كفتكو با آيت الله شيخ جعفر سبحاني

كفتكو با آيت الله شيخ جعفر سبحاني

 

 

كفتكو با آيت الله جعفر سبحاني

 

بسم الله الرحمن الرحيم

برخي به مسأله تحريف قرآن كريم دامن مي زنند. ديدگاه عالمان بزرگ شيعه و سني در اين مورد چيست؟

مسأله تحريف قرآن مسأله جديدي نيست كه الآن مطرح كرده باشند. اين در هر زماني براي تفرقه و جدا كردن فرقه اي از فرقة ديگر عنوان ميشود. وعجيب اين است كه علماي هر دو فرقه وبزرگانشان مي گويند كه تحريف باطل است. هنگامي كه نظر علماي شيعه را مطالعه مي كنيم، مي بينيم كه از سال 260، فضل بن شاذان (كه در آن سال در گذشته) كتابي دارد به نام «الايضاح» كه چاپ هم شده و يكي از قديمميترين كتابهاي شيعه است. در همان جا، تحريف قرآن را به عنوان يك عالم شيعي نفي مي كند. بعد مي رسيم به ديگر انديشمندان خودمان مانند مرحوم شيخ صدوق قدس سره (متوفاي (38)، او هم تحريف قرآن را نفي مي كند و مي گويد: مذهب اماميّه بر اين است كه قرآن دست نخورده است. بعد مي رسيم به استاد شيعه مرحوم شيخ مفيد (متوفاي 413) در كتاب «المسائل السروّيه» صريحاً تحريف قرآن را رد مي كند و مي گويد: رواياتي كه در

ـ(530)ـ

اين قسمت آمده، روايات آحادي است كه ارزش علمي ندارد. سيّد مرتضي تلميذ ايشان (متوفاي 436) در بحثي كه در بارة تحريف قرآن كرده، بشدّت تحريف را نفي مي كند و مي فرمايد: قرآن بصورت متواتر به ما رسيده است. تلميذ ديگر مرحوم شيخ مفيد (قده)، شيخ طوسي است (متوفاي 460) ايشان هم در كتاب «تبيان» مفصلاً تحريف قرآن را مطرح كرده و جدّاً نفي مي كند. در قرن ششم علمايي مانند شيخ طبرسي (متوفاي 548) در اوايل «مجمع البيان» بحث مفصلي دربارة نفي تحريف دارد. او مي فرمايد: اين روايات آحادند و بي ارزش و قسمتي از اين روايات مربوط به اختلاف قراءة است. يعني اگر كسي قائل باشد كه قرآن قراءات مختلفي دارد، اين مربوط به آنهاست بعد همين طور اگر تاريخ علما را مطالعه كنيم، مي بينم ازعلامه حلّي تا زمان ما همه تحريف قرآن را كاملاً نفي مي كنند. مرحوم آيت الله العظمي خوئي (قدس سره) بحثي دارد به نام «صيانة القرآن» در كتاب «البيان» كه خيلي بحث شيوا و شيريني است. مرحوم امام راحل قدس در درس خود كه بنده نوشته ام در «تهذيب»، بحثي در بارة تحريف دارند و بشدّت آن را نفي مي كنند و عجيب اين است كه يك برهان عقلي در اين مورد هم داشت و مي فرمود: قدرتهاي عظيمي لازم است تاكسي بتواند قرآن را تحريف كند، نه قدرت امويها اينقدر بود كه بتواند قرآن را تحريف كند ونه قدرت عباسيّها. چون حفّاظ قرآن بقدري در جهان گسترده و زياد بودند كه ممكن نبود همة اينها را جمع كنند و قرآن را، آن هم با نسخه هاي فراوان از ذهن همه اشان در بياورند.

لطفا به ديدگاه علماي اهل تسنّن اشاره اي بفرماييد.

الّبته علماي اهل سنّت هم آنان كه عالم به معناي واقعي هستند، نافي تحريفند، آنها هم مانند شيعه تحريف را نفي مي كنند و استدلالهاي قرآني و غير قرآني

ـ(531)ـ

دارند ولي در عين حال روايات تحريف در كتابهاي آنها هم هست. البته روايت دليل بر واقعيت نيست. خبر واحد در عقايد، حجّت نيست. قُرطبي در اوّل تفسيرش دارد كه مثلاً سورة احزاب از نظر روايات دويست آيه بوده و الآن كمتر است. اين خبر واحدي است كه آنها نقل مي كنند. همين طور كه اين گونه روايات در كتابهاي ما هست، در كتابهاي آنها هم هست. ولي بزرگان همة اين روايات را نفي مي كنند و قسمتي را هم توجيه مي كنند كه اينها مربوط به اختلاف قراءات است. ولي بد نيست عرض كنم كه ريشه نوع رواياتي كه شيعه در بارة تحريف نقل كرده، به سه نفر مي رسد كه هر سه آدمهاي ضعيفي هستند. يكي به كتاب «قراءات» احمد بن محمد سيّاري (متوفاي 286) كه همة رجاليها مي گويند او فاسد المذهب بوده و روايات اين آدم خالي از محتواست؛ زندگي او در عصر غيبت صغري بوده است. علماي رجالي مي گويند اين آدم ضعيف است و بي ارزش؛ بخش ديگر از اين روايات مي رسد به كتاب علي بن احمد كوفي (متوفاي 352) كه همة رجاليها مي گويند اين آدم كذابّ، مفسد و بي ارزش است. بخشي از روايات تحريف هم مي رسد به تفسير علي بن ابراهيم قمي. علي بن ابراهيم قمي ثقه و فوق ثقه است. امّا اين كتاب تفسير از علي بن ابراهيم نيست. بخشي از كتاب از علي بن ابراهيم است و بخشي ديگر از جارودي است و ابي الجارود يك آدم نا شناخته است. تفسير اين دو نفر به هم مخلوط شده است. اين شده كه ابي الجارود مجهول الهويه را به حساب شيعه نهاده اند. بنابر اين همة روايات مي رسد به اين سه نفر كه هر سه آدمهاي مجهول و ضعيف و گاهي متهم به كذب هستند.

آيا كسي از علماي مذاهب اسلامي هست كه قرآن موجود را كه در دسترس هست محرّف بداند؟

عالم سرشناسي كه ما بتوانيم نام ببريم، در شيعه نيست و در ميان علماي اهل

ـ(532)ـ

سنّت هم سراغ ندارم، جز اين كه اخيراً چند سال قبل در الأزهر يك عالم ازهري كتابي نوشت بنام «فرقان» كه اتفاقاً او طرفدار تحريف بود. شيخ ازهر اين كتاب را مصادره كرد و اجازة نشر آن را نداد، چون با قوانين و مقياسهاي علماي اسلامي تطبيق نمي كرد. در حقيقت كتاب فرقاني كه ايشان نوشته و كتاب فصل الخطابي كه مرحوم نوري نوشته، كتابهاي بي ارزشي هستند. روايات اهل سنت هم مي رسد به رواياتي كه مقطوع است و به خود پيغمبر صلّي الله عليه وآله نمي رسد.

هر چند درباة روايات تحريف اشاره اي فرموديد، اما براي توضيح بيشتر بفرماييد با روايات مربوط به تحريف قرآن كه از شيعه و اهل سنّت نقل شده، چگونه بايد برخورد كنيم؟

■ البته اطلاع داريد خبر اگر متواتر شد، مفيد علم است. يا اگر خبري باشد محفوف به قرينه، مفيد علم است. امّا خبر واحد در احكام حجّت است ولي در اصول و عقايد، بي ارزش. چون در عقايد نظر عمل نيست، در عقايد بايد به مسأله معتقد شويم، واعتقاد هم به زور حاصل نمي شود، تا مبادي يقين در انسان حاصل نشود، يقين پيدا نمي شود و هرگزاز راه خبر واحد يقين پيدا نمي كنيم وامّا چگونه برخورد كنيم؟ بر خورد ما همان است كه امام صادق عليه السلام فرموده: «رواياتي كه مخالف قرآن است، به قدري بي ارزش است كه بايد اينها را به ديوار زد»..ما خالف كتاب الله فهو زخرف». اينها مخالف كتاب خدا هستند كتاب خدا از نظر خود قرآن مصون از تحريف است } لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ{ در قرآن بطلان راه ندارد. آيا تحريف جزو بطلان نيست؟ بطلان جز تحريف چيز ديگري هست؟ آيا مي شود گفت تحريف حق است؟ مسلماً تحريف باطل است. قرآن مي فرمايد كه بطلان در من راه ندارد. } إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ{ ما قرآن را حفظ خواهيم كرد. چيزي كه بر خلاف نص قرآن باشد،

ـ(533)ـ

بي ارزش است و اصولاً نبايد به اينها اعتنا كرد، چون از نظر تاريخ حديث، اين روايات را جعل كرده اند. علاوه بر اين پيغمبر اكرم صلّي الله عليه وآله خودش قرآن را جمع كرد و در اختيار مردم نهاد. يكي از اشتباهات اين است كه عده اي خيال مي كنند پيامبر قرآن را جمع نكرده از دنيا رفت. روايات فراواني دلالت دارد كه پيامبر صلي الله عليه وآله قرآن را جمع كرد و در اختيار مردم نهاد و رفت. يكي از ادّله اش فاتحة الكتاب است فاتحة الكتاب، يعني كتابي است كه اين سورة حمد فاتحه اوست. پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله به خيلي چيزها علاقمند بود و فكر نمي كنم علاقه اش به دين كمتر از علاقه اش به ديگر چيزها باشد، قطعاً علاقه اش به دين بالاترين علاقه ها بود. آيا مي شود قرآن را كه كيان اسلام و كيان مسلمين و بقاي دين در گروآن است، جمع نكرده و متفّرق در ميان اصحابش بگذارد و برود؟ اين امكان پذير نيست. پيغمبري كه همه چيز را در راه دين فدا مي داد، حتّي خودش و فرزندانش و دامادش واهلبيتش را، مسلّما نسبت به اين قرآن فكر مي كند. خوشبختانه طبق رواياتي كه در كتاب «البيان» مرحوم آيت الله خوئي (قدس سره) نقل شده و از نظر تاريخي بحث كرده، جز يك راه نمي ماند كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله خود قرآن را جمع كرده و در اختيار امت نهاد و رفت.

بعضي از مستشرقين غربي و متعصبين بعضي از مذاهب سعي دارند به ديگر مذاهب نسبت دهند كه قرآن تحريف شده، اينها چه هدفي را دنبال مي كنند؟

 

البته توجه داريد كه يك مستشرق نود در صد با ديد ديگري به اسلام نگاه مي كند. اينها اهداف از پيش تعيين شده اي دارند و با آن اهداف خاص وارد مطالعه مي شوند. آنها باذهن صاف وارد نمي شوند. چون جهان يهود و نصاري هميشه عقده اي داشته كه كتابهاي آنها تحريف شده است، اصلاً كتابي از آنها باقي نمانده. اگر كسي انا جيل چهار گانه را مطالعه كند، مي فهمد كه اين كتب، بعد از حضرت مسيح نوشته

ـ(534)ـ

شده. اصلاً در آنها سرگذشت مسيح هست، از قبيل اين كه مسيح را دار زدند، خاك كردند و بعد از سه روز از قبر زنده شد و به سوي آسمانها رفت. پيداست كه اين كتاب، كتاب حضرت مسيح نيست و اينها داراي چنين عقده هايي هستند. براي اين كه خود را راحت كنند، به مسلمانها مي گويند: شما هم به سرنوشت ما مبتلا هستيد، لذا به اين بحثها دامن مي زنند. آنها سعي مي كنند اين روايات آحاد را از اين جا و آن جا جمع كنند، بدون اين كه ريشه اي داشته باشد. البته غالباً آنها اهل تحقيقند و در مسائلي دقّت مي كنند. ولي به اين جاكه مي رسد، نمي خواهند ريشة اين روايات را پيدا كنند. آنها هم در شيعه هم در سنّي رواياتي را سراغ دارند كه به افراد ضعيف، غالي، كذاب يا مجهول الهويه مي رسد. براي اين كه خود را از آن اشكالي كه به مذهبشان وارد است برهانند، مي گويند كه دين شما هم مبتلا به سرنوشت دين ماشده است.

همان طور كه فرموديد، محققان شيعه و سنّت معتقدند قرآن تحريف نشده، چه كنيم كه برخي از نا آگاهان و متعصّبان فرق اسلامي نتوانند اين مسأله را وسيلة تفرقه قرار دهند؟

 

البته اين بستگي دارد به ما كه در اين مورد رساله هاي فراواني بنويسيم، سخنرانيهاي زيادي بكنيم وواقعاً اين فتاوا را بنويسيم و نشان بدهيم مثلا كه از زمان فضل بن شاذان كه يك مرد الهي و بزرگ است، از سال 260 تا حال سال 1416 است، در هر قرني علماي اسلام و علماي شيعه مسأله تحريف را مطالعه كرده و با تحريف برخورد منفي داشته اند، اينها را منتشر كنيم. ضمناً ريشه ادلة كساني كه قائل به تحريفند را پيدا كنيم و نشان بدهيم. مسلّما همين طوري كه تبليغ منفي مؤثر است، تبليغ مثبت هم مؤثر خواهد بود.

ـ(535)ـ

به نظر شما قرآني كه حضرت علي عليه السلام نوشته اند، چه فرقي با نسخه هاي ديگر قرآن دارد؟

  اگر اين روايت صحيح است كه حضرت علي در خانه نشست تا قرآن را جمع كند، جمع علي عليه السلام بصورت نزولي بوده. يعني آيات و سوره ها را جمع كرد، بصورت نزولي. جمعي كه الان هست جمع نزولي نيست. مثلاً اوّلين سوره اي كه بر پيغمبر اكرم صلّى الله عليه وآله نازل شده، سورة اقرأ باسم ربك الذي خلق است، در حالي كه اين سوره فعلا در اوّل قرآن قرار نگرفته. امير مؤمنان عليه السلام قرآن را بصورت نزولي جمع كرد، يعني اولين سوره اي را كه نازل شده بهمان ترتيب آورد. دوّمين سوره اي كه بعداً نازل شده، در مرتبة دوّم. واتفاقاً از نظر تعداد سور همان 114 سوره است، اختلافي كه دارد در تنظيم است. خدا رحمت كند مرحوم زنجاني را. آقاي شيخ ابو عبدالله زنجاني كتابي دارد به نام «تاريخ القرآن» كه در مصر چاپ شده و احمد امين مصري هم مقدّمه اي بر آن نوشته. اين كتاب در زمان خودش صداي عجيبي كرد. ايشان ترتيب قرآن علي عليه السلام را آورده بود. پس اين دو قرآن، اختلاف ترتيب دارند و إلاّ از نظر تعداد سور همان 114 سوره اي است كه الان هست و در آن جاهم بوده.

تعدادي از روايات در كتب شيعه بر اين مضمون كه جبرئيل بر فاطمة زهراء عليها السلام و برخي امامان اهل بيت عليهم السلام نازل مي شد و مجموعه گفتاري كه جبرئيل با فاطمه عليها السلام داشته بصورت صحيفة حضرت زهرا عليها السلام تدوين شده كه نزد حضرت علي عليه السلام بوده است. بفرماييد آيا اولاً ممكن است جبرئيل بر غير پيامبران نازل شود؟ وثانياً وحي بر غير پيغمبر با وحي بر پيامبر صلّى الله عليه وآله يكسان است؟ غير پيامبران در اين صورت به مقام نبوت نصب شده اند، يا اين كه اين دو نوع وحي اصلاً با يكديگر متفاوت است؟

در اسلام سه عنوان داريم. يك عنوان، عنوان نبوّت است، پيغمبر نبي مي شود و

ـ(536)ـ

به مقام نبوت مي رسد. يك مقام رسالت داريم؛ معناي آن از نظر ما اين است كه آنچه را از عالم وحي گرفته در خارج پياده كند، عنواني هم در روايات داريم ـ هم در روايات شيعه و هم روايات اهل سنّت ـ به عنوان مُحَدَّث يعني كساني كه فرشتگان با آنها سخن مي گويند. اينها سخن فرشته را مي شنوند، امّا خود فرشته را نمي بينند. ما به اينها مُحدَّث مي گوييم و پيغمبر صلّى الله عليه وآله به ايشان محدَّث فرموده. محدَّث بودن ملازم با نبي بودن نيست. در قرآن كساني داريم كه جبرئيل با آنها سخن گفته ولي هرگز پيغمبر نبوده اند. يكي حضرت مريم. مريم كسي است كه جزو انبيا نيست، نبيّه نيست. ولي در عين حال ملائكه با او سخن گفته اند خطهاي هشتم ـ نهم ودهم تايپ نشده است. } وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِين{َ. الهام به او شد، صدا را شنيد، ملك را نديد، ولي در عين حال پيغمبر نبوده. مصاحب موسي عليه السلام كه در اصطلاح، ما به او خضر مي گوييم، اين فردي بود كه از عالم بالا مسائلي به او القا مي شد، سرنوشت كشتي را گفت، سرنوشت آن جواني را كه كشت گفت، سرنوشت آن ديواري را كه بناكرد گفت، در عين حالي كه جزو انبيا نبوده است. آصف برخيا كه در حقيقت او هم مقامات عظيمي داشت، طرف خطاب ملائكه بود، امّا نبي نبوده، اشتباه اين است كه خيال مي كنند هر كسي كه طرف الهام واقع شد و از عالم بالا براي او مسألة اي القاشد، حتما بايد پيامبر باشد. نه، پيامبر كسي است كه وحي تشريعي بر او نازل شود. وحي تشريعي، آن وحي است كه براي اصلاح جامعه ندارند، مُحدَّثند ولي نبي نيستند. حضرت زهراء عليه السلام محدّثه بوده، يعني بعد از پيغمبر اكرم صلّى الله عليه وآله ملك با او سخن مي گفت. سخن ملك را مي شنيد و امير

ـ(537)ـ

مؤمنان هم ضبط مي كرد. حديث بود، ملاهم و اخبار غيبي بود. همان طور كه با مادر موسي سخن گفته شد، با حضرت زهرا عليها السلام هم سخن گفتند. آيا با مادر موسي كه سخن گفتند، او پيغمبر شد؟ پيغمبر نمي شود. در صحيح بخاري بابي دارد كه پيغمبر اكرم صلّى الله عليه وآله فرمود: در ميان امت من مانند امتهاي پيشينيان كساني هستند كه «يكلمون» فرشتگان با اينها سخن مي گويند و «هم محدَّثون» واينها محَدَّثند، «وليسوا بأنبياء»، پغمبر نيستند رواياتي هست در صحيح بخاري و در صحيح مسلم در صحيح بخاري در فضائل صحابه است و در صحيح مسلم در فضائل عمر بن خطاب به اين معنا كه به عنوان محدَّث بودند وپيغمبر اكرم صلّى الله عليه وآله مي فرمايد در امت من هستند، كما اين كه در امتهاي پيشين هم بوده اند. بنابراين حضرت زهراء عليها السلام محدَّثه بوده. يعني سخن فرشته را مي شنيد، چندين روز به عنوان تسلّي به خانه او مي آمدند، آن حضرت سخن را مي شنيد واملاء مي كرد و امير مؤمنان هم مي نوشت و نام اين كتاب صحيفه بوده. صحيفه يعني كاغذ، يعني كتاب. صحيفة سجادّيه يعني كتابي كه از حضرت سجاد عليه السلام است. ما از صحيفه به عنوان قرآن تلّقي نمي كنيم. كساني كه اهل معرفتند و اهل كمال، مي دانند كه با رفتن پيغمبر اكرم صلّى الله عليه وآله، باب نبوّت و رسالت بسته شده وتشريعي ديگر نخواهد آمد، مردي كه به عنوان مُصلح از جانب خدا بر انگيخته شود، ديگر نخواهد آمد، خاتم النبيّين، مهري است كه باب نبوّت را بست. امّا در عين حال فتوحات باطني، الهامها والقاها هست. انسان مي تواند در ساية پاكي نفس، از عالم بالا مسائلي را بشنود و به او الهام بشود. اين باب به روي بشر بسته نشده است. نوم صحيح هم يكي از در هاي الهام است. من از اين آقايان خواهش مي كنم، كساني كه اين مسائل را مطرح مي كنند، مسأله محدَّث در اسلام را مطالعه كنند. غالباً مفسران، مسأله محدَّث را در تفسير آية } وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ { بحث كرده اند، خواهند ديد محدَّث در همة امتّها بوده،

ـ(538)ـ

در امّت اسلام هم هست؛ چيزي كه هست، اختلاف در مصداقش است، ما مي گوييم محدَّث، حضرت زهرا و امير مؤمنان و يازده فرزندش است كه به اينها از عالم بالا الهام مي شود، آقايان مي گويند كه ديگران هم هستند، ممكن است ديگران هم محدَّث باشند و ما هرگز مخصوص به دوازده نفر هم نمي كنيم. امروز اتّفاقاً جامعة علمي معتقدند بسياري از اختراعهاي ما در ساية الهام بوده. «ما فكر آن را نمي كرديم تا يكمرتبه از عالم بالا بر قلبمان القاشد ».

به عنوان آخرين سؤال، بفرماييد كتاب «جفر و جامع» كه علي عليه السلام تدوين كرده و نزد ايشان بوده، آيا تفسير قرآن بوده يا مجموعه اي از سنّت و احاديث است؟

البته در اين مورد بايد بيشتر بحث كرد، مجموعاً كتاب علي عليه السلام هست. كتاب علي مربوط است به همان روايات احكام. اگر اين «كتاب جفر و كتاب جامع»، همان كتاب علي عليه السلام باشد، مربوط به احكام مي شود، اتفاقاً الآن هم در كتاب «وسائل الشيعه» مقداري از رواياتي كه در كتاب علي عليه السلام بوده، نقل شده است. ولي در عين حال ملاهم بوده، جفر كتابي بوده، با خصوصيّت ديگر كه بايد در فرصتي ديگر در بارة آن سخن گفت. علاقمندان مي توانند به كتاب «مكاتيب الرسول» جلد اول مراجعه كنند در آن جا بحث مفصلي در بارة كتابهاي آقا امير مؤمنان كرده است.

من از همة دوستان راضي و خشنودم و اميدوارم كنفرانس وحدت، واقعاً به تمام معنا كنفرانس وحدت باشد. وحدت اين است كه همديگر را بشناسيم و يكي بشويم. تا همديگر را نشناسيم، يكي نخواهيم بود. گفتن اين كه شيعه و سني متحد بشوند، صرفا بالفظ اتّحاد درست نمي شود. (طرفين) ما با اين كه مي گوييم قرآن تحريف نشده، نمي توانيم واحد باشيم و همديگر را خوب بشناسيم. عقايد و آرمانهاي سياسي و اجتماعي واعتقاد مشترك به وحدت قبله، وحدت قرآن، وحدت خدا ووحدت تشريع و

ـ(539)ـ

اسباب آن، همه شناخت مقدمه وحدت است. در درجة اول به شناسايي مفاهيم شيعه اهميّت بدهيم كه بسياري از اين سوء تفاهمها ناشي از نشناختن شيعه است. من در مجلس خبر گان بودم، در آن جا يكي از علماي اهل سنّت محلّي، جناب آقاي «عبد العظيم» عالم زاهدان گفت: شما قائل به «بداء» هستيد. معناي بداء ظهور بعد از خفاء است واين كه در خدا متصور نيست. گفتيم اتفاقاً بداء را به اين معنا ما قائل نيستيم. ما معتقديم خداوند منّان علمش عوض نمي شود. معناي بداء اين است كه سرنوشت انسان باكارهاي بد و كارهاي نيك عوض مي شود. همين طور كه سرنوشت قوم يونس سرنوشت بدي بود ولي با اعمال صالح عوضش كردند. خواست كه كتابي بياروم از قدما، كه بداء را چنين معنا كند ! گفتم چشم. روز بعد من كتاب مرحوم شيخ مفيد را آوردم، كتاب «اوائل المقالات» به ضميمه «كثير الاعتقاد» كه در هر دو كتاب مسأله بداء مطرح شده است. گفت اين كتاب را من ببرم مطالعه كنم. ما چهار ماه در مجلس خبرگان اول بوديم. او چند روزي كتابها را برد و آورد. ـ حالا آن مرد در گذشته؛ در تاريخ بماند ـ، گفت آقاي سبحاني، اين بدايي كه در اين دو كتاب آمده و شيعه به آن معتقد است، اهل سنّت هم به همين بداء معتقدند، وما تا حال بر اثر نا آشنايي از مفهوم بداء به شما بدبين بوديم. ما خيال مي كرديم بداء در پيش شما به معناي ظهور بعد از خفاء است. گفتيم اين اشتباه اتفاقاً هميشه بوده. و شما اگر بتوانيد ديگران را هم مانند ايشان به مفاهيم تشيّع آشنا كنيد، خواهيم ديد كه وحدت تا چه حد پيش مي رود. خدا ان شاء الله امام راحل را رحمت كند و نظام جمهوري اسلامي را حفظ كند و شما عزيزاني را كه زحمت مي كشيد...».

والسلام