رهنمودهاي قرآني وروايي درايجادوحدت وتمدن نوين اسلامي

رهنمودهاي قرآني وروايي درايجادوحدت وتمدن نوين اسلامي

 

رهنمودهاي قرآني وروايي درايجادوحدت وتمدن نوين اسلامي

 

عبدالغفورجامي رودي[1]

توفيق جامي رودي[2]

توحيدجامي رودي[3]

 

 

چکيده

وحدت به معني يكي بودن ،يگانگي وهماهنگ بودن اجتماع مي باشدوازنظر فلاسفه اي چون شيخ اشراق؛ از اموري است كه جز به مقابله باکثرت ،قابل تمديد وتعريف نمي باشد .وحدت همان صراط مستقيمي است که قرآن،احاديث وسنت پيامبر ويارانش، مبين آن است ومخالفت باآن مخالفت باسخن خداوند وکفرمحسوب مي شود واين همان چيزي است که شاعران ونويسندگانِ گران قدر فارسي زبان به پيروي از دستورات خدا ورسول وبرگزيدگان اسلامي، بارها درباره ي آن سخن گفته اند.آن چه مسلم است بااستنادبه آيات ،روايات وادبيات مي توان نتايج ارزشمندي راازوحدت به عنوان شيوه ي اصيل قرآني برداشت نمود که ازآن جمله  مي توان به : محوريکتاپرستي و استوارساختن نقاط هم بستگي ، برادري اسلامي ؛ پيروي ازپيامبران، همدردي وياوري، فلسفه ي بعثت پيامبران، برکت ورحمت الهي، رشدعقل؛ اطاعت ازامير ؛منشأ بهروزي وسعادت وعزّت؛ کاهنده ي تنش ها واختلافات و...اشاره کرد.براي رسيدن به وحدت مطلوب راهکارهايي چون:چنگ زدن به ريسمان الهي،امربه معروف ونهي ازمنکر،تعامل علمي بافرهيختگان مذاهب،آسان گيري واغماض درمسائل اختلافي،پرهيزازتعصبات خشک مذهبي،پرهيزازتوهين به مقدسات مذهبي يکديگر،پرداختن به مسائل کلان امت اسلامي ودرنهايت سعي وکوشش درجهت گسترش عدالت اجتماعي وکم کردن فاصله طبقاتي مذاهب مختلف توصيه مي شود.دراين پژوهش سعي شده است تا اهميت وحدت بااستناد به آيات و روايات ونيز آثارادبي  مورد بررسي قرارگرفته وسپس راهکارهاي ايجادوحدت بيان گردد.

واژگان کليدي: آيات وروايات،ادبيات، پيشرفت،محبت، مساوات، مودت، وحدت .

 

1)مقدمه

به نام مهرباني که رحمتش همه ي هستي رافراگرفته ودرود وسلام برپيامبررحمتي که با قلب مهربانش، شفقت ومحبت ورحمت راچون شربتي گوارا به امتش نوشاند.

ازموضوعات بسيارمهم وارزشمندي که درقرآن کريم وسخنان گرانقدر پيامبراکرم(ص) وياران واهل بيت بزرگوارشان ونيز در اشعار سخن سنجان اقيانوس بي کران زبان فارسي به آن توجه شده است وحدت،همدلي وتأليف قلوب است؛ واين همان چيزي است که عقل وفطرت انسان آن راستايش مي كند .

نكته ي وحدت مجوي ازدلِ  بي معرفت       گوهر يك دانه رادردل دريا طلب  (وحشي بافقي،162:1370،قصايد)

اگر چه وحدت را مي توان به شاخه هايي چون وحدت مرام ووحدت ملي تقسيم كرد امّامرادما دراين زمينه بيشتر بحث راجع به وحدت اسلامي مي باشد كه باعث مي شود تااسلام، معنويت وروحانيت خودراحفظ كرده بيش از پيش مستحكم ترنمايدوجلوي بهره برداري استعمار وتجزيه شدن كشورهاي اسلامي رابگيرد.

ازطرفي ديگرهمواره حفظ نظام اسلامي و مصالح عمومي بر منافع شخصي و گروهي مقدم بوده است و اينان از هر اقدامي که تفرقه و شکاف ميان جماعت اسلامي را به دنبال داشته باشد، اگرچه نفع شخصي در آن مي‏ديده‏اند، احتراز مي‏کرده‏اند واين  بهترين الگو براي پيشرفت اسلام وايران عزيزمان است.زيرا  تفرقه وتشت باعث درگيري ونزاع بين اقوام  ومذاهب گوناگون گشته وافکاري که بايد صرف پيشرفت وترقي يک کشور شود به انحطاط کشيده شده ورنگ مي بازد. به همين دليل چه درايران اسلامي وچه درساير کشورهاي اسلامي همواره مصلحان ونويسندگاني بوده اند که باقدم وقلم گام درراه وحدت نهاده اند که ازاطلاعات وتجربيات بخشي ازاين نويسندگان عالي قدر دراين پژوهش به عنوان مأخذ بهره گيري شده است.

 

2-معناونقش وحدت وانسجام اسلامي

وحدت واتحادبه معني يكي بودن وهماهنگ بودن اجتماع در اصل از ريشه «وحد» به مفهوم يكتايي و يگانگي مي باشدوازنظر فلاسفه اي چون شيخ اشراق؛ از اموري است كه قابل تمديد وتعريف نمي باشد مگربه مقابله با كثرت . (معين،3437:1384،ج4) بنابراين مي توان گفت معناي اتحاداين است که چند شي ء درعين کثرتشان ،مشترک باشند وبه لحاظ اشتراکشان ،نوعي وحدت حاصل  کنند.

وحدت همان  چيزي است كه كتاب آسماني ، احاديث پيامبروسنت پيامبر ويارانش مبيّن آن است وعقل وفطرت انسان آن راستايش مي كند .

وحدت همان صراط مستقيم است و مخالفت با وحدت در حقيقت همان مخالفت با سخن خداوند در قرآن كريم است كه اين عمل بدترين نوع كفر محسوب مي‌شود.

وحدت باعث مي شود تااز تشتت وتفرقه جلوگيري شود واصول راكه همان خداي واحد، پيامبرواحد،  قبله ي  واحد، قرآن واحد و...است ؛سرلوحه ي كارمان قراردهيم وبا برادري، يكرنگي و وحدت در ميان مسلمانان موجبات نزول رحمت و خير الهي رافراهم آوريم.

آن‏چه از مجموع مفاهيم قرآني، بيانات و سيره پيامبر و ياران برگزيده اش فهميده مي‏شود، اين است که همواره حفظ نظام اسلامي و مصالح عمومي بر منافع شخصي و گروهي مقدم بوده است و اينان از هر اقدامي که تفرقه و شکاف ميان جماعت اسلامي را به دنبال داشته باشد، اگرچه نفع شخصي در آن مي‏ديده‏اند، احتراز مي‏کرده‏اند.

 

2/1-وحدت درقران

انسان موجودي مدني است و هيچ تفاوتي بين توده مردم وجود ندارد و قرآن براي ما نازل شده تا از دستورات الهي و قانوني آن پيروي كنيم. درقران هرموضوعي به طور روشن بيان شده وهركس به اندازه ي استعداد ونيروي ذهني خود از آن بهره مند مي شود.يكي از اين موضوعات بسيار مهم وقابل توجه ،موضوع وحدت است كه با مفاهيمي چون: «واعتصموا» (1)، «تعاونوا» (2)،«اصلحوا»(3)،«اصلاح بين الناس»(4)،«الَّف بينهم» (5)،«امّةٌ واحدة »(6)، «امّة وسط»(7)، «حزب‏الله»(8)، «صبغة‏الله»(9) و «اخوة».(10) آمده است.

قرآن به مساله اتحاد از ديدگاه اجتماعي آن نگريسته و بر اهميت اتحاد ميان جهانيان، اديان، مسلمانان و نهاد خانواده تاكيد كرده است و پيوند ميان دل هاي مؤمنان را نوعي تصرف الهي مي شمارد و براي ايجاد و حفظ چنين يگانگي، بعثت پيامبران به همراه شرايع را ضروري مي داند و براي برقراري يگانگي و نيز حفظ آن، راه كارهاي گوناگوني را پيش بيني كرده كه بخشي از آن،جنبه پيش گيري از تفرقه، و بخشي ديگربه درمان آن ناظر است.

ازنظرقرآن،انسان هاازجنس مذکرومؤنث آفريده شده اند.(حجرات:13)ومردمان امتـي يگانه وواحدمي باشند. (بقره:213)وتفاوت رنگ وزبان آن ها مايه ي امتياز وبرتري نيست بلکه نشانه هاي قدرت الهي است.قرآن مي کوشد تا همه ي انسان هارادريک جامعه ي جهـاني گردآورد وجهاني شدن به عنـوان يک فرايندطبيعي وجهاني سازي  به عنوان يک برنامه ي اسلامي مورد تأکيد وتأييد اسلام وقرآن است .قرآن در کناربرنامه هاي تشريعي، پيروان مذاهب وشريعت هاي مختلف رابه گردآمدن به نقاط مشترک با يک ديگر فرا مي خواند. (آل عمران:64)وبدين ترتيب،بنيادجامعه ي جهاني آرام وامن همراه با احترام متقابل به فرهنگ ها ومليت ها را پايه گذاري مي کند وخودراکتاب مصدّق مي نامد. (بقره:41).

 

2/1/1-وحدت محوريکتاپرستي

محور وحدت در ديدگاه قرآني «توحيد» و در مرتبه‏ي ديگر دين اسلام است. قرآن کريم پيامبر را به سوي اهل کتاب مي‏فرستد و از آنان براي پيوستن به شعار توحيد و جدايي از غير او دعوت مي‏کند: «اي پيامبر! به اهل کتاب بگو، بياييد بر اساس کلمه‏اي که بين ما و شما مشترک است، غير از خدا را نپرستيم و يک‏ديگر را در برابر خداوند بعنوان رب و پروردگار نگيريم (وحدت کنيم). پس اگر روي برگرداندند بگوييد، شاهد باشيد که ما اهل تسليم در برابر حق هستيم». (آل عمران:64)

آيه شريفه فوق نشان مي‏دهد که مرز اتحاد «توحيد» است و مشرکان و کافران که بر محور غير توحيد حرکت مي‏کنند، در وحدت ديني پذيرفته نخواهند شد. در تبيين محور وحدت، آيات ديگري نيز وجود دارد که اعتقاد به رسول خدا، اعتقاد به اولي‏الامر و قبول حکم را اضافه مي‏کند. به اين ترتيب وحدت واقعي با توجه به اين آيات تفسير مي‏شود.واين هماني است که ملک الشعراي بهار بسيارزيبا مارابه حق خواهي ويکتاپرستي درسايه ي توحيد فرامي خواند

وقت حق خواهي وحق گزاري است                            روزدينداري و روز ياري اســـــت

حکم اسلام وحکـــــــــــم پيمبر                            برتوواو و ماجمله جـــــاري است 

ما واويي نباشـــد دراســــــــلام                            کاين سخنها زدشمن شعاري است 

 (سبزيان، 183:1386)

عطار همه ي انسان ها را شناگراني دردرياي وحدت ويکتاپرستي برمي شمارد که اگرچه بسيار زيادهستند ولي از يک گوهرگرفته شده اند:

جمله غوّاصند دردرياي وحدت،لاجرم                   گرچه بسيارند ليکن درصفت يک گوهرند

(عطارنيشابوري،159:1371)

ودرنهايت مولانا به عنوان خلاق ترين، وخوش نام ترين شاعرادبيات فارسي که مفاهيم وزين قرآني وپيام هاي گرانقدر پيامبراکرم(ص)دراشعار او نقش بسته است دراين باره مي گويد:

اختلاف خـــــــلق از نام اوفتاد                         چون به معني رفت آرام اوفتاد

اتحادخالي ازشـــــــرک ودويي                          باشدازتوحيدي بي مـا وتويي

آفرين برعشـــق کــــل او ستاد                          صدهزاران ذرّه را داد اتحــاد

(مولوي،96:1371،دفتر2)

وباز درهمين دفتربه صورتي بسيار ماهرانه واستادانه مي نويسد:

اين من وما بهرِ آن برســــاختي                           تاخود باخودنَرد خدمت باختي

تاتو با ما و تو يک جوهــر شـوي                          عاقبت محض چنان دلبـرشوي

تا من وتو ماهمه يک جان شـوند                          عاقبت مستغــرق جانان  شوند

(همان،135:1371،دفتر2)

 

2/1/2-وحدت بين امت اسلامي

براساس آيات قرآني ،وحدت امت ،سبب مصونيت دين،تاييد الهي ونصرت است ونعمتي است که هيچ مسئله اي با آن برابري نمي کند.(انفال:62تا64)

ابن يمين شاعر شيرين سخن واستاد مسلم قطعه سرايي،بااستنادبه آيات فوق،جايگاه وارزش اتحاد وهمدلي رااين گونه بيان مي کند:

دو دوست باهم اگر يک دل اند درهمه کار             هزارطعنه ي دشمن به نيم جو نخرند  (ابن يمين،بي تا:182)

صائب تبريزي شاعرنامدار سبک هندي درديوان ارزشمندخويش که آکنده ازمضمون يابي است درقالب تمثيلي بسيار زيبا ،وحدت رابه دعاي جوشن تشبيه نموده ونتيجه مي گيرد که دانه تاهنگامي درخرمن ودرحضورجمع وبه دور از هرگونه افتراق وانفصال است هيچگاه ازروزگار زخم وضربه ملامت نمي بيند.

اتفاق دوستان باهم دعاي جوشن است        سختي ازدوران نبيند دانه تادرخرمن است(صائب تبريزي،314:1382)

بي شک اتحاد وانس والفت ازمنّت هاي الهي است .علي ابن ابي طالب(رض) درخطبه ي 192 نهج البلاغه  اتحاد را عامل پيروزي ملت ها دانسته و مي فرمايند: «...وبروحدت وهمدلي همت گماشتند،ويکديگر رابه وحدت واداشته،به ان سفارش کردند.وازکارهايي که پشت آن هاراشکست،وقدرت آن هارار درهم کوبيد،چون کينه توزي بايکديگر،پرکردن دل ها ازبُخل وحسد،به يکديگر پشت کردن وازهم بريدن،ودست از ياري هم کشيدن بپرهيزيد.»(علي ابن ابي طالب،281:1387)

 درآيه ي 103 سوره «آل عمران» آمده است: «واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرّقوا...» ؛ يعني همگي به ريسمان الهي چنگ زنيد و متفرّق نشويد؛ونعمت خدارابه خوديادکنيد آن گاه که باهم دشمن بوديد واوميان دل هاي شماالفت انداخت تابه لطف اوبرادريکديگرشديد وبرپرتگاهي ازآتش بوديد،واوشماراازآن رهانيد. اين آيه شريفه از مسلمانان مي‏خواهد که با اسلام از دنيا خارج شوند، از اين رو اعتصام به ريسمان الهي با توحيد منهاي نبوّت پيامبر و لوازم آن صادق نيست.

درآيه ي 10 سوره ي حجرات خداوند بيان مي كند:«انّما المؤمنونَ اِخوهٌ فَاَصلَحوا بينَ اَخَوَيكُم واتَّقوااللهَ لَعَلَّكُم تُرحَمون» يعني مؤمنان باهم برادرند ،ميان برادرانتان صلح برقراركنيد وخداترس وباتقواباشيد،باشدكه مورد لطف ورحمت الهي قرار گيريد.

درآيه ي 136 بقره آمده است:«...لا نفرق بين احد منهم ونحن له مسلمون».خداوند اين وحدت را درآيه ي 138 بقره به عنوان صبغه الله معرفي مي نمايد ومي گويد:«صبغه اللهِ ومَن احسنُ مِنَ اللهِ صبغهً»

وسرانجام درآيه ي 29 سوره ي فتح مي خوانيم:«محمدٌ رسُو لُ اللهِ والَّذِينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَي الکُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم» يعني : محمد رسو ل خداست وکساني که بااويند برکافران سخت گير ودرميان خود مهربانند.  واين همان چيزي است که درکلام مولانا طنين اندازشده است که:

اتحــاديــار،بـايـــاران خوشســت     پاي معنــي گير،صورت سرکــش است (مولوي،31:1371 ،دفتراول، ب692)

وملک الشعراي بهار نيزبه گونه اي ديگر ازآن بهره برده است:

هند وترکيه ومصـــروايران                                  تونس وفارس وقفقازوافغان     

درهويت دو،اما به ديـن يک                                 مختلف، تن ولي متحد،جان

جملگي پيـــرو  دين احمد                                 جملگي، تابــع نصّ قــرآن

مسلمي گربگــريد به طنجه                                  مؤمني نالد اندر بدخشــان

                                  آري اين راه ورسم عباد است                  

                                   روز يکرنگي واتحـــاداست(بهار:1382)

پيامبراکرم(ص) درانديشه وعلم وعمل باتعصبات قومي ونژادي مقابله ومبارزه مي نمودند وهمواره به وحدت وبرادري وعزّت ومودّت فرامي خواندند.

اين سخن ژرف وبيدارگراز پيامبراکرم (ص) است که فرمودند:«اي مردم همه ي شما فرزندان آدم هستيد وآدم ازخاک آفريده شده است.عرب رابرغيرعرب هيچ فضيلت وبرتري نيست مگربه تقواوپر هيزگار ي.» (حراني،بي تا:34) به همين دليل است که مولانا ،همدلي راازهم زباني بهترمي داند:

پس زبان محرمي خودديگراست                   هم دلي از هم زباني بهتراست (مولوي،54:1371 ، دفتراول، ب 1234)

درحديثي ديگر ازپيامبراکرم(ص)روايت شده است:«المسلمونَ اِخوهٌ لافَضلَ لِاَحَدٍ اِلّا بِالتَّقوي.»مسلمانان باهم برادرند وهيچ کس برديگري برتري ندارد مگرازحيث تقوا. (متقي هندي،1374،ح3112 )مولانا نيز بااشاره اي بسياراستادانه مارابه اتحاد ويکي شدن فرامي خواند تا ازجام وحدت ،جرعه اي بنوشيم:

نقـش من ازچم تـوآواز  داد                     کـه منم تـو،تـومني دراتحاد    (مولوي،179:1371 ،دفتردوم، ب104)

ونيز:

زمقام لي مع الله همه هست جام وحدت               شده محــو درنظرشان  ارني و  لن تراني(همان:1371)

افرادي همچون مولانا ،يكي از بزرگترين شخصيت‌هاي انساني و اسلامي، اهميت شخصيت پيامبر (ص) را به خوبي درك كردند و لي متاسفانه خواننده اشعار مولانا را مي‌خواند اما به عمق آن پي نمي‌برد. براي فهم چنين متوني، آگاهي از وجود مطلق كه از ديدگاه مولانا همان عشق است و در اصطلاح صوفيان احديت نام دارد، ضروري است. هرچه بيشتر سمبل‌ها را در خود زنده كنيم آمادگي بيشتر براي رسيدن به ظهور عشق را در خود پيدا مي‌كنيم.

قطره اي کز بحر وحدت شد سفـير                         هفت بحرآن قطـره راباشد اســـير

گرکـف خــاکي شود چـــالاک او                         پيش خاکـش سرنهـــدافــلاک او

خاک آدم چون که شد  چالاک حق                         پيش خاکش سرنهند املاک  حق

السَّمــاءُ النشَقَّت آخـر از چــه بود                        از يکي چشمي که خاکي برگشود...

پس يقـين شد که تُعِـزُّ مَن تشـــاء                         خـاکيـي را گفـت  پرهـا برگشــا

  (مولوي،238:1371،دفتردوم،ابيات1626تا1629و1636)

وسرانجام بايد دانست که هيچ ديني مانند اسلام،به برادري واخوّت فرانخوانده است وبه پي ريزي اتّحادوهم بستگي وهم ياري وهمکاري فرمان نداه وبالطبع به شدّت از دشمني وتفرقه ،برحذرنداشته است.

باز رسيــدآيتــي ازطَرف  عنــــايتـي                     وحدت بي نهايتي گشت امام ومقتـدي (مولوي،897:1380)

ابن يمين نيز مي سرايد:

دودوست باهم اگر يک دلند درهمه کار                    هزارطعنه ي دشـــــمن به نيم جـونخــرند

نظيراين بنمايم تو رازمهــــــره ي نَرد                     يکان يکان به ســــوي خانه راه نمي برنــد

ولي دومهره چوهم پشت يکديگرگردند                     دگرتپانچه ي دشمن به هيـــچ رونخـــرند

بکوش ابن يمين دوستي به  دست آور                     که دشمنان سوي يک تن به صد بدي نِگرند

 (شهيدي،11:1381)

عطار معتقداست که وحدت داراي نوري است که از برچيدن من وما ودوئيت،توليدمي شود:

برقي برون جست ازقدم،برکندگيتي رازهم                  تا نوروحدت زدعلم،تامن وما افتاده شــد

(عطارنيشابوري،143:1371)

 

2/1/3-وحدت،استوارساختن نقاط هم بستگي

مخاطبان دعوت به يگانگي،نقاط مشتركي دارند كه قرآن بر اين نقاط، انگشت گذاشته و آنان را به يگانه شدن بر محور آن ها فراخوانده است.

  تاكيد بر اين كه انسان ها همه از خاك آفريده شده (حج:5) يا از يك پدر و مادر زاده شده اند؛  (حجرات :13) و اين كه كرامت انساني به همه انسان ها متعـلق بوده و رنگ و نژاد در آن تاثير ندارد؛  (اسراء:70) توجه  دادن به اين نقاط مشترك در يگانگي جهاني است.دعوت از پيروان اديان آسماني و اهل كتاب به  نقاط مشترك عقيدتي (آل عمران :64) نيز بدين سبب انجام گرفته است.

اين شيوه ي اصيل قرآني نه تنها ميان مسلمانان بلکه ميان کساني که نزديک ترين اديان آسماني رابرگزيده اندو اهل کتاب به شمار مي آيند،ديده مي شود.آن جا که خداوند در آيه ي 64آل عمران  مي فرمايد:«قُل يا اَهلَ الکِتابِ تَعالَوا اِلي کَلِمَهٍ سَواءٍ بَينَنا وَبَينَکُم اَلّانَعبُدَ اِلَّا اللّهَ ولانُشرِکَ بِهِ شَيئاً ولايتَّخِذَ بَعضُنابَعضاً اَرباباًمِن دُونِ اللّهِ فَاِن تَوَلَّوا فَقولوا الشهَدوا بِاَنّا مُسلِمونَ»بگو:اي اهل کتاب بيابيد برسر سخني که ميان ما وشما يکسان است بايستيم که:جزخدارانپرستيم وچيزي را شريک اونگردانيم وبعضي ازمابعضي ديگررابه جاي خدا به خدايي نگيرد؛پس اگر [ازاين پيشنهاد]روي گرداندند، بگوييد: شاهدباشيد که ما مسلمانيم[نه شما]

اقبال لاهوري شاعر فارسي زبان پاکستاني ازجمله کساني است که دربرقراري روابط اسلامي نقش بسزايي داشته است او مي گويد:

پس خداوند برماشريعــت ختم کرد                     بررسول مارسالــت ختـم کرد

رونـــق ازما، محفـــل ايـــــام را                      اورسل راختــم ،وما  ايـام  را

خدمــت ساقي گري با ما گذاشـت                     داد،ماراآخرين جامي که داشت

قــوم راســرمايه ي قـــوّت از  او                       حفظ سرّوحــدتِ ملّــت ازاو

حق تعالي نقش هردعـوي شکست                      تاابداســلام راشيــرازه بست (اقبال لاهوري،93:1330)

ناصرخسرو معتقداست اگرچه عناصرچهارگانه با هم مخالفند اما به علت دارابودن نقاط مشترک،برادروار در کنار يکديگر نشتسه اند:

اگر ضدنداخشيجان ،چراهرچارپيوسته           بُوند ازغايت وحدت برادروار دريک جا

فردوسي نيز با سرودن ابياتي ارزشمند همچون بيت زيرجايگاه وحدت رابيان مي کند:

به لشکــر توان کــرد اين کارزار               به تنها چه خيـــزد ازيک ســوار  (فردوسي،489:1314،ج4)

صائب تبريزي باتشبيهات بسيارزيبا گاهي دوبرادررامانند دومصراع مي داند که باپيوستن به هم يک بيت راتشکيل مي دهندوگاهي به دوبرگ سبز مانند مي کند که ازيک دانه به وجودامده اند:

ياد ايامي که  با هم آشـــــنابوديـــــم ما             هم خيال وهم صفير وهم نوا بوديـــم  مــا

معني يک بيت بوديم از  طــــريق اتحــاد            چون دومصرع،گرچه درظاهرجدابـــوديم  ما

بود دائم چون زبان خامه حــــرف ما  يکي            گرچه پيشِ چشمِ صورت بين، دوتابوديـم ما

چون دوبرگ سبز،کز يک دانه سربيرون کند            يک دل ويک روي ،درنشونمابوديـــــم   ما

دوري منزل،حجاب اتحـــــاد ما    نبـــود              داشتيم ازهم خبر ،درهرکجابوديــــــم  ما

چاره جويان را   نمي داديم صائب دردِ سر               دردهاي کهنـه  هم را دوا بوديـــــــم   ما

(صائب تبريزي،123:1382)

 

2/1/4-وحدت،فلسفه ي بعثت پيامبران

امام خميني(ره)درباره توحيد کلمه وتوحيدعقيده مي فرمايند:«يکي از مقاصد بزرگ شرايع وانبياء عظام،سلام الله عليهم،که علاوه برانکه خودمقصودمستقل است،وسيله ي پيشرفت مقاصدبزرگ ودخيل تام درتشکيل مدينه ي فاضله مي باشد،توحيدکلمه وتوحيدعقيده است.»(خميني،3:1386)

قرآن کريم حفظ وحدت  وپيشگيري ازهرگونه تفرقه رافلسفه ي تشريع دين وبعثت پيامبران معرفي کرده،مي فرمايد: «مردم امتي يگانه بودند،سپس خداوند پيامبران رامژده رسان وبيم دهنده برانگيخت وبه همراه آنان،کتاب را به حق نازل کرد تاميان مردم دران چه که اختلاف داشتند داوري کند.(بقره:213)

 

2/1/5-اتحاد،اطاعت ازپيامبران

خداوند درآيه ي 285 سوره ي بقره مي فرمايد:«...والمؤمنونَ كلٌّ امنَ بِاللّهِ وملائكتهِ وكُتُبهِ ورُسُلهِ،لانُفرِّقُ بينَ احدٍ مِن رُسُلهِ وقالوا سَمِعنا واطَعنا غُفرانَكَ ربَّنا واِلَيكَ المَصير» يعني ومومنان همه به خداوفرشتگان خدا وكتب وپيامبران خداايمان آوردند و(گفتند): ماميان هيچ يك ازپيامبران خدا فرق نگذاريم وهمي يك زبان ويك دل فرمان خداراشنيده واطاعت كرديم.خدايا ما امرزش تورا مي خواهيم ومي دانيم كه بازگشت همه به سوي توست.

 

2/1/6-اتحاد،ياوري وپشتيباني

اگر اندكي بينديشيم درمي يابيم كه خداي بزرگ،چگونه مردان وزنان باايمان را ياور وپشتيبان يكديگر قرارداده وگفته است: «والمؤمنون والمؤمنات بعضُهُم اولياءُ بعضٍ يأمرونَ بِالمعروفِ وينهَونَ عن النمكرِ...»(توبه:71)

نخستين توصيف مؤمن دراين آيه تعاون وهمكاري نسبت به يكديگر است.پيامبراكرم نيز مؤمنان رابرادريكديگر ومانند پيكري واحد مي دانند كه اگر عضوي به دردآيداعضا ي ديگر نيز احساس درد مي كنند. (مصطفوي،بي تا:242،ج3) وچه زيبا سعدي عليه الرحمه فرموده است:

بني آدم اعضاي يكديگرند(يك پيكرند)           كه درآفرينـش زيك گــــــــوهرند

چــوعضــوي به دردآورد روزگـــــــار         دگر عضــوهارا نيابـــــــــد قــرار

توكزمحنـت ديگــران بي غمــــــــي         نشايــد كه  نامـــــــت نهند آدمي

 (سعدي،47:1365،گلستان،باب1)

وبه قول سيّد قطب، درطبيعت فردِمؤمن يگانگي وهمكاري وجوددارد،همه باهم هم پشت ومددكارندوهمكاري آن هادركارنيك وجلوگيري از كارناپسند است. (سيدقطب،253:1361 ،ج4)

سنايي غزنوي درحديقه الحقيقه ،پشتيباني آب را از هم جنسش باعث بارورشدن باغ وبوستان واصلاح خشکسالي مي داند:

آب راچون مددبودهــــم ازآب                  گلستان گردد آن چه بود خـراب

وفردوسي سراينده ي اثرگران سنگ شاهنامه معتقداست وقتي دوبرادر باهم يار وياور باشند مي توانند به آساني کوه را  ازجاي درآورند:

زدانا تونشنـيدي اين داستـــان                    که برگويدازگفتــه ي باستــان

 که گردوبرادر نهندپشـتِ پشت                    تنِ کوه را باد  مانــد به مشـت

(فردوسي،239:1314،ج11 ؛ شهيدي،12:1381)

نظامي ،شاعرنامي ونامدار ايران اسلامي که توجه وتکيه ي اوبرمضامين اخلاقي ،اجتماعي واندرزي،براي شعر اودر ادبيات فارسي جايگاه والايي ايجادکرده است،بابيت زيرآميزش وجوشيدن درميان توده هاي مردم را درپرتو تأليف قلوب وهمدلي سفارش مي کند وازجمله ميژگي ها وصفات ممتازانساني را،خوگري والفت انسان باديگرانسان ها مي داند:

با مردم درآميز اگـــر مردمي                     که با آدمي خوگراســــت آدمي   (نظامي،853:1380)

مولانا راه رسيدن به اين وحدت را،گذشتن از تلخي ها وشيريني هامي داند:

تا ززهر و از شَکَــر درنگـذري                      کي زوحدت وز يکي بويي بري(مولوي:1371)

از نعمان بن بشيرروايت شده است که رسول خدا(ص)فرمودند:«تَري المؤمنينَ في تَراحُمِهِم، وَتَوادِّهِم ، وتَعاطُفِهِم،کَمَثَلِ الجَسَدِ،اِذَا اشتَکي عُضوٌ تَداعي لَهُ سائِرُ جَسَدِهِ بِالسَّهَرِ  وَالحُمَّي».(بخاري:6011) يعني مؤمنان در شفقت، دوستي ومهرباني بايکديگر مانند اعضاي يکديکرند که اگر عضوي ازآن به درد آيد، ساير اعضا بي قرار مي گردند وتب مي کنند.( بخاري،587:1384،ج2،باب دهم،حديث1995)

درحديث ديگري از پيامبر روايت شده است:«المُؤمِنُ لِلمُؤمِنِ کَالبُنيانِ يشُدُّ بَعضُهُ بَعضاً» ثُمَّ شَبَّکَ بَينَ    اَصابِعِهِ ... (بخاري :6027) يعني مؤمنان براي يکديگر مانند اجزاي يک ساختمان هستند که باعث تقويت واستحکام يکديگر مي شوند.سپس رسول الله انگشتانش راداخل يکديگر نمودند(وبااين کاراستحکام رابه حاضرين نشان دادند)... (بخاري،590:1384،ج2، باب  شانزدهم، حديث2003)

آيه ي 4 سوره ي مبارک صف نيز ناظربرهمين معناست:«اِنَّ الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفا کانهم بنيان مرصوص» درحقيقت خدا دوست دار کساني  است که درراه او صف درصف،چنان  که گويي بنايي ريخته شده از سرب اند،جهاد مي کنند.

روايت ديگري از پيامبراکرم(ص)نقل شده  است که:«المؤمنونَ کَرَجُلٍ واحدٍ اِنِ اشتکي عينَهُ اِشتکي کُلُّهُ و اِنِ اشتکي رأسُهُ اِشتکي کُلُّهُ»(الهي8:1382، به نقل ازمسلم)شخص مؤمن مانند مردواحدي است اگرچشمش شکايت کند تمام اعضاي بدنش شکايت مي کند واگر سرش شکايت کند ، تمام اعضاي بدنش شکايت مي کند.

 

2/2-وحدت دراحاديث وکلام بزرگان

حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي (ص) نمونه يك انسان كامل الهي است و نگاه ما به پيامبر اعظم (ص) به عنوان يك الگوي ازلي هيچگاه تغيير نمي كند زيرا پيامبر رحمتٌ للعالمين است.

هيچ نبي و كتابي همانند پيامبراكرم وقرآن كريم  نبوده‌اند كه آن قدر به اين رمز سعادت بشري يعني وحدت تكيه داشته‌ باشند، اما جامعه مسلمانان دچار تفرقه است و اين سايه شوم متاسفانه بر سر جامعه اسلامي سايه افكنده است.

 

2/2/1-وحدت،هم دردي بايکديگر

از« نعمان بن بشير(رض) »روايت است که رسول خدا (ص) فرمود: «تَري المؤمنينَ في تَراحُمِهِم، وَتَوادِّهِم ،وتَعاطُفِهِم ، کَمَثَلِ الجَسَدِ،اِذَا اشتَکي عُضوٌ تَداعي لَهُ سائِرُ جَسَدِهِ بِالسَّهَرِ وَالحُمَّي».(بخاري،6011:1384)«مؤمنان درمهرورزي و دوستي و عطوفت مانند يک پيکرند که هرگاه عضوي از آن  به دردآيد ساير اعضاء با بي خوابي وتب به ياري آن مي شتابند» (الخوالي مصري ،89:1377و90؛ بخاري،،587:1384،ج2، باب دهم،حديث1995)با توجه به حديث فوق، مؤمنان چنان هستند که اگر مصيبتي دامن گير يکي از آن ها شـود بقيه ي مؤمنان، خود را سهيم مي دانندودرآسان نمودن مشکل به ياري اش مي شتابند.ملّت هاي مسلمان نيز بايدعبرت گرفته و بياموزندکه وقتي مانند پيکر واحدي هستند بايد در تنهايي ها ومشکلات به ياري يکديگر بشتابندنه اين که سرزمين خودرا براي کوبيدن مسلمين دراختياردشمنان اسلام قرار دهند.

درحديث ديگري از پيامبر روايت شده است:«المُؤمِنُ لِلمُؤمِنِ کَالبُنيانِ يشُدُّ بَعضُهُ بَعضاً» ثُمَّ شَبَّکَ بَينَ اَصابِعِهِ ...(بخاري :6027) يعني مؤمنان براي يکديگر مانند اجزاي يک ساختمان هستند که باعث تقويت واستحکام يکديگر مي شوند.سپس رسول الله انگشتانش راداخل يکديگر نمودند(وبااين کاراستحکام رابه حاضرين نشان دادند)... (بخاري ،590:1384،ج2، باب  شانزدهم،حديث2003)

آيه ي 4 سوره ي مبارک صف نيز ناظربرهمين معناست:«اِنَّ الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفا کانهم بنيان مرصوص»درحقيقت خدا دوست دار کساني  است که درراه او صف درصف،چنان  که گويي بنايي ريخته شده از سرب اند،جهاد مي کنند.

روايت ديگري از پيامبراکرم(ص)نقل شده  است که:«المؤمنونَ کَرَجُلٍ واحدٍ اِنِ اشتکي عينَهُ اِشتکي کُلُّهُ و اِنِ اشتکي رأسُهُ اِشتکي کُلُّهُ»(الهي24:1382،به نقل ازمسلم)شخص مؤمن مانند مردواحدي است اگرچشمش شکايت کند تمام اعضاي بدنش شکايت مي کند واگر سرش شکايت کند ، تمام اعضاي بدنش شکايت مي کند.

 

2/2/2-وحدت،برکت ورحمت الهي

پيامبراکرم(ص)فرمودند:«الجماعهُ رحمهٌ والفُرقهُ عذابٌ».(پاينده:1382،ح1323) جماعت ووحدت مايه ي  رحمت الهي وتفرقه باعث عذاب الهي است.

وچه زيبا مولوي اين سخن گران بار رابه تصوير مي کشد که:

گفت با اين مراصدحجــت است             ليک جمعند وجماعت رحمت است

رازگـويان بازبــــــان و بي زبان             «الجمــاعه رحمه»  تأويــــل بدان

چون جماعت رحمت آمداي پسر             جهدکن کز رحمـــت آري تاجِ سر  (مولوي،93:1371،،دفتر2)

ودرحديث ديگر مي فرمايند:«يدالله علي الجماعه» (الهي،30:1382،به نقل ازترمذي) دست خداهمراه جماعت است.

ونيز:«دوتن ازيکي بهتر وسه تن ازدوتن برتر وچهارتن ازسه تن نيکوتراست،پس هميشه باجماعت باشيد.»

ابوالدرداء مي گويد:اسلامي نيست مگربه فرمانبرداري،وخيري نيست مگر درجماعت. (تاريخ مدينه ي عشق،25/24).

علامه اقبال نيز بااستنادبه اين احاديث،جماعت رارحمت دانسته ومارابه وحدت وجمع گرايي تشويق مي نمايد زيراشيطان به راحتي نمي تواند درجماعت نفوذکند:

فرد را ربطِ جماعت،رحمت است                       جوهرِ او را کمال از ملت است(حجازي،39:1354)

تاتواني باجماعـــت،ياربــــاش                       رونقِ هنگامه ي ِ احــرار  باش

حِرزِ جان کن گفته ي خيرالبشر                       هست شيطان ازجماعت دورتر(لاهوري:1330)

فرد مي گيرد زملـــــت احترام                       ملت از افراد مي يابد نظــــام (حجازي،39:1354)

فردتا اندر جماعت گــــم شود                         قطره ي درياطلب،قلزم شود  (همان،39:1354)

درخطبه ي 127 نهج البلاغه ازحضرت علي (ع)نقل شده است:«وَاَلزِموا السَّوادَ الاَعظَم» يعني با سواد اعظم (اجتماع و جمعيت)همراه شويد.(بي آزارشيرازي،39:1404ق،ج2، مقاله ي:مراحل مبارزه  ي اسلام باتفرقه افکنان از آيت الله منتظري)

عطار ،وحدت راچون گنجي مي داند که براي رسيدن به آن تحمل رنج را پيشنهادمي کند:

چون به تاريکي دَرَسـت آبِ حيـــات                 گنــج وحــدت دربُن چاهــت دهنــد(عطار،168:1371)

مولوي نيزباايراد همان عقيده مي گويد:

صورت ســرکش،گدازان کن به رنــج                 تاببينــي زير او  وحـــدت چو گنــج

(مولوي،31:1371،دفتراول،بيت693)

 

2/2/3-وحدت، برادري اسلامي

پيامبراکرم درانديشه وعلم وعمل باتعصبات قومي ونژادي مقابله ومبارزه مي نمودند وهمواره به وحدت وبرادري وعزّت ومودّت فرامي خواندند.

اين سخن ژرف وبيدارگراز پيامبراکرم (ص) است که فرمودند:«اي مردم همه ي شما فرزندان آدم هستيد وآدم ازخاک آفريده شده است.عرب رابرغيرعرب هيچ فضيلت وبرتري نيست مگربه تقواوپر هيزگار ي.» (حرّاني،بي تا:34)

ونيز:«المسلمونَ اِخوهٌ لافَضلَ لِاَحَدٍ اِلّا بِالتَّقوي.»مسلمانان باهم برادرند وهيچ کس برديگري برتري ندارد مگرازحيث تقوا.

ازامام صادق(ع) نقل شده است که :«تَواصَلوُاوتَبارّوا وتَراحَمُوا وَکُونُوا اِخوَهٌ اَبراراً کَمَا اَمَرَکُمُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ.»(کليني رازي،175:1375،ج2،ح2)«بايکديگر پيوندداشته باشيد وخوشرفتاري ومهرباني نماييد وبرادراني نيکوکار باشيد،همان گونه که خداي عزوجل فرمانتان داده است.»(خميني،4:1386)ودرسخنراني ديگر مي فرمايند:« درجمهوري اسلامي همه ي برادران سني وشيعه درکنارهم وباهم برادر ودرحقوق مساوي هستند.هرکس خلاف اين را تبليغ کرد،دشمن اسلام وايران است.»(همان،245:1386)

وسرانجام بايد دانست که هيچ ديني مانند اسلام،به برادري واخوّت فرانخوانده است وبه پي ريزي اتّحادوهم بستگي وهم ياري وهمکاري فرمان نداده وبالطبع به شدّت از دشمني وتفرقه ،برحذرنداشته است.

 

2/2/4-وحدت،رشد عقل

عقل يکي از منابع غيرقابل انکار شناخت و معارف بشري در همه زمينه هاي مادي و معنوي حيات است. در آموزه هاي مترقّي اسلام، آن مقدار که از عقل ستايش شده، از کم تر مقوله اي تمجيد گرديده است و اين ستايش به گونه اي است که به کاربرد و کارايي عقل و تأثير آن در شناخت واقعيت هاي عالم هستي و تميز درستي از نادرستي و نيز استنباط احکام شرعي نظر داردپيامبراکرم مي فرمايند:«والتودّد الي الناس نصف العقل.»(الهي،20:1382) دوستي بامردم نيمي ازعقل است.مولانا نيز بااستنادبه آيات قرآن ودرسايه وحدت، مارابه مشورت فرامي خواند ومي گويد:

مشورت ادراک وهشـياري دهد                    عقل ها مرعقـل را ياري دهد (مولوي،47:1371،دفتراول،ب1059)

صائب تبريزي شاعر گرانقدرفارسي،وحدت فکر رابه جوشن وسپري شکست ناپذير تشبيه مي کند.

خوش آن گروه که  مست بيان يکدگرند                زجوشنِ فکر،مي ارغوانِ يکدگرند

نمي زنند به سنگِ شکــست ،گوهرِهم                  پي رواجِ  متاع و کانِ يکــدگرند

زنند به سرِهـــم گُل، زمصـرعِ رنگين                   که ازگُشادِ جبين،گلسِتانِ يکدگرند(صائب تبريزي46:1382)

ملک الشعراي بهار،ازشاعران ونويسندگان دوره ي مشروطه، درديوان اشعارش به کرّات مسلمانان رابه وحدت وهم آرايي دعوت واز افتراق وجدايي بازمي داردوتنها راه نجات وسعادت جامعه ي اسلامي راوحدت برمي شمارد:

خوش بُود ازملتِ اســلام عزيز                         دست بشويند زکين و ستيز

زان که  فزون است بدانديشِ ما                         دشمنِ مِلک وعدوِّ کيشِ ما

چاره ي مانيست به جزاتحــاد                          اين رهِ رشد است،فَنِعمَ الرِّشاد   (بهار452:1382)

 

2/2/5-وحدت،ريسمان الهي

ابن مسعود(رض) مي فرمايد:به اين طاعت وجماعت پايبندباشيد زيرااين همان ريسماني است که خداوند فرمان داده است ؛بدان چنگ زنيد وآن چه درجماعت خوش نمي داريد بهتراست از آن چه درپراکندگي خوش مي داريد.(ابن ابي شيبه،المصنف،8 /627؛ حسيني،86:1386)

درصحيحين به روايت ابن عباس ازپيامبر(ص)آمده است:هرکس به اندازه ي يک وجب از جماعت مسلمانان فاصله بگيرد ودراين حال جان بسپارد برجاهليت مرده است. (قرضاوي،40:1378)

مسلمانان تا به طور همگاني با اخلاص وايمان درمبارزه ي ملّي شرکت نکنند به پبــروزي نخواهند رسيد. شرکت پرشـور توده هاي مردم درمبارزه ي ملّي مستلزم وجود ملّتي واحـد وحقيــقي مي باشد. پيوستگي مطلوب ازوحدت روحاني ومعنوي مردم سرچشمه مي گيرد .وحدتي که از هماهنگي درايمان به فلسفه ي حيات پديد آمده باشد.چنين وحدت معنوي وپيوستگي ملّي ، مردم را قادر مي سازد که در آشوب حوادث به هدف صيانت حيات ملّي نايل آيندودرکار دفاع ملّي کوشا باشندومصــائب آن را با شوق ورغبت هرچه تمام تر تحمّل نمايند. (فارسي،51:1345تا59)

درزمينه ي پرهيز از ستيزه جويي نيز به آيات واحاديث زيادي بر مي خوريم از آن جمله: «ابوبکربن نفيع بن الحارث الثقفي »مي گويد که از رسـول خـدا (ص) شنيدم که فرمود:«هرگاه دوفرد مسلمـان شمشير به دست با يکديگر روبه رو شوند قاتل ومقتول در آتشند، گفتم يا رسول الله (ص) قاتل به جاي خود ، مقتول چرا؟ فرمود: زيرا اونيز در کشتن برادرش حريص بوده است ». زيرا مؤمني که قلبش مملو از نور ايمان است دستش را به خون برادرش آغشته نمي کند وجانش را نمي گيرد ويا قصـد جانش را نمي کند .البتّه اگر عليه کسي که ستمکاريا متجاوز است وقصـد جان،مال وناموس انسان را داشته باشد اقدام شود ، نه تنها گناهي صــورت  نمي گيرد بلکه از اجـر وثواب نيز برخوردار خواهد شد ، زيرا به وظيفه ي شرعي رفتار گرديده است ومجرمي از صحنه برداشته شده است.

     هرگاه دوگروه يا دو کشـورمسلمان باهم به مخاصـمه بپردازند وظيفه ي ساير مسلميـن وساير بلاد اسلامي است که بين آن ها صلــح وآشتي برقرار نمايد،اگر يکي از آن ها به جنگ ادامه داد بر مسلمين است که بر عليه متجاوز بجنگندواگر کسي دراين راه کشته شود شهيد خواهد بود.

     ام المؤمنين عايشه نيزازپيامبرروايت مي کند:« منفورترين اشخاص درنزدخداوند،شخص ستيزه جوست». ( الخوالي مصري،136:1377)

    حال وکيلي که مي داندکه موکّلش برحق نيست ودردفاع از او پافشاري مي کند ويا عالمي که مي داند افکارش باطل است امّا با افکارش مردم را فريـب مي دهد آيا طبق اين فرموده جزء منفــورترين افراد نخواهد بود.

  2/2/6- وحدت،اطاعت ازامير

درحديثي از خليفه دوم روايت شده است:«اِنَّهُ لا اِسلام الّا بجماعه ولا جماعه الا باماره ولااماره الا بطاعه.»(سنن دارمي، ج1، ص79)به تحقيق اسلام بدون جماعت وجماعت بدون رهبري ورهبري بدون اطاعت معني ندارد.( مصري، 1381،صص7و18)

استادمحمدحسين  بهجت تبريزي متخلص به «شهريار» ضرورت وحدت درميان جامعه ي اسلامي رابا پيوند دادن قلوب پراکنده وشرکت درصف نمازجماعت  واقتدا وپيروي از امام مي داند:

معلق است به مويي جهان وبرسرآن                      همه لجاج ولجوج وهمه عناد وعنود

خوداين قلوب پراکنده رابه هم پيوند                   صف نمازکن اين جدال وجنود(شهريار،1376،ج2،ص984)

 

        3)راهكارهاي ايجادوحدت

امروز جهان اسلام،براي بازگشت به اتحادواتفاق واقتدار ووحدتي که پيامبراکرم(ص) براي بنيان نهادن آن زحمات طاقت فرسا وفعاليت هاي  بي وقفه مبذول داشتند ،راهي جزحرکت بر محوراسلام ندارد.و  اين اتحاد بدون فراهم کردن ساز وکارهاي وابزارهاي کارآمد آن مصداق نمي يابد:

1-چنگ زدن به ريسمان الهي: قرآن كريم در صريح ترين آيه خود(آل عمران:103)، در دعوت به اتحاد، تمام مـؤمنان را به چنگ زدن به ريسمان الهي و پرهيز از تفرقه مي خواند ومي گويد:«واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرّقوا...» ؛ يعني همگي به ريسمان الهي چنگ زنيد و متفرّق نشويد؛ونعمت خدارابه خوديادکنيد آن گاه که باهم دشمن بوديد واوميان دل هاي شماالفت انداخت تابه لطف اوبرادريکديگرشديد وبرپرتگاهي ازآتش بوديد،واوشماراازآن رهانيد. اين آيه شريفه از مسلمانان مي‏خواهد که با اسلام از دنيا خارج شوند، از اين رو اعتصام به ريسمان الهي با توحيد منهاي نبوّت پيامبر و لوازم آن صادق نيست.

و نيزخداوند در آيات 146 و 175 نساء و 101 آل عمران ازتمسك جستن به خداوند، سخن به ميان آورده است. در اين كه مقصود از ريسمان الهي چيست، مفسران اختلاف دارند. قرآن، كتاب و سنت، دين الهي، اطاعت خداوند، توحيد خالص، ولايت اهل بيت(ع) وجماعت، وجوهي است كه در  تفسيرآن گفته شده است. برخي نيزمفهوم حبل الله را شامل همه اين معاني دانسته اند. با اين حال،به نظر مي رسد كه نزديك ترين تفسير براي اين واژه، ديدگاه نخست يعني قرآن اسـت؛ چنان كه درروايتي از رسول اكرم (ص) ، قرآن؛ ريسمان الهي كشيده شده ميان آسمان و زمين معرفي شده است: «كتاب الله  هو حبل الله الممــدود   من السماء الي الارض». قرآن، خود از مومنان خواسته است تا در منازعات و اختلافات خود ، به خداوند رجوع  كنند: «فان تنازعتم في شيء فردوه الي الله» ؛ بنابراين، قرآن افزون بر آن كه مي توانـد در نقش  محور يگانگي، ايجاد كننده آن باشد؛ مي تواند در رويكرد اختلافات، يگانگـي پيشين را نيز اعاده كند. چنين نقشي براي قرآن  بـدان سبب است كه افزون بر دعوت همگان به يگانگــي و بر حذر داشتنشان از تفرقه، نظام عقيـدتي، اخلاقي و عملي منسجم و هماهنگي را ترسيم مي كند كه هر كس بدان رجوع كند، ناخـود آگاه خود را با ميليــون ها پيرو قرآن يگانه مي يابد.

ابن مسعود(رض) درروايتي از  وحدت به عنوان ريسمان الهي يادمي کند و مي فرمايد:به اين طاعت و جماعت پايبندباشيد زيرااين همان ريسماني است که خداوند فرمان داده است ؛بدان چنگ زنيد وآن چه در جماعت خوش نمي داريد بهتراست از آن چه درپراکندگي خوش مي داريد.(ابن ابي شيبه،المصنف،8/627؛ حسيني،86:1386)

درصحيحين به روايت ابن عباس ازپيامبر(ص)آمده است:هرکس به اندازه ي يک وجب از جماعت مسلمانان فاصله بگيرد ودراين حال جان بسپارد برجاهليت مرده است.( قرضاوي، 40:1378)

2- مراجعه به سنت پيامبر (ص): افزون بر آن كه قرآن، وجود پيامبـر (ص) را  محوري براي همبستگي  و يگانگي مسلمانان مي شناسد(آل عمران: 159) ، مراجعه به سنت حضرت را نيز راه كارهـايي براي ايجــاد و حفظ  يگانگي معرفي كرده است:«فان تنازعتم في شيء فردوه الي الله و الرسول». بازگرداندن به رسول در روايت حضرت علي (ع)به مراجعه به سنت پيامبر تفسير شده است. پيامبر (ص) با توجـه به عهـده دار بودن سمت شرح  و تبيين قرآن در كنارمقام رسالت (نحل:44)، افزون برآن كه خود مي تواند برطرف كننده منازعات ومشاجرات  باشد و بدين سبب پذيرش داوري وي مورد تاكيد قرآن است (نساء:65)، سنت حضرت به صـورت شارح قرآن مي تواند ابهامات و اشتباهات در فهم قرآن را كه خود ممكن است زمينه ساز پراكندگي باشد، برطرف كند.

احمد رفاعي(رح) مي فرمايد:کسي که اقوال وافعال خودرا باقرآن وسنت پيامبرمقايسـه نکند وحالات نفساني خودرا سرکوب نکند اززمره ي مردان نيست.( حسن پور، 12:1385)

     3- امر به معروف و نهي از منكر: قرآن، پس از فراخواني مسلمانان به چنگ زدن به ريسمان الهي وپرهيز   از تفرقه، از آنان مي خواهد كه به انجام امر به معروف و نهي از منكر قيام كنند: «و لتكن منكم امه يدعون  الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر»(آل عمران:104) و بي درنگ، به آنان هشـدار مي دهد كه به سان پيروان  اديان پيشين كه در دينشـان دچار چند دستگـي شده اند، پراكنده نشوند: «ولاتكونوا كالذين تفرقوا»(آل عمران:105) اين امر   نشان مي دهـد كه امر به معروف و نهي از منكر، نقش ويژه اي در برقراري اتحاد و نيز جلوگيري از تفرقه  ايفا مي كنـد.  برخي مفسران، اين نقش را چنين تبيين كرده اند كه اعتصام به حبـل الله، امت را به مثابه جان  قرار مي دهد و دعوت به خير، اين اصل را تغذيه مي كند و امر به معروف حافظ و پشتيبان آن است.از نگاه برخي ديگر، امر به معـروف و نهي از منكر، پوششي اجتماعي براي محافظت جمعيت است و حفـظ وحدت اجتمـاعي  بدون نظارت عمومي ممكن نيست. فخر رازي بر ايـن باور است كه اجراي امر  به معـروف و نهي  از منكر به قدرت نياز دارد و  قدرت، به الفت و يگانگي منـوط است. افزون بر آن، پذيرش چنين نقـش  مؤثري   براي اين دو فرضيه الهي،  بدان سبب  است كه پراكندگي در دين و چند فرقه شدن، يا  ناشي از اشتـباه در فهم متون ديني است يا   از هواپرستي افراد و گروه ها سرچشمه مي گيرد و امر به معروف و نهي از منکر به  صورت نظارت اجتمــاعي مي تواند مانع رهيافت و رواج چنين انحرافاتي باشد؛ همان گونه كه قرآن ، عامل تفرقه را ناداني نمي داند، زيرا معتقد است: پس از آمدن ادله و براهين پراكنده شده اند؛ بدين جهت گفته شده  است كه اگر ميـان يهود، انجام اين فريضــه رواج داشت، پراكندگي ميانشان رخ نمي نمود.

« امام اوزاعي» آمران به معروف وناهيان ازمنکر راگوشزد مي کند که از پنج چيز برحذرباشند:1-آنچه که قلب رابه فتنه وفساد مي کشاند2-آن چه کينه ونزاع به بار مي آورد3-آن چه قلب هاراجريحه دار مي کند 4-آن  چه پرهيزگاري رادرگفتارضعيف مي سازد5-آن چه حرکت وعمل نيک ر ا بي ارزش مي نمايد.( بلالي،121:1378)

4- مراعات حقوق برادري: قرآن، مؤمنان را به مثابه جان هاي يك ديگر دانستـه، از آنان مي خواهـد كه به خويشتن عيب نگيرند : «ولاتلمزوا أنفسكم» و بر حرمت سوءظن، حرمت تجسس، (حجرات:12) و تهمت هاي ناروا،  (نور:23) پاي فشرده و غيبت كردن مؤمن را به مثابه خوردن گوشت مرده برادر خود دانسـته است:(حجرات:12)،  و به سبب هم سويي چنين پيوندي با اراده الهي، راه مؤمنان را محور حق برشمـرده و عدم پيروي از  راه آنان را هم سنگ مخالفت با پيامبر(ص) دانسته است (نساء: 115)، قرآن از مؤمنان خواستـه است تا به سان بهشتـيان، كينه ها از دل هايشان زدوده شود (حجر:47)، و درون جانشان به هم مهر ورزند و از خداوند، بخشيدن برادران ديني را پيش از خود و نيز زدودن كينه درباره برادران ديني را بخواهند: «ربنا اغفر لنا و لاخوننا الذين سبقــونا بالايمان ولا تجعل في قلوبنا غلاّ للذين ءامنـوا.» (حشر:10) در روايات اسلامي براهميـت پيوند برادري و كوشـش براي استحكام آن با انجام اموري چون به ديدار هم رفتن، هديـه دادن و... نيزحقـوق برادران ايماني تأكيدهاي فراواني شده است.

    5- اصلاح ذات البين: به رغم وجود عناصر اتحاد هم چون وحدت عقيــده، رهيافــت اختلاف و منازعه ميان برادران ايماني تا حدي طبيعي و جزو رهاوردهاي زندگي اجتمــاعي است. اين اختلاف مي تواند در اعتراض به چگونگي تقسيم بيت المال باشد (انفال:1) يا بر سر اموري كه تا سرحـد صف آرايي و جنگ در برابـر يك  ديگــر منتهي شود:(حجرات:9)؛  اما قرآن براي مقابله با  چنين اختلافاتي و به منظور ماندگاري يگانگي پيشين مؤمنان ، از آنان خواسته است تا براي اصلاح ميان برادران ديني و رفع منازعه مداخله (حجرات:9)  و در صورت ايجاد كدورت، خود به اصلاح فيمـابين اقدام كنند: (انفال:1)؛ چنان كه براي رفع اختـلاف در  نهاد خانواده، پا در مياني و داوري از دو طرف را براي اصلاح ميان زن و شوهر پيشنهاد مي كند. (نساء:35)

6- جلوگيري ازتوهين به مقدسات وبحث هاي اختلاف برانگيز:از پيامبراکرم(ص)نقل شـده است:«المسلم من سلم المسلمون من لسانه ويده.»(الهي،23:1382)مسلمـان واقعي کسي است که مسلمانان ديگر ازدسـت و  زبانش درامان باشند.

   در فرازي  از حضـرت علي (رض)آمده است : «لَو سَکَتَ الجاهِلُ مااختَلَفَ النّاسُ.» (مجلسي بي تا:1،ج75) يعني: اگر جاهل سکوت مي کرد،مردم اختلاف نمي کردند.

       امام خميني(ره)دربخشي ازسخنراني خويش درنهم خردادماه 1360 درجمع روحانيون اهل سنــــت کردستان به جلوگيري ازاختلاف اشاره کرده مي گويند:«آنهايي که مي خواهند بين اهل سنت واهل تشيع فاصله ايجادکنند نه سني هستندنه شيعه.»(خميني،252:1386)

لقمان حکيم  دل وزبان را بهترين وبدترين  اعضاي بدن مي داند ومي گويد:«اگردل وزبان پاک باشند بهترين اعضاي بدن هستند واگر ناپاک باشند بدترينشان محسوب مي شوند.» ( حسن پور،133:1385)

    7- برنامه هاي عبادي: در اسلام، تشريع عبادات به گونه اي انجام گرفته كه فرد و اجتماع را خواسته يا ناخواسته به همگرايي و يگانگي عملي فرامي خواند.

 الف. دعا: قرآن، افزون بر دعوت از مؤمنان به مناجات با خداوند(غافر:60)، خود، در  بردارنده عالــي ترين مضامين دعا است و بررسي مضامين اين دعاها نشان مي دهد كه غالب آن ها به صورت جمع  ارائه شده است؛ نظير آيات 191تا 194 آل عمران که  سفارش به دعا براي چهل مؤمن پيش از دعا براي خود، از آن حكـايت دارد كه اسلام به روح يگانه نگريستن امت، تأكيد فراوان دارد.

 ب. نماز: نماز، نماد عبادت در اسلام است و هر مسلمــان وظيفه دارد در شبانه روز، حداقـل هفده  بار سوره فاتحه را كه جامع و هم سنگ همه قرآن است، در نمازهاي خود قرائت كند.  با آن كه كلمــات اين سوره  از زبان يك شخص ادا مي شود، در خطاب هاي آن، از ضماير و هيئــت جمع استفاده شده است؛ نظير «اياك نعبد و اياك نستعين، اهدنا الصراط المستقيم»؛ چنان كه از مسلمانان خواسته شده است هنگام نماز، همگي رو به  كعبه  بايستند. (بقره:144) اين امر نشان مي دهد كه قـرآن در پي  ايجاد روح هم گرايي و جمـع نگري در دل هر مسلمان است؛ هرچند كه تنها به نماز ايستاده باشد.

 ج. نماز جماعت: تأكيد بر حضور در مساجد و برقراري نماز جماعت: «و اركعوا مع الركعين» (بقره:43)و نيز   نويد دادن ثواب هاي فراوان به اقامه آن در روايات، از جمله برنامه هاي عبادي اسلام  براي ايجاد هم گرايي   است.

    د. نماز جمعه: قرآن بر پايي نمازجمعه و رها ساختن تمام كارها از جمله بيع براي اداي آن ،تأكيدكرده است. (جمعه:9) بدون ترديد، حضور در نماز جمعه در هفته يك بار در كنار حضور روزانه در نماز جماعت، راهكاري براي ايجاد پيوند و يگانگي بيش تر مؤمنان به شمار مي رود و تأكيد بر حضور مؤمنان در اجتماعـات، به همين امر  ناظر است.

    هـ. مناسك حج: قرآن يكي از حكمت هاي وجوب حج را مشاهـده منافع از سوي مسلمانان دانستــه   است: «ليشهدوا منافع لهم».(حج:28) پيداست كه از مهم ترين منافع موردنظر در اين آيه، استحكام هرچه بيشتر پيوند  برادري  و يگانگي ميان مؤمنان و نشان دادن قدرت آنان در صورت حفظ اين يگانگي است. چنان كه حرمت جدال   و منازعه در حج (بقره:197) و بر تن كردن لباس هاي يك رنگ و ساده احرام و انجام مناسك حج همزمان و در كنار يكديگر، همين هدف را دنبال مي كند.

ازديگر گام هايي که مي توان درتحقق وحدت برداشت،مي توان به مواردزيراشاره کرد:

1-سعي وتلاش درجهت تبليغ وگسترش عدالت اجتماعي درجامعه وکم کردن فاصله ي طبقاتي بين مذاهب مختلف.

2-تقويت فرهنگ ودانش عمومي براي جلوگيري از تعصبات خشک مذهبي.

3- تعامل علمي با فرهيختگان مذاهب مختلف.

4-رفتارمسالمت آميز با پيروان مذاهب مختلف.

5-تبادل نصيحت وهمياري براساس نيکي وتقوا؛همان گونه که رسول اکرم(ص) مي فرمايند:«الدين النصيحه» (الهي، 17:1382به روايت مسلم)

6-لزوم ميانه روي وپرهيز ازافراط ومبالغه گويي دردين.( قرضاوي،17:1378)

7-عدم قاطعيت وسختگيري ومخالفت شديد درمسائل اجتهادي( همان:17:1378)

8-پرداختن به مشکلات کلان امت اسلامي. ( همان:17:1378)

9-اغماض وگذشت وآسان گيري درمسائل اختلافي. ( همان:17:1378)

 

        4-سخن آخر

  آن چه براي ما مسلمانان مهم است، اين است که معرفت خودرا نسبت به اسلام،قرآن وپيامبر اکرم(ص) زيادکنيم.امروزه درد تفرقه وجدايي دردنيا يکي ازدردهاي مهم وبزرگ به شمار مي رود،محور وحدت مسلمانان جهان مي تواند مشترکات ديني به ويژه پيامبراکرم(ص) باشد زيرا اين مشترکات علاوه براعتقاد ،يک پيوند عاطفي ومعنوي رابين مسلمانان ايجاد مي کند ودل ها واحساسات آنان رابه يکديگر متصل مي نمايد.

 وضعيت دگرگون مسلمانان درسايه ي تفاهم،همياري ،يکپارچگي بارورخواهدشد ودرسايه ي موجوديتي که از پراکندگي،ناسازگاري ورويارويي،رنج بسيارديده است، خشک و بي روح خواهدبود.درنتيجه اتحاد، عامل بنيادين برافراشتن وشکوفندگي تمدن ها ؛وچنددستگي عامل بنيادين شکست وسقوط تمدن ها خواهد بود. براين اساس  وبرطبق آيات قرآن و ارشادات نبوي،همگان بايد وحدت ويکپارچگي راسرلوحه ي عمل خويش قراردهند وازپراکندگي وخودرايي بپرهيزند؛ اخوت ودوستي رانصب العين خودقراردهند وازدشمني ها وکينه توزي هااجتناب کنند.

 

منابع و مآخذ

1-قرآن کريم

2-الخوالي مصري ، محمّد عبدالعزيز،(1377)،چراغ مصطفوي، ترجمه:جلال جلالي زاده ، سسندج:انتشارات کردستان.

3- الهي ،محمد عاشق، (1382)،زاد الطالبين(مزاد الراغبين) ،اخزاج الاحاديث: عبدالمجيد مرادزهي خاشي،پاکستان: اسلاميات

4-بخاري،محمدبن اسماعيل،(1384)،مختصر صحيح البخاري،اختصارکننده،ابوالعباس زين الدين احمدبن احمد بن عبداللطيف الشرجي الزبيدي،مترجم:عبدالقادرترشابي،زاهدان:انتشارت حرمين، چاپ اول.

5-بلالي،دکترعبدالحميد(1378)،راه هاي نفوذ شيطان براي فريب انسان،محمدصالح سعيدي،تهران: نشر احسان، چاپ اول

    6- بهار،ملک الشعر(1382)، ديوان ،تهران:انتشارات آزادمهر.

7- بي آزارشيرازي،عبدالکريم،(1404 ق)،رسالت انقلاب اسلامي ايران درتوحيد کلمه، تهران: دفترنشرفرهنگ اسلامي،ج2.

8-پاينده،ابوالقاسم،(1382)،نهج الفصاحه،تهران:دنياي دانش

9- تبريزي،صائب(1382)، ديوان ،باتصحيح ومقدمه اميرفيروزکوهي، تهران :انتشارات کتب فروشي خيام.

    10-حجازي،فخرالدين (ثبت دفترکتاب خانه ي ملي 4/9/54.)،سروداقبال(اقبال لاهوري)،تهران:انتشارت بعثت

11- حرّاني،حسن بن علي بن شعبه (بي تا)، تحف العقول.

    12-حسن پور،پردل(1385)،سخنان نغزازصاحبان مغز،سراوان:ناشرمؤلف ،چاپ اول.

13-حسيني،سيدشهاب الدين،(1386)،اتحادوانسجام اسلامي دراحاديث مشترک اهل سنت وشيعه،ترجمه :محمد تقدّمي صابري،مشهد:بنيادپژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، چاپ اول .

14-خميني،روح الله(رهبرانقلاب وبنيانگذار جمهوري اسلامي ايران)،(1386)،وحدت ازديدگام امام خميني(س)،تهران:مؤسسه تنظيم ونشرآثارامام خميني،چاپ سوم.

15-سعدي،مصلح الدين عبدالله،(1365)،گلستان سعدي،به اهتمام محمدعلي فروغي، تهران: انتشارات امير کبير، چاپ ششم.

16- سيد قطب،(1361)،مجموعه مقالات اخلاق وتربيت دراسلام،ترجمه:روح الله مازندراني، تهران:رسالت قلم، چاپ دوم

    17-شهريار،محمدحسين(1376)،ديوان شهريار،تهران: انتشارات نگاه، 4جلد.

    18-شهيدي،ناهيد(1381)،تمثيل هاي برگرفته ازاحاديث،تهران:انتشارات مهرتابان،چاپ اول.  

    19-عطارنيشابوري،فريدالدين ابوحامدمحمد بن ابوبکر بن ابراهيم بن اسحاق، (1371)، ديوان، تصحيح: اسماعيل شاهرودي (بيدار)، تهران:فخر رازي،چاپ اول.

20-علي ابن ابي طالب،(1387)،نهج البلاغه، گردآورنده: سيدرضي، مترجم: محمددشتي، مشهد: نورالمبين، چاپ دوم.

21- فارسي، جلال الدين، (بي تا)،حقوق بين الملل اسلامي،تهران: نشر فرهنگ2 از انتشارات کانون محصلين.

    22-فردوسي،حکيم ابوالقاسم(1314)،شاهنامه،به اهتمام:بروخيم،چاپ تهران.

23- قرضاوي، يوسف،(1378)بيداري اسلامي ومواجهه ي صحيح بااختلافات،ترجمه: عبدالرسوي گلراني،تهران: نشر احسان، چاپ اول . 

24-کليني رازي،ابي جعفر محمدبن يعقوب ابن اسحاق،(1375)،اصول کافي، شرح: جواد مصطفوي، تهران: ولي عصر،ج2.

     25- لاهوري، اقبال (1330)،ديوان اقبال لاهوري(حکمت اشعار)،تهران:کتابخانه سنايي،چاپ دوم.

26-متقي هندي،علاء الدين علي ابن حسام،(1374)،کنزالعمال،قم:مؤسسه فرهنگي دارالحديث.

27-مجلسي،محمدباقربن محمدتقي(بي تا)،بحارالانوار، بيروت،لبنان:داراحياء التراث العربي، ج 75.

    28- مصري، ابوابراهيم احمدبن نصرالله(1381) ،مباني همبستگي وهمگرايي، عبدالغني براهويي، تايباد: انتشارات سنت، چاپ اول.

29-مصطفوي،جواد،(بي تا)، اصول كافي،ترجمه وشرح اصول کافي،تهران:دفترنشرفرهنگ اسلامي، ج3(چهارجلدي).

    30-معين،محمد،فرهنگ،(1384)،به اهتمام عزيزالله علي زاده،ج 4(شش جلدي)،تهران:انتشارات نامن، چاپ اول .

    31-مولوي جلال الدين محمدبن محمدبن الحسين البلخي ثم الرومي(1371)،مثنوي معنوي،به کوشش واهتمام:رينولدالين نيکلسون،بامقدمه ي شادروان محمدعباسي ،تهران:نشرطلوع.

     32- (1380)،کليات شمس تبريزي، حروف چيني:طاهري، مطابق بانسخه تصحيح شده استادبديع الزمان فروزانفر،تهران:پيمان،چاپ سوم،جلددوم.

    33-نظامي،(1380)ديوان ،مصحح وگردآورنده:وحيددستگردي،تهران:انتشارات پارسامنش.

    34-وحشي بافقي،کمال الدين(شمس الدين)محمد،(1370)، ديوان،تصحيح: محمدعباسي، تهران: فخررازي،چاپ سوم.



[1] - کارشناسي ارشد زبان وادبيات فارسي،دبيرآموزش وپرورش شهرستان خواف ، تلفن: 05154224418همراه:09153325574  email:toufigh74@yahoo.com

[2] - دانشجوي کارشناسي فرش دانشگاه بيرجند

[3] - دانشجوي فوريت هاي پزشکي ، tjr.khaf@gmail.com