق شرايطي زمام كار را براي تصدي امور بر عهده گرفته و مسلمانان بر اين اساس با وي دست بيعت داده‌اند همچنانكه دولت اسلامي قدرتمند نيز بايد از كشورهاي مستضعف حمايت كند تا اينان نيز آزادي خود را باز پس گيرند؛ خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ» (سورة بقره- 193) (و با آنان تا آنجا نبرد كنيد كه آشوب از ميان برخيزد و تنها دين خداوند بر جاي ماند پس اگر دست از جنگ باز داشتند، (شما نيز دست باز داريد كه) جز با ستمگران دشمني نبايد كرد.)

 

برخي‌ها اين ايراد را به اسلام مي‌گيرند كه نظام بردگي را روا دانسته و اين نظام به منزلة ويراني حقوق انسان و به رسميت نشناختن انسان بودن اوست ولي اين منتقدان، توجهي به اوضاع و احوال موجود بهنگام ظهور دين اسلام ندارند، اوضاعي كه هر خردمندي را به باقي گذاردن نظام بردگي و عدم الغاي كامل آن وامي‌داشت چون در غير اينصورت، چرخ‌هاي زندگي اقتصادي از حركت باز مي‌ايستاد زيرا بردگان در آن زمان از مهمترين شالوده‌هاي نظام اقتصادي بشمار مي‌رفتند. ولي اسلام براي از ميان برداشتن اين نظام، منابع بردگي را از سرچشمه خشك كرد و در آزاد سازي بردگان، چنان پيش رفت كه سرانجام بردگي در ميان مسلمانان و از آنجا در تمام جهان، رخت بربست. ولي اكنون ما شاهد برخي كشورهاي غربي مدعي پيشرفت و مدنيّت هستيم كه در آنها باندهاي سازمان يافته‌اي اقدام به ربودن مردان و زنان و كودكان از كشورهاي فقير و عقب افتاده مي‌كنند و آنانرا به كارهاي نا مشروعي چون: روسپيگري و قاچاق و اشاعة مواد مخدّر وا مي‌دارند تو گويي زمان هزاران سال به عقب بازگشته است.

دوم- آزادي سياسي:

آزادي سياسي يعني كه هر فرد عاقل و بالغي، از راه انتخاب يا كانديد شدن براي پست‌هاي نمايندگي و ... در ادارة امور كشوري مشاركت كند. شهروندان در انتخاب كارگزاران و نمايندگان خود كاملاً آزادند. اسلام اين نظام را پذيرفته است و خلفاي راشدين چهارگانه همگي از راه مبايعت، تعيين شدند چه اسلام مقرر كرده كه خلافت صحيح، خلافتي است كه بر اساس مبايعت درستي از سوي مسلمانان صورت گرفته باشد.

 

همچنانكه قوة اجرايي نمي‌تواند در امور مهم دولتي اقدامي كند مگر آنكه به عموم مردم باز گردد و نظر آنان را همچون نظامات دموكراسي مستقيم، جويا شود. در اين باره است كه "ابوبكر الصديق" پس از عهده‌داري خلافت مي‌گويد: «اي مردم! به ولايت بر شما گماشته شدم ولي از شما بهتر نيستم. اگر مرا بر حق يافتيد، ياريم كنيد و اگر مرا بر باطل يافتيد، اصلاحم كنيد. از من در آنجاهايي كه خداي را اطاعت مي‌كنم، اطاعت كنيد و اگر معصيت كردم، اطاعتم نكنيد.»

 

و "عمر بن الخطاب" در اولين خطبة خود پس از خلافت مي‌گويد: «واقعاً اگر مرا كج يافتيد، راستم گردانيد. مردي برخاست و گفت: اگر ترا كج يافتيم با شمشير راست مي‌گردانيم؛ "عمر" از گفتة اين مرد به وجد آمد و از اينكه مسلمانان به اين ميزان از آگاهي رسيده‌اند، خداي را سپاس گفت.»

 

همچنانكه پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) نيز- كه هرگز از روي هوي و هوس سخني نمي‌گفت- در امور حكومتي با مسلمانان به رايزني و مشورت مي‌پرداخت: حداوند متعال مي‌فرمايد: «و شاور هم في الامر» و نيز مي‌گويد: «و امرهم شوري بينهم.» آنحضرت(ص) تنها تصميمي را مي‌گرفت كه مسلمانان در مورد آن اجماع داشتند. يك بار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) در مورد برخي اسراي جنگي و اينكه آنها را بكشند يا آزاد سازند به مشورت با مسلمانان پرداخت، اكثريت بر آن بودند كه در ازاي "فديه" آزاد شوند ولي نظر "عمر بن الخطاب" و "سعد بن معاذ" بر آن بود كه اين اسيران بايد كشته شوند. پيامبر خدا نظر اكثريت را پذيرفت و بدان عمل كرد ولي آية زير در تأييد نظر "عمر بن الخطاب" و گروه وي نازل شد: «مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» (سورة الانفال- 67) (بر هيچ پيامبري روا نيست كه اسيراني داشته باشد تا آنگاه كه در سرزمين خويش، دشمن را از توان بيندازد، (شما از گرفتن اسير) كالاي ناپايدار اين جهان را مي‌خواهيد و خداوند، جهان واپسين را (براي شما) مي‌خواهد و خداوند پيروزمندي فرزانه است.)

 

خلفاي راشدين و كساني كه پس از ايشان آمدند نيز بر همين سنت و شيوة نيكو بودند و اگر مي‌خواستند اقدام مهمي را انجام دهند همة اهالي منطقه‌اي را كه مسئله به ايشان مربوط مي‌شد، گردهم مي‌آورند و از ايشان نظر سنجي عمومي بعمل مي‌آوردند و طبق نتايج نظرسنجي عمل مي‌كردند.

سوم- آزادي انديشه و نظر:

خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (سورة آل عمران- 104) (و بايد از ميان شما گروهي باشند كه (مردم را) به نيكي فرا مي‌خوانند و به كار شايسته فرمان مي‌دهند و از كار ناشايست باز مي‌دارند و اينانند كه رستگارند.)

 

و در سنت شريف نبوي، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود: «برترين جهاد، سخن حق در برابر سلطان ستمگري است.» و نيز فرمود: «كسي كه در برابر حق خاموش باشد، شيطان لال است.» و فرمود: «هر كس از شما پلشتي‌اي ديد آنرا با دست و اگر نتوانست با زبان و اگر نتوانست در دل تغييرش دهد كه اين ضعيف‌ترين مرتبة ايمان است.»

 

اسلام انديشه را كاملاً آزاد گذاشته و در برابر ابراز نظرات مردم، مانعي ايجاد نكرده و به آنان اجازه داده كه در مورد هر چيزي اظهار نظر كنند؛ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) و خلفاي راشدين پس از وي، همين اصل را در پيش گرفتند. همچنانكه اين اصل- يعني آزادي انديشه- در دوران بني اميه و بخش آغازين دوران بني العباس، پياده مي‌شد بگونه‌اي كه مردم حتي از اظهار نظر نسبت به حقانيت بني العباس در خلافت در برابر خود خليفه و در عهد "عمر بن عبدالعزيز" و "مأمون بن هارون الرشيد" و ديگران [از خلفاي اموي] منع نمي‌شدند.

 

آزادي انديشة علمي نيز در همين چارچوب قرار مي‌گيرد چه هر كس حق تقرير و تدوين ايده‌هاي خود در خصوص پديده‌هاي فلكي، جغرافيايي، طبيعي و غيره را دارد. اسلام نه تنها در راه انديشة علمي مانعي ايجاد نكرده بلكه علما و انديشمندان را به توجه به پديده‌هاي جهان هستي و تأمل و تدبّر در آفريده‌هاي خداوند متعال تشويق و ترغيب كرده است؛ خداوند متعال مي‌گويد: «أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ * وَإِلَى السَّمَاء كَيْفَ رُفِعَتْ * وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ * وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ» (سورة الغاشيه- آيات 17 تا 20) (آيا به شتر نمي‌نگريد كه چگونه آنرا آفريده‌اند؟ * و به آسمان كه چگونه آن را برافراشته‌اند؟ * و به كوه‌ها كه چگونه آنها را برگمارده‌اند؟ * و به زمين كه چگونه آن را گسترده‌اند؟)

 

و نيز خداوند عزّوجل مي‌فرمايد:‌Sسُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا يَعْلَمُونَ * وَآيَةٌ لَّهُمْ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ * وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ * وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ * لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» (سوره يس- آيات:36-تا 40) (پاكا آن خداوند كه تمام گونه‌ها را آفريد از آنچه زمين مي‌روياند و از خود آنان و از آنچه نمي‌دانند * و شب براي پندگيري آنان نشانه‌اي است كه روزرا از آن بيرون مي‌كشيم پس ناگاه در تاريكي قرار مي‌گيرند * و خورشيد كه به قرارگاهي كه او راست، روان است؛ اين اندازه‌گيري (خداوند) پيروزمند داناست * و براي ماه، منزلگاههايي برآورد كرديم (كه در آنها سير مي‌كند) تا مانند شاخة كهنه خوشة خرما، (به هلال وارگي) باز گردد * نه در خور خورشيد است كه به ماه رسد و نه شب بر روز پيشي مي‌گيرد و هر يك در سپهري شناورند.)

 

و ديگر آيات فراواني كه جملگي به بحث وانديشه و تأمل در ملكوت پروردگار و آفريده‌هاي وي فرا مي‌خوانند زيرا بحث و تأمل در اين پديده‌ها و آفريده‌ها، حتماً منجر به باور به وجود خدا و اعتقاد عميق بر اساس پايه‌ها و نظريات علمي مي‌گردد و اين چيزي است كه اسلام به آن فرا مي‌خواند و آنرا دوست مي‌دارد؛ بر همين اساس بود كه مدارس و مكتب‌هاي فقهي متعددي چون مدرسة فقهي "ابوحنيفه"، "الشافعي"، "احمد بن حنبل" و "مالك بن انس" و پيروان ايشان شكل گرفت. ولي با اينحال گاه ممكن است نظرات، از راه مستقيم منحرف گردد، اين انحراف گناهي است كه اسلام مرتكبان آنرا مجازات مي‌كند.[11]

چهارم- آزادي دين و عقيده:

اسلام اين اصل را پيش از آنكه هيچ كدام از كشورهاي جهان آنرا شناخته باشند، مورد توجه قرار دارد. آزادي ديني در اسلام مبتني بر سه اصل زير است:

 

1-آزادي گزينش و انتخاب دين.

 

2-آزادي بحث و مناقشه ديني.

 

3-ايمان صحيح مبتني بر قانع ساختن و قانع شدن.

 

1-در مورد اصل اول يعني آزادي انتخاب ديني كه انسان آنرا براي خود بر مي‌گزيند بايد گفت كه اسلام، غير مسلمانان را وادار به ترك دين خود و پذيرش دين اسلام نمي‌كند. مسلمانان نيز در جنگهايي كه داشته‌اند به همين اصل پاي‌بند ماندند و مردمان سرزمين‌هاي فتح شده را به شرط تأييد و عدم مقابله با حكومت اسلامي به همان ديني كه داشتند، بحال خود وامي‌نهاند زيرا در قرآن مجيد آمده است: «لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (سورة بقره- 256) (در كار دين هيچ اكراه نيست كه رهيافت، از گمراهي، آشكار است پس آنكه به طاغوت كفر ورزد و به خداوند ايمان آورد، بي‌گمان به استوارترين دستاويز چنگ‌زده است كه هرگز گسستن ندارد و خداوند شنواي داناست.)

 

و نيز: «وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ» (سورة يونس- 99) (و اگر پروردگارت مي‌خواست، تمام آن كسان كه روي زمين‌اند، همگان ايمان مي‌آوردند، آيا تو مردم را ناگزير مي‌كني كه مؤمن باشند؟)

 

مسلمانان به پيروان اديان ديگري كه در ميان ايشان زندگي مي‌كردند، احترام مي‌گذاشتند و از آنان حمايت مي‌كردند و شعائر و شعورشان را پاس مي‌داشتند؛ در همين باره است كه "عمر بن الخطاب" در نامه‌اي به مردم "بيت المقدس"- در پي فتح آن- مي‌گويد: «اين امان نامه‌اي است كه "عمر" اميرالمؤمنين به اهالي "ايلياء" مي‌دهد، آنان در جان و كليساها و صليب‌هاي خود امان دادند و در مورد دينشان كسي آنانرا وادار نمي‌سازد و كسي هم از ايشان زيان نمي‌بيند.»

 

و از جمله پيامدهاي آزادي ديني، خوشرفتاري اسلام با غير مسلمانان بر اساس آيات قرآني زير است: «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (سورة ممتحنه- آيات 8 و 9) (خداوند شما را از نيكي ورزيدن و دادگري با آنان كه با شما در كار دين جنگ نكرده‌اند و شما را از خانه‌هايتان بيرون نرانده‌اند، باز نمي‌دارد، بي‌گمان خداوند دادگران را دوست مي‌دارد * خداوند تنها شما را از دوست داشتن كساني باز مي‌دارد كه با شما در كار دين جنگ كردند و شما را از خانه‌هايتان بيرون راندند و يا از بيرون راندنتان پشتيباني كردند و كساني كه آنان را دوست بدارند، ستمگرند.)

 

2-آزادي بحث و مناقشه ديني نيز براي مسلمانان و غير مسلمانان كاملاً فراهم بود و حتي خلفا خود در اين مباحثه‌ها و مناظره‌ها شركت مي‌كردند ؛ قرآن كريم نيز مسلمانان را به ضرورت پاي‌بندي به عقل و خردمندي در مباحثه‌هاي خود با پيروان اديان ديگر، سفارش مي‌كند: «ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» (سورة النحل- 125) (مردم را به راه پروردگارت با حكت و پند نيكو فراخوان و با آنان به روشي كه بهتر باشد چالش ورز! بي‌گمان پروردگارت به آن كس كه از راه وي بيراه شد، داناتر است و او به رهيافتگان داناتر است.) و آية: «وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ» (سورة القصص- 46) (و آنگاه كه ندا سر داديم تو در سوي (غربي) طور نبودي ولي اين وحي، بخشايشي از پروردگار توست تا به گروهي كه پيش از تو بيم دهنده‌اي براي آنان نيامده است، بيم دهي، باشد كه پند گيرند.)

خداوند متعال خطاب به پيروان اديان غير اسلامي مي‌گويد:

«وَقَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن كَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» (سورة بقره- 111) (و گفتند هرگز كسي جز يهودي و مسيحي به بهشت در نمي‌آيد؛ اين آرزوي آنهاست، بگو اگر راست مي‌گوييد، هر برهاني داريد بياوريد.) و «وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ الْمَلآئِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلاً مَّا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ إِلاَّ أَن يَشَاء اللّهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ» (سورة الانعام- 111) (و اگر ما فرشتگان را به سوي آنان فرو مي‌فرستاديم و مردگان با ايشان سخن مي‌گفتند و همه چيز را پيش روي آنان گرد مي‌آوريم، سر آن نداشتند كه ايمان آورند مگر آنكه خداوند بخواهد اما بيشتر آنان ناداني مي‌كنند.) و «قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ اِئْتُونِي بِكِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» (سورة الاحقاف- 4) (بگو آيا آنچه را به جاي خداوند (به پرستش) مي‌خوانيد، ديده‌ايد؟ به من بنماييد كه روي زمين چه آفريده‌اند؟ يا (آيا) در پديد آوردن آسمانها شركت داشته‌اند؟ اگر راست مي‌گوييد كتابي را كه پيش از اين بوده يا نشاني كه از دانشي باز مانده است، براي من بياوريد.)

 

3-اصل سوم يعني قانع ساختن و قانع شدن پيش از پذيرش اسلام است يعني كه غير مسلمانان وادار به ترك دين خود نمي‌شوند زيرا، ايمان بدون پذيرش قلبي، سودي ندارد. اگر مسلمان ضعيف ايمان و سست عقيده باشد نمي‌توان به او اعتماد كرد يا او را الگو قرار داد؛ به همين دليل اسلام ما را به انديشة خردمندانه جدّي در كار خدا و آفريده‌هاي او و ايمان درست و كامل و برخاسته از تعقّل و تدبّر و اقناع فرا مي‌خواند چنانكه برخي فقها ايمان تقليدي را نادرست مي‌دانند.

"امام محمد عبده" در اين باره مي‌گويد:

«تقليد بدون تعقّل و هدايت، كار كافران است و آدمي در صورتي كه دين خود را با تعقّل دريافت و خود را شناخت و قانع گرديد، مؤمن [واقعي] است و كسي كه به آموختن بدون خرد و كار بدون فهم- حتي اگر كار نيكي باشد- پرورش يافته باشد، مؤمن نيست. منظور از ايمان آنست كه انسان خود را با دانش آميخته و آموخته كند و كار نيك انجام دهد چون مي‌داند كه كار نيك، پسنديده و مورد رضاي الهي است و از كارهاي شرّ دوري گزيند چون به فرجام بد و ميزان زيان آن واقف است.»

4- حق برابري:

پيش از اسلام، نظام طبقاتي بر جهان حاكم بود و بهره‌گيري انسان از برادر انسان خود و ستم به او و اهانت به انسانيت او و آسيب به كرامت و عزّت او افزون گشته بود. زن در آن جوامع، كمترين بهايي نداشت و تنها ابزاري در دست همسري بود كه مي‌توانست او را بكشد و در معرض انواع شكنجه و آزار قرار دهد.

 

ستمگري همگاني و ستمگري مرد به مرد و ستمگري مرد به زن تا ظهور اسلام، همه جا شايع بود و رواج داشت. اسلام به برادري فراخواند و حقوق زن را به عنوان انسان به وي باز گرداند و روشن ساخت كه ستم و نابرابري با طبيعت بشريت منافات دارد چه مردم با يكديگر برابرند و ميان عرب و عجم جز به تقوا، تفاوتي وجود ندارد و مردم جملگي از يك دودمان هستند و بايد در حقوق و وظايف، برابر باشند.

 

اسلام ميان بنده و ارباب، ميان سياه و سفيد و ... تفاوت قايل نمي‌شود؛ همگان را برادران و دوستدار يكديگر قرار داده است. خداوند متعال فرمود: «كونوا عباد الله اخوانا» (بندگان خدا! برادران يكديگر باشيد) و بدين ترتيب اسلام توانست امت نيرومند و به هم‌پيوسته‌اي ايجاد كند.

 

در اين باره آقاي "جب" در كتاب خود: "وقتي اسلام مطرح است" مي‌گويد: ولي اسلام هنوز هم مي‌تواند به بشريت خدمت گرانسنگ و والايي تقديم كند؛ هيچ نهادي جز اسلام قادر به همبسته ساختن نژادهاي مختلف و متخاصم بشريت را در جبهة واحدي و بر اساس برابري نيست؛ جامعة بزرگ اسلامي در آفريقا و هند و اندونزي و حتي آن جامعة كوچك اسلامي در چين و جامعة كوچك اسلامي در ژاپن، همه و همه بيانگر آنند كه اسلام همچنان مي‌توان آن را دارد كه بر امثال اين عناصر با نژادها و طبقات مختلف چيره گردد؛ چنانچه درگيري‌هاي كشورهاي بزرگ شرق و غرب مورد مطالعه و بررسي قرار گيرد مطمئناً براي حل و فصل اين درگيري‌ها، دست به دامان اسلام مي‌گرديد.[12]

 

بنابر اين اسلام، نخستين تثبيت كنندة برابري ميان مردم است:‌«مردم چون دندانه‌هاي يك شانه با هم برابرند.» نمودهاي اين برابري نيز به موارد زير باز مي‌گردد:

برابري انساني:

مردم با يكديگر برابرند و تفاوتي ميان آنان نيست چون پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) فرموده است: «همگي از آن آدم و آدم از خاك است.»[13]

 

ثروتمند و فقير در ارزش انساني با يكديگر برابرند و از اين نظر جز در كار نيك و شايستگي‌هاي برتر و در آنچه فرد به خداي خود و به برادران خود و به وطنش تقديم مي‌كند، تفاوتي ميان مردم وجود ندارد.[14]

 

اسلام، بر نگاههاي قبيله‌اي و تعصب‌هاي جاهلي خط بطلان كشيده، و اختلاف طبقات و تفاوت ميان برده‌ها و آزاده‌ها را از ميان برداشت. پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) بسياري از بردگان را بخود نزديك مي‌ساخت و آنانرا بر صحابه برتري مي‌بخشيد و به عنوان فرماندهان لشكرهايي كه در ميانشان بهترين و گرامي‌ترين صحابه‌ها حضور داشتند، مي‌گماشت؛ بنابراين در اسلام تبعيض بخاطر حسب و نسب مطرح نيست، خداوند متعال مي‌گويد: «ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِال ْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» (سورة النحل- 125) (مردم را به راه پروردگارت با حكمت و پند نيكو فراخوان و با آنان با روشي كه بهتر باشد چالش‌ورز! بي‌گمان پروردگارت به آن كس كه از راه وي بيراه شده، داناتر است و او به رهيافتگان داناتر است.) و نيز خداوند متعال مي‌گويد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» (سورة الحجرات- 13) (اي مردم! ما شما را از مردي و زني آفريديم و شما را گروهها و قبيله‌ها كرديم تا يكديگر را بازشناسيد، بي‌گمان گرامي‌ترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست؛ به راستي خداوند دانايي آگاه است.)

 

مي‌بينيم كه اسلام ميان مردم و ميان زنان و مردان تفاوت و تبعيضي قايل نيست و همگي در ارزش انساني، با يكديگر برابرند.

 

رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) در خطبه‌اي كه در "حجة الوداع" ايراد فرمود، گفت: «اي مردم! خداي شما يكي و پدر شما يكي است همگي از آن آدم و آدم از خاك است. گرامي‌ترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شماست. هيچ عربي بر غير عرب و هيچ غير عربي بر عرب و هيچ سرخ پوستي بر سفيدپوست و هيچ سفيد پوستي بر سرخ پوست و سياهپوست برتري ندارد مگر به تقوا. آيا اين پيام را رساندم؟ خداوندا گواه باش. اين پيام را حاضران به غايبان برسانند.» روايت شده كه "ابوذر غفاري" يك بار در حضور پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) با بردة سياه‌پوستي جر و بحث كرد و ابوذر" نسبت به آن برده، خشم گرفت و تند شد و به او گفت: اي فرزند زن سياه! پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) خشمگين شد و فرمود: «پيمانه لبريز شد، پيمانه لبريز شد (كار از حدّ خود گذشت)، فرزند زن سفيد بر فرزندان سياه، جز به تقوا و كار نيك، برتري ندارد» "ابوذر" غمناك شد و گونة خود را بر زمين گذارد و به آن برده گفت: «برخيز و بر گونه‌ام لگد كن.»

 

در اسلام، انساني كه به ياري حَسَب و نَسَب خود بر ديگران برتري داشته باشد، وجود ندارد، همگي برابرند و تفاوتشان در كار نيكي است كه انجام مي‌دهند.)

برابري قانوني و در حقوق عمومي:

اسلام برابري همگان در برابر قانون و در حقوق عمومي را مقرّر كرد. مردم همگي با هم برابرند، تفاوتي ميان فرمانروا و فرمانبر، ميان پادشاه و گدا، ميان دارا و ندار و... وجود ندارد. "ابوبكر الصديق" (رضي الله عنه) در اين باره در اولين سخنراني پس از به عهده گرفتن خلافت مي‌گويد: «... ضعيف شما از نظر من قدرتمند است تا حق او را باز ستانم و نيرومند شما از نظر من ضعيف است تا حق را از وي بازپس گيرم.»

برابري در انديشه و عمل "عمر بن الخطاب":

"عمر بن الخطاب" (رضي‌الله عنه) كه خود بنيانگذار نظام قضاء در اسلام است و ساماندهي و برقراري اين نظام بر اساس نيرومندي برگرفته از كتاب خدا و سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) به دست او صورت گرفت، مي‌گويد: «اي مردم! بخدا سوگند كه هيچكس از شما نزد من نيرومندتر از ضعيف نيست تا اينكه حق او را بازستانم و هيچ كس نزد من ضعيف‌تر از قوي نيست تا حق را از وي باز ستانم.» و طي نامه‌اي به "ابو موسي اشعري"- يكي از قاضيان خود- بيشتر احكام قضا در اسلام را برشمرد، در اين نامه مي‌گويد:

 

«از بندة خدا "عمر بن الخطاب" امير المؤمنين به "عبد الله بن قيس": سلام عليكم ؛ اما بعد بدان كه قضا از فرضيه‌هاي استوار و سنت‌هاي پيروي شده است، وقتي اظهاراتي مي‌شود، خوب درك و تأمل كن و هرگاه [حقيقت] برايت روشن شد، اجرا كن [حكم كن] زيرا سخن گفتن از حق بدون اجرا، سودي ندارد؛ در چهره و عدالت و نشست و برخاست خود، مردمان را برابر بدار تا هيچ صاحب مقامي به بي‌عدالتي‌ات طمع نورزد و هيچ ضعيفي از عدالتت، نوميد نشود.»

 

و "عمر بن الخطاب" در وصيت خود به خليفة پس از خود نوشت: «مردم را نزد خود برابر بدار، از كاري كه حق، انجام آنرا ايجاب مي‌كند هراسي به دل راه مده و براي كسب رضايت خدا، از سرزنش كسي هراسان مباش و مبادا كه در آنچه خدايت به تو سپرده، كسي را ترجيح يا برتري ببخشي.»

 

تاريخ اسلام نيز يادآورمان مي‌شود كه اساس و شالودة اصول ساده و استوار برابري همگان در برابر قضا در دورة پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) و خلفاي راشدين، پي‌ريزي گرديد. چه روايت شده كه "اسامة بن زيد" كه از عزيزترين صحابة رسول خدا(ص) بود به حضور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) رسيد تا شفاعت "فاطمه بنت الاسود المخزوميه" را- كه به اجراي حدّ دزدي محكوم شده بود- كند، پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) از "اسامة" خشمگين شد و به رغم محبتي كه به وي داشت اينكارش را نپسنديد و جايگاهش نزد آنحضرت، شفاعتي برايش بدنبال نداشت. آنحضرت (صلي الله عليه و آله وسلم) به او فرمود: آيا در مورد جاري ساختن حدّي از حدود الهي، شفاعت مي‌كني؟ آنگاه برخاست و خطاب به مردم فرمود: «بدانيد كه پيشينيان شما از آنرو هلاك شدند كه وقتي صاحب نفوذي دزدي مي‌كرد او را رها كردند ولي اگر ضعيفي مي‌دزديد، حدّ را بر وي جاري مي‌ساختند، بخدا سوگند اگر "فاطمه دختر محمد" هم دزدي كند، دست او را مي‌برم.»

 

يك بار يك يهودي در زمان خلافت "عمر" از "علي بن ابي طالب" (رضي الله عنه) نزد "عمر بن الخطاب" شكايت كرد. وقتي آندو به حضور وي رسيدند "عمر"، فرد يهودي را به نامش خطاب كرد حال آنكه "علي" [عليه السلام] را به كنيه‌اش و طبق عادتي كه در گفتگو با وي داشت، به او گفت: اي ابوالحسن! در اين حالت آثار خشم بر چهره "علي" (رضي الله عنه) آشكار شد. "عمر" به او گفت: آيا ناخوش داري كه خصم تو يهودي باشد و هر دو در برابر قضا، برابر باشيد؟ "علي" (كرم الله وجهه) فرمود: خير ولي از آن خشمگين شدم كه تو با من و او يكسان و برابر برخورد نكردي و مرا بر او برتري بخشيدي زيرا او را به نام و مرا به كنيه‌ام خطاب كردي.»

 

و روايت شده كه "عمرو بن العاص" هنگامي كه پدرش كارگزار مصر بودم، مردي از عوام مردم مصر را زد. اين مرد سوگند ياد كرد كه شكايتش را نزد اميرالمؤمنين "عمر بن الخطاب" برد به او گفت: برو و شكايت كن. از شكايت تو گزندي به من نمي‌رسد چون من فرزند بزرگوارانم. در حالي كه خليفه "عمر بن الخطاب" با نزديكان خود از جمله "عمر بن العاص" و فرزندش در موسم حج بود اين مرد مصري، بر آن شد و خطاب به "عمر" گفت: اي اميرالمؤمنين، اين آدم- و به فرزند "عمرو" اشاره كرد- به ستم مرا زد و هنگامي كه تهديدش كردم كه شكايتش را به تو برم، گفت: برو و شكايت كن، از شكايت تو گزندي به من نمي‌رسد چون من فرزند بزرگوارانم. "عمر بن الخطاب" نگاهي به "عمرو بن العاص" انداخت و سخنان مشهور خود را بر زبان راند: «از چه هنگام مردم را به بردگي گرفته‌ايد حال آنكه مادرانشان آنانرا آزاد بدنيا آورده‌اند؟» سپس رو به شاكي كرد و كيسة پولش را به وي داد و گفت: «با آن فرزند بزرگوارترين را همچنانكه ترا زد، بزن».

 

روزي "عمر بن الخطاب" به سخنراني ايستاد و گفت:

 

«اي مردم! بخدا سوگند براي شما كارگزار روانه نكرديم تا بر چهره‌هاي شما بنوازند يا ده يك از اموالتان را بستانند ولي آنها را روانه كرديم تا دين و سنت را به شما آموزش دهند؛ هر كس كاري جز اين با وي كردند به من گزارش دهد و سوگند به آنكس كه جان عمر در يَد قدرت اوست، از وي قصاص خواهم گرفت.»

 

يك بار نيز "عمر بن الخطاب" در حالي كه خليفة مسلمانان بود، مرد و زني را در حال انجام فحشا ديد مردم را فراخواند و خطاب به ايشان گفت: «نظرتان دربارة مرد و زني كه "اميرالمؤمنين آنها را در حال انجام فحشا ديده است، چيست؟ "علي بن ابي طالب" (كرم الله وجهه) برخاست و پاسخ داد: «اميرالمؤمنين بايد چهار شاهد بياورد يا خود و همچون ساير مسلمانان، به جرم تهمت، شلاق خورد. آنگاه اين آيه از قرآن كريم را تلاوت فرمود: «وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (سورة النور- 4) (و به كساني كه به زنان پاكدامن تهمت (زنا) مي‌زنند سپس چهار گواه نمي‌آورند، هشتاد تازيانه بزنيد و ديگر هرگز گواهي آنان را نپذيريد و آنانند كه نافرمانند.)» "امير المؤمنين" [عمر بن الخطاب] خاموش شد.

 

اسلام اين برابري را در مورد مسلمانان و غير مسلمانان پياده كرد زيرا غير مسلمانان در هر كشور اسلامي نيز همان حقوق و وظايفي را كه مسلمانان دارند، خواهند داشت؛ اين برابري بر تمامي نظام قضايي كشورهاي اسلامي بي‌هيچ تغييري- مگر در مورد دين آنها و در راستاي احترام به اعتقادات ايشان- به مورد اجرا در مي‌آيد.[15]

 

اسلام اين دين پاك چنين است حال ببينيد كه كشورهاي [مدّعي] آزادي و دموكراسي جديدي كه ميان سياهپوشان و سفيدپوستان تبعيض قايل مي‌شوند، چه مي‌كنند. در "ايالات متحده آمريكا" كه مدعي پاسداري از تمدن و مهد آزادي و پيشتاز در آزادي و برابري است، قوانين، ميان سياه و سفيد تبعيض قايل مي‌شوند؛ به سياهان اجازه داده نمي‌شود در همان دادگاههاي سفيدپوشان، محاكمه شوند، آنها دادگاههاي ويژه‌اي دارند و در مدارس ويژه آموزش مي‌بينند و اتوبوس‌هاي عمومي ويژه خود را سوار مي‌شوند و در محله‌هاي ويژه خود زندگي مي‌كنند و حق درآميختن با سفيدپوستان را ندارند با قوانين در امور اقتصادي و سياسي و در نظام مجازات‌ها ميان آنها تبعيض قايل مي‌شود؛ سياهان نمي‌توانند با سفيدپوستان ازدواج كنند يا با آنها هم غذا شوند و رفت و آمد در خيابانهاي آنان نيز بر ايشان روا نيست.[16]

ولي در اسلام :

مردم همچون دندانه‌هاي يك شانه در ارزش‌هاي مشترك انساني، برابرند و ميان زن و مرد و برده و آزاد، تفاوتي وجود ندارند؛ خداوند متعال مي‌فرمايد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» (سورة الحجرات- 13) (اي مردم! ما شما را از مردي و زني آفريديم و شما را گروهها و قبيله‌ها كرديم تا يكديگر را بازشناسيد، بي‌گمان گرامي‌ترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست؛ به راستي خداوند دانايي آگاه است.)

 

حضرت محمد بن عبد الله (صلي الله عليه و آله وسلم) در "حجة الوداع" مي‌فرمايد: اي مردم! خداي شما يكي و پدر شما يكي است همگي از آن آدم و آدم از خاك است. هيچ عربي بر غير عرب و هيچ غير عربي بر عرب و هيچ سرخ‌پوستي بر سفيدپوست و هيچ سفيد پوستي بر سرخ پوست و سياهپوست برتري ندارد جز به تقوا، برتري ندارد.

5- حق انسان در حمايت از شرف و حرمت و زندگي خصوصي خويش:

هر انسان حق دارد در عِرض و ناموس و شرف خود مورد حمايت قرار گيرد، زندگي خصوصي افراد در اسلام مصون و محترم است و هر گونه تجاوزي به آن، مجازات دنيوي و اخروي دارد. هر كس به عنوان مثال با ارتكاب زنا، به حريم ديگران تجاوز كند مجازاتش سنگسار تا مرگ (در صورت داشتن همسر) و تازيانه (در صورت همسر نداشتن) است.

 

خداوند متعال مي‌گويد: «الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ» (سورة النور- 2) (به هر يك از زن و مرد زناكار، صد تازيانه بزنيد و اگر به خداوند و روز بازپسين ايمان داريد نبايد در دين خدا، بخشايشي بر آن دو، به شما دست دهد و هنگام عذابشان بايد دسته‌اي از مؤمنان گواه باشند.)

 

رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود: «خون هر فرد مسلمان حلال نمي‌شود مگر در سه مورد كه از جمله از زناي محصنه ياد كرد.» و فرمود: هر كس بخاطر مال خود كشته شود شهيد است، هر كس بخاطر خون خود كشته شود شهيد است و هر كس بخاطر دين خود كشته شود، شهيد است و هر كس بخاطر خويشانش كشته شود شهيد است.»[17]

6- حق مالكيت و حرمت مال ديگران:

اسلام به مالكيت و دارايي‌اشخاص احترام مي‌گذارد و آنها را پاس مي‌دارد و تجاوز به آنها را تحريم مي‌كند و متجاوزان را مجازات مي‌فرمايد، خداوند عزوجل مي‌گويد:

 

«لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّآئِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» (سورة بقره- 177) (نيكوكارى آن نيست كه روى را سوى خاور و باختر بگردانيد بلكه نيكى (از آن) كسى است كه به خداوند و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب (آسمانى) و پيامبران ايمان آورد و دارايي را با دوست داشتنش، به نزديكان و يتيمان و بيچارگان و به راه‏ماندگان و كمك‌خواهان و در راه (آزادي) بردگان، ببخشد و نماز برپاى دارد و زكات بپردازد و آنان كه چون پيمان بندند به وفا كنند و بويژه شكيبايان در سختى و رنج و در هنگامة كارزار؛ آنان راستگويند وآنانند كه به راستي پرهيزگارند.)

 

رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) مي‌فرمايد: هر كس مال برادرش را بدزدد، خداوند دوزخ را بر وي واجب و بهشت را بر او حرام مي‌گرداند. مردي پرسيد: حتي اگر چيز اندكي باشد اي رسول خدا؟ حضرت (صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود: حتي اگر يك تكه خاشاك باشد.»

 

شرع مقدس اسلام حق حمايت از همة دارايي‌هاي انسان و دفاع از آنرا تضمين كرده است در همين راستا پيامبر اكرم (صلوات الله و سلامه عليه) فرمود: «هر كس براي مالش كشته شود شهيد است.»

 

از جمله نمودهاي حمايت از مالكيت خصوصي افراد، تحريم دزدي و اعمال شديدترين مجازات‌ها براي آنست. خداوند متعال مي‌گويد: «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا جَزَاء بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» (سورة مائده- 38) (و دست مرد و زن دزد را به سزاي آنچه كرده‌اند، به كيفري از سوي خداوند، ببريد و خداوند پيروزمندي فرزانه است.)

 

هر حقي، مبتني بر سندي است و همه حقوق مقرر در اسلام، بر پايه قوانين و احكامي است كه خود آنها را سامان مي‌بخشد و تأمين آنها را براي هر انساني به نحو كامل تضمين مي‌كند.

مهمترين راه‌هاي مالكيّت در اسلام:

اسلام اجازه مي‌دهد كه از راه خريد و فروش، بخشش، وصيّت وارث مالكيت حاصل شود؛ اينها همه راههاي شرعي مورد قبول همة قوانين و اديان و مكتب‌هاي اقتصادي است. اسلام همچنين مشروعيت مالكيت از راه كسب و كار حلال را نيز به رسميت مي‌شناسد ولي در عين حال مالكيت از راه ستم، غصب و بهره‌كشي را نفي مي‌كند؛ «پاك‌ترين كسب‌ها، كار آدمي به دستان خويش است.»

7- حق تأمين اجتماعي:

دعوت اسلامي، دعوتي فراگير و عمومي است كه همة مردم در هر زمان و مكاني را در بر مي‌گيرد. دعوتي عمومي به دين و دنياست، و همانگونه كه شريعت اسلام به بيان بنيادهاي دين و قواعد آن توجه كرده، به بناي جامعه و شكل‌دهي به زندگي بر اساس پايه‌ها و شالوده‌هايي همسو با ارزش‌ها و بنيادهاي دين فراخوانده و توجه كرده است و در اين راستا هر آنچه را مخالف طبيعت و فطرت پاك و سالم انسان است، لغو كرده و به همين دليل ربا و زنا و قتل و شرب خمر و قمار و زنده بگور ساختن دختران و هر آنچه به مفهوم تجاوز مادي و معنوي به ايشان است، تحريم كرده و پاكي‌هاي هر چيز را مباح دانسته و از پلشتي‌ها نهي كرده است.

 

اسلام، از جامعه در برابر فقر و تنگدستي حمايت مي‌كند؛ از مستمندان و نيازمندان و يتيمان حمايت و براي آنان در اموال ثروتمندان حقي منظور مي‌كند. خداوند متعال مي‌گويد: «أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ * فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ * وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ» (سورة الماعون: آيات 1 تا 3) (آيا آن كس را كه روز پاداش و كيفر را دروغ مي‌شمارد، ديده‌اي؟ * او همان كسي است كه يتيم را مي‌راند * و مردم را به سير كردن مستمند بر نمي‌انگيزد) و «لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّآئِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» (سورة بقره- 177) (نيكوكارى آن نيست كه روى را سوى خاور و باختر بگردانيد بلكه نيكى (از آن) كسى است كه به خداوند و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب (آسمانى) و پيامبران ايمان آورد و دارايي را با دوست داشتنش، به نزديكان و يتيمان و بيچارگان و به راه‏ماندگان و كمك‌خواهان و در راه (آزادي) بردگان، ببخشد و نماز برپاى دارد و زكات بپردازد و آنان كه چون پيمان بندند وفا كنند و بويژه شكيبايان در سختى و رنج و در هنگامة كارزار؛ آنان راستگويند وآنانند كه به راستي پرهيزگارند.)

 

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) نيز فرمود: «كسي كه شب سير بخوابد و بداند همسايه‌اش گرسنه مانده است، مؤمن نيست.»

و از حقوق همسايه:

خوشرفتاري و نيكي به او و پاسداري از حريم و حرمت و آزادي‌هاي او در راستاي عمل به سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) كه فرمود: «جبراييل چنان به همسايه سفارشم كرد كه گمان بردم ارث هم مي‌برد.» و نيز آنحضرت (صلوات الله و سلامه عليه) فرمود:«من و سرپرست يتيم هر دو به بهشت مي‌رويم.»

 

اسلام رعايت حال همسايه را بر مردم چنان الزامي ساخته كه تمامي جنبه‌هاي زندگي اجتماعي و اقتصادي را در بر گيرد؛ به همين دليل جامعه را بر بنيادهاي اصيلي بنا كرده كه خود اين رعايت و حمايت اجتماعي را ببار مي‌آورد؛ قرآن كريم در جاهاي متعددي به اين نكته اشاره كرده است: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الأَوَّلِينَ» (سورة الحجر- 10) (و به راستي پيش از تو (پيامبراني) در ميان امت‌هاي پيشين فرستاديم.) و نيز مي‌فرمايد: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» (سورة آل عمران- 103) (و همگان به ريسمان خداوند بياويزيد و مپراكنيد و نعمت‌هاي خداوند را بر خود فرا يادآوريد كه دشمنان همديگر بوديد و خداوند دلهاي شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شديد؛ و در لبة پرتگاهي از آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد؛ بدين گونه خداوند آيات خود را براي شما روشن مي‌گويد باشد كه شما راهياب گرديد.)

 

وقتي قرآن اين برادري را مقرر مي‌كند، آنرا به عنوان يك حقيقت در نظر مي‌گيرد و هر كس بايد با مؤمنان به عنوان برادران خويش برخورد كند همچنانكه نبايد از ميان كافران دوست يا برادري برگزيند حتي اگر از خويشان وي باشند، خداوند سبحانه و تعالي، به كساني كه روابط با غير مؤمنان را بر [ارتباط] خدا و رسول خدا ترجيح مي‌دهند، سخت هشدار مي‌دهد و مي‌گويد: «لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (سورة المجادلة- 22) (گروهي را نمي‌يابي كه با ايمان به خداوند و روز واپسين، با كساني كه با خداوند و پيامبرش مخالفت ورزيده‌اند، دوستي ورزند، هر چند كه آنان پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشانشان مي‌بوده باشند؛ آنانند كه خداوند ايمان را در دلشان بر نوشته و با روحي از خويش، تأييدشان كرده است و آنان را به بهشت‌هايي در مي‌آورد كه از بن آنها جويباران، روان است، در آنها جاودانند. خداوند از آنان خرسند است و آنان از وي خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشيد كه بي‌گمان حزب خداوند است كه (گرويدگان به آن) رستگارند.)

 

تأمين اجتماعي مقرر در اسلام مبتني بر چند پايه است:[18]

 

يكم: برادري صادقانه همة مسلمانان با يكديگر: «انما المؤمنين اخوة».

 

دوم: مؤمنان دوستان يكديگرند: «لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاء» (سورة ممتحنه- 1) (اي مؤمنان،... دشمن خود و دشمن خود را دوست مگيريد...) كه حكمي منطقي است چه منافق دو دل و دو رو، نمي‌تواند هم‌پيمان و دوست مؤمني باشد كه خدا و رسول خدا را بر هر آنچه جز آنها و نيز بر غير مسلمانان ترجيح مي‌دهد زيرا اينان به اسلام به عنوان يك دين و به حضرت محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) به عنوان پيامبر و فرستادة خدا، ايمان ندارند و بنابر اين نمي‌توانند دوستدار مسلمانان باشند.

سوم: برابري مسلمانان در خون

خون هر كس براي خودش و بر مسلمانان عزيز است و بايد حرمت اين خون و جان را پاس داشت ؛ در همين باره است كه پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) مي‌فرمايد: «مسلمانان در خون، با يكديگر برابرند و كمترين آنها برايشان حق دارد و آنها در برابر ديگران يك دل و يكصدايند.»

 

چهارم: وجوب محبت و مهرورزي ميان مؤمنان، كه در همين باره حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) مي‌فرمايد : «براي مردم هماني را دوست بدار كه براي خود دوست مي‌داري.» و نيز «ايمان نياورده كسي مگر آنچه براي خود دوست مي‌دارد براي برادرش نيز دوست بدارد.»

حق زنان :

اسلام تبعيضي ميان زن و مرد قايل نيست و در بسياري از حقوق آنها را با هم برابر و در برخي حقوق، يكي را بر ديگري ترجيح داده است، تبعيضي وجود ندارد مگر در حدود معين و بنابر ضرورتهايي كه مصلحت هركدام از آنها يا مصلحت جامعه ايجاب مي‌كند.

 

خداوند عزوجل مي‌گويد :«فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ» (سوره آل عمران ـ 195) (آنگاه پروردگارشان به آنان پاسخ داد كه من پاداش انجام دهندة هيچ كاري ازشما، چه مرد و چه زن ـ كه همانند يكديگريد ـ تباه نمي‌گردانم...) ونيز فرمود :«وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ» (سوره الحجر ـ 97) (و ما به درستي مي‌دانيم كه تو از آنچه مي‌گويند دلتنگ مي‌گردي.) و نيز خداوند متعال مي‌گويد : «وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ نَقِيرًا» (سوره النساء ـ 124) (و كساني كه كارهاي شايسته انجام دهند چه مرد، چه زن و مؤمن باشند به بهشت در مي‌آيند و سر سوزني ستم نخواهند ديد.)

 

و حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود : «زنان خواهران مردانند.» علاوه بر اين اسلام شخصيت حقوقي مستقل زن را پاس مي‌دارد. او حق تملك، عقد و پيمان و انجام هركاري ونيز حق مشاركت در زندگي عمومي در ابعاد سياسي، اقتصادي و اجتماعي را دارد.

اسلام و زن :

اسلام آمد تا ستم را لغو كند و مانع از بهره‌كشي انسان از انسان گردد و راه آزادي را در برابر همة مردم اعم از غني و فقير، قدرتمند و ناتوان، آزاد و برده و ... هموار سازد و حقوق را نه تنها به مردان كه به زنان نيز تقديم دارد.

 

زن در وضعي قرار داشت كه شايسته انسان نبود، از هيچ حقي برخوردار نبود، كسي او را به بازي نمي‌گرفت و كار بجايي رسيده بود كه در شيرخوارگي او را زنده بگور مي‌كردند و در بزرگسالي در كنار ميراث، به ارثش مي‌بردند.

اسلام زن را گرامي مي‌‌دارد :

انسان شأن و منزلت مردم را بالا برد و حقوق او را به عنوان شريك مرد در زندگي به وي بازگرداند. خداوند متعال در جاهاي بسياري از قرآن مجيد از زن و مرد ياد كرده و گفتمان‌هاي تكليفي را خطاب به هر دوي آنها ايراد كرده است ؛ از جمله مي‌فرمايد : «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» (سوره الحجرات ـ 13) (اي مردم! شما را از مردي و زني آفريديم و شما را گروه‌ها و قبيله‌ها كرديم تا يكديگر را بازشناسيد، بي‌گمان گرامي‌ترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست، به راستي خداوند دانايي آگاه است.)

 

و دربارة زنان مي‌گويد : «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ» (سورة بقره ـ 187) (... آنها جامة شما و شما جامة آنهاييد...) همچنانكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) نيز مي‌فرمايد : «زنان خواهران مردانند.»

 

اگر اسلام به زن حقوقش را داده و در بسياري موارد او را با مرد برابر ساخته است، اين برابري از همه نظر كامل نيست، مواردي هست كه ويژة مردان و موارد ديگري ويژة زنان است كه در جاي خود به توضيح آنها خواهيم پرداخت. خداوند متعال انسان را زن و مرد آفريده و براي هركدام ويژگي‌ها و شايستگي‌هايي متناسب با وظايف خود در زندگي، در نظر گرفته است. به مرد نيروي جسماني بخشيده تا به دنبال كسب ر وزي رود و براي لقمه ناني، بكوشد و به زن مهر و عطوفت بخشيده تا بتواند فرزندانش را پرورش دهد و آنانرا به نيكويي تربيت كند و چه خوب گفته شاعر :

 

ـ مادر مكتبي است كه اگرآنرا به درستي آماده كني ... ملتي نيكوسرشت تدارك ديده‌اي.

ادعاهاي باطل :

نمي‌دانم چرا هراز گاهي، نداهايي مبني بر برابري زن و مرد برمي‌خيزد تو گويي مرد و زن، دو چيز مختلف و نه يك چيزند. اينان فراموش كرده‌اند كه زن، مادر و خواهر و دختر و همسر مرد است، و مرد نيز نسبت به زن، پدر و برادر و فرزند و همسر اوست. آنها از يك نفس آفريده شده‌و هريك مكمل ديگري و نه در تناقض با يكديگرند ؛ هيچكدام نبايد به آن يك، ستم روا دارد و هيچ دليلي براي چنين فريادهايي كه هدف از آن پراكندن جامعه و مفسده‌جويي و برهم زدن روابط مرد با خواهر يا زن و شوهر و مادر و فرزند اوست، نيست.

 

خداوند سبحانه و تعالي مرد و زن را از يك نفس آفريده و جسم هر كدام را متناسب با نقشي كه در زندگي دارند، در نظر گرفته است و وقتي خداوند متعال خود ميان آنان تفاوت قايل شده چرا ما متفاوت بودن آنها را نمي‌پذيريم؟ خداوند متعال مي‌گويد : «وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ» (سوره بقره ـ‌228) (و مردان را بر زنان، پايه‌اي برتري است...) درخواست برابري كامل ميان مرد و زن، امرغيرممكني است. خداوند متعال به مادر، وظايف و نقش‌هايي طبيعي سپرده كه مرد آماده ايفاي آنها نيست. براي مرد نيز وظايف ديگري درنظر گرفته است و هركدام، مكمل ديگري است ؛ آنها باتفاق مسؤوليت‌هاي خود را در ازاي خانواده و جامعه برعهده دارند بنابراين لازم مي‌آيد كه مقام زن را از آن سطح انساني و شايسته‌اي كه خداوند متعال براي وي در نظر گرفته است، پايين نياوريم.

 

اسلام نمي‌پذيرد كه زن، خوار گردد يا حرمت وي آسيب بيند يا انسانيتش هتك شود ؛ اسلام زن را در جايگاه مناسب خود قرار مي‌دهد تا بتواند فرزندان خود و جوانان و مردان آينده و حاميان و قهرمانان امت را پرورش دهد.

كار زن :

اسلام به زن فرصت كار كردن خارج از خانه را در صورت وجود ضرورتي براي اين كار، مي‌دهد. چه اگر ضرورتي وجود نداشت همان بهتر كه در خانه باقي بماند و به فرزندانش رسيدگي كند و آنها را تربيت كند. برخي‌ها گمان مي‌كنند كار تربيت فرزندان، كار ساده‌اي است ولي اين توهمي بيش نيست. زني كه فرزندان قدرتمند و سالم و توانا و آموخته‌اي به وطن تقديم مي‌كند بهتر از آن زني است كه فرزندان خود را به دست مربياني مي‌سپارد كه چه بسا، اخلاقشان را فاسد مي‌كنند و آسيب جدي به نسل جوان و آينده امت وارد مي‌آورند.

 

كار زن در خانه، از اهميت بيشتري نسبت به كار وي در خارج از خانه برخوردار است و وظيفه امت نيز آنست كه به زن راههاي برتر در ادارة خانه و رسيدگي به خانواده و انجام وظايف فرزندان خود آموزش دهد. البته اينكار مانع از مشاركت وي در زندگي اجتماعي و كمك در زندگي سياسي در جامعة خود نيست ؛ او حق عهده‌داري وظايف عمومي و مشاركت در جمعيت‌هاي خيريه و شركت در انتخابات عمومي و كانديد ساختن خود و عضويت در مجالس نمايندگان و قانونگذاران و نيز بر عهده گرفتن پست وزارت و استاندار و ديگر پست‌هاي اجرايي و سياسي را بي هيچ قيد و شرط يا تبعيضي نسبت به مردان، دارد.

زناني كه عهده‌دار پست‌هاي حساس در كشورهاي اسلامي هستند :

زنان بسياري وجود دارند كه خود را براي پست نخست‌وزيري در مصر كانديد كرده‌اند از آن مهمتر اينكه در گذشته زناني بودند كه پست نخست وزيري در برخي كشورهاي اسلامي در شرق آسيا را بر عهده دارند مثلا ملكه‌اي بنام "اروي" حكومت بر يمن را در حكومت اسلامي بر عهده داشت و "شجرة الدر" نيز بر مصر حكمفرمايي مي‌كرد و ... مشروط بر اينكه اين پست‌ها و كارها، او را از وظيفه اصلي‌اي كه خداوند او را براي آن در نظر گرفته يعني وظيفة مادري، باز ندارد.[19]

 

حال كه اسلام همة حقوق زن را به وي اعطا كرده، وظيفة اوست كه به خوبي و شايستگي اين حقوق را بكار گيرد و در مورد آنها زياده‌روي نكند. و كساني نيز كه اين اباطيل را عليه اسلام ترويج مي‌كنند و حقوق زنان را بهانه‌اي براي حملات خود قرار داده‌اند بايد در وهلة نخست به طبيعت هريك از زن و مرد توجه كنند و بدانند كه زن و مرد، از يكديگر جدايي ناپذيرند و هركدام نقش و وظايفي در زندگي دارند كه بايد آنرا بخوبي انجام دهند. طبيعت مرد بگونه‌اي است كه نمي‌تواند حامله شود و فرزند تربيت كند زيرا اينكار تنها مربوط به زنان است. همچنانكه از زن نيز نبايد بيش از توانش چيزي بخواهيم كه در اينصورت به او ستم روا داشته‌ايم حال آنكه فكر مي‌كنيم لطفي به وي كرده‌ايم.

كار اصلي زن :

البته زنان در زمان پيامبراكرم و خلفاي راشدين، به كار و جهاد هم مي‌پرداختند ولي اين اصل كلي در اين مورد نيست. قاعده كلي، قرار گرفتن زن در خانه و استثناي بر اين قاعده، بيرون شدن از خانه به حكم ضرورت يا كار است ؛ اگر جامعه نيازمند كار زن باشد يا زن خود به اين كار نياز داشته باشد، اشكالي ندارد. آنچه اسلام مقرر مي‌دارد و با توجه به تكوين جسمي زن مي‌توان گفت، همين است. و از آن بالاتر اينكه اسلام [به دليل همين ويژگي‌هاي جسمي] او را از برخي تكليف‌هاي شرعي و عبادات معذور داشته است. زن در دورة حيض و نفاس، نماز و روزه ندارد و ملزم به قضاي نمازها نيست هرچند بايد روزه‌ها را اعاده كند و هيچ تكليف مادي (پولي) بر عهدة وي نيست و خويشان مرد او، مكلف به تأمين مخارج وي هستند.

 

همچنانكه شوهر مكلف به تأمين نفقه همسرش بي توجه به دارايي‌هاي خصوصي اوست. زن مكلف به جهاد هم نيست مگر آنكه خود داوطلبانه به اينكار اقدام كند و جنگ، نيازمند خدمت او باشد.

 

زن در اسلام از آنچنان بزرگداشت و تكريم و حقوق والايي برخوردار گشته كه در پرتو هيچكدام از تمدنهاي پيشين يا كنوني برخوردار نبوده و نيست. اسلام در امور ديني و حقوق مدني و سياسي و فرهنگي و در همة امور زندگي، ميان او و مرد، تساوي برقرار كرده است ؛ او از حق تملك و حق ادارة دارايي‌هاي خود و مشاركت در امور دولتي برخوردار است و مي تواند به عنوان وزير و قاضي و ديگر پست‌ها، مشغول كار شود.

 

بدين ترتيب مي‌بينيم كه شريعت جاودان الهي [اسلام] به زن ومرد به يك چشم نگاه مي‌كند و چون آنها را يكي مي‌داند و تفاوتي ميان آندو قايل نيست جز اينكه يكي مرد و ديگري زن است، خداوند آنها را از نفس واحدي آفريده و براي هركدام نقشي را در زندگي، اختصاص داده و جسم هركدام از آنها را به گونه‌اي درنظر گرفته كه بتوانند نقش خود را به بهترين وجه، ايفا نمايند.

 

بنابراين انسان، برترين آفريده‌هاي الهي است كه خداوند متعال او را براي عبادت خود و آباداني زمين، آفريده است. انسان، زن و مرد است و تمدن به وجود آنها برپا مي‌شود و زندگي ادامه پيدا مي‌كند و جريان مي‌يابد.

 

"الكسين كارل" مي‌گويد : «انسان فراتر از هر شرّي در جهان است و اگر خود انحطاط پيدا كرد وفروپاشيد، ديري نمي‌پايد كه زيبايي تمدن وحتي عظمت مادي دنيا، متلاشي خواهد گشت.»[20]

اسلام و مسئله برابري زن و مرد :

خداوند عزوجل مي‌گويد : «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ * يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلاَ سَاء مَا يَحْكُمُونَ» (سورة النحل : آيات 58 و59) (و چون يكي از ايشان را به دختر(دار شدن) نويد دهند، چهره‌اش از خشم سياه مي‌شود و او (ناگزير) خشم خود را فرومي‌خورد * از بدي خبري كه به او داده‌اند، از قوم خود پنهان مي‌گردد، آيا او را با احساس (خواري) نگه دارد يا (زنده) در خاك پنهان كند، همان بد داوري مي‌كنند.)

 

قرآن مجيد، اين كتاب بزرگ اسلام‌،‌وضع زن را در زمان جاهليت، اينگونه بيان مي‌كند و اوازبدو تولد، ننگ خانواده بشمار مي‌رفت و اگرشانس زندگي پيدا مي‌كرد، از همة حقوق محروم بود، نه ارثي مي‌برد، نه حق امضاي قراردادي را داشت و... زن، تنها كالايي بود كه خانواده همسرش او را به ارث مي‌بردند.

 

وقتي اسلام آمد و چنين هرج و مرجي را در برخورد با زن ـ به لحاظ ازدواج و طلاق ـ ديد و ديد كه هيچ ضابطه‌اي بر روابط مرد و زن حاكم نيست، راه زن را روشن ساخت و براي او جايگاه شايسته‌اي در خانواده و جامعه، در نظر گرفت. از بدو تولد به پرورش و رشد و آموزش او توجه كرد و او را با مرد، برابر ساخت و در امور ديني و در برابر قانون در حقوق عمومي برابري كامل آنها را اعلام نمود آنها به لحاظ انساني برابر گشتند.

 

خداوند متعال مي‌گويد : «فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ» (سوره آل عمران ـ 195) (آنگاه پروردگارشان به آنان پاسخ داد كه من پاداش دهنده هيچ كاري از شما را چه مرد و چه زن ـ كه همانند يكديگريد ـ تباه نمي‌گردانم...) و نيز مي‌گويد : «لِّلرِّجَالِ نَصيِبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاء نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا» (سوره النساء ـ7) (مردان را از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان بر جاي مي‌نهند بهره‌اي است و زنان را (نيز) از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان برجاي مي‌نهند، بهره‌اي است معين چه كم باشد چه زياد.)

 

و مي‌گويد : «وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ وَاسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا» (سورة النساء ـ32) (و آنچه را خداوند برخي از شما را با آن بر برخي ديگر برتري داده است، آرزو نكنيد ؛ مردان را از آنچه براي خود بدست مي‌آورند، بهره‌اي است و زنان را (هم) از آنچه براي خويش به كف مي‌آورند، بهره‌اي ؛ و از بخشش خداوند درخواست كنيد كه خداوند به هرچيزي داناست.) و نيز خداوند عزوجل مي‌گويد : «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» (سوره الحجرات ـ 13) (بدرستيكه گرامي‌ترين شما نزد خداوند، پرهيزگارترين شماست به راستي خداوند، دانايي آگاه است.) و در اين مورد زن و مرد با همديگر فرقي ندارند.

پيامبر سفارش زن را مي‌كند :

اسلام به زن به عنوان مادر توجه جدي مبذول داشته و در اين مورد او را بر مرد مقدّم شمرده است. روايت شده كه روزي، مردي به حضور پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله وسلم) رسيد و ازآنحضرت پرسيد[21] : «چه كسي حق بيشتري برمن دارد؟ فرمود : مادرت. گفت : پس از او چه كسي؟ فرمود : مادرت. گفت : پس از او چه كسي؟ فرمود : مادرت. گفت : پس از او؟ فرمود : پدرت.»

 

و براي اينكه به مسلمانان ارزش زن را و اينكه چه اندازه تلاش مي‌كند و زحمت مي‌كشد و از خود براي تربيت فرزندانش مايه مي‌گذارد نشان دهد در قرآن كريم آمده است : «وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ» (سوره الاحقاف ـ 15) (و به آدمي سپرده‌ايم به پدر و مادرش نيكي كند، مادرش او را به دشواري آبستن بوده و به دشواري زاده است ـ و بارداري و از شيرگرفتنش سي ماه است ـ تا چون به رشد كامل رسد و چهل ساله شود، بگويد : پروردگارا در دلم افكن تا نعمتي را كه به من و پدر و مادرم ارزاني داشته‌اي، سپاس گويم و كار شايسته‌اي كنم كه تو مي‌پسندي و براي من، در دودمان من شايستگي نِه كه من به سوي تو بازگشته‌ام و من از فرمانبردارانم.)

 

بدين ترتيب روشن مي‌شود كه اسلام، به لحاظ ارزش انساني، تفاوتي ميان مرد و زن قايل نيست همچنانكه در كسب دانش نيز ميان آنها فرقي نمي‌گذارد. پيامبرخدا (صلي الله عليه و آله وسلم) مي‌فرمايد : «دنبال دانش رفتن بر هر مسلماني واجب است.» همچنانكه روايت شده كه ام المؤمنين "حفصة بنت عمربن الخطاب" (رضي الله عنها) در جاهليت به دست زني به نام "الشفاء العدوية" سوادآموزي مي‌كرد و هنگامي كه پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) با او ازدواج كرد از "الشفاء" خواست تا همچنانكه اصل نوشتن را به "حفصه" آموزش داده بود، خوشنويسي را هم به وي بياموزد.

كار در عرصه‌هاي مناسب :

اسلام به زن اجازه داده كه با حفظ وقار و شأن خود، به محيط كار درآيد ؛ زن نيز بايد همة بخش‌هاي تن خود بجز صورت و دو دست خود را ـ كه در اين باره ميان فقها اختلاف نظر است[22] ـ بپوشاند.

 

زن بايد در آن عرصه‌اي كه مناسب اوست كار كند و كار او نبايد زيان جسمي يا اجتماعي يا اندامي به وي وارد آورد و علاوه بر آن كار وي در بيرون منزل نبايد منافاتي با وظايف خانه‌داري و همسرداري و فرزندداري او و نيز با اوضاع وي در خانواده و جامعه داشته باشد. اسلام به زن اجازه مي‌دهد همة مقام‌هاي عمومي ـ و نه ولايت‌هاي عام ـ را عهده‌دار گردد. و شخصيت كامل مدني او و شايستگي‌اش در برعهده گرفتن تعهدات و عقد قراردادهاي خريد و فروش و بخشش و جز آن را به وي مي‌دهد. بنابراين شخصيت زن جداي از شخصيت مرد و متمايز از آنست خواه اين مرد پدر، برادر يا همسراو باشد. زن مي‌تواند از دسترنج كار تجاري يا عمومي خود، درآمد داشته باشد[23]. خداوند متعال مي‌گويد : «وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ وَاسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا» (سوره النساء ـ32) (و آنچه را خداوند برخي از شما را با آن بر برخي ديگر برتري داده است، آرزو نكنيد ؛ مردان را از آنچه براي خود بدست مي‌آورند، بهره‌اي است و زنان را (هم) از آنچه براي خويش به كف مي‌آورند، بهره‌اي ؛ و از بخشش خداوند درخواست كنيد كه خداوند به هرچيزي داناست.)

جنبه‌هاي برتري زن :

 يك سري جنبه‌هاي برتري زن بر مرد وجود دارد كه باعث مي‌شود بر شأن و منزلت وي افزوده شود و اين برخلاف ادعاهاي دشمنان اسلام مبني بر پايين‌تر بودن وي از مرد است ؛ او در بسياري موارد، از مرد هم بالاتر و برتر است.

 

برخي جنبه‌هاي برتري زن :

يكم ـ مورد خواستگاري قرار گرفتن

اين مرد است كه به سوي زن مي‌رود و از وي خواستگاري مي‌كند و نه آنگونه كه در غرب و كشورهاي غيراسلامي متداول است كه زن از مرد خواستگاري مي‌كند و خانواده مبالغ زيادي به مرد مي‌پردازند تا با دخترشان ازدواج نمايد. اخيرا در روزنامه‌ها آمده بود كه برخي اولياي دختران در يكي از كشورهاي غيراسلامي مبالغي را به برخي جوانان پسر پرداخت كردند تا با دخترانشان ازدواج كنند ولي پسران مبالغ را گرفتند و فرار كردند.

 

مي‌بينيم كه اسلام زن را در وضعيت متمايزي قرار مي‌دهد بگونه‌اي كه خواستگار به سراغ وي مي‌آيد و او بدون هيچ فشار يا اجباري از سوي خانواده، به گزينش مي‌پردازد. مردي كه اقدام به خواستگاري از دختري مي‌كند تا با او ازدواج نمايد و نفقه او را تأمين كند، برايش هدايايي تقديم مي‌كند تا رضايتش را جلب كند و در طول زندگي زناشويي نيز همواره سعي مي‌كند او را براي خود نگاه دارد و مي‌كوشد تا با تلاش و كوشش و بذل مال، او را مورد توجه و عنايت خويش قرار دهد.

 

دوم ـ بقاي پيوندهاي زن با خانوادة خويش و ارث بري از ايشان :

 

زن پس از ازدواج همچنان وابسته به خانواده‌اش باقي مي‌ماند و برخلاف آنچه در غرب متداول است نام و نام خانوادگي خود را از دست نمي‌دهد و پيوندش با خانواده و رابطه ارثي‌اش با آنها باقي مي‌ماند.

 

سوم ـ درنظر گرفتن مهريه به عنوان هديه‌اي از سوي همسر :

 

كه حق ويژة اوست و هرگونه كه خود بخواهد مي‌تواند در آن دخل و تصرف كند. هيچ بار مالي در ازدواج بر دوش او نيست. دربارة "مهريه" در قرآن كريم آمده است : «وَآتُواْ النَّسَاء صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَّرِيئًا» (سوره النساء ـ4) (و كابين زنان را با خشنودي به آنان بپردازيد و اگر با خوشدلي چيزي از آنرا به شما بخشيدند، نوش و گوارا بخوريد.)

چهارم ـ شايستگي مردي كه به خواستگاري زن مي‌آيد :

فقها در مورد مردي كه اقدام به خواستگاري از زن مي‌كند شرط مي‌كنند كه به لحاظ نسب و دين و مال و ... با وي همسنگ باشد و براساس برخي مذاهب فقهي، اگر دختري خود را به ازدواج مرد ناشايستي درآورد، ولي او مي‌تواند اين عقد را فسخ كند. اين شرط به سود زن درنظر گرفته شد تا خود به ازدواج با كسي كه چه بسا با وي بدرفتاري خواهد كرد يا به خانواده‌اش زيان خواهد رساند يا براثر بي‌ديني يا اخلاق بد، كرامتش را تهديد خواهد كرد، اقدام ننمايد.

پنجم : سن بلوغ :

فقها، سن بلوغ دختر را ـ اگر بلوغ سني را در نظر گيريم ـ حدود سه يا چهار سال پيش از مرد در نظر گرفته‌اند ولي اگر نشانه‌هاي طبيعي را ملاك قرار دهيم نيز به نظر علماي شرع، دختر پيش از پسر، بالغ مي‌شود و بدين ترتيب پيش از مرد به حقوق خود دست پيدا مي‌كند، حقوقي چون :

 

الف:اداره امور مالي خود و دريافت اموال از ولي يا وصي ومديريت شخصي آنها.

ب : حق اعمال حقوق سياسي.

ج : حق انتخاب همسر يا ازدواج بنابه نظر كساني كه قايل به اين رأي هستند.

 

بنابراين موضوع برابري زن و مرد در سن بلوغ، به منافع زن زيان مي‌رساند و بهره‌گيري از حقوق پيش گفتة او را به تأخير مي‌اندازد.

ششم : شهادت او در بسياري حالتها برتر از شهادت مرد است :

شهادت زن به تنهايي و بدون مرد در مواردي كه جز زنان در جريان آن قرار نمي‌گيرند از جمله اثبات باكره بودن يا نبودن، اثبات تحقيق آميزش جنسي، اثبات تولد نوزاد و اثبات زنده يا مرده بودن نوزاد، اثبات شيردهي، شهادت در خصوص مسايلي چون ضرب و جرح و آسيب‌هايي كه در نشست‌هاي خاص زنان صورت مي‌گيرد و ديگر مواردي كه جز زنان كسي شاهد آنها نيست، پذيرفته مي‌شود.

 

اين نوع شهادت‌ها، پيامدهاي مهمي دارد كه از جمله مي‌توان به موارد زير اشاره كرد :

 

1ـ در حالت زوال بكارت زن، تنها زن مي‌تواند شهادت دهد ؛ اين زوال ممكن است ناشي از ارتكاب جنايت زنا باشد ؛ مي‌دانيم كه حدّ زنا تنها با شهادت چهار مرد جاري مي‌شود ولي در اينجا شهادت وي پذيرفته مي‌شود و بنابراين شهادتش برابر با شهادت چهار مرد است و اگر در جاهاي ديگري، شهادت دو زن برابر با شهادت يك مرد است، در اينجا شهادت وي به تنهايي برابر با شهادت چهارمرد است.

 

2ـ تحقق زايمان ـ كه مادر بودن يا نبودن زن ثابت مي‌شود ـ و اگر نوزاد زنده باشد مستحق ارث و همة حقوق مالي و غيرمالي ـ حتي اگر به ميليونها و ميلياردها برسد ـ مي‌گردد ؛ در اينجا فقها شرط كرده‌اند كه اثبات زايمان بايد به شهادت دو زن باشد.

 

3ـ گاه نيز پادشاهي يا ولايت عهدي نوزادي در كشورهاي پادشاهي، با اين شهادت به اثبات مي‌رسد.

 

4ـ در موضوع شيردهي نيز تنها شهادت زنان پذيرفته مي‌شود ؛ اين شهادت از چنان اهميتي برخوردار است كه محرمي شيرخوار و شيرده را بدنبال دارد و اين يك، فرزند رضاعي آن يك مي‌گردد.

هفتم : نفقة زن :

نفقه و هزينه‌هاي جاري زن بر عهدة مرد است حتي اگر زن ثروتمند باشد ولي پيش از ازدواج نفقه او بر عهدة خودش (در صورت ثروتمند بودن) و برعهدة مردان خاندانش (در صورت عدم توانايي مالي) است. او ملزم به كسب درآمد يا انجام كار در خارج از خانه نيست . اسلام از او حمايت و پاسداري كرده است ولي اگر داوطلبانه خواهان كاركردن باشد يا بخواهد كار كند يا شرايط، او را براي كار و كسب به بيرون از خانه‌اش بكشاند، مانعي بر سر راهش نيست و لطفي است كه خود مي‌كند و كسي او را وادار نكرده است.

هشتم : استقلال مالي :

او بي هيچ وصايت و سرپرستي از سوي كسي، مي‌تواند در اموال خود دخل و تصرف كند انسان اهليت و شايستگي انجام كارهاي خود را در همة دوره‌هاي زندگي دارد و شرع اسلام آنرا براي زن و مرد بي‌هيچ تبعيضي مقرر داشته است.

 

خداوند متعال مي‌فرمايد : «لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ» (سوره النساء ـ32) (مردان را از آنچه براي خود به دست مي‌آورند، بهره‌اي است و زنان را هم از آنچه براي خويش به كف مي‌آورند، بهره‌اي.)

نهم : حق ازدواج :

زن بنابه مذهب "امام ابوحنيفه" (رحمة الله عليه) مي‌تواند خود ازدواج كند. "الموصلي" مي‌گويد : «عبارت زنان در نكاح معتبر است حتي اگر زن آزاد و عاقلي خود را ازدواج دهد و نيز اگر ديگري را به وكالت يا ولايت، ازدواج دهد و نيز اگر ديگري را براي ازدواج خود وكالت دهد يا ديگري او را ازدواج دهد و او بپذيرد. در مورد دختر باكرة بالغه براي ازدواج، اجباري وجود ندارد.»[24]

دهم ـ حق شرط‌گذاري :

او (زن) حق دارد در عقد ازدواج، شرطهايي كه حقوق وي را حفظ كند، در نظر گيرد از جمله مثلا حق طلاق دادن خود يا حق بيرون رفتن از منزل براي كار و موارد ديگري در حدود آنچه شريعت اسلام پذيرفته است.

يازدهم ـ خطاب قرآن به زن :

اسلام زن را با لحن محبت آميز، مهربانانه و همراه با اعتماد به مخاطب و به صيغة خبري دالّ بر درخواست، مورد خطاب قرار داده است از جمله در اين آيه :«وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» (سوره بقره ـ233) (و مادران فرزندان خود را دو سال كامل شير مي‌دهند، اين براي كسي است كه بخواهد دوران شيردهي را كامل كند و خوراك و پوشاك آنان به شايستگي بر صاحب فرزند است.) و آية «وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ» (سوره بقره ـ 228) (و زنان طلاق داده بايد تا سر پاكي (از حيض) انتظار كشند و ...)

 

خداوند عزوجل برخلاف خطاب به مرد، زنان را به صيغة امر مورد خطاب قرار نمي‌دهد. صيغة امر، بيانگر شدت و قاطعيت است حال آنكه صيغة خبري، بيانگر درخواست است و متناسب با لطافت و شدت حساسيت زن است. اين هم بخشي از جزييات مربوط به زن بود كه "دكتر محمد محروس المدرسي الاعظمي" آنرا برشمرده است.[25]

 

دوازدهم ـ سوره‌هايي از قرآن ويژة زنان است :

از جمله مهمترين و والاترين جنبه‌هاي برتري زنان، نازل شدن سوره‌اي در قرآن كريم به نام سوره النساء (زنان) شامل احكام مربوط به زنان است. و نيز سورة مريم[26]. كه اين هم از بخشش‌هاي پروردگار متعال است كه آنرا ويژة زنان قرار داده است : «ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» (سورة جمعه ـ 4) (اين بخشش خداوند است به هر كه بخواهد مي‌بخشد و خداوند داراي بخشش سترگ است.)

 

حقوق غيرمسلمانان در جامعة اسلامي

 

اسلام به غيرمسلمانان اجازه داده تا در كنف حمايت دولت اسلامي زندگي كنند و خوراكي‌ها و پوشاك‌هايي را كه دينشان مباح دانسته براي آنان مباح ساخته و توصيه به خوش رفتاري و عدم تجاوز به حقوقشان كرده و به آنها آزادي عبادت و پاسداري از عبادتگاههاي ويژة آنها و عدم تعدي به آنها را ارزاني داشته است ؛ تاريخ اسلام حوادث فراواني در اين راستا، ثبت كرده كه از جمله مي‌توان به موارد زير اشاره كرد :

 

فاتحان مسلمان از عبادتگاههاي يهودي و مسيحي در فلسطين و مصر و شام، پاسداري كردند.

 

"عمربن الخطاب" زير بار نماز خواندن در كنيسة "قيامت" در بيت المقدس نرفت تا مبادا پس از وي كساني آنرا بهانه‌اي براي تجاوز خويش به كنيسه يا غصب آن، قرار دهند.

 

فاتحان اسلامي، مردم سرزمين‌هاي فتح شده را وادار به پذيرش اسلام نكردند و آنان را در گزينش عقيده و دين خود آزاد گذاردند : «فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ» (سوره كهف ـ 29) (... هركه خواهد ايمان آورد و هركه خواهد كفر پيشه كند.)

 

خداوند متعال مي‌فرمايد : «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» (سورة الحجرات ـ13) (اي مردم! ما شما را از مردي و زني آفريديم و شما را گروهها و قبيله‌ها كرديم تا يكديگر را بازشناسيد ؛ بي‌گمان گرامي‌ترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست به راستي خداوند دانايي آگاه است.)

 

و همو، فرمان به خوشرفتاري با آنان داده است : «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ» (سوره ممتحنه ـ 8) (خداوند شما را از نيكي ورزيدن و دادگري با آنان كه به شما در كار دين جنگ نكرده‌اند و شما را از خانه‌هايتان بيرون نرانده‌اند، باز نمي‌دارد. بي‌گمان خداوند دادگران را دوست مي‌دارد.) و خوراكي‌هاي اهل كتاب و ازدواج با زنان آنانرا بر مسلمانان، حلال ساخته است. خداوند متعال مي‌فرمايد : «الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلُّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَن يَكْفُرْ بِالإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ» (سوره مائده ـ 5) (امروز چيزهاي پاكيزه بر شما حلال است و غذاي اهل كتاب براي شما حلال است و غذاي شما بر آنان حلال است و نيز ازدواج با زنان پاكدامن از زنان مؤمن مسلمان و زنان پاكدامن از آنان كه پيش از شما به آنان كتاب آسماني داده‌اند، اگر كابينشان را پرداخته و پاكدامن باشيد نه پليدكار و گيرندگان دوست پنهان (بر شما حلال است) ؛ هركس گرويدن به اسلام را نپذيرد كردارش تباه مي‌شود و او در جهان واپسين از زيانكاران است.)

 

و فرمان داده كه به بهترين شكل با ايشان مجادله شود و با سخنان نيكو، قانع شوند و به دين اسلام فراخوانده شوند و آنانرا آزاد گذارده تا ديني را كه مايلند بي‌هيچ ارعاب و اجبار و ترسي، بپذيرند زيرا ايمان بايد با اقناع و پذيرش قلبي باشد ؛ خداوند متعال مي‌گويد : «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» (سوره العنكبوت ـ46) (و با اهل كتاب جز به بهترين شيوه، چالش مكنيد مگر با ستمكاران از ايشان و بگوييد : ما به آنچه بر ما و شما فروفرستاده‌اند، ايمان آورده‌ايم و خداي ما و خداي شما يكي است و ما فرمانپذير اوييم.)

 

و نيز مي‌فرمايد : «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» (آل عمران ـ64) (بگو اي اهل كتاب! بياييد بر كلمه‌اي كه ميان ما و شما برابر است هم داستان شويم كه : جز خداوند را نپرستيم و چيزي را شريك او ندانيم و برخي از ما، برخي ديگر را به جاي خداوند به خدايي نگيرد، پس اگر روي گرداندند بگوييد : گواه باشيد كه ما مسلمانيم.)

حقوق غيرنظاميان و اسراي جنگي در درگيري‌هاي مسلحانه :

در روابط بين‌المللي در اسلام، اصل آنست كه جامعه در صلح زندگي كند. جنگ حالتي استثنايي و فوق‌العاده است و اسلام قواعد و اصول معيني را براي برخورد با غيرنظاميان و اسيران جنگي (در شرايط جنگ) در نظر گرفته كه برخي در قرآن و برخي نيز در سنت شريف نبوي، مطرح شده است.

 

خداوند متعال مي‌گويد : «قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم و لاتعتدوا» (در راه خدا با كساني كه با شما مي‌جنگند بجنگيد و تجاوز نكنيد.) يعني كه جنگ، ميان سربازان و لشكريان جنگي است و شامل غيرنظاميان و ديگران نمي‌شود.

 

پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله وسلم) نيز سفارش مهمي در خصوص عدم تعدي به غيرنظاميان و غيرجنگندگان كرده و آنانرا از تخريب و ويرانگري نهي فرموده است.

 

آنحضرت (صلي الله عليه و آله وسلم) وقتي "معاذ بن جبل" را به يمن اعزام كرد،‌به وي فرمود : «با آنان نجنگيد مگر آنكه قبلا آنانرا [به اسلام] فراخوانده باشيد و هرگاه خودداري كردند، با آنان نجنگيد تا خود شروع كرده باشند و وقتي شروع كردند با آنان نجنگيد تا كسي را از شما بكشند سپس كشته را به ايشان نشان دهيد و بگوييد : آيا راهي از اين بهتر هم هست؟ اگر خداوند يك نفر را به دست تو هدايت كند از هرآنچه خورشيد بر آن تابيد و غروب كرده، بهتر است.»

 

و در سفارش ديگري مي‌فرمايد (ص) : «بنام خدا با توكل بر خدا و به بركت رسول خدا، حركت كنيد، هيچ سالخورده و كودك و زني را مكشيد، زياده‌روي نكنيد. بدنبال صلح باشيد و نيكي كنيد كه خداوند نيكوكاران را دوست مي‌دارد.»

 

و در سفارشي به "خالدبن الوليد" مي‌فرمايد(ص) : «كودكان را مكش، ره گم كرده‌ها را نيز مكش.» و‌آنحضرت (صلي الله عليه وآله وسلم) مي‌فرمايد : «زياده‌روي نكنيد، خيانت مكنيد، مثله نكنيد و نوزادان را مكشيد.»

 

جانشينان پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) نيز بر همان سياستي حركت كردند كه او در برخورد با غيرنظاميان در پيش گرفته بود.

 

"ابوبكر" به "خالدبن الوليد" نوشت : «بدان كه چشماني از سوي خدا ترا مي‌بينند و هوايت را دارند، وقتي دشمن را ديدي، بدنبال مرگ باش تا سلامت به تو هديه شود و شهدا را با خونشان غسل مده زيرا خون شهيد، در روز قيامت براي او نور است.»

 

و در سفارش ديگري به يكي از فرماندهان خود مي‌گويد :«گروهي را خواهي يافت كه خود را در صومعه‌ها زنداني كرده‌اند، آنها را بحال خود واگذار. نيز گروهي را مي‌بيني كه موي ميان سر خود را باقي گذارده و آنرا بافته‌اند. موهاي بافتة آنها را با شمشير بزن ... من ده سفارش به تو مي‌كنم : زنان و كودكان و سالخوردگان را مكش، درختان ميوه‌دار و نخل‌ها را قطع مكن و آتش مزن، هيچ آبادي را ويران مكن، هيچ گوسفند و گاوي را سر مبر مگر براي خوردن گوشت آن ...» (حديث را "احمد" روايت كرده است.)

 

"عمربن الخطاب" نيز سفارش‌هاي مشابهي دارد.

 

از توصيه‌هاي رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) و خلفاي راشدين (رضي الله عنه) مي‌توان اصول مربوط به برخورد با غيرنظاميان و غيررزمندگان [در جنگ] را به شرح زير، نتيجه گيري نمود :

 

1ـ كشتن كساني كه نمي‌جنگند و در جنگ شركت ندارند روا نيست ؛ جنگ بايد محدود به صحنة جنگ باشد و از آن فراتر نرود و به آزادي‌هاي ديني تجاوز نشود.

 

2ـ كشتن افرادي كه مشغول عبادت در عبادتگاههاي خود هستند، روا نيست ولي كشتن كساني كه در جنگ شركت دارند، حلال است.

 

3ـ كشتن كودكان و زنان و سالخوردگان، منع مي‌شود. به پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) خبر دادند كه سربازانش كودكاني را كشته‌اند، آنحضرت (صلي الله عليه و آله وسلم) آنانرا گرد آورد و طي سخناني خطاب به ايشان فرمود : «چه برسر قومي كه كودكان را نيز مي‌كشند مي‌آيد، كودكان را مكشيد، آنها را مكشيد، آنها را مكشيد.» ولي قتل سالخوردگاني كه جنگ مي‌كنند يا در جبهه‌ها كمك مي‌كنند، اشكالي ندارد.

 

4ـ قتل كارگران نيز جايز نيست مشروط بر آنكه در جنگ شركت نكرده باشد و براي جنگ نقشه نكشيده باشد و تنها به كارشان بپردازند.

 

5 ـ در صورتي كه ضرورت جنگي وجود نداشته باشد، نبايد جايي را ويران ساخت و اگر ضرورتي جنگي مطرح شد از جمله اينكه دشمن از جايي دشمن به عنوان سنگر يا پناهگاه استفاده كرد، تخريب آن جايز است.

 

6ـ شكنجة مجروحان يا كشتن آنها در صورتي كه توان دفاع از خود را نداشته باشند، جايز نيست. آنها را بايد درمان كرد تا زخمشان بهبود يابد و سپس به اسارت گرفته شوند.

 

7ـ جنگ با كساني كه اسلحة خود را بر زمين مي‌گذارند يا از صحنه نبرد فرار مي‌كنند، جايز نيست.[27]

 

آموزه‌هاي اسلام در برخورد با غيرنظاميان و كساني كه در جنگ شركت ندارند، چنين است. و در مورد برخورد با اسيران، اسلام براي آنان حقوقي چون حق غذا و مراقبت، قايل شده است. خداوند متعال مي‌فرمايد : «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا *إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاء وَلَا شُكُورًا» (سورة انسان ـ آيات 8 و9) (و خوراك را با دوست داشتنش، به بينوا و يتيم و اسير مي‌دهند * (با خود مي‌گويند) شما را تنها براي خشنودي خدا خوراك مي‌دهيم نه پاداشي از شما مي‌خواهيم و نه سپاسي.)

 

بنابراين اسلام با آنها برخورد انساني مي‌كند و آنانرا نگاه مي‌دارد تا جنگ به پايان رسد تا در صفوف دشمن، به جنگ بازنگردند سپس نيز يا بر ايشان منت مي‌نهد و عفوشان مي‌كند يا براي آزادي، از آنها فديه مي‌گيرد. اسلام به پاس‌داشت كرامت انسان و عدم اهانت يا خواري او فرامي‌خواند حال خواه اين انسان مسلمان باشد يا غيرمسلمان. در اسلام در برخورد با مردم، جنگ و صلح هم تفاوت نمي‌كند لذاست كه مي‌بينيم با اسير نيز مهربان و در برخورد با او بزرگوار است. قرآن كريم، انفاق بر اسير و اطعام او و ياري رساندن به او را توصيه مي‌كند ؛ مسلمانان صدر اسلام حتي اسيران را بر خود نيز ترجيح مي‌دادند و بهترين خوراكي را كه داشتند به آنها مي‌دادند و بهترين برخوردها را با آنها بعمل مي‌آوردند.

 

اسلام، از قتل اسيران يا انتقام از ايشان يا شكنجة ايشان نهي فرموده است، آنها تا زماني كه جنگ به پايان رسد بايد نگهداري شوند. در اين حالت ولي امر مي‌تواند دو گونه برخورد با آنها داشته باشد :

برخورد نخست : عفو و بخشش

يعني بخشيدن اسير و آزاد كردن بدون شرط او در صورتي كه مصلحت عمومي اينكار را ايجاب كند يا اگر مالي براي دادن فديه نداشته باشد. از پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله وسلم) روايت شده كه وقتي مصلحت مسلمانان ايجاب كرد، يكي از اسيران را آزاد كرد. "ابوهريرة" (رضي الله عنه) مي‌گويد : گروهي از مسلمانان، "ثمامة بن أتال" از بزرگان "يمامة" را در راه "نجد" به اسارت گرفتند و او را به "مدينه" آوردند. پيامبراكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) پرسيد : اي "ثمامة"، چه داري؟ گفت : من خير دارم. اگر بكشي، جانداري را كشته‌اي و اگر ببخشايي، بر سپاسگذاري بخشيده‌اي و اگر پول مي‌خواهي بخواه هرچقدر مي‌خواهي بتو مي‌دهيم. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) رهايش كرد تا فردا كه دستور داد بدون فديه آزادش سازند او نيز بيرون شد و سمت آبادي خود را گرفت ولي وقتي به نخلي در نزديكي مدينه رسيد، تحت تأثير اين كردة پيامبر قرار گرفت و غسل كرد و به مسجد بازگشت و وارد آن شد. پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) را در مسجد يافت. شهادت " ان لااله الا الله و ان محمدا رسول الله" داد و به "يمامة" بازگشت ؛ در آن زمان اهل مكه گندم را از "يمامة" مي‌خريدند و او سوگند ياد كرد كه تنها با اجازة رسول اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) به آنان گندم بفروشد ؛ اهالي مكه نيز طي نامه‌اي به پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) از وي خواستند با ادامة تجارت ميان آنها و مردم "يمامة" موافقت نمايد و اجازة فروش گندم از سوي يمامه به ايشان را بدهد. پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) نيز به "ثمامة" نوشت كه اينكار را انجام دهد. همچنانكه آنحضرت (ص) پس از فتح مكه نيز به وسيلة مسلمانان بر اهل مكه منت نهاد و گفتة مشهور خود را بر زبان آورد : «امروز شما را سرزنش نمي‌كنم ؛ خداي شما را بيامرزد ؛ برويد كه همة شما آزاديد.»

برخورد دوم : فديه گرفتن

 فديه به صورت تعويض اسيران جنگي با اسراي خودي يا پرداخت فديه از سوي اسير براي آزاد شدن است كه پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) فدية اسراي مشركان را در يكي از غزوه‌ها، آموزش خواندن و نوشتن به ده نفر از مسلمانان قرار داد ؛ اسلام، به بردگي گرفتن اسرا را ردّ مي‌كند و تنها معامله به مثل را با آنان مي‌پذيرد يعني اگر دشمن اسراي مسلمان را به بيگاري كشيد، مسلمانان نيز اجازه دارند اسراي دشمن را به بيگاري كشند. آنحضرت (صلي الله عليه و آله وسلم) هرگز آزاده‌اي را به بردگي نكشيد و حتي تمام بردگان زمان جاهليت خود را آزاد كرد همچنانكه همة بردگاني را نيز كه به وي هديه كردند، آزاد مي‌كرد ولي در مورد بردگي جنگي، معامله به مثل مي‌فرمود.

 

قرآن كريم نيز بردگي را نه تحميل كرد و نه نهي كرد و در مورد آن سكوت اختيار كرد ؛ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) نيز بيگاري و بردگي كشيدن اسراي جنگي را مقرر نداشت ولي مانع از آن هم نشد، لذاست كه مي‌بينيم خلفاي راشدين و برخي حكام مسلمانان پس از ايشان، اسرا را به بردگي گرفتند كه جنبة مقابله به مثل داشت ؛ وقتي مشركان اسراي مسلمانان را به بردگي كشيدند، مسلمانان نيز ـ همچنانكه گفتيم ـ معامله به مثل كردند.

 

موضع اسلام نسبت به اسرا چنين است ؛ با آنان برخورد انساني و مهرورزانه‌اي دارد، شكنجه‌شان نمي‌كند، آنها را نمي‌كشد و به بردگي نمي‌كشاند و ضعفا و ناتوانان آنها را عفو مي‌كند و از توانمندانشان "فديه" مي‌گيرد.[28]

حقوق انسان در جامعة معاصر :

موضوع حقوق انسان در جامعه معاصر در سطح كل جهان از اهميت و توجه فوق‌العاده‌اي برخوردار است و تلاش مي‌شود ضمانت‌هايي در راستاي برخورداري از حقوق آزادي‌هاي اساسي خود فراهم شود ؛ كشورها نيز مي‌كوشند فرهنگ حقوق انسان و مسايل معاصر وي را تثبيت كنند و مانع از تجاوز به اين حقوق شوند ولي همچنانكه توضيح داديم، اسلام در اين زمينه، پيشتاز بود و جامعه بشري، هنوز هم به آنچه كه اسلام در پانزده قرن گذشته بدان رسيد و آنرا تثبيت كرد، نرسيده است.

 

در اين زمان كشورهاي اسلامي مي‌كوشند اين حقوق را مطرح و اصول مقرر در اسلام را گسترش دهند تا مردم در سرتاسر دنيا بدانند كه اسلام چه حقي بر گردن همة بشريت دارد.

 سازمان كنفرانس اسلامي و منشور حقوق بشر :

كشورهاي عضو سازمان كنفرانس اسلامي طي بيانيه‌اي در 19/9/1981، منشور حقوق بشر اسلامي را صادر كردند، در ديباچة اين بيانيه آمده است :

 

اسلام از چهارده قرن پيش، حقوق بشر جامع و عميقي را تشريع كرد و ضمانت‌هاي كافي براي حمايت از آن مطرح ساخت و جامعه‌اي بر اصول و شالوده‌هايي پي نهاد كه بتواند اين حقوق را تحقق بخشد و مورد حمايت قرار دهد. لذا حقوق بشري كه در شريعت اسلام آمده، در قرآن كريم و سنت شريف نبوي تدوين شده و قابل حذف و كم و كاست و تعديل و نسخ و تعطيل، نيست و پذيرش اين حقوق، پيش درآمد درست برقراري جامعة اسلامي حقيقي، جامعه‌اي كه همة مردم در آن برابرند و امتيازي و تبعيضي بر پايه نژاد، رنگ، زبان و دين و ... در آن نيست و همه در آن برابرند و از حقوق و تكاليف يكساني كه از وحدت اصل مشترك بشري برخاسته است، برخوردارند.[29]

 

در اين بيانيه همة كشورهاي اسلامي عضو در "سازمان كنفرانس اسلامي" و با استناد به قرآن كريم و سنت شريف نبوي، تأكيد مي‌كنند كه همة مردم در برابر شريعت و در ارزش‌هاي انساني مشترك و به اعتبار اينكه از يك ريشه هستند يكسان و برابرند و در زندگي عمومي و حقوق و وظايفي كه شريعت اسلامي براي زنان و مردان در نظر گرفته و در راستاي عمل به گفته رسول اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) و آيات زير، برابرند و تفاوتي ميان زن و مرد وجود ندارد : «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» (سوره توبه ـ 71) (و مردان و زنان مؤمن، دوستان يكديگرند كه به كار شايسته فرمان مي‌دهند و از كار زشت بازمي‌دارند و نماز را برپا مي‌دارند و زكات مي‌پردازند و از خداوند و پيامبرش فرمان مي‌برند، اينانند كه خداوند به زودي بر آنان بخشايش مي‌آورد، به راستي خداوند پيروزمندي فرزانه است.) و «فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ» (سوره آل عمران ـ 195) (آنگاه پروردگارشان به آنان پاسخ داد من پاداش انجام دهندة هيچ كاري را از شما چه مرد و چه زن ـ كه همانند يكديگريد ـ تباه نمي‌گردانم.)

 

برنامة پيشنهادي براي اجراي حقوق بشر در جهان معاصر

 

1ـ گسترش فرهنگ و فلسفة حقوق بشر در سطح جهان از راه تأليف كتاب و انتشار مقالات و تحقيقات در مطبوعات دوره‌اي كشورهاي بيگانه به زبانهاي گوناگون.

 

2ـ در نظر گرفتن "درس حقوق بشر" در برنامه‌هاي درسي مدارس و دانشگاهها و مطالعة مقايسه‌اي "اعلاميه جهاني حقوق بشر" و ميثاق‌ها و معاهده‌هاي بين‌المللي مربوط به اين موضوع براي بيان پيشتازي اسلام در تقرير اين حقوق و آن اصول.

 

3ـ تأكيد بر حقوق زنان زيرا انديشه غربي و انديشه‌هاي دشمنان، آنرا به عنوان بهانه‌اي براي حمله عليه اسلام در نظر مي‌گيرند.

 

ما خود اقدام به مطالعه‌اي دربارة اين موضوع با عنوان : "زن در اسلام، مسايل زنان معاصر و موضع اسلام نسبت به آنها" نموديم كه طي آن به بسياري از مسايل و موضوع‌هاي نوپديد پرداختيم و به شبهه‌هاي مطرح شده پيرامون حقوق زنان و نقش آنها در جامعه پاسخ گفتيم و روشن ساختيم كه حقوق زنان در اسلام بسي بيش و پيش از آن چيزي است كه قوانين و ميثاق‌ها و معاهده‌هاي بين‌المللي به ايشان داده‌اند.[30]

 

4ـ كوشش در اينكه حقوق زنان در رأس ليست حقوقي قرار گيرد كه بايد در جوامع اسلامي مورد تثبيت و اجرا واقع شود و گشودن فرصت در برابر زنان براي مشاركت فعال در بناي جامعه.

 

5 ـ اينكه قوانين اساسي كشورهاي اسلامي، حقوق انسان مقرر در شريعت اسلام را با استناد به آنچه در كتاب خداوند عزوجل و سنت شريف پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) آمده است، مورد پذيرش و استناد قرار دهند.

 

6ـ ضرورت مقيد ساختن قوانين و لوايح و نظامنامه‌ها به اجراي شريعت اسلام.

 

7ـ اينكه ميزگردها و سخنراني‌ها و كنفرانس‌هايي براي گسترش انديشه و فرهنگ حقوق بشر در سطح ملي و جهاني برگزار شود زيرا همة طبقات امت اسلامي نيازمند شناخت اين حقوق هستند و بار اصلي اجرا و تحقق آنها بر دوش ايشان است.

 

8 ـ پاسخ به شبهاتي كه هر از گاهي پيرامون اسلام بطوركلي و در مورد حقوق بشر بطورخاص مطرح مي‌شود و ردّ شبهات و اباطيلي كه دشمنان و كين‌توزان اسلام اشاعه مي‌دهند.

 

9ـ تأسيس مؤسسه يا سازمان يا هيئتي داراي شخصيت حقوقي مستقل در هر كشور و بدون وابستگي به طرف‌هاي اجرايي يا قانونگذاري كه اعضاي آن با انتخاب عمومي و مستقيم مردم برگزيده شوند و از مصونيت برخوردار باشند و كسي نتواند آنها را عزل كند يا در معرض هرگونه فشار و تنگنايي قرار دهد. و هيچ كس هم در هر مقام و پستي كه باشد حق دخالت در فعاليت‌هاي اين نهاد را نداشته باشد ؛ وظيفه اين هيئت يا نهاد، مراقبت و كنترل اجراي حقوق بشر و ثبت هرگونه مخالفت يا تجاوزي از سوي مراجع حكومتي يا افراد يا مقامات دولتي و نيز ارايه گزارش‌هاي دوره‌اي به رئيس دولت براي برخورد مناسب با آن.

 

اين هيئت و رييس دولت مي‌توانند در صورتي كه جرم ارتكابي سزاوار مجازات باشد، هرگونه مخالفت يا تجاوزي را به قوّه قضاييه گزارش و ابلاغ نمايند.

 

10ـ تأسيس هيئت مشابهي در "سازمان كنفرانس اسلامي" براي كنترل و نظارت بر اجراي حقوق بشر در كشورهاي عضو. هر كشور، داراي يك عضو در اين نهاد يا هيئت است كه از ميان اعضاي هيئت يا نهاد مربوطه همان كشور انتخاب مي‌شود. اين هيئت اقدام به ثبت مخالفت‌ها يا تجاوزات به حقوق بشر مي‌كند و گزارش‌هاي مربوطه را براي تصميم‌گيري در مورد آنها، به رئيس هر كشوري ارسال مي‌دارد.

 

اين هيئت گزارشي از همه كشورهاي عضو تهيه و آنرا در نشست‌هاي دوره‌اي سران و پادشاهان و رؤساي كشورهاي عضو "سازمان كنفرانس اسلامي"، عرضه مي‌كند تا آنها تصميم‌هاي لازم را اتخاذ نمايند.

___________________________________________

1.      "تفسير المراغي"، جلد پنجم، صفحات19 و 20 با اندكي تصرف.

2.      حديث را "احمد" و "ابوداود" و "الدارقطني" روايت كرده‌اند.

3.      حديث را "النسايي" روايت كرده است.

4.      "الاسلام شريعة الحياة" به همين قلم. صفحات: 43 تا 48. چاپ دوم "داراللواء"- رياض 1401ھ.ق 1981 ميلادي.

5.      حديث را "ابو داود" و "السنايي" و "الترمذي" و "ابن ماجه" روايت كرده‌اند و "ابن ماجه" آنرا حديث (حسن و صحيحي) دانسته است.

6.      حديث را "البخاري" روايت كرده است.

7.      حديث را "البخاري" روايت كرده است.

8.      حديث را "مسلم" روايت كرده است.

9.      حديث را "ابو داود" و "الحاكم" و "البيهقي" روايت كرده اند.

10. حديث را "ابو داود" و "ابن ماجه" و ديگران روايت كرده اند.

11. "الاسلام شريعة الحياة" به همين قلم؛ همان منبع، صفحات: 70 و 71.

12. به نقل از: "ابراهيم محمد اسماعيل" در كتاب خود "الاسلام و المذاهب الاقتصادية المعاصرة" (اسلام و مكتب‌هاي معاصر اقتصادي).

13.  از خطبة رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در "حجة الوداع".

14. "حقوق الانسان في الاسلام" (حقوق بشر در اسلام)، "دكتر علي الواحد وافي".

15. "حقوق الانسان في الاسلام" (دكتر علي الواحد وافي).

16. "الاسلام شريعة الحياة" به همين قلم. همان منبع، صفحات:49 و 50.

17. حديث را "احمد" و "ابوداود" و "النسايي" و "الترمذي" روايت كرده‌اند.

18.  "اشتراكية الاسلام" (سوسياليسم اسلام) "دكتر السباعي".

19. جزييات اين موضوع را در بخش‌هاي بعدي اين نوشته، پيگيري كنيد.

20. "الانسان ذلك المجهول" (الكسيس كارل)، صفحه 11 چاپ مكتبة المعارف ـ بيروت چاپ سوم 1948م. [اين كتاب با عنوان : "انسان موجود ناشناخته" به فارسي هم ترجمه شده است. م.]

21. دربارة اعجاز علمي در اين حديث و برتري و حق مادر بر فرزندي كه هنوز در حالت جنيني است، نگاه كنيد به : داروين بين انسانية الحيوان و حيوانية الانسان. "دكتور امنية خفاجي"، صفحات : 13 تا 15. و "اصل الانسان و سقوط نظرية دارون" از همان نويسنده صفحات : 180 تا 184. و توضيح ما دربارة اين كتاب نگاه كنيد به : مجلة "منبرالاسلام" شماره ششم، جمادي الاخر 1426 هجري قمري با عنوان : "الاعجاز العلمي في القرآن الكريم".

22. مذهب "ابوحنفيه" و "الشافعي" و قولي از "احمد" چنين است ولي "مالك" و ظاهر مذهب "احمد" بر آنست كه هرچيز زن، عورت است حتي ناخن‌هاي او كه بايد پوشانده شود لذا از نظر ايشان، بايد صورت و دستان زن نيز پوشانده شود. (نگاه كنيد به : "حجاب المراة و لباسها في الصلاة" (شيخ الاسلام ابن تيمية).

23. حقوق الانسان في الاسلام، همان منبع.

24. "المختار للفتوي" جلد سوم، صفحات : 90 تا 92.

25. "جوانب تفصيلية للمرأة في الشريعة الاسلامية"، " دكتر محمد محروس المدرسي الاعظمي"، مجلة الاحمدية شماره16، محرم 1425هـ، صفحات 143 تا 162 كه در فرازهاي فوق از آن استفاده كرديم.

26. "المرأة في الاسلام" (زن در اسلام)، "قضايا نسائية معاصرة و موقف الاسلام فيها" به همين قلم ؛ صفحات 149 و 153 به بعد، قاهره 2006م.

27. كتاب "الجهاد في الاسلام" (دراسة مقارنة باحكام القانون الدولي العام) به همين قلم، صفحات : 210 و 211. چاپ : داراللواء للطبع و النشر و التوزيع، الرياض ـ 1401 هجري قمري ـ 1981 ميلادي.

28. "الجهاد في الاسلام"، "دراسة مقارنة باحكام القانون الدولي العام " از همين نويسنده، صفحات 176 و 177. چاپ داراللواء ـ رياض 1401ھ.ق / 1981م.

29. نگاه كنيد به بيانية صادره از سوي "سازمان كنفرانس اسلامي" دربارة "منشور حقوق بشر در اسلام" شمارة 15/4/84 .pol مؤرخه 19/9/1981.

30. "المرأة في الاسلام" (زن در اسلام) قضايا نسائية معاصرة و موقف الاسلام فيها. تأليف قاضي "توفيق علي وهبه" ـ القاهره ـ 2007م.