بررسي مباني معرفتي وحدت امت اسلامي در آيات و روايات

بررسي مباني معرفتي وحدت امت اسلامي در آيات و روايات

بررسي مباني معرفتي وحدت امت اسلامي در آيات و روايات

 

دکتر محمّد‌هادي فلاح زاده

استاديار دانشگاه اديان و مذاهب قم

راضيه علي اکبري

دانشجوي دکتري دانشگاه اديان و مذاهب

    

 

چکيده

وحدت اسلامي، از ارزش هاي بنياديني است که سهم عظيمي از معارف و آموزه هاي اسلامي را به خود اختصاص داده و همواره در طول تاريخ پر فراز و نشيب اسلام، بر مباني خود استوار بوده است. از آنجا که تحقق هر ايده و انديشه‏اي بايد مبتني بر مباني نظري باشد، براي ايده وحدت نيز مي توان از مجموع منابع ديني، اساسي اسلامي به دست آورد. هر چند در آموزه هاي اسلامي به صورت مدوّن، به تبيين آن پرداخته نشده است. چنانچه تأکيد آموزه هاي اسلامي بر رعايت معيارهاي اخلاقي و عملي در رفتار با مسلمانان، گوياي اهميت وحدتي است که بر مباني اصولي مشترک مذاهب استوار است. «وحدانيت خدا، رسالت پيامبر-ص-، اعتقاد به قرآن، قبله ي واحد، محبت اهل بيت-ع- و پايداري در مقابل دشمن مشترک» از جمله برجسته ترين اصول مشترک اعتقادي و ارزشي است که تمام مسلمانان جهان نسبت به آن اتفاق نظر دارند و وحدت اسلامي همواره، بر اين مباني استوار بوده است. ايده مقاله حاضر که به روش تحليلي- توصيفي به نگارش در آمده، اين است که مهمترين راهکار تحقق و تحکيم وحدت اسلامي، توجه و تأکيد بر مباني فکري مشترک ميان مسلمانان است که بي ترديد تأکيد بر آن و پرهيز از افتراقات، بستر مناسبي جهت ايجاد تقريب مذاهب فراهم خواهد آورد.

واژگان کليدي: وحدت اسلامي، مباني نظري، توحيد، نبوت، اهل بيت-ع-، دشمن مشترک.

 

مقدمه

امروزه دشمنان اسلام، نه تنها مسلمانان، بلکه اسلام و قرآن و آرمان هاي ارزشمند اسلامي را نشانه گرفته‌اند و در اين ميان برخي افراد جاهل و متعصب با استناد به دلايلي بي‌اساس، همبستگي امت پيامبر-ص- را برهم مي‌زنند و از اين طريق اسلام‌ستيزان را به اهدافشان نزديک مي‌کنند. بر همين اساس ضروري است تحقيقات و پژوهش هاي گسترده‌اي در حوزه وحدت اسلامي، با بررسي تمام ابعاد آن، از جمله تبيين مباني اصولي وحدت اسلامي شکل بگيرد.

جامع‌ترين پشتو‌انه‌هاي ديني (قرآن و سنت) به وضوح وحدت مسلمين را تأکيد مي‌کنند و از جانب خداوند رهنمودهاي بسياري در جهت تحقق اين امر نازل شده است. يک نکته قابل توجه در وحدت اين است که همانگونه که تمامي تعاليم قرآن و سنت، علي رغم اعتبار و اهميت در جايگاه خود، اما از اهميت يکساني برخوردار نيستند؛ مسلمانان نيز با اينکه در باورها و ارزش ها داراي مراتب مختلف هستند، اما در "مباني" مشترک أند. مباني اي که ريشه در همان باورها و ارزش ها دارد. تکيه بر مباني وحدت در تقويت همبستگي ميان مسلمانان نقش بسزايي دارد، چرا که موجب تقويت اشتراکات مذهبي و تضعيف اختلافات مي شود.

تحقق وحدت اسلامي منوط به اين است که عالمان ديني و روشنفکران مذهبي، تلاش همه جانبه اي را براي شناساندن اسلام اصيل و اصول و ارزش هاي ديني مشترک ميان مذاهب انجام داده و ضمن تعميق اطلاعات ديني مردم و إرتقاء سطح فرهنگ مسلمانان جهان، بسياري از بدبيني ها و تعصبات ناروا را برطرف کرده و زمينه وحدت حقيقي را فراهم سازند. چرا که ناآشنايي پيروان هريک از مذاهب اسلامي به اسلام يا مباني فکري و ديدگاه هاي اعتقادي هم، زمينه ساز بسياري از نفي و طردها و طرح مسائل اختلاف انگيز است و اين خطر، تنها، با بحث و بررسي پيرامون مباني اسلام و تعميق اطلاعات پيروان مذاهب مختلف در اين زمينه از بين خواهد رفت. در اين زمينه کلام آيت الله خامنه اي(مد ظله العالي) قابل توجه است:

«اتحاد، به معناي انصراف مسلمين و فرق گوناگون از عقايد خاص کلامي و فقهي خود نيست، بلکه اتحاد مسلمين به دو معناي ديگر است که هر دوي آن بايد تأمين شود: اول اينکه فرق گوناگون اسلامي (سني و شيعه) ـ که هر کدام فرق مختلف کلامي و فقهي دارند ـ حقيقتاً در مقابله با دشمنان اسلام، همدلي و همدستي و همکاري و همفکري کنند. دوم اينکه فرق گوناگون مسلمين سعي کنند خودشان را به يکديگر نزديک کنند و تفاهم ايجاد نمايند و مذاهب فقهي را با هم مقايسه و منطبق کنند. بسياري از فتاواي فقها و علما هست که اگر مورد بحث فقهي عالمانه قرار بگيرد، ممکن است با مختصر تغييري، فتاواي دو مذهب به هم نزديک شود.( خامنه اي، 1375، ج2، ص229ـ230). در اين کلام در قالب مفهوم وحدت، به دو  بخش ارزش ها و باورهاي مشترک مذاهب اسلامي اشاره شده است. پايداري در مقابل دشمن مشترک، به عنوان يکي از مهمترين ارزش هاي مشترک، در کنار تقريب باور مشترک مذاهب مورد تأکيد قرار گرفته است. از اين رو در پژوهش حاضر سعي بر اين است که در حد امکان، با توجه به منابع اسلامي مباني نظري تقريب مذاهب اسلامي مورد بررسي قرار ‌گيرد. به اين جهت در ادامه به بررسي مباني وحدت اسلامي در دو قسمت باورهاي مشترک و ارزش هاي مشترک مي پردازيم.

 

1.باورهاي مشترک

الف).خداي واحد

«توحيد» ديدگاهي وحدت گراست و به مثابه مرکزيت نظام تکوين و تشريع امت واحده اسلامي به شمار مي رود. قرآن کريم يکي از راه هاي همبستگي را پيروي از اين نظريه دانسته و به آن سفارش نموده است: «أَنَّ هَذَا صِراطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِيلِهِ؛ اين راه مستقيم من است، از آن پيروي کنيد، و از راه هاي پراکنده (انحرافي) پيروي نکنيد، که شما را از طريق حق، دور مي سازد»(انعام/ 153). در اين آيه خداوند دستور به پيروي از صراط مستقيم نموده که همان توحيد است و پيروي از غير آن را موجب اختلاف و نفاق مي داند و بر همين اساس از اهل کتاب مي طلبد به کلمه توحيد که وجه جامع و مشترک ميان آنان و مسلمانان مي باشد باز گردند: «قُلْ يا أَهْلَ الْکِتَبِ تَعَالَوْاْ إِلَي کَلِمَةٍ سَوَآءِ بَينَنَا وَ بَينَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَيئا؛  بگو اي اهل کتاب بياييد به سوي سخني که ميان ما و شما يکسان است، که جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم»(آل عمران/ 64). در اين دو آيه، قرآن کريم مفهوم همبستگي ميان مسلمانان، (و حتي با ساير اديان الهي) را تنها در اين چارچوب و با اين تفسير و تبيين پذيرفته است، چرا که از نظر اسلام، صرفاً به اجتماع مسلمانان و اتفاق آنان بر هر مسأله اي نبايد قانع بود، بلکه آنچه در اين عرصه اهميت فراوان دارد اتفاق آنان «براي خدا» و «در راه خدا» است.

خداوند روح تمام تعاليم اسلام را «توحيد» بيان نموده و آئيني که از اين محور فاصله داشته باشد را نمي پذيرد: «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَکَانُواْ شِيعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِي شَي ءٍ؛آنها که آئين و مذهب خود را پراکنده کردند و به دسته هاي مختلف تقسيم شدند در هيچ چيز با آنها ارتباطي نداري و آنها نيز هيچ گونه ارتباط با مکتب تو ندارند.»(انعام/ 159) در اين آيه خداوند اين حقيقت را که «توحيد» محور و اساس اسلام و آئين وحدت و يگانگي است و از هر گونه نفاق و تفرقه و پراکندگي بيزار است، با تأکيد تمام بازگو مي کند و به پيامبر-ص- مي فرمايد برنامه و کار تو هيچ گونه شباهتي با افراد تفرقه انداز ندارد، چون توحيد نه تنها يکي از اصول اسلام است، بلکه تمام اصول و فروع اسلام و همه برنامه هاي دين بر محور توحيد است.

امام خميني(ره) شرط قدرت يافتن مسلمانان را روي آوردن به توحيد اعلام نمود: «اگر همه ملت هاي اسلامي اغراض شخصي را کنار بگذارند و همه با هم به اسلام رو بياورند و تحت لواي «لاإله إلا الله» باشند، قدرت اول را در دنيا احراز مي کنند؛ براي اينکه معنويت اسلام کمک آنهاست و خداي تبارک و تعالي پشتيبان»(خميني، 1378، ج 7، ص124)؛ امام، وحدت در عقيده را عامل وحدت در عمل مي دانند:«بايد وحدت کلمه داشته باشيم؛ وجهه ما يک چيز باشد:«الله». اگر ديديد در يک قيامي حزب حزب شد، بدانيد خدا در کار نيست. اگر همه با هم متوجه يک نقطه باشند، دعوت به وحدت کلمه است، به وحدت عقيده است. وحدت عقيده، وحدت کلمه مي آورد»(خميني، 1378، ج5، صص 510 – 512). امام در جاي ديگر عامل دوام وحدت را محوريت الله اعلام نمودند:«اگر براي خدا وحدت داشته باشيم، هر کِيدي در مقابل ما خنثي است؛ براي اينکه اين دشمني دشمني با خداست؛ وقتي ما براي خدا اين کار را کرديم، کسي اگر مخالفت کند، مخالفت با خدا کرده است. اين وحدت دوام دار است، چون پشتوانه اش دائم است»(خميني، 1378، ج 19، صص 207 – 208).

آيت الله خامنه اي(مدظله العالي) نيز در اين زمينه مي فرمايد: «امروز علاج دردهاي کهنه دنيا و زخم هاي بشريت، بازگشت به خداست (فَفِرُّوا اِلي اللّهَ) بايد به خدا برگردند، بشريت بايد با خدا و ايمان و معنويت آشتي کند، کساني که انسان ها را عمداً از معنويت و ايمان و توجه به خدا دور کردند، اين نتيجه کار آنهاست. چيزهايي است که براي بشريت پيش مي آيد، يک روز در اين گوشه دنيا، يک روز در آن گوشه دنيا، بايد به خدا و معنويت برگردند. علاج دردهاي بشريت، توجه به خدا و بازگشت به ايمان است»(مورخ 28 / 6 / 1380). بنابراين عامل پيوستگي مسلمانان بازگشت به خدا است.

ب).پيامبر اسلام-صلي الله عليه و آله-:

مبناي ديگر وحدت امت اسلامي اعتقاد تمام مسلمانان جهان به نبوت پيامبران الهي و به خصوص پيامبري حضرت محمد-ص- به عنوان آخرين فرستاده خدا است. همه فرق اسلامي قائلند در هر جامعه اي بايد يک نفر، مردم را به سوي خدا فراخواند و پيام الهي را به مردم ابلاغ و به عنوان رهبر و هادي انجام وظيفه کند. قرآن کريم نيز ايمان به پيامبران را از ويژگي هاي مؤمنان معرفي کرده است: «قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ: گوييد: «ما به خدا، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل آمده، و به آنچه به موسى و عيسى داده شده، و به آنچه به همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده، ايمان آورده‏ايم ميان هيچ يك از ايشان فرق نمى‏گذاريم و در برابر او تسليم هستيم.»(بقره/136).

دين اسلام بر پايه تعاليم ارائه شده توسط حضرت رسول خاتم-ص- و در قالب کلام الهي قرآن به سامان رسيده است. بر اين اساس ريشه شريعت و تمام باورهاي ارائه شده در اسلام، نبوت پيامبراسلام-ص- است. خداوند ايمان را داير مدار اعتقاد به وحدانيت خود و نبوت رسول اکرم-ص- و ايمان به قرآن مي داند؛ اين سه باور اساسي، خود مستلزم باور به تمامي گزاره هاي ديني اسلام است: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِيَ أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن يَكْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِيدًا: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، به خدا و پيامبر او و كتابى كه بر پيامبرش فرو فرستاد، و كتابهايى كه قبلًا نازل كرده بگرويد و هر كس به خدا و فرشتگان او و كتابها و پيامبرانش و روز بازپسين كفر ورزد، در حقيقت دچار گمراهى دور و درازى شده است.» (نساء/136)؛ بازخواني ايمان در اين آيه، نه تنها بر تثبيت ايمان مؤمنان دلالت مي کند، بلکه خود نشاني از انسجام دروني دين اسلام و يکپارچگي تمام تعاليم شريعت است(صادقي تهراني، 1365، ج7 ،ص 382). اين انسجام که خود اشاره اي مستقيم به بازگشتي دوباره به اسلام و دين باوري فردي دارد، سخن از مباني اعتقادي و عبادي واحدي ميان تمام مسلمانان به ميان مي آورد که عصاره مشترکي از باورهاي ديني ميان فرق مختلف مسلمان و ملاک اسلام مداري ايشان است.

نکته قابل توجه اينکه خود خداوند نيز رسولش-ص- را محور وحدت عملي مسلمانان معرفي کرد آنجا که فرمود: « وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَاب: و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت، بازايستيد و از خدا پروا بداريد كه خدا سخت‏كيفر است» (حشر/7) اين محوريت شامل تمامي گفتار و کردار رسول خدا-ص- است، چه ملاک و معياري روشن­تر و آشکارتر از اين که خداوند بفرمايد هر آنچه که پيامبر-ص- انجام مي دهد انجام دهيد؟ ملاک سنجش و درستي و نادرستي اعمال، عمل رسول خدا-ص- است. پس بايد حول اين محور گرد آمد و آن را زمينه اي مؤثر در اتحاد و همگرايي مسلمانان دانست.

بنابراين مسأله اطاعت از پيامبر-ص- و پايبندي به اوامر و تعاليم و احکام آن حضرت موضوعي است که در تحقق بخشيدن به وحدت جامعه و همبستگي مسلمانان نقش بسزائي دارد و آثار معنوي بسياري بر آن مترتب است. خداوند سنت پيامبراکرم-ص- را تضمين نموده و تأکيد دارد که کلام و سنت ايشان، معصوم از خطا است: «وَ مَا ينطِقُ عَنِ الْهَوَي * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْي يوحَي؛و هرگز از روي هواي نفس سخن نمي گويد آنچه مي گويد چيزي جز وحي که بر او نازل شده نيست.»(نجم/ 3 و 4). هر چند آيات فوق، بنا بر قرائن دلالت بر قرآن و وحي الهي مي کند(طباطبايي، 1372، ج 19، ص 27 )، با اين حال برخي از مفسرين اين عصمت کلامي حضرت را به تمام سيره و سنت ايشان سرايت داده اند(حسيني همداني، 1404، ج19، ص 7 ؛ بابايي، 1382، ج4، ص 577). از اين رو، اطاعت از ايشان در حکم پيروي از خداوند، ايمان به او و ايمان به رسالت الهي است «مَّن يطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَن تَوَلَّي فَمَآ أَرْسَلْنَاکَ عَلَيهِمْ حَفِيظًا؛ کسي که از پيامبر-ص- اطاعت کند خدا را اطاعت کرده، و کسي که سرباز زند، تو را نگهبان او نفرستاديم»(نساء/ 80) بر همين اساس، خداوند اطاعت از پيامبر-ص- و اطاعت از خود را قرين يکديگر دانسته و هدايت يابي و محبت الهي را بر آن مترتب نموده است:«قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ:  بگو: «خدا و پيامبر را اطاعت كنيد. پس اگر پشت نموديد، [بدانيد كه‏] بر عهده اوست آنچه تكليف شده و بر عهده شماست آنچه موظّف هستيد. و اگر اطاعتش كنيد راه خواهيد يافت، و بر فرستاده [خدا] جز ابلاغ آشكار [مأموريتى‏] نيست»(نور/54). چرا که بدون سنت، نمي توان همه ابعاد آيات قرآن را درک کرد.

حجيت سنت و سيره نبوي-ص- در تمام منابع شيعه و سني امري مسلم است و نه تنها کلام وحي که توسط حضرت رسول اکرم-ص- بيان مي شود عين کلام الهي است، بلکه تمام گفتار، رفتار، کردار و اوامر و نواهي ايشان نيز براي مسلمانان حجت است. بدين سبب قرآن اطاعت از فرمان خداوند و پيامبر-ص- را مايه پيروزي و همبستگي دانسته و مي فرمايد: «وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَـزَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُکُمْ؛ و (فرمان) خدا و پيامبرش را اطاعت نمائيد، و نزاع نکنيد، که سست شويد و قدرت و (شوکت) شما از ميان برود»(انفال/ 46). قرآن کريم اخطار داده که اگر تنازع کنيد، «فشل» مي شويد. فشل، به اين معني است که يک ملت، نتواند براي حفظ نظام خود اقدامي کند. مانند زماني که دشمن به اسلام و بلاد مسلمين حمله کرده و هر روز توسعه مي يابد، اما مسلمين در مقابل او فشل و ناتوان هستند(خميني، 1378، ج16، ص 35 ).

پيامبراسلام-ص- به عنوان اولين منادي‌ وحدت‌، براي‌ تحقق‌ آن‌، سخت‌ترين‌ مصائب‌ را تحمل‌ كرد و نسبت‌ به‌ خطراتي‌ كه‌ امت‌ اسلامي‌ را تهديد مي‌كرد هشدار مي‌داد. تاريخ‌ اسلام‌ شاهد است‌ كه‌ حضرت چگونه‌ با جلوگيري‌ از افتراق‌، صفوف‌ مسلمين‌ را به‌ بنيان‌ مرصوص‌ تبديل‌ كرد و از ثمرات‌‌ وحدت‌، به‌ نفع‌ اسلام‌ و تحكيم‌ مباني‌ سياسي‌- اجتماعي‌ امت‌ بهره‌ گرفت‌ و به‌ وسيله‌ وحدت، قدرت‌ و عزت‌ اسلام‌ در همه‌ صحنه‌ها اعم‌ از محراب‌ عبادت‌ و ميدان‌ جنگ‌ و در همه‌ تحولات‌ اجتماعي‌، سياسي‌ و اقتصادي‌، جلوه‌گر گرديد. مهمترين عملکردهاي تقريبي پيامبر اكرم -ص- عبارتند از:

1.تأسيس مسجد (قبا) و تأكيد بر اجتماع مسلمانان در نمازهاي جمعه و جماعت؛ اين امر وحدت فكري مسلمانان و نزديك شدن هر چه بيشتر آنان به يكديگر را فراهم مي كرد(صفار، 1383، ص‏2).

2.تشكيل «امت واحده اسلامي» که بر اساس‌ معيارهاي‌ قرآني‌‌،‌ پايه‌ بنيادين‌ ساختار اجتماعي‌‌ است. امت واحده، جامعه اي است که از هدايت رهبر واحدي برخوردار است و در حرکتي همسو به سوي هدفي واحد حرکت مي کند(طباطبايي، 1372، ج2، ص 185 ). رسول اکرم-ص- پس از مهاجرت به مدينه، بر مبناي تعاليم قرآن کريم منشوري اساسي تدوين فرمود و قبائل مختلف آن نواحي را به هم پيوند داد و امت واحدي تشکيل شد که محور آن به جاي مليت و نژاد، ايمان به خدا و آخرت و عمل صالح بود(ابن هشام،1375، ج1، ص 501).

جان ديون پورت، دانشمند معروف انگليسي در بيان اين موضوع مي گويد: محمد[-ص-] در پرتو اتحاد قبايل پراكنده كوچك، برهنه و گرسنه، كشور خود را به جامعه اي فشرده و با انضباط تبديل كرد و در ميان ملل روي زمين، ايشان را با صفات و اخلاق تازه اي معرفي كرد، و در كمتر از سي سال، امپراتور قسطنطنيه را مغلوب، سلاطين ايران را نابود، و سوريه و بين النهرين و مصر را تسخير كرد و دامنه فتوحاتش را گسترش داد(ديون پورت، 1388، ص‏77).

3.ايجاد پيوند برادري ميان مسلمانان؛ پيامبر اسلام-ص- عداوتي‌ كه‌ از دوران‌ جاهليت بين مسلمانان‌ مانده‌ بود را تبديل‌ به‌ رحمت‌ و الفت‌ نمود. پيمان برادري‌،‌ با درهم‌ و دينار و ارزش‌هاي‌ مادي‌ به‌ دست‌ نيامد، بلكه‌ اين‌ پيمان‌، رنگ‌ الهي‌ داشت‌، همان گونه‌ كه‌ قرآن‌ كريم‌ اينگونه از آن‌ سخن به ميان آورده است‌: « وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً مَّا أَلَّفَتْ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ: و ميان دلهايشان الفت انداخت، كه اگر آنچه در روى زمين است همه را خرج مى‏كردى نمى‏توانستى ميان دلهايشان الفت برقرار كنى، ولى خدا بود كه ميان آنان الفت انداخت، چرا كه او تواناى حكيم استٌ»(انفال‌63). انديشه اصلي حضرت متحد كردن صفوف مسلمانان و استوار ساختن وحدت آنها براي نابود كردن هر شبهه اي بود كه مي توانست آتش كينه ها و عداوت هاي پيشين را از نو شعله ور سازد(امين،1376، ج‏1، ص‏87). بدين ترتيب عقد اخوت، باعث ايجاد محبت و نزديکي ميان مسلمانان شد و وحدت گرايي در عمق تعاملات و روابط اقشار مختلف جامعه اسلامي ريشه دواند(سبحاني، بي تا، ص 214 ؛ ابن هشام ،1375،ج2، ص 123). به گونه اي که مي توان گفت رمز پيروزي و سرافرازي مسلمين در صدر اسلام، همدلي و وفاقي بود که در سايه ايمان به خدا و دل سپردن به پيام آسماني و نصايح حکيمانه پيغمبر-ص- و دست شستن از آمال و مقاصد قبيله اي و فرقه اي حاصل گشت.

4.مرجع قانوني بودن رسول اكرم -ص- براي حل اختلافات مسلمين: «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُول(نساء/ 59). پيامبر اكرم‌-ص- تمام‌ زمينه‌هاي‌ فكري‌، اجتماعي‌ و تاريخي‌ اختلاف‌ و نفاق‌ را با بهره‌گيري‌ از تعاليم‌ آسماني‌ اسلام‌ از بين‌ برد و با بي‌ارزش‌ دانستن‌ معيارهاي‌ عصر جاهلي‌، تمايزات‌ و اختلافات‌ فكري‌ و اجتماعي‌ و اقتصادي‌ جامعه‌ را باطل‌، و ارزش‌هاي‌ الهي‌ را جايگزين‌ آن‌ كرد. چنانچه خداوند نيز اعلام مي کند: «وَ مَآ أَنزَلْنَا عَلَيکَ الْکِتَابَ إِلاَّ لِتُبَينَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُواْ فِيهِ؛ ما قرآن را بر تو نازل نکرديم مگر براي اينکه آنچه را در آن اختلاف دارند براي آنها روشن کني»(نحل/ 64). اين آيه بيان مي کند اگر اقوام و ملت ها، تعصب و سليقه هاي شخصي خود را کنار بگذارند و متوسل به پيامبران شوند، اثري از اختلاف باقي نخواهد ماند و پيامبر-ص- نيز براي حل اين اختلافات و راهنمائي مردم، از کتاب خدا بهره مي جويد.

5.مبارزه با عادت ها و تعصبات جاهلي؛ سيره پيامبراکرم-ص- نشان مي دهد كه ايشان از هر چيزي كه مانع حاكميت الهي باشد، از جمله عصبيت نژادي و زباني به شدت نكوهش كرده و مي فرمايد: «اگر در قلب كسي ذره اي از عصبيت باشد، خداوند او را در قيامت با اعراب زمان جاهليت محشور مي كند»(کليني، 1373، ج2، ص 28). چرا که شخص متعصب هرچند به زبان اسلام را قبول داشته باشد، در حقيقت و باطن خود تسليم حق نمي شود و حق را زماني مي پذيرد كه به نفع خود و قوم و نژادش باشد. اگر دستوري بر عليه ارزش‌ها و باورهاي متعصبانه او صادر شود از پذيرش آن سرباز زده، آن را رد خواهد كرد.

 

ج). كتاب واحد

باور مشترک به اين که قرآن موجود در نزد پيروان تمام فرق اسلامي به عنوان اساسي ترين منبع ديني مسلمانان، همان وحي نازل شده بر رسول‌الله -ص- مي باشد مبناي ديگر تقريب مذاهب است. در تفکر توحيدي مسلمانان، قرآن به عنوان وحي خطاناپذير الهي، برترين منبع و ملاک ارزيابي منابع مشترک ديگر است که خداوند، خود را به عنوان حافظ آن معرفي مي کند:«إنّا نَحنُ نَزَّلنا الذِّکر»(حجر/9). وحدت سازي اين باور از آن جهت است که همه ي مسلمانان زندگي فردي و اجتماعي خود را بر اساس اين کتاب الهي تنظيم مي کنند. کتابي که پايه گذار وحدت ميان امت اسلامي است و در بيش از 50 آيه به موضوع وحدت و روش هاي پيش‌گيري از اختلاف و چگونگي ايجاد اتحاد اشاره دارد و در قالب الفاظي چون «اعتصموا» (آل عمران/ 103)، «أصلحوا» (حجرات/ 9و10)، «رابطوا» (انفال/ 11؛ آل عمران/ 200؛ کهف/ 14)، «تعاونوا» (مائده، 2)، «السلم» (بقره/ 208)، «اصلاح بين الناس» (بقره/ 224؛ نساء/ 114؛ انفال/ 1)، «الّف بين قلوبکم» (انفال/ 63؛ توبه/ 60؛ قريش/ 1و2؛ آل عمران/ 103)، «امّه واحد» (انبياء/ 92؛ مؤمنون/ 52؛ آل عمران/ 73؛ حجرات/ 10)، «اخوّت» (احزاب/ 5؛ حجر/ 47؛ توبه/ 11؛ شوري/ 23)، بر وحدت ميان مسلمانان تأکيد کرده است.

بر اساس آيات مذکور، کساني که خدا، پيامبر، کتاب و  قبله شان يکي است، بايستي وحدت کلمه داشته باشند؛ چنانچه مي‌فرمايد: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُون‏؛ اين است امت شما که امتي واحده (يگانه) است [با يک هدف و يک خدا]، و من پروردگار شمايم، پس مرا بپرستيد»(انبياء/ 92) و «وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ؛ و در حقيقت اين امت شماست که امتى يگانه است، و من پروردگار شمايم پس، از من پروا داريد». (مؤمنون/ ۵۲) در اين دعوت، وحدت به مذهب خاصي محدود نشده و معيار امت واحده، اعتقاد به وحدانيت الهي بيان شده است. از سوي ديگر وحدت امت در رديف توحيد قرار گرفته و پرستش خدا متوقف بر اين يگانگي شده است. بنابراين مي توان گفت وحدت، يک موعظه ي صرف نيست، بلکه تکليف است و همان‌گونه که مسلمانان موظفند بر اساس توحيد، خدا را عبادت کنند، وظيفه دارند در تحصيل وحدت نيز بکوشند.

قرآن از وحدت به عنوان نعمت ياد مي‌کند و از مؤمنان مي‌خواهد با يادآوري دوران تفرقه، در حفظ اتحاد بکوشند: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً؛ و همگي به رشته دين خدا چنگ زده و به راه هاي متفرق نرويد و به ياد آوريد اين نعمت بزرگ خدا را که شما باهم دشمن بوديد و خدا در دل هاي شما الفت و مهرباني انداخت و به لطف خداوند همه برادر ديني يکديگر شديد».(آل عمران/ ۱۰۳) در اين آيه واژه «حبل»، به معناي وسيله اي است که انسان توسط آن به مقصد و حاجت خود مي رسد، مانند ريسماني که انسان با چنگ زدن به آن، خود را از تهِ چاهي نجات دهد(طبرسي، 1333، ج1ـ2، ص803؛ شوکاني، 1419، ج2، ص474). از عبارت «حبل اللّه» بر مي آيد که محور وحدت «دين خدا» است؛ نه نژاد، زبان، ملّيت و... ؛(قرائتي،1383، ج 2، ص 124، نك: آل عمران/ 103) البته براي عبارت «حبل الله» در اين آيه، چندين معنا ذکر شده است، از جمله: عهدالله، اطاعت از خدا، اخلاص در برابر او(سيوطي، 1365، ج2، ص 271)، مکتب توحيدي اسلام، اهل بيت –ع- و قرآن(طبرسي، 1333، ج 1- 2، ص 805 ). به نظر مي آيد بارزترين مصداق «حبل الله» خود قرآن است. چنانچه علامه طباطبايي مي گويد: «حبل»(ريسمان) خدا، همان قرآنِ نازل شده از طرف خداست و اين آيات قرآن است که (همانند يک ريسمان)، بنده و خدا را به همديگر وصل مي کند... اعتصام به خدا، همان تمسک به آيات خدا و رسولش (کتاب و سنت) است که در آن هدايت تضمين شده است»(طباطبايي، 1372، ج3، ص 369 ؛ ج4، ص 389 ). همچنين سخن رسول خدا-ص- دليل بر اين مطلب است که فرمود: «کِتابُ اللهِ هُوَ حَبلُ الله المَمدودُ مِن السَّماءِ إلَي الارض؛ کتاب خدا، همان ريسمان الهي است که از آسمان تا زمين کشيده شده است»(طبري، 1415، ج 4، ص 43 ) اين آيه(وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً) در دعوت مسلمانان به وحدت، پيام هاي بسياري در بر دارد که برخي از روشن ترين آنها عبارتند از:

يک: در عبارت «واعتصموا بحبل الله...» موقعيت مسلمانان در تمسک به کتاب الله و در متحد بودنشان نسبت به يکديگر، به حالت کسي تشبيه شده که از مکان بلند، به ريسمان محکمي چنگ مي زند که مايه امنيت است و از سقوط او جلوگيري مي کند(رشيد رضا، 1393، ج4، ص20)؛ و يا حال کسي که در عبور از مسير بسيار خطرناک و پرتگاه  هولناکي، همواره ترس سقوط دارد، ولي با گرفتن طنابي که دو طرف آن در جايي محکم و استوار است، با اطمينان خاطر از آنجا عبور مي کند و خود را به مقصد مي رساند. مسير و طريق سعادتي که خداوند در اين آيه پيشنهاد مي کند شبيه همان مسير خطرناکي است که تمسک به کتاب خدا (و اسلام) باعث نجات مي شود(فخر رازي، 1421، ج4، ص151).

دو: خداوند نحوه تمسک و چنگ زدن به اين ريسمان محکم را با واژه «اعتصام» که از ريشه «عصمت» است بيان کرده است؛ با اينکه مي توانست آن را با کلمه «تمسّکوا» و يا عبارت هاي ديگر اظهار نمايد. چنين تعبيري اين نکته را مي فهماند که اگر مسلمانان با وحدت و همدلي تمام و تهي از هرگونه اختلاف و غرض هاي سوء، به حبل الله چنگ بزنند، بايد بدانند که از آفت ها و لغزش ها در امان مانده و بيمه شده اند. به گفته ي سيدقطب، خداوند با اعتصام به اين نعمت است که بر مسلمانان صدر اول منت نهاده است. لذا صرف تجمع به هر شکلي مطلوب نيست، بلکه بايد بر اساس عصمت باشد(قطب، 1412، ج2، ص25).

سه: عبارت «واعتصموا» (متمسک شويد)، از يک طرف در قالب فرمان و دستور بيان شده و از سوي ديگر به صورت خطاب جمعي به ملت مسلمان است. از طرف ديگر، همان فرمان عمومي را با کلمه «جميعا» تأکيد کرده تا بفهماند که اولا اين تمسک بايد دسته جمعي و از سوي همه مسلمانان صورت گيرد؛ ثانيا چون در آيه شريفه هيچ قيد زمان و مکاني لحاظ نشده، اين تمسک، زماني در حالات اجتماعي و سياسي مسلمانان تأثير مثبت مي گذارد که در طول تاريخ و در همه شرايط انجام گيرد. شيخ طوسي آيه را به تمسک دست جمعي معنا مي کند(طوسي،1409، ج2، ص549) و شايد همين نکته در آيه باعث شده عده اي از مفسران بر اساس رواياتي، «حبل الله» را به «جماعت» تفسير کنند(سيوطي، 1365، ج2، ص107؛ طبري،1415، ج4، ص39) و هدفشان بيان اين مطلب است که «جماعت»، خود ريسمان محکم الهي است و کساني که با هم همسو و هم جهت باشند، نجات يافته اند(زمخشري، 1366، ج1، ص450ـ451).

چهار: در اين آيه از اتحاد و همبستگي يا رفع اختلافات و درگيري ميان پيروان اسلام يا تمسک به حبل الله، به «نعمت» تعبير شده است. هرچند شأن نزول آيه درباره دو قبيله اوس و خزرج است، ولي خطاب آيه به عموم مسلمانان است (واعتصموا.. جميعاً) (سيوطي،1365، ج2، ص10؛ مکارم شيرازي، 1366، ج 3، ص 38). طبيعي است که خوان اين نعمت الهي همچنان گسترده است و کافي است مسلمانان از خود اين شايستگي و کفايت را به نمايش بگذارند و از اين نعمت بزرگ بهره مند گردند. اين نکته که واژه «نعمت» دو بار در آيه ذکر شده، خود دليل اهميت فراوان آن است.

مفسر الميزان جمله «و اذکروا نعمت الله عليکم...» را علت دعوت به اعتصام به حبل الله مي داند و اينکه خداوند مي خواهد پيروان قرآن را به حقيقت دين و سعادتي که دين براي انسان در نظر دارد، آشنا کند و از تقليد و پيروي کورکورانه باز دارد، مي خواهد بفرمايد: اگر شما را به اعتصام و عدم تفرقه مي خوانيم بي دليل نيست. دليل اينکه شما را بدان دعوت کرده ايم همين است که خود به چشم خويش ثمرات اتحاد و اجتماع و تلخي عداوت و حلاوت محبت و الفت و برادري را چشيديد و در اثر تفرقه به لبه پرتگاه آتش رفتيد و در اثر اتحاد از آتش نجات يافتيد. بدانيد که اين تمسک به حبل الله و اتحاد شما نعمتي از ناحيه ماست و متوجه شويد که تمامي دستورهايي که به شما مي دهيم، به نفع شماست و سعادت و رستگاري شما را تأمين مي کند(طباطبايي،1372، ج3، صص572ـ575).

پنج: در پايان آيه خداوند پيامد عدم اتحاد مسلمانان را بيان مي دارد و خاطر نشان مي سازد که از آنچه بر گذشتگانتان (اوس و خزرج) رفته است، عبرت بگيريد؛ آنان بر اثر اختلاف شديد، نزديک به هلاکت بودند، ولي در سايه لطف خدا و ظهور اسلام نجات يافتند (...وَکُنتُم عَلي شَفا حُفرةٍ مِنَ النّار فَانقَذَکُم ِمنها). جمله «من النار» را برخي به آتش آخرت تفسير کرده اند(سيوطي، 1365، ج2، ص109)، اما علامه طباطبايي آن را به پرهيز از جنگ و نزاع تفسير مي کند(طباطبايي، 1372،ج3، ص575).

 

د).قبله واحد:

تمام مسلمانان جهان رو به سوي يک قبله نماز مي‌خوانند و در ايام حج به دور يک قبله طواف مي کنند. حضرت علي-ع- درباره اهميت قبله واحد مسلمين مي فرمايد: «وَ جَعَلَهُ سُبحانَه وَ تَعالي لِلاِسلامِ عَلَما؛ خداوند کعبه را پرچم اسلام قرار داده است»(نهج البلاغه، خطبه ۱). همان طور که پرچم ها رمز اتحاد و يگانگي جمعيت ها و نشانه ي همبستگي آنهاست و بر پا بودن آن علامت حيات آنهاست، کعبه براي اسلام نماد وحدت مسلمانان است و فلسفه قبله، ايجاد وحدت و همسويي ميان امت اسلامي است(مطهري،1385، ج ۲، ص ۲۱۶). چرا که اگر در هنگام نماز، هر کسي به يک سمت مي ايستاد، گرچه همه رو به سوي خدا بودند، اما ظاهر آنان حکايت از تفرقه داشت. هماهنگي و وحدت ظاهري، تأثير شگفت آوري در ايجاد وحدت روحي و حقيقي دارد. به همين دليل در اسلام مقرر شده است که همه ي مسلمانان در شرق و غرب جهان، در هر نقطه و مکان، رو به سوي کعبه نماز بگزارند و پس از مرگ هم رو به سوي کعبه دفن شوند. آيين مترقي اسلام از اين طريق، يک وحدت عظيم و جهاني را با محوريت کعبه پي ريزي کرده است(خسروي، 1387، ص 43).

پرستش خدا و تجلّي رابطه بندگي با خدا در قالب نماز، يكي از استوارترين مباني همسويي مسلمانان است. در هيچ آييني مانند اسلام چنين برنامه عبادي وحدت آفريني در اشكال مختلف نمازهاي يوميه، عيد و جمعه، آن هم به صورت دسته جمعي در يك صف فشرده وجود ندارد؛ بنابراين نماز رو به سوي قبله مشترک، شعار عملي همدلي مسلمانان است(نساء/ 103).

حج نيز نمايشي از اقتدار و يکرنگي مسلمانان جهان است. حضرت علي-ع- در اهميت مسئله حج مي فرمايد: «الحج تقويه الدين؛ فلسفه ي حج، تقويت دين است»(نهج البلاغه، کلمات قصار ۲۴۹). شهيد مطهري در توضيح اين کلام مي نويسد: «اندک مطالعه در وضع حج، به ما مي فهماند که منظور شارع مقدس اسلام از تشريع حج اين بوده که مسلمانان به يکديگر نزديک تر شوند و وسيله اي به وجود آيد که مسلمانان عالم، يکديگر را در يک نقطه ملاقات کنند و پيوندشان محکم تر گردد و به اين وسيله اسلام قدرتمند مي گردد(مطهري،1385، ج ۲، ص ۲۱۵).

تمام مسلمانان به نشانه مبارزه با شرك و استكبار و نيز گرامي داشت تلاش هاي ابراهيم خليل و فرزند و خانواده اش، سالانه بزرگترين مانوور همبستگي خود را به رخ مستكبران تاريخ مي كشند؛ مسلمانان در اين گردهمايي، با دوركردن تعلقات، از يك سو اقتدار و همسويي خويش را به نمايش مي گذارند، و از سوي ديگر با رنگ ها و چهره هاي مختلف و زبان هاي متفاوت و مذاهب متنوع، اما هم صدا و همدل و همسو، سر به آستانه يك قدرت يعني «خدا» مي سايند و از اين طريق در مقابل همه قدرت ها جز قدرت او مي ايستند. قرآن نيز يكي از اهداف حج را برائت از مشركين اعلام مي دارد و پيروان اسلام را به اين کنگره فرا مي خواند تا ضمن همبستگي، از مشركان غفلت نكنند:« وَأَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ : و [اين آيات‏] اعلامى است از جانب خدا و پيامبرش به مردم در روز حجّ اكبر كه خدا و پيامبرش در برابر مشركان تعهّدى ندارند [با اين حال‏] اگر [از كفر] توبه كنيد آن براى شما بهتر است، و اگر روى بگردانيد پس بدانيد كه شما خدا را درمانده نخواهيد كرد و كسانى را كه كفر ورزيدند از عذابى دردناك خبر ده».(توبه/ 3). بنابراين حج و نماز رو به قبله واحد، نقطه ي عطفي براي ارتباطات مسلمانان و تقويت روح برادري ميان آنان است.


2.ارزش هاي مشترک

الف)محبت اهل‌بيت-عليهم السلام-

محبت و ولايت اهل‌بيت پيامبر اسلام-ع- به عنوان يكي از مباني ارزشي وحدت جامعه اسلامي، گامي مؤثر در مسير تفاهم شيعه و سني است. واژه «ولايت» لفظ مشترکي است که هم به فتح واو و هم به کسر آن آمده است. اگر به فتح باشد، مصدر و به معناي محبت و ياري دادن است و اگر به کسر باشد، اسم و به معناي رهبري و سرپرستي مي باشد(ابن منظور، 1405، ج15، ص 407 ). وِلايت به معناي رهبري، از اعتقادات ضروري و خاص مذهب شيعه است؛ اما وَلايت به معناي دوستي خاندان رسول خدا-ص- مختص مذهب خاصي نيست، بلکه مورد اتفاق تمامي فرق اسلامي است(زمخشري، 1366، ج4، ص 22 ؛ قرطبي، 1422، ج16، ص 16).

پرداختن به اين موضوع در كتاب­هاي اهل سنت، گوياي محبت آنها به خاندان رسول خدا-ص- در ميان فرق اسلامي است؛ از جمله کتاب هاي مطرح در اين زمينه عبارتند از: ينابيع المودّه از سليمان بن ابراهيم قندوزي حنفي، خصائص از نسائي، العبره في فضائل العتره از علامه عبدالله حمصي، موده القربي از سيد علي حسيني همداني، نزول القرآن في مناقب اهل البيت از ابونعيم اصفهاني، فضائل علي از جلال الدين سيوطي، محسن الاظهار في تفصيل مناقب الائمه الاطهار از حميد الدين بن احمد شهيد يماني، مناقب علي از احمد بن حنبل، مناقب علي بن ابي طالب از ابن غزالي شافعي و ... (قفاري، 1418، ص 108؛ قرباني، 1380، ص 64؛ حسيني فيروزآبادي، 1379، ص73).

در برخي تفاسير اهل سنت، احاديثي نقل شده است كه حکايت از محبت آنان به اهل بيت پيامبر اسلام-ع- دارد. براي نمونه زمخشري در تفسير الكشاف، از رسول الله -ص- رواياتي نقل كرده است که با مضامين مختلف چنين آمده است: «هر كس با محبت خاندان محمد-ص- بميرد: شهيد مرده است... بخشيده شده مرده است... توبه‌كار مرده است... با ايمان كامل مرده است... بر سنت و جماعت مرده است... فرشته مرگ و سپس نكير و منكر او را به بهشت بشارت مي‌دهند... با نواي شادي به بهشت مي‌رود، همان‌گونه كه عروس با هلهله به خانه شويش مي‌رود...دو در از قبرش به بهشت گشوده مي‌شود... خدا قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمتش قرار مي‌دهد. آگاه باشيد كه هر كس با كينه خاندان محمد بميرد روز قيامت در حالي مي­آيد كه بين دو چشم او نوشته شده: از رحمت خدا نااميد است و اين شخص كافر مرده است و هرگز بوي بهشت را نخواهد شنيد».(فخر رازي، 1421، ج27، ص 166).

همچنين نقل شده در حديثي به نام «سفينه» پيامبر–ص- فرمودند:«مَثَلُ اَهلَ بَيتي مَثَلُ سَفينهِ نوحٍ مَن رَکَبَها نَجي وَ مَن تَخَلَّف عَنها غَرَق(ابن حنبل، 1430، ج 2، ص 785، ح1402 ؛ حاکم نيشابوري، 1406، ج2، ص 343، ح 3312 ؛ طبراني حنبلي، 1420، ج4، ص 4، ح 3478 ؛ متقي هندي، بي تا، ج1، ص 172)»، اهل بيت-ع- همانند کشتي نوح هستند که نجات و هلاکت انسان، بسته به راه يابي و يا عدم راه يابي به آن کشتي است(هيثمي، 1417، ص 184). حديث «ثقلين» نيز در اين زمينه، مقبول ترين روايت در فرهنگ حديثي فريقين است که از سوي سي و چهار صحابي نقل شده و توسط حدود دويست نفر از بزرگان و محدثان اهل سنت نيز گزارش شده که پيامبر اکرم-ص- فرمود:«إِنّي تارِکٌ فيکُمُ الثَّقَلَين: کِتابَ الله وَ عِترَتي اَهلَ بَيتي، اَوَّلُهُما کِتابُ الله فيهِ الهُدي و النّور»(ترمذي، بي تا، ج2، ص 308 ؛ نسايي، 1407،ج5، ص 45؛ ابن لبي شيبه، 1409، ج7، ص 176 ؛ هيثمي، 1408، ج1، ص 170)، بر پايه دلالت و پيام روشن اين حديث، راه نجات مسلمانان از گمراهي و اختلاف هاي فکري و حتي سياسي، و محور و مبناي فهم درست شريعت بعد از پيامبر –ص-، تمسک به دو اصل خطاناپذيرِ قرآن و عترت (ثقلين) است. اين دو، تا قيام قيامت از يکديگر جدا نخواهند شد(هيثمي، 1417، ص 230). همان گونه که قرآن از تحريف و تغيير مصون است، اهل بيت عترت-ع- نيز، از لغزش به دور خواهند بود. شايد به همين دليل است که امام شافعى از امامان بزرگ اهل سنت، معتقد بود كه محبت خاندان رسالت –ص- حكم واجبى است كه خداوند در قرآن دستور داده و براى نشان بزرگى و فضيلت ايشان همين كافى است كه اگر كسى بر آنها در نماز سلام و صلوات نفرستد نمازش ادا نخواهد شد:

يَا آلَ بَيتِ رَسُولِ اللّهِ حُبـكُمُ                    فَرضٌ مِنَ اللّه فى القرآنِ أَنزَلَهُ

يَكفِيكُمُ مِن عَظِيمِ الفَخرِ أَنّكُمُ                    مَن لَم يُصَلّ عَليكُم لا صَلاةَ لَهُ

ترجمه: اى آل محمد محبت شما واجبى است كه خدا آن را در قرآن نازل كرده و همين يك دليل بر عظمت قدر شما كافى است كه هر كس نماز بخواند و بر شما درود نفرستد نمازش نماز نيست. (المصطاوي، 1430، ص 62).

بدون شک يکي از علل اين احترام از سوي مذهب مخالف به اهل‌ بيت‌-ع- اين است که ايشان همواره‌ در راستاي‌ تحقق وحدت‌ امت‌ اسلامي‌ تلاش‌ نموده‌ و در گفتار و رفتار خود، با محور قرار دادن‌ قرآن‌ و سيره‌ رسول‌ اكرم-ص- در جهت‌ تعليم‌ معارف‌ دين‌ و حفظ‌ آن در ميان‌ امت‌ اسلامي‌ حركت‌ مي کردند. اخلاق حسنه و نوع تعامل ايشان با علماي اهل سنت موجب شد که بسياري از ايشان از محضر ائمه-ع- استفاده علمي کنند. چنانچه چهار فقيه بزرگ اهل سنت، به طور مستقيم يا غير مستقيم در محضر اهل بيت-ع- شاگردي کرده و به عظمت علمي ايشان اعتراف داشتند. چنانچه ابوحنيفه در بيان عظمت امام صادق-ع- گفته است: «لَولاَ السِنَتان لَهَلَکَ النُّعمان»: اگر آن دو سالي که نزد امام صادق-ع- شاگردي کردم نبود، هلاک مي شدم.(ابن اثير،1403، ج 1، ص186). مالک بن انس نيز در مورد امام صادق-ع- مي گويد: «در علم و عبادت و پرهيزگاري، برتر از جعفر بن محمد هيچ چشمي نديده و هيچ گوشي نشنيده و به قلب هيچ بشري خطور نکرده است»(ابن  حنبل،بي تا، ج 2، ص 114؛ حاکم نيشابوري،1406، ج 3، ص 109).

حاکم نيشابوري درباره نقش اهل بيت پيامبر-ع- در وحدت جامعه اسلامي، از ابن عباس روايتي اين چنين نقل کرده است:«النُّجومُ أَمانٌ لِأَهلِ الأَرضِ مِنَ الغَرقِ وَ أَهلُ بَيتي أَمانٌ لِأُمَّّتي من الاختلاف. فإذا خالَفَتهُم قَبيلهٌ مِن العَرَبِ اختَلَفوا فَصاروا حِزبَ إبليس؛ستارگان باعث مصونيت زمينيان از غرق شدند و خاندان من باعث در امان ماندن امتم از تفرقه و پراکندگي اند. هرگاه گروهي از عرب با اهل بيت من مخالفت کنند، به تفرقه و چند دستگي مبتلا مي گردند و از حزب شيطان محسوب خواهند شد»(حاکم نيشابوري، 1406، ج3، ص 149 ؛ متقي هندي، بي تا،ج12، ص 102).

امروزه نيز مي توان با تمسک به سيره اهل بيت –ع-، ميان علماي شيعه و سني رابطه و تعامل برقرار کرد و با پيروي از ايشان، کرسي هاي علمي را همراه با رعايت اصول اخلاقي و با معيار حق و انصاف و لحاظ مصالح همه مسلمين دائر کرده، به تبادل علمي بپردازند و در نتيجه ي اين روابط، انسجام اسلامي ميان پيروان دين حضرت محمد-ص- آن چنان استوار گردد که دسيسه هاي کفار نتواند آن را متزلزل سازد.

ب)پايداري در برابر دشمن مشترک

به يقين يكي از مهم­ترين مباني ارزشي وحدت اسلامي، پايداري در مقابل دشمن مشترک و توطئه­ها و دسيسه­هاي دشمنان اين دين جهاني است. رسول خدا -ص- درباره اهميت اين مسئله مي فرمايد: «إِنَّ الْمُسْلِمِينَ يَدٌ عَلَي مَنْ سِوَاهُمْ؛تمام مسلمانان مانند يك دست در برابر بيگانگان متّحدند»(شوشتري،1367، ص‏77). اهميت اين عامل تا حدي است که برخي انديشمندان اسلامي مقابله با دشمن مشترک را جزء ارکان اصلي در مفهوم وحدت شمرده و وحدت اسلامي را بر طبق اين مبنا تعريف مي کنند. از جمله امام خميني-ره- در تعريف وحدت مي فرمايد:«وحدت به معناي اتحاد و انسجام براي تحقق آرمان هاي جهاني و عميق اسلام و بيرون راندن دشمنان متجاوز و ضد اسلام است»(خميني، 1374، ج19، ص2). همچنين شهيد مطهري قائل است: «وحدت يعني: متشکل شدن مسلمين در يک صف در برابر دشمنان مشترک»(مرتضي مطهري،1397، ص 234).

وحدت مسلمانان همواره از مهم­ترين موانع تحقق اهداف استعمار در به اسارت كشيدن آنها بوده است. از اين رو است که كارسازترين سياست استعمار در برخورد با ملت­هاي جهان به‌ويژه جوامع اسلامي، شعار «تفرقه بينداز و حكومت كن»‌ بوده كه امروزه عملا به «تفرقه بينداز و ريشه‌كَن كُن» تبديل شده است. سياست استعمار، گسترش تفرقه از طريق انتقال مشکلات سياسي و عقيدتي، به صحنه‌هاي عملي و نظامي به بهانه مبارزه با تروريسم است كه زنگ خطري براي جهان اسلام است. بنابراين قرآن به مسلمانان سفارش مي کند براي ترساندن دشمنان اسلام، آنچه در توان دارند آماده سازند:«وَ اَعَدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم»(انفال/ 60). حال چه نيرويي برتر از وحدت مسلمانان، موجب ترس دشمنان مي شود.

تلاش دشمنان اسلامي در حذف عوامل وحدت‌آفرين بسيار گسترده است، آنها براي اجراي نقشه­هاي خود، گاه از خود مسلمانان بهره مي­گيرند. شناخت اين توطئه­ها بسيار مشكل و رويارويي با آنها دشوار، اما ممکن است. چنانچه امام خميني -ره- با گسترش فرهتگ وحدت، بسياري از دسيسه­هاي مخالفان جهاني وحدت اسلامي را آشكار ساخت و مقصد و اهداف شوم آنان را به همگان شناساند. ايشان در يكي از سخنراني­هاي خود فرمود:

«دولت­هاي استعمارطلب با دولت­هايي كه مي­خواهند ذخاير مسلمين را ببرند، با وسيله­هاي مختلف با نيرنگ‌[هاي] متعدد، دول اسلامي را اغفال مي‌كنند. گاهي به اسم شيعه و سنّي اختلاف ايجاد مي­كنند... . در دول اسلامي بين طوايف مسلمين به اسم اسلام و به اسم مذهب چيزهايي پخش مي‌كنند، تبليغاتي مي‌كنند كه طوايف مسلمين به جان هم بيفتند و با هم اختلاف شيعه و سني پيدا كنند و آنها به ذخايري كه مسلمين دارند، دست­رسي پيدا كنند و نتوانند مسلمين كاري انجام دهند»(خميني،1374، ج1، ص 323). و در جاي ديگر مي‌فرمايد: «... غرب و شرق تا شما را از هويت اسلامي تان-به خيال خام خودشان- بيرون نبرند، آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شويد و از قطع ارتباط با آنان رنجور، هميشه با بصيرت و با چشماني باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد که اگر آرام گذاريد، لحظه اي آرامتان نمي گذارند»(خميني،1374، ج 21، ص 86). ايشان وحدت اسلامي در مقابل دشمن مشترک را اقتضاي عقل مي دانند:«بايد با هم باشيم و در مقابل آنها محکم بايستيم؛ و با خودمان رئوف باشيم و در مقابل دشمنانمان، سرسخت؛ اين را عقل اقتضا مي کند که وقتي عده اي مخالف داريم، خودمان مخالفتمان را کنار بگذاريم تا به وحدت کلمه برسيم»(خميني،1374، ج18، ص 204).

امام خميني-ره- وحدت را عامل مقابله با دشمن مي دانست و مي فرمود:«وقتي دست به هم داديم و همه شديم يدٌ واحِدَهٌ عَلي مَن سِواه(دست واحد در مقابل ديگران)، اگر دست واحد شديم، هيچ کس نمي تواند به ما ضرري بزند. آن روز به ما ضرر مي خورد که خلل در وحدت ما پيدا بشود». (خميني،1374، ج17، ص 384) و فرمودند «مؤمنون إخوَه هستند. اگر اين اخوت ايماني در سرتاسر کشور ما محفوظ بماند و هر کسي براي خودش توجه به خود نداشته باشد، توجه به مقاصد داشته باشد و خودش را براي مقصدش بخواهد، هيچ کس نمي تواند به اين کشور تعدّي کند و اگر خداي نخواسته اخوت ايماني سست بشود، آن روز است که رخنه مي کنند؛ شما را به جان هم مي ريزند و استفاده اش را قدرت هاي بزرگ مي کنند. من اميدوارم که اگر با وحدت کلمه و با اخوت ايماني محکم بايستيد، مي توانيد اين کشور را از حوادث دهر حفظ کنيد»(خميني،1374، ج17، صص 435).

بنابراين مسلمانان تنها در صورتي مي توانند نقش تأثيرگذار خويش را حفظ و از موجوديت خود دفاع کنند و نداي رسالت محمدي-ص- را به گوش جهانيان برسانند که نخست وحدت را در ميان افراد جامعه خود استوار کرده باشند، در اين صورت است که از هرگونه مواجه با دشمنان عاجز خواهند ماند (حکيم، بي تا، ص 135).

 

نتيجه گيري

وحدت اسلامي براي آن­که پايدار و ماندگار شود ناگزير بايد بر مباني استواري بنيان شود. ايمان به «خداي واحد، پيامبر اسلام-ص-، کتاب و قبله ي واحد» از مهم ترين مباني معرفتي اعتقادي و «محبت اهل بيت-ع- و پايداري در برابر دشمن مشترک» از برجسته ترين مباني ارزشي همبستگي مسلمانان است. مسلمانان اتفاق عقيده دارند که قرآن موجود در دست همه پيروان مذاهب اسلامي، وحي خداست، عمل به آن واجب و منکر آن کافر است. قرآني که صريحا اتحاد و برادري مسلمانان را لازم، و تفرقه و دشمني ميان آنها را نهي نموده است. پس از آنکه قرآن، ملاک تشخيص حق و باطل قرار گرفت، ديگر هيچ عذري براي دشمني با يکديگر از مسلمانان پذيرفته نيست. زيرا قرآن جامع بسياري از اصول و فروع ديني است و امت اسلامي را حول محور باورهاي مشترک توحيد، نبوت و يک قبله، گرد هم جمع مي کند.

همه مسلمانان، حضرت محمد -ص- را به‌عنوان الگو و سنت ايشان را معيار عمل خود قرار مي دهند. اين باور، نقش عميقي در تحقق و تقويت تقريب مذاهب دارد. از اين رو يکي از مباني وحدت، باور به وجود نبي اکرم-ص- است.

امروزه مسئله تفرقه شيعه و سني، علاوه بر اينکه دست آويز غرب جهت مقابله با جوامع اسلامي است، عامل سلب قدرت مسلمانان در جهت رويارويي با دشمنان اسلام نيز محسوب مي شود. از اين رو مسلمانان بر مبناي دشمن مشترک، بايستي با تحقق وحدت صفي واحد تشکيل دهند تا از نفوذ بيگانگان در امان باشند.

 

فهرست منابع

*قرآن کريم

*نهج البلاغه.

1.           ابن ابي شيبه، عبدالله بن محمد(1409)، المصنف في الاحاديث و الآثار، (تحقيق: سعيد محمد اللحام)، بيروت: دارالفکر.

2.           ابن اثير(1403)، جامع الاصول، بيروت: دار صادر.

3.           قرطبي، محمد(1420)، الجامع لاحکام القرآن، بيروت: دارالکتب العلميه.

4.           ابن حنبل، احمد(1430)، فضائل الصحابه، (چاپ چهارم)، عربستان: دمام.

5.      ابن حنبل، احمد(1433)، فضائل اميرالمؤمنين علي ابن ابي طالب، (تحقيق: سيد عبدالعزيز طباطبايي)، قم: موسسه المحقق الطباطبايي.

6.           ابن حنبل، احمد(بي تا)، المسند، بيروت: دارالصادر.

7.           ابن منظور، محمد بن مکرم(1405)، لسان العرب، قم: نشر ادب حوزه.

8.           ابن هشام، عبدالملک،(1375)، سيره ابن هشام، (ترجمه هاشم رسولي)، تهران: کتابچي.

9.          

10.       امين، سيد محسن(1376)،  سيره معصومان (6 جلدي)، (ترجمه علي حجتي كرماني)، (چاپ دوم)، تهران: سروش.

11.       بابايي، احمد علي(1382)، برگزيده نمونه، تهران: دارالکتب الاسلاميه.

12.    ترمذي،محمد بن عيسي(بي تا)، الجامع الصحيح معروف به سنن ترمذي، (تحقيق احمد محمد شاکر)، بيروت: دار إحياء التراث العربي.

13.       حاکم نيشابوري، محمد بن محمد(1406)، المستدرک علي صحيحين، بيروت: دارالمعرفه.

14.       حسيني فيروزآبادي، مرتضي(1379)، سيماي فاطمه -س- در روايات اهل سنت، قم: وثوق.

15.       حسيني همداني، سيد محمد حسين(1404)، انوار درخشان ،تهران، کتاب فروشي درخشان.

16.       حکيم، سيد محمد باقر(بي تا)، وحدت اسلامي از ديدگاه کتاب و سنت، (ترجمه عبد الهادي فقهي زاده)، تهران: تبيان.

17.       خامنه اي، سيدعلي(1375)، حديث ولايت، تهران: سازمان مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي.

18.       خسروي، محمد علي(1387)، آرمانشهر وحدت، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره).

19.       خميني،روح الله،(1374)، صحيفه نور، تهران: سازمان مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي.

20.       ديون پورت، جان (1388)،  عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، (ترجمه سيد غلامرضا سعيدي)، تهران: اطلاعات.

21.       رشيدرضا، محمد (1393)، تفسير المنار، بي جا: دارالمعرفه.

22.       زمخشري، محمود بن عمر جار الله(1366)، تفسير کشاف، بيروت: دارالکتب العربي.

23.       سبحاني، جعفر(بي تا)، فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، قم: مشعر.

24.       سيوطي،عبدالرحمن بن ابوبکر(1365)، الدر المنثور، بيروت: دارالمعرفه.

25.       شوشتري، نور الله(1367)، الصوارم المهرقه، تهران: مطبعه النهضه.

26.       شوکاني، محمدبن علي(1419)، فتح القدير، صنعاء: مکتبه الارشاد.

27.       صادقي تهراني، محمد(1365)، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، قم: انتشارات فرهنگ اسلامي.

28.       صفار، سالم(1383)، سيره پيامبر -ص- در رهبري و انسان‌سازي، (ترجمه غلامحسين انصاري)، تهران: اميركبير.

29.       طباطبائي، محمد حسين(1372)، الميزان، (چاپ پنجم)، تهران: دارالكتب الإسلاميه.

30.    طبراني حنبلي، ابوالقاسم سليمان بن احمد(1420)، المعجم الأوسط، (تحقيق: محمد حسن اسماعيل شافعي)، بيروت: دارالکتب العلميه.

31.       طبرسى، فضل بن حسن(1333)، مجمع‏البيان فى تفسير القرآن، لبنان: صيدا مطبعة العرفان.

32.       طبرى، محمد بن جرير(1407)، تاريخ الطبرى، بيروت: دارالکتاب العلميه.

33.       طبري، محمد بن جرير(1415)، جامع البيان عن تأويل آيات القرآن، بيروت: دارالفکر.

34.       طوسى، محمد بن حسن(1409)، التبيان، (تحقيق احمد قيصر عاملى)، بى جا، مکتبة الاعلام الاسلامى.

35.       فخر رازي، محمد بن عمر(1421)، التفسير الکبير، بيروت: دارالکتب العلميه.

36.       قرائتي، محسن(1383)، تفسير نور، تهران: مرکز فرهنگي درس‌هاي از قرآن.

37.       قرباني، علي اصغر(1380)، فضائل اهل‌بيت-ع- از ديدگاه اهل سنت، قم، مرکز پژوهش‌هاي اسلامي صدا و سيما.

38.       قرطبي، ابو عبد الله(1422)، تفسير جامع، بيروت، دار احياء التراث العربي.

39.       قطب،سيد(1412)، في ظلال القرآن، بيروت: دارالشروق.

40.       القفاري، ناصر بن عبدالله بن علي(1418)، مساله التقريب بين اهل السنه و الشيعه،( چاپ پنجم)، رياض: دارالطيبه.

41.       کليني، محمدبن يعقوب(1373)، اصول کافي، (ترجمه محمد باقر کوه‌کمره‌اي)، چاپ دوم، تهران: اسوه.

42.       متقى هندى، على بن حسام الدين(بى‌تا)، کنز العمال، (تحقيق شيخ بکرى حيانى و شيخ صفوه السقا)، بيروت: مؤسسه الرساله.

43.       مجلسي، محمّد باقر(1403)، بحارالأنوار،(چاپ سوم) بيروت، مؤسسة الوفاء.

44.       المصطاوي،عبدالرحمن(1430)، ديوان امام شافعي، بيروت، دارالمعرفه.

45.       مطهري، مرتضي(1397)، يادنامه علامه اميني، الغدير و وحدت اسلامي، قم: رسالت.

46.       مطهري،مرتضي(۱۳۸۵)، يادداشت هاي استاد مطهري، (چاپ چهارم)، تهران: صدرا.

47.       مکارم شيرازي، ناصر(1366)، تفسير نمونه، تهران: دار الکتب الاسلاميه.

48.       نسائي، ابو عبدالرحمن(1407)، سنن النسائي، بشرح الحافظ جلال الدين السيوطي، قاهره، دار الحديث.

49.       هيثمى شافعي، على بن ابى بکر(1408)، مجمع الزوايد، بيروت: دارالکتاب العلميه.

50.       هيثمي، ابن حجر (1417)، الصواعق المحرقه، بيروت: الرساله.