رويارويی با خطر تعصب و تعصب دينی

رويارويی با خطر تعصب و تعصب دينی

 

 

رويارويی با خطر تعصب و تعصب دينی

 

دكتر زكی الميلاد

سردبير مجله "الكلمه" ـ عربستان سعودی

 

بنام خداوند بخشنده مهربان

 در معنای "تعصّب":

تعصب، گونه‌ای رفتار است كه ويژگی آن، جانب گرایی آشكار و گرايش شديد همراه آنست و در آن عامل روانی با عامل ذهنی درهم می‌آميزد و پيرامون چيزی، ايده‌ای، اصلی يا عقيده‌ای يا شخصی يا عشيره و جماعت و گروهی، به گونه‌ای كه در نظر ديگران نيز آشكار است، شكل می‌گيرد.

 

"تعصّب" دو صورت دارد: يكی همراهی با موضوع و ديگری ضديت با آن . بنابراين تعصّب گاهی له چيزی و گاهی ديگر عليه آن است و اين چيز نيز می‌تواند ايده، شخص، اصل، گروه، عقيده يا طايفه‌ای باشد.

تعصب، همواره در پيوند با طرف ديگری است. بدون چنين طرفی، نه نيازی به تعصب است و نه معنايی پيدا می‌كند. و از آنجا كه تعصب، موضعی رفتاری در ازای ديگران متفاوت يا مغاير است، كسی كه نسبت به ايده يا انديشه‌ای تعصب دارد ناظر به ايدۀ ديگری نزد طرف ديگر و كسی كه نسبت به اصولی تعصب دارد، ناظر به اصول ديگری نزد طرف ديگر و كسی كه نسبت به عقيده‌ای تعصب دارد ناظر به عقيده ديگری نزد طرف ديگر و به همين ترتيب هر كس نسبت به شخص يا طايفه يا گروهی تعصب می‌ورزد، ناظر به شخص، طايفه يا گروهی ديگر نزد طرف ديگری است.

ديگری نيز همين وضع را دارد؛ او نيز بيانگر نياز و ضرورتی برای برانگيختن روح تعصب و تحريك درونی و دست گذاشتن بر نهفته‌ها و شعله‌ور ساختن حميت خويش است و بدون ديگری و اصطكاك با او و تعرّض به او، روح تعصب رنگ می‌بازد و از شدت و حدّت آن كاسته می‌شود و دچار خموشی و خمودی می‌گردد.

اين بدان معناست كه ديگری را به شيوه ناقص و نادرستی و براساس اهداف معين و اغراض شخصی، به اين وادی می‌كشانند تا تبديل به صورت ساده شده و روزمره‌ای گردد كه برای تعميم سهل و آسان، به بازی گرفته می‌شود.

ذهنيت تعصب، جز چهره‌ای ناقص و مشوش از ديگری را تاب نمی‌آورد و جز به شيوه روزمره و مغرضانه با آن برخورد نمی‌كند‌؛ اين ذهنيت، هرگز تصوير درست و حقيقی و منزهی از ديگری برنمی‌تابد زيرا تصوير عينی و واقعی، می‌تواند خود را زير سؤال برد و از شأن وی بكاهد و مقام و منزلتش را پايين آورد و شوكت و هيبت وی را زير سؤال برد يا خود متعصبان و دارندگان چنين ذهنيتی اينگونه برداشت‌هایی داشته باشند. همچنانكه چنين تصوير پاك و بی‌خدشه‌ای، می‌تواند روح تعصب را از ميان بردارد و برطرفش سازد يا از شدت و حدّت آن بكاهد.

اگر به منطق تعصب نظری افكنيم، می‌بينيم كه مبتنی بر وجود تقابل است و از يك سو بر مبالغه و افراط در خودستایی و ستايش از خويش تكيه دارد و از سوی ديگر متكی بر مبالغه و افراط در نكوهش و نفرت و دست كم گرفتن ديگری است.

با نگاهی به تعريفهایی كه "دكتر معتز سيد عبدالله" در كتاب خود "الاتجاهات التعصبية" (گرايش‌های تعصب‌آميز) از "تعصّب" ارايه داده است، می‌بينيم كه بخش اعظم يا همۀ آنها ناظر به ديگری و خصومت يا برتری جویی نسبت به اوست؛ يكی از اين تعريف‌ها، چنين است: «تعصب، انديشه بد دربارۀ ديگران بدون دلايل كافی است.» و تعريفی ديگر: «"تعصّب" گرايشی به عدم برتری است و بيانگر آمادگی برای انديشه و احساس و رفتار به شيوه‌ای متضاد با افراد ديگر به عنوان اعضایی در گروههای مشخص است.» و در سومين تعريف: «گرايش منفی است كه اعضای جماعت معينی براساس معيارهای موجود برای خود و در برابر گروه ديگری، درنظر می‌گيرند.» يا اينكه با ادراكات و احساسات و گرايش‌های رفتاری منفی متعلق به اعضای گروه معينی، هماهنگ شده و بالاخره اينكه: «"تعصّب" گرايشی انفعالی و سخت در برابر گروهی از افراد است.»  

براين اساس می‌توان گفت كه "تعصّب"، در فضای گسست و انزوا نسبت به ديگران و در زمينه‌ای از شكل‌گيری و ساختار يكجانبه و گسسته از معارف و دانش و دستاوردهای ديگران با خروجی ذهنيتی كه خود را بر حق و ديگران را باطل و گمراه می‌بيند و همواره خود را درست و ديگران را بر خطا می‌شمارد، شكل می‌گيرد.

تعصّب و روانشناسی اجتماعی

علوم اجتماعی جديد بطوركلی و روانشناسی اجتماعی بطورخاص، آگاهی‌های معرفتی و روشمند بسيار با ارزشی در مطالعه و تحليل و تفسير پديدۀ تعصّب، ارايه می‌دهند؛ آگاهی‌هایی كه هرگز نمی‌توان از آنها بی‌نياز بود بگونه‌ای كه می‌توان گفت هر سخنی كه به اين پديده بپردازد ولی از آن آگاهی‌ها و تجربه‌ها و كارشناسی‌ها بهره نبرده باشد، ناقص و بی‌حاصل است، اين نكته‌ای است كه "دكتر جان دكت" استاد روانشناسی اجتماعی دانشگاه "كيپ تاون" در "آفريقای جنوبی" در كتاب ارزشمند خود: "روانشناسی اجتماعی و تعصّب" در صدد تأكيد و استدلال آن، برآمده است؛ او در اين كتاب توضيح داده كه چگونه علوم اجتماعی طی هفتاد سال گذشته، كوشش‌های مشخصی برای درك چند و چون "تعصّب" و علل و اسباب آن بعمل آورده و طی اين مدت به دستاوردهای مهمی نيز نايل آمده‌اند.

در چارچوب روانشناسی اجتماعی، "دكتر جان دكت" برآنست كه مفهوم "تعصّب" به عنوان يك مسئله، در دهۀ بيست قرن گذشته وارد اين عرصه شد و طی دهه‌های سی و چهل، جريان بحث‌ها و مطالعات به آهستگی و كندی پيش رفت و تنها پس از جنگ جهانی دوم بود كه تاريخ مطالعات روانشناختی به پيشرفت فزاينده و بزرگی در اين موضوع نايل آمد. اين نكته را "گوردن آلبورت" در پژوهش مهم خود (به تعبير "جان دكت") كه با عنوان: "طبيعت تعصّب" (منتشره در سال 1954م.) روشن ساخته و در آن به شمار زيادی از پژوهش‌ها و مطالعاتی مرتبط با اين موضوع، اشاره كرده است.

 

اينكه "جان دكت" از "آفريقای جنوبی" است، بر ارزش و اهميت مطالعات وی در اين موضوع می‌افزايد زيرا همچنانكه می‌دانيم "آفريقای جنوبی" يكی از متعصب‌ترين جوامع دنيا نسبت به رنگ پوست بشمار می‌رفت و وابستگان به اين جامعه، معمولا از حساسيت مفرطی در نقد و نفرت از "تعصّب" برخوردار بودند و به اعتقاد "جان دكت" در پيشگفتار كتابش: «نحوۀ پرورش انسان در آفريقای جنوبی و زندگی وی در فضایی از ستم و اجحاف، او را در برابر اين پرسش قرار می‌دهد كه چگونه اين خطاها می‌توانند برای مدتی طولانی به اين شكل، ظهور و تداوم يابند؟»

با اين حال، كتاب "جان دكت"، به نمونه‌ها و موارد مطالعاتی خود و حتی به شناخت‌ها و آگاهی‌های وی از جامعه آفريقای جنوبی، محدود نگرديده است. مؤلف بر آن بود كه اين كتاب، كتابی علمی و در ارتباط با روانشناسی اجتماعی ـ كه عرصه تخصص و تدريس اوست ـ‌باشد. او در عين حال در پی هشدار به جوامع ديگر در خصوص اين پديدۀ نفرت انگيزی كه كرامت جامعه او را خدشه‌دار ساخته و باعث گشته اين جامعه تاريخ اندوهگين و حال و روز افسرده‌ای را تجربه كند، بوده و آرزو كرده كه هرگز هيچ جامعۀ ديگری، چنين تجربه دردناكی نداشته باشد و بخاطر هم نياورد.

"جان دكت" در اين كتاب كوشش علمی روشنی بكار برده و تمامی كارشناسی‌ها، آگاهی‌ها و تجربه‌ها و نمونه‌ها را در آن گنجانده و از چارچوب‌های نظری گوناگونی برای مطالعه و تحليل و تفسير پديدۀ "تعصّب" سخن گفته و شالوده‌های روانشناختی "تعصّب" و مكانيسم‌های اجتماعی آنرا در كنار ديگر نظريات، توضيح داده است.

و در گسترۀ اعراب، "دكتر معتز سيد عبدالله" استاد روانشناسی دانشگاه قاهره، در كتاب خويش "الاتجاهات التعصبية" (گرايش‌های تعصب‌آميز) كوشش مهمی در بهره‌گيری از دانش روانشناسی و روانشناسی اجتماعی در مطالعه و تحليل و تفسير گرايش‌های تعصب‌آميز بشمار می‌رود؛ او تلاش بسيار روشنی در معرّفی نظری و عملی اين گرايش‌ها و ويژگی‌ها و روابط و پيوندهای آنها با مفاهيم ديگر، بعمل آورده و چارچوب‌های نظری را كه برای تفسير و توجيه بروز چنين گرايش‌ها و رشد و ارتقای آنها و نيز چگونگی رويارویی يا پرهيز از آنها ارايه شده توضيح و شرح داده است.

وجه تمايز اين كوشش‌ها را خود مؤلف آنگاه كه خاطرنشان می‌سازد عمدۀ مطالعات غير عربی كه به اين مسئله پرداخته‌اند همواره در پيوند با شرايط اجتماعی و سياسی جوامع مورد مطالعه بوده است، روشن می‌سازد لذا عنصر تعصّب نژادی بيش از هر نوع تعصّب ديگری در نظر و عمل مورد بحث و بررسی قرار گرفته و سهم بزرگتری داشته است حال آنكه به ديگر انواع تعصب‌ها از جمله تعصّب دينی، سياسی و اجتماعی توجه لازم صورت نگرفته است، لذا ما اينك بيش از هر زمان ديگر نيازمند استفاده از تجربه و كارشناسی روانشناسان اجتماعی برای مطالعه و بررسی پديدۀ تعصّبی هستيم كه اينك در جوامع جهان عرب و اسلام، در حال گسترش است.

 آيا انسان موجود متعصّبی است؟

تعصّب يكی از گونه‌‌های رفتاری انسان است ولی رفتاری است كه خردمندان و عاقلان آنرا نمی‌پسندند؛ اين شكل رفتار از سوی هر انسانی با هر عقيده و وابستگی دينی و مذهبی و صرفنظر از سطح مدنی و تمدنی وی، بروز می‌يابد و در نتيجه تعصّب به دين معين يا سطح تمدنی، علمی يا اقتصادی مشخصی، محدود و منحصر نمی‌گردد.

از معاصرين، كسانی هستند كه معتقدند انسان طبيعتا به تعصّب گرايش دارد، تو گويی موجود متعصّبی است؛ در اين چارچوب می‌توان به سه ديدگاه يا نظر بسيار نزديك به يكديگر اشاره كرد؛ نظر اول، از سوی فيلسوف فرانسوی "پول ريكور" ابراز شده كه معتقد است: "تعصّب"، گرايشی طبيعی در ميان هر موجود بشری است؛ هر كس و هر گروه و جماعتی، مايل است عقايد و باورهای خود را بر ديگران تحميل كند و اين كار را معمولا در صورت يافتن امكان و قدرت لازم انجام می‌دهد.

نظر دوم از آن تاريخ‌نگار فرانسوی "ژاك لوگوف" است كه معتقد است موضع طبيعی انسان نه "تسامح" بلكه "تعصّب" است؛ به نظر وی "تسامح" امری اكتسابی است و تنها پس از آموزش و فرهنگ ‌سازی و كوشش بسيار زياد در راستای اعتماد به نفس فراوان، حاصل می‌آيد.

نظر سوم از آن تاريخ نگار تونسی و  رئيس سابق دانشكده ادبيات در دانشگاه تونس "جناب دكتر محمد الطالبی" است كه معتقد است، انسان به طبيعت خويش، موجود متعصّبی است و همچنانكه "ابن خلدون" نيز در مقدمه‌اش ذكر كرده، حيوان پرخاش‌گر و متجاوزی است؛ "الطالبی" می‌افزايد: ولی انسان می‌تواند ضرورتا از راههای اولا: هوش، و ثانيا عقل و ثالثا به دليل ناگزيری زندگی در جامعه و برخورد روزمره و روزانه با ديگران، فرد مداراجويی گردد لذا حتما بايد احساسات پرخاشگرانه و تجاوزگرانه او را رام كرد زيرا نمی‌تواند همه روزه در حالت جنگی و حمله بسر برد.

اين ديدگاهها جملگی در كتابی راجع به تعصب دينی و تحت تأثير حوادث يازدهم سپتامبر 2001 ميلادی آمده كه "آقای هاشم صالح" آنرا در روزنامه "الشرق الاوسط" مورد بحث و بررسی قرار داده است.

البته نمی‌توان همۀ اين ديدگاهها و نظرات را قطعی دانست چه بيشتر به آن سياق و نسق اجتماعی و فلسفی وابسته است كه گرايش پرخاشگرانه در نگاه به موجود انسانی در آن، چيرگی دارد و در برابر سياق اجتماعی و فلسفی ديگری قرار می‌گيرد كه گرايش غيرپرخاشگرانه بر آن غلبه دارد.

خطر تعصب، مربوط به زمانی است كه تبديل به گرايش مسلط در ذهن و رفتار انسان و جامعه می‌گردد. مفهوم گرايش نيز در تحليل روانشناسان، متشكل از سه بعد بهم پيوسته است: عناصر معرفتی كه مراد از آنها مفاهيم و تصورات و باورهاست و عناصر وجدانی كه منظور، احساسات وجدانی درونی است و سرانجام عناصر رفتاری يعنی اميال و توانایی‌ها و استعدادهای رفتاری است.

روی آوردن "تعصّب" به سمتی، به معنای سمت گيری ثابت يا شبه ثابتی است كه رفتار آدمی را سامان بخشد و‌آدمی، گام‌ها و مواضع خود را بر اساس آن ترسيم كند و در اصطلاح روانشناختی گرايش، سمت و سوی ثابت يا سامان‌گيری ثابت عمليات معرفتی و انفعالی و رفتاری و در حقيقت مفهومی است كه گويای سياق يا نظم گيری احساسات و معارف و رفتار آدمی و بيانگر ميزان پذيرش يا عدم پذيرش مسايل مطرح در آن گرايش است.

روانشناسان "تعصّب" را به دو نوع تقسيم می‌كنند: تعصّب منفی و تعصّب مثبت. شايد اين تقسيم بندی با آنچه در روايات و احاديث دينی كه به تعصب ناپسند و تعصب پسنديده اشاره كرده‌اند، همخوانی داشته باشد، در كتاب "نهج‌البلاغه" "حضرت امام علی" (عليه السلام) آمده است: «اگر حتما بايد تعصبی وجود داشته باشد بگذار تعصّب شما نسبت به اخلاق پسنديده و كردارهای نيكو و هر آنچه خوبی است، باشد.»[1]

و زمانی كه از "امام علی بن الحسين امام زين‌العابدين" (عليه السلام) دربارۀ تعصّب پرسيدند، فرمود: «تعصّبی كه دارندۀ آن مرتكب گناه می‌شود آنست كه آدمی، پلشتی‌ها و زشتی‌های خويشان خود را بهتر و برتر از نيكی‌های ديگران قلمداد كند و اين از تعصّب نيست كه كسی، خويشانش را دوست داشته باشد ولی تعصب آنست كه خويشان خود را در ستمگری ياری دهد.»[2]

  

تعصب دينی و مفاهيم تحول

"دكتر جان داكت" استاد روانشناسی دانشگاه "كيپ تاون" آفريقای جنوبی، در كتاب خود: (روانشناسی اجتماعی و تعصّب) اشاره كرده كه دو نوع تعصّب وجود دارد كه توجّه جامعه‌شناسان و بويژه روانشناسان را بخود جلب كرده كه عبارتند از تعصّب ضد سامی به آن شكلی كه زمينۀ كشتار يهوديان در زمان نازی‌های آلمان را تشكيل می‌دهد و تعصّب نژادی كه صورت تجلی يافتۀ آن در ايالات متحدۀ آمريكا و جاهای ديگر بروز می‌يابد.

اين بدان معناست كه تعصّب دينی، چندان توجه جامعه‌شناسان و از جمله روانشناسان را بخود جلب نكرده است زيرا اين نوع تعصّب، در آن زمان در جوامع غربی، مورد ابتلای گسترده نبوده و جنبۀ همه‌گيری نداشته است.

وقتی "جان داكت" در كتاب ياد شده خود به اين نوع از تعصّب دينی پرداخت، چندان توجهی به آن نكرد و فصل مستقلی را به شرح و توضيح آن و شرح نظريه‌های مربوطه و تفسيری آنها اختصاص نداد و با اينحال او به نكات مفيدی اشاره كرد و عمده نگاه خود را به مطالعات و بررسی‌های مربوط به مسئله دين و تعصّب نسبت به ديانت مسيحی، معطوف داشت علت آن هم كاملا روشن بود زيرا اغلب اين پژوهش‌ها و مطالعات در آمريكای شمالی و همراه با مطالعاتی كه شامل يهوديان هم می‌شده، صورت گرفته است گو اينكه اندكی از اين مطالعات كلاسيك ـ بنابه گفتۀ "جان داكت" ـ بر روی تعصّب در چارچوب رابطۀ آن با عقايد ديگری از جمله "بوديسم" و "هندويسم" و "اسلام"، صورت گرفته است.

نكاتی كه در گذشته "جان داكت" به آنها اشاره كرده بود، بدون ترديد امروزه تغيير قابل ملاحظه‌ای يافته و نمی‌توان روی آنها حساب كرد. تعصّب دينی كه در گذشته مورد توجّه زيادی قرار نداشت امروزه توجّه جهانيان را بخود معطوف كرده و نسبت به ديگر انواع تعصّب‌ها، به لحاظ توجّه و تفسير و علل‌يابی پيشی گرفته است.

همچنانكه مطالعات و بررسی‌هایی كه پيش از اين در سخن از دين و تعصّب دينی بر ديانت مسيحی و تا حدودی بر ديانت يهودی انگشت می‌گذاردند اينك سمت و سوی ديگری بخود گرفته بر ديانت اسلام و تا حدّی نيز در مورد ساير اديان، متمركز شده‌اند.

اين تغيير جهت‌ها نزد پژوهشگران و دست‌اندركاران اين امر و به دليل شدت روشنی و آشكار بودن بسيار زياد آن و تكرار مكرّر صحبت از آن در سطح جهان، كاملا روشن است. اين تغييرات، بر اثر تنش‌‌های دينی فزاينده‌ای است كه در جوامع جهان عرب و جهان اسلام از يك سو و بالاگرفتن روند تنش‌های دينی در سطح جهان از سوی ديگر، و نيز افزايش حوادث و درگيری‌های سياسی و اجتماعی ـ كه به علل و اسباب دينی بازمی‌گردد يا با اين علل و اسباب از دور يا نزديك و مستقيم يا غيرمستقيم درگير می‌شود ـ صورت گرفته است.

ولی حادثه برجسته‌تر و مهمتری كه به عنوان نقطۀ عطف نگاه به اين مسئله مطرح گرديد، حادثه يازدهم سپتامبر2001م. به عنوان بزرگترين و مؤثرترين حادثه‌ای است كه پس از جنگ جهانی دوم و نيز فروپاشی اتحاد شوروی سابق و متلاشی شدن بلوك كمونيستی شرق و شكست ايدئولوژی ماركسيستی اتفاق افتاد.

در پی پذيرش مسؤوليت اين حادثه از يك گروه دينی افراطی، موضوع دين و تعصّب دينی، به مسئله نخست توجه جهانی از جمله محافل آكادميك و نخبگان فكری، تبديل شد؛ در اين گستره بود كه كتابی با موضوع تعصّب دينی، با مشاركت بيش از پنجاه تن پژوهشگر و انديشمند از سرتاسر جهان و در ميان ايشان رمان نويسان و انديشمندان و تاريخ‌نگاران اروپايی بزرگی چون: رمان نويس ايتاليایی "امبرتو ريكو" و فيلسوف فرانسوی "پل ريكاد" و تاريخ‌نگار فرانسوی "ژاك لوگوف" و ديگران و نيز از جهان عرب، تاريخ نگار تونسی "دكتر محمد الطالبی" و انديشمند الجزاير "محمد ارگون" ... ارايه شد.

آنچه شايسته است بر آن انگشت بگذاريم اينكه تعصّب دينی تنها در پرتو بحرانهای فكری است كه رخ می‌نمايد و خود يكی از نمودهای اين بحران است زيرا تعصّب، زاييدۀ دين نيست بلكه برخاسته از انديشه‌ای است كه معرفت دينی را تشكيل می‌دهد لذا حل بحران فكری، پيش درآمد درمان بيماری "تعصّب دينی" است.

  

در نقد تعصّب

تعصّب، عقل را كور می‌كند و انسان را از اعمال انديشه و فكر بازمی‌دارد و توان دقت و تأمل در گزينش موضع درست را از وی سلب می‌كند؛ به همين علت "تعصّب"، موضعی نابخردانه و در تضاد با عقلانيت و ضد ارزش‌ها و معيارهای خردورزی است زيرا موضعی است كه بر قدرت برهان و منطق استدلال، متكی نيست و هدف آن نيز جستجوی حقيقت و كشف و پای‌بندی به آن ـ حتی اگر نزد طرف مغاير ديگری باشد ـ نيست، زيرا موضعی آميخته با تشنج و انفعال روانی و ذهنی است و منطق غلبه و مشاجره بر آن حاكم است.

تعصّب انسان را به راه درست و منطقی رهنمون نمی‌كند زيرا دريچه‌های معرفت و راههای رسيدن به دانش و معارف ديگران و كسب آگاهی با هر منبع و سرچشمه‌ای را می‌بندد و مربوط به كسی است كه بر خلاف آيۀ قرآنی زير،  سخن را نمی‌شنود و از بهترين آنها پيروی نمی‌كند: «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» (سوره الزمر ـ 18) (كسانی كه گفتار را می‌شنوند، آنگاه از بهترين آن پيروی می‌كنند، آنانند كه خداوند، راهنمایی‌شان كرده است و آنانند كه خردمندند.)، تعصّب آدمی را بر آن می‌دارند كه به شدّت به سمت يك نظر، گرايش داشته باشد و با خشونت از آن دفاع كند و سخن طرف مقابل خود را نشنود و با او جرّ و بحث و مشاجره نمايد كه خود برخلاف شيوۀ خردمندان و انديشمندانی است كه به شنيدن سخنان و نقطه‌نظرات ديگران و پيروی از بهترين آنها می‌پردازند زيرا چنين كسانی، اهل نظر و درايت هستند و هدفشان همواره گزينش و پيروی از بهترين‌ها و جستجوی حقيقت و رسيدن به صواب است حال آنكه اگر كسی تنها به يك سخن گوش فرادهد، مسلما به بهترين گفته‌ها، دست نمی‌يابد.  

"تعصّب" آدمی را به راه راست و درست رهنمون نمی‌شود زيرا از دانش و حكمت، گمشده‌ای نمی‌سازد كه طبق حديث شريف نبوی، هر كجا آنرا يافت، بدان دست آويزد.[3]     

كسی به دانش دست می‌يابد كه در جستجوی آن باشد و دانش گمشده‌اش باشد و آنرا طلب كند؛ مؤمن نيز سزاوار دستيابی به آنست حتی اگر آنرا نزد كسانی كه در عقيده و مذهب يا دين با وی اختلاف دارند، بيابد زيرا او خواهان حقيقت و عدالت و رستگاری است و زبان حالش همانی است كه پيامبرخدا حضرت "عيسی بن مريم" (عليه السلام) فرموده است: «حق را از اهل باطل بگيريد ولی باطل را از اهل حق، مگيريد.»[4]

و آيا خردمندی در آن نيست كه علوم و معارف طبيعی و تطبيقی و پزشكی از جمله: فيزيك و رياضيات و طب و زيست شناسی و غيره را از ژاپنی‌ها و چينی‌ها و غربی‌ها و ديگران ـ يعنی كسانی كه در دين و عقيده با ما اختلاف دارند ـ بگيريم؟

"تعصّب" آدمی را به راه راست رهنمون نمی‌سازد زيرا مانع از كشف عيب‌ها و آشنایی با كاستی‌ها و توجه به نقاط ضعف وی می‌گردد، علت آن نيز خودخواهی، تكبر و غرور و درگيری مستمر در بحث و مشاجره و بگو و مگو و تنش‌ها و انفعال‌های توأم با آنست.

در اين حالت، انسان با ضعف‌ها و عيب‌های خود می‌ماند و كاستی‌ها و لغزش‌هايش بر يكديگر انباشته و متراكم می‌گردد و سرانجام و به شكل خطرناكی رخ می‌نمايند.

"تعصّب" آدمی را به راه درست رهنمون نمی‌سازد زيرا دشمنی و كين‌توزی نسبت به ديگران را به همراه و تفرقه و تشتت را به ارمغان می‌آورد و باعث درگيری‌ها و خصومت و دشمنی‌هایی می‌شود كه به نوبۀ خود توان‌ها و امكانات فراوانی را بيهوده به باد می‌دهد چيزی كه عقلا و خردمندان، همواره نسبت به آن هشدار می‌دهند و برحذر می‌دارند.

 

--------------------------------------------------------------------------------

1ـ "الامام علی"(عليه السلام)، نهج البلاغه، شرح"شيخ محمد عبده"، بيروت، المكتبة العصرية ـ 2001م.، خطبۀ شماره 192، صفحه 260.

2ـ [حجة الاسلام و المسلمين] "محمد محمّدی ری‌شهری"، "ميزان الحكمة"، قم ـ دارالحديث، 2000م.، جلد ششم ـ حرف عين ـ صفحۀ 2639.

3ـ "محمّد محمّدی ری‌شهری"، "ميزان الحكمة"، همان منبع، جلد2، حرف حاء، صفحۀ 888.

4ـ "محمدباقر مجلسی"، "بحارالانوار"، بيروت، مؤسسه الوفاء ـ 1983م.، جلد دوم، صفحۀ 96.