اگر جهانشمولي اسلام و جهاني شدن اسلامي‌روياروي جهاني سازي غربي

اگر جهانشمولي اسلام و جهاني شدن اسلامي‌روياروي جهاني سازي غربي

 

 

اگر جهانشمولي اسلام و جهاني شدن اسلامي‌روياروي جهاني سازي غربي

 

دكتر محمدرضا جواهرى ([1])

 

بسم الله الرحمن الرحيم

اسلام يك دين جهاني، همگاني و فراگير است به يك قوم و نژاد و يك زبان و يك كشور و منطقه اختصاص ندارد، يك آيين بزرگ انساني است كه براي هدايت و سعادت تمام انسان‌‌ها و نجات بشريت آمده است، يك دين فرامليّتي و فرامنطقه اي و فرا قاره اي است. پيامبر اسلام پيام آور انسان‌‌هاست و رسالت او بين المللي، گسترده و وسيع است، همه ي مردم روي كره زمين از نژادهاي سفيد و سياه و زرد و سرخ در قاره‌‌هاي آسيا، اروپا، آفريقا، اقيانوسيه و استراليا را فرامي‌گيرد، بنابراين بايد اسلام ناب محمّدي (صلى الله عليه وآله وسلم) در جهان گسترش يايد و فرهنگ پاك و سالم و خالص قرآني و معارف اهل بيت(عليهم السلام) جهاني شود و بر تمام كشورها و ملت‌‌ها، حاكم گردد. انفجار تكنولوژيك و انقلاب در فن آوري اطلاع رساني و ارتباطات جهاني و پديد آمدن ماهواره و اينترنت، فضاي بسيار مناسبي را براي آگاهي مردم جهان و رساندن پيام اسلام به بشريت فراهم نموده است، بايد‌انديشمندان جهان اسلام و رهبران فكري و معنوي پيروان پيامبر و اهل بيت و پيشگامان توليد فكر در حوزه‌‌هاي علمي‌ديني و دانشگاه‌‌هاي كشورهاي اسلامي، با كار و فعاليّت شبانه روزي در راه خدا و براي خدا، راه كارهاي جهاني شدن اسلام را شناسايي و پي گيري كنند و براي چگونه‌انديشيدن دانشمندان جهان برنامه ريزي نمايند و رهبري نخبگان و متفكران جهان را برعهده بگيرند و با توليدات فكري خويش و نخبگاني كه از سراسر جهان به آنان مي‌پيوندد نيازهاي واقعي و طبيعي جامعه ي جهاني را تشخيص داده و پاسخ مناسب آنها را بدهند تا اسلام در سراسر جهان گسترش يابد و اجزاي سيستم جهاني با مهندسي اسلامي‌براساس قرآن و سنت اداره شود و امت واحد جهاني تحقق يابد و جهاني سازي و جهاني شدن غربي جاذبه‌‌هايش را از دست بدهد و شكست بخورد و ناكام گردد.

دلايل و مدارك جهان شمولي اسلام

همگاني بودن و جهان شمولي اسلام يك حقيقت قطعي و بديهي است، در بين مسلمانان هيچ شك و ترديد و ابهام و اختلافي درباره آن وجود ندارد همه مذاهب اسلامي‌و‌انديشمندان جهان اسلام آن را پذيرفته و به آن اعتقاد و ايمان دارند و از ضروريّات دين اسلام و محكمات قرآني است. در اين مقاله تلاش و كوشش نگارنده در اين است كه مدارك معتبر فرهنگي و دلايل و براهين جهاني بودن اسلام و جهاني سازي و جهاني شدن اسلامي‌و نسبت آن با جهاني سازي غربي را در محورهاي زير تنظيم و ارايه كند تا جهان شمولي اسلام به صورت علمي‌و استدلالي براي همگان بهتر آشكار و روشن گردد.

 

1- جهان شمولي اسلام در قرآن

2- اسلام تنها دين حق و شايسته ي پيروي

3- شناخت مخاطبان قرآن و پيامبر اسلام

4- جهاني بودن اسلام در كلام و گفتار معصومين(عليهم السلام)

5- كلام رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)

6- پيامبري با بيشترين پيرو در جهان

7- جهان شمولي اسلام در بيان امامان(عليهم السلام)

8- جهاني بودن امامت

9- بشارت پيامبران پيشين، گواه جهاني بودن اسلام

10- سيره و رفتار نبوي دليل جهان شمولي اسلام

11- كوشش اصحاب و تابعين و عموم مسلمين در راه دعوت جهان به سوي اسلام

12- حكم عقل بر جهاني بودن اسلام

13- هماهنگي با فطرت

14- قابليّت تبيين عقلاني احكام اسلامي

15- توانايي پاسخگويي به همه نيازها

16- خردمندي جهاني بودن اسلام

17- جايگاه بلند عقل در اسلام

18- گفتار و رفتار علما و‌انديشمندان جهان اسلام

19- جهان شمولي اسلام از ديدگاه امام خميني (ره)

20- جهان گيري و جهاني سازي اسلامي‌و جهاني شدن در منطق وحي

21- تعريف درست جهاني سازي و جهاني شدن از منظر اسلام

22- مهدويّت الهام بخش جهاني سازي و جهاني شدن اسلام

23- انقلاب ارتباطات و مهدويّت

24- انقلاب جهاني مهدوي از منظر اهل سنّت

25- نقش حضرت مسيح در انقلاب جهاني حضرت مهدي

26- پيوند آيات قرآني جهاني شدن اسلام و مهدويّت

27- صدور انقلاب راهكار مناسب جهاني سازي اسلامي

28- جهاني سازي و جهاني شدن در موج غربي آن

29- پيشينه و چرايي و چگونگي آغاز جهاني شدن

30- تعاريف جهاني شدن و جهاني سازي و ويژگي‌‌هاي آن

31- نسبيت جهاني شدن و آمريكايي شدن

32- جهاني شدن، ابزار يا‌انديشه؟

33- جهاني شدن، سازگار يا ناسازگار با اسلام

جهانشمولي اسلام در قرآن

رسالت جهاني اسلام در دو بُعد زماني و مكاني يعني هم براي عموم انسان‌‌‌ها هر جا كه باشند و هم براي همه ادوار زندگي بشر تا روزي كه نسل‌‌هاي بشري پياپي زاده شوند يك اصل قرآني است. اسلام از آغاز پيدايش و بعثت پيامبر گرامي‌همگاني و جهاني بود و آيات بسياري از قرآن مجيد بيان گر رسالت جهاني اسلام است و بيشتر اين آيات در سوره‌‌هاي مكي قرار دارد و ترسيم دعوت جهاني اسلام در آيات مكي روشن گر اين واقعيّت است كه اسلام از همان اوان ظهور به صورت جهاني بر مردم عرضه گشت و آن طور نبود كه پيامبر اسلام پس از پيروزي‌‌هاي چشمگير و روزافزون خود تازه ديدگاه خود را تغيير داده و ناگهان بر همه جهان روي آورده باشد،([2]) برخي از آيات گواه بر جهاني بودن اسلام و دعوت پيامبر كه به صراحت و روشني اين حقيقت را بيان مي‌كند و «نصّ» بر اين گستردگي و جهان گرايي است ذكر مي‌شود:

 

خداي متعال به پيامبر دستور داده كه جهاني بودن دعوت خويش را اعلام كند در سوره ي اعراف چنين مي‌فرمايد. قـلْ يا ايُّهَا النّاسُ اِنّي رسُولُ اللّهِ اِلَيكُم جميعاً.([3]) اي پيامبر بگو اي مردم! من فرستاده ي خدا به سوي همه ي شما هستم. درباره ي شأن نزول اين آيه در حديثي امام حسن مجتبي عليه السلام اين گونه مي‌فرمايند: عده اي از يهود نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) آمدند و گفتند: اي محمد توئي كه گمان مي‌بري فرستاده ي خدايي و همانند موسي(عليه السلام) بر تو وحي فرستاده مي‌شود؟! پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) كمي‌سكوت كرد سپس فرمود: آري منم سيد فرزندان آدم و به اين افتخار نمي‌كنم، من خاتم پيامبران و پيشواي پرهيزكاران و فرستاده ي پروردگار جهانيانم؛ آنها پرسيدند: اِلي مَنْ؟ اِلي العَرَبِ اَمْ اِلي العَجَمِ اَمْ اِلَيْنا؟، به سوي چه كساني؟ به سوي عرب يا به سوي عجم يا به سوي ما؟، خداي عزوجل اين آيه را نازل فرمود و رسالت جهاني پيامبر را بيان نمود. ([4])

شيخ طبرسي مي‌نويسد: خداي سبحان در اين آيه به پيامبرمان فرمان داده كه همه ي مردم از عرب و عجم را مخاطب قرار دهد و بگويد اي مردم من پيامبر خدا هستم مرا به سوي همه شما فرستاده است. ايشان درباره ي ذكر كلمه‌ي «جميعاً» در اين آيه اعتقاد دارد: اِنَّما ذَكَرَ جَميعاً لِلّتاكيدِ و ليُعْلِمَ انَّهُ مَبْعُوثٌ اِلي الكافةِ.([5]) خداوند «جميعاً» را براي تأكيد و براي اينكه اعلام نمايد كه پيامبر براي همه مردم برانگيخته شده ذكر كرده است.

 

زمشخري در ذيل آيه مي‌نويسد: بعث كلّ رسول الي قومه خاصّة وبعث محمدٌ (صلى الله عليه وآله وسلم) الى كافة الانس و كافة الجنّ ([6]) هر پيامبري به سوي قومش به خصوص برانگيخته شده و حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم)، به سوي همه ي انسان‌‌ها و همه ي جنّي‌‌ها برانگيخته و فرستاده شده است.

 

بيضاوي درباره ي اين آيه مي‌گويد: الخطاب عامّ و كان رسول اللّه مبعوثاً الي كافـة الثقلين و سائر الرّسل الي اقوامهم.([7]) خطاب آيه عام است و پيامبر خدا به سوي همه جنّ و انس برانگيخته شد و ساير پيامبران به سوي اقوام خود فرستاده شدند.

 

در هر حال اين آيه كه در مكه نازل شده است دليل روشني بر جهاني بودن دعوت پيامبر اسلام است و همان طوري كه تمامي‌مفسّران نوشته‌اند پيامبر اسلام براي هدايت همه ي انسان‌‌ها برانگيخته شده است و دقّت و تأمّل در دو كلمه ي «الناس» و «جميعاً» اين حقيقت را به خوبي نشان مي‌دهد كه مخاطب مردم‌اند و پيامبر اسلام براي سعادت همه آنان آمده است.

 

در سوره ي انعام نيز به پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) چنين دستور داده شده است: «قل اي شئ اكبر شهادة قل اللّه شهيد بيني و بينكم و اوحى الي هذا القرآن لانذركم به و من بلغ.» ([8]) اي پيامبر بگو بالاترين گواهي، گواهي كيست؟ بگو خداوند گواه ميان من و شماست و اين قرآن را بر من وحي كرده تا شما و تمام كساني را كه اين قرآن به آنها مي‌رسد انذار كنم. مطابق اين آيه ي مباركه هدف از نزول قرآن، انذار همه ي مردم جهان است پيامبر اين پيام الهي را به بشريت مي‌رساند كه قرآن به اين جهت بر من نازل شده كه شما را و تمام كساني را كه سخنان من در طول تاريخ بشر و پهنه ي زمان و در تمام نقاط جهان به گوش آنها مي‌رسد از مخالفت خدا بترسانم و به عواقب دردناك اين مخالفت توجه دهم. خداي متعال با آوردن كلمه ي «و من بلغ» يعني تمامي‌كساني كه اين سخن به آنها مي‌رسد رسالت جهاني قرآن و دعوت عمومي‌و همگاني آن را اعلام مي‌دارد در حقيقت تعبيري از اين كوتاه تر و جامع تر براي اداي اين منظور تصور نمي‌شود و دقّت در وسعت آن مي‌تواند هرگونه ابهامي‌را در مورد عدم اختصاص دعوت قرآن به نژاد عرب و يا زمان و منطقه و مكان خاص برطرف سازد. جمعي از دانشمندان از اين تعبير مسأله ي خاتميّت پيامبر را نيز استفاده كرده‌اند زيرا طبق تعبير مذكور پيامبر مبعوث شده براي تمامي‌كساني كه گفتارش به آنها مي‌رسد و اين شامل همه ي كساني مي‌شود كه تا پايان جهان به دنيا قدم مي‌گذارند. ([9]) روشن است كه منظور از ابلاغ قرآن تنها به اين نيست كه عين متن عربي آن به اقوام ديگر برسد و آنها هم عربي بدانند تا آن را درك كنند بلكه حتي وصول ترجمه‌‌هاي قرآن به زبان‌‌هاي ديگر نيز در مفهوم كلمه ي «و من بلغ» نهفته است. در حديثي آمده است كه از امام صادق عليه السلام درباره‌ي آيه مذكور سؤال شد و امام فرمودند: «بكلّ لسان»([10]) به هر زبان كه باشد.

 

زمخشري درباره‌ي پيام اين آيه در زمينه جهاني بودن اسلام مي‌نويسد: «لانذركم به و انذر كلّ من بلغه القرآن من العرب و العجم و قيل: من الثقلين و قيل من بلغه الي يوم القيامه» ([11]) اين قرآن را به من وحي كرده تا با آن شما را و هر كس از عرب و عجم را كه قرآن به او برسد انذار نمايم. گفته شده: هر كس از جن و انس. گفته شده: هر كس قرآن تا روز قيامت به او برسد.

 

شيخ طبرسي نيز درباره پيام كلمه «و من بلغ» در اين آيه چنين اظهار مي‌دارد: «و في قوله و من بلغ دلاله علي انّه خاتم الانبياء و مبعوث الي النّاس كافة ([12]) و در سخن خداي متعال «و من بلغ» دلالت و راهنمايي است به سوي اينكه پيامبر اسلام خاتم الانبياء است و به سوي همه مردم برانگيخته شده است.

 

جلال الدين سيوطي حديثي را از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در ارتباط با اين آيه نقل كرده كه ايشان فرمودند: «من بلغه القرآن فكانّما شافهته به، ثم قرأ: و اوحي الي هذا القرآن لانذركم به و من بلغ».([13]) هر كس قرآن به او برسد گويا به طور شفاهي به وسيله قرآن با او سخن گفته ام سپس آيه‌ي «و اوحي الي و من بلغ...» را خواندند.

 

در بخش پاياني همين سوره انعام نيز در فرمان ديگري به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) چنين آمده است: «قل لاّ اسئلكم عليه اجراً ان هو الاّ ذكري للعالمين. ([14]) اي پيامبر بگو در برابر اين - رسالت و تبليغ - اجر و پاداشي از شما نمي‌خواهم، اين رسالت چيزي جز يادآوري براي جهانيان نيست. (آگاه ساختن و بيدار كردن جهانيان وظيفه من است و در برابر انجام وظيفه اجر و مزد معني ندارد). از اين آيه به خوبي استفاده مي‌شود كه آبين اسلام جنبه قومي‌و منطقه اي و دعوت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) جنبه خصوصي و اختصاصي ندارد بلكه يك آيين جهاني و همگاني است. شيخ طبرسي از اين آيه چنين برداشت مي‌نمايد: و تدلّ الاية علي انّ نبيّنا مبعوث الي كافـّة العالمين وانّ النبوّة مختومة به ولذلك قال ان هو الاّ ذكرى للعالمين.([15]) آيه بر اين دلالت و راهنمايي مي‌كند كه پيامبر ما به سوي همه جهانيان برانگيخته شده و نبوّت به ايشان پايان يافته است و به همين خاطر خداي متعال فرمود: ان هو الاّ ذكري للعالمين.

 

در سوره انبياء هم رسالت جهاني پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) يادآوري شده و چنين آمده است: و ما ارسلناك الاّ رحمه للعالمين. ([16]) ما تو را جز رحمت براي جهانيان نفرستاديم. در اين آيه رسالت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) رحمت عمومي‌و همگاني شناخته شده است، پيامبر براي همه مردم دنيا رحمت است چه مؤمن و چه كافر، در نهايت گروهي از انسان‌‌ها از اين رحمت الهي استفاده مي‌كنند و گروهي بهره اي نمي‌برند و اين موضوع تأثيري بر عمومي‌بودن رحمت ندارد تعبير به «عالمين» آن چنان مفهوم وسيعي دارد كه تمام نژادها و ملت‌‌ها و همه كشورها را دربرمي‌گيرد و اشاره به جهاني بودن و خاتميّت رسالت الهي پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) دارد.([17])

 

زمخشري در تفسير اين آيه مي‌نويسد: خداوند پيامبر را رحمت براي جهانيان قرار داده است چون او آنچه را كه اگر از آن پيروي كنند آنها را به سعادت مي‌رساند براي آنان آورده است و هر كس مخالفت كند و پيروي ننمايد خودش نصيبش از رحمت را ضايع و تباه ساخته است درست نظير اين مي‌باشد كه خداوند چشمه آب شيريني را بگشايد گروهي از مردم درختان و زراعت و چهارپايان خود را با آب آن چشمه سيراب نمايند ولي گروهي ديگر آب را ضايع و تباه كنند، چشمه آب گوارا در ذات خود براي هر دو گروه از جانب خدا نعمت و رحمت است اما گروهي تنبل از آب سودي نبرده و از آن محروم شده‌اند.([18])

 

در آغاز سوره فرقان «انذار جهانيان» هدف از نزول فرقان بيان شده و مي‌فرمايد: تبارك الذّي نزّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيراً ([19]) پر بركت و زوال ناپذير است كسي كه قرآن را بر بنده اش نازل كرد تا جهانيان را انذار كند. در اين آيه مكّي نيز هدف نهايي فرقان را انذار جهانيان و آگاهي و بيداري و خدا ترسي همه مردم از هر ملت و زبان و رنگ پوست بيان مي‌نمايد و تعبير «للعالمين» روشنگر اين است كه قرآن براي تأسيس يك مكتب آموزشي جهاني و همگاني آمده است و براي همه انسان‌‌ها است و اختصاص به منطقه و نژاد و قوم معيّني ندارد. شيخ طبرسي در بيان معناي «للعالمين» نوشته است: لجميع المكلّفين من الانس و الجنّ.([20]) منظور از للعالمين همه مكلّف‌‌ها از انس و جنّ است. زمخشري نيز عالمين را همه انس و جنّ مي‌داند.([21])

 

در سوره مكي سَبَأ در توصيف رسالت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) چنين آمده است: و ما ارسلناك الاّ كافـّة للنّاس، بشيراً و نذيراً و لكنّ اكثر النّاس لا يعلمون([22]) ما تو را به پيامبري نفرستاديم مگر براي همه مردمان تا مژده دهنده باشي و بيم دهنده، ليكن بيشتر مردم اين - حقيقت الهي و جاودان - را نمي‌دانند. به اعتقاد آقاي محمدرضا حكيمي‌قرآن كريم در اين آيه «دين اسلام را ديني براي همه انسان‌‌ها معرفي كرده و پيامبر اسلام را مبعوث بر همه انسان‌‌ها شمرده است».([23])

 

شيخ طبرسي در تفسير و معناي «كافة للنّاس» نوشته است: اي عامّة للنّاس كلّهم العرب و العجم و سائر الامم»([24]) يعني رسالت عمومي‌و فراگير براي همه مردم از عرب و عجم و ساير امت‌‌هاست. زمخشري در بيان معناي «الاّ كافـّة للنّاس» مي‌نويسد: «الاّ ارسالة عامّة لهم محيطة بهم».([25]) ما تو را به پيامبري نفرستاديم مگر براي رسالتي عمومي‌كه همه آنان را در بر بگيرد. در حديثي كه صاحب البرهان في تفسير القرآن در ذيل همين آيه آورده پرسش عبدالله بن بكر ارجاني و پاسخ امام صادق عليه السلام درباره جهاني بودن امامت آمده است، ارجاني مي‌پرسد: «جعلت فداك فهل يري الامام ما بين المشرق و المغرب؟» فدايت شوم آيا امام بين مشرق و مغرب را مي‌بيند؟ امام صادق عليه السلام در پاسخ او ضمن تأكيد بر جهاني بودن امامت اهل بيت (عليهم السلام) و اينكه هر امامي‌گواه بر خلق است و همه مردم را مي‌بيند و بر همه جهانيان حجّت و امام است در پايان براي روشن شدن ذهن ارجاني، دليل همگاني و عمومي‌بودنِ امامتِ هر يك از امامان را آورده و مي‌فرمايند: «و الله يقول «و ما ارسلناك الاّ كافـّة للنّاس» يعني به «من علي الارض و الحجّة من بعد النّبي (صلى الله عليه وآله وسلم) و هو يقوم مقام النّبي و هو الدّليل علي ما تشاجرت فيه الامّة و الاخذ بحقوق النّاس»([26]) و خداوند مي‌فرمايد: ما تو را به پيامبري نفرستاديم مگر براي همه مردمان، مقصود از «كافة للنّاس» همه انسان‌‌هاي روي كره زمين است و حجت پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) كه در جايگاه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مي‌ايستد، او دليل و راهنماي امت است در آنچه كه در آن مشاجره و نزاع دارند و در گرفتن حقوق مردم. امام صادق (عليه السلام) در اين حديث شريف، خيلي واضح و روشن منظور از كلمه «كافة للنّاس» در آيه مباركه را با تعبير زيباي «من علي الارض» بيان كرده‌اند و جهاني بودن رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را كه براي راهنمايي تمام انسان‌‌هاي روي كره زمين برانگيخته شده است و يك حقيقت قطعي و پذيرفته شده است، پايه و زيربناي جهاني بودن امامت، و حجّت بودن هر امام بر جهانيان قرار داده‌اند.

 

در سوره تكوير كه يك سوره مكي است نيز به جهان شمولي رسالت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) اشاره شده است و خداي متعال مي‌فرمايد: ان هو الاّ ذكر للعالمين([27]) اين قرآن چيزي جز تذكّري براي جهانيان نيست. در اين آيه مباركه تعبير «عالمين» بر جهاني بودن كتاب آسماني پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) قرآن مجيد تصريح دارد و طبعاً عمومي‌و همگاني بودن رسالت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را مي‌رساند چون جهاني بودن معجزه جاويدان پيامبر توأم با جهاني بودن رسالت اوست و از يكديگر جدايي ناپذيرند. شيخ طبرسي در معناي اين آيه مي‌نويسد: «ما القرآن الاّ عظة و تذكرة للخلق يمكنهم ان يتوصّلوا به الي الحقّ».([28]) قرآن جز موعظه و تذكره اي براي خلق و همه انسان‌‌ها نيست كه آنان را بر رسيدن به حق توانا مي‌كند و رسيدن به حق را براي آنان امكان پذير مي‌نمايد.

 

علاوه بر آيه مذكور در دو آيه ديگر نيز «جهاني بودن قرآن» با همين كلمات يادآوري گرديده است در سوره ص آيه 87 دقيقاً عين همين آيه آمده است و در آخرين آيه سوره قلم نيز فقط كلمه «اِنْ» به «ما» تبديل شده و در ترسيم جهان شمولي قرآن مي‌فرمايد: و ما هو الاّ ذكر للعالمين([29]) و اين قرآن جز مايه بيداري براي جهانيان نيست. شيخ طبرسي در تفسير آيه 87 سوره ص مي‌گويد: و ما القرآن الاّ موعظة للخلق اجمعين.([30]) قرآن جز موعظه براي تمام انسان‌‌ها و همه بشريت نيست. زمخشري نيز «عالمين» را به «ثقلين» يعني تمام جنّ و انس معني كرده است. ([31])

اسلام تنها دين حق و جهاني و جهان گير

در منطق وحي و براساس آيات قرآني، امروز اسلام تنها دين حق و جهاني و جهان گير است. در سوره آل عمران چنين آمده است: انّ الدّين عند اللّه الاسلام ([32]) دين در نزد خدا اسلام است، در همين سوره مي‌پرسد: «افغير دين اللّه يبغون» ([33]) آيا آنها غير از دين خدا مي‌طلبند و سرانجام مي‌فرمايد: «ومن يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه وهو في الآخرة من الخاسرين»([34]) هر كس جز اسلام ديني را براي خود انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيان كاران است. شيخ طبرسي در ذيل اين آيات مي‌نويسد: «لمّا بيّن سبحانه بطلان اليهوديّة» و سائر الملل غيرالاسلام بيّن عقيبه انّ من يبتغ غير دينه فهو ضالّ لا يجوز القبول منه فقال افغير دين اللّه يبغون؟ اي فبعد هذه الآيات و الحجج يطلبون ديناً غير دين اللّه؟ چون خداي سبحان باطل بودن يهود و ساير ملل غير از اسلام را بيان نمود به دنبال آن اين حقيقت را بيان كرد كه هر كس غير از دين خدا (اسلام) را انتخاب كند گمراه است و از او پذيرفته نمي‌شود و سپس فرمود: آيا آنها غير از دين خدا انتخاب مي‌كنند؟ يعني بعد از اين نشانه‌‌ها و دلايل باز هم ديني غير از دين خدا را طلب مي‌كنند؟. ايشان در ادامه تفسير اين آيات در بيان معناي فلن يقبل منه مي‌نويسد: بل يعاقب عليه و يدلّ عليه قوله و هو في الآخرة من الخاسرين اي من الهالكين لانّ الخسران ذهاب رأس المال. بلكه بر گزينش غير دين اسلام عقاب و عذاب مي‌شود و سخن خداوند مبني بر اينكه او در آخرت از زيان كاران است بر همين عقاب دلالت مي‌كند و خاسرين يعني‌‌هالكين چون خسران از دست دادن رأس المال و سرمايه است. ايشان در پايان بحث از آيه اخير مي‌گويد: اين آيه دلالت مي‌كند بر اينكه هر كس اسلام را به عنوان دين برگزيد از او پذيرفته مي‌شود و بر همين اساس دين و اسلام و ايمان يكي است و سه تعبير از يك مطلب است.([35])

 

از معناي صريح سه آيه اي كه از سوره آل عمران ذكر شد فهميده مي‌شود با ظهور اسلام و بعثت پيامبر اسلام حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) و نزول قرآن مجيد، يهود و مسيحيّت و ساير گرايش‌‌هاي الهي گذشته و معاصر كه پيروي از هر يك در زمان خودش حق و داراي اعتبار بوده است همگي بي اعتبار و منسوخ شده است و ديگر پيروي از آنها هيچگونه ارزشي در پيشگاه خداي متعال ندارد و پيروان اين جريان‌‌ها در آخرت زيانكار و بدبخت خواهند بود چون روشن است كه اسلام در اوج و نهايت رشد و كمال حركت تكاملي دين الهي قرار دارد و با وجود اين دين كامل الهي، ديگر پيروي از مراحل پيش از آن نادرست و غيرقابل قبول است بنابراين تنها دين الهي براي جهانيان و تمام انسان‌‌هاي روي كره زمين دين اسلام مي‌باشد و همه بايد از آن پيروي نمايند. آنچه پيامبران گذشته از حضرت آدم (عليه السلام) تا پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) آورده‌اند براي يك نژاد، يك زبان و يك ملت در يك زمان معيّن يا همه ملت‌‌ها اما در يك دوران مشخّص بوده است و همه آنها محدوديت مكاني و زماني يا حداقل زماني داشته‌اند و داراي تاريخ مصرف تعيين شده بوده‌اند و همه از آمدن خاتم پيامبران حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) خبر داده‌اند اما رسالت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) جهاني و جاودان است و هرگز به مرزهاي جغرافيايي كشوري كه حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) در آن مبعوث گرديد يا به زباني كه پيامبر اسلام با آن، پيام الهي را به بشر رساند اختصاص ندارد و به سرزمين وحي و زمان وحي محدود نمي‌گردد و براي همه انسان‌‌ها و نژادها و زبان‌‌ها و ملت‌‌ها و كشورها است. اين حقيقت به روشني در آيات قرآني در سوره‌‌هاي مكي آمده است كه تعدادي از آنها پيش از اين ذكر شد.

 

در تفسير آيات مذكور هم بر جهاني بودن تأكيد شده است. مفضّل در حديثي طولاني از امام صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند:«... فوالله يا مفضّل ليرفع عن الملل و الاديان الاختلاف و يكون الدين كلمة واحداً كما قال الله عزوجل ان الدين عندالله الاسلام...» ([36]) به خدا سوگند اي مفضّل اختلاف از ميان اديان برداشته مي‌شود و همه به صورت يك آيين درمي‌آيد همانگونه كه خداي عزوجل مي‌فرمايد: دين در نزد خدا فقط اسلام است. در اين حديث امام صادق (عليه السلام) از حاكميت اسلام بر تمام آيين‌‌ها و بقاء دين اسلام ياد نموده‌اند.

 

همچنين قرآن كريم، دين اسلام را دين جهانگير معرفي نموده است كه بايد بر همه جهان حاكم گردد: «هوالذّي ارسل رسوله بالهدي و دين الحقّ ليظهره علي الدّين كلّه و لو كره المشركون». او خداوندي است كه پيامبر خويش را - با آيين هدايت و دين بر حق - فرستاد، تا اين دين را بر همه دين‌‌ها پيروز گرداند، هر چند مشركان (و دين ناباوران) چنين چيزي را خوش نداشته باشند. اين آيه كريمه، در سه سوره از سوره‌‌هاي قرآن تكرار شده است ([37]) و در يكي از آنها به جاي «و لو كره المشركون» جمله «و كفي باللّه شهيداً» يعني و بس است كه خداوند خود بر اين امر گواه باشد ([38]) آمده است كه مطلب را محكم تر مي‌كند. خداوند در اين آيات به صراحت مي‌فرمايد كه تنها دين حق و بر حق، دين اسلام است، و همين دين است كه بايد جهانگير شود و خواهد شد چون خداوند چنين اراده كرده است و كساني هم هستند كه اين مطلب را نمي‌پذيرند و نمي‌خواهند.([39])

شناخت مخاطبان قرآن و پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)

شناسايي مخاطبان قرآن و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) براساس آيات قرآني روشنگر جهان شمولي اسلام و گواه جهاني بودن آن است علاوه بر آيات متعددي كه در بحث جهاني بودن اسلام از منظر قرآن تاكنون به نگارش در آمده است و راهنماي خوبي در موضوع مخاطب شناسي در مكتب آموزشي پيامبر مي‌باشد آيات بسيار ديگري وسعت و گستردگي مخاطبان پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) را آشكار مي‌كند در سوره نساء چنين آمده است: وارسلناك للناس رسولا وكفى باللّه شهيداً ([40]) ما تو را رسول براي مردم فرستاديم و گواهي خدا در اين باره كافي است. زمخشري درباره مفاد اين آيه جمله زيبايي دارد او مي‌نويسد: اي رسولا للنّاس جميعاً لست برسول العرب وحدهم، انت رسول العرب و العجم و كفي باللّه شهيداً علي ذلك فما ينبغي لاحد ان يخرج من طاعتك و اتّباعك([41]) تو را رسول براي جميع مردم و همه انسان‌‌ها فرستاده ايم تو رسول عرب به تنهايي نيستي! تو رسول عرب و عجمي‌و گواهي خدا بر اين بس است پس براي هيچكس سزاوار نيست كه از فرمانبرداري و پيروي تو بيرون رود و سرباز زند. در آيه مذكور مخاطبان پيامبر «ناس» مي‌باشند همانطوري كه قرآن نيز مخاطبان خود را «ناس» قرار داده ست و با جملات و تعبيرهاي «هُدي لِلنّاس»([42]) و بَيانٌ لِلنّاسِ([43]) و «بَصائِرُ لِلنّاس»([44]) اين حقيقت را به اطلاع همگان رسانده است تا حجّت الهي بر آنان تمام شود، علاوه بر اين آيات، در هجده آيه قرآن نيز خطاب «يا ايها الناس» تكرار شده است([45]) كه در سه مورد از آن خداي متعال به پيامبر دستور داده «ناس» را مخاطب قرار دهد.([46]) روشن است كه «ناس» به معناي مردم مي‌باشد عموم انسان‌‌ها و تمامي‌بشريّت را فرا مي‌گيرد ناس يك واژه عام و بدون هيچگونه قيد و شرط است. منظور از «ناس» تنها توده محروم و توده مردم نيست آنگونه كه برخي ماركسيست‌‌هاي مسلمان نما ترجمه كردند تا زيربنا بودن اقتصاد و مادّي بودن هويّت تاريخ را از نظر اسلام بسازند و مخاطب ايدئولوژي اسلامي‌را تنها محرومان و مستضعفان قرار بدهند، چون «ناس» يعني انسان‌‌ها و عموم مردم، چه سرمايه دار و چه كارگر، چه حاكم و چه محكوم، چه بزرگ و چه كوچك، چه مستكبر و چه مستضعف، چه سير و چه گرسنه، و هيچ كتاب لغتي و هيچ عرف عرب زباني «ناس» را به معناي توده مردم و محرومان نگرفته و مفهوم طبقاتي به آن نداده است بنابراين مخاطب قرآن و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) «ناس» مي‌باشد و «ناس» تك تك انسان‌‌ها و بني آدم را شامل مي‌شود پس مخاطب اسلام، انسان و فطرت انساني است و پيامش جامع و كلي و همگاني است و جهت به سوي عدالت و مساوات و معنويّت و پاكي و برابري و برادري و خير و صلاح و احسان و مبارزه با ظلم و تبعيض و فقر و شكاف طبقاتي است و بديهي است كساني كه از اين جهتگيري سود مي‌برند محرومان و مستضعفان هستند و كساني كه زيان مي‌بينند غارت گران و استعمارگران و استثمارگران روي كره زمين مي‌باشند.([47]) پيامبر براي هدايت انسان و نجات او برانگيخته شده و براي سعادت نوع بشر آمده است و هدفش رهايي همه انسان‌‌ها و رستگاري تك تك آنهاست و منحرفان و فاسدان نيز مخاطب پيامبرند و بايد از پيامبر پيروي كنند تا از انحراف و فساد و ظلم و آلودگي رهايي يابند. در هر حال مخاطب شناسي پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و قرآن براساس قرآن، جهان گرايي و همگاني و مردمي‌بودن اسلام را به خوبي نشان داده و آشكار مي‌كند زيرا در قرآن عرب‌‌ها يا مكي‌‌ها و مدني‌‌ها مخاطب قرار نگرفته‌اند يك نژاد و يك زبان و يك منطقه مخاطب پيامبر نيست اختصاص به گروهي از مردم و بخشي از انسان‌‌ها ندارد بلكه مخاطب قرآن و پيامبر «مردم» بوده و هست و اوامر و نواهي قرآني و فضايل و ارزش‌‌ها و رذايل و ضد ارزش‌‌هاي قرآني و مجموعه احكام شرعي، واجبات، محرّمات، مستحبات و مكروهات و همه وظايف و تكاليف اسلامي‌براي همه انسان‌‌هاست در هر سرزميني زندگي كنند و در هر كشوري باشند و با هر زباني صحبت و گفتگو نمايند.

جهاني بودن اسلام در كلام معصومين (عليهم السلام)

پيامبر گرامي‌اسلام حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) و اهل بيت ايشان و تك تك امامان (عليهم السلام) در خطابه‌‌ها و سخنراني‌‌ها و رهنمودهاي خويش اعلام نموده‌اند كه اسلام براي سامان دادن به زندگي بشر در تمام اعصار و قرون و همه نژادها و زبان‌‌ها تا روز قيامت آمده است و آن استعداد و قدرت و پويايي را دارد كه بتواند در هر زمان و در هر مكاني جوامع انساني را اداره كند، اسلام يك آيين جهاني است و اختصاص به جماعت مخصوص و منطقه و مكان معيّني ندارد همه جا راهنماي زندگي و در هر زمان پاسخگوي نيازهاست. همگاني بودن و جهان شمولي اسلام يك امتياز و شاخصه و مؤلفه مهم اين دين الهي است كه در احاديث و روايات پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و ائمه (عليهم السلام)، صريح و روشن بيان شده است و مطابق اين سخنان، اسلام پاسخگوي نيازهاي همه نژادها و ملت‌‌ها و نسل‌‌ها و مردم همه كشورها و مناطق است و مسلمين در پرتو اسلام قادر بر سازماندهي و برنامه ريزي و بسيج مردم جهان براي ساختن فرداي بهتر و ايجاد حكومت جهاني اسلامي‌و تمدن بزرگ و درخشان الهي مي‌باشند. مدارك جهان شمولي اسلام در كلام معصومين (عليهم السلام) در دو بخش «كلام رسول» و «كلام امام» ذكر مي‌شود.

كلام رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)

پيامبر اسلام بارها به اصحاب و ياران خويش جهاني بودن بعثت و جهان شمولي رسالت را يادآوري نموده‌اند و احاديث فراواني از ايشان درباره اين موضوع در مجامع و كتب حديثي معتبر شيعه و اهل سنت وارد شده است، كه تعدادي به عنوان نمونه ذكر مي‌شود.

 

امام باقر (عليه السلام) از پدر و جدّ خويش از امام علي (عليه السلام) نقل كرده‌اند كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: اعطيت خمساً لم يعطهنّ نبي كان قبلي، ارسلتٌ الي الابيض و الاسود و الاحمر([48]) به من پنج امتياز و فضيلت عطا شده كه به هيچ پيامبري پيش از من داده نشده است من به سوي سفيد و سياه و سرخ (همه نژادها و مردم جهان) فرستاده شده ام.

 

جابر بن عبدالله انصاري نيز نقل كرده كه پيامبر اسلام فرمودند: اعطيت خمساً لم يعطهنّ احد قبلي... و كان النبي يبعث الي قومه خاصّة و بعثت الي النّاس عامّة ([49]) به من پنج امتياز كه به احدي پيش از من داده نشده عطا گرديده است... هر پيامبري بر قوم خود مبعوث مي‌شد و من به سوي عموم و همه مردم برانگيخته شده ام.

 

عبدالله بن عباس نيز گفته است روزي پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در بين ما خطبه اي ايراد نموده و فرمود:«... اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له، و انّي محمّداً عبده و رسوله، ارسلني برسالته الي جميع خلقه، ليهلك من هلك عن بيّنه و يحيي من حي عن بيّنة»([50]) «و اصطفاني علي جميع العالمين من الاوّلين و الآخرين».([51])

 

گواهي مي‌دهم خدايي جز خداي يكتا نمي‌باشد كه شريكي براي او نيست و من محمّد بنده و فرستاده خدا هستم، من را به رسالت خويش به سوي جميع خلقش فرستاده است «تا آنها كه هلاك و گمراه مي‌شوند از روي اتمام حجّت باشد و آنها كه زنده مي‌شوند و هدايت مي‌يابند از روي دليل روشن باشد» و «من را بر همه جهانيان از اول و آخر برگزيده است. در حديث ديگر از قول ابن عباس نقل شده كه پيامبر اسلام فرمودند: اعطيت خمساً و لا اقول فخراً، بعثت الي الاحمر و الاسود»([52]) پنج به من چيز عطا شده و براي فخر نمودن نمي‌گويم، بر سرخ و سياه مبعوث شده ام. مطابق اين چهار حديث شريف نبوي، پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) براي همه نژادها - سفيد و سياه و سرخ - و عموم مردم و جميع خلق برانگيخته شده و بنابر اين رسالت ايشان جهاني و همگاني و فراگير است.

 

ابوامامه هم نقل كرده كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) از برتري خود بر پيامبران به «رسالت جهاني» خبر داده و چنين فرموده‌اند: فضّلت باربع... و ارسلت الي النّاس كافـة([53]) با چهار چيز بر پيامبران برتري دارم... و براي همه مردم جهان فرستاده شده ام.

 

به نقل صاحب الطبقات الكبري، پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده‌اند: «ارسلت الي النّاس كافـّة و بي ختم النبيّيون» ([54]) به سوي همه مردم فرستاده شده ام و به من پيامبران ختم شده‌اند.

 

همچنين پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در حديث ديگر به نقل الطبقات الكبري فرموده‌اند: «انا رسول من ادركت حيّاً و من يولد بعدي» ([55]) من پيامبر همه كساني هستم كه زنده درك مي‌كنم و همه كساني كه پس از من به دنيا مي‌آيند.

 

امام باقر (عليه السلام) فرموده‌اند روزي ابوذر و سلمان با هم دنبال پيامبر مي‌گشتند شنيدند كه ايشان به قبا رفته‌اند آنها هم به قبا آمدند و پيامبر را در حال سجده زير درختي ديدند در انتظار گفتگوي با پيامبر ايستادند، سجده ي پيامبر طولاني شد گمان كردند كه پيامبر به خواب رفته است، نزديك پيامبر آمدند تا ايشان را بيدار كنند، پيامبر سر از سجده برداشته و رو به سلمان و ابوذر كرده و گفتند: «شما را ديدم و سخنان شما را شنيدم و خواب نبودم» در ادامه سخن نيز برخي ويژگيها و اختصاصات رسالت خويش را تبيين نموده و در ضمن آن فرمودند: انّ اللّه بعث كلّ نبي كان قبلي الي امّته بلسان قومه و بعثني الي كلّ اسود و احمر بالعربيّة ([56]) خداوند هر پيامبري را كه پيش از من بوده است با زبان قومش براي امتش برانگيخت و من را براي هر سياه و قرمزي (همه نژادها و زبان‌‌ها) با زبان عربي برانگيخت.

 

ابن عباس در حديث ديگر از رسول گرامي‌اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل كرده است كه فرمودند: «اعطيت خمساً لم يعطهنّ احد قبلي من الانبياء... و كان النبي يبعث الي خاصّة قومه و بعثت انا الي الجنّ و الانس»([57]) پنج چيز به من داده شده كه به احدي از پيامبران پيش از من داده نشده است... هر پيامبري مخصوص قومش برانگيخته مي‌شد و من براي جنّ و انس برانگيخته شدم. مطابق نقل ابن عباس، پيامبر اسلام در حديث ديگري فرموده‌اند: «بعثت الي النّاس كافـّة الاحمر و الاسود و كان النبي قبلي يبعث الي قومه ([58])... به سوي همه مردم سرخ و سياه برانگيخته شده ام و پيامبر پيش از من به سوي قومش برانگيخته مي‌شد.

 

ابوهريره از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل كرده كه فرمود: «فضّلت علي الانبيـاء ستـّة… وارسلت الى الخلق كافـّة وختم بي النبييّون»([59]) به شش چيز بر پيامبران برتري دارم... به سوي خلق همگي فرستاده شده ام و سلسله پيامبران با من به پايان رسيده است.

 

ابوذر نيز از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) چنين مي‌گويد:«... بعثت الي الاحمر و الاسود…»([60]) به سوي سرخ و سياه (همه نژادها) مبعوث شده ام.

 

ابو امامه گفته است پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «ان اللّه عزّوجلّ بعثني رحمة للعالمين و هدي للعالمين»([61]). خداي عزوجل من را براي رحمت و هدايت جهانيان برانگيخته است.

 

مطلب مذكور در حديث ديگر چنين آمده است: «بعثني اللّه تعالى هدى ورحمة للعالمين»([62]) خداي متعال مرا براي هدايت و رحمت جهانيان مبعوث كرده است.

 

به نقل صاحب «الفصول المهمّة في اصول الائمة» پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «ارسلت الي الخلق كافـّة»([63]) براي خلق همگي (تمام مردم) فرستاده شده ام.

 

پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در حديث ديگر، خود را پيامبر عرب و عجم دانسته و جهاني بودن رسالت خويش را اينگونه اعلام نموده‌اند: «انا احمد نبي العرب و العجم»([64]) من احمدم! پيامبر عرب و عجم. در حديث قدسي معراج نبوي پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) برخي پيام‌‌هاي الهي را كه در شب معراج دريافت كرده بود براي عموم مردم بيان نموده است از جمله آن پيام‌‌هاي الهي اين است كه خداي متعال در آن شب حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان خليفه پيامبر معرفي نمود و فرمود: فهو حجّتي علي عبادي و امام لخلقي به يعرف اوليائي من اعدائي و به يميّز حزب الشيطان من حزبي و به يقام ديني و تحفظ حدودي و تنفذ احكامي...([65])... او حجت من بر بندگانم و امام براي خلقم مي‌باشد به سبب او اولياء من از دشمنانم شناخته مي‌شوند و به وسيله او حزب شيطان از حزب من تميز داده مي‌شود و دين من برپا داشته مي‌گردد و حدود من حفظ مي‌شود و احكام من نفوذ مي‌يابد. در اين حديث كه «حديث قدسي» است خداي متعال، علي بن ابي طالب(عليه السلام) را حجت بر تمام بندگان خود و «امام» براي «خلق» قرار داده است واژه خلق، تمام انسان‌‌ها را در بر مي‌گيرد بنابر اين امامت و خلافت امام علي (عليه السلام) جهاني و همگاني است و جهان شمولي امامت تنها در صورتي قابل تصور است كه مكتب اسلام و رسالت پيامبر جهاني باشد.

پيامبري با بيشترين پيرو در جهان

از امتيازات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) كه در احاديث شريف نبوي وارد شده و روشنگر جهاني شدن اسلام و همگاني بودن آن مي‌باشد اين حقيقت است كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در بين پيامبران الهي، «بيشترين پيرو» را در جهان دارا خواهند بود.

 

انس بن مالك نقل كرده كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: انا اكثر الانبياء تبعاً يوم القيامة و انا اوّل من يقرع باب الجنّة ([66]) من روز قيامت در بين پيامبران «بيشترين پيرو» را دارم و من نخستين كسي هستم كه در بهشت را مي‌كوبد. در حديث ديگر فرموده‌اند: «انا اوّل النّاس يشفع في الجنّة و انا اكثر الانبياء تبعاً» ([67]) من نخستين كسي هستم كه در بهشت شفاعت مي‌كند و من در بين پيامبران بيشترين پيرو را دارم.

 

در روايت ديگر نيز مي‌فرمايند: انا اكثر النّاس تبعاً ([68]) من در بين مردم جهان بيشترين پيرو را دارم.

جهانشمولي اسلام در بيان امامان

اسلام از منظر اهل بيت پيامبر و ائمه معصومين (عليهم السلام) نيز جهاني و فراگير و عمومي‌است و همانگونه كه رسالت پيامبر به زمان و مكان و منطقه خاص محدود نيست، مسؤوليت امامت پيشوايان ديني و ائمه معصومين (عليهم السلام) نيز اختصاص به يك نژاد و زبان و ملت ندارد راهنماي همه انسان‌‌هاي روي كره زمين مي‌باشند. از ميان انبوه احاديث عترت و اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) كه گواه بر جهان شمولي رسالت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) است، صرفاً تعدادي به عنوان نمونه ذكر مي‌شود.

 

امام علي (عليه السلام)، سخنان پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره «جهاني بودن» رسالت خويش را نقل كرده‌اند كه يك مورد آن پيش از اين ذكر شد و اكنون نمونه ديگر آن از درون منابع اهل سنت ارائه مي‌شود صاحب كنزالعمّال نوشته است علي بن ابي طالب (عليه السلام) از قول پيامبر اسلام نقل كرده كه فرمودند: «انّ اللّه تعالي بعثني الي كلّ احمر و اسود»([69]) خداي متعال مرا براي هر سرخ و سياهي (همه نژادها) برانگيخت.

 

امام علي (عليه السلام) علاوه بر گزارش متن سخنان رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) پيرامون جهان شمولي رسالت و بعثت ايشان، خود نيز در خطبه اي در توصيف رسالت حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده‌اند: فهو... رسولك الي الخلق ([70]) او پيامبرت براي خلق (همه مردم جهان) است، و در جاي ديگر هم در يكي از نامه‌‌هاي خود نوشته‌اند: فانّ اللّه سبحانه بعث محمداً (صلى الله عليه وآله وسلم) نذيراً للعالمين([71]) خداي سبحان حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) را هشداردهنده و انذاركننده جهانيان برانگيخت، و در سخن ديگر نيز چنين شهادت داده‌اند: اشهد انّ محمّداً عبده و رسوله، ارسله... فصدع بالحقّ و نصح للخلق([72]) گواهي مي‌دهم كه محمد بنده و پيامبر خداست كه او را فرستاد... پس حق را روشن و آشكار نمود و براي خلق (همه مردم) خيرخواهي كرد و آنان را نصيحت فرمود.

 

امام صادق عليه السلام در بيان رسالت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: ارسله كافـّة الي الابيض و الاسود و الجنّ و الانس([73]) خداوند او را بر همه سفيد و سياه، جنّ و انس فرستاد.

 

امام رضا (عليه السلام) از پدر خود نقل كرده‌اند كه مردي از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: ما بال القرآن لا يزيد علي النّشر و الدّرس الاّ غضاضة؟ چگونه است قرآن هر چه بيشتر نشر مي‌يابد و درس داده مي‌شود كهنه نمي‌گردد و روز به روز به طراوت و تازگي آن افزوده مي‌گردد؟ امام پاسخ داد: انّ الله تبارك و تعالي لم يجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو في كلّ زمان جديد و عند كلّ قوم غضّ الي يوم القيامة([74]) خداي تبارك و تعالي قرآن را براي زمان خاص و مردم خاص قرار نداده است پس قرآن در هر زماني جديد و نزد هر قومي‌تا روز قيامت تازه است.

 

امام موسي كاظم (عليه السلام) فرمود: من استكفي بآية من القرآن، من المشرق الي المغرب كفي([75]) هر كس از مشرق تا مغرب از آيه اي از قرآن طلب كفايت و رشد نمايد كفايت مي‌شود (نيازش برطرف مي‌گردد).

 

امام رضا (عليه السلام) در توصيف معجزه جاويدان پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) قرآن كريم فرمود:... لم يجعل لزمان دون زمان بل جعل دليل البرهان و الحجّة علي كلّ انسان ([76]) خداوند قرآن را براي زمان خاص قرار نداد بلكه راهنماي برهان و حجّت بر هر انسان قرار داده است.

 

در اين سه حديث اخير، قرآن كريم كتاب همه مردم و اقوام و همه نژادها و زبان‌‌ها در سراسر جهان از شرق تا غرب و حجت و برهان براي همه انسان‌‌ها معرّفي شده و روشن است كه بين جهان شمولي «قرآن» و «اسلام» ارتباط و پيوند بنيادي برقرار است و امكان ندارد قرآن براي همه انسان‌‌ها و جهاني باشد اما اسلام به نژاد و ملّت و گروه معيّني اختصاص داشته باشد.

جهاني بودن امامت

بديهي است كه جهان شمولي امامت و حجيّت الهي امامان (عليهم السلام) بر خلق جهان، آشكار كننده جهاني بودن اسلام است زيرا تنها با جهانشمولي اسلام و همگاني بودن رسالت حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم)، جهاني بودن امامت قابل تصوّر و تصديق است و اگر اسلام و رسالت پيامبرش به منطقه خاصي محدود گردد و به يك ملت تعلّق داشته باشد به طور طبيعي وصي پيامبر و جانشين ايشان هم به همان منطقه و ملت اختصاص خواهد داشت. در جاي جاي احاديث و متن‌‌هاي زيارات‌‌هاي مأثوره، بر جهان شمولي رسالت ائمه معصومين (عليهم السلام) تصريح شده و آنان حجت خدا بر اهل دنيا و تمام انسان‌‌ها و خلفاي او بر زمين معرّفي شده‌اند و اين تعبيرها جهاني بودن امامت و جهان شمولي اسلام را نشان مي‌دهد.

 

امام صادق (عليه السلام) در زيارتي - كه علامه مجلسي در تحفة الزائر در بخش زيارت جامعه آورده و تصريح مي‌كند كه سيد بن طاووس آن را در ضمن ادعيه عرفه نقل كرده است - فرمود:... السّلام عليك يا مولاي يا اميرالمؤمنين... انت حجّة اللّه علي خلقه و باب علمه و وصي نبيّه. سلام بر تو اي مولاي من اي اميرمؤمنان!... تو حجّت خدا بر خلقش و درِ علمش و وصي پيامبرش هستي. در اين فقره زيارت، امام صادق (عليه السلام)، علي بن ابي طالب (عليه السلام) را حجّت و دليل و راهنما براي تمام مخلوقات الهي و همه انسان‌‌هاي جهان و به تعبير رساتر «امام جهانيان» معرفي نموده و در ادامه زيارت، هم فاطمه زهرا عليها السلام را الگوي بانوان جهان شناخته و به آن حضرت اين گونه سلام داده‌اند: السّلام عليك يا زين نساء العالمين.([77]) سلام بر تو اي زيور زنان جهان. در اين سلام بر حضرت فاطمه سلام الله عليها، جايگاه جهاني دختر پيامبر خدا بيان شده است، ايشان تنها زينت و زيور زنان عرب يا منطقه حجاز نيستند بلكه زينت براي تمام جهانيان هستند و همه زنان جهان بايد از سنّت و سيره فاطمي‌پيروي نمايند و با آرايش رفتار و گفتار خويش به زيور روش و منش فاطمي، در راه رستگاري و طريق تزكيه و صراط تكامل الهي گام بردارند.

 

امام صادق (عليه السلام) در زيارت اربعين امام حسين (عليه السلام) خطاب به آن حضرت فرمود: اشهد انك الامام البرّ التقي الرّضي الزكي الهادي المهدي و اشهد انّ الائمّة من ولدك كلمة التّقوى و اعلام الهدى و العروة الوثقى و الحجّة على اهل الدّنيا([78]) گواهي مي‌دهم كه توئي امام نيكوكارِ پرهيزكارِ پسنديده پاكِ راهنماي راه يافته و گواهي مي‌دهم كه امامان از نسل تو كلمه تقوي و نشانه‌‌ها و پرچم‌‌هاي هدايت و عروة الوثقي و «حجّت» بر اهل دنيايند. امام صادق (عليه السلام) در اين زيارت مأثور، «جهاني بودن امامت» را بيان نموده و بر آن شهادت داده‌اند گواهي امام معصوم بر اينكه امامان از نسل امام حسين(ع) حجّت بر اهل دنيايند بهتر از هر چيز ديگر فراگيري و گستردگي مسئووليت امامت را آشكار مي‌نمايد بنابر اين امام حسين (عليه السلام) الگوي جهاني است و امامان از نسل او به ويژه آخرين آنان كه حضرت مهدي (عج) است نيز همگي حجّت و راهنماي اهل دنيا و تمام انسان‌‌هاي روي كره زمين مي‌باشند.

 

امام‌‌هادي (عليه السلام) در «زيارت جامعه كبيره» با تعبيرهاي گوناگون «جهاني بودن امامت» را تبيين نموده‌اند، ايشان در يك بخش دعا به امامان اينگونه سلام مي‌دهد: السّلام عليكم يا اهل بيت النبوّة... و قادة الامم... و ساسة العباد. سلام بر شما اهل بيت نبوّت و رهبران و پيشوايان امت‌‌ها و سياستمداران و رهبران سياسي بندگان خدا. در اين بخش از زيارت رهبري امامان، جهاني تعريف شده است بنابر اين آنان تنها قائد و پيشوا و راهنماي امت عرب نمي‌باشند و به يك ملت اختصاص ندارند بلكه پيشگامان رهايي تمام ملت‌‌ها و امت‌‌ها از شرّ طاغوت‌‌ها و ستمگران و دعوت كننده همه آنان به سوي خدا و سعادت و كمال‌اند. اينكه در اين زيارت، امامان سياستمداران و رهبران سياسي بندگان خدا ناميده شده‌اند علاوه بر اينكه توسعه رهبري سياسي امامان را مي‌رساند و آنان را در جايگاه رهبري سياسي جهان بشري قرار مي‌دهد روشنگر پيوند و ارتباط دين و سياست در مكتب اسلام است و نوع و كيفيت اين ارتباط را هم نشان مي‌دهد كه اصل و زير بنا دين است و سياست بايد از دين سرچشمه بگيرد و رهبران سياسي جوامع و كشورهاي اسلامي‌و تمام جهانيان بايد از اين الگوهاي عالي و اسوه‌‌هاي حسنه و چهره‌‌هاي بي نظير در رهبري سياسي پيروي نمايند و رفتار و گفتار سياسي خويش را با آنان تطبيق دهند. در بخش ديگر اين زيارت، امامان (عليهم السلام) را «سلالة النّبيّين» و «صفوة المرسلين» و «ورثة الانبياء» و مخصوصاً «حجج اللّه علي اهل الدّنيا» ناميده‌اند، اين تعبيرها از يك امام معصوم (عليه السلام) براي مجموعه امامان (عليهم السلام) است و به زيبايي امامت جهاني آنان را نشان مي‌دهد بنابر اين امامان برگزيده و چكيده همه فرستادگان خدا و وارثان همه پيامبران الهي‌اند و حجت روشن و برهان قاطع خدا بر اهل دنيا و تمام جهانيان و انسان‌‌هاي روي زمين‌اند. امام علي نقي (ع) در جاي ديگر اين زيارت در توصيف ائمه معصومين (عليهم السلام) چنين مي‌فرمايد: اشهد انّكم الائمّة الرّاشدون المهديّون... المطيعون للّه القوّامون بامره... اصطفاكم بعلمه... و رضيكم خلفاء في ارضه و حججاً علي بريّته و انصاراً لدينه. گواهي مي‌دهم كه شما امامان رشد دهنده راهيافته ايد... فرمانبر خدا و بسيار قيام كننده به اجراي امرش هستيد... برگزيد شما را با دانشش... و شما را جانشيناني در زمين اش و حجّت‌‌ها و دلائل قاطعي بر مخلوقاتش و ياراني براي دينش پسنديد و قرار داد. مطابق اين قسمت از زيارت نيز دوازده امام، خلفاء خداوند بر زمين و حجّت و دليل براي همه انسان‌‌ها و تمام ملت‌‌ها و كشورها هستند. در فراز ديگر اين زيارت نيز آمادگي براي عدالت گستري جهاني اهل بيت و تشكيل حكومت جهاني آنان و انتظار جهاني سازي اسلامي‌و جهاني شدن اسلام چنين گزارش گرديده است: و رأيي لكم تبع و نصرتي لكم معدّة حتّي يحيي اللّه تعالي دينه بكم و يردّكم في ايّامه و يظهركم لعدله و يمكنّكم في ارضه فمعكم معكم لامع غيركم ([79]) رأيم تابع شماست و ياري ام براي شما آماده است تا خداي متعال دينش را به وسيله شما زنده كرده و شما را در روزهايش برگرداند و براي عدلش ظاهر سازد و شما را بر زمين اش پابرجا كند و در مسند حكومت جهاني اش قرار دهد پس با شما هستم با شما هستم نه با غير شما!

 

ابومحمد عبدالله بن محمد عابد بداليه در سرّ من رأي در سال دويست و پنجاه و پنج هجري قمري خدمت امام حسن عسكري (عليه السلام) رسيد و درخواست كرد امام يازدهم كيفيّت صلوات بر پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) و امامان (عليهم السلام) را به او آموزش دهند و امام عسكري (عليه السلام) نيز نحوه صلوات بر چهارده معصوم را به ترتيب به او ياد دادند و او هم آنها را نوشت، ايشان در صلوات بر صدّيقه طاهره سلام الله عليها بر فضيلت و برتري و برگزيدن آن حضرت بر «نساءالعالمين» تصريح نموده و در صلوات بر امام رضا (عليه السلام) از انتصاب الهي ايشان و قرار گرفتن در جايگاه عالي حجّت بودن بر خلق جهان ياد كرده و در صلوات بر امام‌‌هادي (عليه السلام) فرموده‌اند: اللّهم صلّ علي علي بن محمد وصي الاوصياء و امام الاتقياء و خلف ائمة الدّين و الحجّة علي الخلائق اجمعين([80]) بارخدايا درود فرست بر علي بن محمد وصي اوصيائت و امام پرهيزكاران و جانشين پيشوايان دين و حجّت و دليل قاطع بر خلايق همگي! اين صلوات بر امام دهم توسط امام يازدهم به روشني حجيّت جهاني و امامت همگاني امام‌‌هادي (عليه السلام) را كه نشان دهنده جهاني بودن دين اسلام است بيان مي‌كند.

بشارت پيامبران پيشين، گواه جهاني بودن اسلام

پيامبران پيشين با بشارت آمدن حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم)، زمينه را براي رسالت جهاني و جاودان پيامبر اسلام فراهم نموده‌اند. قرآن كريم بر مكتوب بودن رسالت و بعثت حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) در تورات موسي عليه السلام و انجيل عيسي عليه السلام([81]) و بشارت حضرت عيسي بن مريم عليهماالسلام در ميان بني اسرائيل به آمدن پيامبري به نام احمد (صلى الله عليه وآله وسلم)([82])، تصريح مي‌كند و پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) نيز خود در اين ارتباط مي‌فرمايند: انا دعوة ابراهيم و كان اخر من بشّر بي عيسي بن مريم([83]) من دعوت ابراهيم هستم و آخرين كسي كه بشارت آمدن مرا داده عيسي بن مريم بوده است. براساس همين خبرها و گزارش‌‌ها و واقعيات بود كه هرقل، قيصر روم در پاسخ نامه پيامبر اسلام نوشت: به احمد فرستاده خدا، همان كسي كه عيسي مژده آمدن او را داده است، نامه ات با فرستاده ات به من رسيد به راستي گواهي مي‌دهم كه تو فرستاده خدايي، تو را در انجيل نزد خود مي‌يابيم من روميان را دعوت نمودم به تو ايمان آورند.([84]) در هر حال اين واقعيت كه پيامبران پيشين كه هر يك در بين ملت و در منطقه خاصي كار مي‌كرده‌اند خبر از آمدن پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) داده‌اند و ملت خويش را به پذيرش دعوت او فراخوانده‌اند. گواه ديگري بر جهاني بودن رسالت پيامبراسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) است.

سيره و رفتار نبوي دليل جهانشمولي اسلام

علاوه بر گفتار و سخنان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و نصوص و ظواهر كلمات ايشان، رفتار و سيره سياسي اجتماعي آن حضرت، بهترين گواه جهاني بودن دين اسلام و روشنگر دعوت جهاني پيامبر است. نامه‌‌هاي پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) به سران كشورهاي جهان و فرستادن سفيران به سوي پادشاهان سراسر جهان به ويژه دو امپراطوري بزرگ ايران و روم و دعوت مردم روي كروه زمن به پذيرش اسلام، برهان قاطع بر جهان شمولي اسلام است. اسامي‌مخاطبان نامه‌‌ها و سفيران پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و متن نامه‌‌هاي ايشان در كتب حديث و تاريخ اسلام آمده است.([85]) كتاب ارزشمند «مكاتيب الرسول» كه اين نامه‌‌ها را گردآوري كرده، شناسنامه و مشخّصات چهل و چهار نامه سياسي پيامبر را ذكر مي‌كند كه متأسفانه متن آن نامه‌‌ها بر ما نرسيده است، اما همين كتاب متن دقيق صد و نود نامه مهم ديگر را، همراه با ذكر مأخذ و تفسير و تحليل مي‌آورد كه پيامبر آنها را از مدينه براي سران كشورها، قبايل، اسقف‌‌ها و رجال ذي نفوذ فرستاده است.([86]) پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) دحية بن خليفه كلبي را نزد هرقل قيصر روم، و عبدالله بن حذافة سهمي‌را نزد خسرو پرويز پادشاه ايران، و حاطب بن ابي بلتعه را نزد مقوقس پادشاه اسكندريه، و عمرو بن اميّة ضميري را نزد نجاشي، و شجاع بن وهب را نزد حارث بن ابي شمر غساني حاكم شام، و سليط بن عمر و عامري را نزد هوذة بن علي نخعي حاكم يمامه، و مهاجر بن ابي امية مخزومي‌را نزد حارث بن عبد كلامي‌حميري پادشاه يمن، فرستادند([87]) اين پيام و دعوت نامه‌‌ها و سفيران به روشني جهاني بودن دعوت الهي پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) را نشان مي‌دهد زيرا در اين نامه‌‌ها پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) همه ملت‌‌ها و نژادها و كشورها و مناطق جغرافيايي سراسر جهان را به سوي اسلام دعوت مي‌نمايند. اين نامه‌‌ها با جمله «من محمد رسول اللّه» از محمد پيامبر خدا آغاز شده است و در نامه به كسري پادشاه ايران «جهاني بودن» رسالت خود را با اين جمله بيان مي‌نمايند: انّي رسول اللّه الي النّاس كافـّة([88]) من پيامبر خدا به سوي همه مردم هستم، و در پاسخ دو فرستاده كسري كه پادشاه يمن آنان را نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرستاد ضمن خبر از كشته شدن كسري به آنان دستور دادند به پادشاه يمن بگويند: انّ ديني و سلطاني يبلغ ما بلغ كسري([89]) دين و قدرت من به آنجا كه كسري حاكم بوده خواهد رسيد.

كوشش اصحاب و تابعين و عموم مسلمين در راه دعوت جهان به سوي اسلام

رفتار و گفتار پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) درس‌‌هاي بسياري براي مسلمانان داشت و اصحاب و ياران آن حضرت، اين درس‌‌ها را فرا مي‌گرفتند و در زندگاني خويش پياده مي‌كردند، در حوزه دعوت جهانيان به سوي اسلام نيز سيره سياسي و اجتماعي نبوي و عمليات و اقدامات پيامبر گرامي‌اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)، الهام بخش و روشنگر ارزش و اهميت دعوت مردم به سوي اسلام و پيام آور وظيفه و تكليف شرعي عمومي‌لزوم دعوت از كفار و مشركان براي پذيرش اسلام بود. پيامبر اسلام تك تك انسان‌‌ها از هر نژاد و رنگ و زبان را به سوي اسلام دعوت كردند صهيب رومي‌و سلمان فارسي ايراني و بلال حبشي پيشگام در گرايش ملت و نژاد و زبان خويش به سوي اسلام و پذيرش دعوت پيامبر اسلام هستند كه خود پيامبر درباره آنان فرمود: السّباق اربعة، انا سابق العرب و صهيب سابق الروم و سلمان سابق الفرس و بلال سابق الحبش([90]) پيشگامان چهار تن هستند من پيشگام عرب و صهيب پيشگام روم و سلمان پيشگام فارس و بلال پيشگام حبشه است. بنابر اين در ميان اصحاب پيامبر و گروندگان و ايمان آورندگان به ايشان در صدر اسلام از هر نژاد و منطقه اي وجود داشته است. كساني كه در بيعت عقبه حضور يافتند در بازگشت به يثرب تبليغ اسلام را شروع كردند و از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) درخواست نمودند كه براي دعوت مردم يثرب به سوي اسلام، مبلّغ بفرستند و ايشان هم مصعب بن عمير را براي اين كار فرستادند و او با منطق و برهان عموم مردم و به ويژه جوانان و سران يثرب را به سوي اسلام دعوت كرد([91]) تربيت مبلّغان توانا و تشكيل سپاه تبليغ و دعوت، و فرستادن مبلّغان ورزيده كه حافظ قرآن و آشناي با احكام الهي و سخنان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بودند براي دعوت به سوي اسلام، و شهادت شش يا ده تن از آنان در منطقه رجيع([92]) و به دنبال آن شهادت چهل تن از رجال علمي‌از بين اصحاب پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در فاجعه بئرمعونه در راه تبليغ اسلام([93]) و فرستادن علي بن ابي طالب عليه السلام به يمن براي دعوت آنان به سوي اسلام،([94]) همه ضرورت كوشش در راه جهاني شدن اسلام و اهميت و ارزش دعوت و تبليغ اسلامي‌را مي‌رساند. خداي متعال به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) دستور داد: ادع الى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن([95]) با حكمت و‌اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها با روشي كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن. در اين آيه، خداي سبحان به پيامبر فرمان داده كه مردم را به راه پروردگار كه همان دين اسلام است دعوت كند و بنابر اين دعوت مردم به سوي اسلام، تكليف الهي پيامبر و پيروان ايشان است. در آيه ديگر نيز در فضيلت و ارزش دعوت ديني چنين آمده است: قل هذه سبيلي ادعوا الي اللّه علي بصيرة انا و من اتّبعني([96]) بگو اين راه من است! و من و پيروانم با بصيرت كامل، همه مردم را به سوي خدا دعوت مي‌كنيم!. در اين آيه كريمه خداي سبحان فرمان مي‌دهد كه پيامبر به مشركين و بي دينان بگويد دعوت به سوي خدا و دين خدا، راه و روش من است كه به سوي دين اسلام، با يقين و معرفت و دليل قاطع دعوت مي‌كنم. علاوه بر اين هر كس به من ايمان آورد و از من پيروي نمايد، نيز با آگاهي و بصيرت در راه دعوت به سوي خدا و دين خدا گام برمي‌دارد. شيخ طبرسي در تفسير اين آيه مي‌نويسد: «و في هذه الآية دلالة علي فضل الدّعاء الي الله سبحانه و الي توحيده و عدله... و فيها دلالة ايضاً علي انّه كان يدعو الي الله في كل اوقاته و ان كان يبيّن الشرايع في اوقات ما وفيها دلالة ايضاً علي انّ الواجب في الدّاعي ان يكون علي ثقة و بصيرة و دلالة قاطعة([97]) در اين آيه راهنمايي بر فضيلت دعوت به سوي خداي سبحان و يكتايي و عدل اوست... و همچنين راهنمايي و اشاره بر اين دارد كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در تمام اوقاتش به سوي خدا دعوت مي‌نمود، گرچه در برخي از اوقات شرايع و احكام الهي را بيان مي‌كرد و همينطور در اين آيه راهنمايي بر اين است كه بر دعوت كننده به سوي دين اسلام واجب است كه با اطمينان و بصيرت و برهان قاطع باشد. دعوت مردم جهان به سوي اسلام و فرستادن سفيران و دعوت نامه براي سران كشورهاي جهان، توسط پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در راستاي اجراي همين فرامين الهي بود، در نامه اي كه دحية بن خليفه كلي براي قيصر روم برد چنين آمده بود: «من محمد رسول الله الي هرقل عظيم الروم... امّا بعد فانّي ادعوك بداعية الاسلام فاسلم تسلم»([98]) از محمد فرستاده خدا به هرقل بزرگ روم... من تو را به داعيه اسلام دعوت مي‌كنم پس اسلام آور تا سالم بماني! در نامه اي كه براي مقوقس ارسال شد نيز تعبير «ادعوك بداعية الاسلام» وجود دارد. ([99]) علاوه بر اين آيات دعوت، آيات و احاديث ارزش هدايت نيز در راه‌اندازي نهضت دعوت جهانيان به سوي اسلام، نقش داشته است، سماعه مي‌گويد از امام صادق (عليه السلام) درباره اين سخن خدا كه فرمود: «هر كس انساني را... بكشد چنان است كه گويي همه انسان‌‌ها را كشته و هر كس انساني را از مرگ رهايي بخشد چنان است كه گويي همه مردم را زنده كرده است»([100])پرسيدم و امام فرمود: «من اخرجها من ضلال الي هدي فكانّما احياها و من اخرجها من هدي الي ضلال فقد قتلها»([101]) هر كس انساني را از گمراهي به سوي «هدايت» خارج كند گويا او را زنده كرده و هر كس او را از هدايت به ضلالت خارج نمايد او را كشته است. پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در زماني كه امام علي (عليه السلام) را به يمن براي دعوت به سوي اسلام فرستاد فرمود: اي علي! اگر خدا به دست تو يك تن را هدايت كند از همه اموال نفيس و گرانبهاي عرب بهتر است([102]) و به معاذ بن جَيَل نيز در آستانه سفر تبليغي دعوت به سوي اسلام فرمود: اي معاذ! اگر خدا به دست تو يك تن را هدايت كند از دنيا و آنچه در آن است و از آنچه خورشيد بر آن مي‌تابد بهتر است.([103]) بنيانگذار نهضت دعوت جهان به سوي اسلام، پيامبر گرامي‌اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) بود كه به حكم وحي الهي دعوت به سوي خدا و دين خدا را آغاز كرد و در عصر رسالت خويش از بعثت تا رحلت، لحظه اي از دعوت مردم به سوي اسلام غفلت نكرد و بدون هيچ كوتاهي همواره مردم را به سوي دين اسلام فرا خواند. قرآن و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وظيفه تبليغ و دعوت را بر دوش پيروان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) قرار داد و ارزش فراوان دعوت و تبليغ و اجر و پاداش الهي آن كه علاوه بر قرآن در سخنان پيامبر خدا نيز به روشني تبيين شد جريان دعوت اسلامي‌را توسعه داد و اهل بيت پيامبر و اصحاب و تابعين در طريق دعوت جهانيان به سوي دين اسلام قرار گرفتند و مسلمانان هر جا مي‌رفتند و هر كاري داشتند وظيفه دعوت مردم به سوي اسلام را فراموش نكردند و نهضت دعوت اسلامي‌را ادامه دادند و گسترش اسلام در جهان، كه امروز مسلمانان در هر چهار گوشه جهان([104]) زندگي مي‌كنند و در آن كشور و منطقه و قاره، اكثريت يا اقليت دارند از آثار همان نهضت دعوت اسلامي‌است، بنابراين سيره اهل بيت پيامبر و اصحاب و تابعين و سيره متشرّعه و مسلمين بر دعوت مردم جهان به سوي اسلام، ريشه در قرآن و سنّت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) دارد و همين سيره گواه و دليل روشن ديگري بر «جهاني بودن اسلام» است. شهيد مطهري روش تبليغ و دعوت نبوي (صلى الله عليه وآله وسلم) را اينگونه ترسيم نموده است: در كار تبليغ اسلام تحرك داشت، به طائف سفر كرد، در ايام حج در ميان قبايل مي‌گشت و تبليغ مي‌كرد يكبار علي (عليه السلام) و بار ديگر معاذ بن جبل را به يمن براي تبليغ فرستاد. مصعب بن عمير را پيش از آمدن خودش براي تبليغ مردم مدينه به مدينه فرستاد، گروه فراواني از يارانش را به حبشه فرستاد، آنها ضمن نجات از آزار مكيان، اسلام را تبليغ كردند و زمينه اسلام نجاشي پادشاه حبشه و نيمي‌از مردم حبشه را فراهم كردند. در سال ششم هجري به سران كشورهاي جهان نامه نوشت و نبوت و رسالت خويش را به آنها اعلام كرد. ([105])

حكم عقل به جهاني بودن اسلام

انديشه جهاني بودن و جهاني شدن اسلام يك‌انديشه اسلامي‌است كه استحكام عقلي دارد و از پشتوانه عقلاني برخوردار است و دلايل و براهين عقلي آن را تأييد مي‌كند و اين‌انديشه خردمندانه را خردورزان جهان به حكم عقل سليم مي‌فهمند و مي‌پذيرند اسلام داراي ماهيت جهاني است و مخاطبان خويش را تنها در بين يك نژاد و منطقه و كشور نمي‌بيند بلكه فراتر از مرزهاي جغرافيايي و معيارهاي نژادي و زباني در بين بني آدم در تمام جوامع بشري جستجو مي‌كند. عقلاني بودن اين‌انديشه در پرتو توجه به حقايق زير آشكار مي‌گردد:

 

الف - هماهنگي با فطرت

ب - قابليّت تبيين عقلاني احكام اسلامي

ج - توانايي پاسخگويي به همه نيازها (جامعيّت)

د - حكم خرد بر جهاني بودن قانون الهي

هـ - جايگاه بلند عقل در اسلام

 

هماهنگي با فطرت

اسلام يك دين فطري است و ظرفيّت و توانمندي هماهنگي كامل با فطرت بشري را دارد خداي متعال اين پيوند را در قرآن بيان كرده است: فاقم وجهك للديّن حنيفاً فطرت اللّه الّتي فطرالنّاس عليها لا تبديل لخلق اللّه ذلك الديّن القيّم و لكنّ اكثر النّاس لا يعلمون ([106]) پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتي است كه خداوند انسان‌‌ها را بر آن آفريده، دگرگوني و تبديل در آفرينش الهي نيست، اين است آيين استوار، ولي اكثر مردم نمي‌دانند. عبدالله بن سنان مي‌گويد از امام صادق (عليه السلام) درباره سخن خداي متعال «فطرت الله التي فطرالناس عليها» سؤال كردم اين فطرت چيست؟ فرمود: هي الاسلام([107]) اين فطرت اسلام است. پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) نيز ولادت كودك بر اين فطرت را اينگونه بيان نموده‌اند: كلّ مولود يولد علي الفطرة([108]) هر فرزندي بر فطرت به دنيا مي‌آيد. بنابراين دين اسلام با فطرت انطباق دارد و دگرگوني و تبديلي در فطرت نيست و فطرت در نهاد تك تك انسان‌‌ها قرار دارد پس ارزش‌‌هاي اسلامي‌قابليت تعميم دارد و همگاني است همانطوري كه اصول بهداشت اگر هماهنگي آن با خلقت انسان به درستي ثابت شود جهاني است و به همه بشر تعلق دارد شريعت اسلامي‌كه هماهنگ با فطرت است و خدا و پيامبرش از اين هماهنگي خبر داده‌اند نيز به همه انسان‌‌ها تعلق دارد چون فطرت الهي انسان كه زمينه پذيرش پيام الهي مكتب اسلام را ايجاد كرده مشترك است و در همه انسان‌‌ها وجود دارد گر چه در انسان‌‌هاي مسخ شده اين فطرت در بند و زنداني است ولي رهايي فطرت از زندان شهوت و هواي نفس و بردگي شيطان، و رسيدن به پويايي فطري از راه توبه امكان پذير است. در هر حال فطرت فرا محلي و فرا كشوري و فرا منطقه اي و فرا قاره اي است و به نژاد و منطقه خاص

تعلّق ندارد و اسلام آيين فطرت است پس جهان شمول و فراگير و همگاني است و جاذبه‌‌هاي فطري اسلام دلهاي جهانيان را به سوي خود مي‌كشاند.

 

فطرت همان الهام دروني است كه نياز به دليل ندارد و انسان بدون استدلال و برهان آن را مي‌پذيرد و به آن ايمان دارد اين الهامات باطني گاهي نيرومندتر از داوري‌‌هاي خرد است و اصالتش بيشتر است چون اينها ادراكات ذاتي و آنها معلومات اكتسابي است([109]) احكام قرآن فطري است و اسلام دين فطرت مي‌باشد و در همه انسان‌‌ها گرايش باطني به سوي اين دين وجود دارد. عشق به عدالت و امنيّت و صلح، در تك تك انسان‌‌ها هست و انتظار عمومي‌براي ظهور يك مصلح و ايمان به آمدن يك نجات بخش بزرگ و آمادگي فطري بشر براي يك انقلاب جهاني در راه براي برقراري عدالت نيز، گواه هماهنگي آموزه‌‌هاي دين اسلام با فطرت است. در نهاد همه انسان‌‌ها علاقه به حكومت واحد جهاني كه همه انسان‌‌ها زير يك پرچم گردآيند با رهبري كه ظلم و تبعيض و بي عدالتي، بيدادگري و فساد و فقر را از بين ببرد و عدالت را بر سراسر جهان حاكم گرداند وجود دارد، جلوه‌‌هاي اين گرايش در آثار مردم جهان در كشورهاي مختلف قابل مشاهده است و اسلام يك دين جهاني است كه اين نياز فطري را تأمين خواهد كرد‌انديشه جهان وطني فطري است و اسلام كه هماهنگ با فطرت است يك دين جهاني است كه مي‌خواهد به اين‌انديشه جامه عمل بپوشاند آرزوي حكومت عدل جهاني در اعماق سرشت انسان‌‌ها نهفته است.

قابليّت تبيين عقلاني احكام اسلامي

دين اسلام قابليّت و شايستگي ذاتي تبيين عقلاني دارد، قوانين اسلامي‌و احكام شرعي قرآني توأم با دليل عقلي و تحليل خردمندانه است و داراي مصالح و مفاسد روشني است كه زيرساز حكم شرعي مي‌باشد. در تعليمات اسلامي‌قانون و حكم ضد عقلي و غيرعقلي نيست و در قرآن و سنت مطلب متعارض با عقل سليم وجود ندارد و بر همين اساس، ارتباط و پيوند بنيادي عقل و شرع و هماهنگي دين و خرد يك اصل پذيرفته شده اسلامي‌است و بنابر اين خردمندان جهان و انسان‌‌هايي كه عقل خود را از دست نداده و قدرت تعقّل و تفكّر آنان تعطيل نشده است، نظر به تطابق حكم عقل و شرع و هماهنگي شرع و عقل، جهاني بودن و جهاني شدن اسلام را درك مي‌كنند و به آن رومي‌آورند. عقل پيامبر دروني و حجت باطني است كه در تمام انسان‌‌ها وجود دارد([110]) و راهنماي بشر به سوي دريافت و پذيرش گفتار و آموزش‌‌هاي فرستادگان خداي متعال است و همانطوري كه پيامبر حجت خداوند بر همه بندگان است عقل حجّت هر انسان بين خود و خدايش مي‌باشد([111]) و اينها همه از مبادي و مباني جهان شمولي اسلام است.

توانايي پاسخگويي به همه نيازها

جامعيت و كمال و همه جانبگي از امتيازات دين اسلام است، قرآن و سنت و عقل و اجماع براي استنباط و كشف نظر اسلام درباره ي هر موضوع جديد كافي است و بنابر اين علماء اسلام هيچ موضوعي را به عنوان اينكه بلاتكليف است تلقي نمي‌كنند([112])، اسلام در تمام رويدادها و مسائل زندگي بشر در ابعاد گوناگون نظر دارد و بشريّت براي زندگي درست نيازمند به دانستن تكليف خويش در مسايل زيادي است و اسلام دين كاملي است كه همه نيازها را پاسخ مي‌گويد و قرآن تصريح مي‌كند كه تبيان همه چيز است([113]) و از هيچ چيز فروگذار نكرده است([114]) و دين تمام و كامل است([115]). ثقة الاسلام كليني رازي در اصول كافي بابي را گشوده است با عنوان «باب رجوع به كتاب و سنت و اينكه چيزي از حلال و حرام و احتياجات مردم نيست جز اينكه در كتاب و سنت موجود است» و در اين باب ده روايت آورده است در يك روايت حمّاد بن عيسي مي‌گويد شنيدم امام صادق (عليه السلام) فرمود: (ما من شيء الاّ وفيه كتاب وسنّة) ([116]) چيزي نيست جز اينكه درباره اش آيه ي قرآن يا حديثي هست. روشن و بديهي است دين و مكتبي كه جامع و كامل است شرايط جهاني شدن را دارد. ديني كه هر چه بشريت از او انتظار دارد به خوبي پاسخ مي‌دهد و توانايي تأمين همه ي نيازهاي واقعي و حقيقي تمام انسان‌‌ها را دارد و قدرت برقراري عدالت و قسط و صلح و امنيّت و سعادت و رفاه و معنويّت و آرامش رواني، را داراست يك دين جهاني و همگاني است و قابليّت تعميم و گسترش در بين همه ي ملت‌‌ها و كشورها را واجد است.

خردمندي جهاني بودن اسلام

دليل و برهان خردمندي جهاني بودن اسلام را در پرتو نوشتاري از امام خميني ره مي‌آوريم، ايشان در كتاب ارزشمند «كشف اسرار» دليل عقلي جهاني بودن قانون اسلام از گذشته تا امروز را اينگونه ترسيم كرده‌اند: قانون گذار بايد كسي باشد كه از نفع بردن و شهوت راني و هواهاي نفساني و ستمكاري بر كنار باشد و درباره او احتمال اينگونه چيزها را ندهيم و آن غير خداي عادل نيست پس قانون گذار غير خدا نبايد باشد و چون عقل حكم كرد كه قانون گذاري وظيفه ي خداست و هيچ كس چنين وظيفه اي ندارد و حق قانون گذاري هم ندارد بايد حكم كنيم به اينكه خداي عادل وظيفه ي خود را انجام داده و گرنه لازم مي‌آيد خداي عادل را وظيفه نشناس و خائن بدانيم... اگر از براي خداي جهان اول مرتبه ي ادراك و عدل قائل شويم او را از اين بي خردي و ستمكاري بري كنيم، از اينجاست كه دانشمندان ديندار مي‌گويند دين قانون بزرگ خدايي است كه براي اداره كشورهاي جهان و چرخانيدن چرخ‌‌هاي زندگي آمده است و هر كس به آن عمل كند به سعادت دو جهان مي‌رسد... ثابت كرديم كه به حكم خرد غيرقانون خدايي قانون ديگر نمي‌تواند رسمي‌باشد... مطلب روشنتر از آن است كه بر كسي پوشيده باشد كه دين اسلام تمام قانون‌‌هاي عالم را كه از مغزهاي سفليسي مشتي بي خرد درآمده باطل كرده و هيچ قانوني را در جهان قانون نمي‌داند و قانون اسلام را خداوند جهان براي هميشه فرستاده و براي همه ي بشر نازل كرده و ما براي اثبات اين سخن گواه‌‌هايي از حكم خرد و قرآن داريم... ما گواه از خرد داريم كه قانون اسلام امروز هم براي تمام بشر قانون است و بايد همه بر آن به ناچار گردن بنهند، پس از آنكه به حكم روشن عقل براي بشر قانون لازم است و جهان و جهانيان نيازمند به دستور و قانون‌اند و كشورهاي جهان را بدون قانون نمي‌توان اداره كرد مي‌گوئيم خداي جهان آيا حق قانون گذاري براي بشر دارد يا ندارد؟ اگر بگوئيد علاوه بر آنكه برخلاف حكم خرد سخن را نديد و خدا را بي ارج شمرديد مي‌گوئيم پس چرا در قرآن و ديگر كتاب‌‌هاي آسماني براي بشر قانون فرستاد و برخلاف وظيفه ي خود رفتار كرد ناچار بايد بگوئيم خدا حق قانون گذاري دارد، در اين صورت آيا او بهتر مي‌تواند قانون گذاري كند يا بشر؟ ناچار بايد گفت او، در اين صورت آيا قانوني كه در اسلام گذاشته براي همه ي بشر و در اين زمان عملي است يا نه؟!... ناچار بايد گفت اين قانون ي كه پس از او به حكم ضرورت، قانوني نيامده امروز هم براي همه ي بشر قانون است و بايد عملي باشد([117]).

جايگاه بلند عقل در اسلام

اسلام عقل را محترم و بزرگ و نعمت بي نظير الهي مي‌شناسد. اصول دين جز با تحقيق عقلاني پذيرفته نيست. در فروع دين، عقل يكي از منابع اجتهاد است. اسلام عقل را نوعي «طهارت» و زوال عقل را نوعي «محدث» شدن تلقي مي‌كند. لهذا عروض جنون يا مستي نيز همچون بول كردن يا خوابيدن، وضو را باطل مي‌سازد. مبارزه ي اسلام با هر نوع مستي و حرمت استعمال امور مست كننده به طور مطلق، كه جزء متن دين است به علت ضديّت با ضد عقل‌‌هاست([118]) به بيان قرآن اگر همه ي انسان‌‌ها تعقّل مي‌نمودند هيچ كس جهنّمي‌نمي‌شد([119]) و مطابق گفتار پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نخستين چيزي كه خداوند آفريد عقل است([120]) و همه خير و خوبي‌‌ها تنها با عقل درك مي‌شود و كسي كه عقل ندارد دين ندارد([121]) و آبادي آخرت به عقل است([122]) و براساس رهنمودهاي امام علي (عليه السلام) نيز عقل صلاح هر كاري است([123]) و برهان قاطع و بهترين موجود([124])و بزرگترين بي نيازي([125]) و زيور انسان([126]) و دوست مؤمن([127]) و راهنماي اوست([128]) و نتيجه ي عقل پذيرش دين است.([129]) چنين جايگاه بلند و مؤثر براي «عقل» در هيچ آييني وجود ندارد و شاهد عقلاني بودنِ دين اسلام است، اين همه ستايش از عقل و تعقّل و عقلاء به طور طبيعي عاقلان و خردورزان جهان را جذب مي‌كند و معيار مناسب براي جهاني شدن است.

گفتار و رفتار علماء و‌انديشمندان جهان اسلام

«جهاني بودن» از اصول قطعي دين اسلام است كه آيات قرآني به روشني بيان كرده و سخنان پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) هم در اين موضوع متواتر است و در نظر مسلمانان جهان - شيعه و اهل سنت - اجماعي است بگونه اي كه همه ي فرهيختگان و رجال علمي‌جهان اسلام بر آن تأكيد دارند و در طول تاريخ اسلام هيچ كس غير از اين نگفته و نخواهد گفت و هيچ مسلماني ادعاي اختصاص اسلام به يك نژاد و كشور نكرده است و نخواهد كرد. فضيل بن زبير از قول شهيد زيد بن علي بن الحسين (عليهم السلام) فرزند انقلابي و مبارز امام سجّاد (عليه السلام) كه نخستين راوي دعاهاي صحيفه ي سجاديه بوده است نقل كرده كه مي‌گفت: (المنتظر من ولد الحسين بن علي... سلطانه في حُجّته علي «جميع خلق الله» حتي يكون الحجّة على «الناس» و لا يكون لاحد عليه حجّة)([130]) مهدي منتظر از فرزندان و نسل حسين بن علي (عليه السلام) مي‌باشد... و سلطه و نفوذ منطق و برهان او بر «جميع آفريدگان خدا» است به گونه اي كه حجّت بر تمام مردم باشد و براي هيچكس بر او حجّتي نباشد.

 

ابن شهرآشوب درباره ي خصال پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) چنين مي‌نويسد: «فارق نبيّنا جماعة النييّن بمأة و خمسين خصلة» پيامبر ما در صد و پنجاه خصلت با گروه پيامبران فرق دارد. او در شمارش ويژگيهاي حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) در باب نبوّت، پيامبر تمام خلق و همه ي مردم بودن را آورده است و درباره نسخ ساير شرايع به شريعت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) مي‌نگارد: (و من جلالة قدره ان الله نسخ بشريعته سائر الشرائع ولم ينسخ شريعته). از بزرگي قدر و منزلت پيامبر اسلام اين است كه خداوند به شريعت او ساير شرايع را نسخ كرد ولي شريعت او نسخ نشده است.([131]) وي در جاي ديگر در بيان خصوصيّات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) نوشته است: «كان له اثنان و عشرون خاصيّه» براي او بيست و دو خصوصيّت بود. سپس در بين خصوصيّات ايشان جهاني بودن و پيامبر همه ي ناس و تمام بشريت بودن را ذكر كرده و در اين خصوصيّت به سخنان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) استناد كرده كه فرمود: (بعثت الي الاحمر والاسود والابيض وبعثت الي الثقلين) ([132]) به سوي سرخ و سياه و سفيد مبعوث شده ام و براي ثقلين (جن و انس) برانگيخته شده ام.

 

مرحوم شيخ حرّ عاملي در كتاب «الفصول المهمّة في اصول الائمة (عليهم السلام)» بابي را به اين موضوع اختصاص داده و در عنوان اين باب چنين آورده است: «باب انّ الاحكام الشرعيّة عامّة شاملة لجميع المكلّفين من الاوّلين و الآخرين»([133]) باب بيان اينكه احكام شرعي، عمومي‌و شامل جميع مكلّفين (انسان‌‌ها) از اوّل تا آخر مي‌باشد.

 

علامه ي مجلسي احاديث بسياري را در اثبات جهاني بودن بعثت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) آورده و در پي ذكر حديث ابوامامه مبني بر برتري پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) بر ساير پيامبران به خاطر جهان شمولي دعوت ايشان، مي‌نويسد: بعثت براي تمام مردم از ويژگيهاي پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) است و اين با آنچه مشهور است كه برخي پيامبران اولو العزم نيز چنين بوده‌اند مخالف است ولي امكان دارد اين برتري حمل شود بر اينكه منظور «ارسـاله الي كلّ من في زمانه ومن يأتي بعده من غير نسخ شريعته» باشد كه پيامبر اسلام براي همه ي انسان‌‌ها در زمان خود و همه ي كساني كه پس از او مي‌آيند آمده است و شريعت او نسخ نگرديده است. ([134])

 

مرحوم علامه در تذكره در بيان فضايل و كرامات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) «بعثت به سوي عموم مردم» و «داشتن بيشترين پيرو در بين پيامبران» را ذكر كرده است. ([135])

 

دكتر خليل خليليان اعتقاد دارد: اسلام مي‌خواهد كه از انسان‌‌هاي موجود در كره زمين، فقط يك امت به هم پيوسته و واحد بشري فراهم آوَرَد، يعني كشوري به عرض و طول جغرافيايي همه كره زمين و دولتي به شعاع فعاليت و صلاحيت همه انسان‌‌ها و سرزمين‌‌ها. ([136])

 

آيت الله ناصر مكارم شيرازي نيز اظهار مي‌دارد: آيات مختلف قرآن به خوبي گواهي مي‌دهد كه اسلام يك آيين جهاني است. تعبيراتي مانند «لا نذركم به و من بلغ» و «ان هو الاّ ذكري للعالمين» و «قل ايّها النّاس انّي رسول اللّه اليكم جميعاً» و امثال آن كه در قرآن فراوان است گواه اين حقيقت است و جالب اين است كه بسياري از اين آيات در مكه يعني در آن موقع كه هنوز اسلام از محيط اين شهر تجاوز نكرده بود نازل شد. ([137])

جهانشمولي اسلام از ديدگاه امام خميني (ره)

امام خميني (ره) در آثار و سخنراني‌‌هاي خويش، جهاني بودن اسلام را يادآوري و اثبات نموده‌اند در كتاب ارزشمند «كشف الاسرار» ضمن تصريح بر اينكه «اسلام قانون هميشگي است» و «اسلام براي هميشه و همه كس هست» براي راه اثبات اين حقيقت با قرآن نوشته‌اند: «در قرآن كريم گواه‌‌هايي است بر اينكه قرآن و احكام اسلام براي هميشه و همه بشر است كه ما بعضي از آنها را در اينجا مي‌آوريم» و سپس هشت آيه قرآن را در استدلال براي جهاني بودن و جاودانگي اسلام آورده و در تفسير آيات يك سوره فرقان و 90 سوره انعام و 107 سوره انبياء چنين مي‌نويسند: در اين آيات و بسياري ديگر كه به اين مضمون وارد است خدا، پيغمبر اسلام را بيم دهنده و رحمت براي «تمام جهانيان» خوانده و قرآن را تذكره و قانون «همه جهانيان» قرار داده و شك نيست كه تمام افراد بشر در هر دوره پيدا شوند و در هر كشوري زيست كنند از جهانيان هستند پس به موجب اين آيات پيغمبر براي همه قانون آورده و اسلام قانون همه جهانيان است هر كس باشد هر وقت باشد و هر جا باشد اگر قانون براي يك زمان يا يك گروه باشد تخلّف از آن براي ديگر مردم بيمي‌ندارد و عمل كردن به آن از نيكي‌‌ها نيست تا پيغمبر بيم دهنده همه جهانيان و رحمت براي همه عالميان باشد و قرآن تذكره براي همه عالم باشد. ايشان در تفسير آيه 40 سوره احزاب نيز چنين مي‌فرمايند: در اين آيه خدا ختم پيغمبري را به پيغمبر اسلام اعلان كرده پس قانون آسماني و دستور خدايي كه بايد به وسيله پيغمبران بيايد ديگر براي بشر نخواهد آمد و ما... ثابت كرديم به حكم خرد و قرآن كه هيچ قانوني جز قانون خدا قانونيّت ندارد و پذيرفتن قانون‌‌هاي بشري از حكم خرد و قرآن بيرون است پس معلوم شد قانون اسلام كه آخرين قوانين خدايي است به حكم اين آيه براي هميشه و «همه بشر» خواهد بود و قانون‌‌هاي اروپائي كه امروز در كشور ما نيز معمول است جز سياه مشقي نيست و نبايد عملي باشد.([138])

 

ايشان در كتاب ارجمند «چهل حديث» وصيت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به امام علي (عليه السلام) را نقل كرده و درباره آن نوشته‌اند: البته معلوم است كه در هيچ يك از اين امور براي خود آن بزرگوار نفعي متصوّر نيست بلكه مقصود نفع رساندن به طرف بوده و جناب امير (عليه السلام) گر چه طرف مخاطبه است اصالتاً، ولي چون تكاليف عمومي‌«مشترك» است بايد حتي الامكان جديت كنيم كه وصيت‌‌هاي جناب رسول زمين نمايند. ([139])

 

در وصيت نامه سياسي الهي خويش، هدف از نزول قرآن را «رشد جهانيان» دانسته([140]) و در يك سخنراني نيز فرموده‌اند: قرآن شريف... يك سفره اي است كه پهن شده است براي همه قشرهاي از آن استفاده كنند. ادعيه اي كه از ائمه اطهار وارد شده است هم يك سفره اي است كه پهن شده است براي اينكه همه از آن استفاده كنند. ([141])

 

جهان گيري و جهاني سازي اسلامي‌و جهاني شدن در منطق وحي

گرچه بين «جهاني بودن و جهان شمولي» با «جهان گيري و جهاني سازي و جهاني شدن» ارتباط و پيوندي بنيادين وجود دارد به گونه اي كه اوّلي زيربناي دوّمي‌است، زيرا تنها مكتبي كه ادعا و استعداد و شرايط جهاني بودن را دارا باشد مي‌تواند بر جهان حاكم گردد و سراسر جهان را فرا بگيرد و جهاني شود و جهان را بسازد و الاّ مكتبي كه ادعاي جهان شمولي و جهاني بودن ندارد و يا اگر مُدّعي جهان شمولي است شايستگي «جهاني بودن» و عوامل و شرايط جهاني آن را نداشته باشد هرگز در حوزه جهاني شدن و جهاني سازي توفيق جدّي و واقعي و ماندگار و دلنشين پيدا نخواهد كرد. تاكنون ابعاد موضوع جهاني بودن و جهان شمولي اسلام تبيين شد و با استناد به قرآن و سنّت و دلايل ديگر اثبات گرديد، در اين فصل بحث از «جهاني شدن» و «جهاني سازي اسلامي» و «جهان گيري اسلام» است اين موضوع نيز در بين مسلمانان بسيار با سابقه و ريشه دار و قديمي‌است به گونه اي كه مي‌توان ادعا كرد‌انديشه و آرمان جهاني سازي اسلامي‌و جهاني شدن منطق وحي همزاد با پيدايش مكتب اسلام و بعثت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) است و ريشه در صدر اسلام دارد و از آموزه‌‌هاي قرآني و سنت نبوي سرچشمه گرفته است و قرآن و پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) پيشگام در طرح آن بوده‌اند. اسلام هم جهاني است و هم جهان گير است و قطعاً بر جهان حاكم خواهد شد و سراسر كره زمين را فرا خواهد گرفت و بي ترديد روزي جهان با جهان بيني و ايدئولوژي اسلامي‌اداره خواهد شد و سرانجام جاذبه‌‌هاي قرآن، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و اهل بيت ـ (عليهم السلام) ـ همه مردم جهان را به سوي منطق وحي و پيام الهي فرا مي‌خواند و دلهاي جهانيان به سمت ارزش‌‌هاي اسلامي‌گرايش پيدا خواهد كرد چون جهاني شدن اسلام و گسترش آن در سراسر جهان و برقراري حاكميت اسلامي‌در جهان، وعده تخلّف ناپذير الهي است كه قرآن و سنت از آن خبر داده‌اند و اين وعده بزرگ قطعاً تحقق مي‌يابد و اسلام جهان گير خواهد شد.

 

از ميان آيات قرآني بيانگر اين وعده الهي، در سه آيه سخن از حاكميت بر كره زمين (ارض) و «وراثت» و «استخلاف» و «امامت» بندگان صالح خدا و اهل ايمان و عمل صالح و مستضعفان مؤمن بر سراسر دنياست و شگفت انگيز اينكه دو آيه از اين آيات قرآني در مكه نازل شده و در عصر غربت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) از جهاني شدن منطق اسلام و دعوت الهي پيامبر خبر داده است و روشن است كه اين وارثت و استخلاف و امامت براي پيروان پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و مسلمانان است چون در هر سه آيه سخن از آينده است و اين حقيقت با فعل مضارع بيان شده و با حكم وحي الهي و بيان پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) آينده پيش بيني شده و رويدادها و حوادثي كه قطعاً در آينده روي خواهد داد گزارش گرديده است.

 

در سوره انبياء آمده است: لقد كتبنا في الزّبور من بعد الذكر انّ الارض يرثها عبادي الصّالحون، انّ هذا لبلاغاً لقوم عابدين([142]) در زبور بعد از ذكر نوشتيم: «بندگان شايسته ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد، اين بلاغ روشني است براي جمعيت عبادت كنندگان. شيخ طبرسي در تفسير اين آيه در مورد كلمه «ارض» اين قول را آورده است: هي الارض المعروفة يرثها امّة محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) بالفتوح بعد اجلاء الكفار كما قال (صلى الله عليه وآله وسلم) زويت لي الارض فأريت مشارقها و مغاربها وسيبلغ ملك امتي ما زوي لي منها([143]) اين همان كره زمين معروف است كه امت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) آن را با پيروزي‌‌ها و پس از بيرون راندن كفار ارث خواهد برد همانطوري كه پيامبر فرمود: آشكار و روشن شد براي من زمين، پس مشارق و مغارب آن را ديدم و به زودي ملك امّت من به آنچه از زمين براي من روشن شد خواهد رسيد.

 

در سوره نور آمده است: وعد اللّه الذّين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الارض([144]) خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده‌اند وعده مي‌دهد كه قطعاً آنان را حكمران روي زمين خواهد كرد.

 

شيخ طبرسي اعتقاد دارد منظور از «استخلاف» به ارث بردن سرزمين‌‌هاي كفار از عرب و عجم و حكومت برآنهاست و در تفسير اين آيه حديث زيبايي را از مقدادبن اسود آورده كه پيامبر اسلام فرمود: لا يبقى على الارض بيت مدر ولا وبر الاّ ادخله الله تعالى كلمة الاسلام([145]). در روي زمين خانه اي گِلي يا كُركي باقي نمي‌ماند جز اينكه خداي متعال كلمه اسلام را داخل آن خواهد نمود و به آن مي‌رساند.

 

در سوره قصص آمده است: ونريد ان نمنّ علي الذّين استضعفوا في الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثين([146]) ما مي‌خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم! گرچه اين آيه در سياق آيات مرتبط با حضرت موسي و فرعون آمده است ولي مي‌خواهد از تحقّق آنچه كه براي موسي (عليه السلام) در برابر فرعون روي داد در سطح جهاني براي پيروان حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) خبر بدهد، امام زين العابدين (ع) فرمود: والذي بعث محمداً بالحق بشيراً ونذيراً انّ الابرار منا اهل البيت وشيعتهم بمنزلة موسى وشيعته وانّ عدوّنا واشياعهم بمنزلة فرعون واشياعه([147]) سوگند به كسي كه محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) را به حق بشارت دهنده و بيم دهنده برانگيخت همانا ابرار و نيكان از ما اهل بيت و شيعيان آنان به منزله موسي و شيعه او مي‌باشند و دشمن ما و پيروان آنان به منزله فرعون و پيروان او هستند. از ديگر آيات روشنگري كه تحقّق همين وعده الهي را گزارش مي‌نمايد آيه اي است كه در سه جاي قرآن آمده است و در سوره‌‌هاي توبه و فتح و صف وعده «اظهار» و پيروزي منطق دين اسلام بر همه آئين‌‌هاي جهان و حكومت بر تمام اديان، تكرار شده و همين تكرار اهميت و قطعي بودن آن را نشان مي‌دهد، اين آيه در توصيف خداي متعال مي‌فرمايد: او كسي است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيين‌‌ها غالب گرداند([148]) در اين آيه مادّه «اظهار» وارد شده كه پيروزي و غلبه و اقتدار را مي‌رساند، نيم اول اين آيه دليل پيروزي اسلام بر همه اديان جهان را بيان مي‌كند زيرا هنگامي‌كه محتواي دعوت پيامبر، «هدايت» باشد و عقل در هر مورد به درستي آن گواهي دهد و نيز هنگامي‌كه اصول و فروعش «موافق حق» باشد، چنين آييني طبعاً بر همه آيين‌‌هاي جهان پيروز مي‌گردد. اين پيروزي را برخي تنها پيروزي منطق و برهان و استدلال دانسته‌اند و مي‌گويند اين پيروزي حاصل شده و ادامه دارد زيرا اسلام از نظر منطق و استدلال بر همه آئين‌‌هاي موجود غلبه دارد ولي از بررسي موارد ديگرِ كاربرد واژه «اظهار» در سوره‌‌هاي كهف و توبه([149]) روشن مي‌شود كه منظور قدرت و پيروزي و غلبه عملي و عيني معروف در بين مردم و حاكميت آشكار دين اسلام بر تمام جهان است، با در نظر گرفتن مفهوم آيه كه از هر نظر مطلق است پيروزي همه جانبه سازگارتر است يعني اسلام هم از منطق و برهان و استدلال و هم در نفوذ ظاهري و برقراري حكومت جهاني بر تمام آيين‌‌ها پيروز مي‌گردد و همه را تحت الشعاع خويش قرار مي‌دهد([150]) ذكر كلمه «كلّه» بعد از واژه «اظهار» به عنوان تأكيد است و روشن مي‌كند كه غلبه و پيروزي منطق اسلام و همچنين پيروزي عملي و خارجي مسلمين در ابعاد اقتصادي، سياسي، فرهنگي و نظامي، جنبه محدود و منطقه اي ندارد بلكه شامل عموم اديان و مذاهب جهان مي‌شود و چنين غلبه و پيروزي مطلق و عام و نامحدود، جز با جهاني سازي اسلامي‌و جهاني شدن دين اسلام و تشكيل حكومت اسلامي‌در تمام كشورهاي جهان و حاكميت دين اسلام بر همه آئين‌‌هاي جهان تحقق نمي‌يابد.

 

در يكي از سه سوره مذكور، آيه پيش از آيه «اظهار» از اراده خدا بر «اتمام و اكمال نور الهي» در جهان ياد مي‌كند كه در فهم پيام اين آيه كمك مي‌كند. در سوره توبه چنين آمده است: يريدون ان يطفؤا نور اللّه بأفواههم ويأبى اللّه الاّ ان يتمّ نوره ولو كره الكافرون([151]) آنها مي‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند، ولي خدا جز اين نمي‌خواهد كه نور خود را كامل كند، هر چند كافران ناخشنود باشند. از اين آيه مباركه به خوبي روشن مي‌شود كه اراده پروردگار بر اتمام و اكمال نور الهي اسلام تعلّق گرفته است و تحقق اين حقيقت در زماني خواهد بود كه نور اسلام سراسر جهان را فرا بگيرد و در پرتو جهان گير شدن مكتب اسلام و دعوت حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) نور خدا تكميل گردد. و طبيعي است كافران و دين ستيزاني كه با اسلام مبارزه مي‌كنند و امپرياليزم خبري كه مي‌خواهد نور خدا را با دهان خود خاموش كند و در جهاني شدن اسلام، نابودي خويش را مي‌بيند، از گسترش نورالهي اسلام در جهان ناخشنود باشد و تمام امكانات و ابزارهاي مدرن را براي خاموش كردن نور الهي اسلام به كار گيرد ولي اراده الهي بر گسترش نور اسلام در سراسر جهان قرار گرفته و قطعاً با اين نور الهي، جهان روشن خواهد شد و از تاريكي‌‌هاي شرك و كفر و بي ديني و فساد و بي داد رهايي خواهد يافت.

 

شيخ طبرسي در معناي «ليظهره على الدين كلّه» چنين مي‌نگارد: خداوند مي‌خواهد دين اسلام را با حجّت و غلبه و قهر بر جميع اديان برتري بدهد به گونه اي كه بر روي كره زمين ديني نباشد مگر اينكه شكست بخورد و هيچيك از اهل اسلام با حجت شكست نمي‌خورد ولي اهل اسلام با حجت بر اهل ساير اديان پيروز مي‌شوند.([152]) مطابق نقل اهل سنت در حديثي از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) هنگامي‌كه در روز قيامت زمين شكافته مي‌شود و همه سر از خاك برمي‌دارند بلال اذان گو، دستانش را بر گوش‌‌هايش مي‌گذارد و ندا مي‌دهد: اشهد ان لا اله الا الله وان محمداً رسول الله ارسله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كل ولو كره المشركون، ساير مؤذّنان نيز با او همنوا مي‌شوند تا به سوي درهاي بهشت مي‌رويم. ([153])

 

براساس احاديث نبوي نيز «جهان گيري اسلامي» و «جهاني شدن اسلام ناب محمدي (صلى الله عليه وآله وسلم)» قطعي و حتمي‌است، برخي از احاديث معتبر شيعه كه تحقق همان وعده الهي قرآني را نشان مي‌داد در ضمن دلايل قرآني جهاني شدن اسلام ذكر شد. براي اينكه روشن شود جهان گيري و جهاني شدن اسلام در نظر همه مسلمانان داراي هر مذهبي باشند پذيرفته شده و اجماعي است. تعدادي از احاديث نبوي از منابع اهل سنت در اين موضوع ذكر مي‌شود. پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: يا فاطمة! انّ اللّه عزّ وجلّ بعث اباك بامر لم يبق على ظهر الارض بيت مدر ولا حجر ولا وبر ولا شعر الاّ ادخله اللّه به عزّاً او ذلاًّ حتّي يبلغ حيث يبلغ الليل([154]) اي فاطمه! خداي عزوجل پدرت را به امري برانگيخت كه بر روي زمين خانه اي گلين و سنگي و كركي و مويي نمي‌ماند جز اينكه خداوند با عزّت يا ذلّت آن را وارد آن خانه خواهد كرد و بر آن حاكم مي‌نمايد به گونه اي كه برسد به هر جا كه شب مي‌رسد (يعني سراسر كره زمين، هر جا شب و روز دارد و در هر نوع خانه و در تمام كوخ‌‌ها و كاخ‌‌هاي جهان پيام اسلام خواهد رسيد و اسلام بر اقصي نقاط عالم حاكم مي‌شود). در حديث ديگر پيامبر اسلام در زمان خود پيروزي مسلمين بر كسري و قيصر (ايران و روم دو امپراطوري و قدرت بزرگ جهاني عصر) را پيش بيني نموده و فرمود: اذا هلك كسرى فلا كسرى بعده واذا هلك قيصر فلا قيصر بعده والذي نفسي بيده! لتنفقنّ كنوزهما في سبيل الله([155]) كسري كه هلاك شود ديگر پس از او كسرايي نيست قيصر كه هلاك گردد پس از او قيصري نيست سوگند به كسي كه جانم در دست قدرت اوست گنج‌‌هاي كسري و قيصر در راه خدا انفاق خواهد شد.

 

امام صادق نيز فرمود: هنگامي‌كه پيامبر اسلام خندق مي‌كند به قطعه سنگ سخت و محكمي‌برخورد كرد و كلنگ را از دست علي (عليه السلام) يا سلمان گرفت و با آن ضربه اي به سنگ زد كه سه تكه شد سپس فرمود: لقد فتح علي في ضربتي هذه كنوز كسري و قيصر([156]) با اين ضربت من گنج‌‌هاي كسري و قيصر بر من فتح گرديد. در اين سخن پيامبر اسلام، پيروزي قطعي مسلمانان بر كسري و قيصر دو ابرقدرت زمان و گسترش دعوت پيامبر به جهان پيش گوئي شده است.

 

در حديث ديگر از گسترش اسلام و رسيدن به سراسر جهان خبر داده و فرمود: لا يزال الاسلام يزيد وينقص الشرك واهله... والذي نفسي بيده! لا تذهب الايام والليالي حتي يبلغ هذا الدين مبلغ النجم([157]) پيوسته اسلام افزايش مي‌يابد و از شرك و اهل آن كاسته مي‌شود... سوگند به كسي كه جانم در دست قدرت اوست روزها و شب‌‌ها نمي‌رود تا اينكه اين دين به هر جا ستاره ثريّا رسيد برسد (پيش از پايان جهان، اسلام بر جهان حاكم خواهد شد).

 

در حديثي كه فريقين (شيعه و سني) نقل كرده‌اند پيامبر اسلام فرمود: الاسلام يعلو ولا يعلى عليه([158]) اسلام برتر از همه چيز است و هيچ چيز برتر از اسلام نيست.

تعريف درست جهاني سازي و جهاني شدن از منظر اسلام

جهاني سازي به چه معني است و جهاني شدن چيست؟ پاسخ اين پرسش براساس جهان بيني‌‌ها و مكاتب الهي و بشري تفاوت دارد آنچه تبليغات امپرياليزم خبري ارائه مي‌كند با حقيقت بيگانه است، در اينجا تعريف حقيقي جهاني سازي و جهاني شدن تبيين مي‌گردد و براساس آن در فصل آينده ساير تعاريف مورد ارزيابي قرار خواهد گرفت. «جهاني سازي» كوشش براي ساختن جهان براساس اسلام و «جهاني شدن» اداره جهان با ارزش‌‌هاي اسلامي‌است و چنين آرماني علاوه بر اينكه وعده بر حق و تخلّف ناپذير الهي و پيام قرآن و سنت و پيش بيني و پيش گويي خدا و پيامبر است در ترازوي عقل نيز ضروري، ممكن و عملي است. فرهنگ‌‌ها و مكاتب بشري محكوم به فنا و نابودي هستند و همان طوري كه كمونيسم شرقي شكست خورد و سقوط ماركسيسم از دستاوردهاي انقلاب اسلامي‌است، ليبرال دمكراسي شيطاني غرب و ساير خرده فرهنگ‌‌هاي بشري نيز از بين خواهند رفت چون فرهنگ‌‌ها و آراء بشري هر چند به ظاهر حاكم شوند، همچون كف روي آب هستند و در نهايت نابود مي‌شوند و بشريّت از آب زلال معرفت ديني سيراب خواهد گشت. آراء بشري سست، بي ريشه و ناپايدار است و توانايي مقاومت در برابر فرهنگ و‌انديشه ديني كه هماهنگ با فطرت و عقل است و از وحي الهي و سنت نبوي سرچشمه مي‌گيرد و ريشه در اعماق وجود انسان‌‌ها دارد نخواهد داشت. در دنياي بدون مرز فعلي و انقلاب اطلاعات و گسترش ماهواره‌‌ها و اينترنت، بايد از توان بالاي نفوذ و جاذبه بي نظير فرهنگ اسلامي‌در كوير خشك جهان مادي معاصر بهره برداري نمود و پيام‌‌هاي قرآن و پيامبر و اهل بيت را كه بهترين پيام است به صاحبان آن، انسان‌‌هاي روي كره زمين رساند تا فرهنگ قرآني و معارف پيامبر و اهل بيت در جايگاه واقعي خويش كه برترين جايگاه و عالي ترين موقعيّت در حاكميت بر سراسر جهان است قرار گيرد، در اين راه مقدّس بايد اهل ايمان و عمل صالح در نهادهاي توليد دانش در حوزه‌‌هاي علميه و دانشگاه‌‌هاي سراسر كشور، با اخلاص و هوشياري و بيداري، راهكارهاي علمي‌و عملي جهاني سازي و جهاني شدن اسلام را شناسايي نمايند و پيشگامان نهضت جهاني سازي اسلامي‌در تاريخ معاصر شوند و با به كارگيري نيروي قلم و سلاح و تمامي‌ابزارهاي مدرن و رسانه‌‌هاي جهاني، حقايق و ارزش‌‌هاي اسلام ناب محمدي (صلى الله عليه وآله وسلم) را به جهانيان برسانند و پيشوايان فكري و فرهنگي و ايدئولوژيكي تمام زمينيان و ملت‌‌ها و نژادها و كشورهاي جهان گردند و در راه تحقّق وعده الهي جهان گيري اسلام و مسلمين گام بردارند.

مهدويّت الهام بخش جهاني سازي و جهاني شدن اسلام

جهاني شدن الهي با بزرگترين رويداد تاريخ بشر و عظيمترين و گسترده ترين انقلاب دنيا يعني انقلاب بزرگ جهاني حضرت مهدي (عج) روي خواهد داد. در دوران ظهور مهدي آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) اسلام بر سراسر جهان حاكم مي‌گردد و قطعاً حكومت جهاني اسلامي‌تشكيل خواهد شد. آري گسترش اسلام در سراسر جهان وهم و خيال نيست يك حقيقت قطعي است كه در عصر ظهور حضرت مهدي (عج) در سطح عالي و به طور تمام و كمال، واقع مي‌شود و با انقلاب مهدي (عج) تمام ستمگران و طاغوتيان و استعمارگران و غارتگران بين المللي و كارتل‌‌ها و تراست‌‌هاي اقتصادي و فساد گستران و متجاوزان به حقوق مردم از بين خواهند رفت و قسط و عدالت نبوي و علوي در سراسر جهان برقرار مي‌گردد و ثروت به طور مساوي بين همه انسان‌‌ها توزيع مي‌شود.‌انديشه مقدّس مهدويّت ريشه در صدر اسلام دارد اصول و ضابطه‌‌هاي آن توسّط حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) بيان شده و احاديث پيامبر و اهل بيت نبوي پيرامون مهدويت فراوان است و در منابع معتبر شيعه و سنّي وجود دارد و در اين احاديث جهاني بودن انقلاب حضرت مهدي (عج) و جهاني شدن دولت ايشان پيش بيني شده است.

 

پيامبر اسلام فرمود: ابشّركم بالمهدي يبعث في امّتي... فيملأ الارض عدلا وقسطاً كما ملئت ظلماً وجوراً يرضى عنه ساكن السماء وساكن الارض يقسّم المال صحاحاً فقال له رجل: وما صحاحاً؟ قال: السويّة بين الناس([159]) نويد و بشارت مي‌دهم شما را به مهدي، او در بين امت من برانگيخته مي‌شود... پس «زمين» را پر از قسط و عدل مي‌نمايد همانطوري كه از ستم و بي داد لبريز شده است و ساكن آسمان و زمين از او راضي مي‌شوند و مال و ثروت را صحيح تقسيم مي‌كند، مردي به پيامبر عرض كرد تقسيم صحيح چيست؟ فرمود: رعايت مساوات بين مردم. در اين حديث دوبار واژه «ارض» و يكبار «ناس» وجود دارد و اين هر دو جهاني بودن و جهاني شدن اقدامات حضرت مهدي را مي‌رساند او زمين را پر از عدالت مي‌نمايد و زمينيان از او رضايت دارند و ثروت را بين مردم با رعايت مساوات توزيع مي‌كند، هرگز سخن از يك كشور يا يك ملت در گوشه اي از كره زمين نيست بلكه تحوّل جهاني است و خشنودي مردم جهان را كه از بي عدالتي و ظلم و تبعيض و شكاف‌‌هاي طبقاتي و توزيع نادرست ثروت خسته و بيزارند به همراه دارد.

 

در حديث ديگر از حكومت حضرت مهدي (عج) بر «سراسر كره زمين» خبر داده و فرمود: لا تنقضي الساعة حتّى يملك الارض رجل من اهل بيتي يملأ الارض عدلا كما ملئت جوراً([160]) قيامت به پا نمي‌شود تا اينكه مردي از اهل بيت من مالك و حاكم زمين گردد و زمين را پر از عدل و داد نمايد همان طور كه لبريز از بيداد شده است.

 

حديث اخير را ابوسعيد خدري از پيامبر نقل كرده است، همين حديث به نقل از عبدالله بن عمر چنين است: لا تقوم الساعة حتى يملك رجلٌ من اهل بيتي يواطي اسمه اسمي‌يملأ الارض عدلا وقسطاً كما ملئت ظلماً وجوراً([161]) قيامت به پا نمي‌شود تا اينكه مردي از اهل بيت من مالك و حاكم گردد كه نام او نام من است و «زمين» را پر از عدل و قسط مي‌نمايد همانطور كه لبريز از ستم و بيداد شده است.

 

حذيفة بن يمان از قول پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) رضايت اهل آسمان و زمين از خلافت جهاني حضرت مهدي (عج) را چنين گزارش كرده است: المهدي من ولدي وجهه كالقمر الدرّي يملأ الارض عدلا كما ملئت ظلماً يرضي بخلافته اهل السماوات واهل الارض والطير في الجوّ([162]) مهدي از فرزندان من است، سيمايش مثل ماه شب چهارده است... زمين را پر از عدل مي‌نمايد همان طور كه از ستم لبريز شده است اهل آسمان‌‌ها و اهل زمين و پرندگان در هوا از خلافت و حكومت جهاني او راضي و خشنود مي‌باشند.

 

ابوداود سجستاني در كتاب «السنن» از طرق مختلف اين حديث نبوي را نقل مي‌كند: لو لم يبق من الدنيا الاّ يوم واحد لطوّل الله ذلك اليوم حتي يبعث فيه رجلا من اهل بيتي يواطئ اسمه اسمي‌يملأ الارض قسطاً وعدلا بعد ما ملئت ظلماً وجوراً([163]) اگر از دنيا جز يك روز نمانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولاني خواهد كرد تا در آن مردي از اهل بيتم را برانگيزد نام او نام من است زمين را از قسط و عدل پر مي‌كند پس از اينكه لبريز از ستم و بيداد شده باشد.

 

امام حسن عسكري (عليه السلام) پدر گرامي‌حضرت مهدي (عج) نيز به خاطر ديدن فرزند خويش خداوند را ستايش نموده و از عدالت گستري جهاني ايشان خبر داده و فرمود: الحمدلله الذّي لم يخرجني من الدنيا حتّى اراني الخلف من بعدي اشبه النّاس برسول اللّه خَلقاً وخُلقاً يحفظه اللّه تبارك تعـالى في غيبته ثم يظهره فيملأ الارض عدلا وقسطاً كما ملئت جوراً وظلماً([164]) ستايش خداي را كه مرا از دنيا نبُرد تا جانشين پس از من را كه شبيه ترين مردم در آفرينش و اخلاق به رسول خداست به من نماياند خداي تبارك و تعالي او را در غيبتش حفظ مي‌كند و سپس او را آشكار مي‌نمايد پس «زمين» را از عدل و داد «پُر» مي‌كند همان طور كه از بي داد و ستم لبريز شده باشد. ايشان در صلوات بر ولي اللّه الاعظم حضرت مهدي (عج) نيز چنين دعا كرده‌اند: واقصم به جبابرة الكفر و اقتل به الكفّار و المنافقين و جميع الملحدين حيث كانوا من مشارق الارض و مغاربها و برّها و بحرها و املأ به الارض عدلا([165]) نابود كن و بشكن با او گردنكشان كفر را و به وسيله او كافران و منافقان و همه بي دينان جهان را در هر كجا كه باشند از خاورانِ زمين و باخترانش و خشكي‌‌ها و درياهايش، مجازات نما و بكُش و با او زمين را از عدل و داد لبريز فرما!. در اين دعاي امام معصوم (عليه السلام) كه قطعاً مستجاب است تحقّق جهاني سازي اسلامي‌با نابودي كفّار و منافقان و همه بي دينان در شرق و غرب كره زمين بيان شده است.

 

محمد بن مسلم گفته است خدمت امام باقر (عليه السلام) رسيدم و تصميم داشتم درباره قائم آل محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) سؤال كنم هنوز چيزي نپرسيده بودم كه امام آغاز به سخن كرده فرمود: يا محمد بن مسلم انّ في القائم من آل محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) شبهاً من خمسة الرسل... و امّا شبهه من جدّه المصطفي (صلى الله عليه وآله وسلم) فخروجه بالسّيف و قتله اعداء اللّه و اعداء رسوله و الجبّارين و الطّواغيت و انّه ينصر بالسّيف و الرّعب... ([166]) اي محمد بن مسلم! در قائم آل محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) پنج شباهت از پنج پيامبر است... و اما شباهت او از جدّش مصطفي (صلى الله عليه وآله وسلم)، خروج و قيام او با شمشير و كشتن دشمنان خدا و دشمنان پيامبر خدا و جبّاران و طاغوت‌‌هاست و اينكه او به وسيله شمشير و ايجاد رعب در دل دشمنان ياري مي‌گردد. در اين حديث شريف به صراحت بهره گيري از شمشير و قدرت نظامي‌براي سرنگوني حكومت‌‌هاي طاغوتي و جبّاران و نابودي دشمنان خدا و دشمنان پيامبر خدا در سراسر كره زمين در انقلاب بزرگ الهي مهدوي بيان شده است بنابراين با انقلاب حضرت مهدي (عج) تمام طاغوت‌‌ها و جبّاران و دشمنان خدا و پيامبر او از بين خواهند رفت. سران فاسد آمريكا و كشورهاي فسادگستر غربي و صهيونيست‌‌ها و دانشمندان و نخبگان غربي كه در خدمت استكبار جهاني قرار دارند و گردانندگان خبرگزاري‌‌ها و رسانه‌‌هاي گروهي و ابزارهاي اطلاع رساني غربي و امپرياليزم خبري كه با انقلاب ارتباطات در دهكده جهاي، كفر و شرك و بي ديني و سكولاريسم و لائيسم را گسترش مي‌دهند و مديران لامذهب كمپاني‌‌ها و كارتل‌‌ها و تراست‌‌هاي اقتصادي جهان و سرمايه داران فاسد همه و همه در انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) به سزاي جنايت‌‌ها و خيانت‌‌هاي گوناگون خويش مي‌رسند و به جهنّم فرستاده خواهند شد.

 

خداي متعال در شب معراج ضمن بيان برخي فضائل اهل بيت و ائمه معصومين (عليهم السلام) به پيامبر فرمود:... بالقائم منكم اعمر ارضي... وبه اطهّر الارض من اعدائي واورثها اوليائي وبه اجعل كلمة الذين كفروا بي السفلي وكلمتي العليا، به احيي بلادي... ([167]) به وسيله قائم از شما زمينم را آباد مي‌نمايم و از دشمنانم پاك مي‌كنم و به اوليائم ارث مي‌دهم و سخن كفار را پايين و سخنم را بلند قرار مي‌دهم و شهرهايم را زنده مي‌گردانم. در اين حديث قدسي وعده الهي مبني بر «عمران» سراسر «كره زمين» و نابودي «همه دشمنان خدا» و وارثت اولياء خدا بر «زمين» بيان شده است بنابراين در انقلاب جهاني مهدوي و حكومت جهاني حضرت مهدي (عج) تحوّلات بنيادين در تمام زمين و جهان بشري روي مي‌دهد.

 

پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: لا تذهب الدنيا حتى يقوم بامر امّتي رجل من ولد الحسين يملأها عدلا كما ملئت وجوراً([168]) دنيا به پايان نمي‌رسد تا اينكه مردي از نسل حسين به سرپرستي امتم برمي‌خيزد و «دنيا» را لبريز از عدل مي‌نمايد همان طور كه پر از ستم و بيداد شده بود. در اين حديث شريف نبوي وعده عدالت جهاني داده شده است سخن از اجراي عدالت در يك كشور و منطقه نيست بلكه در انقلاب جهاني حضرت مهدي بر «سراسر دنيا» عدالت برقرار خواهد شد و «دنيا» لبريز از عدل اسلامي‌مي‌گردد.

 

ابوهريره نقل كرده كه رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: لو لم يبق من الدّنيا الاّ ليلة لملك فيها رجل من اهل بيتي([169]) اگر از دنيا جز يك شب باقي نباشد در دنيا مردي از اهل بيت من مالك خواهد گشت. اگر در اين حديث ضمير «فيها» به «دنيا» برگردد به روشني و مستقيم حاكميّت جهاني حضرت مهدي (عج) را گزارش مي‌كند و اگر به «ليلة» بازگردد نيز به دليل اهميت اين انقلاب الهي باز هم به قدرت و تسلّط آن حضرت بر جهان مرتبط است.

 

محمد بن يوسف بن محمد شافعي در كتاب «كفاية الطالب في مناقب علي بن أبي طالب» در باب اول احاديث مهدويّت اين حديث را آورده كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: لو لم يبق من الدّنيا الاّ يوم لبعث الله رجلا من اهل بيتي يملأ كما ملئت جوراً([170]) اگر از دنيا جز روزي باقي نماند خداوند مردي از اهل بيتم را برانگيزد كه دنيا را لبريز از عدل كند همان طور كه پر از بيداد شده است.

 

امام علي (عليه السلام) نابودي تمام پادشاهان ستمگر و پاك نمودن كره زمين از آنان را در انقلاب جهاني قائم آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) و امام منتظر (عج) پيش بيني نموده و فرموده‌اند:... ليعزلّن يمنكم امراء الجور و ليطهرنّ الارض من كلّ غاش و ليعملنّ بالعدل...([171]) قطعاً اميران ستمگر را از بين شما كنار مي‌گذارد و عزل مي‌كند و سراسر زمين را از هر آدم حليه گر و دغلباز پاك نموده و به عدل عمل مي‌نمايد. با توجه به اينكه در اين حديث علوي واژه «ارض» آمده و تمامي‌افعال نيز با نون تأكيد ثقليه همراه است و به طور قطع و يقين در انقلاب بزرگ حضرت مهدي (عج) تطهير و پاكسازي زمين از تمام ستمگران و دغلبازان و فسادگستران، تحقّق خواهد يافت و بركناري اميران جائر و تطهير جامعه از منحرفان به يك كشور و منطقه جغرافيايي اختصاص ندارد بلكه سراسري و جهاني است.

 

هنگامي‌كه مفضّل از امام صادق (عليه السلام) سخناني در ستايش چهارده معصوم شنيد پرسيد چهارده معصوم چه كساني هستند؟ امام فرمود: محمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين والائمة مِن ولد الحسين (عليهم السلام)، آخرهم القائم الذي يقوم بعد غيبته فيقتل الدجّال ويُطَهّرالارض من كلّ جور وظلم([172]) محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين و امامان از فرزندان حسين (عليهم السلام)، آخري آنان قائم است كه پس از غيبتش قيام مي‌نمايد و دجّال را مي‌كشد و «زمين» را از هر بيداد و ستمي‌پاك مي‌گرداند. در اين حديث شريف، «پاك سازي زمين» از هرگونه بيداد و ستم، يك دستاورد مهم انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) شمرده شده است. در قيام حضرت مهدي (عج) تنها ظلم در يك شهر يا كشور و منطقه پايان نمي‌يابد بلكه كره زمين از هرگونه ظلمي‌پاك مي‌شود و عدل جهاني جايگزين ظلم در زمين مي‌گردد.

 

امام صادق (عليه السلام) از اشراق نور الهي به سراسر زمين در عصر ظهور حضرت مهدي (عج) ياد نموده و مي‌فرمايند: انّ قائمنا اذا قام اشرقت الارض بنور ربّها واستغنى العباد من ضوء الشمس([173]) هنگامي‌كه قائم ما قيام كند «زمين» به نور پروردگارش روشن مي‌شود و بندگان خدا از نور آفتاب بي نياز شوند.

 

در حديث ديگر كه ابوبصير از قول امام صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند در زمينه قدرت جهاني حضرت مهدي (عج) و گسترش حكومت جهاني ايشان بر «تمام پستي بلندي‌‌هاي دنيا» چنين آمده است: انه اذا تناهت الامور الي صاحب هذا الامر رفع الله تبارك وتعالى له كل منخفض من الارض وخفض له كل مرتفع حتى تكون الدنيا عنده بمنزلة راحته فايّكم لو كانت في راحته شغرة لم يبصره؟!([174]) هنگامي‌كه كارها به صاحب امر برسد خداوند هر نقطه فرو رفته اي از «زمين» را براي او مرتفع و هر نقطه مرتفعي را پايين مي‌برد آن چنان كه «تمام دنيا» نزد او به منزله كف دستش خواهد بود! كدام يك از شما اگر در كف دستش مويي باشد آن را نمي‌بيند؟!

 

امام باقر (عليه السلام) به عبدالملك بن اعين در پيرامون ويژگي‌‌هاي ياران حضرت مهدي (عج) و حاكميت آنان بر كره زمين فرمود:… انه لو قد كان ذلك اُعطى الرجل منكم قوّة اربعين رجلا وجعلت قلوبكم كزبر الحديد لو قذف بها الجبال تعلعتها و«كنتم قوّام الارض وخزّانها»([175]) در عصر ظهور به هر يك مرد از شما نيروي چهل مرد داده مي‌شود و دلهايتان مثل پاره‌‌هاي آهن نيرومند و ثابت مي‌گردد به گونه اي كه اگر با كوه‌‌ها برخورد كند آنها را از جاي مي‌كند و شما برپادارندگان امور مردم و كارگزاران و حكمرانان مردم در زمين و خزانه داران آنان خواهيد بود. در اين حديث شريف، «جهاني بودن حاكميت و اقتدار» ياران حضرت مهدي (عج) و تسلّط آنان بر سراسر «كره زمين» و تشكيل «خزانه داري كل» براي ثروت جهانيان و در دست گرفتن اقتصاد جهان براي توزيع عادلانه ثروت و برقراري عدل جهاني، يادآوري گرديده و تحقّق آن گزارش شده است.

 

ابوجارود از امام باقر (عليه السلام) نقل كرده كه ايشان از قول پدر و جد خويش از قول امام علي (عليه السلام) چنين آورده‌اند: يخرج رجل مِن وُلدي في آخرالزّمان... فاذا هزّ رايته اضاء لها «ما بين المشرق و المغرب» و وضع يده علي رؤس العباد فلا يبقي مؤمن الاّ صار قلبه اشدّ من زبرالحديد و اعطاه الله قوّة اربعين رجلا([176]) مردي از نسل من در آخرالزمان قيام مي‌كند... هنگامي‌كه پرچم او به اهتزاز درآيد «مابين مشرق و مغرب» برايش روشن گردد و دستش را بر سرهاي بندگان گزارد پس مؤمني باقي نمي‌ماند مگر اينكه دلش شديدتر و محكمتر از پاره‌‌هاي آهن گردد و خداوند به او نيروي چهل مرد عطا نمايد. در اين حديث شريف علوي (ع) به اهتزاز درآمدن پرچم حضرت مهدي (عج) در شرق و غرب عالَم و جهاني شدن انقلاب بزرگ مهدوي بيان شده است.

 

از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه شايسته است «سلام» بر حضرت مهدي (عج) اين گونه باشد: السلام عليك يا بقيّة الله في ارضه([177]) سلام بر تو اي بقيّة الله در «زمين».

 

متن سخراني حضرت مهدي (عج)، رهبر بزرگترين انقلاب تاريخ زندگي بشر كه در مسجدالحرام پس از اقامه نماز ايستاده ايراد مي‌شود به نقل ابراهيم بن عبدالحميد از امام صادق (عليه السلام) چنين است: يا أيها الناس انا اولى الناس بآدم، يا ايها الناس انا اولى الناس بابراهيم، يا ايها الناس انا اولى الناس باسمعيل، يا ايها الناس انا اولي الناس محمد... ([178]) اي مردم من سزاوارترين مردم به آدم هستم، اي مردم من سزاوارترين مردم به ابراهيم هستم، اي مردم من سزاوارترين مردم به اسماعيل هستم، اي مردم من سزاوارترين مردم به محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) هستم.... مخاطب امام زمان در اين سخنان «ناس» است، امام با تمام انسان‌‌ها سخن مي‌گويند و با يادآوري انبياء الهي آدم، ابراهيم، اسماعيل و حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم)، به همه كساني كه با نام اين پيامبران آشنا هستند ارتباط برقرار مي‌نمايند و انقلاب جهاني مهدوي آغاز مي‌شود.

 

يونس بن عبدالرحمن از امام موسي بن جعفر (عليه السلام) پرسيد: يابن رسول الله انت القائم بالحق؟ فقال: انا القائم بالحق ولكن القائم الذي يطهّر الارض من اعداءالله ويملأها عدلا كما ملئت جوراً هو الخامس من ولدي([179]) اي پيامبر خدا! شما قائم به حق هستيد؟ امام (ع) فرمود: من قائم به حق هستم و لكن قائمي‌كه زمين را از دشمنان خدا پاك مي‌گرداند و لبريز از عدل مي‌نمايد همان طوري كه از ستم پر شده است او امام پنجم از فرزندان من است. مطابق اين حديث پاكسازي كره زمين از دشمنان خدا و برقراري عدالت بر سراسر جهان از دستاوردهاي انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) خواهد بود.

انقلاب ارتباطات و مهدويّت

در احاديث مهدويّت به ارتباط سريع و آسان همه جهان با يكديگر و انقلاب ارتباطات و انفجار اطلاعات در انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) تصريح گرديده است اين گونه احاديث از نظر پيش بيني آينده توسط معصومين (عليهم السلام) در بيش از هزار سال قبل معجزه مي‌باشد و بيانگر پيشرفت خارق العاده علم و صنعت و تكنولوژي انتقال اطلاعات در آينده جهان بوده است. مطابق اين احاديث ابزار و وسايل ارتباطي و اطلاعاتي آن قدر پيشرفت خواهد كرد كه دنيا را همچون كف دست آشكار مي‌سازد و به حكومت اسلامي‌مركزي تسلّط كامل بر اوضاع جهان مي‌بخشد به گونه اي كه گفتگوها و ارتباطات در پهنه گيتي از مشرق به مغرب بدون صرف وقت و همزمان و سريع صورت مي‌گيرد. اگر جهاني شدن در نگاه تاريخ سياسي معاصر و علوم اجتماعي و ارتباطات به عنوان يك ابزار و وسيله تلقي شود همين انقلاب در رسانه‌‌ها و وسايل ارتباط جمعي يكي از راه‌‌هاي پيروزي دعوت فطري جهاني حضرت مهدي(عج) و گسترش ارزش‌‌هاي اسلامي‌و حاكميت منطق و فرهنگ قرآن و عترت بر سراسر جهان است چيزي كه در گذشته معجزه اش مي‌پنداشتند و اكنون در عصر جهاني شدن عادي شده است.

 

در حديثي از امام صادق (عليه السلام) چنين آمده است: انّ قائمنا اذا قام مدّ اللّه بشيعتنا في اسماعهم وأبصارهم حتّى لا يكون بينهم وبين القائم بريد، يكلّمهم فيسمعون وينظرون اليه وهو في مكانه([180]) هنگامي‌كه قائم ما قيام كند خداوند آن چنان گوش‌‌ها و چشمان شيعيان ما را تقويت مي‌كند كه ميان آنها و قائم (رهبر و پيشوايشان) نامه رسان نخواهد بود، با آنها سخن مي‌گويد پس سخنش را مي‌شنوند و به او نگاه مي‌كنند و او را مي‌بينند در حالي كه او در مكان خويش است (و آنها در چهار گوشه جهان و قاره‌‌هاي ديگر). آنچه امروز با ماهواره و رايانه روي مي‌دهد و صدا و تصوير يك انسان و پيام و گفتارش به طور همگاني و ساده و آسان به سراسر جهان مي‌رسد و همه مي‌توانند او را ببينند و صدايش را بشنوند و با او ارتباط برقرار كنند و گفتگو داشته باشند، قرن‌‌ها پيش از اين در اين حديث امام صادق (عليه السلام) پيش گويي شده و از ابزارهاي ارتباطات جهاني مسلمانان و پيروان حضرت مهدي (عج) در بزرگترين و كامل ترين انقلاب جهاني در تاريخ بشر خواهد بود.

 

امام صادق (عليه السلام) در حديث ديگر ارتباطات جهاني ياران حضرت مهدي (عج) در مشرق و مغرب عالَم را چنين گزارش نموده‌اند: انّ المؤمن في زمان قائم وهو بالمشرق سيري اخاه الذي في المغرب وكذا الذي في المغرب يرى اخاه الذي بالمشرق([181]) همانا مؤمن در زمان قائم در حالي كه در مشرق است برادر خود را در مغرب مي‌بيند و همچنين كسي كه در غرب است برادرش را در شرق مي‌بيند. در اين حديث شريف به گسترش اسلام و حضور اهل ايمان در شرق و غرب جهان و پيوند جهاني آنان و ديدن يكديگر و ارتباط و پيوند جهاني آنان، اشاره شده است.

 

امام سجاد (ع) ياران امام زمان (عج) را حكمرانان و فرمانروايان و بزرگان روي كره زمين دانسته و فرموده‌اند: اذا قام قائمنا اذهب اللّه عزّوجلّ عن شيعتنا العاهة و جعل قلوبهم كزبرالحديد و جعل قوّة اربعين رجلا و يكون حكّام الارض و سنامها([182]) هنگامي‌كه قائم ما قيام كند خداي عزّوجلّ از شيعه ما آفت را برطرف سازد و دل‌‌هايشان را همچون پاره‌‌هاي آهن كند و نيروي هر يك مرد از آنان را به‌اندازه چهل مرد قرار دهد و آنان حكمرانان و فرمانروايان و بزرگان بر سراسر گيتي خواهند بود. مطابق اين حديث شريف ياران ولي عصر (عج) حاكم و فرمانرواي يك كشور و يك قارّه و يك منطقه از روي زمين نمي‌باشند بلكه بزرگ و حاكم بر سراسر جهان و همه كشورها و مناطق و قارّه‌‌هاي زمين خواهند شد.

 

دعبل بن علي خزاعي مي‌گويد در حضور مولايم علي بن موسي الرضا (عليه السلام) قصيده خود را كه آغاز آن اين بيت است:

 

 

 

مدارس آيات خلت من تلاوة و منزل وحي مقفر العرصات

 

 

 

خواندم تا رسيدم به اين روايت از قصيده ام:

 

 

 

خروج امام لا محالة خارج يقوم علي اسم الله و البركات

 

يميّز فينا كل حقّ و باطل و يجزي علي السماء و النقمات

 

 

 

امام رضا (عليه السلام) به شدّت گريست و سرخويش را بلند نموده و به من فرمود: اي خزاعي! در اين دو بيت روح القدس بر زبانت سخن گفت آيا مي‌داني اين امام كيست در چه زماني قيام مي‌كند؟ گفتم: «لا يا مولاي الاّ انّي سمعت بخروج امام منكم يطهرّ الارض من الفساد ويملأها عدلا كما ملئت جوراً» نه أي مولاي من! مگر اينكه خبر خروج و قيام امامي‌از شما را شنيده ام كه زمين را از فساد پاك مي‌گرداند و پر از عدل مي‌كند همان طوري كه لبريز از بيداد شده باشد، امام (ع) فرمود: يا دعبل… الحجّة القائم المنتظر في غيبتة المطاع في ظهوره لو لم يبق من الدّنيا الاّ يوم واحد لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّى يخرج فيملأها عدلا كما ملئت جوراً([183]) اي دعبل... حجّت قائم كه در غيبتش انتظار او برده شود و در ظهورش مطاع مي‌باشد اگر از دنيا جز يك روز باقي نماند خداوند آن روز را آنقدر طولاني گرداند تا او قيام نمايد و زمين را از عدل پر كند همان طور كه از بيداد لبريز شده است. مطابق اين حديث رضوي «فساد زدايي جهاني» و «عدالت گستري جهاني» در انقلاب مهدوي، نزد شيعيان و اصحاب ائمه (عليهم السلام) معروف و مشهور و قطعي بوده است به گونه اي كه دعبل خزاعي در پاسخ و پرسش امام رضا (عليه السلام) از آن ياد كرده و آن حضرت نيز بر آن تصريح و تأكيد نموده‌اند.

 

عبدالعظيم حسني نيز مي‌گويد به محضر سرورم امام جواد (ع) رسيدم و عرض كردم: انّي لارجو ان تكون القائم من اهل بيت محمد الذي يملأ الارض قسطاً وعدلا كما ملئت جوراً وظلماً، من اميدوارم كه شما قائم از اهل بيت محمد باشيد كه زمين را لبريز از قسط و عدل مي‌نمايد همان طور كه پر از بيداد و ستم شده باشد، امام جواد (ع) فرمود: يا ابا القاسم ما منّا الاّ قائم بأمر الله و‌‌هاد الي دين الله ولست القائم الذّي يطهّر اللّه به الارض من اهل الكفر والجحود ويملأها عدلا وقسطاً... هو الذي يطوي له الارض ويذلّ له كلّ صعب يجتمع اليه من أصحابه عدد اهل بدر ثلاثمأة وثلاث عشر من أقاصي الارض... فاذا اجتمعت له هذه العدّة من اهل الارض اظهر امره فاذا اكمل له العقد وهو عشرة آلاف رجل خرج باذن الله فلايزال يقتل اعداء اللّه حتي يرضى الله تبارك وتعالى...([184]) اي اباالقاسم! هيچ يك از ما امامان نيست مگر قائم به امر خدا و راهنماي به سوي دين خدا ولي من قائمي‌كه خداوند به وسيله او «زمين» را از اهل كفر و دروغگويي و انكار حق پاك مي‌گرداند و لبريز از داد و قسط مي‌نمايد نيستم... اوست كسي كه زمين برايش رام و هر سختي برايش هموار مي‌گردد و از يارانش به تعداد اهل بدر 313 تن از اقصي نقاط زمين نزد او جمع مي‌شوند هنگامي‌كه عقد برايش كامل گردد و آن ده هزار تن است به اذن خدا قيام مي‌كند و پيوسته دشمنان خدا را مي‌كشد تا اينكه خداي تبارك و تعالي را راضي و خشنود گرداند.

 

اين حديث نيز روشنگر اين حقيقت است كه عدالت گستري جهاني قائم آل محمد(ع) در نزد شيعيان و ياران امامان (عليهم السلام) يك امر واضح و حتمي‌بوده است كه عبدالعظيم حسني به امام جواد (ع) مي‌گويد: اميدوارم شما همان عدالت گستر جهاني باشيد و پاسخ امام جواد (ع) نيز صراحت در اين دارد كه رسالت قائم آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) تطهير زمين و پاكسازي جهان از لوث وجود اهل كفر و فسق و دروغ و دغل و نابودي استكبار و كفر جهاني و توسعه عدالت اسلامي‌در همه كشورها و مناطق و قاره‌‌ها است و سراسر كره زمين رام و در اختيار حضرت مهدي (عج) قرار خواهد گرفت و همه سختي‌‌ها و مشكلات را از پيش پاي برمي‌دارد و يارانش نخبگان مؤمن و صالح و پاكان و مخلصان از اقصي نقاط جهان و دورترين مناطق كره زمين و از همه كشورها و از درون جمعيت چندين ميلياردي جهان است و او زورگويان و قلدرها و استعمارگران و ياران امپرياليزم و صهيونيزم و همه دشمنان خدا را به سزاي اعمال خود مي‌رساند.

 

انقلاب جهاني مهدوي از منظر اهل سنت

 

دانشمند معروف سنّي مذهب، شيخ منصور علي ناصف در كتاب خويش «التّاج» - كه به منظور گردآوري مجموعه اي مطمئن از احاديث صحاح خمسه كه مهمترين كتب حديث اهل سنت است تأليف كرده و با تقريظ‌‌هاي مهمي‌از جانب دانشمندان بزرگ دانشگاه الازهر مصر چاپ شده است - مي‌نويسد: اشتهر بين العلماء سلفاً وخلفاً افّه في آخر الزمان لابدّ من ظهور رجل من اهل البيت يسمّى المهدي، «يستولي على الممالك الاسلامية» ويتبعه «المسلمون» ويعدل بينهم ويؤيد الدّين... وقد روى احاديث المهدي جماعة من خيار الصحابة وأخرجها أكابر المحدثين كأبي داود والترمذي وابن ماجه والبراني وأبي يعلى والبزاز والامام احمد والحاكم رضي الله عنهم أجمعين([185]) در ميان همه دانشمندان امروز و گذشته مشهور است كه سرانجام مردي از اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ظاهر مي‌شود كه بر «تمام كشورهاي اسلامي» مسلط مي‌گردد و مسلمانان از او پيروي مي‌كنند و در ميان آنها عدالت را اجرا مي‌نمايد و دين را تقويت مي‌كند... احاديث مهدي را گروهي از بهترين اصحاب روايت نموده و بزرگان محدّثين مثل ابوداود و ترمذي و ابن ماجه و طبراني و ابويعلي و بزازو امام احمد و حاكم رضي الله عنهم اجمعين اخراج و نقل كرده‌اند.

 

محمد شبلنجي دانشمند معروف مصري احاديث پيرامون حضرت مهدي (عج) را چنين توصيف مي‌نمايد: تواترت الاخبار عن النبي (صلى الله عليه وآله وسلم) علي انّ المهدي من اهل بيته وانه يملأ الارض عدلا([186]) اخبار متواتري از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) آمده كه مهدي از خاندان و اهل بيت او است و او همه روي «زمين» را پر از عدل مي‌كند.

 

ابن حجر نيز در الصواعق المحرقة چنين مي‌آورد: اخبار متواتر و فراواني از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده كه سرانجام مهدي ظهور مي‌كند و او از اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) است... و زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد. ([187])

نقش حضرت مسيح در انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج)

در احاديث مهدويّت از عيسي بن مريم به عنوان يكي از ياران حضرت مهدي (عج) ياد شده است كه در زمان ظهور حضرت مهدي (عج)، از آسمان نزول مي‌كند و پشت سر آن حضرت قرار مي‌گيرد و در نماز جماعت به ايشان اقتدا خواهد كرد و معاونت ايشان را برعهده دارد. روشن است به حكم اينكه آئين حضرت عيسي مربوط به گذشته بوده وظيفه دارد در اين زمان از آئين موجود يعني آئين اسلام كه حضرت مهدي (عج) در راه جهاني سازي آن انقلاب مي‌كند پيروي كند. بنابر اين رهبر انقلاب جهاني اسلامي‌حضرت مهدي (عج) است و عيسي بن مريم (ع)، اين پيامبر اولوا العزم الهي در ركاب آن حضرت در راه جهاني سازي اسلامي‌و جهاني شدن ارزش‌‌هاي قرآني، ايشان را ياري مي‌نمايد. يكي از عوامل تأثير گذار در پيشرفت انقلاب جهاني مهدوي و برقراري حاكميت اسلامي‌در سراسر جهان، همين حضور اين پيامبر الهي در كنار مهدي آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) است. مسيحيان جهان با لطف الهي از هر طريقي كه باشد، شايد از راه ديدن تصوير و شنيدن سخنان دلنشين حضرت مسيح (ع) با استفاده از ماهواره و اينترنت و رسانه‌‌هاي گروهي در عصر انقلاب ارتباطات و انفجار اطلاعات، به خوبي ايشان را بشناسند و پيام ايشان را در ضرورت پيروي از حضرت مهدي (عج) و مشاركت در انقلاب جهاني اسلامي‌مهدوي بشنوند و به ايشان روي آورند و از اين راه سريعتر اسلام در سراسر جهان گسترش يابد. گرايش عناصر صادق جمعيت ميلياردي مسيحيان جهان از درون كشورهاي غربي به سوي اسلامي‌كه پيامش را عيسي بن مريم (ع) ياور و پشتيبان حضرت مهدي(عج) به آنها خواهد رساند نقش مهمي‌در حاكميت اسلام بر جهان غرب ايفا مي‌نمايد. در سخنان پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) و ائمه معصومين (عليهم السلام) پيرامون انقلاب جهاني حضرت مهدي(عج) ارتباط و پيوند و همكاري «مهدي» و «عيسي» عليهما السلام، به روشني بيان شده و در بين مسلمانان رواج يافته است.

 

ابو سعيد خدري از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل كرده كه در ضمن يادآوري و شمارش خصال ششگانه بي نظير اهل بيت فرمود: منّا مهدي الامّة الذي يُصلّي عيسى خلفه([188]) مهدي امّت كه عيسي پشت او نماز مي‌گذارد از ماست.

 

پيش از تحريف حقايق، در انجيل واقعي حضرت عيسي بن مريم (ع) مطالبي درباره دين اسلام و قرآن و بعثت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) و ترفيع سماوي و هبوط در آخرالزمان و كمك امّت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) و نماز گزاردن با آنان، وجود داشته است. ([189])

 

در يك حديث نبوي ديگر درباره ياري مهدي (عج) توسط حضرت عيسي (ع) چنين آمده است: مِن ذريّتي المهدي اذا خرج نزل عيسى بن مريم لنصرته فقدّمه وصلّى خلفه([190]) از نسل من مهدي است هنگامي‌كه قيام كند عيسي بن مريم براي ياري او فرود خواهد آمد پس او را مقدّم مي‌دارد و پشت او نماز مي‌گزارد

 

به نقل ابن عباس هم پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) گسترش انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) و رسيدن حكومت او به «مشرق» و «مغرب» جهان را پيش بيني نموده و فرمود: المهدي يملأها قسطاً وعدلا كما مُلئت جوراً وظلماً والذي بعثني بالحق نبيّاً لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لا طال اللّه ذلك اليوم حتى يخرج فيه ولي المهدّي فينزل روح الله عيسى بن مريم (ع) فيصلّي خلفه وتشرق الارض بنور ربّها ويبلغ سلطانه المشرق والمغرب([191]) مهدي زمين را پر از قسط و عدل مي‌كند همان طور كه لبريز از بيداد و ستم شده است سوگند به كسي كه مرا به حق پيامبر برانگيخت اگر از دنيا جز يك روز باقي نماند خداوند آن روز را طولاني گرداند تا در آن فرزندم مهدي قيام كند پس روح الله عيسي بن مريم (ع) فرود مي‌آيد و پشت او نماز مي‌گزارد و نور پروردگار را به زمين مي‌تاباند و و قدرتش به مشرق و مغرب مي‌رسد.

 

در بسياري از كتب حديثي، اين سخن از پيامبر آمده است كه فرمود: كيف انتم اذا نزل فيكم ابن مريم وامامكم منكم؟([192]) چگونه خواهيد بود هنگامي‌كه فرزند مريم در ميان شما فرود آيد در حالي كه پيشواي شما از خود شماست؟

 

امام باقر (عليه السلام) نيز رسيدن حاكميت انقلاب جهاني مهدي (عج) را به شرق و غرب جهان چنين گزارش فرمود: القائم منّا… تظهر له الكنوز يبلغ سلطانه المشرق والمغرب ويظهر به الله دينه على الدين كلّه ولو كره المشركون فلا يبقى في الارض خراب الاّ عمر وينزل روح الله عيسى بن مريم فيصلّي خلفه([193]) قيام كننده از ما اهل بيت... گنج‌‌ها برايش آشكار مي‌شود و حكومت و قدرت او به مشرق و مغرب مي‌رسد و خداوند دينش را به وسيله او بر تمام آئين‌‌ها پيروز مي‌گرداند گرچه مشركان خوش نداشته باشند پس در زمين خرابي نمي‌ماند جز اينكه آن را آباد مي‌كند و روح الله عيسي بن مريم فرود مي‌آيد و پشت او نماز مي‌گزارد.

 

مسيحيان جهان نيز اعتقاد به منجي موعود و رجعت حضرت مسيح دارند، «پاترشيا ابردين» در كتاب تكاپوي 2000 مي‌گويد: جهان با فرارسيدن سال 2000 و جاذبه‌‌هاي هزاره ي موعود گسترش خواهد يافت، همان طور كه ابتدا در صحيفه ي دانيال پيغمبر عهد عتيق و بعد در مكاشفه ي يوحنا، رسول عهد جديد (باب بيستم آيه 1 تا 7) آمده است: هزاره ي موعود يعني دوره ي هزار ساله اي كه مسيح و حواريونش جهان را به دست خواهند گرفت و صلح و شادي در سطح زمين حكمفرما خواهد شد. اما آن هزاره كه مطلع عصري طلايي در تاريخ بشريّت است منحصراً وقتي خواهد رسيد كه مسيح «رجعت» كرده باشد و پيروزي موعودش بر كفار و معاندان تحقق يافته باشد. ([194])

پيوند آيات جهاني شدن اسلام و مهدويّت

در بخش‌‌هاي پيشين اين پژوهش، برخي آيات قرآني كه بيانگر جهاني سازي و جهاني شدن اسلام و قدرت جهاني مسلمانان است بررسي شد و برخي احاديث مربوط به آن آيات كه بهتر گسترش اسلام را در جهان بيان مي‌كرد نيز ارايه گشت اما در برخي احاديث، آن آيات قرآني بر انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) تطبيق شده است البته روشن است كه حاكميت جهاني اسلام با انقلاب مهدي (عج) كامل و تمام مي‌گردد و در عصر ظهور امام زمان (عج) اسلام در سراسر جهان اجرا مي‌شود و مصداق عالي و كامل و بي نظير «حاكميت جهاني اسلام» روي خواهد داد اما چون مفاهيم اين آيات عام و مطلق است و در متن آيات هيچ اختصاص و تقيّيدي نيست، با انقلاب جهاني اسلامي‌پيش از ظهور آن حضرت و كوشش براي ساختن جهان براساس دين اسلام هيچگونه تعارض و مخالفتي ندارد.

 

امام باقر (عليه السلام) در تفسير آيه كريمه «ليظهره على الدين كلّه» و پيروزي اسلام بر همه آيين‌‌ها فرمود: انّ ذلك يكون عند خروج المهدي من آل محمد فلا يبقى احد الاّ اقرّ بمحمّد.([195]) اين غلبه و پيروزي نهايي هنگام قيام مهدي از آن محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) است كه اخدي در روي كره زمين نمي‌ماند جز اينكه به رسالت حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) اقرار و اعتراف كند.

 

در تفسير همين آيه شيخ طبرسي مي‌نويسد: قيل انّ تمام ذلك عند خروج المهدي (عج) فلا يبقى في الارض دين سوى دين الاسلام([196]) گفته شده تمام شدن پيروزي اسلام بر تمام آيين‌‌ها در زمان قيام مهدي(عج) است پس در زمين ديني جز دين اسلام نمي‌ماند.

 

امام باقر (عليه السلام) درباره آيه كريمه وراثت بندگان صالح خدا بر زمين فرمود: هم اصحاب المهدي (عج) في آخر الزمان([197]) آنان ياران مهدي در آخرالزمان مي‌باشند.

 

امام سجاد (ع) درباره آيه كريمه استخلاف اهل ايمان و عمل صالح بر زمين فرمود: هم والله شيعتنا أهل البيت يفعل الله ذلك بهم على يدي رجل منّا وهو مهدي هذه الاّمة([198]) آنان به خدا سوگند شيعيان ما اهل بيت مي‌باشند خداوند اين استخلاف بر زمين را براي آنان به دست مردي از ما اهل بيت كه مهدي اين امت است انجام خواهد داد.

صدور انقلاب راهكار مناسب جهاني سازي اسلامي

اسلام يك دين جهاني است و توانايي ساختن جهان و حاكميت بر همه جهانيان را داراست، انقلابي كه براساس چنين ديني پديد آيد نيز شايستگي الگو قرار گرفتن و صدور به كشورهاي جهان و جهاني شدن را دارد. امام خميني (ره) كه در مكتب اسلام تربيت شد و فرزند حوزه‌‌هاي علميه شيعه بود، در حوزه سياست خارجي خويش بر سه اصل «دعوت مردم جهان، كفار و مشركين به سوي اسلام» و «نفي سبيل كافرين بر مسلمين» و «حفظ داراالاسلام و امكانات و توانايي‌‌هاي مسلمانان» توجه و تأكيد داشت. ايشان در سال 1341 به ياران مبارز خويش گفت: بدانيد مبارزه ما سه مرحله دارد مرحله اول اسلامي‌كردن ايران و مرحله دوم اسلامي‌شدن جهان اسلام و مرحله سوم جهاني شدن اسلام. آن روز است كه به محضر مولا عرض مي‌كنيم مولا! جهان منتظر قدوم مبارك شماست.([199]) پس از پيروزي انقلاب نيز «صدور انقلاب» را طرّاحي نموده و فرمود: همه ما با هم قيام كرده ايم كه اسلام را در اينجا زنده كنيم و ان شاء انقلاب را به همه جا صادر مي‌كنيم([200]) در جاي ديگر فرمود: نهضت ايران مخصوص به خودش نبوده و نيست. براي اينكه اسلام اختصاص به طايفه خاصي ندارد. ما كه نهضت كرديم براي جمهوري اسلامي‌بوده است. نهضت براي اسلام نمي‌تواند محصور به يك كشور باشد. ([201]) روشن است كه صدور انقلاب در نگاه امام خميني همان صدور‌انديشه و فرهنگ اسلامي‌است و اين با توسّل به خشونت و به كاربردن سلاح و قدرت و خون ريزي و تهاجم نظامي‌تمام نمي‌شود بلكه بايد راههاي نفوذ در قلب‌‌ها را يافت و از همان راهها وارد شد و انقلاب اسلامي‌را به جهان صادر كرد. امام خميني براي جهاني سازي اسلامي‌و جهاني شدن اسلام براي رئيس كفار و مشركان جهان صدر هيأت رئيسه و رهبر شوروي سابق پيام فرستاد و در آن پيام، ابرقدرتي به تحقيق درباره اسلام، شناخت حقايق ديني و پذيرش اسلام و قرآن دعوت شد، در آخر آن پيام چنين آورده‌اند: جناب آقاي گورباچف! اكنون بعد از ذكر اين مسائل و مقدمات از شما مي‌خواهم درباره اسلام به صورت جدي تحقيق و تفحّص كنيد و اين نه به خاطر نياز اسلام و مسلمين به شما، كه به جهت ارزش‌‌هاي والا و جهان شمولي اسلام است كه مي‌تواند وسيله راحتي و نجات همه ملت‌‌ها، باشد و گره مشكلات اساسي بشريت را بازنمايد. ([202])مخاطب آن پيام سال‌‌ها پس از رحلت امام خميني (ره) چنين گفت: پيام آيت الله خميني براي من پيام به تمام اعصار در طول تاريخ بود و زماني كه من اين پيام را دريافت كردم اينگونه انگاشتم كه شخصي كه اين پيام را نوشته، فردي متفكر و دلسوز براي سرنوشت جهان است من از اين پيام كه با دقت به آن گوش دادم و آن را مطالعه كردم استنباط كردم كه او كسي است كه براي جهان نگران است و مايل است كه من انقلاب اسلامي‌را بهتر بشناسم. ما زماني كه اين پيام را در جلسه كميته مركزي حزب كمونيست مطرح كرديم براي اعضاي حزب كه نيمي‌از جهان را در اختيار داشت بسيار غيرمنتظره بود و نسبت به پيام با ديده احترام مي‌نگريستند و تصريح مي‌كردند كه رهبران ايران علاقمند به حفظ ارزش‌‌هاي انساني در جهان هستند. ([203]) امام خميني به فرستاده مخصوص گورباچف نيز فرمود: من مي‌خواستم دري از جهان غيب به چهره او باز كنم نه آنكه درباره جهان ماده با او سخن گفته باشم. ([204])

 

در هر حال جهاني شدن اسلام با صدور انقلاب اسلامي‌به كشورهاي جهان تحقق مي‌يابد تمام توطئه‌‌ها و نقشه‌‌هاي دشمنان و همه تحريفات و تحقيرها و اهانت‌‌ها نسبت به انقلاب اسلامي‌ايران، براي جلوگيري از تأثيرات انقلاب اسلامي‌بر جان و روح بشريت است. بر همين اساس است كه ريچارد نيكسون رئيس جمهور اسبق آمريكا در كتاب «فرصت را دريابيم» پيش بيني و اعتراف مي‌كند: جهان اسلام در قرن بيست و يكم يكي از مهمترين ميدان‌‌هاي زور آزمايي سياست خارجي آمريكا باشد. ([205]) تبليغات گمراه كننده امپرياليزم خبري غربي عليه اسلام و مسلمين براي پيشگيري از صدور انقلاب اسلامي‌به اروپا و آمريكا و گسترش اسلام در سراسر جهان و جهت بستن راه و شكست و نابودي نظام‌‌هاي ليبرال دموكراسي شيطاني و ضدديني غرب است. انقلاب اسلامي‌ايران و صدور اين انقلاب به جهان زمينه ظهور ولي عصر (عج) و شكل گيري انقلاب جهاني مهدوي را فراهم مي‌نمايد و اين واقعيت را پيامبر گرامي‌اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) پيش بيني نموده و فرمود: يخرج ناس من المشرق فيوطّئون المهدي سلطانه([206]) مردي از شرق قيام مي‌كنند و شرايط را براي انقلاب مهدي (عج) فراهم و مهيا مي‌نمايند.

جهاني سازي و جهاني شدن در موج غربي آن

از آغاز تا اين بخش مقاله، به خوبي و به تفصيل ابعاد گوناگون، «جهاني بودن و جهانشمولي اسلام» و همچنين «جهاني سازي اسلامي‌و جهاني شدن اسلام» در منطق وحي بيان شد و پيشينه و زادگاه اين موضوعات در نزد مسلمين و پايگاه و مدارك و اسناد ديني آن شناسايي گرديد و پيشگامي‌اسلام در طرح جهاني سازي و جهاني شدن اثبات گشت. به بيان ديگر زواياي جهانشمولي و جهاني سازي در فرهنگ اسلامي‌مستند به قرآن و سنّت و‌انديشه فرهيختگان مؤمن آشكار شد و در اين بخش از پژوهش به بررسي موج جديد جهاني سازي و جهاني شدن در تاريخ سياسي معاصر پرداخته مي‌شود.

 

اين مباحث را در محورهاي زير پيگيري مي‌نماييم:

 

الف - پيشينه و مباني پيدايش

 

ب - تعاريف

 

ج - پيوند «جهاني شدن» و «غربي شدن»

 

د - ابزار يا‌انديشه؟!

 

هـ - تناسب و سازگاري يا تقابل و تناقض با حكومت جهاني اسلام

 

پيشينه و چرايي و چگونگي آغاز جهاني شدن

 

پيگيري اين موضوع كه جهاني شدن و جهاني سازي در تاريخ سياسي معاصر چه وقت و چرا و چگونه آغاز شد بخشي از پروژه مطالعاتي جهاني شدن در ميان دانشمندان و نويسندگان و نظريّه پردازان است. جهاني شدن يك رويداد ناگهاني نيست بلكه برآيند يك سلسله حوادث و واقعيات است. گرچه كاربرد و اصطلاح جهاني شدن را به دو كتابي كه در سال 1970 و 1975 انتشار يافت نسبت مي‌دهند و به ويژه كتاب «مارشال ملك لوهان» با عنوان «جنگ و صلح در دهكده جهاني» را آغاز مفهوم جهاني شدن مي‌دانند([207]) اما برخي ديگر پيشينه تاريخي جهاني شدن را به مجموعه پديده‌‌هاي جداي از هم كه در نيمه دوم قرن بيستم رخ داد و با قرار گرفتن كنار هم، نظر جهانيان را به نوعي تمايل به همبستگي و وحدت در آينده كشاند مرتبط مي‌دانند. پس از دو جنگ جهاني به ويژه جنگ جهاني دوم، تأسيس سازمان ملل متحد در سال 1945 م، انتشار كتاب صلح و جنگ در دهكده جهاني ملك لوهان در 1965، چاپ كتاب موج سوم الوين تافلر در 1978([208])، پيروزي انقلاب اسلامي‌ايران و طرح صدور انقلاب سراسر جهان و رويكرد جهاني جديد به سوي دين در 1979، و به دنبال آن پايان جنگ سرد در 1989، و فروپاشي ابر قدرت شرق و سقوط ماركسيسم و نابودي نظام دوقطبي در 1989، تشكيل سازمان تجارت جهاني در 1996 و سرانجام اتحاد پولي يازده كشور اروپايي در 1998 م. و بسياري از رخدادهاي ديگر در دهه هفتاد به بعد در قالب بندي تئوريك جهاني شدن اثر گذاشت. ([209])

تعاريف جهاني شدن و جهاني سازي و ويژگيهاي آن

هنوز در تاريخ سياسي معاصر و در عصر جهاني شدن، تعريف جامع و مانعي از «جهاني شدن» ارائه نشده است با اينكه در مبحث جهاني شدن، دانشمندان و فرضيه پردازان و تئوريسين‌‌هاي دانشگاهي بيش از هر چيز در كتب و مقالات و سخنراني‌‌هاي خويش به تعريف جهاني شدن و جهاني سازي و مفاهيم آن روي آورده و حجم قابل توجهي از اين آثار به بيان تعريف اختصاص يافته است، باز هم به طور دقيق و مشروح ابعاد و زواياي جهاني شدن و جهاني سازي آشكار نشده است و در هر حال آوردن تعاريف از هر نقطه نظري كه باشند كمك مي‌كند تا ما درك بهتري از جهاني شدن بيابيم و بسياري از پرسش‌‌ها يا دغدغه‌‌هايي كه از اين فرايند در ذهنمان هست را پاسخ گوييم. ([210]) در اين راستا نگاهي به تعاريف گوناگون جهاني شدن داريم تا به ماهيت آن پي ببريم و توانايي نقد كامل و ارزيابي درست آن را پيدا كنيم و انحرافات و زيان‌‌هاي احتمالي آن را شناسايي نموده و با آنها مبارزه كنيم و آنها را تغيير بدهيم و ضرورت‌‌ها و منافع آن را تشخيص داده و از آن در راه جهاني سازي اسلامي‌و جهاني شدن بهره برداري نماييم. شناخت اصل موضوع جهاني شدن و ابهام زدايي از مفاهيم آن در پيش بيني پيامدهاي آن و برنامه ريزي مناسب و ارائه راههاي علمي‌و عملي براي مواجهه با جهاني شدن به ما كمك خواهد كرد.

 

سائورين (Saorin) اعتقاد دارد عصر جهاني شدن نشانه پايان روابط بين الملل به عنوان يك رشته دولت محور است و «تنها با ردّ برتري تحليل مفروض انگاشته شده براي دولت مي‌توان به توضيح قابل قبولي درباره تحولات اجتماعي جهاني دست يافت. ([211])

 

«آنتوني مك گرو» مفهوم جهاني شدن را در اين جمله آورده است: «افزايش شمار پيوندها و ارتباطات متقابلي كه فراتر از دولت‌‌ها و در نتيجه فراتر از دولت‌‌ها و در نتيجه فراتر از جوامع دامن مي‌گستراند و نظام جديد جهاني را مي‌سازند» او وابستگي حاصل از ارتباطات متقابل را كه در بين جوامع همگراي اقتصادي يا فرهنگي و يا حتي سياسي ايجاد مي‌شود اين گونه ترسيم مي‌كند: «اين نوع وابستگي يكي از ويژگيهاي اصلي جهاني شدن ارتباطات متقابل است اما بر خلاف وابستگي متقابل كه بر دو جانبه بودن تأكيد دارد، جهاني شدن امكان وابسته شدن را نيز در نظر مي‌آورد».([212])

 

«كوتكوويچ وكلنر» اصطلاح جهاني شدن را براي توصيف روندي به كار مي‌برد كه: «اقتصاد جهاني، نيروهاي سياسي و فرهنگي به سرعت كره زمين را زيرنفوذ قرار مي‌دهند و به خلق يك بازار نوين جهاني، سازمان‌‌هاي سياسي فراملي جديد و فرهنگ نوين جهاني مي‌پردازند. براين اساس دورنماي جهان، توسعه بازار جهاني سرمايه داري، زوال دولت ملي، گردش پر شتاب تر كالا، مردم، اطلاعات و شكل‌‌هاي فرهنگي است. ([213])

 

مارتين آلبرو (Martin Albero) جهاني شدن را به فرايندهايي كه براساس آن تمام مردم جهان در يك جامعه واحد و فراگير جهاني به هم مي‌پيوندند تعريف مي‌كند و به طور ضمني، نقش دولت‌‌هاي كنوني را در بُعد حاكميت كاهش داده و يك جامعه واحد جهاني خارج از حاكميت دولت‌‌ها را به تصوير مي‌كشد بدون آن كه فقدان قدرت ملي را به طور كلّي منكر گردد. ([214])

 

«زيگموند باومن» مي‌گويد: جهاني شدن نامعلومي، سركشي و خصلت خودرأيي امور جهان است. يعني نبود يك مركزيّت، يك كانون نظارت و يك هيئت رهبري - پس بهتر است به جاي جهاني شدن از واژه ي «جهاني - محلي شدن فرايندي» گفتگو كنيم كه در آن توافق و در هم بافتگي تاروپود و از هم گسيختگي و همبستگي و پراكندگي امور، عرضي و حتي رفع شدني است. ([215])

 

«مانوئل كاستل» با اشاره به عصر اطلاعات، جهان گرايي را ظهور نوعي جامعه شبكه اي مي‌داند كه در ادامه حركت سرمايه داري، پهنه اقتصاد، جامعه و فرهنگ را در برمي‌گيرد. ([216]) به اعتقاد «باري آكسفورد» جهاني شدن به درستي اصطلاح شايسته اي است براي فرايندهاي چند بُعدي از طريقي كه نظام جهاني، خود و كردارش را شكل مي‌بخشد. ([217])

 

«مايكل تانرز» در توصيف جهاني شدن مي‌گويد: جهان گرايي به نحوي كه از آن بحث مي‌شود، به رشد انفجارآميز بيست و پنج سال گذشته شركت‌‌هاي چند مليّتي غول پيكر و ذخاير انبوه سرمايه اي اشاره دارد كه از مرزهاي ملّي گذر كرده و در همه جا رخنه نموده است. اين جهاني شدن خود به طور عمده پيامد يك انفجار تكولوژيك است كه همزمان در كامپيوتري كردن امور، ارتباطات راه دور و حمل و نقل سريع مشاهده مي‌شود. ([218])

 

«امانوئل والراشتاين» در ترسيم نظريه خود كه آن را «نظريه گرايش خطي به سمت جهاني واحد» ناميده در كتاب مشهورش به نام «سياست و فرهنگ در نظام متحوّل جهاني» مي‌نويسد: جهان در بردارنده تعداد بسياري از گروه‌‌هاي مجزّا و متمايز است كه با گذشت زمان،‌اندك‌اندك دامنه فعاليت‌‌هاي آنها گسترش يافته و در هم ادغام شده‌اند و ما ذره ذره با كمك علم و تكنولوژي در حال رسيدن به جهان واحدي هستيم، جهان واحد سياسي، جهان اقتصادي واحد و جهان فرهنگي واحد. ([219]) وي جهاني شدن را چنين تعريف مي‌كند: شكل گيري شبكه‌‌هايي كه طي آن اجتماعاتي كه پيش از اين در كره خاكي دور افتاده و منزوي بودند، در وابستگي متقابل و وحدت جهاني ادغام مي‌شوند. ([220])

 

«مالكم واترز» در كتاب خود «جهاني شدن» را چنين تعريف مي‌كند: فرايندي اجتماعي كه در آن قيد و بندهاي جغرافيايي كه بر روابط اجتماعي و فرهنگي سايه افكنده است از بين مي‌رود و مردم به طور فزاينده از كاهش اين قيد و بندها آگاه مي‌شوند. ([221])

 

«آنتوني گيدنز» طرح كلي پيامدهاي جامعه شناختي جهاني شدن را بيان كرده و معتقد است «در جامعه جهاني تأكيد بر گذشتن از سطح ملّي و ايجاد ساختارهاي اصيل جهاني است»([222]) وي بر اين اعتقاد است كه خطاست جهاني شدن را تنها بر حسب يكپارچكي اقتصادي جهاني درك كنيم و مي‌گويد: «جهاني شدن واقعاً به دستور كار جديد در زندگي ما اشاره مي‌كند دستور كاري كه در آن رويدادهاي دوردست مستقيماً به زندگي محلّي تأثير مي‌گذارد و آنچه را كه ما به عنوان يك فرد انجام مي‌دهيم مي‌تواند پيامدهاي جهاني داشته باشد. ([223])

 

دكتر آيت قنبري در تعريف جهاني شدن چنين مي‌نگارد: جهاني شدن يعني يكسان شدن و مشابه شدن دنيا، بدين معني كه به دليل افزايش ارتباطات، استفاده از شبكه‌‌هاي ماهواره اي، رايانه اي، مخابرات و كانال‌‌هاي تلويزيوني، به تدريج كل ارزش‌‌ها، مدل‌‌ها، الگوها و فرهنگ جهاني يكسان مي‌شود. ([224])

 

سيد محمدرضا سيدنوراني، در مقاله جهاني شدن كشورهاي در حال توسعه و ايران، جهاني شدن اقتصاد را به معناي كاهش قدرت كنترل دولت‌‌ها بر نقل و انتقالات مالي و فناوري مي‌داند. ([225])

 

حسين بشيريه در مقاله «جهاني شدن و حاكميت ملي» در تعريف جهاني شدن چنين نوشته است: مراد از جهاني شدن مجموعه فرايندهاي پيچيده اي است كه به موجب آن، دولت‌‌هاي ملي به نحو فزاينده اي به يكديگر مرتبط و وابسته مي‌شوند و همين وابستگي و ارتباط، مشكلاتي را براي مفهوم حاكميت ملي به معناي قديم ايجاد مي‌كند. ([226])

 

عادل عبدالحميد علي درباره فرايند جهاني شدن مي‌نويسد: در هم ادغام شدن بازارهاي جهان در زمينه‌‌هاي تجارت و سرمايه گذاري مستقيم و جا به جايي و انتقال سرمايه، نيروي كار و فرهنگ، در چارچوب سرمايه داري و آزادي بازار و نهايتاً سر فرود آوردن جهان در برابر قدرت‌‌هاي جهاني بازار منجر به شكافته شدن مرزهاي ملي و كاسته شدن از حاكميت دولت خواهد شد و عنصر اصلي و اساسي در اين پديده شركت‌‌هاي بزرگ چند مليتي و فراملتي هستند. ([227])

 

سيدعبدالقوم سجادي در مقاله «جهاني شدن و حكومت جهاني اسلام» در زمينه مخرج مشترك تعريف‌‌هاي جهاني شدن مي‌نويسد: جهاني شدن بيانگر وضعيتي است كه در درون آن ارتباطات متقابل، وابستگي متقابل و تأثيرگذاري متقابل به شكل فزاينده اي رشد يافته، به گونه اي كه شعاع اثرگذاري رفتار واحدهاي سياسي از مرزهاي ملي عبور نموده و دورترين واحدها را تحت تأثير قرار مي‌دهد. ([228])

 

نسبت جهاني شدن و آمريكايي شدن

آيا جهاني شدن همان غربي شدن و به طور دقيق آمريكايي شدن است؟ دانشمندان غربي و سرسپرده و دل بسته به دمكراسي ليبرال غربي و شيفته فرهنگ آمريكايي، اعتقاد دارند كه جهاني شدن راه بي بازگشت و سرنوشت محتوم بشريّت است و جهاني شدن نيز جهان گير شدن طرح ليبرال دمكراسي غربي آن هم در شكل خاص آمريكايي آن است.

 

فرانسيس فوكوياما از ليبراليست‌‌هايي است كه پايان جنگ سرد را پيروزي نهايي ليبرال دمكراسي غرب اعلام نمود و آن را مقطع كاملا جديد تاريخ بشري خواند به اعتقاد وي جنگ سرد نه دوره خاصي از تاريخ بلكه پايان تاريخ و نقطه پاياني سير تكاملي ايدئولوژي بشري و عالم گير شدن دمكراسي ليبرال غربي به عنوان شكل نهايي حكومت بشري است. بنابر اين در نظريه «پايان تاريخ» فرانسيس فوكوياما، جهاني شدن، همان جهاني شدن دمكراسي ليبرال غربي است كه به عقيده وي جهت و مقصد آينده همه كشورهاي جهان، منتهي شدن به ليبرال دمكراسي مي‌باشد. ([229])

 

مايكل دويل نيز در 1997 به اين پيش بيني رسيد كه ليبرال دمكراسي در سال‌‌هاي 2050 و 2100 براي همه رخ خواهد داد. ([230])

 

ايمانوئل والراشتاين از طرفداران افراطي غلبه فرهنگ غرب و گرايش جوامع به آن به عنوان يك فرهنگ برتر و نهايتاً جهاني است. در كتاب خود تحت عنوان «سياست و فرهنگ در نظام متحوّل جهاني» با همانند نشان دادن نوسازي و غربي سازي به سرعت و بدون دليل و در قالب لفظي آمرانه نتيجه مي‌گيرد كه فرهنگ غربي همان فرهنگ جهاني است. وي مي‌نويسد: گسترش تاريخي اقتصاد جهاني سرمايه داري كه ابتدا در اروپا صورت گرفت و سپس به ساير جهان سرايت كرد باعث ايجاد تناقض بين نوسازي و غربي سازي شده است. راه حل ساده اين معضل تأكيد بر اين نكته است كه اين دو همانند هستند. آسيا يا آفريقا به ميزاني كه غربي مي‌شوند مسير نوسازي را طي مي‌كنند و اين بدان معناست كه ساده ترين راه حل اين استدلال است كه فرهنگ غربي در واقع فرهنگي جهاني است. بنابر اين ناگزير اگر بخواهيم مدرن باشيم بايد از جهاني از لحاظ فرهنگي، غربي باشيم. ([231]) وي غربي شدن را نيز به آمريكايي شدن و گرايش به سوي فرهنگ آمريكايي و جذب معيارها و ارزش‌‌هاي فرهنگي ايالات متحده آمريكا شدن مي‌داند و پيروي از غرب و به ويژه آمريكا را لازم مي‌شناسد. ([232])

 

در هر حال وابستگان به دمكراسي ليبرال غربي و دلباختگان به فرهنگ مبتذل غربي آمريكايي و غربزدگان، با نگاه مثبت «جهاني شدن» و «غربي و آمريكايي شدن» را يكي دانسته و همين فرايند را سودمند و ارزشمند و زيبا و لازم مي‌دانند اما برخي از از‌انديشمندان جهان كه نگران پيامدهاي جهاني شدن مي‌باشند و از سمت و سوي غربي فرايند جهاني شدن متنفّر و روي گردان هستند نيز خطر بزرگ رويكرد غربي و آمريكايي در جهاني شدن را يادآوري كرده‌اند و در اين زمينه هشدار داده‌اند و اين موضوع را از چالش‌‌هاي جهاني شدن دانسته‌اند. «لايبز» و «كاتز» جهاني شدن را به معني سلطه بي چون و چراي تمدن غرب مي‌دانند و اعتقاد دارند استيلا همان چيزي است كه در لوس آنجلس بسته بندي مي‌شود و سپس به دهكده جهاني ارسال مي‌گردد و آن گاه به مغز انسان‌‌هاي بي گناه مي‌نشيند. ([233])

 

عبدالحميد علي ريشه جهاني شدن را مربوط به عصر پيروزي جهان سرمايه داري دانسته و اعتقاد دارد: جهاني شدن از پيامدهاي سربرآوردن دولت‌‌هاي نيرومند ملي و عالي ترين مرحله روابط سلطه گري - سلطه پذيري امپرياليستي است. جهاني شدن اوج پيروي سرمايه داري جهاني در عالم است و از بطن دولت ملي كه همچنان به توليد خود در درون و بيرون مرزهايش يكسان ادامه مي‌دهد زاده شد. ([234])

 

«جان اسپوزيتو» از جهاني شدن در راستاي آمريكايي شدن به عنوان يك خطر و تهديد بالقوه نام مي‌برد و مي‌افزايد: از ديد بسياري، خطر «جهاني شدن» ممكن است به معناي «غربي شدن» بزرگتر باشد. وقتي صاحبان قدرتمند كارتل‌‌ها و تراست‌‌ها كه در عين حال نظام اطلاع رساني جهاني را نيز در اختيار خود گرفته‌اند در شرايطي نابرابر راه بر چشمان ملت‌‌هاي فقير مي‌بندد و از ره آورد اين كور چشمي‌تحميلي - ارتباطات يك سويه - دست در جيب رقيب ناتوان مي‌كنند آيا مي‌توان همچنان خوشبينانه از اعتماد متقابل سخن گفت؟. ([235])

 

عبدالهادي بوطالب در نشريه الشرق الاوسط نوشت: مخالفت با پديده جهاني سازي در ابتدا يك حركت مردمي‌بود، اما به سرعت سازمان‌‌هاي جامعه مدني اطراف آن را گرفتند و روشنفكران نيز درصدد همراهي با اين حركت برآمده و آن را تغذيه فكري كردند كه در نتيجه طيف‌‌هاي جامعه مدني در اطراف اين هسته گرد آمدند. قدرت مردمي‌نيز كه به قدرت حاكم در بين ساير قدرت‌‌ها تبديل شده است، از اين مخالفت‌‌ها حمايت كرد و اين قدرت نوظهور توانست در راهپيمايي شهر سياتل و بعد در ژنو و ساير شهرها رو در روي ابداع كنندگان جهاني سازي بايستد و بر سر آنها فرياد بكشد كه جهاني شدن كالايي براي فروش نيست و جهاني سازي يعني استعمار جديد. ([236])

 

«كنت اِن والتز» مي‌گويد: در هر حال جهاني شدن پديده عجيب و غريب دهه 1990 است كه در آمريكا ساخته و پرداخته مي‌شود. ([237])

 

محمد عابد الجابري اعتقاد دارد: جهان گرايي داراي يك نظام جهاني است، نظامي‌كه زمينه‌‌هاي مختلفي چون، سرمايه، بازرگاني، مبادلات، ارتباطات، سياست،‌انديشه و ايدئولوژي را شامل مي‌شود. همچنين جهان گرايي در حيطه و محدوده سياست، نوعي ابزار ژئوپوليتيكي است كه در راه تعميم يك روش و گسترش يك تمدن و انتقال آن به ساير كشورها به كار برده مي‌شود و به ويژه در مباحث كنوني، منظور از جهان گرايي، بسط و گسترش و انتقال تمدن و فرهنگ آمريكا به ساير كشورهاست. ([238])

 

دكتر علي بيگدلي در مقاله «جهاني شدن فرصت‌‌ها و تهديدها» مي‌گويد: در حوزه فرهنگي مسؤوليت جهاني شدن فرهنگ به عهده معيارها و ارزش‌‌هاي فرهنگي ايالات متحده آمريكاست كه در واقع بنيان گذار فرهنگ عمومي‌جهان است. ورزش، موسيقي، تلويزيون، ماهواره، اينترنت و پوشاك جين سمبل‌‌هاي فرهنگي آمريكا و از ويژگي‌‌هايي است كه در شرايط كنوني كه مرحله گذار جهاني شدن است، نوعي نحوست جهاني و شكلي از يأس و نااميدي در ميان اقشار اجتماعي بوجود آورده است. ([239])

 

دكتر آيت قنبري نيز مي‌نويسد: بديهي است طراحان پروژه جهاني سازي و يا متعقلان به اين فرايند در دنياي غرب، فرهنگ و تمدن غربي را به عنوان الگوي واحد و يكسان براي سراسر جهان در نظر دارند. ([240])

 

در هر حال اين خطر بزرگ در جهاني شدن و جهاني سازي معاصر است كه جهاني شدن، شكل جديد استعمار و چهره نو قدرت امپرياليستي و به تعبير يك نويسنده مكزيكي تشكيل امپراطوري جهاني آمريكايي. ([241]) باشد و با جهت غربي و آمريكايي و هدايت امپرياليزم خبري و‌انديشمندان بي دين و ضد مذهب و نويسندگان سكولار و لاييك پيش برود و به حركت خود ادامه دهد.

جهاني شدن، ابزار يا‌انديشه؟!

پديده «جهاني شدن» را مي‌توان ابزار تصور كرد و مي‌توان‌انديشه دانست، هم مي‌توان نگاه تكنولوژيكي به آن داشت و هم مي‌توان با نگرش ايدئولوژيكي به آن نگريست. اگر «جهاني شدن» را به عنوان يك «ابزار» تلقي كنيم همانند ماهواره و اينترنت خواهد شد كه در اين صورت ارتباطات و انقلاب در فنّآوري اطلاع رساني و سرعت در پيام رساني و انقلاب در تكنولوژي گفتگوي جهاني و تبديل دنيا به يك شهر و دهكده جهاني، مي‌توان براي هدايت و سعادت و تهذيب و تكامل و عبادت و تقرّب به سوي ذات حق بهره برداري نمود و همين شايسته و ارزشمند است. عباسعلي عميد زنجاني نگاه ابزاري به جهاني شدن را فاقد عيب و اشكال مي‌داند.([242]) و محمدعابدالجابري نيز با تعبير «ابزار ژئوپوليتيكي» از آن ياد مي‌كند. ([243]) و به اعتقاد سيد عبدالقيوم سجادي «جهاني شدن بذاته و از نظر ماهوي فرايند تاريخي است كه بر بنيان توسعه و پيشرفت خيره كننده تكنولوژي ارتباطي شكل گرفته است. بنابراين جهاني شدن ظرف بي مظروفي است كه هر جمع و جماعتي مي‌تواند مظروف خود را در درون آن به ديگران عرضه نمايد، هر چند امروزه حجم بيشتر اين ظرف را آموزه‌‌هاي غربي به خود اختصاص داده است. بنابر اين جوامع اسلامي‌نيز اين فرصت را دارند تا با استفاده از منطق و توانمندي‌‌هاي تعاليم و فرهنگ اسلامي‌جوامع تشنه و سرخورده بشري را سيراب سازند اما ظرف انتقال دهنده اين مشروب جهاني شدن است». ([244]) اگر به جهاني شدن به عنوان «انديشه» نگريسته شود نيز تشكيل امت جهاني اسلامي‌و حكومت فراملي و فرامرزي ديني و دولت فراگير اسلامي، يك‌انديشه مقدس و ارزشمند در قرآن و سنت و در اعتقاد مسلمانان است.

جهاني شدن و تعارض يا تناسب با اسلام

«جهاني شدن» ابزار باشد يا‌انديشه، در هر صورت مي‌تواند با‌انديشه جهاني بودن و جهاني سازي و جهاني شدن اسلامي‌انطباق پيدا كند و سازگار و هماهنگ باشد از اين ابزار همچون هر ابزار ديگر بايد درست و معقول بهره برداري نمود و از آن براي گسترش‌انديشه جهاني اسلام و رساندن پيام وحي به بشريّت و ساختن جهان براساس معيارها و ارزش‌‌هاي اسلامي‌و برقراري حكومت جهاني اسلام به خوبي استفاده كرد. اگر بين‌انديشه «جهاني شدن» با «غربي شدن» و نظريه «جهاني سازي» با «آمريكائي شدن» پيوند و ارتباط ايجاد شده باشد بايد اين پيوند را گسست و ميان‌انديشه جهاني شدن و جهاني سازي با ارزش‌‌هاي جهاني و جاودان اسلام سازگاري و هماهنگي علمي‌و عملي و ارتباط برقرار كرد. اگر جهاني سازي راه بي بازگشت و يك ضرورت است غرب گرايي و دين گريزي و رواج برده داري جهاني و جاهليت مدرن غربي و سلطه فرهنگ و ارزش‌‌هاي دمكراسي ليبرال غربي شيطاني نه تنها يك ضرورت نيست بلكه چون ضد فطرت ديني بني آدم و عقل سليم است بايد با جهاني سازي اسلامي‌در مقابل اين جهاني سازي استكباري ايستاد و آن را تغيير داد. لازم است در برابر تهاجم فرهنگي غرب به جهان اسلام كه با هدف جهاني شدن آموزه‌‌هاي الحادي دمكراسي ليبرال غربي راه افتاده است مقاومت كرد و رهبري اين پايداري با مهندسي الگوي كارآمد و مطلوب و اسوه عالي جهاني ارزش‌‌هاي رفتاري و گفتاري الهي براساس قرآن و سنت، رسالت عالمان ديني و متفكران مؤمن است. طرّاحي راه بازگشت به خويشتن فطري الهي و شناساندن فرهنگ و ارزش‌‌هاي اسلامي‌به مردم جهان، زمينه براي گسترش جهان در سراسر جهان و حكومت جهاني اسلام فراهم مي‌گرداند. انقلاب اسلامي‌ايران اين فرصت را پديد آورد كه با صدور انقلاب به جهان،‌انديشه برتر ديني جايگزين فرهنگ غرب در زندگي فردي و اجتماعي جهانيان شود و با جهاني شدن اسلامي‌سيلي بنيان كن در بستر فرهنگي ضد ديني اروپا و آمريكا و لانه‌‌هاي فساد و شيطنت غربي جاري گردد فرعون‌‌ها و فرعونيان زمان را غرق كند و فرهنگ و تمدّن فطري - عقلاني اسلامي‌را به سراسر جهان و كاخ‌‌هاي قدرت‌‌هاي بزرگ جهاني حاكم گرداند.

 

روند جهاني شدن نيازمند اصلاح و كنترل است اينكه فرايند جهاني شدن به سود يا زيان جهان اسلام باشد در گرو هوشياري و آگاهي و همّت مسلمانان است. هولناك يا زيبا شدن تصوير جهاني سازي در منظر اهل ايمان، به‌انديشه و آرمان و اراده آنان همبستگي دارد مي‌توان با فراهم نمودن شرايط و عوامل اصلاح و كنترل روند جهاني شدن، اطمينان حاصل نمود كه جهاني شدن براي مسلمانان سودمند است. اگر جهان اسلام از خواب غفلت بيدار گردد و بيداري اسلامي‌كه با نهضت امام خميني (ره) در جهان اسلام پديد آمده گسترش يابد و با خودباوري و توكل بر خداي متعال، بي درنگ از فرصت‌‌هاي جهاني سازي استفاده نمايند به آرمان قرآني جهاني شدنِ دعوت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) خواهند رسيد. اگر با سخت كوشي و تلاش همه جانبه، تمام كشورهاي اسلامي‌به صورت يكپارچه درآيند و براساس مدارك و منابع فرهنگي اسلامي، تعريفي جديد و نو از جهاني سازي و اهداف و مقاصد آن ارائه نمايند و كوشش كنند عقب ماندگي‌‌هاي اقتصادي و صنعتي و علمي‌خويش را جبران كنند و از وابستگي‌‌هاي خود به كشورهاي توسعه يافته بكاهند و با استقلال و خودكفايي اقتصادي در راه توسعه يافته شناخته شوند بلكه كشورهاي توسعه يافته را به چالش كشيده و در رقابت با آنان نبض تجارت و اقتصاد جهاني را به دست بگيرند، و اگر به يادگيري همه چيز درباره فن آوري اطلاعات روي آورند و نه تنها نرم افزار بلكه سخت افزارهاي ويژه خود را توليد كرده و توسعه دهند و با انقلاب صنعتي و اقتصادي بر اقتصاد جهان حاكم گردند، دورنماي جهاني شدن مثبت و زيبا و الهي خواهد بود و از بيم‌‌ها و نگراني‌‌ها و خطرهاي جهاني سازي رهايي يافته و اميد و بهره آنان از فرايند جهاني شدن افزايش مي‌يابد و زمينه براي حاكميّت اسلام بر سراسر جهان فراهم مي‌گردد خواهد شد. دكتر ماهاتير محمد نخست وزير مالزي در پايان مقاله خويش درباره «جهاني شدن و موقعيت دنياي اسلام» كه در همايش «تأثيرات جهاني شدن بر دنياي اسلام در سده بيست و يكم» ارائه شد مي‌گويد: ما به عنوان مسلمانان منطقي بايد بكوشيم تا جهاني شدن و ضرورت آن را به خوبي درك كنيم. آنگاه نه تنها براي مصون ماندن از خطرات آن، بلكه همچنين براي بهره گيري از آن، جهت همپايي با كشورهاي توسعه يافته، چه در فنّآوري اطلاعات و چه در ظرفيّت صنعتي آماده شويم. اگر ما دغدغه استقلال، ارزش‌‌ها و دين را داريم نبايد اين فرصت را تباه كنيم. اين كه جهاني شدن به سود يا زيان ما باشد، به خود ما بستگي دارد. يك بار ديگر اين آموزه قرآني را به ياد آويم كه: خداوند سرنوشت هيچ قومي‌را تغيير نمي‌دهد مگر اينكه خود، سرنوشتشان را تغيير دهند. ([245]) همچنين به ياد داشته باشيد كه همه بدي‌‌ها از كردار ما است و همه خوبي‌‌ها از سوي الله جلّ جلاله. ([246])

 

در هر حال هر مسلماني بايد با اطمينان به بشارت قرآن و نويد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مبني بر جهاني شدن اسلام، با اميدواري و روحيه عالي و نشاط در راه جهاني سازي اسلامي‌نبوي (صلى الله عليه وآله وسلم) و علوي (ع) و حاكميت اسلام بر سراسر كره زمين فعاليت و حركت نمايند و يقين داشته باشند كه در راه تحقق وعده تخلف ناپذير الهي، دست حق يار و پشتيبان آنان خواهد بود.

والسلام علي من يخدم الحق لذا الحق

([1]). عضو هيأت علمي دانشگاه فردوسي مشهد.

([2]). حقوق بين الملل اسلامي، دكتر سيدخليل خليليان، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، بهار 1362، ج 1، ص 223 و ص 224.

([3]). اعراف/ 158.

([4]). البرهان في تفسير القرآن، سيد هاشم بحراني، مؤسسه ي الوفاء، لبنان - بيروت، چاپ سوم، 1983 م – 1403 هـ . ق، ج 2، ص 40 و ص 41.

تفسير الصافي، مولي محسن فيض كاشاني، مؤسسه ي الاعلمي للمطبوعات، لبنان - بيروت، چاپ دوم، 1402 هـ. ق – 1982 م، ج 2، ص 243 و ص 244.

- تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، انتشارات دارالكتب الاسلامي، طهران، چاپ هفتم، 1631 ش، ج 6،ص 405 و ص 406.

([5]). مجمع البيان في تفسير القرآن، شيخ ابوعلي فضل بن حسن طبرسي، منشورات مكتبه ي آية ا... العظمي مرعشي نجفي، ايران - قم، چاپ اول، 1403 هـ. ق، قطع رحلي، ج 2، ص 488.

([6]). الكشّاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل، امام محمود بن عمر زمخشري، نشر ادب الحوزه، بي تا، بي جا، ج 2، ص 166.

([7]). بحارالانوار الجامعة لدُرر اخبار الائمة الاطهار، شيخ محمد باقر مجلسي، مؤسسه ي الوفاء، لبنان، بيروت، چاپ سوم، 1403 هـ – ق – 1983 م، ج 18، ص 159.

([8]). انعام/ 19.

([9]). تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، ج 5، ص 179 و ص 180.

([10]). البرهان في تفسير القرآن، سيدهاشم بحراني، ج 1، ص 520.

([11]). الكشاف، زمخشري، ج 2، ص 11.

([12]). مجمع البيان، طبرسي، ج 2، ص 282.

([13]). الدرّالمنثور، جلال الدين سيوطي، ج 3، ص 7.

- ميزان الحكمة، محمدمحمدي ري شهري، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلام، حوزه علميه قم، چاپ اول، 1404 هـ . ق - 1362 م، ج 9، ص 633.

([14]). سوره انعام، آيه 90.

([15]). مجمع البيان، طبرسي، ج 27 ص 332.

([16]). سوره انبياء، آيه 107.

([17]). تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، ج 13، ص 526.

([18]). الكشاف، زمخشري، ج 3، ص 138 و ص 139.

([19]). سوره فرقان، آيه 1.

([20]). مجمع البيان، طبرسي، ج 4، ص 160.

([21]). الكشاف، زمخشري، ج 3، ص 262.

([22]). سوره سَبَأ، آيه 28.

([23]). جامعه سازي قرآني، محمدرضا حكيمي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، چاپ دوم، 1378، ص 94.

([24]). مجمع البيان، طبرسي، ج 4، ص 391.

([25]). الكشاف، زمخشري، ج 3، ص 583.

([26]). البرهان في تفسير القرآن، بحراني ج 3، ص 352.

([27]). سوره تكوير، آيه 27.

([28]). مجمع البيان، طبرسي، ج 5، ص 446.

([29]). سوره قلم، آيه 52.

([30]). مجمع البيان، طبرسي، ج 4، ص 487.

([31]). الكشّاف، زمخشري، ج 4، ص 109.

([32]). سوره آل عمران، آيه 19.

([33]). آل عمران، آيه 83.

([34]). آل عمران، آيه 85.

([35]). مجمع البيان، طبرسي، ج 1، ص 469 و ص 470.

([36]). حكومت جهاني مهدي (عج)، ص 324 و ص 325.

([37]). سوره توبه، آيه 33 سوره صف، آيه 9.

([38]). سوره فتح، آيه 28.

([39]). جامعه سازي قرآني، حكيمي، ص 95 و ص 96.

([40]). سوره نساء، آيه 79.

([41]). الكشّاف، زمخشري، ج 1، ص 539.

([42]). سوره بقره، آيه 185، يعني براي راهنمايي مردم.

([43]). سوره آل عمران، آيه 138، بياني براي مردم.

([44]). سوره جاثيه، آيه 20، وسايل بينايي براي مردم.

([45]). سوره بقره، آيات 21 و 168 / سوره نساء، آيات 170 و 174 / سوره يونس، آيات 23 و 57 / سوره حج، آيات 1 و 5 و 73 * سوره لقمان، آيه 33 / سوره فاطر، آيات 2 و 5 و 15 / سوره حجرات، آيه 13.

([46]). سوره يونس، آيه 104 و 108 * سوره حج آيه 49.

([47]). جامعه و تاريخ، استاد شهيد مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، تهران، چاپ اول، بي تا، ص 152 و ص 166 و ص 180 و ص 182.

([48]). بحارالانوار، مجلسي، ج 16، ص 324 / كنزالعمال، هندي، ج 11، ص 197، حديث 32057.

([49]). صحيح البخاري، ابوعبدالله محمد بن اسماعيل بخاري جعفي، دارالفكر، لبنان - بيروت، ج 1، ص 86.

- كنزالعمال، هندي، ج 11، ص 185، حديث 31927. همچنين ج 11، ص 198، حديث 32059.

([50]). سوره انفال، آيه 42.

([51]). بحارالانوار، مجلسي، ج 16، ص 374.

([52]). مجمع البيان، طبرسي، ج 4، ص 391.

([53]). الخصال، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بابويه قمي، مشهور به شيخ صدوق، انتشارات علميّه اسلاميّه، تهران، ترجمه سيد احمد فهري زنجاني، ج 1، ص 220.

- بحارالانوار، مجلسي، ج 16، ص 321 و ص 322.

- الدرّالمنثور، جلال الدين سيوطي، ج 2، ص 83 / كنزالعمال، هندي، ج 11، ص 186، حديث 31931.

([54]). الطبقات الكبري، ابن سعد، ج 1، ص 192.

- ميزان الحكمة، ج 9، ص 633.

([55]). الطبقات الكبري، ابن سعد، ج 1، ص 191.

- ميزان الحكمة، ري شهري، ج 9، ص 633.

- كنزالعمال في سنن الاقوال و الافعال، علاءالدين علي متقي بن حسام الدين هندي، منشورات دارالكتب العلميّه، لبنان - بيروت، چاپ اول، 1419 هـ . ق - 1998 م، ج 11، ص 182، حديث 31882.

([56]). بحارالانوار، مجلسي، ج 16، ص 316.

- مجالس، ابن شيخ، ص 35 و ص 36.

- بشارة المصطفي، ص 103.

([57]). كنزالعمال في سنن الاقوال و الافعال، علاءالدين علي متقي بن حسام الدين هندي، منشورات دارالكتب العلميّة، لبنان - بيروت، چاپ اول، 1419 هـ . ق - 1998 م، ج 11، ص 197، حديث 56 - 32.

([58]). كنزالعمال، هندي، ج 11، ص 197، حديث 32055.

([59]). كنزالعمال، ج 11، ص 185، حديث 31929.

([60]). كنزالعمال، ج 117 ص 197، حديث 32058.

([61]). كنزالعمّال، ج 11، ص 200، حديث 32086.

([62]). كنزالعمّال، ج 11، ص 201، حديث 32093.

([63]). الفصول المهمّة في اصول الائمة، محمدبن حسين حرّ عاملي، مكتبه بصيرتي، قم، چاپ سوم، بي تا، ص 258.

([64]). بحارالانوار، ج 44، ص 248.

([65]). بحارالانوار، ج 51، ص 66.

([66]). كنزالعمّال، ج 11، ص 181، حديث 3184 / ميزان الحكمة، ري شهري، ج 9، ص 621، حديث 19496.

([67]). كنزالعمّال، ج 11، ص 189، حديث 31964.

([68]). كنزالعمّال، ج 11، ص 196، حديث 32048.

([69]). كنزالعمّال، ج 11، ص 187، حديث 31945.

([70]). متن نهج البلاغه در المعجم المفهوس لالفاظ نهج البلاغه، محمد دشتي - كاظم محمدي، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ اول، 1406 هـ . ق - 1364 هـ . ش، خطبه 72، ص 28.

([71]). المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، نامه 62، ص 103.

([72]). المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، خطبه 195، ص 73.

([73]). بحارالانوار، مجلسي، ج 16، ص 331.

([74]). بحارالانوار، مجلسي، ج 2، ص 280.

- الحياة، محمدرضا و محمد و علي حكيمي، چاپ دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ سوم، 1401 هـ . ق - 1360 هـ . ش، ج 2، ص 147.

- الوافية في اصول الفقه، فاضل توني، ص 121.

([75]). الاصول من الكافي، ثقة الاسلام ابوجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق كليني رازي، دارصعب - دارالتعارف للمطبوعات، لبنان - بيروت، ج 2، ص 623.

- الحياه، ج 2، ص 181.

([76]). الحياه، حكيمي، ج 2، ص 147.

([77]). كليات مفاتيح الجنان، ص 731.

([78]). كليات مفاتيح الجنان، حاج شيخ عباس قمي ره، به خط طاهر خوشنويس، ترجمه و شرح سيد احمد طيبي شبستري، انتشارات علميه اسلاميه، تهران، چاپ اول، شعبان 1381 ق، ص 628.

([79]). كليات مفاتيح الجنان، حاج شيخ عباس قمي، زيارت جامعه كبيره، ص 721 و ص 722 و ص 723 و ص 726.

([80]). مفاتيح الجنان، ص 735 و ص 737 و ص 740 و ص 741.

([81]). سوره اعراف، آيه 157.

([82]). سوره صف، آيه 6.

([83]). كنزالعمّال، هندي، ج 11، ص 182، حديث 31886. در ص 173 در حديث شماره 31831 چنين آمده است: انا دعوة ابراهيم و بُشري عيسي بن مريم.

([84]). تاريخ يعقوبي، احمد بن ابي يعقوبي، ابن واضح يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ سوم، 1362، ج 1، ص 443.

([85]). تاريخ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد بن ابن خلدون، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، لبنان - بيروت، چاپ اول، 1391 هـ . ق - 1971 م، ج 2، باب ارسال الرسل الي الملوك.

- تاريخ يعقوبي، ابن واضح يعقوبي، ج 1،).

- بحارالانوار، مجلسي، ج 20، باب مراسلاته الي الملوك.

([86]). مكاتيب الرسول، علي احمدي، دارالمهاجر، بيروت، بي تا، 658 صفحه.

- حقوق بين الملل اسلامي، دكتر خليليان، ج 1، ص 115.

([87]). بحارالانوار، مجلسي، ج 20، ص 382 و ص 383.

- تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 442 و ص 443.

- تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 36 و ص 37 و ص 38.

- ميزان الحكمة، ج 9، ص 634 الي 644.

([88]). تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 37.

در تاريخ يعقوبي متن نامه چنين آمده است: سلام علي من اتبع الهدي و آمن بالله و رسوله و شهد ان لا اله الاّ الله وحده لا شريك له و انّ محمداً عبده و رسوله الي الناس كافـّة، تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 442.

([89]). تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 38.

([90]). كنزالعمّال، هندي، ج 11، ص 184، حديث 31906.

([91]). فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، جعفر سبحاني، نشر مشعر، چاپ سيزدهم، بهار 1381، ص 182 و ص 183 و ص 186.

([92]). فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، ص 308. ابن هشام تعداد اين شهيدان را شش و ابن سعد ده نفر نوشته اند.

- سيره ابن هشام، ج 2، ص 169.

- الطبقات الكبري، ابن سعد، ج 2، ص 39.

([93]). فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، ص 308.

([94]). اعلام الوري باعلام الهدي، امين الاسلام ابي علي فضل بن حسن طبرسي، المكتبة العلمية الاسلاميّة، طهران، چاپ اول، 1338 هـ . ش - 1379 هـ . ق، ص 137. شيخ طبرسي چنين نوشته است: بعث رسول الله علياً الي اليمن ليدعوعم الي الاسلام.

([95]). سوره نحل، آيه 125.

([96]). سوره يوسف، آيه 108.

([97]). مجمع البيان، طبرسي، ج 3، ص 269.

([98]). تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 443.

([99]). بحارالانوار، ج 20، پاورقي ص 383.

([100]). سوره مائده، آيه 32.

([101]). الاصول من الكافي، كليني رازي، ج 2، ص 210.

([102]). منيه المريد في آداب المفيد و المستفيد، زين الدين بن علي بن احمد عاملي شامي، انتشارات جامعه مدرّسين حوزه علميه قم، چاپ اول، 1363 هـ . ش - 1405 هـ . ق، ص 11.

([103]). منيه المريد في آداب المفيد و المستفيد، ص 12.

([104]). براي روشن شدن ميزان گسترش و نفوذ اسلام در جهان مراجعه نمائيد به:).

- اقليت هاي مسلمان در جهان امروز، علي كتاني، ترجمه محمدحسين آريا، انتشارات اميركبير، تهران، 1368.

- گسترش ارزش هاي اسلامي در ايالات متحده آمريكا، ايوان يازبك حداد و آديرت - لوئيس، ترجمه دكتر افضل وثوقي، سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1371.

- گسترش اسلام در جهان، آيت الله سيدمحمد شيرازي، ترجمه علي كاظمي، كانون نشر انديشه هاي اسلامي، قم، چاپ دوم، بي تا.

- تاريخ دولت اسلامي در اندلس، محمد عبدالله عدنان، ترجمه عبدالحميد آيتي، انتشارات كيهان، چاپ اول، زمستان 1366، پنج جلد.

([105]). وحي و نبوت، استاد شهيد مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، چاپ دوم، اسفند 1357، ص 183.

([106]). سوره روم، آيه 30.

([107]). البرهان تفسير القرآن، بحراني، ج 3، ص 261.

([108]). البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص 261 / مجمع البيان، طبرسي، ج 4، ص 303.

([109]). حكومت جهاني مهدي (عج)، آيت الله ناصر مكارم شيرازي، مدرسة الامام علي بن ابي طالب (ع)، قم، چاپ هشتم، 1376 هـ . ش، ص 48.

([110]). قال الكاظم (ع): انّ للّه علي الناس حجّتين، حجّة ظاهرة و حجّة باطنة، فاما الظاهرة فالرّسل و الانبياء و الائمه و اما الباطنة فالعقول.

- بحارالانوار، مجلسي، ج 1، ص 137.

- اصول كافي، كليني رازي، ج 1، ص 16.

قال علي (ع): العقل رسول الحق. ميزان الحكمة، ج 6، ص 396.

([111]). قال الصادق (ع): حجة اللّه علي العباد النبي و الحجّة فيمابين العباد و بين الله العقل. - اصول كافي، ج 1، ص 25.

([112]). وحي و نبوت، مطهري، ص 149 و ص 150.

([113]). سوره نحل، آيه 89. و نزّلنا عليك الكتاب تبيانأ لكلّ شئ.

([114]). سوره انعام، آيه 38. ما فرّطنا في الكتاب من شئ.

([115]). سوره مائدة، آيه 3. اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي.

([116]). اصول كافي، ج 1، ص 59.

([117]). كشف الأسرار، امام خميني، ايران، بي نا، بي تا، ص 291 و ص 292 و ص 308.

- رساله نوين امام خميني ره، گردآوري عبدالكريم بي آزار شيرازي، مؤسسه انجام كتاب، چاپ اول، دي 1360، ج 4، ص 98.

([118]). وحي و نبوت، مطهري، ص 154.

([119]). سوره ملك، آيه 10.

([120]). بحارالانوار، مجلسي، ج 1، ص 97. قال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم): اوّل ما خلق الله العقل.

([121]). بحارالانوار، ج 77، ص 158. قال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم): انما يدرك الخير كلّه بالعقل و لا دين لمن لا عقل له.

([122]). بحارالانوار، ج 1، ص 95. قال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم):... لكل خراب عمارة و عمارة الآخرة العقل.

([123]). ميزان الحكمة، ري شهري، ج 6، ص 396. العقل صلاح كلّ امر.

([124]). ميزان الحكمة، ج 1، ص 396. العقل حسام قاطع. العقل افضل موجود.

([125]). بحارالانوار، ج 1، ص 95، اغني الغني العقل. بحارالانوار، ج 78، ص 111، لا غني اكبر من العقل.

([126]). بحارالانوار، ج 1، ص 95. زينة الرجل عقله.

([127]). بحارالانوار، ج 78، ص 39. العقل ليل المؤمن.

([128]). اصول كافي، ج 1، ص 25. العقل دليل المؤمن.

([129]). ميزان الحكمة، ج 6، ص 406. الدين و الادب نتيجة العقل.

([130]). بحارالانوار، مجلسي، ج 51، ص 35.

([131]). مناقب آل ابي طالب، اين شهر آشوب، ج 1، ص 98. - بحارالانوار، مجلسي، ج 16، ص 332.

([132]). مناقب آل ابي طالب، ج 1، ص 159.

- بحارالانوار، ج 16، ص 337.

([133]). الفصول المهمّة في اصول الائمه عليهم السلام، شيخ حر عاملي، ص 258.

([134]). بحارالانوار، ج 16، ص 322.

([135]). بحارالانوار، ج 16، ص 399 به نقل كتاب تذكره علامه در بخش مقدمات نكاح.

([136]). حقوق بين الملل اسلامي، ج 1، ص 110.

([137]). تفسير نمونه، ج 5، ص 344.

([138]). كشف الاسرار، ص 306 و ص 307.

([139]). چهل حديث، امام خميني ره، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، پاييز 1371، ص 201.

([140]). صحيفه انقلاب، وصيت نامه سياسي الهي رهبر كبير انقلاب اسلامي و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت آيت الله العظمي امام خميني، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ سوم، خرداد 1367، ص 2.

- صحيفه نور، مجموعه رهنمودهاي امام خميني، انتشارات سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي ايران، چاپ اول، 1369، ج 21، ص 170.

([141]). صحيفه نور، امام خميني، ج 18، ص 104 و ص 105.

([142]). سوره انبياء، آيه 105.

([143]). مجمع البيان، ج 4، ص 66.

([144]). سوره نور، آيه 55.

([145]). مجمع البيان، ج 4، ص 152.

- ميزان الحكمة، ج 4، ص 518.

([146]). سوره قصص، آيه 5.

([147]). مجمع البيان، ج 4، ص 239.

([148]). سوره هاي توبه، آيه 33، فتح / آيه 28 و صف آيه 9.

([149]). سوره هاي كهف، آيه 20 و توبه، آيه 8.

([150]). تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، ج 7، ص 371 و ص 372.

([151]). سوره توبه، آيه 32.

([152]). مجمع البيان، ج 3، ص 25.

([153]). كنزالعمّال، هندي، ج 11، ص 195، حديث 32028.

([154]). كنزالعمال، ج 11، ص 209، حديث 32160 و 32161.

([155]). كنزالعمّال، ج 11، ص 170، حديث 31799.

([156]). الكافي، ابو جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق كليني رازي، دارصعب - دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، چاپ سوم، 1401 هـ . ق، ج 8، ص 216 (روضه كافي).

([157]). كنزالعمّال، ج 11، ص 167، حديث 31778.

([158]). كنزالعمّال، ج 1، ص 54، حديث 306.

- وسائل الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعة، شيخ محمد بن حسن حرّ عاملي، تحقيق عبدالرحيم رباني شيرازي، داراحياء التراث العربي بيروت، بي تا، ج 17، ص 376.

- ميزان الحكمة، ج 4، ص 518.

([159]). بحارالانوار، مجلسي، ج 51، ص 81.

([160]). بحارالانوار، ج 51، ص 78.

([161]). بحارالانوار، ج 51، ص 81.

([162]). بحارالانوار، ج 51، ص 91.

([163]). مجمع البيان، طبرسي، ج 4، ص 67. شيخ طبرسي اعتقاد دارد اين حديث را خاصه و عامه (شيعه و سني) هر دو نقل كرده اند.

([164]). بحارالانوار، ج 51، ص 161.

([165]). مفاتيح الجنان، حاج شيخ عباس قمي، ص 742.

([166]). بحارالانوار، ج 51، ص 217 و ص 218.

([167]). بحارالانوار، ج 51، ص 66.

([168]). بحارالانوار، ج 51، ص 66.

([169]). بحارالانوار، ج 51، ص 83.

- كشف الغمة في معرفة الائمة، ج 3، ص 263.

([170]). بحارالانوار، ج 51، ص 85.

- كشف الغمة في معرفة الائمة، ج 3، ص 266.

([171]). بحارالانوار، ج 51، ص 120.

- شرح نهج البلاغه، كمال الدين ميثم بن علي بن ميثم بحراني، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، چاپ اول، بي تا، ج 3، ص 9.

([172]). بحارالانوار، ج 51، ص 144 و ص 145.

([173]). بحارالانوار ، ج 52 ، ص 260.

* حكومت جهاني مهدي (عج)، مكارم شيرازي، ص 277.

([174]). بحارالانوار، ج51 ص146.

* حكومت جهاني مهدي (عج)، ص 278.

([175]). الكافي، كليني رازي، ج 8، ص 294، حديث 449 روضه كافي.

([176]). بحارالانوار، ج 51، ص 35.

([177]). بحارالانوار، ج 51، ص 36.

([178]). بحارالانوار، ج 51، ص 59.

([179]). بحارالانوار، ج 51، ص 151.    

([180]). الكافي، ابوجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق كليني رازي، دار صعب – دار التعاريف للمطبوعات، بيروت، چاپ سوم، 1401 هـ. ق، ج 8، ص 240 و ص 241، حديث 329، (روضه كافي).

([181]). حكومت جهاني مهدي (عج)، مكارم شيرازي، ص 296 و ص 297.

- منتخب الاثر، ص 483.

([182]). الخصال، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه قمي، ترجمه سيد احمد فهري زنجاني، انتشارات علميه اسلاميّه، تهران، بي تا، ج 2، ابواب الاربعين و ما فوقه، حديث 14، ص 643.

([183]). بحارالانوار، ج 51، ص 154.

([184]). بحارالانوار، ج 51، ص 157.

([185]). التاج، شيخ منصور علي ناصف، ج 5، ص 310.

- حكومت جهاني مهدي (عج) آيت الله ناصر مكارم شيرازي، ص 156.

([186]). نورالابصار، محمد شبلنجي، ص 157.

- حكومت جهاني مهدي (عج)، ص 157.

([187]). الصواعق المحرقه، ابن حجر عسقلاني، ص 99.

- حكومت جهاني مهدي (عج)، ص 158.

([188]). بحارالانوار، ج 51، ص 84 و ص 91.

([189]). اعلام الوري باعلام الهدي، طبرسي، ص 21 و ص 22.

([190]). بحارالانوار، ج 14، ص 349.

([191]). بحارالانوار، ج 51، ص 71.

([192]). بحارالانوار، جح 51، ص 88.

([193]). اعلام الوري باعلام الهدي، ص 433.

([194]). در سراشيبي به سوي گومورا، رابرت اچ. بورك، ترجمه الهه هاشمي حائري، انتشارات حكمت، زمستان 1378، ص 21.

- نگرشي ژئوپوليتيكي بر پديده جهاني شدن (تئوري نظام هاي فضا - منطقه اي) زهرا پيشگاهي فرد، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي دوره هاي عالي جنگ، چاپ دوم، 1380، ص 65 و ص 66.

([195]). مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 3، ص 25.

([196]). مجمع البيان، ج 5، ص 127.

([197]). مجمع البيان، ج 4، ص 66.

- البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص 75.

([198]). مجمع البيان، ج 4، ص 152.

([199]). روزنامه جمهوري اسلامي، خاطرات آقاي حبيب الله عسگراولادي، يادواره بيستمين سالگرد انقلاب اسلامي، يكشنبه 11 بهمن 1377، 14 شوال 1419، سال بيستم، شماره 5696، ص 14.

([200]). در جستجوي راه از كلام امام خميني (ره)، روح الله خميني، مؤسسه انتشارات اميركبير، دفتر دهم، ص 438.

([201]). در جستجوي راه از كلام امام، ص 435.

([202]). صحيفه نور، ج 21، ص 65 و ص 68 و ص 69.

([203]). روزنامه قدس، سال دوازدهم، شماره 3295، سه شنبه 11 خرداد 78، 16 صفر 1420، ص 15.   

([204]). آواي توحيد، آيت الله جوادي آملي، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، تهران، چاپ پنجم، زمستان 1373، ص 26 و ص 27.    

([205]). فرصت را دريابيم، ريچارد نيكسون، ص 256.

- آيينه سخن، نشريه فرهنگي - پژوهشي شهيد هاشمي نژاد وابسته به دفتر تبليغات اسلامي خراسان، سال يكم، شماره دوم، بهار 1381، ص 15 و ص 16.

([206]). بحارالانوار، ج 51، ص 87.

([207]). نگرشي ژئوپوليتيكي بر پديده جهاني شدن، دكتر زهرا پيشگاهي فرد، ص 27.

ـ مقاله جهاني شدن و آثار آن بر كشورهاي جهان سوم، عادل عبدالحميد علي، ترجمه سيداصغر قريشي، فصلنامه اطلاعات سياسي اقتصادي، شماره 155 و 156، مرداد و شهريور 1379، ص 152.

([208]). موج سوم، آلوين تافلر، ترجمه شهين دخت خوارزمي، نشر نو، تهران چاپ سوم، 1366، در 674 صفحه.

([209]). مقاله جهاني شدن كشورهاي در حال توسعه و ايران، سيد محمدرضا سيدنوراني، فصلنامه اطلاعات سياسي اقتصادي، شماره 155 و 156، شهريور 158.

ـ نگرشي ژئوپوليتيكي بر پديده جهاني شدن، دكتر زهرا پيشگاهي فرد، ص 27.

ـ مقاله جهاني شدن، ابعاد و پيامدهاي آن، مهدي نظرپور، مجله آيينه سخن، سال يكم، شماره دوم، بهار 1381، ص 17 و ص 18.

- مقاله جهاني شدن راه بي بازگشت، كنت اِن والتز، ترجمه محمد اسماعيل اميني، نشريه حيات نو، 17/6/79.

([210]). نگرشي ژئوپليتيكي بر پديده جهاني شدن، ص 15.

([211]). مقاله بازانديشي در مفهوم حاكميت: تأثير جهاني شدن بر حاكميت دولت، مارسي ويليامز، ترجمه اسماعيل مرداني گيوي،).

فصلنامه اطلاعات سياسي اقتصادي، شماره 155 و 156، شهريور 1379، ص 137.

ـ نگرشي ژئوپوليتيكي بر پديده جهاني شدن، ص 15 و ص 16.

([212]). مقاله بازانديشي در مفهوم حاكميت: تأثير جهاني شدن بر حاكميت دولت، فصلنامه اطلاعات سياسي اقتصادي، شماره 155 و 156، شهريور 1379، ص 138.

([213]). مقاله پديده جهاني شدن و حقوق فرهنگي، اسعد اردلان، فصلنامه سياست خارجي، سال چهاردهم، شماره 2، تابستان 1379، ص 14.

([214]). نگرشي ژئوپوليتيكي بر پديده جهاني شدن، ص 18.

([215]). مقاله جهاني شدن رويارويي يا همزيستي، محمدتقي قزلسفلي، فصلنامه اطلاعات سياسي اقتصادي، شماره 155 و 156، سال 1379، ص 142.

([216]). مقاله جهاني شدن رويارويي يا همزيستي، فصلنامه اطلاعات سياسي اقتصادي، شماره 155 و 156، سال 1379، ص 143.

([217]). نگرشي ژئوپوليتيكي بر پديده جهاني شدن، ص 20.

([218]). مقاله جهاني شدن رويارويي يا همزيستي، فصلنامه اطلاعات سياسي و اقتصادي، ص 144.

([219]). سياست و فرهنگ در نظام متحوّل جهاني، ايمانوئل والراشتاين، ترجمه پيروز ايزدي، نشر ني، سال 1377، ص 269، ص 270.

([220]). سياست و فرهنگ در نظام متحوّل جهاني، ص 204 و ص 205.

([221]). جهاني شدن، مالكم واترز، ترجمه اسماعيل مرداني گيوي، و سياوش مريدي، سازمان مديريت صنعتي، تهران، 1379، ص 12.

([222]). نگرشي ژئوپوليتيكي بر پديده جهاني شدن، ص 17.

([223]). مقاله جهاني شدن و چالش هاي فرا روي، مرضيه كاظمي، نشريه كيهان، شنبه 30 آذر 1381، 16 شوال 1423، شماره 17555، ص 12.

([224]). مقاله جهاني شدن و پيامدهاي آن، دكتر آيت قنبري فصلنامه مربيان، شماره 2، بهار و تابستان 1380، مركز تحقيقات اسلامي، قم، ص 76 و ص 77.

([225]). مقاله جهاني شدن كشورهاي در حال توسعه و ايران، سيدمحمدرضا سيد نوراني، فصلنامه اطلاعات سياسي اقتصادي، شماره 155 و 156، شهريور 1379، ص 158.

([226]). جهاني شدن و حاكميت ملي، حسين بشيريّه، هفته نامه آبان، سال اول، شماره 4، 1380، ص 20.

([227]). مقاله جهاني شدن و آثار آن بر كشورهاي جهان سوم، عادل عبدالحميد علي، ترجمه سيد اصغر قريشي، فصلنامه اطلاعات سياسي اقتصادي، شماره 155 و 156، شهريور 1379، ص 152.

([228]). مقاله جهاني شدن و حكومت جهاني اسلام، سيدعبدالقيوم سجادي، نشريه كيهان، يكشنبه اول دي 81 و 17 شوال 1423، شماره 17556، ص 12.

([229]). - 193 - Fukuyama Froncis, the end of history the last man, Newyourk free press, 1992,P.4.

ـ نگرشي ژتوپوليتيكي بر پديده جهاني شدن، ص 28.

ـ مقاله جهاني شدن و حكومت جهاني اسلام، سيدعبدالقيوم سجّادي، نشريه كيهان، يكشنه اول دي 1381 - 17 شوال 1423، شماره 17556، ص 12.

([230]). مقاله جهاني شدن راه بي بازگشت، كنت ران والتز، ترجمه محمد اسمعيل اميني، روزنامه حيات نو، 17/6/79.

ـ نگرشي ژئويوليتيكي بر پديده جهاني شدن، ص 28.

([231]). سياست و فرهنگ در نظام متحوّل جهاني، ايمانوئل والراشتاين، ص 238.

ـ نگرشي ژئويوليتيكي بر پديده جهاني شدن، ص 61.

([232]). سياست و فرهنگ در نظام متحول جهاني، ص 249 و ص 250.

([233]). مقاله جهاني شدن و چالش هاي فراروي، نشريه كيهان، شماره 17555، ص 12.      

([234]). مقاله جهاني شدن و آثار آن بر كشورهاي جهان سوّم، فصلنامه اطلاعات سياسي اقتصادي، شماره 955 و 156، ص 149.

([235]). مقاله جهاني شدن و چالش هاي فراروي، نشريه كيهان، شماره 17555، ص 12.

([236]). مقاله چالشي تازه در انتظار جهاني سازي، عبدالهادي بوطالب، ترجمه ا. زارع زاده، نشريه ترجمان اقتصادي، سال سوم، شماره 18، سال 1379، ص 18، (برگرفته از نشريه الشرق الاوسط، 7 سپتامبر 2000).

([237]). نگرشي ژئوپوليتيكي بر پديده جهاني شدن، ص 41.

([238]). نگرشي ژئوپوليتيكي بر پديده جهاني شدن، ص 21 و ص 22.

([239]). مقاله جهاني شدن: فرصت ها و تهديدها، دكتر علي بيگدلي، نشريه كيهان، تاريخ 20/10/79، ص 12.

ـ نگرشي ژئويوليتيكي بر پديده جهاني شدن، ص 62.

([240]). مقاله جهاني شدن و پيامدهاي آن، فصلنامه مربيان، تابستان 1380، ص 76 و ص 77.

([241]). مقاله جهاني شدن، پارادوكس غرب سكولار و شرق مذهبي، سيد عباس قائم مقامي، مجله آيينه سخن، سال يكم، شماره دوم، بهار 1381، ص 77.

([242]). مقاله جهاني شدن از منظر حقوق بين الملل اسلامي، عباسعلي عميد زنجاني، مجله آيينه سخن، سال اول، شماره دوم، بهار 1381، ص 41 و ص 42 و ص 48.

([243]). نگرشي ژئوپوليتيكي بر پديده جهاني شدن، ص 21.

([244]). مقاله جهاني شدن و حكومت جهاني اسلام، نشريه كيهان، شماره 17556، ص 12.

([245]). سوره رعد، آيه 11.

([246]). مقاله «جهاني شدن و موقعيت دنياي اسلام»، دكتر ماهاتير محمد، همايش «تأثيرات جهاني شدن به دنياي اسلام در سده بيست و يكم»، نشريه جام و جم، يكشنبه 5 آبان 1381 - 20 شعبان 1423 - 27 اكتبر 2002، سال سوم، شماره 713، ص 8.