وحدت عملي مسلمانان کشمير

وحدت عملي مسلمانان کشمير

وحدت عملي مسلمانان کشمير


عبدالحسين موسوي کشميري 

 

باسمه تعالي

بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحيم؛ وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّه جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّه عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِه إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّه لَكُمْ آياتِه لَعَلَّكُمْ تَهتَدُو۔ (صدق الله العلي العظيم) «آل عمران 103»

مقدمه وهدف
شيخ شهاب الدين سندي در توصيف کشمير چه زيبا سروده است:
کان الکشمير لسکانها   جنّت عدن هي للمومنين
قد کتب الله علي بابها   من دخله کان من الامنين
کشمير يک خطه مذهبي بکر و ناشناخته تاريخي کهن است كه جامع مذهبي دنيا بويژه جهان اسلام نسبت به آن توجه خاصي مبذول نداشته است كه بسا شگفت انگيز است ۔ البته حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه کشمير را «کشمير عزيز ما» ياد ميکردند۔ ظاهرا همه به اطلاعات جغرفيايي و سياسي کشمير اکتفا کردهاند و فوقش از منظره زيباي طبيعت سخن رانده شده و لذا کشمير بيشتر منطقه دلپذير شناخته ميشود۔ ولي مقام اين سرزمين بالا تر از اين حرفهاست، اين سرزمين به عنوان نزديکترين مکان زميني به بهشت هم شهرت دارد كه «إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامً»[1] تحقق يافته است ۔ اينجا جاي مسکن انبياء الهي واقع شده است كه سلسله آن از خود ابوالبشر آدم و مادر حوا عليهما السلام شروع شده سپس انبياء ديگر همچون سليمان و موسي عليهم السلام به اين سرزمين قدم نهاده اند۔ در کشمير «روضه بل» داريم كه بعض مورخين جاي مدفن «يوز آصف» و بعض «يسوع مسيخ» دانستهاند۔[2] ۔بعض مورخين نوشتهاند كه حضرت موسي عليه السلام قوم خود را از مصر بدان جا هدايت کرد۔ بعض محل مدفن حضرت ميريم را کشمير نوشته اند۔ مورخين در بيان اهميت تاريخي مذهبي کشمير مطالب زيادي بيان کردهاند كه سرزمين مذهبي مسلک بودنش را ميرساند ولي اين مطلب تاکنون مورد توجه واقع نشده است۔کشمير داراي تاريخ کهن است ۔ «هرودوت» در سي وپنج قرن قبل به کشمير اشاره کرده است و «پتولماي» بيست قرن قبل از کشمير نام ميبرد۔مسعودي جغرافي دان مسلمان شرح کوتاهي از جغرافياي تاريخي کشمير ارائه ميدهد۔ غرض کشمير هميشه جايگاه ويژه در تاريخ داشته است و هر كه ياد خاطره آن به رشته تحرير درآورده است فضاي معنوي و مذهبي آن به هيچ وجه ناديده نگرفته است۔ الان هم اين سرزمين را با نامهاي «پيرء واري، ريشي منيو کا ديش، ...» (يعني چمن عارفان)، و بهشت روي زمين ياد ميشود۔
و بايد از انجمن آثار و مفاخر فرهنگي تهران تشکر کرد كه تذکره زعفران زار کشمير را بچاپ رسانده است و در ذيل «وجه تسميه کشمير به جنّت نظير» مطالبي ذکر کرده است كه مويد حرف ما است ۔ در اين کتاب ميخوانيم.
....صاحب تاريخ مرآة الاولياء مينويسد كه "بعد از قبولي توبه حضرت آدمعليه السلام و حضرت هواعليها السلام به سرزمين کشمير رسيده تمامي آن سرزمين را از ميوه جات اقسام و گلهاي رنگارنگ مملو يافته ، شکر الهي بجا آورده ، بر سر حوضي به سايه درخت چنار به خواب رحمت ميآسودند"۔ همچنين درباه وجه تسميه کشمير نوشتهاند كه "بعد صد سال از رحلت حضرت آدم عليه السلام شخصي از اولاد حضرت شيث بن آدم عليه السلام كه «کشو» نام داشت ، وارد اينجا شد، به لب حوضي زير سايه درخت به خواب رفت ۔ دختر پادشاه جنّات نيز وارد گرديد ۔ همراهيانش ميخواستند كه «کشو» را قتل کند به عذر خون ناحق ملکه مانع گشت ۔ خلاصه کشو را به حضور پادشاه بردند۔ سلطان جنيان بعد دريافت حال نسب و حسب ، دختر خود را كه «ميري» نام داشت به عقد کشو در آورد۔ يک صد و بيست و نه سال به مواصلت يکديگر گذرانيدند و هشتاد و پنج هزار اولاد خويش ديدند۔ چون «کشو» و «ميري» خلايق آن جا را اب الآباء بودند، از اين سبب اين مکان به سبب کثرت استعمال به حذف واو از کشو و يا از ميري مسمّي به کشمير گشت"۔ انتهي کلامه۔
و در جاي ديگر ميگويد ، بابا رفيع الدّين بلخي- روّح الله روحه- در نوادر الاخبار مينويسد كه " حضرت سليمان بن داوودعليه السلام سير کنان به اين زمين تشريف آوردند ۔ در آن وقت تختهء اين سرزمين غرق آب بود و آب و هوا را پسنديده ، کشو نام ديو را حکم فرمودند تا بدر رو آب پيدا ساخته زمين پاکيزه بر آمد و به حکم آن جناب از تمامي مملکت يک يک جفت آدم از شرفاء اقوام كه در علوم وفنون ماهر بودند۔ آوردده و اين مملکت آباد ساختند۔ باغهاي دلگشا و عمارتهاي هوش بر تعمير يافت و به باغ سليمان مشهور گشت و از آن آثار است كه بالاي کوهچه كه تخت آن جناب وارد بود ، آن مکان تاکنون به تخت سليمان مشهور است و آن کوه ، به کوه سليمان مشهور است و شخصي را از بني اعمام خود كه عيسي عون نام داشت حاکم ساختند۔ چون سبب بدر بردن آب کشو ديو بود و زنش ميري نام داشت، لهذا سکناي آن ملک به يکجا نام زن و مرد از کثرت استعمال به اسقاط «واو» کشو و «يا» از آخر لفظ ميري اينجا را به کشمير موسوم ساختند و از همين سبب است كه در عجم اين مکان به کشمير و در عرب «بستان سليمان» اشتهار داشت ۔ بعد انتقال حضرت سليمانعليه السلام بت پرستي و انوع فسق شايع گشت ، امّا احکام از مرتبه عدل در نميگذشتند۔
صاحب تاريخ الاوليا و نوادر الاخبار مينويسد كه "سه نفر از اولاد مهتر داوود عليه السلام حاکم کشمير شدند ۔ اوّل ايشان عيسي عون نام داشت بن مامون بن يافين بن داوود علي نبينا و عليه السلام بيست و پنج سال به عدالت پادشاهي کرده به عالم بقا رحلت فرمود۔ پس «تسلعم بن عيسي عون» به کمال نصفت ملکراني کرد، بعد نوزده سال انتقال فرمود ۔ پس مهتر «کميسابن تسلعم» پادشاه شد ۔ رحم مفرط داشت ، به مواعظ دلپذير خلق از ظلم منع ميفرمود سي سال و سه ماه و شش و نيم روز سلطنت کرد"۔
زمين شناسان ميگويند كه مليونها مليون سال پيش کشمير زيرآب بوده و ده مليون سال پيش در اثر زلزله، آب از اين منطقه خارج شد وبه شکل کنوني در آمد۔[3] و کشمير به معناي زميني  كه از زير آب بيرون آمده تعبير ميشود و مخفف دو واژه«کا»و «شميرا»،«کا» را گفتن در سانسکرت به آب گفته ميشود و «شميرا» را بيرون آمدن تعبير کرند و مخفف اين کلمه را «کاشميرا» گفتند با خود کلمه کشمير در مقابل «کاشي»و«ميرا» چندان باهم جور در نميآيد ۔ و اين مطالب بيشتر براي محکوم کردن ادلههاي مذهبي بيان ميشود كه نياز به تحقيق است۔ چون همانطور كه مورخين اسلام ورود انبياء به اين سرزمين بيان کردند مورخين هندو نزديک به همين مفاهيم با اختلاف اسم واقعه را بيان ميکند كه «ريشي فرزند کشپا فروند مهاريشي فرزند برهما» ميان کوههاي طرف «باره مولا» شکاف پيدا کرده آب را از آن خارج ساخت و وقتيکه آب از اين مکان خارج شد «کشپا» به فرزندانش گفت اينجا را مسکن خود قراد دهيد۔ و داستان «کاشي»و «ميري» و کشمير به معناي زميني كه از زير آب بيرون آمده را بخوبي ميرساند۔ چون سبب بدر بردن آب کشو ديو بود و زنش ميري نام داشت، لهذا سکناي آن ملک به يکجا نام زن و مرد از کثرت استعمال به اسقاط «واو» کشو و «يا» از آخر لفظ ميري اينجا را به کشمير موسوم ساختند كه هم تائيد اسناد ارايه شده در تاريخ کهن و کتب مذهبي هندوها و رنگ مذهبي کشمير را آشکار ميسازد۔ غرض تاريخ کشمير بيشتر به حس مذهبي و عقيدتي آن حکايت دارد ۔ و در بعد عقيدتي يک ويژگي خاصي كه مردم کشمير دارند و آن گرايش توحيدي قبل از ورود اسلام به منطقه بوده را ميرساند۔ رمز استقبال گرم مردم کشمير با آگوش باز از اسلام عقيده توحيدي آنها است كه پيام توحيد را بآساني درک کرده آنرا قبول کردند و اين منطقه دوباره به رنگ سلامتي و اسلام برگشت ۔ فضاي «سلاما سلاما» دوباره زنده شد و نام بهشت ارضي دوباره تحقق يافت۔

طلوع آفتاب دين احمدي(726هـ ق، برابر با 704 هـ ش) در کشمير
پرچم داران هدايت  و سكان‎داران كشتي نجات و رستگاري در کشمير عبارتند از:
مير سيد شرف الدين موسوي بلبل شاه (متوفي 726 هـ ش برابر با 705هـ ش)
مير سيد علي حسيني همداني (متوفي 786 هـ ق برابر با 763)
مير سيد محمد شمس الدين موسوي عراقي/اراکي(متوفي932هـ ق، برابر با 905 هـ ش)
درباره ورود اسلام به کشمير آمده است كه اهالي کشمير قريب العهد به اسلام است البته آغاز حرکت اسلامي از زمان رنچن شاه 704 هجري شمسي برابر با 725 هجري قمري بحساب ميآيد ۔ رنچن شاه اول خودش داراي «بودايي مسلک» بوده و بدست نوادگان حضرت امام موسي کاظم عليه السلام بنام «سيد شرف الدين موسوي» معروف به «بلبل شاه» اسلام را پذيرفته داخل قلعه اسلام شد و سيد بلبل شاه نام او را صدر الدين گذاشت و بهشت روي زمين کشمير گوشه از تفسير آيه کتاب خدا«وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّه أَفْواجاً»[4]  را جلوه گر شد و مردم فوج ، فوج داخل قلعه اسلام شدند ۔
بعض قلم بدستان مغرض و مريض يا احيانا مزدوران استعمار خيلي تلاش ميکند كه ثابت کند كه اسلام با زور شمشير رواج يافته است و در باره اسلام در کشمير هم بحثهاي زيادي از اين قبيل مشاهده ميشود و اسلام در کشمير با زور و شمشير معرفي ميشود در حاليکه واقعيت برخلاف آن است۔ اسلام در کشمير کاملا با حسن سيرت اسلام ناب محمدي (صلي الله عليه وآله وسلم) و استدلالات منطقي معرفي شده و مورد استبقال گرم علماء و نخبگان کشمير واقع شده است ۔
تاريخ بخوبي اين شواهد را ارايه ميدهد كه قبل از ورود اسلام به کشمير اين منطقه داراي مراکز علمي و فرهنگي بوده و پادشاهان هند همچون «راجه کنيا کيتا»  کتب علمي را براي تائيد نهايي به مراکز علمي کشمير ارجاع ميدادند[5] و تائيد پندت و علماء برجسته کشمير علمي بودن آنرا تشخيص دهند۔ همچنين در دهه هشتم هجري در کشمير مراکز فرهنگي علمي وجود داشته است۔ مطالب از قبيل «سهم کشمير در ادب و هنر بوداييسم»، «سهم کشمير در ادب و هنر سانسکرت» کتابهاي مستقلي نوشته شدهاند كه در انترنت بزبان انگليسي براحتي در دسترس ميباشد۔ لذا ميبينيم کشمير به هيچ وجه زير بار زور و شمشير نرفته است۔ اسکندر مقدوني ، چنگيز خان و سلطان محمود غزنوي با مردم کشمير در گير شدند با شکست روبرو شدند۔ ولي در مقابل تعاليم اسلام سرتعظيم خم کردند و اين حرف گزافي نيست۔ ريشه توحيدي حاکم در فضاي کشمير نبايد ناديده گرفت ۔
اسلام در کشمير نه در قالب قلندري كه بعضيها به آن تاکيد دارند[6] و نه در قالب صوفي گري كه در هند مشاهده ميشود نبوده بلکه با شعار سياست ما عين ديانت ما است و ديانت ما عين سياست ما است عجين بوده است ۔ و کشمير سه دوره از تبليغ و ترويج دين مبين اسلام ديده است و هر سه دور با اسلوب اسلام عملي وارد صحنه شده است و به هيچ وجه فعاليت را تا خانقاه و مساجد محدود کرده بلکه حکومت داري و کشوري داري اسلامي را در پيش گرفتهاند ۔ لذا ميبينيم كه همگام با ورود اسلام به کشمير و قبولي اسلام توسط صدرالدين رنچن سلسله حاکميت مسلمانان آغاز شد كه تا آخرين پادشاه شيعه بنام يوسف شاه چک جاري و ساري بود ۔ در اين مدت و باصطلاح در تاريخ اسلامي کشمير سه اسامي از سادات بچشم ميخورد يکي مير سيد شرف الدين موسوي بلبل شاه رحمت الله عليه ، دومي مير سيد علي حسيني همداني رحمت الله عليه و آخري مير سيد محمد موسوي معروف به مير شمس الدين اراکي/عراقي ميباشند۔ و هر سه بزرگوار از ذريه اميرالمومنين علي ابن ابيطالب عليه السلام ميباشند۔ و  ومورخين قطعه تاريخ ورود اسلام به کشمير  «طلوع آفتاب دين احمدي[7]» 726 هـ ق برابر با 704 هـ ش ميباشد۔

مير سيد شرف الدين بلبل شاهره
مير سيد شرف الدين عبدالرحمن موسوي (متوفي 726 هـ ش برابر با 705هـ ش[8]) كه سيد بلال لقب داشت با کثرت استعمال  به بلبل تبديل شد و بنام بلبل شاه يا بلبل کشمير شهرت يافت۔ از ذريه امام هفتم حضرت امام موسي کاظم عليه السلام ميباشند ۔ ايشان در زمان «سهه ديو» (680الي699 هـ ش) وارد کشمير شدند و شيفتگان حق و حقيقت را سيراب کردند و «رنچن» كه تازه به حکومت رسيده بود در اين امر هم سبقت گرفت و درايت و حق جويي خود باثبات رساند۔ و در کشمير حکام و راعايا باهم در قلعه اسلام پناهنده شدند۔ هم اسلام به مردم کشمير معرفي شد هم حکومت مسلمانان پايه گزاري شد و تا سال اواخر قرن نهم هـ ش[9] ادامه پيدا کرد ۔ درباره مسلک سيد مذکور شواهد تاريخي نياز به پژوهش است البته  ظاهرا به ترويج حنفي مسلک پرداختند و جمله مبلغين اسلام كه بعد از سيد مذکور وارد کشمير شدند نسبت به گرايش فقهي موضعگيري نشان ندادهاند و چون سال وفات سيد بلبل شاهره «طلوع آفتاب دين احمدي» عنوان شده بود براي حفظ آن تلاش کردند۔

مير سيد علي حسيني همدانيره
مير سيد علي حسيني همداني (متوفي 786 هـ ق برابر با 763) در سال 774 هـ ق برابر با 751 هـ ش يعني نزديک به پنجاه سال بعد از مير سيد شرف الدين بلبل شاه وارد کشمير شدند و اولين بار شش ماه در کشمير اقامت گزيدند و بار دوم در سال 758 هـ ش دوباره به کشمير سفر کردند و حدود يک سال در کشمير موندند ۔ و آخرين سفر به کشمير در سال 762 هـ ش داشتند و بعلت کسالت جسمي به وطن خود برگشتند ۔ و در اين کوتاه مدت آثار زيادي بر جامع کشمير مرتب نمودند۔
درباره مسلک مير سيد علي حسيني همداني مثل مير سيد بلبل شاه ره چندان روشن نيست بعضيها نوشتند شيعه بوده و بعض داراي شافعي مسلک بودنش را بيان کردند ولي جالب اينجا است كه در کشمير نه به ترويج مسلک شيعه پرداخت و نه شافعي بلکه ديد مردم حنفي مسلکاند البته به خرافات رو آوردهاند به اصلاح آن پرداخت ۔ اينکه بعضيها نوشتهاند كه مير سيد علي حسيني همداني در کشمير به ترويج تشيع پرداخت بي پايه و اساس است زيرا نه شواهد تاريخي آن را تائيد ميکند و نه آثار عملي آن تاکنون باثبات رسيده است ۔ رمز موفقت سادات در کشمير چيز ديگر بوده و آن رمز به برکت انقلاب اسلامي ايران بنام تقريب روشن شد۔
مير سيد محمد موسوي معروف به شمس الدين عراقي(اراکي)ره
مير سيد محمد موسوي اراکيره معروف به مير شمس الدين عراقي(متوفي 3رمضان932هـ ق، برابر با 31خرداد905 هـ ش) در سال 882 هـ ق برابر با 856 هـ ش يعني حدود يک قرن بعد از مير سيد علي حسيني همدانيره وارد کشمير شدند و ايشان تقريبا 27 سال با کشمير در ارتباط بودند و اولين بار از طرف والي خراسان رضوي «سلطان ميرزا حسين» بعنوان سفير ايران در کشمير مستقر شده هشت سال در کشمير اقامت گزيدند[10] و در سال 890 هـ ق برابر با 864 هـ ش به ايران برگشتند[11]۔ هنگاميکه به ايران برگشتند از حکومت والي خراسان مستعفي شده راه حوزه علميه در پيش گرفتند و بعد از تائيد علمي و کسب اجازات دوباره عاظم کشمير شدند و اين بار در سال 902 هـ ق ، برابر با 876 هـ ش، يعني بعد از 12 سال بعنوان مبلغ و سفير اسلام نه بعنوان سفير مملکتي وارد کشمير شدند۔ و کماکان مثل ديگر سادات همچون مير سيد شرف الدين بلبل شاه و مير سيد علي همداني رضوان الله تعالي عليهم نسبت به تبليغ و ترويج تشيع تاکيد نه ورزيدند البته به اصلاح پرداختندو راه رشد را در پيش گرفتند۔
مير اراکيره در سفر دوّم خود به کشمير باب جديد مذاکره و گفتگو با نخبگان کشمير را ادامه دادند و نخبگان کشمير كه از آغاز ورود سيد مذکور به کشمير بعلت پست حکومتي و سفارتي ايشان قربت پيدا کرده بودند ، ارتباطات خود با مير اراکيره ادامه دادند و «بابا علي نجار» كه يک شخص فاضل و نخست وزير کشمير بوده و با مير اراکي قربت زيادي پيدا کرده بودند و ضمن گفتگويهاي علمي شان با سيد مذکور و آشنائي با مکتب اهلبيت عليهم السلام شيعه شد و او اولين شيعه در کشمير محسوب ميشود ۔ بعد از بابا علي نجار قشر فرهنگي،اشرافي و علمي کشمير بويژه حاکمان خانواده «چک» شيعه شدند و مکتب اهلبيت عليهم السلام در کشمير رواج يافت و دور جديد فرهنگي علمي مکتبي در کشمير آغاز شدکه از نظر امينيت و سياست و رفاه عمومي بي نظير تلقي ميشود۔

ايجاد اختلاف شيعه و سني و خاتمه اقتدار مسلمانان در کشمير
مردم مسلمانان کشمير اعم شيعه و سني در کمال آرامش و آسايش بسر ميبردند ولي کشور همجوار جنوب آن يعني هند نتوانست خوشحالي مردم را تحمل کند. سلاطين هند بارها تلاش کردند کشمير را زير نگين خود قرار دهند ولي موفق نشدند لذا در سدد اختلاف افکني ميان مسلمانان آمدند و دنبال علماء درباري گشتند و وقتيکه علماء درباري کشمير را يافتند با طرح فروپاشي حکومت شيعي در کشمير از سلطان هنداکبر کمک جستند و دوره خون چکان وادي «سلاما سلام» و «بهشت روي زمين» آغاز شد و تاريخ سياه آن رقم خورد آغاز شد كه تاکنون بنحوي ادامه دارد۔
در اين ضمينه از بيانات امام خميني رضوان الله تعالي عليه ميخوانيم:
[طرح اختلاف بين مذاهب اسلامي، از جناياتي است كه به دست قدرتمندان كه از اختلاف بين مسلمين سود ميبرند و عمال از خدا بي خبر آنان،از آن جمله[ وعاظ السلاطين] كه از سلاطين جور, سياه روي ترند, ريخته شده و هر روز بر آن دامن ميزنند][12]
کشمير هم شاهد همين حقيقت مذکور است۔ اگرعلماي ساده لوح همچون «شيخ يعقوب صرفي» كه در کتاب «تذکره زعفران زار کشمير» ازش فوق العاده تجليل شده است براي فروپاشي حکومت شيعه«يوسف شاه چک» در کشمير تعصب بخرج نميداد خون مسلمانان بجرم بي گناهي ريخته نميشد۔ براداران دست به گريبان يکديگر نميشدند۔تاريخ تاراج شيعيان رقم نميخورد۔
در سال 988 هـ ق برابا 927 هـ ش1548 م شورش سياسي در قالب اختلافات مذهبي آغاز شد و بالغ بر ده تاراج شيعيان رقم خورد۔ در اين وسط صرفا سلاطين جور ازش سود بردند ولي همه کار به ضرر اسلام و مسلمين تمام شد و متاسفانه اين کار تحت رهبري يک عالم ديني جناب شيخ يعقوب صرفي انجام شد۔ از حدود پنج قرن مسلمانان کشمير از اين ناحيه سياسي و وعاظ السلاطين چوب ميخورد و هنوز هم ادامه دارد۔ سرزميني كه در آن انبياء قدم نهادهاند و روزي بهشت روي زمين عنوان ميشد معني امن و امنيت و سلاما سلاما را از دست داده است۔
نگاهي گزرا به تاريخ برادر کشي در کشمير بنقل از تاريخ حسن جلد 2 ص480 الي 494
تاراج اوّل:
 در سال 955 هـ ق ( برابر با 927 هـ ش) ميرزا حيدر به معاونت امراي شهر مثل عيدي رينه و خواجه حاجي باندي وغيره اعيان عوام الناس را حکم نافذ داد كه فرقه شيعهها را غارت سازند باشاره عوام الناس هر سو تاخته شيعهها را تاخت و تاراج کرده بيوت آنها را در داده خاکستر نمودند و خانقاه شمس عراقي[13] كه در جديبل بود بسوزانيد و لاشهء شمس عراقي از گور کشيده در سرگين سگان طعمه آتش کرده مقبره اور را مزبله اهل شهر ساختند و شنگلي ريشکي كه از مريدان بابا علي نجار بود و در نواحي پرسپور رواجي داشت از شالي کوب سرش کوفته جسدش به خواري بسوختند و مردم بسياري از اعيان شيعه و متابعان شمس عراقي به قتل رسانيدند۔
 مير دانيال گرامي فرزند مير شمس عراقي كه در اسکردو ترويج مذهب خود ميساخت ميرزا حيدر او را به سرزنش آورده يک سال محبوس داشت و بگواهي چند شاهدان سب صحابه بر وي ثابت گشته بفتوي قاضي ابراهيم و قاضي عبدالغفور به قتل رسانيد تاريخ قتل او «دشت کربلا[14]»گفتهاند۔
تاراج دوم:
 در سال 994 هـ ق (برابر با965 هـ ش) وقتي كه ميرزا قاسم خان با عساکر اکبر شاه براي تسخير کشمير در هير پوره رسيد و يعقوب خان چک براي مقابله و مقاتله در هيرپوره پيش قدمي ساخت ۔ سيد يوسف خان بيهقي از نازک بت وزير يعقوب خان چک خلعت و اسپ و اسلحه بفريب گرفته در کچهامه با شير ماگري و ظفر خان چک بچه شمسي چک پيوسته با همديگر عهد و پيمان بسته در شهر آمدند و برسيدن اين جا شمس چک و محمد بت كه يعقوب خان در زندان داشته بود از مجلس کشيدهاند ۔ و به اتفاق مردم عوام محله جديبل را آتش دادند و خانقاه شمس عراقي كه دولت چک دوباره تعمير کرده بود بسوزانيدند و مير شمس عراقي را مزبله کرده شيعهها بسيار رنجانيدند ننگ و ناموس و مال و جان آنها بباد داده از راه پنوچه مفرور شده با فوج اکبر شاه پيوستند۔

تاراج سوّم:
 در عهد حکومت ظفر خان (سال 1045 هـ ق برابر با 1014 هـ ش) مردمان شهر براي توت خوري در مايه سومه رفته بودند۔ در ميان شيعه و سني نزاع افتاد شيعهها از روي بي پروايي سب صحابه کبار نمودند۔ مدعيان در پيش قاضي ابوالقاسم مرافعه کرده اعلام شرعي به نام سابيان گرفتند ۔ صوبدار كه از اهل تشيع بود در احضار آنها مساهله نمود و مردم عام بشورش آمده بعضي خاهاي شيعه را غارت کرده بسوزانيدند.......
تاراج چهارم:
در عهد ابراهيم خان (سال1094 هـ ق برابر با 1062 هـ ش) در محله حسن آباد عبدالشکور و پسراو صادق نام همراه يک سنّي خصومت و نزاع نموده در حق اصحاب اصحاب کرام حضرت سيد انام زبان شنعت گشودند۔ و اهل سنت مرافعه به قاضي نمودند ۔ سابيان به اعلام قاضي در پناه ابراهيم خان كه شيعه بودنماندند۔ موجب آن قاضي محمد يوسف به شورش آمده با صوبه دار مکابره فرمود۔ دران اثنا مردم عوام ، حسن آباد را آتش کشيده غارت نمودند ۔....... و بابا قاسم مقتداي شيعهها در راه گرفته به صد خواري و اهانت کشتند۔
تاراج پنجم:
 در حکومت مير احمد خان (سال1132 هـ ق برابر با 1099 هـ ش) كه از جانب عنايت الله خان نايب صوبه شده بود واقع شد وجه آن .................
 ..............غوهم تشورش آمده بر سر محله جديبل ريختند مردم شيعه كه در ايام فساد با هنود اتحاد و اتفاق کرده مور خال عظيمي بسته مضبوط بودند الحال بگنگاش قتل محتوي خان متهم گشته هجوميان بر سر آنها تاخته بهر جا نهب و غارت ساخته خانمان انها در مهلکه آتش انداخته از صغير و کبير و زن و مرد جمعي کثير بعدم رسانيدند و با فعال ناشايسته پرده ننگ و ناموس آنها دريده نامههاي خود سياه کردند و در محله جديبل طفلان ونسوان بخوف جان درميان خانقاه مير شمس عراقي پناه گزين شده دروازه مسدود کرده بودند۔ اهل فساد از باز پرس يوم التناد نه ترسيده خانقاه مذکوره را از روي عناد آتش کشيده ماهرويان سيمين بدن را بباد داده طفلان بي گناه را خاکستر نمودند۔....................
تاراج ششم:
 در ايام حکومت برکات خان(1156هـ ق، برابر با 1122 هـ ش) .............. همگي عوام الناس را بر تاراج اهل شيعه مجاز کرد خانهاي آنها را از هر محله در داده مال و دولت بغارت برده در ننگ و ناموس آنها دقيقه فرونگذاشتند و چند محله را در يک پهر روز بباد دادند«عام التشويش»[15] تاريخ است۔

تاراج هفتم:
 در حکومت بلند خان[16] (در سال 1175 هـ ق برابر با 1140 هـ ش[17])مردمان براي صلوة استسقا در عيد گاه رفتند و شيعههاي جديبل به نسبت خواجه حبيب نوشهري[18] کلام بي ادبانه گفتند۔ مردم عوام بشور آمده جديبل را آتش کشيدند و شيعهها را غارت نمودند ۔ بلند خان تحقيقات اين امر نموده بعضي شيعهها را قطع گوش و بيني کرده و مصادرهها گرفته به سزا رسانيد۔
تاراج هشتم:
 در عهد فرماندهي عبدالله خان (سال 1216 هـ ق برابر با 1180 هـ ش برابر با 1801 ميلادي)و نيابت عطا محمد خان واقع شد۔ باعث آن اين است كه اهل شيعه بروز عاشورا در ماتم سرا[19] علانيه سب و تبرا به نام اصحاب کبار ظاهر کردند و در مرثيه خواني و جنازه راني مبادرت نمودند۔ ازين رو خاطر خاص و عام بر آشفته و خوانين کابل را آتش غيرت به جوش آمد به موافقت اوباشان شهر و قلاشان و هر دست تطاول دراز کرده مال و مکنت آنها به هر جا غارت کرده به آتش قهر و غضب خانمان آنها را در طرفة العين تودههاي خاکسترنمودند و در ننگ و ناموس آنها دست انداخته از بي شرمي دقيقه نگذاشتند۔
تاراج نهم:
 در نظامت بهمان سينگ[20] (سال1446هـ ق ، برابر با 1209هـ ش برابر با1830 م) به ظهور پيوست...........خانههاي شيعهها را به آتش افروختند۔ اندوخته آنها از مال و متاع و اسباب تمام به غارت برده در يک دو پهر با خاک فنا آميختند و پرده ننگ و ناموس آنها دريد ۔ بعد مباشرت فعل شنيع شرمگاه بعض نسوان را به خنجر کشيده ريز ريز گردانيدند۔
تاراج دهم:
 در زمان ايالت رنبير سينگ و انتظام وزير پنّون در سال 1289 هـ ق (برابر با1251 هـ ش، برابر با1872 م) بعمل آمده۔وجه اين است كه درين سال دو سه ماه آتش وبا درين ملک مشتعل بود و خلقت بسياري طعمه اجل گشت دران اثنا مرمان در مساجد و خانقاه براي دفع بلا به خدا التجا ميکردند ۔ اهل شيعه در محله مدين صاحب متصل خانقاه بر زمين مقام (مسجد)بنياد مسجد اماميان انداخته به سجود و روکوع در آن جا قيام ميکردند و سنيان را اين سخن ناگوار ميشد۔ 11 ماه رجب روز عرس سيد محمد مدني خاص و عام بازدحام تمام دران جا جمع گشته ديوارهاي مسجد اهل شيعه از پا برانداختند ۔...........بوقت چهار صبح خانهاي شيعه را يکبار آتش کشيده به غارت پيوستند ۔..........
 بعض مورخين[21] تاريخ اين حادثه «12 رجب 1289 هـ ق»(برابر با24 شهريور1251 هـ ش برابر با 14ستامبر1872 م )نوشتهاند ۔ حسينههاي حسن آباد سرينگر و حسينه جديبل سرينگر به آتش کشيده شدند و از نوادگان مير شمس الدين موسوي عراقي سيد صادق موسوي فرزند عبدالله موسوي هم در اين حادثه بشهادت رسيده است۔
اين ده تاراج شعيه بلکه بعض يازده تاراج نوشتند[22] ولي اين ده تاراج از مورخ سني مسلک نقل شده است تا اينکه کسي اعتراض نکند كه شيعيان داستان تراشي کرده اند۔ منظور از ذکر بيان اين حوادث براي بيان و عبرت از اثرات باصطلاح وعاظ السلاطين است كه چه تاريخ خونين رقم نزده اند۔
 آيا خود شيخ يعقوب صرفي ميدانسته كه با متوسل شدن به حاکم هندوستان «اکبر شاه» كه بظاهر مسلمان بوده چهره اسلام و مسلمين را خدشه ميکند۔ خير ، شيخ بظاهر بخاطر تقويت مذهب اهل سنت چنگ به دامن اکبر زده بود ولي درک صحيح نداشت كه بازيچه سياست سلاطين جور ميشود ۔ و الان کشمير از پنج قرن بازيچه سياسيون در آمده است۔

فراز و نشيب کشمير
از زمان «صدرالدين رنچن شاه» تا دوره آخرين پادشاه مسلمان کشمير بنام «يوسف شاه چک» کشمير از همه جهت بهشت روي زمين محسوب ميشد۔ ميشود گفت  از سال 705 هـ ش[23]  برابر با 1326ميلادي الي 905 هـ ش[24]  برابر با 1526 ميلادي يعني دو قرن بعنوان يک کشور مستقل اسلامي در کمال شکوفايي و آرامش و در فضاي تقريب مذاهب بسر برده است و در اين مدت هر نوع درگيري كه صورت گرفت نوع نظامي بوده كه غريبه اي اگر با چشم طمع به کشمير نگاه کرد و حمله ور شد دولتمردان و مردم باهم متحد گشته چشم دشمن را کور ساختند۔ مردم کشمير در اين دو قرن دست به گريبان يکديگر نشدند۔ و امن و امان در کشمير حاکم بود و شعراء همچون «شيخ شهاب الدين سندي» اوضاع کشمير را چنين توصيف کرده است :
کان الکشمير لسکانها   جنّت عدن هي للمومنين
قد کتب الله علي بابها   من دخله کان من الامنين[25]
ولي وقتيکه سلاطين جور بويژه دولتمردان هند هر چند خودشان ادعي مسلماني ميکردند ديدند كه کشمير غير قابل تسخير است و با قدرت نظامي نميشود زير کرد لذا به تفرقه بين مذاهب پرداختند۔ چنانکه مورخ حسن[26]  در تاريخش باب مستقلي بنام «تاراج شيعه » را برشته تحرير در آورده است و در مقدمه آن مينويسد:
 «در بلاد و امصار ديگر مردم شيعه و سني مانند دو برادر از بطن يک مادر هستند و عمدا بر هيچ کسي سب و تبرا نميکند ۔ امّا گروه شيعه کشمير در تعصّب و کينه ورزي مشهور اند،چنانچه گفته اند:- بيت- دو گروهاند در جهان بي پير = سنّي بلخ و شيعه کشمير۔ كه به قصد ثواب علانيه در سب و شنعت اصحاب سيد المرسلين صلي الله عليه وسلم ارتکاب مينمايند و غير از اين عبادتي ديگر پسنديده نميدانند۔ موجب آن سنّيان را آتش تعصب به جوش آمده بعد انقضاي سي چهل سال هميه از دودمانهاي ايشان دو دهمي کشند۔ »۔
 سپس يک بيت آورده است كه در آن ميخوانيم :
از مکافات عمل غافل مشو           گندم از گندم برويد جو جو
معلوم ميشود كه اين شعار «دوگروهاند در جهان بي پير= سنّي بلخ وشيعه کشمير»طوطعه سياسي بيش نبوده است و ميخواستند مسلمانان را ضعيف کرده و استعمار بر آنها مسلط شود و «مرزا حيدر کاشغري» كه سردار لشکر پادشاه هند «اکبر» بوده و قبلا از دست سربازان کشمير با شکشت روبرو شده بود اين بار حکم صادر ميکند «فرقه شيعهها را غارت سازند»[27]  چون در کشمير از قبل زمينه سازي فراهم شده بود يک هيئت از کشمير به رهبري شيخ يعقوب صرفي[28] خدمت «اکبر شاه» رسيده بود و تعهد داده بودند كه عليه حاکم شيعه در کشمير قيام خواهند کرد و اکبر قول کمک نظامي داده بود۔ درباره اين تعهد در تاريخ ميخوانيم:
«حضرت جامع الکمالات شيخ يعقوب صرفي با جمعي ديگر از اکابر و روساء و فقراء محرک اکبر بادشاه شدند و بشارت تصرف و تسخير باولياي دولت بادشاه دادند و عهد و قرار بميان آوردند۔[29]»
نتيجه اين تعهد با ده تاراج شيعيان شروع شد و الان پنچ قرن گذشته ولي سلسله کشت و کشتار هنوز هم متوقف نميشود:
٭ از همکاري با سلاطين جور آثار آن بشرح ذيل مرتب شد و جامعه مسلمين کشمير با چه مشکلات روبرو شد براحتي ميشود درک کرد:
برادرکشي در کشمير درسال «955 هـ ق برابر با 927 هـ ش» آغاز شد سپس تقريبا بعد از هر چهل سال تکرار ميشد۔
بعدا از گذشت «38» سال اين عمل جانسوز تکرار شد و در سال «994 هـ ق برابر با965 هـ ش» رخداد۔
بعد از گذشت «49» سال اين عمل جانسوز تکرار شد و در سال «1045 هـ ق برابر با 1014 هـ ش» رخداد۔
بعد از گذشت «48» سال اين عمل جانسوز تکرار شد و در سال«1094 هـ ق برابر با 1062 هـ ش» رخداد۔
بعد از گذشت «37» سال اين عمل جانسوز تکرار شد و در سال «1132 هـ ق برابر با 1099 هـ ش» رخداد۔
بعد از گذشت «23» سال اين عمل جانسوز تکرار شد و در سال«1156هـ ق، برابر با 1122 هـ ش» رخداد۔
بعد از گذشت «18» سال اين عمل جانسوز تکرار شد و در سال «1175 هـ ق برابر با 1140 هـ ش» رخداد۔
بعد از گذشت «40» سال اين عمل جانسوز تکرار شد و در سال «1216 هـ ق برابر با 1180 هـ ش»رخداد۔
بعد از گذشت «29» سال اين عمل جانسوز تکرار شد و در سال«1446هـ ق ، برابر با 1209هـ ش» رخداد۔
بعد از گذشت «42» سال اين عمل جانسوز تکرار شد و در سال« 1289 هـ ق برابر با1251 هـ ش» رخداد۔ 
در ظرف بالغ بر دو قرن[30] از «932 هـ ق برابر با905 هـ ش تا 1164 هـ ق برابر با1130 هـ ش» يعني از آغاز دوره حکومت مغلول بر کشمير تا خاتمه آن«10»حواث بزرگ برادر کشي بوقوع پيوست۔
٭ بعد از «دوره مغول»، «افغان ها» بر کشمير تسلط يافتند كه از سال «1160هـ ق برابر با1126 هـ ش» تا «1235 هـ ق برابر با 1199 هـ ش»[31] ادمه يافت۔
٭ در سال «1235 هـ ق برابر با 1199 هـ ش» «سيکهاي پنجاب»، «افغانهاها» را شکست داده بر کشمير 25 سال مسلط شدند ۔ سپس در سال «1261 هـ ق برابر با 1224 هـ ش»يک خانواده تاجر «دوگرا» اهل«جمو» وقتي ديدند انگليسها با کمال قدر تمام هند دارند تصرف ميکند اعلام همکاري عليه سيکها کردند بدين ترتيب سلطه سيکها بر کشمير بر چيده شد و انگليس بر کشمير مسلط شدند۔
٭ در سال«1262 هـ ق برابر با 1225 هـ ش» ، «انگليس ها» وقتي فهميدند  كه حکومت کردن انها در کشمير کار آساني نيست ، در تاريخ ننگين خود يک باب ديگر سياه اضافه کردند و آن فروختن يک کشور مسلمان است ۔ انگليس طي يک تعهدنامه معروف به «تعهدنامه امرتسر» که«16مارس 1846 ميلادي برابر با25 اسفند 1224 هـ ش به وقوع پيوست» کشمير را در عوض مبلغ «7.5 مليون نانک شاهي»[32]، (سکه رائچ الوقت حکومت پنجاب) به تاجر «گلاب سينک دوگرا» فروخت و گلاب سينگ دوگرا حاکم جديد مسلمانان کشمير شد۔
٭ از «25 اسفند 1224 هـ ش برابر با 16مارس 1846 ميلادي» روز فروش کشمير توسط  انگليسها به يک تاجر دوگرا، تا تعهد الحاق کشمير با هند «4 آبان 1325 ش برابر با 26اکتوبر1947 م[33]» حکام «دوگرا» بر کشمير حکومت کردند۔ همانطور كه در خريد و فروش کشمير سال 1224ش مردم کشمير اطلاعي نداشتند در معامله الحاق سال 1325 هم بي خبر بودند۔ در حاليکه در اوئل قرن نوزدهم مردم مسلمان کشمير دست به قيام زده بودند و «21 تير 1310 برابر با 13 جولايي 1931م» بزرگترين واکنش عليه نظام دکتاتوري را براه انداختند و «مهاراجه هري سينگ» (آخرين سلسله حکومت «دوگرا») براي سرکوبي قيام مردمي کشمير دهها مسلمانان را بشهادت رساند و اين روز همه ساله بنام «روز شهيدان» گرامي داشته ميشود۔ مردم کشمير عليه نظام دکتاتوري قيام کرده بودند و مردم هند عليه استعمار انگليس ۔ هنديها موفق شدند و يک کشور جديد بنام «پاکستان» هم تاسيس شد و کشمير از هم پاشيده شد و الان سه کشور«هند»،«چين» و «پاکستان» بر سر آن دعوي حاکميت ميکند و در اين وسط عالم اسلام چه کار ميکند سوال بر انگيزي است:
کشمير تحت اداره پاکستان بنام  «کشمير آزاد» داراي 3.5مليون نفر[34] جمعيت صد در صد مسلمان۔
کشمير تحت تسلط پاکستان بنام «گلگت بلتستان» داراي 1 مليون نفر جمعيت۔[35] صد در صد مسلمان۔
کشمير تحت تسلط چين1 بنام «اکساي چن» جمعيت انگشت شمار در آن زندگي ميکند۔
کشمير  تحت تسلط چين2 بنام «وادي شکسگام» کسي در اين قسمت زندگي نميکند۔
کشمير تحت اداره هند بنام «جمو و کشمير» داراي 11 مليون [36]نفر طبق منابع رسمي هند  بالغ بر 67[37] در صد مسلمان است ۔ و مجموعا جمعيت مسلمان کشمير بالغ بر 90 در صد ميباشد۔
تاريخ نشان ميدهد از زمان ايجاد تنش ميان شيعه و سني كه از خيانت وعاظ السلاطين تحقق يافت يعني از سال «955 هـ ق برابر با 927 هـ ش» تا سال «2010 م1389ش» يعني «462» سال ميگزرد و صرفا خون مسلمانان ريخته ميشود۔ و صرفا از «ژانويه 1989م برابر با دي 1367 ش» تا «31 دسامبر 2010 برابر با 10دي1389ش»، «93،544» مسلمان کشته شدند[38]۔
مسلمانان کشمير کم ، کم متوجه شدند كه ما باهم مشکلي نداريم شيعه و سني جزء يک پيکر اسلام هستند و اين استعمار است كه ما را باهم دست و گريبان ميکند۔ علماء متوجه شدهاند تفرقه بين شعيه و سني را هم به ضرر مسلمانان اعم شيعه وسني تشخيص دادند و لذا نسبت به تقريب اقدامات بعمل آوردندو در اين امر کساني همچون حاجي محمد يحيي (متوفي 1308 هـ ق برابر با 1270ش)[39] از اهل تسنن و آيت الله العظمي حاج سيد مهدي موسوي (متوفي 1309 هـ ق برابر با 1271ش)[40] اهل تشيع پيشگام شدند۔
حاصل اين تقريب ايجاد شعور سياسي ميان مسلمانان کشمير شد و قيام عليه نظام سلطه پايه گذاري شد۔ حرکت انقلابي مسلمانان کشمير مراحل خود طي ميکرد كه اتفاق بزرگ منطقه بوجود آمد۔ هند آزاد شد و پاکستان تاسيس شد و کشمير گروگان اين حرج و مرج سياسي منطقه قرار گرفت و قلدران سياسي دارند بر جان مسلمانان بازي ميکند ۔
همانطور كه اشاره شد مسلمانان کشمير از قبل متوجه شده بودند كه بر سر شيعه و سني اختلاف کردن به ضرر آنها تمام ميشود لذا به تقريب و همکاري چنگ آورده بودند لذا حوادث ماضي تکرار نشد كه الان در پاکستان مشاهده ميشود و مسلمانان کشمير عملا تقريب و وحدت عملي دارند حفظ ميکند ۔ اما!
اما!۔استعمار اين مطلب و ويژه گي مسلمانان کشمير را ناديده نگرفته است، قبل از انها به اين نقطه توجه داشته است لذا  ميبينيم كه در هر جبهه سياسي مسلمان اعم شيعه و سني باهم حضور دارند ولي عليه يکديگر۔ قبول ندارند كه دارند اشتباهات ماضي با سبک نوين تکرار ميکند ۔ ان روز هم فتوي صادر ميشد و برادران کشي براه انداخته ميشد و سلاطين جور ازش استفاده ميکردند و الان هم مسلمانان کشته ميشوند و سلاطين جور سود ميبرند کاري به نفع مسلمانان تمام نميشود و متاسفانه اين کار بدست علماء و روحانيون صورت ميگيرد ۔ يعني پرچم هدايت كه سيد شرف الدين بلبل شاه ، سيد علي حسيني همداني و سيد محمد شمس الدين موسوي عراقي رضوان الله تعالي عليهم بر افراشته بودند هنوز در دست علماء قرار دارد ولي متاسفانه انها اينگار راه و روش نياکان را فراموش کردهاند يا شايد متوجه آن نيستند لذا ما دوچار هند وپاکستان و چين شدهايم ۔
خدا را شاکريم كه علماي کشمير ضرر اختلاف شيعه و سني را درک کردهاند اختلاف مذهبي را بلافاصله درست تشخيص ميدهند و بر وقت علماء فريخته اعلام موضع ميکند كه اين کار استعمار است هوشيار باشيد۔ ولي اين وحدت عملي تنها کافي نيست ۔ درک مفاهيم سياسي در پرتوي تعليمات اسلام يک نياز مهم جامعه است كه بايستي از سوي يک مرکز مهم اسلامي هدايت شود۔
اينجانب پيشنهاد است كه در کنار تقريب مذاهب اسلامي يک سازمان امور اجتماعي مسلمانان تاسيس شود كه بتواند مسائل سياسي مسلمانان عالم سازماندهي کند۔
سلام و صلواة خدا و ملائکه و عبادالله الصالحين به روح ملکوتي حضرت آيت الله العظمي سيد روح الله موسوي خميني رضوان الله تعالي عليه كه با ياري خداوند و حمايت بي نظير امت افتخار آفرين ايران زمين ،راه انبياء و اولياء الله را تجديد حيات کرد ۔ براي سلامتي و طولعمر رهبر فرزانه حضرت آيت الله العظمي سيد علي حسيني خامنه اي دامت برکاته تا ظهور منجي عالم بشريت امام زمان روحي له الفداء مسئلت دارم۔
والسلام عليکم ورحمة الله وبرکاته


[1]- سوره واقعه /26
[2]- دائر المعارف کشمير بزبان کشميري ص79
[3]- Geography of Jammu & Kashmir State by Dr. A. N. Raina
[4]- سوره نصرآيت2
[5]- contribution of Kashmir sanaskrit litrature by Dr. S.K.Nagarajan
[6]- اشاره به مقاله بنام "سرزمين کشمير" موجود در پايگاه حوزه
[7]- تاريخ حسن ج2ص166
[8]- دائرالمعارف کشمير ج1ص155
[9]- بهارستان شاهي ص420
[10]- بهارستان شاهي ، تاريخ حسن
[11]- بهارستان شاهي ص38
[12]- صحيفه نور, ج 15.124
[13]- مير سيد محمد شمس الدين موسوي اراکي
[14]- سال 957 هـ ق برابر با929 هـ ش
[15]- 1158 هـ ق برابر با 1124 هـ ش۔
[16]- بلندخان بامزئي(1175 الي 1177 هـ ق برابر با1141 الي1143)
[17]- صبح طالع ص 293
[18]- خواجه حبيب الله نوشهري از طبقه تجار بوده و از مريدان شيخ يعقوب صرفي
[19]- حسينيه
[20]- مهان سينگ اردلي
[21]- بهارستان شاهي ص235
[22]- تاريخ اعظمي
[23]- سالروز وفات مير سيد شرف الدين موسوي
[24]- سالروز وفات مير سيد محمد شمس الدين موسوي اراکي
[25]- تاريخ حسن ج1 ص61
[26]- تاريخ حسن ج1 ص 479
[27]- تاريخ حسن ج1 ص 480
[28]- آخرين پادشاه مسلمان کشمير يوسف شاه چک نسبت به شيخ يعقوب صرفي عنايت ويژه داشت و با هدايا و تحائف براي پادشاه هند اکبر بعنوان سفير خود به هند اعزام کرده بود و بالغ بر يکسال در هند بعنوان سفير کشمير در دربار اکبر شاه حضور پيدا مي‌کرد و در همين زمان به فکر فروپاشي حکومت شيعه در کشمير با اکبر متعهد شد۔
[29]- بهارستان شاهي بنقل از واقعات کشمير
[30]- 225 سال
[31]- Imperial Gazetteer of India, volume 15. 1908. Oxford University Press, Oxford and London. pp. 93-95.
[32]- K. M. Panikkar (1989). Gulab Singh. Srinagar: Gulshan
[33]- Justice A. S. Anand, The Constitution of Jammu & Kashmir (5th edition, 2006)
[34]- ajk.gov.pk
[35]- en.wikipedia.org/wiki/Gilgit-Baltistan
[36]- en.wikipedia.org/wiki/Jammu_and_Kashmir
[37]-censusindia.gov.in
[38]- kmsnews.org
[39]- en.wikipedia.org/wiki/Mirwaiz
[40]- بهارستان شاهي ص98