تجملگرايي عاملي در جهت انحطاط و نابودي تمدن اسلامي (بررسي آن از منظر آموزههاي تفاسير قرآني فريقين)
تجملگرايي عاملي در جهت انحطاط و نابودي تمدن اسلامي
(بررسي آن از منظر آموزههاي تفاسير قرآني فريقين)
ايوب شافعي پور
کارشناس ارشد فقه مقارن و حقوق جزاي اسلامي
دانشگاه مذاهب اسلامي تهران
چکيده:
در طول تاريخ بشر بهخصوص تاريخ اسلام، تمدنهاي زيادي به زوال رفتهاند. در طول تاريخ اسلام هم تمدنهاي باشکوهي بودند که آنان نيز نابودشدهاند. طبق گواه قرآن و برخي شواهد تاريخي يکي از عوامل انحطاط اين تمدنها «تجملگرايي» بوده است. در پژوهش حاضر که به روش توصيفي و تحليلي و با استفاده از منابع کتابخانهاي انجامشده است، به اين عامل نابودکننده ـ تجملگرايي ـ از ديدگاه قرآن و تفاسير فريقين پرداختهشده است. قرآن کريم تجملگرايي را عاملي بسيار بزرگ در از بين رفتن تمدنها معرفي کرده و آن را مصداقي از ظلم، ستم، ناامني و فروپاشي انسجام اجتماعي معرفي کرده است. قرآن ريشهي شروع تجملگرايي در وهلهي اول را در بزرگان و رؤساي يک ملت و حکومت ميداند که با روي آوردن آنان، مردم عادي نيز گرفتار چنين پديدهاي شده و موجبات نابودي تمدن خود را فراهم ميکنند. قرآن کريم براي تجملگرايي نسخهاي به نام معرفي تجملگرايي بهعنوان يک منکر بزرگ، ارائه کرده است تا بدينوسيله از گسترش آن جلوگيري شود.
کليدواژگان: تجملگرايي، انحطاط، تمدن، اسلام، قرآن، تفاسير، شيعه، اهل سنت.
مقدمه
همهي تمدنها در دنيا از آغاز تاکنون با فرازوفرودهايي همراه بودهاند. برخي از آنها پيشرفت کرده و به حيات خود ادامه دادند و برخي از آنها به افول گراييدند. تمدن اسلامي نيز از آغاز تاکنون خالي از فراز و نشيب نبوده است. عوامل مؤثر زيادي در اين فراز و نشيبها دخالت داشتهاند. از عواملي که باعث به افول گراييدن و کمنور شدن تمدن اسلامي در مقاطعي از تاريخ شده و بعضاً در زمان حاضر نيز وجود دارد، که قرآن نيز به آن عوامل اشاره داشته است ميتوان به ترويج کفر، ظلم و ستم، گناه، فساد اقتصادي، استکبار، سرکشي و تجاوز و تجملگرايي اشاره کرد. پژوهش حاضر که به مطالعهي يکي از اين عوامل به نام تجملگرايي و نقش آن در سقوط و انحطاط تمدن اسلامي پرداخته است به روش توصيفي و تحليلي و با استفاده از منابع کتابخانهاي سعي در تبيين و آشکار ساختن اين عامل - با توجه به آموزههاي تفاسير قرآني شيعه و اهل سنت- در سُست کردن عناصر تمدن اسلامي کرده است. شايد در نگاه اول نتوان تشخيص داد که تجملگرايي چنان اثر مخرب و منفياي داشته باشد که بتواند باعث انحلال و انحطاط يک جامعه يا گروه يا قومي بشود چه رسد به اينکه بتواند يک تمدن باشکوه را منحط و يا منحل کند.
واژهشناسي
در اين بخش به بررسي دو کليدواژه اساسي يعني تمدن و تجملگرايي که در پژوهش حاضر بارها از آن سخن به ميان خواهد آمد، پرداخته ميشود.
تمدن در لغت
تمدن در عربي مصدري از باب تفعل و در زبان فارسي اسم مصدر است.
در فرهنگ فارسي معين، تمدن به معناي شهرنشين شدن، به اخلاق و آداب شهري خو گرفتن و همکاري افراد يک جامعه براي ترقي و پيشرفت آمده است[1].
دهخدا هم اينچنين تمدن را تعريف کرده است: تخلق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت. همچنين به معناي شهرنشيني نيز آمده است[2].
واژهي تمدن در زبان عربي بيشتر به معناي «الحضارة» آمده است که فعل ثلاثي آن «حضر» است. که معاني فراوان و مختلف المعناي زيادي براي آن ذکرشده است. اگر به اولين کتابهاي لغت و معاجم عربي نگاهي انداخته شود، اثري از اين واژه نيست. بهعنوانمثال اگر به کتاب «العين» نوشتهي «فراهيدي» متوفاي سال 170 هجري نگاهي انداخته شود اثري از واژهي «حضر» در آن نيست. اما اگر به کتب لغتي که در قرن سوم و چهارم هجري تأليف شده است، مراجعه شود اين واژه در آن کتابها يافت ميشود. ظاهراً ابن فارس (متوفاي 395 هجري) اولين کسي است که اين واژه را در لغت وارد کرده است؛ زيرا با جستجو در کتابهاي لغت وي اين مطلب هويدا است. ايشان ميگويد: حاء، ضاد و راء (حضر) در اصل به معناي ورود و مشاهدهي يکچيز است و حضر (شهرنشيني) کلمهي مخالف و مقابل «البدو» يعني روستانشيني است[3]. أبوزيد[4] از نحويان بصره معتقد است «الحِضارة» به کسر است و أصمعي[5] از لغويان «الحَضاره» را به فتح ميداند[6]. جوهري ميگويد: الحِضارة و الحَضارة واژگاني هستند که مخالف واژهي البداوة هستند[7]. علامه راغب اصفهاني در مفردات قرآن خود معتقد است که فعل ثلاثي «حضر» که در قرآن ذکرشده است واژهاي است ضد و مخالف واژه «البدو» و نوشتن «الحضارة» بر هر دو صورت يعني چه با فتح و چه با کسر حاء صحيح است[8]. ابن منظور در ذيل واژهي «حَضَرَ» ميگويد: واژهي الحضر مخالف واژهي البدو است و واژهي حاضر هم مخالف واژهي بادي است. حاضر به کسي گويند که در شهرها اقامت دارد و بادي به کسي گويند که در صحرا زندگي ميگذراند[9].
تمدن در اصطلاح
تعريف ابن خلدون:
تمدن عبارت است از ترفند و فنوني که براي پيشرفت بکار گرفته ميشود مانند ساختمانسازي و ايجاد بنا که نوعي از مظاهر تمدن بهحساب ميآيد. ايشان تعاريفي ديگر از تمدن نيز دارد مانند: تمدن نوعي از حالت اجتماعي انسان است. يا اين تعريف که ميگويد: از زندگي فردي خارج شدن و به زندگي شهري داخل شدن را تمدن ميگويند[10].
تعريف ويل دورانت:
با دقت در سخنان ويل دورانت ميتوان گفت ايشان تمدن را به معناي شهرنشيني تعبير کرده است. آنجا که ميگويد: وقتي فرهنگ عمومي به درجهاي برسد، فکر کشاورزي توليد ميشود و به وجود ميآيد. ايشان ميگويد: در محل برخورد راههاي بازرگاني و شهرهاست که عقل مردم بارور ميشود و تمدن به دنبال کسب تعالي ويژگيهاي اخلاقي و نيک توسط مردم پديد ميآيد.[11]
تعريف شوقي ابوخليل:
تمدن عبارت است از تلاشهاي انسان در راستاي کشف، اختراع، تفکر کردن، ايجاد نظم و رسيدن به بالاترين سطح زندگي ازنظر رفاه. که همهي اينها از چيزهايي است که اکثر امتها در طول تاريخ به دنبال آن بودهاند[12].
تعريف ابراهيم زيد الکيلاني:
تمدن عبارت است از نظام اجتماعي که بين عناصر معنوي - مانند فکر، عادات، عرف و سليقهها- و عناصر مادي – مانند زندگي، درآمد، خوردن و پوشيدن، حرفهها و ... جمع کند[13]. يعني راهي وسط و ميانه در پيش بگيرد.
تعريف امام خميني (ره):
امام خميني (ره) در مورد تمدن معتقد است که هر تمدني که ظهور ميکند بايد از توانايي لازم براي سوق دادن انسانها بهسوي تعالي مادي و معنوي برخوردار باشد. ايشان معتقدند که تمدنها بايد نيازهاي فردي و اجتماعي جوامع بشري را رفع و در پي رشد و تعالي انسانها باشند. با دقت در تعاريفي که مرحوم امام (ره) از تمدن داشتهاند ميتوان گفت که تمدن همان پيشرفت و ترقي است[14].
تعريف علي شريعتي:
تمدن به معناي کلي عبارت است از مجموعه ساختهها و اندوختههاي مادي و معنوي جامعهي انساني. وقتي گفته ميشود ساختههاي انساني مقصود آن چيزي است که در طبيعت در حالت عادي وجود ندارد و انسان آن را ميسازد؛ بنابراين ساختهي انساني در برابر ساختهي طبيعت قرار ميگيرد[15].
تعريف مالک ابن نبي الجزائري:
به تمدني ميتوان تمدن گفت که بر سهپايه استوار باشد: انسان، خاک و زمان.[16]
با دقت نظر در تعاريف فوق ميتوان گفت که بسياري از اين تعاريف، کامل نيستند؛ زيرا اولاً تعريف بايد جامعومانع باشد و ثانياً موجز و مختصر باشد. درحاليکه برخي از تعاريف فوق بسيار طولاني هستند.
دکتر محمد سعيد رمضان البوطي در مورد تعاريف بسيار زيادي که از واژهي تمدن شده است ميگويد: کثرت تعاريف در اين باب باعث شده است که من ديگر از تمدن تعريفي ذکر نکنم؛ زيرا بسياري از نويسندگان پيرامون تعريف تمدن بحث کردهاند و تعاريف زيادي ارائه دادهاند و تابهحال به تعريفي واحد همدست نيافتهاند[17].
پس با توجه به آنچه اهل لغت در مورد تمدن ابراز کردند و همچنين تعاريف اصطلاحي برخي دانشمندان که ذکر آن گذشت، ميتوان در يک تعريف جامع يا برگزيده تمدن را اينگونه تعريف کرد: «شکل جديدي از زندگي که توسط انسان ـ براي آنچه بدان معتقد است و بدان خاطر زندگي ميکند- به وجود ميآيد را تمدن گويند.»
تجملگرايي
در زبان فارسي تجمل و تجملگرايي به معناي جاه و جلال، شوکت، عظمت، بزرگي و اسباب بزرگي و رفاه و آسايش[18]، زيور بستن، آذين کردن، خود آراستن، مال و اثاثيهي گرانبها داشتن[19]، زينت دادن، آراسته شدن، شأن، شکوه و جمال آمده است[20]. در زبان عربي علاوه بر واژهي تجمل واژهاي به نام «الترف» به معناي تجملگرايي آمده است. تاء، راء، فاء ميشود ترف که به معناي زيادهروي در نعمت آمده است[21] و به کسي که در نعمت زيادهروي کند مُترف گويند[22].
با دقت در تعاريفي که از واژهي تجمل و تجملگرايي شد ميتوان گفت وجه اشتراک و وجه شبه تعريف فارسي و عربي در زيبايي و زينت کردن است.
با توجه به آنچه گذشت ميتوان گفت که درواقع تجملگرايي يک نوع علاقهي افراطي به زينت کردن و استفاده از وسايل زينتي است. آنچه در تعريف تجملگرايي مهم است همين علاقهي افراطي است وگرنه استفادهي متعارف و در حد نياز، نکوهيده نيست[23].
تجملگرايي و انحطاط تمدنها از منظر آموزههاي قرآني
با اندکي تأمل در تاريخ ميتوان فهميد که در طول تاريخ بشر تمدنهاي بسياري شکلگرفته و دير يا زود به خاطر عوامل مختلفي از بين رفته و به افول گرويدهاند. يکي از درخشانترين تمدنهاي اسلامي در تاريخ اسلام، تمدن باشکوه اندلس بوده است. تمدني که با تمام شکوه و عظمتي که داشت با دستبهدست دادن عوامل داخلي و خارجي مختلفي از بين رفت. پژوهشهاي زيادي در مورد عوامل سقوط اندلس نگاشته شده است که با دقت در آن نوشتهها چشم انسان به يک عامل داخلي خيره ميشود و آن «تجملگرايي» است. نقل ميشود که درآمد حکومت صرف تجملگرايي و خوشگذراني ميشد[24] و اميران و مسئولان اندلس به عيش و نوش و طرب و اندوختن ثروت و صرف آن در امورات خود مشغول شدند و درنتيجهي فساد و تجملگرايي آنان شهرهاي اندلس در آستانهي سقوط قرار گرفت[25].
قرآن کريم ضمن بيان اثرات سوء تجملگرايي و بيان سرنوشت ملتها و تمدنهايي که بدين سبب از بين رفتهاند دراينباره بحث نموده که اکنون بدان پرداخته ميشود.
تجملگرايي را ميتوان با توجه به اينکه نوعي اسراف و زيادهروي در نعمت است يک نوع معصيت و همچنين يک رذيلهي اخلاقي دانست. آنجا که خداوند ميفرمايد: «أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنتُمْ تَفْسُقُونَ[26]»؛ «از طيبات و لذائذ در زندگي دنيا خود استفاده کرديد و از آن بهره گرفتيد؛ اما امروز عذاب ذلتبار به خاطر استکباري که در زمين بهناحق کرديد و به خاطر گناهاني که انجام ميداديد؛ جزاي شما خواهد بود.»
پس ميتوان گفت که استفاده از نعمت در جهت سوء آن و زيادهروي نوعي آفت است که ميتواند ريشه يک جامعه و تمدن را بخشکاند و خداوند چه زيبا در قرآن به تصوير ميکشد آن زمان را که يک قوم و تمدن مشغول تجملگرايي بوده و غرق در نعمتهاي دنيايي هستند: «حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَن لَّمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ»؛ «تا زماني که زمين، زيبايي خود را يافته و آراسته ميگردد، و اهل آن مطمئن ميشوند که ميتوانند از آن بهرهمند گردند، (ناگهان) فرمان ما، شبهنگام يا در روز، (براي نابودي آن) فراميرسد؛ (سرما يا صاعقهاي را بر آن مسلّط ميسازيم؛) و آنچنان آن را درو ميکنيم که گويي ديروز هرگز (چنين کشتزاري) نبوده است.»
از آيهي فوق ميتوان دريافت که خداوند بيان ميدارد آن هنگام که بندگان و مردمان در يک امت و تمدن مشغول مال دنيا و در آن غرق هستند، يکباره خداوند آن نعمتها را آز آنان ميگيرد و بدينوسيله نابود خواهند گشت.
آن هنگام که ملت يا تمدني بهسوي اسراف و ريختوپاش در زمينههاي خوردن، آشاميدن، شهوت و لذت، ميرود، پس بهيکباره زمينهي انحطاط خودش را فراهم آورده است؛ پس ميتوان گفت تجملگرايي در هر زمينهاي که باشد، عملي است سوء و ناپسند[27].
رشيد رضا در تفسيرش ميگويد: «تجملگرايي» به اسراف، فسق، فجور، ظلم و ستم و ارتکاب جرائم، ميانجامد و بيشتر در بزرگان، سردمداران، مديران و رؤساي يک ملت و تمدن پديدار ميشود و کمکم به زيردستان و مردمان عادي نيز سرايت ميکند و درنتيجه به هلاکت، ريشهکن شدن و از بين رفتن استقلال آن ملت خواهد شد[28].
سيد قطب ميگويد: «تجملگرايي» باعث غلظت قلب ميشود، حساس بودن و غيرت را از بين ميبرد، سرشت و طبيعت انساني را نابود ميکند، فرد تجملگرا دلايلي براي هدايت شدن نميبيند، نسبت به هدايت کبر ميورزد و بر راه باطل اصرار ميورزد، ارزشهاي کاذب و نعمتهاي فاني آن را ميفريبد و ميپندارد که ثروت و قدرتش مانع از عذاب وي به خاطر سرکشياش ميشود[29].
خداوند چه زيبا در مورد کساني که غرق در تجملگرايي در دنيا هستند و اسراف و زيادهروي و درنتيجهي آن، طغيان و سرکشي ميکنند، ميفرمايد: «وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ. وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ. قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[30].»؛ «و ما در هيچ شهر و دياري پيامبري بيمدهنده نفرستاديم مگر اينکه مترفين آنها (که مست ناز و نعمت بودند) گفتند: «ما به آنچه فرستادهشدهايد کافريم . و گفتند: «اموال و اولاد ما (از همه) بيشتر است (و اين نشانه علاقه خدا به ماست!)؛ و ما هرگز مجازات نخواهيم شد. بگو: «پروردگار من روزي را براي هر کس بخواهد وسيع يا تنگ ميکند، (اين ربطي به قرب در درگاه او ندارد)؛ ولي بيشتر مردم نميدانند.»
خداوند در قرآن از سرنوشت و فرجام ملتها و تمدنهايي ياد ميکند و نام ميبرد که در نعمت خداوند غرق بوده و سپاس خدا را بهجا نميآوردند و در يککلام در تجملگرايي غرقشده بودند. «وَضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّـهِ فَأَذَاقَهَا اللَّـهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ[31]»؛ «و خدا بر شما حکايت کرد و مثل آورد مثل شهري را که در آن امنيت کامل حکمفرما بود و اهلش در آسايش و اطمينان زندگي ميکردند و از هر جانب روزي فراوان به آنها ميرسيد تا آنکه اهل آن شهر نعمتهاي خدا را کفران کردند، خدا هم بهموجب آن کفران و معصيت طعم گرسنگي و بيمناکي را به آنها چشانيد و چون لباس، سراپاي وجودشان را پوشاند.»
آيتالله مکارم شيرازي در مورد آن قوم و تجملگرايي و زيادهروي در نعمتها ميفرمايد: اين قوم مرفه آنچنان گرفتار غرور و غفلت شدند كه حتى از مواد مفيد و محترم غذايى براى پاك كردن بدنهاي آلوده خود استفاده مىكردند و به همين جهت خداوند آنها را گرفتار قحطى و ناامنى كرد. اين هشدارى است به همه افراد و ملتهايي كه غرق نعمتهاي الهى هستند تا بدانند هرگونه اسراف و تبذير و تضييع نعمتها جريمه دارد جريمهاى بسيار سنگين.
اين هشدارى است به آنها كه هميشه نيمى از غذاى اضافى خود را به زبالهدانها مىريزند. هشدارى است به آنها كه براى سفرهاى كه سه چهار نفر ميهمان بر سر آن دعوتشده است معادل غذاى 20 نفر از غذاهاى رنگين تهيه مىبينند، و حتى باقيمانده آن را به مصرف انسانهاي گرسنه نمىرسانند.[32]
اين نمونهاي از تمدني بود که بهوسيلهي تجملگرايي، به ناامني و قحطي دچار گشت و قرآن داستان آن را بازگو کرد. ميتوان از اين آيه و داستان اين پيام را دريافت کرد و اين درس را گرفت که يکي از عواملي که يک ملت و تمدن را به انحطاط نزديک ميکند همين تجملگرايي است که ناامني و کمبود نعمت را به ارمغان ميآورد و يک ملت را به زوال ميکشاند.
خداوند در قرآن بيان ميدارد که ملت و تمدنهاي بسياري را که به هوس راني، کفران نعمت، زيادهروي در نعمت، اسراف نعمت مشغول بودند که همهي اين موارد از مصاديق و ا نتايج تجملگرايي است چگونه نابود گشته و تمدن آنان طوري به افول گراييد که از آن تمدن چيزي جز ويرانهها باقي نمانده است. «وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا وَكُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ[33]»؛ «و چه بسيار شده که ما اهل دياري را که به هوسراني و خوشگذراني پرداختند هلاک کرديم، و اين خانههاي (ويران) آنهاست که بعد از آنها جز عده قليلي در آن ديار سکونت نيافت و تنها ما وارث (ديار آنها) بوديم.»
محسن قرائتي در ذيل اين آيه ميگويد که گاه ثروت و رفاه، نهتنها مايهي سعادت نيست كه باعث غرور، طغيان و هلاكت نيز است[34] منظور اين است که ثروت و رفاه عاملي براي کفران نعمت و سرکشي شده و به تجملگرايي ختم ميشود و آنگاه نتيجهاي جز هلاکت و بدبختي براي تمدنها و ملتها نخواهد داشت.
همانگونه که گفته شد تجملگرايي باعث از بين رفتن، ويراني، ريشهکن شدن تمدنها ميشود. ازنظر قرآن يکي از نتايج تجملگرايي تخريب و فروپاشي اجتماع و انسجام اجتماعي است. خداوند ميفرمايد: «وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا[35]»؛ «هرگاه بخواهيم شهر و دياري را نابود گردانيم، افراد دارا و خوشگذران و شهوتران آنجا را سردار و چيره ميگردانيم، و آنان در آن شهر و ديار به فسق و فجور ميپردازند (و به مخالفت با دستورات الهي برميخيزند)، پس فرمان (وقوع عذاب) بر آنجا واجب و قطعي ميگردد و آنگاه آن مکان را سخت درهم ميکوبيم (و ساکنانش را هلاک ميگردانيم)».
آنچه در گام اول از آيات قرآني که درباره تجملگرايي ذکرشده و چشم انسان را به خود خيره ميکند اين است که تجملپرستي از سردمداران و بزرگان يک ملت و تمدن شروع ميشود و بعدها اگر ادامه پيدا کرد به مردم عادي آن جامعه سرايت مييابد. بدين معنا که ريشهي تجملگرايي در فساد بزرگان يک جامعه است که مفسرين نيز در برداشت خود از آيات قرآني بدان اشاره داشتهاند.
«طبرسي» از مفسران بزرگ شيعه در تفسير خود در اين مورد ميگويد: «علت اينكه: فقط «مترفين» يعنى طبقه متنعم و مرفه را ذكر مىكند، اين است كه ديگران تابع آنها هستند و هر امرى كه به آن طبقه شود، براى همه مردم است.[36]» طبرسي آنچنانکه از سخنش پيداست ريشهي هر کار بدي نزد مردم را منجمله تجملگرايي، نتيجهي عمل سوء مديران و بالادستان يک مملکت و تمدن ميداند.
در تفسير «بيان السعادة» نيز همين نظر ذکرشده است و آمده است که خطاب آيه به نازپروردگان بزرگ و مرفه است که ديگران به آنها نگريسته و از آنان پيروي ميکنند[37].
پس ميتوان از اين آيه پيامهاي زير را دريافت کرد:
1- در اکثر جوامع و تمدنها، هميشه وجود تجملگرايان و آناني که از حدود نعمتهاي خداوندي تجاوز کردهاند، موجب عذاب و قهر خداوند بوده است.
2- يکي از موجباتي که عذاب خدا را به دنبال داشته و دارد تجملگرايي و رفاه بيشازحد و غرق در نعمتهاي خداوندي بودن است.
3- هميشه زير پا گذاشتن اخلاق و مسائل اجتماعي، اول از مسئولان و والا دستان مرفه يک جامعه شروع ميشود.
خداوند در آيات قرآن تجملگرايي و تنعم بيشازحد را مصداقي بارز از ظلم دانسته و تجملگرايان را افرادي ظالم معرفي ميکند و کساني را که تجملگرا هستند افرادي مجرم ميداند: «وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِيهِ وَكَانُوا مُجْرِمِينَ[38]»؛ «و آنان که ستم ميکردند، از تنعّم و کامجوئي پيروي کردند؛ و گناهکار بودند.»
علامه در تفسير الميزان در مورد اين آيه معتقد است آناني که تجملگرا بوده و غرق در نعمتهاي دنيوي شدند مردمي ستمکار و سراسر پيرو لذايذ مادي بوده و در اين وادي غوطهور گشته و درنتيجه به جرم و گناه آلوده شدند[39].
يکي از پيامهايي که از آيهي فوق ميتوان دريافت اين است که تجملگرايي و تنعم يکي از مصاديق نهي از منکر است و تجملگرايي بهعنوان يک منکر بزرگ که ميتواند جامعهاي را به تباهي بکشد و موجبات انحلال يک جامعه را ايجاد کند معرفيشده است.
رشيد رضا از مفسران اهل سنت دراينباره ميگويد: تجملگرايي اجتماع را فاسد کرده و آن را در ورطهي نابودي قرار ميدهد و بدين خاطر است که قرآن آن را نوعي از مصاديق ظلم و جرم معرفي کرده است[40].
قرآن کريم امتهايي که دچار هلاکت به خاطر تجملگرايي شدهاند را اينگونه به تصوير ميکشاند: «وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِينَ. فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ. لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ. قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ. فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِيدًا خَامِدِينَ[41].» « چه بسيار آباديهاي ستمگري را در هم شکستيم؛ و بعد از آنها، قوم ديگري روي کار آورديم. هنگاميکه عذاب ما را احساس کردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند. (گفتيم) فرار نکنيد؛ و به زندگي پرنازونعمت، و به مسکنهاي پرزرقوبرقتان بازگرديد! شايد (سائلان بيايند و) از شما تقاضا کنند (شما هم آنان را محروم بازگردانيد) گفتند: «ايواي بر ما! بهيقين ما ستمگر بوديم. و همچنان اين سخن را تکرار ميکردند، تا آنها را درو کرده و خاموش ساختيم.
خداوند در اين آيات علاوه بر اينکه از نابودي ملتهاي مترف يعني زياده روان و تجملگرايان ياد ميکند اين نکته را يادآور ميشود که اولاً کساني که ستمگر و ظلم باشند به هر وسيلهاي ـ که در اينجا يکي از مصاديق آن تجملگرايي بود ـ بالأخره نابود خواهد کرد و ثانياً اگر قومي ظلم و ستم پيشهي خودساخته است و با هر وسيلهاي ازجمله تجملگرايي و رفاهطلبي ظلم و ستم روا ميدارد ولي خداوند آنان را نابود نساخته بدين معنا است که در وهلهي اول به آنها مهلت داده تا خود را اصلاح کنند و دوم اينکه اميد آن است که اين مرفهان بتوانند دردي از ساير نيازمندان جامعه برطرف کنند و به اقشار ضعيف کمک کنند.
در تفسير نمونه اينگونه از اين آيات تعبير شده است: اين عبارت ممكن است اشاره به آن باشد كه همواره در اين زندگى پرنازونعمتي كه داشتند سائلان و تقاضاكنندگان بر در خانههايشان رفتوآمد داشتند، با اميد مىآمدند و محروم بازمىگشتند به آنها مىگويد: بازگرديد و همان صحنههاى نفرتانگيز را تكرار كنيد، و اين در حقيقت يك نوع استهزاء و سرزنش است.[42]
تفسير نور در مورد «مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ» که يکي از واژه گان کليدي بحث تجملگرايي نيز محسوب ميشود بيان داشته است که کاميابي، تنعم و تجملگرايي ميتواند زمينهساز ظلم و طغيان باشد[43].
خداوند در قرآن تنها وسيلهي هوشياري و نجات از تنعم و تجملگرايي ملتها و تمدنها را عذاب خود معرفي ميکند: «حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ[44]»؛ «تا زماني که متنعّمان مغرور آنها را در چنگال عذاب گرفتار سازيم؛ در اين هنگام، نالههاي دردناک و استغاثه آميز سرميدهند.»
در مورد اينکه آيه چرا در مورد عذاب گروهي از طاغيان، به تجملگرايان و مُترفين آنان اشارهکرده است درحاليکه گناهکاران فقط اينان نيستند آمده است: به خاطر اين است كه آنها (تجملگرايان) سردمداران گمراهى و ضلالتاند و يا براى اين است كه مجازات در مورد آنها دردناکتر خواهد بود.[45]
در برخي از تفاسير[46] در معاني کلمهي « مُتْرَفِيهِم» أغنيائهم و رؤسائهم آمده است که ميشود اين را بيان داشت که ثروتمندان و بالادستان و رجال صاحب جاه و منصب در هر حکومتي، هميشه نماد تجملگرايي بوده و از فساد آنان است که فساد در جامعهاي گسترش و رونق ميگيرد.
پس آيهي مذکور تجملگرايان و آناني که در نعمتهاي خداوند دچار زيادهروي شدهاند را سردمداران و پيشگامان گمراهي و ستمگري معرفي کرده است و بدينوسيله مردم را متوجه خطر اين پديدهي بسيار شوم ساخته است.
خداوند وقتي در شريعت اسلامي استفاده از برخي از ابزار و وسايل را حرام برشمرده است، بدين معناست که آن وسايل مصداقي بارز از وسايل تجملگرايي هستند. مانند غذا خوردن در ظروف طلا و نقره، استفاده از لباس ابريشم و طلا براي مردان. اين تحريمها خط قرمزي براي بشريت در استفاده از نعمتهاي خداوندي است که بايد از آن بر حذر باشند؛ چهبسا اگر به آن وسايل نزديک گشتند و از حدود خداوند تجاوز کردند زمينهاي از زمينههاي سقوط خود و تمدنشان را فراهم کردهاند.
خداوند چه زيبا در قرآن در مورد بيارزش بودن نعمتهاي اين دنيا فرموده است: «وَلَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَـنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ. وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ. وَزُخْرُفًا وَإِن كُلُّ ذَالِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ.[47]»؛ « اگر (بهرهمند شدن کفّار از انواع مواهب مادي) سبب نميشد که همهي مردم (تمايل به کفر پيدا کنند و در گمراهي) ملّت واحدي گردند، ما براي کساني که به خداوند مهربان باور نميداشتند خانههايي با سقفهايي از نقره فراهم ميآورديم، و براي آنان پلّهها و نردبانهاي سيمين ترتيب ميداديم که از آنها بالا روند. (چراکه نعمت چندروزهي حيات بيارزش است و در مقابل نعمت جاويدان آخرت چيزي بهحساب نميآيد). و براي خانههايشان درهايي فراهم ميآورديم، و تختهايي نقرهاي که بر آنها تکيه ميزنند و ميلمند ترتيب ميداديم. و زر و زيور و انواع وسايل تجمّلي و زينتآلات بديشان ميداديم. امّا همهي اينها متاع زندگي اين جهاني است، و آخرت در پيشگاه پروردگارت براي پرهيزگاران آماده است (و نعمت سراي جاويدان که از آن خداپرستان است، با نعمت جهان گذران قابلمقايسه نيست).»
آيهي فوق اين پيام را ميدهد که اولاً ثروت و تجملگرايي هرگز نشانهاي از عزت تمدني نبوده است و ثانياً کساني که ارزش را فقط در زينت و زيور و تجمل آرايي ميبينند نسبت به خدا کافر هستند؛ زيرا مؤمن عزت را به سعادت در آخرت ميبيند.
اگر در تاريخ اسلام نظري انداخته شود فهميده ميشود که آن تمدن و جامعهاي را که پيامبر (ص) با درس گرفتن از قرآن و عبرتهاي تاريخياي که قرآن بيان داشته است و راهحلهايي که ارائه داده است، به وجود آورد و در آن رنگ و بويي از اشرافي گري نبود و همهي زيردستانش را از اشرافي گري و اشتغال به مال دنيا بر حذر داشت، بعد از وجود ايشان کمکم به افول گراييد و مشاهده ميشود که از بعد از حيات پيامبر (ص) تاکنون چقدر تمدنهاي اسلامياي بودهاند که نابودشده و فقط در تاريخ از آنان اسم بهجامانده است؛ زيرا که تجملگرايي را پيشه خود و مردمان خود ساختند و بدين گونه قدرت را ازدستداده و تسليم کفر شدهاند. امروز بيشازپيش جوامع مسلمان درگير تجملگرايي شدهاند بهگونهاي که در برخي از کشورهاي مسلمان هزينهي زيورآلات زنانشان ميتواند شکم کودکان گرسنهي مسلمان را به مدت زيادي سير کند. کودکان و انسانهاي گرسنهي مسلماني که در سوي ديگر دنيا دست کمک بهسوي هم نوعان مسلمان خود دراز کرده؛ ولي برخي چنان در تجمل خود غرقاند که صداي کسي را نميشنوند و تجملگرايي و لذت نعمتهاي دنيا آنان را بدجوري فريفته است. آنان درواقع قرباني نقشهي شوم دشمنان اسلام و تمدن اسلامي هستند که بارها در طول تاريخ اسلام موفق به گرفتن تمدن باشکوه از مسلمانان شدهاند و اين بار نيز تابهحال در بين تعداد کثيري از جوامع مسلمان موفق به اجراي اين برنامهي شوم خود شدهاند تا بار ديگر تمدن اسلامي را به نابودي بکشند و اين مسلمانان هستند که بايد در قبال اين هجمه، آموزههاي قرآني را سرلوحهي خود قرار داده و با تفکر در سرگذشت تمدنهاي پيشين خود و آن تمدنهايي که قرآن از آنان نامبرده است بتوانند در برابر اين پديدهي شوم يعني تجملگرايي از خود وحدت نشان داده و باهم در جهت حفظ تمدن اسلامي، يکپارچه در جلوي اين نقشهي شوم دشمنان تمدن اسلامي بايستند.
نتيجهگيري
متون تاريخي گواه اين هستند که تمدنهاي زيادي درنتيجهي تجملگرايي از بين رفته و رو به انحطاط رفتند.
آموزههاي قرآني نيز بهروشني سرگذشت تمدنهايي را بيان کردهاند که به دليل تجملگرايي نابودشدهاند و تجملگرايي را يکي از خطراتي معرفي نموده است که ميتواند يک تمدن را از هم بپاشاند و ملت مسلمان را همواره از آن بر حذر داشته است. با دقت و جستوجو در تفاسير فريقين در مورد تجملگرايي و خطرات آن در زمينهي نابودي تمدنها بهخصوص تمدن اسلامي، نتايج ذيل حاصل آمده است:
1- در طول تاريخ بشر تمدنهاي زيادي به خاطر برخي عوامل از بين رفته و يا شوکت و صلابت خود را ازدستدادهاند، يکي از آن عوامل، تجملگرايي بوده است.
2- قرآن کريم تجملگرايي را يک نوع معصيت و رذيلهي اخلاقي ميداند که اگر ادامه پيدا کند به ظلم، ستم، سستي و ضعيف نسبت به اجتماع و دين، ناامني و قحطي و فروپاشي انسجام اجتماعي ميانجامد، معرفي کرده است.
3- قرآن کريم تجملگرايي را فقط منحصر به اسراف در مواد غذايي نميداند؛ بلکه دامنهي آن را بيشتر از اينها ميداند و اسراف و زيادهروي در هر چيزي مانند زيادهروي در مسکن، پوشش، زينتهاي زنان و مردان، استفادهي نامتعارف از برخي ظروف نيز ميداند و در يککلام آن را محدود به مواردي خاص نميداند، بلکه اين را خاطرنشان ميکند که زيادهروي در هر زمينهاي که باشد نوعي تجملگرايي محسوب شده و خود خطري براي نابودي آن جامعه خواهد بود.
4- قرآن کريم شروع تجملگرايي را هميشه از ناحيهي بزرگان، اغنياء، سردمداران و بالادستان يک حکومت ميداند و بيان ميدارد که هميشه مسئولان طراز اول جوامع به خاطر منصب و مقامي که دارا بودند و هستند رو به تجملگرايي آورده و درنتيجه مردمان آن جامعه بهتبع و پيروي از آنان نيز خود به تجملگرايي روي ميآوردند.
5- تجملگرايي و تنعم و زيادهروي در نعمت باعث قهر و عذاب الهي است و بدين خاطر است تمدني که در آن عياشي و تجملگرايي و مدگرايي افزايش يافت دير يا زود از بين خواهد رفت.
6- قرآن کريم تجملگرايي را يکي از مصاديقي معرفي ميکند که بايد نسبت به آن نهي از منکر کرد و اين را بيان ميدارد که مسلمانان بايد براي حفظ تمدن خود از تجملگرايي بر حذر بوده و هر فردي را که به سمت آن سوق پيدا کرد، آن را از آن نهي کنند.
منابع و مآخذ
1. قرآن کريم.
2. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاريخ ابن خلدون، تحقيق: خليل شحادة، دارالفکر، بيروت، چاپ دوم، 1408هـ.ق.
3. ابن فارس، احمد، مجمل اللغة، تحقيق: زهير عبدالمحسن سلطان، مؤسسة الرسالة، بيروت، چاپ دوم، 1406هـ.ق.
4. ابن فارس، احمد، معجم مقاييس اللغة، تحقيق: عبدالسلام محمد هارون، دارالفکر، بيروت، 1399هـ.ق.
5. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دار صادر، بيروت، چاپ سوم، 1414هـ.ق.
6. ابن نبي، مالک، شروط النهضة، دار الفکر، بيروت، 1969هـ.ق.
7. اصفهاني، راغب، المفردات في غريب القرآن، تحقيق: صفوان عدنان الداودي، دار القلم، بيروت، چاپ اول، 1412هـ.ق.
8. افسر دير، حسين و رحيمي، عصمت، آسيب شناسي تجمل گرايي در رفتارهاي فردي و راهکارهاي قرآني و روايي پيشگيري از آن، مجله ي بصيرت و تربيت اسلامي، دفتر مطالعات و تحقيقات علوم اسلامي سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي، شماره33، تابستان 1394هـ.ق.
9. البوطي، محمد سعيد رمضان، منهج الحضارة الإسلامية في القرآن، دارالفکر، دمشق، چاپ اول، 1987م.
10. جوهري، اسماعيل، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية، تحقيق: احمد عبدالغفور عطار، دار العلم للملايين، بيروت، چاپ چهارم، 1407هـ.ق.
11. دهخدا، علي اکبر، لغتنامه دهخدا، سازمان مديريت و برنامه ريزي کشور، تهران، بي تا.
12. دورانت، ويليام جيمس، تاريخ تمدن، ترجمه ي عربي: زکي نجيب محمود، دار الجيل، بيروت، 1408هـ.ق.
13. ذهبي، شمس الدين، سير أعلام النبلاء، دار الحديث، قاهره، 1427هـ.ق.
14. رضا الحسيني، رشيد، تفسير المنار، الهيئة المصرية العامة للكتاب، قاهره، 1990م.
15. سلطان علىشاه، سلطان محمد بن حيدر، تفسير بيان السعادة، ترجمه: محمد رضا خاني و حشمت الله رياضي، سر الأسرار، چاپ اول، 1372هـ.ش.
16. سيد قطب، ابراهيم حسين، في ظلال القرآن، دار الشروق، قاهره، چاپ هفدهم، 1412هـ.ق.
17. شريعتي، علي، تاريخ تمدن، بي نا، تهران، بي جا.
18. شهيدي پاک، محمد رضا، علل واقعي سقوط اندلس و نظريه ي ابن خلدون، مجله علمي ـ پژوهشي پژوهش نامه تاريخ اسلام، انجمن ايراني تاريخ اسلام، سال اول، شماره يکم، بهار 1390هـ.ش.
19. شوقي، ابوخليل، الحضارة العربية الإسلامية و موجز عن حضارات السابقه، دارالفکر، بيروت، چاپ دوم، 1417هـ.ق.
20. طباطبائي، محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه: محمدباقر موسوي، دفتر انتشارات اسلامي، قم، چاپ پنجم، 1374هـ.ش.
21. طبرسى، فضل بن حسن، تفسير مجمع البيان، ترجمه: حسين نوري همداني، تحقيق: محمد مفتح، نشر فراهانى ،تهران، چاپ اول، بي تا.
22. طهطاوي، سيد محمد، غروب آفتاب در اندلس، دار الصادقين، تهران، 1381هـ.ق.
23. عباس، فضل حسن، القصص القرآني أيجاؤه و نفحاته، دارالفرقان، عمان، چاپ اول، 1407هـ.ق.
24. فوزي، يحيي و صنم زاده، محمود رضا، تمدن اسلامي از ديدگاه امام خميني، فصلنامه علمي ـ پژوهشي تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، شماره 9، دانشگاه بين المللي امام خميني، قزوين، 1391هـ.ش.
25. قرائتى، محسن، تفسير نور، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، تهران، چاپ اول، 1388 ه.ش.
26. کيلاني، ابراهيم زيد، دراسات في الفکر العربي الإسلامي، بي نا، عمان، چاپ سوم، 1991م.
27. المحلي، محمد بن احمد و سيوطي، عبدالرحمن، تفسير الجلالين، مؤسسة النور للمطبوعات، بيروت، چاپ اول، 1416.
28. معين، محمد، فرهنگ معين، انتشارات ادنا، تهران، چاپ چهارم، 1386هـ.ش.
29. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ دهم، 1371 ه.ش.
30. نفيسي، علي اکبر، فرهنگ نفيسي، کتابفروشي خيام، تهران، بي تا.
آدرس: استان هرمزگان، جزيره قشم، بخش شهاب، روستاي گوري، جنب مسجد جامع، منزل ايوب شافعي پور، کد پستي: 7954156499
تلفن همراه: 09179391952- 09107786410
[1]- فرهنگ معين، ج1، ص484.
[2]- لغتنامه دهخدا، ج5، ص2900.
[3]- مجمل اللغة، ج1، ص240.
[4]- ايشان «أَبُو زَيْدٍ سَعِيْدُ بنُ أَوْسِ بنِ ثَابِتِ بنِ بَشِيْرِ» از علماي نحو است که در سال 120 هجري در بصره به دنيا آمده است. به نقل از: سير أعلام النبلاء، ج8، ص181.
[5]- ايشان «أَبُو سَعِيْدٍ عَبْدُ المَلِكِ بنُ قُرَيْبِ بنِ عَبْدِ المَلِكِ» از علماي لغت است که در سال صد و بيست و اندي در بصره چشم به جهان گشود. به نقل از : سير أعلام النبلاء، ج8، ص232.
[6]- معجم مقاييس اللغة، ج2، ص75-76.
[7]- الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية، ج2، ص633.
[8]- المفردات في غريب القرآن، ج1، ص241.
[9]- لسان العرب، ج4، ص197.
[10]- تاريخ ابن خلدون، ص216.
[11]- دورانت، ويليام جيمس، تاريخ تمدن، ج1، ص3.
[12]- الحضارة العربية الإسلامية و موجز عن حضارات السابقه، ج1، ص20.
[13]- دراسات في الفکر العربي الإسلامي، ص247.
[14]- تمدن اسلامي از ديدگاه امام خميني، ص22.
[15] - شريعتي، علي، تاريخ تمدن، ج1، ص12.
[16]- شروط النهضة، ص65.
[17]- منهج الحضارة الإسلامية في القرآن، ص 19.
[18]- فرهنگ نفيسي، ج2، ص809.
[19]- فرهنگ معين، ج1، ص426.
[20]- لغتنامه دهخدا، ج5، ص1547.
[21]- معجم مقاييس اللغة، ج1، ص345.
[22]- المفردات في غريب القرآن، ج1، ص166.
[23]- آسيب شناسي تجمل گرايي در رفتارهاي فردي و راهکارهاي قرآني و روايي پيشگيري از آن، ص105.
[24]- غروب آفتاب در اندلس، ص16-17.
[25]- علل واقعي سقوط اندلس و نظريه ي ابن خلدون، ص91.
[26]- الأحقاف:26.
[27]- القصص القرآني أيجاؤه و نفحاته، ص102.
[28]- تفسير المنار، ج12، ص158.
[29]- في ظلال القرآن، ج5، ص2910.
[30]- سبأ، 34-36.
[31]- النحل، 112.
[32] - تفسير نمونه، ج11، ص434.
[33]- القصص، 58.
[34] - تفسير نور، ج7، ص78.
[35]- الإسراء، 16.
[36]- تفسير مجمع البيان، ج14، ص110.
[37]- تفسير بيان السعادة، ج8، ص245.
[38]- هود، 116.
[39]- تفسير الميزان، ج11، ص79.
[40]- تفسير المنار، ج8، ص360.
[41] - الأنبياء، 11-15.
[42]- تفسير نمونه، ج13، ص367.
[43]- تفسير نور، ج5، ص430.
[44]- المؤمنون، 64.
[45] - تفسير نمونه، ج14، ص270.
[46]- تفسير الجلالين، ص349.
[47]- الزخرف، 33-35.