وضعيت انسان مسلمان در جهان معاصر (بررسى وضعيت مسلمانان درمقايسه با پيروان ساير اديان)

وضعيت انسان مسلمان در جهان معاصر (بررسى وضعيت مسلمانان درمقايسه با پيروان ساير اديان)

 

 

وضعيت انسان مسلمان در جهان معاصر (بررسى وضعيت مسلمانان درمقايسه با پيروان ساير اديان)

 

دكتر مهدى محسنيان راد ([1])

 

بسم الله الرحمن الرحيم

چكيده:

درا ين مقاله، بر اساس گزينش يكي از سه تعريـف عـمـلـيـاتـي از "جهــان اسلام"، وضعيت مسلمانان جهان بر اساس برخي مشخصه‌هاي جمعيـتـي در حال و آينده و همچنين جايگاه توسعه يافتگـي و بـرخـي از عـلـل آن در مقايسه با ساير اديان بررسي شده است.

مقاله نشان خوا هد دا د،درحاليكه سهم مسيحيان و بودا ييست‌هاي جهان طـي 50 سال آينده روبه كاهش است،سهم مسلمانان در حال افزا يش مي‌باشد. اين افزا يش با وضعيتي از توسعه يافتگي وعقـب مـانـدگـي همرا ه خوا هد بود كه مقاله به برخي از وجوه آن توجه كرده و عواملي چون ميزان شاخص توسعه انساني (HDI)وزير شاخص‌هاي آن (اميد به زنـدگـي، سهم باسوادي، درجه سوا د توليد ناخالص سرا نه)، ميزا ن شاخص دسترسي به رسانه‌ها(MCI)و زير شاخص‌هاي آن (مطبوعات، راديو، تلويزيون)، ميزا ن شاخص دسترسي به فن آوري‌هاي اطلاعاتي و ارتباطـي (ICTI) و زيـر شاخص‌هاي آن (اينترنت، كامپيوتر،موبايل و تـلـفـن) وشـاخـص آزادي رسانه‌ها(PFI) در جهان اسلام را با ساير اديان مقايسه نموده است .

سه تعريف عملياتي از جهان اسلام

تعريف اول:

هنگاميكه مي‌خوا هيم " جهان اسلام " را تعريف كنيم، رسمي‌تريـن آن، اعضاي سازمان كنفرا نس اسلامي‌هستند كه مشتمل بر 54 كشور مي‌باشد.

جمعيت كشورهاي عضو سازمان كنفرا نس اسلامي‌يك ميليارد و 238 ميليون و 300 هزا ر نفر است كه تقريبا" معادل 9/20 درصد مجمـوع جـمـعـيـت كشورهاي جهان مي‌باشد0 اما تمامي‌اين جمعيت نماينده مسلمانان جهـان نيست. زيرا از يكسو از 54 كشور، در 11 كشور سهم جمـعـيـت مـسـلـمـان آنهاكمتر از 50 درصد است و دوم اينكه كشورهايي هستند كه يافتن دلـيـل حضورشان در اين سازمان بسيار دشوا ر است. به عنوا ن مـثـال، يـكـي از اعضاي كنفرا نس، كشور آفريقايي گابـون اسـت كـه دا يـرة الـمـعـارف جغرا فياي جهان،84 درصدجمعيت يك ميليون و دويست هزا رنـفـري آنـجـا را مسيحي و بقيه را آنيميست ذكر كرده([2]) و برخي از منابع فقـط 2 درصـد جمعيت گابون را مسلمان دا نسته‌اند .([3]) در وا قع شايد بتوا ن گفت كه سازمان كنفرا نس اسلامي، بيشتر يك تجمع سياسي ـ ديني است تا نمادي از جهـان اسلام.

تعريف دوم:

دومين تعريف از جهان اسلام مي‌توا ند كشورهايـي بـاشـد كـه اكثـريـت جمعيت آنها را مسلمانان تشكيل مي‌دهند. اين شاخص از آن نظر اهميت دا رد كه شكل گيري نظام‌هاي دموكراتيـك بـا اصـالـت راي اكثـريـت، درجهان آينده در حال توسعه است. اين تـوسـعـه در آن حـد اسـت كـه فوكوياما حاصل آن را "پايان تاريخ " ناميده و مي‌نويـسـد:" در طـول چند سال گذشته، همگام با پيروزي لـيـبـرا ل دمـوكـرا سـي بـر رقـبـاي ايدولوژيك خود نظير سلطنت موروثي، فاشيسـم و جـديـدتـر از هـمـه كمونيسم، در سرا سر جهان، اتفاق نظر مهمي‌درباره مشروعيت ليـبـرا ل دموكرا سي به عنوا ن تنها نظام حكومتي موفق بوحـود آمـده اسـت. امـا افزون بر آن، ليبرا ل دموكرا سي ممكن اسـت نـقـطـه پـايـان تـكـامـل ايدولوژيك بشريت و آخرين شكل حكومت بشري باشد و در اين مقـام،" پايان تاريخ " را تشكيل مي‌دهد. در وا قع، شكست كمـونـيـسـم دلـيـل پيروزي ارزش‌هاي ليبرا لي غربي و پايان درگيري‌هاي ايدولوژيـك اسـت ".([4])

در ميان كشورهاي جهان، 45 كشور وجود دا رد كه اكثريت جمعيت آنـهـا با سهمي‌بين حدود 100 درصد تا 51 درصد را مسلمانان تشكيل مي‌دهنـد. جمعيت 45 كشور مذكور در سال 2000 معادل يك ميلياردو 164 ميليـون و 400 هزا ر نفر است كه يك ميليارد و 7 ميليون و 899 هزا ر تن از آنان مسلمانان هستند (56/86 درصد) 42 كشور از 45 كـشـور مـذكـور عـضـو سازمان كنفرا نس اسلامي‌هستند و كشورهاي قزا قسـتـان، ازبـكستان و اريتره با اينكه چنين مشخصه اي دا رند، عضو سازمان مذكور نيسـتـنـد. طبق جدول شماره 1،در سال 2000، 64/19 درصد جمعيت كشورهاي جهان را جمعيت 45 كشوري تشكيل مي‌دا د كه اكثريت آنها مسلمان بودند كه ايـن كشورها نيز پس از كشورهايي با اكثريت مسيحي و بي دين در رتبه سـوم قرا ر مي‌گرفتند.([5])

جدول شماره ـ1ـ رتبه وپراكندگي كشورهاي با اكثريت اديان مختلف درسال 2000

 رتبه جمعيت به ميليون درصد

اكثريت مسيحي 4/1909 2/33

اكثريت بي دين 5/1271 44/21

اكثريت مسلمان 4/1164 64/19

اكثريت هندوئيست 4/1016 4/17

اكثريت بودائيست 6/400 75/6

اكثريت آنيميست 5/160 70/2

اكثريت يهودي 9/5 1/0

تعريف سوم:

سومين تعريف عملياتي از جهان اسلام كه واقعي ترين تعريف است، تجمـع مسلمانان جهان، بدون در نظرگرفتن محل اقامتشان است . اين تـعـريـف اين امتياز را دارد كه آندسته از مسلماناني كه اقليت كشـورهـاي پـر جمعيت را شامل مي‌شوند(مانند جمعيت 110 ميليوني مسلمان ساكن هنديا 23 ميليوني چين) نيز در آن به حساب مي‌آيند.

بررسي‌ها حاكي از آن است كه مسلمـانـان جـهـان در99 كشور جهان پراكنده‌اند . در واقع جهان معاصر به گونه اي اسـت كـه در41 درصد كشورهاي آن، احتمال حضور اقليت مسلمان تقريبا" صفر است و در 51 درصد كه همان 99 كشور باشند،مسلمانان باجمعيتي معادل يك ميليارد و 237 ميليون و 250 هزار نفر پراكنده‌اند .اين جمعيت،از نظر رتبـه، پس از پيروان مسيحيت و بي دين‌ها دررتبه سوم قرار دارند. (مقصود از بي دين‌ها متعاقبا" توضيح داده خواهد شد.)

 

جدول شماره 2ـ رتبه و پراكندگي اديان مختلف در سال 2000

رتبه پراكنده در(كشور) ميليون نفر درصد

1ـ مسيحيان 151 96/1791 1/30

2ـ بدون دين‌ها 10 14/1257 1/21

3ـ مسلمانان 99 25/1237 8/20

4ـ هندونيست‌ها 22 99/906 3/15

5ـ بودايي‌ها، 21 19 /505 5/8

كنفسيوس‌هاوشينتوها

6ـ آنيمسيت‌ها 55 21 /213 6/3

7ـ يهودي‌ها 26 96/26 5/0

8ـ زرتشتي 3 .9/6 1/0

همانگونه كه در جدول شماره 2 ديده مي‌شود، پراكندگي مسـيـحـيـان بـه مراتب بيش از پراكندگي مسلمانان است (مسـلـمـانـان در 99 كـشـور و مسيحيان در 151 كشورپراكنده‌اند) شـايـد عـلـت ايـن امـر،رويـدادهـاي استعماري قرون گذشته و استقرار استعمارگران اروپـايـي در كـشـورهـاي مختلف امروزي قاره‌هاي آفريقا، آسيا و آمريكاي جنوبي باشد.

در جهان معاصر، سواي سه دين ابراهيمي‌كه در مجمـوع كـم و بـيـش ساكنان نيمي‌از جمعيت كره زمين را در بر گرفته، 8/23 درصـد جـمـعـيـت را معتقدان به ادياني تشكيل مي‌دهند كه در دسته بندي دين شناسـان، بـه اديان فلسفي مشهور است. (هـنـدوئيـسـم، بودائيسم، كنفسيوسيسم و شينتويسم).([6]) 6/3 درصدرا آنيميست‌ها شامل ميشوند(بكارگيري اصطلاح دين براي آنيميست‌ها همان است كه در آيه‌هاي 1 و 6 سوره كافرون آمده است) كه در 55 كشور جهان پراكنده‌اند و در واقـع پيروان اديان ابتدايي محسوب مي‌شوند0 زرتشتيان جهان فقط 1/0 درصـد جمعيت جهان را تشكيل مي‌دهند كه در سه كشور پراكنده‌اند. در كـنـار پيروان اين اديان،1/2 درصد جمعيت كره زمين را آناني تشكيل مي‌دهند كه شايد بتوان گفت كه از تبار يكي از دو دستـه اديـان ابـراهـيـمي‌(بويژه مسيحيت) و يا اديان فلسفي بوده و در جهان قرن بيستم، تحت تاثير تحولات اجتماعي يا سياسي، افراد سكولار و يا فاقد دين شـمـرده شده‌اند. جمعيت اين عده با يك ميليارد و 257 ميليون و 140 هزار نفـر، پس از مسيحيت در رتبه دوم قرار دارد. اما از نظر مـيـانـگيـن بـا 71/125 ميليون نفر در رتبه اول قـرار داشـتـه و در 10 كـشـور جـهـان پراكنده‌اند. در راس اين كشورها چين قرار دارد كه 4/86 درصد جمعيت آن بدون دين معرفي شده‌اند. ايالات متحده آمريـكـا بـا 2/41 درصـد، آلمان با 3/26 درصد، هلند با 7/36 درصد از كشورهايي هستند كه بين 5 ميليون تا يك ميليارد و 92 ميليون نفر آنان بـي ديـن مـحـسـوب مي‌شوند0

در تعريف عملياتي شماره سه، نكته حائز اهميت آن است كـه، اين جمعيت تا چه حد ميهمان اكثريت و تا چه حد ميزبان اقـلـيـت‌هاي ديني هستند؟به عبارت ديگر وضعيت در اقليت نبودن " آنان چگونه است؟

در سال 2000، 48/81 درصد پيروان اسلام در كشورهايي زندگي مي‌كرده‌اند كه اكثريت جمعيت را مسلمانان تشكيل مي‌داده است. در واقـع 52/18 درصد مسلمانان جهان در مناطقي سكونت دارند كه به صورت اقليت مذهبي تعريف مي‌شـده‌اند. از اين عده 89/8 درصد در ميان اكثريت هندوئيست، 25/5 درصد در مـيـان اكثريت مسيحي، 85/1 درصد در ميان اكثريت بـدون ديـن و 72/1 درصـد درميان اكثريت آنيميست قرار داشته‌اند0

بررسي وضعيت ساير اديان حاكي از آن است كه از نظر شاخص در"اقليت نبودن " هندوئيست‌ها وضعيت بهتري از ساير اديان دارند0زيـرا 15/95 درصد آنها در كشوري زندگي مي‌كنند كه اكثريت با هندوئيست است:

جدول شماره 3ـ وضعيت شاخص‌هاي در اقليت نبودن براي اديان مختلف در سال 2000

 نسـبـــت در تعدادكشـوربا بيشترين سهم

اديان اقليت نبودن اكثريت هم دين در اكثــريت

1ـ هندوئيست‌ها 15/95 83 مسلمان

2ـ مسيحيان 60/89 89 مسلمان

3ـ بي دين‌ها 38/87 2 مسيحي

4ـ مسلمانان 48/81 45 هندوئيست‌ها

5ـ بودائيستها 59/66 10 بي دين‌ها

6ـ آنيميستها 52/46 16 مسيحي

7ـ يهوديان 92/17 1 مسيحي

جدول فوق نشان مي‌دهد كه از نظر نسبت در اقليت نبودن از يكسو حدود 87 درصد مسيحيان جهان در كشورهاي زندگي مي‌كننـد كـه اكثـريـت بـا مسيحيان است و از سوي ديگر بيشترين يهوديان، آنيميست‌ها و بي ديـن‌ها نيز در كشورهايي زندگي مي‌كنند كه اكثريت با مسيحيان است . از آن سو بيشترين اقليت مسيحي در كشورهايي زندگي مي‌كنند كه بـيـشـتـريـن اكثريت مسلمان را دارد.

آينده جمعيت اديان مختلف

بررسي برآوردها حاكي از آن است كه در آينده، سهم جمعيت مسلمـانـان جهان (در تعريف عملياتي شماره سه) بيش از ساير اديان تغيير خـواهـد كرد0

سال 2000 جمعيت جهان در حدود 5 ميلياردو 944 ميليون نفر محاسبه شده است. پيش بيني مي‌شود كه اين جمعيـت در سـال سـال 2025 بـه 7 ميلياردو 772 ميليون نفر(3/1 برابـر سـال 2000) و سـال 2050 بـه 9 ميليارد و 26 ميليون نفر برسد(5/1 برابر سال 2000) برسد.

اگر سهم اديان در سال 2000 را در كشورهاي مختلف جهان مـبنــا قـرار دهيم و اگر تغييرات جمعيتي هر كشور را در جمعـيـت پـيـروان اديـان مختلف آن كشور مشابه و ثابت در نظر بگيريم بر اساس جـدول 4،مي‌توان پيش بيني كرد كه سهم مسلمانان در طي 50 سال آينده در مقايـسـه با ساير اديان، بيشترين افزايش را خواهد داشت.

جدول شماره 4ـ تغييرات جمعيت اديان مختلف طي سالهاي 1975 تا2050

اديان سال 1975

2000

2015

2025

2050

مسيحيان

33

1/30

1/29

1/29

3/29

مسلمانان

9/16

8/20

23

24

5/26

بودايي‌ها

1/9

5/8

8/7

4/7

4/6

يهودي‌ها

5/0

5/0

4/0

5/0

4/0

آنميسيت‌ها

8/2

6/3

2/4

2/4

5

هندوئي‌ها

2/14

3/15

8/15

16

5/16

بدون دين

4/23

1/21

6/19

7/18

8/15

زرتشتي‌ها

1/0

1/0

1/0

1/0

1/0

در تبيين اوليه دلايل عدم مشابهت تحولات جمعيتـي اديـان در دهـه‌هاي گذشته و آينده، مي‌توان آنها را به دو دسته عوامـل جـبـري و عـوامـل اختياري تقسيم كرد، احتمالا" تبديل بوداييستها به بي دين‌ها در حوزه تحولات جبري قرار مي‌گيرد (به دليل شرايط كمونيستي حاكـم بـر چـيـن دوران مائو) و تبديل مسيحيان به بي دين‌ها در حوزه اختيار (تحولات منتهي به رشد سكولاريزم در نظام‌هاي ليبرال سرمايه داري) .

به نظر مي‌رسد كه با خاتمه حيات مائوئيسم در چين و تحولات آينده، مي‌توان حداقل حدس زد كه بازگشت به دين ـ حـتـي در حـد آنـچـه كـه در كشورهاي مسلمان آسياي ميانه نسبت به اجراي برخي مناسك اسلامي‌اتفاق افتاده ـ قابل پيش بيني است .از آن سو در حوزه مسيحيت نيز تحولاتـي در دين گرايي ديده شده و اين همان است كه‌هانتـيـنـگتـون در بـحـث برخورد تمدن‌ها مطرح و انديشمنداني چون جورج ويگل تحت عنـوان غـيـر مادي شدن جهان گفته‌اند كه غير مادي (مذهبي) شدن جهان يكي از واقعيت‌هاي برجسته در زندگي اواخر قرن بيستم است.([7])

هانتينگتون معتقد است كه نوعي خلاء هويت در جهان پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و پايان جنگ سرد شكل گرفـت كـه خـود آگـاهـي تمدني و تجديد حيات مذهبي به عنوان وسيله اي براي پـر كـردن آن خـلاء شروع به رشد نمود.([8])

تجمع نظرات‌هانتينگتون و فوكوياما اين ديدگاه را ايجاد ميكند كه تحولات جمعيتي اديان، طي 50 سال آينده، پديده قابل توجهي است .

به نظر مي‌رسد كه از سه تعريف عملياتي فوق، تعريف شماره سه (كشورهاي با اكثريت مسلمان) معيار منطقي تري براي مقايسـه‌هاي مـيـان اديـان است .(ميتوان با فرض ثبات سهم اكثريت در 50 سال آينده، تحولات جمعيتي كـشـورهـاي جهان بر اساس دين اكثريت، را در جدول شماره 5 بررسي نمود.

 

جدول شماره 5ـ تغييرات جمعيت كشورهاي با اكثريت اديـان مـخـتـلـف طـي سالهاي 1975 تا2050

اديان

سال

1975

2000

2015

2025

2050

اكثريت مسيحي

33

2/33

76/30

88/30

17/31

اكثريت بي دين

38/23

44/21

83/19

82/18

52/15

اكثريت مسلمان

59/15

64/19

08/22

20/23

97/25

اكثريت هندوئيست

91/15

4/17

67/17

01/18

53/17

اكثريت بودائيست

33/7

75/6

34/6

94/5

 20/5

اكثريت آنيميست

 02/2

 7/2

 17/3

 3

 46/3

اكثريت يهودي

 09/0

 1/0

 1/0

 12/0

 12/0

 جدول فوق به وضوح نشان مي‌دهد كه طي 50 سال آينده سهم جـمـعـيـتـي كشورهاي بااكثريت مسلمان به خلاف جهان مسيحيت كه رو به كاهش است، به شدت افزايش مي‌يابد. در واقع اگر جمعيت كشورهاي مـذكـور در سال 2000 را 100 فرض كنيم، اين شاخص در كـشـورهـاي بـا اكثـريـت مسيحي، در سال 2050 به 147 و در كشورهاي با اكثريت مسلمـان بـه 201تبديل خواهد شد.

سهم دين در تمدن‌ها و جايگاه اسلام

يكي از نادر كساني كه طي سال‌هاي اخير، براي دين جايگاه ويژه اي در روابط بين الملل قايل شد . ساموئل‌هانتيگتون، استاد دانشگاه‌هاروارد ايالات متحده آمريكاست . او ازميان عناصر تشكيل دهنده تمدن، بـراي ديـــن جـايـگـاه ويژه اي قايل مي‌شود و مي‌نويسـد: تـمـدن‌ها بـا تـاريـخ، زبـان، فرهنـگ، سنت و از همه مهمتر، مذهب از يكديگر متمايز مي‌شـونـد. انسان‌هاي وابسته به تمدن‌هاي مختلف ديدگاه‌هاي مـتـفـاوتـي دربـاره روابط بين خدا و انسان، فرد وگروه، شهرونـد و دولـت، والـديـن و فرزندان و زن و شوهر دارند. همچنين ديدگاه آنان در مـورد اهـمـيـت نسبي حقوق و مسئوليت‌ها، آزادي و اختيار، تساوي و سلسله مراتـب، فرق مي‌كند. اين تفاوت‌ها در طول قرن‌ها پـديـد آمـده و بـزودي از ميان نخواهد رفت. اين اختلاف‌ها به مراتب از اختلاف ايـدئـولـوژي‌هاي سياسي و نظام‌هاي سياسي اساسي تر است.([9])

هانتينگتون در توصيف خصلت محكم و فولادين مذهب در مـقـابـل سـايـر عناصر فرهنگي مثال جالبي را مطرح كرده و خاصيـت انـعـطـاف پـذيـري ايدئولوژي را با اين مثال مطرح مي‌كند كه يك كمونيـسـت سـابـق مي‌تواند يك دموكرات امروزين شود. از جنبه اقتصـادي مي‌گـويـد يـك ثروتمد مي‌تواند يك تهيدست و معكوس يك فقيـر، يـك دارا شـود. اما يك آذري نمي‌تواند ارمني شـود. او مي‌افـزايـد در مـبـارزات ايدئولوژيكي وطبقاتي، مسأله كليدي اين بود كه، شما در كـدام طـرف هستيد؟ در حاليكه در برخورد تمدن‌ها پرسش اين است كه شما كيستيد؟ در مقابل سوال اول مي‌توان سمت و سو را انتخاب كرد و حتي تـغـيـر داد، در حالي كه پاسخ به سوال دوم چيزي نيست كه عوض شدني باشـد. مذهب حتي بيش از قوميت، افراد را از هم متمايز مي‌كند. يك نفر مي‌تواند نيمه فرانسوي و نيمه عرب باشد و حتي تابعيت مضاعف داشته باشد ولي نيمي‌مسيحي و نيمي‌مسلـمـان بـودن، بـسـيـار دشـوار است.([10])

هانتينگتون جهان اسلام را جهاني پويا توصيف مي‌كند و اين پويايـي را به عنوان يكي از عوامل بي ثباتي در جهان و مقدمه برخورد تمدن‌ها مي‌داند. او در تبيين يكي از مسايل در حال شكل گيري در راستاي برخـورد تمدن‌ها مي‌نويسد: " عامل ديگر بي ثباتي، از پويايي در جهان اسـلام نشأت مي‌گيرد. در آغاز دهه 1970، تجديد حيات اسلامي‌و احياي اسلام آغاز گرديد و تمام كشورهاي اسلامي‌را متأثر ساخت. احياي اسلامي‌خـود را در ايجاد تغيير در سياست‌ها در رفتار دولتها، در سنت‌ها و جهـان پيش بيني مردم نمايان ساخت.

هانتينگتون احياي اسلام را واكنشي به سرخوردگي‌ها و مشكلات نـاشـي از نوسازي و تحول اجتماعي افزايش جمعيت، شهري شدن و همچنين از خـود بيگانگي (ناشي از گسستگي از ريشه‌هاي سنتي خويش) مي‌داند. او سهـم بنياد گرايي در اسلام را بخش كوچكي از احياي اسلام مي‌داند و توجه اش بيشتر مربوط به ماهيت كلي تجديد حيات اسلام است. او در ايـن بـاره مي‌نويسد: مشكل به اعتقاد من وجود تعداد انگشت شـمـار دولـت‌هاي بنيادگرا نيست. بلكه خود بنيادگراها هستنـد كـه در تـمـام جـوامـع مسلمان، عملاو نيروي مخالف دولت‌ها را تشكيل مي‌دهند. دولتهـايـي كه اغلب ديكتاتور، ظالم، فاسد و در مـوارد مـتـعـدد نـيـز فـاقـد مشروعيت مي‌باشند.([11])

نظرات‌هانتينگتون، خود تبديل به عاملي براي توجه به دين در آستانه ورود به قرن بيست و يكم شد. ديديم كه در تعريف او از تمـدن، ديـن جايگاه ويژه اي دارد در حاليكه اين تعبير كمتر در نگاه ديگران به اين مفهوم ديده مي‌شد. آنچنانكه الوين تافلر در رد نظريه‌هانتينگتون در تعريف تمدن مي‌نويسد: " تمدن به آن شيوه زندگي اطلاق مي‌شود كـه بـا نظام خاصي از توليد ثروت سروكار دارد مانند كـشـاورزي، صـنـعـت و امروزه نيز نظام مبتني بر اطلاعات".([12])

سيد حسين نصر، استاد كرسي اسلام شناسي در آمريكا، توجـه بـه مـقـالـه‌هانتينگتون را به عنوان يك اقدام سرنوشت ساز در جوامع غيـر غـربـي توصيف مي‌كند و مي‌گويد مقاله مذكور فقط يك نظريه عـلـمي‌دربـاره آينده دنيا نيست، بلكه خود سياست ساز است.([13])

او معتقد است درحاليكه مفهوم تمدن در بحث‌هاي علوم سياسـي در دوران جديد مغرب زمين اهميت چنداني نداشت، مقاله‌هانتينگتـون آن را در قالب مفاهيم علوم سياسي جديـد احـيـا كـرد.([14])

توسعه يافتگي وعقب ماندگي در ميان اديان در تمدن‌ها

آيا افزايش جمعيت مسلمانان در آينده، امتيازِي براي جهان اسلام است؟واقعيت اين است كه علت افزايش چشمگير جمعيت در كشورهاي اكثريت مسلمان، بالا بودن سهم باروري در كشورهاي مذكور است . بطوريكه ميانگين نرخ باروري براي هر زن در سال 1975 در ميان كشورهاي اكثريت مسلمان 39/6 بـوده در حـالـيـكـه نسبت مذكوردر ميان زنان در ساير اديان جهان 36/4 بوده است. اگر سهم مرگ و مير در ميان نوزادان را در نظر بگيريم، نـتـيـجـه، درصد رشد جمعيت است كه در سال 1975، در كشورهاي اكثريت مسلـمـان 8/2 و ساير اديان 5/1 بوده است.

در سال 2000، نرخ باروري زنان مسلمان به 447/4 تقليل يافت، ولي رتبه دومي‌خود را حفظ نمود. در آن سال، بيشترين نرخ باروري مربوط به زنان كشورهاي با اكثريت آنيميسيت (7/5) و كمترين در كشورهاي با اكثريت بـي ديـن (5/1 ) بـوده است (با اكثريت مسلمان رتبه دوم و به ترتيب رتبه‌هاي سوم بـه بعد متعلق به هندويست‌ها، بودائيست‌ها، يهودي‌ها و مسيحي‌ها).

جدول زير نشان ميدهد كه هرم سني جمعيت در اديان مختلف نيز متفاوت و ضمنا" در حال تغيـيـر است.

 

 

ميانگين در 1999 ميانگين در 2015 زير 15 سال بالاي 60 سال زير 15 سال بالاي 60 سال

1ـ اكثريت مسلمان 6/38 6/3 4/32 9/4

2ـ اكثريت مسيحي 6/28 9/8 9/23 1/3

3ـ اكثريت يهودي 4/28 9/9 3/24 5/11

4ـ اكثريت بودائيست 5/32 9/5 6/26 1/8

5 ـ اكثريت هندوئيست 7/33 9/4 4/28 4/6

6ـ اكثريت آنيسيت 5/44 2/3 6/41 4/3

7ـ اكثريت بدون دين 1/21 6/8 7/16 4/11

در سال 2000، بدون دين‌ها كمترين سهم جوان و آنيميست‌ها و مسلمانـان بيشترين را داشته و از آن سو يهودها و مسيحي‌ها بيشترين كـهـنـسـال و آنيميست‌ها و مسلمانان كمترين كهنسال را داشتند. در سال 2015، سهم جوانان در همه اديان ـ جز آنيميست‌ها تقريبا" به يك نسبت تقليـل و سهم كهنسالان در مسيحيت، يهود و بي دين‌ها شديدا" افزايـش خـواهـد يافت.

گفتيم كه‌هانتينگتون معتقد است كه سواي رشد جمعيت، شـهـري شـدن در كنارسرخوردگي از نوسازي و خود بيگانگـي از عـوامـل احـيـاي اسـلام در دهه‌هاي اخير شناخته شده است.

به موجب آمارهاي سـازمـان مـلـل، در سـال 1975، در ميان كشورهاي اكثريت مسلمان، كويت با سهمي‌معادل 8/83 درصـد بيشترين جمعيت شهرنشين وبنگلادش با 8/9 درصد كمترين جمعيت شهر نشين را در ميان 45 كشور بااكثريت مـسـلـمـانرا داشته‌اند(ميانگين سهم مذكور در45 كشور معادل 98/38 درصدبوده است).اين نسبت‌ها در سال 1999 افزايش يافت. ميانگين تبديـل بـه 11/52 درصد و كويت 4/97 و بنگلادش 9/23 درصد شد. پيش بينـي مي‌شـود سهم مذكور در سال 2015 به 42/60 درصد و دامنه ميان 2/98 و 9/33 درصد باشد0

به اين ترتيب آنچه كه اهميت دارد اين است كه جمعيت سنگين جوان در جوامع آينده اسلامي‌در چه درجه اي از توسعه يافتگي زندگي خواهند كرد؟

مفهوم توسعه يافتگي

وقتي 20 سال از جنگ جهاني دوم گذشته بود و طرح‌هاي جهاني مانند طرح مارشال با رويكرد و مترادف دانستن توسعه با رشد اقتصادي با شـكـسـت مواجه بود، مفهوم توسعه به چالش كشيده شد، آنچنانكـه ديـكـنـسـون نوشت " هر كس به نوعي در مورد توسعه سخن مي‌گويد. اما واقعاً معني توسعه چيست؟ " مسلما" اين كلمه معني ساده اي ندارد، بلكه براي هر كس كه درباره آن سخن مي‌گويد، معني جداگانه اي دارد.([15])

در همان سال‌ها، هنوز تصور قالب از توسعه، دستيابي بـه انـدازه و تركيبي صحيح از سرمايه (چه از راه پس انداز و چـه سـرمـايـه گـذاري ملي) براي دنبال كردن همان راه رفتـه كـشـورهـاي تـوسـعـه يـافـتـه بود.([16]) در اين مسير و در خلال رقابت براي جلب كشورهاي تـازه بـه اسـتـقـلال رسيده دهه 1960 سهم اين پس انداز نيز تعيين شـد0 و افـرادي مـانـنـد روستو (W.W.Rostow)، اقتصاددان سرشناس آمريكايي گفتـه بـودنـد كـه كشورهايي كه بتوانند 15 تا20 درصد توليد خالص مـلـي (GNP)"خود را پس انداز كنـنـد، مي‌توانند به يك توسعه مستمر دست يابند0 در دنباله همين نظرات، مدل‌هاي رياضي نيز ارائه شد و مثلا" مشخص گرديـد كـه هـر كـشـوري كـه بخواهد مثلا" به نرخي معادل رشد 7 درصدي دست يابد نيـاز دارد كـه 21 درصد درآمد ملي خود را پس انداز و سرمايه گذاري كند. حال اگر تـوان پس انداز او 15 درصد بود، 6 درصد بقيه را يـا بـايـد بـا وام‌هاي خارجي پركند و يا امكان سرمايه گذاري بخش خصوصي خـارجـي را فـراهـم سازد.([17])

به اين ترتيب پس انداز وسرمايه گذاري داخلي + ارز خارجي + مهارت و مديريت خارجي و اگر بود داخلي، عوامل اصلي براي دستيابي به توسعـه تا اواخر دهه 1960 براي كشورهاي عقب مانده محسوب ميشد.([18])

در دهه 1790، معناي اصطلاح توسعه، از تمايل صرف به رشد اقـتـصـادي كلي به مباحث جزيي تري چون توزيع درآمد و نابرابري نيز كشيده شد.([19])

در دهه 1980، فروض ارزش‌هاي اخلاقي يا ارزش‌هاي هنجاري (ethical or normative value) نيز وارد مكاتب اقتصاد توسعه شد. در واقع در آن زمان باورجامعه اي مثل ايران به اين ضرب المثل كه هـر آنكس كه دندان دهد، نان دهد، به عنوان عاملي در رسيدن به درجه اي از توسـعـه يافتگي ديده شد.

در همين ديدگاه بود كه گفته مي‌شد عدم برخورداري از ارزش‌هايي چون برابري اقتـصـادي و اجتماعي، آموزش عمومي، استقلال ملي، نوسازي نهادها، مشاركت سياسي و اقتصادي، دموكراسي واقعي و اعتماد به نفس در كنار ريشه كن كـردن فقر و افزايش سطح زندگي، توسعه را فراهـم خـواهـد آورد.([20])

ميدانيم كه بحث نقش ارزش‌ها در توسعه، بحثي است كه بسيـار قـبـل از دهـه 1980 و در اوايل قرن نوزدهم از سوي ماكس وبر مـطـرح شـد0 وبـر يـكي از ارزشهاي مذهبي در پروتستانيسم را به عنوان عاملي مهم در شكل گيري سرمايه داري در غرب مـعـرفـي كـرد. در واقع سخن روستو و وبر و ديدگاههاي توسعه تا اواخر دهه 1960 مشابـه و همگي در راستاي همان فرمول پس انداز و سرمايه گذاري ختم مي‌شد. بـا اين تفاوت كه وبر منشاء را يك پديده ارزشي مي‌دانست.([21])

درآغاز دهه 1990، بحث جايگاه ارزش‌ها در مباحث توسعه قوي تر شـد0 يكي از كسانيكه براين مقوله متمركز گرديد، مايكل تودارو (Michael P.Todaro) كارشناس مركز بررسي سياست‌ها در شوراي جمعيت سازمان ملـل و اسـتـاد اقتصاد دردانشگاه نيويورك بود0

تودارو توسعه را ارتقاء مستمر كل جامعه و نظام اجتماعي به سوي زندگي بهتر ويا انساني تر تعريف كرده اسـت. او معناي دروني توسعه را در حداقل سه ارزش اصلي دانسته است

1) معاش زندگي،

2) اعتماد به نـفـس،

3) آزادي از قيد بندگي.([22])

شاخص توسعه انساني جهان اسلام

به اين ترتيب در ارزيابي ميزان توسعه يافـتـگـي، در كـنـار ثـروت اقتصادي به عنوان تنها شاخص توسعه يافتگي، عوامل ديگري نيز در نظر گرفته شد تا جايي كه سرانجام سازمان ملل، بجاي ثـروت اقـتـصـادي، ثروت انساني را ثروت واقعي هر كشور دانست. اين تحول را مي‌تـوان در مقدمه گزارش توسعه انساني (Human Development) يكـي از سـازمـان‌هاي وابسته به سازمان ملل متحد به نام برنامه عـمـران مـلـل مـتـحـد (UNDP) ديد . در اين مقدمه آمده است:

 مردم، يعني مردان و زنان، ثروت واقعي هر ملتـي را تـشـكيـل مي‌دهند0 هدف توسعه، خلق شرايطي است كه مردم بتوانند در آن، از عمر طولاني و زندگي سالم و سازنده بهره مند شوند. ليكن اين واقعيت سـاده و در عين حال پرمعنا، غالبا" در پي بدست آوردن رفاه مادي و ثـروت مالي، به بوته فراموشي سپرده شده است.

انتشار نخستين گزارش توسعه انـسـانـي در سـال 1990 كـمـك كـرد تـا "انسان‌ها" دوباره در مركز توجه توسعه جاي گيرند.در مقدمه اين گزارش گفته شد كه توسعه انـسـانـي

 (Human Development) مفهومي‌به مراتب گسترده تر از نـظـريـات قـرار دادي توسعه اقتصادي دارد.([23]) و در همين گزارش بود كه براي نخستـيـن بـار از يـك شاخص جديد به نام شاخص توسعه انساني (HDI) استفـاده شـد كه مركب سه زيـر شـاخـص اسـت:

1) اميد به زندگي (نشان دهنده، عمر طولانـي و سـلامـت،

2) پـيـشـرفـت تحصيلي (نشان دهنده سطح علم و دانش)

3) توليد ناخالص داخلي برحـسـب برابري قدرت خريد به دلار(بيانگر وجود سطح زندگي شايسته و مناسـب).([24])

در گزارش‌هاي سال‌هاي اول، حداكثر شاخص مذكور چنين تعريف شده بود كه هر گاه حداكثر اميد زندگي مردم يك كشور 85 سال، صد درصد جمعيت با سواد و ميانگين سطح تحصيلات واجدين شرايط 15 سال (يعني نزديك به ليسانس) باشد و بطور متوسط داراي قدرت اقتصادي سرانه سالانه برابر 40 هزار دلار باشد، كشوري است با شاخص توسعه انساني برابـر يـك. اما اگر در كشوري، اميد به زندگي 25 سال باشد و تمامي‌ملت بي سواد باشند و فقط داراي قدرت اقتصادي سرانه سالانه برابر 200 دلار باشنـد، داراي شاخص توسعه انساني خواهند شد برابر صفر0

در گزارش سال 2003، رقم 40 هزار دلار كماكان ثابت مـانـده اسـت. اما در شاخص آموزش (Education) تغييري داده شده و به جاي ميانگيـن سطح تحصيلات، از زير شاخصي به نام تركيب كــل ثـبـت نـام در دروه‌هاي ابتدايي، متوسطه و عالي آموزشي استفاده شد.([25])

براساس گزارش سال 2003، بالاترين شاخص توسعه انساني متعلق به كشورنروژ با عدد942/0 و كمترين متعلق به كشور آفريقايي سيرالئون بـا رقـم 275/0 بوده است.(سازمان ملل، كشورها را از نظر شاخص توسعه انساني به سه دسته تقسيم كرده است: توسعه بالا كه مربوط به كشورهاي دارنده شاخص بيش از 800/0 هستند . توسعه متوسط، كشورهائي كه شاخص آنها 799/0 وكمتر و بيش از500/0 هستند وتوسعه پائين كه مربوط به كشورهاي 499/0 و كمتر است).

اگر تعريف عملياتي شماره سه را در نظر بگيريم، شاخص مذكور براي يك فرد مسلمان معادل 595/0 است . اين شاخص براي يهوديان جهان 826/0، براي مسيحيان 770/.، بي دين‌ها و بودائيست‌ها هر دو 752/0،، زرتشتـي‌ها 580/0، هـنـدوئـيـسـت‌ها576/0و آنيميست‌ها 489/0 مي‌باشد .

بررسي‌ها نـشـان ميدهد كه يهوديان پراكنده در سطح جهان، نه تنها بالاترين شاخص توسعـه انـسـانـي را دارند،بلكه بيشترين سهم آنان نيز در شرايط شاخص بالا زندگـي مي‌كـنـنـد.(66 درصد) و هيچكدام از آنان در مناطقي كه شاخص توسعه پائين دارد بـسـر نمي‌برند.در حاليكه فقط 2 درصد مسلمانان پراكنده در نقاط مختلف جهان، در شرايط توسـعـه بـالا، 61 درصد در توسعه متوسط و 73 درصد در شرايط شاخص توسعه پائين بسر مي‌برند.

اگر معيار سنجش را بر كشورهاي با اكثريت مسلمان (تعريف عمليـاتـي شماره دو) متمر كزكنيم، خواهيم توانست بااستخـراج ازگـزارش سـال 2003، به ميانگين 610/0 با انحراف استاندارد 178/0 براي 45 كـشـور مذكور دست يا بيم. اين شاخص نماينده آن است كه ساكنان 45 كشـور بـا اكثريت مسلمان جهان از نظر توسعه انساني، پس از يهوديان (896/0)، بي دين‌ها(807/0)، مـسـيـحـيـان (759/0)، بـودائـيـسـت‌ها(674/0) و هندوئيست‌ها(613/0)و قبل از آنيميست‌ها(438/0) قرار دارند.

 

تحقيقات نشان ميدهد كه سواي اين عقب ماندگي شديد، كـشـورهـاي بـا اكثريت مسلمان، در مقايسه با كشورهاي با اكثريت سـايـر اديـان از بيشترين نابرابري برخوردارند واز اين نظر در رتبه اول در جـهـان هستند زيرا در حالـيـكـه مـيـزان ضـريـب اخـتـلاف كشورهاي ديگر بين 10تا 22 است، ضريب مـذكـور براي مسلمانان 29 است.([26])

در واقع مي‌توان گفت كه جهان اسلام در مقايسه با ساير اديان، از نظر توسعه انساني (تركيبي از وضعيت بـهـداشـت ودرمان، ميزان با سوادي و سطح تحصيلات باسوادان و قدرت خريد وتوان اقتصادي مردم) به شدت عقب مانده است، ضمـن آنـكـه از ايـن نـظـر نابرابري در ميان مسلمانان نيز از تمامي‌اديان ديگر بيشـتـر اسـت؟

بررسي‌هاي آماري حاضر سهمي‌از دلايل عقب ماندگي مذكور را نشان ميدهد:

1ـ عامل سواد و تحصيلات

در ميان مسلمانان، سهم بيسوادن بيش از يهوديها، مسيحي‌ها، بـدون دينها و بودائيست‌هاست . زيرا درحاليكه فقط 4 درصـد يـهـوديـان،11 درصد مسيـحـيـان، 15 درصـد بـدون ديـن‌ها و 22 درصـد بـودائـي‌ها بيسواد مياشند، سهم بيسوادان مسلمان 32 درصـد اسـت .(از ايـن نـظـر نيز نابرابري در ميان مسلمانان از ساير اديان بيشتر و ضريب اختلاف آنان 4/22 است (اين ضريب در ميان بي دين‌ها 9/4 و بودائيسـت‌ها 4/20 است)عقب ماندگي و نابرابري، در مورد سطح سواد نيز حاكم است . يك يهودي بـطـور متوسط 2/10 سال درس خوانده است .اين پارامتر براي مـسـيـحـي 6/6، بدون دين 1/6، بودائيست 1/5، هندوئيست 9/2 و مسلمان فقط 5/2 سال است .

كشورهاي اسلامي‌براي آموزش و پرورش ملت‌هاي خود كمتر هزينه مي‌كنند. در واقع توزيع بودجه در كشورهاي با اكثريت مسلمان معكوس وضعيت جهاني است .در جهان معاصر،بطور متوسط كشورهاي جهان سهم بودجه اي كه براي هزينه‌هاي آموزش وپرورش جامعه به نسبت.([27]) GNP خود هزينه مي‌كنند بيش از بودجه بهداشت و درمان و بيش از بودجه نظامي‌و به ترتيب آموزش و پرورش 58/4درصد، بهداشت 36/3درصد ونـظـامي‌77/2درصـداسـت در حاليكه در كشورهاي اسلامي‌به ترتيب نظامي‌34/4 درصد،آموزش و پرورش 89/3 درصد و بهداشت 38/2 درصد است . (البته سهم بودجه نظـامي‌بـه GNP يهوديان در بالاترين سطح در جهان و معـادل 1/8 درصـد اسـت . سـهـم آموزش و پرورش آنان 6/7 و سهم بودجه بهداشت نيز بـالا و مـعـادل 6 درصد است) ضمن آنكه نابرابري سهم هزينه‌هاي نظامي‌با ضريب اخـتـلاف 118بيش از دو مورد ديگر در ميان كشورهاي جهان است . از اين نظر ضريب اخـتـلاف سهم بود. بهداشت در ميان كشـورهـاي جـهـان 60 و آمـوزش و پـرورش 42 است .

2ـ عامل وضعيت زنان مسلمان

در ميان هيچ يك از اديان، وضعيت زنان از نظر برخـي پـارامـتـرهـا به ناهنجاري وضعيت زنان مسلمان نيست . قبلا" ديديم كه بيشتريـن نـرخ باروري در ميان اديان مختلف، پس از آنيميست‌ها مـربـوط بـه زنـان مسلمان است . سهم مـشـاركت اقـتـصـادي زنـان مـسـلـمـان، پـس از هندوئيست‌ها در رتبه ماقبل آخر قرار دارد(1/48 درصد) . سهم مشـاركت سياسي آنان نيز پس از هندوئيست‌ها و در رتبه ماقبل آخر قرار دارد. (8/21 درصد نمايندگان پارلمان در كشـورهـاي بـي ديـن، 5/15درصـد در كشورهاي مسيحي، 5/12 درصد يـهـودي و 5/11 درصـد اعـضـاي پـارلـمـان كشورهاي بودائي را زنان تشكيل مي‌دهند . اين نسبت در كشورهاي اسلامي‌5/7 درصد است ).

زنان كشورهاي اسلامي‌بسيار با تأخير اجازه شـركت در انـتـخـابـات و متعاقبا" انتخاب شدن را به دست آوردند. آنها بطور ميانگين از سـال 1950 حق رأي و 1951 حق انتخاب شدن راكسب كردند كه به ترتيب 5 و 6 سال ديرتر از متوسط جهاني بود.

سهم بيسوادي در ميان زنان مسلمان بسيار بالاست . در حاليكه حـدود 43 درصد زنان مسلمان كاملا" بيسوادند، اين نسبت در ميان زنـان يـهـودي فقط 6 درصد، مسيحـي 13، بـي ديـن 17 وبـودائـيـسـت 24 درصـد اسـت .

تحقيقات نشان مي‌دهد كه در تمام اديان، سطح تحصيلات مردان بيش از زنان است، اما اين نابرابري در ميان زنان و مردان مسلـمـان پـس از آنيميست‌ها بيش از ساير اديان است .(ميزان تحصيلات مردان يهودي وبي دين 2/1 برابـرزنان آنها، بودائيست‌ها 3/1 برابر،مسيحيان 5/1برابر، هندوئيست‌ها 2 بـرابـر، مسلمانان 1/2 و آنيميست‌ها 3/2 برابراست)

3ـ وضعيت رسانه‌ها

ميزان دسترسي جوامع اسلامي‌به رسانه‌ها بـا شـاخـص MCI معـادل 570/0 دررتبه پنجم اديان و پس از يهوديـان (841/0)،بـدون ديـن‌ها(802/0)، مسيحيان (736/0)، بودائيست‌ها(576/0) قرار دارد.([28])

آمارها حاكي از آن اسـت كـه هر 1000 فرد مسلمان به 50نـسـخـه روزنـامـه يـومـيـه، 3/6 كيـلـوگـرم مطبوعات،249 دستگاه راديو و180دستگاه گيرنده تلـويـزيـون دسـتـرسـي دارند. در حاليكه بي دين‌ها786 نـسـخـه روزنـامـه، 5/83 كيـلـو گـرم مطبوعات و350 دستگاه گيرنده تلويزيون ومسيحيان 543 دستـگـاه گيـرنـده راديودارند.

وضعيت مسلمانان در دسترسي به فن آوري‌هاي نوين اطلاعاتي و ارتبـاطـي نيز در سطح نازلي است بطوريكه شاخص دسترسي به فن آوري‌هاي مذكـور ( (ICTIدر كشورهاي اسلامي‌519/0 است . اين شاخص بـراي يـهـوديـان 900/0، بدون دين‌ها 758/0، مسيحيـان 718/0مي‌بـاشـد.([29])

براساس آمارها، هر 1000 نفرسـاكـنـان كشورهاي با اكثريت مسلمان بطور متوسط حدود 8 خط تلفن،4 تلفن همـراه، 3 كامپيوتر و 6/15اينترنت در اختيار دارند . اين در حالي است كه بالاترين ميزان تلفن، تلفن همراه، كامپيوتر و اينترنت همگي مربوط بـه يهوديان (به ترتيب تلفن وموبايل 9/45 دستگـاه،كـامـپـيـوتـر 6/24 و اينترنت 9/163) است.

در خاتمه، لازم به ياد آوري است كه در علت يابـي عـقـب مـانـدگـي كشورهاي اسلامي،بايد به حقايق آماري ارائه شده فوق كه براي اولين بار استخراج و منتشر ميشود توجه كرد و انديشمندان كشورها و مذاهب اسلامي‌را دعوت نمود كه با وسواس علمي، بدون تعصب و سو گيري و تا حد امكان، با اجتناب از مداخله دولت‌ها، رازهاي اين عقب ماندگي ديرينه را فاش كنند .در اين راه، قطعا" بايد به نظرات پيشگامان غيرمسلماني چون ماكس وبر، دركنـار ديدگـاه‌هاي انديشمندان مسلماني همچون سيدجمال الدين اسد آبادي بطور مشترك و به عنوان آغاز راه نگاه كرد.

 وبر معتقد است نفسانيت جنگجويانه مسلمانان فـاتـح همراه باعرفان و صوفيگري جهاني نسل‌هاي بعدي، زهد گرايي بالقوه اسلام را تخليه نـمـود و عـنـاصـر لازم بـراي " اخـلاق فـئـودالـي " را فـراهـم كرد. او اخلاق فئودالي مذكور را در پذيرش بردگي، رعيت پروري، ناچيز و مادون دانستن زنان، عدم حضور نيروي كار آزاد و فقدان نگاه عقلاني و انگيزه‌هاي اين جهاني توصيف ميكند.([30])

اما سخن انديشمندان مسلمان، بسيار عميق ترو واقع بينانه تر از وبر است . آنان معتقدند كه مردمان مسلمان ضعيف شده‌اند زيرا كه حقيقت اسلام به وسـيـلـه ضربه‌هاي پي در پي تحريف، به تباهي گراييده و امت نخستين، اساسـا" ايـن جـهـانـي، معتقد جدي به انجام عمل و نيز عقلاني بوده و در واقع اين حكومت‌هاي اسلامي، فرقه‌ها و مذاهب اسلامي‌و جوامع اسلامي‌بوده‌اند كه از مسيـر اسلام نخستين خارج شده‌اند.([31])

 

([1]). عضو هيات علمي دانشكده فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع).

([2]). World Geographical Encyclopedia.(1994). New York: McGrow-Hill- Inc

([3]). نقشه جهان اسلام (1375). توزيع و پراكندگي بيش ازيك ميليارد مسلمان در جهان .

([4]). تهران: موسسه جغرافيائي سحاب.

([5]). مجتبي اميري، (1374). نظريه برخورد تمدن ها: هانتينگتون و منتقدانش، ترجمه و ويراسته مجتبي اميري، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي. آمارها و جداول اين مقاله، از انتقال اطلاعات منابع زير به يك فايل خاص در نرم افزار ايرانيMRP و پردازش مجدد آنها با هدف تبديل اطلاعات جغرافياي سياسي به جغرافياي ديني بدست آمده است:

Human Development Report .(1999). Published for the United Nations Development Programme.New York: Oxford University Press.

The World factbook 2002. (http:/www.odic /fields/2119.html

 

گزارش جهاني فرهنگ . فرهنگ، خلاقيت و بازار. گزارش جهاني فرهنگ .(1998) . تهران: كميسيون ملي يونسكو در ايران .

Human Development Report .(2003)

(http://hdr.undp.org/reports/Global/2002/en/indicator.

وجزوه درسي ، ارتباطات و توسعه در كشورهاي اسلامي، در دوره دكتراي علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائي و درس ، ارتباط جمعي در كشورهاي اسلامي، در دوره دكتراي فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع)

([6]). حسين توفيقي، (1381) ، آشنائي با اديان بزرگ . تهران: سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه ها (سمت).

([7]). اميري، 1374، ص 51.

([8]). اميري، 1374، ص 22.

([9]). اميري، 1374، ص 49.

([10]). اميري، 1374، صص 53-52.

([11]). اميري، 1374، ص 115.

([12]). تافلر،1374،ٌ188.

([13]). (اميري، 1374، ص 121).

([14]). (اميري، 1374، ص 124).

([15]). مايكل تودارو. 1370 . توسعه اقتصادي در جهان سوم . جلد اول . ترجمه دكتر غلامعلي فرهادي.چاپ پنجم، تهران:سازمان برنامه و بودجه، مركز مدارك اقتصادي و اجتماعي.

([16]). تودارو، 1370،ص 116.

([17]). تودارو، 1370،صص121-122.

([18]). تودارو، 1370،ص123.

([19]). تودارو، 1370،ص21.

([20]). تودارو، 1370،ص136.

([21]). ماكس وبر (1373) . اخلاق پروتستاني و روح سرمايه داري، ترجمه عبدالكريم رشيديان وپريسا منوچهري كاشاني، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي .ص 10.

([22]). تودارو، 1370،ص136.

([23]). گزارش توسعه انساني (1995)، تهران: وزارت جهاد سازندگي . معاونت ترويج،ص1.

([24]). گزارش توسعه انساني .(1995)، ص2.

([25]). Human Development Report ,(2003).

([26]). (Variability Coefficient of) ضريبي كه از تقسيم ميزان انحراف معيار بر ميانگين ضربدر100حاصل مي شود.

([27]). تـولـيـد ناخالص ملي (gross national product) عبارت است از جمع كل توليـد داخلي و خارجي توسط افراد مقيم يك كشور كه مركب است از (GDP) يـا توليد ناخالص داخلي (gross domestic product) ـ اندازه گيري تمامـي كالاها و خدمات نهايي توليد شده در داخل محدوده جغرافيايي يك كشـور به وسيله افراد مقيم و يا غير مقيم ـ به علاوه تمامي درآمدهاي كـسـب شده توسط افراد مقيم كشور از سرمايه گذاري هايشان در كشورهاي خارجي، منهاي درآمدهاي كسب شده در اقتصاد داخلي از افرادي كه خارج از كشور هستند 0(تودارو، 1370، صص 866 ـ 865).

([28]). MCI شاخصي است كـه من در سال 1995 طراحي و درسال 2000 در كنفرانس انجمن بين المـلـلـي تحقيق در ارتباط جمعي در سنگاپور معرفي نمودم .اين شاخص عددي اسـت ميان يك تاصفر كه ميانگين آن در 167 كشور جـهـان در سـال 2000 عـدد 648/0(كشورهاي اسلامي 570/0 وكشورهاي غير اسلامي 675/0) بـود. نـكتـه قابل توجه در اين شاخص،ضريب همبستگي بالاي آن با شـاخـص تـوسـعـه انساني است .بطوريكه ضريب همبستگي ميان اين دو در سال 1995 مـعـادل 775/0 وسال 2000 برابر 992/0بوده است).

([29]). شـاخـص ICTI نـيـز در ادامه شاخص MCI طراحي شده است.

([30]). برايان ترنر(1379)، ماكس وبر و اسلام ، ترجمه سعيد وصالي ، تهران: نشر مركز، صص241-240.

([31]). ترنر، 1379، ص 250. به نقل از:

Albert Hourani(1962),Arabic Thought in the Liberal Age, London.