تکفير و ريشه¬هاي پيدايش آن

تکفير و ريشه¬هاي پيدايش آن

 

تکفير و ريشه­هاي پيدايش آن

 

 

شهزاد نقدي[1]

حسن جوادي نيا[2]

 

چکيده

درعصر حاضر، جهان اسلام بيش از هر زمان ديگري از فتنه تکفير رنج مي برد. روزي نيست که در گوشه و کنار عالم اسلامي، خون مسلمان بي گناه در آتش فتنه جريانهاي تکفيري، بر زمين نريزد و هر از چندگاهي آثار و ابنيه­ي مقدس اسلامي، در تند باد خشنونت آنان ويران نگردد. جرياني که نه با شيعه سر شازش دارد و نه اهل سنت را بر مي تابد وقرائتي کاملاً متضاد با آموزه هاي اسلامي را درپيش گرفته است. در اين راستا، بررسي ريشه هاي تاريخي پديده تکفير و سير تحول آن با توجه به بستر رخداد و عوامل و ريشه هاي موجده آن، رويکرد اصلي بحث را تشکيل مي دهند مسأله تکفير از ابتداي تاريخ اسلام همواره وجود داشته است. اين مقاله در پي پاسخ به اين پرسش است که «مؤلفه ها و ريشه هاي پيدايش تکفير چيست؟» پژوهش حاضراز نوع تحقيقات کيفي است که با استفاده و استناد به روش کتابخانه اي به جمع آوري داده ها پرداخته و با تبيين و تحليل داده ها ريشه ها و علل و عوامل پيدايش پديده تکفير، وپيدا کردن راه حل هايي براي تعديل و اصلاح تفکر تکفيري به انسان کمک مي کند تا از تکفيري هاي بي رويه دوري جويد.

کليد واژه: تکفير، ابن تيميه، تعصب، عوامل تکفير

مقدمه

 از آفت هايى كه همواره جامعه اسلامى را تهديد مى‏كند اهانت و تكفير است، پديده تکفير به يک خطر براي همه جامعه اسلامي تبديل شده است؛ چرا که تکفيري‌ها، عليه مردان، زنان و کودکان بي گناه جنايت‌هاي وحشيانه‌اي را مرتکب مي‌شوند. اين مسأله سبب شده است که سيماي اسلام نزد ديگران خدشه دار شود و به خاطر شرايط ناگواري که اين پديده در چند کشور اسلامي رقم زده است، اسلام دين خشونت و تروريسم معرفي شود. تکفير، در طول تاريخ بيش تر بدون هيچ معيار و ضابطه اي از سوي گروهي عليه گروه ديگر و يا از سوي حاکمان و وابستگان و جيره خواران دستگاه هاي ضد مردمي و استبدادي عليه شخص، اشخاص و فرقه ها و گروه هايي به کار مي رفته است. کساني، بر اثر تعصبات کور گروهي و برداشتهاي غلط، ديگران را متهم به خروج از دين کرده و در پي آن، خون، مال و ناموس آنان را حلال شمرده اند. به کاربردن و بهره گيري گروه ها، فرقه هاي مذهبي و حکومتهاي ستم پيشه و غيرمردمي، از اين واژه، با بار معنايي ويژه اي که دارد، درگيريها، اختلافها و کشتارهاي بسياري را در پي داشته و جامعه اسلامي و امت اسلامي را با دشواريهاي گوناگون رو به رو کرده است.

 در ادوار گوناگون تاريخ، اين پديده زشت، به دست بدسيرتان، در جاي جاي جهان اسلام خود را نموده و چهره بس کريه و اشمئزازآوري از آن فراروي جهانيان به نمايش گذارده است. امروزه نيز، استعمارگران با ورود به دايره هراس انگيز تکفيريان به آنان جهت مي دهند تا ناي مناديان حق را با دشنه تکفير ببرند و بر پيکر امت اسلامي ضربه بزنند و آن را از حرکت، پويايي و ستم ستيزي بازدارند. اين تکفيرها و سپس حرکتهاي سفاکانه تکفيرگران است که زمينه را براي دشمنان دين اسلام فراهم مي آورد تا دين اسلام را دين خشونت بنماياند. صحنه هاي خشن، دلخراش و هراس انگيزي که تکفيريان از کشتار هم کيشان خود و مسلمانان به نمايش گذاشته و مي گذارند، خواسته و آرزوي استعمارگران و دشمنان کينه توز اسلام و آنان که در فکر ريشه کن سازي اسلام و اسلاميان هستند، به خوبي برآورده مي سازد.

 پژوهش حاضر به بررسي اين معضل فکري در جهان اسلام مي پردازد؛ زيرا به رغم اينکه فقها تکفير مسلمان را حرام دانسته و اصل را بر بقاي او بر اسلام مي دانند مگر اينکه خلاف آن با دليل محرز گردد؛ گواهيم که برخي از پيروان مذاهب اسلامي، به آساني و به ناروا يکديگر را تکفير مي کنند؛ تکفيرهائي که ريشه در جهل، تعصب مذهبي و برخي از عوامل ديگر داشته و آثار زيان بار آن از جمله خشونت هاي مذهبي و فرقه اي بر اهل فن پوشيده نيست به نظر مي رسد که ارائه واقعي چهره­ي تکفير در بين پيروان مذاهب اسلامي و تهذيب انديشه اصيل ديني و فقهي از آن و شناسائي عوامل مؤثر در بروز ذهنيت هاي تکفيري و ارائه راه حل هاي مناسب، مي تواند به تعديل و اصلاح مواضع فکري و رفتارهاي عيني کمک نمايد.

 

تاريخچه تکفير در جهان اسلام

 موضوع انديشه کساني که ديگران را از حيث اعتقادي خطرناک محسوب و سپس نسبت به سربه نيست کردن آن افراد بر مبناي اعتقادي و ديني اقدام مي کنند، موضوع و دغدغه مهم جهان معاصر است. نظر به اينکه متأسفانه اکثر افرادي که با ديدگاه اعتقادي نسبت به ارتکاب جنايات مختلف عليه ديگران مبادرت مي ورزيدند، خود را مسلمان معرفي کرده و با عنوان تکفيري ها شناخته مي شوند بسيار لازم است که مورد شناسايي دقيق قرار گيرند تا معلوم شود که اين عناصر دست ساخته چه مباني فکري هستند ودر اثر اقدامات جنايتکارانه اين افراد چه بسترهايي فراهم مي شود. تا کليت اسلام و مسلمين در مظان اتهام قرار گيرد وعدم تناسب عقايد آنان با انديشه هاي اسلامي را نيز بايد خصوصا براي افکار عمومي در جهان اسلام و مردم ديگرمناطق جهان روشن سازيم تا از مردم مسلمان ومظلوم در سراسر جهان رفع اتهام نمايد.

 ريشه هاي تاريخي اوليه تکفير در جهان اسلام به دو جريان عمده اهل رده و خوارج در صدر اسلام باز مي گردد مسأله ارتداد که سر آغاز آن را در جريان شورش برخي از قبايل عرب عليه حکومت مدينه بعد از وفات پيامبر (ص) مي توان يافت. تکفير در طول تاريخ حوادث مهمي را رقم زده، رخدادهاي سياسي و اجتماعي بسياري در شکل گيري آن نقش داشتند. رخدادهايي که پس از مسئله­ي امامت، مطرح مي شود، جنگ با مانعان زکات بودکه منجر شد عده اي از قبايل عرب مرتد شمرده شوند و از اسلام روي برگردانند و جنگ هايي موسوم به «رده» يا «ارتداد» را در پي داشت. آنها در برابر دولت اسلامي زمان وقت، استقلال خود را اعلام و عليه آن قيام کردند؛ وقوع اين جريان در زمان ابوبکر رخ داد که دستگاه خلافت آنها را کافر و خارج از دين خواندند.[3] در اهميت تاريخي اين موضوع همين بس که برخي اين مسأله را پس از امامت، در رديف نخستين اختلافات موجود ميان مسلمانان قرار داده اند.[4].

 دلايل ديگر شکل گيري تکفير در آن زمان مواردي چون نپرداختن زکات، مخالفت با اصل خلافت و يا ادعاي پيامبري در انتساب کفر به اهل رده نقش داشته که مي تواند تکفير را از ديدگاه فقهي توجيه کند.[5] وجود مدعيان دروغيني چون اسودعسي، طليحه بن خويلد، مسلميه کذاب و سجاع دختر حارث بن سويد که از مشهوترين و قدرتمندترين افرادي بودند که ادعاي پيامبري داشتند[6].

 واقعه تاريخي ديگر در زمينه تکفير، غائله خوارج است. خوارج گروهي تند رو و افراطي در سپاه امام علي (ع) بودند که در جريان جنگ صفين در اعتراض به قضيه حکميت، با شعار «لا حکم الا» از فرمان امام تمرد کردند. آنان از امام خواستند تا مسؤله تحکيم را رها کرده و از رأي پيش خودکه منجر به کفر او شده بود، توبه کند.[7] در پي آن خوارج، کسي را که مرتکب يکي از گناهان کبيره مي شد و حتي در برخي موارد امت پيامبر را نيز تکفير مي کردند. در طرف ديگر نيز، بعضي از مذاهب اهل سنت خوارج را تکفير کردند.[8]. همچنان که در فقه شيعه نيز، خوارج را به دليل دشمني با اهل بيت از مصاديق بارز ناصبي بر شمرده و آنان را تکفير نموده اند.[9].

 حاصل بحث اينکه مشکل تکفير همواره از صدر اسلام تاکنون وجود داشته و گروه هاي زيادي از دم تيغ تکفير رانده شده اند. بدون اينکه بخواهيم به تحليل محتوايي افکار و باورهاي گروه هاي تکفير شده بپردازيم از منظر آسيب شناسانه و از آنجا که اغلب تکفيرها بي پايه واساس صورت گرفته به اين واقعيت اشاره مي کنيم که حاصل تکفيري هاي ناروا چيزي جز طرد جمع کثيري از مسلمانان از جامعه بزرگ امت اسلامي نبوده است. امروزه شمار پيروان آنها نسبت به کل جمعيت مسلمانان چندان نيست، اما قساوت و بي رحمي آنان منجر به جريحه دار شدند وجدان بسياري از انسان ها گرديده که آنها را با همراهي علماي سني وشيعه مورد سرکوب ونکوهش قرار مي­دهند.

 

تکفير در دوره معاصر

 امروزه سلفيان وهابي، تکفير را رهبري مي کند و اگر در عقايد گروه هاي تندروي سلفي در برخي از کشورهاي عربي نيز تکفير دنبال مي شود، ريشه در پيروي آنان از ابن تيميه و شاگرد او محمد بن عبدالوهاب دارد. همچنين تندروي برخي از نويسندگان و اتهام تکفيرشان به تشيع را مي توان ناشي از انس آنان با جريان اموي دانست. جريان تکفيري سلفي، در سده­ي اخير، بدليل پشتوانه قوي مالي و سياسي حاکمان حجاز، پديدار شد. اين جريان از انحرافي نظري که ريشه در انديشه­ي ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب داشت، به انحرافي عملي و فاجعه آميز تبديل شد.

 محمد بن عبدالوهاب همچون ابن تيميه به مسلمانان نسبت کفر و ارتداد مي داد. او حتي از مراد خود پيشي گرفت و فتوا به قتل يا کشتن مسلمانان داد و آنان را بدتر از کفار دوران جاهليت و سزاور مرگ دانست و تصاحب اموال و ناموس آنان را مباح اعلام کرد. محمد بن عبدالوهاب با صراحت به تکفير امت اسلام پرداخت و در رساله کشف الشبهات بارها مسلمانان را مشرک، کافر، بت پرست، مرتد، منافق، منکر توحيد، دشمن توحيد، اهل باطل، نادان و شيطان خواند. او با تکيه بر اين کتاب، خون و مال و ناموس مسلمانان را مباح شمرد و کشتارها و فجايع بسياري آفريد. او در کتاب التوحيد نيز بسياري از باورها و اعتقادات مسلمانان را در دايره­ي شرک قرار داد. او دايره­ي پيروان توحيد و اهل ايمان را به قدري تنگ گرفت که همه­ي مسلمانان مسرک خوانده شده و خون و اموالشان مباح و ايمان تنها در پيروان او احتکار شد.

 ماهيت خشن و تکفيري وهابيت، موجب شد قدرت و خشونت در دل آن نهادينه شود. رويکرد جاري وهابيت، تکفير پيروان مذهب شيعه است؛ اما خشونت و ددمنشي حرکت آنان، کيان جهان اسلام را به مخاطره انداخته و امنيت را از آنان سلب کرده است. فجايع خونين صورت گرفته در عراق، سوريه، لبنان، پاکستان و حتي مصر نمونه اي از ثمره هاي حرکت افراطي تکفيريان معاصر است. اين فجايع، انديشمندان مسلمان را در اين نتيجه هم عقيده کرده است که نظريه پردازان جاهلي وهابيت در اصل، خوارج قرن بيستم هستند.[10]

 وهابيت امروز را مي توان آينه­ي خوارج ديروز دانست. اين دو طيف بي بصيرتان و منحرفاني هستند که شيطان رفتارشان را آراسته است و تنها خود را مسلمان واقعي انگاشته و ديگران را از دم تيغ تکفير گذرانده اند و مصداق اين آيه اند: «وَ زَينَ لَهُمُ الشَيطانُ أَعمالَهُم فَصَدَهُم عَنِ السَبيلِ فَهُم لا يهتَدُونَ»[11]. شيطان اعمالشان را در نظرشان آراسته و از راه خدا منحرفشان کرده است؛ چنان که روي هدايت نخواهد ديد.

 

واژه شناسي تکفير

 واژه تکفير از «کَفَرَ» گرفته شده که در لغت به معناي پوشاندن و مخفي کردن و روي بر گرداندن است. در اصطلاح فقهي مي توان آن را به معناي نسبت دادن کفر به مسلمانان دانست.[12]؛ و کسي را کافر و بي دين خواندن نيز معنا مي دهد.[13] در قرآن کريم نيز در مصاديق و آيات متعددي به کار گرفته است؛ مانند کساني که حضرت مسيح (ع) را خدا مي­پنداشتند.[14] و افرادي (يهوديان) که به مردم جادوگري مي­آموختند و آن را سر لوحه­ي کار خود قرار مي­دادند.[15] هم چنين، به کساني که حقيقتي را کتمان کرده و مي­پوشانند، کفار گفته مي­شد.[16]

ابن منظور در لسان العرب مي گويد: اصل کفر پوشاندن شيء است. کافر را کافر مي گويند، چون کفر، همه قلب او را پوشانده است. تکفير آن است که کسي به برادر مسلمان خود بگويد: اي کافر. در اين صورت، کفر به يکي از آن دو نفر بر مي گردد؛ زيرا نسبت دادن کفر به برادر مسلمان يا راست است و يا دروغ؛ اگر راست گفته که خوب و اگر دروغ گفته، به واسطه تکفير برادر مسلمان، کفر به خود وي بر مي گردد. وي هم چنين تکفير را به معناي پوشاندن محارب با سلاح، پوشاندن گناهان از طريق کفارات، نهادن دو دست برروي سينه و انحناي انسان همانند کساني که از روي تعظيم در برابر صاحب خود خم مي­شوند، آورده است.[17] و به کساني که حقايق را ناديده مي­گيرند و ديگران را بدون هيچ وجه شرعي و عقلايي کافر و مهدورالدوم مي­دانند، تکفيري گفته مي­شود.

 تکفير در اصطلاح فقهي به معني نسبت دادن يکي از مسلمانان به کفر است. تکفير همواره در مرحله بعد از اعتقاد است؛ يعني نخست بايد شخص به عقيده اي باور قلبي داشته، يا در ظاهر بر باوري باشد، مثلا مسلمان بوده و بر باور و اعتقادات مسلماني پايبند باشد، آنگاه اگر آن باورهاي خود به وسيله اي انکار و بيزاري جويد، در اين صورت اين شخص منکر را کافر گفته و تکفير مي کنند.[18] تکفير در قرآن به صورت مجزا نيامده، بلکه بيشتر به معني پوشاندن به کار رفته است: «وَلَو أَهلَ الکِتَابِ آَمَنُوا وَ تَّقَوا لَکَفَّرنَا عَنهُم شَيئَاتِهم»[19] و چنانچه اهل کتاب ايمان آرند و تقوي پيشه کنند، ما البته گناهانشان را محو و مستور مي سازيم؛ بنابراين اينکه در اصطلاح عرب گفته مي شود «کفرت الشمس النجوم» يعني خورشيد ستارگان را پنهان کرد و پوشاند.[20] اما در قرآن به صورت غير مستقيم به تکفير اشاره شده که به معني نسبت دادن کفر به شخص يا گروه است.

 

تکفير در فرهنگ اسلامي

 آموزه هاي اسلام همواره بر استحکام جامعه اسلامي و قوام بخشيدن به بنيان هاي اساسي آن تأکيد داشته و تعاليمي را به مسلمانان ارائه داده که در سالم سازي محيط ارتباطات و برخورد انديشه ها بسيار مؤثر است. در اين راستا، قرآن از پيوندهاي اجتماعي به عنوان يکي از نعمت هاي الهي نام برده.[21] و رابطه­ي مسلمانان را بر اساس اخوت و برادري مي داند[22]؛ و از آنان مي خواهد تا از اعمال و رفتاري که موجب خدشه دار شدن ثبات جامعه­ي اسلامي و تشديد تفرقه در ميان آنان مي شود، پرهيز کنند.[23] قرآن از اتهام تکفير که بدترين نوع برخورد ميان مسلمانان است، نهي نموده و مي گويد: به کسي که نزد شما [اظهار] اسلام مي کند، مگوييد تو مؤمن نيستي[24]. اين تعاليم راهبردي در روايات نيز ديده مي شود. پيامبر (ص) فرمودند: هر گاه شخصي به برادر مسلمان خود کافر بگويد، همانند آن است که او را به قتل راساند.[25] و امام صادق مي فرمايند: بر مسلمانان لازم است کوشش کنند تا دل هاي خود را به يکديگر نزديک سازند و از تعاون آميخته به محبت فروگذار نکنند؛ نسبت به نيازمندان مواسات نمايند و نسبت به يکديگر ابراز عاطفه کنند تا مصداق قول خداوند «رحماء بينهم»[26] گردند.[27]

 نقل شده که در يکي از سريه ها، مسلماني به نام ابودر داء، به مردي که در حال حمل غنايم او گرفت؛ پس از آن در خود احساس گناه کرد و با اينکه او «لا اله الا» گفت، او را کشت و غنايم او را گرفت؛ پس از آن در خود احساس گناه کرد و نزد پيامبر آمد و ماجرا را باز گفت. پيامبر (ص) ناراحت شد و فرمود: چرا او را کشتي در حالي که اظهار اسلام کرد؟ ابودرداء پاسخ داد که اسلام او از روي ترس بود. پيامبر فرمود: تو که از دل او آگاه نبودي، او تو را به زبان خودش آگاه کرد ولي تو او را تصديق نکردي.[28]

 مشابه اين نقل در منابع اهل سنت نيز آمده است.[29] مانند اين آموزه ها براي جلوگيري از تکفير و تثبيت احترام اهل مذاهب و فرق اسلامي نسبت به يکديگر کافي است. البته بايد به اين نکته توجه نمود که کساني که از حربه تکفير استفاده مي کنند، نه اين است که با وجود باور به اسلام طرف مقابل او را کافر مي­دانند، بلکه معتقدند که وي به علل و اسبابي، ملاک ايمان و اسلام را از دست داده و در نتيجه کافر شده است. ليکن بايد ديد که آيا اين علل و اسباب، موجب تکفير مي شود؟ حقيقت آن است که بسياري از آنها با تعاليم اسلام مخالف است و در نتيجه تکفيرهاي صورت گرفته، مبناي ديني متفني ندارد و باطل است.

 

ريشه هاي بروز انديشه تکفيري

 براي پديده تکفير عوامل و انگيزه هايي وجود دارد. چنانچه با شناسايي اين عوامل و انگيزه ها راه معالجه و رهايي از اين آفت بر داشته ايم؛ واقعيت آن است که تکفير عوامل پرشماري دارد که برخي ديني و برخي سياسي و استعماري هستند.

1. بنيان هاي حديثي

 يکي از مهمترين ريشه هاي بروز انديشه تکفيري، خلق احاديث دروغين يا کج فهمي احاديثي معتبر است. حديث جايگاه والايي در بين ادله شرعيه دارد و پس از قرآن، برترين منبع براي دستيابي به مقاصد شريعت است.[30] درباره احاديث دو نکته قابل طرح است. نخست آنکه نگاه هاي متفاوت درباره مداليل احاديث مورد توجه قرار گيرد و نشان داده شود که اين تفاوت ها چگونه در نتيجه گيري هاي متفاوت مؤثر است و همه­ي نگاه ها به تکفير ختم نمي شود. از باب مثال درباره­ي احاديثي که برخي از مشايخ اخباري با استناد بدانها بر کفر مخالفان استناد نموده اند.[31]

نکته دوم اگر حديثي از هر دو جهت تام و تمام باشد، مي تواند مستند تکفير واقع شود، اما اگر از يکي از دو جهت اشکال داشته باشد، موجب کج فهمي مي شود. چنين احاديثي ممکن است مجعول باشد. ترديد در مورد دلالت اين قبيل احاديث سبب مي شود تا مسأله به قواعد کلي اين باب ارجاع شود. پر واضح است که اصل در تکفير، احتياط و خود داري از تکفير است. مسأله جعل حديث از سوي صاحب نظران در علوم حديث ياد آوري شده.[32] برخي معتقدند که جعل احاديث دروغين، يکي از اقدامات جريان سياسي حاکم پس از پيامبر به ويژه در دوران بني اميه براي تحکيم سلطه خود بوده و در اين راستا احاديث جعلي و واهي در قدح شخصيت حضرت علي (ع) نيز خلق شد وچهره اي نامناسب از حضرت به نمايش گذاشتند.[33]

2. انتقام جويي و کينه توزي

 در اسلام انتقام جويي و کينه توزي و داشتن بغض، جز نسبت به کساني که آگاهانه با حق دشمني و عناد مي ورزند، جايز نيست و اگر کسي حقد و کينه اش را نسبت به مؤمني ابراز نمايد، از عدالت ساقط مي شود. در شرح عبارت فوق بيان شده است: در بين فقهاي اسلام، در حرمت حسد و بغض مؤمن، اختلافي نيست و در روايات بسياري، به شدت مورد نهي واقع و وعده عذاب داده شده که مضر به عدالت است.[34]

3. فکري و عقيدتي

 مباني فکري و اعتقادات مذهبي پيروان مذاهب اسلامي عامل ديگر در بروز انديشه­ي تکفيري است. از جمله اين مباني، مسئله امامت است که باعث شده تا دو گروه عمده­ي جهان اسلام، يکديگر را تا مرز تکفير سوق دهند. اشعري در مقالات الإسلاميين مي گويد: اولين اختلافي که بين مسلمين پس از پيامبر (ص) بروز کرد، اختلاف آنان در مسأله امامت بود.[35] تعصبات مذهبي و کلامي، اساس تکفير بين فرق و دسته هاي کلامي همانند اشاعره و معتزله است؛ حتي بعضي از متعصبان، شيعيان اهل بيت را به خاطر اموري تکفير کرده اند که بر فرض اثبات، موجب کفر نمي شود، چه رسد به اينکه اکثر آنها همانند قول شايع به تحريف قرآن ونظاير آن از ريشه باطل است. اکثر مسائلي که موجب تکفير طايفه اي بر طايفه ديگر گرديد، مسائل کلامي است که سابقه اي در زمان پيامبر نداشته و آن حضرت در پي استفسارمعترف به شهادتين بر نمي آمد.[36]

4. سياسي و استعمار

 برخي از تکفيرها در تاريخ اسلام ريشه سياسي دارد. گفته شده که رافضي خواندن شيعيان و متهم کردن آنان به رفض از اين قبيل است و «رفض» يک اصطلاح براي تکفير شيعيان و دور ساختن آنان از صحنه سياسي و اجتماعي بوده و مبناي شرعي و فقهي صحيحي ندارد، بجز اينکه از يک عرف معمول برخاسته است.[37] در دوران ما نيز پاره اي از تکفيرها که توسط گروه هاي تکفيري صورت مي گيرد، از اين قبيل است. برخي گفته اند که مطامع قدرتهاي حاکم و سلطه گر براي تحکيم حاکميت و حفظ سلطه­ي خود در کشورهاي اسلامي از راه ايجاد جو تکفير، قابل تأمل است و بسياري از کساني که مانع آنها بوده اند، به دست برخي از مفتيان و يا پيروان مذاهب اسلامي تکفير گرديده اند.[38]

 قدرتهاي استعمارگر براي تثبيت و تحکيم سلطه استعماري خود بر کشورهاي اسلامي و به غارت بردن ثروتهاي مادي و معنوي آنان، همواره با موانع عمده اي روبرو بوده و در هيچ کشوري نتوانسته اند به آساني وارد شوند و به سلطه گري خود وغارت منابع مالي وانساني اين کشورها بپردازند. در برخي کشورها در برخورد با مسلمانان با مشکلات فراواني روبه رو شده و در سرزمين هاي ديگر نيز در استمرار روند استعماري و سلطه گري خويش موفق نبوده اند، زيرا جنبش انقلابي مردم و رويارويي آنها با استعمار باعث شده تا استعمارگران به راحتي نتوانند بر ثروتهاي مادي و معنوي اين کشورها پنجه افکنند.[39]

5. تعصب

 تعصب مذموم و نابجا يکي از ضعف ها و انحراف هاي اخلاقي است که تأثير زيادي در تکفير پيروان مذاهب اسلامي نسبت به يکديگر داشته و دارد. منظور از تعصب مذموم تعصبي است که در راه ستم يا عقيده باطل، از فاميل يا دوست حمايت شود، اما تعصب در راه حق و طرفداري از عقايد صحيح و حمايت اهل حق، پسنديده و گاهي واجب و لازم است؛ بنابراين اگر تعصب در راه حق و اهل حق نباشد و در راه حمايت از مرام و مسلک حزبي و گروهي باشد، مذموم و نابجا است.[40] در حديثي از پيامبر است که يکي از اسباب هلاک قوم خود را، عصبيت دانسته اند. علي (ع) نيز در خطبه قاصعه از بروز اين آفت اخلاقي شديدا اعلام نگراني مي کرد و مي فرمود: آتش عصبيت و کينه هاي جاهلي را در دل هاي خود خاموش کنيد.[41]

 نمونه از تعصب را مي توان در کلمات ابن تيميه در مورد شيعيان مي توان ديد که روح تعصب مذهبي در آن موج مي زند. وي عمر بن سعد را که لشکريان او امام حسين (ع) را کشتند، نه تنها از نظر معصيت و گناه کمتر از مختار ثقفي که از قاتلان امام انتقام گرفت مي داند، بلکه مختار را دروغگوتر و گناه کار تر از عمر بن سعد ناميده است. به تعبير ابن تيميه، مختار شيعي از عمر سعد ناصبي بدتر است؛ حتي حجاج بن يوسف را بهتر از مختار مي داند و مي گويد: حجاج ظالم بود و خون ريزي کرد، در حالي که مختار کذاب بود و ادعاي نبوت کرد و اين گناه، بزرگتر از قتل نفوس مي باشد و کفر است.[42]

6. افراطي گرايي ديني

 سطحي نگري در فهم دين، نکوهيده و منفور است، ژرف نگري در دين نيز يکي ديگر از امور نکوهيده و منفور به شمار مي رود. همانگونه که سطحي نگري فرد را به تکفير مي کشاند يا دست کم در ايجاد فضاي تکفير نقش دارد، ژرف نگري نيز چنين است. رسول خدا فرمود: «از ژرف نگري در دين بپرهيزيد». ابن منظور مي گويد: «متعمق: کسي که در کار زياده روي و سخت گيري مي کند و در صدد رسيدن به آخرين درجه آن است».[43]

7. جهل و عدم آگاهي

 از ديگر عوامل مهم در شکل گيري انديشه­ي تکفيري، جهل است. جهل مخالف علم و در لغت به معناي ندانستن است.[44] قرآن به پيامبر اکرم (ص) هشدار داده که از جاهلان نباشد.[45] در آيات ديگري، واژه جهالت در مورد کساني به کار رفته که از سر ناداني کار ناشايستي انجام داده اند.[46] جهل در روايات نيز به مثابه­ي وصفي منفي در مقابل عقل و به عنوان شديدترين نوع فقر، دشمن آدميان، خواري و ظلمت معرفي شده است.[47] تأثير عامل جهل در حوادث صدر اسلام قابل تأمل مي باشد. بدون شک يکي از علل دو واقعه مهم تاريخي ارتداد و خوارج جهل و ناداني مردم بود که منجر به تکفير آنان گرديد.[48].

 در دوران معاصر نيز يکي از علل تکفير در ميان پيروان برخي از مذاهب اسلامي، جهل آنان از مباني دين اسلام است. عملات انتحاري از سوي جهالي صورت مي گيرد که شناختي از دين ندارند و به زعم خود کافران را مي کشند، در حالي که هرکسي که شهادتين را بر زبان جاري کند، مسلمان است. ناآگاهي يکي از عوامل در گسترش دشمني ميان انسانها بوده است؛ زيرا مردم دشمن چيزي هستند که نمي دانند و نسبت به آن جهل دارند، اين وضعيت را در گروه خوارج شاهد هستيم که مرتکب گناه کبيره و هر کسي را که ديدگاه آنان را نمي پذيرفت، تکفير مي کردند.

بنابراين علل بروز انديشه تکفيري، در شش محور مشخص گرديد؛ و هرگونه اصلاح فکري در زمينه تکفير، در گرو دگرگوني در اين بنيان هاي چندگانه است به طوري که هم زمان، تحول در نگرش ها صورت مي پذيرد.

عوامل تکفير

1. ايمان و عمل صالح: «وَالَذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزّلَ عَلي محمدٍ وَ هُوَ الحَقُ مِن رَبَهِم کَفَرَ عَنهُم سَيئاتِهِم وَ أصلَح بالَهم»؛ و کساني که ايمان آوردند و کارهاي شايسته انجام دادند و بر آنچه بر محمد نازل شده –وهمه حق و از سوي پروردگارشان است – نيز ايمان آوردند، خداوند گناهانشان را مي بخشد و کارشان را اصلاح مي کند.[49]

2. توبه: «يا أَيهَا الَذينَ آمَنُوا تُوبُوا إلَي اللهِ تَوبَهً نَصُوحاً عَسي رَبُکُم أن يکَفرَ عَنکُم سَيئا تِکُم» اي کساني که ايمان آورده ايد! به سوي خدا توبه کنيد، توبه اي خالص؛ اميد است (با اين کار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد.[50]

3. اجتناب از گناهان کبيره: «إِن تحتَنِبوا کَبائِرَ مَا تُنهَونَ عَنهُ نُکَفِر عَنکُم سَيئاتِکُم وَنُدخِلکُم مُدخَلاً کَريماً» اگر از گناهان بزرگي که از آن نهي مي شويد پرهيز کنيد، گناهان کوچک شما را مي پوشانيم و شما را در جايگاه خوبي وارد مي سازيم.[51]

4. هجرت، جهاد و شهادت در راه خدا: «فَالَذينَ هاجَرُوا وَ أُخرِجُوا مِن دِيارِهِم وَ أُوذُوا في سَبِيلي وَ قاتَلُوا وَقُتِلُوا لأُکَفِرَنَ عَنهُم سَيئاتِهِم» آنها که در راه خدا هجرت کردند و از خانه هاي خود بيرون رانده شدند و در راه من آزار ديدند و جنگ کردند و کشته شدند به يقين گناهانشان را مي بخشيم.[52]

در روايات نيز از نماز، روزه، حج و عمره و شفاعت پيامبر (ص) و اهل بيت عليه السلام به عنوان عوامل تکفير ياد شده است که غالباً اينها به نوعي به عمل صالح بر مي گردد.

 

پيامد هاي ديني و اجتماعي تکفير

 افزون بر سوء استفاده استعمار و قدرتهاي سلطه گر و حکومت هاي استبدادي از حربه تکفير که متأسفانه در برخي جوامع اسلامي امري طبيعي و رايج است و جود اين حربه آثار سوء و پيامدهاي منفي مختلفي از جمله مفاسد اجتماعي، سياسي و اخلاقي است.

1. خطر محور قرار گرفتن «تکفير» در تعاملات:

 درحقيقت محور قرار گرفتن «تکفير» مبتني برهيچ‏گونه انديشه‏اي نيست و کم‏ترين خردورزي در آن به کار نرفته و اگر بر فرض بپذيريم که مبتني بر ايده و انديشه‏اي است، نوعي از انديشه است که از متون ديني، قالب‏هاي خشکي مي‏سازد که هيچ چشم اندازي را نمي‏بيند. پيامبر اکرم (ص) فرمود: هرکس برادرش را «اي کافر» خطاب کند اگر درست گفته بود يکي از آن دو، گرفتار پيامدهاي آن مي شوند و در غير اين صورت، به خودش باز مي گردد.[53] همچنين در روايتي ديگر نقل شده که فرمود: هر مسلماني که مسلمان ديگري را تکفير کند و او را کافر بخواند اگر کافر نبود، خود کافر مي گردد.[54]

2. ايجاد تفرقه و پراکندگي ميان مسلمانان

 درگيري ميان فرقه‏هاي اسلامي مخالف قرآن و مغاير با کوشش‏ها و پافشاري‏هاي پيامبراکرم (صلي‏الله‏عليه‏و‏آله) در تشکيل امت و برقراري برادري اسلامي ميان افراد آن است. کافي است تنها به برخي روايات نبوي براي اثبات لزوم وحدت واجتناب از تفرقه، اشاره نمود: «به هم‏ديگر خشم نگيريد، رشک مبريد، پشت به يکديگر نکنيد و بندگان خدا! برادر هم‏ديگر باشيد و روا نيست که مسلماني بيش از سه شب از برادر خود بي‏خبر بماند».[55] سوء استفاده از جو تکفير در جوامع اسلامي و اختلافهاي داخلي آنها، مسئله اي است که همواره در طول تاريخ اسلام مورد توجه دشمنان اصلي خود را فراموش کرده و با دسته بندي و جبهه گيري عليه يکديگر، زمينه سوءاستفاده دشمنان و دستيابي استعمار به اهداف شوم خود را فراهم سازند.

 بنابراين اعمال خشونت‏آميز تکفيري‏ها، سهم بسزايي در خدشه‏دار ساختن چهره اين دين پاک، داشته است. تکفيري‏ها در زماني که دشمنان اسلام سعي در جنگ تبليغاتي عليه اسلام دارند با اين گونه اعمال خشونت آميز، بهترين خوراک تبليغي را براي رسانه‏هاي غرب فراهم آورده‏اند و به طور ملموس و در راستاي ادعاي خصمانه غربي‏ها ثابت کردند که اسلام به دور از صلح و به مثابه خطري عليه بشريت به شمار مي‏رود. اين خيانت بزرگي عليه اسلامي است که پيامبر گرامي (صلي‏الله‏عليه‏و‏آله) کوشش کرد آن‏را ديني هم‏سو با فطرت آدمي و کامل کننده اخلاق، معرفي نمايد.

3. هدف قرار گرفتن زنان، کودکان و سالمندان و قتل آنها

 الف: ريختن خون کودکان و زنان و سالخوردگان: گروه‏هاي افراطي همه روزه آن را دنبال مي‏کنند چيزي است که اسلام به شدت مسلمانان را از آن بر حذر داشته است. پيش از تکفيري‏ها نيز «خوارج» يا گروهي از ايشان دست به چنين کارهايي مي‏زدند؛ «فضل بن شاذان» مي‏گويد: «و از ايشان، يعني خوارج، کساني هستند که قتل زنان و فرزندان را روا مي‏دارند و مي‏گويند: جايگاه آنان نيز هم‏چون نطفه‏ها در پشت مشرکان است؛ و مي‏گويد: «لا حکم الا الله» و خود در تمامي اين گفته‏ها وکرده‏ها، به نظرخويش عمل مي‏کنند وبنابراين طبق رأي خود، مي‏کشند و حلال و حرام مي‏کنند و با اين حال، خوارج نيز يکسان نيستند و هم‏ديگر را مي‏کشند و از يک‏ديگر تبرّي مي‏جويند».[56]

ب: عدم تفکيک ميان گناهکار و بي‏گناه: کشتار جمعي متضمن درهم آميختن گناهکار و بي‏گناه است. اين درهم‏آميزي با اصل قرآني که مي‏گويد: «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري؛ هيچ کس بار گناه ديگري را بر دوش نمي‏کشد».[57] کاملاً مخالف است.

 

راه هاي علاج انديشه تکفيري

1. بازخواني مفهوم اسلام و تعيين حدود اسلام حداقلي

 اين مسأله از طريق بازگشت به قرآن و سنت، نويد بخش آن است که پيروان مذاهب اسلامي تا زماني که در اين چهارچوب قرار دارند، مسلمان تلقي مي شوند و کفير آنان ناثواب دانسته شود. مفهوم اسلام در قرآن، تسليم بودن در برابر خداست.[58] در روايات نيز اقرار به شهادتين و انجام نماز و روزه و زکات و حج را در مفهوم اسلام و تحقق آن در يک فرد کافي دانسته اند و هر که اين شراط را داشته باشد، مسلمان است و بايد جان و مال او محفوظ باشد.[59] فقها نيز دارا بودن همين شرايط را در تحقق وصف اسلام کافي مي دانند.[60] بنابراين مرز بين اسلام و کفر، اقرار به شهادتين و انجام عبادات از يک سو و انکار و ترک آنها از سوي ديگر است. اين مقدار موجب حصول اسلام و يا کفر در افراد مي شود و غير آن موجب تکفير نيست و اختلاف مذهبي است.[61]

2. تبيين ضرورت ديني و تفکيک آن از ضرورت مذهبي

 از ديگر راه هاي مؤثر در تعديل انديشه تکفيري، ضرورت ديني و تفکيک آن از ضرورت مذهبي است. ضروري دين امري است که از دين بودنش براي همه­ي مسلمانان بديهي و معلوم است و نياز به دليل ندارد. از باب مثال، از ميان اصول، باور به يگانگي خدا، معاد و رستاخيز عالم و راستي دعوي پيامبري پيامبران و فروعي چون وجوب نمازهاي يوميه و روزه­ي ماه رمضان در عبادات، از ضروريات دين است که انکار آنها موجب کفر مي شود. فقيه امامي، محقق اردبيلي مي گويد: ظاهر اين است که مراد از ضروري که منکر آن کافر مي شود، چيزي است که براي شخص به يقين ثابت شود که از دين است، هر چند با برهان باشد و ديگران بر اين مطلب اجماع نداشته باشند[62].

 از طرف ديگر، ضرورت مذهب به عقايد مربوط به مذهب خاصي اطلاق مي شود که فقط براي پيروان همان مذهب ضروري است و انکار آنها به خروج از همان مذهب منجر مي شود و موجب کفر نمي گردد. مسائلي همانند اعتقاد به عصمت امام از نظر شيعيان و يا اعتقاد به عدالت جميع صحابه از نظر اهل سنت، از ضروريات اين مذاهب است که انکار آنها موجب خروج از دين نيست و به کفر نمي انجامد. امام خميني اعتقاد به خداي متعال و وحدانيت او و يا شهادت به آنان را در مفهوم اسلام دخيل مي دانند و به احتمالي معاد را نيز، اما عقيده به ولايت را از واضحات مذهب اماميه مي دانند.[63] بنابراين انکار ضروري دين منجر به کفر و خروج از دين اسلام مي شود، اما انکار ضروري مذهب چنين اثري ندارد. انکار ضروري مذهب، اگر از سوي اهالي خود مذهب انجام گيرد – مثلا سني عدالت صحابه را انکار کند و شيعي عصمت امام را- موجب خروج از آن مذهب مي شود و نه از دين اسلام؛ تا چه رسد به اينکه انکار آنها از سوي پيروان مذاهب ديگر باشد. تبيين و تفکيک حدود ضرورت دين از ضرورت مذهب براي پيروان مذاهب اسلامي، در جلوگيري از تکفيرها بسيار نقش آفرين است.

3. آميختن عقيده و فکر با اخلاق

 از ديگر راه هاي مؤثر در تعديل انديشه تکفيري، آميختن عقيده و فکر با اخلاق و ترويج فضايلي همچون مدارا و تسامح مذهبي در مواجهه با رقباي مذهبي و مخالفان است. بدون ترديد اين آميختگي، بينش و روش انسان را حتي نسبت به مخالفان نغيير مي دهد و به تحمل آنان و پرهيز از طرد و تکفير منتهي مي شود. در اهميت اخلاق حسنه و نقش آن در تأليف قلوب، همين بس که قرآن کريم راز جمع شدن مردم در اطراف پيامبر را نرم خويي و مدارا و مهرباني ايشان معرفي کرده است.[64] يکي از فضايل اخلاقي کارآمد و تأثير گذار در عرصه تعديل انديشه تکفيري، مدارا و تسامح مذهبي به معناي صحيح آن است. معمولا تساهل با تسامح مترادف دانسته شده و به معناي آساني و نرمي برخورد با ديگران است، ليکن کلمه تسامح فرق ظريفي با تساهل دارد و آن اينکه تسامح از ماده­ي «سمح» به معناي بخشش و گذشت است.[65]

 تسامح به معناي نوعي کنار آمدن همراه با جود و بزرگواري مي باشد. در اصطلاح، تساهل و تسامح به معناي عدم مداخله و مخالفت يا اجازه دادن از روي قصد و آگاهي نسبت به اعمال و عقايدي است که مورد پذيرش و پسند شخص نباشد.[66] در مجموع مي توان گفت که اصطلاح تساهل و تسامح، دست کم دو معناي مهم را در بر دارد. نخست آزادي مخالف عقيدتي و سياسي در اظهار عقيده؛ ثانيا پرهيز از خشونت در برابر خطاکاري و اقدام به عفو و اغماض در حد ممکن. اين نکته را نيز بايد توجه داشت که تحمل مخالف با پذيرش عقيده­ي او مساوي نيست، بلکه اعم از آن است. ممکن است عقيده يا رفتار مخالف را نپذيريم ولي آن را تحمل کنيم. منظور ما از تسامح مذهبي به معناي عدول پيروان يک مذهب خاص از اصول مذهبي خود نيست، بلکه به معناي سرسختي به خرج ندادن در برابر اعمال و عقايدي است که مورد پذيرش و پسند شخص نمي باشد.

 

نتيجه گيري

 تيغ تکفير از آغاز تا کنون، از سوي کساني به روي مسلمانان و يا گروهي از مسلمانان کشيده شده که به هيچ روي، پاي بند به آموزه هاي زلال اسلام و سيره رسول گرامي اسلام نبوده و براي رسيدن به اهداف دنيوي، گروهي و فرقه اي خود، گام در اين مسير گذارده اند. بر اساس آموزه هاي اسلام، سيره رسول خدا (ص)، اميرالمؤمنين و حتي منابع روايي کساني که تکفير را در گذشته و امروز، راه و رسم خويش قرار داده اند و سوار بر توسن جهل و تعصبهاي کور مي تازند، اهل قبله، گويندگان شهادتين در حصن حصين اسلام قرار دارند و کوچک ترين بي حرمتي به آنان نارواست، چه رسد به اين که ناجوانمردانه آماج تيرهاي زهرآگين تکفير قرار بگيرند و از دم تيغ گذرانده شوند. نخستين نکته اي که بايد به آن توجه کنيم، آن اس دات که تکفير را نبايد با تکفير متقابل پاسخ داد، زيرا اين کار نه مشکلي را حل مي کند و نه باوري را تغيير مي دهد؛ بلکه مشکل را پيچيده تر و باور را راسخ تر مي گرداند بر ما لازم است که به اميرالمؤمنين (ع) اقتدا کنيم که خوارج او را تکفير کرده و دشنام دادند، ليک آن حضرت با آنان مقابله به مثل نکرد؛ و گام بعدي واکاوي عوامل تکفير و شناخت خواستگاه هاي آن است. گاهي شرايط اجتماعي و سياسي در رشد انديشه هاي تکفيري اثر گذار است. گاهي عوامل تکفير فرهنگي است که درمان در اين موارد دشوارتر است. در اين وضعيت بر ما لازم است که با بررسي مورد آن را با دليل و برهان وبدون خشونت ريشه کن گردانيم زيرا تاريخ به ما آموخته است که شمشير سرکوب مي کند ولي قانع نمي سازد

 


منابع:

قرآن کريم

ابن ابي الحديد، عبدالحميد بن هبه الله (بي تا) شرح نهج البلاغه، قم: دار احياء التراث.

ابن اثير، علي بن محمد (1420 ق) الکامل في التاريخ، بيروت: دارصادر.

ابن تيميه، احمد بن عبدالحليم (1406 ق) منهاج السنه النبويه في نقص کلام الشيعه القدريه، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، بيروت: دارالنشر

ابن حنبل، احمد بن محمد (1420 ق) المسند، بيروت: دار صادر.

ابن خلکان، احمد بن محمد (بي تا) وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان، بي جا: بي نا.

ابن عثم کوفي، محمد بن علي (1347) الفتوح، بيروت: سهامي انتشار.

ابن منظور، محمد بن مکرم (بي تا) لسان العرب، بيروت: دارصادر، چاپ اول.

ابن منظور، محمد بن مکرم (1405 ق) لسان العرب، قم: ادب الحوزه.

اراکي، محمد علي (1415 ق) الطهاره، قم: مؤسسه الإمام الصادق (ع).

اسلامي، محمد تقي (1381) تساهل و تسامح، قم: مرکز مطاعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه قم.

اشعري، علي بن اسماعيل (1362 ق) مقالات الإسلاميين و إختلاف المصلين، بيروت: دارالنشر.

امين، سيد محسن (بي تا) أعيان الشيعه، تحقيق: حسن أمين، بيروت: دارالتعارف.

بحراني، يوسف (1378 ق) الحدائق الناصره في احکام العتره الطاهر، نجف: دارالکتب الإسلاميه.

بخاري، محمد بن اسماعيل (1407) جامع الصحيح المختصر، تحقيق: مصطفي ديب البغا، بيروت: دارالنشر.

برقي، احمد بن محمد بن خالد (1330) المحاسن، تهران: دارالکتب الإسلاميه 1330.

پور اميني، محمد باقر (1392 ش) تکفير چيست؟ تکفيري کيست؟ مشهد: انتشارات قدس رضوي، چاپ اول.

جعفريان، رسول (1374) تاريخ سياسي اسلام: تاريخ الخلفا، تهران: فرهنگ و ارشاد اسلامي.

جعفريان، رسول (1377) تاريخ سياسي اسلام، قم: نشر الهادي.

حرعاملي، محمد بن حسن (1414 ق) وسائل الشيعه الي تحصيل مسايل الشريعه، قم: مؤسسه آل بيت.

خرمشاهي، بهاءالدين (1375 ش) دائره المعارف تشيع، تهران: نشر شهيد سعيد محبي.

خميني، روح الله [رهبر انقلاب](1389 ق) کتاب الطهاره، نجف: چاپخانه آداب.

راغب اصفهاني، حسين بن محمد (1386 ش) مفردات الفاظ القرآن الکريم، بي جا: طليعه نور، چاپ اول.

رباني، محمد حسن (1383) اصول و قواعد فقه الحديث، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.

سبحاني جعفر (1415 ق) الإيمان و الکفر في الکتاب و السنه، قم: بي­نا.

سبحاني، جعفر (1408 ق) ابحاث في الملل و النحل، قم: مرکز مديريت حوزه علميه قم.

سجستاني، ابوداود (بي تا) سنن ابي داود، بيروت: دار الفکر.

سيد رضي (1379) نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتي، بي جا: نشر افق فردا.

شهرستاني، محمد بن عبدالکريم (بي تا) الملل و النحل، تحقيق: محمد سيد گيلاني، بيروت: دارالمعرفه.

صفاتاج، مجيد (1380) تکفير، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

طبرسي، فضل بن حسن (1415 ق) مجمع البيان في تفسير القرآن، تحقيق: لجنه من العماء و المحققين، بيروت: مؤسسه اعلمي.

طوسي، محمد بن حسن (1387 ق) المبسوط في فقه الإماميه، تحقيق: محمد تقي الکشفي، تهران: المکتبه المرتضويه.

علامه حلي، حسن بن يوسف (1410 ق) الرساله السعديه، تحقيق: عبدالحسين محمد علي بقال، قم: چاپخانه بهمن.

عميد، حسن (1377) فرهنگ عميد، تهران: امير کبير.

فخلعي، محمد تقي (1383) مجموعه گفتمان هاي مذاهب اسلامي، تهران: نشر مشعر.

فضل بن شاذان نيشابوري (1363) الايضاح، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

فيروز آبادي، محمد بن يعقوب (بي تا) القاموس المحيط، بيروت: دارالعلم.

کليني، محمد بن يعقوب (1389 ق) الروضه من الکافي، تهران: دارالکتب الإسلاميه.

متفي، علي بن حسام الدين (1419 ق) کنزالعمال في سنن الأقوال و الأفعال، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، بيروت: دارالنشر.

مجلسي، محمد باقر بن محمد تقي (1403 ق) بحارالانوار، بيروت: مؤسسه الوفاء.

مجلسي، محمد باقر بن محمد تقي (1355) بحارالانوار، قم: کتابفروشي اسلامي.

محقق کرکي، علي بن حسين (1409 ق) رسائل المحقق الکرکي، قم: نشر کتابخانه آيت الله مرعشي.

مدير شانه چي، کاظم (بي تا) علم الحديث و درايه الحديث، قم: دفتر انتشارات اسلامي.

مسلم بن حجّاج (بي تا) صحيح مسلم، بيروت: دار احياء التراث العربي، (چاپ دوم).

مقدس اردبيلي، احمد بن محمد (1362 ق) مجمع القائده و البرهان في شرح ارشاد الأذهان، تصحيح: مجتبي العراقي، علي پناه اشتهاردي، قم: انتشارات جامعه مدرسين.

مقدسي، مطهر بن طاهر (بي تا) البدء و التاريخ، بي جا: دارالنشر.

نجفي، محمد حسن (1981) جواهر الکلام في شرح شرايع الإسلام، بيروت: دارإحياء التراث العربي.

هيثمي، علي بن ابي بکر (1408 ق) مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بيروت: دارالکتب العربي.

 



[1]. کارشناسی ارشد، شیعه شناسی گرایش تاریخ (تاریخ تشیع)، دانشگاه قم، تلفن: 09356361283، ایمیل:shahzad_naghdi@yahoo.com

[2]. دکتری تاریخ اسلام، دانشگاه ادیان و مذاهب تهران، مدرس دانشگاه فرهنگیان

.[3] ابن عثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، بیروت: سهامی انتشار (1347) جلد 1، ص 15-23؛ ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر، 1420 ق،2/343

[4]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بی جا: دارالنشر، بی تا 5/123؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق: محمد سید گیلانی، بیروت: دارالمعرفه، بی تا ج 1، ص 25

[5]. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام: تاریخ الخلفا، تهران: فرهنگ و ارشاد اسلامی (1374) ج 2، ص 25، ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر، 1420 ق، ج 2، ص 344، 354؛ ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، بی جا: بی نا، بی تا ج 3، ص 67؛ امین، سید محسن، أعیان الشیعه، تحقیق: حسن أمین، بیروت: دارالتعارف، بی تا ج 1، ص 292

[6]. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام: تاریخ الخلفا، تهران: فرهنگ و ارشاد اسلامی (1374) ج 2، ص 29-32

[7]. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر، 1420 ق، ج 3، ص 327-334

[8]. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحارالانوار، قم: کتابفروشی اسلامی (1355) ج 33، ص 373؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق: محمد سید گیلانی، بیروت: دارالمعرفه، بی تا، ج 1، ص 122 و 128 و 135؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحارالانوار، بیروت: مؤسسه الوفاء، 1403 ق، ج 33، ص 373.

[9]. اراکی، محمد علی، کتاب الطهاره، قم: مؤسسه الإمام الصادق (ع)، 1415 ق، ج 1، ص 520

[10]. امینی، محمد باقر پور، تکفیر چیست؟ تکفیری کیست؟ چاپ اول، مشهد: انتشارات قدس رضوی، 1392، ص 30-34

[11]. نمل، آیه 24

[12]. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، قم: دار احیاء التراث (بی­تا) جلد 13، ص 132

[13]. عمید، حسن، فرهنگ عمید، تهران: امیر کبیر (1377) ص 452

[14]. مائده، آیات،73،72،17

[15]. بقره، آیه 102

[16]. حدید، آیه 20

[17]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، قم: ادب الحوزه،1405 ق، جلد 5، ص 146-150

[18]. خرمشاهی، بهاءالدین، دائره المعارف تشیع، تهران: نشر شهید سعید محبی، 1375 ش، ج 5، ص 46

[19]. مائده / 65

[20]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن الکریم، بی جا: طلیعه نور، چاپ اول، 1386 ش، ص 717

[21]. آل عمران/103

[22]. حجرات/10

[23]. حجرات/11-12

[24]. نساء/94

[25]. متفی، علی بن حسام الدین، کنزالعمال فی سنن الأقوال و الأفعال، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، بیروت: دارالنشر، 1419 ق، ج 3، ص 253

[26]. فتح/29

[27]. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه الی تحصیل مسایل الشریعه، قم: مؤسسه آل بیت، 1414 ق، ج 8، ص 552.

[28]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق: لجنه من العماء و المحققین، بیروت: مؤسسه اعلمی، 1415 ق، ج 3، ص 156.

[29]. هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت: دارالکتب العربی، 1408 ق، ج 7، ص 8

[30]. ربانی، محمد حسن، اصول و قواعد فقه الحدیث، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1383،9

[31]. بحرانی، یوسف، الحدائق الناصره فی احکام العتره الطاهر، نجف: دارالکتب الإسلامیه، 1378 ق، ج 5، ص 183

[32]. مدیر شانه چی، کاظم، علم الحدیث و درایه الحدیث، قم: دفتر انتشارات اسلامی، بی تا ص،18 و 93.

[33]. فخلعی، محمد تقی، مجموعه گفتمان های مذاهب اسلامی، تهران: نشر مشعر، 1383، ص 262.

[34]. صفاتاج، مجید، تکفیر، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1380 ش، ص 103 و 104.

[35]. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الإسلامیین و إختلاف المصلین، بیروت: دارالنشر، 1362 ق، ص 2.

[36]. سبحانی، جعفر، الإیمان و الکفر فی الکتاب و السنه، قم: بی نا، 1415 ق، ص 58-60.

[37]. سبحانی، جعفر، ابحاث فی الملل و النحل، قم: مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1408 ق، ج 1، ص 114-118.

[38]. صفاتاج، مجید، تکفیر، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380، ص 91.

[39]. همان، ص 92 و 93.

[40]. همان، ص 101.

[41]. سید رضی، نهج البلاغه، (ترجمه: محمد دشتی)، بی جا: نشر افق فردا، بی جا، 1379، خ 194.

[42]. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه النبویه فی نقص کلام الشیعه القدریه، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، بیروت: دارالنشر، 1406 ق، ج 2، ص 70-71.

[43]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دارصادر، چاپ اول، بی تا، ج 10، ص 271.

[44]. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت: دارالعلم، بی­تا ج 3، ص 353.

[45]. انعام/35.

[46]. نساء/17، انعام /54؛ نحل /119.

[47]. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، تهران: دارالکتب الإسلامیه 1330، ج 1، ص 194؛ کلینی، محمد بن یقوب، الروضه من الکافی، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1389 ق، ج 1، ص 10-29.

[48]. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، قم: نشر الهادی، 1377، ج 2، ص 28 و 310.

[49]. محمد/2.

[50]. تحریم /8.

[51]. نساء/31.

[52]. آل عمران /195

[53]. مسلم بن حجّاج، صحیح مسلم، چاپ دوم، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج 1، ص 79، ح 111

[54]. ابوداود، سجستانی، سنن ابی داود، بیروت: دار الفکر، ج 4، ص 221

[55]. همان، ج 2، ص 458-459.

[56]. نیشابوری، فضل بن شاذان، الایضاح، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1363، ص 48-50.

[57]. فاطر/18.

[58]. آل عمران/19

[59]. کلینی، محمد بن یقوب، الروضه من الکافی، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1389 ق، 2/24؛ بخاری، محمد بن اسماعیل، جامع الصحیح المختصر، تحقیق: مصطفی دیب البغا، بیروت: دارالنشر، 1407، ج 1، ص 12

[60]. طوسی، محمد بن حسن، المبسوط فی فقه الإمامیه، تحقیق: محمد تقی الکشفی، تهران: المکتبه المرتضویه، 1387 ق، 5/ 160؛ علامه حلی، حسن بن یوسف، الرساله السعدیه، تحقیق: عبدالحسین محمد علی بقال، قم: چاپخانه بهمن، 1410 ق، 32؛ محقق کرکی، علی بن حسین، رسائل المحقق الکرکی، قم: نشر کتابخانه آیت الله مرعشی، 1409 ق 3/شرح صفحه 172؛ نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الإسلام، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، 1981 م، ج 6، ص 59؛ ابن حنبل، احمد بن محمد، المسند، بیروت: دار صادر، 1420 ق، ج 1، ص 27 و 51.

[61]. سبحانی جعفر، الإیمان و الکفر فی الکتاب و السنه، قم: بی­نا، 1415 ق، ص 60.

[62]. مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، مجمع القائده و البرهان فی شرح ارشاد الأذهان، تصحیح: مجتبی العراقی، علی پناه اشتهاردی، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1362 ق، ج 3/شرح صفحه 199.

[63]. خمینی، روح الله [رهبر انقلاب]، الطهاره، نجف: چاپخانه آداب، 1389 ق، ج 3، ص 315-316

[64]. آل عمران /159.

[65]. فیروز آبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت: دارالعلم، (بی تا)، ج 1، ص 229.

[66]. اسلامی، محمد تقی، تساهل و تسامح، قم: مرکز مطاعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه قم، 1381، ص 4.